رسانههایی که به وقت نیاز «معتبر» میشوند!
آبان خونین ۹۸ را از یاد نمیبریم!
#حسین_رونقی #آبان۹۸ #جمهوری_اسلامی #شهدای_آبان_۹۸
@Tavaana_TavaanaTech
رسانههایی که به وقت نیاز «معتبر» میشوند!
آبان خونین ۹۸ را از یاد نمیبریم!
#حسین_رونقی #آبان۹۸ #جمهوری_اسلامی #شهدای_آبان_۹۸
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رفتار با اقلیت در دموکراسی
فشار بر گروههای قومی، دینی و ... چه آسیبهایی برای دموکراسی به دنبال دارد؟
این پادکست کوتاه از مجموعه درسگفتارهای مدنی است.
http://bit.ly/2p95uiH
لینک ساندکلاد:
http://bit.ly/2KclOGz
#پادکست
#درس_گفتارهای_مدنی
@Tavaana_TavaanaTech
فشار بر گروههای قومی، دینی و ... چه آسیبهایی برای دموکراسی به دنبال دارد؟
این پادکست کوتاه از مجموعه درسگفتارهای مدنی است.
http://bit.ly/2p95uiH
لینک ساندکلاد:
http://bit.ly/2KclOGz
#پادکست
#درس_گفتارهای_مدنی
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
«امروز سالگرد شهادت "رامین پوراندرجانی" است معروف به پزشک کهریزک. او شاهد شکنجه معترضان به انتخابات سال ۸۸ در کهریزک بود و قرار بود به دادگاه برود و بر آنچه آنجا گذشت گواهی دهد. اما به دادگاه نرسید. مسئولان، علت مرگ این پزشک ۲۶ساله را نخست سکته در خواب و سپس مسمومیت اعلام کردند.
.
جسد رامین پوراندرجانی، بدون اجازه کالبدشکافی به خانواده، به دست نیروی انتظامی دفن شد. پدرش میگوید: «زنگ زدند گفتند بیا جنازهاش را بگیر و ببر، من چه کار میتوانستم بکنم... گفتند تصادف کرده. با نام تصادف ما را دعوت به تهران کردند. شب قبلش، من و رامین ۷ یا ۸ دقیقه با هم صحبت کرده بودیم، خیلی حالش خوب بود، خیلی... ما نتوانستیم حتی چهره رامین را پس از مرگ ببینیم».
.
۸ سال پس از مرگش وقتی خبرگزاری ایلنا از سردار «علی قلی فودازی» ریيس وقت بازرسی پلیس تهران از علت مرگ او پرسید گفت: «آن پزشک وظیفه دچار جنون آنی شد و با خوردن قرص خودکشی کرد»! سردار در این مصاحبه همه چیز را انکار کرد و گفت «کسی در کهریزک مورد ضرب و شتم قرار نگرفت و چند نفری که در این جریان کشته شدند به علت سرماخوردگی و ابتلا به مننژیت درگذشتهاند». حالا این سردار، بازنشسته شده و آسوده از هر محکمه و محاکمهای، درباره کسانی که به اتهام مشارکت در این فاجعه بازداشت شدند گفته است: «من پرونده تمام این مسئولان را پیگیری کردم تا آزاد شوند».
.
سعید مرتضوی، دادستان سابق تهران که در پرونده شکایت اولیای دمِ یکی از شهدای کهریزک (محسن روحالامینی) به اتهام معاونت در قتل عمد به ۵ سال حبس محکوم شده بود در دادگاه تجدید نظر به دلیل «اظهار ندامت» زندانش به ۲ سال تقلیل داده شد. همین ۲ سال را هم نماند و دو ماه پیش، بعد از گذران دو سوم از محکومیتش آزاد شد. بارها به مرخصی رفت و حتی در کربلا دیده شد.
.
دهها تن از معترضان سال ۸۸ با مظلومیت به شهادت رسیدند و پروندههایشان در بیدادِ کسانی که مدعی اعتقاد به روز قیامتاند به بنبست رسید؛ اما تاریخ، بیرحمتر و حوصلهاش بیش از تصور آنهاست. ۲۲فوریه ۲۰۱۱ قذافی، دیکتاتور لیبی در سخنرانی محکم و حماسیاش خطاب به معترضان، آنها را تهدید کرد که: «شبر شبر، بیت بیت، زنقة زنقة...» یعنی «وجب به وجب، خانه به خانه، کوچه به کوچه» آنها را تعقیب خواهد کرد. در لیبی به کوچه بنبست میگویند «زنقة». دقیقا ۸ماه بعد در ۲۱ اکتبر، در گوشهای بنبست به دست همان معترضان افتاد و کشته شد».
.
این متن از اینستاگرام «محمدجواد اکبرین» برداشته شده است.رامین متولد ۱۳۶۲ در تبریز بود.
بیشتر بخوانید:
https://bit.ly/32rpEVu
#رامین_پوراندرجانی #جنبش_سبز #سال_۸۸ #سعید_مرتضوی
@Tavaana_TavaanaTech
.
جسد رامین پوراندرجانی، بدون اجازه کالبدشکافی به خانواده، به دست نیروی انتظامی دفن شد. پدرش میگوید: «زنگ زدند گفتند بیا جنازهاش را بگیر و ببر، من چه کار میتوانستم بکنم... گفتند تصادف کرده. با نام تصادف ما را دعوت به تهران کردند. شب قبلش، من و رامین ۷ یا ۸ دقیقه با هم صحبت کرده بودیم، خیلی حالش خوب بود، خیلی... ما نتوانستیم حتی چهره رامین را پس از مرگ ببینیم».
.
۸ سال پس از مرگش وقتی خبرگزاری ایلنا از سردار «علی قلی فودازی» ریيس وقت بازرسی پلیس تهران از علت مرگ او پرسید گفت: «آن پزشک وظیفه دچار جنون آنی شد و با خوردن قرص خودکشی کرد»! سردار در این مصاحبه همه چیز را انکار کرد و گفت «کسی در کهریزک مورد ضرب و شتم قرار نگرفت و چند نفری که در این جریان کشته شدند به علت سرماخوردگی و ابتلا به مننژیت درگذشتهاند». حالا این سردار، بازنشسته شده و آسوده از هر محکمه و محاکمهای، درباره کسانی که به اتهام مشارکت در این فاجعه بازداشت شدند گفته است: «من پرونده تمام این مسئولان را پیگیری کردم تا آزاد شوند».
.
سعید مرتضوی، دادستان سابق تهران که در پرونده شکایت اولیای دمِ یکی از شهدای کهریزک (محسن روحالامینی) به اتهام معاونت در قتل عمد به ۵ سال حبس محکوم شده بود در دادگاه تجدید نظر به دلیل «اظهار ندامت» زندانش به ۲ سال تقلیل داده شد. همین ۲ سال را هم نماند و دو ماه پیش، بعد از گذران دو سوم از محکومیتش آزاد شد. بارها به مرخصی رفت و حتی در کربلا دیده شد.
.
دهها تن از معترضان سال ۸۸ با مظلومیت به شهادت رسیدند و پروندههایشان در بیدادِ کسانی که مدعی اعتقاد به روز قیامتاند به بنبست رسید؛ اما تاریخ، بیرحمتر و حوصلهاش بیش از تصور آنهاست. ۲۲فوریه ۲۰۱۱ قذافی، دیکتاتور لیبی در سخنرانی محکم و حماسیاش خطاب به معترضان، آنها را تهدید کرد که: «شبر شبر، بیت بیت، زنقة زنقة...» یعنی «وجب به وجب، خانه به خانه، کوچه به کوچه» آنها را تعقیب خواهد کرد. در لیبی به کوچه بنبست میگویند «زنقة». دقیقا ۸ماه بعد در ۲۱ اکتبر، در گوشهای بنبست به دست همان معترضان افتاد و کشته شد».
.
این متن از اینستاگرام «محمدجواد اکبرین» برداشته شده است.رامین متولد ۱۳۶۲ در تبریز بود.
