آموزشکده توانا
دختری که خوابهایش را میخوانَد ... مادر فاطمه، او را قهرمان زندگی میداند اما همه اطرافیان میدانند که اگر قهرمانی باشد، خود اوست. @Tavaana_TavaanaTech 👇 👇 👇 👇 👇 👇
دختری که خوابهایش را میخوانَد ...
مادر فاطمه، او را قهرمان زندگی میداند اما همه اطرافیان میدانند که اگر قهرمانی باشد، خود اوست.
چندی است که آوازی زیبا با صدایی احساس برانگیز در فضای مجازی دست به دست میشود. کم نیستند کسانی که این آواز زیبای کودکانه را میشنوند و بشدت تحت تأثیر آن قرار میگیرند، اما نمیدانند که خواننده آن کیست و چه داستانی دارد... داستان را که بخوانید و بشنوید شما هم تأیید خواهید کرد که محدودیت نمیتواند مانع موفقیت و بالیدن و پریدن شود.
دنیا پر از انسانهایی است که هیچ محدودیتی نتوانسته جلوی حرکتشان را بگیرد. فقط باید چشمها را باز کرد و خوب دید. همان اتفاقی که در خانه یک خانواده ساوجی افتاده است هرچند بسیاری در انتظار خاموشی چراغ این خانه بودند، اما آفتاب زندگی بخش بر آن تابید و مادر و دختری ثابت کردند که میتوان به سیاهیها پشت پا زد. خانواده «غرار» با وجود تنها فرزندشان «فاطمه» که از بدو تولد به بیماری «استئوپتروز» یا همان «استخوان مرمری» دچار است، نشان دادند موانعی که بسیاری از آدمها بزرگ و غیرقابل عبورشان تلقی میکنند، چندان هم بزرگ نیستند و این سختیهای مسیر زندگی است که درک زیباییها را دو چندان میکند. شاید این حرفها کمی شعاری به نظر برسد! اما باور کنید «پری زقر» (مادر فاطمه) با تمام وجودش به این جملات ایمان دارد. او که از۱۱ سال قبل خود را نادیده گرفت تا دخترش فاطمه را بهتر از هر کس دیگری در این دنیا ببیند، خودش قهرمانی است که فاطمه را قهرمان زندگی میداند. بگذارید این قصه را از زبان خودش بشنویم.
گزارش سهیلا نوری در روزنامه ایران بخوانید:
http://bit.ly/2fBZd7N
مطالب مرتبط:
عصای سفید در شهر سیاه
http://bit.ly/1vaUMSb
جسمیت و قدرت: مباحثی در معلولیت و تحول اجتماعی
سعید سبزیان
http://bit.ly/1I0beqv
معلولیت به منزله هویتی جدید
http://bit.ly/2deAg1E
بلاغت استبداد و اکتیویسم در معلولیت
http://bit.ly/1nXaHCY
@Tavaana_TavaanaTech
مادر فاطمه، او را قهرمان زندگی میداند اما همه اطرافیان میدانند که اگر قهرمانی باشد، خود اوست.
چندی است که آوازی زیبا با صدایی احساس برانگیز در فضای مجازی دست به دست میشود. کم نیستند کسانی که این آواز زیبای کودکانه را میشنوند و بشدت تحت تأثیر آن قرار میگیرند، اما نمیدانند که خواننده آن کیست و چه داستانی دارد... داستان را که بخوانید و بشنوید شما هم تأیید خواهید کرد که محدودیت نمیتواند مانع موفقیت و بالیدن و پریدن شود.
دنیا پر از انسانهایی است که هیچ محدودیتی نتوانسته جلوی حرکتشان را بگیرد. فقط باید چشمها را باز کرد و خوب دید. همان اتفاقی که در خانه یک خانواده ساوجی افتاده است هرچند بسیاری در انتظار خاموشی چراغ این خانه بودند، اما آفتاب زندگی بخش بر آن تابید و مادر و دختری ثابت کردند که میتوان به سیاهیها پشت پا زد. خانواده «غرار» با وجود تنها فرزندشان «فاطمه» که از بدو تولد به بیماری «استئوپتروز» یا همان «استخوان مرمری» دچار است، نشان دادند موانعی که بسیاری از آدمها بزرگ و غیرقابل عبورشان تلقی میکنند، چندان هم بزرگ نیستند و این سختیهای مسیر زندگی است که درک زیباییها را دو چندان میکند. شاید این حرفها کمی شعاری به نظر برسد! اما باور کنید «پری زقر» (مادر فاطمه) با تمام وجودش به این جملات ایمان دارد. او که از۱۱ سال قبل خود را نادیده گرفت تا دخترش فاطمه را بهتر از هر کس دیگری در این دنیا ببیند، خودش قهرمانی است که فاطمه را قهرمان زندگی میداند. بگذارید این قصه را از زبان خودش بشنویم.
گزارش سهیلا نوری در روزنامه ایران بخوانید:
http://bit.ly/2fBZd7N
مطالب مرتبط:
عصای سفید در شهر سیاه
http://bit.ly/1vaUMSb
جسمیت و قدرت: مباحثی در معلولیت و تحول اجتماعی
سعید سبزیان
http://bit.ly/1I0beqv
معلولیت به منزله هویتی جدید
http://bit.ly/2deAg1E
بلاغت استبداد و اکتیویسم در معلولیت
http://bit.ly/1nXaHCY
@Tavaana_TavaanaTech
روزنامه ایران
دختری که خوابهایش را میخوانَد ...
مادر فاطمه، او را قهرمان زندگی میداند اما همه اطرافیان میدانند که اگر قهرمانی باشد، خود اوست
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سیلی مامور شهرداری فومن به صورت زن دستفروش
این زن فقط دستفروش است نه املاک وحقوق نجومی دارد و نه اختلاس کرده!
او سرپرست خانوار است،کنار خیابان سبزی میفروشد
ارسالی همراهان توانا
@Tavaana_TavaanaTech
این زن فقط دستفروش است نه املاک وحقوق نجومی دارد و نه اختلاس کرده!
او سرپرست خانوار است،کنار خیابان سبزی میفروشد
ارسالی همراهان توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ایران بزرگترین واردکننده چادر مشکی در جهان
goo.gl/Qu9h6I
«چادر لباس ملی ماست»؟
«در نوفل لوشاتو خدمت امام رسیدم، هنوز با مانتو و شلوار و مقنعه بودم. یک بار در مهران، پایم صدمه دید و من با عصا و با همان مانتو و شلوار خدمت امام رفتم تا گزارش بدهم. امام فرمودند: اگر چادر ندارید، بگویم احمد برایتان بخرد. عرض کردم: نه حاج آقا! چون به کوه میرفتم و اسلحه روی دوشم بود و فشنگ به کمرم و قمقمه به پهلویم و گاهی هم باید سهپایه تیربار را روی دوش میگرفتم، چادر سرکردن برایم دشوار بود. فرمودند: چادر برای زن بهتر است. من از آن روز چادر سر کردم.»
