آموزشکده توانا
طنز جالب؛ از حواشی بازی ایران و کره در شب عاشورا مسئولان فدراسیون تدارک عزاداری دیده اند و از طرفی برخی روحانیون نگران شادی پس از گل هستند! https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
یکی از همراهان توانا با ارسال این ویدئو گزارشگری در تاسوعا و عاشورا به طنز ، نوشته است:
«بحث این روزها اینه که در روز تاسوعا ایران و کره فوتبال بازی بکنن یا نکنن و اگه بازی کنن باید چطوری صحنهی بازی رو به صحنه ی عزاداری تبدیل کنیم. یکی از مسئولان میگه ما عزاداری میکنیم و جریمهاش رو هم پرداخت میکنیم. گزارش تلویزیون هم چیزی میشه احتمالا شبیه این.» شما چه فکر میکنید؟
از این به بعدش طنز نیست:
راه کارهای حزب موتلفه برای برگزاری بازی ایران- کره جنوبی در شب عاشورا:
عدم نمایش تصویر زنده گل
حزب مؤتلفه اسلامی با توجه به برگزاری مسابقه فوتبال ایران و کره جنوبی در چهارچوب بازی های مقدماتی جام جهانی در بیانیهای اتفاقات پیرامون این بازی را مورد بررسی قرار داد:
- توجیه مردم با تبیین سنجیده آن به نوعی که با از دست دادن 3 امتیاز بازی و محرومیت احتمالی، اهمیت و ارزش حرمت گذاری به ایام عزاداری و فلسفه عاشورا در جهان اسلام و کشورهای جهان تبلیغ و تبیین شود.
- تنبیه مقصر که چهار سال پیش فهم و درک و پیش بینی این خسارت را نکرده است، برای عبرت مدیران کنونی و آینده کشور
- گزینه دوم: برگزاری بازی بدون تماشاچی با ساز و کار زیر انجام شود.
.
- حتی المقدور تغییر ساعت به صبح و یا قبل از اذان مغرب که مانع از عزاداری علاقمندان در شب عاشورای حسینی نشود.
- تماس با مراجع و علمایی که اظهار نظر فرمودهاند و تبیین موضوع برای آنان برای حفظ حرمت و پیشگیری از موضعگیریهای بعدی آنان
- برنامه عزاداری سنجیده و حساب شده توسط کارشناسان مربوطه در قبل، بین و بعد از بازی به شرح ضمیمه انجام شود.
- توجیه تماشاگران برای حفظ حرمت شب عاشورا در ورزشگاه و خارج از آن
- توجیه کارگردان فنی و تصویربرداران و گزارشگر مسابقه
- عدم تصویربرداری و نمایش از هیجانات شادی بخش تماشاگران
- عدم نمایش تصویر زنده گل (پس از گل) برای جلوگیری از نمایش شادی احتمالی
- عدم نمایش تصویر تماشاگران در زمانهای زده شدن گل و با وقوع حادثه هیجانی نزدیک به گل
- عدم نمایش تصاویر و شادی تماشاگران احتمالی کرهای
- توجیه گزارشگر برای بکارگیری کلمات مناسب ایام و خودداری کردن از ایجاد التهاب و هیجانات مرسوم
- کنترل صدای ورزشگاه در مواقع وقوع هیجانات و یا گل
- برجستهسازی پرداخته به مناسک مذهبی در سکوها
-تقویت نمایش اعتقادی احتمالی از ورزشکاران و دیگر موارد.
از خبرگزاری میزان
@Tavaana_TavaanaTech
«بحث این روزها اینه که در روز تاسوعا ایران و کره فوتبال بازی بکنن یا نکنن و اگه بازی کنن باید چطوری صحنهی بازی رو به صحنه ی عزاداری تبدیل کنیم. یکی از مسئولان میگه ما عزاداری میکنیم و جریمهاش رو هم پرداخت میکنیم. گزارش تلویزیون هم چیزی میشه احتمالا شبیه این.» شما چه فکر میکنید؟
از این به بعدش طنز نیست:
راه کارهای حزب موتلفه برای برگزاری بازی ایران- کره جنوبی در شب عاشورا:
عدم نمایش تصویر زنده گل
حزب مؤتلفه اسلامی با توجه به برگزاری مسابقه فوتبال ایران و کره جنوبی در چهارچوب بازی های مقدماتی جام جهانی در بیانیهای اتفاقات پیرامون این بازی را مورد بررسی قرار داد:
- توجیه مردم با تبیین سنجیده آن به نوعی که با از دست دادن 3 امتیاز بازی و محرومیت احتمالی، اهمیت و ارزش حرمت گذاری به ایام عزاداری و فلسفه عاشورا در جهان اسلام و کشورهای جهان تبلیغ و تبیین شود.
- تنبیه مقصر که چهار سال پیش فهم و درک و پیش بینی این خسارت را نکرده است، برای عبرت مدیران کنونی و آینده کشور
- گزینه دوم: برگزاری بازی بدون تماشاچی با ساز و کار زیر انجام شود.
.
- حتی المقدور تغییر ساعت به صبح و یا قبل از اذان مغرب که مانع از عزاداری علاقمندان در شب عاشورای حسینی نشود.
- تماس با مراجع و علمایی که اظهار نظر فرمودهاند و تبیین موضوع برای آنان برای حفظ حرمت و پیشگیری از موضعگیریهای بعدی آنان
- برنامه عزاداری سنجیده و حساب شده توسط کارشناسان مربوطه در قبل، بین و بعد از بازی به شرح ضمیمه انجام شود.
- توجیه تماشاگران برای حفظ حرمت شب عاشورا در ورزشگاه و خارج از آن
- توجیه کارگردان فنی و تصویربرداران و گزارشگر مسابقه
- عدم تصویربرداری و نمایش از هیجانات شادی بخش تماشاگران
- عدم نمایش تصویر زنده گل (پس از گل) برای جلوگیری از نمایش شادی احتمالی
- عدم نمایش تصویر تماشاگران در زمانهای زده شدن گل و با وقوع حادثه هیجانی نزدیک به گل
- عدم نمایش تصاویر و شادی تماشاگران احتمالی کرهای
- توجیه گزارشگر برای بکارگیری کلمات مناسب ایام و خودداری کردن از ایجاد التهاب و هیجانات مرسوم
- کنترل صدای ورزشگاه در مواقع وقوع هیجانات و یا گل
- برجستهسازی پرداخته به مناسک مذهبی در سکوها
-تقویت نمایش اعتقادی احتمالی از ورزشکاران و دیگر موارد.
از خبرگزاری میزان
@Tavaana_TavaanaTech
زادروز ِ فریدون فرخزاد، «خنیاگر در خون»
goo.gl/QVpbGv
گه ملحد و گه دهری و کافر باشد
گه دشمن خلق و فتنهپرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را
مردی که ز عصر خود فراتر باشد
افرادی در تاریخ هستند که به راستی مصداق ِ این رباعی زیبای دکتر شفیعی کدکنی هستند. انسانهایی که میتوانند اندکی سر از زیر لحاف محیط بیرون بیاورند و کمی آنسوتر را ببینند. فریدون فرخزاد به راستی یکی از این افراد میتواند باشد.
