متن شعر شهید جناب هوشنگ محمودی
در وصف یوم شهادت حضرت اعلی و با صدای ایشان
قسمت اول
در باره یوم شهادت حضرت اعلی اشعار بسیار سروده شده و نویسندگان در باره این یوم تاریخی کتاب ها نوشته اند و …. اما شاید یکی از مؤثرترین و در عین حال شیواترین و بهترین آن ها شعر شهید هوشنگ محمودی و دکلمه مهیمن ایشان است که حال و هوای روز شهادت را در قالب کلمات و با چنان روشنی و دقتی سروده اند که تا اعماق قلب خواننده و شنونده اثر می گذارد. به علت طولانی بودن این شعر ، آن را در دو قسمت ارسال می کنیم.
کوچه ها باریک، قلب ها تاریک، سایه شوم ستم پاشیده رنگ خون به روی مشهد اعلی، تبریز بلا انگیز. چشم و دلهای خداوندان ظلم چون همیشه باز خوابیده. در میان مردم عادی شهر، این سخن گه گاه میآید به گوش، ظهر فردا می کُشندش باب را، حکم شرع اینست.
شاد می خندند بر خیز این خبر، لیک ناله غم از دل یاران به اوج آسمان ها می رود چون دود، ناله شان خاموش، دستشان کوته ز هر کاری، چشمشان گریان، گریه شان بیاشک، قلبشان دریایی از طوفان خون، موج ها آرام. در میان کوچه های تنگ تبریز بلا انگیز، در میان چند داروغه نقطه اولی است میآید به چشم،
طلعت اعلی است می آید ز دور، رأس بی سرپوش، پای بیکف پوش، چهره چون صبح بهار، شاد شاد، چشم ها دریای نور، میدرخشد پر سرور، میدرخشد پر غرور،
زیر لب گویان فدیت فی سبیلک یا بهاء،
روز روشن مهدی موعود را، قائم آل محمد را به خواری می برند تا بگیرند حکم قتل از حجّت الاسلام ها، آن یکی نادیده گفت، حکم قتلش را نوشتم من ز پیش، آن یکی تکرار کرد این جمله را، سومین فتوا دهنده نیز گفت احتیاجی نیست دیداری دگر، من نوشته ام حکم قتل باب را. زان سپس سوی دگر حکم آمد، حمزه می باید بگیرد جان باب، چون که بشنید این سخن شد در غضب آن رادمرد، گفت: کار من جنگ است در میدان رزم، من امیرم نیستم میر غضب تا بگیرم جان باب، یک جوان بی گناه، یک جوان بی پناه. چون که بنشید این سخن میرنظام پس حسن را حکم قتل باب داد، یک برادر حکم کرد یک برادر حکم راند، پس حسن خان گفت: سام خان ارمنی باید بگیرد جان باب، چون که بشنید این سخن را سامخان، همچو حشمت الدوله گفت: کار من جنگ است با روس و پروس، من امیرم نیستم میر غضب تا بگیرم جان باب یک جوان بیگناه، یک جوان بی دفاع، گفت والی: حکم شرع این است و تو مجبوری از اجرای دستورات او.
سامخان در فکر رفت، پس به سوی حضرت اعلی شتافت، معروض داشت: ای که گویی مظهر حقّی، من امیرم نیستم میر غضب، من نمی خواهم که نام خویش را ننگین کنم، دست خود با خون تو رنگین کنم.
لیک این چنین است حکم سلطان قجر،
امر شرع این است، گر تو هستی مظهر ربّ جلیل، کاری بکن، نام من با این عمل ننگین مکن، دستم من با خون خود رنگین مکن. حضرت اعلی تبّسم کرد و گفت:
گر که در دل راست میگویی به من، مطمئن بر فضل حق باش و برو آن چه میگوید آن کن، من نجاتت می دهم.
سامخان ارمنی آرام شد. سر فرو آورد و رفت. شام آخر در رسید. در فضای حبس اعلی بوی غم پیچیده بود. در حضور حضرت نقطه دو کاتب با انیس بی قرار غرق در دریای احزان، قلبشان نالان به زیر پتک غم، چشمشان گریان ز ظلم ظالمان، حضرت اعلی به ایشان گفت: ای یاران من، نیک می دانم که فردا وقت ظهر من به دست دشمنان امر حق می شوم کشته. لیک مایلم جام فدا نوشم ز دست دوست ، آیا کدامین از شما بر طبق میل من می کند اقدام؟ می دهد جام فدا در دست من؟ آن دو کاتب مات و مبهوت از بیان حضرت اعلی، اشک ریزان سر بپیچیدند از فرمان دوست….
متن شعر برگرفته از کانال خادمان ملکوت ابهی⬇️
https://t.me/diyanatehbahai
https://t.me/Tolo_E_Carmel
در وصف یوم شهادت حضرت اعلی و با صدای ایشان
قسمت اول
در باره یوم شهادت حضرت اعلی اشعار بسیار سروده شده و نویسندگان در باره این یوم تاریخی کتاب ها نوشته اند و …. اما شاید یکی از مؤثرترین و در عین حال شیواترین و بهترین آن ها شعر شهید هوشنگ محمودی و دکلمه مهیمن ایشان است که حال و هوای روز شهادت را در قالب کلمات و با چنان روشنی و دقتی سروده اند که تا اعماق قلب خواننده و شنونده اثر می گذارد. به علت طولانی بودن این شعر ، آن را در دو قسمت ارسال می کنیم.
کوچه ها باریک، قلب ها تاریک، سایه شوم ستم پاشیده رنگ خون به روی مشهد اعلی، تبریز بلا انگیز. چشم و دلهای خداوندان ظلم چون همیشه باز خوابیده. در میان مردم عادی شهر، این سخن گه گاه میآید به گوش، ظهر فردا می کُشندش باب را، حکم شرع اینست.
شاد می خندند بر خیز این خبر، لیک ناله غم از دل یاران به اوج آسمان ها می رود چون دود، ناله شان خاموش، دستشان کوته ز هر کاری، چشمشان گریان، گریه شان بیاشک، قلبشان دریایی از طوفان خون، موج ها آرام. در میان کوچه های تنگ تبریز بلا انگیز، در میان چند داروغه نقطه اولی است میآید به چشم،
طلعت اعلی است می آید ز دور، رأس بی سرپوش، پای بیکف پوش، چهره چون صبح بهار، شاد شاد، چشم ها دریای نور، میدرخشد پر سرور، میدرخشد پر غرور،
زیر لب گویان فدیت فی سبیلک یا بهاء،
روز روشن مهدی موعود را، قائم آل محمد را به خواری می برند تا بگیرند حکم قتل از حجّت الاسلام ها، آن یکی نادیده گفت، حکم قتلش را نوشتم من ز پیش، آن یکی تکرار کرد این جمله را، سومین فتوا دهنده نیز گفت احتیاجی نیست دیداری دگر، من نوشته ام حکم قتل باب را. زان سپس سوی دگر حکم آمد، حمزه می باید بگیرد جان باب، چون که بشنید این سخن شد در غضب آن رادمرد، گفت: کار من جنگ است در میدان رزم، من امیرم نیستم میر غضب تا بگیرم جان باب، یک جوان بی گناه، یک جوان بی پناه. چون که بنشید این سخن میرنظام پس حسن را حکم قتل باب داد، یک برادر حکم کرد یک برادر حکم راند، پس حسن خان گفت: سام خان ارمنی باید بگیرد جان باب، چون که بشنید این سخن را سامخان، همچو حشمت الدوله گفت: کار من جنگ است با روس و پروس، من امیرم نیستم میر غضب تا بگیرم جان باب یک جوان بیگناه، یک جوان بی دفاع، گفت والی: حکم شرع این است و تو مجبوری از اجرای دستورات او.
سامخان در فکر رفت، پس به سوی حضرت اعلی شتافت، معروض داشت: ای که گویی مظهر حقّی، من امیرم نیستم میر غضب، من نمی خواهم که نام خویش را ننگین کنم، دست خود با خون تو رنگین کنم.
لیک این چنین است حکم سلطان قجر،
امر شرع این است، گر تو هستی مظهر ربّ جلیل، کاری بکن، نام من با این عمل ننگین مکن، دستم من با خون خود رنگین مکن. حضرت اعلی تبّسم کرد و گفت:
گر که در دل راست میگویی به من، مطمئن بر فضل حق باش و برو آن چه میگوید آن کن، من نجاتت می دهم.
سامخان ارمنی آرام شد. سر فرو آورد و رفت. شام آخر در رسید. در فضای حبس اعلی بوی غم پیچیده بود. در حضور حضرت نقطه دو کاتب با انیس بی قرار غرق در دریای احزان، قلبشان نالان به زیر پتک غم، چشمشان گریان ز ظلم ظالمان، حضرت اعلی به ایشان گفت: ای یاران من، نیک می دانم که فردا وقت ظهر من به دست دشمنان امر حق می شوم کشته. لیک مایلم جام فدا نوشم ز دست دوست ، آیا کدامین از شما بر طبق میل من می کند اقدام؟ می دهد جام فدا در دست من؟ آن دو کاتب مات و مبهوت از بیان حضرت اعلی، اشک ریزان سر بپیچیدند از فرمان دوست….
متن شعر برگرفته از کانال خادمان ملکوت ابهی⬇️
https://t.me/diyanatehbahai
https://t.me/Tolo_E_Carmel
متن شعر شهید جناب هوشنگ محمودی در وصف یوم شهادت حضرت اعلی و با صدای ایشان
قسمت دوم
…زان میان آن انیس بی قرار، عاشق بی قید و شرط، راست برپا خواست و گفت: جان فدای حضرت محبوب اعلی، انت مولائی و من بنده فرمان گذار، هر چه گویی، هر چه خواهی آن کنم، گر که خواهی جان دهی با دست من در راه حق من غلامم، بنده ام، فرمان برم، من که باشم که میل خود بر میل تو رجحان دهم؟ آن کنم چون امر توست. حضرت اعلی تبسّم کرد و گفت: حد همین باشد وفا و عشق را. مژده بادت ای انیس، ظهر فردا در کنار من چو من جان می دهی در راه دوست، آن که این آوازه ها از حضرت والای اوست. مژده بادت تا ابد باقی بماند جسم تو با جسم من روح تو با روح من. صبح فردا دور میدان فدا از مردمی غافل ز حق، بر بام ها بر کوی و برزن موج می زد. مردمی بینا و نابینا به دل، مردمی با گوش سر بی گوش جان. زان سپس میر غضب آمد و گفت: وقت نجوا نیست کوته کن سخن، خیز و با من آی وقت مردن است. حضرت اعلی به او فرمود: ای میر غضب! گر تمام قدرت دنیا مرا منع سخن گفتن کنند، باز می گویم سخن، تا به پایان آورم بر حسب امر حق کلام.
چون که بشنید این سخن میر غضب با تشدّد گفت یک بار دگر: وقت نجوی نیست کوته کن سخن، خیز و با من آی وقت مردن است. دور میدان فدا از مردمی غافل زحق بر بام ها، بر کوی و برزن موج می زد، مردمی بینا و نابینا به دل، با گوش سر بی گوش جان. ربّ اعلی در کنار عاشق صادق انیس بی قرار بسته گردیدند با هم، سوی دیگر سامخان ارمنی با هفتصد و پنجاه سرباز مسلح در سه صف، مطمئن بر فضل حق فرمان آتش داد، آتش! چونکه دود حاصله از بین رفت، غرق دریای شگفتی گشت خلق لا شعور، چون که باب آنجا نبود و انیس در جای خود راحت و سالم به پا ایستاده بود. عده ای فریاد آوردند این سحر است، این جادوست. عدهای گفتند: نه این معجزه است، او مظهر حق است، او به سوی آسمان ها پرکشید همچون مسیح. عده ای گفتند: نه او در میان دود ها جان خود از معرکه بیرون بِبُرد، یار خود تنها گذاشت، او گریخت. عاقبت آن مظهر امر خدا را در همان حجره ، کنار دوستانش یافتند، حضرت اعلی سخن می گفت باز، با دو کاتب حرف می زد. چون که فراش حسن خان وضع را این سان بدید، سجده کرد طالب عفو خدا گردید و گفت: توبه کردم، عذر می خواهم، گناه من ببخش. رب اعلی مظهر لطف خدا فرمود: بخشیدم تو را. باز سجده کرد. زان سپس او اشک ریزان رفت و دست از ظلم خود کوتاه کرد، شغل خود را ترک گفت. آن دگر میر غضب آمد. حضرت اعلی به او فرمود: حاضرم تا که جان در راه محبوب بها قربان کنم. هر چه می خواهی بکن بی گمان دست خواهی یافت بر آمال خویش. باز بستند عاشق و معشوق را.
لیک جای سامخان ارمنی، مردی دگر با نام آقا جان خمسه، با فوجی همه از شیعیان با هفتصد و پنجاه سرباز مسلح، در سه صف آتش گشودند. عاقبت بر حسب گفتار رسول و آله، قائم آل محمد شد شهید. رمس اعلی، جسم عاشق شد مشبک گوشت با گوشت، استخوان با استخوان مخلوط گشت، ناله غم از دل یاران به سوی آسمان ها شد چو دود، ناله چون خاموش، چشمشان گریان، قلبشان دریایی از طوفان خون، روز روشن چو شب تاریک گشت زان که طوفان بلا برخاست. سایه شوم ستم پاشید رنگ خون بر روی مشهد اعلی، تبریز بلاانگیز.
و اینک در سراسر پهنه گیتی، هزاران مرد و زن، از هزاران مرز و بوم، از هر نژاد و رنگ و خون، با دلی روشن زمهر نور دوست، در ره اعلای امرش جان به کف آماده اند. با سری گرم از می عشق خداوند فدا، ربّ اعلی، نقطه اولی، مژده گویان این ندا در می دهند: از پس صبح هدایت آفتاب حضرت ابهی عیان گردیده است. گر سعادت در جهان خواهی هیچ راهی نیست جز راه بهاء.