این روایتی است از «مرضیه حدیدهچی دباغ» که از جمله زنان نزدیک به آیتالله خمینی بود. مرضیه دباغ از بنیانگذاران سپاه پاسداران بود و مدتی نیز فرماندهی سپاه همدان را به عهده داشت. وی علاوه بر این سه دوره نیز نمایندگی مجلس را بر عهده داشت. به نظر میرسد با توجه به جایگاه مرضیه دباغ و اعتمادی که آیتالله خمینی به او داشت چنین توصیهای به او و بازگویی آن از طرف مرضیه دباغ، به خوبی نشانگر نگرش آیتالله خمینی به مقوله حجاب زنان است. اجباری شدن حجاب مقولهایست که از همان ابتدای پیروزی انقلاب مورد تاکید آیتالله خمینی قرار گرفت و در نهایت به عنوان یک قانون در مجلس شورای اسلامی تصویب شد. رهبر بعدی جمهوری اسلامی یعنی آیتالله خامنهای نیز بر چادر به عنوان حجاب برتر تاکید کرده است و حتی آن را لباس ملی زنان ایرانی دانسته است. او در مهر ۱۳۷۳ در جمع زنان پرستار گفت: «مردم ما چادر را انتخاب کردهاند. البته ما هیچ وقت نگفتیم که حتماً چادر باشد و غیر چادر نباشد. گفتیم که چادر بهتر از حجابهاى دیگر است. ولى زنان ما میخواهند حجاب خودشان را حفظ کنند. چادر را هم دوست دارند. چادر، لباس ملى ماست. چادر، پیش از آنکه یک حجاب اسلامى باشد، یک حجاب ایرانى است. مال مردم ما و لباس ملى ماست.» اما آیا تاکنون به جنبههای اقتصادی اجباری بودن حجاب در ایران اندیشیدهایم؟
ایران، بزرگترین وارد کننده چادر مشکی در جهان:
goo.gl/RfFCjC
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/Qu9h6I
«چادر لباس ملی ماست»؟
«در نوفل لوشاتو خدمت امام رسیدم، هنوز با مانتو و شلوار و مقنعه بودم. یک بار در مهران، پایم صدمه دید و من با عصا و با همان مانتو و شلوار خدمت امام رفتم تا گزارش بدهم. امام فرمودند: اگر چادر ندارید، بگویم احمد برایتان بخرد. عرض کردم: نه حاج آقا! چون به کوه میرفتم و اسلحه روی دوشم بود و فشنگ به کمرم و قمقمه به پهلویم و گاهی هم باید سهپایه تیربار را روی دوش میگرفتم، چادر سرکردن برایم دشوار بود. فرمودند: چادر برای زن بهتر است. من از آن روز چادر سر کردم.»
این روایتی است از «مرضیه حدیدهچی دباغ» که از جمله زنان نزدیک به آیتالله خمینی بود. مرضیه دباغ از بنیانگذاران سپاه پاسداران بود و مدتی نیز فرماندهی سپاه همدان را به عهده داشت. وی علاوه بر این سه دوره نیز نمایندگی مجلس را بر عهده داشت. به نظر میرسد با توجه به جایگاه مرضیه دباغ و اعتمادی که آیتالله خمینی به او داشت چنین توصیهای به او و بازگویی آن از طرف مرضیه دباغ، به خوبی نشانگر نگرش آیتالله خمینی به مقوله حجاب زنان است. اجباری شدن حجاب مقولهایست که از همان ابتدای پیروزی انقلاب مورد تاکید آیتالله خمینی قرار گرفت و در نهایت به عنوان یک قانون در مجلس شورای اسلامی تصویب شد. رهبر بعدی جمهوری اسلامی یعنی آیتالله خامنهای نیز بر چادر به عنوان حجاب برتر تاکید کرده است و حتی آن را لباس ملی زنان ایرانی دانسته است. او در مهر ۱۳۷۳ در جمع زنان پرستار گفت: «مردم ما چادر را انتخاب کردهاند. البته ما هیچ وقت نگفتیم که حتماً چادر باشد و غیر چادر نباشد. گفتیم که چادر بهتر از حجابهاى دیگر است. ولى زنان ما میخواهند حجاب خودشان را حفظ کنند. چادر را هم دوست دارند. چادر، لباس ملى ماست. چادر، پیش از آنکه یک حجاب اسلامى باشد، یک حجاب ایرانى است. مال مردم ما و لباس ملى ماست.» اما آیا تاکنون به جنبههای اقتصادی اجباری بودن حجاب در ایران اندیشیدهایم؟
ایران، بزرگترین وارد کننده چادر مشکی در جهان:
goo.gl/RfFCjC
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
.
ایران بزرگترین واردکننده #چادر_مشکی در جهان
.
«چادر لباس ملی ماست»؟
«در نوفل لوشاتو خدمت امام رسیدم، هنوز با $مانتو و #شلوار و #مقنعه بودم. یک بار در مهران، پایم صدمه دید و من با عصا و با همان مانتو و شلوار خدمت #امام رفتم تا گزارش بدهم. امام فرمودند:…
ایران بزرگترین واردکننده #چادر_مشکی در جهان
.
«چادر لباس ملی ماست»؟
«در نوفل لوشاتو خدمت امام رسیدم، هنوز با $مانتو و #شلوار و #مقنعه بودم. یک بار در مهران، پایم صدمه دید و من با عصا و با همان مانتو و شلوار خدمت #امام رفتم تا گزارش بدهم. امام فرمودند:…
Forwarded from بشکن Beshkan
☝️☝️☝️فیلترشکن تور برای اندروید☝️☝️☝️ برای عضویت در بشکن به http://goo.gl/A7DbzA بروید. سوالات خود را از tech@tavaana.org بپرسید.
