با من قدم میزد،
با من سخن میگفت
از تن، که سنگین است،
از دل، که شادان نیست
حالش که دیگر گشت،
چرخی زد و برگشت
ایکاش میفهمید آدم خیابان نیست
#امید_مهدی_نژاد
#چوق_الف
@TheCafeStory
با من سخن میگفت
از تن، که سنگین است،
از دل، که شادان نیست
حالش که دیگر گشت،
چرخی زد و برگشت
ایکاش میفهمید آدم خیابان نیست
#امید_مهدی_نژاد
#چوق_الف
@TheCafeStory
کاش میشد تمامِ آدم های غمگین و تنهایِ جهان را در آغوش کشید ، برایشان چای ریخت ، کنارشان نشست و با چند کلامِ ساده ، به لحظاتشان رنگِ آرامش پاشید و حالشان را خوب کرد .
کاش میشد این را قاطعانه و آرام در گوشِ تمامِ آدمها گفت ؛
که غم و اندوه ، رفتنی است و روزهایِ خوب در راهاند ،
که حالِ همهمان خوب خواهد شد ...
#برانچ
#نرگس_صرافیان_طوفان
@TheCafeStory
کاش میشد این را قاطعانه و آرام در گوشِ تمامِ آدمها گفت ؛
که غم و اندوه ، رفتنی است و روزهایِ خوب در راهاند ،
که حالِ همهمان خوب خواهد شد ...
#برانچ
#نرگس_صرافیان_طوفان
@TheCafeStory
هر چقدر که دو نفر بیشتر با هم حرف داشته باشند، به همان اندازه، آهستهتر در کنار هم راه میروند.
#یوستین_گاردر
#سزار
@TheCafeStory
#یوستین_گاردر
#سزار
@TheCafeStory
به من مى گفت:
«چشمهاى تو مرا به اين روز انداخت.
اين نگاهِ تو كارِ مرا به اينجا كشانده.
تاب و تحمل نگاههاى تو را نداشتم.
نمىديدى كه چشم بر زمين مىدوختم؟»
به او گفتم:
«در چشمهاى من دقيقتر نگاه كن!
جز تو هيچ چيزى در آن نيست...»
چشمهايش
#بزرگ_علوى
#سکنجبین
@TheCafeStory
«چشمهاى تو مرا به اين روز انداخت.
اين نگاهِ تو كارِ مرا به اينجا كشانده.
تاب و تحمل نگاههاى تو را نداشتم.
نمىديدى كه چشم بر زمين مىدوختم؟»
به او گفتم:
«در چشمهاى من دقيقتر نگاه كن!
جز تو هيچ چيزى در آن نيست...»
چشمهايش
#بزرگ_علوى
#سکنجبین
@TheCafeStory
کلبهای خواهم ساخت
در دیاری که در آن ، ردّی از آدمها نیست
هیچکس آنجا نیست
دور خواهم شد از این شهر ، از این حصر ، از اجبار ، جنون
میلههای قفسِ عادت را
به درَک خواهم داد
و به خورشید ، سلام
و رها خواهم شد
و رها خواهم زیست
بوفها ، در دلِ شب ، همدمِ تنهایی من
ماه ، امّیدِ شب و
رود ، لالاییِ من
خاکِ اطراف من از ریشهی گلها لبریز
بیشهام غرق در آرامش اعجاب انگیز
آسمانها آبی
شاپرکها خندان
و زمین ، سبز و دلم بیخبر از بیتابی
دل به دریا که زدم ، خواهم رفت
کلبهای خواهم ساخت
و خودم را به تماشای سکوت
و به آغوشِ خدا خواهم داد ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#برانچ
@TheCafeStory
در دیاری که در آن ، ردّی از آدمها نیست
هیچکس آنجا نیست
دور خواهم شد از این شهر ، از این حصر ، از اجبار ، جنون
میلههای قفسِ عادت را
به درَک خواهم داد
و به خورشید ، سلام
و رها خواهم شد
و رها خواهم زیست
بوفها ، در دلِ شب ، همدمِ تنهایی من
ماه ، امّیدِ شب و
رود ، لالاییِ من
خاکِ اطراف من از ریشهی گلها لبریز
بیشهام غرق در آرامش اعجاب انگیز
آسمانها آبی
شاپرکها خندان
و زمین ، سبز و دلم بیخبر از بیتابی
دل به دریا که زدم ، خواهم رفت
کلبهای خواهم ساخت
و خودم را به تماشای سکوت
و به آغوشِ خدا خواهم داد ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#برانچ
@TheCafeStory
«بازی نکن» یعنی زندگی خلاق ممنوع.
«خوب باش» یعنی زندگی خلاق ممنوع.
«بی حرکت بنشین» یعنی زندگی خلاق ممنوع.
