بـازمــانده
10.2K subscribers
53 photos
5 videos
1 file
5 links
Download Telegram
اسم دوم اضطراب، سرطانه.
خود بقا انقدر توی مودش زندگی نکرده که ما کردیم.
امشب خیلی اسلحه بودم.
- جهنم هرکس یه شکلی داره. مال تو چطوریه؟
+ شبیه توئه.
چقدر سخت می‌شه 'زنده بودن' رو احساس کرد.
- سیگار؟
+ ممنون، توی ترکم.
- چایی چی؟
+ بله، لطفا.
- پس سیگار دیگه؟
*مکث کردن
+ آره، یه نخ بده.
- یه سریال رمانتیک معرفی کن.
+ هنیبال.
جمعه‌ها رو نیستم واقعا.
می‌دونم سختته ولی مجبوری.
مجبوری وگرنه تمامش بی‌معنی می‌شه.
- فایده‌ی ارتباط و خاطره ساختن با آدم‌ها و بعد جدا شدن ازشون و دوباره تبدیل شدن به غریبه‌هایی که تمام یا بخشی ازت رو می‌شناسن چیه؟
+ در لحظه زندگی کردنشون. تمام زندگی راجع به در لحظه زندگی کردنه.
یادآوری: از والدگری برای والدتون دست‌ بردارین.
نباید بالای سر قبر یه مرده از بیداری بگی.
درمونده‌ترینم برات اما تکرار می‌شی؟ هرگز.
از تو فقط یکی خلق شد.
- تو تنها کسی بودی که بیشتر از من،
به غم‌هام فکر می‌کرد.
- برای من غصه نخور.
من شب‌هایی که فکر می‌کردم می‌میرم، صبحش کردم.
Yasemen
Afra
Açma yasemen
Ona gider yolum içim gibi
Akar yaşım sicim gibi
Her biçimde içimdedir, ah
Bıraktım tüm seçimleri
Yollarından çekilmedim
Deli ve ben kaçık biri, ah
💙
«گاهی باید تمام زندگیت رو بدی تا دوباره زندگی کنی.»
«اندازه‌ی پاهام نبود.
خوشگل نبود.
نو هم همینطور...
فقط باهاش راحت بودم.
راحت بودم و پنجه‌ی پاهام رو تحت فشار قرار نمی‌داد.
می‌خواستم هرطور شده بپوشمش و نگهش دارم و اهمیت نمی‌دادم که کفی‌ش رو زیاد کردم تا توی پاهام زار نزنه
اما بعد از هربار پوشیدنش ذهنم بهم طعنه می‌زد با این حقیقت که قرار نیست تا آخر عمرم اون کفش اندازه‌م بشه. قرار نیست پاهام سه سایز یک‌ شبه رشد کنه.
قرار نیست خراب نشه و اندازه‌ای که من عمر می‌کنم، عمر کنه.
باهاش دوییدم اما از پاهام در اومد و جام گذاشت.
باهاش آروم قدم برداشتم اما اون‌قدر پریشون مدام جلوتر و در لحظه‌ی بعد عقب‌تر از حرکت من حرکت کرد که خشمگینم کنه.
باهاش جلوی آینه عرض اندام کردم اما از دیدن خودش زار می‌زد و هرکاری که می‌کردم باهام راه نمی‌اومد.
اون‌جا بود که نشستم وسط زمین خدا و به خلقِ مخلوقش نگاه کردم.
کفش بود، راحت بود، اذیت نمی‌کرد اما مال من نبود.
قرض نبود اما به من تعلق نداشت.
اندازه‌ی من نبود. می‌دونی می‌خوام چی بگم؟
عشق اندازه‌ی من نیست. مال من نیست.
باهاش راحتم چون درمونده‌ام برای داشتنش اما موندگارم نیست.
قرض نمی‌گیرم، از کسی نمی‌دزدم اما خرید من هم نیست.
می‌خوامشا... می‌خوامش.
اون‌قدر که دارم عقلم رو از دست می‌دم ولی نه من می‌تونم بسازمش نه خالقم. و نه مخلوق مورد علاقه‌م.
باید اندازه‌م رو پیدا کنم. چه کم چه زیاد...
اندازه‌ت رو پیدا کن.
نه خیلی بزرگ که دنبالت کنه نه خیلی کوچیک که مچاله‌ت کنه.
من می‌گمش، تجربه با تو.»

- کتابی که نوشته نشد، ریشه
حتی‌منم‌روی‌زمین‌خودم‌زندگی‌نمی‌کنم.
«Is it weak of me to want to cry in your arms and tell you i'm sorry for the way my brain works?»
-Monster (The Jeffrey Dahmer)