برنامه زنده فیسبوکی
رونمایی و بررسی #کتاب جدید #آموزشکده_توانا
رفع هرگونه #تبعیض_علیه_زنان
با حضور نویسنده: #مهرانگیز_کار
چهارشنبه 3 آذر/23 نوامبر
8 شب تهران
@Tavaana_TavaanaTech
رونمایی و بررسی #کتاب جدید #آموزشکده_توانا
رفع هرگونه #تبعیض_علیه_زنان
با حضور نویسنده: #مهرانگیز_کار
چهارشنبه 3 آذر/23 نوامبر
8 شب تهران
@Tavaana_TavaanaTech
آموزشکده توانا
سیلی مامور شهرداری فومن به صورت زن دستفروش این زن فقط دستفروش است نه املاک وحقوق نجومی دارد و نه اختلاس کرده! او سرپرست خانوار است،کنار خیابان سبزی میفروشد ارسالی همراهان توانا @Tavaana_TavaanaTech
کامنت یکی از همراهان توانا در اینستاگرام:
تا چند روز این ویدئو شرم اور مدام در فضای مجازی خواهید دید و خشونت باز نشر می شود و حداکثر واکنش مردم باز هم ایجاد خشونت و فحاشی هست دست اخر مسئولین شهر فومن قول برخورد و اخراج این مامور را که حتما از نظر توان اقتصادی در شرایط بهتر از این خانوم نیست را می دهند و اخراج می شود آب ها از اسیاب می افتد و همه فراموش می کنند که چه شد که اینطور شد ،،فقط این وسط عده ای موقعیت مناسب و به جایی برای فحاشی کردن و عبارت های ستیزه جویانه ای چون غیرت،باید بکشنش و جنسی کردن قضیه بدست می اورند و کمتر کسی از انسانیت و وضع بد اقتصادی می گوید و تا سوژه بعدی منتظر می مانند و چه بسا نظاره گر بعدی در همچین صحنه ی منزجرکننده ای خود انها باشند.
نظر شما چیست؟
می توانید در اینستاگرام کامنت بگذارید:
https://www.instagram.com/p/BM9N5x_hgmG/
آتنا دائمی هم در مورد این ویدئو چنین نوشته:
فومن شهر من است
خانه اول و آخرم
روزهای زیادی را در آنجا سپری کردم
زیبایی هایی فومن هم شاید به همین دست فروشی هاست ساعت ها در ترافیک شهر مانده ام اما دیدم که زندگی جریان دارد کشاورزان شمال همچون بسیاری مردم دیگر در فقر هستند، به سختی برنج میکارند و درو میکنند اما مفت از آنها میخرند و گران به خورد مردم میدهند
سه شنبه بازارها و جمعه بازارهایی که زنان و مردان به زبان گیلکی با هم صحبت میکنند و مرغ ها و جوجه هایی که با سختی پرورش میدهند تخم مرغ ها و تخم اردک ها و همچنین سبزی هایی که در روستاها به سختی سبز میکنند میفروشند . بارها با چشمان خود دیده ام که انار درختانشان را می چینند و با سختی دون میکنند و میپزند و رب انار درست میکنند، نه مغازه ای دارند و نه حتی غرفه مجبورند کنار خیابان بنشینند در سرما و گرما زیر برف و باران بدون حتی سرپناه، مجبورند تا برای گذران زندگی محصولاتشان را به فروش بگذارند و حالا باز نری بی غیرت خودنمایی کرد و در گوش یکی از این زنان کوبید... بگویم بشکند آن دست؟؟؟ گویی به گوش مادر و مادربزرگم کوبید
سختی های زنان شمال را بارها به چشم دیده ام الی این که حالا دیدم 😔
بشکند آن دست
مار جان تی جانه ره بیمیرم ، تی غیرتو تی دستانه ره بیمیرم که دانم با چی سختی کار کونی تا تی زکانه پیلا کونی
آخ
مطالب مرتبط توانا:
زنان دستفروش؛ ناگزیرانِ فراری از استیصال
goo.gl/E5NLNL
مسئولیت شهروندی در دموکراسی
http://bit.ly/2cuJk0O
حقوق و مسئولیتهای شهروندان دموکراتیک
http://bit.ly/1zUZf9R
@Tavaana_TavaanaTech
تا چند روز این ویدئو شرم اور مدام در فضای مجازی خواهید دید و خشونت باز نشر می شود و حداکثر واکنش مردم باز هم ایجاد خشونت و فحاشی هست دست اخر مسئولین شهر فومن قول برخورد و اخراج این مامور را که حتما از نظر توان اقتصادی در شرایط بهتر از این خانوم نیست را می دهند و اخراج می شود آب ها از اسیاب می افتد و همه فراموش می کنند که چه شد که اینطور شد ،،فقط این وسط عده ای موقعیت مناسب و به جایی برای فحاشی کردن و عبارت های ستیزه جویانه ای چون غیرت،باید بکشنش و جنسی کردن قضیه بدست می اورند و کمتر کسی از انسانیت و وضع بد اقتصادی می گوید و تا سوژه بعدی منتظر می مانند و چه بسا نظاره گر بعدی در همچین صحنه ی منزجرکننده ای خود انها باشند.
نظر شما چیست؟
می توانید در اینستاگرام کامنت بگذارید:
https://www.instagram.com/p/BM9N5x_hgmG/
آتنا دائمی هم در مورد این ویدئو چنین نوشته:
فومن شهر من است
خانه اول و آخرم
روزهای زیادی را در آنجا سپری کردم
زیبایی هایی فومن هم شاید به همین دست فروشی هاست ساعت ها در ترافیک شهر مانده ام اما دیدم که زندگی جریان دارد کشاورزان شمال همچون بسیاری مردم دیگر در فقر هستند، به سختی برنج میکارند و درو میکنند اما مفت از آنها میخرند و گران به خورد مردم میدهند
سه شنبه بازارها و جمعه بازارهایی که زنان و مردان به زبان گیلکی با هم صحبت میکنند و مرغ ها و جوجه هایی که با سختی پرورش میدهند تخم مرغ ها و تخم اردک ها و همچنین سبزی هایی که در روستاها به سختی سبز میکنند میفروشند . بارها با چشمان خود دیده ام که انار درختانشان را می چینند و با سختی دون میکنند و میپزند و رب انار درست میکنند، نه مغازه ای دارند و نه حتی غرفه مجبورند کنار خیابان بنشینند در سرما و گرما زیر برف و باران بدون حتی سرپناه، مجبورند تا برای گذران زندگی محصولاتشان را به فروش بگذارند و حالا باز نری بی غیرت خودنمایی کرد و در گوش یکی از این زنان کوبید... بگویم بشکند آن دست؟؟؟ گویی به گوش مادر و مادربزرگم کوبید
سختی های زنان شمال را بارها به چشم دیده ام الی این که حالا دیدم 😔
بشکند آن دست
مار جان تی جانه ره بیمیرم ، تی غیرتو تی دستانه ره بیمیرم که دانم با چی سختی کار کونی تا تی زکانه پیلا کونی
آخ
مطالب مرتبط توانا:
زنان دستفروش؛ ناگزیرانِ فراری از استیصال
goo.gl/E5NLNL
مسئولیت شهروندی در دموکراسی
http://bit.ly/2cuJk0O
حقوق و مسئولیتهای شهروندان دموکراتیک
http://bit.ly/1zUZf9R
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. برخورد زشت #ماموران_شهرداری #فومن با #زن_دستفروش این #زن فقط #دستفروش است نه املاک نجومی و حقوق نجومی دارد و نه اختلاس کرده! او #سرپرست_خانوار است، او روستایی است، محصولاتش را می فروشد، کنار خیابان سبزی میفروشد. ارسالی همراهان توانا بعد از بازتاب این فیلم…
شهامت، سرسختی و ابتکار، چگونه دنیا را می تواند تغییر دهد؟
کنش های کوچک ایستادگی
https://goo.gl/meeP0A
ابتکار در حمایت از زندانیان عقیدتی و سیاسی
@Tavaana_TavaanaTech
کنش های کوچک ایستادگی
https://goo.gl/meeP0A
ابتکار در حمایت از زندانیان عقیدتی و سیاسی
@Tavaana_TavaanaTech
مجید شریف که شریف بود...
