📚 تبار-شناسیِ ایمان؛ ایمانِ زِبَر-دستان و ایمانِ زیر-دستان
(قسمت دوم)
#علیرضاموثق
✍ویلیام جیمز نیز با مشاهده-ی تاریخِ ادیان، در رابطه با موضع «دین» در قبال «علم»، همین برده-صفتی و فرومایگی را مشاهده می کند و البته بدونِ اینکه بدانم دقیقاً از این تعبیر استفاده کرده است یا خیر؛ نقل به مضمون می گوید که وقتی به صحنه-ی تاریخِ دینِ مدنظر خود نگاه می کند، سه مرحله اتفاق افتاده است:
مرحله-ی اول این است که هر دستآورد علمی اعم از مقوله-ی کشف یا اختراع (و از فیزیک و شیمی تا روانشناسی و جامعه-شناسی)، وقتی به بازارِ فرهنگ و جامعه عرضه می شود، روحانیون [یعنی دین-بان ها، به سیاق جنگل-بان ها و زندان-بان ها] به مخالفتِ تام و تمام بر می خیزند و هر چه بتوانند در رابطه با طرد و حذف آن علوم و یا محصولاتِ علمی می کوشند و آنها را مخالفِ دین و بدعت و خطا و دروغ می نامند [حال بماند که در صورت لزوم و امکان، با استناد به متن دین، حتی به حذف فیزیکیِ عالمان نیز پرداخته اند. همچنین در این راستا نگاه کنید به سرنوشت دوش حمام و آب لوله-کشی و شناسنامه تا تأسیسِ دارالفنون و دانشگاه و سینما و یا مواجهه با مقولاتی چون آزادی و حقوق بشر و دموکراسی و علوم انسانی در کشور خودمان].
در مرحله-ی دوم، پس از کلی زور زدن و خسته شدن و پس از اقبال نشان دادنِ عالم و آدم نسبت به آن علوم و یا محصولات علمی و پس از اینکه دیگر نتوانستند بگویند این علوم خطا و دروغ است، [شروع می کنند با ایجاد هرج و مرج در هرمنوتیک، متن مقدس را طوری تفسیر کردن که با این علوم و محصولاتِ علمی سازگار شود]، سپس مدعی می شوند «همان که تا دیروز خطا و دروغ می نامیدندش»، در کتاب مقدس-شان آمده است؛
اما در مرحله-ی سوم، از ادعای قبلی فراتر می روند و مدعی می شوند که این علوم و محصولات علمی از متون مقدس-شان دزدیده یا آموخته شده است(!)
البته من می خواهم مرحله-ی چهارمی را به مراحل سه گانه-ی جیمز اضافه کنم و آن اینکه:
در مرحله-ی چهارم، وقتی برای مثال، آنچه ۱۴۰۰ سال توسط تقریباً تمام متخصصانِ اسلام و مسلمان ها، جزء محکماتِ اسلام تلقی شده (مثل مجازات قطع دست و پا و شلاق و جواز ازدواج با کودکان و جواز برده-داری و جواز قتل مرتد و یا برتریِ حقوقی و ارزشیِ مسلمان نسبت به کافر و دیه و ارث نابرابر بین زن و مرد و یا جهنمی بودن مرتد؛ ولو اینکه شخصی اخلاقی و عالم و مؤمن به تصوری از خدا باشد و...) و نیز خود متن قرآن و سنت نبوی نسبت به آن تصریح می کند را اسلام می نامیم، به ما می گویند:《به اسلام توهین نکن!》یا《تفسیر ناموثق از اسلام نکن!》.
◾️اینک به پایانِ این یادداشت نزدیک می شوم (هر چند می توان آن را به قالبِ یک مقاله-ی طولانی و یا حتی یک کتاب درآورد و فکت هایِ رنگارنگی را ردیف کرد و از علل و عوامل اش سخن گفت).
من از ابتدا گمان نمی کردم که قرار است کارِ چندان مهمی در این متن انجام دهم؛ در جایی از تغییر و استحاله-ی مسمی و بقایِ نام اش سخن گفته ام و در اینجا می خواستم از منظرِ خود، نامی مناسب تر بر یک مسمی قرار دهم.
یک جا نشان دهم مسمی تغییر کرده و تنها نام اش باقی مانده است و دیگر جا بر یک مسمی، نامی که مناسب می بینم قرار دهم و در اینجا از ایمانِ بردگان و فرومایگان سخن بگویم؛
چونان آن کودکِ بازی-گوش در داستانِ کریستین اندرسون که چیزی که همه می دیدند را فریاد زد؛ اینکه پادشاه لخت است.
اگر مصادیقی که تحتِ عنوانِ《دین-ورزیِ مصلحت-اندیش》و《سبکِ زندگیِ متدینانه و مؤمنانه》، توسطِ سروش و ملکیان صورتبندی گشته و مؤلفه هایی که ذکر شده را در ذیلِ عنوان《ایمانِ بردگان و فرومایگان》قرار دهیم و آنها را از مصادیقی که جرأتِ تفکر و خود-بودن و نه-گفتن به اتوریته هایِ مقدس دینی و غیر دینی دارند، جدا کنیم؛ کار من در این یادداشت تمام است.
همچنین من نقشِ ساختار بیولوژیک و عناصرِ زیستی را در تولیدِ افرادِ سلطه-پذیر و بله-قربان-گو و مرید و متعبد و برده-صفت، بسیار جدی می بینم.
در زندگیِ عموم بزرگان و احرار، از کودکی و از زمانی که هنوز، محیط و عرف در آنها رسوخ نکرده؛ نشانه هایِ نبوغ و بلوغ پدیدار است؛
اما طبیعت گویا بر تکثیرِ《گوسفندها》بیش از تکثیرِ《شیرها》تمرکز داشته است؛ والا در قرنِ ۲۱ در یک جامعه-ی فرا-صنعتی و با نظامِ آموزشیِ توسعه-یافته و رسانه هایِ آزاد، یک احمقِ زن-ستیزِ نژاد-پرستِ فاشیست؛ چون ترامپ با رأیِ اکثریت انتخاب نمی شد و نیز امکانِ تداومِ ریاست نمی یافت و یا اصلاحِ یک قانونِ ساده؛ چون جواز ازدواجِ کودکان، چهل سال طول نمی کشید و یا صرفاً ظرفِ چند هفته، چهارصد نفر به خاطرِ احکامِ الله، از مصرفِ مشروبِ الکلیِ مسموم فوت نمی کردند و صدها نفر به همین خاطر کور و دیالیزی نمی شدند.
تبارِ ایمانِ بردگان و فرومایگان، بیش از عواملِ بیرونی، به عواملِ زیستی و ساختارِ بیولوژیک بر-می گردد.
باز نشر: ۲۶ خرداد ۱۳۹۹
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
(قسمت دوم)
#علیرضاموثق
✍ویلیام جیمز نیز با مشاهده-ی تاریخِ ادیان، در رابطه با موضع «دین» در قبال «علم»، همین برده-صفتی و فرومایگی را مشاهده می کند و البته بدونِ اینکه بدانم دقیقاً از این تعبیر استفاده کرده است یا خیر؛ نقل به مضمون می گوید که وقتی به صحنه-ی تاریخِ دینِ مدنظر خود نگاه می کند، سه مرحله اتفاق افتاده است:
مرحله-ی اول این است که هر دستآورد علمی اعم از مقوله-ی کشف یا اختراع (و از فیزیک و شیمی تا روانشناسی و جامعه-شناسی)، وقتی به بازارِ فرهنگ و جامعه عرضه می شود، روحانیون [یعنی دین-بان ها، به سیاق جنگل-بان ها و زندان-بان ها] به مخالفتِ تام و تمام بر می خیزند و هر چه بتوانند در رابطه با طرد و حذف آن علوم و یا محصولاتِ علمی می کوشند و آنها را مخالفِ دین و بدعت و خطا و دروغ می نامند [حال بماند که در صورت لزوم و امکان، با استناد به متن دین، حتی به حذف فیزیکیِ عالمان نیز پرداخته اند. همچنین در این راستا نگاه کنید به سرنوشت دوش حمام و آب لوله-کشی و شناسنامه تا تأسیسِ دارالفنون و دانشگاه و سینما و یا مواجهه با مقولاتی چون آزادی و حقوق بشر و دموکراسی و علوم انسانی در کشور خودمان].