متن شعر برگرفته از کانال خادمان ملکوت ابهی⬇️
https://t.me/diyanatehbahai
https://t.me/Tolo_E_Carmel
قسمت دوم
…زان میان آن انیس بی قرار، عاشق بی قید و شرط، راست برپا خواست و گفت: جان فدای حضرت محبوب اعلی، انت مولائی و من بنده فرمان گذار، هر چه گویی، هر چه خواهی آن کنم، گر که خواهی جان دهی با دست من در راه حق من غلامم، بنده ام، فرمان برم، من که باشم که میل خود بر میل تو رجحان دهم؟ آن کنم چون امر توست. حضرت اعلی تبسّم کرد و گفت: حد همین باشد وفا و عشق را. مژده بادت ای انیس، ظهر فردا در کنار من چو من جان می دهی در راه دوست، آن که این آوازه ها از حضرت والای اوست. مژده بادت تا ابد باقی بماند جسم تو با جسم من روح تو با روح من. صبح فردا دور میدان فدا از مردمی غافل ز حق، بر بام ها بر کوی و برزن موج می زد. مردمی بینا و نابینا به دل، مردمی با گوش سر بی گوش جان. زان سپس میر غضب آمد و گفت: وقت نجوا نیست کوته کن سخن، خیز و با من آی وقت مردن است. حضرت اعلی به او فرمود: ای میر غضب! گر تمام قدرت دنیا مرا منع سخن گفتن کنند، باز می گویم سخن، تا به پایان آورم بر حسب امر حق کلام.
چون که بشنید این سخن میر غضب با تشدّد گفت یک بار دگر: وقت نجوی نیست کوته کن سخن، خیز و با من آی وقت مردن است. دور میدان فدا از مردمی غافل زحق بر بام ها، بر کوی و برزن موج می زد، مردمی بینا و نابینا به دل، با گوش سر بی گوش جان. ربّ اعلی در کنار عاشق صادق انیس بی قرار بسته گردیدند با هم، سوی دیگر سامخان ارمنی با هفتصد و پنجاه سرباز مسلح در سه صف، مطمئن بر فضل حق فرمان آتش داد، آتش! چونکه دود حاصله از بین رفت، غرق دریای شگفتی گشت خلق لا شعور، چون که باب آنجا نبود و انیس در جای خود راحت و سالم به پا ایستاده بود. عده ای فریاد آوردند این سحر است، این جادوست. عدهای گفتند: نه این معجزه است، او مظهر حق است، او به سوی آسمان ها پرکشید همچون مسیح. عده ای گفتند: نه او در میان دود ها جان خود از معرکه بیرون بِبُرد، یار خود تنها گذاشت، او گریخت. عاقبت آن مظهر امر خدا را در همان حجره ، کنار دوستانش یافتند، حضرت اعلی سخن می گفت باز، با دو کاتب حرف می زد. چون که فراش حسن خان وضع را این سان بدید، سجده کرد طالب عفو خدا گردید و گفت: توبه کردم، عذر می خواهم، گناه من ببخش. رب اعلی مظهر لطف خدا فرمود: بخشیدم تو را. باز سجده کرد. زان سپس او اشک ریزان رفت و دست از ظلم خود کوتاه کرد، شغل خود را ترک گفت. آن دگر میر غضب آمد. حضرت اعلی به او فرمود: حاضرم تا که جان در راه محبوب بها قربان کنم. هر چه می خواهی بکن بی گمان دست خواهی یافت بر آمال خویش. باز بستند عاشق و معشوق را.
لیک جای سامخان ارمنی، مردی دگر با نام آقا جان خمسه، با فوجی همه از شیعیان با هفتصد و پنجاه سرباز مسلح، در سه صف آتش گشودند. عاقبت بر حسب گفتار رسول و آله، قائم آل محمد شد شهید. رمس اعلی، جسم عاشق شد مشبک گوشت با گوشت، استخوان با استخوان مخلوط گشت، ناله غم از دل یاران به سوی آسمان ها شد چو دود، ناله چون خاموش، چشمشان گریان، قلبشان دریایی از طوفان خون، روز روشن چو شب تاریک گشت زان که طوفان بلا برخاست. سایه شوم ستم پاشید رنگ خون بر روی مشهد اعلی، تبریز بلاانگیز.
و اینک در سراسر پهنه گیتی، هزاران مرد و زن، از هزاران مرز و بوم، از هر نژاد و رنگ و خون، با دلی روشن زمهر نور دوست، در ره اعلای امرش جان به کف آماده اند. با سری گرم از می عشق خداوند فدا، ربّ اعلی، نقطه اولی، مژده گویان این ندا در می دهند: از پس صبح هدایت آفتاب حضرت ابهی عیان گردیده است. گر سعادت در جهان خواهی هیچ راهی نیست جز راه بهاء.
متن شعر برگرفته از کانال خادمان ملکوت ابهی⬇️
https://t.me/diyanatehbahai
https://t.me/Tolo_E_Carmel
⚜️زیارتنامه یوم شهادت حضرت اعلی ⚜️
▪️الثّناء الّذی ظهر من نفسك الأعلی و البهاء الّذی طلع من جمالك الأبهی عليك يا مظهر الكبرياء و سلطان البقاء و مليك من فی الارض و السّماء* أشهد أنّ بك ظهرت سلطنة اللّه و اقتداره و عظمة اللّه و كبرياؤه و بك أشرقت شموس القدم فی سماء القضاء و طلع جمال الغيب عن أفق البداء و أشهد أنّ بحركة من قلمك ظهر حكم الكاف و النّون و برز سرّ اللّه المكنون و بدئت الممكنات و بعثت الظّهورات و أشهد أنّ بجمالك ظهر جمال المعبود و بوجهك لاح وجه المقصود و بكلمة من عندك فصّل بين الممكنات و صعد المخلصون الی الذّروة العليا و المشركون الی الدّركات السّفلی و أشهد بأنّ من عرفك فقد عرف اللّه و من فاز بلقائك فقد فاز بلقاء اللّه فطوبی لمن آمن بك و بآياتك و خضع بسلطانك و شرّف بلقائك و بلغ برضائك و طاف فی حولك و حضر تلقاء عرشك فويل لمن ظلمك و أنكرك و كفر بآياتك و جاحد بسلطانك و حارب بنفسك و استكبر لدی وجهك و جادل ببرهانك و فرّ من حكومتك و اقتدارك و كان من المشركين فی ألواح القدس من أصبع الامر مكتوبا فيا إلهی و محبوبي فأرسل اليّ عن يمين رحمتك و عنايتك نفحات قدس ألطافك لتجذبني عن نفسي و عن الدّنيا الی شطر قربك و لقائك انّك أنت المقتدر علی ما تشاء و انّك كنت علی كلّ شیء محيطا * عليك يا جمال اللّه ثناء اللّه و ذكره و بهاءاللّه و نوره أشهد بأنّ ما رأت عين الابداع مظلوماً شبهك كنت فی أيّامك فی غمرات البلايا مرّةً كنت تحت السّلاسل و الاغلال و مرّةً كنت تحت سيوف الاعداء و مع كلّ ذلك أمرت النّاس بما أمرت من لدن عليم حكيم روحی لضرّك الفداء و نفسي لبلائك الفداء أسأل اللّه بك و بالّذين استضاءت وجوههم من أنوار وجهك و اتّبعوا ما أمروا به حبّاً لنفسك أن يكشف السّبحات الّتي حالت بينك و بين خلقك و يرزقني خير الدّنيا و الآخرة انّك أنت المقتدر المتعالی العزيز الغفور الرّحيم صلّ اللّهمّ يا إلهی علی السّدرة و أوراقها و أغصانها و أفنانها و أصولها و فروعها بدوام أسمائك الحسنی و صفاتك العليا
ثمّ احفظها من شرّ المعتدين و جنود الظّالمين انّك أنت المقتدر القدير صلّ اللّهمّ يا الهي علی عبادك الفائزين و امائك الفائزات انّك أنت الكريم ذوالفضل العظيم لا اله الّا أنت الغفور الكريم
ادعیه محبوب صفحات ۹۷-۹۲
https://t.me/Tolo_E_Carmel
▪️الثّناء الّذی ظهر من نفسك الأعلی و البهاء الّذی طلع من جمالك الأبهی عليك يا مظهر الكبرياء و سلطان البقاء و مليك من فی الارض و السّماء* أشهد أنّ بك ظهرت سلطنة اللّه و اقتداره و عظمة اللّه و كبرياؤه و بك أشرقت شموس القدم فی سماء القضاء و طلع جمال الغيب عن أفق البداء و أشهد أنّ بحركة من قلمك ظهر حكم الكاف و النّون و برز سرّ اللّه المكنون و بدئت الممكنات و بعثت الظّهورات و أشهد أنّ بجمالك ظهر جمال المعبود و بوجهك لاح وجه المقصود و بكلمة من عندك فصّل بين الممكنات و صعد المخلصون الی الذّروة العليا و المشركون الی الدّركات السّفلی و أشهد بأنّ من عرفك فقد عرف اللّه و من فاز بلقائك فقد فاز بلقاء اللّه فطوبی لمن آمن بك و بآياتك و خضع بسلطانك و شرّف بلقائك و بلغ برضائك و طاف فی حولك و حضر تلقاء عرشك فويل لمن ظلمك و أنكرك و كفر بآياتك و جاحد بسلطانك و حارب بنفسك و استكبر لدی وجهك و جادل ببرهانك و فرّ من حكومتك و اقتدارك و كان من المشركين فی ألواح القدس من أصبع الامر مكتوبا فيا إلهی و محبوبي فأرسل اليّ عن يمين رحمتك و عنايتك نفحات قدس ألطافك لتجذبني عن نفسي و عن الدّنيا الی شطر قربك و لقائك انّك أنت المقتدر علی ما تشاء و انّك كنت علی كلّ شیء محيطا * عليك يا جمال اللّه ثناء اللّه و ذكره و بهاءاللّه و نوره أشهد بأنّ ما رأت عين الابداع مظلوماً شبهك كنت فی أيّامك فی غمرات البلايا مرّةً كنت تحت السّلاسل و الاغلال و مرّةً كنت تحت سيوف الاعداء و مع كلّ ذلك أمرت النّاس بما أمرت من لدن عليم حكيم روحی لضرّك الفداء و نفسي لبلائك الفداء أسأل اللّه بك و بالّذين استضاءت وجوههم من أنوار وجهك و اتّبعوا ما أمروا به حبّاً لنفسك أن يكشف السّبحات الّتي حالت بينك و بين خلقك و يرزقني خير الدّنيا و الآخرة انّك أنت المقتدر المتعالی العزيز الغفور الرّحيم صلّ اللّهمّ يا إلهی علی السّدرة و أوراقها و أغصانها و أفنانها و أصولها و فروعها بدوام أسمائك الحسنی و صفاتك العليا
ثمّ احفظها من شرّ المعتدين و جنود الظّالمين انّك أنت المقتدر القدير صلّ اللّهمّ يا الهي علی عبادك الفائزين و امائك الفائزات انّك أنت الكريم ذوالفضل العظيم لا اله الّا أنت الغفور الكريم
ادعیه محبوب صفحات ۹۷-۹۲
https://t.me/Tolo_E_Carmel
Telegram
⚫️ موسیقی به مناسبت شهادت حضرت باب
PersianBMS
شعری در وصف مقام و پیام حضرت اعلی
با اجرایی دلنشین و متفاوت
از کانال تلگرامی PersianBMS (۱)
یک عاشقی که تو چشمهاش
هزار و یک نشونه داشت
اون که تموم عمرش رو
به پای آدم ها گذاشت
یک وعده همیشگی که از خدا رسیده بود
تو خلوت یه آسمون یه نور تاره دیده بود
زمین قلب آدم ها
دشت های خشک روزگار
یکی رسید و سبز شد
یکی رسید پر از بهار
دری به دنیای جدید یه پنجره به آسمون
رها کننده بشر از التهاب این زمون
دنیا میافتی به عذاب با مهربون ها بد نکن
این همه دعوت شدنت به روشنی رو رد نکن
دنیا چکار کردی تو باز
با اونی که عشق رو آورد
اونی که لحظه لحظه هاش برای ما غصه میخورد
اومد و حرفی تازه زد با یک بشارتی جدید
اما از این دنیا، به جز بلا و بی مهری ندید
دنیا میافتی به عذاب با مهربون ها بد نکن
این همه دعوت شدنت به روشنی رو رد نکن
دنیا چکار کردی تو باز
با اونی که عشق رو آورد
اونی که لحظه لحظه هاش برای ما غصه میخورد برای ما غصه میخورد.
۱- https://t.me/Persianbms
https://t.me/Tolo_E_Carmel
با اجرایی دلنشین و متفاوت
از کانال تلگرامی PersianBMS (۱)
یک عاشقی که تو چشمهاش
هزار و یک نشونه داشت
اون که تموم عمرش رو
به پای آدم ها گذاشت
یک وعده همیشگی که از خدا رسیده بود
تو خلوت یه آسمون یه نور تاره دیده بود
زمین قلب آدم ها
دشت های خشک روزگار
یکی رسید و سبز شد
یکی رسید پر از بهار
دری به دنیای جدید یه پنجره به آسمون
رها کننده بشر از التهاب این زمون
دنیا میافتی به عذاب با مهربون ها بد نکن
این همه دعوت شدنت به روشنی رو رد نکن
دنیا چکار کردی تو باز
با اونی که عشق رو آورد
اونی که لحظه لحظه هاش برای ما غصه میخورد
اومد و حرفی تازه زد با یک بشارتی جدید
اما از این دنیا، به جز بلا و بی مهری ندید
دنیا میافتی به عذاب با مهربون ها بد نکن
این همه دعوت شدنت به روشنی رو رد نکن
دنیا چکار کردی تو باز
با اونی که عشق رو آورد
اونی که لحظه لحظه هاش برای ما غصه میخورد برای ما غصه میخورد.
