سالگرد اعدام غلامرضا نیکپی، #شهردار تهران
غلامرضا نیکپی از شهریور ۱۳۴۸ تا سال ۱۳۵۶ و به مدت هشتادونه ماه شهردار تهران بود. او در جریان دستگیری برخی از سران شاه توسط دولت ازهاری در پیش از انقلاب، بازداشت شد و به زندان افتاد. زمانی که انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمنماه ۱۳۵۷ به قدرت رسید و مردم به زندان قصر حمله کردند او نیز مانند دیگر #زندانیان توانست که از زندان فرار کند اما پس از مدتی به دست انقلابیان اسیر شد و دوباره زندانی و سپس تیرباران شد.روزنامهی کیهان در تاریخ بیستودوم فروردینماه ۱۳۵۸ در تیتری نوشت که «سران رژیم شاه سابق تیرباران شدند که در میان نام اعدام شدگان، نام غلامرضا نیکپی نیز به چشم میخورد. کیهان نوشت که محکومان «دادگاه #عدل اسلامی» در برابر جوخهی اعدام قرار گرفتند. روزنامهی کیهان از تیربارانشدگان با عنوان محاکمهی «عناصر حلقهبهگوش» رژیم منفور پهلوی نام میبرد. کیهان میآورد که کار دادگاه از نخستین ساعات صبح روز گذشته در چند شعبه دادگاه عدل اسلامی با تلاوت آیاتی از «کلامالله مجید» و با حضور خبرنگاران و عکاسان آغاز شد.
غلامرضا نیکپی که بود؟
غلامرضا نیکپی فرزند عزیزالله نیکپی در سال ۱۳۰۸ در اصفهان به دنیا آمد. اطلاعی در مورد نام مادر #نیکپی در دست نیست تنها اینکه او در دادگاه در مورد مادرش چنین آورده است: «تا سال ۱۳۲۹ من هیچ نداشتم. در سال ۱۳۲۹ مادرم فوت کرد و مقدار قابل توجهی اموال به من رسید. از جمله املاکی بود در فریدن اصفهان و در لنجان اصفهان که این اموال با این که من رفتم انگلستان و در آنجا تحصیل میکردم و مادرم هم که آمده بود در انگلستان و همانجا فوت کرد، برای مدت ۶ سال و اندی که در انگلستان بودم همان طور بیسرپرست بود، وقتی برگشتم قبل از این که بشود سر وصورتی به آنها داد، اصلاحات ارضی آنها را گرفت و با پول آنها و پسانداز خودم ۲۵۰۰ متر زمین خریدم از قرار متری ۱۷۲ تومان و به همین جهت هم در سند انتقال نوشتم، در حالی که قیمت منطقهای ۶۰ تومان بود. دارایی من محدود بود به همین منزل تا یک سال و چند ماه پیش که پدرم فوت کرد و اموال قابل توجهی از پدرم ماند که به من و سه برادرم و یک خواهر و نامادریم رسید که اسنادش موجود است.»
پدرش عزیزالله ملقب به اعزازالمک از کسانی بود که در آمریکا تحصیل کرده بود و در زمان رضاشاه و در سال ۱۳۱۸ به استانداری کرمانشاه منصوب شده بود و پس از آن در کابینهی قوامالسلطنه به معاونت نخستوزیری و وزارت پست و تلگراف رسیده بود. پدربزرگ مادری غلامرضا که ظلالسلطان نامیده میشد فرزند ناصرالدینشاه قاجار بود. غلامرضا دیپلم خود را در اصفهان و کرمانشاه گرفت و پس از اخذ لیسانس از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در سال ۱۳۲۹ برای ادامهی تحصیل به انگلستان رفت و دکترای اقتصاد بینالملل خود را در سال ۱۳۳۵ دریافت کرد و پس از آن به ایران بازگشت.
