شجونی: «باسن قلمبه دختران» جوانان را آتش میزند
#=×شجونی در مصاحبه با مسیح علینژاد در شبکه من و تو
این مصاحبه مربوط به یک سال پیش است
#زنان #آزارجنسی
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
#=×شجونی در مصاحبه با مسیح علینژاد در شبکه من و تو
این مصاحبه مربوط به یک سال پیش است
#زنان #آزارجنسی
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
دستبرد به خانه فروهر ها؛ پرستوفروهر؛ این بار به لباسهای پدر و مادرم هم رحم نکردند
@Tavaana_Tavaanatech 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
@Tavaana_Tavaanatech 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
پرستوفروهر؛ این بار به لباسهای پدر و مادرم هم رحم نکردند
ایران وایر: در دیماه سال جاری برای دومین بار افرادی ناشناس به خانه فروهرها دستبرد زدهاند. پیش از این اردیبهشت ماه سال جاری نیز خانهفروها توسط افراد ناشناسی مورد سرقت قرار گرفته بود.
پرستوفروهر، فرزند داریوش و پروانه فروهر در یادداشتی نوشته: در دیماه سال جاری برای دومین بار به منزل پدر و مادرش افرادی ناشناس دستبرد زدهاند.پیش از این اردیبهشت ماه سال جاری خانهفروها توسط افراد ناشناسی مورد سرقت قرار گرفته بود. در این یادداشت پرستو فروهر نوشته است که برای تعمیر و پیگری از سوی مراجع قضایی و انتظامی در روزهای آینده به ایران باز میگردد.
سرقت از منزل فروهرها وجلوگیری از برگزاری مراسم یادبود فروهرها در دولت حسن روحانی، در دو سال گذشته بارها مورد انتقاد پرستو فروهر بوده است. ۱۷سال پیش در آذر ١٣٧٧ نیروهای امنیتی وزارت اطلاعات پروانه و داریوش #فروهر را در منزلشان به قتل رساندند. قتل این شخصیت ملی و سیاسی ایران بخشی از مجموعهای از قتلها بود که به عنوان «قتلهای زنجیرهای» از آن یاد میکنند.
متن کامل یادداشتی که #پرستوفروهر در اختیار ما قرار داده است:
مدتی پیش باخبر شدم که بار دیگر به خانهی پدرومادرم در تهران دستبرد زده شده است. دستبرد پیشین در اردیبهشتماه امسال رخ داده بود.
به روایت بستگانم، که چند ساعت پس از واقعه خود را به آن خانه رساندهاند، ویرانی و غارت این بار ابعاد گستردهای داشته است. به گفتهی آهنگری که به کمک فراخوانده شده، #تجاوزگران با استفاده از پتک و ارهی برقی به درون خانه راه باز کردهاند. شواهد موجود نه تنها نمایانگر کارکشتگی آنان و کارایی ابزارهایشان، که آشکارکنندهی آزادیعملی ست که از آن برخوردار بودهاند.
اگر دستبرد پیشین به قصد تکرار تصویرهای تفتیش و تجاوز انجام شده بود و به بردن چند شیء نمادین بسنده کرده بودند، این بار اما هدفشان غارت گستردهی این خانه بوده است. نه تنها فرش و قالیچه و شمعدان و ظرف و قاب عکس و شیر آب و اسبابی از این دست، که بسیاری از لباسها و اشیاء شخصی پدرومادر نازنینم را نیز بردهاند. گستردگی دستبرد نمایانگر زمان طولانی آن است و تأییدی بر آزادیعمل دستبردزنندگان به هنگام ارتکاب جرم.
ادامه در پست بعدی
@Tavaana_TavaanaTech
ایران وایر: در دیماه سال جاری برای دومین بار افرادی ناشناس به خانه فروهرها دستبرد زدهاند. پیش از این اردیبهشت ماه سال جاری نیز خانهفروها توسط افراد ناشناسی مورد سرقت قرار گرفته بود.
پرستوفروهر، فرزند داریوش و پروانه فروهر در یادداشتی نوشته: در دیماه سال جاری برای دومین بار به منزل پدر و مادرش افرادی ناشناس دستبرد زدهاند.پیش از این اردیبهشت ماه سال جاری خانهفروها توسط افراد ناشناسی مورد سرقت قرار گرفته بود. در این یادداشت پرستو فروهر نوشته است که برای تعمیر و پیگری از سوی مراجع قضایی و انتظامی در روزهای آینده به ایران باز میگردد.
سرقت از منزل فروهرها وجلوگیری از برگزاری مراسم یادبود فروهرها در دولت حسن روحانی، در دو سال گذشته بارها مورد انتقاد پرستو فروهر بوده است. ۱۷سال پیش در آذر ١٣٧٧ نیروهای امنیتی وزارت اطلاعات پروانه و داریوش #فروهر را در منزلشان به قتل رساندند. قتل این شخصیت ملی و سیاسی ایران بخشی از مجموعهای از قتلها بود که به عنوان «قتلهای زنجیرهای» از آن یاد میکنند.
متن کامل یادداشتی که #پرستوفروهر در اختیار ما قرار داده است:
مدتی پیش باخبر شدم که بار دیگر به خانهی پدرومادرم در تهران دستبرد زده شده است. دستبرد پیشین در اردیبهشتماه امسال رخ داده بود.
به روایت بستگانم، که چند ساعت پس از واقعه خود را به آن خانه رساندهاند، ویرانی و غارت این بار ابعاد گستردهای داشته است. به گفتهی آهنگری که به کمک فراخوانده شده، #تجاوزگران با استفاده از پتک و ارهی برقی به درون خانه راه باز کردهاند. شواهد موجود نه تنها نمایانگر کارکشتگی آنان و کارایی ابزارهایشان، که آشکارکنندهی آزادیعملی ست که از آن برخوردار بودهاند.
اگر دستبرد پیشین به قصد تکرار تصویرهای تفتیش و تجاوز انجام شده بود و به بردن چند شیء نمادین بسنده کرده بودند، این بار اما هدفشان غارت گستردهی این خانه بوده است. نه تنها فرش و قالیچه و شمعدان و ظرف و قاب عکس و شیر آب و اسبابی از این دست، که بسیاری از لباسها و اشیاء شخصی پدرومادر نازنینم را نیز بردهاند. گستردگی دستبرد نمایانگر زمان طولانی آن است و تأییدی بر آزادیعمل دستبردزنندگان به هنگام ارتکاب جرم.