۱- https://t.me/Persianbms
https://t.me/Tolo_E_Carmel
مناجاتی از حضرت عبدالبهاء
کانال طلوع کرمل
ای شیفتگان روی یوسف رحمانی…
یکی از مناجات های دلنشین حضرت عبدالبهاء
در لوحی خطاب به یاران روحانی
با صوتی روحنواز
هواللّه
ای آشفتگان روی دلبر حقیقی و ای شیفتگان روی یوسف رحمانی ، توجه به ملکوت ابهی فرمایید و بگویید و بسرایید،
ای دلبر ابهی ای محبوب یکتا، دل از هر دو جهان برداشتیم چون عَلَمِ محبّت برافراشتیم، رخ از عالم و عالمیان برتافتیم چون روی دلجوی تو یافتیم، چشم از غیر تو بستیم چون به جمال تو گشودیم. ای معشوق حقیقی، پرتوی در دلها افکن و جلوهای در قلوب بنما تا از هر قیدی آزاده گردیم و به کلّی گرفتار تو شویم، شعلۀ میثاق گردیم و نُجوم بازغه از مَطلَع اشراق، آیات توحید گردید و انوار ملکوت تجرید ، ینابیع هدی شوید و منابع تقی و ملائکه ملأ اعلی، قسم ای پروردگار تایید فرما ای آمرزگار بیامرز ای غفور مغفور کن. ع ع
مجموعه مناجات ها حضرت عبدالبهاء جلد دوم صفحات ۷۲-۷۱
https://t.me/Tolo_E_Carmel
یکی از مناجات های دلنشین حضرت عبدالبهاء
در لوحی خطاب به یاران روحانی
با صوتی روحنواز
هواللّه
ای آشفتگان روی دلبر حقیقی و ای شیفتگان روی یوسف رحمانی ، توجه به ملکوت ابهی فرمایید و بگویید و بسرایید،
ای دلبر ابهی ای محبوب یکتا، دل از هر دو جهان برداشتیم چون عَلَمِ محبّت برافراشتیم، رخ از عالم و عالمیان برتافتیم چون روی دلجوی تو یافتیم، چشم از غیر تو بستیم چون به جمال تو گشودیم. ای معشوق حقیقی، پرتوی در دلها افکن و جلوهای در قلوب بنما تا از هر قیدی آزاده گردیم و به کلّی گرفتار تو شویم، شعلۀ میثاق گردیم و نُجوم بازغه از مَطلَع اشراق، آیات توحید گردید و انوار ملکوت تجرید ، ینابیع هدی شوید و منابع تقی و ملائکه ملأ اعلی، قسم ای پروردگار تایید فرما ای آمرزگار بیامرز ای غفور مغفور کن. ع ع
مجموعه مناجات ها حضرت عبدالبهاء جلد دوم صفحات ۷۲-۷۱
https://t.me/Tolo_E_Carmel
دلیل قوانین شدیدی که توسط حضرت باب نازل گردیده است
" ... قوانین و احکام شدیدی که توسط حضرت باب نازل شده است ، فقط زمانی به خوبی مفهوم واقع خواهد شد که با در نظر گرفتن بیانات ایشان درباره ماهیت ، هدف و خصلت ظهورشان مورد بررسی قرار گیرد . از آن جا که این اظهارات مصرّحاً آشکار می سازد ، دیانت بابی ماهیّتاً حالت یک انقلاب مذهبی و حتّی اجتماعی داشت و بنابراین بایستی کوتاه مدّت ولی مشحون از وقایع مؤلمه و همچنین اصلاحات اساسی و انقلابی می بود ... برای تأمین استقلال ظهور جدید و همچنین تدارک زمینه برای ظهور قریب الوقوع حضرت بهاءالله ، حضرت باب مجبور بودند که به وضع قوانین شدید بپردازند ؛ حتّی با وجود این که بسیاری از این قوانین هیچوقت اجراء نشد ، ولی صرف این حقیقت که ایشان به تنزیل این دستورات پرداختند ، بنفسه دلیل خصلت مستقل دیانت ایشان است و توانست موجب ایجاد هیجان گسترده و برانگیختن مخالفت علماء شود که منجر به شهادت ایشان در نهایت امر گردید . "
انوار هدایت صفحه ۵۸۸ شماره 1545
https://t.me/Tolo_E_Carmel
" ... قوانین و احکام شدیدی که توسط حضرت باب نازل شده است ، فقط زمانی به خوبی مفهوم واقع خواهد شد که با در نظر گرفتن بیانات ایشان درباره ماهیت ، هدف و خصلت ظهورشان مورد بررسی قرار گیرد . از آن جا که این اظهارات مصرّحاً آشکار می سازد ، دیانت بابی ماهیّتاً حالت یک انقلاب مذهبی و حتّی اجتماعی داشت و بنابراین بایستی کوتاه مدّت ولی مشحون از وقایع مؤلمه و همچنین اصلاحات اساسی و انقلابی می بود ... برای تأمین استقلال ظهور جدید و همچنین تدارک زمینه برای ظهور قریب الوقوع حضرت بهاءالله ، حضرت باب مجبور بودند که به وضع قوانین شدید بپردازند ؛ حتّی با وجود این که بسیاری از این قوانین هیچوقت اجراء نشد ، ولی صرف این حقیقت که ایشان به تنزیل این دستورات پرداختند ، بنفسه دلیل خصلت مستقل دیانت ایشان است و توانست موجب ایجاد هیجان گسترده و برانگیختن مخالفت علماء شود که منجر به شهادت ایشان در نهایت امر گردید . "
انوار هدایت صفحه ۵۸۸ شماره 1545
https://t.me/Tolo_E_Carmel
Telegram
طلوع کرمل
@Tolo_E_Carmel
کانال «طلوع کرمل »
کانالی متفاوت با برنامه هایی شامل:
الواح و اثار الهی
حکایت های صوتی
ویس های نونهالان عزیز
سرود و موسیقی و دکلمه
برنامه های انگلیسی و عربی
ویس و ویدیو های امری
برنامه های ایام مخصوصه
@Carmel1919
@sofi999
کانال «طلوع کرمل »
کانالی متفاوت با برنامه هایی شامل:
الواح و اثار الهی
حکایت های صوتی
ویس های نونهالان عزیز
سرود و موسیقی و دکلمه
برنامه های انگلیسی و عربی
ویس و ویدیو های امری
برنامه های ایام مخصوصه
@Carmel1919
@sofi999
راهی برای زندگی
حضرت بهاءاللّه به ما چنین تعلیم داده است که انسان همانند "معدنی است که در آن گوهرهای گرانبها نهفته است" خود انسان از این گنج شایگان بیخبر است تا چه رسد به دیگران. هدف از زندگی انسان آن است که استعدادهای نهفتهاش را پرورش دهد تا هم خود از آن برخوردار گردد و هم در خدمت عالم انسانی ان را به کار برد. حضرت بهاءاللّه فرموده است که زندگی در این جهان مانند زندگی جنینی کودک در رحم مادر است و اعضاء بدن انسان در عالم رحم رشد می کند اما هر چند آن اعضا در عالم جنین به کار نمی آید ولی رشد و نموش لازم است تا کودک پس از تولد در این عالم آنها را بکار برد و ناقص نباشد. بدین گونه، نیروهای اخلاقی و عقلی و روحانی، اعضاء و جوارح روح ما در این عالم است. روح پس از خروج از این عالم تا ابد در عوالم الهی باقی و در ترقّی است وبه اين نيروها نيازمند است. بنابر این روش زندگی بهائیان مستلزم رشد و نمو معنوی است. نماز و مناجات روزانه روح را از قیود این جهان محدود آزاد می سازد و درهای جدیدی را به روی ما می گشاید. همکاری در برنامههای مفید با مردمی که با یکدیگر از همه حیث تفاوت دارند تعصّبات دیرینه را نابود می سازد. الكل و مواد مخدر که عقل را زائل می سازد جز در موارد لازم برای دارو و درمان حرام است و نیز از غیبت و افترا که اعتماد بین مردمان را سست می کند و روح اتّحاد را که سبب ترقّی انسان است از میان می برد باید احتراز جست
بر گرفته از سایت آیین بهائی
https://t.me/tolo_e_carmel
حضرت بهاءاللّه به ما چنین تعلیم داده است که انسان همانند "معدنی است که در آن گوهرهای گرانبها نهفته است" خود انسان از این گنج شایگان بیخبر است تا چه رسد به دیگران. هدف از زندگی انسان آن است که استعدادهای نهفتهاش را پرورش دهد تا هم خود از آن برخوردار گردد و هم در خدمت عالم انسانی ان را به کار برد. حضرت بهاءاللّه فرموده است که زندگی در این جهان مانند زندگی جنینی کودک در رحم مادر است و اعضاء بدن انسان در عالم رحم رشد می کند اما هر چند آن اعضا در عالم جنین به کار نمی آید ولی رشد و نموش لازم است تا کودک پس از تولد در این عالم آنها را بکار برد و ناقص نباشد. بدین گونه، نیروهای اخلاقی و عقلی و روحانی، اعضاء و جوارح روح ما در این عالم است. روح پس از خروج از این عالم تا ابد در عوالم الهی باقی و در ترقّی است وبه اين نيروها نيازمند است. بنابر این روش زندگی بهائیان مستلزم رشد و نمو معنوی است. نماز و مناجات روزانه روح را از قیود این جهان محدود آزاد می سازد و درهای جدیدی را به روی ما می گشاید. همکاری در برنامههای مفید با مردمی که با یکدیگر از همه حیث تفاوت دارند تعصّبات دیرینه را نابود می سازد. الكل و مواد مخدر که عقل را زائل می سازد جز در موارد لازم برای دارو و درمان حرام است و نیز از غیبت و افترا که اعتماد بین مردمان را سست می کند و روح اتّحاد را که سبب ترقّی انسان است از میان می برد باید احتراز جست
بر گرفته از سایت آیین بهائی
https://t.me/tolo_e_carmel
شعری زیبا
سروده جناب «فرهمند مقبلین»
«چرا تو را نپرستم»
با صدای دلنشین بانو «ماهور»
چــرا تــو را نپرسـتم ؟ تــو دلنـواز منـی
چـرا تـو را نـپـرسـتم؟ تو چـاره ساز منی
مـن ايـن شـکسـته سـر تـا قـدم نيازِ توام
تـو آن يـگانـه جـانـبـخـش , نـيـازِ منی
چــرا تــو را نپرســتم؟ کـه آفـرينشِ من
گواهِ مِهرِ تـو بـاشـد , تو سـوز و سـاز منی
گـذشـت عـمـر گرانمايه ام به سوز و گداز
تـو خـود بـهـانـه هـم سـوز هم گداز منی
چــرا تــو را نپرسـتم چـو کـعبـه آمـال؟
کـه بـی نـيـاز دو عـالـم , ولـی نـيـاز منی
به راهت از کم و بيش جهان گذشتم و باز
تـو در قـلـمروِ انـديشــه , يکّه تـازِ منی
بـه راز تـو چـه رسـد تنگنای فِکرَتِ من
تـو بـــا خـبر ز دل خسـتـه و زِ راز منی
مـن ايـن پـرنده غمگين و سرد و بی آواز
تـو همچو عِطرِ به گل خفته , نغمه ساز منی
شـکسته گرچه مرا بال و پر در اين زندان
بـه اوج عـالـم هستـی , تــو شاهباز منی
زمين تيره مـنـم , تـشـنـه عـنـايـت تــو
تـو آسـمـان مـُنـوَّر , تــو بختِ بــازِ منی
مـن آن کويـرِ تـُهی از گياه و سبزه , ولـی
تـو ســروِ ســبزِ صـفـابخشِ سرفرازِ منی
مـنـم جـوانـه لـرزان به شاخسارِ وجــود
تـو رمــزِ زنــدگـی و رازِ اِهــتــزازِ منی
بميرَمَت کـه بَشـيرَم شــدی به عمـر ابــد
بـِنـازَمـَت کــه خـداونـدگــارِ نــازِ منی
زبانِ بسته کجا , وصف آن خجسته کـجا؟
سـخـن درســت بگويم , تـرانه سـاز منی
خوشه هايی از خرمن ادب و هنر
جلد هشتم صفحه ۱۸۵
https://t.me/tolo_e_carmel
سروده جناب «فرهمند مقبلین»
«چرا تو را نپرستم»
با صدای دلنشین بانو «ماهور»
چــرا تــو را نپرسـتم ؟ تــو دلنـواز منـی
چـرا تـو را نـپـرسـتم؟ تو چـاره ساز منی
مـن ايـن شـکسـته سـر تـا قـدم نيازِ توام
تـو آن يـگانـه جـانـبـخـش , نـيـازِ منی
چــرا تــو را نپرســتم؟ کـه آفـرينشِ من
گواهِ مِهرِ تـو بـاشـد , تو سـوز و سـاز منی
گـذشـت عـمـر گرانمايه ام به سوز و گداز
تـو خـود بـهـانـه هـم سـوز هم گداز منی
چــرا تــو را نپرسـتم چـو کـعبـه آمـال؟
کـه بـی نـيـاز دو عـالـم , ولـی نـيـاز منی
به راهت از کم و بيش جهان گذشتم و باز
تـو در قـلـمروِ انـديشــه , يکّه تـازِ منی
بـه راز تـو چـه رسـد تنگنای فِکرَتِ من
تـو بـــا خـبر ز دل خسـتـه و زِ راز منی
مـن ايـن پـرنده غمگين و سرد و بی آواز
تـو همچو عِطرِ به گل خفته , نغمه ساز منی
شـکسته گرچه مرا بال و پر در اين زندان
بـه اوج عـالـم هستـی , تــو شاهباز منی
زمين تيره مـنـم , تـشـنـه عـنـايـت تــو
تـو آسـمـان مـُنـوَّر , تــو بختِ بــازِ منی
مـن آن کويـرِ تـُهی از گياه و سبزه , ولـی
تـو ســروِ ســبزِ صـفـابخشِ سرفرازِ منی
مـنـم جـوانـه لـرزان به شاخسارِ وجــود
تـو رمــزِ زنــدگـی و رازِ اِهــتــزازِ منی
بميرَمَت کـه بَشـيرَم شــدی به عمـر ابــد
بـِنـازَمـَت کــه خـداونـدگــارِ نــازِ منی
زبانِ بسته کجا , وصف آن خجسته کـجا؟
سـخـن درســت بگويم , تـرانه سـاز منی
خوشه هايی از خرمن ادب و هنر
جلد هشتم صفحه ۱۸۵
https://t.me/tolo_e_carmel
ورقی از تاریخ امر- جمعه ١٢ جولاى ۱۹۱۲، ٢٧ رجب ١٣٣٠
خطابه در منزل مسس نيوتن و مسس ريورز بروکلين
عالم امکان نظير انسان است. انسان مقام نطفه مقام شيرخوارى، اوقات نشو و نما، وقت تميز و رشد و وقت بلوع دارد همين طور عالم امکان درجاتى دارد. انسان در سن شيرخوارى حساس است و در سن مراهقه يعنى بدايت ادراک احساس و تميز دارد اما ادراکاتش ضعيف است. ولى چون به سن بلوغ مى رسد جميع قواى معنوى و قواى صورى او در نهايت درجۀ قوت جلوه مى نمايد قوۀ ادراک به درجه ئى رسد که کشف حقائق اشياء کند، اما در سن طفوليت و شيرخوارى اين ممکن نيست اين کمالات در سن بلوغ جلوه مى نمايد نه در سن طفوليت. عالم امکان نيز يک زمانى بود که شير خوار بود بعد مثل طفل مراهق شد، روز به روز نشو و نما نموده حالا به عالم رشد رسيده است. اين قرن سلطان قرون است اين عصر آئينۀ جميع اعصار است، آن چه در قرون اولى بوده صور جميع در اين آئينه آشکار است. و از آن گذشته نفس اين قرن، کمالات خاصه دارد اکتشافات عظيمه دارد صنايع بديعه دارد تأسيسات عجيبه دارد علوم غريبه دارد و از جميع جهات در نهايت کمال جلوه نموده و خواهد نمود. يعنى فضائل قرون سابقه، صنايع قرون سابقه، خصائل قرون سابقه و اکتشافات قرون سابقه را دارد با وجود اين فضيلت خاصه، صنايع خاصه و اکتشافات خاصۀ اين قرن را هم دارد که در قرون سالفه ابداً نبوده. مثًلا در قرون سابقه فّن معمارى بوده و در اين قرن به نهايت بلوغ رسيده اما اين قوۀ برقيه نبوده اين تلگراف که به دقيقه با شرق و غرب مخابره کند نبوده اين فونوغراف نبوده اين تلفون نبوده اينها از خصائص اين قرن است در اين قرن فضائل قرون قديمه و فضائل قرون جديده موجود لهذا اين قرن جامع قرون و ممتاز از جميع است و سلطان قرون است و آفتاب جميع اعصار است. و چون ما در اين قرن هستيم به شکرانۀ اين مواهب بايد قيام بر اعمالى کنيم که سزاوار اين قرن است. مثًلا چون انسان به بلوغ رسد بايد احوال و اطوارى داشته باشد که سزاوار سن بلوغ است. همين طور اين عالم امکان چون ترّقى کرده به اين درجه رسيده که قرن انوار است قرن ظهور اسرار است قرن فضائل عالم انسانى است قرن روز خدا است قرن ملکوت ابهى است بايد ما به آنه چه سزاوار اين قرن است رفتار نمائيم چه که امکان به درجۀ بلوغ رسيده و اگر تا به حال نرسيده قريب به بلوغ است. با وجود اين مواهب الهيه، آيا سزاوار است که بشر در درياى ماديات مستغرق باشد در عالم طبيعت اسير باشد؟.... چون کمالات جسمانى به اعلى درجه رسيده همين طور کمالات روحانى بايد به اعلى درجه برسد تا ظاهر و باطن انسان روشن گردد و سعادت دنيويه و سعادت ملکوتيّه هر دو حاصل شود فضائل طبيعيه و فضائل الهيه همه ظاهر گردد. هر چند فکر انسان مرآت حقايق اشيا است يعنى در انسان قوه ئى هست که آن قوه کاشف حقايق است همين طور حقيقت انسان مرآت انوار ملکوت است استعداد دارد که حقايق ملکوتيه در او جلوه کند و اسرار الهيه در او ظاهر گردد و صور ملأ اعلى در او انطباع يابد پس اگر هر دو جهت يعنى جهت جسمانى و جهت روحانى هر دو ترّقى نمايد آن وقت حقيقت انسانيه در نهايت جمال و کمال جلوه کند. الحمدالله خداوند در اين قرن هر بابى را برما گشوده هر شمعى را براى ما روشن نموده باران رحمتش جميع را احاطه کرده نسيم عنايتش وزيده از هر جهت اسباب کمال از براى ما فراهم نموده جائز نيست که ما اين مواهب الهيّه را هدر دهيم اين فيوضات رحمانيه را هدر دهيم اين انوار لاهوتيه را هدر دهيم بايد به جان و دل بکوشيم تا اين مواهب الهيه در حقيقت انسانيه به کمال قوت جلوه کند....پس بکوشيد تا شکرانۀ اين الطاف نمائيد و اين نفثات روح القدس را تلّقى نمائيد و اين نورانيّت را حاصل کنيد و اين فضل و موهبت را شکرانه نمائيد. اگر چنين همتى نمائيد شرق و غرب عالم دست در آغوش يکديگر نمايند بنيان بغض و عداوت به کلی برافتد محبّت ملکوتى انتشار يابد الفت روحانى حاصل گردد وحدت عالم انسانى جلوه کند صلح اکبر تحّقق نمايد جميع بشر در نهايت مودت با يکديگر آميزش نمايند و سعادت ارض و سعادت ملکوت هر دو حاصل گردد.
