مهدی حاجتی، عضو سابق شورای شهر شیراز که اکنون در زندان بسر میبرد، در این نامه به همسرش به خوبی تمنای عاشقانهاش و عشق به همسر و فرزند را به میهنپرستی و علاقمندی به سرنوشت مردم ایران گره میزند. مهدی حاجتی عضو شورای شهر شیراز بود و چون از حقوق بهاییان دفاع میکرد به زندان افتاد.
نامه مهدی حاجتی را در زیر بخوانید:
زهرۀ زیبای من، سلام
امروز جمعه بود و گفتم در نبود صدای نازکت با خیال تو که پشت دیوارهای هیچ زندانی محبوس نمیماند، زندگی کنم. عزیزکم، اینجا خیال صدا و هر نشانهای از تو گذر ثانیهها که هیچ، ضربان قلبم را هم بهسان روز آشنایی با دو چشمت بالا میبرد. اینان به خیال خود مرا اینسوی میلهها و تو را آنسوی دیوارهای بلند زندانی کردهاند، غافل از اینکه من و تو از نسل آفرینندگان عشق و زندگی هستیم و تمامی سالهایی که تلاش کردهاند مرگ و ناامیدی بیافرینند، دوام آوردهایم.
از آنجا که تویی تا اینجا که منم، به روایتی هفده در قفلزدهشده وجود دارد و میبینی که قلب من و خیال تو روزی هزار بار با تمسخر و تحقیر هرآنچه مفهوم در و دیوار است، از این همه در و دروازه میگذرد به سوی تو میآیند و برمیگردند. و خوب میدانی که غیر این دو در دنیا هیچ نیست. آنان که به خیالشان ما را زندانی کردهاند، سالهاست خود زندانیاند و تمام عمرشان اندازۀ بوسهای که دیروز عصر تنها صدایش تلفنی در گوشهای جفتمان چرخید، زندگی و عشق نیافریدهاند.
اینجا بند چهارده امنیتی، اتاق دو، تخت طبقۀ سه را به خیال خود ساخته بودند تا شاید بتوانند عشق به ایران، به مردمانش و به تو را از سر من بیندازند، غافل از اینکه اینجا کارکردی عکس یافته است. ظاهراً خصلت اینجا را نتوانستهاند تغییر دهند، خصلتی که آدمی را سرسختتر میکند. چراکه زندان مرا در عشق به ایران و مردمانش مصممتر و تو را بهعنوان یکی از مخلوقات زیبای خداوند ستودنیتر کرده است. عزیزکم، اینجا آنقدر آزادی هست که تقویمها هم اجازه دارند به عقب برگردند یا به دلخواه بهگونهای خیالپردازانه جلو روند. حافظۀ تقویم اینجا آنقدر عالی است که لحظه به لحظۀ نخستین دیدار تو را در خیابان سمیه با مانتوی آبی روشن به یاد میآورم.
اینجا حافظۀ تقویم آنقدر خوب کار میکند که درخت کاج باباکوهی نسبت به بوسهای که تنها شاهدش بود، پس از مرگمان برای پسرمان بامداد و دخترمان ماهور شهادت دهد. اینجا تقویم چونان سیالی برای جلو رفتن آزاد است و هیچ کدام از آن هفده در کذایی نتوانسته راهش را سد کند. این تقویم آرمانگرایانه و خیالپردازانه آنقدر جلو میرود که به بیقدرتی تاریخی ایران و ایراندوستان پایان دهد و مردمانش برای شادزیستن مؤاخذه نشوند.
اما راستش را بخواهی، در خصوص تو، دست این تقویم در جلو رفتن خیلی هم باز نیست. چراکه نخستین چیزی را که باید حل کند این است که لحظۀ آزادی تو را چگونه در آغوش بگیرم، تو را چگونه ببوسم. اگرچه همواره همراه این پرسش یک تصویر مشهور در ذهنم تداعی میشود، تصویر مشهور دو یار در میدان اعتراضی مردم هنگامی که سربازان پیش چشمشان به خط شدهاند و آن دو بیاعتنا به یأس جاری در آن خیابان زندگی میآفرینند و یکدیگر را می بوسند. به امید بوسیدنت مقابل چکمۀ سربازان.
.
