This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اميد، آخرین بازمانده جمعیت غربی درنای سیبری ساعاتی قبل در فریدونکنار فرود آمد.
او چندین سال است که هزاران کیلومتر تنها سفر می کند. جفت او حدود ده سال پیش شکار شد!
فیلم:پارسال
@Tavaana_TavaanaTech
او چندین سال است که هزاران کیلومتر تنها سفر می کند. جفت او حدود ده سال پیش شکار شد!
فیلم:پارسال
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر آفریننده به من قدرت می داد همه جای دنیا را رنگارنگ می آفریدم و نمی گذاشتم هیچ گلی پژمرده شود...
این عاشیق پیام صلح و آشتی می دهد.
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇
این عاشیق پیام صلح و آشتی می دهد.
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇
آموزشکده توانا
اگر آفریننده به من قدرت می داد همه جای دنیا را رنگارنگ می آفریدم و نمی گذاشتم هیچ گلی پژمرده شود... این عاشیق پیام صلح و آشتی می دهد. @Tavaana_TavaanaTech 👇 👇 👇 👇 👇 👇
این مرد عاشیق که نمی دانیم کیست (همراهان توانا گفتند نامش محمد فرزانه است) ، پیام صلح و آشتی و رواداری می دهد، به زبانی ساده و شفاف.
پیامی که امروز بیش از هرچیز بدان نیازمندیم، رواداری و پذیرش دیگری و دیدگاه متفاوت.
این سخنان امید به انسانیت را زنده نگاه می دارد.
او چنین می گوید:
"اگر آفریننده به من قدرت می داد همه جای دنیا را رنگارنگ می آفریم، نمی گذاشتم هیچ گلی پژمرده بشه. برای هر گل یک باغبان می گذاشتم. هستی را طوری می نوشتم که درش نه خمس به دهی و نه ذکات، به مداح حتی یک مانات،(ریال) هم نمی دادم و به توصیفهای گریه آور پایان می دادم. می گرفتم دل شیطان را می دریدم و بقچه اختلافها را برای همیشه می بستم. روی شیعه و سنی قلم می کشیدم و همه را انسان می نوشتم. نمی گذاشتم مسلمانانی که در منا به شیطان سنگ پرت می کنند سر حیوانها را ببرند. تمام احکام قدیم را پاک می کردم و احکام جدید می نوشتم. خدایی که شما می گویید خیلی کوچک است به والله. خدایی که من می گویم در فکر نمی گنجد. اگر آیت الله ها تکفیرم نمی کردند برهانهای حرفهایم را می نوشتم."
عاشیق ها یا اوزان ها نوازندگان دورگردی هستند که در روستاها وشهرهای آذربایجان در عروسی ها وعیدهای محلی وملی سازمیزنند و آوازمیخوانند.موسیقی عاشیقی آذربایجان، فقط از لحاظ شنیداری مورد توجه نیست بلکه بخشی از تاریخ و ادبیات نمایشی این سرزمین را در خود جای داده.علاقه مردم این اقوام به موسیقی موجب شده، عاشیق ها از موسیقی به عنوان ابزاری برای بیان وقایع تاریخی استفاده کنند که این امر سبب ماندگاری و انتقال بخشی از تاریخ این سرزمین بصورت سینه به سینه شد.موسیقی عاشیقی در بیشتر موارد به علت مهم بودن مضمون شعر، از لحاظ فرم بر پایه کلام استوار است و عاشیق ها در کنار نوازندگی، باید به خوانندگی نیز تسلط داشته باشند.
مطالب مرتبط:
همدلی، راهی به سوی زیستن در صلح و آشتی
http://bit.ly/2fs2aWl
رواداری یا تلورانس یکی از پروژههای تواناست. از طریق سایت زیر میتوانید به منابع جامعی که آموزشکده تهیه کرده است دسترسی پیدا کنید:
bit.ly/1RtZYec
اطلاعات بیشتر دربارهی مدارای مذهبی :
http://bit.ly/1ZppjIC
حقوق اقلیتها در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران:
http://bit.ly/1QUEeV6
@Tavaana_TavaanaTech
پیامی که امروز بیش از هرچیز بدان نیازمندیم، رواداری و پذیرش دیگری و دیدگاه متفاوت.
این سخنان امید به انسانیت را زنده نگاه می دارد.
او چنین می گوید:
"اگر آفریننده به من قدرت می داد همه جای دنیا را رنگارنگ می آفریم، نمی گذاشتم هیچ گلی پژمرده بشه. برای هر گل یک باغبان می گذاشتم. هستی را طوری می نوشتم که درش نه خمس به دهی و نه ذکات، به مداح حتی یک مانات،(ریال) هم نمی دادم و به توصیفهای گریه آور پایان می دادم. می گرفتم دل شیطان را می دریدم و بقچه اختلافها را برای همیشه می بستم. روی شیعه و سنی قلم می کشیدم و همه را انسان می نوشتم. نمی گذاشتم مسلمانانی که در منا به شیطان سنگ پرت می کنند سر حیوانها را ببرند. تمام احکام قدیم را پاک می کردم و احکام جدید می نوشتم. خدایی که شما می گویید خیلی کوچک است به والله. خدایی که من می گویم در فکر نمی گنجد. اگر آیت الله ها تکفیرم نمی کردند برهانهای حرفهایم را می نوشتم."
عاشیق ها یا اوزان ها نوازندگان دورگردی هستند که در روستاها وشهرهای آذربایجان در عروسی ها وعیدهای محلی وملی سازمیزنند و آوازمیخوانند.موسیقی عاشیقی آذربایجان، فقط از لحاظ شنیداری مورد توجه نیست بلکه بخشی از تاریخ و ادبیات نمایشی این سرزمین را در خود جای داده.علاقه مردم این اقوام به موسیقی موجب شده، عاشیق ها از موسیقی به عنوان ابزاری برای بیان وقایع تاریخی استفاده کنند که این امر سبب ماندگاری و انتقال بخشی از تاریخ این سرزمین بصورت سینه به سینه شد.موسیقی عاشیقی در بیشتر موارد به علت مهم بودن مضمون شعر، از لحاظ فرم بر پایه کلام استوار است و عاشیق ها در کنار نوازندگی، باید به خوانندگی نیز تسلط داشته باشند.
مطالب مرتبط:
همدلی، راهی به سوی زیستن در صلح و آشتی
http://bit.ly/2fs2aWl
رواداری یا تلورانس یکی از پروژههای تواناست. از طریق سایت زیر میتوانید به منابع جامعی که آموزشکده تهیه کرده است دسترسی پیدا کنید:
bit.ly/1RtZYec
اطلاعات بیشتر دربارهی مدارای مذهبی :
http://bit.ly/1ZppjIC
حقوق اقلیتها در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران:
http://bit.ly/1QUEeV6
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
همدلی، راهی به سوی زیستن در صلح و آشتی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیرین_دیرین
#کوچک_تنهاست
این قسمت : خانه اوتیسم
نخواهیم گذاشت ... با کمک به خانه اوتیسم
@Tavaana_TavaanaTech
#کوچک_تنهاست
این قسمت : خانه اوتیسم
نخواهیم گذاشت ... با کمک به خانه اوتیسم
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
سالگرد دکتر رامین پوراندرجانی، قربانی کهریزک
جان بر سر قسم
«بچهها ما وارث اسمهای بزرگی هستیم، وارث اسمهای بزرگی مثل جالینوس و بقراط و ابوعلی سینا و حکیم جورجانی. روح خیلی خیلی بزرگ و مقدسی از آن زمان در قلبهای بزرگی منتقل شده و آمده در لباسی سفید برای ما به میراث گذاشته شده، بچهها ما آمدیم اینجا تا بگوییم که عاشقانه به راهمان ادامه میدهیم.» - پوراندرجانی در مراسم فارغالتحصیلی
نام رامین پوراندرجانی با فاجعهی کهریزک پیوند خورده است. رامین پزشک ِ بازداشتگاه کهریزک بود که در ساختمان بهداری ِ نیروی انتظامی تهران به مرگی مشکوک درگذشت. رامین متولد نوزده خردادماه ۱۳۶۲ در شهر تبریز بود.
رامین پوراندرجانی، ۲۶ ساله پس از تعطیلی کهریزک در نوزدهم آبانماه ۱۳۸۸ به طرز مشکوکی درگذشت. مقامات جمهوری اسلامی در ابتدا اعلام کردند که پوراندرجانی بر اثر سکته قلبی درگذشته است اما در نهایت #پزشک قانونی علت مرگ او را مسمومیت اعلام کرد.