اميدم چنان است که کّل به اين مقام فائز گرديد اين است وصيت من.
خطابات مبارکه جلد دوم صفحات ۱۸۵-۱۸۱⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/2059
فایل صوتی همراه:
قرائت خطابه مبارکه فوق
تصاویری از زمان اسفار تبلیغی حضرت عبدالبهاء⬇️
https://youtu.be/ND5BaTS-Pzg
https://t.me/tolo_e_carmel
خطابه در منزل مسس نيوتن و مسس ريورز بروکلين
عالم امکان نظير انسان است. انسان مقام نطفه مقام شيرخوارى، اوقات نشو و نما، وقت تميز و رشد و وقت بلوع دارد همين طور عالم امکان درجاتى دارد. انسان در سن شيرخوارى حساس است و در سن مراهقه يعنى بدايت ادراک احساس و تميز دارد اما ادراکاتش ضعيف است. ولى چون به سن بلوغ مى رسد جميع قواى معنوى و قواى صورى او در نهايت درجۀ قوت جلوه مى نمايد قوۀ ادراک به درجه ئى رسد که کشف حقائق اشياء کند، اما در سن طفوليت و شيرخوارى اين ممکن نيست اين کمالات در سن بلوغ جلوه مى نمايد نه در سن طفوليت. عالم امکان نيز يک زمانى بود که شير خوار بود بعد مثل طفل مراهق شد، روز به روز نشو و نما نموده حالا به عالم رشد رسيده است. اين قرن سلطان قرون است اين عصر آئينۀ جميع اعصار است، آن چه در قرون اولى بوده صور جميع در اين آئينه آشکار است. و از آن گذشته نفس اين قرن، کمالات خاصه دارد اکتشافات عظيمه دارد صنايع بديعه دارد تأسيسات عجيبه دارد علوم غريبه دارد و از جميع جهات در نهايت کمال جلوه نموده و خواهد نمود. يعنى فضائل قرون سابقه، صنايع قرون سابقه، خصائل قرون سابقه و اکتشافات قرون سابقه را دارد با وجود اين فضيلت خاصه، صنايع خاصه و اکتشافات خاصۀ اين قرن را هم دارد که در قرون سالفه ابداً نبوده. مثًلا در قرون سابقه فّن معمارى بوده و در اين قرن به نهايت بلوغ رسيده اما اين قوۀ برقيه نبوده اين تلگراف که به دقيقه با شرق و غرب مخابره کند نبوده اين فونوغراف نبوده اين تلفون نبوده اينها از خصائص اين قرن است در اين قرن فضائل قرون قديمه و فضائل قرون جديده موجود لهذا اين قرن جامع قرون و ممتاز از جميع است و سلطان قرون است و آفتاب جميع اعصار است. و چون ما در اين قرن هستيم به شکرانۀ اين مواهب بايد قيام بر اعمالى کنيم که سزاوار اين قرن است. مثًلا چون انسان به بلوغ رسد بايد احوال و اطوارى داشته باشد که سزاوار سن بلوغ است. همين طور اين عالم امکان چون ترّقى کرده به اين درجه رسيده که قرن انوار است قرن ظهور اسرار است قرن فضائل عالم انسانى است قرن روز خدا است قرن ملکوت ابهى است بايد ما به آنه چه سزاوار اين قرن است رفتار نمائيم چه که امکان به درجۀ بلوغ رسيده و اگر تا به حال نرسيده قريب به بلوغ است. با وجود اين مواهب الهيه، آيا سزاوار است که بشر در درياى ماديات مستغرق باشد در عالم طبيعت اسير باشد؟.... چون کمالات جسمانى به اعلى درجه رسيده همين طور کمالات روحانى بايد به اعلى درجه برسد تا ظاهر و باطن انسان روشن گردد و سعادت دنيويه و سعادت ملکوتيّه هر دو حاصل شود فضائل طبيعيه و فضائل الهيه همه ظاهر گردد. هر چند فکر انسان مرآت حقايق اشيا است يعنى در انسان قوه ئى هست که آن قوه کاشف حقايق است همين طور حقيقت انسان مرآت انوار ملکوت است استعداد دارد که حقايق ملکوتيه در او جلوه کند و اسرار الهيه در او ظاهر گردد و صور ملأ اعلى در او انطباع يابد پس اگر هر دو جهت يعنى جهت جسمانى و جهت روحانى هر دو ترّقى نمايد آن وقت حقيقت انسانيه در نهايت جمال و کمال جلوه کند. الحمدالله خداوند در اين قرن هر بابى را برما گشوده هر شمعى را براى ما روشن نموده باران رحمتش جميع را احاطه کرده نسيم عنايتش وزيده از هر جهت اسباب کمال از براى ما فراهم نموده جائز نيست که ما اين مواهب الهيّه را هدر دهيم اين فيوضات رحمانيه را هدر دهيم اين انوار لاهوتيه را هدر دهيم بايد به جان و دل بکوشيم تا اين مواهب الهيه در حقيقت انسانيه به کمال قوت جلوه کند....پس بکوشيد تا شکرانۀ اين الطاف نمائيد و اين نفثات روح القدس را تلّقى نمائيد و اين نورانيّت را حاصل کنيد و اين فضل و موهبت را شکرانه نمائيد. اگر چنين همتى نمائيد شرق و غرب عالم دست در آغوش يکديگر نمايند بنيان بغض و عداوت به کلی برافتد محبّت ملکوتى انتشار يابد الفت روحانى حاصل گردد وحدت عالم انسانى جلوه کند صلح اکبر تحّقق نمايد جميع بشر در نهايت مودت با يکديگر آميزش نمايند و سعادت ارض و سعادت ملکوت هر دو حاصل گردد.
اميدم چنان است که کّل به اين مقام فائز گرديد اين است وصيت من.
خطابات مبارکه جلد دوم صفحات ۱۸۵-۱۸۱⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/2059
فایل صوتی همراه:
قرائت خطابه مبارکه فوق
تصاویری از زمان اسفار تبلیغی حضرت عبدالبهاء⬇️
https://youtu.be/ND5BaTS-Pzg
https://t.me/tolo_e_carmel
وسائل وصول حُسْنِ خاتمه
برای رسیدن به مرتبه «اعلا» و «علیا»ی انسانیت و مقام اشرف مخلوقات گشتن در این چند روزه حیات همانا باید که بنده خالص مخلص درگاه احدیتش گردیم و فرامین و احکام الهی را به جای آوریم تا با سبکبالی با پرهای منزه از گل و لای دنیوی از این دنیای فانی و با حسن خاتمه به آشیان باقی پرواز نماییم.
اما در مورد «حُسْنِ خاتمه» حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
وسائل وصول حُسْنِ خاتمه این است که باید از عُجب و کِبر احتراز نمود خودپسندی را مبغوض دانست و در جمیع اوقات شرمسار بود و از هواجس نفس و هوی بیزار و از اهل فتور و غرور در کنار و ثابت بر عهد و میثاق و علیکم البهاء الابهی. ع ع(۱)
هوالله
ای خداوند، فضل و عنایتی و حفظ و حمایتی و لطف و صیانتی تا نهایت ایام ممتاز از بدایت گردد و خاتمة الحیات فاتحة الالطاف شود و هر دم لطف و عنایتی رسد و هر نفس عفو و رحمتی مبذول گردد تا آنکه در ظل ممدود تحت لواء معقود به ملکوت محمود راجع گردم. توئی منان و مهربان و توئی رب الجود و الاحسان. ع ع(۲)
ویدیوی همراه (۳) تلاوتی دلنشین از مناجات فوق می باشد.
۱- گلزار تعالیم بهایی - صفحه ۴۳۳
۲- مجموعه مناجات ها
حضرت عبدالبهاء صفحه ۷۶⬇️
https://reference.bahai.org/fa/t/ab/MMA3/mma3-78.html#pg76
۳- https://youtu.be/-bPKpl11EUk
https://t.me/Tolo_E_Carmel
برای رسیدن به مرتبه «اعلا» و «علیا»ی انسانیت و مقام اشرف مخلوقات گشتن در این چند روزه حیات همانا باید که بنده خالص مخلص درگاه احدیتش گردیم و فرامین و احکام الهی را به جای آوریم تا با سبکبالی با پرهای منزه از گل و لای دنیوی از این دنیای فانی و با حسن خاتمه به آشیان باقی پرواز نماییم.
اما در مورد «حُسْنِ خاتمه» حضرت عبدالبهاء میفرمایند:
وسائل وصول حُسْنِ خاتمه این است که باید از عُجب و کِبر احتراز نمود خودپسندی را مبغوض دانست و در جمیع اوقات شرمسار بود و از هواجس نفس و هوی بیزار و از اهل فتور و غرور در کنار و ثابت بر عهد و میثاق و علیکم البهاء الابهی. ع ع(۱)
هوالله
ای خداوند، فضل و عنایتی و حفظ و حمایتی و لطف و صیانتی تا نهایت ایام ممتاز از بدایت گردد و خاتمة الحیات فاتحة الالطاف شود و هر دم لطف و عنایتی رسد و هر نفس عفو و رحمتی مبذول گردد تا آنکه در ظل ممدود تحت لواء معقود به ملکوت محمود راجع گردم. توئی منان و مهربان و توئی رب الجود و الاحسان. ع ع(۲)
ویدیوی همراه (۳) تلاوتی دلنشین از مناجات فوق می باشد.
۱- گلزار تعالیم بهایی - صفحه ۴۳۳
۲- مجموعه مناجات ها
حضرت عبدالبهاء صفحه ۷۶⬇️
https://reference.bahai.org/fa/t/ab/MMA3/mma3-78.html#pg76
۳- https://youtu.be/-bPKpl11EUk
https://t.me/Tolo_E_Carmel
فایل صوتی کتاب حکایت دل
از خاطرات جناب علی اکبر فروتن
ایادی امرالله (۱۹۰۵ / ۲۰۰۳)
قسمت بیست و دوم ( آخرین قسمت)
به آخرین قسمت از مجموعه فایل های صوتی از حکایت دل رسیدیم. در قسمت های پایانی کتاب جناب فروتن از مضمون سخنرانی هایشان در جمع مشاهیر و معاریف هونگ کنگ و هم چنین در جلسات مختلف در چندین شهر کشور ژاپن صفحاتی مرقوم فرموده اند که در فایل صوتی خواهید شنید. اما در انتهای کتاب سروری نوشته اند که خلاصه ای از آن را در زیر می خوانیم.
