#صنعتی کردن جابجایی ارزشی از ارزشهای سنتی به ارزشهای عقلانی - #سکولار را با خود در پی دارد. در حالی که برآمدن جامعه پساصنعتی یک جابجایی ارزشی به سوی ارزشهایی همچون اعتماد، رفاه، مدارا و ارزشهای پسامادیگرا را سبب میشود. فروپاشی اقتصادی، اغلب اوقات، جوامع را در جهت عکس روند فوق سوق میدهد.
اگر #توسعه اقتصادی تداوم پیدا کند، باید انتظار داشت تا دین نهادینه شده به افول خود ادامه دهد. با این حال، تأثیر نظامهای ارزشی سنتی به احتمال زیاد به این زودیها از بین نخواهد رفت، چرا که نظامهای عقیدتی از قابلیت چشمگیری در پایایی و بازیابی جایگاه از دست رفته خود برخوردارند. شواهد تجربی به دست آمده از ۶۵ جامعه نشان دهنده این واقعیت هستند که ارزشها قابل دگرگونی بوده و تغیر میکنند، ولی در عین حال، همواره بازتاب دهنده میراث فرهنگی یک جامعه نیز باقی خواهند ماند...
این مقاله، از رونالد اینگلهارت و وین بیکر و ترجمه شده به فارسی توسط #توانا، در مورد نتایج فرهنگی و سیاسی توسعه اقتصادی شرح می دهد. اینگلهارت و بیکر رابطه متغیر بین ارزش های جامعه، میراث فرهنگی، زمینه های مذهبی و تجربه های تاریخی را مورد بررسی قرار می دهند.
https://goo.gl/nZWpZs
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
اگر #توسعه اقتصادی تداوم پیدا کند، باید انتظار داشت تا دین نهادینه شده به افول خود ادامه دهد. با این حال، تأثیر نظامهای ارزشی سنتی به احتمال زیاد به این زودیها از بین نخواهد رفت، چرا که نظامهای عقیدتی از قابلیت چشمگیری در پایایی و بازیابی جایگاه از دست رفته خود برخوردارند. شواهد تجربی به دست آمده از ۶۵ جامعه نشان دهنده این واقعیت هستند که ارزشها قابل دگرگونی بوده و تغیر میکنند، ولی در عین حال، همواره بازتاب دهنده میراث فرهنگی یک جامعه نیز باقی خواهند ماند...
این مقاله، از رونالد اینگلهارت و وین بیکر و ترجمه شده به فارسی توسط #توانا، در مورد نتایج فرهنگی و سیاسی توسعه اقتصادی شرح می دهد. اینگلهارت و بیکر رابطه متغیر بین ارزش های جامعه، میراث فرهنگی، زمینه های مذهبی و تجربه های تاریخی را مورد بررسی قرار می دهند.
https://goo.gl/nZWpZs
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Tavaana
مدرن سازی، دگرگونی فرهنگی و تداوم ارزش های سنتی
آزادی و شناخت
جان آدامز
«بگذار شهامت خواندن، اندیشیدن، گفتن و نوشتن را داشته باشیم... بگذار دریچههای شناخت گشوده شود و رود شناخت جریان یابد.»
(به نظر شما چه نسبتی میان آزادی و شناخت وجود دارد؟)
هرکجا حساسیتی نسبت به این مسئله [شناخت] شکل گرفته و شناخت عمومی
مستولی شده است، به همان نسبت خودکامگی حکومت و هر نوع سرکوب نیز رو به کاهش گذاشته است. انسان بدون تردید برخوردار از روحی والا است. اصلی که در ذات انسانی است - تمایلی که با شناخت تشویق میشود و مبتنی بر غیردوستی است؛ منظورم عشق به قدرتی است که اغلب موجب بردگی نیز شده است - هر زمان که آزاد بوده است، موجب آزادی نیز شده است.