بیشتر بخوانید:
https://bit.ly/32rpEVu
#رامین_پوراندرجانی #جنبش_سبز #سال_۸۸ #سعید_مرتضوی
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. «امروز سالگرد شهادت "رامین پوراندرجانی" است معروف به پزشک کهریزک. او شاهد شکنجه معترضان به انتخابات سال ۸۸ در کهریزک بود و قرار بود به دادگاه برود و بر آنچه آنجا گذشت گواهی دهد. اما به دادگاه نرسید. مسئولان، علت مرگ این پزشک ۲۶ساله را نخست سکته در خواب…
۹ نوامبر سالروز تخریب دیوار برلین است.
آلمان شرقی دیوار برلین را در سال ۱۹۶۱ به طول ۱۵۵ کیلومتر ساخت. این دیوار که مرز بین آلمان شرقی، جمهوری دموکرات آلمان، و آلمان غربی، جمهوری فدرال آلمان، بود، سرانجام با هجوم مردم در سال ۱۹۸۹ باز شد و مردم آلمان شرقی، بعد از ۲۸ سال توانستند آزادانه به آن سوی دیوار بروند.
این دیوار بهواقع برای جلوگیری از مهاجرت مردم فقیر آلمان شرقی ساخته شده بود. دیواری که پیامد جنگ جهانی دوم بود و نماد جنگ سرد، سرانجام به خواست مردم و به دست مردم فروریخت.
شما چه دیوارهای برلین دیگری سراغ دارید که باید فروبریزند؟
منابع توانا را درباره دیوار برلین بخوانید:
فرآیند هلسینکی و سقوط رژیمهای کمونیست در اروپا
http://bit.ly/2JeZJXJ
سخنرانی جانافکندی در برلین؛ من یک برلینی هستم
https://bit.ly/1qnb1Vy
کانی علوی؛ نقاش دیوار فروریخته برلین
http://tavaana.org/fa/Kani_Alavi
توضیح عکس: یک سرباز آلمان شرقی از شکاف دیوار برلین به یک عکاس گل میدهد.
#دیوار_برلین
#برلین
#جنگ
@Tavaana_TavaanaTech
آلمان شرقی دیوار برلین را در سال ۱۹۶۱ به طول ۱۵۵ کیلومتر ساخت. این دیوار که مرز بین آلمان شرقی، جمهوری دموکرات آلمان، و آلمان غربی، جمهوری فدرال آلمان، بود، سرانجام با هجوم مردم در سال ۱۹۸۹ باز شد و مردم آلمان شرقی، بعد از ۲۸ سال توانستند آزادانه به آن سوی دیوار بروند.
این دیوار بهواقع برای جلوگیری از مهاجرت مردم فقیر آلمان شرقی ساخته شده بود. دیواری که پیامد جنگ جهانی دوم بود و نماد جنگ سرد، سرانجام به خواست مردم و به دست مردم فروریخت.
شما چه دیوارهای برلین دیگری سراغ دارید که باید فروبریزند؟
منابع توانا را درباره دیوار برلین بخوانید:
فرآیند هلسینکی و سقوط رژیمهای کمونیست در اروپا
http://bit.ly/2JeZJXJ
سخنرانی جانافکندی در برلین؛ من یک برلینی هستم
https://bit.ly/1qnb1Vy
کانی علوی؛ نقاش دیوار فروریخته برلین
http://tavaana.org/fa/Kani_Alavi
توضیح عکس: یک سرباز آلمان شرقی از شکاف دیوار برلین به یک عکاس گل میدهد.
#دیوار_برلین
#برلین
#جنگ
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز برخی سهامداران حقیقی و خرد زیاندیده از کاهش روزافزون شاخصهای بورس در برابر ساحتمان این نهاد در میدانونک در شمال تهران، تجمع کردند و شعارهای اعتراضی سر دادند.
آنها به اجرا نشدن وعده دولت برای حمایت از بورس اعتراض کردهاند.
نماینده این گروه از معترضان برای گفتوگو با مدیران سازمان بورس به ساختمان بورس رفت.
در معاملات امروز بازار سرمایه هم شاخص کل بورس با ۲۵هزار و ۳۶۹ واحد کاهش به یکمیلیون و ۲۱۵هزار عقب نشست.
#بورس #فساد_اقتصادی #جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
آنها به اجرا نشدن وعده دولت برای حمایت از بورس اعتراض کردهاند.
نماینده این گروه از معترضان برای گفتوگو با مدیران سازمان بورس به ساختمان بورس رفت.
در معاملات امروز بازار سرمایه هم شاخص کل بورس با ۲۵هزار و ۳۶۹ واحد کاهش به یکمیلیون و ۲۱۵هزار عقب نشست.
#بورس #فساد_اقتصادی #جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
محمد خزایی، ۲۶ آبانماه ۹۸، در ملارد تهران با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی کشته شد.
همراهان گرامی!
آموزشکده توانا گزارشهای رسیده درباره جانباختگان و بازداشتشدگان خیزش سراسری آبان ۹۸ را منتشر میکند. اگر شما نیز اطلاعاتی در این باره دارید برای ما بفرستید!
اطلاعرسانی عرصه را بر دیکتاتور تنگ میکند. نگذاریم شهروندانی که جان عزیزشان را از دست دادند یا بازداشت شدهاند، از یاد بروند!
#آبان۹۸ #از_آبان_بگو #آبان_خونین #آبان_ادامه_دارد
@Tavaana_TavaanaTech
همراهان گرامی!
آموزشکده توانا گزارشهای رسیده درباره جانباختگان و بازداشتشدگان خیزش سراسری آبان ۹۸ را منتشر میکند. اگر شما نیز اطلاعاتی در این باره دارید برای ما بفرستید!
اطلاعرسانی عرصه را بر دیکتاتور تنگ میکند. نگذاریم شهروندانی که جان عزیزشان را از دست دادند یا بازداشت شدهاند، از یاد بروند!
#آبان۹۸ #از_آبان_بگو #آبان_خونین #آبان_ادامه_دارد
@Tavaana_TavaanaTech
شعبه ۲۸ دیوان عالی کشور درخواست اعاده دادرسی وکلای صبا کردافشاری، فعال مدنی محبوس در بند زنان زندان اوین را رد کرد. صبا کردافشاری خردادماه امسال با حکم ۱۵ سال حبس به اتهام “اشاعه فساد” که پیشتر از بابت آن تبرئه شده بود مواجه شد. صبا که در حال تحمل ۹ سال حبس تعزیری خود در زندان اوین است، در صورت عدم اصلاح تخلف صورت گرفته قضائی با حکم ۲۴ سال حبس روبرو خواهد شد..
صبا کردافشاری از فعالان چهارشنبههای سفید است. قوهقضاییه جمهوری اسلامی اقدام او برای انتشار فیلمهای بدون شال و روسری را تشویق دیگران به بیحجابی و اشاعه فساد تفسیر کرده است.
فعالان مخالف حجاب اجباری در حالی با احکام سنگین مواجه میشوند که متهمان فسادهای بزرگ اقتصادی و نیز فردی همچون محمدعلی نجفی که همسر خود را به قتل رسانده و یا پدر رومینا که دخترش را با داس کشته و یا سعید مرتضوی عامل جنایت کهریزک و...، حکمهایی به مراتب سبکتر دریافت کرده و آزاد میشوند.
#صباکردافشاری
#چهارشنبه_های_سفید
@Tavaana_TavaanaTech
صبا کردافشاری از فعالان چهارشنبههای سفید است. قوهقضاییه جمهوری اسلامی اقدام او برای انتشار فیلمهای بدون شال و روسری را تشویق دیگران به بیحجابی و اشاعه فساد تفسیر کرده است.
فعالان مخالف حجاب اجباری در حالی با احکام سنگین مواجه میشوند که متهمان فسادهای بزرگ اقتصادی و نیز فردی همچون محمدعلی نجفی که همسر خود را به قتل رسانده و یا پدر رومینا که دخترش را با داس کشته و یا سعید مرتضوی عامل جنایت کهریزک و...، حکمهایی به مراتب سبکتر دریافت کرده و آزاد میشوند.