در مرحله-ی دوم، پس از کلی زور زدن و خسته شدن و پس از اقبال نشان دادنِ عالم و آدم نسبت به آن علوم و یا محصولات علمی و پس از اینکه دیگر نتوانستند بگویند این علوم خطا و دروغ است، [شروع می کنند با ایجاد هرج و مرج در هرمنوتیک، متن مقدس را طوری تفسیر کردن که با این علوم و محصولاتِ علمی سازگار شود]، سپس مدعی می شوند «همان که تا دیروز خطا و دروغ می نامیدندش»، در کتاب مقدس-شان آمده است؛
اما در مرحله-ی سوم، از ادعای قبلی فراتر می روند و مدعی می شوند که این علوم و محصولات علمی از متون مقدس-شان دزدیده یا آموخته شده است(!)
البته من می خواهم مرحله-ی چهارمی را به مراحل سه گانه-ی جیمز اضافه کنم و آن اینکه:
در مرحله-ی چهارم، وقتی برای مثال، آنچه ۱۴۰۰ سال توسط تقریباً تمام متخصصانِ اسلام و مسلمان ها، جزء محکماتِ اسلام تلقی شده (مثل مجازات قطع دست و پا و شلاق و جواز ازدواج با کودکان و جواز برده-داری و جواز قتل مرتد و یا برتریِ حقوقی و ارزشیِ مسلمان نسبت به کافر و دیه و ارث نابرابر بین زن و مرد و یا جهنمی بودن مرتد؛ ولو اینکه شخصی اخلاقی و عالم و مؤمن به تصوری از خدا باشد و...) و نیز خود متن قرآن و سنت نبوی نسبت به آن تصریح می کند را اسلام می نامیم، به ما می گویند:《به اسلام توهین نکن!》یا《تفسیر ناموثق از اسلام نکن!》.
◾️اینک به پایانِ این یادداشت نزدیک می شوم (هر چند می توان آن را به قالبِ یک مقاله-ی طولانی و یا حتی یک کتاب درآورد و فکت هایِ رنگارنگی را ردیف کرد و از علل و عوامل اش سخن گفت).
من از ابتدا گمان نمی کردم که قرار است کارِ چندان مهمی در این متن انجام دهم؛ در جایی از تغییر و استحاله-ی مسمی و بقایِ نام اش سخن گفته ام و در اینجا می خواستم از منظرِ خود، نامی مناسب تر بر یک مسمی قرار دهم.
یک جا نشان دهم مسمی تغییر کرده و تنها نام اش باقی مانده است و دیگر جا بر یک مسمی، نامی که مناسب می بینم قرار دهم و در اینجا از ایمانِ بردگان و فرومایگان سخن بگویم؛
چونان آن کودکِ بازی-گوش در داستانِ کریستین اندرسون که چیزی که همه می دیدند را فریاد زد؛ اینکه پادشاه لخت است.
اگر مصادیقی که تحتِ عنوانِ《دین-ورزیِ مصلحت-اندیش》و《سبکِ زندگیِ متدینانه و مؤمنانه》، توسطِ سروش و ملکیان صورتبندی گشته و مؤلفه هایی که ذکر شده را در ذیلِ عنوان《ایمانِ بردگان و فرومایگان》قرار دهیم و آنها را از مصادیقی که جرأتِ تفکر و خود-بودن و نه-گفتن به اتوریته هایِ مقدس دینی و غیر دینی دارند، جدا کنیم؛ کار من در این یادداشت تمام است.
همچنین من نقشِ ساختار بیولوژیک و عناصرِ زیستی را در تولیدِ افرادِ سلطه-پذیر و بله-قربان-گو و مرید و متعبد و برده-صفت، بسیار جدی می بینم.
در زندگیِ عموم بزرگان و احرار، از کودکی و از زمانی که هنوز، محیط و عرف در آنها رسوخ نکرده؛ نشانه هایِ نبوغ و بلوغ پدیدار است؛
اما طبیعت گویا بر تکثیرِ《گوسفندها》بیش از تکثیرِ《شیرها》تمرکز داشته است؛ والا در قرنِ ۲۱ در یک جامعه-ی فرا-صنعتی و با نظامِ آموزشیِ توسعه-یافته و رسانه هایِ آزاد، یک احمقِ زن-ستیزِ نژاد-پرستِ فاشیست؛ چون ترامپ با رأیِ اکثریت انتخاب نمی شد و نیز امکانِ تداومِ ریاست نمی یافت و یا اصلاحِ یک قانونِ ساده؛ چون جواز ازدواجِ کودکان، چهل سال طول نمی کشید و یا صرفاً ظرفِ چند هفته، چهارصد نفر به خاطرِ احکامِ الله، از مصرفِ مشروبِ الکلیِ مسموم فوت نمی کردند و صدها نفر به همین خاطر کور و دیالیزی نمی شدند.
تبارِ ایمانِ بردگان و فرومایگان، بیش از عواملِ بیرونی، به عواملِ زیستی و ساختارِ بیولوژیک بر-می گردد.
باز نشر: ۲۶ خرداد ۱۳۹۹
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#ببینید
📺 گزینگویههایی از #کریستوفر_هیچنز
🔹#سم_هریس (نویسنده، فیلسوف و عصب پژوه): یکی از لذت های زیستن در این جهانِ آکنده از حماقت و تزویر، دیدن پاسخ های هیچنز بود.
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
📺 گزینگویههایی از #کریستوفر_هیچنز
🔹#سم_هریس (نویسنده، فیلسوف و عصب پژوه): یکی از لذت های زیستن در این جهانِ آکنده از حماقت و تزویر، دیدن پاسخ های هیچنز بود.
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ببینید
📺 مجازات ارتداد در اسلام
🔴 سوال بی جوابِ پروفسور ریچارد داوکینز از دو مسلمان و توضیح مریم نمازی
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
📺 مجازات ارتداد در اسلام
🔴 سوال بی جوابِ پروفسور ریچارد داوکینز از دو مسلمان و توضیح مریم نمازی
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
📚 شبه علم، عناصر اربعه و نقد طب سنتی
✍️ حمیدرضا رضوی (دانشجوی دکتری جامعه شناسی)
🔺اگر تمام داناییهای بشر را معرفت یا دانش (نالِج - Knowledge) بنامیم، بخشی از این دانش را علم(سایِنْس - Science) تشکیل میدهد.
🔺علم دانشی است تجربی، ابطال پذیر، فارغ از ارزش، غیر هنجارین که طی روشی نظاممند به عنوان روش علمی حاصل میشود.
🔺علم تنها نوع دانش نیست. فلسفه و دین نیز دو شاخهی معرفتی فربه هستند. اگرچه در حوزهی امور مادی و طبیعی، علم یکهتاز است. برای قرون متمادی بشر تلاش میکرد علت بارش باران را با دیدگاههای فلسفی(هرچیز به اصل خود باز میگردد. آب زمینی است و به زمین باز میگردد!) یا دیدگاههای دینی توضیح دهد. تا اینکه علم به کمک آمد. نه تنها علت دقیق بارش را تبیین کرد که امکان ایجاد بارش مصنوعی را نیز ممکن ساخت.