برگزاری دادگاه چند نفر در چند ساعت و صدور حکم #تیرباران نشان از فرمایشیبودن این دادگاهها و روند ناعادلانه دادرسی دارد که در آن جو انقلابی که شور انقلابی همهگان را فراگرفته بود و #عکس #امام در ماه میدیدند عکسالعملهای چندانی ایجاد نکرد و چه بسا گروههایی که بعدها خود طعمهی «دادگاههای عدل اسلامی» شدند از این اعدامها حمایت کردند و خواهان گسترشیافتن اینگونه اعدامها شدند.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/2imwOR
@Tavaana_TavaanaTech
غلامرضا نیکپی از شهریور ۱۳۴۸ تا سال ۱۳۵۶ و به مدت هشتادونه ماه شهردار تهران بود. او در جریان دستگیری برخی از سران شاه توسط دولت ازهاری در پیش از انقلاب، بازداشت شد و به زندان افتاد. زمانی که انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمنماه ۱۳۵۷ به قدرت رسید و مردم به زندان قصر حمله کردند او نیز مانند دیگر #زندانیان توانست که از زندان فرار کند اما پس از مدتی به دست انقلابیان اسیر شد و دوباره زندانی و سپس تیرباران شد.روزنامهی کیهان در تاریخ بیستودوم فروردینماه ۱۳۵۸ در تیتری نوشت که «سران رژیم شاه سابق تیرباران شدند که در میان نام اعدام شدگان، نام غلامرضا نیکپی نیز به چشم میخورد. کیهان نوشت که محکومان «دادگاه #عدل اسلامی» در برابر جوخهی اعدام قرار گرفتند. روزنامهی کیهان از تیربارانشدگان با عنوان محاکمهی «عناصر حلقهبهگوش» رژیم منفور پهلوی نام میبرد. کیهان میآورد که کار دادگاه از نخستین ساعات صبح روز گذشته در چند شعبه دادگاه عدل اسلامی با تلاوت آیاتی از «کلامالله مجید» و با حضور خبرنگاران و عکاسان آغاز شد.
غلامرضا نیکپی که بود؟
غلامرضا نیکپی فرزند عزیزالله نیکپی در سال ۱۳۰۸ در اصفهان به دنیا آمد. اطلاعی در مورد نام مادر #نیکپی در دست نیست تنها اینکه او در دادگاه در مورد مادرش چنین آورده است: «تا سال ۱۳۲۹ من هیچ نداشتم. در سال ۱۳۲۹ مادرم فوت کرد و مقدار قابل توجهی اموال به من رسید. از جمله املاکی بود در فریدن اصفهان و در لنجان اصفهان که این اموال با این که من رفتم انگلستان و در آنجا تحصیل میکردم و مادرم هم که آمده بود در انگلستان و همانجا فوت کرد، برای مدت ۶ سال و اندی که در انگلستان بودم همان طور بیسرپرست بود، وقتی برگشتم قبل از این که بشود سر وصورتی به آنها داد، اصلاحات ارضی آنها را گرفت و با پول آنها و پسانداز خودم ۲۵۰۰ متر زمین خریدم از قرار متری ۱۷۲ تومان و به همین جهت هم در سند انتقال نوشتم، در حالی که قیمت منطقهای ۶۰ تومان بود. دارایی من محدود بود به همین منزل تا یک سال و چند ماه پیش که پدرم فوت کرد و اموال قابل توجهی از پدرم ماند که به من و سه برادرم و یک خواهر و نامادریم رسید که اسنادش موجود است.»
پدرش عزیزالله ملقب به اعزازالمک از کسانی بود که در آمریکا تحصیل کرده بود و در زمان رضاشاه و در سال ۱۳۱۸ به استانداری کرمانشاه منصوب شده بود و پس از آن در کابینهی قوامالسلطنه به معاونت نخستوزیری و وزارت پست و تلگراف رسیده بود. پدربزرگ مادری غلامرضا که ظلالسلطان نامیده میشد فرزند ناصرالدینشاه قاجار بود. غلامرضا دیپلم خود را در اصفهان و کرمانشاه گرفت و پس از اخذ لیسانس از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در سال ۱۳۲۹ برای ادامهی تحصیل به انگلستان رفت و دکترای اقتصاد بینالملل خود را در سال ۱۳۳۵ دریافت کرد و پس از آن به ایران بازگشت.
برگزاری دادگاه چند نفر در چند ساعت و صدور حکم #تیرباران نشان از فرمایشیبودن این دادگاهها و روند ناعادلانه دادرسی دارد که در آن جو انقلابی که شور انقلابی همهگان را فراگرفته بود و #عکس #امام در ماه میدیدند عکسالعملهای چندانی ایجاد نکرد و چه بسا گروههایی که بعدها خود طعمهی «دادگاههای عدل اسلامی» شدند از این اعدامها حمایت کردند و خواهان گسترشیافتن اینگونه اعدامها شدند.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/2imwOR
@Tavaana_TavaanaTech
Tavaana
اعدام غلامرضا نیکپی، شهردار تهران
توانا- غلامرضا نیکپی از شهریور ۱۳۴۸ تا سال ۱۳۵۶ و به مدت هشتادونه ماه شهردار تهران بود. او در جریان دستگیری برخی از سران شاه توسط دولت ازهاری در پیش از انقلاب، بازداشت شد و به زندان افتاد.