ادامه در پست بعدی
@Tavaana_TavaanaTech
پرسش اینجاست که در محلهای در مرکز شهر تهران با بافت فشردهی خانهها و ساکنان پرشمار، در کوچهای که راه میان دو خیابان اصلیست و تا نیمههای شب معبر خودروها، چگونه چنین گسترهای از قدرت و آزادیعمل برای یورش و غارت فراهم بوده است؟
آیا چنین آزادی عمل گستردهای، در چنین موقعیتی از شهر جز در همسویی نهادهای رسمی قابل تصور است؟ دهههاست که در کشور ما اعمال خشونت سیاسی از مجراهای غیررسمی به ابزاری پنهان در دست سردمداران حکومتی بدل شده است. نمونهها کم نبودهاند؛ گروههای فشار که به ظاهر «خودجوش» و زیر نام «تعهد مکتبی» به مناسبتها و مکانهای ناخوشایند برای سردمداران حکومتی هجوم بردهاند، جوخههای پنهان مرگ که دگراندیشان را اینجا و آنجا به قتل رساندهاند، آنان که به بهانهی «غیرت و آبرو» به چهره و تن زنان «بدحجاب» اسید پاشیدهاند، بدگویانی که تهمتهای کثیف زدهاند و شایعه و دروغ پراکندهاند تا آوازهی مخالفان سیاسی را بیالایند.
آیا چنین بافتی از خشونت و تجاوز بدون پشتیبانی ساختارهای رسمی قدرت قابل تصور است؟
و پرسش دیگر اینجاست که آیا تجاوز به خانهی فروهرها جز در فضای ترسخوردهای که گماشتگان امنیتی سالهاست با شدت و پیگیری بر گرداگرد آن تحمیل میکنند، ممکن بوده است؟ و آیا چشمپوشی و سکوت، فضای لازم را برای تجاوزگران نگشوده است؟
دستبرد اخیر را باید در پسزمینهی تاریخی این خانه دید و دریافت. در طی سالهای زندگی داریوش و پروانه فروهر این خانه جایگاه تلاشهای سیاسی آنان بود و به مرور به مکانی برای رفتوآمد و همگرایی دگراندیشان، مکانی برای پایداری در برابر ستم بدل شد، پیوسته زیر کنترل امنیتی و همواره مورد تهدید. در شب یکم آذر ۱۳۷۷ که تیم عملیاتی وزارت اطلاعات به این خانه هجوم برد و فروهرها را در خفا به قتل رساند، این مکان به قتلگاه دو چهرهی برجسته و پراحترام مخالفان سیاسی بدل شد. همان روز و در پی پخش خبر جنایت، گماشتگان انتظامی به بهانهی ردیابی قاتلان، این خانه را به تصرف خود درآوردند. آنچه کردند اما تفتیش خانه بود و غارت سندها و آرشیوهای سیاسی، که در آن نگهداری میشد. هیچ گزارش رسمی دربارهی این عملکرد داده نشد و آنچه به غارت رفت هیچگاه بازگردانده نشد.
هنگامی که موج اعتراض به قتلهای سیاسی در جامعه فراگیر شد، این خانه پذیرای مردم پرشماری شد که میآمدند تا آنجا را به مکانی برای سوگواری و همبستگی و اعتراض بدل کنند. اگرچه با اوجگیری سرکوب، این موج اعتراض به نتیجهی درخور نرسید، اما خواستهی پیگیری و دادرسی قتلهای سیاسی در حافظهی جمعی ماند. خانه و قتلگاه فروهرها گواهی شد بر حقانیت این خواسته، مکانی برای بهیادآوردن؛ بهیادآوردن زندگی پرتکاپوی دو آزادیخواه، بهیادآوردن آن جنایت سیاسی که قربانیاش شدند، بهیادآوردن یک دادخواهی ناتمام و مسئولیت پیشبرد آن.
و حالا سالهاست که این خانه مکان دعوت برای بزرگداشت کشتهشدگان در سالروز قتل آنان شده است. ممنوعیت بیوقفهی این بزرگداشت، که هرساله با شدت و حدت تحمیل میشود، کنترل امنیتی این خانه در ورای آن سالروز، که به صورت پیگیر و با شگردهای گوناگون اعمال میشود، نمایانگر عمق کینهی نظام حاکم از داریوش و پروانه فروهر و میراث سیاسی آنان است. تجاوز به خانهی آنان و غارت یادگارهایشان نیز پیآمد این کینه است.
به زودی عازم تهران هستم؛ راهی خانهی پدرومادرم. دوباره رد پای یورش و دستبرد را مستند خواهم کرد، گزارش خواهم نوشت، تعمیرات لازم را خواهم کرد و به آشفتگی سر و سامان خواهم داد. یادگارهای پدرومادرم که به غارت رفتهاند جایگزینی ندارند و نبودشان زخمی ست که در حافظهی این خانه خواهد ماند. اما اعتراض به این تجاوز نیز برگی خواهد شد از تاریخ پایداری که در این خانه نمود یافته است.
اگرچه روبرویی با آن خانهی درهمشکسته دردناک خواهد بود، با این امید میروم که صدای اعتراض بلند خواهد شد و به دریافت حس مسئولیت در برابر اینگونه مکانها، که حافظ تاریخ دگراندیشاناند، دامن خواهد زد. پاسداری و تلاش برای ماندگاری مکانهای یادآوری تاریخ، مسئولیتی جمعیست که تنها در همبستگی و همکاری ممکن خواهد شد. با این برداشت، امید میبندم به روزهای بهتر.
پرستو فروهر، سوم بهمن ۱۳۹۴
iranwire.com ایران وایر
@Tavaana_Tavaanatech
آیا چنین آزادی عمل گستردهای، در چنین موقعیتی از شهر جز در همسویی نهادهای رسمی قابل تصور است؟ دهههاست که در کشور ما اعمال خشونت سیاسی از مجراهای غیررسمی به ابزاری پنهان در دست سردمداران حکومتی بدل شده است. نمونهها کم نبودهاند؛ گروههای فشار که به ظاهر «خودجوش» و زیر نام «تعهد مکتبی» به مناسبتها و مکانهای ناخوشایند برای سردمداران حکومتی هجوم بردهاند، جوخههای پنهان مرگ که دگراندیشان را اینجا و آنجا به قتل رساندهاند، آنان که به بهانهی «غیرت و آبرو» به چهره و تن زنان «بدحجاب» اسید پاشیدهاند، بدگویانی که تهمتهای کثیف زدهاند و شایعه و دروغ پراکندهاند تا آوازهی مخالفان سیاسی را بیالایند.
آیا چنین بافتی از خشونت و تجاوز بدون پشتیبانی ساختارهای رسمی قدرت قابل تصور است؟
و پرسش دیگر اینجاست که آیا تجاوز به خانهی فروهرها جز در فضای ترسخوردهای که گماشتگان امنیتی سالهاست با شدت و پیگیری بر گرداگرد آن تحمیل میکنند، ممکن بوده است؟ و آیا چشمپوشی و سکوت، فضای لازم را برای تجاوزگران نگشوده است؟
دستبرد اخیر را باید در پسزمینهی تاریخی این خانه دید و دریافت. در طی سالهای زندگی داریوش و پروانه فروهر این خانه جایگاه تلاشهای سیاسی آنان بود و به مرور به مکانی برای رفتوآمد و همگرایی دگراندیشان، مکانی برای پایداری در برابر ستم بدل شد، پیوسته زیر کنترل امنیتی و همواره مورد تهدید. در شب یکم آذر ۱۳۷۷ که تیم عملیاتی وزارت اطلاعات به این خانه هجوم برد و فروهرها را در خفا به قتل رساند، این مکان به قتلگاه دو چهرهی برجسته و پراحترام مخالفان سیاسی بدل شد. همان روز و در پی پخش خبر جنایت، گماشتگان انتظامی به بهانهی ردیابی قاتلان، این خانه را به تصرف خود درآوردند. آنچه کردند اما تفتیش خانه بود و غارت سندها و آرشیوهای سیاسی، که در آن نگهداری میشد. هیچ گزارش رسمی دربارهی این عملکرد داده نشد و آنچه به غارت رفت هیچگاه بازگردانده نشد.
