آموزشکده توانا
57.8K subscribers
30.2K photos
36.3K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
برنامه زنده فیس‌بوکی- اینستاگرامی گفتگو با مسیح علی‌نژاد

جمعه، هفتم اردیبهشت برابر با ۲۷ آوریل، ساعت ۷:۳۰ شب به وقت تهران
bit.ly/2FlbV46

اما شما هم می توانید پرسش های خود را از او بپرسید!

چگونه؟

لطفا به این لینک بروید. پرسش‌های خود از این روزنامه‌نگار را در آنجا بنویسید تا در گفتگوی روز جمعه از او پرسیده شود و او نیز به شما پاسخ بدهد:
https://bit.ly/2FbvUCd

@Tavaana_TavaanaTech
برنامه زنده فیسبوکی - اینستاگرامی با مسیح علی‌نژاد آغاز شد

https://Instagram.com/_u/tavaana

https://facebook.com/tavaana

@Tavaana_TavaanaTech
دکتر کامران ایازی فعال مدنی و زندانی سیاسی سابق که در تجمعات شهر ری دستگیر شده بود، پس از دو روز بازداشت، ساعتی قبل آزاد شد

@Tavaana_TavaanaTech
یک دانش آموز ۱۰ ساله با ۲۱ ضربه چاقو در مشهد کشته شد. جنازه این کودک دیروز ساعت هفت بعداظهر در نزدیک شهرک صنعتی شاندیز و پشت ورزشگاه «ثامن الحجج» کشف شد. به گفته منابع رسمی پیشانی این کودک نیز با تیشه قندشکن شکافته شده بود.

اما این کودک چگونه ربوده شد و به قتل رسید؟

«سیدجواد حسینی» - معاون دادستان مشهد - در گفتگو با خبرگزاری «ایسنا» گفت: «دانش‌آموز ۱۰ ساله روز گذشته هنگامی که ساعت ۱۲ ظهر از منزلشان در خیابان موسوی قوچانی بیرون می‌رود تا با سرویس خود به مدرسه برود، به یاد می‌آورد که راننده سرویس به آنان گفته بوده که به علت مشکلی که برایش پیش آمده چند روزی نمی‌تواند به دنبال دانش‌آموزان بیاید و آنها باید با پدر و مادر خود به مدرسه بروند».

حسینی در ادامه گفت: «این کودک زنگ خانه را می‌زند و به مادر خود می‌گوید به علت اینکه سرویس مدرسه به دنبال او نمی‌آید با تاکسی تلفنی تماس بگیرد تا او را به مدرسه ببرد. در حالی که مادر دانش‌آموز با تاکسی تلفنی تماس می‌گیرد، خودروی پراید سفیدی در مقابل منزل آنها نگه‌ می‌دارد و این کودک به تصور اینکه این خودرو تاکسی تلفنی است پس از گفت‌وگویی کوتاه با راننده پراید سوار خودرو می‌شود و می‌رود».

معاون دادستان مشهد با بیان اینکه «مادر این دانش‌آموز تمام این صحنه‌ها را از آیفون تصویری نگاه می‌کرده است»، ادامه داد: «مادر این کودک که به ماجرا و سرعت رسیدن تاکسی تلفنی شک می‌کند و نگران می‌شود، بلافاصله مجددا با تاکسی تلفنی تماس گرفته و نام خودرو را از مسئول تاکسی تلفنی می‌پرسد و او می‌گوید که ما خودروی سمند فرستادیم، نه خودروی پراید. پس از آن، خانواده پیگیر سرنوشت کودک خود بودند تا اینکه روز گذشته ساعت ۷ بعد از ظهر این کودک در نزدیکی شهرک صنعتی شاندیز و پشت ورزشگاه ثامن‌الحجج در حالی کشف شد که ضربات متعدد چاقو خورده بود و پیشانی‌اش با تیشه قندشکن شکافته شده بود».

سرتیپ «قادر کریمی» - فرمانده انتظامی خراسان رضوی - نیز از موفقیت پلیس در بازداشت قاتل این کودک ۱۰ ساله گفت: « با انجام اقدام های گسترده علمی و اطلاعاتی، کار آگاهان مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی، عامل جنایت را پس از ۳۳ساعت شناسایی و شب گذشته او را در نزدیکی محل سکونتش واقع در محدوده بلوار موسوی قوچانی که با خانه پدر کودک نیز فاصله چندانی ندارد در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر کردند».