روزنامهی کیهان در تاریخ ۲۲ فروردین ۱۳۵۸ در تیتری نوشت که «سران رژیم شاه تیرباران شدند» و فهرستی از اسامی افرادی منتشر کرد که روز قبل از آغاز صبح تا ساعت ۱۲ شب تیرباران شدند. دادگاه این افراد که روزنامهی کیهان از آنها به عنوان «عناصر حلقهبهگوش رژیم منفور پهلوی» نام برد به تعبیر کیهان در «دادگاه عدل اسلامی» و با تلاوت آیاتی از «کلامالله مجید» برگزار شد. دادگاه در یک روز برگزار شد و حکم تیرباران یازده نفر صادر شد که عبارت بودند از:
غلامرضا نیکپی، شهردار هفتسالهی تهران
سرلشگر علی نشاط فرماندهی گارد جاویدان
عباسعلی خلعتبری، وزیر اسبق امور خارجه
منصور روحانی، وزیر اسبق برق و کشاورزی
سپهبد محمدتقی مجیدی، رییس دادگاه فداییان اسلام
عبدالله ریاضی، رییس ۱۵ ساله مجلس شورای ملی
حسینعلی بیات، نماینده مجلس
سناتور علامه وحیدی، سناتور مجلس
سپهبد علی حجت کاشانی، رییس سازمان تربیت بدنی سابق و معاون نخستوزیر
سپهبد ناصر مقدم، رییس سابق ساواک
سرلشگر حسن پاکروان، رییس اسبق رکن ۲ ارتش، معاون کل و رییس اسبق ساواک
برگزاری دادگاه چند نفر در چند ساعت و صدور حکم #تیرباران نشان از فرمایشیبودن این دادگاهها و روند #ناعادلانه دادرسی دارد که در آن جو انقلابی که شور انقلابی همهگان را فراگرفته بود و عکس امام در ماه میدیدند عکسالعملهای چندانی ایجاد نکرد و چه بسا گروههایی که بعدها خود طعمهی «دادگاههای #عدل_اسلامی» شدند از این اعدامها حمایت کردند و خواهان گسترشیافتن اینگونه اعدامها شدند.
برگرفته از فیسبوک بهزاد مهرانی
https://goo.gl/eVUgCv
شما چه فکر میکنید؟
@Tavaana_TavaanaTech
غلامرضا نیکپی، شهردار هفتسالهی تهران
سرلشگر علی نشاط فرماندهی گارد جاویدان
عباسعلی خلعتبری، وزیر اسبق امور خارجه
منصور روحانی، وزیر اسبق برق و کشاورزی
سپهبد محمدتقی مجیدی، رییس دادگاه فداییان اسلام
عبدالله ریاضی، رییس ۱۵ ساله مجلس شورای ملی
حسینعلی بیات، نماینده مجلس
سناتور علامه وحیدی، سناتور مجلس
سپهبد علی حجت کاشانی، رییس سازمان تربیت بدنی سابق و معاون نخستوزیر
سپهبد ناصر مقدم، رییس سابق ساواک
سرلشگر حسن پاکروان، رییس اسبق رکن ۲ ارتش، معاون کل و رییس اسبق ساواک
برگزاری دادگاه چند نفر در چند ساعت و صدور حکم #تیرباران نشان از فرمایشیبودن این دادگاهها و روند #ناعادلانه دادرسی دارد که در آن جو انقلابی که شور انقلابی همهگان را فراگرفته بود و عکس امام در ماه میدیدند عکسالعملهای چندانی ایجاد نکرد و چه بسا گروههایی که بعدها خود طعمهی «دادگاههای #عدل_اسلامی» شدند از این اعدامها حمایت کردند و خواهان گسترشیافتن اینگونه اعدامها شدند.
برگرفته از فیسبوک بهزاد مهرانی
https://goo.gl/eVUgCv
شما چه فکر میکنید؟
@Tavaana_TavaanaTech
Facebook
Behzad Mehrani - روزنامهی کیهان در تاریخ ۲۲ فروردین ۱۳۵۸... | Facebook
روزنامهی کیهان در تاریخ ۲۲ فروردین ۱۳۵۸ در تیتری نوشت که «سران رژیم شاه تیرباران شدند» و فهرستی از اسامی افرادی منتشر کرد که روز قبل از آغاز صبح تا ساعت...