در نبود یک شناخت عمومی در میان مردم نمیتوان از آزادی پاسداری کرد،
مردمی که در قالب خاستگاه طبیعیشان برخوردار از حق شناخت هستند، از آنجا که خالق بزرگ ایشان، از آن رو که هیچ کاری را بیهوده انجام نمیدهد، به ایشان قوه ادراک و میل به شناخت اعطاء فرموده است؛ اضافه بر این، مردم از حق فسخناشدنی، مسلم، و سلبناشدنی شناخت شخصیت و رفتار حاکمان خویش برخوردارند، حقی که بیش از هر حق و حقوق دیگری ترس و غبطه حاکمان را به همراه دارد. حاکمان چیزی بیش از وکیل، نماینده، امانتدار یا خادم مردم نیستند. و اگر به شکل دسیسهآمیزی به این اعتماد و امانت و منفعت خیانت شود، مردم حق دارند اتوریتهای را که خودشان به نمایندگان و به خادمین و امانتداران خویش اعطاء نمودهاند از ایشان بازپس گرفته و خادمین و امانتداران و نمایندگان لایقتری را به جای آنها منصوب دارند. بدین ترتیب است که حراست از ابزار و از وسایل #شناخت در میان فرودستترین مردم، از اهمیت عمومی بیشتری در کشور از هر آنچه ثروت و مالکیت توانمندان و والادستان به شمار میرود، برخوردار است. چنین امری حتی برای والادستان و ثروتمندان و نوادگان آنها نیز، از اهمیت و پیامدهای مهمی برخوردار است.
تنها پرسش این است که آیا چنین امری میبایست با تکیه بر مقرری عمومی صورت پذیرد یا خیر؟
جان آدامز (١٧٥٣– ١٨٢٦) دومین رئیس جمهور ایالات متحده و یکی از شخصیت های برجسته انقلاب آمریکا بود. این منتخب گلچینی است از «رساله ای بر قانون شرع و قانون فئودال» که آدامز آن را در سال ١٧٦٥ بدون امضا در بوستون گازت در مخالفت با قانون تمبر در مستعمره های آمریکایی به چاپ رساند. در این «رساله» آدامز نقش تاریخی قوانین شرعی و فئودال را به عنوان خاکریزهای ظلم و ستم روحانی و #سکولار مورد ارزیابی قرار داد. این منتخب بر اهمیت تحصیلات عمومی به عنوان ضامن آزادی تمرکز می کند. با شرح سطح چشمگیر تحصیلات در نیو انگلاند، آدامز اعلام می کند: «در فقدان دانش عمومی در میان مردم، #آزادی دوام پیدا نخواهد کرد،» به خصوص دانش از «شخصیت و رفتار حاکمانشان». آدامز همچنین از نقش مطبوعات در گسترش دانش تحسین به عمل می آورد، امری که موجب ارتقاء #آزادی_بیان و افشای #فساد سیاسی می گردد.
لینک دانلود:
https://goo.gl/qfpFhw
@Tavaana_TavaanaTech
جان آدامز
«بگذار شهامت خواندن، اندیشیدن، گفتن و نوشتن را داشته باشیم... بگذار دریچههای شناخت گشوده شود و رود شناخت جریان یابد.»
(به نظر شما چه نسبتی میان آزادی و شناخت وجود دارد؟)
هرکجا حساسیتی نسبت به این مسئله [شناخت] شکل گرفته و شناخت عمومی
مستولی شده است، به همان نسبت خودکامگی حکومت و هر نوع سرکوب نیز رو به کاهش گذاشته است. انسان بدون تردید برخوردار از روحی والا است. اصلی که در ذات انسانی است - تمایلی که با شناخت تشویق میشود و مبتنی بر غیردوستی است؛ منظورم عشق به قدرتی است که اغلب موجب بردگی نیز شده است - هر زمان که آزاد بوده است، موجب آزادی نیز شده است.