https://goo.gl/6M9sS3
داستان یک قتل
صبح روز ۲۸ آبانماه سال ۱۳۷۷ با لباس گرمکن ورزشی از خانهی مادرش در یوسفآباد تهران خارج شد اما هیچگاه دیگر به خانه بازنگشت. جسد او را در خیابان رها کرده بودند. نزدیکان او، شش روز بعد در یک غروب پاییزی ِ روز چهارم آذرماه سال ۱۳۷۷ جسد او را در پزشک قانونی تهران شناسایی کردند. پزشکی قانونی علت مرگ را نا معلوم تشخیص داد. اما دلیل مرگ مجید شریف به دلایل دیگری است که «نامعلوم» دانسته میشود. هدایت عملیات قتل شریف را صادق یا همان مهرداد عالیخانی که به بعدها به عنوان یکی از عاملان قتلهای سیاسی بازداشت میشود عهدهدار است.
وقتی شریف در حال ورزش بود او را به بهانهی مشکوکبودن به مواد مخدر و با ارائه حکم جعلی دادستانی سوار اتوموبیل میکنند. اتوموبیل تاکسی بوده است که جلب توجه نکند. او را به پارکینگی در یوسفآباد میبرند و پس از درآوردن جوراب، آمپول پتاس را به زیر انگشت بزرگ پا تزریق میکنند.
مهرداد عالیخانی از عاملان قتلهای سیاسی سال ۱۳۷۷ نحوهی قتل مجید شریف را اینگونه توضیح میدهد:
«بردیم توی انباری. مقاومت. بیهوش. درازکش. آمپول. جوراب. داخل تاکسی. سمت چپ عقب. عادی. در همان مسیر. نیش ترمز کنار پیادهرو. دست روی قلبش. کفش و جورابش را هم پایش کرده بودیم. نمره تاکسی را عوض کرده بودیم. (پلاک برجسته نیست.) تدارک پلاک برجسته را دیده بودم.»
۵ نفر دیگر به همراه عالیخانی در کشتن مجید شریف همکاری داشتند.
اینگونه بود که دفتر عمر کوتاه ِ ۴۸ سالهی مجید شریف بسته شد.
مجید شریف، نویسنده و مترجم ایرانی و از طرفداران علی شریعتی، متولد سال ۱۳۲۹ از سال ۱۳۶۲ و حدود ۱۲ سال در کشور فرانسه زندگی میکرد.
مجید شریف در آبانماه سال ۱۳۷۴ از یک کیوسک تلفن با همسرش، مهشید فاتحی تماس گرفت و گفت که میخواهد به ایران بازگردد ...
https://tavaana.org/fa/Majid_Sharif
@Tavaana_TavaanaTech
https://goo.gl/6M9sS3
داستان یک قتل
صبح روز ۲۸ آبانماه سال ۱۳۷۷ با لباس گرمکن ورزشی از خانهی مادرش در یوسفآباد تهران خارج شد اما هیچگاه دیگر به خانه بازنگشت. جسد او را در خیابان رها کرده بودند. نزدیکان او، شش روز بعد در یک غروب پاییزی ِ روز چهارم آذرماه سال ۱۳۷۷ جسد او را در پزشک قانونی تهران شناسایی کردند. پزشکی قانونی علت مرگ را نا معلوم تشخیص داد. اما دلیل مرگ مجید شریف به دلایل دیگری است که «نامعلوم» دانسته میشود. هدایت عملیات قتل شریف را صادق یا همان مهرداد عالیخانی که به بعدها به عنوان یکی از عاملان قتلهای سیاسی بازداشت میشود عهدهدار است.
وقتی شریف در حال ورزش بود او را به بهانهی مشکوکبودن به مواد مخدر و با ارائه حکم جعلی دادستانی سوار اتوموبیل میکنند. اتوموبیل تاکسی بوده است که جلب توجه نکند. او را به پارکینگی در یوسفآباد میبرند و پس از درآوردن جوراب، آمپول پتاس را به زیر انگشت بزرگ پا تزریق میکنند.
مهرداد عالیخانی از عاملان قتلهای سیاسی سال ۱۳۷۷ نحوهی قتل مجید شریف را اینگونه توضیح میدهد:
«بردیم توی انباری. مقاومت. بیهوش. درازکش. آمپول. جوراب. داخل تاکسی. سمت چپ عقب. عادی. در همان مسیر. نیش ترمز کنار پیادهرو. دست روی قلبش. کفش و جورابش را هم پایش کرده بودیم. نمره تاکسی را عوض کرده بودیم. (پلاک برجسته نیست.) تدارک پلاک برجسته را دیده بودم.»
۵ نفر دیگر به همراه عالیخانی در کشتن مجید شریف همکاری داشتند.
اینگونه بود که دفتر عمر کوتاه ِ ۴۸ سالهی مجید شریف بسته شد.
مجید شریف، نویسنده و مترجم ایرانی و از طرفداران علی شریعتی، متولد سال ۱۳۲۹ از سال ۱۳۶۲ و حدود ۱۲ سال در کشور فرانسه زندگی میکرد.
مجید شریف در آبانماه سال ۱۳۷۴ از یک کیوسک تلفن با همسرش، مهشید فاتحی تماس گرفت و گفت که میخواهد به ایران بازگردد ...
https://tavaana.org/fa/Majid_Sharif
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. #مجید_شریف که شریف بود... داستان یک قتل صبح روز ۲۸ آبانماه سال ۱۳۷۷ با لباس گرمکن ورزشی از خانهی مادرش در یوسفآباد تهران خارج شد اما هیچگاه دیگر به خانه بازنگشت. جسد او را در خیابان رها کرده بودند. نزدیکان او، شش روز بعد در یک غروب پاییزی ِ روز چهارم…
Forwarded from آموزشکده توانا
درباره #مجید_شریف:
فرازهایی از زندگی
مجید شریف در ۴ بهمن ۱۳۲۹ در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. تحصیلات متوسطۀ خود را در سال ۱۳۴۷ به پایان رساند و در رشتۀ ریاضی در سطح کشور اول شد. در همان دوره به زبان های #فرانسه و #انگلیسی نیز به خوبی تکلم می کرد. در انستیتو #گوته به فراگیری #آلمانی پرداخت و به #عربی و #روسی نیز کم و بیش تسلط یافت.
