"طعمِ ادبیاتِ فارسی"📚🖌
626 subscribers
419 photos
148 videos
23 files
1.45K links
سبک های شعری،انواع ادبی،نکات ناب دستوریفنون و صنایع ادبی. https://t.me/Tame_Adabiate_Azizzade
Download Telegram
"طعمِ ادبیاتِ فارسی"📚🖌
Photo
🗡🤰سزارین در شاهنامه از نگاهی دگر:👀
جالب است بدانید که فردوسی حکیم در هزار سال پیش با باریک بینی و ظرافت خاص خود،علم و دانش مهمی چون عمل سزارین را
کالبدشکافی(تشریح)کرده است و موضوعات تخصصی چون گندزدایی(استرلیزه کردن)،دوختن و بخیه زدن تهی گاه(شکم)مادر پس از عمل جراحی را مو به مو توضیح می دهد.مخصوصا آن جایی که🤰رودابه وقتی که خواست جنینِ موجود در شکمِ خود،رستم،را به دنیا بیاورد به علت درشتی جثّه ی‌ نوزاد،احساس می کند که توانایی زاییدن او را  به‌طور طبیعی ندارد.از هوش رفته و رو به موت می رود.🤦‍♀️فردوسی صحنه درشتی جنین در شکم مادر را این‌گونه به تصویر می کشد:🤳🤰
(تو گویی به سنگستش آکنده پوست
و یا ز آهن‌ست آن‌که بوده دروست)
😱پس،جارچی ها و منادیان این گونه خبر را به زال می رسانند:
(یکایک به‌دستان رسید آگهی
که پژمرده شد برگِ سرو سَهی
شبستان همه بندگان کنده موی
برهنه سر و موی و تر کرده روی)
در این هنگام زال به فکر پر سیمرغ می‌افتد که به وی قول همکاری در مواقع خطر را داده بود؛پس همان گونه که سیمرغ قبلا دستور داده بود،سبک، دست به کار می شود:👇
(یکی مجمر آورد و آتش فروخت
و زان پرِ سیمرغ لختی بسوخت)
درحال،سیمرغ در آسمان ظاهر شده و در محلّ واقعه فرود می آید.به زال دلداری داده و ضمن بشارت،کودک را این‌گونه وصف می کند:🤳🤱
ازین«سرو سیمینِ برماه‌روی»
یکی کودک آید تو را نام‌جوی
به‌ بالای سرو و به نیروی پیل
به‌ انگشت خشت افکند بر دو میل)
آن گاه دستور می دهد که ابزار کارد و نیشتر عمل جراحی(سزارین)را آماده کنند:🗡🤰
(بیاور یکی خنجر آبگون
یکی مرد بینادلِ پُرفسون)
و این‌گونه دستور می‌دهد:
(نخستین به می‌«ماه»را مست کن
ز دل بیم و اندیشه را پَست کن)
مرد بینادل باید چنین کند:
(شکافد تهی‌گاه«سرو سهی»
تا:نباشد مر او را ز درد آگهی)
سپس دستور چگونگی دوختن و بخیه زدن زخم و گذاشتن مرهم بر آن را می‌دهد:🌿
(گیاهی که گویم تو با شیر و مُشک
بکوب و بکن هر سه در سایه خُشک)
رودابه وقتی می‌شنود که چگونه بناست جنین را از شکم او خارج کنند،از آن جایی که این عمل تاکنون سابقه نداشته،متحیر و نگران می شود:😳🤦‍♀️
(فرو ریخت سیندخت از دیده خون!
که کودک ز پهلو کی آید برون¿¡)
اما سیمرغ کارش را به خوبی بلد بود؛پس:🤰🔪
(بیامد یکی موبد چیره‌دست
مر آن«ماهرخ»را به‌ مِی کرد مست!🍷)
آخرالامر،در کمال شگفتی،جنین از شکم مادر خارج می شود و همه بهت زده به این صحنه شگرف می نگرند:👀🤔
(شگفت اندرو مانده شد مرد و زن
که نشنید کس بچه‌ پیلتن
شبان‌روز مادر ز مِی خفته بود
ز مِی خفته و دل ز هُش رفته بود
همان زخمگاهش فرودوختند
به‌دارو همه درد بسپوختند!)
🔚و بر ماست که،ضمن دانستن این نکته که کلمه ی سزارین(ژولیوس سزار)پیشینه اش به سال های ق.میلاد می رسد،برای پاسداشت زبان شیرین فارسی آن را 《رستمانه》 یا 《رستم‌زایی》بخوانیم؛چنان که هنوز در ولایت سیستان به همین گونه می خوانندش و کارد پزشکی(جراحی)را نیز"رستم‌زا"می‌‌ نامند.