بنا به اظهارات منابع رسمی، انگیزه قاتل از چنین عمل وحشیانه ای روشن نیست و تحقیقات در این زمینه ادامه دارد.

https://bit.ly/2KiXjWF

مطالب مرتبط

هیس! کودکان فریاد نمی‌زنند
https://goo.gl/iG3KyZ
کودک آزاری و تاثیرش بر کودکان
http://bit.ly/2dIkOvx
آزار جنسی کودکان در ایران
http://bit.ly/1z9LZEC
تجربه خشونت جنسی در کودکی و تاثیرش بر کودک
http://bit.ly/2eLvkQq
حقوق کودک و نوجوان: از تولد تا هجده سالگی
حسین رئیسی
http://bit.ly/1fGyUup

#کودک_آزاری #خشونت_علیه_کودکان
@Tavaana_TavaanaTech
#کارتون؛ نان کولبران، پشتِ مرزِ بسته...
کارتونیست: بهنام محمدی
https://bit.ly/2r1S9Xe

@Tavaana_TavaanaTech
#دختر_پرسپولیسی که امروز موفق به ورود به ورزشگاه و حضور در جشن قهرمانی پرسپولیس شد.
امروز چند دختر که قصد داشتند با پوشش پسرانه وارد ورزشگاه شوند بازداشت شدند!

@Tavaana_TavaanaTech
سیمین دانشور، آغازگر داستان‌نویسی زنان
goo.gl/kQB28A

توانا - «سیمین دانشور» هشتم اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۰۰ شمسی در شیراز دیده به جهان گشود. پدرش محمدعلی دانشور پزشکی حاذق و مادرش قمرالسلطنه حکمت، مدیر هنرستان دخترانه و نقاش بود. سیمین تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در مدرسه‌ انگلیسی مهرآئین سپری کرد و سپس در رشته‌ی ادبیات فارسی وارد دانش‌گاه تهران شد.

خواهرش ویکتوریا دانشور زندگی سیمین را این‌گونه شرح می‌دهد: «در اوایل قرن، خانواده‌ای در شیراز که پدر پزشک و مادر نقاش بود، دارای شش فرزند شدند. سومین فرزند دختری باهوش، قد بلند با تحرک بود، دست به هر کاری می‌زد اول و سرآمد بود. در پایان تحصیلاتش در دبیرستان مهرآئین شیراز در تمام ایران رتبه اول شد. مجموعه‌ی دروسش نمره بیست بود؛ فقط در انشاء نوزده گرفته بود. او کسی جز سیمین خواهرم نبود. هر کسی از خارج به شیراز می‌آمد، خواهرم با او به زبان انگلیسی مصاحبه داشت. او از اوان زندگیش زبان انگلیسی را از فارسی کم نمی‌آورد.

دانشور پس از مرگ پدر در سال ۱۳۲۰ برای رادیو تهران و روزنامه‌ی ایران با نام مستعار «شیرازی بی‌نام» شروع به مقاله‌نویسی کرد.او زمانی کار نوشتن را آغاز کرد که ادبیات و داستان‌نویسی در مجموع در تسلط مردان بود. نخستین مقاله‌ی سیمین دانشور مقاله‌ای بود با عنوان «زمستان بی‌شباهت به زندگی ما نیست» که سیمین آن را زمانی نوشت که در کلاس هشتم دبیرستان تحصیل می‌کرد. هنگامی که با سیمین دانشور مواجه می‌شویم با «اولین»‌های بسیاری رو به رو هستیم؛ اولین زن داستان‌نویس ایرانی، اولین زنی که داستانش به زبان انگلیسی ترجمه شد و … «آتش خاموش» اولین مجموعه‌ی داستانی زنی ایرانی است که در سال ۱۳۲۷ انتشار یافت. آتش خاموش مجموعه داستانی است شامل ۱۶ داستان.

سیمین دانشور در سال ۱۳۲۸ از دانش‌گاه تهران مدرک دکترای ادبیات فارسی گرفت. عنوان رساله‌ی دانشور «علم‌الجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» بود که استاد راهنمای او فاطمه سیاح و بدیع‌الزمان فروزانفر بودند. در سال ۱۳۳۱ سیمین دانشور با دریافت بورس تحصیلی به دانش‌گاه استنفورد آمریکا رفت و در آن‌جا به مدت دو سال در رشته‌ی «زیبایی‌شناسی» تحصیل کرد. او هم‌چنین در استنفور نزد «والاس استنگر» و «فیل پریک» نمایش‌نامه‌نویسی آموخت. در همین زمان دانشور دو داستان کوتاه به زبان انگلیسی نوشت که در آمریکا منتشر شد.