نامهی نیمه تمام کروبی
«بیتردید در دست دشمن اسیر بودن و سخن درشت گفتن شجاعت است. نقد تیز و بُرّان دشمن، هنگامی که در دست او اسیر باشی، سخت است و شهامتطلبانه. اما شهامت بزرگتر وقتی است که کار نقد به ستمهایی برسد که خود ما هم - خواهی، نخواهی - در آن نقش داشتهایم.
آقای کروبی درست میگوید که «هیچ کس نباید به بهانه #مصلحت با ظلم همراه شود و یا در مقابل آن سکوت کند» و درست میگوید که «باید در مقابل اندیشه ای که با #انحصار قدرت غیرپاسخگو بدنبال حاکمیت تک صدایی است ایستاد.» اما رهبری آیتالله خامنهای، که نوک تیز حمله آقای کروبی متوجه آن است، آغاز تاریخ انحصار قدرت غیر پاسخگو و دیگر ستمها نیست. تاریخ این ستمها دیرینتر و پربرگ وبارتر است.
کروبی میگوید «به جرم هویدا کردن اسرار و دفاع از حقوق و آزادیهای مردم، بارها خانه و کاشانهام را ویران کردند، مورد ضرب و شتم قرار گرفتم، همهی نزدیکانم را تحت فشار قرار دادند». اما بعید است آقای #کروبی ندانند که فجایعی بیش از این و پیش از این هم در جمهوری اسلامی فراوان رخ داده است. یک قلمش همان #اعدام چند هزار زندانی است و ننگ زندانهای دههی شصت و بیخانمان کردن مردمی با عقاید متفاوت.
البته که در #زندان دشمنِ بی اصل و اصول بودن و از «همهی حقیقت» سخن گفتن، ممکن است مرز #شهامت طلبی را پشت سربگذارد و به وادی شهادتطلبی وارد شود. انتظاری برای شهادتطلبی نیست. همین میزان از شجاعت و صداقت کروبی ستودنی است، اما شجاعت و صداقتی است ناتمام.
آیا زمانی میرسد که این #صداقت و #شجاعت به تمام تاریخ جمهوری اسلامی هم تسری پیدا کند؟ بدون سرایت این نقد - و نه کینهپروری - شاید دلهایی خنک بشود و لبهایی به تحسین گشوده شود، اما چندان چیزی تغییر نخواهد کرد.»
برگرفته از فیسبوک حسین قاضیان،جامعهشناس
@Tavaana_TavaanaTech
«بیتردید در دست دشمن اسیر بودن و سخن درشت گفتن شجاعت است. نقد تیز و بُرّان دشمن، هنگامی که در دست او اسیر باشی، سخت است و شهامتطلبانه. اما شهامت بزرگتر وقتی است که کار نقد به ستمهایی برسد که خود ما هم - خواهی، نخواهی - در آن نقش داشتهایم.
آقای کروبی درست میگوید که «هیچ کس نباید به بهانه #مصلحت با ظلم همراه شود و یا در مقابل آن سکوت کند» و درست میگوید که «باید در مقابل اندیشه ای که با #انحصار قدرت غیرپاسخگو بدنبال حاکمیت تک صدایی است ایستاد.» اما رهبری آیتالله خامنهای، که نوک تیز حمله آقای کروبی متوجه آن است، آغاز تاریخ انحصار قدرت غیر پاسخگو و دیگر ستمها نیست. تاریخ این ستمها دیرینتر و پربرگ وبارتر است.
کروبی میگوید «به جرم هویدا کردن اسرار و دفاع از حقوق و آزادیهای مردم، بارها خانه و کاشانهام را ویران کردند، مورد ضرب و شتم قرار گرفتم، همهی نزدیکانم را تحت فشار قرار دادند». اما بعید است آقای #کروبی ندانند که فجایعی بیش از این و پیش از این هم در جمهوری اسلامی فراوان رخ داده است. یک قلمش همان #اعدام چند هزار زندانی است و ننگ زندانهای دههی شصت و بیخانمان کردن مردمی با عقاید متفاوت.
البته که در #زندان دشمنِ بی اصل و اصول بودن و از «همهی حقیقت» سخن گفتن، ممکن است مرز #شهامت طلبی را پشت سربگذارد و به وادی شهادتطلبی وارد شود. انتظاری برای شهادتطلبی نیست. همین میزان از شجاعت و صداقت کروبی ستودنی است، اما شجاعت و صداقتی است ناتمام.
آیا زمانی میرسد که این #صداقت و #شجاعت به تمام تاریخ جمهوری اسلامی هم تسری پیدا کند؟ بدون سرایت این نقد - و نه کینهپروری - شاید دلهایی خنک بشود و لبهایی به تحسین گشوده شود، اما چندان چیزی تغییر نخواهد کرد.»