#صباکردافشاری
#چهارشنبه_های_سفید
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from بشکن Beshkan
پروکسی برای تلگرام
Taiwan
https://t.me/proxy?server=35.201.238.80&port=443&secret=eef3dcbfbdee788bcbd2ac3c57adc6d05e73332e616d617a6f6e6177732e636f6d
France
https://t.me/proxy?server=51.158.76.105&port=443&secret=7gAAAAAAAAAAAAAAAAAAAABvbmUub25lLm9uZS5vbmU%3D
US
https://t.me/proxy?server=192.155.81.83&port=443&secret=ee00000000000000000000000000000000646c2e676f6f676c652e636f6d
Germany
https://t.me/proxy?server=168.119.154.144&port=443&secret=7gAAAAAAAAAAAAAAAAAAAABvbmUub25lLm9uZS5vbmU
Holland
https://t.me/proxy?server=51.158.164.15&port=443&secret=7gAAAAAAAAAAAAAAAAAAAABvbmUub25lLm9uZS5vbmU%3D
Germany
https://t.me/proxy?server=168.119.96.180&port=443&secret=7gAAAAAAAAAAAAAAAAAAAABvbmUub25lLm9uZS5vbmU
Germany
https://t.me/proxy?server=168.119.59.120&port=88&secret=dd00000000000000000000000000000000
Holland
https://t.me/proxy?server=51.15.41.172&port=443&secret=ee000000000000000000000000000000006f6e652e6f6e652e6f6e652e6f6e65
Germany
https://t.me/proxy?server=168.119.153.75&port=443&secret=7gAAAAAAAAAAAAAAAAAAAABvbmUub25lLm9uZS5vbmU
Spain
https://t.me/proxy?server=194.62.96.91&port=443&secret=ee000000000000000000000000000000006f6e652e6f6e652e6f6e652e6f6e65
@beshkan
@tavaanatech
@Tavaana_TavaanaTech
Taiwan
https://t.me/proxy?server=35.201.238.80&port=443&secret=eef3dcbfbdee788bcbd2ac3c57adc6d05e73332e616d617a6f6e6177732e636f6d
France
https://t.me/proxy?server=51.158.76.105&port=443&secret=7gAAAAAAAAAAAAAAAAAAAABvbmUub25lLm9uZS5vbmU%3D
US
https://t.me/proxy?server=192.155.81.83&port=443&secret=ee00000000000000000000000000000000646c2e676f6f676c652e636f6d
Germany
https://t.me/proxy?server=168.119.154.144&port=443&secret=7gAAAAAAAAAAAAAAAAAAAABvbmUub25lLm9uZS5vbmU
Holland
https://t.me/proxy?server=51.158.164.15&port=443&secret=7gAAAAAAAAAAAAAAAAAAAABvbmUub25lLm9uZS5vbmU%3D
Germany
https://t.me/proxy?server=168.119.96.180&port=443&secret=7gAAAAAAAAAAAAAAAAAAAABvbmUub25lLm9uZS5vbmU
Germany
https://t.me/proxy?server=168.119.59.120&port=88&secret=dd00000000000000000000000000000000
Holland
https://t.me/proxy?server=51.15.41.172&port=443&secret=ee000000000000000000000000000000006f6e652e6f6e652e6f6e652e6f6e65
Germany
https://t.me/proxy?server=168.119.153.75&port=443&secret=7gAAAAAAAAAAAAAAAAAAAABvbmUub25lLm9uZS5vbmU
Spain
https://t.me/proxy?server=194.62.96.91&port=443&secret=ee000000000000000000000000000000006f6e652e6f6e652e6f6e652e6f6e65
@beshkan
@tavaanatech
@Tavaana_TavaanaTech
یعقوب خسروی، آبانماه ۹۸، در اصفهان با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی به سرش کشته شد.
همراهان گرامی!
آموزشکده توانا گزارشهای رسیده درباره جانباختگان و بازداشتشدگان خیزش سراسری آبان ۹۸ را منتشر میکند. اگر شما نیز اطلاعاتی در این باره دارید برای ما بفرستید!
اطلاعرسانی عرصه را بر دیکتاتور تنگ میکند. نگذاریم شهروندانی که جان عزیزشان را از دست دادند یا بازداشت شدهاند، از یاد بروند!
#آبان۹۸ #از_آبان_بگو #آبان_خونین #آبان_ادامه_دارد
@Tavaana_TavaanaTech
همراهان گرامی!
آموزشکده توانا گزارشهای رسیده درباره جانباختگان و بازداشتشدگان خیزش سراسری آبان ۹۸ را منتشر میکند. اگر شما نیز اطلاعاتی در این باره دارید برای ما بفرستید!
اطلاعرسانی عرصه را بر دیکتاتور تنگ میکند. نگذاریم شهروندانی که جان عزیزشان را از دست دادند یا بازداشت شدهاند، از یاد بروند!
#آبان۹۸ #از_آبان_بگو #آبان_خونین #آبان_ادامه_دارد
@Tavaana_TavaanaTech
زینب سلیمانی دختر قاسم سلیمانی در توییتر خود نوشت: ««باخت ترامپ قمارباز و جنایتکار در انتخابات آمریکا امری نیست که خوشحالی خود را از آن پنهان کنیم».
او در عینحال تاکید کرد که کشور آمریکا «در کلیت و تمامیت آن»، «تقاص خون حاج قاسم» را خواهد داد.
لازم به ذکر است دونالد ترامپ دستور کشتن قاسم سلیمانی را صادر کرد و نیروهای آمریکایی در عراق قاسم سلیمانی و همراهانش را کشتند.
#زینب_سلیمانی #قاسم_سلیمانی #عراق #ترامپ #سپاه_قدس #خامنه_ای
@Tavaana_TavaanaTech
زینب سلیمانی دختر قاسم سلیمانی در توییتر خود نوشت: ««باخت ترامپ قمارباز و جنایتکار در انتخابات آمریکا امری نیست که خوشحالی خود را از آن پنهان کنیم».
او در عینحال تاکید کرد که کشور آمریکا «در کلیت و تمامیت آن»، «تقاص خون حاج قاسم» را خواهد داد.
لازم به ذکر است دونالد ترامپ دستور کشتن قاسم سلیمانی را صادر کرد و نیروهای آمریکایی در عراق قاسم سلیمانی و همراهانش را کشتند.
#زینب_سلیمانی #قاسم_سلیمانی #عراق #ترامپ #سپاه_قدس #خامنه_ای
@Tavaana_TavaanaTech
تهدید به قتل رییسجمهور آمریکا توسط مشاور حسن روحانی
حسامالدین آشنا علنا و به صورت آشکار، ترامپ را به قتل تهدید کرد.
او البته از واژه اعدام استفاده کرد ولی بارز است که اعدام یک حکم دادگاهی است که شامل شهروندان کشورهای دیگر نمیشود.
البته جای پرسش است که با توجه به محافظتهای امنیتی فراوانی که از چهرههای برجسته سیاسی در آمریکا صورت خواهد گرفت، این تهدیدات چگونه صورت عملی به خود خواهند گرفت.
نکته قابل تامل دیگر نیز این است که چرا امثال حسامالدین آشنا به پیامدهای سخنان خود آگاه نیستند؟
#ترامپ #خامنه_ای #حسام_الدین_آشنا #ایالات_متحده
@Tavaana_TavaanaTech
تهدید به قتل رییسجمهور آمریکا توسط مشاور حسن روحانی
حسامالدین آشنا علنا و به صورت آشکار، ترامپ را به قتل تهدید کرد.
او البته از واژه اعدام استفاده کرد ولی بارز است که اعدام یک حکم دادگاهی است که شامل شهروندان کشورهای دیگر نمیشود.
البته جای پرسش است که با توجه به محافظتهای امنیتی فراوانی که از چهرههای برجسته سیاسی در آمریکا صورت خواهد گرفت، این تهدیدات چگونه صورت عملی به خود خواهند گرفت.
نکته قابل تامل دیگر نیز این است که چرا امثال حسامالدین آشنا به پیامدهای سخنان خود آگاه نیستند؟
#ترامپ #خامنه_ای #حسام_الدین_آشنا #ایالات_متحده
@Tavaana_TavaanaTech
تواناتک را دنبال کنید: @tavaanatech
پرسش:
وقتی در تلگرام میخوام اسکرین شات بگیرم، مینویسه امکان عکس گرفتن از صفحه وجود نداره. علتش چیه؟
پاسخ:
هنگامی که روی اپ تلگرام پسورد گذاشته باشید و قفل صفحه فعال باشد امکان گرفتن اسکرین از مکالمات شما در تلگرام وجود ندارد و باید قفل را در وضعیت خاموش بگذارید.
