Forwarded from تواناتک Tavaanatech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اين قسمت : استفاده اشتباه از تکنولوژی
كارگردان : سعيد جلاليه
صدا پیشه: محمد رضاعليمردانى
تهيه كننده: مهدى صفى يارى
استودیو : آشا فیلم
@tavaanatech
كارگردان : سعيد جلاليه
صدا پیشه: محمد رضاعليمردانى
تهيه كننده: مهدى صفى يارى
استودیو : آشا فیلم
@tavaanatech
Forwarded from اتچ بات
#روی_خوبتر_خبر
مادر مهرانه بانو ربابه صديقي همه داشته اش، كه عشق بود، بخشيد و خانه اميد دردمندان ايران زمين با دست خيرين اين مرز و بوم ساخته شد.
مرکز رادیوتراپی و تصویربرداری مهرانه در كنار مهمانسراي در زنجان كليه خدمات درماني و رفاهي رايگان
را به هموطنان از سراسر ايران ارائه مينمايد.
#سپاس_مهربانیهای_بی_چشمداشت
@sepas_campaign
مادر مهرانه بانو ربابه صديقي همه داشته اش، كه عشق بود، بخشيد و خانه اميد دردمندان ايران زمين با دست خيرين اين مرز و بوم ساخته شد.
مرکز رادیوتراپی و تصویربرداری مهرانه در كنار مهمانسراي در زنجان كليه خدمات درماني و رفاهي رايگان
را به هموطنان از سراسر ايران ارائه مينمايد.
#سپاس_مهربانیهای_بی_چشمداشت
@sepas_campaign
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کمی احساس مسئولیت میخواهم برای مسئولین ببرم
مرتبط:
مسئولیت شهروندی در دموکراسی
http://bit.ly/2cuJk0O
دموکراسی و نقش شهروندان
http://bit.ly/2d6CP5B
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
مرتبط:
مسئولیت شهروندی در دموکراسی
http://bit.ly/2cuJk0O
دموکراسی و نقش شهروندان
http://bit.ly/2d6CP5B
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
آموزشکده توانا
به دختران شجاعت بیاموزید. https://tavaana.org/fa/reshma_saujani https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
به دختران شجاعت بیاموزید.
سال ۲۰۱۲ در انتخابات کنگره شهر نیویورک شرکت کردم و قسم خوردم که برنده خواهم شد. از طرف نیویورک دیلی نیوز مورد ستایش قرار گرفتم٬ و والاستریتجورنال عکسهای من را در روز انتخابات منتشر کرد٬ CNBC آن انتخابات را یکی از پرشورترین رقابتهای کشور نام برد. از هر کس که میشناختم پول جمع کردم٬ از جمله بستگان هندی که خیلی از اینکه یک دختر هندی در انتخابات شرکت میکند خوشحال بودند. اما در روز انتخابات، حق با نظرسنجیها بود٬ و من فقط ۱۹٪ از آرا را بهدست آوردم. و همان روزنامههایی که من را یک ستاره سیاسی در حال طلوع معرفی کردند حالا میگفتند که من ۱.۳ میلیون دلار را برای ۶٫۳۲۱ رأی، هدر دادم. حساب کتاب نکنید. تحقیرآمیز بود.
حالا قبل از اینکه برداشت اشتباهی بکنید٬ این سخنرانی در باب اهمیت شکست خوردن نیست. راجع به پذیرفتن خطر هم نیست. من برای شما داستان شرکت کردنم در انتخابات را تعریف میکنم چون من ۳۳ سالم بود و اولین بار در تمامی زندگیم بود که کاری واقعاً شجاعانه انجام میدادم٬ که اصلاً نگران نبودم که بینقص باشم...
https://tavaana.org/fa/reshma_saujani
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
سال ۲۰۱۲ در انتخابات کنگره شهر نیویورک شرکت کردم و قسم خوردم که برنده خواهم شد. از طرف نیویورک دیلی نیوز مورد ستایش قرار گرفتم٬ و والاستریتجورنال عکسهای من را در روز انتخابات منتشر کرد٬ CNBC آن انتخابات را یکی از پرشورترین رقابتهای کشور نام برد. از هر کس که میشناختم پول جمع کردم٬ از جمله بستگان هندی که خیلی از اینکه یک دختر هندی در انتخابات شرکت میکند خوشحال بودند. اما در روز انتخابات، حق با نظرسنجیها بود٬ و من فقط ۱۹٪ از آرا را بهدست آوردم. و همان روزنامههایی که من را یک ستاره سیاسی در حال طلوع معرفی کردند حالا میگفتند که من ۱.۳ میلیون دلار را برای ۶٫۳۲۱ رأی، هدر دادم. حساب کتاب نکنید. تحقیرآمیز بود.
حالا قبل از اینکه برداشت اشتباهی بکنید٬ این سخنرانی در باب اهمیت شکست خوردن نیست. راجع به پذیرفتن خطر هم نیست. من برای شما داستان شرکت کردنم در انتخابات را تعریف میکنم چون من ۳۳ سالم بود و اولین بار در تمامی زندگیم بود که کاری واقعاً شجاعانه انجام میدادم٬ که اصلاً نگران نبودم که بینقص باشم...
https://tavaana.org/fa/reshma_saujani
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سهم این مرد از سفره انقلاب چیست؟
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
آموزشکده توانا
سهم این مرد از سفره انقلاب چیست؟ https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
«اینروزها همه در مورد سهم آقازادهها از سفرهی انقلاب میگویند و آقازادهها هم میگویند برای انقلاب زحمت کشیدهاند و از سفرهی انقلاب سهم دارند و حقوقهای نجومی و اختلاسهای میلیاردی چیز خاصی نیست و سهم مسلمشان از سفرهی انقلاب است.
در این ویدئو میتوانید سهم این مرد را از سفرهی انقلاب ببینید. شما که در پستهایتان از مخاطبان میپرسید که نظرشان چیست بپرسید که نظرشان در مورد سهم این مرد از سفرهی انقلاب چیست.»
شما در مورد این نوشتهی یکی از همراهان توانا چه فکر میکنید؟
لینکهای مرتبط:
میلیونها فقیر ایرانی و هیولای گرسنگی
http://bit.ly/2dglOa8
چگونه سفره ایرانیها کوچکتر شد؟
http://bit.ly/13ypafm
چرا باید هوای هم را داشته باشیم؟
http://bit.ly/SJKqJ2
دروغ ممنوع!
http://bit.ly/2ekebke
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
در این ویدئو میتوانید سهم این مرد را از سفرهی انقلاب ببینید. شما که در پستهایتان از مخاطبان میپرسید که نظرشان چیست بپرسید که نظرشان در مورد سهم این مرد از سفرهی انقلاب چیست.»
شما در مورد این نوشتهی یکی از همراهان توانا چه فکر میکنید؟
لینکهای مرتبط:
میلیونها فقیر ایرانی و هیولای گرسنگی
http://bit.ly/2dglOa8
چگونه سفره ایرانیها کوچکتر شد؟
http://bit.ly/13ypafm
چرا باید هوای هم را داشته باشیم؟
http://bit.ly/SJKqJ2
دروغ ممنوع!
http://bit.ly/2ekebke
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Tavaana
میلیونها فقیر ایرانی و هیولای گرسنگی
روز جهانی ریشهکنی فقر ۲۵ مهر مصادف با ۱۷ اکتبر، «روز جهانی ریشهکنی فقر» است. مجمع عمومی سازمان ملل متحد این روز را به این امید تصویب کرد تا بر ضرورت ریشهکنی فقر و فلاکت در همه کشورها تاکید شود و به آگاهیبخشی پیرامون این مساله کمک شود. «بان کیمون»، دبیرکل…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ریشخند ۲۹: تاثیر "این زنه" و "اون دختره" در انتخابات امریکا!