درباره زندگی سیمین دانشور بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1Etw998

@Tavaana_TavaanaTech
به مناسبت سال‌گرد درگذشت منوچهر سخایی، هنرمند ایرانی
tinyurl.com/yascb3dm

بسیاری از ایرانیان اگر به ترانه‌های خاطره‌انگیزی که در خاطره‌ی جمعی‌شان حک شده است رجوع کنند قریب به یقین ترانه‌ای از خواننده و هنرمند ایرانی، منوچهر سخایی خواهند یافت. ترانه‌ی «کلاغا» از مشهورترین ترانه‌های منوچهر سخایی است. منوچهر سخایی کاشانی که به منوچهر سخایی شهرت دارد در سال ۱۳۱۴ خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود. خانواده‌ی او خانواده‌ای فرهنگی بودند هر چند گرایشات سیاسی نیز در خانواده‌ی سخایی وجود داشت. برادرش سرگرد محمود سخایی، رئیس شهربانی در دوره‌ی دکتر مصدق در کرمان بود که در حوادث اتفاقات ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ به قتل رسید.گفته می‌شود که سرهنگ سخایی به دستور خود دکتر محمد مصدق به این سمت برگزیده شده بود.
منوچهر تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ی خود را در تهران سپری کرد و در همین دوران تحصیل علاقه‌ی بسیاری به موسیقی از خود نشان داد. سخایی پیش از این‌که وارد دنیای هنر بشود در روزنامه‌ی کیهان به عنوان خبرنگار پارلمانی فعالیت می‌کرد اما به واسطه‌ی دوستی‌ای که بین او و پرویز ایران‌فر برقرار بود به موسیقی روی آورد. سخایی در اواخر دهه‌ی سی با ترانه‌ای به نام «کالسکه زرین» که بسیار غیرحرفه‌ای اجرا شده بود و آهنگ‌سازی آن را کامبیز مژدهی عهده‌دار بود و ترانه‌ی آن را پرویز توکلی سروده بود وارد عالم موسیقی شد.
سخایی با همین ترانه‌ی غیرحرفه‌ای از سد شورای سختگیر موسیقی عبور کرد. منوچهر سخایی عبور خود از این سد را این‌گونه توضیح می‌دهد: «آن موقع مثل اين روزها (در لس آنجلس) نبود که شرکت‌های موسيقی برای خودشان نوار و صفحه پر می‌کنند و پخش می‌کنند. در آن زمان مرکز توليد موسيقی فقط و فقط راديو ايران بود و تنها آن‌ها امکاناتش را داشتند.بعد از آنکه قانون حق مولف در ايران تصويب شد، شرکت‌های خصوصی وارد ماجرا شدند. تا پيش از آن شورای موسيقی خيلی سختگيری می‌کرد و چون موسيقيدانان سنتی در آن شورا حضور داشتند، نمی‌خواستند آهنگ‌هايی غير از موسيقی سنتی و ملی از راديو پخش شود، بنابراين خيلی به ندرت اين آهنگ‌ها (پاپ) از راديو پخش می‌شد.مثلا آقای محمد نوری که خواننده بسيار خوبی هم بودند، در برنامه ارتش برنامه‌هايش را اجرا می‌کرد و در خود راديو ميدان نمی‌دادند.»
محمدرضا شجریان در کارآگاه آواز خود خاطره‌ای از آن روزها نقل می‌کند. ایشان می‌گوید: «من در دانشسرا بودم که منوچهر سخایی یک ابوعطا خواند که من خیلی خوشم آمد و آن را یاد گرفتم و بعدها چند بار آن را خواندم و همیشه هم گفته‌ام که این را از سخایی یاد گرفته‌ام.»
منوچهر سخایی مانند برخی از هنرمندان دیگر مانند مرضیه، عماد رام و مرجان به سازمان مجاهدین خلق پیوست و برنامه‌هایی نیز به نفع این سازمان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی اجرا کرد. منوچهر سخایی به سرطان مبتلا شد و سرانجام در هشتم اردیبهشت سال ۱۳۹۰ در آمریکا درگذشت. از منوچهر سخایی حدود ده آلبوم به یادگار مانده است و بیش‌تر این آثار به صورت سی‌دی به وسیله‌ی کمپانی‌های موسیقی ایرانی در کالیفرنیا منتشر شده است. منوچهر دو دختر به نام‌های پرستو و لیلا دارد.