از سال ۱۹۵۷ تا به حال که سنه ۱۹۷۷ میلادیست در ارض اقدس ساکنم و از هر فرصتی برای مؤانست با زائرین اعتاب مقدسه استفاده کرده و میکنم. شاهد حضور هزاران نفر از نفوس غیر بهائی نیز به مقامات منوره مقدسه بوده ام که کل واله زیبایی و طراوت و خضارت باغ ها و هندسه بدیعه مقامات علیا شده اند و زبان به مدح و ثنا گشوده اند و به فرموده جمال مبارک مجبور به اعتراف گشته اند. این قولی که زائرین جملگی بر آنند خالی از هر گونه مبالغه است:
« تا شخص خودش به ارض اقدس نیاید و به چشم خویش آن چه را که هیکل اطهر در مقامات منوره به وجود آورده اند نبیند، نه می تواند برای خودش زیبایی و شکوه و جلال آن جنت علیا و فردوس اعلی را مجسم کند و نه می تواند برای دیگران آن را بیان نماید.»
باید به دعا از خدا رجا نمود که احباء عزیز الهی بیش از پیش به این منقبت عظمی و موفقیت کبری فائز و نائل شوند. لیس هذا من فضل ربنا الابهی بعزیز.
جناب فروتن در خاتمه نام تعدادی از تألیفات خود را مرقوم فرموده اند:
اول تألیفات امری :
۱- کتاب های درس اخلاق از سال ۱۳۱۲.
۲- اسلام و دیانت بهائی
۳- ایران در نظر بهائیان
۴- چند بحث امری
۵- اصول تدریس دروس اخلاقیه
۶- راهنمای تبلیغ برای کلاس های درس اخلاق
۷- ترانه میثاق
۸- بیت العدل اعظم برای نوجوانان
۹- لغت فصحی و لغت نوراء
۱۰- رسائل و جزوات متعّدده
دوم تألیفات غیر امری:
۱- مجموعه مقالات تربیتی
۲- رسائل علمی
۳- نگاهی به تاریخ
۴- مقالات بسیار در جرائد. انتهی
متن فوق تلخیصی از کتاب حکایت دل
صفحات ۳۸۹ تا انتهی⬇️
http://www.bahailib.com/pdf/690.pdf
https://t.me/Tolo_E_Carmel
از خاطرات جناب علی اکبر فروتن
ایادی امرالله (۱۹۰۵ / ۲۰۰۳)
قسمت بیست و دوم ( آخرین قسمت)
به آخرین قسمت از مجموعه فایل های صوتی از حکایت دل رسیدیم. در قسمت های پایانی کتاب جناب فروتن از مضمون سخنرانی هایشان در جمع مشاهیر و معاریف هونگ کنگ و هم چنین در جلسات مختلف در چندین شهر کشور ژاپن صفحاتی مرقوم فرموده اند که در فایل صوتی خواهید شنید. اما در انتهای کتاب سروری نوشته اند که خلاصه ای از آن را در زیر می خوانیم.
از سال ۱۹۵۷ تا به حال که سنه ۱۹۷۷ میلادیست در ارض اقدس ساکنم و از هر فرصتی برای مؤانست با زائرین اعتاب مقدسه استفاده کرده و میکنم. شاهد حضور هزاران نفر از نفوس غیر بهائی نیز به مقامات منوره مقدسه بوده ام که کل واله زیبایی و طراوت و خضارت باغ ها و هندسه بدیعه مقامات علیا شده اند و زبان به مدح و ثنا گشوده اند و به فرموده جمال مبارک مجبور به اعتراف گشته اند. این قولی که زائرین جملگی بر آنند خالی از هر گونه مبالغه است:
« تا شخص خودش به ارض اقدس نیاید و به چشم خویش آن چه را که هیکل اطهر در مقامات منوره به وجود آورده اند نبیند، نه می تواند برای خودش زیبایی و شکوه و جلال آن جنت علیا و فردوس اعلی را مجسم کند و نه می تواند برای دیگران آن را بیان نماید.»
باید به دعا از خدا رجا نمود که احباء عزیز الهی بیش از پیش به این منقبت عظمی و موفقیت کبری فائز و نائل شوند. لیس هذا من فضل ربنا الابهی بعزیز.
جناب فروتن در خاتمه نام تعدادی از تألیفات خود را مرقوم فرموده اند:
اول تألیفات امری :
۱- کتاب های درس اخلاق از سال ۱۳۱۲.
۲- اسلام و دیانت بهائی
۳- ایران در نظر بهائیان
۴- چند بحث امری
۵- اصول تدریس دروس اخلاقیه
۶- راهنمای تبلیغ برای کلاس های درس اخلاق
۷- ترانه میثاق
۸- بیت العدل اعظم برای نوجوانان
۹- لغت فصحی و لغت نوراء
۱۰- رسائل و جزوات متعّدده
دوم تألیفات غیر امری:
۱- مجموعه مقالات تربیتی
۲- رسائل علمی
۳- نگاهی به تاریخ
۴- مقالات بسیار در جرائد. انتهی
متن فوق تلخیصی از کتاب حکایت دل
صفحات ۳۸۹ تا انتهی⬇️
http://www.bahailib.com/pdf/690.pdf
https://t.me/Tolo_E_Carmel
Telegram
دو خاطره از حضرت ورقه علیاء
در زمان مهاجرت حضرت بهاءالله به کوه های سلیمانیه
دختر گرانقدر حضرت بهاءالله که ایشان را با لقب «ورقه علیاء» می نامیم در باره علاقه حضرت عبدالبهاء به پدرشان خاطره ای نوشته اند:
۱- محبت حقیقی
«برادرم حضرت عبدالبهاء بی اندازه به جمال مبارک علاقه مند بود وهرچه بزرگ تر میشد علاقه ومحبتش ازدیاد مییافت .پس از مهاجرت پدرم او بی اندازه متاسف ورنجور گشت .غالباً برادرم تنها به طرفی میرفت وچون ابر بهاری از مفارقت پدرمان می گریست و به حدّی مغموم و اندوهناک بود که هیچکس را یارای آن نبود که او را تسلّی دهد .تنها مشغولیت و خوشی او استنساخ الواح و توقیعات مبارکه حضرت رب اعلی بود.از کودکی حقیقتاً خارق العاده بود. به بازی وسایر مشغولیت اطفال توجهی نداشت . به مدرسه نمی رفت ، تحصیل هم نکرد. سواری را بهتر از هر چیز دوست می داشت ودر آن فنّ شهرتی به سزا داشت، سنّ مبارکشان در ان ایام ده سال بود.»
۲- درس خلوص و عبودیت .
خاطره بازگشت حضرت بهاءالله از کوه های سلیمانیه را که به مدت دو سال بود این چنین می نگارند:
«(جمال مبارک) در حین ورود، ملاقاتش با برادرم بسیار عجیب بود، چنان چه این ملاقات از مؤثرترين و مهيّج ترین حوادثی است که در عمر خود دیده ام. عباس خود را در مقابل جمال مبارک روی خاک انداخته پاهای مبارک را در بغل گرفته می گریست و می بوسید و می گفت چرا ما را ترک کردید؟ چرا ما را تنها گذاردید؟ پدر به حال او اشک می ریخت، به حدی این منظره تأثر أور بود كه با كلمات و اصطلاحات معمولی شرح وبيان ان را نتوان نمود، برادرم عاشقانه قيام كرد و زحمات جمال مبارك را مرتفع نمود.»
عنقاي بقا صفحه ٢٠٨⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/4234
برگرفته از کانال : رشح عماء⬇️
@RAsllhAmA
فیلم همراه (برگرفته از PersianBMS) قسمتی کوتاه از بخش مهاجرت حضرت بهاءالله به کوه های سلیمانیه از فیلم «نوری برای عالم» می باشد.در یوتیوب ⬇️
https://youtu.be/vs8UtpyOvbA
https://t.me/Tolo_E_Carmel
در زمان مهاجرت حضرت بهاءالله به کوه های سلیمانیه
دختر گرانقدر حضرت بهاءالله که ایشان را با لقب «ورقه علیاء» می نامیم در باره علاقه حضرت عبدالبهاء به پدرشان خاطره ای نوشته اند:
۱- محبت حقیقی
«برادرم حضرت عبدالبهاء بی اندازه به جمال مبارک علاقه مند بود وهرچه بزرگ تر میشد علاقه ومحبتش ازدیاد مییافت .پس از مهاجرت پدرم او بی اندازه متاسف ورنجور گشت .غالباً برادرم تنها به طرفی میرفت وچون ابر بهاری از مفارقت پدرمان می گریست و به حدّی مغموم و اندوهناک بود که هیچکس را یارای آن نبود که او را تسلّی دهد .تنها مشغولیت و خوشی او استنساخ الواح و توقیعات مبارکه حضرت رب اعلی بود.از کودکی حقیقتاً خارق العاده بود. به بازی وسایر مشغولیت اطفال توجهی نداشت . به مدرسه نمی رفت ، تحصیل هم نکرد. سواری را بهتر از هر چیز دوست می داشت ودر آن فنّ شهرتی به سزا داشت، سنّ مبارکشان در ان ایام ده سال بود.»
۲- درس خلوص و عبودیت .
خاطره بازگشت حضرت بهاءالله از کوه های سلیمانیه را که به مدت دو سال بود این چنین می نگارند:
«(جمال مبارک) در حین ورود، ملاقاتش با برادرم بسیار عجیب بود، چنان چه این ملاقات از مؤثرترين و مهيّج ترین حوادثی است که در عمر خود دیده ام. عباس خود را در مقابل جمال مبارک روی خاک انداخته پاهای مبارک را در بغل گرفته می گریست و می بوسید و می گفت چرا ما را ترک کردید؟ چرا ما را تنها گذاردید؟ پدر به حال او اشک می ریخت، به حدی این منظره تأثر أور بود كه با كلمات و اصطلاحات معمولی شرح وبيان ان را نتوان نمود، برادرم عاشقانه قيام كرد و زحمات جمال مبارك را مرتفع نمود.»
عنقاي بقا صفحه ٢٠٨⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/4234
برگرفته از کانال : رشح عماء⬇️
@RAsllhAmA
فیلم همراه (برگرفته از PersianBMS) قسمتی کوتاه از بخش مهاجرت حضرت بهاءالله به کوه های سلیمانیه از فیلم «نوری برای عالم» می باشد.در یوتیوب ⬇️
https://youtu.be/vs8UtpyOvbA
https://t.me/Tolo_E_Carmel
شرح حالی مختصر از
خصوصیات اخلاقی حضرت ورقه علیاء
در زمانی که حضرت بهاءالله به کشور عراق تبعید شدند عائله مبارکه و تعدادی از پیروان ایشان در این سفر همراه بودند.
يکى ....از همراهان از عائلۀ مبارکه در اين سفر دختر شش سالۀ آن حضرت «بهائيه» خانم ملقب به «ورقۀ عليا» بود. ورقۀ مبارکۀ عليا مقام خاصى را در دور بهائى حائز است و در حقيقت خانم ممتاز و برجستۀ اين عصر محسوب مىشود حيات آن ورقۀ مبارکه چنان از امتحانات و بليات لبريز و تسليم و بردبارى ايشان در برابر ناملايمات به درجه اى بود که نظيرش در بين افراد عائلۀ مبارکه کمتر ديده مى شد، مشاراليها علاوه بر مصائبى که به همراه حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء تحمل نمودند از مشاهدۀ مظالم وارده بر آن دو نفس مقدس نيز احساس آزردگى و اندوه مى نمودند کلمات از بيان اخلاص و فداکارى آن ورقۀ علياى جنّت ابهى در خدمت به حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء قاصر و قلم از تصوير فضائل و ملکات حيات پاک و منزهش عاجز است.....
حضرت ورقۀ مبارکۀ عليا....احساسات خود را در بارۀ حضرت بهاءالله هنگام رهائى از سياه چال طهران چنين بيان نموده اند:
«...جمال مبارک در زندان طهران مکاشفات روحانى شگفت انگيزى داشتند نورانيت تازه اى در آن حضرت ديده مى شد که مانند هالۀ درخشانى در حول وجود مبارک بنظر مى رسيد ما به درک اهميت اين نورانيت سالها بعد موفّق شديم در آن زمان ما تنها به وجود و بدعيت آن واقف بوديم بدون اينکه حقيقت آن را درک کنيم و يا از جزئيات آن رويداد مقّدس آگاه باشيم.....
....ورقۀ مبارکۀ عليا فکر ازدواج را به کنارى گذاشت تا بتواند آزادانه به خدمت پدر بزرگوارش بپردازد. وى سالها توانست به نيروى استقامت و ايمان بعضى از مشّقاتى را که به حضرت بهاءالله و عائلۀ مبارکه مهاجم بود تسکين و تقليل دهد حيات آن ورقۀ مبارکه فى الحقيقه انعکاسى از صفات و کمالاتى بود که برادر نامدارش حضرت عبدالبهاء مثل اعلاى امر حضرت بهاءالله را مشخص وممتاز مى نمود. پس از صعود حضرت عبدالبهاء نيز آن ورقۀ مبارکه بود که در سن کهولت زمام امور امر را به مّدت کوتاهى در کف کفايت خود گرفت و مؤمنين را حول حضرت شوقى افندى که از جانب حضرت عبدالبهاء به ولايت امر الهى منصوب گشته بود جمع نمود.......
نفحات ظهور حضرت بهاءالله صفحات ۲۴-۲۱
برای مطالعه بیشتر در مورد حضرت ورقه علیا به لینک زیر کتاب «بهائیه خانم» تدوين:دايره ُمطالعه نصوص و الواح مرکز جهانی (بهائی) مراجعه فرمایید:
https://ool-dev.dev2.us/Bahiya-Khanum.pdf
ویدیوی همراه با صدای روحنوازی از Calla Kinglit با نام No One But Thee جز تو هیچکس می باشد.
https://t.me/Tolo_E_Carmel
خصوصیات اخلاقی حضرت ورقه علیاء
در زمانی که حضرت بهاءالله به کشور عراق تبعید شدند عائله مبارکه و تعدادی از پیروان ایشان در این سفر همراه بودند.
يکى ....از همراهان از عائلۀ مبارکه در اين سفر دختر شش سالۀ آن حضرت «بهائيه» خانم ملقب به «ورقۀ عليا» بود. ورقۀ مبارکۀ عليا مقام خاصى را در دور بهائى حائز است و در حقيقت خانم ممتاز و برجستۀ اين عصر محسوب مىشود حيات آن ورقۀ مبارکه چنان از امتحانات و بليات لبريز و تسليم و بردبارى ايشان در برابر ناملايمات به درجه اى بود که نظيرش در بين افراد عائلۀ مبارکه کمتر ديده مى شد، مشاراليها علاوه بر مصائبى که به همراه حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء تحمل نمودند از مشاهدۀ مظالم وارده بر آن دو نفس مقدس نيز احساس آزردگى و اندوه مى نمودند کلمات از بيان اخلاص و فداکارى آن ورقۀ علياى جنّت ابهى در خدمت به حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء قاصر و قلم از تصوير فضائل و ملکات حيات پاک و منزهش عاجز است.....