🗡🤰🌿و نکته پایانی و شگفت انگیز این مقال هم این جاست که فردوسی از عطاری و پزشکی سنتی نیز آگاه بوده و آن را در شعرش آورده،آن جایی که از جانب پزشک کلینبک،یعنی سیمرغ می گوید:《گیاه را در سایه خشک کنید،بسابید و سپس آن را کوبیده و با شیر و مشک در هم آمیخته و مرهم بسازید》.جای بسی شگفتی است که حکیم طوس،در چند سده‌‌‌ پیش،از عمل سبزینه‌ کردن(کلروفیل) گیاهان سر در می آورده و از این موضوع که نور آفتاب خاصیت آن را از بین می‌برد،به همین خاطر سفارش می کند که آن را در سایه بان خشک کنید؛چنان که در عصر حاضر نیز کدبانوان عزیز،گیاهان(سبزی‌ها)و دانه‌های خوراکی را به همین روش خشک می‌کنند.آن ها را در اتاق‌ها و انبارهایی‌ که نور خورشید بر آن ها نتابد،پهن می‌کنند تا  خاصیت سبزینه‌ ی موجود در رگبرگ های آن ها به قوّت خود باقی بماند.و همین موضوع نشان از پیشرفتگی دانش پزشکی در ایرانِ آن زمان دارد.
🪶نویسنده:محمّد عزیززاده
🌔۲۰_۱۰_۱۴۰۳
🌕@Tame_Adabiate_Azizzade
🪄نگاهی بر زمینه های حماسی شاهنامه فردوسی:
فردوسی هرگز در بافت های کهن شاهنامه دست نبرد تا به همان حالت بکر و دست نخورده باقی بماند اما داستان هایش رازناک و رمزآلود اند؛چنان چه خودِ شاعر در شعری به آن اذعان نموده است اما می گوید که این ها دلیلی بر دروغ و فسانه بودن شاهنامه نیست:
(تو این را دروغ و فسانه مدان
به رنگِ فسون و بهانه مدان
ازو هر چه اندر خورد با خرد
دگر بر ره*رمز و معنی برد!)

🎠یکی از نشانه های جاودانگی و خدامایگی،عمر طولانی قهرمان حماسه است؛مثلا:رستم به هنگام نبرد با اسفندیار پانصد ساله است!تولّد او غیر متعارف است و پدر او کسی است که در کوه خدایگان(البرز)توسط یک نیروی خدایی(سیمرغ) پرورده شده است و به یک تعبیر معنی اسم او چنین است:«تخمه ای که از روده زاییده شده است یا رود زاد»(روته- اوس- تخمن).اسفندیار که خود موجودی غ.معمولی(رویین تن)است در شعری صراحتا به رستم می گوید که پدر تو«دیو زاد»است:👺
(که دستانِ بد گوهرِ دیوزاد
به گیتی فزونی ندارد نژاد
فراوان ز سامش،نهان داشتند
همی رستخیزِ جهان داشتند
تنش تیره بُد،موی و رویش سپید
چو دیدش دل سام شد ناامید
بفرمود تا پیش دریا برند
مگر مرغ و ماهی ورا بشکرند
بیامد بگسترد سیمرغ،پر
ندید اندرو هیچ آیین و فر)
🏇نیروهای متافیزیکی(غیبی) در حماسه نقش دارند.قهرمان با خدایان مرتبط است و با او سخن می گوید.این سخن گفتن اغلب با سپهر و چرخ و فلک صورت می گیرد؛مثلا:رستم هنگام آخرین نبرد با سهراب،از خداوند می خواهد که زورِ بازوی پیشینش را به او بازگرداند.و یا در ماجرای رستم و اسفندیار،زال،پدر رستم،با احترام و فروتنی،از سیمرغ که از فرستادگان خداست،این گونه سخن می گوید:
《بشد پیش با عود،زال از فراز
ستودش فراوان و'بردش نماز'
به پیشش سه مِجمَر پر از بوی کرد
ز خون جگر بر دو رخ جوی کرد
بدو گفت سیمرغ:شاها چه بود؟
که آمد ازین سان نیازت به دود؟》
🤲نئوکلاسیست ها به این عوامل دخیل آسمانی در سرنوشت انسان ها《Machinery》:نیروهای خودکار یا اتومات می گویند؛مثلا:در داستان رستم و اسفندیار،اسفندیار قهرمانی است که توسط نمایندۀ اهورامزدا(زرتشت)،به طور خودکار(اتوماتیک)رویین تن(شکست ناپذیر)گشته است.🦾🦿

🐍🐄یا:"فرانک"،مادر فریدون،برای سپردن فرزند خردسالش،به دست نماینده خدا،یعنی 'برمایه'با او این گونه سخن می راند:
ببرّم پی از خاک جادوستان
شوم تا سر مرز هندوستان
شوم ناپدید از میان گروه
برم خوب رخ[فریدون]را به البرز کوه
و فریدون نزد نگهبان گاو،پارسا مردی،می بالد و برای نبرد با ضحاک به شهر ایران کنارِ اروند کنونی بر می گردد:
(به اروند رود اندر آورد روی
چنان چون بود مرد دیهیم جوی
دگر منزل آن شاه  آزاد مرد
لب دجله و شهر بغداد کرد...)