#پرسش_پاسخ #تلگرام #آموزشی #ترفند
@Tavaana_TavaanaTech
پرسش:
وقتی در تلگرام میخوام اسکرین شات بگیرم، مینویسه امکان عکس گرفتن از صفحه وجود نداره. علتش چیه؟
پاسخ:
هنگامی که روی اپ تلگرام پسورد گذاشته باشید و قفل صفحه فعال باشد امکان گرفتن اسکرین از مکالمات شما در تلگرام وجود ندارد و باید قفل را در وضعیت خاموش بگذارید.
#پرسش_پاسخ #تلگرام #آموزشی #ترفند
@Tavaana_TavaanaTech
داستان حداد عادل و آچار محمدی در گوگل
داستان آدمهای بیاعتباری که در جایگاههای بزرگ مینشینند و ملت نیز آنان را دستمایه خنده خود میسازند
#توییتر #گوگل
@tavaanatech
داستان حداد عادل و آچار محمدی در گوگل
داستان آدمهای بیاعتباری که در جایگاههای بزرگ مینشینند و ملت نیز آنان را دستمایه خنده خود میسازند
#توییتر #گوگل
@tavaanatech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سالگرد آبان ۹۸ نزدیک است و اقدامات حکومتی به صورت عجیبی جنونآمیز شده است!
این آرامگاهیست در بهبهان است. بهبهان از جمله شهرهای بسیار پرشور اعتراضی در استان خوزستان بوده است. این جاده که به سمت آرامگاه این شهر میرود اینگونه تخریب و مسدود شده است تا کسی نتواند سالگرد برگزار کند!
در این آرامگاه کسانی چون فرزاد انصاریفر مدفون هستند. فرزاد انصاریفر از جانباختگان و جاویدنامهای آبان ۹۸ است.
- ویدئو برگرفته از کانال وحید آنلاین
@VahidOnline
@Tavaana_TavaanaTech
این آرامگاهیست در بهبهان است. بهبهان از جمله شهرهای بسیار پرشور اعتراضی در استان خوزستان بوده است. این جاده که به سمت آرامگاه این شهر میرود اینگونه تخریب و مسدود شده است تا کسی نتواند سالگرد برگزار کند!
در این آرامگاه کسانی چون فرزاد انصاریفر مدفون هستند. فرزاد انصاریفر از جانباختگان و جاویدنامهای آبان ۹۸ است.
- ویدئو برگرفته از کانال وحید آنلاین
@VahidOnline
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
زادروز لعبت والا، شاعر و ترانهسرا
توانا- لعبت والا شاعر، ترانهسرا، روزنامهنگار و داستاننویس ایرانی، بیستم آبانماه ۱۳۰۹ شمسی در تهران به دنیا آمد. پدرش محمدحسین والا بود که به ظهیرالسلطنه معروف بود و نام مادرش منیر والا.
.
والا از نخستین دانشآموختگان دورهی روزنامهنگاری دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران است و سالها در مجلهی هفتگی سیاسی و اجتماعی «تهران مصور» که برادرش عبدالله والا، مدیر مسئول هفتهنامه بود کار میکرد و سردبیر مجلهی «کوچولوها»ی آن نشریه بود. لعبت والا میگوید که اشعاری که میسروده را مخفی میکرده تا مادر و دیگر خویشاوندانش آن اشعار را نبینند.
.
با این حال والا موفق میشود که اشعارش را منتشر کند. لعبت والا داستان مخفیکردن شعرهایش را اینگونه روایت میکند: «من پدر نداشتم، ولی برادرهایم که هشت سال و شش سال بزرگتر از من بودند، خیلی متعصب بودند. مادرم هم بسیار زن مقتدر و خشنی بود. چون به هرحال باید کار پدر و مادر را با هم انجام میداد و دوتا پسر را سرپرستی میکرد، میبایستی خیلی خشونت به کار میبرد که بتواند از عهدهی کار بربیاید. آن هم در جهان و سرزمینی که مردسالاری بنیان آن است.طبیعتاً من هم که فرزند کوچک و آخرین فرزند خانواده بودم، در حقیقت توسریخور خانواده بودم. آنموقع همه در قبال من احساس مسئولیت میکردند و فکر میکردند اگر بخواهم کتابهای شعر یا رمان بخوانم، از راه به در میشوم. به همین دلیل، زندگی من خیلی محدود بود...»
.
لعبت والا بیش از شصت سال است که شعر میگوید. او میگوید که به خودش و شعرش خیانت کرده است چرا که همهی انرژی و نیرویش را برای شعر نگذاشته است: «من یادم است که فروغ می گفت که آدم نمیتواند هم مادر خوبی باشد، هم همسر خوبی باشد و هم شاعر خوبی باشد. باید یکیاش را انتخاب کرد و معتقدم که واقعا اینطور است. هنر فداکاری لازم دارد و باید تمام نیرو را برایش گذاشت و من این کار را نکردم. من بیشتر برای زندگی و در جهت امرار معاش حرکت کردم چون بیشتر ایام زندگیام به عنوان یک زن تنها فرزندانم را سرپرستی کردم، طبیعتا انرژی من بیشتر صرف زندگی آنها شده است.» از لعبت والا چند مجموعه اشعار منتشر شده است که میتوان به «گسسته»، «رقص بادها»، «پرگشودنها به هوای پرواز» و «فردایی دیگر» اشاره کرد. از والا رمانی به نام «تا وقتی خروس میخواند» نیز منتشر شده است. شهرنوش پارسیپور، داستاننویس، خواهرزادهی لعبت والا است.
.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2zzqNuo
#لعبت_والا #شاعر
@Tavaana_TavaanaTech
توانا- لعبت والا شاعر، ترانهسرا، روزنامهنگار و داستاننویس ایرانی، بیستم آبانماه ۱۳۰۹ شمسی در تهران به دنیا آمد. پدرش محمدحسین والا بود که به ظهیرالسلطنه معروف بود و نام مادرش منیر والا.
.
والا از نخستین دانشآموختگان دورهی روزنامهنگاری دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران است و سالها در مجلهی هفتگی سیاسی و اجتماعی «تهران مصور» که برادرش عبدالله والا، مدیر مسئول هفتهنامه بود کار میکرد و سردبیر مجلهی «کوچولوها»ی آن نشریه بود. لعبت والا میگوید که اشعاری که میسروده را مخفی میکرده تا مادر و دیگر خویشاوندانش آن اشعار را نبینند.
.
با این حال والا موفق میشود که اشعارش را منتشر کند. لعبت والا داستان مخفیکردن شعرهایش را اینگونه روایت میکند: «من پدر نداشتم، ولی برادرهایم که هشت سال و شش سال بزرگتر از من بودند، خیلی متعصب بودند. مادرم هم بسیار زن مقتدر و خشنی بود. چون به هرحال باید کار پدر و مادر را با هم انجام میداد و دوتا پسر را سرپرستی میکرد، میبایستی خیلی خشونت به کار میبرد که بتواند از عهدهی کار بربیاید. آن هم در جهان و سرزمینی که مردسالاری بنیان آن است.طبیعتاً من هم که فرزند کوچک و آخرین فرزند خانواده بودم، در حقیقت توسریخور خانواده بودم. آنموقع همه در قبال من احساس مسئولیت میکردند و فکر میکردند اگر بخواهم کتابهای شعر یا رمان بخوانم، از راه به در میشوم. به همین دلیل، زندگی من خیلی محدود بود...»
.
لعبت والا بیش از شصت سال است که شعر میگوید. او میگوید که به خودش و شعرش خیانت کرده است چرا که همهی انرژی و نیرویش را برای شعر نگذاشته است: «من یادم است که فروغ می گفت که آدم نمیتواند هم مادر خوبی باشد، هم همسر خوبی باشد و هم شاعر خوبی باشد. باید یکیاش را انتخاب کرد و معتقدم که واقعا اینطور است. هنر فداکاری لازم دارد و باید تمام نیرو را برایش گذاشت و من این کار را نکردم. من بیشتر برای زندگی و در جهت امرار معاش حرکت کردم چون بیشتر ایام زندگیام به عنوان یک زن تنها فرزندانم را سرپرستی کردم، طبیعتا انرژی من بیشتر صرف زندگی آنها شده است.» از لعبت والا چند مجموعه اشعار منتشر شده است که میتوان به «گسسته»، «رقص بادها»، «پرگشودنها به هوای پرواز» و «فردایی دیگر» اشاره کرد. از والا رمانی به نام «تا وقتی خروس میخواند» نیز منتشر شده است. شهرنوش پارسیپور، داستاننویس، خواهرزادهی لعبت والا است.