جسد این پزشک بدون اینکه به خانوادهاش اجازهی کالبدشکافی داده شود، توسط نیروی انتظامی دفن شد. پدر رامین پوراندرجانی، رضا قلی در گفتوگویی با مسیح علینژاد، روزنامهگار در این باره میگوید: «ما رامین را صحیح و سالم تحویل سربازی دادیم. زنگ زدند گفتند بیا جنازهاش را بگیر و ببر، من چه کار میتوانستم بکنم... گفتند تصادف کرده. با نام تصادف ما را دعوت به تهران کردند. داخل بهداری هم فوت شده، سرباز بود. داخل بهداری محل خدمتش فوت کرد. آنجا بعدها خیلی شایعه شد، گفتند رامین خودکشی کرده، وصیت نامه نوشته بود و از این حرفها، زیاد حرف زده شد. شب قبلش، ساعت هشت و نیم شب، من و رامین هفت یا هشت دقیقه با هم صحبت کرده بودیم، خیلی حالش خوب بود، خیلی. کاش آن تلفن را قطع نمیکردم، کاش تا صبح با هم حرف میزدیم. اما بلاخره ما نتوانستیم حتی چهره رامین را پس از مرگ ببینیم.» مقامات قضایی جمهوری اسلامی در پیگیریها قضایی خود پوراندرجانی را به عنوان متهم جانباختن تعدادی از بازداشتیهای کهریزک معرفی میکنند و بر این اساس کیفرخواستی تنظیم میکنند اما به دلیل درگذشت ِ دکتر رامین پوراندرجانی قرار منع تعقیب صادر میکنند.
مسعود علیزاده در مورد دیدارش با رامین پوراندرجانی چنین میگوید:
«من رامین را در دادسرای نظامی دیدم به همراه پدرش که آمده بودند شعبه یک بازپرسی دفتر آقای حسینی. ایشان گفت من نسخههایی دربازداشتگاه کهریزک دارم که نشان میدهد مریضها را به بیمارستان اعزام کرده بودم و حتی داروهای بیشتری نوشتم چون کهریزک جایی بود از نظر دارویی به گونهای بود که طول میکشید تا تا بتوانند از فرماندهی نیروی انتظامی استان تهران به بازداشتیها برسند. رامین تاکید میکرد که به من اجازه نمیدهند تا بروم به #بازداشتگاه #کهریزک و آن مدارک را بیاورم که بیگناهی خودم را ثابت کنم.»
رامین #پوراندرجانی کشته شد تا سعید مرتضوی بتواند با یک جریمهی دویستهزار تومانی که گویا در تجدید نظر مقدار آن کم نیز شد از ماجرای کهریزک تبرئه شود.
پدر رامین پوراندرجانی میگوید: «من نتوانستم پرونده را به سرانجام برسانم. همینطوری پرونده را ول کردم ماند، کسی را پیدا نکردم که دردم را بگویم. ما جگر گوشهمان را از دست دادیم، بیچاره شدیم. رامین یک دنیا بود، یک انسان به تمام معنی بود، نه اینکه اینها را ا روی تعصب بگویم، شما حتما سخنرانی او را در مراسم فارغ التحصلی شیندهاید...»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/58wvWW
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
جان بر سر قسم
«بچهها ما وارث اسمهای بزرگی هستیم، وارث اسمهای بزرگی مثل جالینوس و بقراط و ابوعلی سینا و حکیم جورجانی. روح خیلی خیلی بزرگ و مقدسی از آن زمان در قلبهای بزرگی منتقل شده و آمده در لباسی سفید برای ما به میراث گذاشته شده، بچهها ما آمدیم اینجا تا بگوییم که عاشقانه به راهمان ادامه میدهیم.» - پوراندرجانی در مراسم فارغالتحصیلی
نام رامین پوراندرجانی با فاجعهی کهریزک پیوند خورده است. رامین پزشک ِ بازداشتگاه کهریزک بود که در ساختمان بهداری ِ نیروی انتظامی تهران به مرگی مشکوک درگذشت. رامین متولد نوزده خردادماه ۱۳۶۲ در شهر تبریز بود.
رامین پوراندرجانی، ۲۶ ساله پس از تعطیلی کهریزک در نوزدهم آبانماه ۱۳۸۸ به طرز مشکوکی درگذشت. مقامات جمهوری اسلامی در ابتدا اعلام کردند که پوراندرجانی بر اثر سکته قلبی درگذشته است اما در نهایت #پزشک قانونی علت مرگ او را مسمومیت اعلام کرد.
جسد این پزشک بدون اینکه به خانوادهاش اجازهی کالبدشکافی داده شود، توسط نیروی انتظامی دفن شد. پدر رامین پوراندرجانی، رضا قلی در گفتوگویی با مسیح علینژاد، روزنامهگار در این باره میگوید: «ما رامین را صحیح و سالم تحویل سربازی دادیم. زنگ زدند گفتند بیا جنازهاش را بگیر و ببر، من چه کار میتوانستم بکنم... گفتند تصادف کرده. با نام تصادف ما را دعوت به تهران کردند. داخل بهداری هم فوت شده، سرباز بود. داخل بهداری محل خدمتش فوت کرد. آنجا بعدها خیلی شایعه شد، گفتند رامین خودکشی کرده، وصیت نامه نوشته بود و از این حرفها، زیاد حرف زده شد. شب قبلش، ساعت هشت و نیم شب، من و رامین هفت یا هشت دقیقه با هم صحبت کرده بودیم، خیلی حالش خوب بود، خیلی. کاش آن تلفن را قطع نمیکردم، کاش تا صبح با هم حرف میزدیم. اما بلاخره ما نتوانستیم حتی چهره رامین را پس از مرگ ببینیم.» مقامات قضایی جمهوری اسلامی در پیگیریها قضایی خود پوراندرجانی را به عنوان متهم جانباختن تعدادی از بازداشتیهای کهریزک معرفی میکنند و بر این اساس کیفرخواستی تنظیم میکنند اما به دلیل درگذشت ِ دکتر رامین پوراندرجانی قرار منع تعقیب صادر میکنند.
مسعود علیزاده در مورد دیدارش با رامین پوراندرجانی چنین میگوید:
«من رامین را در دادسرای نظامی دیدم به همراه پدرش که آمده بودند شعبه یک بازپرسی دفتر آقای حسینی. ایشان گفت من نسخههایی دربازداشتگاه کهریزک دارم که نشان میدهد مریضها را به بیمارستان اعزام کرده بودم و حتی داروهای بیشتری نوشتم چون کهریزک جایی بود از نظر دارویی به گونهای بود که طول میکشید تا تا بتوانند از فرماندهی نیروی انتظامی استان تهران به بازداشتیها برسند. رامین تاکید میکرد که به من اجازه نمیدهند تا بروم به #بازداشتگاه #کهریزک و آن مدارک را بیاورم که بیگناهی خودم را ثابت کنم.»
رامین #پوراندرجانی کشته شد تا سعید مرتضوی بتواند با یک جریمهی دویستهزار تومانی که گویا در تجدید نظر مقدار آن کم نیز شد از ماجرای کهریزک تبرئه شود.
پدر رامین پوراندرجانی میگوید: «من نتوانستم پرونده را به سرانجام برسانم. همینطوری پرونده را ول کردم ماند، کسی را پیدا نکردم که دردم را بگویم. ما جگر گوشهمان را از دست دادیم، بیچاره شدیم. رامین یک دنیا بود، یک انسان به تمام معنی بود، نه اینکه اینها را ا روی تعصب بگویم، شما حتما سخنرانی او را در مراسم فارغ التحصلی شیندهاید...»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/58wvWW
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
دکتر رامین پوراندرجانی؛ جان بر سر قسم - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
نام رامین پوراندرجانی با فاجعه کهریزک پیوند خورده است. او پزشک بازداشتگاه کهریزک بود که در ساختمان بهداری نیروی انتظامی تهران به مرگی مشکوک درگذشت. رامین متولد نوزده خرداد ماه ۱۳۶۲ در شهر تبریز بود. او در سال ۱۳۷۳ در سازمان ملی استعدادهای درخشان پذیرفته…
Forwarded from آموزشکده توانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی رامین پوراندرجانی در مراسم جشن فارغالتحصیلی
@Tavaana_TavaanaTech
@Tavaana_TavaanaTech
کانی علوی نقاش ِ دیوار ِ فروریختهی برلین
goo.gl/9MwdiX
۲۷ سال پیش در چنین روزی دیوار برلین یا همان «پردهی آهنین» فرو ریخت.
بسیاری از ما از دیوار برلین میدانیم اما شاید کانی علوی، نقاش شهیر ایرانی را نشناسیم.
کانی علوی، نقاش ایرانی زمانی که در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ در حال فروریختن بود در چند متری آن زندگی میکرد و هجوم مردم برلین شرقی را به چشم دید و نقاشی روی «سطح سرد» بخش شرقی دیوار کلید خورد.
کانی علوی بر بخشی از دیوار برلین احساس مردم آن زمان را نقاشی کرده است.