👸ایزدبانوان عاشق؛یعنی:زنی عاشق قهرمان حماسه می شود،امّا قهرمان به عشق او وقعی نمی نهد.ماجرای عشق تهمینه به رستم و عدم شیفتگی رستم به او از نظر ژرف ساخت از چنین الگویی متابعت می کند.آن لحظه ای که تهمینه شباهنگام به نزد رستم می آید و می گوید:
(تو رایم کنون گر بخواهی مرا
نبیند جزین مرغ و ماهی مرا)
از همین دست قصه هاست.
یا داستان عشق سودابه به سیاووش و عدم توجّه سیاووش به او نیز.منظور ما همین است که《پروتو تایپ》(Prototype):عشق تهمینه(شاهدخت سمنگان)یا سودابه(ماه هاماوران)،عشق ایزدبانوان به پهلوانان حماسی است.البته گاهی حادث می شود که قهرمان حماسه،آن جا که زن سالاری بر شهر سایه افکند،توسط زنی که کلانتر است،کشته می شود؛چنان چه این بلا بر سر سیاوش جوان آمد!

🏇در شاهنامه و حماسه،پهلوانان وشاهان پس از نبرد یا مصیبت وارده،دوباره به زندگانی عادی بر می گردند و بار دیگر کار و بار آن ها به شادخواری و آرامش می انجامد؛به عنوانِ مثال:رستم پس از نبرد با تورانیان وخاقان چین به پهلوانان چنین مثال می دهد:
(کنون جامه ی رزم بیرون کنیم
ز آسایش آرامش افزون کنیم
غم و کام دل بی گمان بگذرد
زمانه دم ما همی بشمرد!)
اما آن چه اصل است،زندگانی و والا زیستن است و درآویختن انسان برای نگهداشتن'نام'و'زادبوم'که این،شرنگ تلخ مرگ را بی اثر می سازد.
نویسنده:محمد عزیززاده
🌓۲۰_۱۰_۱۴۰۳
🌕@Tame_Adabiate_Azizzade

🔰یک تست:در همه ی ابیات به جز بیت...به زمینه ی ملّی حماسه اشاره شده است(تجربی91).
1)همی به آسمان شد به پرّ عقاب
به زاری به ساری فتاد اندر آب
2)به جمشید بر،گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نَو خواندند
3)چو دید آن درفشان درفش مرا
به گوش آمدش بانگ رخش مرا
4)به ایوان خرامید و بنشست شاد
کلاه کیانی به سر برنهاد
■جواب:گزینه1،زمینه ی داستانی؛که به داستان فرودآمدن کیکاووس پس از ناکامی آرزوی پروازش اشاره دارد.
در گزینه های دیگر،با آوردن"جمشید و روز نو(نوروز)،درفش و"کلاه کیانی"🤴به زمینه های *ملّی حماسه اشارت شده است.
🪶محمد عزیززاده
🪶'یک چالش قافیه ای!'؛به نظر شما در بیت زیر:
(دو قرص نان اگر از گندم است اگر از جو
دوتای جامه اگر از کهنه است اگر از نو)از کدام یک از قواعد(قافیه)زیر تبعیت می کند؟
•قاعده یک؟
•قاعده دو؟
🤞لطفا قبل از دیدن کلیپ زیر از خانم:'فاطمه اکبری'👩‍💻،به پرسش بالا پاسخ دهید!

〽️محمد عزیززاده/۲۲_۱۰_۱۴۰۳
🌕@Tame_Adabiate_Azizzade
🌿سبک خراسانیِ شعرِ فارسی،دربردارنده ی سه دوره است:طاهریان،صفاریان،سامانیان و غزنویان. این دوره از آغاز نیمه دوم ق چهارم تا اوان نیمه دوم ق پنجم ادامه داشته است.درباب زبان شعری و ساختاری این دوره،می توان گفت که:
از نظر ادبی فنّی نیست و چندان به بدیع و بیان توجّه نشده است.غالبِ قالب های شعری در این دوره:مثنوی،قطعه و قصیده است و شاعران ناموری  به سانِ رودکی( پدر شعر فارسی)،
فردوسی،خداوندگارِحماسه ،عنصری،فرخّی،منوچهری(طبیعت گرا)و ناصرخسرو(تعلیمی) در معرکه ی شعر پارسی به ترکتازی می پردازند؛اما شعرق.ششم
در سیطره ی شاعران عهد سلجوقی می باشد.دوره ای مابین سبک خراسانی و عراقی است.
در ق ششم سه مکتب شعری ظهور و بروز می یابد؛بدین ترتیب:👇
•1- تداوم سبک خراسانی:شاعرانی همانند ادیب صابر و امیر معزی به همان شیوه ی متداول در قق. چهارم و پنجم شعر می سرایند.