در سال ۱۳۴۷ در کنکور چندین دانشگاه کشور حائز رتبه #اول گردید و در بورسیۀ بانک مرکزی جهت اعزام به #امریکا نیز نفر اول شد.
با این حال رشتۀ #فیزیک نظری را در دانشگاه صنعتی شریف انتخاب کرد و با عالی ترین رتبۀ تحصیلی فارغ التحصیل و بعنوان بورسیه به امریکا سفر کرد.
در سال ۱۳۵۲ در دانشگاه یوسی الِ #کالیفرنیا در زمینۀ دکترای فیزیک به تحصیل پرداخت.
پیش از پیروزی انقلاب به کشور بازگشت و در دانشگاه بوعلی همدان به تدریس فیزیک پرداخت.
تا سال ۱۳۶۲ علاوه بر تدریس، در زمینه های فکری و فرهنگی فعال بود. چندین مقاله و چند کتاب از کارهای آن دورۀ اوست. او کتاب های اسلام راستین تولدی دیگر می یابد، اسلام منهای #دموکراسی و از خودبیگانگی فرهنگی را در این دوره به چاپ رساند. در همین دوره یکی از اعضای اصلی دفتر تدوین و تنظیم مجموعه آثار دکتر علی #شریعتی بود و در تدوین بیست و هشت جلد از این مجموعه آثار مشارکت و همکاری اساسی داشت.
در سال ۱۳۶۲ ایران را ترک کرد و در فرانسه در رشتۀ #جامعه_شناسی سیاسی از دانشگاه پژوهش های عالی دکترای خود را با رتبۀ ممتاز دریافت کرد.
تا سال ۱۳۷۴ که به ایران بازگشت، به فعالیت های مختلف فکری، اجتماعی و فرهنگی پرداخت.
حاصل تولیدات فکری شریف بیش از صد مقاله، تألیف سه کتاب از جمله بازاندیشی ضروری در مبارزۀ سیاسی و طرح نهادهای #دموکراتیک و هم چنین ترجمۀ کتاب #پیامبرِ خلیل جبران خلیل و کتاب ایدئولوژی ها، کشمکشها و قدرتِ پیر انسار است.
مجید شریف در فاصلۀ سال های ۷۴ تا ۷۷ که در ایران به سر می برد، چندین کتاب ترجمه کرد:
۱. روژه گارودی، تاریخ یک ارتداد، اسطوره های بنیانگذار سیاست اسرائیل، موسسه فرهنگی رسا، ۱۳۵۷
۲. اسراییل شاهاک، تاریخ یهود، مذهب یهود، چاپ پخش، ۱۳۷۶
۳. ماکس گالو، زن شورشی – زندگی و مرگ رُزا لوکزامبورگ، موسسه فرهنگی رسا، ۱۳۷۷
۴. فریدریش نیچه، ارادۀ قدرت، انتشارات جامی،۱۳۷۷
۵. فریدریش نیچه، فلسفه در عصر تراژیک یونانیان، انتشارات جامی، ۱۳۷۸
۶. مقاله ای از ژاک دریدا از کتاب مذهب، (چاپ نشده)
۷. سپیده دمان، اثر فریدریش نیچه (ترجمۀ ناتمام)
* منبع: http://www.majidsharif.com/
@Tavaana_Tavaanatech
فرازهایی از زندگی
مجید شریف در ۴ بهمن ۱۳۲۹ در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. تحصیلات متوسطۀ خود را در سال ۱۳۴۷ به پایان رساند و در رشتۀ ریاضی در سطح کشور اول شد. در همان دوره به زبان های #فرانسه و #انگلیسی نیز به خوبی تکلم می کرد. در انستیتو #گوته به فراگیری #آلمانی پرداخت و به #عربی و #روسی نیز کم و بیش تسلط یافت.
در سال ۱۳۴۷ در کنکور چندین دانشگاه کشور حائز رتبه #اول گردید و در بورسیۀ بانک مرکزی جهت اعزام به #امریکا نیز نفر اول شد.
با این حال رشتۀ #فیزیک نظری را در دانشگاه صنعتی شریف انتخاب کرد و با عالی ترین رتبۀ تحصیلی فارغ التحصیل و بعنوان بورسیه به امریکا سفر کرد.
در سال ۱۳۵۲ در دانشگاه یوسی الِ #کالیفرنیا در زمینۀ دکترای فیزیک به تحصیل پرداخت.
پیش از پیروزی انقلاب به کشور بازگشت و در دانشگاه بوعلی همدان به تدریس فیزیک پرداخت.
تا سال ۱۳۶۲ علاوه بر تدریس، در زمینه های فکری و فرهنگی فعال بود. چندین مقاله و چند کتاب از کارهای آن دورۀ اوست. او کتاب های اسلام راستین تولدی دیگر می یابد، اسلام منهای #دموکراسی و از خودبیگانگی فرهنگی را در این دوره به چاپ رساند. در همین دوره یکی از اعضای اصلی دفتر تدوین و تنظیم مجموعه آثار دکتر علی #شریعتی بود و در تدوین بیست و هشت جلد از این مجموعه آثار مشارکت و همکاری اساسی داشت.
در سال ۱۳۶۲ ایران را ترک کرد و در فرانسه در رشتۀ #جامعه_شناسی سیاسی از دانشگاه پژوهش های عالی دکترای خود را با رتبۀ ممتاز دریافت کرد.
تا سال ۱۳۷۴ که به ایران بازگشت، به فعالیت های مختلف فکری، اجتماعی و فرهنگی پرداخت.
حاصل تولیدات فکری شریف بیش از صد مقاله، تألیف سه کتاب از جمله بازاندیشی ضروری در مبارزۀ سیاسی و طرح نهادهای #دموکراتیک و هم چنین ترجمۀ کتاب #پیامبرِ خلیل جبران خلیل و کتاب ایدئولوژی ها، کشمکشها و قدرتِ پیر انسار است.