طنز علیرضا رضایی
goo.gl/VLo8zU
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
طنز علیرضا رضایی
goo.gl/VLo8zU
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
آموزشکده توانا
ریشخند ۲۹: تاثیر "این زنه" و "اون دختره" در انتخابات امریکا! طنز علیرضا رضایی goo.gl/VLo8zU https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
ریشخند ۲۹: تاثیر "این زنه" و "اون دختره" در انتخابات امریکا!
goo.gl/dn48Y7
همانگونه که رهبر انقلاب ده دفعه فرمود و صد دفعه هم تاکید کرد که یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری امریکا "بیچاره یک زنی است"، ملت بعضاا فهیم آمریکای جهانخوار در لبیک به ولی امر مسلمانان جهان "اون مرده" را انتخاب کردند که مشت محکمی بود.
در این رابطه فردی بدون رابطه با اون زنه شباهت خود با علیرضا رضائی را این دفعه تائید کرد.
goo.gl/VLo8zU
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/dn48Y7
همانگونه که رهبر انقلاب ده دفعه فرمود و صد دفعه هم تاکید کرد که یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری امریکا "بیچاره یک زنی است"، ملت بعضاا فهیم آمریکای جهانخوار در لبیک به ولی امر مسلمانان جهان "اون مرده" را انتخاب کردند که مشت محکمی بود.
در این رابطه فردی بدون رابطه با اون زنه شباهت خود با علیرضا رضائی را این دفعه تائید کرد.
goo.gl/VLo8zU
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
YouTube
ریشخند ۲۹: تاثیر "این زنه" و "اون دختره" در انتخابات امریکا!
همانگونه که رهبر انقلاب ده دفعه فرمود و صد دفعه هم تاکید کرد که یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری امریکا "بیچاره یک زنی است"، ملت بعضاا فهیم آمریکای جهانخوار در...
دانشگاه تهران - سال ۱۳۵۵
goo.gl/st92yB
«آنروزها هنوز حجاب اجباری نبود و سر خیابانها هم خبری از گشت ارشاد نبود. زنان میتوانستند به ورزشگاهها بروند. آنروزها ایران بهشت برین نبود. مشکلات فراوان بود. مثل همین امروز حلبیآباد داشتیم. فقر داشتیم و آزادی بیان هم نداشتیم. اما آنروزها کسی را به اسم بهاییبودن از کلاس درس دانشگاه محروم نمیکردند. کسی را به خاطر نوشیدن الکل شلاق نمیزدند. میخواستی چادر به سر میکردی، میخواستی هیچچیزی بر سر نمیکردی و حتا مینیژوپ میپوشیدی. به دین و بیدینی شهروندان حکومت کاری نداشت. مسجد میرفتی یا میکده به حکومت ربطی نداشت. امروز دیگر نه آزادی بیان هست و آزادی احزاب و زنان مجبورند حجاب و پوشش حکومت را رعایت کنند. نمیتوانند به ورزشگاه بروند و حتا دوچرخهسواری هم برایشان ممنوع است.. آنروزها ایران بهشت نبود اما مانند جهنمی که امروز هست نیز نبود.»
نظر شما در مورد این نوشتهی یکی از همراهان توانا چیست؟
مطالب مرتبط:
هراس زنان ایران از حکومت و خیابان
http://bit.ly/2em5yQS
انقیاد زنان
http://bit.ly/1v4u0MJ
حق زن بر بدن خود ، اثر مارگارت سانگر
http://bit.ly/1w00U2b
حق زن بر بدنش
مهرانگیز کار
http://bit.ly/1jCEnls
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/st92yB
«آنروزها هنوز حجاب اجباری نبود و سر خیابانها هم خبری از گشت ارشاد نبود. زنان میتوانستند به ورزشگاهها بروند. آنروزها ایران بهشت برین نبود. مشکلات فراوان بود. مثل همین امروز حلبیآباد داشتیم. فقر داشتیم و آزادی بیان هم نداشتیم. اما آنروزها کسی را به اسم بهاییبودن از کلاس درس دانشگاه محروم نمیکردند. کسی را به خاطر نوشیدن الکل شلاق نمیزدند. میخواستی چادر به سر میکردی، میخواستی هیچچیزی بر سر نمیکردی و حتا مینیژوپ میپوشیدی. به دین و بیدینی شهروندان حکومت کاری نداشت. مسجد میرفتی یا میکده به حکومت ربطی نداشت. امروز دیگر نه آزادی بیان هست و آزادی احزاب و زنان مجبورند حجاب و پوشش حکومت را رعایت کنند. نمیتوانند به ورزشگاه بروند و حتا دوچرخهسواری هم برایشان ممنوع است.. آنروزها ایران بهشت نبود اما مانند جهنمی که امروز هست نیز نبود.»
نظر شما در مورد این نوشتهی یکی از همراهان توانا چیست؟
مطالب مرتبط:
هراس زنان ایران از حکومت و خیابان
http://bit.ly/2em5yQS
انقیاد زنان
http://bit.ly/1v4u0MJ
حق زن بر بدن خود ، اثر مارگارت سانگر
http://bit.ly/1w00U2b
حق زن بر بدنش
مهرانگیز کار
http://bit.ly/1jCEnls
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. #دانشگاه_تهران - سال ۱۳۵۵ . «آنروزها هنوز #حجاب_اجباری نبود و سر خیابانها هم خبری از #گشت_ارشاد نبود. #زنان میتوانستند به ورزشگاهها بروند. آنروزها ایران بهشت برین نبود. مشکلات فراوان بود. مثل همین امروز حلبیآباد داشتیم. #فقر داشتیم و #آزادی_بیان هم…
محمود صادقی و قاضیالقضات
goo.gl/fpGeD5
جمهوری اسلامی جایی است که در آن فساد اقتصادی و دیگر فسادها جرم نیست، آنچه جرم است و مستوجب عقوبت، پرسش از فساد و افشای فساد است. محمود صادقی به همین دلیل مجرم است.
محمود صادقی نمایندهی مجلس شورای اسلامی از حوزهی تهران، ری، شمیرانات، اسلامشهر و پردیس و استاد حقوق از قوهی قضائیه به وظیفهی نمایندگی خود پرسیده است که «کدام قانون اجازه میدهد وجوه دولتی به حسابهای شخصی قوهی قضائیه ریخته بشود» و بعد به جای پاسخ به این پرسش ریختهاند مقابل منزلش تا بازداشتش کنند که چرا چنین سوالی پرسیده است و باعث شده است که بیگانگان سوءاستفاده بکنند. آنطور که در گزارشها آمده است ۷۳ حساب شخصی به نام صادق لاریجانی وجود دارد که سالانه بیش از ۲۵۰ میلیارد تومان به حساب آن ریخته میشود.
اینکه مملکت چنین بیدر و پیکر است و فساد اقتصادی صدر تا ذیل آن را گرفته است موجب نمیشود که بیگانگان سوءاستفاده بکنند، تنها وقتی سوءاستفادهی بیگانگان رخ میدهد که در مورد این فسادها و آن هم از طرف یک نمایندهی مجلس حرفی زده بشود.
دادستان تهران، عباس جعفری دولت آبادی در توضیح حسابهای بانکی صادق لاریجانی گفت از سال ۱۳۷۳ و در دوره ریاست محمد یزدی و محمود هاشمی شاهرودی حسابهایی «با رعایت موازین شرعی و قانونی و اخذ مجوزهای لازم به نام قوه قضاییه افتتاح شد.»
همینکه موازین شرعی که خود قاضیالقضات ان را تشخیص میدهد رعایت بشود و مجوزهای لازم و لابد از «مقام معظم رهبری» اخذ بشود کفایت میکند که نمایندگان خفه بشوند و سوالی نپرسند.
غلامعلی حداد عادل میگوید:
«هنوزهم مبارزه با هرگونه فساد اولویت جامعه ما برای سلامت بیشتر است اما به شرط آنکه: نامه اداری غیرقطعی، ملاک ریختن آبروی ۱۸۰ نفر نشود؛ به راحتی با موضوع عروسی و آبروی ناموس مردم بازی نکنیم؛ به یک بانوی پزشک و آزاده، تهمت حیف و میل در بیتالمال نزنیم؛ به رییس قوه قضاییه در مورد حسابی که بیش ازبیست سال و به طور قانونی وجود دارد، تهمت دزدی نزنیم و در برابر آن همگی سکوت نکنیم.»