برگرفته از فیسبوک حسین قاضیان،جامعهشناس
@Tavaana_TavaanaTech
زنها و حرفهها
ساخته #ناصر_تقوایی
تقوایی این فیلم را در سال ۱۳۴۹ برای تلویزیون ملی ایران تهیه کرده بود.
#زنان #اشتغال #حرفه #برابری
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
ساخته #ناصر_تقوایی
تقوایی این فیلم را در سال ۱۳۴۹ برای تلویزیون ملی ایران تهیه کرده بود.
#زنان #اشتغال #حرفه #برابری
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Forwarded from به سوى دموكراسى
Forwarded from به سوى دموكراسى
كميته حقيقت ياب تشكيل شود تا كاسبان تحريم مشخص شود #با_دموكراسى_همراه_شويد @Democracyy
سالگرد درگذشت جبران خلیل جبران
«فرزندانتان، فرزندان شما نیستند؛
آنان فرزندان زندگیاند که به خویشتن خویش مشتاقاند.
آنان بهوسیلهی شما به این جهان میآیند اما از آنها شما نیستند.
اگرچه با شما زندگی میکنند اما از آنِ شما نیستند. شما میتوانید به آنان عشق بورزید، اما نمیتوانید بذر اندیشههایتان را در آنان بکارید، زیرا اندیشهی مستقلی دارند. شما میتوانید برای تنشان خانه بسازید، اما روانشان در این خانه نخواهد ماند. زیرا آنان به خانهی فردا تعلق دارند؛ فردایی که در خواب نیز نمیتوانید دید. میتوانید بکوشید مانند آنان شوید، اما بیهوده است که بکوشید آنان را مانند خود کنید. زیرا زندگی به عقب بازنمیگردد و در خانهی دیروز به سر نمیبرد." (برگرفته از کتاب پیامبر)
جبران خلیل جبران در ششم ژانویه سال ۱۸۸۳ در یک خانوادهی مسیحی مارونی که به خلیل جبران شهره بودند در منطقهای کوهستانی به نام «البشری» در شمال #لبنان به دنیا آمد.
نام مادر #جبران، کامله رحمه بود که جبران از ازدواج این زن با همسر سومش به دنیا آمد؛ پدری بدون هرگونه احساس مسئولیت نسبت به فرزند که خانواده به علت این بیمسئولیتی به گرداب فقر و فلاکت افتاد. این نداری موجب شد که جبران در آن دوره نتواند تحصیلات رسمی داشته باشد و تنها آموزش او محدود به دیدارهایی شد که بین جبران و یک کشیش روستایی در جریان بود و نتیجهاش برای جبران، یادگیری اصول مذهب و انجیل و زبانهای عربی و سوری بود. جبران تنها هشت سال داشت که پدرش به دلیل مشکلات عدیدهی مالی به زندان افتاد و ورشکست شد به شکلی که حکومت عثمانی همهی اموالشان را توقیف کرد. مادر جبران پس از این اتفاق تصمیم گرفت که با خانواده به آمریکا مهاجرت کند و اینچنین شد که در ژوئن سال ۱۸۹۵ و در سن دوازدهسالگی، جبران به همراه مادر و برادر و دو خواهرش راهی ایالات متحده آمریکا شد. او در محلهی فقیرنشین شهر بوستون ساکن شد و با دستفروشی و دورهگردی روزگار میگذراند. او تنها فرزند خانواده بود که توانست به مدرسه برود و سواد بیاموزد.
اشعار جبران خلیل جبران از پرفروشترین کتابهای جهان شد و آوازهی جبران جهان را در نوردید. کتاب “پیامبر” پس از انتشار آن در سال ۱۹۲۳ هر ساله تجدید چاپ میشود و تا کنون به ۵۰ زبان زندهی دنیا ترجمه شده است. استفان هگارتی معتقد است این کتاب عملا در فضای آکادمیک ادبیات غرب نادیده گرفته شده است اما سطوری از آن #الهامبخش ترانهها و سخنرانیها بوده و در سراسر جهان در عزا و عروسی خوانده شده است.
پروفسور خوان کول، متخصص تاریخ خاورمیانه در دانشگاه میشیگان و مترجم چندین اثر جبران از زبان عربی، میگوید: «بسیاری از کلیسا روی گرداندند و به جبران دل بستند».