بیش‌تر بخوانید:
goo.gl/nLjL4O

@Tavaana_TavaanaTech
- آیا رضاشاه یک «دیکتاتور خونریز» بود؟

«بیژن اشتری» - مترجم کتاب‌های تاریخی - در نوشته‌ای در اینستاگرام خود درباره رضاشاه پهلوی متنی نوشته است و در آن به این مساله پرداخت که آیا رضاشاه یک دیکتاتور خونریز بود؟

او نوشته است:
«بنده نه ارادتی به دیکتاتوری دارم نه ارادتی به حکومت سلطنت مطلقه.اما با کسانی که این روزها از رضا شاه به عنوان یک دیکتاتور خونخوار یاد میکنند نیز مخالفم. رضا شاه را باید در ظرف زمانی خودش بررسی کرد.

او در دوره ای حکومت میکرد که در اروپا دیکتاتورهای خشنی مثل هیتلر و موسولینی و فرانکو و سالازار حکم میراندند و در روسیه هیولایی چون استالین. با این حال رضا شاه ،در قیاس با این دیکتاتورها، بسیار دموکرات بود و مرتکب هیچ نسل کشی یا قتل عامی نشد. کل مقتولین سیاسی رضاشاه از انگشتان دو دست تجاوز نمیکند (مدرس، عشقی، تیمورتاش و...). موقعی که حزب کمونیست ایران غیرقانونی اعلام و سرانش محاکمه شدند حداکثر حکم برای آنها ده سال زندان بود (ارانی البته در زندان مرد).

غرض اینکه رضا شاه در قیاس با همه شاهان ایرانی و چه بسا همتایان اروپایی و روسی اش کمترین قتل سیاسی را انجام داد. نه اردوگاه مرگ تاسیس کرد نه مثل اسلافش و اخلافش از کشته پشته ساخت. مقایسه کنید آمار اندک "قربانیانش" را با بیست میلیون قربانیان هیتلر و استالین. تازه رضاشاه در یک کشور عقب مانده آسیایی حکومت میکرد و نه در مهد گوته و تولستوی. پس من نمیتوانم او را دیکتاتوری خشن و خونریز بنامم هرچند رهبر اقتدارگرا، باابهت و کاریزماتیکی بود.

در این نوشته کاری به اقدامات عمرانیش و نهادسازی هایش ندارم که بحث جداگانه ای را می طلبد. فقط خواستم بگویم لقب دیکتاتور خونریز مطلقا به این شاه ایرانی نمیچسبد. مدارای او در برابر مخالفانش براستی تحسین برانگیز است؛ بله تحسین برانگیز».

نظر شما چیست؟ نظرات خود درباره رضاشاه و کارنامه او را بنویسید.

bit.ly/2Km6SUQ

@Tavaana_TavaanaTech
باورتان می‌شود این دو تصویر مربوط به یک تالاب است؟ یکی برای زمان حیات آن و دیگری برای زمان مرگ‌اش.
تالاب آق‌گل در ملایر، تالابی فصلی با قدمت بسیار است که به دلیل سدسازی و عدم بارندگی به این روز افتاده است.
این تالاب که ز زیستگاه‌های مهم پرندگان وحشی و کوچ‌کننده مانند فلامینگو، قو و لک لک بوده است، حالا کم‌کم دارد به کانون ریزگردها تبدیل می‌شود.
bit.ly/2vWlJ5c

مطالب مرتبط

بحران‌های محیط زیست ایران:
goo.gl/WBQPZn
تنش آبی و جنگ آب در پیش است!؟
goo.gl/6iE3pU
خشکسالی و بی‌آبی دریاچه ارومیه
goo.gl/QjNgjT
جدال در غبار
bit.ly/2e04Nge

@Tavaana_TavaanaTech
ما زنان ایرانی تا گرفتن حقوق‌مان آرام نمی‌نشینیم. اتحاد ما، قدرت ما را بیش‌تر می‌کند و هراس را بیش‌تر و بیش‌تر در دل متحجران می‌اندازد.
اعتراض به حجاب اجباری در شیراز
https://bit.ly/2r63PHG

مطالب مرتبط

سی و پنج سال در حجاب؛ نقض گسترده #حقوق_زنان در ایران
https://goo.gl/txi0CD
حجاب در ایران چگونه تبدیل به یک اجبار شد؟
http://bit.ly/2FATxVm
جنبش زنان؛ از مشروطه تا امروز
http://goo.gl/QRN7s4

#نه_به_حجاب_اجباری
#حجاب_اجباری
#پیاده_روی_بدون_حجاب

@Tavaana_TavaanaTech
روز گذشته، تعدادی از دختران با گریم مردانه وارد ورزشگاه آزادی شده و در جشن قهرمانی تیم فوتبال پرسپولیس شرکت کردند.