منطقیون میگویند که «استثناء اکثری مُخل به قاعده است». حالا حداد عادل میگویند در مورد فسادها باید حرف زد به شرطی که در مورد تعدادی از موارد حرف نزنیم بعد موارد بسیاری را نام میبرد که باید به آن بهانهها سکوت کرد و پرسش نکرد.کسی که میخواهد در مورد فساد اقتصادی تحقیق کند و نماینده مجلس است و یا روزنامهنگار که پلیس نیست که به پروندهها دسترسی داشته باشد. او پرسش میکند و وظیفهی ارباب قدرت است که پاسخ بدهند تا شبهات و پرسشها برطرف بشود. حداد عادل استثناهایی را ذکر میکند که خود به خود قاعده بر هوا میرود و بلاموضوع میشود.
برگرفته از کانال تلگرام بهزاد مهرانی
https://telegram.me/behzadmehrani/325
مطالب مرتبط:
فساد اقتصادی و چگونگی مبارزه با آن در فرایند توسعه اقتصادی
http://bit.ly/2dr9xk0
اقتصاد دولتی: عامل اصلی فساد گسترده در اقتصاد ایران
http://bit.ly/2eaybD0
فساد اقتصادی در ایران
http://bit.ly/2cmC8Gd
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/fpGeD5
جمهوری اسلامی جایی است که در آن فساد اقتصادی و دیگر فسادها جرم نیست، آنچه جرم است و مستوجب عقوبت، پرسش از فساد و افشای فساد است. محمود صادقی به همین دلیل مجرم است.
محمود صادقی نمایندهی مجلس شورای اسلامی از حوزهی تهران، ری، شمیرانات، اسلامشهر و پردیس و استاد حقوق از قوهی قضائیه به وظیفهی نمایندگی خود پرسیده است که «کدام قانون اجازه میدهد وجوه دولتی به حسابهای شخصی قوهی قضائیه ریخته بشود» و بعد به جای پاسخ به این پرسش ریختهاند مقابل منزلش تا بازداشتش کنند که چرا چنین سوالی پرسیده است و باعث شده است که بیگانگان سوءاستفاده بکنند. آنطور که در گزارشها آمده است ۷۳ حساب شخصی به نام صادق لاریجانی وجود دارد که سالانه بیش از ۲۵۰ میلیارد تومان به حساب آن ریخته میشود.
اینکه مملکت چنین بیدر و پیکر است و فساد اقتصادی صدر تا ذیل آن را گرفته است موجب نمیشود که بیگانگان سوءاستفاده بکنند، تنها وقتی سوءاستفادهی بیگانگان رخ میدهد که در مورد این فسادها و آن هم از طرف یک نمایندهی مجلس حرفی زده بشود.
دادستان تهران، عباس جعفری دولت آبادی در توضیح حسابهای بانکی صادق لاریجانی گفت از سال ۱۳۷۳ و در دوره ریاست محمد یزدی و محمود هاشمی شاهرودی حسابهایی «با رعایت موازین شرعی و قانونی و اخذ مجوزهای لازم به نام قوه قضاییه افتتاح شد.»
همینکه موازین شرعی که خود قاضیالقضات ان را تشخیص میدهد رعایت بشود و مجوزهای لازم و لابد از «مقام معظم رهبری» اخذ بشود کفایت میکند که نمایندگان خفه بشوند و سوالی نپرسند.
غلامعلی حداد عادل میگوید:
«هنوزهم مبارزه با هرگونه فساد اولویت جامعه ما برای سلامت بیشتر است اما به شرط آنکه: نامه اداری غیرقطعی، ملاک ریختن آبروی ۱۸۰ نفر نشود؛ به راحتی با موضوع عروسی و آبروی ناموس مردم بازی نکنیم؛ به یک بانوی پزشک و آزاده، تهمت حیف و میل در بیتالمال نزنیم؛ به رییس قوه قضاییه در مورد حسابی که بیش ازبیست سال و به طور قانونی وجود دارد، تهمت دزدی نزنیم و در برابر آن همگی سکوت نکنیم.»
منطقیون میگویند که «استثناء اکثری مُخل به قاعده است». حالا حداد عادل میگویند در مورد فسادها باید حرف زد به شرطی که در مورد تعدادی از موارد حرف نزنیم بعد موارد بسیاری را نام میبرد که باید به آن بهانهها سکوت کرد و پرسش نکرد.کسی که میخواهد در مورد فساد اقتصادی تحقیق کند و نماینده مجلس است و یا روزنامهنگار که پلیس نیست که به پروندهها دسترسی داشته باشد. او پرسش میکند و وظیفهی ارباب قدرت است که پاسخ بدهند تا شبهات و پرسشها برطرف بشود. حداد عادل استثناهایی را ذکر میکند که خود به خود قاعده بر هوا میرود و بلاموضوع میشود.
برگرفته از کانال تلگرام بهزاد مهرانی
https://telegram.me/behzadmehrani/325
مطالب مرتبط:
فساد اقتصادی و چگونگی مبارزه با آن در فرایند توسعه اقتصادی
http://bit.ly/2dr9xk0
اقتصاد دولتی: عامل اصلی فساد گسترده در اقتصاد ایران
http://bit.ly/2eaybD0
فساد اقتصادی در ایران
http://bit.ly/2cmC8Gd
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
.
#محمود_صادقی و قاضیالقضات
.
جمهوری اسلامی جایی است که در آن فساد اقتصادی و دیگر فسادها جرم نیست، آنچه جرم است و مستوجب عقوبت، پرسش از فساد و #افشای_فساد است. محمود صادقی به همین دلیل مجرم است.
.
#محمودصادقی نمایندهی #مجلس شورای اسلامی از حوزهی تهران،…
#محمود_صادقی و قاضیالقضات
.
جمهوری اسلامی جایی است که در آن فساد اقتصادی و دیگر فسادها جرم نیست، آنچه جرم است و مستوجب عقوبت، پرسش از فساد و #افشای_فساد است. محمود صادقی به همین دلیل مجرم است.
.
#محمودصادقی نمایندهی #مجلس شورای اسلامی از حوزهی تهران،…
«یکی از روزنامهنگاران با گذاشتن عکسی از میز صبحانهی محمود صادقی در صفحهی توئیتر خود نوشته است که از وقتی که فهمیده خانهی این نماینده در امیرآباد است و میز صبحانهاش هم این است علاقهاش به این نماینده چند برابر شده است.
خواستم عرض کنم که ارزشمندی کار آقای صادقی به این است که وظیفهی نمایندگی خود را انجام داده است و در مورد فساد اقتصادی در قوه قضائیه پرسشگری کرده است نه اینکه خانهاش در امیر آباد است و یا میز صبحانهاش نامرتب است و درهم و برهم.
فرض کنید کسی عکسی از سفرهی صبحانهی رئیس قوهی قضائیه بگذارد که خیلی هم سادهتر از این سفره باشد خب نتیجهاش چه؟
دهها حساب بانکی شخصی به اسم صادق لاریجانی وجود دارد که سالانه چند صد میلیارد تومان سود در این حسابهای شخصی واریز میشود حالا فرض بفرمائید سفره ی صبحانهی صادق لاریجانی خیلی ساده و به هم ریخته باشد چه نتیجهای میشود گرفت؟ کاش سفرهی صبحانهی آقای قاضی خیلی مجلل باشد و خانهاش هم آن بالای شهر اما اینهمه پول بیحساب در حسابش نرود.
مگر سفرهی احمدینژاد کم ساده بود؟ یادتان نیست بر زمین مینشست و نان و پنیر میخورد و عکسهایش منتشر میشد؟ سفرهی محمود احمدینژاد که از محمود صادقی سادهتر بود اما نابسامانی در دوران او میلیونها انسان را از داشتن سفره محروم کرد.
این فضای خاکی بودن و بر زمین نشستن به جای مبل نشستن انسانهای بیمدیریتی را بر سر کار آورد که نتیجهاش را در این بیش از سه دهه عمر جمهوری اسلامی میبینیم.
اگر فرد عاقلی به این سفره نگاه کند میتواند با خودش بگوید که فردی که سفرهی صبحانهاش چنین بینظم و بی مدیریت چیده شده است چگونه میتواند مدیری توانا باشد.