🔺به همین دلیل علم در طی حدود دویست سال اخیر از جایگاه ویژهای برخوردار شده است. ازین رو بسیاری برای اثبات مدعای خود، صفت علمی را به مدعای خود الصاق میکنند. مواردی که از اساس علمی نیستند. ویژگیهای علمی بودن را ندارند و با روش علمی نیز حاصل نشده اند.
▪️این دست موارد را شبهعلم گویند.
برای مثال برخی تلاش میکنند با استفاده از فیزیک کوانتوم و فرکانسهای مغزی و .... چشم زخم یا فال قهوه را به صورت علمی! تبیین کنند.
🔺هرآنچه در طب سنتی تبیین میشود، در طب مدرن به شکلی صحیح و کاملتر قابل تبیین است. و این تبیین بهتر منجر به موفقیتهای چشمیگر پزشکی شدهاست.
❌اوج طب یونانی با جالینوس ۱۸ قرن پیش و اوج طب سنتی با ابوعلی سینا در ۱۰ قرن پیش است. چرا در طول این زمان طولانی نرخ مرگومیر بسیار بالا بوده است؟ چرا طب سنتی و اخلاطی توان درمان (نمیگویم ریشه کن کردن!) وبا، طاعون، فلج اطفال، سرخک، آبله، مالاریا و .... را نداشت؟
🔺امروزه به مدد طب علمی و مدرن نرخ مرگ و میر بیش از هر زمانی کاهش یافته است. افزایش جمعیت کرهی زمین با اینکه میزان باروری کاهش یافتهاست، موید این ادعاست.
تنها در قرن ۱۴ میلادی و در اثر یک همهگیری طاعون نزدیک به ۲۰۰ میلیون نفر در جهان به کام مرگ فرو رفتند! مرگ سیاه نام تلخ و برازندهای برای این رویداد است.
🔺شاید گلولهی تفنگی که لولهاش کج است، چند بار به طور اتفاقی به هدف بخورد، اما یک انسان عاقل با چنین تفنگی به شکار نخواهد رفت!
ادامه مقاله در را در سایت تلگراف بخوانید.
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
#مقاله_ارسالی
✍️ حمیدرضا رضوی (دانشجوی دکتری جامعه شناسی)
🔺اگر تمام داناییهای بشر را معرفت یا دانش (نالِج - Knowledge) بنامیم، بخشی از این دانش را علم(سایِنْس - Science) تشکیل میدهد.
🔺علم دانشی است تجربی، ابطال پذیر، فارغ از ارزش، غیر هنجارین که طی روشی نظاممند به عنوان روش علمی حاصل میشود.
🔺علم تنها نوع دانش نیست. فلسفه و دین نیز دو شاخهی معرفتی فربه هستند. اگرچه در حوزهی امور مادی و طبیعی، علم یکهتاز است. برای قرون متمادی بشر تلاش میکرد علت بارش باران را با دیدگاههای فلسفی(هرچیز به اصل خود باز میگردد. آب زمینی است و به زمین باز میگردد!) یا دیدگاههای دینی توضیح دهد. تا اینکه علم به کمک آمد. نه تنها علت دقیق بارش را تبیین کرد که امکان ایجاد بارش مصنوعی را نیز ممکن ساخت.
🔺به همین دلیل علم در طی حدود دویست سال اخیر از جایگاه ویژهای برخوردار شده است. ازین رو بسیاری برای اثبات مدعای خود، صفت علمی را به مدعای خود الصاق میکنند. مواردی که از اساس علمی نیستند. ویژگیهای علمی بودن را ندارند و با روش علمی نیز حاصل نشده اند.
▪️این دست موارد را شبهعلم گویند.
برای مثال برخی تلاش میکنند با استفاده از فیزیک کوانتوم و فرکانسهای مغزی و .... چشم زخم یا فال قهوه را به صورت علمی! تبیین کنند.
🔺هرآنچه در طب سنتی تبیین میشود، در طب مدرن به شکلی صحیح و کاملتر قابل تبیین است. و این تبیین بهتر منجر به موفقیتهای چشمیگر پزشکی شدهاست.
❌اوج طب یونانی با جالینوس ۱۸ قرن پیش و اوج طب سنتی با ابوعلی سینا در ۱۰ قرن پیش است. چرا در طول این زمان طولانی نرخ مرگومیر بسیار بالا بوده است؟ چرا طب سنتی و اخلاطی توان درمان (نمیگویم ریشه کن کردن!) وبا، طاعون، فلج اطفال، سرخک، آبله، مالاریا و .... را نداشت؟
🔺امروزه به مدد طب علمی و مدرن نرخ مرگ و میر بیش از هر زمانی کاهش یافته است. افزایش جمعیت کرهی زمین با اینکه میزان باروری کاهش یافتهاست، موید این ادعاست.
تنها در قرن ۱۴ میلادی و در اثر یک همهگیری طاعون نزدیک به ۲۰۰ میلیون نفر در جهان به کام مرگ فرو رفتند! مرگ سیاه نام تلخ و برازندهای برای این رویداد است.
🔺شاید گلولهی تفنگی که لولهاش کج است، چند بار به طور اتفاقی به هدف بخورد، اما یک انسان عاقل با چنین تفنگی به شکار نخواهد رفت!
ادامه مقاله در را در سایت تلگراف بخوانید.
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
#مقاله_ارسالی
Telegraph
📚 شبه علم، عناصر اربعه و نقد طب سنتی
✍️ حمیدرضا رضوی 🔺اگر تمام داناییهای بشر را معرفت یا دانش(نالِج - Knowledge) بنامیم، بخشی از این دانش را علم(سایِنْس - Science) تشکیل میدهد. 🔺علم دانشی است تجربی، ابطال پذیر، فارغ از ارزش، غیر هنجارین که طی روشی نظاممند به عنوان روش علمی حاصل میشود. 🔺علم…
📚 شریعتی و سیاستِ تابع
آزادی توحیدی، نفی آزادی است!
🖋 #جواد_س
(قسمت اول)
⚫️ هر سیستم حقیقت توحیدی، یک سیستمِ حقیقتِ نفی کننده یِ کثرت است. عبارتِ «نیست خدایی جُز خدای واحد»، یعنی نفی هر سیستم فکری ای که چیزی جُز آن را می گوید که سیستم حقیقت توحیدی می گوید. بدین سان در توحید، «کثرت» تنها هنگامی حق به وجود دارد که به تبعیت از «وحدت» در آید. سیستم حقیقت توحیدی بر حسب ضرورت ذاتش همیشه خواهان تبعیت و تقید مطلق است. توحید هست تا آنجا که تبعیت و تقید هست و هر جا که کثرت تن به تبعیت ندهد و خود را به نحو مطلق به وحدت مقید نداند توحید دچار تلاطم می شود.این تقید و تبعیت همان چیزی است که در هر سیستم حقیقت توحیدی «ایمان» نامیده می شود و ایمان از مؤمن خواهان تقید مطلق است.
هر سیستم فکری ای که کثرت را تابع وحدت کند و جامعه را یک واقعیت و کل انداموار بداند که مناسبات اجزاء و افراد و اعضاء در آن رابطه ای حاکمیتی-تابعیتی است یک سیستم حقیقت توحیدی است و مهم نیست که اسم این سیستم حقیقت چه باشد، مارکسیسم و سوسیالیسم و لیبرالیسم هم می توانند توحیدی باشند.