.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2zzqNuo
#لعبت_والا #شاعر
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. زادروز لعبت والا، شاعر و ترانهسرا توانا- لعبت والا شاعر، ترانهسرا، روزنامهنگار و داستاننویس ایرانی، بیستم آبانماه ۱۳۰۹ شمسی در تهران به دنیا آمد. پدرش محمدحسین والا بود که به ظهیرالسلطنه معروف بود و نام مادرش منیر والا. . والا از نخستین دانشآموختگان…
Forwarded from تواناتک Tavaanatech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدئو روز
ویدئویی از بالرین مشهور، مارتا گونزالز در شبکههای اجتماعی منتشر شده است و مورد توجه کاربران فضای مجازی قرار گرفته است.
گنزالز که به آلزایمز مبتلا شده بود و در خانه سالمندان زندگی میکرد، با شنیدن قطعه «دریاچهی قو» اثر چایکوفسکی شروع به رقصیدن میکند.
#هنر #رقص #ایران #موسیقی #زن #باله #بالرین
@tavaanatech
ویدئویی از بالرین مشهور، مارتا گونزالز در شبکههای اجتماعی منتشر شده است و مورد توجه کاربران فضای مجازی قرار گرفته است.
گنزالز که به آلزایمز مبتلا شده بود و در خانه سالمندان زندگی میکرد، با شنیدن قطعه «دریاچهی قو» اثر چایکوفسکی شروع به رقصیدن میکند.
#هنر #رقص #ایران #موسیقی #زن #باله #بالرین
@tavaanatech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کارگران هفتتپه، پس از دروغگوییهای قوهقضاییه، امامجمعه و سایر مسئولان، برآورده نشدن خواستهها و شنیدن وعدههای بیسرانجام، امروز هم به اعتراض خود ادامه دادند.
شعار طعنهآمیز :"مرگ بر کارگر، درود بر ستمگر" اعتراض به حمایت ساختاری از ستمگران است.
کارگران هفتتپه میگویند بر خلاف ادعاها، کارگران اخراج شده هفتتپه بر سر کارشان بازنگشته اند و سخنگوی قوهقضاییه به دروغ ادعا کرده است که مشکل کارگران رفع شده است.
امروز هم کارگران هفتتپه تجمع اعتراضی برپا کردند.
#هفت_تپه
۲۰ آبان ۱۳۹۹
@Tavaana_TavaanaTech
شعار طعنهآمیز :"مرگ بر کارگر، درود بر ستمگر" اعتراض به حمایت ساختاری از ستمگران است.
کارگران هفتتپه میگویند بر خلاف ادعاها، کارگران اخراج شده هفتتپه بر سر کارشان بازنگشته اند و سخنگوی قوهقضاییه به دروغ ادعا کرده است که مشکل کارگران رفع شده است.
امروز هم کارگران هفتتپه تجمع اعتراضی برپا کردند.
#هفت_تپه
۲۰ آبان ۱۳۹۹
@Tavaana_TavaanaTech
سالگرد قتل غفار حسینی
نیلوفر بیضایی درباره او نوشت:
نامش غفار حسینی بود و ما صدایش میزدیم عمو غفار. در نشستها و میمهانیهای خانوادگی همراه با همسرش فرنگیس و تا مدتی پسرش مانلی حضور داشت. مانلی دو سه سالی از من بزرگتر بود و همبازی دورانی از نوجوانیام. بعدتر مانلی به انگلستان فرستاده شد وچندی بعد فرنگیس نیز رفت. مزدک را زمانی که خیلی کوچک بود دیده بودم. عمو غفار نیز بعدها به آنها پیوست. آنها در لندن یک پانسیون کوچک داشتند که خود نیز در آن زندگی میکردند. من و مادر و خواهرم نیز در سفری به لندن برای مدت کوتاهی در همان پانسیون بودیم. البته بعدها خانوادهاش و او به پاریس رفتند. انقلاب که شد به ایران بازگشت و از همان ابتدا نگاه خوشی به حکومتی که میرفت تا جمهوری را با پسوند اسلامی و البته با حذف جمهوریت به کرسی بنشاند نداشت. او کودکی پر درد و رنجی داشت. در دهی دور افتاده در الیگودرز بدنیا آمده بود و از کودکی ناچار بود کار کند. بعدها به آبادان رفته بود و کارگر شرکت نفت شده بود. او بقول خودش با روحیات آخوند و روحانی آشنا بود و در نتیجه از هر نوع نزدیکی آنان به قدرت سیاسی بیزار. او با تلاش و زحمت و روحیهی کنجکاو و شوق به دانش توانسته بود خود را از حاشیه به متن برساند. در تهران ادبیات انگلیسی خواند و در این رشته لیسانس گرفت و بعد فوق لیسانس در رشتهی جامعه شناسی و دکترای خود را نیز در همین رشته در پاریس گرفت. او مدتی نیز استاد رشتهی جامعهشناسی هنر در دانشکدهی هنرهای زیبا و در دوران ریاست پدرم در دپارتمان تئاتر این دانشکده بود. سالها بود که ترجمه میکرد، شعر میگفت، مینوشت و در عین حال بسیار میخواند. اوایل انقلاب به ایران بازگشت. دوازده ساله بودم و شاهد دعواها و جدلهای بی پایان "عموهایم" و عمو غفار و حضور پدرم که او نیز از همان آغاز انگار پیشبینی میکرد که چه روزهای شومی در انتظار این سرزمین است و از آنچه میدید خشنود نبود. بیشتر عموها اما به استقبال آنچه داشت میآمد رفته بودند و گمان میکردند با رفتن "شاه منفور" اینک دوران آزادی بیان و رهایی مردم فرا میرسد. برخی دعواها و جدلها میان عموها به قهر و کدورت منجر شدند همانگونه که رسم آن روزگار بود و البته اینطور که پیداست هنوز نیز از این نظر در همان دوران سیر میکنیم.
عمو غفار دوباره به پاریس برگشت و او را ندیدم تا سال ۱۹۸۹ که برای نشست کانون نویسندگان در تبعید به فرانکفورت آمد.
او در آن زمان در کانون در تبعید فعال بود و در عین حال باز شاهد مستولی شدن دیدگاههای سیاسی حزبی بر فضای کانون. همان چیزی که او بر نمیتابید و باعث کنارهگیریاش از کانون شد. همان موقع شبی را همراه با نویسندگان دیگری در خانهی من سپری کرد و من باز شاهد بحثها و جدلهای بی پایان بودم. سال ۱۹۹۱ باز به فرانکفورت آمد. من دختری داشتم که یک ساله شده بود. در عین حال چون تنها به دیدنم آمده بود، این بار از جدلها خبری نبود و من با یک عمو غفار دیگر آشنا شدم. البته مهربانیاش با ما بچه ها را از همان دوران به یاد داشتم اما او این بار با عشق و علاقهای پر شور از من خواست که به دخترم غذا بدهد و به من که تازه دخترم را از شیر گرفته بودم و تجربه ی کمی در غذا دادن به او داشتم، آموخت که چگونه غذا را به کودک بدهم و چطور فضای آرامی برای این کار فراهم کنم. برایم عجیب بود، چرا که او را همواره به عنوان یک آدم ذاتا تک رو میشناختم و باورم نمی شد که این کارها را بلد باشد. آن موقع بیست و چهار سال داشتم. در این دیدار فرصت شد که از خاطرات دوران دور جمعهای خانوادگی یاد کنیم که جدلها کمتر بود و اگر بود بر سر ادبیات و هنر بود. از عشق پسری از بچههای دوستان به من گفت که گویا با او درد دل کرده بود و از لحظات انسانی زندگی گفتیم بدون دغدغهی انفجار خشمی در بحثی بی انتها. در همان سالها فرنگیس و مانلی را نیز در سفری که به فرانکفورت داشتند دیدم و فرنگیس را باز چند بار دیگر در پاریس.