مردی که شکل خودش بود. زندگی ِ شرافتمندانهای کرد و در نهایت تاوان این صداقت و «فراتر از عصر خود بودن» را با خونش داد.
فریدون فرخزاد پانزدهم مهرماه ۱۳۱۷ در تهران، چهار راه گمرک تهران از پدری کاشانی و مادری کاشانیتبار به دنیا آمد.
در آلمان، فریدون حقوق سیاسی خواند. پایاننامهی دکترای علوم سیاسی خود را در باب تاثیر مارکس، فیلسوف و جامعهشناس آلمانی بر کلیسا و حکومت آلمان شرقی نوشت و در نهایت از دانشگاه مونیخ فارغالتحصیل شد. آنچه اما موجب شهرت فریدون فرخزاد میان مردم شد نه تحصیلاتش در علوم سیاسی و تخصص در این رشته که «میخک نقرهای» شد. میخک نقرهای نام مجموعه «شو»هایی بود که فرخزاد در تلویزیون ایران اجرا میکرد.
...
فروغ فرخزاد، خواهرش در نامهای از او خواست که به ایران بازنگردد:
«احمق نباش و فکر مشاغل و غیره را از سرت بیرون کن. تو نمیدانی. مگر من اینجا چه شدهام که تو میخواهی بشوی؟ دو سال است که به آلمانی شعر میگویی و برای خودت آدمی شدهای. من ده سال است که شعر میگویم و هنوز احتیاج به ۵۰ تومان دارم باید سر خود را بگیرم و از بدبختی گریه کنم.»
فریدون علاوه بر تحصیل در علوم سیاسی در آلمان، به زبان آلمانی شعر نیز میسرود. شعرهایی که در محیط ادبی آلمان جای پای خود را بازکرده بودند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فریدون فرخزاد به دادگاههای انقلاب اسلامی احضار شد . برای مدت کوتاهی نیز بازداشت شد و پس از مدت کوتاهی مجبور به مهاجرت از ایران شد.
....
فریدون فرخزاد بیتاب دیدار مادر بود. مادر بیمار بود و فریدون مشتاق دیدار مادر. پوران فرخزاد این عشق را اینگونه میگوید:
«وقتی [فریدون] میرفت استرالیا، هواپیمای استرالیا از روی تهران رد میشد. یک کارت برای من داده بود همهاش اشک بود، برخی جملاتش را نمیتوانستم بخوانم. در آن نوشته بود: پوران جان وقتی رسیدم آسمان تهران، میخواستم پنجره را باز کنم و خودم را از بالا بندازم پایین، روی خونهمون روی مامان روی تو روی ایران روی همه چیز به چه دلیل من نباید تو وطنم زندگی کنم؟ توی خونهم، پیش خانوادهام.»
آنچه در نهایت شرایط را برای قتل فریدون فراهم کرد همین دلتنگی برای مادر و شوق دیدار مادر بود.
اسماعیل پوروالی، روزنامهنگار قدیمی اینگونه روایت میکند:
«فرخزاد از طریق یک فرشفروش ایرانی مقیم فرانکفورت که بسیار به او اظهار دوستی میکرد با غلامی، یکی از مسئولان ایستگاه وزارت اطلاعات در آلمان که به عنوان دبیر سوم در سفارت رژیم کار میکرد، دیدار کوتاهی در نمایشگاه فرشفروش مورد بحث داشت. غلامی و همکارش اصولی چند بار با فرخزاد ملاقات کردند. آنها به او وعده دادند کار سفر مادرش را بهراحتی درست کنند و حتی در یکی از ملاقاتها به فرخزاد گفتند خود رفسنجانی در جریان است و دستور داده گذرنامه برای وی صادر شود؛ و برای اطمینان خاطر بیشتر، فرخزاد میتواند به اتفاق یک تیم از خبرنگاران آلمانی به ایران رود، مادرش را ببینند و بدون مشکلی به خارج بیاید.» ...
زندگی فرخزاد و ماجرای قتل او را در لینک زیر بخوانید:
https://goo.gl/Swf5xv
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/QVpbGv
گه ملحد و گه دهری و کافر باشد
گه دشمن خلق و فتنهپرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را
مردی که ز عصر خود فراتر باشد
افرادی در تاریخ هستند که به راستی مصداق ِ این رباعی زیبای دکتر شفیعی کدکنی هستند. انسانهایی که میتوانند اندکی سر از زیر لحاف محیط بیرون بیاورند و کمی آنسوتر را ببینند. فریدون فرخزاد به راستی یکی از این افراد میتواند باشد.
مردی که شکل خودش بود. زندگی ِ شرافتمندانهای کرد و در نهایت تاوان این صداقت و «فراتر از عصر خود بودن» را با خونش داد.
فریدون فرخزاد پانزدهم مهرماه ۱۳۱۷ در تهران، چهار راه گمرک تهران از پدری کاشانی و مادری کاشانیتبار به دنیا آمد.
در آلمان، فریدون حقوق سیاسی خواند. پایاننامهی دکترای علوم سیاسی خود را در باب تاثیر مارکس، فیلسوف و جامعهشناس آلمانی بر کلیسا و حکومت آلمان شرقی نوشت و در نهایت از دانشگاه مونیخ فارغالتحصیل شد. آنچه اما موجب شهرت فریدون فرخزاد میان مردم شد نه تحصیلاتش در علوم سیاسی و تخصص در این رشته که «میخک نقرهای» شد. میخک نقرهای نام مجموعه «شو»هایی بود که فرخزاد در تلویزیون ایران اجرا میکرد.
...
فروغ فرخزاد، خواهرش در نامهای از او خواست که به ایران بازنگردد:
«احمق نباش و فکر مشاغل و غیره را از سرت بیرون کن. تو نمیدانی. مگر من اینجا چه شدهام که تو میخواهی بشوی؟ دو سال است که به آلمانی شعر میگویی و برای خودت آدمی شدهای. من ده سال است که شعر میگویم و هنوز احتیاج به ۵۰ تومان دارم باید سر خود را بگیرم و از بدبختی گریه کنم.»
فریدون علاوه بر تحصیل در علوم سیاسی در آلمان، به زبان آلمانی شعر نیز میسرود. شعرهایی که در محیط ادبی آلمان جای پای خود را بازکرده بودند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فریدون فرخزاد به دادگاههای انقلاب اسلامی احضار شد . برای مدت کوتاهی نیز بازداشت شد و پس از مدت کوتاهی مجبور به مهاجرت از ایران شد.
....
فریدون فرخزاد بیتاب دیدار مادر بود. مادر بیمار بود و فریدون مشتاق دیدار مادر. پوران فرخزاد این عشق را اینگونه میگوید:
«وقتی [فریدون] میرفت استرالیا، هواپیمای استرالیا از روی تهران رد میشد. یک کارت برای من داده بود همهاش اشک بود، برخی جملاتش را نمیتوانستم بخوانم. در آن نوشته بود: پوران جان وقتی رسیدم آسمان تهران، میخواستم پنجره را باز کنم و خودم را از بالا بندازم پایین، روی خونهمون روی مامان روی تو روی ایران روی همه چیز به چه دلیل من نباید تو وطنم زندگی کنم؟ توی خونهم، پیش خانوادهام.»