کانی علوی در گفتوگویی با بیبیسی میگوید:
«در آلمان غربی همیشه میتوانستیم این کار را بکنیم ولی در آلمان شرقی هیچ وقت کسی اجازه نداشت به دیوار نزدیک شود و ما دو ماه پس از افتادن دیوار برای اولین بار روی آن نقاشی کردیم.»
نقاشها از طریق اطلاعیه رادیویی و تلویزیونی کانی علوی از این پروژه که قرار بود داوطلبانه انجام شود آگاه شدند. کانی علوی میگوید: «هر هنرمندی که میآمد میگفت مثلا من چهار متر یا پنچ متر میخواهم و بر اساس همان چیزی که میخواستند دیوار را بین خودمان تقسیم کردیم. همه رایگان کار میکردند٬ حتی پول هواپیما و خوراک و جای اقامت را خودشان میپرداختند من فقط برایشان رنگ تهیه کردم. میرفتم مثل بیچارهها در رنگ فروشیها و خواهش میکردم رنگ هدیه کنند. یا رنگهایی را که مردم هدیه میکردند میگرفتم.»
این طور بود که از اواخر ژانویه ۱۹۹۰ که اوج سرمای برلین بود تا سپتامبر همان سال٬ ۱۳۰۰ متر از دیواری که ۲۸ سال نماد برجستهای از جنگ سرد بود رنگ رنگ شد. دیوار به دست ۱۱۸ نقاش که از ۲۱ کشور دنیا آمده بودند نقشهایی را به خود دید که یادآور درد یک کشور را به یکی از ایستگاههای توریستها در برلین تبدیل کرده است.» کانی علوی میگوید که در نقاشیاش تلاش کرده است که احساسی که مردم آلمان شرقی در آن لحظات فروریختن دیوار برلین داشتهاند را به تصویر بکشد: «وقتی دیوار ریخت حس کردم الان باید احساسی را که مردم آلمان شرقی دارند٬ که آزاد شدهاند و دارند به برلین غربی میآیند بکشم. در صورت مردم میدیدم که فقط این نیست که خوشحالاند. خیلی هم خوشحال و سرحال بودند ولی آن لحظه چیزهای دیگری هم در فکرشان بود.» ...
علوی طرح «دیوار برلین» را صدور «انقلاب دوستی» میداند و امیدوار است روزی بتواند در ایران که به باور او سالها است بین اسلام و غیراسلام یک «دیوار نامرئی» کشیده شده است این پروژه را اجرا کند.
کانی علوی چند سال پیش و در سال ۱۳۹۰ خورشیدی به عنوان سرپرست گالری بخش شرقی در شهر برلین به خاطر تلاشهای بیوقفهاش در سر پا نگاهداشتن دیوار نقاشیشده برلین از سوی رئیسجمهور آلمان موفق به دریافت «مدال لیاقت» شد که عالیترین نشان آلمان است. از آثار دیگر کانی علوی، قطعهای از دیوار معروف برلین است که اندازهی آن سه مترونیم در سه متر است که دو شهروند شرقی و غربی آلمان را تصویر میکند که پس از پیرانی دیوار برلین یکدیگر را در آغوش گرفتهاند. این اثر از سوی مجلس آلمان به سازمان ملل هدیه شد که در برابر مقر این نهاد جهانی نصب شده است.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2fE0DLO
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/9MwdiX
۲۷ سال پیش در چنین روزی دیوار برلین یا همان «پردهی آهنین» فرو ریخت.
بسیاری از ما از دیوار برلین میدانیم اما شاید کانی علوی، نقاش شهیر ایرانی را نشناسیم.
کانی علوی، نقاش ایرانی زمانی که در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ در حال فروریختن بود در چند متری آن زندگی میکرد و هجوم مردم برلین شرقی را به چشم دید و نقاشی روی «سطح سرد» بخش شرقی دیوار کلید خورد.
کانی علوی بر بخشی از دیوار برلین احساس مردم آن زمان را نقاشی کرده است.
کانی علوی در گفتوگویی با بیبیسی میگوید:
«در آلمان غربی همیشه میتوانستیم این کار را بکنیم ولی در آلمان شرقی هیچ وقت کسی اجازه نداشت به دیوار نزدیک شود و ما دو ماه پس از افتادن دیوار برای اولین بار روی آن نقاشی کردیم.»
نقاشها از طریق اطلاعیه رادیویی و تلویزیونی کانی علوی از این پروژه که قرار بود داوطلبانه انجام شود آگاه شدند. کانی علوی میگوید: «هر هنرمندی که میآمد میگفت مثلا من چهار متر یا پنچ متر میخواهم و بر اساس همان چیزی که میخواستند دیوار را بین خودمان تقسیم کردیم. همه رایگان کار میکردند٬ حتی پول هواپیما و خوراک و جای اقامت را خودشان میپرداختند من فقط برایشان رنگ تهیه کردم. میرفتم مثل بیچارهها در رنگ فروشیها و خواهش میکردم رنگ هدیه کنند. یا رنگهایی را که مردم هدیه میکردند میگرفتم.»
این طور بود که از اواخر ژانویه ۱۹۹۰ که اوج سرمای برلین بود تا سپتامبر همان سال٬ ۱۳۰۰ متر از دیواری که ۲۸ سال نماد برجستهای از جنگ سرد بود رنگ رنگ شد. دیوار به دست ۱۱۸ نقاش که از ۲۱ کشور دنیا آمده بودند نقشهایی را به خود دید که یادآور درد یک کشور را به یکی از ایستگاههای توریستها در برلین تبدیل کرده است.» کانی علوی میگوید که در نقاشیاش تلاش کرده است که احساسی که مردم آلمان شرقی در آن لحظات فروریختن دیوار برلین داشتهاند را به تصویر بکشد: «وقتی دیوار ریخت حس کردم الان باید احساسی را که مردم آلمان شرقی دارند٬ که آزاد شدهاند و دارند به برلین غربی میآیند بکشم. در صورت مردم میدیدم که فقط این نیست که خوشحالاند. خیلی هم خوشحال و سرحال بودند ولی آن لحظه چیزهای دیگری هم در فکرشان بود.» ...
علوی طرح «دیوار برلین» را صدور «انقلاب دوستی» میداند و امیدوار است روزی بتواند در ایران که به باور او سالها است بین اسلام و غیراسلام یک «دیوار نامرئی» کشیده شده است این پروژه را اجرا کند.
کانی علوی چند سال پیش و در سال ۱۳۹۰ خورشیدی به عنوان سرپرست گالری بخش شرقی در شهر برلین به خاطر تلاشهای بیوقفهاش در سر پا نگاهداشتن دیوار نقاشیشده برلین از سوی رئیسجمهور آلمان موفق به دریافت «مدال لیاقت» شد که عالیترین نشان آلمان است. از آثار دیگر کانی علوی، قطعهای از دیوار معروف برلین است که اندازهی آن سه مترونیم در سه متر است که دو شهروند شرقی و غربی آلمان را تصویر میکند که پس از پیرانی دیوار برلین یکدیگر را در آغوش گرفتهاند. این اثر از سوی مجلس آلمان به سازمان ملل هدیه شد که در برابر مقر این نهاد جهانی نصب شده است.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2fE0DLO
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. #کانی_علوی نقاش ِ دیوار ِ فروریختهی برلین ۲۷ سال پیش در چنین روزی #دیوار_برلین یا همان «پردهی آهنین» فرو ریخت. بسیاری از ما از دیوار برلین میدانیم اما شاید کانی علوی، #نقاش شهیر ایرانی را نشناسیم. کانی علوی، #نقاش_ایرانی زمانی که در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ در…
Forwarded from تواناتک Tavaanatech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امام جمعه خمین: این مملکت نیازمند اینترنت آمریکایی نیست.
داستان اینترنت ملی چیه؟
لینک ویدیو:
http://trib.al/pagTTYs
@tavaanatech
داستان اینترنت ملی چیه؟
لینک ویدیو:
http://trib.al/pagTTYs
@tavaanatech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گزارشی که هرگز از صدا و سیما پخش نشد!
در حالی که یک سوم آبهای سطحی در استان خوزستان جاری است چندین روستای این استان از آب آشامیدنی محروم هستند و از آب نهرها برای شست و شو و آشامیدن استفاده می کنند!
در حالی که یک سوم آبهای سطحی در استان خوزستان جاری است چندین روستای این استان از آب آشامیدنی محروم هستند و از آب نهرها برای شست و شو و آشامیدن استفاده می کنند!
لعبت والا، شاعر و ترانهسرا ۸۶ ساله شد
goo.gl/YQtXXL
لعبت والا شاعر، ترانهسرا، روزنامهنگار و داستاننویس ایرانی، بیستم آبانماه ۱۳۰۹ شمسی در تهران به دنیا آمد.