«او معنویتی جهانشمول و بیتعصب پیش کشیده است که در تقابل با مذاهب خشک قرار دارد. و فهمش از #معنویت #اخلاقگرا نیست. در واقع از مردم میخواهد که دیگران را قضاوت نکنند". کول درباره وضعیت جبران خلیل جبران در کشورهای انگلیسی زبان میگوید: "او را در آستان ادبیات انگلیسی راه ندادند. با وجود این که کارهای عمدهاش پس از ۱۹۱۸ به زبان انگلیسی بودند و اشعارش یکی از پرفروشترین کتابها در تاریخ آمریکا محسوب میشوند، اساتید #ادبیات انگلیسی او را عوامانه شمردند».
#جبران_خلیل_جبران در دهم آوریل سال ۱۹۳۱ بر اثر بیماری کبد درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/mRrdQz
@Tavaana_TavaanaTech
«فرزندانتان، فرزندان شما نیستند؛
آنان فرزندان زندگیاند که به خویشتن خویش مشتاقاند.
آنان بهوسیلهی شما به این جهان میآیند اما از آنها شما نیستند.
اگرچه با شما زندگی میکنند اما از آنِ شما نیستند. شما میتوانید به آنان عشق بورزید، اما نمیتوانید بذر اندیشههایتان را در آنان بکارید، زیرا اندیشهی مستقلی دارند. شما میتوانید برای تنشان خانه بسازید، اما روانشان در این خانه نخواهد ماند. زیرا آنان به خانهی فردا تعلق دارند؛ فردایی که در خواب نیز نمیتوانید دید. میتوانید بکوشید مانند آنان شوید، اما بیهوده است که بکوشید آنان را مانند خود کنید. زیرا زندگی به عقب بازنمیگردد و در خانهی دیروز به سر نمیبرد." (برگرفته از کتاب پیامبر)
جبران خلیل جبران در ششم ژانویه سال ۱۸۸۳ در یک خانوادهی مسیحی مارونی که به خلیل جبران شهره بودند در منطقهای کوهستانی به نام «البشری» در شمال #لبنان به دنیا آمد.
نام مادر #جبران، کامله رحمه بود که جبران از ازدواج این زن با همسر سومش به دنیا آمد؛ پدری بدون هرگونه احساس مسئولیت نسبت به فرزند که خانواده به علت این بیمسئولیتی به گرداب فقر و فلاکت افتاد. این نداری موجب شد که جبران در آن دوره نتواند تحصیلات رسمی داشته باشد و تنها آموزش او محدود به دیدارهایی شد که بین جبران و یک کشیش روستایی در جریان بود و نتیجهاش برای جبران، یادگیری اصول مذهب و انجیل و زبانهای عربی و سوری بود. جبران تنها هشت سال داشت که پدرش به دلیل مشکلات عدیدهی مالی به زندان افتاد و ورشکست شد به شکلی که حکومت عثمانی همهی اموالشان را توقیف کرد. مادر جبران پس از این اتفاق تصمیم گرفت که با خانواده به آمریکا مهاجرت کند و اینچنین شد که در ژوئن سال ۱۸۹۵ و در سن دوازدهسالگی، جبران به همراه مادر و برادر و دو خواهرش راهی ایالات متحده آمریکا شد. او در محلهی فقیرنشین شهر بوستون ساکن شد و با دستفروشی و دورهگردی روزگار میگذراند. او تنها فرزند خانواده بود که توانست به مدرسه برود و سواد بیاموزد.
اشعار جبران خلیل جبران از پرفروشترین کتابهای جهان شد و آوازهی جبران جهان را در نوردید. کتاب “پیامبر” پس از انتشار آن در سال ۱۹۲۳ هر ساله تجدید چاپ میشود و تا کنون به ۵۰ زبان زندهی دنیا ترجمه شده است. استفان هگارتی معتقد است این کتاب عملا در فضای آکادمیک ادبیات غرب نادیده گرفته شده است اما سطوری از آن #الهامبخش ترانهها و سخنرانیها بوده و در سراسر جهان در عزا و عروسی خوانده شده است.
پروفسور خوان کول، متخصص تاریخ خاورمیانه در دانشگاه میشیگان و مترجم چندین اثر جبران از زبان عربی، میگوید: «بسیاری از کلیسا روی گرداندند و به جبران دل بستند».