در چنین سیستم حقیقتی آن که بر مردم فرمان می راند و برای مردم قانون می گذارد چه یک خدا باشد یا رهبر یا شاه یا حزب در نقش «پدر» ملت یا امت یا جامعه و یا حتی کل بشریت شناسانده می شود و درست در همین نقطه است که آزادی انسان بی هیاهو و با استفاده از عبارات بسیار زیبا و فریبا از او نفی می شود و انسان با آسودگی خاطر تن به تبعیتی می دهد که نتیجه ای جز بردگی او در همه ی امور مربوط به زندگی انسانی را ندارد و او این بردگی را عین آزادی خود می داند و بدان فخر می فروشد. سیستم حقیقتی که دکتر علی شریعتی در همه ی آثار و سخنرانی هایش به عنوان یک سیستم حقیقت آزاد بخش به مخاطبان معرفی می کند چنین سیستم حقیقت توحیدی ای است.
امروزه جامعه شناسانی چون سید جواد میری (نگاه کنید به : «پروژه شریعتی را چگونه می توان مفصل بندی نظری کرد؟) الهیات شریعتی را یک «الهیات رهایی بخش» معرفی می کنند، و با توجه به کوشش هایی که شریعتی به خرج داده بود، در راستای پیکار با «فهم کاذب از دین» و خرافاتی که جامعه ی شیعی را دچار «رکود و رخوت و انجماد» کرده بود، بر روی این نکته تاکید دارند که بحث های نظری شریعتی:
«در خدمت اصلاح دینی و اصلاح دینی برای باز آفرینی الهیات اجتماعی رهایی بخشی است که آزادی و وحدت جامعه انسانی را سر لوحه خویش قرار می دهد و این دقیقاً صورتبندی ای است که شریعتی از مفهوم توحید در برابر شرک دارد. برخلاف الهیات استحماری توحید و شرک یکی بودن خدا در برابر چند خدا بودن نیست بل توحید به دنبال وحدت انسانی در جامعه است و این سخن بدین معنا است که جامعه ای که در آن فقر و فلاکت و گرسنگی و روسپیگری و شکافهای طبقاتی است جامعه ای توحیدی نیست بل مظهر جامعه شرک است که در آن از اقتصاد کوثری خبری نیست بل مناسبات اقتصادی اش تکاثری است ولی "عنوان" موسسه اعتباری اش کوثر است ولی محتوایش تکاثری است».
با توجه با آنچه درباره ی نسبت توحید با وحدت و تبعیت و درباره ی نسبت کثرت با آزادی نوشتم، در اینجا می خواهم سخنان سید جواد میری را که تقریر مناسبی از بنیادهای فکری شریعتی عرضه کرده است را در ترازوی دو مفهوم «همبستگی در وحدت» و «همبستگی در کثرت» قرار دهم و نقد کنم تا روشن شود که آیا توحیدگرایی شریعتی و خواست او برای «وحدت جامعه انسانی» خود به نوعی استبداد می انجامد یا خیر؟
در این که در سطوح گوناگون جامعه ی انسانی (مناسبات میان افراد در اجتماع، خانواده، روستا، شهر، استان، کشور، جهان) باید همبستگی وجود داشته باشد تردیدی نیست، اما مساله این است که ما باید دو گونه همبستگی را از هم تمیز دهیم: ۱. همبستگی ای که کثرت را می پذیرد ۲. همبستگی ای که کثرت را نفی می کند.
آنچه که از مجموعه ی آثار شریعتی می فهمیم این است که جامعه ی نمونه، که از نظر او همانا «امت» است، آن هم «امت شیعه» ای که پرچم دار حقیقت «سرخ عَلَوی» است، وقتی به وحدت می رسد که تابعِ حقیقت توحیدی ای شود که خدا به وصیان پیامبر خاتم خویش «هدیه» کرده است و اینان با خون سرخ خویش از آن پاسداری کرده اند و پیام این حقیقت جهادی را به نسل های بعدی فراداده اند و وظیفه ی هر نسل این است که این پیام حسینی و زینبی را بپذیرد و با پیروی از این شعار که «شهید قلب تاریخ است» در برابر یزیدهای زمانه صف آرایی کند.
(ادامه دارد)
🌾 @Tafakor_e_Enteghadi
آزادی توحیدی، نفی آزادی است!
🖋 #جواد_س
(قسمت اول)
⚫️ هر سیستم حقیقت توحیدی، یک سیستمِ حقیقتِ نفی کننده یِ کثرت است. عبارتِ «نیست خدایی جُز خدای واحد»، یعنی نفی هر سیستم فکری ای که چیزی جُز آن را می گوید که سیستم حقیقت توحیدی می گوید. بدین سان در توحید، «کثرت» تنها هنگامی حق به وجود دارد که به تبعیت از «وحدت» در آید. سیستم حقیقت توحیدی بر حسب ضرورت ذاتش همیشه خواهان تبعیت و تقید مطلق است. توحید هست تا آنجا که تبعیت و تقید هست و هر جا که کثرت تن به تبعیت ندهد و خود را به نحو مطلق به وحدت مقید نداند توحید دچار تلاطم می شود.این تقید و تبعیت همان چیزی است که در هر سیستم حقیقت توحیدی «ایمان» نامیده می شود و ایمان از مؤمن خواهان تقید مطلق است.
هر سیستم فکری ای که کثرت را تابع وحدت کند و جامعه را یک واقعیت و کل انداموار بداند که مناسبات اجزاء و افراد و اعضاء در آن رابطه ای حاکمیتی-تابعیتی است یک سیستم حقیقت توحیدی است و مهم نیست که اسم این سیستم حقیقت چه باشد، مارکسیسم و سوسیالیسم و لیبرالیسم هم می توانند توحیدی باشند.
در چنین سیستم حقیقتی آن که بر مردم فرمان می راند و برای مردم قانون می گذارد چه یک خدا باشد یا رهبر یا شاه یا حزب در نقش «پدر» ملت یا امت یا جامعه و یا حتی کل بشریت شناسانده می شود و درست در همین نقطه است که آزادی انسان بی هیاهو و با استفاده از عبارات بسیار زیبا و فریبا از او نفی می شود و انسان با آسودگی خاطر تن به تبعیتی می دهد که نتیجه ای جز بردگی او در همه ی امور مربوط به زندگی انسانی را ندارد و او این بردگی را عین آزادی خود می داند و بدان فخر می فروشد. سیستم حقیقتی که دکتر علی شریعتی در همه ی آثار و سخنرانی هایش به عنوان یک سیستم حقیقت آزاد بخش به مخاطبان معرفی می کند چنین سیستم حقیقت توحیدی ای است.
امروزه جامعه شناسانی چون سید جواد میری (نگاه کنید به : «پروژه شریعتی را چگونه می توان مفصل بندی نظری کرد؟) الهیات شریعتی را یک «الهیات رهایی بخش» معرفی می کنند، و با توجه به کوشش هایی که شریعتی به خرج داده بود، در راستای پیکار با «فهم کاذب از دین» و خرافاتی که جامعه ی شیعی را دچار «رکود و رخوت و انجماد» کرده بود، بر روی این نکته تاکید دارند که بحث های نظری شریعتی:
«در خدمت اصلاح دینی و اصلاح دینی برای باز آفرینی الهیات اجتماعی رهایی بخشی است که آزادی و وحدت جامعه انسانی را سر لوحه خویش قرار می دهد و این دقیقاً صورتبندی ای است که شریعتی از مفهوم توحید در برابر شرک دارد. برخلاف الهیات استحماری توحید و شرک یکی بودن خدا در برابر چند خدا بودن نیست بل توحید به دنبال وحدت انسانی در جامعه است و این سخن بدین معنا است که جامعه ای که در آن فقر و فلاکت و گرسنگی و روسپیگری و شکافهای طبقاتی است جامعه ای توحیدی نیست بل مظهر جامعه شرک است که در آن از اقتصاد کوثری خبری نیست بل مناسبات اقتصادی اش تکاثری است ولی "عنوان" موسسه اعتباری اش کوثر است ولی محتوایش تکاثری است».