اما عمو غفار را دیگر ندیدم و فقط شنیدم که به ایران بازگشته تا برای احیای کانون نویسندگان تلاش کند. بعدها شنیدم که پس از امضای نامهی ۱۳۴ نویسنده بارها بازجویی شده و تحت فشار بوده... تا اینکه خبر کشته شدنش توسط نیروهای امنیتی حکومت اسلامی از طریق تزریق آمپول پتاسیم آمد و من و بسیاری از دوستان و دوستدارانش را ویران کرد.
غفار حسینی در ۱۳ فروردین ۱۳۱۳ بدنیا آمد و در تاریخ بیست آبان ۱۳۷۵
برابر با ۱۰ نوامبر ۱۹۹۶ در چارچوب قتلهای زنجیرهای روشنفکران، نویسندگان و دگراندیشان توسط جمهوری اسلامی به قتل رسید.
به یاد آر!
نیلوفر بیضایی
۱۰ نوامبر ۲۰۲۰
در عکس: غفار حسینی، من و دخترم آناهیتا
#غفار_حسینی
#قتل_های_زنجیره_ای
درباره او بیشتر بخوانید:
bit.ly/2Gcihsg
@Tavaana_TavaanaTech
نیلوفر بیضایی درباره او نوشت:
نامش غفار حسینی بود و ما صدایش میزدیم عمو غفار. در نشستها و میمهانیهای خانوادگی همراه با همسرش فرنگیس و تا مدتی پسرش مانلی حضور داشت. مانلی دو سه سالی از من بزرگتر بود و همبازی دورانی از نوجوانیام. بعدتر مانلی به انگلستان فرستاده شد وچندی بعد فرنگیس نیز رفت. مزدک را زمانی که خیلی کوچک بود دیده بودم. عمو غفار نیز بعدها به آنها پیوست. آنها در لندن یک پانسیون کوچک داشتند که خود نیز در آن زندگی میکردند. من و مادر و خواهرم نیز در سفری به لندن برای مدت کوتاهی در همان پانسیون بودیم. البته بعدها خانوادهاش و او به پاریس رفتند. انقلاب که شد به ایران بازگشت و از همان ابتدا نگاه خوشی به حکومتی که میرفت تا جمهوری را با پسوند اسلامی و البته با حذف جمهوریت به کرسی بنشاند نداشت. او کودکی پر درد و رنجی داشت. در دهی دور افتاده در الیگودرز بدنیا آمده بود و از کودکی ناچار بود کار کند. بعدها به آبادان رفته بود و کارگر شرکت نفت شده بود. او بقول خودش با روحیات آخوند و روحانی آشنا بود و در نتیجه از هر نوع نزدیکی آنان به قدرت سیاسی بیزار. او با تلاش و زحمت و روحیهی کنجکاو و شوق به دانش توانسته بود خود را از حاشیه به متن برساند. در تهران ادبیات انگلیسی خواند و در این رشته لیسانس گرفت و بعد فوق لیسانس در رشتهی جامعه شناسی و دکترای خود را نیز در همین رشته در پاریس گرفت. او مدتی نیز استاد رشتهی جامعهشناسی هنر در دانشکدهی هنرهای زیبا و در دوران ریاست پدرم در دپارتمان تئاتر این دانشکده بود. سالها بود که ترجمه میکرد، شعر میگفت، مینوشت و در عین حال بسیار میخواند. اوایل انقلاب به ایران بازگشت. دوازده ساله بودم و شاهد دعواها و جدلهای بی پایان "عموهایم" و عمو غفار و حضور پدرم که او نیز از همان آغاز انگار پیشبینی میکرد که چه روزهای شومی در انتظار این سرزمین است و از آنچه میدید خشنود نبود. بیشتر عموها اما به استقبال آنچه داشت میآمد رفته بودند و گمان میکردند با رفتن "شاه منفور" اینک دوران آزادی بیان و رهایی مردم فرا میرسد. برخی دعواها و جدلها میان عموها به قهر و کدورت منجر شدند همانگونه که رسم آن روزگار بود و البته اینطور که پیداست هنوز نیز از این نظر در همان دوران سیر میکنیم.
عمو غفار دوباره به پاریس برگشت و او را ندیدم تا سال ۱۹۸۹ که برای نشست کانون نویسندگان در تبعید به فرانکفورت آمد.
او در آن زمان در کانون در تبعید فعال بود و در عین حال باز شاهد مستولی شدن دیدگاههای سیاسی حزبی بر فضای کانون. همان چیزی که او بر نمیتابید و باعث کنارهگیریاش از کانون شد. همان موقع شبی را همراه با نویسندگان دیگری در خانهی من سپری کرد و من باز شاهد بحثها و جدلهای بی پایان بودم. سال ۱۹۹۱ باز به فرانکفورت آمد. من دختری داشتم که یک ساله شده بود. در عین حال چون تنها به دیدنم آمده بود، این بار از جدلها خبری نبود و من با یک عمو غفار دیگر آشنا شدم. البته مهربانیاش با ما بچه ها را از همان دوران به یاد داشتم اما او این بار با عشق و علاقهای پر شور از من خواست که به دخترم غذا بدهد و به من که تازه دخترم را از شیر گرفته بودم و تجربه ی کمی در غذا دادن به او داشتم، آموخت که چگونه غذا را به کودک بدهم و چطور فضای آرامی برای این کار فراهم کنم. برایم عجیب بود، چرا که او را همواره به عنوان یک آدم ذاتا تک رو میشناختم و باورم نمی شد که این کارها را بلد باشد. آن موقع بیست و چهار سال داشتم. در این دیدار فرصت شد که از خاطرات دوران دور جمعهای خانوادگی یاد کنیم که جدلها کمتر بود و اگر بود بر سر ادبیات و هنر بود. از عشق پسری از بچههای دوستان به من گفت که گویا با او درد دل کرده بود و از لحظات انسانی زندگی گفتیم بدون دغدغهی انفجار خشمی در بحثی بی انتها. در همان سالها فرنگیس و مانلی را نیز در سفری که به فرانکفورت داشتند دیدم و فرنگیس را باز چند بار دیگر در پاریس.
اما عمو غفار را دیگر ندیدم و فقط شنیدم که به ایران بازگشته تا برای احیای کانون نویسندگان تلاش کند. بعدها شنیدم که پس از امضای نامهی ۱۳۴ نویسنده بارها بازجویی شده و تحت فشار بوده... تا اینکه خبر کشته شدنش توسط نیروهای امنیتی حکومت اسلامی از طریق تزریق آمپول پتاسیم آمد و من و بسیاری از دوستان و دوستدارانش را ویران کرد.
غفار حسینی در ۱۳ فروردین ۱۳۱۳ بدنیا آمد و در تاریخ بیست آبان ۱۳۷۵
برابر با ۱۰ نوامبر ۱۹۹۶ در چارچوب قتلهای زنجیرهای روشنفکران، نویسندگان و دگراندیشان توسط جمهوری اسلامی به قتل رسید.
به یاد آر!
نیلوفر بیضایی
۱۰ نوامبر ۲۰۲۰
در عکس: غفار حسینی، من و دخترم آناهیتا
#غفار_حسینی
#قتل_های_زنجیره_ای
درباره او بیشتر بخوانید:
bit.ly/2Gcihsg
@Tavaana_TavaanaTech
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
قتل آقای نویسنده در فصل برگریزان - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
«خبر را آقای هاشمی (مهرداد علیخانی) در یک جلسه بازجویی به من داد و گفت: «غفار را هم حذف کردیم.» شبی را به یاد آوردم که غفار در جلسه مشورتی کانون نویسندگان گزارش داد که او را در یکی از هتلهای تهران تحت فشار قرار دادهاند و تهدید به مرگ کردهاند.» روایت بالا…
یکی از مخاطبان توانا با مینا راد نویسندهی محبوس در بازداشـتگاهِ وزرا که به تازگی به درخواستِ عفو مشروط وکیل مدافعشان آزاد شدند، مصاحبهای داشته است.
مینا راد روایتی دردناک از شکنجههای روانی داشت که بخشی از آن را در اختیار مصاحبهکننده گذاشته است.