هنگامی که موج اعتراض به قتلهای سیاسی در جامعه فراگیر شد، این خانه پذیرای مردم پرشماری شد که میآمدند تا آنجا را به مکانی برای سوگواری و همبستگی و اعتراض بدل کنند. اگرچه با اوجگیری سرکوب، این موج اعتراض به نتیجهی درخور نرسید، اما خواستهی پیگیری و دادرسی قتلهای سیاسی در حافظهی جمعی ماند. خانه و قتلگاه فروهرها گواهی شد بر حقانیت این خواسته، مکانی برای بهیادآوردن؛ بهیادآوردن زندگی پرتکاپوی دو آزادیخواه، بهیادآوردن آن جنایت سیاسی که قربانیاش شدند، بهیادآوردن یک دادخواهی ناتمام و مسئولیت پیشبرد آن.
و حالا سالهاست که این خانه مکان دعوت برای بزرگداشت کشتهشدگان در سالروز قتل آنان شده است. ممنوعیت بیوقفهی این بزرگداشت، که هرساله با شدت و حدت تحمیل میشود، کنترل امنیتی این خانه در ورای آن سالروز، که به صورت پیگیر و با شگردهای گوناگون اعمال میشود، نمایانگر عمق کینهی نظام حاکم از داریوش و پروانه فروهر و میراث سیاسی آنان است. تجاوز به خانهی آنان و غارت یادگارهایشان نیز پیآمد این کینه است.
به زودی عازم تهران هستم؛ راهی خانهی پدرومادرم. دوباره رد پای یورش و دستبرد را مستند خواهم کرد، گزارش خواهم نوشت، تعمیرات لازم را خواهم کرد و به آشفتگی سر و سامان خواهم داد. یادگارهای پدرومادرم که به غارت رفتهاند جایگزینی ندارند و نبودشان زخمی ست که در حافظهی این خانه خواهد ماند. اما اعتراض به این تجاوز نیز برگی خواهد شد از تاریخ پایداری که در این خانه نمود یافته است.
اگرچه روبرویی با آن خانهی درهمشکسته دردناک خواهد بود، با این امید میروم که صدای اعتراض بلند خواهد شد و به دریافت حس مسئولیت در برابر اینگونه مکانها، که حافظ تاریخ دگراندیشاناند، دامن خواهد زد. پاسداری و تلاش برای ماندگاری مکانهای یادآوری تاریخ، مسئولیتی جمعیست که تنها در همبستگی و همکاری ممکن خواهد شد. با این برداشت، امید میبندم به روزهای بهتر.
پرستو فروهر، سوم بهمن ۱۳۹۴
iranwire.com ایران وایر
@Tavaana_Tavaanatech
تفریح با تماشای رنج حیوانات
در یکی از توابع زنجان، مبارزه بین سگ ها برگزار شد @Tavaana_Tavaanatech 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
در یکی از توابع زنجان، مبارزه بین سگ ها برگزار شد @Tavaana_Tavaanatech 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
تفریح با تماشای #رنج #حیوانات
در یکی از توابع زنجان، #مبارزه بین سگ ها برگزار شد! تصاویر منتشر شده عده زیادی از جمله کودکان را مشغول تماشای درد و آزار دیدن سگ ها نشان می دهد. سگ هایی که در انتها مسابقه خونین و مالین به گوشه ای می افتند.
#سگ هایی که برای جنگیدن آموزش دیده اند تا برخی افراد لذت ببرند.
مسئولین محیط زیست زنجان پس از انتشار این تصاویر گفتند با برگزارکنندگان این برنامه برخورد جدی می کنند.
در جامعه ما آستانه تحمل پایین است و تعداد نزاع های خیابانی و میزان جرم و #خشونت بالاست. وقتی چنین رفتاری با حیوانات را روا می داریم خلق و خوی خشن را تقویت می کنیم. روح و روان افراد به خشونت عادت می کند. به خصوص کودکانی که چنین صحنه های زشتی را تماشا می کنند.
https://t.co/ESydPsB3xL
https://t.co/ESydPsB3xL https://t.co/CrwTkuNArH
@Tavaana_Tavaanatech
در یکی از توابع زنجان، #مبارزه بین سگ ها برگزار شد! تصاویر منتشر شده عده زیادی از جمله کودکان را مشغول تماشای درد و آزار دیدن سگ ها نشان می دهد. سگ هایی که در انتها مسابقه خونین و مالین به گوشه ای می افتند.
#سگ هایی که برای جنگیدن آموزش دیده اند تا برخی افراد لذت ببرند.
مسئولین محیط زیست زنجان پس از انتشار این تصاویر گفتند با برگزارکنندگان این برنامه برخورد جدی می کنند.
در جامعه ما آستانه تحمل پایین است و تعداد نزاع های خیابانی و میزان جرم و #خشونت بالاست. وقتی چنین رفتاری با حیوانات را روا می داریم خلق و خوی خشن را تقویت می کنیم. روح و روان افراد به خشونت عادت می کند. به خصوص کودکانی که چنین صحنه های زشتی را تماشا می کنند.
https://t.co/ESydPsB3xL
https://t.co/ESydPsB3xL https://t.co/CrwTkuNArH
@Tavaana_Tavaanatech
zanjan.isna.ir
وقتی زجر دادن تفریح برخی انسانها میشود
Iranian Students' News Agency is one of the major news agencies in Iran
قدرت نه گفتن زمانی که همه بله می گویند
کارگری که بخاطر این تصویر معروف شد
او در یک جشن درسال 1937 در هامبورگ تنها کسی بود که سلام هیتلری نداده بود.
The worker August Landmesser, the one worker who in 1937 Hamburg became famous for refusing to hail Hitler.
@Tavaana_TavaanaTech
کارگری که بخاطر این تصویر معروف شد
او در یک جشن درسال 1937 در هامبورگ تنها کسی بود که سلام هیتلری نداده بود.
The worker August Landmesser, the one worker who in 1937 Hamburg became famous for refusing to hail Hitler.
@Tavaana_TavaanaTech
پروژه رواداری در صدد است تا منبع الهامی باشد برای #پلورالیسم (چندفرهنگی)، آگاهی، #آزادی مذهبی و به رسمیت شناختن تفاوت در میان شهروندان. پروژه رواداری با تهیه و استفاده از مجموعه متنوعی از منابع آموزشی به زبانهای فارسی، عربی و انگلیسی، بر نقش هر فرد برای مقابله با نفرت تاکید داشته و به برشمردن فواید زندگی #روادارانه در جامعهای باز و آزاد میپردازد. پروژه روادری از طریق آموزش سعی دارد تا جلوی اذیت و آزار و نسلکشی [اقلیتها] را گرفته و بذرهای بنیادین جامعهای پایدار و متنوع را در خاورمیانه بزرگ کاشته و پرورش دهد.