پدرش محمدحسین والا بود که به ظهیرالسلطنه معروف بود و نام مادرش منیر والا.
والا از نخستین دانشآموختگان دورهی روزنامهنگاری دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران است و سالها در مجلهی هفتگی سیاسی و اجتماعی «تهران مصور» که برادرش عبدالله والا، مدیر مسئول هفتهنامه بود کار میکرد و سردبیر مجلهی «کوچولوها»ی آن نشریه بود.
لعبت والا میگوید که اشعاری که میسروده را مخفی میکرده تا مادر و دیگر خویشاوندانش آن اشعار را نبینند. با این حال والا موفق میشود که اشعارش را منتشر کند.
والا ورودش به عالم شعر و شاعری را اینگونه تعریف میکند: «زمانی که شاید پانزده یا شانزده ساله بودم، استاد نظام وفا که دو صفحهی وسط مجلهی «تهران مصور» در اختیار او بود، شعری گفته بود و من به خیال خودم، آمدم به استقبال. به قول معروف، به اقتفای او رفتم و با همان وزن و قافیه شعر را گفتم. روزی که به دفتر تهرانمصور، برای دیدن برادرم رفته بودم، این شعر را به استاد دادم؛ البته با خجالت و با سرخ و سبز شدن، رفتم و شعر را به او دادم. خیلی زیاد مرا تشویق کرد و توی صفحهی خودش، همانجایی که شعر خود را میگذاشت، شعر مرا هم گذاشت. در حقیقت، او پارتی من پیش برادرم شد و به این طریق، در به روی من باز شد… به خاطر اینکه داریوش رفیعی این شعر مرا توی مجله دیده بود و با آن صدای گرم و شیرینی که داشت، در برنامهای رادیویی که آن موقع زنده پخش میشد، خواند. پس من یکشبه، ره صدساله طی کردم. یعنی هم شعرم چاپ شد و هم از رادیو پخش شد. این شد که طبیعتاً برادر من، دیگر نتوانست جلوی مرا بگیرد.»
لعبت والا با به یادآوردن حوادث پس از انقلاب و بگیر و ببندها و اعدامها میگوید که سرنوشت یاریگرش بوده است که توانسته است از ایران برود چرا که اگر میماند حوادث ناگواری در انتظارش میبود:
«در مدتی که اینجا بودم، چندتا خانم را اعدام کردند؛ از جمله خانم دکتر پارسا که باید اسم آن را بزرگترین جنایت قرن گذاشت. بعد هم متوجه شدم خانمی جزو اعدام شدهها بود که با همدیگر در جمعآوری کمک برای زلزلهزدگان بویینزهرا همکاری کرده بودیم. این خانم در میدان تجریش یک چادر زده بود. از من هم خواسته بود با او همکاری کنم و ما شبانهروز با هم کار میکردیم که برای زلزلهزدگان اعانه جمع کنیم. او فرهنگی و رئیس یک دبیرستان بود و خانمی بسیار شریف بود.وقتی دیدم که این خانم جزو مفسدین فیالارض و به جرم فحشا اعدام شده است، تازه متوجه شدم که دخترم درست میگفت که وقتی نوبت به زنها برسد، نوبت تو هم میرسد. بعدها البته این موضوع ثابت شد و شنیدم که در برنامهای که در تلویزیون (هویت) داشتند، گفته بودند که من جاسوس موساد بودهام. جاسوس هم حکم اعدام دارد دیگر. در حقیقت، سرنوشت مرا نجات داد. شاید هم بیشتر دانایی دختر.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/6wkNrl
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/YQtXXL
لعبت والا شاعر، ترانهسرا، روزنامهنگار و داستاننویس ایرانی، بیستم آبانماه ۱۳۰۹ شمسی در تهران به دنیا آمد.
پدرش محمدحسین والا بود که به ظهیرالسلطنه معروف بود و نام مادرش منیر والا.
والا از نخستین دانشآموختگان دورهی روزنامهنگاری دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران است و سالها در مجلهی هفتگی سیاسی و اجتماعی «تهران مصور» که برادرش عبدالله والا، مدیر مسئول هفتهنامه بود کار میکرد و سردبیر مجلهی «کوچولوها»ی آن نشریه بود.
لعبت والا میگوید که اشعاری که میسروده را مخفی میکرده تا مادر و دیگر خویشاوندانش آن اشعار را نبینند. با این حال والا موفق میشود که اشعارش را منتشر کند.
والا ورودش به عالم شعر و شاعری را اینگونه تعریف میکند: «زمانی که شاید پانزده یا شانزده ساله بودم، استاد نظام وفا که دو صفحهی وسط مجلهی «تهران مصور» در اختیار او بود، شعری گفته بود و من به خیال خودم، آمدم به استقبال. به قول معروف، به اقتفای او رفتم و با همان وزن و قافیه شعر را گفتم. روزی که به دفتر تهرانمصور، برای دیدن برادرم رفته بودم، این شعر را به استاد دادم؛ البته با خجالت و با سرخ و سبز شدن، رفتم و شعر را به او دادم. خیلی زیاد مرا تشویق کرد و توی صفحهی خودش، همانجایی که شعر خود را میگذاشت، شعر مرا هم گذاشت. در حقیقت، او پارتی من پیش برادرم شد و به این طریق، در به روی من باز شد… به خاطر اینکه داریوش رفیعی این شعر مرا توی مجله دیده بود و با آن صدای گرم و شیرینی که داشت، در برنامهای رادیویی که آن موقع زنده پخش میشد، خواند. پس من یکشبه، ره صدساله طی کردم. یعنی هم شعرم چاپ شد و هم از رادیو پخش شد. این شد که طبیعتاً برادر من، دیگر نتوانست جلوی مرا بگیرد.»
لعبت والا با به یادآوردن حوادث پس از انقلاب و بگیر و ببندها و اعدامها میگوید که سرنوشت یاریگرش بوده است که توانسته است از ایران برود چرا که اگر میماند حوادث ناگواری در انتظارش میبود:
«در مدتی که اینجا بودم، چندتا خانم را اعدام کردند؛ از جمله خانم دکتر پارسا که باید اسم آن را بزرگترین جنایت قرن گذاشت. بعد هم متوجه شدم خانمی جزو اعدام شدهها بود که با همدیگر در جمعآوری کمک برای زلزلهزدگان بویینزهرا همکاری کرده بودیم. این خانم در میدان تجریش یک چادر زده بود. از من هم خواسته بود با او همکاری کنم و ما شبانهروز با هم کار میکردیم که برای زلزلهزدگان اعانه جمع کنیم. او فرهنگی و رئیس یک دبیرستان بود و خانمی بسیار شریف بود.وقتی دیدم که این خانم جزو مفسدین فیالارض و به جرم فحشا اعدام شده است، تازه متوجه شدم که دخترم درست میگفت که وقتی نوبت به زنها برسد، نوبت تو هم میرسد. بعدها البته این موضوع ثابت شد و شنیدم که در برنامهای که در تلویزیون (هویت) داشتند، گفته بودند که من جاسوس موساد بودهام. جاسوس هم حکم اعدام دارد دیگر. در حقیقت، سرنوشت مرا نجات داد. شاید هم بیشتر دانایی دختر.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/6wkNrl
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. لعبت والا، #شاعر و ترانهسرا ۸۶ ساله شد #لعبت_والا شاعر، #ترانه_سرا، #روزنامه_نگار و #داستان_نویس ایرانی، بیستم آبانماه ۱۳۰۹ شمسی در تهران به دنیا آمد. پدرش محمدحسین والا بود که به ظهیرالسلطنه معروف بود و نام مادرش منیر والا. والا از نخستین دانشآموختگان…
وقتی او را از اتاقش بیرون آوردند که سوار کامیون (آمبولانس) شود، خواهش کرد یک سیگار به او بدهند. یکی از افسران سیگاری آتش زد و به او داد که با وضع خاصی گوشه لب گذاشت که پیدا بود میخواهد جرات و قوت قلب خود را نشان دهد.این آخرین تقاضایش از زندانبانانش بود. روز اعدام هوا به شدت سرد بود اما او با یک لا پیراهن و پیژامهای پشمینه پای به میدان تیر لشکر دو زرهی تهران گذاشت و هنگام اعدام به جای عفوخواهی و تضرع با بلندترین صدایی که در توان جسم تب دار و بیمارش بود نام عزیزترینهایش، ایران و مصدق را فریاد زد و بعد صدای رگبار گلوله در میدان تیر پیچید.
دادستان ارتش پس از اعدام در مصاحبهای با توصیف حالات و روحیۀ او پیش از تیرباران گفت:«آن موقع روحیهاش به قدری قوی بود که اگر کسی وارد اتاق میشد و از جریان اوضاع اطلاع نداشت هرگز باور نمیکرد این شخص کسی است که چند دقیقه دیگر باید تیرباران شود و وصیتنامهاش را هم نوشته است.»