حضرت ورقۀ مبارکۀ عليا....احساسات خود را در بارۀ حضرت بهاءالله هنگام رهائى از سياه چال طهران چنين بيان نموده اند:
«...جمال مبارک در زندان طهران مکاشفات روحانى شگفت انگيزى داشتند نورانيت تازه اى در آن حضرت ديده مى شد که مانند هالۀ درخشانى در حول وجود مبارک بنظر مى رسيد ما به درک اهميت اين نورانيت سالها بعد موفّق شديم در آن زمان ما تنها به وجود و بدعيت آن واقف بوديم بدون اينکه حقيقت آن را درک کنيم و يا از جزئيات آن رويداد مقّدس آگاه باشيم.....
....ورقۀ مبارکۀ عليا فکر ازدواج را به کنارى گذاشت تا بتواند آزادانه به خدمت پدر بزرگوارش بپردازد. وى سالها توانست به نيروى استقامت و ايمان بعضى از مشّقاتى را که به حضرت بهاءالله و عائلۀ مبارکه مهاجم بود تسکين و تقليل دهد حيات آن ورقۀ مبارکه فى الحقيقه انعکاسى از صفات و کمالاتى بود که برادر نامدارش حضرت عبدالبهاء مثل اعلاى امر حضرت بهاءالله را مشخص وممتاز مى نمود. پس از صعود حضرت عبدالبهاء نيز آن ورقۀ مبارکه بود که در سن کهولت زمام امور امر را به مّدت کوتاهى در کف کفايت خود گرفت و مؤمنين را حول حضرت شوقى افندى که از جانب حضرت عبدالبهاء به ولايت امر الهى منصوب گشته بود جمع نمود.......
نفحات ظهور حضرت بهاءالله صفحات ۲۴-۲۱
برای مطالعه بیشتر در مورد حضرت ورقه علیا به لینک زیر کتاب «بهائیه خانم» تدوين:دايره ُمطالعه نصوص و الواح مرکز جهانی (بهائی) مراجعه فرمایید:
https://ool-dev.dev2.us/Bahiya-Khanum.pdf
ویدیوی همراه با صدای روحنوازی از Calla Kinglit با نام No One But Thee جز تو هیچکس می باشد.
https://t.me/Tolo_E_Carmel
Telegram
ورقی از تاریخ امر / ۱۵ جولای ۱۹۳۲
سالروز صعود حضرت ورقه مبارکه علیاء
۱۵ ماه جولای(ژوئیه)، ۲۴ تیر، سالروز صعود حضرت ورقه مبارکه علیا فرزند بزرگوار حضرت بهاءالله می باشد، ایشان در سال ۱۸۴۶ میلادی، ۱۲۲۵ شمسی در طهران متولد شدند و در روز جمعه سال ۸۸ بدیع (۱۳۱۱ شمسی و ۱۹۳۲ میلادی) در ارض اقدس صعود فرمودند، به همین مناسبت مناجاتی از حضرت عبدالبهاء که به افتخار خواهر گرامیشان بهائیه خانم مرقوم فرموده بودند برای امروز انتخاب شده است.
“ایتّها الشّقیقة* الرّوحانیه در شب و روز به درگاه احدیت عجز و نیاز کنم و ناله و فغان نمایم که:
ای پروردگار مهربان، آن ورقۀ طیّبۀ طاهره را به نفحات قدس تسلّی بخش و به نسائم انس تصدی ده. به آیات ملکوتت، تمکین عنایت فرما و به بیّنات جبروتت، تفریح احسان کن. ای خداوند، آن غمگین را انیس یاد رویت فرما و آن محزونه را به اسرار مکنونت مأنوس کن و به تجلّیات انوار احدیّتت مألوف نما. از هر جهت اسباب احزان به جهت او مهیّاست و از جمیع وجوه وسائل حسرت موجود و بی منتهی. در هر آنی عنایتی کن و در هر دمی فضل و موهبتی فرما، ابواب رجا از جمیع جهات مسدود، باب الطاف بگشا و راه امید از هر طرف مقطوع، شاهراه احسان جدید بنما. تویی کریم و مهربان؛ تویی مُعین و صاحب احسان...
(توقیعات مبارکه ۱۹۳۹-۱۹۲۷ صفحه ۲۱۹)
*شقیقه به معنای خواهر است.
بهائیه خانم حضرت ورقه علیاء - دایره مطالعه نصوص و الواح مرکز جهانی بهائی ⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/4417
۴۸ فقره از دستخط های حضرت ورقه علیاء⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/1711
ویدیوی همراه شعری بسیار زیبا با اجرایی بی نهایت دلنشین به نام بهائیه با صدای «تارا الیس» و «جیمی هیث» می باشد.
https://t.me/Tolo_E_Carmel
سالروز صعود حضرت ورقه مبارکه علیاء
۱۵ ماه جولای(ژوئیه)، ۲۴ تیر، سالروز صعود حضرت ورقه مبارکه علیا فرزند بزرگوار حضرت بهاءالله می باشد، ایشان در سال ۱۸۴۶ میلادی، ۱۲۲۵ شمسی در طهران متولد شدند و در روز جمعه سال ۸۸ بدیع (۱۳۱۱ شمسی و ۱۹۳۲ میلادی) در ارض اقدس صعود فرمودند، به همین مناسبت مناجاتی از حضرت عبدالبهاء که به افتخار خواهر گرامیشان بهائیه خانم مرقوم فرموده بودند برای امروز انتخاب شده است.
“ایتّها الشّقیقة* الرّوحانیه در شب و روز به درگاه احدیت عجز و نیاز کنم و ناله و فغان نمایم که:
ای پروردگار مهربان، آن ورقۀ طیّبۀ طاهره را به نفحات قدس تسلّی بخش و به نسائم انس تصدی ده. به آیات ملکوتت، تمکین عنایت فرما و به بیّنات جبروتت، تفریح احسان کن. ای خداوند، آن غمگین را انیس یاد رویت فرما و آن محزونه را به اسرار مکنونت مأنوس کن و به تجلّیات انوار احدیّتت مألوف نما. از هر جهت اسباب احزان به جهت او مهیّاست و از جمیع وجوه وسائل حسرت موجود و بی منتهی. در هر آنی عنایتی کن و در هر دمی فضل و موهبتی فرما، ابواب رجا از جمیع جهات مسدود، باب الطاف بگشا و راه امید از هر طرف مقطوع، شاهراه احسان جدید بنما. تویی کریم و مهربان؛ تویی مُعین و صاحب احسان...
(توقیعات مبارکه ۱۹۳۹-۱۹۲۷ صفحه ۲۱۹)
*شقیقه به معنای خواهر است.
بهائیه خانم حضرت ورقه علیاء - دایره مطالعه نصوص و الواح مرکز جهانی بهائی ⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/4417
۴۸ فقره از دستخط های حضرت ورقه علیاء⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/1711
ویدیوی همراه شعری بسیار زیبا با اجرایی بی نهایت دلنشین به نام بهائیه با صدای «تارا الیس» و «جیمی هیث» می باشد.
https://t.me/Tolo_E_Carmel
Telegram
معرفی وب سایت «راستی» (۱)
پنجرهای رو به حقیقت آئین بهائی
وابسته به وب سایت بهائیان ایران
از آنجا که بهائیان ایران مدتهاست از دسترسی به رسانههای رسمی کشور محرومند، هرگز امکان پاسخ گویی به دروغها و اتهاماتی را که در همین رسانهها بر ضدشان منتشر میشود نداشتهاند. بنابراین از یک سو آماج حملات و اتهامات گوناگون هستند و از دیگر سو درخواستهایشان برای استفاده از حق پاسخگویی نادیده گرفته میشود….در حال حاضر، کارزارهای نفرت پراکنی که از جانب حکومت برنامه ریزی و حمایت میشوند، در قالبهای مختلف رسانهای مانند تلویزیون، رادیو، منابر، روزنامهها، وبسایتها، رسانههای اجتماعی مجازی، کتابها ، مقالات، سمینارهای آموزشی، نمایشگاهها، توزیع برگههای تبلیغاتی و حتی دیوارنویسی، بر ضد بهائیان اطلاعات غلط و تهمتهای دروغ منتشر میکنند. این کارزارها در سالهای اخیر افزایش چشمگیری داشتهاند. تنها بین سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱ بیش از صدها هزار مطلب بهائی ستیزانه توسط صدها وبسایت و حسابهای کاربری شبکههای اجتماعی به صورت سیستماتیک و پیوسته تولید و منتشر شده است. همچنین از اوایل سال ۲۰۲۱ کارزار نفرتپراکنی و پروپاگاندای حکومت به مراحل جدیدی وارد شده و پیچیدگی و میزان آن به شدت افزایش یافته است. هدف از تأسیس سایت راستی ارائه اطلاعات مستند از منابع مستقل در پاسخ به اتهامات وارده است تا مخاطبین با دسترسی مستقیم به منابع بیشتر، در مورد صدق یا کذب این اتهامات قضاوت نمایند. برای آشنایی بیشتر در مورد دیانت بهائی می توانید از طریق لینکهای زیر به وبسایتهای “جامعۀ جهانی بهائی» و “بهائیان ایران» مراجعه کنید.(۲)
۱- https://raasti.bahaisofiran.org/
صفحه جدید اینستاگرام سایت راستی🔽
https://www.instagram.com/raasti.site/tv/CX3UbM1hcpQ/?utm_medium=share_sheet
متن فوق تلخیصی از مقدمه و معرفی وب سایت «راستی» می باشد. برای مطالعه متن کامل در قسمت «در باره ما» به لینک زیر مراجعه فرمایید:⬇️
https://bit.ly/3kgKfph
https://t.me/Tolo_E_Carmel
پنجرهای رو به حقیقت آئین بهائی
وابسته به وب سایت بهائیان ایران
از آنجا که بهائیان ایران مدتهاست از دسترسی به رسانههای رسمی کشور محرومند، هرگز امکان پاسخ گویی به دروغها و اتهاماتی را که در همین رسانهها بر ضدشان منتشر میشود نداشتهاند. بنابراین از یک سو آماج حملات و اتهامات گوناگون هستند و از دیگر سو درخواستهایشان برای استفاده از حق پاسخگویی نادیده گرفته میشود….در حال حاضر، کارزارهای نفرت پراکنی که از جانب حکومت برنامه ریزی و حمایت میشوند، در قالبهای مختلف رسانهای مانند تلویزیون، رادیو، منابر، روزنامهها، وبسایتها، رسانههای اجتماعی مجازی، کتابها ، مقالات، سمینارهای آموزشی، نمایشگاهها، توزیع برگههای تبلیغاتی و حتی دیوارنویسی، بر ضد بهائیان اطلاعات غلط و تهمتهای دروغ منتشر میکنند. این کارزارها در سالهای اخیر افزایش چشمگیری داشتهاند. تنها بین سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱ بیش از صدها هزار مطلب بهائی ستیزانه توسط صدها وبسایت و حسابهای کاربری شبکههای اجتماعی به صورت سیستماتیک و پیوسته تولید و منتشر شده است. همچنین از اوایل سال ۲۰۲۱ کارزار نفرتپراکنی و پروپاگاندای حکومت به مراحل جدیدی وارد شده و پیچیدگی و میزان آن به شدت افزایش یافته است. هدف از تأسیس سایت راستی ارائه اطلاعات مستند از منابع مستقل در پاسخ به اتهامات وارده است تا مخاطبین با دسترسی مستقیم به منابع بیشتر، در مورد صدق یا کذب این اتهامات قضاوت نمایند. برای آشنایی بیشتر در مورد دیانت بهائی می توانید از طریق لینکهای زیر به وبسایتهای “جامعۀ جهانی بهائی» و “بهائیان ایران» مراجعه کنید.(۲)
۱- https://raasti.bahaisofiran.org/
صفحه جدید اینستاگرام سایت راستی🔽
https://www.instagram.com/raasti.site/tv/CX3UbM1hcpQ/?utm_medium=share_sheet
متن فوق تلخیصی از مقدمه و معرفی وب سایت «راستی» می باشد. برای مطالعه متن کامل در قسمت «در باره ما» به لینک زیر مراجعه فرمایید:⬇️
https://bit.ly/3kgKfph
https://t.me/Tolo_E_Carmel
نگاهی کوتاه به زندگی جناب ابوالقاسم افنان
تاریخ تولد: سال ۱۹۱۹
محل تولد: شیراز
نام پدر : حاج میرزا حبیب افنان
نام همسر: بانو مینو دختر محمد حسین
نام فرزندان : مریم و لاله
تاریخ صعود: سال ۲۰۰۴ در انگلستان
۳۵ سال خدمت عاشقانه جناب افنان در بیت مبارک شیراز در خاطرات دوستان بهائی جای مشخصی دارد. ایشان نه تنها مورد احترام بهائیان بودند بلکه به علت حسن سلوک و داشتن اطلاعات و فضائل گوناگون، محبت و احترام همه از بهائی و غیربهائی را جلب می کردند. در اصل تولیت بیت مبارک شیراز طی لوحی از حضرت بهاءالله به این خاندان تفویض گردیده بود. جناب ابوالقاسم افنان شاعری سنت گرا بودند که به آثار شعرای گذشته بسیار تسلط داشتند و با عده ای از شعرا و ادباء مخصوصا جناب فتح اعظم و جناب غلامرضا روحانی و هم چنین شعرا و ادبای غیر بهائی چون جمالزاده ، و مسعود فرزاد مکاتبات شعری داشتند.
صفات برجسته یک بهائی واقعی و جنبه های مثبت خصوصیات یک ایرانی اصیل، محبت، گذشت، فداکاری، مهمان نوازی، بلند نظری و …در وجود عزیزشان متجلی بود که در ملاقات کننده حس احترام به وجود می آورد به طوری که هیچگاه قابل تصور نبود که انسان جز با زبان ادب و احترام و تواضع بتواند با ایشان صحبت کند.