آنچه در نهایت شرایط را برای قتل فریدون فراهم کرد همین دلتنگی برای مادر و شوق دیدار مادر بود.
اسماعیل پوروالی، روزنامهنگار قدیمی اینگونه روایت میکند:
«فرخزاد از طریق یک فرشفروش ایرانی مقیم فرانکفورت که بسیار به او اظهار دوستی میکرد با غلامی، یکی از مسئولان ایستگاه وزارت اطلاعات در آلمان که به عنوان دبیر سوم در سفارت رژیم کار میکرد، دیدار کوتاهی در نمایشگاه فرشفروش مورد بحث داشت. غلامی و همکارش اصولی چند بار با فرخزاد ملاقات کردند. آنها به او وعده دادند کار سفر مادرش را بهراحتی درست کنند و حتی در یکی از ملاقاتها به فرخزاد گفتند خود رفسنجانی در جریان است و دستور داده گذرنامه برای وی صادر شود؛ و برای اطمینان خاطر بیشتر، فرخزاد میتواند به اتفاق یک تیم از خبرنگاران آلمانی به ایران رود، مادرش را ببینند و بدون مشکلی به خارج بیاید.» ...
زندگی فرخزاد و ماجرای قتل او را در لینک زیر بخوانید:
https://goo.gl/Swf5xv
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. زادروز ِ فریدون فرخزاد، «خنیاگر در خون» . گه ملحد و گه دهری و کافر باشد گه دشمن خلق و فتنهپرور باشد باید بچشد عذاب تنهایی را مردی که ز عصر خود فراتر باشد . افرادی در تاریخ هستند که به راستی مصداق ِ این رباعی زیبای دکتر شفیعی کدکنی هستند. انسانهایی که…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کوچکترین مدرسه استان گیلان
عکس از مجتبی محمدی - ایرنا
عدالت برای کودکان و نوجوانان
https://goo.gl/MbSQUp
@Tavaana_TavaanaTech
عکس از مجتبی محمدی - ایرنا
عدالت برای کودکان و نوجوانان
https://goo.gl/MbSQUp
@Tavaana_TavaanaTech
به مناسبت روز جهانی معلم آموزشکده توانا تقدیم میکند:
goo.gl/XEZtVf
مرکز آموزش شهروندی: بنیادهای دموکراسی، راهنمای آموزشگران
برنامه آموزشی بنیادهای دموکراسی، تهیه شده توسط مرکز آموزش شهروندی، با بررسی نقش اقتدار، حریم خصوصی، مسؤولیت و عدالت در دموکراسی به دانشآموزان کمک میکند تا درک درستی از مفاهیم بنیادین سیاست و حکومت دموکراتیک داشته باشند. کتاب راهنمای آموزشگران شامل دستورالعملهایی در خصوص نحوه هدایت بحث در کلاس، شیوه طرح پرسش برای تقویت قدرت استدلال و درک دانش آموزان، و همین طور جدولهایی در پایان هر درس برای توزیع میان دانشآموزان است.
از لینک زیر به رایگان دانلود کنید:
http://bit.ly/2du3fNA
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/XEZtVf
مرکز آموزش شهروندی: بنیادهای دموکراسی، راهنمای آموزشگران
برنامه آموزشی بنیادهای دموکراسی، تهیه شده توسط مرکز آموزش شهروندی، با بررسی نقش اقتدار، حریم خصوصی، مسؤولیت و عدالت در دموکراسی به دانشآموزان کمک میکند تا درک درستی از مفاهیم بنیادین سیاست و حکومت دموکراتیک داشته باشند. کتاب راهنمای آموزشگران شامل دستورالعملهایی در خصوص نحوه هدایت بحث در کلاس، شیوه طرح پرسش برای تقویت قدرت استدلال و درک دانش آموزان، و همین طور جدولهایی در پایان هر درس برای توزیع میان دانشآموزان است.
از لینک زیر به رایگان دانلود کنید:
http://bit.ly/2du3fNA
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
.
به مناسبت #روز_جهانی_معلم آموزشکده توانا تقدیم میکند:
مرکز آموزش شهروندی: بنیادهای دموکراسی، راهنمای آموزشگران
برنامه آموزشی بنیادهای دموکراسی، تهیه شده توسط مرکز #آموزش_شهروندی، با بررسی نقش اقتدار، حریم خصوصی، مسؤولیت و عدالت در #دموکراسی به #دانش_آموزان…
به مناسبت #روز_جهانی_معلم آموزشکده توانا تقدیم میکند:
مرکز آموزش شهروندی: بنیادهای دموکراسی، راهنمای آموزشگران
برنامه آموزشی بنیادهای دموکراسی، تهیه شده توسط مرکز #آموزش_شهروندی، با بررسی نقش اقتدار، حریم خصوصی، مسؤولیت و عدالت در #دموکراسی به #دانش_آموزان…
زادروز سهراب سپهری
نقاش و شاعر اهل کاشان
کارتون از هادی حیدری
درباره سهراب سپهری شاعر رنگها
https://tavaana.org/fa/Sohrab_Sepehri
@Tavaana_TavaanaTech
نقاش و شاعر اهل کاشان
کارتون از هادی حیدری
درباره سهراب سپهری شاعر رنگها
https://tavaana.org/fa/Sohrab_Sepehri
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#حسین_منصوری پسرخواندهی فروغ فرخزاد و #شادی_یوسفیان (گروه ایندو) ترانهی زیبای «شرقی غمگین» با شعری از ایرج جنتی عطایی را اجرا کردهاند .
@Tavaana_TavaanaTech
@Tavaana_TavaanaTech
زادروز سهراب سپهری، شاعر رنگ
https://goo.gl/xzDTUk
«غذاهای مادرم چه خوب بود. تازه من به او ايراد میگرفتم كه رنگ سبز خورش اسفناج چرا متمايل به كبودی است.
آدم چه دير می فهمد. من چه دير فهميدم كه انسان يعنی عجالتاً.
ايران مادرهای خوب دارد و غذاهای خوشمزه و روشنفكران بد و دشت های دلپذير.
و همين.»
سهراب سپهری بیشک یکی از سرشناسترین شاعران معاصر ایران است. او نه تنها شاعر، بلکه نقاشی چیرهدست نیر بود. سهراب سپهری ۱۵ مهرماه ۱۳۰۷ در شهر کاشان دیده به جهان گشود. سهراب سپهری در کتاب «هنوز در سفرم» که مجموعهای از اشعار و دستنوشتههای منتشر نشدهی سپهری است که توسط خواهر او،پریدخت سپهری گردآوری شده است در مورد تاریخ تولد خود چنین میگوید: "من کاشیام. اما در قم متولد شدهام. شناسنامهام درست نیست. مادرم میداند که من روز چهاردهم مهر (۶ اکتبر) بهدنیا آمدهام.