او که سحرگاه نوزده آبان , سربلند, تن به جوخه اعدام سپرد, وزیرامورخارجه دولت مصدق , دکتر حسین فاطمی بود.
فاطمی در هنگام مرگ تنها سی و هفت سال داشت و فرزندی سه ساله به نام سیروس که پیش از اعدام قیمومیت او را به دکتر محمد مصدق سپرد. پیکر او را پس از اعدام در حالی که شش گلوله سینه و قلب بیمارش را شکافته و شلیک تیر خلاص به زندگیاش پایان داده بود،به ابنبابویه شهر ری بردند. او وصیت کرده بود پیکرش را یا در قبرستان ظهیرالدوله کنار آرامگاه رفیق همیشگی اش محمد مسعود و یا در جوار شهدای سی تیر به خاک بسپارند که سرانجام پس از انجام مراسم مذهبی خواسته دوم وی محقق شد
اماپیش از رسیدن به این زمان از زندگی کوتاهش او مسیری پرپیچ و خم را پیموده بود.محاکمه سردبیر روزنامۀ باختر امروز در پاییز ۳۳ به اندازۀ بازداشتش پر سر و صدا بود و همه اینها مثل اختفای ۸ ماههاش، نشانی بود از استیصال و وحشت رژیم شاه از او. سید حسین فاطمی در واپسین روزهای سال کودتا، در خانه فردی به نام محسنی در میدان تجریش بازداشت شد.
فاطمی در همان ابتدای بازداشت مورد سوقصد واقع شد و اگر نبود شجاعت و جسارت خواهرش سلطنت خانوم فاطمی شاید دستگاه پهلوی از دادگاه نمایشی که تا ابد لکه ننگ پرونده آنان بود رهایی می یافت. اما خواهر, جان را سپر برادر کرد تا حسین فاطمی نه برای حضور در دادگاه که برای شهادت در پیشگاه تاریخ زنده بماند.
.
دکتر حسین فاطمی از همان لحظۀ اول به مرگش یقین داشت و میگفت «در مقام تظاهر و عوامفریبی» نیست. در دادگاه هم بارها بر استقلالخواهی و میهنپرستیاش تاکید و تصریح کرد که «ما از نهضتی به پیشوایی دکتر مصدق حمایت کردیم که هیچ قصد و غرضی جز عزت و استقلال مملکت نداشت. من برای آن کشته میشوم که اولین اقدامم در وزارت بستن سفارتخانه و قطع رابطه با انگلستان بود. هیچ مأیوس نیستم، از هر قطرهٔ خون من هزاران نهال میروید و با تأیید خداوند قهار، انتقام این ملت ستمدیده را از استعمار ناپاک میگیرد.»
۱۹ مهر ۱۳۳۳ به دنبال ۱۰ جلسه محاکمه نفسگیر، دادگاه عادی شماره یک دادرسی ارتش به ریاست تیمسار سرتیپ قطبی به اتفاق آرا حسین فاطمی را به اعدام محکوم کرد و شایگان و رضوی را با یک درجه تخفیف مستحق حبس ابد دانست. احکام برای فرجامخواهی به دادگاه تجدیدنظر ارجاع شدند و در نتیجه حبس ابد دکتر شایگان و مهندس رضوی به ده سال حبس کاهش یافت اما تغییری در سرنوشت فاطمی ایجاد نشد.
حسین فاطمی , روزنامه نگار , وزیر امور خارجه و یا دارای هر سمت دیگری اگر بود اما نامش بیش از همه سمت ها برای ایستادگیش بر سر آرمان و اعتقاد و باورهایش است که بر تارک این سرزمین خواهد درخشید . مردی که نه نظام مستبد و خودکامه داخلی و نه نیروی خارجی و نه حتی بدن تبدارش او را متوقف نکرد . او مردی برای تمان فصول بود , ایستاده بر سر آرمان و باور. باور به سربلندی سرزمین مادریش و ایسنادگی بر سر حق سرزمین مادریش. برای بعضی ها باید چهل روز سیاه بر تن کرد و برای مرگ بعضی دیگر یک سال اما برای مردانی چون فاطمی شاید باید وطن برای سال ها سیاه بپوشد که این سرزمین چون او را بسیار نیازمند است.
از فیسبوک میرا قربانی فر ، روزنامهنگار
goo.gl/lCz6pn
ویدئو: قسمتی از سخنرانی حسین فاطمی درباره نقش روزنامه نگاران در ملی شدن نفت
@Tavaana_TavaanaTech
دادستان ارتش پس از اعدام در مصاحبهای با توصیف حالات و روحیۀ او پیش از تیرباران گفت:«آن موقع روحیهاش به قدری قوی بود که اگر کسی وارد اتاق میشد و از جریان اوضاع اطلاع نداشت هرگز باور نمیکرد این شخص کسی است که چند دقیقه دیگر باید تیرباران شود و وصیتنامهاش را هم نوشته است.»
او که سحرگاه نوزده آبان , سربلند, تن به جوخه اعدام سپرد, وزیرامورخارجه دولت مصدق , دکتر حسین فاطمی بود.
فاطمی در هنگام مرگ تنها سی و هفت سال داشت و فرزندی سه ساله به نام سیروس که پیش از اعدام قیمومیت او را به دکتر محمد مصدق سپرد. پیکر او را پس از اعدام در حالی که شش گلوله سینه و قلب بیمارش را شکافته و شلیک تیر خلاص به زندگیاش پایان داده بود،به ابنبابویه شهر ری بردند. او وصیت کرده بود پیکرش را یا در قبرستان ظهیرالدوله کنار آرامگاه رفیق همیشگی اش محمد مسعود و یا در جوار شهدای سی تیر به خاک بسپارند که سرانجام پس از انجام مراسم مذهبی خواسته دوم وی محقق شد
اماپیش از رسیدن به این زمان از زندگی کوتاهش او مسیری پرپیچ و خم را پیموده بود.محاکمه سردبیر روزنامۀ باختر امروز در پاییز ۳۳ به اندازۀ بازداشتش پر سر و صدا بود و همه اینها مثل اختفای ۸ ماههاش، نشانی بود از استیصال و وحشت رژیم شاه از او. سید حسین فاطمی در واپسین روزهای سال کودتا، در خانه فردی به نام محسنی در میدان تجریش بازداشت شد.
فاطمی در همان ابتدای بازداشت مورد سوقصد واقع شد و اگر نبود شجاعت و جسارت خواهرش سلطنت خانوم فاطمی شاید دستگاه پهلوی از دادگاه نمایشی که تا ابد لکه ننگ پرونده آنان بود رهایی می یافت. اما خواهر, جان را سپر برادر کرد تا حسین فاطمی نه برای حضور در دادگاه که برای شهادت در پیشگاه تاریخ زنده بماند.
.
دکتر حسین فاطمی از همان لحظۀ اول به مرگش یقین داشت و میگفت «در مقام تظاهر و عوامفریبی» نیست. در دادگاه هم بارها بر استقلالخواهی و میهنپرستیاش تاکید و تصریح کرد که «ما از نهضتی به پیشوایی دکتر مصدق حمایت کردیم که هیچ قصد و غرضی جز عزت و استقلال مملکت نداشت. من برای آن کشته میشوم که اولین اقدامم در وزارت بستن سفارتخانه و قطع رابطه با انگلستان بود. هیچ مأیوس نیستم، از هر قطرهٔ خون من هزاران نهال میروید و با تأیید خداوند قهار، انتقام این ملت ستمدیده را از استعمار ناپاک میگیرد.»
۱۹ مهر ۱۳۳۳ به دنبال ۱۰ جلسه محاکمه نفسگیر، دادگاه عادی شماره یک دادرسی ارتش به ریاست تیمسار سرتیپ قطبی به اتفاق آرا حسین فاطمی را به اعدام محکوم کرد و شایگان و رضوی را با یک درجه تخفیف مستحق حبس ابد دانست. احکام برای فرجامخواهی به دادگاه تجدیدنظر ارجاع شدند و در نتیجه حبس ابد دکتر شایگان و مهندس رضوی به ده سال حبس کاهش یافت اما تغییری در سرنوشت فاطمی ایجاد نشد.
حسین فاطمی , روزنامه نگار , وزیر امور خارجه و یا دارای هر سمت دیگری اگر بود اما نامش بیش از همه سمت ها برای ایستادگیش بر سر آرمان و اعتقاد و باورهایش است که بر تارک این سرزمین خواهد درخشید . مردی که نه نظام مستبد و خودکامه داخلی و نه نیروی خارجی و نه حتی بدن تبدارش او را متوقف نکرد . او مردی برای تمان فصول بود , ایستاده بر سر آرمان و باور. باور به سربلندی سرزمین مادریش و ایسنادگی بر سر حق سرزمین مادریش. برای بعضی ها باید چهل روز سیاه بر تن کرد و برای مرگ بعضی دیگر یک سال اما برای مردانی چون فاطمی شاید باید وطن برای سال ها سیاه بپوشد که این سرزمین چون او را بسیار نیازمند است.