مجید شریف در فاصلۀ سال های ۷۴ تا ۷۷ که در ایران به سر می برد، چندین کتاب ترجمه کرد:
۱. روژه گارودی، تاریخ یک ارتداد، اسطوره های بنیانگذار سیاست اسرائیل، موسسه فرهنگی رسا، ۱۳۵۷
۲. اسراییل شاهاک، تاریخ یهود، مذهب یهود، چاپ پخش، ۱۳۷۶
۳. ماکس گالو، زن شورشی – زندگی و مرگ رُزا لوکزامبورگ، موسسه فرهنگی رسا، ۱۳۷۷
۴. فریدریش نیچه، ارادۀ قدرت، انتشارات جامی،۱۳۷۷
۵. فریدریش نیچه، فلسفه در عصر تراژیک یونانیان، انتشارات جامی، ۱۳۷۸
۶. مقاله ای از ژاک دریدا از کتاب مذهب، (چاپ نشده)
۷. سپیده دمان، اثر فریدریش نیچه (ترجمۀ ناتمام)
* منبع: http://www.majidsharif.com/
@Tavaana_Tavaanatech
٢ ميليون ساعت معادل ۱۵ ميليارد دلار از سرمایه در آمریکا برای پیداکردن سر چسب هدر میرود. ما اساسا آماری در این زمینه داریم؟ کشور دیکتاتوری یعنی کشور بیآمار.
@Tavaana_TavaanaTech
@Tavaana_TavaanaTech
آموزشکده توانا
٢ ميليون ساعت معادل ۱۵ ميليارد دلار از سرمایه در آمریکا برای پیداکردن سر چسب هدر میرود. ما اساسا آماری در این زمینه داریم؟ کشور دیکتاتوری یعنی کشور بیآمار. @Tavaana_TavaanaTech
برخی عزیزان تا صحبت از نابسامانیها و فسادهای موجود در ایران میشود میگویند که در همه جای دنیا و در کشورهای آزاد نیز این مشکلات وجود دارد. البته که همهی نابسامانیها و مشکلات اجتماعی که در ایران وجود دارد در کشورهای آزاد و دموکراتیک هم وجود دارد اما با یک تفاوت و آن اینکه در ایران و کلا در نظامهای غیردموکراتیک، برای این مشکلات چارهاندیشی نمیشود و اساسا آمار و ارقامی به دلیل همان محدودیتهای اطلاعرسانی وجود ندارد اما در نظامهای دموکراتیک به دلیل گردش آزادانهی اطلاعات و مواجهشدن با مشکلات، برای آن چارهاندیشی میشود.
لذا اینگونه نیست که برخی جوامع مانند ما یک مشکل را از زمان داریویش بزرگ و هوخشتره تا حافظ و سعدی و تا همین امروز با خود حمل کنند.
چند وقت پیش مقالهای میخواندم در مورد اینکه پیداکردن سر چسب چه میزان وقت و سرمایهی ما را تلف میکند. در این مقاله آمده بود که ٢ ميليون ساعت معادل ١٥ ميليارد دلار از سرمایه در آمریکا برای پیداکردن سر چسب هدر میرود.
این آمار و ارقام و آزادانه در مورد آن سخنگفتن موجب میشود که پس از این، شرکتها و کارخانههای ساخت چسب به این فکر بیفتند که چه بکنند که این میزان وقت و سرمایه تلف نشود و میروند به سمت تولیداتی که از این اتلاف وقت و سرمایه جلوگیری کند.
از اینرو وقتی میگوییم دشواری پیداکردن سر چسب در همهی جهان وجود دارد و مختص ایران نیست، حرف درستی زدهایم اما همهی حقیقت را نگفتهایم. حقیقت این است که به دلیل کار کارشناسی و وجودداشتن آمار و ارقام و آزادی در انتشار آن، انسانهایی که در نظامهای دموکراتیک زندگی میکنند به مرور مشکل ِ پیداکردن سر چسب را برطرف میکنند اما این مشکل برای ما تا مدتهای طولانی و گاهی تا ابد وجود خواهد داشت.
سر چسب در نظامهای غیردموکراتیک هیچگاه به راحتی پیدا نخواهد شد و هدررفتن سرمایههای انسانی و مادی و معنوی همیشه وجود خواهد داشت.
آری! کودکآزاری، زنآزاری،همجنسگراستیزی، معلولستیزی، فساد اقتصادی، مشکل ترافیک و آلودگی هوا و کمآبی و غیره در نظامهای دموکراتیک و غیردموکراتیک وجود دارد اما در نظامهای دیکتاتوری به دلیل انسداد سیاسی و فرهنگی راهکارها از راه نمیرسند و در نظامهای دموکراتیک برای مشکلات، راهکارها هم از راه میرسند.و اینگونه میشود که ما، ما میشویم و آنها، آنها.
از کانال تلگرام بهزاد مهرانی
@behzadmehrani
@Tavaana_TavaanaTech
لذا اینگونه نیست که برخی جوامع مانند ما یک مشکل را از زمان داریویش بزرگ و هوخشتره تا حافظ و سعدی و تا همین امروز با خود حمل کنند.
چند وقت پیش مقالهای میخواندم در مورد اینکه پیداکردن سر چسب چه میزان وقت و سرمایهی ما را تلف میکند. در این مقاله آمده بود که ٢ ميليون ساعت معادل ١٥ ميليارد دلار از سرمایه در آمریکا برای پیداکردن سر چسب هدر میرود.
این آمار و ارقام و آزادانه در مورد آن سخنگفتن موجب میشود که پس از این، شرکتها و کارخانههای ساخت چسب به این فکر بیفتند که چه بکنند که این میزان وقت و سرمایه تلف نشود و میروند به سمت تولیداتی که از این اتلاف وقت و سرمایه جلوگیری کند.
از اینرو وقتی میگوییم دشواری پیداکردن سر چسب در همهی جهان وجود دارد و مختص ایران نیست، حرف درستی زدهایم اما همهی حقیقت را نگفتهایم. حقیقت این است که به دلیل کار کارشناسی و وجودداشتن آمار و ارقام و آزادی در انتشار آن، انسانهایی که در نظامهای دموکراتیک زندگی میکنند به مرور مشکل ِ پیداکردن سر چسب را برطرف میکنند اما این مشکل برای ما تا مدتهای طولانی و گاهی تا ابد وجود خواهد داشت.
سر چسب در نظامهای غیردموکراتیک هیچگاه به راحتی پیدا نخواهد شد و هدررفتن سرمایههای انسانی و مادی و معنوی همیشه وجود خواهد داشت.
آری! کودکآزاری، زنآزاری،همجنسگراستیزی، معلولستیزی، فساد اقتصادی، مشکل ترافیک و آلودگی هوا و کمآبی و غیره در نظامهای دموکراتیک و غیردموکراتیک وجود دارد اما در نظامهای دیکتاتوری به دلیل انسداد سیاسی و فرهنگی راهکارها از راه نمیرسند و در نظامهای دموکراتیک برای مشکلات، راهکارها هم از راه میرسند.و اینگونه میشود که ما، ما میشویم و آنها، آنها.