با دفاع بد از دیگران به آنها صدمه نزنیم.»
نظر شما در مورد این نوشتهی یکی از همراهان توانا چیست؟
goo.gl/fJp41x
مطالب مرتبط:
دروغ ممنوع!
http://bit.ly/2ekebke
فساد اقتصادی و چگونگی مبارزه با آن در فرایند توسعه اقتصادی
http://bit.ly/2dr9xk0
اقتصاد دولتی: عامل اصلی فساد گسترده در اقتصاد ایران
http://bit.ly/2eaybD0
فساد اقتصادی در ایران
http://bit.ly/2cmC8Gd
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
خواستم عرض کنم که ارزشمندی کار آقای صادقی به این است که وظیفهی نمایندگی خود را انجام داده است و در مورد فساد اقتصادی در قوه قضائیه پرسشگری کرده است نه اینکه خانهاش در امیر آباد است و یا میز صبحانهاش نامرتب است و درهم و برهم.
فرض کنید کسی عکسی از سفرهی صبحانهی رئیس قوهی قضائیه بگذارد که خیلی هم سادهتر از این سفره باشد خب نتیجهاش چه؟
دهها حساب بانکی شخصی به اسم صادق لاریجانی وجود دارد که سالانه چند صد میلیارد تومان سود در این حسابهای شخصی واریز میشود حالا فرض بفرمائید سفره ی صبحانهی صادق لاریجانی خیلی ساده و به هم ریخته باشد چه نتیجهای میشود گرفت؟ کاش سفرهی صبحانهی آقای قاضی خیلی مجلل باشد و خانهاش هم آن بالای شهر اما اینهمه پول بیحساب در حسابش نرود.
مگر سفرهی احمدینژاد کم ساده بود؟ یادتان نیست بر زمین مینشست و نان و پنیر میخورد و عکسهایش منتشر میشد؟ سفرهی محمود احمدینژاد که از محمود صادقی سادهتر بود اما نابسامانی در دوران او میلیونها انسان را از داشتن سفره محروم کرد.
این فضای خاکی بودن و بر زمین نشستن به جای مبل نشستن انسانهای بیمدیریتی را بر سر کار آورد که نتیجهاش را در این بیش از سه دهه عمر جمهوری اسلامی میبینیم.
اگر فرد عاقلی به این سفره نگاه کند میتواند با خودش بگوید که فردی که سفرهی صبحانهاش چنین بینظم و بی مدیریت چیده شده است چگونه میتواند مدیری توانا باشد.
با دفاع بد از دیگران به آنها صدمه نزنیم.»
نظر شما در مورد این نوشتهی یکی از همراهان توانا چیست؟
goo.gl/fJp41x
مطالب مرتبط:
دروغ ممنوع!
http://bit.ly/2ekebke
فساد اقتصادی و چگونگی مبارزه با آن در فرایند توسعه اقتصادی
http://bit.ly/2dr9xk0
اقتصاد دولتی: عامل اصلی فساد گسترده در اقتصاد ایران
http://bit.ly/2eaybD0
فساد اقتصادی در ایران
http://bit.ly/2cmC8Gd
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. «یکی از روزنامهنگاران با گذاشتن عکسی از میز صبحانهی #محمودصادقی در صفحهی توئیتر خود نوشته است که از وقتی که فهمیده خانهی این نماینده در امیرآباد است و میز صبحانهاش هم این است علاقهاش به این نماینده چند برابر شده است. خواستم عرض کنم که ارزشمندی کار…
Forwarded from ماهنامه سرند
مدارس ایران دو شیفته بودند، وقتی که احمدرضا عابدزاده یک انگشتی توپی را کنترل کرد و ایرانیان را در سراسر دنیا به امید و اعتماد به نفس دعوت کرد.
«ظهریها» از جلو نظام میکردند هنگامی که مهدی پاشازاده از روی خط دروازه احمدرضا توپی را بیرون کشید و صفها به سمت کلاسها روانه شدند.
بیرحمترین آدمهای روی زمین معلمانی بودند که کلاسهای درس را تعطیل نکردند. چه آموزش و پرورشی بالاتر از همدلی و خواست یک ملت برای پیروزی و موفقیت و صعود و البته مهربانترین معلمهای دنیا همان اساتیدی بودند که با شنیدن صدای رادیوها در زیر نیمکتهای مدرسه تسلیم شدند و فرمان تعطیلی صادر کردند، بدون بخشنامه و مجوز!
بازارها راکد شدند و هیچ کاسبی از ضرر آن روزش ننالید. هر دکانی که تلویزیون داشت پر از جمعیت بود و مغازهداران کسی را غریبه نمیدانستند.
«دنیای ورزش» و «کیهان ورزشی» شنبهها منتشر میشدند و در کنار ابرار ورزشی رسانههای مکتوب و مطمئن زمانه خود بودند اما آن روز زردترین هفتهنامههای وقت هم روی دکههای مطبوعاتی نایاب شدند.
شبکه ۳ هنوز در بیشتر جاها قابل رویت نبود و شبکه ۲ وظیفه پخش مستقیم مسابقه ملبورن را بر عهده داشت. دنیا منتظر بود که آخرین تیم راهیافته به جام جهانی فرانسه را بشناسد.
بیست دقیقه که گذشت، هری کیول دروازه عابدزاده را گشود. هنگامی که او میدوید و شادی میکرد، این فقط خندههای احمدرضا بود که بسان باتریهای پزشکی بعد از ایست قلبی، اندک امیدی را باقی میگذاشت. نیمه اول که تمام شد تلفن خانه مادربزرگهای شهر اشغال بود و یک ایران التماس دعا داشتند!
از اینترنت و یاهو و جیمیل و شبکههای اجتماعی خبری نبود و موبایل برای اکثریت جامعه به مانند اتومبیلهای ۸۰۰میلیونی این روزگار قابل دسترس و مقدور نبود! هیچ جایی برای دلداری و بحث درباره نیمه اول در فاصله ۱۵ دقیقه وجود نداشت و از قضا تلویزیون هم حالی برای تفسیر نداشت.
دو دقیقه اول نیمه دوم مسابقه به مانند همیشه ارتباط صوتی با جواد خیابانی در ملبورن برقرار نبود و برای همین یک گزارشگر گمنام با صدایی پر از استرس عذرخواهی کرد و از داخل استودیو در تهران به گزارش بازی پرداخت. صدایش دور از آن هیجان جهنمی بود و هنوز خیلی با فردوسیپور امروز فاصله داشت اما لااقل عادل هم این شانس را داشت که در این مسابقه تاریخی نامش ثبت شود!
خیابانی هنوز سلام مجدد نگفته بود که دوباره دروازه ایران فرو ریخت. خشمها در حالت انفجار قرار داشت و انگار همگان دنبال بهانه بودند که جیمی جامپ استرالیایی تور دروازه ایران را پایین کشید. مسابقه متوقف شد. دو گل خورده بودیم و تور دروازه عابدزاده پاره، پاره! همه چیز برای یک مرگ ناگهانی کافی بود اما ناگهان احمدرضا...
نمایشنامهنویس انگلیسی چند ماه بعد از این مسابقه درباره کلهمعلقهای عابدزاده در وقفه طولانی بعد از گل دوم بهترین توصیف را انجام داد. او نوشت که «این بهترین نمایش قرن بود!»
احمدرضا میدوید و کله معلق میزد و عجیبتر آنکه میخندید! رفتاری که زیباترین مقدمه برای خلق یک معجزه بود. اتفاق عجیبی که حتی بعد از گل کریم باقری هم قابل پیشبینی به نظر نمیرسید که اگر بود یک عکاس پشت دروازه بوسنیچ میایستاد!
کینه بزرگ «تاریخ» در صحنه تک به تک خداداد از عکاسانی است که هرگز پشت دروازه استرالیا حضور نداشتند و هیچ عکس نزدیکی از آن صحنه تاریخی و شادی بعد از گل وجود ندارد! لحظهای که وزن زمین سبک شد. میلیونها ایرانی به آسمان رفتند و هشت دقیقه وقت اضافی آخرین عذاب ممکن برای یک صعود بزرگ بود. صعود نسلی که از نگاه اجتماعی در حال تغییراتی بزرگ بود.