از جناب افنان علاوه بر مقالات و اشعار بسیار آثار زیر نیز به یادگار مانده است:
۱- کتاب چهار مقاله (مربوط به حضرت طاهره):⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/1789
۲- کتاب لئالی سیاه:⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/5521
۳- کتاب عهد اعلی:⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/2762
۴- دیوان اشعار ایشان
https://t.me/Tolo_E_Carmel
تاریخ تولد: سال ۱۹۱۹
محل تولد: شیراز
نام پدر : حاج میرزا حبیب افنان
نام همسر: بانو مینو دختر محمد حسین
نام فرزندان : مریم و لاله
تاریخ صعود: سال ۲۰۰۴ در انگلستان
۳۵ سال خدمت عاشقانه جناب افنان در بیت مبارک شیراز در خاطرات دوستان بهائی جای مشخصی دارد. ایشان نه تنها مورد احترام بهائیان بودند بلکه به علت حسن سلوک و داشتن اطلاعات و فضائل گوناگون، محبت و احترام همه از بهائی و غیربهائی را جلب می کردند. در اصل تولیت بیت مبارک شیراز طی لوحی از حضرت بهاءالله به این خاندان تفویض گردیده بود. جناب ابوالقاسم افنان شاعری سنت گرا بودند که به آثار شعرای گذشته بسیار تسلط داشتند و با عده ای از شعرا و ادباء مخصوصا جناب فتح اعظم و جناب غلامرضا روحانی و هم چنین شعرا و ادبای غیر بهائی چون جمالزاده ، و مسعود فرزاد مکاتبات شعری داشتند.
صفات برجسته یک بهائی واقعی و جنبه های مثبت خصوصیات یک ایرانی اصیل، محبت، گذشت، فداکاری، مهمان نوازی، بلند نظری و …در وجود عزیزشان متجلی بود که در ملاقات کننده حس احترام به وجود می آورد به طوری که هیچگاه قابل تصور نبود که انسان جز با زبان ادب و احترام و تواضع بتواند با ایشان صحبت کند.
از جناب افنان علاوه بر مقالات و اشعار بسیار آثار زیر نیز به یادگار مانده است:
۱- کتاب چهار مقاله (مربوط به حضرت طاهره):⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/1789
۲- کتاب لئالی سیاه:⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/5521
۳- کتاب عهد اعلی:⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/2762
۴- دیوان اشعار ایشان
https://t.me/Tolo_E_Carmel
Telegram
به یاد حضرت ورقه علیاء در سالروز صعودشان
قسمت اول
اَين انت يا مشعل الُحّب و الوداد
اَين انت يا معدن اللطف و الحنان
حضرت ورقه مبارکه عليا دختر ارشد ُمؤسس ديانت بهائی حضرت بهآء ّالله بودند که در سال ١۸۴۶ ميلادی در ايران- طهران متّولد شدند و در حيات طولانی خود که در سال ١٩٣٢ ميلادی خاتمه يافت تمام حياتشان(به استثنای دوسال) طول دوره عصر رسولی ديانت جديد جهانی را در بر گرفت.
۱۵ جولای سالروز صعود حضرت ورقه علیا می باشد. نفس عزیزی که در تمام طول دوره حيات از عهد طفولّيت تا بلوغ زندگی ايشان همواره در معرض گونه ای تهديد دائمی بود که مبادا ايشان را از پدر محبوبشان دور کنند و اين تهديد بسيار جّدی بود. ایشان زندگی پرمخاطره ایی را گذراندند و صدمات بسیار دیدند.
بعد از صعود حضرت ورقه علیاء، حضرت ولی امرالله در لوحی چنین فرمودند:
«...اّيها الُملتهبون من نار الفراق، قسم به نّير آفاق که کبد اين مشتاق چنان در سوز و احتراق است که شرح نتوانم و از ُعهده وصفش بر نيايم زيرا خبر فاجعه عظمی و فادحه ُکبري عروج ُعليا ورقه مقّدسه زکّيه ُمطهره نوراء بقية البهآء و وديعته ثمره ازلّيه سدره منتهي و يگانه يادگار شجره طوبي روحی لمظلومّيتها الفداء به سمع اين بينوا فجأة رسيده و جمره محرقه در قلب اين خسته دل ناتوان بيفکنده و بُنيان صبر بر انداخته و اشك حسرت ُچون سيل جارف از ديده منهمر ساخته . فوا اسفا علّي بما ُمنعت عن الحضور و الوفود فی ساحتها حين خاتمة حياتها و عروجها الی رّبها و مولاها و استقرار جسدها اللطيف فی مقّرها و مقامها اذا بقيت من هذا الفخر العظيم و الّشرف المبين ممنوعا بعيدا محُروما مهجورا.
ای برادران و خواهران روحانی در اين يوم رهيب از جهتی نحيب بکا و فرياد واويلا از حنجر اهل بها در امکنه ترابّيه در فرقت آن معدن وفا و أفول آن نجم دّری اُفق عّزت ابدّيه در مغرب بقعه احدّيه بلند است و از جهتی آهنگ تهليل و تقديس اهل عالين و هياکل خلد برين و عن ورائهم کّل النُبيّين در استقبال آن هيکل نازنين و استقرارش بر رفرف علّيين و جلوسش بر يمين مرکز عهد قويم مرتفع و متتابع، عموم من فی البهآء فی مشارق الأرض و مغاربها ُچون يتيمان بينوا اشک ريزانند و نالان، بي صبر و قرارند و از فرقتش نگران. از اعماق قلوب کئيبه شان اين ندای جان سوز به افق ابهي ُمتواصل : اَين انت يا مشعل الُحّب و الوداد . اَين انت يا معدن اللطف و الحنان. اَين انت يا مظهرالکرم و الّسخاء اَين انت يا مطلع الانقطاع فی الابداع اَين انت يا وديعة البهآء بين ملأ الانشاء و بقيته بين عباده و نفحة قميصه للخلايق اجمعين.
ای عّشاق آن طلعت نوراء آن سراج وّهاج هر چند در عرصه ناسوت ُدهنش تمام گشت و نورش خاموش شد ولی در مشکات ملکوت باصبع ُسلطان سرير لاهوت چنان بر افروخت و بر طلعات فردوس که در غرفات ُحمر ياقوت در حولش طائفند چنان پرتوی بيفکند که کّل ندای واطربا از دل و جان بر آوردند و به ندای احسنت احسنت عليک صلوات ّالله اّيتها الورقة العلياء آن ساذج ُحّب و صفا را در خيام عّز بقا استقبال نمودند......(۱)
۱- صفحات اولیه از⬇️
https://oceanoflights.org/Bahiya-Khanum.pdf
شرح حالی از ایشان:⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/2392
ترانه ایی به زبان انگلیسی بهیه خانم ⬇️
https://youtu.be/MoioQvuhIjU
ویدیوی همراه قدم های زائری در ارض اقدس به طرف مرقد مطهر حضرت ورقه علیاست.
https://t.me/Tolo_E_Carmel
قسمت اول
اَين انت يا مشعل الُحّب و الوداد
اَين انت يا معدن اللطف و الحنان
حضرت ورقه مبارکه عليا دختر ارشد ُمؤسس ديانت بهائی حضرت بهآء ّالله بودند که در سال ١۸۴۶ ميلادی در ايران- طهران متّولد شدند و در حيات طولانی خود که در سال ١٩٣٢ ميلادی خاتمه يافت تمام حياتشان(به استثنای دوسال) طول دوره عصر رسولی ديانت جديد جهانی را در بر گرفت.
۱۵ جولای سالروز صعود حضرت ورقه علیا می باشد. نفس عزیزی که در تمام طول دوره حيات از عهد طفولّيت تا بلوغ زندگی ايشان همواره در معرض گونه ای تهديد دائمی بود که مبادا ايشان را از پدر محبوبشان دور کنند و اين تهديد بسيار جّدی بود. ایشان زندگی پرمخاطره ایی را گذراندند و صدمات بسیار دیدند.
بعد از صعود حضرت ورقه علیاء، حضرت ولی امرالله در لوحی چنین فرمودند:
«...اّيها الُملتهبون من نار الفراق، قسم به نّير آفاق که کبد اين مشتاق چنان در سوز و احتراق است که شرح نتوانم و از ُعهده وصفش بر نيايم زيرا خبر فاجعه عظمی و فادحه ُکبري عروج ُعليا ورقه مقّدسه زکّيه ُمطهره نوراء بقية البهآء و وديعته ثمره ازلّيه سدره منتهي و يگانه يادگار شجره طوبي روحی لمظلومّيتها الفداء به سمع اين بينوا فجأة رسيده و جمره محرقه در قلب اين خسته دل ناتوان بيفکنده و بُنيان صبر بر انداخته و اشك حسرت ُچون سيل جارف از ديده منهمر ساخته . فوا اسفا علّي بما ُمنعت عن الحضور و الوفود فی ساحتها حين خاتمة حياتها و عروجها الی رّبها و مولاها و استقرار جسدها اللطيف فی مقّرها و مقامها اذا بقيت من هذا الفخر العظيم و الّشرف المبين ممنوعا بعيدا محُروما مهجورا.
ای برادران و خواهران روحانی در اين يوم رهيب از جهتی نحيب بکا و فرياد واويلا از حنجر اهل بها در امکنه ترابّيه در فرقت آن معدن وفا و أفول آن نجم دّری اُفق عّزت ابدّيه در مغرب بقعه احدّيه بلند است و از جهتی آهنگ تهليل و تقديس اهل عالين و هياکل خلد برين و عن ورائهم کّل النُبيّين در استقبال آن هيکل نازنين و استقرارش بر رفرف علّيين و جلوسش بر يمين مرکز عهد قويم مرتفع و متتابع، عموم من فی البهآء فی مشارق الأرض و مغاربها ُچون يتيمان بينوا اشک ريزانند و نالان، بي صبر و قرارند و از فرقتش نگران. از اعماق قلوب کئيبه شان اين ندای جان سوز به افق ابهي ُمتواصل : اَين انت يا مشعل الُحّب و الوداد . اَين انت يا معدن اللطف و الحنان. اَين انت يا مظهرالکرم و الّسخاء اَين انت يا مطلع الانقطاع فی الابداع اَين انت يا وديعة البهآء بين ملأ الانشاء و بقيته بين عباده و نفحة قميصه للخلايق اجمعين.
ای عّشاق آن طلعت نوراء آن سراج وّهاج هر چند در عرصه ناسوت ُدهنش تمام گشت و نورش خاموش شد ولی در مشکات ملکوت باصبع ُسلطان سرير لاهوت چنان بر افروخت و بر طلعات فردوس که در غرفات ُحمر ياقوت در حولش طائفند چنان پرتوی بيفکند که کّل ندای واطربا از دل و جان بر آوردند و به ندای احسنت احسنت عليک صلوات ّالله اّيتها الورقة العلياء آن ساذج ُحّب و صفا را در خيام عّز بقا استقبال نمودند......(۱)
۱- صفحات اولیه از⬇️
https://oceanoflights.org/Bahiya-Khanum.pdf
شرح حالی از ایشان:⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/2392
ترانه ایی به زبان انگلیسی بهیه خانم ⬇️
https://youtu.be/MoioQvuhIjU
ویدیوی همراه قدم های زائری در ارض اقدس به طرف مرقد مطهر حضرت ورقه علیاست.
https://t.me/Tolo_E_Carmel
به یاد حضرت ورقه علیاء در سالروز صعودشان
قسمت دوم
اَين انت يا مظهرالکرم و الّسخاء
اَين انت يا مطلع الانقطاع فی الابداع
ادامه لوح حضرت ولی امرالله:
«...بلی تحّمل ثقل فادح اين بلّيه ُعظمي بر پرورده يد عنايتش بسی صعب وگران است ولی حمد رّب عّزت را که جسم لطيفش از سجن محن و بلايای متتابعه که ازيد از هشتاد سال به مظلومّيتی حيرت انگيز تحّمل فرمود آزاد شد و از قيد غموم و هموم برست و از آلام و اوجاع گوناگون نجات يافت. و از عوارض اين دنيای دنّيه رهائی جست و بساط هجر اَب بزرگوار و برادر نيک اختر مهر پرورش را درهم پيچيد و در بحبوحه فردوس، َمقّر و مأوی يافت . ُمّدت حيات پر تلاطمش، اين لطيفه رّبانی دمی نياسود و آنی فراغت و آرامی نجست و نخواست. در بدو حياتش از حين طفوليّت از کأس کدر آشام بلّيات و رزايای سنين اولّيه ظهور امر اعظم الهی بنوشيد و در فتنه سنه حين * در اثر تالان و تاراج اموال اَب بزرگوارش تلخی فقر و پريشانی بچشيد و در اسارت و کربت و غربت جمال ابهی سهيم و شريك گشت و در فتن و انقلابات ارض عراق که از تدليس و تزوير قطب شقاق و مرکز نفاق احداث شد بلايای لاتحصي در نهايت تسليم و رضا تحّمل فرمود. از خويش و پيوند بگذشت و از مال و منال بيزار شد، حبل تعلقات را بالمّره ببريد و چون پروانه جان سوخته در حول شمع جمال بي مثال ليلا و نهارا طائف گشت. در اُفق انقطاع چون زهره زهرا بدرخشيد و در شيم و رفتارش آثار بهّيه جمال مختار را بر خويش و بيگانه و حقير و فرزانه مکشوف و مدلل ساخت. از تأثرات شديده عميقه و عوارض ُمستوليه متعّدده متنّوعه که در ارض سّر بر آن معدن لطافت و ساذج وداد وارد، هيکل زيبايش ُچون آه شد و جسد نازنينش بمثابه تاری گشت. در رجفه کبري که در سنين شداد اراضی قلوب را متزلزل نمود آن رکن رفيع متزعزع نشد و از ُهبوب ارياح کره عقيم آن ورقه دوحه بقا پژمرده و افسرده نگشت. سمند هّمت را در مضمار عبودّيت و جانفشانی جولانی جديد داد و در جذب قلوب و تقليب ارواح و ازاله ظنون و شبهات، گوی سبقت را از همگنان بربائيد. بمياه شفقت بیمنتهايش خارستان قلوب را پر از گل و شقايق محبت محبوب ابهي کرد و به سيف مهر خالصش افئده صلده صلبه را واله و مجذوب امر بی مثال جمال ذوالجلال بنمود . در قلعه محصنه از تعّديات و تجاوزات انفس شريره زخمی جديد بر قلب مجروحش وارد گشت و لطمه ای شديد بر خاطر آزرده اش برسيد هجر جمال ابهي بر کربتش بيفزود و از جفای بي وفايان نار حسرتش به فوران آمد. در بحبوحه طغيان نقض آن کنز ثمين الهی رخ برافروخت و قدر و حيثّيتش درجمع اهل بهآء واضح و ُمبرهن گشت. از هجوم عنيف سالار نقض بر مقّدسات آئين بهائی خائف و پريشان نشد و ملول و مأيوس نگرديد در دوره ُمفتّشين غصن فريد بهاء را ظهير و ُمعينی امين بود و انيس و جليسی بی قرين. اخ بزرگوارش را در حين غياب در آفاق غربّيه نعم الوکيل بود و نايب و نمايندهای بی مثيل و عديل. در لوحی از الواح که از يراعه مرکز ميثاق به افتخار حضرت حرم صادر اين کلمات دّريات در حق آن ورقه نوراء مسطور قوله الأحلي : (حضرت اخت را به جان و دل و روح و قلب و فوأد مشتاق و در ليل و نهار در حقيقت جان و وجدان مذکور . از فرقتش نتوانم ذکری کنم زيرا آنچه نويسم الّبته از عبرات محو خواهد شد.) پس از صعود حضرت عبدالبهآء به ملكوت ابهي آن شمع ملاٴ اعلي اين مور ضعيف را در آغوش محّبت خود بگرفت و به مهر و شفقتی بي مثيل بر آنچه لازمه عبودّيت است تشويق و ترغيب و دلالت فرمو . عنصر وجود اين عبد ناتوان به مهرش مخّمر و بروحات اُنسش ممتزج و از روح جاويدش مستّمد . تعطفات و تلطفاتش طرفة العينی از ياد نرود و به مرور شهور و اعوام اثراتش در اين قلب حزين نقصان نپذيرد .