با توجه با آنچه درباره ی نسبت توحید با وحدت و تبعیت و درباره ی نسبت کثرت با آزادی نوشتم، در اینجا می خواهم سخنان سید جواد میری را که تقریر مناسبی از بنیادهای فکری شریعتی عرضه کرده است را در ترازوی دو مفهوم «همبستگی در وحدت» و «همبستگی در کثرت» قرار دهم و نقد کنم تا روشن شود که آیا توحیدگرایی شریعتی و خواست او برای «وحدت جامعه انسانی» خود به نوعی استبداد می انجامد یا خیر؟
در این که در سطوح گوناگون جامعه ی انسانی (مناسبات میان افراد در اجتماع، خانواده، روستا، شهر، استان، کشور، جهان) باید همبستگی وجود داشته باشد تردیدی نیست، اما مساله این است که ما باید دو گونه همبستگی را از هم تمیز دهیم: ۱. همبستگی ای که کثرت را می پذیرد ۲. همبستگی ای که کثرت را نفی می کند.
آنچه که از مجموعه ی آثار شریعتی می فهمیم این است که جامعه ی نمونه، که از نظر او همانا «امت» است، آن هم «امت شیعه» ای که پرچم دار حقیقت «سرخ عَلَوی» است، وقتی به وحدت می رسد که تابعِ حقیقت توحیدی ای شود که خدا به وصیان پیامبر خاتم خویش «هدیه» کرده است و اینان با خون سرخ خویش از آن پاسداری کرده اند و پیام این حقیقت جهادی را به نسل های بعدی فراداده اند و وظیفه ی هر نسل این است که این پیام حسینی و زینبی را بپذیرد و با پیروی از این شعار که «شهید قلب تاریخ است» در برابر یزیدهای زمانه صف آرایی کند.
(ادامه دارد)
🌾 @Tafakor_e_Enteghadi
خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency
سیدجواد میری پاسخ داد؛ پروژه شریعتی را چگونه میتوان مفصلبندی نظری کرد؟
هنگامی که مفصل بندی تئوریک پروژه شریعتی را دقیق بتوانیم صورت بندی کنیم آنگاه میتوان از چشم انداز شریعتی وضع جوامع اسلامی و غیراسلامی را مورد نقد بنیادین قرار داد و افقهای نوین مفهومی گشود.
📚 شریعتی و سیاستِ تابع
آزادی توحیدی، نفی آزادی است!
🖋 #جواد_س
(قسمت دوم)
⚫️ به این معنا، حقیقت توحیدی یک حقیقت واحد و در عین حال جهادی است که جامعه ی انسانی را به دو طیف «خوبان» و «بدان» تقسیم می کند. از این چشم انداز، جامعه ی انسانی خصلت «رنگین کمانی» ندارد و مردم در جامعه یا چهره ای اهریمنی دارند یا الهی و جامعه بیرون از این دو حالت در واقعیت امر یا وجود ندارد یا «نباید» وجود داشته باشد. نتیجه ی ضروری این دیدگاه ایجاد «شکاف و گسست» در بین انسان ها برای ایجاد وحدت و به اسم وحدت است (وحدت علیه وحدت: مقایسه کنید با «مذهب علیه مذهب» در آرای او).
بدین سان در همین گام نخست برای تاکید بر وحدت، هر گونه همبستگی انسانی بر محوری جز محور حقیقت توحیدی نفی می شود و برای ایجاد همبستگی توحیدی ضروری است همه ی اموری که زندگانی انسانی با آنها سر و کار دارد توحیدی شوند و به تبعیت از سیستم حقیقت توحیدی تن در دهند. از همین نقطه است که زندگی در مفهوم عام اش تابع «عقیده» می شود و عقیده ای درباره ی زندگی، خود را با زندگانی راستین آدمی عینیت می دهد و سعی می کند جای آن را بگیرد. زندگی که تابع شد همه چیز تابع می شود و بیش و پیش از همه امری تحت تأثیر این تبعیت قرار می گیرد که بیشترین تاثیر را بر مناسبت بین انسانها دارد یعنی سیاست.
طبیعی است که سیاست مهم ترین هماورد دین و هر حقیقت توحیدی در جامعه است زیرا سیاست حوزه ای است که پیوندی مستقیم با مهم ترین مسائل زندگی انسانی دارد و حتی بیشتر از دین با تجارب مستقیم و زنده ی انسانها در گرفتاری هایی که با آن دست به گریبانند، سر و کار دارد. از این گذشته، سیاست از این جهت نیز هماورد حقیقت توحیدی است که همانند آن درباره ی این پرسش که «انسان ها باید چگونه زندگی کنند؟» خنثی عمل نمی کند و در معنای عام خودش نوعی جهت گیری برای پاسخ به این پرسش است. پس در مناسبات بین سیستم حقیقت توحیدی و سیاست بیش از دو رابطه متصور نیست یا سیستم حقیقت توحیدی باید تابع سیاست شود یا سیاست باید تابع سیستم حقیقت توحیدی شود. غلبه ی هر یک از این دو، سلب قدرت از دیگری در جامعه است. در اینجا دیگر مماشات با احساسات و عواطف عامه، هیچ محلی از اعراب ندارد چون در اینجا با مهم ترین مساله ی انسان یعنی آزادی و بردگی او سر و کار داریم و آزادی انسان نمی تواند به بهانه ی رحم به عامه، وجه المصالحه ی بازی های روشنفکرانه شود.
نکته ی مهم اما این است که با تبعیت سیاست از حقیقت توحیدی، همه ی حوزه های دیگر زندگی انسان چون حوزه های فرهنگ و هنر، حقوق و دادگستری، اخلاق، اقتصاد و تعلیم و تربیت و ... خودبخود استقلال خود را از دست می دهند و با این تبعیت دیگر امکان پیدایی اینها در استقلال شان منتفی می شود.
جنبه ی مثبت اندیشه های دکتر شریعتی توجه دادن امت مومنین شیعی به بازاندیشی و بازسازی مذهب شان با تکیه بر این شعار است که مذهب امروزین شان به چیزی تبدیل شده است علیه آن مذهب مبارز و راستین آغازین. (البته در رهایی بخش بودن این مذهب نخستین چون و چرا بسیار می توان کرد و قلب و تحریف های شگفت انگیز شریعتی را درباره ی آن می توان بر آفتاب ساخت که در اینجا نیازی به پرداختن به آنها نمی بینم) به هر روی، در این هشدار که باید با دگم های حاکم بر اذهان رزمید او همسو با دیگر روشنگران جامعه عمل می کند (هر چند در جاهایی خود در بدترین عوامزدگی ها فرو می غلتد)، اما جنبه ی هولبار اندیشه های او این است که این نو اندیشی را به مذبحی می برد که در آن سیاست مستقل فدای حقیقت توحیدی می شود و سیاست که فدا شد خود بخود امکان آزادی در جامعه منتفی خواهد شد.
(ادامه دارد)
🌾 @Tafakor_e_Enteghadi
آزادی توحیدی، نفی آزادی است!