درست سر ساعت ۱۲. مادرم صدای اذان را میشنیده است. در قم زیاد نماندهایم. به گلپایگان و خوانسار رفتهایم. بعد به سرزمین پدری. من کودکی رنگینی داشتهام" سهراب فرزند اسدالله و ماهجبین بود که هر دو اهل هنر و شعر بودند. سهراب سپهری پدرش را اینگونه معرفی میکند: «کوچک بودم که پدرم بیمار شد و تا پایان زندگی بیمار ماند. پدرم تلگرافچی بود. در طراحی دست داشت.خوشخط بود؛ تار مینواخت. او مرا به نقاشی عادت داد. (هنوز در سفرم ص۱۰)
پدربزگش، میرزا نصراللهخان سپهری، رئیس تلگرافخانهی کاشان بود. سهراب، دورهی ابتدایی را در دبستان خیام کاشان در خردادماه ۱۳۱۹ به پایان رساند و دورهی متوسطه را در دبیرستان پهلوی کاشان سپری کرد و پس از فارغالتحصیلی در خرداد ۱۳۲۲ و پس از به پایان رساندن دورهی دوسالهی دانشسرای مقدماتی پسران به استخدام اداره ی فرهنگ کاشان درآمد.
سپهری در توصیف مدرسه در کتاب «اتاق آبی» چنین میگوید: «مدرسه، خوابهای مرا قیچی کرده بود. نماز مرا شکسته بود. مدرسه عروسکهای مرا رنجانده بود. روز ورودم، یادم نخواهد رفت: مرا از میان بازیهایم ربودند و به کابوس مدرسه بردند. خودم را تنها دیدم و غریب… از آن پس و هربار دلهره بود که به جای من راهی مدرسه میشد.»
.
سپهری در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت کرد و دیپلم دورهی دبیرستان خود را دریافت کرد و به تهران آمد و در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شد و در زمان تحصیل به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد اما پس از ۸ ماه استعفا داد. سهراب سپهری اولین مجموعهی شعر نیمایی خود را در سال ۱۳۳۲ منتشر کرد که «مرگ رنگ» نام داشت: «در این شکست رنگ/ از هم گسسته رشتهی هر آهنگ./ تنها صدای مرغک بیباک / گوش سکوت ساده میآراید/ با گوشوار پژواک.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1JlONyt
@Tavaana_TavaanaTech
https://goo.gl/xzDTUk
«غذاهای مادرم چه خوب بود. تازه من به او ايراد میگرفتم كه رنگ سبز خورش اسفناج چرا متمايل به كبودی است.
آدم چه دير می فهمد. من چه دير فهميدم كه انسان يعنی عجالتاً.
ايران مادرهای خوب دارد و غذاهای خوشمزه و روشنفكران بد و دشت های دلپذير.
و همين.»
سهراب سپهری بیشک یکی از سرشناسترین شاعران معاصر ایران است. او نه تنها شاعر، بلکه نقاشی چیرهدست نیر بود. سهراب سپهری ۱۵ مهرماه ۱۳۰۷ در شهر کاشان دیده به جهان گشود. سهراب سپهری در کتاب «هنوز در سفرم» که مجموعهای از اشعار و دستنوشتههای منتشر نشدهی سپهری است که توسط خواهر او،پریدخت سپهری گردآوری شده است در مورد تاریخ تولد خود چنین میگوید: "من کاشیام. اما در قم متولد شدهام. شناسنامهام درست نیست. مادرم میداند که من روز چهاردهم مهر (۶ اکتبر) بهدنیا آمدهام.
درست سر ساعت ۱۲. مادرم صدای اذان را میشنیده است. در قم زیاد نماندهایم. به گلپایگان و خوانسار رفتهایم. بعد به سرزمین پدری. من کودکی رنگینی داشتهام" سهراب فرزند اسدالله و ماهجبین بود که هر دو اهل هنر و شعر بودند. سهراب سپهری پدرش را اینگونه معرفی میکند: «کوچک بودم که پدرم بیمار شد و تا پایان زندگی بیمار ماند. پدرم تلگرافچی بود. در طراحی دست داشت.خوشخط بود؛ تار مینواخت. او مرا به نقاشی عادت داد. (هنوز در سفرم ص۱۰)
پدربزگش، میرزا نصراللهخان سپهری، رئیس تلگرافخانهی کاشان بود. سهراب، دورهی ابتدایی را در دبستان خیام کاشان در خردادماه ۱۳۱۹ به پایان رساند و دورهی متوسطه را در دبیرستان پهلوی کاشان سپری کرد و پس از فارغالتحصیلی در خرداد ۱۳۲۲ و پس از به پایان رساندن دورهی دوسالهی دانشسرای مقدماتی پسران به استخدام اداره ی فرهنگ کاشان درآمد.
سپهری در توصیف مدرسه در کتاب «اتاق آبی» چنین میگوید: «مدرسه، خوابهای مرا قیچی کرده بود. نماز مرا شکسته بود. مدرسه عروسکهای مرا رنجانده بود. روز ورودم، یادم نخواهد رفت: مرا از میان بازیهایم ربودند و به کابوس مدرسه بردند. خودم را تنها دیدم و غریب… از آن پس و هربار دلهره بود که به جای من راهی مدرسه میشد.»
.
سپهری در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت کرد و دیپلم دورهی دبیرستان خود را دریافت کرد و به تهران آمد و در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شد و در زمان تحصیل به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد اما پس از ۸ ماه استعفا داد. سهراب سپهری اولین مجموعهی شعر نیمایی خود را در سال ۱۳۳۲ منتشر کرد که «مرگ رنگ» نام داشت: «در این شکست رنگ/ از هم گسسته رشتهی هر آهنگ./ تنها صدای مرغک بیباک / گوش سکوت ساده میآراید/ با گوشوار پژواک.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1JlONyt
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. زادروز #سهراب_سپهری ، #شاعر_رنگ . «غذاهای مادرم چه خوب بود. تازه من به او ايراد میگرفتم كه رنگ سبز خورش اسفناج چرا متمايل به كبودی است. آدم چه دير می فهمد. من چه دير فهميدم كه انسان يعنی عجالتاً. ايران مادرهای خوب دارد و غذاهای خوشمزه و روشنفكران بد و…
Forwarded from آموزشکده توانا
سهراب سپهری، شاعر رنگ | Tavaana Article.pdf
2.4 MB
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرانه کتاب نخوانی در ایران!
فنلاند : هرنفر سالانه 48 کتاب می خواند.
ایران : هر ایرانی سالانه 18دقیقه کتاب می خواند!
سری به غرفه کتاب مجازی توانا بزنید و رایگان دانلود کنید:
http://ow.ly/4nmBb8
فنلاند : هرنفر سالانه 48 کتاب می خواند.
ایران : هر ایرانی سالانه 18دقیقه کتاب می خواند!
سری به غرفه کتاب مجازی توانا بزنید و رایگان دانلود کنید:
http://ow.ly/4nmBb8
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این ویدئوی کوتاه، از معدود ویدئوهایی است که از شاعر سرشناس ایرانی، سهراب سپهری منتشر شده است.