ای خانم اهل بهاء
رفتی و شکست محفل ما
هم محفل ما و هم دل ما
قلم و لسانم از عهده شکرت عاجز است و از وصف سجايای حميده ات قاصر. رشحی از محّبت بيکرانت را تقدير نتوانم و از عهده تعريف و توصيف ادني حادثه ای از حوادث حيات گرانبهايت بر نيايم. در بارگاه الهی روح مقّدست شفيع اين مور ضعيف است و در اين تنگنای ظلمانی ياد پر حلاوتت انيس و دستگير اين عبد حقي . شکل زيبايت برصفحه قلب مجروحم منقوش است و تبّسمات جان افزايت در اعماق دل غمينم مطبوع و محفوظ. مرا در ساحت عّز کبريا فراموش منما و از امدادت متتابعه حّي قدير مأيوس و ممنوع مگردان و در ملك و ملکوت به آن چه تو دانی اعظم نوايای اين عبد است برسان. (۱)
۱- صفحات اولیه از ⬇️
https://oceanoflights.org/Bahiya-Khanum.pdf
۴۸ فقره از دستخط های حضرت ورقه علیاء⬇️
https://oceanoflights.org/Bahiya-Khanum-PUB01-01_fa.pdf
* کلمه (حين) به حساب َجمل (ابجد) معادل (۶۸) است که اشاره به وقايع سال ١۲۶۸ ه. ق ( ۱۸۵۲-۱۸۵۱ ميلادی) ميباشد
https://t.me/Tolo_E_Carmel
قسمت دوم
اَين انت يا مظهرالکرم و الّسخاء
اَين انت يا مطلع الانقطاع فی الابداع
ادامه لوح حضرت ولی امرالله:
«...بلی تحّمل ثقل فادح اين بلّيه ُعظمي بر پرورده يد عنايتش بسی صعب وگران است ولی حمد رّب عّزت را که جسم لطيفش از سجن محن و بلايای متتابعه که ازيد از هشتاد سال به مظلومّيتی حيرت انگيز تحّمل فرمود آزاد شد و از قيد غموم و هموم برست و از آلام و اوجاع گوناگون نجات يافت. و از عوارض اين دنيای دنّيه رهائی جست و بساط هجر اَب بزرگوار و برادر نيک اختر مهر پرورش را درهم پيچيد و در بحبوحه فردوس، َمقّر و مأوی يافت . ُمّدت حيات پر تلاطمش، اين لطيفه رّبانی دمی نياسود و آنی فراغت و آرامی نجست و نخواست. در بدو حياتش از حين طفوليّت از کأس کدر آشام بلّيات و رزايای سنين اولّيه ظهور امر اعظم الهی بنوشيد و در فتنه سنه حين * در اثر تالان و تاراج اموال اَب بزرگوارش تلخی فقر و پريشانی بچشيد و در اسارت و کربت و غربت جمال ابهی سهيم و شريك گشت و در فتن و انقلابات ارض عراق که از تدليس و تزوير قطب شقاق و مرکز نفاق احداث شد بلايای لاتحصي در نهايت تسليم و رضا تحّمل فرمود. از خويش و پيوند بگذشت و از مال و منال بيزار شد، حبل تعلقات را بالمّره ببريد و چون پروانه جان سوخته در حول شمع جمال بي مثال ليلا و نهارا طائف گشت. در اُفق انقطاع چون زهره زهرا بدرخشيد و در شيم و رفتارش آثار بهّيه جمال مختار را بر خويش و بيگانه و حقير و فرزانه مکشوف و مدلل ساخت. از تأثرات شديده عميقه و عوارض ُمستوليه متعّدده متنّوعه که در ارض سّر بر آن معدن لطافت و ساذج وداد وارد، هيکل زيبايش ُچون آه شد و جسد نازنينش بمثابه تاری گشت. در رجفه کبري که در سنين شداد اراضی قلوب را متزلزل نمود آن رکن رفيع متزعزع نشد و از ُهبوب ارياح کره عقيم آن ورقه دوحه بقا پژمرده و افسرده نگشت. سمند هّمت را در مضمار عبودّيت و جانفشانی جولانی جديد داد و در جذب قلوب و تقليب ارواح و ازاله ظنون و شبهات، گوی سبقت را از همگنان بربائيد. بمياه شفقت بیمنتهايش خارستان قلوب را پر از گل و شقايق محبت محبوب ابهي کرد و به سيف مهر خالصش افئده صلده صلبه را واله و مجذوب امر بی مثال جمال ذوالجلال بنمود . در قلعه محصنه از تعّديات و تجاوزات انفس شريره زخمی جديد بر قلب مجروحش وارد گشت و لطمه ای شديد بر خاطر آزرده اش برسيد هجر جمال ابهي بر کربتش بيفزود و از جفای بي وفايان نار حسرتش به فوران آمد. در بحبوحه طغيان نقض آن کنز ثمين الهی رخ برافروخت و قدر و حيثّيتش درجمع اهل بهآء واضح و ُمبرهن گشت. از هجوم عنيف سالار نقض بر مقّدسات آئين بهائی خائف و پريشان نشد و ملول و مأيوس نگرديد در دوره ُمفتّشين غصن فريد بهاء را ظهير و ُمعينی امين بود و انيس و جليسی بی قرين. اخ بزرگوارش را در حين غياب در آفاق غربّيه نعم الوکيل بود و نايب و نمايندهای بی مثيل و عديل. در لوحی از الواح که از يراعه مرکز ميثاق به افتخار حضرت حرم صادر اين کلمات دّريات در حق آن ورقه نوراء مسطور قوله الأحلي : (حضرت اخت را به جان و دل و روح و قلب و فوأد مشتاق و در ليل و نهار در حقيقت جان و وجدان مذکور . از فرقتش نتوانم ذکری کنم زيرا آنچه نويسم الّبته از عبرات محو خواهد شد.) پس از صعود حضرت عبدالبهآء به ملكوت ابهي آن شمع ملاٴ اعلي اين مور ضعيف را در آغوش محّبت خود بگرفت و به مهر و شفقتی بي مثيل بر آنچه لازمه عبودّيت است تشويق و ترغيب و دلالت فرمو . عنصر وجود اين عبد ناتوان به مهرش مخّمر و بروحات اُنسش ممتزج و از روح جاويدش مستّمد . تعطفات و تلطفاتش طرفة العينی از ياد نرود و به مرور شهور و اعوام اثراتش در اين قلب حزين نقصان نپذيرد .
ای خانم اهل بهاء
رفتی و شکست محفل ما
هم محفل ما و هم دل ما
قلم و لسانم از عهده شکرت عاجز است و از وصف سجايای حميده ات قاصر. رشحی از محّبت بيکرانت را تقدير نتوانم و از عهده تعريف و توصيف ادني حادثه ای از حوادث حيات گرانبهايت بر نيايم. در بارگاه الهی روح مقّدست شفيع اين مور ضعيف است و در اين تنگنای ظلمانی ياد پر حلاوتت انيس و دستگير اين عبد حقي . شکل زيبايت برصفحه قلب مجروحم منقوش است و تبّسمات جان افزايت در اعماق دل غمينم مطبوع و محفوظ. مرا در ساحت عّز کبريا فراموش منما و از امدادت متتابعه حّي قدير مأيوس و ممنوع مگردان و در ملك و ملکوت به آن چه تو دانی اعظم نوايای اين عبد است برسان. (۱)
۱- صفحات اولیه از ⬇️
https://oceanoflights.org/Bahiya-Khanum.pdf
۴۸ فقره از دستخط های حضرت ورقه علیاء⬇️
https://oceanoflights.org/Bahiya-Khanum-PUB01-01_fa.pdf
* کلمه (حين) به حساب َجمل (ابجد) معادل (۶۸) است که اشاره به وقايع سال ١۲۶۸ ه. ق ( ۱۸۵۲-۱۸۵۱ ميلادی) ميباشد
https://t.me/Tolo_E_Carmel
«نفرتپراکنی باید متوقف شود»:
اعتراض جهانی به تشدید پروپاگاندا علیه بهائیان در ایران
دوستان و همراهان عزیز
همانطور که در وب سایت بهائیان ایران ملاحظه فرمودید که چگونه حکومت ایران علیه بهائیان به مراحل جدیدی وارد شده و میزان و وسعت آن به شدت افزایش یافته است و از آن جایی که نظر به تاریخ می اندازیم و می بینیم که جرائم نفرت با کلمات دروغ شروع میشوند پس نگذاریم تاریخ تکرار شود و بیایید با هم و در کنار هم خواسته مان را با صدایی بلند مطرح کنیم تا به گوش همگان رسد. بیایید در طوفان توییتری روز پنجشنبه ۲۴ تیر، ۱۵ جولای به وقت زیر با هشتک:
#ایران_بدون_نفرت
#StopHatePropaganda
شرکت کنیم.
ساعت ۹.۳۰ تا ۱۱.۳۰ شب به وقت تهران.
ساعت ۱۰ صبح تا ۱۲ ظهر به وقت کالیفرنیا
ساعت ۱ تا ۳ بعد از ظهر به وقت تورنتو
ساعت ۷ تا ۹ شب به وقت آلمان
@bahaisofiran_official
https://t.me/Tolo_E_Carmel
اعتراض جهانی به تشدید پروپاگاندا علیه بهائیان در ایران
دوستان و همراهان عزیز
همانطور که در وب سایت بهائیان ایران ملاحظه فرمودید که چگونه حکومت ایران علیه بهائیان به مراحل جدیدی وارد شده و میزان و وسعت آن به شدت افزایش یافته است و از آن جایی که نظر به تاریخ می اندازیم و می بینیم که جرائم نفرت با کلمات دروغ شروع میشوند پس نگذاریم تاریخ تکرار شود و بیایید با هم و در کنار هم خواسته مان را با صدایی بلند مطرح کنیم تا به گوش همگان رسد. بیایید در طوفان توییتری روز پنجشنبه ۲۴ تیر، ۱۵ جولای به وقت زیر با هشتک:
#ایران_بدون_نفرت
#StopHatePropaganda
شرکت کنیم.
ساعت ۹.۳۰ تا ۱۱.۳۰ شب به وقت تهران.
ساعت ۱۰ صبح تا ۱۲ ظهر به وقت کالیفرنیا
ساعت ۱ تا ۳ بعد از ظهر به وقت تورنتو
ساعت ۷ تا ۹ شب به وقت آلمان
@bahaisofiran_official
https://t.me/Tolo_E_Carmel
نصائح مشفقانه حضرت عبدالبهاء
در باره صبر و شکیبایی
ای بنده الهی از بلايا و محنی که بر تو وارد شده مکدّر مباش جميع مصائب و بلايا از برای انسان خلق شده است تا انسان از اين جهان فانی نفرت کند چه که نهايت تعلّق به دنيا دارد چون به زحمت و مشقّت بسيار گرفتار شود طبيعت نفرت کند و توجّه به خدا نمايد و جهان باقی طلبد که از جميع مصائب وبلايا مبرّاست انسان عاقل چنين است جامی که نهايتش درد است او ننوشد هميشه جام صافی طلبد شهدی که ممزوج به سمّ است تناول ننمايد لهذا تو شکر کن خدا را که چنين در امتحان افتادی صبور باش و شکور باش و توجّه به ملکوت الهی نما و بکوش تا اخلاق رحمانی يابی نورانی شوی ملکوتی گردی ربّانی شوی و در راحت و لذائذ دنيا بیقيد گردی و راسخ و ثابت بر پيمان باشی و ترويج دين الهی نمائی اين است سبب علويّت انسان اين است سبب عزّت انسان اين است سبب نجات انسان
منتخباتى از مكاتيب حضرت عبدالبهاء
جلد اول صفحه ٢٣١ فقره ١٩٧⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/2074
https://t.me/tolo_e_carmel
در باره صبر و شکیبایی
ای بنده الهی از بلايا و محنی که بر تو وارد شده مکدّر مباش جميع مصائب و بلايا از برای انسان خلق شده است تا انسان از اين جهان فانی نفرت کند چه که نهايت تعلّق به دنيا دارد چون به زحمت و مشقّت بسيار گرفتار شود طبيعت نفرت کند و توجّه به خدا نمايد و جهان باقی طلبد که از جميع مصائب وبلايا مبرّاست انسان عاقل چنين است جامی که نهايتش درد است او ننوشد هميشه جام صافی طلبد شهدی که ممزوج به سمّ است تناول ننمايد لهذا تو شکر کن خدا را که چنين در امتحان افتادی صبور باش و شکور باش و توجّه به ملکوت الهی نما و بکوش تا اخلاق رحمانی يابی نورانی شوی ملکوتی گردی ربّانی شوی و در راحت و لذائذ دنيا بیقيد گردی و راسخ و ثابت بر پيمان باشی و ترويج دين الهی نمائی اين است سبب علويّت انسان اين است سبب عزّت انسان اين است سبب نجات انسان
منتخباتى از مكاتيب حضرت عبدالبهاء
جلد اول صفحه ٢٣١ فقره ١٩٧⬇️
https://t.me/Bahainoorlibrary/2074
https://t.me/tolo_e_carmel