نقطه اوج، شادی خیابانی ایرانیان تا نیمهشب شنبه بود. روز و شبی که مردم عادی در کنار نظامی و ارتشی و پلیس با هم پایکوبی کردند. اتفاقی که در تاریخ بعد از انقلاب فقط در روز آزادسازی خرمشهر رخ داده بود. برای حضور در آن شادی شورانگیز عمومی نه فراخوانی داده شد و نه برنامهریزی و دعوتی!
کسی برای حضور در آن جشن ملی به جلوی آئینه نرفت و لباسها هویدای این اتفاق تاریخی بود. بعدها پلیس اعلام کرد که در آن روز کمترین سرقت و جرم صورت گرفته و این در حالی بود که گربهها حتی در پیادهروها هم در امان نبودند!
تکمله - یک خاطره شخصی از ۸آذر ۷۶ تصویر تمامقدی از شرایط آن روز ایران را نشان میدهد: لحظهای که در حوالی میدان ونک سرنشینان یک مرسدس بنز پیاده شدند و با رفتگری که کنار جدول خیابان مشغول دست زدن بود، شادي كردند.
٨ آذر ٧٦ روز برد تاريخي ايران برابر استراليا
برگرفته از کانال تلگرام احمد موسوی
goo.gl/t8EN4e
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
«ظهریها» از جلو نظام میکردند هنگامی که مهدی پاشازاده از روی خط دروازه احمدرضا توپی را بیرون کشید و صفها به سمت کلاسها روانه شدند.
بیرحمترین آدمهای روی زمین معلمانی بودند که کلاسهای درس را تعطیل نکردند. چه آموزش و پرورشی بالاتر از همدلی و خواست یک ملت برای پیروزی و موفقیت و صعود و البته مهربانترین معلمهای دنیا همان اساتیدی بودند که با شنیدن صدای رادیوها در زیر نیمکتهای مدرسه تسلیم شدند و فرمان تعطیلی صادر کردند، بدون بخشنامه و مجوز!
بازارها راکد شدند و هیچ کاسبی از ضرر آن روزش ننالید. هر دکانی که تلویزیون داشت پر از جمعیت بود و مغازهداران کسی را غریبه نمیدانستند.
«دنیای ورزش» و «کیهان ورزشی» شنبهها منتشر میشدند و در کنار ابرار ورزشی رسانههای مکتوب و مطمئن زمانه خود بودند اما آن روز زردترین هفتهنامههای وقت هم روی دکههای مطبوعاتی نایاب شدند.
شبکه ۳ هنوز در بیشتر جاها قابل رویت نبود و شبکه ۲ وظیفه پخش مستقیم مسابقه ملبورن را بر عهده داشت. دنیا منتظر بود که آخرین تیم راهیافته به جام جهانی فرانسه را بشناسد.
بیست دقیقه که گذشت، هری کیول دروازه عابدزاده را گشود. هنگامی که او میدوید و شادی میکرد، این فقط خندههای احمدرضا بود که بسان باتریهای پزشکی بعد از ایست قلبی، اندک امیدی را باقی میگذاشت. نیمه اول که تمام شد تلفن خانه مادربزرگهای شهر اشغال بود و یک ایران التماس دعا داشتند!
از اینترنت و یاهو و جیمیل و شبکههای اجتماعی خبری نبود و موبایل برای اکثریت جامعه به مانند اتومبیلهای ۸۰۰میلیونی این روزگار قابل دسترس و مقدور نبود! هیچ جایی برای دلداری و بحث درباره نیمه اول در فاصله ۱۵ دقیقه وجود نداشت و از قضا تلویزیون هم حالی برای تفسیر نداشت.
دو دقیقه اول نیمه دوم مسابقه به مانند همیشه ارتباط صوتی با جواد خیابانی در ملبورن برقرار نبود و برای همین یک گزارشگر گمنام با صدایی پر از استرس عذرخواهی کرد و از داخل استودیو در تهران به گزارش بازی پرداخت. صدایش دور از آن هیجان جهنمی بود و هنوز خیلی با فردوسیپور امروز فاصله داشت اما لااقل عادل هم این شانس را داشت که در این مسابقه تاریخی نامش ثبت شود!
خیابانی هنوز سلام مجدد نگفته بود که دوباره دروازه ایران فرو ریخت. خشمها در حالت انفجار قرار داشت و انگار همگان دنبال بهانه بودند که جیمی جامپ استرالیایی تور دروازه ایران را پایین کشید. مسابقه متوقف شد. دو گل خورده بودیم و تور دروازه عابدزاده پاره، پاره! همه چیز برای یک مرگ ناگهانی کافی بود اما ناگهان احمدرضا...
نمایشنامهنویس انگلیسی چند ماه بعد از این مسابقه درباره کلهمعلقهای عابدزاده در وقفه طولانی بعد از گل دوم بهترین توصیف را انجام داد. او نوشت که «این بهترین نمایش قرن بود!»
احمدرضا میدوید و کله معلق میزد و عجیبتر آنکه میخندید! رفتاری که زیباترین مقدمه برای خلق یک معجزه بود. اتفاق عجیبی که حتی بعد از گل کریم باقری هم قابل پیشبینی به نظر نمیرسید که اگر بود یک عکاس پشت دروازه بوسنیچ میایستاد!
کینه بزرگ «تاریخ» در صحنه تک به تک خداداد از عکاسانی است که هرگز پشت دروازه استرالیا حضور نداشتند و هیچ عکس نزدیکی از آن صحنه تاریخی و شادی بعد از گل وجود ندارد! لحظهای که وزن زمین سبک شد. میلیونها ایرانی به آسمان رفتند و هشت دقیقه وقت اضافی آخرین عذاب ممکن برای یک صعود بزرگ بود. صعود نسلی که از نگاه اجتماعی در حال تغییراتی بزرگ بود.
نقطه اوج، شادی خیابانی ایرانیان تا نیمهشب شنبه بود. روز و شبی که مردم عادی در کنار نظامی و ارتشی و پلیس با هم پایکوبی کردند. اتفاقی که در تاریخ بعد از انقلاب فقط در روز آزادسازی خرمشهر رخ داده بود. برای حضور در آن شادی شورانگیز عمومی نه فراخوانی داده شد و نه برنامهریزی و دعوتی!
کسی برای حضور در آن جشن ملی به جلوی آئینه نرفت و لباسها هویدای این اتفاق تاریخی بود. بعدها پلیس اعلام کرد که در آن روز کمترین سرقت و جرم صورت گرفته و این در حالی بود که گربهها حتی در پیادهروها هم در امان نبودند!
تکمله - یک خاطره شخصی از ۸آذر ۷۶ تصویر تمامقدی از شرایط آن روز ایران را نشان میدهد: لحظهای که در حوالی میدان ونک سرنشینان یک مرسدس بنز پیاده شدند و با رفتگری که کنار جدول خیابان مشغول دست زدن بود، شادي كردند.
٨ آذر ٧٦ روز برد تاريخي ايران برابر استراليا
برگرفته از کانال تلگرام احمد موسوی
goo.gl/t8EN4e
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
«از محل زندگیشان عکاسی و فیلمبرداری میکردم. مرد من را صدا کرد و خواست عکسی از او بگیرم اما قبل از گرفتن عکس منصرف شد و گفت میخواهم با زنم عکس بگیرم، عکس تنهایی فایده ندارد. زنش را صدا کرد و این عکس گرفته شد.»