@Tavaana_TavaanaTech
@Tavaana_TavaanaTech
آموزشکده توانا
این ویدئوی کوتاه، از معدود ویدئوهایی است که از شاعر سرشناس ایرانی، سهراب سپهری منتشر شده است. @Tavaana_TavaanaTech
این ویدئوی کوتاه، از معدود ویدئوهایی است که از شاعر سرشناس ایرانی، سهراب سپهری منتشر شده است. امروز تولد این شاعر و نقاش ایرانی است. این شعر زیبای سپهری تقدیم به همهی همراهان همیشگی توانا:
روزی خواهم آمد، و پیامی خواهم آورد.
در رگها، نور خواهم ریخت.
و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب! سیب آوردم، سیب سرخ خورشید.
خواهم آمد، گل یاسی به گدا خواهم داد.
زن زیبای جذامی را، گوشواری دیگر خواهم بخشید.
كور را خواهم گفت: چه تماشا دارد باغ!
دورهگردی خواهم شد، كوچهها را خواهم گشت، جار خواهم زد:
آی شبنم، شبنم،شبنم.
رهگذراری خواهد گفت: راستی را، شب تاریكی است،كهكشانی خواهم دادش.
روی پل دختركی بیپاست، دب اكبر را بر گردن او خواهم آویخت.
هر چه دشنام، از لبها خواهم برچید.
هر چه دیوار، از جا خواهم بركند.
رهزنان را خواهم گفت: كاروانی آمد بارش لبخند!
ابر را، پاره خواهم كرد.
من گره خواهم زد، چشمان را با خورشید، دلها را با عشق، سایه را با آب، شاخهها را با باد.
و بههم خواهم پیوست، خواب كودك را با زمزمهی زنجره.ها
بادبادکها، به هوا خواهم برد.
گلدانها، آب خواهم داد
خواهم آمد پیش اسبان، گاوان، علف سبز نوازش خواهم ریخت.
مادیانی تشنه، سطل شبنم را خواهم آورد.
خر فرتوتی در راه، من مگسهایش را خواهم زد.
خواهم آمد سر هر دیواری، میخكی خواهم كاشت.
پای هر پنجرهای شعری خواهم خواند.
هر كلاغی را، كاجی خواهم داد.
مار را خواهم گفت: چه شكوهی دارد غوک!
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم كرد.
راه خواهم رفت.
نور خواهم خورد.
دوست خواهم داشت.
@Tavaana_TavaanaTech
روزی خواهم آمد، و پیامی خواهم آورد.
در رگها، نور خواهم ریخت.
و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب! سیب آوردم، سیب سرخ خورشید.
خواهم آمد، گل یاسی به گدا خواهم داد.
زن زیبای جذامی را، گوشواری دیگر خواهم بخشید.
كور را خواهم گفت: چه تماشا دارد باغ!
دورهگردی خواهم شد، كوچهها را خواهم گشت، جار خواهم زد:
آی شبنم، شبنم،شبنم.
رهگذراری خواهد گفت: راستی را، شب تاریكی است،كهكشانی خواهم دادش.
روی پل دختركی بیپاست، دب اكبر را بر گردن او خواهم آویخت.
هر چه دشنام، از لبها خواهم برچید.
هر چه دیوار، از جا خواهم بركند.
رهزنان را خواهم گفت: كاروانی آمد بارش لبخند!
ابر را، پاره خواهم كرد.
من گره خواهم زد، چشمان را با خورشید، دلها را با عشق، سایه را با آب، شاخهها را با باد.
و بههم خواهم پیوست، خواب كودك را با زمزمهی زنجره.ها
بادبادکها، به هوا خواهم برد.
گلدانها، آب خواهم داد
خواهم آمد پیش اسبان، گاوان، علف سبز نوازش خواهم ریخت.
مادیانی تشنه، سطل شبنم را خواهم آورد.
خر فرتوتی در راه، من مگسهایش را خواهم زد.
خواهم آمد سر هر دیواری، میخكی خواهم كاشت.
پای هر پنجرهای شعری خواهم خواند.
هر كلاغی را، كاجی خواهم داد.
مار را خواهم گفت: چه شكوهی دارد غوک!
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم كرد.
راه خواهم رفت.
نور خواهم خورد.
دوست خواهم داشت.
@Tavaana_TavaanaTech
حجاب فقط تکه ای پارچه بر سر نیست
goo.gl/ISvUcz
حال که همه از ورزش مینویسند منم از خاطرات تلخ ورزشی خودم مینویسم به عنوان کسی که ۱۳ سال تمرین کاراته داشته و سعی کرده این ورزش رو در شهرستان محل زندگی اش سر پا نگه دارد.
۱۳ سالم بودم که شدید عشق هنرهای رزمی بودم بیشتر توجهم به کانک فو یا تکواندو بود ولی در مراجعه به تربیت بدنی شهرستان متوجه شدم که تنها ورزش رزمی موجود کاراته است. به هر حال با این ورزش شروع کردم ولی تمرینهای این کلاس هم بعد از ۹ ماه تعطیل شد! من ماندم و علاقه بینهایتم به هنر رزمی. تصمیم گرفتم که برای تمرین به مرکز استان بروم که البته ۳ ساعت رفت و ۳ ساعت برگشت زمان می برد و برای من به عنوان دانش آموز سال اول دبیرستان کار راحتی نبود. هر چند مادری داشتم که مرا در این سفر همراهی میکرد تا من به خواسته ام برسم. بگذریم از آموزشها و سختیهای راه خودم که خود داستانی طولانیست... بعد از سه سال از تمرینات جسته و گریخته تصمیم گرفتم این ورزش را در شهر خودم دوباره زنده کنم, و اما شرایط زنان شهرم در این ورزش به چه نحو بود و امکاناتش چه بود!
۱- همه ورزشگاههای شهرستان فقط تا ساعت ۵ بعد از ظهر مختص بانوان بود (حالم از کلمه بانو به هم میخورد چرا که در این حق خوری و حق کشی با بازی با کلمات انگار بخواهند سر بچه ای را گرم کنند!) وقتی مدارس شروع میشد ما بودیم و در به دری! تعدادی از بچه ها صبح مدرسه میرفتند و تعدادی بعد از ظهر. البته این در حالی بود که کلاسهای آقایان بعد از ۶ عصر بدون هیچ دغدغه ای برگزار میشد. من بودم و آواره کلاس از ساعت ۱۰ صبح تا ۲ بعد از ظهر که بتوانم همه بچه ها را آموزش دهم.
۲- همان کلاسهای ما هم به راحتی میتوانست جابجا شود به هر حال اولویت با آقایان بود. گاه در سالن والیبال تمرین میکردیم روی موزاییک, گاه در سالن کشتی روی تشک کشتی, گاه بر روی موکت و خوشبختانه گاهی بر روی تشک کاراته.
۳- اگر زمانی در طول روز مسابقه ای برای آقایان برگزار میشد کلاس بانوان تعطیل میشد. هر چند سالن تمرین ما جداگانه بود ولی به بهانه اینکه به دلیل مسابقه آقایان امکان تامین امنیت بانوان فراهم نمیشد پس در نتیجه کلاس به راحتی تعطیل میشد زن و چه به ورزش
۴- چند تن از بهترین شاگردانم بعد از اندکی بزرگ شدن با ممانعت خانواده ها برای ادامه مواجه میشدند که تماس ها و ناراحتی من هم فایده ای نداشت.