مبارزه مدنی یک زن برای ورود زنان ایرانی به استادیوم‌ها
bit.ly/1LegStt
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در ویدئویی که شبکه من و تو از حاشیه بازی پرسپولیس و سپیدرود رشت در ورزشگاه آزادی پخش کرده، شعار "رضاشاه روحت شاد" شنیده می‌شود.

@Tavaana_TavaanaTech
‏زینب دختر پرسپولیسی که از اهواز برای دیدن بازی پرسپولیس به تهران آمد و وارد ورزشگاه شد.

او پیامی هم برای کسانی که زنان را از رفتن به ورزشگاه محروم کردند و همچنین برای حسن روحانی دارد.
بازداشت عباس عدالت؛ یک شهروند دوتابعیتی دیگر و استاد دانشگاه امپریال کالج لندن

سپاه پاسداران «عباس عدالت» استاد دانشگاه امپریال کالج لندن را بازداشت کرده است. آقای عدالت یک فرد دو تابعیتی ست که با مرکز بررسی‌ های استراتژیک نهاد ریاست جمهوری همکاری می‌ کرد.

بنا به اطلاعاتی که کمپین بین المللی حقوق بشر داده است، عباس عدالت از ۲۶ فروردین تاکنون در بازداشت اطلاعات سپاه پاسداران است و علی رغم تامین وثیقه، دادگاه انقلاب با آزادی او به قید وثیقه هم موافقت نکرده است. این در حالی ست که خود عباس عدالت با ارائه وثیقه برای آزادی‌ اش مخالف است چون خود را بی‌ گناه می داند و خواستار آزادی بی قید و شرط خود شده است.

عباس عدالت پیش از این کمپین «ضد تحریم و مداخله نظامی آمریکا در ایران» را به راه انداخته بود. بنا به اطلاعات کمپین بین المللی حقوق بشر، سپاه پاسداران از زمان توافق هسته‌ ای ایران تاکنون بیش از ۳۰ شهروند دوتابعیتی را بازداشت کرده است. عباس عدالت نیز تابعیت بریتانیا را دارد. «نازنین زاغری» از دیگر بازداشت شدگان دوتابعیتی‌ست.
https://bit.ly/2JBg32x
منابع مرتبط

مگسک: اتهامات زاغری نازنین!
http://bit.ly/2AnmUZF
یک بام و دو هوای دولت در بازگشت ایرانیان خارج از کشور؛ کسانی که بازگشتند روانه زندان‌ها شدند
http://bit.ly/1lE4zLP
زندان در ایران: جایی که نه خدا هست نه قانون
http://bit.ly/2j0rDrL

@Tavaana_TavaanaTech
زادروز دکتر محمد معین، محقق نامدار
tinyurl.com/ydbz58wc

سی سال پس از مرگ و در سال ۱۳۸۰ عده‌ای به آرام‌گاه او یورش بردند و به «اتهام هم‌کاری معین با رژیم شاه»، مقبره‌اش را ویران کردند.

دکتر محمد معین که بود؟

محمد معین در ۹ اردیبهشت ۱۲۹۷ در محله‌ی زرجوب رشت، در خانه‌ی شیخ ابوالقاسم از روحانیان بنام رشت پسری به دنیا آمد که نام او را محمد گذاشتند.

محمد معین پس از پایان تحصیلات ابتدایی رای ادامه‌ی به دارالفنون در تهران آمد. پس از آن معین به تحصیل در دانش‌کده‌ی ادبیات پرداخت و دانش‌نامه‌ی دکترای خود را در سال ۱۳۲۱ دریافت کرد و رساله‌ی خود را به زبان فرانسه نوشت. دکتر معین که از چندین دانش‌گاه نیز درجه‌ی دکترای افتخاری داشت به عضویت فرهنگستان ایران درآمد.

محمد معین تنها شانزده سال داشت (۱۳۱۳) که لیسانس ادبیات فارسی و فلسفه و علوم تربیتی را از دانش‌گاه تهران اخذ کرد. دکتر معین در سال ۱۳۱۴ و پس از خدمت نظام وظیفه به ریاست دانش‌سرای اهواز منصوب شد که در این سن هنوز به هجده‌سالگی تمام نرسیده بود. پس از این دکتر معین ریاست دانش‌سراهای وزارت فرهنگ را عهده‌دار شد و در همین زمان بود که موفق شد دوره‌ی روان‌شناسی علمی، خط‌شناسی، قیافه‌شناسی و مغزشناسی را به طور مکاتبه‌ای از آموزش‌گاه روانشاسی‌ای در بروکسل بلژیک دریافت کند. دکتر محمد معین در سن ۲۴ سالگی و در سال ۱۳۲۱ با نوشتن رساله‌ی «مزدیسنا و تاثیر آن در ادبیات فارسی» اولین کسی بود که در ایران به اخذ درجه‌ی دکترا نائل آمد.