از فیسبوک میرا قربانی فر ، روزنامهنگار
goo.gl/lCz6pn
ویدئو: قسمتی از سخنرانی حسین فاطمی درباره نقش روزنامه نگاران در ملی شدن نفت
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. وقتی او را از اتاقش بیرون آوردند که سوار کامیون (آمبولانس) شود، خواهش کرد یک سیگار به او بدهند. یکی از افسران سیگاری آتش زد و به او داد که با وضع خاصی گوشه لب گذاشت که پیدا بود میخواهد جرات و قوت قلب خود را نشان دهد.این آخرین تقاضایش از زندانبانانش بود.…
Forwarded from آموزشکده توانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میشود گاهی مرهم بود با کلامی، دست پر مهری، شاخه گلی...
میشود گاهی مرهم بود...
میشود...
#سپاس_مهربانی
@sepas_campaign
@Tavaana_TavaanaTech
میشود گاهی مرهم بود...
میشود...
#سپاس_مهربانی
@sepas_campaign
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
چند روز پیش تو محله داشتم ميومدم خونه، ديدم يه ماشين شاسي بلند برام دست تكون ميده!
اول فكر كردم دخترمه ولي ديدم نه، خلاصه ايستادم، اومد پايين و از من سراغ برچسب "من بين خطوط میرانم" رو كه پشت ماشينم زدم، گرفت.
گفتم خونه دارم اگر بخواهي
خلاصه آدرسمو دادم و ازش جدا شدم يكي دو ساعت بعد ديدم زنگ در خونه رو ميزنند
گفتم اين وقت شب كي میتونه باشه... وقتي رفتم ديدم همين دوست جوونمومه... آمده سراغ برچسب بین خطوط.
خودم تعجب كردم و برام جذاب بود که در زمانی هستیم که آدما نه تنها دوست دارن حركتهاي خوب اجتماعی رو ببينن بلکه در گسترش و فرهنگسازی سهیم میشوند.
سپاس از این مسئولیت پذیری و سپاس از بی تفاوت نبود و فرهنگسازی...
ارسال از مهرآسا
#قصه_سپاس
@sepas_campaign
goo.gl/CzE61n
متن بالا در یک کانال تلگرامی به نام کمپین سپاس منتشر شده است.
به نظر می رسد دست اندرکاران این کمپین تلاش می کنند اتفاقات کوچک خوبی که در زندگی روزمره اتفاق می افتد را بازتاب دهند.
شهروندان ایرانی در طی یکی دو سال گذشته کمپین هایی مثل سه شنبه های بدون خودرو ، بین خطوط میرانم ، آشغال نریزیم، عبور از خط عابر پیاده ، کیسه پلاستیک نمی خواهم، درخت بکاریم، کمپین خاک، کمپین آب و ... را راه انداخته اند.
گاه در گروه هایی خودجوش به پاکسازی محیط زیست و کوهستان و پارک ها مشغول می شوند. گاه کنار خیابان کتاب می خوانند و به سایرین هم کتاب می دهند، گاه برای کودکان مناطق محروم از سررسیدها دفتر مشق می سازند، گاه برای مدرسه سازی پیش قدم می شوند و ....
این شهروندان اتفاق نظر دارند که باید کاری کرد. گفتن مشکلات بی پایان کشور که گوش ها از شنیدن آنها پر شده است را کافی نمی دانند و خود آستین بالا می زنند برای یک فعالیت اثرگذار. برای نشان دادن اینکه هنوز ارزش هایی در جامعه هست که به آنها ببالیم.
فعالیت های مدنی کم هزینه از طرفی قانون مندی را به همه یادآوری می کند و توجه ها را به مشکلات زیست محیطی و مدیریتی جامعه معطوف می کند. از طرفی به شهروندان تنها شکل می دهد. حرکت جمعی انرژی و همبستگی ایجاد می کند.
این کنش های کوچک در جامعه استبداد زده ایران بسیار مفید است.
شبکه های اجتماعی و فضای مجازی در شکل گیری و گسترش این حرکت ها نقش مهمی داشته اند. به طوری که سال قبل با یک فراخوان برای حمایت از حیوانات و مقابله با حیوان آزاری هزاران نفر جمع شدند.
حالا در هر شهری کمپینی برای انجام برخی فعالیت ها شکل گرفته و در حین عمل تجربه های بسیاری برای افراد فعال به ارمغان می آورد.
شنیده شدن خبرهای خوش و سپاس گفتن نیکی ها، شاید به ترویج خوبی و مهربانی بیانجامد.
خیلی خوب است که از کشورمان خبرهای خوب هم به گوش برسد. امیدوار می شویم که همه چیز تیره و تار و تباه نشده و سرمایه انسانی ای برای آباد کردن این ملک وجود دارد.
دست اندرکاران پویش سپاس، از راهیابی این پویش از فضای مجازی به دنیای حقیقی و افدام های عملی خبر دادند:
"قصد پویش سپاس و این کانال دیدن، گفتن و شنیدن مهربانیها صرفا در فضای مجازی و محدود به یک شبکه اجتماعی نیست.
ما برآنیم که با شما از دنیای مجازی پلی بزنیم به واقعیتهایمان که بزودی قدمهای آتی را به اشتراک گذاشته و باهم و همگام پیش خواهیم رفت.
اما حرکت کوچکی که پویش سپاس امروز میخواهد با شما قسمت کند کلیپ کوتاهی است که تقدیم حضورتان میشود و میخواهیم بدانید که زین پس همه باهم به استقبال قدردانی ها، دلجویی ها، مهربانیها و سپاس های زندگیهایمان خواهیم رفت..."
برخی ارضاء حس انجام کامل مسئولیت های شهروندی و عدم مطالبه گری از سیستم حاکم برای انجام وظایف و مسئولیت هایش و عدم توجه به مشکلات ریشه ای را از آفت های چنین کمپین هایی می دانند.
اما در مقابل برخی در نبود احزاب مستقل و نبود فضا برای کار جمعی، این گونه فعالیت ها را موجب افزایش همبستگی اجتماعی و تعمیق مطالبات مردم می دانند.
نظر شما چیست؟
مطالب مرتبط:
مسئولیت شهروندی در دموکراسی
http://bit.ly/2cuJk0O
حقوق و مسئولیتهای شهروندان دموکراتیک
http://bit.ly/1zUZf9R
نقش تشکل های مردم نهاد در حفاظت از محیط, زیست:
goo.gl/xuIAVw
چگونه یک تشکل غیر دولتی جمع و جور بسازیم؟
https://goo.gl/P07KUr
الفبای حمایتگری:
goo.gl/moU6nH
کنش های کوچک ایستادگی:
https://goo.gl/meeP0A
چرا باید هوای هم را داشته باشیم؟
http://bit.ly/SJKqJ2
@Tavaana_TavaanaTech
اول فكر كردم دخترمه ولي ديدم نه، خلاصه ايستادم، اومد پايين و از من سراغ برچسب "من بين خطوط میرانم" رو كه پشت ماشينم زدم، گرفت.
گفتم خونه دارم اگر بخواهي
خلاصه آدرسمو دادم و ازش جدا شدم يكي دو ساعت بعد ديدم زنگ در خونه رو ميزنند
گفتم اين وقت شب كي میتونه باشه... وقتي رفتم ديدم همين دوست جوونمومه... آمده سراغ برچسب بین خطوط.
خودم تعجب كردم و برام جذاب بود که در زمانی هستیم که آدما نه تنها دوست دارن حركتهاي خوب اجتماعی رو ببينن بلکه در گسترش و فرهنگسازی سهیم میشوند.
سپاس از این مسئولیت پذیری و سپاس از بی تفاوت نبود و فرهنگسازی...
ارسال از مهرآسا
#قصه_سپاس
@sepas_campaign
goo.gl/CzE61n
متن بالا در یک کانال تلگرامی به نام کمپین سپاس منتشر شده است.
به نظر می رسد دست اندرکاران این کمپین تلاش می کنند اتفاقات کوچک خوبی که در زندگی روزمره اتفاق می افتد را بازتاب دهند.
شهروندان ایرانی در طی یکی دو سال گذشته کمپین هایی مثل سه شنبه های بدون خودرو ، بین خطوط میرانم ، آشغال نریزیم، عبور از خط عابر پیاده ، کیسه پلاستیک نمی خواهم، درخت بکاریم، کمپین خاک، کمپین آب و ... را راه انداخته اند.