🖋 #جواد_س
(قسمت دوم)
⚫️ به این معنا، حقیقت توحیدی یک حقیقت واحد و در عین حال جهادی است که جامعه ی انسانی را به دو طیف «خوبان» و «بدان» تقسیم می کند. از این چشم انداز، جامعه ی انسانی خصلت «رنگین کمانی» ندارد و مردم در جامعه یا چهره ای اهریمنی دارند یا الهی و جامعه بیرون از این دو حالت در واقعیت امر یا وجود ندارد یا «نباید» وجود داشته باشد. نتیجه ی ضروری این دیدگاه ایجاد «شکاف و گسست» در بین انسان ها برای ایجاد وحدت و به اسم وحدت است (وحدت علیه وحدت: مقایسه کنید با «مذهب علیه مذهب» در آرای او).
بدین سان در همین گام نخست برای تاکید بر وحدت، هر گونه همبستگی انسانی بر محوری جز محور حقیقت توحیدی نفی می شود و برای ایجاد همبستگی توحیدی ضروری است همه ی اموری که زندگانی انسانی با آنها سر و کار دارد توحیدی شوند و به تبعیت از سیستم حقیقت توحیدی تن در دهند. از همین نقطه است که زندگی در مفهوم عام اش تابع «عقیده» می شود و عقیده ای درباره ی زندگی، خود را با زندگانی راستین آدمی عینیت می دهد و سعی می کند جای آن را بگیرد. زندگی که تابع شد همه چیز تابع می شود و بیش و پیش از همه امری تحت تأثیر این تبعیت قرار می گیرد که بیشترین تاثیر را بر مناسبت بین انسانها دارد یعنی سیاست.
طبیعی است که سیاست مهم ترین هماورد دین و هر حقیقت توحیدی در جامعه است زیرا سیاست حوزه ای است که پیوندی مستقیم با مهم ترین مسائل زندگی انسانی دارد و حتی بیشتر از دین با تجارب مستقیم و زنده ی انسانها در گرفتاری هایی که با آن دست به گریبانند، سر و کار دارد. از این گذشته، سیاست از این جهت نیز هماورد حقیقت توحیدی است که همانند آن درباره ی این پرسش که «انسان ها باید چگونه زندگی کنند؟» خنثی عمل نمی کند و در معنای عام خودش نوعی جهت گیری برای پاسخ به این پرسش است. پس در مناسبات بین سیستم حقیقت توحیدی و سیاست بیش از دو رابطه متصور نیست یا سیستم حقیقت توحیدی باید تابع سیاست شود یا سیاست باید تابع سیستم حقیقت توحیدی شود. غلبه ی هر یک از این دو، سلب قدرت از دیگری در جامعه است. در اینجا دیگر مماشات با احساسات و عواطف عامه، هیچ محلی از اعراب ندارد چون در اینجا با مهم ترین مساله ی انسان یعنی آزادی و بردگی او سر و کار داریم و آزادی انسان نمی تواند به بهانه ی رحم به عامه، وجه المصالحه ی بازی های روشنفکرانه شود.
نکته ی مهم اما این است که با تبعیت سیاست از حقیقت توحیدی، همه ی حوزه های دیگر زندگی انسان چون حوزه های فرهنگ و هنر، حقوق و دادگستری، اخلاق، اقتصاد و تعلیم و تربیت و ... خودبخود استقلال خود را از دست می دهند و با این تبعیت دیگر امکان پیدایی اینها در استقلال شان منتفی می شود.
جنبه ی مثبت اندیشه های دکتر شریعتی توجه دادن امت مومنین شیعی به بازاندیشی و بازسازی مذهب شان با تکیه بر این شعار است که مذهب امروزین شان به چیزی تبدیل شده است علیه آن مذهب مبارز و راستین آغازین. (البته در رهایی بخش بودن این مذهب نخستین چون و چرا بسیار می توان کرد و قلب و تحریف های شگفت انگیز شریعتی را درباره ی آن می توان بر آفتاب ساخت که در اینجا نیازی به پرداختن به آنها نمی بینم) به هر روی، در این هشدار که باید با دگم های حاکم بر اذهان رزمید او همسو با دیگر روشنگران جامعه عمل می کند (هر چند در جاهایی خود در بدترین عوامزدگی ها فرو می غلتد)، اما جنبه ی هولبار اندیشه های او این است که این نو اندیشی را به مذبحی می برد که در آن سیاست مستقل فدای حقیقت توحیدی می شود و سیاست که فدا شد خود بخود امکان آزادی در جامعه منتفی خواهد شد.
(ادامه دارد)
🌾 @Tafakor_e_Enteghadi
📚 شریعتی و سیاستِ تابع
آزادی توحیدی، نفی آزادی است!
🖋 #جواد_س
(قسمت سوم)
⚫️ سیاست اگر تابع باشد در واقع سیاست نیست و به یک معنا «نا-بود» شده است به همان نحو که یک عبد یا برده با از دست دادن استقلال خود به یک معنا «نا-بود» و «نیست» است. سیاست که نابود شد به دنبال آن هنر و فرهنگ، تعلیم و تربیت، اخلاق، حقوق و دادگستری و اقتصاد نیز «نا-بود» می شوند، چون «بود» هر یک از این حوزه ها در مستقل بودن شان است و در مستقل نبودن، در معنای راستین خود «نیستند».
پس شریعتی با سخن گفتن از وحدتی در جامعه انسانی که لازمه اش تسلیم شدن در برابر «ایدئولوژی همواره در حرکت» ی است که معیارهای زندگی راستین را همیشه توسط یک «امام» زنده ی پیشرو و پیشتاز یا گروهی از زبدگان و ممتازان تعیین می کند، سیاست را و به دنبال آن دیگر حوزه های زندگی انسان را «نیست» و «نا-بود» می کند و با این «نیست شدن» و «نا-بود شدن» است که آزادی از صحنه ی زندگی انسان رخت بر خواهد بست.
اما آزادی فقط در پذیرش کثرت ممکن است و خود کثرت نیز نتیجه ی اولویت بخشیدن به تفاهم و «هم فهمی» در برابر «هم عقیدگی» است. در نظام حقیقت توحیدی در میان جبهه حق و جبهه باطل امکان هیچ تفاهمی نیست یک مومن به حقیقت توحیدی با هر فکر و اندیشه دیگری غیر از خود رابطه ی جهادی دارد و معنای «حق آمد و باطل رفت» جز این نیست. حقیقت توحیدی هر فکر دیگری را در همان برخورد اول به باطل تقلیل می دهد و عرصه ی جامعه برای اش عرصه پیکار است نه هم-فهمی و تفاهم. حیات مومن فقط با جهاد معنا می یابد، بدون این جهاد او هیچ است و پوچ (این جهاد در عرصه ی نظر آغاز می شود وبه سرعت به عرصه عمل کشیده می شود)، شریعتی در کتاب حسین وارث آدم بخوبی این نکته را روشن ساخته است که زندگی چیزی جز عرصه ی این نبرد همیشگی نیست.
تفاوت به مثابه ی تفاوت برای یک مومن اهمیت ندارد، تفاوت دیگری تنها تا جایی پذیرفته می شود که بتوان او را به حقیقت توحیدی رهنمون ساخت. زندگی در سرشاری و لبریزی خودش هیچ اهمیتی ندارد، فرد به مثابه ی فرد بدون امت و کوشش در تحقق اهداف آن هیچ نیست و آزادی های فردی او به گفته ی شریعتی مانند «ماده ی مخدر»ی است که مانع از دیدن آن اهداف بنیادینی می شود که حقیقت توحیدی به سوی آن فرا می خواند. همه باید یک حقیقت را بگویند و یک حقیقت را بشنوند و زندگی خود را وقف این حقیقت بکنند و بر سر این حقیقت با هیچ «غیر»ی نمی تواند مفاهمه و مصالحه داشت.