۵- گاه استادان بزرگ کاراته از کشورهای مختلف برای تمرین دعوت میشدند که در یکی از شهرهای بزرگ ایران برگزار میشد و البته مختص آقایان بود و بانوان گرامی فقط میتوانستند با مانتو نشسته و تکنیکها را تماشا کنند. البته مواردی پیش آماده بود که در ردیفهای آخر به جمع آقایان بپیوندند با لباسهای گشاد کاراته و مقنعه ولی همان هم از اعتراضات و حرف و حدیث های عده ای دلواپس در امان نمی ماند.
۶- انگیزه برای مسابقات کاراته زیاد بالا نبود چون به دلیل حجاب حق شرکت در مسابقات در سطح جهانی وجود نداشت. ورزشهای رزمی بسیار در نوع پوشش حساس هستند مخصوصا وقتی صحبت از مبارزه باشد و چون در کاراته از کلاه ایمنی استفاده نمیشود امکان حضور با مقنعه وجود نداشت. چنان که حتی تیم کاتای ایران در سال ۹۲ به خاطر تکه ای پارچه از مسابقات حذف شد.
۷- و اما آخرین ضربه ای که از کاراته نصیبم شد؟ ... ۶ سال پیش برای تحصیل از ایران خارج شدم و کلاسم را به بهترین شاگردم که کمربند مشکی داشت سپردم. کلاسی که با همه سختیها سعی کرده بودم سر پا بایستد و در این شهرستان تعطیل نشود. دو سال اول خوب بود بعد شنیدم شاگردم ازدواج کرده و شوهرش اجازه رفتن به باشگاه بهش نداده است .....
پس جمع بندی میکنم اندکی از مشکلات ورزشی زنان را در یک شهرستان و در یک رشته خاص : اختصاص سالنهای تمرین فقط تا ۵ بعد از ظهر, تعطیلی کلاسها در صورت مسابقه آقایان, اختصاص کمترین بودجه و امکانات و تقریبا هیچ چی, ممانعت از شرکت در کلاسهای استادان بزرگ جهانی, ممانعت از شرکت در مسابقات جهانی, محدودیت از طرف خانواده برای ادامه ورزش به خاطر رسیدن به سن کمی بیشتر از بلوغ, محدودیت از طرف شوهر بعد از ازدواج
و حال پیدا کنید ربط این همه آزار و اذیت و محدودیت و حجاب اجباری را؟
این است بخشی از آثار حجاب اجباری. حجاب فقط تکه ای پارچه بر سر نیست.
مریم ارجمند http://bit.ly/2dwQmCl
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/ISvUcz
حال که همه از ورزش مینویسند منم از خاطرات تلخ ورزشی خودم مینویسم به عنوان کسی که ۱۳ سال تمرین کاراته داشته و سعی کرده این ورزش رو در شهرستان محل زندگی اش سر پا نگه دارد.
۱۳ سالم بودم که شدید عشق هنرهای رزمی بودم بیشتر توجهم به کانک فو یا تکواندو بود ولی در مراجعه به تربیت بدنی شهرستان متوجه شدم که تنها ورزش رزمی موجود کاراته است. به هر حال با این ورزش شروع کردم ولی تمرینهای این کلاس هم بعد از ۹ ماه تعطیل شد! من ماندم و علاقه بینهایتم به هنر رزمی. تصمیم گرفتم که برای تمرین به مرکز استان بروم که البته ۳ ساعت رفت و ۳ ساعت برگشت زمان می برد و برای من به عنوان دانش آموز سال اول دبیرستان کار راحتی نبود. هر چند مادری داشتم که مرا در این سفر همراهی میکرد تا من به خواسته ام برسم. بگذریم از آموزشها و سختیهای راه خودم که خود داستانی طولانیست... بعد از سه سال از تمرینات جسته و گریخته تصمیم گرفتم این ورزش را در شهر خودم دوباره زنده کنم, و اما شرایط زنان شهرم در این ورزش به چه نحو بود و امکاناتش چه بود!
۱- همه ورزشگاههای شهرستان فقط تا ساعت ۵ بعد از ظهر مختص بانوان بود (حالم از کلمه بانو به هم میخورد چرا که در این حق خوری و حق کشی با بازی با کلمات انگار بخواهند سر بچه ای را گرم کنند!) وقتی مدارس شروع میشد ما بودیم و در به دری! تعدادی از بچه ها صبح مدرسه میرفتند و تعدادی بعد از ظهر. البته این در حالی بود که کلاسهای آقایان بعد از ۶ عصر بدون هیچ دغدغه ای برگزار میشد. من بودم و آواره کلاس از ساعت ۱۰ صبح تا ۲ بعد از ظهر که بتوانم همه بچه ها را آموزش دهم.
۲- همان کلاسهای ما هم به راحتی میتوانست جابجا شود به هر حال اولویت با آقایان بود. گاه در سالن والیبال تمرین میکردیم روی موزاییک, گاه در سالن کشتی روی تشک کشتی, گاه بر روی موکت و خوشبختانه گاهی بر روی تشک کاراته.
۳- اگر زمانی در طول روز مسابقه ای برای آقایان برگزار میشد کلاس بانوان تعطیل میشد. هر چند سالن تمرین ما جداگانه بود ولی به بهانه اینکه به دلیل مسابقه آقایان امکان تامین امنیت بانوان فراهم نمیشد پس در نتیجه کلاس به راحتی تعطیل میشد زن و چه به ورزش
۴- چند تن از بهترین شاگردانم بعد از اندکی بزرگ شدن با ممانعت خانواده ها برای ادامه مواجه میشدند که تماس ها و ناراحتی من هم فایده ای نداشت.
۵- گاه استادان بزرگ کاراته از کشورهای مختلف برای تمرین دعوت میشدند که در یکی از شهرهای بزرگ ایران برگزار میشد و البته مختص آقایان بود و بانوان گرامی فقط میتوانستند با مانتو نشسته و تکنیکها را تماشا کنند. البته مواردی پیش آماده بود که در ردیفهای آخر به جمع آقایان بپیوندند با لباسهای گشاد کاراته و مقنعه ولی همان هم از اعتراضات و حرف و حدیث های عده ای دلواپس در امان نمی ماند.
۶- انگیزه برای مسابقات کاراته زیاد بالا نبود چون به دلیل حجاب حق شرکت در مسابقات در سطح جهانی وجود نداشت. ورزشهای رزمی بسیار در نوع پوشش حساس هستند مخصوصا وقتی صحبت از مبارزه باشد و چون در کاراته از کلاه ایمنی استفاده نمیشود امکان حضور با مقنعه وجود نداشت. چنان که حتی تیم کاتای ایران در سال ۹۲ به خاطر تکه ای پارچه از مسابقات حذف شد.