دکتر معین هنگامی که در حال تدوین جلد آخر فرهنگ معین بود بیمار شد و نتوانست آن را به پایان ببرد و یک سوم جلد پایانی فرهنگ‌نامه توسط دوست دکتر معین، دکتر سید جعفر شهیدی به پایان رسید. نبوغ و تلاش دکتر معین مثال‌زدنی بود.

دکتر احسان یارشاطر بنیان‌گذار و سر ویراستار دانش‌نامه‌ی «ایرانیکا» در مورد خدمات دکتر معین چنین می‌گوید: «خدمات او منحصر به اين نبود. اولا دکتر معين يک معلم فوق‌العاده جدی و دلسوز بود و کسانی که به شاگردی او درمی‌آمدند همه بخت بلندی داشتند چون از يک معلم بسيار جدی و کمی سختگير ولی دانشمند برخوردار می‌شدند. از اين گذشته دکتر معين تاليفات خيلی زياد ديگری دارد در مورد مباحث زبان فارسی. او کتابی به اسم "حافظ شيرين سخن" منتشر کرد که اثر بسيار مفيدی است برای کسانی که بخواهند شعر حافظ را با دقت بيشتری بخوانند، بفهمند و لذت ببرند.»

دکتر محمد معین در ۹ آذرماه ۱۳۴۵ پس از بازگشت از ترکیه، در دفتر گروه زبان و ادبیات فارسی دچار بی‌هوشی موقت شد که بلافاصله به بیمارستان منتقل و بستری شد. او به حالت اغما رفت و در ۱۵ آبان‌ماه ۱۳۴۶ به کشور کانادا منتقل شد اما در وضعیت او بهبودی‌ای ایجاد نشد و بار دیگر به ایران انتقال یافت که در ۱۳ تیرماه ۱۳۵۰ در بیمارستان فیروزگر درگذشت. او را در زادگاهش، آستانه‌ی اشرفیه به خاک سپردند.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/44qHpX

قسمت دوم ویدئو:
https://t.me/Tavaana_TavaanaTech/10896

@Tavaana_TavaanaTech
سیامک پورزند؛ زندگی و مرگ با چشمان باز

bit.ly/2HxFky5

ساعت ۱۲ شب، لیلی مثل همیشه شماره تلفن پدرش را گرفت. شب‌ها برای او معنایی نداشت جز صدای پدر. آن‌روز، تهران، بعداز‌ظهر نهم اردیبهشت سال ۱۳۹۰ را از سر می‌گذراند. صدای خسته پدر مثل اکثر آن‌روز‌ها گرفته و غمگین بود. پیرمرد باید برای ادامه دوره درمان طولانی‌اش به بیمارستان بر می‌گشت اما به لیلی گفت که می‌خواهد فردا، جمعه را در خانه بماند و شنبه برود. لیلی که پرسید چرا؟ جواب پدر، دلش را لرزاند: «خسته شدم». دخترک از پشت تلفن، نازش را کشید و التیامش داد. گفت که این روز‌ها تمام می‌شود و می‌توانی از ایران خارج شوی و همدیگر را ببینیم. ده سالی بود که لیلی، پدرش را ندیده بود. صحبت که به اینجا رسید، لحظه‌ای سکوت بین‌شان برقرار شد. سیامک، آرام‌تر از همیشه از دخترش پرسید: «دوباره کی زنگ می‌زنی بابا؟» لیلی جواب داد: «دو ساعتی می‌خوابم و زودی می‌آم تا قبل از اینکه دلت تنگ بشه. باشه؟». حدود ساعت سه نیمه شب کانادا بود که لیلی در تاریکی اتاق، دوباره به پدرش زنگ زد. جوابی نیامد. نگران نشد. فکر کرد حتما پدر خوابیده و استراحت می‌کند. خیلی نگذشت که دوباره تماس گرفت. این‌بار صدایی غریبه پاسخ داد. سیامک پورزند خود را در میانه تلفن‌های لیلی از بالکن اتاقش به پایین پرت کرده بود. او تصمیم گرفته بود که پس از یک دهه آزار و اذیت وی و خانواده‌اش توسط ماموران دولت، به زندگیش خاتمه دهد.