مهدی تو
#مهدی_حاجتی #شورای_شهر_شیراز #حقوق_بهاییان #زندانی_سیاسی #حقوق_بشر #شیراز #عشق #توانا #آموزشکده_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نامه مهدی حاجتی را در زیر بخوانید:
زهرۀ زیبای من، سلام
امروز جمعه بود و گفتم در نبود صدای نازکت با خیال تو که پشت دیوارهای هیچ زندانی محبوس نمیماند، زندگی کنم. عزیزکم، اینجا خیال صدا و هر نشانهای از تو گذر ثانیهها که هیچ، ضربان قلبم را هم بهسان روز آشنایی با دو چشمت بالا میبرد. اینان به خیال خود مرا اینسوی میلهها و تو را آنسوی دیوارهای بلند زندانی کردهاند، غافل از اینکه من و تو از نسل آفرینندگان عشق و زندگی هستیم و تمامی سالهایی که تلاش کردهاند مرگ و ناامیدی بیافرینند، دوام آوردهایم.
از آنجا که تویی تا اینجا که منم، به روایتی هفده در قفلزدهشده وجود دارد و میبینی که قلب من و خیال تو روزی هزار بار با تمسخر و تحقیر هرآنچه مفهوم در و دیوار است، از این همه در و دروازه میگذرد به سوی تو میآیند و برمیگردند. و خوب میدانی که غیر این دو در دنیا هیچ نیست. آنان که به خیالشان ما را زندانی کردهاند، سالهاست خود زندانیاند و تمام عمرشان اندازۀ بوسهای که دیروز عصر تنها صدایش تلفنی در گوشهای جفتمان چرخید، زندگی و عشق نیافریدهاند.
اینجا بند چهارده امنیتی، اتاق دو، تخت طبقۀ سه را به خیال خود ساخته بودند تا شاید بتوانند عشق به ایران، به مردمانش و به تو را از سر من بیندازند، غافل از اینکه اینجا کارکردی عکس یافته است. ظاهراً خصلت اینجا را نتوانستهاند تغییر دهند، خصلتی که آدمی را سرسختتر میکند. چراکه زندان مرا در عشق به ایران و مردمانش مصممتر و تو را بهعنوان یکی از مخلوقات زیبای خداوند ستودنیتر کرده است. عزیزکم، اینجا آنقدر آزادی هست که تقویمها هم اجازه دارند به عقب برگردند یا به دلخواه بهگونهای خیالپردازانه جلو روند. حافظۀ تقویم اینجا آنقدر عالی است که لحظه به لحظۀ نخستین دیدار تو را در خیابان سمیه با مانتوی آبی روشن به یاد میآورم.
اینجا حافظۀ تقویم آنقدر خوب کار میکند که درخت کاج باباکوهی نسبت به بوسهای که تنها شاهدش بود، پس از مرگمان برای پسرمان بامداد و دخترمان ماهور شهادت دهد. اینجا تقویم چونان سیالی برای جلو رفتن آزاد است و هیچ کدام از آن هفده در کذایی نتوانسته راهش را سد کند. این تقویم آرمانگرایانه و خیالپردازانه آنقدر جلو میرود که به بیقدرتی تاریخی ایران و ایراندوستان پایان دهد و مردمانش برای شادزیستن مؤاخذه نشوند.
اما راستش را بخواهی، در خصوص تو، دست این تقویم در جلو رفتن خیلی هم باز نیست. چراکه نخستین چیزی را که باید حل کند این است که لحظۀ آزادی تو را چگونه در آغوش بگیرم، تو را چگونه ببوسم. اگرچه همواره همراه این پرسش یک تصویر مشهور در ذهنم تداعی میشود، تصویر مشهور دو یار در میدان اعتراضی مردم هنگامی که سربازان پیش چشمشان به خط شدهاند و آن دو بیاعتنا به یأس جاری در آن خیابان زندگی میآفرینند و یکدیگر را می بوسند. به امید بوسیدنت مقابل چکمۀ سربازان.
.
مهدی تو
#مهدی_حاجتی #شورای_شهر_شیراز #حقوق_بهاییان #زندانی_سیاسی #حقوق_بشر #شیراز #عشق #توانا #آموزشکده_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. مهدی حاجتی، عضو سابق شورای شهر شیراز که اکنون در زندان بسر میبرد، در این نامه به همسرش به خوبی تمنای عاشقانهاش و عشق به همسر و فرزند را به میهنپرستی و علاقمندی به سرنوشت مردم ایران گره میزند. مهدی حاجتی عضو شورای شهر شیراز بود و چون از حقوق بهاییان…