از کانال تلگرام بهزاد مهرانی
@behzadmehrani
@Tavaana_TavaanaTech
محیطبان «ماشاالله مهنایی» دیگر حتی نمیتواند نان بخرد. اعداد، زندگیاش را احاطه کرده است؛ ٣٣ماه حبس اضافی بدون دریافت خسارت، ٤٠میلیون و٨٥٠هزارتومان دیه پرداخت نشده شکارچی مصدوم، ٥میلیون تومان قرض بابت حقالوکاله که هنوز پس داده نشده و ٤٨٠تومان اجاره ماهانه وثیقهای که مدتهاست در دادگاه گیر کرده. قرار بود بعد از تبرئهشدن از قتل عمد از شر همه این اعداد خلاص شود اما از پس جورکردن دیه شکارچی برنیامد و هیچکدام از این حسابها صاف نشد؛ چه طلبها و چه بدهیها. درعوض حساب بانکیاش توقیف شد و دیگر یک ریال هم نمیتواند از آن برداشت کند. «ما که مال و منالی نداشتیم، فقط یک حساب بانکی بود که بسته شد. من و زن و دو بچهام، یکماهی است، نه یارانه داریم، نه حقوق.»...
goo.gl/NKMlCH
گزارش مهتاب جودکی را در «شهروند» بخوانید:
http://bit.ly/2g1BI5k
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/NKMlCH
گزارش مهتاب جودکی را در «شهروند» بخوانید:
http://bit.ly/2g1BI5k
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
.
#محیطبان «ماشاالله مهنایی» دیگر حتی نمیتواند نان بخرد. اعداد، زندگیاش را احاطه کرده است؛ ٣٣ماه حبس اضافی بدون دریافت #خسارت، ٤٠میلیون و٨٥٠هزارتومان #دیه پرداخت نشده #شکارچی مصدوم، ٥میلیون تومان قرض بابت حقالوکاله که هنوز پس داده نشده و ٤٨٠تومان اجاره…
#محیطبان «ماشاالله مهنایی» دیگر حتی نمیتواند نان بخرد. اعداد، زندگیاش را احاطه کرده است؛ ٣٣ماه حبس اضافی بدون دریافت #خسارت، ٤٠میلیون و٨٥٠هزارتومان #دیه پرداخت نشده #شکارچی مصدوم، ٥میلیون تومان قرض بابت حقالوکاله که هنوز پس داده نشده و ٤٨٠تومان اجاره…
Forwarded from آموزشکده توانا
Forwarded from آموزشکده توانا
۱۹ نوامبر روز جهانی #توالت
روز را با بوی تند مواد شوینده توالتهای عمومی آغاز میکنند. آنقدر این توالتها را شستهاند که باید رقم هزار را رد کرده باشد، شاید هم چند هزار بار؛ با شلوارهایشان که تا زانو بالا میزنند، پاهایی که در آب آلوده و کثیف غوطه میخورد، دستهایی که بارها توی سطلهای زباله فرو میرود و بیرون میآید، لباسهای تنشان که بارها خیس میشود، دست و پاهایی که در پایان کار دهها بار شستوشو میدهند، اما آخرش هم دلشان راضی نمیشود... با اینکه سالها ازشروع کارشان میگذرد، اما هنوزهم به فضای آزار دهنده اینجا عادت نکردهاند. اما چارهای ندارند. خودشان میگویند خب، چکار میتوانیم بکنیم؟ زندگی است دیگر، بالاخره باید بچرخد یا نه؟ زندگی فرزندانمان مهمتر است یا راحتی و آسایش خودمان؟
هر سه یک وجه مشترک دارند به کسی نگفتهاند، محل کارشان توالتهای عمومی شهر است ...و محل استراحتشان اتاقکی کوچک، تنگ و اغلب نمور در همان جا. میگویند کار عیب و عار نیست اما چه بهتر که کسی نداند چه میکنند: «شاید دوست و فامیل بفهمند برایمان هزار جور حرف در بیاورند.» با همه شرمی که از شغلشان در برابر دوست و آشنا دارند اما راضیاند. راضی که دستشان را جلوی کسی دراز نمیکنند و روی پای خودشان ایستادهاند، سختیهایش بماند برای تنهایی خودشان و تن رنجورشان.
همه فامیلهایش فکر میکنند اکرم آبدارچی یک اداره است. میپرسم اکرم اینجا جای پرترددی است تا حالا هیچیک از فامیلهایت اینجا به تو برنخوردهاند؟
«نه. تا حالا کسی ندیده، فقط بچهها میدونن. اونام هم غصه میخورن میبینن دستم درد میکنه. میگن مامان تو نباشی ما چه کنیم؟ کمتر میخوریم تو بهت فشار نیاد.» اکرم از کار کردن در توالت خاطرات زیادی دارد؛ از دختران فراری تا آنهایی که معتادند و اینجا خودشان را میسازند: «من نمیذارم اینجا بمونن، میگم خانوم کارتو انجام بده اینجا واینستا. حتی شده اومدن تو دستشویی بخوابن. زود میرم بیرون میکنم. گاهی بوی موادشون میاد، بفهمم میرم سراغشون.» اکرم میگوید اگر کار دیگری باشد حتماً ازاینجا میرود: «خسته شدم ازاینجا. خیلی زندگی سختی دارم، خیلی. همیشه باید «در» این اتاق زمستون و تابستون باز باشه نباید بخوابم باید حواسم باشه، کی میاد، کی میره. زمستونها یخ میزنم.»
https://goo.gl/gqYpWM
#بهداشت #سلامت
@Tavaana_Tavaanatech
روز را با بوی تند مواد شوینده توالتهای عمومی آغاز میکنند. آنقدر این توالتها را شستهاند که باید رقم هزار را رد کرده باشد، شاید هم چند هزار بار؛ با شلوارهایشان که تا زانو بالا میزنند، پاهایی که در آب آلوده و کثیف غوطه میخورد، دستهایی که بارها توی سطلهای زباله فرو میرود و بیرون میآید، لباسهای تنشان که بارها خیس میشود، دست و پاهایی که در پایان کار دهها بار شستوشو میدهند، اما آخرش هم دلشان راضی نمیشود... با اینکه سالها ازشروع کارشان میگذرد، اما هنوزهم به فضای آزار دهنده اینجا عادت نکردهاند. اما چارهای ندارند. خودشان میگویند خب، چکار میتوانیم بکنیم؟ زندگی است دیگر، بالاخره باید بچرخد یا نه؟ زندگی فرزندانمان مهمتر است یا راحتی و آسایش خودمان؟
هر سه یک وجه مشترک دارند به کسی نگفتهاند، محل کارشان توالتهای عمومی شهر است ...و محل استراحتشان اتاقکی کوچک، تنگ و اغلب نمور در همان جا. میگویند کار عیب و عار نیست اما چه بهتر که کسی نداند چه میکنند: «شاید دوست و فامیل بفهمند برایمان هزار جور حرف در بیاورند.» با همه شرمی که از شغلشان در برابر دوست و آشنا دارند اما راضیاند. راضی که دستشان را جلوی کسی دراز نمیکنند و روی پای خودشان ایستادهاند، سختیهایش بماند برای تنهایی خودشان و تن رنجورشان.