●2-سبک بینابین:این سبک مابین سبک خراسانی و عراقی نضج می گیرد و عرصه ی ترکتازی شاعرانی چون"مسعود سعد سلمان( حبسیه سرا)
و "انوری ابیوردی"(پیامبرشعر)می گردد.

●3- سبک آذربایجانی:شاعران باشکوهی همانند نظامی(داستانسرا)وخاقانی(مطنطن سرا)با سبکی خاص و فاخر در حوزه ی شعری ارّان و آذربایجان به هنرنمایی می پردازند.زبان و بیان شعر شاعران این عهد،از منظر بیان و بدیع ممتاز و نیک سخته می باشد.
●از مهم ترین وقایع شعر این دوره یکی تداول عرفان و ظهور غزل است.در عصر سلجوقی در ق. ششم،سه دبستان شعری دایربود:مکتب قدیم خراسانی( غزنین)،مکتب نوعراقی( اصفهان)و مکتب آذربایجانی( شروان).از این سه مکتب نوین ،عراقی اندک اندک ثبات و تشخصّی ویژه یافت و  از اوایل ق هفتم تا اوایل ق دهم
( 300 سال)دوام داشت و فحل ترین شاعران شعر و ادب فارسی(سعدی،مولوی،حافظ و انوری)در همین دوره ظهور کردند.
این مدرسه ی شعری دو دوره دارد :یکی از ق هفتم تا ق هشتم و آن دیگری از ق هشتم تا دهم.
دوره اول دوره اوج و برعکس دوره ی دوم دوره زوال و افول آن است. اصلا سبک عراقی،سبک غزل است و قصیده در آن، آن چنان فعّال نیست.غزل هم به دو شعبه ی مهم:عارفانه و عاشقانه و عاشقانه+ عارفانه( حافظ)،تقسیم می شود. البته این هرسه از "سنایی"سرچشمه می گیرند.
هرچند سرچشمه ی اصلی غزل عاشقانه، تغزل قصاید سبک خراسانی است.غزل عارفانه بعد از سنایی به وسیله ی خاقانی و  عطار و عراقی و ملّای روم، به کمال و بالندگی رسید.و غزل عاشقانه بعد از سنایی از طریق انوری و ظهیر و سعدی به تکامل می رسد.
در ق.هشتم شاعران(حافظ)این دو مقوله را با هم تلفیق می کنند و به نوعی سبک جدیدی در غزل می آفرینند.البته شاعرانی چون خواجو،عماد
فقیه و سلمان ساوجی پیشتر در آن هنر خود را آزموده بودند تا به حافظ رسیده بود و حافظ هم آن را به اوج می رساند، بدین ترتیب خطی بر دایره ی غزل کشیده می شود.
بعد از حافظ،در ق.نهم در عهد تیموری کار تازه ای در این باب انجام نمی شود.فحل ترین شاعر این عهد،"عبدالرحمان جامی" است که به او"خاتم الشعرای" شعر سنتی فارسی( عراقی) لقب داده اند.(🪶محمد عزیززاده/۲۴_۱۰_۱۴۰)

در مورد سبک شاعران،پاسخ درست تر کدام است؟
1-رودکی-انوری
( خراسانی-عراقی)

2-رودکی- سعدی
(خراسانی- تیموری)

3-عرفی شیرازی-دقیقی طوسی
( هندی-عراقی)

4- خواجوی کرمانی- هاتفی خرجردی
( عراقی-بازگشت ادبی)مُحَمَّدِعریززاده
@Tame_Adabiate_Azizzade
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مروری بر برخی کلمات رایج اما پراشتباه در گفت و گوهای محاوره ای!🧏‍♀️🧏‍♂️
〽️محمد عزیززاده⭐️۲۵_۱۰_۱۴۰۳
🌕@Tame_Adabiate_Azizzade

https://t.me/adabiatemotevaseteh1
🚬افسون ادبیات سورئالیستی،چیزی فراتر از واقعیت!
•سورئالیسم،یک جنبش محوری است که به دنبال گسترش مرزهای بیان و درک انسان پا به دنیای ادبیات گذاشته است.
•سورئالیسم از طریق تکنیک‌های بدیع و کاوش در اشکال روایی مرسوم بر چشم‌انداز ادبیات مُدرن تأثیر گذاشت.این جنبش راه‌های جدیدی رو به خلاقیت گشود و خوانندگان و نویسندگان را دعوت کرد تا در اعماق ناخودآگاه به کاوش بپردازند.با پوچی و افکار نهیلیستی مقابله کنند و طیف کاملی از تجربیات بشری را در آغوش بگیرند.

