«۲۵ خرداد ۱۴۰۲
آرامگاه پهلوان مجیدرضا رهنورد

امروز صبح، یک روز قبل از تولدش، زیر نگاه سنگین پاسبانانِ هَراسانِش اینطور خطابش کردم:

به نام اون زنی که در فردای چنین روزی، به یک شیرمرد زندگی بخشید
به توئی که با آگاهی و رشادتت، خورشیدِ راهِ ما شدی
برای آزادی ایران
و شادی مردمش

به توئی که جاودانه شدی
برای کسائی که هر روز ستایشت می کنن
و کسائی که هر لحظه ازت می ترسن

پهلوانان نمی میرند ...
و این انقلاب ادامه داره

زن زندگی آزادی»

یکی از مخاطبان توانا از مشهد، ضمن ارسال این تصویر و متن، نوشته طولانی‌تری هم به شرح زیر فرستاد:
«ساعت ۵ونیم صبح رسیدم به بهشت رضای مشهد
پاسبان مسلح جوانی (سرباز کم سن و سال شهرستانی که لهجه خاص و چهره آفتاب‌سوخته‌ای داشت) با لباس مشکی نظامی (برخلاف قبل که یا نیروی انتظامی بودن یا لباس شخصی) در کنار بلوک مشرف به محل آرامگاه مجیدرضا در اتومبیل شخصی نشسته بود
زمانی که متوجه حضور من شد از ماشین پیاده شد و کنار اتومبیلش نشست (ماشین موردنظر پژو ۴۰۵ نقره‌ای به شماره پلاک ۷۴- ۳۲۷ د ۸۶ )
چون هیچکس حضور نداشت که اگر مشکلی پیش اومد بتونم کمک بگیرم، برخلاف بقیه اوقات امروز به فاصله ۱ ردیف رو به روی قبر مجیدرضا نشستم و این سرباز متوجه نیت من نشد ...
اون برخلاف بقیه افرادی که دیده بودم از وُحوش جمهوری اعدامی نبود و عملاً فقط اونجا حضور داشت، منم تونستم مدت طولانی‌تر از همیشه اونجا بمونم (حدود یک ربع) ... درنظر بگیرین که اگر ساعات میانی روز بیایم سر مزارش نوع پاسبان‌ها فرق میکنه و میشن گرگ!
شاهد بودم که تو این فاصله زمانی کوتاه، یه ماشین پراید نقره‌ای که مسئول گشت‌زدن و آمارگرفتن از این پاسبان بود اومد و صحبت کرد باهاش
همینطور یه موتور با ۲نفر سواره با لباسی مشابه لباس این پاسبان و سن بیشتر (ارشدش بودن) اومدن و از وضعیت گزارش داد بهشون
طبق صحبت‌هاش تا الان فقط من اومده بودم به این بلوک ولی مرتب ازش گزارش میخواستن و تو محدوده پرسه میزدن... همیشه جمعیت از ۱۰ صبح به بعد میاد ولی هرروز از زمان بازشدن بهشت رضا تا بسته‌شدنش این پاسبان‌ها اینجا حضور دارن

جلادان این حکومت، نبض و نفس پسر ایران رو ظرف کمتر از ۲۳ روز گرفتن
غافل از اینکه تا آخرین نفس شون قراره بترسن از خاکی که پذیراش بوده و تک تک ماهائی که دوستش داریم و نام و یادش رو زنده نگه‌می‌داریم تا فردای آزادی»

#مجیدرضا_رهنورد #مشهد #یاری_مدنی_توانا