پروژه #رواداری از طریق برقراری ارتباط و مشارکت شهروندی با کشورهای عرب و فارسی زبان در صدد است تا منبع الهامی باشد برای برقراری جوامعی آزاد، عادلانه و در آرامش، در خاورمیانه.
در این ویدیو عزیز ابوساره، رویکردی منحصر به فرد برای برقراری #صلح ارائه میکند.
این فعال #فلسطینی، وقتی هجده ساله بود تصمیم گرفت در کلاسهای زبان عبری شرکت کند تا بتواند در شغلی مشغول به کار شود. این اولین باری بود که وی با یهودیانی برخورد داشت که سرباز نبودند. بعد از #دوستی با ایشان، وی تصمیم گرفت زندگی خویش را وقف نابودی دیوارهای حائلی کند که میان فرهنگها قرار گرفتهاند. این همکار تد نشان میدهد چگونه مراودات ساده با مردم در فرهنگهای مختلف میتواند باعث از بین رفتن دههها #نفرت شود.
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
پروژه #رواداری از طریق برقراری ارتباط و مشارکت شهروندی با کشورهای عرب و فارسی زبان در صدد است تا منبع الهامی باشد برای برقراری جوامعی آزاد، عادلانه و در آرامش، در خاورمیانه.
در این ویدیو عزیز ابوساره، رویکردی منحصر به فرد برای برقراری #صلح ارائه میکند.
این فعال #فلسطینی، وقتی هجده ساله بود تصمیم گرفت در کلاسهای زبان عبری شرکت کند تا بتواند در شغلی مشغول به کار شود. این اولین باری بود که وی با یهودیانی برخورد داشت که سرباز نبودند. بعد از #دوستی با ایشان، وی تصمیم گرفت زندگی خویش را وقف نابودی دیوارهای حائلی کند که میان فرهنگها قرار گرفتهاند. این همکار تد نشان میدهد چگونه مراودات ساده با مردم در فرهنگهای مختلف میتواند باعث از بین رفتن دههها #نفرت شود.
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
کف بزنید، جیغ بزنید، سوت بکشید!
(شما هم این تجربه را داشتهاید؟)
@Tavaana_Tavaanatech 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
(شما هم این تجربه را داشتهاید؟)
@Tavaana_Tavaanatech 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
کف بزنید، جیغ بزنید، سوت بکشید!
(شما هم این تجربه را داشتهاید؟)
اخیرا وقتی میخواهی بروی برای تماشای یک برنامه تفریحی مثل خوانندگی، آهنگنوازی، سرگرمی، جوکپراکنی و از این قبیل امور، با مشکل عجیبی روبهرو میشوی. این برنامهها البته در تهران و شهرهای بزرگ ولی عمدتا در کیش اجرا میشوند!
حالا رفتهای ناهار بخوری، شام بخوری یا در یک آمفیتئاتر نمایشی را تماشا کنی. به محض آنکه مجری روی صحنه پیدایش شد، دستور میدهد او را تشویق کنید. جمعیت کف میزنند، #تشویق میکنند ولی مجری میگوید: همین؟ اینم تشویق بود؟ باید طوری تشویق کنید که این سالن بلرزد. مردم غذاخوردن را رها کرده با شدت هرچهتمامتر دست میزنند تا مجری راضی شود بعد دستور صادر میشود دستها بالا همه باید تسلیم شوند!
در هیچکجای دنیا ندیدم که مجری برنامه تفریحی مردم را وادار کند او را تشویق کنند و حتی مقدار تشویق هم مورد ایراد قرار بگیرد. حضار خیال میکنند آمدهاند با پولی که داده و بلیتی که خریده یا هرچه، مجریان و خوانندگان و نوازندگان و کمدینها بیایند آنها را سرگرم کنند ولی چه اشتباهی! مردم آمدهاند که مجریها را سرگرم کرده برایشان دست بزنند! کاشکی قضیه با دستزدن تمام میشد، هنوز دستزدن تمام نشده، مجری میگوید ما را با جیغ تشویق کنید. آخر این چه تشویقکردنی است که مردم باید جیغ بکشند؟ اگر جیغ آنها کم باشد دوباره تذکر شروع میشود که این چه جیغ مسخرهای بود و مردم باید طبق دستور چنان جیغی بکشند که گویی بمباران هیدروژنی شده است. بعد دستور دستها بالا داده میشود و دستها باید آنقدر بالا بماند تا مجری رضایت دهد پایین بیاید و بالاخره مجری به جیغ آخری رضایت میدهد و بعد دستور جدید صادر میشود باید سوت بزنید. باید صدای انواع و اقسام سوتها؛ از بلبلی گرفته تا لاتی و سگی و... چنان در سالن بلند شود که گویی مسابقه سوت است.
حالا مردم سادهدل خیال میکنند تشویقات تمام شده میتوانند نفس راحتی بکشند و برنامه اصلی شروع میشود ولی کور خواندهاند. یک مرتبه مجری عوض میشود اولی میرود و دومی میآید. دوباره روز از نو و روزی از نو. این مجری جدید هم باید تشویق شود، #انرژی بگیرد، #شاد و #شنگول شود البته بین خودمان محرمانه بماند مقداری وقت برنامه در میان کفزدن و جیغکشیدن و سوتزدن ذوب شده بعد مجری شروع میکند از خودش، از نوازندهها، از گارسون و آشپزها تعریفکردن. بهاینترتیب حضار محترم که بسکه دست زدهاند کف دستشان میسوزد و بسکه جیغ کشیدهاند صدایشان مثل موتورسیکلت شده و بسکه سوت زدهاند دلشان گرفتار صدور باد سوتی شده و دستشان آنقدر بالا بوده که خواب رفته، باید یکبار دیگر تمام کارهای تکراری احمقانه بیمزه را تکرار کنند و بعد هم برای رفع خستگی یک آنتراکت میدهند چون مردم آنقدر جیغوداد کردهاند که خسته شدهاند و مجری آنقدر تشویق دستوری گرفته که تشویقدانش لبریز شده و باید برود برای تشویقهای بعدی آن را خالی کند و بهاینترتیب تنفس داده میشود.
در همهجای دنیا تشویق #هنرمند توسط مردم وقتی عملی میشود که مردم از هنرنمایی او بسیار خوششان آمده، او را با دستزدن تشویق میکنند ولی اینجا قبل از آنکه هیچ کاری بکنند و هنری نشان بدهند و برنامهای اجرا کنند شروع میکنند از مردم بیخبر که معلوم نیست اصولا برنامه چیست، دستها بالا و دستزدن، جیغکشیدن و سوتزدن میگیرند و بعد برنامه طی مراسم باشکوهی شروع میشود.