۷- و اما آخرین ضربه ای که از کاراته نصیبم شد؟ ... ۶ سال پیش برای تحصیل از ایران خارج شدم و کلاسم را به بهترین شاگردم که کمربند مشکی داشت سپردم. کلاسی که با همه سختیها سعی کرده بودم سر پا بایستد و در این شهرستان تعطیل نشود. دو سال اول خوب بود بعد شنیدم شاگردم ازدواج کرده و شوهرش اجازه رفتن به باشگاه بهش نداده است .....
پس جمع بندی میکنم اندکی از مشکلات ورزشی زنان را در یک شهرستان و در یک رشته خاص : اختصاص سالنهای تمرین فقط تا ۵ بعد از ظهر, تعطیلی کلاسها در صورت مسابقه آقایان, اختصاص کمترین بودجه و امکانات و تقریبا هیچ چی, ممانعت از شرکت در کلاسهای استادان بزرگ جهانی, ممانعت از شرکت در مسابقات جهانی, محدودیت از طرف خانواده برای ادامه ورزش به خاطر رسیدن به سن کمی بیشتر از بلوغ, محدودیت از طرف شوهر بعد از ازدواج
و حال پیدا کنید ربط این همه آزار و اذیت و محدودیت و حجاب اجباری را؟
این است بخشی از آثار حجاب اجباری. حجاب فقط تکه ای پارچه بر سر نیست.
مریم ارجمند http://bit.ly/2dwQmCl
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. #حجاب فقط تکه ای پارچه بر سر نیست . حال که همه از ورزش مینویسند منم از خاطرات تلخ ورزشی خودم مینویسم به عنوان کسی که ۱۳ سال تمرین #کاراته داشته و سعی کرده این #ورزش رو در شهرستان محل زندگی اش سر پا نگه دارد. ۱۳ سالم بودم که شدید #عشق #هنرهای_رزمی بودم بیشتر…
Forwarded from 🌐 بهزاد مهرانی
لیلا اسفندیاری، کوهنورد ایرانی، یکی از زنان مورد علاقهی من در زندگی است. پس از اینکه لیلا بر بام جهان آرمید، فیلم مستندی از زندگیاش ساخته شد به نام «لیلای بیلیلی» که نسخهی اولیهی آن در ابتدا به سفارش باشگاه کوهنوردی دماوند تهیه شده بود تا در مراسم یادبود او به نمایش عمومی درآید.
این مستند به دلیل اینکه لیلا اسفندیاری در آن بدون حجاب گفتوگو کرده بود به نمایش درنیامد. لیلا در مسیر فعالیت ورزشیاش به دلیل اینکه حجاب مورد پسند آقایان را نداشت همواره با مشکلات عدیدهای مواجه بود.
پدر لیلا اسفندیاری، اولین قانونگذار ِ زندگی لیلا بود و لابد لیلا میبایست به قانون پدر احترام بگذارد. پدر درست مانند حکومت تلاش داشت تا رشتهی تحصیلی دختر را بر اساس تفکیک جنسیتی انتخاب کند. پدرش با این استدلال که در رشتهی حقوق، لیلا مجبور است در محیطی مردانه کار کند، او را وادار به تحصیل در رشته آزمایشگاهی میکروبیولوژی میکند. پس از پایان تحصیل، لیلا سوی استقلال خود میرود و پدر نیز او را طرد میکند. پدر علاقهمند بود که نوع پوشش و آمد و شد دختر را همچنان در کنترل داشته باشد،
لیلا اما کسی نبود که «ولایت»پذیر باشد.
لیلا از همان ابتدا برای اینکه زیر سلطهی پدر نباشد، در یک کارخانهی دستمال کاغذی به کار مشغول شد.
قانون پدر که همان قانون ِ «پدر ملت» نیز هست، در تمام مراحل زندگی لیلا، مانع از رسیدن او به قله است.
لیلا نمونهای از زنانی است که سالها از سوی قدرت و قوانین پدر و« پدر ِ ملت» تحریم بودهاند. لیلا و لیلاهای این ملک، همواره مقابل کسانی ایستادند که حجاب را یک پارچه دانستند و امور مهمتری از این تکه پارچه را مستحق پرداختن به آن می شناختند.
حجاب تنها یک پارچه نیست که اگر چنین بود حکومت اسلامی تا این اندازه برای برقراری آن تلاش نمیکرد. حکومت اسلامی در امور بسیار مهمتری در عرصهی سیاست عقب نشسته است اما این یک تکه پارچه چیزی نیست که حکومت بخواهد از ان عقب بنشیند.
عبدالکریم سروش در جایی گفته بود که حجاب، پرچم اسلام است و پرچم پیغمبر.
اینکه پرچم پیامبر مسلمانان بوده است یا نه نمیدانم اما هر چه هست این تکه پارچه، پرچم مردسالاری و حکومت دینی ِ جمهوری اسلامی است و رمز ایستادگی حکومت و کوتاهنیامدنش سر مسئلهی حجاب از بیشعوری حکومت نیست بلکه از هوشمندی او است. حجاب برای حکومت تنها یک تکه پارچه نیست و عاقلانه است که برای ما نیز تنها یک تکه پارچه نباشد.
لیلای قصه ی ما، آخر بر «بام جهان» آرام گرفت. او خود پیش از این گفته بود:
«میخواهم بام جهان آرامگاه ابدیام باشد.»
@behzadmehrani
این مستند به دلیل اینکه لیلا اسفندیاری در آن بدون حجاب گفتوگو کرده بود به نمایش درنیامد. لیلا در مسیر فعالیت ورزشیاش به دلیل اینکه حجاب مورد پسند آقایان را نداشت همواره با مشکلات عدیدهای مواجه بود.
پدر لیلا اسفندیاری، اولین قانونگذار ِ زندگی لیلا بود و لابد لیلا میبایست به قانون پدر احترام بگذارد. پدر درست مانند حکومت تلاش داشت تا رشتهی تحصیلی دختر را بر اساس تفکیک جنسیتی انتخاب کند. پدرش با این استدلال که در رشتهی حقوق، لیلا مجبور است در محیطی مردانه کار کند، او را وادار به تحصیل در رشته آزمایشگاهی میکروبیولوژی میکند. پس از پایان تحصیل، لیلا سوی استقلال خود میرود و پدر نیز او را طرد میکند. پدر علاقهمند بود که نوع پوشش و آمد و شد دختر را همچنان در کنترل داشته باشد،
لیلا اما کسی نبود که «ولایت»پذیر باشد.
لیلا از همان ابتدا برای اینکه زیر سلطهی پدر نباشد، در یک کارخانهی دستمال کاغذی به کار مشغول شد.
قانون پدر که همان قانون ِ «پدر ملت» نیز هست، در تمام مراحل زندگی لیلا، مانع از رسیدن او به قله است.
لیلا نمونهای از زنانی است که سالها از سوی قدرت و قوانین پدر و« پدر ِ ملت» تحریم بودهاند. لیلا و لیلاهای این ملک، همواره مقابل کسانی ایستادند که حجاب را یک پارچه دانستند و امور مهمتری از این تکه پارچه را مستحق پرداختن به آن می شناختند.