با انتخاب محمد خاتمی به عنوان رییس‌جمهور، فضای سیاسی و اجتماعی تغییر کرد. در این دوران او به تدریج توانست بار دیگر وارد صحنه روزنامه‌نگاری حرفه‌ای، هنری و فضای روشنفکری ایران شود. مطبوعات رونق گرفته بودند و او از این اتفاق در پوست خود نمی‌گنجید. او که گویی سال‌ها جوان‌تر شده بود، سعی کرد تجربیات خود را به فضای جدید روزنامه‌نگاری به عنوان مشاور انتقال دهد. ایده‌های پورزند هم در کار روزنامه‌نویسی و هم در قسمت جذب آگهی و سرمایه برای این روزنامه‌ها ومجلات کمکی شایان توجه بود. از جمله کارهایی که سیامک در این دوران و با همکاری روزنامه‌های اصلاح‌طلب وقت مانند جامعه، نشاط و نوروز ترتیب داد، برگزاری مراسم بزرگ‌داشت برای بسیاری از هنرمندان سالخورده و فراموش شده بود. او همچنین مدتی در سمت مشاور مرکز امور فرهنگی و هنری جزیره کیش، چند جشنواره سینمایی و نیز جشنواره‌های موسیقی و ادبی برگزار کرد که با استقبال چشمگیری مواجه شد. او در سال ۷۹ به عنوان مدیراجرایی و مشاور در مجموعه فرهنگی هنری تهران مشغول به کار شد. سیامک سعی کرد در کنار برگزاری برنامه‌های فرهنگی و هنری برای عموم مردم از امکاناتی که در اختیار داشت در جهت کمک به جنبش نوپای زنان استفاده کند. رفت و آمد هنرمندان و فعالان مدنی زن در مجموعه زیرنظر پورزند، بیش از پیش وی را در تیررس نهادهای امنیتی تازه تاسیس قرار داد. او در سال ۱۳۷۷ و در جریان پروژه قتل‌های زنجیره‌ای وزارت اطلاعات گزارشی صوتی را با نام خود از قتل دوستانش، پروانه و داریوش فروهر، تهیه کرده بود؛ ایت گزارش که بار‌ها از ایستگاه رادیویی صدای ایران در آمریکا پخش شده بود، طعمه مخالفان دولت اصلاح‌طلب در نهادهای امنیتی برای تسویه حساب‌های سیاسی شد.

پاییز سال ۱۳۸۰ برنامه نهادهای امنیتی اجرایی شد. سیامک پورزند هفتاد ساله در آذرماه و در مقابل خانه خواهرش در تهران، بدون هیچ حکم قضایی ربوده شد تا جایی که خانواده‌اش که حالا در خارج از ایران بودند، تا چندین هفته از وضعیت او و محل نگهداری‌اش بی‌خبر بودند. سیامک ابتدا به زندان اداره اماکن و سپس بازداشتگاه فرودگاه مهرآباد منتقل و به صورت قرنطینه، زندانی شد.

سیامک پورزند، یکی از روزنامه‌نگاران حرفه‌ای و با سابقه‌ی ایران بود که مورد غضب حکومت قرار گرفت. او را وادار به اعترافات اجباری علیه خودش کردند.‌ دنده‌هایش را شکستند، ساعت‌ها زیر دوش آب داغ نگه داشتند، از نظر جسمی و روحی تحت فشار قرار دادند و از دیدار خانواده و دوستانش محروم کردند.


سیامک پورزند با علاقه فراوان به کشورش و مردمش، در روز جهانی روزنامه‌نگار، پس از سال‌ها تحمل درد و دوری، در سن هشتاد سالگی، مرگ خود خواسته را برگزید و از بالکن طبقه ششم خانه‌اش، حدود ساعت چهار بعدازظهر، به درد‌هایش پایان داد. مرگ او انعکاس زیادی در ایران و جهان داشت. مردی که تصمیم بر این گرفته بودند تا بستر مرگ او را کنترل کنند، حاکمیت را مضطرب کرد و با مرگش پایان بازی را تغییر داد.

درباره این روزنامه‌نگار بیشتر بخوانید:
https://bit.ly/1stLotH

@Tavaana_TavaanaTech
- بازداشت مدیرمسئول روزنامه شرق در مشهد؛ به علت انتشار یک گزارش!

bit.ly/2vUhtDd

خبرگزاری ها خبر از بازداشت «مهدی رحمانیان» - مدیر مسئول روزنامه شرق - می دهند.

آقای رحمانیان که به علت چاپ مطلبی درصفحه اجتماعی این روزنامه ازسوی دادگاهی در مشهد احضار شده بود، پس از برگزاری دادگاه به دستور قاضی بازداشت شد.

معاون دادستان مشهد علت این موضوع را چاپ گزارشی با عنوان «از ستایش تا ندا» در تاریخ ۱۹ فروردین در روزنامه شرق دانسته است. معاون دادستان می گوید این گزارش موجب جریحه‌دار شدن احساسات مردم محله شهرک شهید رجایی مشهد شده است.