مجری یک خواننده را معرفی میکند. خواننده به هر یک از نوازندگان اشاره میکند و مردم هم برای هرکدام آنها باید جداگانه کف مرتبی بزنند و بعد #خواننده میخواند. تمام خوانندهها آهنگها و اشعار خوانندگان معروف را میخوانند که ما صدبار شنیدهایم ولی طبعا زیبایی خواننده اصلی نه دیده و نه شنیده میشود. نمیدانم این خوانندهها که اینقدر برای خودشان هنرنمایی قائلند، یک شعر، یک آهنگ خاص خودشان را ندارند! آهنگهای ٦٠ سال پیش را برای حضار محترم میخوانند و خیال میکنند شاهکار کردهاند و صدالبته هر آهنگی که تمام میشود باید با کفزدن و سوتزدن و جیغکشیدن خواننده را تشویق کرد که یک آهنگ ٧٠سال پیش را برایمان خوانده است. وقتی برنامه مجری دارد و مرتب دستور کفزدن و جیغ و سوت را صادر میکند میبیند یک پیرمردی سرجایش نشسته و دست نمیزند! در کمال وقاحت یقه پیرمرد را میگیرد: پدرجان! چرا دست نمیزنی؟ از برنامه خوشت نمیآید؟ چرا جیغ نمیکشی صدایت گرفته؟ آهای برای این حاج آقا آب بیاورید بخورد سینهاش صاف شود. چرا سوت نمیزنی دستگاه سوتزنیات گریپاژ کرده؟ پیرمرد فلکزده از ترسش بیخودی دست میزند، داد میزند، سوت میکشد که خودش را از چنگ مجری پررو برهاند. این هم تفریح پیرمردی که آمده مثلا یک شب خوش بگذراند!
(شما هم این تجربه را داشتهاید؟)
اخیرا وقتی میخواهی بروی برای تماشای یک برنامه تفریحی مثل خوانندگی، آهنگنوازی، سرگرمی، جوکپراکنی و از این قبیل امور، با مشکل عجیبی روبهرو میشوی. این برنامهها البته در تهران و شهرهای بزرگ ولی عمدتا در کیش اجرا میشوند!
حالا رفتهای ناهار بخوری، شام بخوری یا در یک آمفیتئاتر نمایشی را تماشا کنی. به محض آنکه مجری روی صحنه پیدایش شد، دستور میدهد او را تشویق کنید. جمعیت کف میزنند، #تشویق میکنند ولی مجری میگوید: همین؟ اینم تشویق بود؟ باید طوری تشویق کنید که این سالن بلرزد. مردم غذاخوردن را رها کرده با شدت هرچهتمامتر دست میزنند تا مجری راضی شود بعد دستور صادر میشود دستها بالا همه باید تسلیم شوند!
در هیچکجای دنیا ندیدم که مجری برنامه تفریحی مردم را وادار کند او را تشویق کنند و حتی مقدار تشویق هم مورد ایراد قرار بگیرد. حضار خیال میکنند آمدهاند با پولی که داده و بلیتی که خریده یا هرچه، مجریان و خوانندگان و نوازندگان و کمدینها بیایند آنها را سرگرم کنند ولی چه اشتباهی! مردم آمدهاند که مجریها را سرگرم کرده برایشان دست بزنند! کاشکی قضیه با دستزدن تمام میشد، هنوز دستزدن تمام نشده، مجری میگوید ما را با جیغ تشویق کنید. آخر این چه تشویقکردنی است که مردم باید جیغ بکشند؟ اگر جیغ آنها کم باشد دوباره تذکر شروع میشود که این چه جیغ مسخرهای بود و مردم باید طبق دستور چنان جیغی بکشند که گویی بمباران هیدروژنی شده است. بعد دستور دستها بالا داده میشود و دستها باید آنقدر بالا بماند تا مجری رضایت دهد پایین بیاید و بالاخره مجری به جیغ آخری رضایت میدهد و بعد دستور جدید صادر میشود باید سوت بزنید. باید صدای انواع و اقسام سوتها؛ از بلبلی گرفته تا لاتی و سگی و... چنان در سالن بلند شود که گویی مسابقه سوت است.
حالا مردم سادهدل خیال میکنند تشویقات تمام شده میتوانند نفس راحتی بکشند و برنامه اصلی شروع میشود ولی کور خواندهاند. یک مرتبه مجری عوض میشود اولی میرود و دومی میآید. دوباره روز از نو و روزی از نو. این مجری جدید هم باید تشویق شود، #انرژی بگیرد، #شاد و #شنگول شود البته بین خودمان محرمانه بماند مقداری وقت برنامه در میان کفزدن و جیغکشیدن و سوتزدن ذوب شده بعد مجری شروع میکند از خودش، از نوازندهها، از گارسون و آشپزها تعریفکردن. بهاینترتیب حضار محترم که بسکه دست زدهاند کف دستشان میسوزد و بسکه جیغ کشیدهاند صدایشان مثل موتورسیکلت شده و بسکه سوت زدهاند دلشان گرفتار صدور باد سوتی شده و دستشان آنقدر بالا بوده که خواب رفته، باید یکبار دیگر تمام کارهای تکراری احمقانه بیمزه را تکرار کنند و بعد هم برای رفع خستگی یک آنتراکت میدهند چون مردم آنقدر جیغوداد کردهاند که خسته شدهاند و مجری آنقدر تشویق دستوری گرفته که تشویقدانش لبریز شده و باید برود برای تشویقهای بعدی آن را خالی کند و بهاینترتیب تنفس داده میشود.
در همهجای دنیا تشویق #هنرمند توسط مردم وقتی عملی میشود که مردم از هنرنمایی او بسیار خوششان آمده، او را با دستزدن تشویق میکنند ولی اینجا قبل از آنکه هیچ کاری بکنند و هنری نشان بدهند و برنامهای اجرا کنند شروع میکنند از مردم بیخبر که معلوم نیست اصولا برنامه چیست، دستها بالا و دستزدن، جیغکشیدن و سوتزدن میگیرند و بعد برنامه طی مراسم باشکوهی شروع میشود.
مجری یک خواننده را معرفی میکند. خواننده به هر یک از نوازندگان اشاره میکند و مردم هم برای هرکدام آنها باید جداگانه کف مرتبی بزنند و بعد #خواننده میخواند. تمام خوانندهها آهنگها و اشعار خوانندگان معروف را میخوانند که ما صدبار شنیدهایم ولی طبعا زیبایی خواننده اصلی نه دیده و نه شنیده میشود. نمیدانم این خوانندهها که اینقدر برای خودشان هنرنمایی قائلند، یک شعر، یک آهنگ خاص خودشان را ندارند! آهنگهای ٦٠ سال پیش را برای حضار محترم میخوانند و خیال میکنند شاهکار کردهاند و صدالبته هر آهنگی که تمام میشود باید با کفزدن و سوتزدن و جیغکشیدن خواننده را تشویق کرد که یک آهنگ ٧٠سال پیش را برایمان خوانده است. وقتی برنامه مجری دارد و مرتب دستور کفزدن و جیغ و سوت را صادر میکند میبیند یک پیرمردی سرجایش نشسته و دست نمیزند! در کمال وقاحت یقه پیرمرد را میگیرد: پدرجان! چرا دست نمیزنی؟ از برنامه خوشت نمیآید؟ چرا جیغ نمیکشی صدایت گرفته؟ آهای برای این حاج آقا آب بیاورید بخورد سینهاش صاف شود. چرا سوت نمیزنی دستگاه سوتزنیات گریپاژ کرده؟ پیرمرد فلکزده از ترسش بیخودی دست میزند، داد میزند، سوت میکشد که خودش را از چنگ مجری پررو برهاند. این هم تفریح پیرمردی که آمده مثلا یک شب خوش بگذراند!
