آموزشکده توانا
61.2K subscribers
28.1K photos
35K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
سال‌گرد تیرباران سپهبد خلبان نادر جهانبانی
goo.gl/3t8Sgi

از نادر جهانبانی به عنوان یکی از بهترین خلبان‌های عصر خود نام می‌برند.
نادر جهانبانی در بیست‌وهفتم فروردین ۱۳۰۷ به دنیا آمد. پدرش سپهبد امان‌الله جهانبانی از فرماندهان ارتش شاهنشاهی بود که پنج دوره نیز نماینده مجلس سنا در دوران محمدرضا شاه بود. او برای مدتی نیز رئیس اداره کل صنایع و معادن بود.

نادر جهانبانی در سن ۱۸ سالگی وارد دانشگاه خلبانی نیروی هوایی روسیه شد و پس از اتمام دوره‌ی تحصیلی خود وارد نیروی هوایی ایران شد. پس از این بود که نادر جهانبانی برای #آموزش دوره‌ی خلبانی جت به کشور آلمان سفر کرد که در آلمان با لیدر تیم آکروجت آمریکا آشنا می‌شود و از طریق او فنون آکروباسی هواپیمایی جت را می‌آموزد.
جهانبانی پس از بازگشت به ایران و در سال ۱۹۵۸ اولین تیم آکروجت ایران را تشکیل می‌دهد. یک سال پس از تشکیل تیم آکروجت تاج طلایی، جهانبانی در مسابقه‌ای که با حضور ایران برگزار شد و نیروی هوایی آمریکا و نیروی هوایی آمریکا و بریتانیا نیز حضور داشتند تیم ایران می‌تواند مقام نخست را به دست بیاورد.

نادر جهانبانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی بازداشت شد.
انوشیروان جهانبانی فرزند نادر جهانبانی اعدام پدر را این‌گونه تعریف می‌کند:

«پدرم روز آخر در پست نیروی هوایی در دوشان تپه بودند. بعدازظهر روز انقلاب بود. من هر یک ساعت یک‌بار با ایشان صحبت می‌کردم. آخرین باری که با پدرم صحبت کردم ساعت ۷ شب بود. از ساعت ۸ شب به بعد هر چه قدر زنگ ‌زدم می‌گفتند نیستند تا این‌که آخرهای شب بالاخره یک افسری گفت پدرتان را بردند به آن مدرسه (رفاه). دیگر نتوانستم با پدرم تماس داشته باشم، اجازه هم نمی‌دادند بروم ایشان را ببینم.»

وقتی نادر جهانبانی را برای محاکمه آوردند قصد داشتند که کاغذی بر گردن او بیاویزند که جرم او برای آن نوشته شده باشد اما به نظر می‌رسید که او جرمی مرتکب نشده است بنابراین بر روی کاغذ سفید نوشتند: سپهبد #نادرجهانبانی عامل فساد!

در بخش از متن کیفرخواست که فردای اعدام جهانبانی در روزنامه‌ی اطلاعات منتشر شد آمده است:

«فساد در ارض و محاربه با خدا و نایب امام علیه السلام، مطابق قوانین الهی و قوانین جاریه در زمان ارتکاب جرایم تقاضای رسیدگی و صدور حکم اعدام و مصادره اموال شخصی ایشان و ... از طرف دادسرای کل انقلاب اسلامی از دادگاه دارم.هنگامی که نوبت به دفاعیات جهانبانی رسید گفت: من دفاع خاصی ندارم ولی من هیچ وقت بر ضد #انقلاب کاری نکرده ام. به هرحال دیگر مهم نیست و من آماده #اعدام هستم.»
.
صادق #خلخالی، حاکم شرع انقلاب که حکم تیرباران جهانبانی را صادر کرد در کتاب خاطرات خود در مورد جهانبانی و #تیرباران او چنین نوشته است: «جهانبانی در رأس قدرتی قرار داشت که می‌توانست اعتراض کند؛ چون تقریباً از نزدیکان و خویشان شاه بود می‌توانست اعتراض کند، اما به خاطر حفظ زندگی انگلی خود و برای خوشگذرانی خود، ملتی را به انحطاط بکشاند و جشن هنری در شیراز ترتیب بدهد که در ماه مبارک رمضان جلوی چشم مردم مسلمان تئاتر آتش خوک و بچه را روی صحنه بیاورد! او مفسد فی الارض است. این‌ها به مقدسات ملی و دینی ما خیانت کردند و ملت هیچ وقت حاضر نیست چنین افرادی میان ملت باشند ...»