☯️سورئالیسم در ادبیات به ما یادآوری می‌کند که ذهن ما چه اندازه قدرت تخیل(قوی) و نوآوری بی‌پایانی دارد.علاوه بر این،خواندن آثار سورئالیستی شما را ترغیب می‌کند تا در قلمروهای ناشناخته ناخودآگاه خود به کاوش بپردازید و همچنین دیدگاه و درک شما از واقعیت را تغییر می‌دهد.امروزه سورئالیسم نسبت به دوران پس از جنگ محبوبیت کمتری دارد؛شاید به این دلیل که آسیب‌های ناشی از جنگ دیگر به آن گستردگی سابق نیست و یا کمتر و طاقت فرسا و طولانی نیست.اما هنوز هم هنرمندان، نویسندگان و فیلم‌سازان زیادی هستند که احساس می‌کنند سورئالیسم بهترین راه برای بیان جهان‌بینی و خلق زیبایی از چیزهای بی‌معنی است.

●سورئالیسم،به جنبشی فرهنگی در اروپا گفته می‌ شود که پس از پایان جنگ جهانی اول رواج یافت.اصلا سورئالیسم واکنشی مستقیم به جنگ جهانی اول بود.

ادبیات سورئالیسم در ضمیر ناخودآگاه کاوش می‌کند و مرز تلاقی بین رویاها،خیال و پوچی است.البته،ابتدا این دادائیست‌ها بودند که از پوچی و سخنان نامعقول به‌عنوان نوعی اعتراض به هنجارهای موجود استفاده کردند.

📍جنبش سورئالیستی‌ای که ما امروزه می‌شناسیم را شاعر مشهور،《 آندره برتون》بنیان نهاد.

🤌به کوششِ:محمد عزیززاده
⭐️۲۶_۱۰_۱۴۰۳
🌕@Tame_Adabiate_Azizzade
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"کُلِّ شیءِ یَرجِعُ الی اصله":
'قرابت معنایی پرتکرار!'💀🦴که بازگشت همه به عالم معنی و این که:انسان متعلق به این جهان مادی نیست و همه ی ما روزی به سرمنزل واقعی خود خواهیم رسید؛هم مفهوم با ابیات زیر:🕊
1)دولت از مرغ همایون طلب و سایه ی او
زان که با زاغ و زغن شهپر دولت نبود

2)طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم

3)که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است

4)تو را ز کنگره ی عرش می زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چون افتاده است؟

5)چرا به عالم اصلی خویش وا  نروم
دل از کجا و تماشای خاکدان زکجا

6) ما زدریاییم و دریا می رویم
ما ز بالاییم و بالا می رویم
🪶محمّدعزیززاده
🪽۲۶_۱۰_۱۴۰۳
🌕@Tame_Adabiate_Azizzade
"طعمِ ادبیاتِ فارسی"📚🖌 pinned «‍ ‍ 🫂داستان نصوح،"مردی که کارگر حمام زنانه بود! 📚از جلد پنجم مثنوی مولوی/قطعه۸۸۸                               🔦 👸خلاصه داستان:نصوح،خدادادی،مردی بود با شکل و قیافۀ زنانه! او در حمام های نسوان به کارِ صفاسیتی مشغول بود و به خصوص دختر شاه را دلّاکی می کرد و…»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎶🎸《عروض سماعی را فقط با زبان و بیان شیرین شاگرد زرنگ،ناز و خوشگل بابا بیاموزید!》😍🥰😘😘ق:اوّل.

〽️محمد عزیززاده
🪽۲۷_۱۰_۱۴۰۳

🌕@Tame_Adabiate_Azizzade
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎶🎸《عروض سماعی را فقط با زبان و بیان شیرین شاگرد زرنگ،ناز و خوشگل بابا بیاموزید!》😍🥰😘😘ق:دوم.

〽️محمد عزیززاده
🪽۲۷_۱۰_۱۴۰۳

🌕@Tame_Adabiate_Azizzade
🎹اوزانِ(*همسان)دولختی:اصلی ترین مشخصه اوزان دولختی تناوب و غیر تکراری بودن ارکان در وزن است به قرارِ زیر؛
الف: اوزان دارای هجاهای پنج یا هفت تایی در نیم مصراع:
۱. مفتعلن فاعلن // مفتعلن فاعلن
بحر منسرح مثمن مطوی مکشوف
بر گل تر عندلیب //گنج فریدون زده است
لشکرچین در بهار// خیمه به هامون زده است

۲.مفعول فاعلاتن// مفعول فاعلاتن 
(مستفعلن فعولن // مستفعلن فعولن )
بحر مضارع مثمن اخرب
هر کو شراب فرقت// روزی چشیده باشد
داند که تلخ باشد    // قطع امیدواران

۳.مفعول مفاعیلن// مفعول مفاعیلن
( مستفعلن مفعولن// مستفعلن مفعولن)
بحر هزج مثمن اخرب
گه نعره زدی بلبل // گه جامه دَریدی گل
با یاد تو اُفتادم // از یاد برفت آن‌ها

۴. مستفعلن فع// مستفعلن فع
( فع لن فعول    // فع لن فعولن
بحر
من رند و عاشق// در موسم گل
آنگاه توبه// استغفرالله

۵.مفاعلن فاعلن// مفاعلن فاعلن
بحر بسیط مثمن مخبون
چو تیره زای سحاب //بر آسمان پرگرفت
ز چرخ اختر ربود // ز نجم زیور گرفت