برگرفته از ایستاگرام Hassan.Zohouri
goo.gl/xoPnai
مطلب مرتبط:
فقر، حقوق بشر و عدالت جهانی
http://bit.ly/2fFrTdy
میلیونها فقیر ایرانی و هیولای گرسنگی
http://bit.ly/2dglOa8
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
برگرفته از ایستاگرام Hassan.Zohouri
goo.gl/xoPnai
مطلب مرتبط:
فقر، حقوق بشر و عدالت جهانی
http://bit.ly/2fFrTdy
میلیونها فقیر ایرانی و هیولای گرسنگی
http://bit.ly/2dglOa8
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. «از محل زندگیشان #عکاسی و فیلمبرداری میکردم. مرد من را صدا کرد و خواست عکسی از او بگیرم اما قبل از گرفتن عکس منصرف شد و گفت میخواهم با زنم عکس بگیرم، عکس تنهایی فایده ندارد. زنش را صدا کرد و این عکس گرفته شد.» برگرفته از ایستاگرام Hassan.Zohouri @hassan.zohouri…
گلرخ ابراهیمی ایرایی زندانی بند نسوان زندان اوین، نامه ای سرگشاده خطاب به همسرش آرش صادقی و همچنین نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر نوشته است. خانم ایرایی در این نامه از همسرش که در سیششمین روز از اعتصاب غذا به سر میبرد خواسته است تا “زنده بماند”. وی همچنین با ارایه توضیحاتی در مورد علت اعتصاب غذای همسرش از مجامع بین المللی خواسته است تا نسبت به «مرگ خاموش» همسرش سکوت نکنند.
متن کامل این نامه را به نقل از هرانا در ادامه بخوانید؛
“آزادگان، سرفرازان تاریخ اند و آنچیزی که هرگز به بند کشیده نمیشود آزادگیست.
در میان حجم سختی که قصد فرسودنمان را دارد، روز به روز مقاومتر میشویم و با هر دم و بازدم، گامی بیشتر به فردایی که برای آمدنش، بیهم بودن را تاب می آوریم، نزدیک میشویم.
کمی آنسو تر از منی، پشت همین دیوار های آجری و شاید این روزها با مرگ دستوپنجه نرم میکنی و من بیخبر از حال تو.
عشقت را در تار و پود وجودم مرور میکنم و بیش از پیش به این باور میرسم که تو از سربلندترینهایی.
میدانم بیعدالتی ای که در حقمان روا شده را با در دست گرفتن جانت فریاد میکنی. فردایی که بیتاب آمدنش هستیم از راه خواهد رسید.
باید بمانی تا طلوع صبح آزادی را در کنار پرچم افراشتهاش، به شوق نظاره کنیم.
استقامتت ستودنیست آرش جانم.
باید بمانی که جان عزیزت را بیش از لمس آزادی عاشقم.
همراه همیشگیات گلرخ
goo.gl/PUvMza
خطاب به نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر
با وجود گذشت بیش از یک ماه از اعتصاب غذای همسرم آرش صادقی و علیرغم وخامت حال ایشان که چندین بار دچار خونریزی معده شده و طبق اعلام بهداری زندان فشارش ۸ روی ۴ است، همچنان بدون واکنشی از جانب مسئولین و بدون پیگیری خاصی رها شده است.
اعتراض همسرم به روند پروند سازی هایی است که در مورد بازداشت من در ۲-الف سپاه توسط بازجویان قرارگاه ثارالله انجام گرفته است. پرونده وهم انگیزی که هدف از تشکیل آن تحت فشار قرار دادن همسرم بوده و بدون هیچ گونه ادله و مستنداتی تشکیل و منجر به ۶ سال حکم برای من گردید.
همسرم نیز که محکوم به ۱۹ سال حبس است به خاطر بی توجهی مسئولین به این حجم سنگین پرونده سازی ناچار به اعتصاب غذا شده.
هم اکنون نیز با وجود اینکه از جانب دادستانی اعلام شده به تخلف صورت گرفته در پرونده من آگاه هستند، اما آنچه مشخص است این است که دادستانی در برابر ارگان بازداشت کننده توانایی بروز واکنش نداشته و قوه قضاییه نیز که بارها اعلام کرده کاملا مستقل عمل می کند، تاکنون هیچ واکنشی به تخلفات صورت گرفته نشان نداده است.
در این روزها که همسرم به شدت دچار افت فشار شده و با مرگ دست و پنجه نرم می کند، مسئولیت جان و سلامت وی به عهده رئیس قوه قضاییه و دادستانی کل کشور و ارگان بازداشت کننده (سپاه) است.
از کلیه نهادهای حقوق بشری تقاضامندم در برابر مرگ خاموش همسرم واکنش نشان داده و مانع از بروز اتفاقی بی بازگشت شوند.
گلرخ ابراهیمی ایرایی (همسر آرش صادقی)
مطالب مرتبط:
حقوق زندانی
http://bit.ly/1XC6UrO
حقوق زنان زندانی در قوانين
http://bit.ly/2grGUQ0
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
متن کامل این نامه را به نقل از هرانا در ادامه بخوانید؛
“آزادگان، سرفرازان تاریخ اند و آنچیزی که هرگز به بند کشیده نمیشود آزادگیست.
در میان حجم سختی که قصد فرسودنمان را دارد، روز به روز مقاومتر میشویم و با هر دم و بازدم، گامی بیشتر به فردایی که برای آمدنش، بیهم بودن را تاب می آوریم، نزدیک میشویم.
کمی آنسو تر از منی، پشت همین دیوار های آجری و شاید این روزها با مرگ دستوپنجه نرم میکنی و من بیخبر از حال تو.
عشقت را در تار و پود وجودم مرور میکنم و بیش از پیش به این باور میرسم که تو از سربلندترینهایی.
میدانم بیعدالتی ای که در حقمان روا شده را با در دست گرفتن جانت فریاد میکنی. فردایی که بیتاب آمدنش هستیم از راه خواهد رسید.
باید بمانی تا طلوع صبح آزادی را در کنار پرچم افراشتهاش، به شوق نظاره کنیم.
استقامتت ستودنیست آرش جانم.
باید بمانی که جان عزیزت را بیش از لمس آزادی عاشقم.
همراه همیشگیات گلرخ
goo.gl/PUvMza
خطاب به نهادهای بین المللی مدافع حقوق بشر
با وجود گذشت بیش از یک ماه از اعتصاب غذای همسرم آرش صادقی و علیرغم وخامت حال ایشان که چندین بار دچار خونریزی معده شده و طبق اعلام بهداری زندان فشارش ۸ روی ۴ است، همچنان بدون واکنشی از جانب مسئولین و بدون پیگیری خاصی رها شده است.
اعتراض همسرم به روند پروند سازی هایی است که در مورد بازداشت من در ۲-الف سپاه توسط بازجویان قرارگاه ثارالله انجام گرفته است. پرونده وهم انگیزی که هدف از تشکیل آن تحت فشار قرار دادن همسرم بوده و بدون هیچ گونه ادله و مستنداتی تشکیل و منجر به ۶ سال حکم برای من گردید.
همسرم نیز که محکوم به ۱۹ سال حبس است به خاطر بی توجهی مسئولین به این حجم سنگین پرونده سازی ناچار به اعتصاب غذا شده.
هم اکنون نیز با وجود اینکه از جانب دادستانی اعلام شده به تخلف صورت گرفته در پرونده من آگاه هستند، اما آنچه مشخص است این است که دادستانی در برابر ارگان بازداشت کننده توانایی بروز واکنش نداشته و قوه قضاییه نیز که بارها اعلام کرده کاملا مستقل عمل می کند، تاکنون هیچ واکنشی به تخلفات صورت گرفته نشان نداده است.
در این روزها که همسرم به شدت دچار افت فشار شده و با مرگ دست و پنجه نرم می کند، مسئولیت جان و سلامت وی به عهده رئیس قوه قضاییه و دادستانی کل کشور و ارگان بازداشت کننده (سپاه) است.
از کلیه نهادهای حقوق بشری تقاضامندم در برابر مرگ خاموش همسرم واکنش نشان داده و مانع از بروز اتفاقی بی بازگشت شوند.
گلرخ ابراهیمی ایرایی (همسر آرش صادقی)
مطالب مرتبط:
حقوق زندانی
http://bit.ly/1XC6UrO
حقوق زنان زندانی در قوانين
http://bit.ly/2grGUQ0
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
.