این متن به شرح زیر است:
تخفیفِ جعلیِ دیوانهگی.
در بازداشتگاهِ وزرا، اتفاقات موهوم کم نیستند. حتی اگر تجربهی یک ساعت حضور در این وحشت سرا را داشته باشید، برای درک این مطلب کفایت میکند. اتاقِ بازجویی که به «سردخانه» معروف است، میتواند اولین وحشتِ یک زندانی در آنجا باشد. اتاق بینهایت سرد است، آنقدر که وقتی در آن حضور پیدا میکنی از سرما به کبودی میزنی. افراد در آنجا، بعضا هفت یا هشت نفرند که جلاد وار دور یک میز نشسته و گویی عزم سلاخی یک مرده را دارند. لباس های تنشان درست برعکس لباسهای متهم کاملا در برابر سرما مقاوم است، و دیدن لرزش دست و دهان فرد متهم از فرط سرما برایشان نهایت یک سرخوشی و تمسخر را فراهم میکند.
هفت بازجو، همگی مرد، با چهرههای زمخت که رفته رفته بر اثر قساوتی وحشیانه کریه المنظر نیز شدهاند مشغول بازجوییات میشوند.
سوالهای آنها هرگز سوال نیست، افرادِ تجربه کرده میدانند که در بازجوییهای سیاسی هرگز سوال «پرسیده»نمیشود، بلکه «جواب» دریک ضرورت تهدیدآمیز به فرد تحمیل میشود. در میان این حجم از خشونت، کسی هست که معمولا تا آخر بازجوییِ جمعی ساکت است و شمایلش آدم را یاد معلمهای پرورشی میاندازد، شیاد و خوش خنده.
وقتی بازجویی به پایان نزدیک است او جلو میآید و با لحنی آرام از باقی افراد میخواهد متهم را با او تنها بگذارند.
نمایشِ وقیحانهی رذالت از اینجا شروع میشود.
مرد یک نگاه ظاهرا مهربانانه و از سر لطف به متهم میاندازد و میگوید:
«ببین امکان دارد که چه پرونده های بزرگتری برایات باز شود؟ پس خوب به چیزی که میگویم گوش کن. فکر نکن اگر دوماه یا دوسال اجرایی داری دقیقا همان صورت میگیرد. اینجا دقیقا ته خط توست. چون نه کسی میداند کجایی و نه هیچکس اگر تا پنجاه سال دیگر آزاد هم نشوی جرات میکند بپرسد کجایی. اینجا میتوانند آنقدر نگهت دارند تا استخوانهایت کاملا پودر شوند. میدانی اینجا، در فلان طبقه چند جنازه داریم که هنوز خانوادههایشان کمترین اطلاع از مرگ آنها ندارند؟ میخواهی این بلا سرت بیاید؟»
.
در اینجا، همانطور که من گفتم، احتمالا متهم بگوید: «نه.اما چه چاره چیست؟»
و مرد همانطور که لبخندی از سر پلشتی میزند ادامه خواهد داد: «دیوانه بودن. دوست داری امتحانش کنی؟ من رزومهی تورا خواندم، شاعری و اهل قلم. هنرمندی. هنرمند به یک جای راحت نیاز دارد. اینطور نیست؟ اینجا بمانی و بپوسی بهتر است یا از اینجا بیرون بروی و بنویسی؟»
میپرسی:« کجا بروم؟!»
و او به همان سرعت جواب خواهد داد: «بیمارستان روانی! اسمش بد است اما به مراتب جای بهتری از اینجاست. قبول کن که دیوانهای، رفتارهای جنونآمیز از خودت نشان بده،خودت را بزن،زخمی کن، و با صدای آرامی ادامه میدهد: خودم تیغ برایت میآورم... و خودم هم برگهی اعزامت به تیمارستان را امضا میکنم! چطور است؟»
سکوت میکنی و شیاد، از حقههای عاطفیاش استفاده میکند:«اصلا میدانی چه بلایی سرِ مادرت آمده؟ به من خبر رسیده که در سی سی یوست و حال وخیمی دارد.فکر میکنی چرا؟ چون از جای تو بیخبر است. اگر موافقت نکنی به زودی تک تک خانوادهات بیمار میشوند، یا از سر نگرانی و آبرو کار دست خودشان میدهند. چه شد؟! قبول میکنی؟»
...
و این روش تازهی شکنجه، یعنی دیوانهسازی از زندانیان سیاسی، به علاوهی تلقینِ روزانه از سمت سایرین به دیوانه بودنت، و خطاب کردنت به اسم دیوانه، و دروغهایی دربارهی خانوادهات مثل مادرت سکته کرده یا الباقی، و تشویق مداومت از سمت شیادِ مهربان به خود زنی و خودکشی، شاید تنها گوشهی کمی از آن شکنجههای روانیست که در این دوزخِ سیاه بر سرِ زندانیان سیاسی فرود میآید.
ادامه
https://bit.ly/2UgluLq
@Tavaana_TavaanaTech
مینا راد روایتی دردناک از شکنجههای روانی داشت که بخشی از آن را در اختیار مصاحبهکننده گذاشته است.
این متن به شرح زیر است:
تخفیفِ جعلیِ دیوانهگی.
در بازداشتگاهِ وزرا، اتفاقات موهوم کم نیستند. حتی اگر تجربهی یک ساعت حضور در این وحشت سرا را داشته باشید، برای درک این مطلب کفایت میکند. اتاقِ بازجویی که به «سردخانه» معروف است، میتواند اولین وحشتِ یک زندانی در آنجا باشد. اتاق بینهایت سرد است، آنقدر که وقتی در آن حضور پیدا میکنی از سرما به کبودی میزنی. افراد در آنجا، بعضا هفت یا هشت نفرند که جلاد وار دور یک میز نشسته و گویی عزم سلاخی یک مرده را دارند. لباس های تنشان درست برعکس لباسهای متهم کاملا در برابر سرما مقاوم است، و دیدن لرزش دست و دهان فرد متهم از فرط سرما برایشان نهایت یک سرخوشی و تمسخر را فراهم میکند.
هفت بازجو، همگی مرد، با چهرههای زمخت که رفته رفته بر اثر قساوتی وحشیانه کریه المنظر نیز شدهاند مشغول بازجوییات میشوند.
سوالهای آنها هرگز سوال نیست، افرادِ تجربه کرده میدانند که در بازجوییهای سیاسی هرگز سوال «پرسیده»نمیشود، بلکه «جواب» دریک ضرورت تهدیدآمیز به فرد تحمیل میشود. در میان این حجم از خشونت، کسی هست که معمولا تا آخر بازجوییِ جمعی ساکت است و شمایلش آدم را یاد معلمهای پرورشی میاندازد، شیاد و خوش خنده.
وقتی بازجویی به پایان نزدیک است او جلو میآید و با لحنی آرام از باقی افراد میخواهد متهم را با او تنها بگذارند.
نمایشِ وقیحانهی رذالت از اینجا شروع میشود.
مرد یک نگاه ظاهرا مهربانانه و از سر لطف به متهم میاندازد و میگوید:
«ببین امکان دارد که چه پرونده های بزرگتری برایات باز شود؟ پس خوب به چیزی که میگویم گوش کن. فکر نکن اگر دوماه یا دوسال اجرایی داری دقیقا همان صورت میگیرد. اینجا دقیقا ته خط توست. چون نه کسی میداند کجایی و نه هیچکس اگر تا پنجاه سال دیگر آزاد هم نشوی جرات میکند بپرسد کجایی. اینجا میتوانند آنقدر نگهت دارند تا استخوانهایت کاملا پودر شوند. میدانی اینجا، در فلان طبقه چند جنازه داریم که هنوز خانوادههایشان کمترین اطلاع از مرگ آنها ندارند؟ میخواهی این بلا سرت بیاید؟»
.
در اینجا، همانطور که من گفتم، احتمالا متهم بگوید: «نه.اما چه چاره چیست؟»
و مرد همانطور که لبخندی از سر پلشتی میزند ادامه خواهد داد: «دیوانه بودن. دوست داری امتحانش کنی؟ من رزومهی تورا خواندم، شاعری و اهل قلم. هنرمندی. هنرمند به یک جای راحت نیاز دارد. اینطور نیست؟ اینجا بمانی و بپوسی بهتر است یا از اینجا بیرون بروی و بنویسی؟»
میپرسی:« کجا بروم؟!»