این برنامههایی که مردم بیشتر از مجریان در فعالیت و سروصدا هستند میگذرد؛ درست مثل سیخی که از وسط کباب بگذرد.
سروصدا آنقدر زیاد است که مدعوین محترم با بغلدستیشان یک کلمه نمیتوانند حرف بزنند چون صدا به صدا نمیرسد.
و بالاخره مدعوین محترم که چندساعتی خوانندگان و نوازندگان و مجریان برنامه را تا توانستهاند سرگرم کرده، وقت برنامه را گذرانده، وقتی هدر داده، کف دستشان میسوزد، صدایشان درنمیآید و سوتشان باتری تمام کرده، افتان و خیزان بلند میشوند که به خانههایشان پناه ببرند. این هم برنامه تفریحی شاد و شنگول برای مردمی که هوس میکنند بعد از سونامی جیغ و سوت و آهنگ تکراری ٧٠ سال پیش و با خاطرهای خوش فرار کنند بروند خانهشان!
جهانگیر هدایت
روزنامه شرق
عکس تزئینی است
@Tavaana_TavaanaTech
سروصدا آنقدر زیاد است که مدعوین محترم با بغلدستیشان یک کلمه نمیتوانند حرف بزنند چون صدا به صدا نمیرسد.
و بالاخره مدعوین محترم که چندساعتی خوانندگان و نوازندگان و مجریان برنامه را تا توانستهاند سرگرم کرده، وقت برنامه را گذرانده، وقتی هدر داده، کف دستشان میسوزد، صدایشان درنمیآید و سوتشان باتری تمام کرده، افتان و خیزان بلند میشوند که به خانههایشان پناه ببرند. این هم برنامه تفریحی شاد و شنگول برای مردمی که هوس میکنند بعد از سونامی جیغ و سوت و آهنگ تکراری ٧٠ سال پیش و با خاطرهای خوش فرار کنند بروند خانهشان!
جهانگیر هدایت
روزنامه شرق
عکس تزئینی است
@Tavaana_TavaanaTech
خاطرات یک #طاقچه مرمر
طاقچهای بود از مرمر سبز، با گچبریهای دالبری و دندانهدندانه، دور تا دور حاشیه گل و مرغ گچی رنگی داشت، قاب عکس آقابزرگ را به دیوارش تکیه داده بودند، کنار قرآن که اسم و روز تولد همه دخترها و پسرها و نوهها به خط خوش در حاشیه صفحه آخرش نوشته بود. طاقچه دلبازی بود با قلاببافی سفید گلداری که خانمجان در شبهای زمستانی بافته بود. و دو تا گلدان میناکاری که این سر و آن سر گذاشته بود با گلهای نارنجی و صورتی و قرمز. طاقچه قشنگی بود، تا قبل از این که #خانه را بکوبند که #آپارتمان بسازند ...
عکس: برنا قاسمی - ایسنا bit.ly/1ng26vj
#معماری #هویت #شهرسازی #گچبری
طاقچهای بود از مرمر سبز، با گچبریهای دالبری و دندانهدندانه، دور تا دور حاشیه گل و مرغ گچی رنگی داشت، قاب عکس آقابزرگ را به دیوارش تکیه داده بودند، کنار قرآن که اسم و روز تولد همه دخترها و پسرها و نوهها به خط خوش در حاشیه صفحه آخرش نوشته بود. طاقچه دلبازی بود با قلاببافی سفید گلداری که خانمجان در شبهای زمستانی بافته بود. و دو تا گلدان میناکاری که این سر و آن سر گذاشته بود با گلهای نارنجی و صورتی و قرمز. طاقچه قشنگی بود، تا قبل از این که #خانه را بکوبند که #آپارتمان بسازند ...
عکس: برنا قاسمی - ایسنا bit.ly/1ng26vj
#معماری #هویت #شهرسازی #گچبری
isna.ir
خاطرات یک طاقچه مرمر
طاقچهای بود از مرمر سبز، با گچبریهای دالبری و دندانهدندانه، دور تا دور حاشیه گل و مرغ گچی...
تِلو تِلو در خيابان!
خرید و فروش و مصرف مشروبات الکلی در ایران غیرقانونی است و مجازات دارد. بر اساس احکام اسلام و قانون مجازات اسلامی در ایران، نوشیدن مشروب الکلی برای مسلمانان جرم است و اگر کسی مشروب بنوشد، در بارهای اول و دوم ۸۰ ضربه شلاق می خورد.
اما اگر کسی که دو بار به جرم نوشیدن الکل شلاق خورده است، برای بار سوم مشروب بنوشد، طبق قانون مجازات اسلامی به مرگ محکوم می شود. با این حال آمار نشان از افزایش روزافزون مصرف الکل در جامعه دارد.
روزنامه قانون در گزارشی با عنوان «تلو تلو در خیابان» در مورد این مصرف الکل نوشته است و به افزایش مصرف نوشیدنیهای الکلی در زنان در ایران اشاره کرده است.
روزنامه قانون مینویسد:
«افزایش مصرف الکل در جامعه ایرانی، رخدادی است که در سالهای اخیر به عنوان آسیبی جدی به خصوص میان جوانان مطرح بوده و در این میان، گرایش به مصرف الکل در میان زنان نیز قابل تامل است. باآنکه آمار رسمی ای از میزان مصرف الکل در میان زنان ایرانی وجود ندارد، اما آمارهای غیر رسمی از سهم ۳۰ درصدی زنان در میان مصرف کنندگان الکل حکایت داشته که آسیبهای بسیاری را به تبع خود دارد.
چندی قبل آخرین آماری که سایت بهداشت جهانی در دوسال قبل از میزان مصرف الکل میان کشورهای مختلف ارائه داد، رتبه نوزدهم را برای ایران در میان کشورهای مختلف قائل شد که البته در جدول کلی، ایران به لحاظ سرانه مصرف الکل (در سطح ملی)، رتبه ۱۶۶ را داراست اما اگر کسانی را که مطلقا مشروب نمیخورند از محاسبه کنار بگذاریم، سرانه مصرف الکل در ایران و بین کسانی که مشروبخوار هستند ۲۵ لیتر در سال است (مردان حدود ۲۷ و زنان حدود ۱۸) و به این ترتیب ایران در مقام ۱۹ جدول قرار میگیرد. سهم قابل توجه گروهی از زنان در مصرف الکل اما اتفاقی نامیمون برای جامعه ایرانی است که آسیبهای مختلفی را برای زنان مصرف کننده الکل میتواند به همراه داشته باشد.