گلرخ ابراهیمی ایرایی زندانی بند نسوان زندان اوین، نامه ای سرگشاده خطاب به همسرش #آرش_صادقی و همچنین نهادهای بین المللی مدافع #حقوق_بشر نوشته است. خانم #ایرایی در این نامه از همسرش که در سیششمین روز از اعتصاب غذا به سر میبرد خواسته است تا “زنده بماند”.…
گلرخ ابراهیمی ایرایی زندانی بند نسوان زندان اوین، نامه ای سرگشاده خطاب به همسرش #آرش_صادقی و همچنین نهادهای بین المللی مدافع #حقوق_بشر نوشته است. خانم #ایرایی در این نامه از همسرش که در سیششمین روز از اعتصاب غذا به سر میبرد خواسته است تا “زنده بماند”.…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برنامه نود امشب؛ استفاده از جادوگر در فوتبال ایران!
گفته می شود در سیاست ایران هم مخصوصا در دولت قبل از جادوگر استفاده می شد! احمدینژاد از چه نوع جادوگری استفاده می کرد؟
@Tavaana_TavaanaTech
گفته می شود در سیاست ایران هم مخصوصا در دولت قبل از جادوگر استفاده می شد! احمدینژاد از چه نوع جادوگری استفاده می کرد؟
@Tavaana_TavaanaTech
نجات بچه گربهای با پای قطع شده از خیابان احمدآباد مشهد
goo.gl/tm4ULq
«وقتی یاد بگیریم به حیوانات زندگی ببخشیم، دیگر حق زندگی را از انسانها و همینطور طبیعت دریغ نمیکنیم. مهربانی با حیوانات و نسبت به سرنوشت انها احساس مسئولیتکردن، یک رفتار فانتزی نیست. مهربانی با حیوانات، مهربانی با زندگی است.»
شما چه فکر میکنید؟
منبع ویدئو: کانال تلگرام پناهگاه مهر مشهد
مطالب مرتبط:
از کشتارهای سازمانیافته سگها تا حیواناتی که قربانی آزارمردم میشوند
http://bit.ly/1NXh6Zj
اعتراض فعالان محیط زیست به شکار حیات وحش
http://bit.ly/2g3wk2q
از سگکشی شبانه شهرداری تا ساخت «پردیس» سگها با کمکهای مردمی
http://bit.ly/2enU4j0
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/tm4ULq
«وقتی یاد بگیریم به حیوانات زندگی ببخشیم، دیگر حق زندگی را از انسانها و همینطور طبیعت دریغ نمیکنیم. مهربانی با حیوانات و نسبت به سرنوشت انها احساس مسئولیتکردن، یک رفتار فانتزی نیست. مهربانی با حیوانات، مهربانی با زندگی است.»
شما چه فکر میکنید؟
منبع ویدئو: کانال تلگرام پناهگاه مهر مشهد
مطالب مرتبط:
از کشتارهای سازمانیافته سگها تا حیواناتی که قربانی آزارمردم میشوند
http://bit.ly/1NXh6Zj
اعتراض فعالان محیط زیست به شکار حیات وحش
http://bit.ly/2g3wk2q
از سگکشی شبانه شهرداری تا ساخت «پردیس» سگها با کمکهای مردمی
http://bit.ly/2enU4j0
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
.
نجات بچه گربهای با پای قطع شده از خیابان احمدآباد #مشهد «وقتی یاد بگیریم به #حیوانات زندگی ببخشیم، دیگر #حق_زندگی را از انسانها و همینطور #طبیعت دریغ نمیکنیم. #مهربانی با حیوانات و نسبت به سرنوشت انها احساس مسئولیتکردن، یک رفتار فانتزی نیست. مهربانی…
نجات بچه گربهای با پای قطع شده از خیابان احمدآباد #مشهد «وقتی یاد بگیریم به #حیوانات زندگی ببخشیم، دیگر #حق_زندگی را از انسانها و همینطور #طبیعت دریغ نمیکنیم. #مهربانی با حیوانات و نسبت به سرنوشت انها احساس مسئولیتکردن، یک رفتار فانتزی نیست. مهربانی…
این پزشکان، فوق تخصص خنده هستند!
goo.gl/2yPH81
«ما دلقکهایی بودیم که ماسک لبخند به چهره داشتیم اما پشت این نقاب، لحظه به لحظه حضورمان اشک میریختیم. امید در درمان این کودکان از اهمیت زیادی برخوردار است و امیدواریم بتوانیم با نشاندن لبخند بر دلهای این کودکان امید از دست رفتهشان را به آنها بازگردانیم.»
به گزارش ایسنا، روزنامه «ایران» همه اهل محل انتظارشان را میکشیدند. همه میدانستند که در خانه «اسماء» جشن تولدی برپاست. اما این را هم میدانستند که این جشن با همه جشنهای دیگر متفاوت است. دو پزشک فوق تخصص میهمان اسماء کوچولو بودند و قرار بود آرزوی اسماء را برآورده کنند.
تخصص این دو پزشک با تخصص همه پزشکانی که در این یکی دو ساله برای درمان این دختر تلاش کرده بودند، متفاوت بود. تخصص آنها نشاندن لبخند بر چهره درد کشیده کودکانی است که با بیماری مهلک سرطان مبارزه میکنند. اسماء از مدتی قبل وقتی پزشکان بیمارستان شفا از درمانش ناامید شدند به خانه بازگشت و از آن روز سکوت کرد؛ سکوتی که برای پدر و مادر اسماء هر ساعتش صد سال میگذشت؛ سکوتی مطلق، بیآنکه حتی لبخند محوی بر لبانش بنشیند؛ هر آنچه از دستشان برمیآمد کرده بودند تا مگر دخترکشان لبخندی بر لب بیاورد، اما تلاشها همه کوبیدن آب بود در هاون! سرانجام میهمانان ویژه جشن تولدش همراه با خاله آرزوها آمدند. قرارشان هم این بود که اسماء بعد از مدتها بخندد.
همین که شروع کردند به خواندن آهنگ «خونه مادربزرگه» برقی در چشمان دخترک پدیدار شد. اشک شوق از چشمان همه جاری بود و شاید سختترین لحظات برای این دو پزشک خنده وقتی بود که باید اشکهایشان را پنهان میکردند و برای نشاندن لبخند بر صورت رنگ پریده اسماء اجرای نمایش کمیک خود را ادامه میدادند.
آن روز در خاطر اسماء به خاطرهای زیبا و فراموشنشدنی تبدیل شده است. او همان دقایق آغازین نمایش بود که بعد از مدتها درد را فراموش کرد و با همه وجود شروع کرد به خندیدن و بعد هم به همه قول داد که خیلی زود بهبودیاش را به دست آورد و همراه با پزشکان خنده به دیدار دیگر کودکان سرطانی برود. او دوباره متولد شد و شاید این آخرین لبخندی است که از چهره معصوم او در یادها خواهد ماند.
آرزوی دخترک بیآرزو
صدای شادی و لبخند در بخش کودکان بیمارستان شفا همه جا را پر کرده بود. کودکانی که مدتهاست با درد خو گرفتهاند، با چهرههایی رنگ پریده و درحالی که سرمهای دارویی بر بازوهای نحیف خود داشتند، به طرف سالنی میدویدند که دو پزشک خنده انتظارشان را میکشیدند. دو پسر جوان در نقش دو پزشک فوق تخصص خنده با پوشیدن روپوش سفید و صورتهای رنگ شده و کلاه گیسهای رنگی برای شاد کردن بچهها به بیمارستان آمده بودند.
آنها به همه اتاقها سرکشی میکردند و به هر جایی که وارد میشدند، موجی از شادی به هوا برمیخاست. صدای آواز دسته جمعی بچهها که همراه با دو پزشک میخواندند بذر امید را نه تنها در دل کوچک خودشان، بلکه در دل مادرانشان نیز مینشاند. همه بچهها با خوشحالی از عمو دکترها میخواستند که بازهم برایشان آواز بخوانند و نمایش اجرا کنند. در این میان اسماء دختر ۸ سالهای که از مدتی قبل با تومور سرطانی که در سرش رشد کرده، مبارزه میکرد از همه خوشحالتر بود و دوست داشت بازهم عمو دکترها را ببیند، اما تومور بدخیم پیروز شد و پزشکان که از ادامه درمان ناامید شده بودند از والدین اسماء خواستند تا او را در این روزهای آخر به خانه ببرند. دخترک همه درد و رنج بیماریاش را در سکوت سردش پنهان کرده و از روزی که به خانه بازگشته بود، کسی لبخندی بر لبانش ندیده و صدایی از او نشنیده بود.