«او معنویتی جهانشمول و بیتعصب پیش کشیده است که در تقابل با مذاهب خشک قرار دارد. و فهمش از #معنویت #اخلاقگرا نیست. در واقع از مردم میخواهد که دیگران را قضاوت نکنند". کول درباره وضعیت جبران خلیل جبران در کشورهای انگلیسی زبان میگوید: "او را در آستان ادبیات انگلیسی راه ندادند. با وجود این که کارهای عمدهاش پس از ۱۹۱۸ به زبان انگلیسی بودند و اشعارش یکی از پرفروشترین کتابها در تاریخ آمریکا محسوب میشوند، اساتید #ادبیات انگلیسی او را عوامانه شمردند».
#جبران_خلیل_جبران در دهم آوریل سال ۱۹۳۱ بر اثر بیماری کبد درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/mRrdQz
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
جبران خلیل جبران
توانا- «فرزندانتان، فرزندان شما نیستند؛ آنان فرزندان زندگیاند که به خویشتن خویش مشتاقاند. آنان بهوسیلهی شما به این جهان میآیند اما از آنها شما نیستند.
#کلاهبرداری میلیاردی با روش #کارت_بازرگانی در ایران!
#شهروندان عادیای که با مالیاتهای چند میلیارد تومانی مواجه شدهاند...
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇
#شهروندان عادیای که با مالیاتهای چند میلیارد تومانی مواجه شدهاند...
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇
منوچهر ستوده، ایرانشناسی با پای پیاده
منوچهر ستوده در ۵ فروردین ۱۳۹۵ بر اثر بیماری عفونت ریه در بیمارستان طالقانی چالوس بستری شد و سرانجام در ۲۰ فروردین ۱۳۹۵ در ۱۰۲ سالگی درگذشت.
علی دهباشی، نویسنده و سردبیر مجله بخارا در مطلبی با عنوان «ایرانشناسی با پای پیاده» در روزنامهی شرق میآورد:
«دکتر #منوچهر_ستوده آخرین نماینده نسلی از ایرانشناسان بود که مجموعه مطالعات و آثارش تنها از راه خواندن #کتاب و مقاله و پژوهشهای نسلهای پیشین فراهم نشد؛ بلکه ضمن مطالعه آنچه قبل از او نوشته شده بود، براساس مشاهدات عینی خود دستبهکار نوشتن میشد. نخستین اثر ستوده که در سال ١٣٣٢ تحت عنوان «فرهنگ گیلکی» به رشته تحریر درآمد و استاد پورداوود بر آن مقدمهای نوشتند، حاصل دوره معلمی #ستوده در #رشت بود؛ زمانی که در کوچه و بازار راه میرفت و فرهنگ #گیلکی را در کنار #فرهنگ مردم آنجا ثبت و ضبط میکرد. بعد از آن این شیوه را در تمامی آثارش مدنظر قرار داد و تا آخرین نوشتههایش به این روش پایبند بود که بهعنوان مشتی از خروار آن میشود به «فرهنگ کرمانی» و «فرهنگ بِهدینان» اشاره کرد. بنا بر این علایق که از همان سالهای نخستین در این ایرانشناس برجسته هویدا شده بود، او پای پیاده از تهران رهسپار الموت شد و با توجه به علاقهمندیای که به قلای اسماعیله داشت، خود را به بلندیهای الموت که اسماعیلیه و حسن صباح در آن روزگار گذرانده بودند، رساند و مشاهدات و مطالعاتش را به رشته تحریر درآورد. همان زمان بود که بدیعالزمان فروزانفر، استاد او در دانشگاه تهران این مطالعات را با وجود آنکه جنبه #تاریخی و جغرافیای تاریخی داشت، بهعنوان پایاننامه ستوده پذیرفت و چنین اتفاق فرخندهای باعث تشویق ستوده شد که بررسی و مطالعه جغرافیای تاریخی را در دستورکار خود قرار دهد.»
دهباشی مینویسد:
«ما #ایرانشناسی را از دست دادیم که هر صفحه از آثارش، حاصل مکاشفات و مشاهدات عینی خودش بود؛ مردی که تا آخرین ماههای عمر طولانیاش دست از نوشتن و خواندن برنداشت و هرگز تسلیم وسوسه زندگی در شهر نشد. از افتخاراتش بود که روغن نباتی نخورده است، به سوسیس و کالباس لب نزده و کارش مانند نیاکانش کشاورزی بوده و مکان زندگیاش، جایی در ییلاق و قشلاق متوالی میان چالوس و کوشکک لورا در گچسر.