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/lD9oxB

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدئو ارسالی همراهان:
‏شعار بازنشستگان در تجمع امروز جلو ریاست جمهوری:
یه اختلاس کم بشه، مشکل ما حل میشه!

نظارت بر فساد دولتی:
http://bit.ly/2bZUlVN

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گزارشی درباره خانه سگ‌های سالمند، از کار افتاده، بی سرپرست و بد سرپرست

مرتبط:
از سگ‌کشی شبانه شهرداری تا ساخت «پردیس» سگ‌ها با کمک‌های مردمی
http://bit.ly/2enU4j0

@Tavaana_TavaanaTech
هنگامه شهیدی بازداشت شد

هنگامه شهیدی، روزنامه نگار و از مشاوران سابق مهدی کروبی در مشهد بازداشت شد.

این عضو حزب اعتماد ملی که برای شرکت در مراسم ختم مادربزرگ خود در مشهد بسر می‌برد پس از بازداشت به بند ۲۰٩ زندان اوین منتقل شده است.

در اینستاگرام خانم شهیدی، دست‌نوشته‌ای از این روزنامه‌نگار پیش از بازداشتش منتشر شده است.

خانم شهیدی در این یادداشت با اشاره به دریافت هشدار بازداشت نوشته در صورت دستگیری، در اعتراض به «رویه غیرقانونی محدود کردن روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی» در ایران از همان لحظه اول اعتصاب غذا خواهد کرد.

هنگامه شهیدی که از مشاوران مهدی کروبی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ بازداشت و پس ازتحمل یک سال زندان آزاد شد.
او در زندان قبلی بسیار آزار و شکنجه دید و دچار سکته قلبی شده بود.
goo.gl/cb1QZj

مطالب مرتبط:
زندان در ایران: جایی که نه خدا هست نه قانون
http://bit.ly/2j0rDrL
حقوق زندانی
http://bit.ly/1XC6UrO
حقوق زندانیان
http://bit.ly/2fayaO8

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراسم پیشوازی از نوروز در روستای پالنگان- اسفند ۹۵

مرتبط:
روستای پالنگان؛ زیبایی کم نظیر کردستان
https://goo.gl/rTefH2

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
آموزشکده توانا
مراسم پیشوازی از نوروز در روستای پالنگان- اسفند ۹۵ مرتبط: روستای پالنگان؛ زیبایی کم نظیر کردستان https://goo.gl/rTefH2 https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
مراسم پیشوازی از نوروز در روستای پالنگان- اسفند ۹۵

مردم روستای پالنگان با روشن کردن و چرخاندن مشعل ها و همچنین روشن کردن آتش بر بلندی های روستا جشن سنتی نوروز را برگزار می کنندو با ساز و آواز، رقص و پایکوبی به استقبال بهار می روند. روستای پالنگان (پلنگان) از توابع شهرستان کامیاران،یکی از روستاهای زیبا و تاریخی استان کردستان است که در ابتدای منطقه اورامانات قرار دارد.
https://t.me/Tavaana_TavaanaTech/17824

مرتبط:
روستای پالنگان؛ زیبایی کم نظیر کردستان
https://goo.gl/rTefH2

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
ویژه‌ترین ویژه‌نامه نوروزی ماهنامه کارتون و طنز خط‌خطی
با آثار سه نسل توفیق، گل‌آقا و خط‌خطی منتشر شد !
@khatkhatimagazine
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گذار به دموکراسی
بخشی از جلسه هفتم دوره دمکراسی و نفش شهروندان

ویدیو کامل جلسات این دوره :
http://bit.ly/2d6CP5B

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
آموزشکده توانا
گذار به دموکراسی بخشی از جلسه هفتم دوره دمکراسی و نفش شهروندان ویدیو کامل جلسات این دوره : http://bit.ly/2d6CP5B https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
گذار به دموکراسی
جلسه هفتم دوره دمکراسی و نفش شهروندان

در کشورهای مختلف جهان٬ از چه معیارهایی برای سنجش آزادی‌های سیاسی و مدنی استفاده می‌شود؟
چه عواملی موجب گذار به دموکراسی می‌شود؟
شرایط اجتماعی مساعد برای رشد دموکراسی چیست؟
آیا دموکراسی از حقوق اساسی بشر است یا نه؟
سازمان‌های جامعه مدنی در چه نقشی در گذار به دموکراسی دارند؟

در این ویدیو، حسین قاضیان به بررسی این موضوعات می‌پردازد.