از این رو، قابل مشاهده است تعداد زنان و دخترانی که بعداز افتادن در گرداب مصرف الکل و به اصطلاح الکلی شدن، به دنبال ترک مصرف آن هستند. این گروه از زنان، #اعتیاد دارند و اعتیادشان به مصرف الکل است که مصرف مداوم آن، مشکلاتی جدی برایشان به همراه آورده و در تلاش برای ترک آن هستند.
افزایش مراجعه زنان الکلی
در 9 سال گذشته کار با زنان مصرف کننده مواد، به عنوان روانشناس، دختران و زنان مصرف کننده الکلی و #دائم_الخمر را کمتر از انگشتان دست دیده بودم. آنچه این روزها قابل تامل است، تعداد دختران جوانی است که برای درمان اعتیاد به الکل به مرکز درمانی اقامتی موسسه سیمای سبز رهایی (کمپ مرهم) مراجعه میکنند، حقیقتا نمیدانم #کمپ میتواند راهکار مناسبی برای این افراد باشد یا نه، فقط در سال گذشته برابر همه سالهای کاری قبلم مراجعان مونث وابسته به الکل داشتهام که به جهت عدم آگاهی از طریقه رواندرمانی آنها، اقدام به شرکت در معدود کارگاههای آموزشی موجود کردم که ویژه پزشکان بود و نه روانشناسان! مرکز اقامت میان مدت ویژهای برای درمان و ترک الکل #زنان در کشور وجود ندارد و این درحالی است که تعداد زنان وابسته به الکل در حال افزایش است و زنان در مقابل مصرف #الکل آسیب پذیرتر از مردان هستند.
برگرفته از گزارش سپیده علیزاده
روزنامه قانون
#مشروبات_الکلی
#مشروباتالکلی
@Tavaana_TavaanaTech
خرید و فروش و مصرف مشروبات الکلی در ایران غیرقانونی است و مجازات دارد. بر اساس احکام اسلام و قانون مجازات اسلامی در ایران، نوشیدن مشروب الکلی برای مسلمانان جرم است و اگر کسی مشروب بنوشد، در بارهای اول و دوم ۸۰ ضربه شلاق می خورد.
اما اگر کسی که دو بار به جرم نوشیدن الکل شلاق خورده است، برای بار سوم مشروب بنوشد، طبق قانون مجازات اسلامی به مرگ محکوم می شود. با این حال آمار نشان از افزایش روزافزون مصرف الکل در جامعه دارد.
روزنامه قانون در گزارشی با عنوان «تلو تلو در خیابان» در مورد این مصرف الکل نوشته است و به افزایش مصرف نوشیدنیهای الکلی در زنان در ایران اشاره کرده است.
روزنامه قانون مینویسد:
«افزایش مصرف الکل در جامعه ایرانی، رخدادی است که در سالهای اخیر به عنوان آسیبی جدی به خصوص میان جوانان مطرح بوده و در این میان، گرایش به مصرف الکل در میان زنان نیز قابل تامل است. باآنکه آمار رسمی ای از میزان مصرف الکل در میان زنان ایرانی وجود ندارد، اما آمارهای غیر رسمی از سهم ۳۰ درصدی زنان در میان مصرف کنندگان الکل حکایت داشته که آسیبهای بسیاری را به تبع خود دارد.
چندی قبل آخرین آماری که سایت بهداشت جهانی در دوسال قبل از میزان مصرف الکل میان کشورهای مختلف ارائه داد، رتبه نوزدهم را برای ایران در میان کشورهای مختلف قائل شد که البته در جدول کلی، ایران به لحاظ سرانه مصرف الکل (در سطح ملی)، رتبه ۱۶۶ را داراست اما اگر کسانی را که مطلقا مشروب نمیخورند از محاسبه کنار بگذاریم، سرانه مصرف الکل در ایران و بین کسانی که مشروبخوار هستند ۲۵ لیتر در سال است (مردان حدود ۲۷ و زنان حدود ۱۸) و به این ترتیب ایران در مقام ۱۹ جدول قرار میگیرد. سهم قابل توجه گروهی از زنان در مصرف الکل اما اتفاقی نامیمون برای جامعه ایرانی است که آسیبهای مختلفی را برای زنان مصرف کننده الکل میتواند به همراه داشته باشد.
از این رو، قابل مشاهده است تعداد زنان و دخترانی که بعداز افتادن در گرداب مصرف الکل و به اصطلاح الکلی شدن، به دنبال ترک مصرف آن هستند. این گروه از زنان، #اعتیاد دارند و اعتیادشان به مصرف الکل است که مصرف مداوم آن، مشکلاتی جدی برایشان به همراه آورده و در تلاش برای ترک آن هستند.
افزایش مراجعه زنان الکلی
در 9 سال گذشته کار با زنان مصرف کننده مواد، به عنوان روانشناس، دختران و زنان مصرف کننده الکلی و #دائم_الخمر را کمتر از انگشتان دست دیده بودم. آنچه این روزها قابل تامل است، تعداد دختران جوانی است که برای درمان اعتیاد به الکل به مرکز درمانی اقامتی موسسه سیمای سبز رهایی (کمپ مرهم) مراجعه میکنند، حقیقتا نمیدانم #کمپ میتواند راهکار مناسبی برای این افراد باشد یا نه، فقط در سال گذشته برابر همه سالهای کاری قبلم مراجعان مونث وابسته به الکل داشتهام که به جهت عدم آگاهی از طریقه رواندرمانی آنها، اقدام به شرکت در معدود کارگاههای آموزشی موجود کردم که ویژه پزشکان بود و نه روانشناسان! مرکز اقامت میان مدت ویژهای برای درمان و ترک الکل #زنان در کشور وجود ندارد و این درحالی است که تعداد زنان وابسته به الکل در حال افزایش است و زنان در مقابل مصرف #الکل آسیب پذیرتر از مردان هستند.
برگرفته از گزارش سپیده علیزاده
روزنامه قانون
#مشروبات_الکلی
#مشروباتالکلی
@Tavaana_TavaanaTech
زادروز ویرجینیا وولف، رماننویس و منتقد فمینیست
@Tavaana_Tavaanatech 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
@Tavaana_Tavaanatech 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
زادروز ویرجینیا وولف، #رماننویس و #منتقد #فمینیست
آدلاین ویرجینیا وولف، رماننویس، #ناشر، منتقد و فمینیست انگلیسی در ۲۵ ژانویهی ۱۸۸۲ در شهر لندن به دنیا آمد. مادر ویرجینیا مدل بود. خانوادهی ویرجینیا اهل علم و ادب بودند. پدرش لسلی استیفن مردی ادیب و منتقدی مشهور بود. و همسرش لئونارد وولف کتابهایی در زمینهی اقتصاد و سیاست نوشته بود. چارلز داروین از بستگان وولف بود و خانهی آنها مدام در آمد و شد بزرگان و فرهیختگان قرار داشت. کتابخانهی پدر پر از کتابهایی بود که ویرجینیا از نوجوانی از آنها بهره میبرد. او آثار نویسندگان بزرگی همچون جیمز جویس، هنری جیمز و مارسل پروست را در این کتابخانه خوانده بود.