همه فامیلهایش فکر میکنند اکرم آبدارچی یک اداره است. میپرسم اکرم اینجا جای پرترددی است تا حالا هیچیک از فامیلهایت اینجا به تو برنخوردهاند؟
«نه. تا حالا کسی ندیده، فقط بچهها میدونن. اونام هم غصه میخورن میبینن دستم درد میکنه. میگن مامان تو نباشی ما چه کنیم؟ کمتر میخوریم تو بهت فشار نیاد.» اکرم از کار کردن در توالت خاطرات زیادی دارد؛ از دختران فراری تا آنهایی که معتادند و اینجا خودشان را میسازند: «من نمیذارم اینجا بمونن، میگم خانوم کارتو انجام بده اینجا واینستا. حتی شده اومدن تو دستشویی بخوابن. زود میرم بیرون میکنم. گاهی بوی موادشون میاد، بفهمم میرم سراغشون.» اکرم میگوید اگر کار دیگری باشد حتماً ازاینجا میرود: «خسته شدم ازاینجا. خیلی زندگی سختی دارم، خیلی. همیشه باید «در» این اتاق زمستون و تابستون باز باشه نباید بخوابم باید حواسم باشه، کی میاد، کی میره. زمستونها یخ میزنم.»
https://goo.gl/gqYpWM
#بهداشت #سلامت
@Tavaana_Tavaanatech
Tavaana
کسی نمیداند شغل واقعی ما چیست
ترانه بنییعقوب
Forwarded from آموزشکده توانا
28 آبان؛ تولد اردشیر کامکار
درباره اردشیر #کامکار
اردشیر کامکار، متولد 28 آبان 1341،چهار باغ #سنندج
اردشیر کامکار از دوران خردسالی نزد پدرش "حسن کامکار" به فراگیری تئوری #موسیقی و ساز #ویولن پرداخت ودر همان اوان کودکی به عنوان نوازنده ویولن و #کمانچه ،به عضویت ارکستر فرهنگ و هنر سنندج درآمد. او در سال 1359 در تهران همکاری اش را با گروه های شیدا و عارف آغاز نمود و همزمان نکات و ظرایف ردیف های سازی و آوازی موسیقی سنتی ایران را نزد اساتیدی چون:محمد رضا لطفی ،پشنگ کامکار،داوود گنجه ای،محمد رضا شجریان و اصغر بهاری فرا گرفت. اردشیر کامکار همواره بر این اعتقاد بوده است که ساز کمانچه قابلیت های بسیاری در اجرای قطعات تکنیکی و پیچیده دارد و در همین راستا میتوان به انتشار آلبوم "به یاد صبا" در سال 1365 که شامل گزیده ای از آثار" ابوالحسن صبا" با اجرای کمانچه است اشاره نمود. همچنین است، تالیف آثاری مانند "بی غبار عادت" و یا قطعات "بر تارک سپیده"و کنسرتینو کمانچه. وی به منظور ارتقا سطح فنی نوازندگی ساز کمانچه، با مد نظر قرار دادن متد نوازندگی در مراکز آکادمیک موسیقی کشورهای آذربایجان و ارمنستان از یک سو و نیز شیوه های نوازندگی کمانچه در موسیقی مقامی ایران به ویژه خطه لرستان از سوی دیگر تلاش داشته است تا به این مهم دست یابد. شایسته است تا به نقش بی بدیل هو شنگ کامکار و ارسلان کامکار در دستیابی به این اهداف اشاره نمود. اردشیر کامکار علاوه بر عضویت در گروه کامکارها ،از دیر باز در پی عملی ساختن پروژه هایی نظیر ایجاد ارکستر بزرگ کمانچه (آنسامبل) و نیز گروه آنسامبل موسیقی ملی بوده است. در این زمینه میتوان ضبط و اجرای آثاری مانند ناشکیبا با صدای همایون شجریان و اجراهایی در تهران و شهرستانها در سال 93 با گروه اردشیر کامکار و خوانندگی وحید تاج و حشمت اله رجب زاده را ذکر نمود.
@Tavaana_TavaanaTech
دو کار زیبای اردشیر کامکار را با هم می شنویم.
درباره اردشیر #کامکار
اردشیر کامکار، متولد 28 آبان 1341،چهار باغ #سنندج
اردشیر کامکار از دوران خردسالی نزد پدرش "حسن کامکار" به فراگیری تئوری #موسیقی و ساز #ویولن پرداخت ودر همان اوان کودکی به عنوان نوازنده ویولن و #کمانچه ،به عضویت ارکستر فرهنگ و هنر سنندج درآمد. او در سال 1359 در تهران همکاری اش را با گروه های شیدا و عارف آغاز نمود و همزمان نکات و ظرایف ردیف های سازی و آوازی موسیقی سنتی ایران را نزد اساتیدی چون:محمد رضا لطفی ،پشنگ کامکار،داوود گنجه ای،محمد رضا شجریان و اصغر بهاری فرا گرفت. اردشیر کامکار همواره بر این اعتقاد بوده است که ساز کمانچه قابلیت های بسیاری در اجرای قطعات تکنیکی و پیچیده دارد و در همین راستا میتوان به انتشار آلبوم "به یاد صبا" در سال 1365 که شامل گزیده ای از آثار" ابوالحسن صبا" با اجرای کمانچه است اشاره نمود. همچنین است، تالیف آثاری مانند "بی غبار عادت" و یا قطعات "بر تارک سپیده"و کنسرتینو کمانچه. وی به منظور ارتقا سطح فنی نوازندگی ساز کمانچه، با مد نظر قرار دادن متد نوازندگی در مراکز آکادمیک موسیقی کشورهای آذربایجان و ارمنستان از یک سو و نیز شیوه های نوازندگی کمانچه در موسیقی مقامی ایران به ویژه خطه لرستان از سوی دیگر تلاش داشته است تا به این مهم دست یابد. شایسته است تا به نقش بی بدیل هو شنگ کامکار و ارسلان کامکار در دستیابی به این اهداف اشاره نمود. اردشیر کامکار علاوه بر عضویت در گروه کامکارها ،از دیر باز در پی عملی ساختن پروژه هایی نظیر ایجاد ارکستر بزرگ کمانچه (آنسامبل) و نیز گروه آنسامبل موسیقی ملی بوده است. در این زمینه میتوان ضبط و اجرای آثاری مانند ناشکیبا با صدای همایون شجریان و اجراهایی در تهران و شهرستانها در سال 93 با گروه اردشیر کامکار و خوانندگی وحید تاج و حشمت اله رجب زاده را ذکر نمود.
@Tavaana_TavaanaTech
دو کار زیبای اردشیر کامکار را با هم می شنویم.