حجاب تنها یک پارچه نیست که اگر چنین بود حکومت اسلامی تا این اندازه برای برقراری آن تلاش نمیکرد. حکومت اسلامی در امور بسیار مهمتری در عرصهی سیاست عقب نشسته است اما این یک تکه پارچه چیزی نیست که حکومت بخواهد از ان عقب بنشیند.
عبدالکریم سروش در جایی گفته بود که حجاب، پرچم اسلام است و پرچم پیغمبر.
اینکه پرچم پیامبر مسلمانان بوده است یا نه نمیدانم اما هر چه هست این تکه پارچه، پرچم مردسالاری و حکومت دینی ِ جمهوری اسلامی است و رمز ایستادگی حکومت و کوتاهنیامدنش سر مسئلهی حجاب از بیشعوری حکومت نیست بلکه از هوشمندی او است. حجاب برای حکومت تنها یک تکه پارچه نیست و عاقلانه است که برای ما نیز تنها یک تکه پارچه نباشد.
لیلای قصه ی ما، آخر بر «بام جهان» آرام گرفت. او خود پیش از این گفته بود:
«میخواهم بام جهان آرامگاه ابدیام باشد.»
@behzadmehrani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخش کوتاهی از جلسه ششم دوره مسئولیت شهروندی در دموکراسی ها با دکتر کاظم علمداری
ویدئوی کامل:
http://bit.ly/2dTWPGC
@Tavaana_TavaanaTech
ویدئوی کامل:
http://bit.ly/2dTWPGC
@Tavaana_TavaanaTech
آموزشکده توانا
بخش کوتاهی از جلسه ششم دوره مسئولیت شهروندی در دموکراسی ها با دکتر کاظم علمداری ویدئوی کامل: http://bit.ly/2dTWPGC @Tavaana_TavaanaTech
کدام حقوق در دموکراسی به رسمیت شناخته شدهاند؟
شکوفایی دموکراسی مستلزم چه چیزی از جانب شهروندان است؟
مسئولیت شهروند در دموکراسی به چه معنی است؟
حقوق و مسئولیتهای شهروند در دموکراسی کداماند؟
شهروندان چگونه می تواند در دموکراسی بر تصمیمها نظارت داشته و بر تدوین و اتخاذ آنها تأثیرگذار باشند؟
چه رابطهای میان دموکراسی و کرامت انسانی وجود دارد؟
دکتر کاظم علمداری در این درسگفتار درباره این موضوعات با شما به گفتگو مینشیند.
ویدیوی کامل را اینجا ببینید:
http://bit.ly/2dTWPGC
@Tavaana_TavaanaTech
شکوفایی دموکراسی مستلزم چه چیزی از جانب شهروندان است؟
مسئولیت شهروند در دموکراسی به چه معنی است؟
حقوق و مسئولیتهای شهروند در دموکراسی کداماند؟
شهروندان چگونه می تواند در دموکراسی بر تصمیمها نظارت داشته و بر تدوین و اتخاذ آنها تأثیرگذار باشند؟
چه رابطهای میان دموکراسی و کرامت انسانی وجود دارد؟
دکتر کاظم علمداری در این درسگفتار درباره این موضوعات با شما به گفتگو مینشیند.
ویدیوی کامل را اینجا ببینید:
http://bit.ly/2dTWPGC
@Tavaana_TavaanaTech
YouTube
جلسه ششم دوره مسئولیت شهروندی در دموکراسی با دکتر کاظم علمداری
درسگفتار ششم: درباره حقوق و مسئوليتهای شهروندان دموکراتيک ۱ – کدام حقوق در دموکراسی به رسميت شناخته شده اند؟ ۲ – شکوفايی دموکراسی مستلزم چه چيزی از جانب شه...
«دخترم هر کجا که هستی
من تو کهریزکم
خودت بیا...
بخش یک
اتاق پنج
تخت بیست و یک
بابای تو اونجا خوابیده...»
جهان امروز ما چندان با سالمندان مهربان نیست. بر اساس گزارش سازمان بینالمللی کار حدود ۳۰۰ میلیون از افراد بالای ۶۵ سال، به سادگی نمیتوانند به مراقبتهای درازمدتی که به آن نیاز دارند، دسترسی داشته باشند. این گزارش اعلام داشته است که اغلب کشورها به نیازهای سالمندان اولویت نمیدهند. در این گزارش از «تبعیض و باورهای منفی نسبت به اشخاص سالمند» صحبت شده است و از جمله در آن اینگونه آمده است: «تبعیض نسبت به سالمندان پدیدهای جهانی است که گاهی در مقررات و قوانین هم خود را نشان میدهد، برای مثال هزینههای بالاتر و شرایط نامناسب در برخی از سیاستهای بیمهای درباره سالمندان، یا خودداری از ارائه خدمات خاص پزشکی به علت سن و سال بیماران.»
goo.gl/a29eQh
گزارش افزایش سالمندان رها شده در خیابان را اینجا بخوانید: http://bit.ly/1OKapeb
ویدیو از فیسبوک بهزاد امیر اصلانی
@Tavaana_TavaanaTech
من تو کهریزکم
خودت بیا...
بخش یک
اتاق پنج
تخت بیست و یک
بابای تو اونجا خوابیده...»
جهان امروز ما چندان با سالمندان مهربان نیست. بر اساس گزارش سازمان بینالمللی کار حدود ۳۰۰ میلیون از افراد بالای ۶۵ سال، به سادگی نمیتوانند به مراقبتهای درازمدتی که به آن نیاز دارند، دسترسی داشته باشند. این گزارش اعلام داشته است که اغلب کشورها به نیازهای سالمندان اولویت نمیدهند. در این گزارش از «تبعیض و باورهای منفی نسبت به اشخاص سالمند» صحبت شده است و از جمله در آن اینگونه آمده است: «تبعیض نسبت به سالمندان پدیدهای جهانی است که گاهی در مقررات و قوانین هم خود را نشان میدهد، برای مثال هزینههای بالاتر و شرایط نامناسب در برخی از سیاستهای بیمهای درباره سالمندان، یا خودداری از ارائه خدمات خاص پزشکی به علت سن و سال بیماران.»
goo.gl/a29eQh
گزارش افزایش سالمندان رها شده در خیابان را اینجا بخوانید: http://bit.ly/1OKapeb
ویدیو از فیسبوک بهزاد امیر اصلانی
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
.
«دخترم هر کجا که هستی
من تو کهریزکم
خودت بیا...
بخش یک
اتاق پنج
تخت بیست و یک
بابای تو اونجا خوابیده...» جهان امروز ما چندان با سالمندان مهربان نیست. بر اساس گزارش سازمان بینالمللی کار حدود ۳۰۰ میلیون از افراد بالای ۶۵ سال، به سادگی نمیتوانند به مراقبتهای…
«دخترم هر کجا که هستی
من تو کهریزکم
خودت بیا...
بخش یک
اتاق پنج
تخت بیست و یک
بابای تو اونجا خوابیده...» جهان امروز ما چندان با سالمندان مهربان نیست. بر اساس گزارش سازمان بینالمللی کار حدود ۳۰۰ میلیون از افراد بالای ۶۵ سال، به سادگی نمیتوانند به مراقبتهای…