در نبود یک شناخت عمومی در میان مردم نمیتوان از آزادی پاسداری کرد،
مردمی که در قالب خاستگاه طبیعیشان برخوردار از حق شناخت هستند، از آنجا که خالق بزرگ ایشان، از آن رو که هیچ کاری را بیهوده انجام نمیدهد، به ایشان قوه ادراک و میل به شناخت اعطاء فرموده است؛ اضافه بر این، مردم از حق فسخناشدنی، مسلم، و سلبناشدنی شناخت شخصیت و رفتار حاکمان خویش برخوردارند، حقی که بیش از هر حق و حقوق دیگری ترس و غبطه حاکمان را به همراه دارد. حاکمان چیزی بیش از وکیل، نماینده، امانتدار یا خادم مردم نیستند. و اگر به شکل دسیسهآمیزی به این اعتماد و امانت و منفعت خیانت شود، مردم حق دارند اتوریتهای را که خودشان به نمایندگان و به خادمین و امانتداران خویش اعطاء نمودهاند از ایشان بازپس گرفته و خادمین و امانتداران و نمایندگان لایقتری را به جای آنها منصوب دارند. بدین ترتیب است که حراست از ابزار و از وسایل #شناخت در میان فرودستترین مردم، از اهمیت عمومی بیشتری در کشور از هر آنچه ثروت و مالکیت توانمندان و والادستان به شمار میرود، برخوردار است. چنین امری حتی برای والادستان و ثروتمندان و نوادگان آنها نیز، از اهمیت و پیامدهای مهمی برخوردار است.
تنها پرسش این است که آیا چنین امری میبایست با تکیه بر مقرری عمومی صورت پذیرد یا خیر؟
جان آدامز (١٧٥٣– ١٨٢٦) دومین رئیس جمهور ایالات متحده و یکی از شخصیت های برجسته انقلاب آمریکا بود. این منتخب گلچینی است از «رساله ای بر قانون شرع و قانون فئودال» که آدامز آن را در سال ١٧٦٥ بدون امضا در بوستون گازت در مخالفت با قانون تمبر در مستعمره های آمریکایی به چاپ رساند. در این «رساله» آدامز نقش تاریخی قوانین شرعی و فئودال را به عنوان خاکریزهای ظلم و ستم روحانی و #سکولار مورد ارزیابی قرار داد. این منتخب بر اهمیت تحصیلات عمومی به عنوان ضامن آزادی تمرکز می کند. با شرح سطح چشمگیر تحصیلات در نیو انگلاند، آدامز اعلام می کند: «در فقدان دانش عمومی در میان مردم، #آزادی دوام پیدا نخواهد کرد،» به خصوص دانش از «شخصیت و رفتار حاکمانشان». آدامز همچنین از نقش مطبوعات در گسترش دانش تحسین به عمل می آورد، امری که موجب ارتقاء #آزادی_بیان و افشای #فساد سیاسی می گردد.
لینک دانلود:
https://goo.gl/qfpFhw
@Tavaana_TavaanaTech
غنوشی؛ مردی که نمیخواهد «خمینی» باشد
پس از ۲۲ سال پناهندگی سیاسی در تبعید توسط دولت تونس و پس از سقوط دولت دیکتاتوری بن علی در ۲۰۱۱، راشد غنوشی در آستانه بازگشت به کشورش (۳۱ ژانویه ۲۰۱۱) گفت که «من خمینی نیستم». او با این سخن کوتاه ولی گویا خط فاصلی بین حکومت مطلوب خود در تونس و حکومتی که آیتالله خمینی در ایران پایهگذاری کرد، کشید.
این سخن آن هم از زبان یکی از برجستهترین رهبران اسلامگرای جهان در آن هنگام بازتاب فراوانی داشت، به ویژه اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی و طی چند بار سفرش به ایران بر کسی پوشیده نبود که راشد غنوشی از ستایشگران آیتالله خمینی است. آیتالله خمینی نماد بارز «اسلام سیاسی» در قرن بیستم بود که با پیوند زدن سیاست و دیانت انقلابی را رقم زد که توانست بنیاد حکومت اسلامی [نام کتاب آیتالله خمینی] مورد نظرش را بنا نهد.
حال که انقلاب در تونس بنعلی را از قدرت به زیر کشیده و غنوشی عازم کشورش بود تا در بنیاد نهادن نظام جدید کشورش شریک باشد، گفتن اینکه من خمینی نیستم، آیا فاصله گرفتن او از اسلام سیاسی باید معنا میشد؟ آیا غنوشی به پیشینه فکری خود پشت کرده بود؟ آیا او دیگر به دنیال تأسیس حکومت اسلامی نبود؟
در پاسخ به این پرسش برخی بر این باور بودند که این سخن غنوشی جز فریبی برای افکار عمومی نبود تا در آستانه بازگشتش به تونس (مانند بازگشت آیتالله خمینی از فرانسه به ایران) از حجم نگرانیها بکاهد و تصور نشود که او در صدد بنیاد نهادن نظامی ایدئولوژیک از نوع جمهوری اسلامی ایران در تونس است.