https://t.me/Tavaana_TavaanaTech/17828

ویدیو کامل جلسات این دوره از اینجا ببینید:
http://bit.ly/2d6CP5B

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کمپین #از_خودمان_شروع_كنيم /مادر و پدر و من و شما و فردا خود من و شما به اين همراهي نياز داريم.
چرا باید هوای هم را داشته باشیم؟
http://bit.ly/2eIdcp8

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
" اونی که رفته"
http://bit.ly/2mehN6n
کاری از: محمد مظفری خواننده ، ترانه سرا و آهنگساز و فعال مدنی

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
آموزشکده توانا
" اونی که رفته" http://bit.ly/2mehN6n کاری از: محمد مظفری خواننده ، ترانه سرا و آهنگساز و فعال مدنی https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
" اونی که رفته"
http://bit.ly/2mehN6n
محمد مظفری خواننده ، ترانه سرا و آهنگساز و فعال مدنی درباره این ترانه می‌نویسد:
«دو هفته قبل از بازداشتم کار این ترانه را آغاز کردم. متاسفانه بعد از بازداشتم توسط اطلاعات سپاه پاسداران ساخت این موزیک متوقف شد. بعد از آزادی دوباره کار این ترانه را از سر گرفتم اما مشکلات بعد از زندان گربیانم را گرفت، متاسفانه هیچ استدیویی کار موزیکم را قبول نکرد و بسیاری از دوستان قدیمی حتی جواب تلفنم را ندادند به گمان اینکه همکاری با بنده برایشان دردسر خواهد شد اما با تمام مشکلاتی که روبرویم بود نا امید نشدم و به کارم ادامه دادم و با کمترین امکانات موجود بالاخره توانستم این موزیک را تمام کنم.»

http://bit.ly/2mexp9W

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Forwarded from بشکن Beshkan
تور ۶.۵.۱.dmg
57.6 MB
☝️☝️☝️آخرین نسخه فیلترشکن تور برای مک☝️☝️☝️ برای عضویت در بشکن به http://goo.gl/A7DbzA بروید. سوالات خود را از tech@tavaana.org بپرسید.
www.telegram.me/beshkan
از مشکلات دگرباشان جنسی چه می‌دانید؟

goo.gl/dfLfq0

در بسیاری از جوامع، دگرباشان جنسی با مشکلاتی روبه‌رو هستند. این مشکلات در بیشتر موارد از جانب سایر شهروندان ایجاد می‌شود. نبود آگاهی و ترس از گفتگو درباره این موضوع موجب تقویت هموفوبیا و پیشداوری و قضاوت درباره‌ دگرباشان شده است.

در این کتاب ، چهل و پنج تصویر کارتونی در «آلبوم زندگی دگرباشان ایران» از پنج شخصیت همجنس‌گرای مرد (گی)، همجنس‌گرای زن (لزبین)، ترنس زن، ترنس مرد و یک زن دوجنس‌گرا می‌گویند. هدف بیان مشکلات آنها در محیط‌های اجتماعی از جمله خانواده،‌ مدرسه، دانشگاه، محل کار و همین‌طور روابط شخصی آنها با شریک زندگی‌شان است. سامان کوهزاد، تلاش کرده تا از رسانه‌ای بصری سود ببرد تا بیان‌گر مشکلات کمتر بیان شده جامعه دگرباشان جنسی ایرانی باشد.

اگر به عنوان یک شهروند مسئول می‌خواهید گامی در کاهش مشکلات دگرباشان جنسی کشور بردارید، می‌توانید با شرکت در دوره «حمایت‌گری از حقوق دگرباشان»، دفاع از حقوق دگرباشان را بهتر بیاموزید.

این دوره، که توسط آرشام پارسی، از فعالان پیشروی حقوق دگرباشان ایران تدریس می‌شود، به طرح چالش‌هایی که جامعه دگرباشان در ایران با آن مواجه‌اند، می‌پردازد و را‌ه‌ها، ابتکارها، و نوآوری‌های گوناگون را برای مقابله با این چالش‌ها بررسی می‌کند.

شرکت در کلاس رایگان و برای عموم آزاد است.

لینک ثبت‌نام:
http://bit.ly/2jDUGR2

لینک ثبت نام بردن فیلتر:
http://goo.gl/xRoKRM

لینک دانلود «آلبوم زندگی دگرباشان ایران»:
http://bit.ly/2nrkt0S

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
توصیف نازنین زاغری از دردها و رنجهاییش در دوران زندان
goo.gl/V6f9DY

نازنین زاغری شهروند ایرانی و بریتانیایی که فروردین امسال به همراه فرزند یک ساله اش برای دیدن خانواده به ایران سفر کرد حالا یک سال است که در بند سیاسی زندان اوین حبس است و از سوی قاضی صلواتی به اتهام براندازی به تحمل پنج سال زندان محکوم شده است. متن زیر خلاصه نامه او برای همسر انگلیسی اش است که از درون زندان برایش نوشته:

یک سال از روزی که یکدیگر را در لندن به آغوش کشیده و بوسیدیم و من راهی ایران شدم می گذرد. گیسو و من تنها برای سفری دو هفته ای اسباب سفر بسته بودیم تا نوروز سال 95 را در کنار خانواده ام در تهران سپری کنم. سفری که هیچ بازگشتی نداشت.