نخستین شرط وحدت در جامعه انسانی «وحدت در عقیده» است ولی واقعیت این است که در آزادی نخستین شرط کثرت است. انسان ها چون مستقل اند و با دیگران متفاوتند و هر یک اندیشه های خاص خود را دارند و دهانی برای فریاد زدن حقیقت دیگری و گوشی برای شنیدن حقیقت دیگری نیستند محتاج آزادی هستند. در جامعه ای که همه در عقیده شان وحدت دارند و همه یک چیز را می گویند و یک چیز را می شنوند و یک هدف مشترک را دنبال می کنند و هر یک از آنها همان اهداف و غایات بنیادینی را دنبال می کنند که دیگران، در چنین جامعه ای هیچ کس نه آزادی می خواهد و نه به آن احساس نیاز می کند. انسان به دنبال آزادی است هنگامی که می خواهد به گونه ای متفاوت با دیگران بیندیشد و عمل کند. هیچ کس، تا وقتی که همان چیزی را می اندیشید و می گوید که خانواده و همسایه و همه آحاد جامعه اش همان را می گویند با هیچ کس تفاوت ندارد و وقتی که با هیچ کس تفاوت نداشت نیازی به آزادی هم ندارد. انسان چون تفاوت دارد و ذاتاً به گونه ای است که می خواهد «از خودش» و «برای خودش» باشد نیاز به آزادی دارد.
(ادامه دارد)
🌾 @Tafakor_e_Enteghadi
آزادی توحیدی، نفی آزادی است!
🖋 #جواد_س
(قسمت سوم)
⚫️ سیاست اگر تابع باشد در واقع سیاست نیست و به یک معنا «نا-بود» شده است به همان نحو که یک عبد یا برده با از دست دادن استقلال خود به یک معنا «نا-بود» و «نیست» است. سیاست که نابود شد به دنبال آن هنر و فرهنگ، تعلیم و تربیت، اخلاق، حقوق و دادگستری و اقتصاد نیز «نا-بود» می شوند، چون «بود» هر یک از این حوزه ها در مستقل بودن شان است و در مستقل نبودن، در معنای راستین خود «نیستند».
پس شریعتی با سخن گفتن از وحدتی در جامعه انسانی که لازمه اش تسلیم شدن در برابر «ایدئولوژی همواره در حرکت» ی است که معیارهای زندگی راستین را همیشه توسط یک «امام» زنده ی پیشرو و پیشتاز یا گروهی از زبدگان و ممتازان تعیین می کند، سیاست را و به دنبال آن دیگر حوزه های زندگی انسان را «نیست» و «نا-بود» می کند و با این «نیست شدن» و «نا-بود شدن» است که آزادی از صحنه ی زندگی انسان رخت بر خواهد بست.
اما آزادی فقط در پذیرش کثرت ممکن است و خود کثرت نیز نتیجه ی اولویت بخشیدن به تفاهم و «هم فهمی» در برابر «هم عقیدگی» است. در نظام حقیقت توحیدی در میان جبهه حق و جبهه باطل امکان هیچ تفاهمی نیست یک مومن به حقیقت توحیدی با هر فکر و اندیشه دیگری غیر از خود رابطه ی جهادی دارد و معنای «حق آمد و باطل رفت» جز این نیست. حقیقت توحیدی هر فکر دیگری را در همان برخورد اول به باطل تقلیل می دهد و عرصه ی جامعه برای اش عرصه پیکار است نه هم-فهمی و تفاهم. حیات مومن فقط با جهاد معنا می یابد، بدون این جهاد او هیچ است و پوچ (این جهاد در عرصه ی نظر آغاز می شود وبه سرعت به عرصه عمل کشیده می شود)، شریعتی در کتاب حسین وارث آدم بخوبی این نکته را روشن ساخته است که زندگی چیزی جز عرصه ی این نبرد همیشگی نیست.
تفاوت به مثابه ی تفاوت برای یک مومن اهمیت ندارد، تفاوت دیگری تنها تا جایی پذیرفته می شود که بتوان او را به حقیقت توحیدی رهنمون ساخت. زندگی در سرشاری و لبریزی خودش هیچ اهمیتی ندارد، فرد به مثابه ی فرد بدون امت و کوشش در تحقق اهداف آن هیچ نیست و آزادی های فردی او به گفته ی شریعتی مانند «ماده ی مخدر»ی است که مانع از دیدن آن اهداف بنیادینی می شود که حقیقت توحیدی به سوی آن فرا می خواند. همه باید یک حقیقت را بگویند و یک حقیقت را بشنوند و زندگی خود را وقف این حقیقت بکنند و بر سر این حقیقت با هیچ «غیر»ی نمی تواند مفاهمه و مصالحه داشت.
نخستین شرط وحدت در جامعه انسانی «وحدت در عقیده» است ولی واقعیت این است که در آزادی نخستین شرط کثرت است. انسان ها چون مستقل اند و با دیگران متفاوتند و هر یک اندیشه های خاص خود را دارند و دهانی برای فریاد زدن حقیقت دیگری و گوشی برای شنیدن حقیقت دیگری نیستند محتاج آزادی هستند. در جامعه ای که همه در عقیده شان وحدت دارند و همه یک چیز را می گویند و یک چیز را می شنوند و یک هدف مشترک را دنبال می کنند و هر یک از آنها همان اهداف و غایات بنیادینی را دنبال می کنند که دیگران، در چنین جامعه ای هیچ کس نه آزادی می خواهد و نه به آن احساس نیاز می کند. انسان به دنبال آزادی است هنگامی که می خواهد به گونه ای متفاوت با دیگران بیندیشد و عمل کند. هیچ کس، تا وقتی که همان چیزی را می اندیشید و می گوید که خانواده و همسایه و همه آحاد جامعه اش همان را می گویند با هیچ کس تفاوت ندارد و وقتی که با هیچ کس تفاوت نداشت نیازی به آزادی هم ندارد. انسان چون تفاوت دارد و ذاتاً به گونه ای است که می خواهد «از خودش» و «برای خودش» باشد نیاز به آزادی دارد.
(ادامه دارد)
🌾 @Tafakor_e_Enteghadi
📚 شریعتی و سیاستِ تابع
آزادی توحیدی، نفی آزادی است!
🖋 #جواد_س
(قسمت چهارم)
⚫️ مستقل شدن انسان در معنای مدرن نیز جز بدین معنا نیست که انسان نباید به یک «آلت» در خدمت یک هدف یا غایت که یک دین یا سیستم حقیقت یا یک ایدئولوژی به او تحمیل کرده است تبدیل شود. شعار کانت که: « در بکار بردن خرد خویش در برابر همگان دلیری ورز» و شعار دیگر او که «انسان، هدف است آلت نیست» از بستر همین گونه درک از آزادی بر می خیزد. شریعتی اما اندیشمندی «ضد مدرن» است و از سیستم حقیقت توحیدی ای سخن می گوید که اصل در آن وحدت است و همه ی گرایش های انسانی باید تابع این وحدت شوند. نزد او همه چیز در زندگی انسانی باید وقف این حقیقت توحیدی شود و تمامی دانش و فرهنگ بشری در برابر این حقیقت توحیدی جهاد گر به پشیزی نمی ارزند و حتی فیلسوف بزرگی چون پور سینا نیز اگر از این حقیقت توحیدی غفلت داشته باشد «پفیوز»ی بیش نیست، او نیز باید چون ابوذر «مجاهد» می شد و «مجاهدت» پیشه می کرد، و زندگی خود را و همه اندیشه ها و داوری ها و آموزش های خود را تابع این اصل واحد می ساخت تا ارزشی برای خود و امت خود پیدا می کرد، چون اصل بر وحدت است و در وحدت همه چیز باید تابع باشد و از خود استقلالی نداشته باشد. سیاست و هنر و فلسفه و آموزش و پرورش و اخلاق و .. همه باید تابع این اصل شوند، اما نکته این است هر چیزی که به مرتبه ی تبعیت فرود آمد در واقع از خود نفی موجودیت می کند، و با همین نفی موجودیت است که آزادی انسان از بین می رود.