گاه در گروه هایی خودجوش به پاکسازی محیط زیست و کوهستان و پارک ها مشغول می شوند. گاه کنار خیابان کتاب می خوانند و به سایرین هم کتاب می دهند، گاه برای کودکان مناطق محروم از سررسیدها دفتر مشق می سازند، گاه برای مدرسه سازی پیش قدم می شوند و ....
این شهروندان اتفاق نظر دارند که باید کاری کرد. گفتن مشکلات بی پایان کشور که گوش ها از شنیدن آنها پر شده است را کافی نمی دانند و خود آستین بالا می زنند برای یک فعالیت اثرگذار. برای نشان دادن اینکه هنوز ارزش هایی در جامعه هست که به آنها ببالیم.
فعالیت های مدنی کم هزینه از طرفی قانون مندی را به همه یادآوری می کند و توجه ها را به مشکلات زیست محیطی و مدیریتی جامعه معطوف می کند. از طرفی به شهروندان تنها شکل می دهد. حرکت جمعی انرژی و همبستگی ایجاد می کند.
این کنش های کوچک در جامعه استبداد زده ایران بسیار مفید است.
شبکه های اجتماعی و فضای مجازی در شکل گیری و گسترش این حرکت ها نقش مهمی داشته اند. به طوری که سال قبل با یک فراخوان برای حمایت از حیوانات و مقابله با حیوان آزاری هزاران نفر جمع شدند.
حالا در هر شهری کمپینی برای انجام برخی فعالیت ها شکل گرفته و در حین عمل تجربه های بسیاری برای افراد فعال به ارمغان می آورد.
شنیده شدن خبرهای خوش و سپاس گفتن نیکی ها، شاید به ترویج خوبی و مهربانی بیانجامد.
خیلی خوب است که از کشورمان خبرهای خوب هم به گوش برسد. امیدوار می شویم که همه چیز تیره و تار و تباه نشده و سرمایه انسانی ای برای آباد کردن این ملک وجود دارد.
دست اندرکاران پویش سپاس، از راهیابی این پویش از فضای مجازی به دنیای حقیقی و افدام های عملی خبر دادند:
"قصد پویش سپاس و این کانال دیدن، گفتن و شنیدن مهربانیها صرفا در فضای مجازی و محدود به یک شبکه اجتماعی نیست.
ما برآنیم که با شما از دنیای مجازی پلی بزنیم به واقعیتهایمان که بزودی قدمهای آتی را به اشتراک گذاشته و باهم و همگام پیش خواهیم رفت.
اما حرکت کوچکی که پویش سپاس امروز میخواهد با شما قسمت کند کلیپ کوتاهی است که تقدیم حضورتان میشود و میخواهیم بدانید که زین پس همه باهم به استقبال قدردانی ها، دلجویی ها، مهربانیها و سپاس های زندگیهایمان خواهیم رفت..."
برخی ارضاء حس انجام کامل مسئولیت های شهروندی و عدم مطالبه گری از سیستم حاکم برای انجام وظایف و مسئولیت هایش و عدم توجه به مشکلات ریشه ای را از آفت های چنین کمپین هایی می دانند.
اما در مقابل برخی در نبود احزاب مستقل و نبود فضا برای کار جمعی، این گونه فعالیت ها را موجب افزایش همبستگی اجتماعی و تعمیق مطالبات مردم می دانند.
نظر شما چیست؟
مطالب مرتبط:
مسئولیت شهروندی در دموکراسی
http://bit.ly/2cuJk0O
حقوق و مسئولیتهای شهروندان دموکراتیک
http://bit.ly/1zUZf9R
نقش تشکل های مردم نهاد در حفاظت از محیط, زیست:
goo.gl/xuIAVw
چگونه یک تشکل غیر دولتی جمع و جور بسازیم؟
https://goo.gl/P07KUr
الفبای حمایتگری:
goo.gl/moU6nH
کنش های کوچک ایستادگی:
https://goo.gl/meeP0A
چرا باید هوای هم را داشته باشیم؟
http://bit.ly/SJKqJ2
@Tavaana_TavaanaTech
دیروز صبح، اسماعیل عبدی دبیرکل پیشین کانون صنفی معلمان و فعال صنفی حقوق معلمان توسط مامورانی که حکمی نشان ندادند، با خشونت در منزل خود، جلوی چشم کودک خردسالش بازداشت و برای گذراندن شش سال زندان به بازداشتگاه انتقال یافت.
رسول بداغی از فعالان صنفی معلمان در این مورد روز گذشته مطلبی نوشته است که توجه شما را بدان جلب می کنیم:
به هیچکس ربطی ندارد !!
رسول بداقی
امشب اسماعیل عبدی در بازداشت نیروهای امنیتی است.نیروهای قوه ی قضائیه و مسئولین کشور دیگر نگران امنیت کشور نیستند،یکی ازانسانهایی که به دنیال حقوق ملت ،دانش آموزان و معلمان بود،امروزصبح توسط سربازان گمنام امام زمان طی یک عملیات متهورانه با یورش به خانواده ی این فرد معترض او را دستگیر کردند،و با این عملیات این فرد معترض صدایش خاموش شد،اسماعیل عبدی دیگر نمی تواند،فریاد بزندکه چرا کلاسهای درس 40 نفره است،که سرمایه ی کشورکجا خرج می شود،چراهرروز آمار دانش آموزان ترک تحصیلی بالا می رود،اسماعیل عبدی دیگر نمی تواند،به آمار بالای اعتیاد در مدارس ودر کشوراعتراض کند،اسماعیل عبدی دیگر نمی تواند،فریاد کند،چرا باید دانش آموزان برای نپرداختن پول هزینه ی آب و برق،وگاز،و پول برگه ی امتحانی شرمسار شوند،دیگر اسماعیل نمی تواند،فریاد بزند،که باوجود تاکید قانون اساسی مبنی بر دولتی بودن مدارس،مسئولین کشور مدارس آزاد را درسراسر کشور گسترش داده اند،دیگر نمی تواند ،به خصوصی سازی مدارس اعتراض کند،نیروهای امنیتی هم امشب بابت بازداشت اسماعیل با دست پر به خانه می روند،و فرزندانشان را با مهر و محبت در آغوش می کشند.
اما این سوی سکه ،خانه ی اسماعیل امشب دور از پدر سوت وکور است،فرزندانش امشب آغوش گرم پدر را احساس نمی کنند،شاید تا 5 سال دیگر هم احساس نکنند،ورفته رفته یادشان برود که محبت پدر چه حسی دارد،امشب ماندانا،امیرحسین و مبینا نمی دانند،پدرشان در چه وضعیتی به سر میبرد،امافرزندان اسماعیل می دانند،که دیوار زندان مهربان نیست، سربازان گمانم همه از فریاد عدالت خواهی اسماعیل عصبانی اند،خون جلوی چشمشان را گرفته است.آنان پول اضافه کاری می خواهند،آنان می خواهند،که برای خشنود کردن کارفرمای خود باید در سرکوب اسماعیل،زن و فرزندان اسماعیل،،مادر،پدر،برادر خواهرو دوستان و آشنایان و همکاران اسماعیل سنگ تمام بگذارند.
امشب اطراف اسماعیل به جای لبخندهای شیرین زن وفرزندانش دیوار است ودیوار،پاسبان است وخشم و خشونت.
به زودی بهشتی را هم شاید ببرند،تا بیشتر احساس امنیت کنند،هرکس صدایش در بیاید را هم خواهند برد تا بیشتر و بیشتر امنیت برقرار شود.باغانی هم که در تبعید است،بداقی هم که دیگر چشمش پس از هفت سال زندان ترسیده است!!
برای خواستار،باستان ،و دیگر کسانی که فریادی در گلو دارندفکری خواهند کرد.
این است امنیت یک کشوراسلامی ،که همه اش باید نظامی باشد!!!
به کسی ربطی ندارد،که دزدان و دروغگویان و فریبکاران ،کشور را بلعیده اند،به هیچکس ربطی ندارد،که عدالت نیست،به هیچ کس ربطی ندارد،که فساد و اعتیاد،و تورم و بیکاری مردم را نابود کرده است،به هیچکس ربطی ندارد،که اخلاق و فرهنگ وتمدن و شرافت و اعتماد به انحطاط کشیده شده است ،وخلاصه به هیچکس ربطی ندارد،که آرامش وانسانیت نابود شده است. چون نام حکومت اسلامی است.
درباره اسماعیل عبدی بیشتر بخوانید:
goo.gl/cyOmEd
همچنین میتوانید کتاب ارزشمند «آموزش مردمسالاری: راهنمایی برای آموزگاران» را از لینک زیر دانلود کنید:
http://bit.ly/2cmBqDL
@Tavaana_TavaanaTech
رسول بداغی از فعالان صنفی معلمان در این مورد روز گذشته مطلبی نوشته است که توجه شما را بدان جلب می کنیم:
به هیچکس ربطی ندارد !!