ب:اوزان هشت هجایی در نیم مصراع
۱. مفاعلن فعلاتن// مفاعلن فعلاتن
بحر مجتث مثمن مخبون
هزار جهد بکردم // که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش // میسرم که نجوشم

۲. فعلات فاعلاتن// فعلات فاعلاتن
بحر رمل مثمن مشکول
تن آدمی شریف است // به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست // نشان آدمیت

۳. مفتعلن مفاعلن// مفتعلن مفاعلن
بحر رجز مثمن مطوی  
ای که به حسن قامتت // سرو ندیده‌ام سهی
گر همه دشمنی کنی // از همه دوستان بهی

〽️محمد عزیززاده/۱_۱۱_۱۴۰۳
🌕@Tame_Adabiate_Azizzad

👩‍💻خانم:فاطمه اکبری:《همه اوزان دولختی کنکور》: 🎹
👇👇
"طعمِ ادبیاتِ فارسی"📚🖌
Photo
🤴💍به خاطرِ دوم بهمن و عارف قزوینی و وجوه اشتراک شعر زیر از او:
(آن کسی را که در این ملک سلیمان(استعاره_مسند)کردیم
ملت امروز یقین کرد که او اهرمن(مشبه به_مسند)است!)
👹🤴داستان دیو و سلیمان:
سلیمانِ نبی،فرزند داود،انگشتری در دست داشت که اسم اعظم الهی بر نگین آن نقش شده بود و سلیمان به دولت آن نام،دیو و پری را تسخیر کرده و به خدمت خود در آورده بود؛چنان که برای او قصر و ایوان و جام ها و پیکره ها می ساختند. این دیوان،همان لشکریان نفسند که اگر آزاد باشند، آدمی را به خدمت خود گیرند و هلاک کنند و اگر در هیئت دربند و فرمان سلیمان روح آیند،خادم دولت سرای عشق شوند.
القصه،روزی روزگاری،سلیمان انگشتری خود را به کنیزی سپرد و به گرمابه رفت.دیو که هماره درپیِ سلیمان بود از این واقعه باخبر شد.در حال،خود را به شکل سلیمان در آورد و انگشتری را از کنیزک طلب کرد.کنیز انگشتری به وی داد و او خود را به تخت سلیمان رساند و بر جای او نشست و دعوی سلیمانی کرد و از آن جایی خلق از سلیمانی جز صورتی و خاتمی ندیده بودند،دعوی وی را پذیرفتند.و چون سلیمان از گرمابه بیرون شد و از ماجرا خبر یافت،گفت: سلیمان حقیقی منم و آن که بر جای من نشسته،دیو و اهرمنی بیش نیست.اما خلق او را انکار کردند و سلیمان که به ملک اعتنایی نداشت و در عین سلطنت خود را " مسکین و فقیر " می دانست،به صحرا و کنار دریا رفت وماهیگیری پیشه کرد.🎣و با خود چنین می گفت:
(دلی که غیب نمایست و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود،چه غم دارد؟)
اما دیو چون به تلبیس و حِیَل بر سریرِ قدرت تکیه زده بود و مردم انگشتری با وی می دیدند،ملک بر او مقرر شد. تا این که روزی از بیم آن که مبادا انگشتری بار دیگر به دست سلیمان افتد،آن را در دریا افکند تا به کلّی محو شود و خود به اعتبار پیشین بر مردم حکم رانی کند.چون مدتی بدین سان بگذشت،مردم آن لطف و صفای سلیمانی را در رفتار دیو ندیدند و در دل گفتند که:
(زنهار از این مکر و دستان و ریو
به جای سلیمان نشستن چو دیو)
به تدریج ماهیت ظلمانی دیو بر خلق آشکار شد و جملگی دل از وی بگردانیدند و در کمین فرصت بودند تا او را از تخت به زیر آورند و سلیمان حقیقی را به جای او نشانند که به گفته ی حافظ:
(اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل،دیو سلیمان نشود
به جز شکر دهنی،مایه هاست خوبی را
به خاتمی نتوان زد دم از سلیمانی).
و به قول مولانا:
(خلق گفتند این سلیمان بی صفاست
از سلیمان تا سلیمان فرق هاست)
و در این حیص و بیص،سلیمان هم چنان بر لب بحر،ماهی می گرفت.روزی ماهی ای را بشکافت و از قضا،خاتم گمشده را در شکم ماهی یافت و بر دست کرد.سلیمان به شهر نیامد،اما مردم از این ماجرا با خبر شدند و دانستند که سلیمان حقیقی با خاتم سلیمانی،بیرون شهر است؛پس بر دیو بشوریدند و همه از شهر بیرون آمدند تا سلیمان را دوباره به سرِ جایِ اول خویش،یعنی تخت سلیمانی برنشاندند و به زبان حال حافظ شیرازی مدام با خود زمزمه می کردند که:💍🎣🤴
(ما(من)آن نگین سلیمان به هیچ نستانیم
که گاه گاه بر او دستِ اهرمن باشد!)
🎣در شعر بالا،سلیمان دانستن پادشاه،تلمیح(اشارتی) به قداست  و دارندگی فره ایزدی پادشاهان که هرکسی شایستگی و ظرفیت پذیرش آن را ندارد؛چنان که مردم عصر قجری محمدعلی شاه را همین طور کردند اما وی مستبد درآمد و عاقبت تاج و تخت را رها کرد و به روس گریخت و در دیار غریب مُرد.همان کسی که چون سلیمان،بزرگ و با شکوه بود،عاقبت اهریمنی گشت  و به روی ملت خود اسلحه کشید!
پس:
(حافظ به خود نپوشید این خرقه ی می آلود
ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را).