ویرجینیا در سیزدهسالگی مادرش را از دست داد و پس از این حادثهی دلخراش ناگهانی، ویرجینیا خواهر ناتنیاش را نیز از دست داد. فشارهای عصبی وارد شده بر ویرجینیا در اثر این فقدانها موجب شد که دو سال بعد ویرجینیا دچار حملهی عصبی بشود. با همه ی این دشواریها ویرجینیا بین سالهای ۱۸۹۷ تا ۱۹۰۱ موفق شد در دانشکدهی زنان کالج سلطنتی لندن درسهایی در زبان یونانی و لاتین و آلمانی و همچنین تاریخ بخواند. ویرجینیا ۲۲ سال داشت که پدرش را نیز از دست داد.
از میان آثار ویرجینیا وولف کتابهای «اتاقی از آن خود» توسط نشر نیلوفر و با ترجمهی صفورا نوربخش، «موجها» با ترجمهی مهدی غبرایی و توسط نشر افق، «به سوی فانوس دریایی» ترجمهی صالح حسینی- که بعدها این ترجمه لغو مجوز شد-، و … به فارسی ترجمه شده است.
از معروفترین اثر وولف که از قضا داستان هم نیست، کتاب «اتاقی از آن خود» است. این کتاب را وولف در سن ۴۷ سالگی خود منتشر کرد. این کتاب در کلاسهای آئین نگارش پایههای مختلف در دانشگاه تدریس میشود.بسیاری از منتقدان این کتاب را شکلدهندهی جریان فکری #فمینیستی و نقد ادبی فمینیستی میدانند.فکر نوشتن این کتاب زمانی در ذهن وولف جرقه خورد که در بستر بیماری افتاده بود. او قصد داشت کتاب امواج را شروع کند اما اندیشه ی نوشتن «اتاقی از آن خود» رهایش نمیکرد. او در مورد نوشتن این کتاب میگوید: «با چنان سرعتی مینوشتم که وقتی قلم به دست میگرفتم مثل بطری آبی بودم که سر و ته شده باشد. با نهایت سرعتی که میتوانستم مینوشتم؛ بیش از حد سریع، چون حالا برای تصحیح آن نوشتهها باید زحمت بکشم، اما این روش به آدم #آزادی میدهد و اجازه میدهد از فکری به فکر دیگر بپرد.» ویرجینیا وولف در بخشی از این کتاب به شکسپیر اشاره میکند که چگونه این فرصت را پیدا کرد به لندن برود و به تماشاخانههای آنجا راه پیدا کند و بعد از ما میخواهد که خواهر شکسپیر و موقعیت او را در ذهنمان تجسم کنیم: «هنرش را روی صحنهها، وهوشش را در خيابانها میآزمود و حتی به كاخ ملكه هم راه يافت. فرض كنيم در اين بين خواهر فوقالعاده بااستعداد او در خانه مانده بود. او هم به اندازهی برادرش ماجراجو و خلاق بود و برای ديدن دنيا اشتياق داشت. اما او را به مدرسه نفرستادند.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/cw2ckP
#ویرجینیا_وولف
#ویرجینیاوولف
@Tavaana_Tavaanatech
آدلاین ویرجینیا وولف، رماننویس، #ناشر، منتقد و فمینیست انگلیسی در ۲۵ ژانویهی ۱۸۸۲ در شهر لندن به دنیا آمد. مادر ویرجینیا مدل بود. خانوادهی ویرجینیا اهل علم و ادب بودند. پدرش لسلی استیفن مردی ادیب و منتقدی مشهور بود. و همسرش لئونارد وولف کتابهایی در زمینهی اقتصاد و سیاست نوشته بود. چارلز داروین از بستگان وولف بود و خانهی آنها مدام در آمد و شد بزرگان و فرهیختگان قرار داشت. کتابخانهی پدر پر از کتابهایی بود که ویرجینیا از نوجوانی از آنها بهره میبرد. او آثار نویسندگان بزرگی همچون جیمز جویس، هنری جیمز و مارسل پروست را در این کتابخانه خوانده بود.
ویرجینیا در سیزدهسالگی مادرش را از دست داد و پس از این حادثهی دلخراش ناگهانی، ویرجینیا خواهر ناتنیاش را نیز از دست داد. فشارهای عصبی وارد شده بر ویرجینیا در اثر این فقدانها موجب شد که دو سال بعد ویرجینیا دچار حملهی عصبی بشود. با همه ی این دشواریها ویرجینیا بین سالهای ۱۸۹۷ تا ۱۹۰۱ موفق شد در دانشکدهی زنان کالج سلطنتی لندن درسهایی در زبان یونانی و لاتین و آلمانی و همچنین تاریخ بخواند. ویرجینیا ۲۲ سال داشت که پدرش را نیز از دست داد.
از میان آثار ویرجینیا وولف کتابهای «اتاقی از آن خود» توسط نشر نیلوفر و با ترجمهی صفورا نوربخش، «موجها» با ترجمهی مهدی غبرایی و توسط نشر افق، «به سوی فانوس دریایی» ترجمهی صالح حسینی- که بعدها این ترجمه لغو مجوز شد-، و … به فارسی ترجمه شده است.
از معروفترین اثر وولف که از قضا داستان هم نیست، کتاب «اتاقی از آن خود» است. این کتاب را وولف در سن ۴۷ سالگی خود منتشر کرد. این کتاب در کلاسهای آئین نگارش پایههای مختلف در دانشگاه تدریس میشود.بسیاری از منتقدان این کتاب را شکلدهندهی جریان فکری #فمینیستی و نقد ادبی فمینیستی میدانند.فکر نوشتن این کتاب زمانی در ذهن وولف جرقه خورد که در بستر بیماری افتاده بود. او قصد داشت کتاب امواج را شروع کند اما اندیشه ی نوشتن «اتاقی از آن خود» رهایش نمیکرد. او در مورد نوشتن این کتاب میگوید: «با چنان سرعتی مینوشتم که وقتی قلم به دست میگرفتم مثل بطری آبی بودم که سر و ته شده باشد. با نهایت سرعتی که میتوانستم مینوشتم؛ بیش از حد سریع، چون حالا برای تصحیح آن نوشتهها باید زحمت بکشم، اما این روش به آدم #آزادی میدهد و اجازه میدهد از فکری به فکر دیگر بپرد.» ویرجینیا وولف در بخشی از این کتاب به شکسپیر اشاره میکند که چگونه این فرصت را پیدا کرد به لندن برود و به تماشاخانههای آنجا راه پیدا کند و بعد از ما میخواهد که خواهر شکسپیر و موقعیت او را در ذهنمان تجسم کنیم: «هنرش را روی صحنهها، وهوشش را در خيابانها میآزمود و حتی به كاخ ملكه هم راه يافت. فرض كنيم در اين بين خواهر فوقالعاده بااستعداد او در خانه مانده بود. او هم به اندازهی برادرش ماجراجو و خلاق بود و برای ديدن دنيا اشتياق داشت. اما او را به مدرسه نفرستادند.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/cw2ckP
#ویرجینیا_وولف
#ویرجینیاوولف
@Tavaana_Tavaanatech
Tavaana
ویرجینیا وولف