هدی رشیدی، که در این سالها یارو یاور این کودکان بوده، تاکنون همراه با همیاران خود، آرزوهای بیش از ۲۰ کودک سرطانی را برآورده کرده، از پزشکان فوق تخصص خنده در بیمارستان و ایده شاد کردن بچههای بستری در بخش کودکان، این گونه گفت: مدتی قبل یک گروه فرهنگی و یک انجمن غیردولتی برای کمک به برآورده کردن آرزوی کودکان مبتلا به سرطان اعلام آمادگی کردند. از آنجایی که اعضای این گروه در بندر ماهشهر در زمینه تئاتر کمدی فعالیت میکنند با پیشنهاد آنها قرار شد با اجرای برنامههایی در بیمارستان شفا لبخند را به کودکان مبتلا به سرطان هدیه کنند. چند ماه پیش نخستین برنامه در بیمارستان انجام شد و دو هنرمند این گروه به همراه خاله آرزوها درحالی که لباس پزشکی به تن داشتند و چهره هایشان را شبیه دلقکها کرده بودند برنامههای شادی برای بچهها اجرا کردند و این بچهها با خوشحالی برای چند ساعت درد و رنج را فراموش کردند.
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/2yPH81
«ما دلقکهایی بودیم که ماسک لبخند به چهره داشتیم اما پشت این نقاب، لحظه به لحظه حضورمان اشک میریختیم. امید در درمان این کودکان از اهمیت زیادی برخوردار است و امیدواریم بتوانیم با نشاندن لبخند بر دلهای این کودکان امید از دست رفتهشان را به آنها بازگردانیم.»
به گزارش ایسنا، روزنامه «ایران» همه اهل محل انتظارشان را میکشیدند. همه میدانستند که در خانه «اسماء» جشن تولدی برپاست. اما این را هم میدانستند که این جشن با همه جشنهای دیگر متفاوت است. دو پزشک فوق تخصص میهمان اسماء کوچولو بودند و قرار بود آرزوی اسماء را برآورده کنند.
تخصص این دو پزشک با تخصص همه پزشکانی که در این یکی دو ساله برای درمان این دختر تلاش کرده بودند، متفاوت بود. تخصص آنها نشاندن لبخند بر چهره درد کشیده کودکانی است که با بیماری مهلک سرطان مبارزه میکنند. اسماء از مدتی قبل وقتی پزشکان بیمارستان شفا از درمانش ناامید شدند به خانه بازگشت و از آن روز سکوت کرد؛ سکوتی که برای پدر و مادر اسماء هر ساعتش صد سال میگذشت؛ سکوتی مطلق، بیآنکه حتی لبخند محوی بر لبانش بنشیند؛ هر آنچه از دستشان برمیآمد کرده بودند تا مگر دخترکشان لبخندی بر لب بیاورد، اما تلاشها همه کوبیدن آب بود در هاون! سرانجام میهمانان ویژه جشن تولدش همراه با خاله آرزوها آمدند. قرارشان هم این بود که اسماء بعد از مدتها بخندد.
همین که شروع کردند به خواندن آهنگ «خونه مادربزرگه» برقی در چشمان دخترک پدیدار شد. اشک شوق از چشمان همه جاری بود و شاید سختترین لحظات برای این دو پزشک خنده وقتی بود که باید اشکهایشان را پنهان میکردند و برای نشاندن لبخند بر صورت رنگ پریده اسماء اجرای نمایش کمیک خود را ادامه میدادند.
آن روز در خاطر اسماء به خاطرهای زیبا و فراموشنشدنی تبدیل شده است. او همان دقایق آغازین نمایش بود که بعد از مدتها درد را فراموش کرد و با همه وجود شروع کرد به خندیدن و بعد هم به همه قول داد که خیلی زود بهبودیاش را به دست آورد و همراه با پزشکان خنده به دیدار دیگر کودکان سرطانی برود. او دوباره متولد شد و شاید این آخرین لبخندی است که از چهره معصوم او در یادها خواهد ماند.
آرزوی دخترک بیآرزو
صدای شادی و لبخند در بخش کودکان بیمارستان شفا همه جا را پر کرده بود. کودکانی که مدتهاست با درد خو گرفتهاند، با چهرههایی رنگ پریده و درحالی که سرمهای دارویی بر بازوهای نحیف خود داشتند، به طرف سالنی میدویدند که دو پزشک خنده انتظارشان را میکشیدند. دو پسر جوان در نقش دو پزشک فوق تخصص خنده با پوشیدن روپوش سفید و صورتهای رنگ شده و کلاه گیسهای رنگی برای شاد کردن بچهها به بیمارستان آمده بودند.
آنها به همه اتاقها سرکشی میکردند و به هر جایی که وارد میشدند، موجی از شادی به هوا برمیخاست. صدای آواز دسته جمعی بچهها که همراه با دو پزشک میخواندند بذر امید را نه تنها در دل کوچک خودشان، بلکه در دل مادرانشان نیز مینشاند. همه بچهها با خوشحالی از عمو دکترها میخواستند که بازهم برایشان آواز بخوانند و نمایش اجرا کنند. در این میان اسماء دختر ۸ سالهای که از مدتی قبل با تومور سرطانی که در سرش رشد کرده، مبارزه میکرد از همه خوشحالتر بود و دوست داشت بازهم عمو دکترها را ببیند، اما تومور بدخیم پیروز شد و پزشکان که از ادامه درمان ناامید شده بودند از والدین اسماء خواستند تا او را در این روزهای آخر به خانه ببرند. دخترک همه درد و رنج بیماریاش را در سکوت سردش پنهان کرده و از روزی که به خانه بازگشته بود، کسی لبخندی بر لبانش ندیده و صدایی از او نشنیده بود.
هدی رشیدی، که در این سالها یارو یاور این کودکان بوده، تاکنون همراه با همیاران خود، آرزوهای بیش از ۲۰ کودک سرطانی را برآورده کرده، از پزشکان فوق تخصص خنده در بیمارستان و ایده شاد کردن بچههای بستری در بخش کودکان، این گونه گفت: مدتی قبل یک گروه فرهنگی و یک انجمن غیردولتی برای کمک به برآورده کردن آرزوی کودکان مبتلا به سرطان اعلام آمادگی کردند. از آنجایی که اعضای این گروه در بندر ماهشهر در زمینه تئاتر کمدی فعالیت میکنند با پیشنهاد آنها قرار شد با اجرای برنامههایی در بیمارستان شفا لبخند را به کودکان مبتلا به سرطان هدیه کنند. چند ماه پیش نخستین برنامه در بیمارستان انجام شد و دو هنرمند این گروه به همراه خاله آرزوها درحالی که لباس پزشکی به تن داشتند و چهره هایشان را شبیه دلقکها کرده بودند برنامههای شادی برای بچهها اجرا کردند و این بچهها با خوشحالی برای چند ساعت درد و رنج را فراموش کردند.
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
.
این پزشکان، فوق تخصص خنده هستند! «ما دلقکهایی بودیم که ماسک لبخند به چهره داشتیم اما پشت این نقاب، لحظه به لحظه حضورمان اشک میریختیم. امید در درمان این کودکان از اهمیت زیادی برخوردار است و امیدواریم بتوانیم با نشاندن لبخند بر دلهای این کودکان امید از…
این پزشکان، فوق تخصص خنده هستند! «ما دلقکهایی بودیم که ماسک لبخند به چهره داشتیم اما پشت این نقاب، لحظه به لحظه حضورمان اشک میریختیم. امید در درمان این کودکان از اهمیت زیادی برخوردار است و امیدواریم بتوانیم با نشاندن لبخند بر دلهای این کودکان امید از…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ترانه ای زیبا با صدای سیما بینا
آهنگ ساز مهدی خالدی
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
آهنگ ساز مهدی خالدی
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