بهندرت به شهر مراجعه میکرد و به کار اطبا بیاعتنا بود. از رهآوردهای زندگیاش با مردم آموخته بود که چطور فارغ از مصرف قرص و دارو، خود را معالجه کند و یکی از بهترین و مهمترین کوهنوردان ایران به شمار میرفت. در نوجوانی از تهران تا اردبیل را ١٧روزه رفته بود و منطقه گسترده رشتهکوههای البرز را بهخوبی میشناخت و در اثر گرانسنگ «البرزنامه» تمام کوههای این منطقه را براساس مشاهدات خود بررسی کرده بود. حال که او در میان ما نیست، آثارش، از مهمترین منابع و مراجع هرکسی است که بخواهد درباره تاریخ و جغرافیای تاریخی ایران دست به کار مطالعه شود.»
یادش گرامی
@Tavaana_TavaanaTech
منوچهر ستوده در ۵ فروردین ۱۳۹۵ بر اثر بیماری عفونت ریه در بیمارستان طالقانی چالوس بستری شد و سرانجام در ۲۰ فروردین ۱۳۹۵ در ۱۰۲ سالگی درگذشت.
علی دهباشی، نویسنده و سردبیر مجله بخارا در مطلبی با عنوان «ایرانشناسی با پای پیاده» در روزنامهی شرق میآورد:
«دکتر #منوچهر_ستوده آخرین نماینده نسلی از ایرانشناسان بود که مجموعه مطالعات و آثارش تنها از راه خواندن #کتاب و مقاله و پژوهشهای نسلهای پیشین فراهم نشد؛ بلکه ضمن مطالعه آنچه قبل از او نوشته شده بود، براساس مشاهدات عینی خود دستبهکار نوشتن میشد. نخستین اثر ستوده که در سال ١٣٣٢ تحت عنوان «فرهنگ گیلکی» به رشته تحریر درآمد و استاد پورداوود بر آن مقدمهای نوشتند، حاصل دوره معلمی #ستوده در #رشت بود؛ زمانی که در کوچه و بازار راه میرفت و فرهنگ #گیلکی را در کنار #فرهنگ مردم آنجا ثبت و ضبط میکرد. بعد از آن این شیوه را در تمامی آثارش مدنظر قرار داد و تا آخرین نوشتههایش به این روش پایبند بود که بهعنوان مشتی از خروار آن میشود به «فرهنگ کرمانی» و «فرهنگ بِهدینان» اشاره کرد. بنا بر این علایق که از همان سالهای نخستین در این ایرانشناس برجسته هویدا شده بود، او پای پیاده از تهران رهسپار الموت شد و با توجه به علاقهمندیای که به قلای اسماعیله داشت، خود را به بلندیهای الموت که اسماعیلیه و حسن صباح در آن روزگار گذرانده بودند، رساند و مشاهدات و مطالعاتش را به رشته تحریر درآورد. همان زمان بود که بدیعالزمان فروزانفر، استاد او در دانشگاه تهران این مطالعات را با وجود آنکه جنبه #تاریخی و جغرافیای تاریخی داشت، بهعنوان پایاننامه ستوده پذیرفت و چنین اتفاق فرخندهای باعث تشویق ستوده شد که بررسی و مطالعه جغرافیای تاریخی را در دستورکار خود قرار دهد.»
دهباشی مینویسد:
«ما #ایرانشناسی را از دست دادیم که هر صفحه از آثارش، حاصل مکاشفات و مشاهدات عینی خودش بود؛ مردی که تا آخرین ماههای عمر طولانیاش دست از نوشتن و خواندن برنداشت و هرگز تسلیم وسوسه زندگی در شهر نشد. از افتخاراتش بود که روغن نباتی نخورده است، به سوسیس و کالباس لب نزده و کارش مانند نیاکانش کشاورزی بوده و مکان زندگیاش، جایی در ییلاق و قشلاق متوالی میان چالوس و کوشکک لورا در گچسر.
بهندرت به شهر مراجعه میکرد و به کار اطبا بیاعتنا بود. از رهآوردهای زندگیاش با مردم آموخته بود که چطور فارغ از مصرف قرص و دارو، خود را معالجه کند و یکی از بهترین و مهمترین کوهنوردان ایران به شمار میرفت. در نوجوانی از تهران تا اردبیل را ١٧روزه رفته بود و منطقه گسترده رشتهکوههای البرز را بهخوبی میشناخت و در اثر گرانسنگ «البرزنامه» تمام کوههای این منطقه را براساس مشاهدات خود بررسی کرده بود. حال که او در میان ما نیست، آثارش، از مهمترین منابع و مراجع هرکسی است که بخواهد درباره تاریخ و جغرافیای تاریخی ایران دست به کار مطالعه شود.»
یادش گرامی
@Tavaana_TavaanaTech