«با حجب و حیا حرف بزن و فکر کن» یعنی جوهر خلاق ممنوع.
هر گروه، جامعه، یا سازمانی که زنان را تشویق کند از شور و سرزندگی و تغییر اجتناب کنند و امور شخصی را غیر شخصی کنند، خواهان فرهنگی است مرکب از زنان مرده.
#کلاریسا_پینکولا_استس
زنانی که با گرگها میدوند
#سزار
@TheCafeStory
«خوب باش» یعنی زندگی خلاق ممنوع.
«بی حرکت بنشین» یعنی زندگی خلاق ممنوع.
«با حجب و حیا حرف بزن و فکر کن» یعنی جوهر خلاق ممنوع.
هر گروه، جامعه، یا سازمانی که زنان را تشویق کند از شور و سرزندگی و تغییر اجتناب کنند و امور شخصی را غیر شخصی کنند، خواهان فرهنگی است مرکب از زنان مرده.
#کلاریسا_پینکولا_استس
زنانی که با گرگها میدوند
#سزار
@TheCafeStory
درد است که آدمی را رهبر است.
در هر کاری که هست، تا او را دردِ آن کار و هوس و عشق آن کار در درون نخیزد او قصدِ آن کار نکند.
کار بی درد میسر نشود، خواه دنیا، خواه آخرت، خواه بازرگانی، خواه پادشاهی، خواه علم.
تن همچو مریم است و هر یک عیسیای داریم.
اگر ما را درد پیدا شود، عیسیِ ما بِزاید. و اگر درد نباشد، عیسی هم از آن راهِ نهانی که آمد، باز به اصل خود پیوندد.
#فیه_ما_فیه
#مولانا
#سکنجبین
@TheCafeStory
در هر کاری که هست، تا او را دردِ آن کار و هوس و عشق آن کار در درون نخیزد او قصدِ آن کار نکند.
کار بی درد میسر نشود، خواه دنیا، خواه آخرت، خواه بازرگانی، خواه پادشاهی، خواه علم.
تن همچو مریم است و هر یک عیسیای داریم.
اگر ما را درد پیدا شود، عیسیِ ما بِزاید. و اگر درد نباشد، عیسی هم از آن راهِ نهانی که آمد، باز به اصل خود پیوندد.
#فیه_ما_فیه
#مولانا
#سکنجبین
@TheCafeStory
در سفر زندگی دو نوع مسافر وجود دارد:
گروهی همانند توریستها تمایل به دیدن مناظر دارند و از مکانی به مکان دیگر پرسه میزنند و برای سرگرمی از تجربهای به تجربه دیگر درحرکتاند.
گروه دیگری از مسافران در مسیری که با وجود حقیقی انسان منطبق است قدم میگذارند، مسیری که آنها را به خانه حقیقیشان هدایت میکند به معرفت خویش.
مطمئناً در این سفر به خاطر دیدن مناظر و کامجویی، با غم و اندوه مواجه خواهند شد.
تا زمانی که خانه حقیقی فرد پیدا نشود درد و رنج اجتنابناپذیر است.
حس جدایی علت ریشهای بدبختی است چراکه آن بر خطا بنا شده است، بر مفهوم دوگانگی. به همین دلیل است که به جهان دونیا (duniya) میگویند زیرا بر اساس دوگانگی است.
#آناندامایی_ما
#برانچ
@TheCafeStory
گروهی همانند توریستها تمایل به دیدن مناظر دارند و از مکانی به مکان دیگر پرسه میزنند و برای سرگرمی از تجربهای به تجربه دیگر درحرکتاند.
گروه دیگری از مسافران در مسیری که با وجود حقیقی انسان منطبق است قدم میگذارند، مسیری که آنها را به خانه حقیقیشان هدایت میکند به معرفت خویش.
مطمئناً در این سفر به خاطر دیدن مناظر و کامجویی، با غم و اندوه مواجه خواهند شد.
تا زمانی که خانه حقیقی فرد پیدا نشود درد و رنج اجتنابناپذیر است.
حس جدایی علت ریشهای بدبختی است چراکه آن بر خطا بنا شده است، بر مفهوم دوگانگی. به همین دلیل است که به جهان دونیا (duniya) میگویند زیرا بر اساس دوگانگی است.
#آناندامایی_ما
#برانچ
@TheCafeStory
تجربه همیشه
به سود انسان نیست،
زیرا، هیچ رویدادی
دوبار به یک شکل رخ نمـےدهد.
#وینستون_چرچیل
#سزار
@TheCafeStory
به سود انسان نیست،
زیرا، هیچ رویدادی
دوبار به یک شکل رخ نمـےدهد.
#وینستون_چرچیل
#سزار
@TheCafeStory