🤴💍سلیمان در نظر عارف قزوینی،نماد و نماینده انسان هایی است که قدرت در آن ها فساد آورده،زمانی مقدس و معتمد بوده اند اما به مرور زمان به اهریمن تبدیل گشته و  به جای مرهم،مضر و آفت!
🤴سلیمان،نوعی استعاره تهکمیه(تضاد_ریشخند)
و مجاز به علاقه شباهت از محمدعلی شاه قاجار نیز است!
و عارف قزوینی با شعر مورد اشارت بالا خواسته بگوید که:همان طوری که جنّ و شیطان،حکومت را  از دست سلیمان نبی ربود،بیگانگان(روس ها)نیز با وسوسه حکومت را از دست محمدعلی شاه قبضه کردند و موجبات باژگونی وی را فراهم کردند.
نویسنده؛محمد عزیززاده
💥۲_۱۱_۱۴۰۳

🌕@Tame_Adabiate_Azizzad
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
'درست بنویسیم و بیاموزیم!'
•۱.تنوین مختص کلمات عربی است؛پس نوشتن کلمات فارسی/خارجی،مثل:
گاه،زبان،تلفن،دوم،ناچار و...
با نشانه تنوین عربی اشتباه است!🤫
بنویسیم:(گاهی_زبانی_تلفنی_دوم_به ناچار)؛مثلا:
🌌(بی تو هر شب چه گران می گذرد
<گاهی>به خیال و بسیار به دلتنگی!)
لیلا_مقربی
🍁(مثلِ یک برگ که انگار نه انگار افتاد
بر زمین خوردم و گفتند:<به ناچار>افتاد!)🤷‍♀️ش.علیزاده

•۲.جمع بستن کلمات فارسی به سانِ:سفارش،گزارش،پیشنهاد،
آزمایش،و...با علائم جمع عربی(ین،ون،ات)روا نیست؛بهتر است این دست واژگان با نشانه های جمع فارسی(ها_ان)جمع بسته بشوند؛این طوری:
گزارش ها،پیشنهادها،آزمایش ها،سفارش ها و...
همچنین بستان:'بستان ها'نه بساطین!🤫
فرمان:'فرمان ها'،فرامین!🤫
استاد:'استادها'،اساتید!🤫

•۳.《لطف》کلمه ای عربی است،پس با تنوین روا است اما کلمه《خواهش》 کلمه ای فارسی است و تنوین دار کردن آن اشتباه است!🤫؛مثال:
(💔دلـم گـرفتـه عـزیـزم کمـی غزل،《لطفاً》
غـزل نـبـود؟،فـدای سَـرَت بغل《لطفاً》
برای تنگیِ دل،بوسه بهترین عمل است
سخن که چاره نشد،جانِ من عمل،<لطفاً!>)
⚘آ.شریعتی
نویسنده:*محمد عزیززاده
💥۲_۱۱_۱۴۰۳
🌕@Tame_Adabiate_Azizzad
👑《شاخص》:عنوان یا لقبی است که بدون هیچ نشانه یا کسره ای،بلافاصله *قبل یا *بعد از هسته ی گروه اسمی می آید؛چند نکته مهم شاخصی:🤞
👑۱-شاخص ها اگر همراه اسم نباشند،خودشان می توانند نقش هسته را بازی کنند و از حالت صفت خارج شوند مثال:👇
(دکتر هر روز می آمد و عمویِ مرا معاینه می کرد).
یا:( او عاشقِ امام زاده بود).

●۲_دو کلمه ی* آقا و *خانم هم می توانند شاخص باشند و هم اسم،مثال:👇
مرحبا آقا محمد👏
خانوم ناصری تشریف آوردند.🚶‍♀
به این دومثال وقت نمایید:
   👇👇
۱-خانوم-خیرالنسا،از بازار آمد،
۲-خانومِ خیرالنسا،بیاید پایِ حساب.

■۳-بسیاری از شاخص ها پیش از اسم می آیند،که به آن ها شاخص های پیشین می گویند،چند مثال:👇
سرکار علیه مهناز حسینی،
میرزا جواد گلاب آبادی،
حاج عباس میرزاپور،
میرزا محمد خاتون کار.