غنوشی و انقلاب اسلامی
با تحولات جهان عرب (به اصطلاح بهار عربی) که از تونس آغاز و تا بحرین وزیدن گرفت، جمهوری اسلامی در مدعای بیپایه خود که «این تحولات نه بهار عربی بلکه بیداری اسلامیِ ملهَم از انقلاب اسلامی» است، ناگزیر چشم از این سخن غنوشی فرو بست که گفت من خمینی نیستم. چنین سخنی هرگز در محافل سیاسی ایران بررسی نشد که چرا غنوشی دیگر خود را دنبالهرو آیتالله خمینی نمیداند اگر تحولات عرب ملهم از انقلاب اسلامی است؟
ولی آنجا که نیاز به بهره بردن از نام غنوشی بود، سید هادی خسروشاهی کتابی را از مجموعه مقالات و سخنرانیهای غنوشی منتشر کرد و عنوان آن را «حرکت امام خمینی و تجدید حیات اسلام» نام نهاد که در پانزدهمین سال جمهوری اسلامی (۱۳۷۲) منتشر شد.
غنوشی و پذیرش اسلام #سکولار
بر خلاف کسانی که آن سخن غنوشی را حمل بر دروغ و فریب میدانستند، بودند کسانی که رگههایی از تغییر را در اندیشه سیاسی غنوشی مشاهده میکردند و سخن او را نه فریب بلکه نمادی از تجدید نظر او در اسلام سیاسی میدانستند.
اگر آیتالله #خمینی ۱۵ سال از تبعید خود را در نجف و تنها چهار ماه پایانی آن را در دهکدهای کوچک (نوفل لوشاتو) در حاشیه پاریس اقامت گزیده بود، غنوشی بیشترین سالها از ۲۲ سال #تبعید خود را در بریتانیا سپری کرده بود. این تماس نزدیک با جهان غرب، تأثیرات خود را بر غنوشی ۷۱ ساله به هنگام بازگشت به تونس گذاشته بود.
با مراجعت به تونس و به رغم پافشاری بسیاری، غنوشی نه نامزد ریاست جمهوری شد و نه حزبش نامزدی برای ریاست جمهوری معرفی کرد. بر خلاف آیتالله خمینی که اصلاً باوری به فعالیت حزبی نداشت، غنوشی اهتمام اصلی خود را بازسازی حزبش اعلام کرد.
راه مسالمتآمیزی که غنوشی و حزبش برای تعامل با دیگر جریانات سیاسی تونس پیشه کرد، در سال ۲۰۱۲ جایزه ارزشمند «چَتم هاوس برای آزادی اندیشه» و در سال ۲۰۱۴ جایزه «ابن رشد برای اندیشه آزاد» را برایش همراه آورد.
مسیر تحول #آزاداندیشی #غنوشی و حزبش که هرگز متوسل به سلاح نشدند تا آنجا ادامه یافت که در تازهترین نماد تغییرات ژرفی که در او و حزبش پدیدار شده، غنوشی در آخرین گردهمایی حزب مواضعی را اتخاذ کرد که شگفتانگیزتر از آن سخنش شد که گفته بود من خمینی نیستم.
منبع: رادیو فردا
@Tavaana_TavaanaTech
پس از ۲۲ سال پناهندگی سیاسی در تبعید توسط دولت تونس و پس از سقوط دولت دیکتاتوری بن علی در ۲۰۱۱، راشد غنوشی در آستانه بازگشت به کشورش (۳۱ ژانویه ۲۰۱۱) گفت که «من خمینی نیستم». او با این سخن کوتاه ولی گویا خط فاصلی بین حکومت مطلوب خود در تونس و حکومتی که آیتالله خمینی در ایران پایهگذاری کرد، کشید.
این سخن آن هم از زبان یکی از برجستهترین رهبران اسلامگرای جهان در آن هنگام بازتاب فراوانی داشت، به ویژه اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی و طی چند بار سفرش به ایران بر کسی پوشیده نبود که راشد غنوشی از ستایشگران آیتالله خمینی است. آیتالله خمینی نماد بارز «اسلام سیاسی» در قرن بیستم بود که با پیوند زدن سیاست و دیانت انقلابی را رقم زد که توانست بنیاد حکومت اسلامی [نام کتاب آیتالله خمینی] مورد نظرش را بنا نهد.