رسول بداقی
امشب اسماعیل عبدی در بازداشت نیروهای امنیتی است.نیروهای قوه ی قضائیه و مسئولین کشور دیگر نگران امنیت کشور نیستند،یکی ازانسانهایی که به دنیال حقوق ملت ،دانش آموزان و معلمان بود،امروزصبح توسط سربازان گمنام امام زمان طی یک عملیات متهورانه با یورش به خانواده ی این فرد معترض او را دستگیر کردند،و با این عملیات این فرد معترض صدایش خاموش شد،اسماعیل عبدی دیگر نمی تواند،فریاد بزندکه چرا کلاسهای درس 40 نفره است،که سرمایه ی کشورکجا خرج می شود،چراهرروز آمار دانش آموزان ترک تحصیلی بالا می رود،اسماعیل عبدی دیگر نمی تواند،به آمار بالای اعتیاد در مدارس ودر کشوراعتراض کند،اسماعیل عبدی دیگر نمی تواند،فریاد کند،چرا باید دانش آموزان برای نپرداختن پول هزینه ی آب و برق،وگاز،و پول برگه ی امتحانی شرمسار شوند،دیگر اسماعیل نمی تواند،فریاد بزند،که باوجود تاکید قانون اساسی مبنی بر دولتی بودن مدارس،مسئولین کشور مدارس آزاد را درسراسر کشور گسترش داده اند،دیگر نمی تواند ،به خصوصی سازی مدارس اعتراض کند،نیروهای امنیتی هم امشب بابت بازداشت اسماعیل با دست پر به خانه می روند،و فرزندانشان را با مهر و محبت در آغوش می کشند.
اما این سوی سکه ،خانه ی اسماعیل امشب دور از پدر سوت وکور است،فرزندانش امشب آغوش گرم پدر را احساس نمی کنند،شاید تا 5 سال دیگر هم احساس نکنند،ورفته رفته یادشان برود که محبت پدر چه حسی دارد،امشب ماندانا،امیرحسین و مبینا نمی دانند،پدرشان در چه وضعیتی به سر میبرد،امافرزندان اسماعیل می دانند،که دیوار زندان مهربان نیست، سربازان گمانم همه از فریاد عدالت خواهی اسماعیل عصبانی اند،خون جلوی چشمشان را گرفته است.آنان پول اضافه کاری می خواهند،آنان می خواهند،که برای خشنود کردن کارفرمای خود باید در سرکوب اسماعیل،زن و فرزندان اسماعیل،،مادر،پدر،برادر خواهرو دوستان و آشنایان و همکاران اسماعیل سنگ تمام بگذارند.
امشب اطراف اسماعیل به جای لبخندهای شیرین زن وفرزندانش دیوار است ودیوار،پاسبان است وخشم و خشونت.
به زودی بهشتی را هم شاید ببرند،تا بیشتر احساس امنیت کنند،هرکس صدایش در بیاید را هم خواهند برد تا بیشتر و بیشتر امنیت برقرار شود.باغانی هم که در تبعید است،بداقی هم که دیگر چشمش پس از هفت سال زندان ترسیده است!!
برای خواستار،باستان ،و دیگر کسانی که فریادی در گلو دارندفکری خواهند کرد.
این است امنیت یک کشوراسلامی ،که همه اش باید نظامی باشد!!!
به کسی ربطی ندارد،که دزدان و دروغگویان و فریبکاران ،کشور را بلعیده اند،به هیچکس ربطی ندارد،که عدالت نیست،به هیچ کس ربطی ندارد،که فساد و اعتیاد،و تورم و بیکاری مردم را نابود کرده است،به هیچکس ربطی ندارد،که اخلاق و فرهنگ وتمدن و شرافت و اعتماد به انحطاط کشیده شده است ،وخلاصه به هیچکس ربطی ندارد،که آرامش وانسانیت نابود شده است. چون نام حکومت اسلامی است.
درباره اسماعیل عبدی بیشتر بخوانید:
goo.gl/cyOmEd
همچنین میتوانید کتاب ارزشمند «آموزش مردمسالاری: راهنمایی برای آموزگاران» را از لینک زیر دانلود کنید:
http://bit.ly/2cmBqDL
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. هشت صبح فردا، سفره این خانواده غایب بزرگی دارد امیرحسین در را باز کرد!چشمانی درشت،جثه ای کوچک و موهایی تقریبا روشن داشت..به نظرم خیلی شبیه پدرش بود!!همان لحظه بغضی سراغ گلویم را گرفت که رهایی از آن برایم ملال آور بود..همسرش در را با رویی گشاده و چشمانی…
Forwarded from آموزشکده توانا
سخنرانی جان اف کندی در برلین
http://bit.ly/1qnb1Vy
«این دیوار آشکارترین و پررنگترین نماد شکست و ورشکستگی نظام کمونیست به شمار میرود...
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇
http://bit.ly/1qnb1Vy
«این دیوار آشکارترین و پررنگترین نماد شکست و ورشکستگی نظام کمونیست به شمار میرود...
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇
Forwarded from آموزشکده توانا
سخنرانی جان اف #کندی در #برلین
http://bit.ly/1qnb1Vy
«این #دیوار آشکارترین و پررنگترین نماد شکست و ورشکستگی نظام #کمونیست به شمار میرود و نمادی لخت و عریان در برابر چشم جهانیان است،با این حال ما هیچ دل خوشی از آن نداریم، چرا که این دیوار توهینی است به تاریخ، توهینی است به بشریت، چرا که این دیوار خانوادهها را از یکدیگر جدا کرده است، همسران و برادران و خواهران را از یکدیگر جدا کرده است، و ملتی را که آرزوی یکپارچه شدن دارد، از هم جدا کرده است.»
سخنرانی به یاد ماندنی کندی ظلم و ستمی را که برلینی های شرقی با آن مواجه بودند، تقبیح نمود؛ کندی گفت: «عده ای هستند که می گویند کمونیست موج آینده است. بگذارید آنها به برلین بیایند. عده ای هستند که می گویند اروپا و سایر نقاط دنیا می توانند با کمونیست ها همکاری کنند. بگذارید آنها به برلین بیایند.» با تحسین از «روحیه مبارزه برلین غربی» کندی در سخنان مشهوری اعلام کرد: «تمامی مردم آزاد، هر کجا که باشند، شهروندان برلین هستند، و بنابراین، به عنوان یک فرد آزاد، من جمله ایش بین این برلینر (من یک برلینی هستم) را با افتخار به زبان می آورم.»
این سخنرانی که یک لحظه کلیدی در جنگ سرد بود روحیه برلینی های غربی را تقویت نمود، پیام قاطعی را به اتحاد جماهیر شوروی ارسال کرد، و اتحاد غرب را با برلین غربی مشخص ساخت.
لینک دانلود: http://bit.ly/1EewXv3
@Tavaana_TavaanaTech
http://bit.ly/1qnb1Vy
«این #دیوار آشکارترین و پررنگترین نماد شکست و ورشکستگی نظام #کمونیست به شمار میرود و نمادی لخت و عریان در برابر چشم جهانیان است،با این حال ما هیچ دل خوشی از آن نداریم، چرا که این دیوار توهینی است به تاریخ، توهینی است به بشریت، چرا که این دیوار خانوادهها را از یکدیگر جدا کرده است، همسران و برادران و خواهران را از یکدیگر جدا کرده است، و ملتی را که آرزوی یکپارچه شدن دارد، از هم جدا کرده است.»
سخنرانی به یاد ماندنی کندی ظلم و ستمی را که برلینی های شرقی با آن مواجه بودند، تقبیح نمود؛ کندی گفت: «عده ای هستند که می گویند کمونیست موج آینده است. بگذارید آنها به برلین بیایند. عده ای هستند که می گویند اروپا و سایر نقاط دنیا می توانند با کمونیست ها همکاری کنند. بگذارید آنها به برلین بیایند.» با تحسین از «روحیه مبارزه برلین غربی» کندی در سخنان مشهوری اعلام کرد: «تمامی مردم آزاد، هر کجا که باشند، شهروندان برلین هستند، و بنابراین، به عنوان یک فرد آزاد، من جمله ایش بین این برلینر (من یک برلینی هستم) را با افتخار به زبان می آورم.»
این سخنرانی که یک لحظه کلیدی در جنگ سرد بود روحیه برلینی های غربی را تقویت نمود، پیام قاطعی را به اتحاد جماهیر شوروی ارسال کرد، و اتحاد غرب را با برلین غربی مشخص ساخت.
لینک دانلود: http://bit.ly/1EewXv3
@Tavaana_TavaanaTech