●۴-تعداد اندکی از شاخص ها هم پس از اسم واقع می شوند که به آن ها شاخص های* پسین گفته می شود،چند مثال:👇
عباس میرزا-رضا خان- خواند میر و ...
🤏۵-برخی شاخص ها هم پیشین می آیند و هم در پسین حادث می شوند،امثالی چند:
    👇👇👇
علی خان-خان علی،
خانوم بهار-بهار خانوم،
عباس میرزا-میرزا عباس،
شاه مسعود-مسعود شاه...

👑۶-برخی از اسامی هم شاخص پیشین می پذیرند و هم پسین،مثال:آقا محمد خان (قاجار)،
سلطان ملک شاه(سلجوقی) و ...
🪓اسامی ای را هم یافتم که دوتاشاخص پیشین گرفته بودند،چند نمونه:👇
میر سید محمد موسوی،
آقا سید فاضل حسینی،
حاجی میرزا احمد خراسانی و ...

در حین واکاوی هایمجاهایی هم دیدم که شاخص هابه اسم تبدیل شده بودند و به یکی از تکواژهای اسم مرکب؛چند مثال می آورم:👇
خوارزم شاه،میرزا آقا،خان کاکا و ...

🙅‍♂دوستان عزیزم،*شاخص اگر نقش نمای اضافه*(کسره ِ) بگیرد،دیگر شخصیت خود را از
دست می دهد🧐و می شود**هسته نه شاخص!
📛شاخص ها،وابسته های *پیشین هستند و اگر هسته بشوند یا جای هسته بنشینند،دیگر شاخص نیستند

🔚در پایان سخنی دارم داشته باشید از من به یادگار:
(من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست!
تو هم ز رویِ کرامت،چنان بخوان که تو دانی!)
🦻دیگر آن که:"هرچه آن چه راجع به شاخص ها،جز این مقال شنیدید؛به بوته ی فراموشی بسپارید
نویسنده:محمد عزیززاده/۵_۱۱_۱۴۰۳

🛃تست_نکته-در کدام گزینه،کلمه ی "استاد"هسته ی گروه اسمی است؟
* الف)استاد جلال الدین همایی،مصباح الهدایه را تصحیح کرد.
*ب)علامه ی بزرگ،استاد علی اکبر دهخدا،لغت نامه را تدوین کرد.
*ج)مرحوم بدیع الزمان فروزانفر استادِ من بود.
*د)استاد ملک الشعرای بهار،
دماوندیّه ی اوّل خود را در سال ۱۳۰۰.ش.سروده بودند.
🤞گزینه ج⬅️ استاد ِ من⬅️ استاد: هسته
دقیقا👌
همان طور که می بینید،چون واژه ی استاد،در ترکیب اضافیِ استادِ من*کسره(نقش نما)پذیرفته،شاخص نیست
بل هسته ی این گروه اسمی است.
الف)استاد(شاخص)/جلال الدین(هسته)/همایی(صفت)،
ب)استاد(شاخص)علی اکبر(هسته)/دهخدا(م.الیه)،
علامه ی بزرگ:هسته_صفت،
د:استاد(شاخص)/ملک الشعرای(هسته)بهار(اسم:م.الیه)
دقیقا👌
🔚نتیجه گیری:همکاران عزیز!تمام نکاتی که در پاسخ به پرسش ها داده می شوند؛در حکم نتیجه گیری از مبحث شاخص شناسی می باشند،لطفا امعان نظر بفرمایید!🧏‍♂️
🔇و:دوستان عزیزی هم که با  بدعت هایی واهی،موجبات  سردرگمی همکاران و دانش آموزان عزیزمان را دراین باب فراهم نمودند؛نیز دیگر دست از این بدعت گذاری ها که خودنُمایی ای بیش نیست؛بردارند،لطفا🙏
با احترام:محمد عزیززاده🙏
🌕@Tame_Adabiate_Azizzad
🐍🐍👑صحنه ی تاریخی و عبرآموز به بند کشیدن فریدون ضحاک را در دماوند:🏔
فریدون هنگامی که بر ضحاک ماردوش چیرگی پیدا می‌کند به ناگاه سروشی بر وی فروآمده و او را از کشتن ضحاک اژدهافش بازمی‌دارد و از فریدون می‌خواهد که او را در دماوند به بند کشد.در کوه نیز،هنگامی که او قصد جان ضحاک می‌کند،سروش،دیگر بار،از وی می‌خواهد که ضحاک را به کوه دماوند برده و در آن جا به بند کشد.آخرالامر، ضحاک به دست فریدون کشته نمی‌شود،بلکه او را در شکافی بن‌ناپدید،با میخ‌های گران بر سنگ فرو می‌بندد تا پیکرش در زیر تشعشعات آفتاب سوزان برشته گشت!
محمد عزیززاده/۵_۱۱_۱۴۰۳
@Tame_Adabiate_Azizzade