و او به همان سرعت جواب خواهد داد: «بیمارستان روانی! اسمش بد است اما به مراتب جای بهتری از اینجاست. قبول کن که دیوانهای، رفتارهای جنونآمیز از خودت نشان بده،خودت را بزن،زخمی کن، و با صدای آرامی ادامه میدهد: خودم تیغ برایت میآورم... و خودم هم برگهی اعزامت به تیمارستان را امضا میکنم! چطور است؟»
سکوت میکنی و شیاد، از حقههای عاطفیاش استفاده میکند:«اصلا میدانی چه بلایی سرِ مادرت آمده؟ به من خبر رسیده که در سی سی یوست و حال وخیمی دارد.فکر میکنی چرا؟ چون از جای تو بیخبر است. اگر موافقت نکنی به زودی تک تک خانوادهات بیمار میشوند، یا از سر نگرانی و آبرو کار دست خودشان میدهند. چه شد؟! قبول میکنی؟»
...
و این روش تازهی شکنجه، یعنی دیوانهسازی از زندانیان سیاسی، به علاوهی تلقینِ روزانه از سمت سایرین به دیوانه بودنت، و خطاب کردنت به اسم دیوانه، و دروغهایی دربارهی خانوادهات مثل مادرت سکته کرده یا الباقی، و تشویق مداومت از سمت شیادِ مهربان به خود زنی و خودکشی، شاید تنها گوشهی کمی از آن شکنجههای روانیست که در این دوزخِ سیاه بر سرِ زندانیان سیاسی فرود میآید.
ادامه
https://bit.ly/2UgluLq
@Tavaana_TavaanaTech
Telegraph
تخفیفِ جعلیِ دیوانگی
یکی از مخاطبان توانا با مینا راد نویسندهی محبوس در بازداشـتگاهِ وزرا که به تازگی به درخواستِ عفو مشروط وکیل مدافعشان آزاد شدند، مصاحبهای داشته است. مینا راد روایتی دردناک از شکنجههای روانی داشت که بخشی از آن را در اختیار مصاحبهکننده گذاشته است. این متن…
Forwarded from آموزشکده توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
صلح پایدار را باید از کودکی آموخت
«انسان اسیر را سیستمهای تعلیم و تربیت برای حکومتهای جبار تربیت میکند، اختیار را از بچهها و معلمها میگیرد و ففط دستور میدهد»
بخشهایی از فیلم توران خانوم
توران میرهادی:
«شکل سازمانی مدرسه فرهاد با مدارس دیگر متفاوت بود. در همهجا شکل سازمانی مدارس به صورت هرمیست که مدیر مدرسه در رأس هرم قرار دارد و پس از آن ناظم، معلمها، اولیا و مربیان و در آخر نیز دانشآموزان قرار دارند. دراین هرم مدیر مدرسه درباره نوع اداره مدرسه و همچنین تدریس معلمها و برنامههای مدرسه تصمیمگیری میکند درحالی که در مدرسه فرهاد ما این هرم را وارونه کردیم. یعنی مدیر و رئیس مدرسه در پایین قرار داشت و این بچهها بودند که درباره اداره مدرسه تصمیمگیری میکردند. دانشآموزان هر مقطع تحصیلی سه نماینده برای هر ماه و دو نماینده برای یک سال انتخاب میکردند. نمایندههایی که برای یک سال انتخاب میشدند، وظیفه قانونگذاری داشتند و دیگر نمایندهها نیز وظیفه اداره مدرسه را برعهده داشتند.»
برای آشنابی بیشتر با زندهیاد توران میرهادی
http://bit.ly/2XclAmE
@Tavaana_Tavaanatech
«انسان اسیر را سیستمهای تعلیم و تربیت برای حکومتهای جبار تربیت میکند، اختیار را از بچهها و معلمها میگیرد و ففط دستور میدهد»
بخشهایی از فیلم توران خانوم
توران میرهادی:
«شکل سازمانی مدرسه فرهاد با مدارس دیگر متفاوت بود. در همهجا شکل سازمانی مدارس به صورت هرمیست که مدیر مدرسه در رأس هرم قرار دارد و پس از آن ناظم، معلمها، اولیا و مربیان و در آخر نیز دانشآموزان قرار دارند. دراین هرم مدیر مدرسه درباره نوع اداره مدرسه و همچنین تدریس معلمها و برنامههای مدرسه تصمیمگیری میکند درحالی که در مدرسه فرهاد ما این هرم را وارونه کردیم. یعنی مدیر و رئیس مدرسه در پایین قرار داشت و این بچهها بودند که درباره اداره مدرسه تصمیمگیری میکردند. دانشآموزان هر مقطع تحصیلی سه نماینده برای هر ماه و دو نماینده برای یک سال انتخاب میکردند. نمایندههایی که برای یک سال انتخاب میشدند، وظیفه قانونگذاری داشتند و دیگر نمایندهها نیز وظیفه اداره مدرسه را برعهده داشتند.»
برای آشنابی بیشتر با زندهیاد توران میرهادی
http://bit.ly/2XclAmE
@Tavaana_Tavaanatech
Forwarded from آموزشکده توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
توران میرهادی؛ مادر ادبیات کودک و نوجوان در ایران
توران میرهادی، از اساتید برجسته و تاثیرگذار ادبیات کودک در ایران، متولد ۱۳۰۶ در تهران بود. پدرش تکنوکرات برجسته دوره رضاشاه بود و مادرش زنی آلمانی که نقاش و مجسمهساز و شیفته ادبیات و موسیقی و فرهنگ بود. توران پس از تحصیل در فرانسه، به ایران برمیگردد و مدارس فرهاد را راهاندازی میکند و به تعلیم و تربیت و ادبیات کودکان میپردازد. او بارها نامزد و برنده جوایز معتبر ادبی جهانی شد. از جمله مدعوین کنگره بینالمللی ادبیات کودکان در ژاپن در سال ۱۹۶۵ بود. یکی دیگر از افتخارات او به دعوت برای شرکت در جلسه برنامهریزی ۱۰ سال آینده (۲۰۰۱ - ۲۰۱۰) سازمان یونیسف باز میگردد که در کنار ۱۹ متخصص دیگر در این جلسه حضور یافت. انتشار «فرهنگنامه کودکان و نوجوانان» نیز از دیگر فعالیتهای میرهادی است. در این ویدیو با زندگی و فعالیتهای او بیشتر آشنا شوید.
http://bit.ly/2XixiMh
لینک یوتیوب:
http://bit.ly/2Xfkp5J
نسخه نوشتاری:
http://bit.ly/2XclAmE
#اسلایدشو #توران_میرهادی
@Tavaana_TavaanaTech
توران میرهادی، از اساتید برجسته و تاثیرگذار ادبیات کودک در ایران، متولد ۱۳۰۶ در تهران بود. پدرش تکنوکرات برجسته دوره رضاشاه بود و مادرش زنی آلمانی که نقاش و مجسمهساز و شیفته ادبیات و موسیقی و فرهنگ بود. توران پس از تحصیل در فرانسه، به ایران برمیگردد و مدارس فرهاد را راهاندازی میکند و به تعلیم و تربیت و ادبیات کودکان میپردازد. او بارها نامزد و برنده جوایز معتبر ادبی جهانی شد. از جمله مدعوین کنگره بینالمللی ادبیات کودکان در ژاپن در سال ۱۹۶۵ بود. یکی دیگر از افتخارات او به دعوت برای شرکت در جلسه برنامهریزی ۱۰ سال آینده (۲۰۰۱ - ۲۰۱۰) سازمان یونیسف باز میگردد که در کنار ۱۹ متخصص دیگر در این جلسه حضور یافت. انتشار «فرهنگنامه کودکان و نوجوانان» نیز از دیگر فعالیتهای میرهادی است. در این ویدیو با زندگی و فعالیتهای او بیشتر آشنا شوید.
http://bit.ly/2XixiMh
لینک یوتیوب:
http://bit.ly/2Xfkp5J
نسخه نوشتاری:
http://bit.ly/2XclAmE
#اسلایدشو #توران_میرهادی
@Tavaana_TavaanaTech