حال که انقلاب در تونس بنعلی را از قدرت به زیر کشیده و غنوشی عازم کشورش بود تا در بنیاد نهادن نظام جدید کشورش شریک باشد، گفتن اینکه من خمینی نیستم، آیا فاصله گرفتن او از اسلام سیاسی باید معنا میشد؟ آیا غنوشی به پیشینه فکری خود پشت کرده بود؟ آیا او دیگر به دنیال تأسیس حکومت اسلامی نبود؟
در پاسخ به این پرسش برخی بر این باور بودند که این سخن غنوشی جز فریبی برای افکار عمومی نبود تا در آستانه بازگشتش به تونس (مانند بازگشت آیتالله خمینی از فرانسه به ایران) از حجم نگرانیها بکاهد و تصور نشود که او در صدد بنیاد نهادن نظامی ایدئولوژیک از نوع جمهوری اسلامی ایران در تونس است.
غنوشی و انقلاب اسلامی
با تحولات جهان عرب (به اصطلاح بهار عربی) که از تونس آغاز و تا بحرین وزیدن گرفت، جمهوری اسلامی در مدعای بیپایه خود که «این تحولات نه بهار عربی بلکه بیداری اسلامیِ ملهَم از انقلاب اسلامی» است، ناگزیر چشم از این سخن غنوشی فرو بست که گفت من خمینی نیستم. چنین سخنی هرگز در محافل سیاسی ایران بررسی نشد که چرا غنوشی دیگر خود را دنبالهرو آیتالله خمینی نمیداند اگر تحولات عرب ملهم از انقلاب اسلامی است؟
ولی آنجا که نیاز به بهره بردن از نام غنوشی بود، سید هادی خسروشاهی کتابی را از مجموعه مقالات و سخنرانیهای غنوشی منتشر کرد و عنوان آن را «حرکت امام خمینی و تجدید حیات اسلام» نام نهاد که در پانزدهمین سال جمهوری اسلامی (۱۳۷۲) منتشر شد.
غنوشی و پذیرش اسلام #سکولار
بر خلاف کسانی که آن سخن غنوشی را حمل بر دروغ و فریب میدانستند، بودند کسانی که رگههایی از تغییر را در اندیشه سیاسی غنوشی مشاهده میکردند و سخن او را نه فریب بلکه نمادی از تجدید نظر او در اسلام سیاسی میدانستند.
اگر آیتالله #خمینی ۱۵ سال از تبعید خود را در نجف و تنها چهار ماه پایانی آن را در دهکدهای کوچک (نوفل لوشاتو) در حاشیه پاریس اقامت گزیده بود، غنوشی بیشترین سالها از ۲۲ سال #تبعید خود را در بریتانیا سپری کرده بود. این تماس نزدیک با جهان غرب، تأثیرات خود را بر غنوشی ۷۱ ساله به هنگام بازگشت به تونس گذاشته بود.
با مراجعت به تونس و به رغم پافشاری بسیاری، غنوشی نه نامزد ریاست جمهوری شد و نه حزبش نامزدی برای ریاست جمهوری معرفی کرد. بر خلاف آیتالله خمینی که اصلاً باوری به فعالیت حزبی نداشت، غنوشی اهتمام اصلی خود را بازسازی حزبش اعلام کرد.
راه مسالمتآمیزی که غنوشی و حزبش برای تعامل با دیگر جریانات سیاسی تونس پیشه کرد، در سال ۲۰۱۲ جایزه ارزشمند «چَتم هاوس برای آزادی اندیشه» و در سال ۲۰۱۴ جایزه «ابن رشد برای اندیشه آزاد» را برایش همراه آورد.
مسیر تحول #آزاداندیشی #غنوشی و حزبش که هرگز متوسل به سلاح نشدند تا آنجا ادامه یافت که در تازهترین نماد تغییرات ژرفی که در او و حزبش پدیدار شده، غنوشی در آخرین گردهمایی حزب مواضعی را اتخاذ کرد که شگفتانگیزتر از آن سخنش شد که گفته بود من خمینی نیستم.
منبع: رادیو فردا
@Tavaana_TavaanaTech