کشوری که روزی به آن افتخار می کردیم، طلایی ترین روزهای بزرگ شدن دخترمان را از هر دویمان گرفت. مرا به انجام کاری که مرتکب نشده ام متهم کرد و در کمال ناباوری تحمل پنج سال حبس را برایم رقم زد که قرار است آن را به دور از تو و گیسوی عزیزمان بگذرانم.

یادت هست روزی که به تو قول دادم بچه ها را برداریم و چند سالی برای بیشتر آشنا شدن آنها با کشوری که در آن به دنیا آمده و بزرگ شده ام ساکن تهران شویم. بگذار حرفم را پس بگیرم. این چیزی نبود که تمام آن سالها قصد داشتم از کشورم به تو و خانواده ات بشناسانم.

9 ماه اول سال گذشته که در سلول های انفرادی سپری شدند، شیون هایم در آن سلول تنگ و کوچک را کسی نشنید. ضجه های مادرانه ام را در فراغ کودک دو ساله ام و آغوش تهی از بوی او را هیچکس نمی دید.

یک سال است تو را ندیده ام و نمی دانم چقدر تغییر کرده ای. هر بار که با هم صحبت کرده ایم تنها اشک ریخته ام و التماس کردم مرا به خانه ام باز گردانی.

من بدون تو 38 ساله شدم و تو در نبود من 42 ساله و گیسوی عزیزمان بدون هر دوی ما دو ساله. خیلی سخت است که تنها دو سالت باشد و زندگی تجربه سنگینی را بر دوشت بگذارد. سرانجام روزی شکوفه های آزادی بر نهال بادامی که در باغچه عشقمان کاشته ایم جوانه خواهد زد.

متن کامل نامه را در آدرس زیر بخوانید:
goo.gl/EAbGRd

مطالب مرتبط:
زندان در ایران: جایی که نه خدا هست نه قانون
http://bit.ly/2j0rDrL
حقوق زندانی
http://bit.ly/1XC6UrO
حقوق زنان زندانی در قوانين
http://bit.ly/2grGUQ0
نگاهی به نهادها و مبانی تصمیم‌گیری قوه قضائیه جمهوری اسلامی
مجید محمدی
http://ow.ly/s7yn300wdg1
رنج های یک مادر زندانی و دوقلوهایش
https://goo.gl/7d8AW0

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رمزگذاری آنلاین بر روی فایل‌ها
goo.gl/vrLlnR

روشی آسان و بسیار راحت برای گذاشتن پسورد آنلاین و بدون نیاز به نرم افزار
@tavaanatech
نوروز در راه است، زنان کجا هستند؟

وقتی این ویدئو شاد را دیدم که در آن اقوام مختلف به نشانه‌ی شادی از راه رسیدن نوروز شاندند و می‌رقصند خیلی شاد شدم اما شادی‌ام خیلی دوام نداشت. این مملکت که ایران باشد و در آن تلون اقوام وجود دارد و این رنگارنگی آن را زیبا کرده است آیا «زن» ندارد؟ زنان آن کجا هستند؟»

نروزتان پیشاپیش مبارک و به امید جامعه‌ای برابر که در آن زنان و مردان در کنار هم حضور دارند.

شما چه فکر می‌کنید؟
goo.gl/jmWbfb

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
داستان کوتاه ارسالی یکی از همراهان توانا:

آخرين روز سال بود . گوينده راديو اعلام كرد كه كمتر از نيم ساعت ديگر به لحظه تحويل سال مانده است . مغازه مالامال از مشتري بود. به راستي كه اي سوزن انداختن هم نبود . در اين گير و دار سعيد در حالي كه روي چهار پايه ايستاده بود با صداي بلند گفت : " اوستا ببين اين آقا چي ميخواد ؟! " با تعجب گفتم : " خب مگه خودت..." حرفم را قورت دادم . مردي قوزي با گونه هايي گل انداخته از بين مردم گذشت و روبرويم ايستاد . در اين سرماي آخر زمستان روي پيشاني اش دانه هاي عرق نشسته بود !
بي معطلي پرسيدم : " جونم چه سايزي ؟ چه رنگي ؟ چه... "
حرفم را بريد : " س...س...سلام. خسته نباشين. ب...ب... براي خودم نيست قربان. او...او...اون يه تا كفش پشت ويترين رو مي خواستم ." تازه متوجه شدم كه چرا سعيد او را به من پاس داده بود.
با عصبانيت پرسيدم :" حتما همون يه لنگه كفش زنونه رو ميگين ؟! "
با لكنت پاسخ داد : "ب...ب... بله . " با خودم فكر كردم كه فلك زده نميدونه با پاي خودش به دام افتاده ! علي آقا هم كه به ماجرا پي برده بود مداخله كرد :" آخه آقا اين كفش فقط يه لنگه داره ! " _ " ا...ا... اشكالي نداره . م... م... منم يه لنگه ميخوام ! " قضيه خيلي جالب شده بود . نقشه ي كارآگاهي سعيد كوچولو جواب داده بود و دزد با پاي خودش به تله افتاده بود . علي آقا و سعيد در حالي كه مشتري ها را راه مي انداختند نيمي از حواسشان به ما بود . چشمكي به علي آقا زدم و با صداي بلندي گفتم : " آقا سعيد اون يه لنگه كفش رو از پشت ويترين به آقا بده ." _ " چشم اوستا . " در يك چشم به هم زدن سعيد كفش را به دستهاي لرزان مرد داد . بييچاره تازه متوجه شده بود كه ديگر نميتواند اين يكي را بدزدد . چون اين بار سه جفت چشم تيزبين او را زير نظر داشت . _ :" ب...ب...بخشيد . چقدر ميشه ؟" با پوزخند پاسخ دادم :" ميخواي پول بدي؟" _" چ...چ...چطور مگه؟!" _" همين طوري !" سعي ميكرد نگاهش را از نگاهم بدزدد . و از ترس اينكه چشممان توي چشم هم نيفتد خودش را به ورانداز كردن كفش مشغول كرد . و من كه نمي خواستم ماجرا بيشتر از اين كش پيدا كند و شرايط را آماده ي مجازات او ميديدم دو برابر قيمت واقعي كفش را گفتم : " بيست و چهار هزار تومن ." علي آقا از بالاي سر مشتري ها سرك كشيد و با تكان دادن سر كار مرا تاييد كرد. مرد قوزي دستش را به درون جيبش برد و مقداري پول از آن بيرون آورد . سپس سرش را به كنار گوشم چسباند و گفت : " ب...ب...ببخشيد ف...ف...فعلا اينها پيش شما بي...بي...بيشتر همراهم نيست . ا...ا...اگه ميشه اينو بگيرين . ش...ش...شناسنامه ام رو هم ميدم باشه تا... " علي آقا كه اعصابش از يورتمه رفتن زبان مرد قوزي خرد شده بود حرفش را بريد و گفت: " بده ببينم . بعد از عيد بقيه پول رو بيار و شناسنامتو ببر . " مرد كفش را در دستهايش فشار داد و به آرامي از مغازه بيرون رفت . شناسنامه را از علي آقا گرفتم و به پستو رفتم تا آن را داخل گاوصندوق بگذارم . از آن طرف پرده صداي علي آقا را شنيدم كه فرياد زد : " سعيد برو دنبالش تا خونه اش رو ياد بگيري . بجنب تا دير نشده . " _ " چشم اوستا آلان ميرم . " گاوصندوق در قسمتي از ديوار پستو به صورت مخفيانه جاسازي شده بود . دستم را كورمال كورمال به تاريكي آن قسمت از ديوار بردم تا در گاوصندوق را پيدا كنم . دستم به چيزي برخورد كرد . " اين ديگه چيه ؟ " آن را بيرون آوردم . يك لنگه كفش زنانه ! درست لنگه ي كفشي كه مرد قوزي آ نرا خريده بود ! گوينده ي راديو اعلام كرد : "لحظه تحويل سال يكهزاروسيصدو هشتاد و سه . " و بعد هم صداي توپ و موسيقي شاد تحويل سال . كفش را برداشتم و با عجله به مغازه برگشتم . اما زبانم بند آمد . سعيد علي آقا و همه مشتري ها خشكشان زده بود . مرد قوزي به همراه زني كه يك پا داشت وسط مغازه ايستاده بود : " ب...ب...ببخشيد يه...يه... كمي پاشو ميزنه ! "

سیاوش

سپاس از سیاوش به خاطر سهیم شدن این داستان با ما

مرتبط:
چرا باید هوای هم را داشته باشیم؟
http://bit.ly/2eIdcp8

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