این گزارش به روایتی از محله «قلعه ساختمان» می پرداخت؛ همان محله ای که «ندا»ی شش ساله - دختر افغانستانی تبار - در آن کشته شد.

معاون دادستان مشهد گفته بود: «از طریق دادستانی به ایشان اطلاع دادیم که این موضوع را جبران نمایند که نتیجه‌ای حاصل نشد».

این در حالی ست که روزنامه شرق می گوید که پس از انتشار آن گزارش در صفحه اجتماعی خود، اقدام به انتشار توضیح و پوزش کرده بود.

مطالب مرتبط

دفاع از آزادی مطبوعات؛ آندرو همیلتون
https://goo.gl/thJPzK

@Tavaana_TavaanaTech
.
دو ویدئو از دخترانی که روز گذشته با گریم مردانه وارد ورزشگاه شدند.

دوره اخیر لیگ برتر چندین بار شاهد حضور دختران با لباس و گریم مردانه بوده است.

چرا در قرن بیست و یکم ایران باید تنها کشوری باشد که زنان نمی‌توانند وارد ورزشگاه‌ها شوند و بازی تیم‌های محبوب‌شان را تماشا کنند و به ناچار باید چهره مردانه برای خود درست کنند؟

#زنان_ورزشگاه
bit.ly/2jdRSvS

متن زیر را خانم غزاله دلفانی در صفحه اینستاگرام خود نوشته است:

از وقتی یادم میاد، تیم محبوب ایرانیم «استقلال» بوده!
هست!
و خواهد بود!
.
برای اولین بار میخوام یه پُست برای پرسپولیس بذارم!
دیروز یه آقایی بهم دایرکت دادن که با اینکه پرسپولیس تیم‌ محبوبتون نیست، نمیخواید به هوادارنش تبریک بگید؟!
پاسخ دادم با اینکه استقلالیم،حتی اگر استقلال قهرمان میشد، تبریک نمیگفتم(بماند چرا، دلایل خودم‌ رو دارم که اینجا جاش نیست)!
اما حالا، میخوام تبریک بگم قهرمانی تیم پرسپولیس رو اون هم به این چند دختر که از تیمشون، و حتی تیم من، قهرمان‌ترن!
تبریک میگم به شجاعتتون، به تلاش و پشتکارتون و به همتی که دارید...
تبریک میگم که برای آزادی‌تون،به شکل مسالمت‌آمیز میجنگید...
تبریک میگم که ترستون رو زیر پا گذاشتید و ممکن بود شناسایی بشید و بازداشتتون کنن، اما دل شیر داشتید و رفتید و قهرمانیتون رو تو استادیوم جشن گرفتید...
نوش جونتون...
این اولین باره که قهرمانی پرسپولیس خوشحالم میکنه چون لب‌های شما میخنده...چون شما لیاقتش رو دارید...
دمتون گرم دخترا...
شماها باعث افتخارید...
.
.
چند تا نکته:
۱)برای اونایی که میخوان بگن:«حالا مشکل ما فقط استادیوم رفتن خانوماست؟!»
پاسخ:خیر تنها مشکلمون یا شاید بزرگترین مشکلمون این نیست اما این یکی از مشکلاتمونه و برای شما اگر اهمیت نداره، برای ما آزادی جنسی‌مون و برابری جنسی،حائز اهمیته! حالا شما که میگی مشکلات بزرگتری هم هست،ممنون میشم راه حل بدید و‌برای حلش قدم برداریید و ما هم کمکتون کنیم!
۲)برای اونایی که میخوان بگن:«محیط استادیوم مسمومه و رفتارا و حرفایی گفته میشه که مناسب خانوما نیست!»
پاسخ:نصف فحش‌هایی که داده میشه از جنسیت و اعضای بدن همین ما خانوماست که باور کنید هم اعضای بدن خودمون رو میشناسیم هم شما رو! همونقد که برای شما بده، برای ما هم همونقدر بده نه بیشتر و نه کمتر!
۳)برای اونایی که میخوان بگن:«ممنوعیت رفتن خانوم‌ها به استادیوم یک قانونه و باید به قانون احترام گذاشت!»
پاسخ: قانون وحی منزل نیست و یک پذیرش عمومی میخواد و وقتی سلب آزادی میکنه و وقتی مخالف داره، باید بررسی و‌ رفع و رجوع بشه!
.
.
خلاصه که بازم تبریک بابت قهرمانیتون...مخصوصا با داشتن چنین هوادارایی

@Tavaana_TavaanaTech