سخن گفتن از عدالت و آزادی ضامن پدیدار شدن آزادی در جامعه نیست، شورانگیزترین سخنان درباره ی آزادی و عدالت را کسانی بر زبان رانده اند که سهمگین ترین انواع استبدادها را بر جامعه تحمیل کرده اند. ما نباید با سخنان و عبارات زیبا فریفته شویم و باید در مواجهه با هر اندیشمندی هر چقدر هم که مهم و تاثیر گذار بوده باشد به اصول اساسی سیستم فکری او و اندیشه های بنیادین او بازگردیم و ببینیم که آیا از این اندیشه ها آزادی خواهی را می توان استنتاج کرد یا نمی توان، شریعتی یکی از اندیشمندانی است که تاثیری مهیبی بر تاریخ تفکر در سرزمین ما داشته است، او از عدالت و آزادی بسیار سخن گفته است و اگر کسی با کلمات قصار خرسند می شود می تواند شریعتی را یک آزاد خواه و آزاد اندیش تمام عیار بینگارد اما دریغا و فسوسا که آنگاه که به بنیادهای تئوری سیاسی او بر می گردیم با یک سیستم حقیقت مواجه می گردیم که در آن آزادی به قربانگاه یک حقیقت واحد و جامع پیکارجو می رود و این نکته ای است در هنگام بازگشت به اندیشه های شریعتی نباید هیچ گاه از یاد ببریم یا از آن غفلت بورزیم!
🗓 ۲۸ خرداد ماه ۹۹
🌾 @Tafakor_e_Enteghadi
آزادی توحیدی، نفی آزادی است!
🖋 #جواد_س
(قسمت چهارم)
⚫️ مستقل شدن انسان در معنای مدرن نیز جز بدین معنا نیست که انسان نباید به یک «آلت» در خدمت یک هدف یا غایت که یک دین یا سیستم حقیقت یا یک ایدئولوژی به او تحمیل کرده است تبدیل شود. شعار کانت که: « در بکار بردن خرد خویش در برابر همگان دلیری ورز» و شعار دیگر او که «انسان، هدف است آلت نیست» از بستر همین گونه درک از آزادی بر می خیزد. شریعتی اما اندیشمندی «ضد مدرن» است و از سیستم حقیقت توحیدی ای سخن می گوید که اصل در آن وحدت است و همه ی گرایش های انسانی باید تابع این وحدت شوند. نزد او همه چیز در زندگی انسانی باید وقف این حقیقت توحیدی شود و تمامی دانش و فرهنگ بشری در برابر این حقیقت توحیدی جهاد گر به پشیزی نمی ارزند و حتی فیلسوف بزرگی چون پور سینا نیز اگر از این حقیقت توحیدی غفلت داشته باشد «پفیوز»ی بیش نیست، او نیز باید چون ابوذر «مجاهد» می شد و «مجاهدت» پیشه می کرد، و زندگی خود را و همه اندیشه ها و داوری ها و آموزش های خود را تابع این اصل واحد می ساخت تا ارزشی برای خود و امت خود پیدا می کرد، چون اصل بر وحدت است و در وحدت همه چیز باید تابع باشد و از خود استقلالی نداشته باشد. سیاست و هنر و فلسفه و آموزش و پرورش و اخلاق و .. همه باید تابع این اصل شوند، اما نکته این است هر چیزی که به مرتبه ی تبعیت فرود آمد در واقع از خود نفی موجودیت می کند، و با همین نفی موجودیت است که آزادی انسان از بین می رود.
سخن گفتن از عدالت و آزادی ضامن پدیدار شدن آزادی در جامعه نیست، شورانگیزترین سخنان درباره ی آزادی و عدالت را کسانی بر زبان رانده اند که سهمگین ترین انواع استبدادها را بر جامعه تحمیل کرده اند. ما نباید با سخنان و عبارات زیبا فریفته شویم و باید در مواجهه با هر اندیشمندی هر چقدر هم که مهم و تاثیر گذار بوده باشد به اصول اساسی سیستم فکری او و اندیشه های بنیادین او بازگردیم و ببینیم که آیا از این اندیشه ها آزادی خواهی را می توان استنتاج کرد یا نمی توان، شریعتی یکی از اندیشمندانی است که تاثیری مهیبی بر تاریخ تفکر در سرزمین ما داشته است، او از عدالت و آزادی بسیار سخن گفته است و اگر کسی با کلمات قصار خرسند می شود می تواند شریعتی را یک آزاد خواه و آزاد اندیش تمام عیار بینگارد اما دریغا و فسوسا که آنگاه که به بنیادهای تئوری سیاسی او بر می گردیم با یک سیستم حقیقت مواجه می گردیم که در آن آزادی به قربانگاه یک حقیقت واحد و جامع پیکارجو می رود و این نکته ای است در هنگام بازگشت به اندیشه های شریعتی نباید هیچ گاه از یاد ببریم یا از آن غفلت بورزیم!
🗓 ۲۸ خرداد ماه ۹۹
🌾 @Tafakor_e_Enteghadi
Fek
#مستند_تماشا_کنید 🎥 مستند #آیا_مرگ_پایان_است؟ 🖋#ترجمه: #بهرام_بسطامی 🔹قسمت دوم: گفتگو با دیپاک چوپرا ، آمریکاییِ هندی الاصل، پزشک و نویسنده ای که حدود ۱۰ میلیون نسخه از کتابهای وی به ۳۰ زبان مختلف دنیا ترجمه و به فروش رفتهاست. 🌾@Tafakor_e_Enteghadi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مستند_تماشا_کنید
🎥 مستند #آیا_مرگ_پایان_است؟
🖋#ترجمه: #بهرام_بسطامی
🔹قسمت سوم: گفتگو با وارِن براون، نوروساینتیستِ فیزیکالیست که وجود روح نامیرا را رد می کند، در عین حال معتقد به مسیحیت و رستاخیز است.
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
🎥 مستند #آیا_مرگ_پایان_است؟
🖋#ترجمه: #بهرام_بسطامی
🔹قسمت سوم: گفتگو با وارِن براون، نوروساینتیستِ فیزیکالیست که وجود روح نامیرا را رد می کند، در عین حال معتقد به مسیحیت و رستاخیز است.
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ببینید
📺 دف نوازی و سماع مهدی نیکبخت (شاعر، نویسنده، کارشناس ارشد فلسفه و قربانیِ جهل مقدس)
⚫️ ریحانه عامری، مهدی نیکبخت، رومینا اشرفی، ...
✍️ از صفحهی «رخنامه» دکتر شروین وکیلی
مارکوس رِگولوس در تاریخ روم نماد شرافت و فضیلت است. چون وقتی در جنگ اسیر کارتاژیها شد، دشمنانش او را سوگند دادند تا نگریزد، و بعد خودش را به عنوان سفیری برای عقد قرارداد صلح به رم فرستادند.
رگولوس با راستی و شرافت وظیفهاش را نسبت به ملتاش به جا آورد، و از نفوذ خود بهره جست تا مانع متارکهی جنگ شود، چون پیروزی را با رومیها میدید.
بعد هم هرچند اجباری در کار نبود، به خاطر قولی که داده بود به کارتاژ بازگشت تا اعدام شود. کارتاژیها که از او خشمگین بودند، با شکنجهای به قتلش رساندند که سنت آگوستین آن را در «شهر خدا» نوآورانه و بیسابقه دانسته است. آنان رگولوس را در صندوقی تنگ زندانی کردند که گرداگرد دیوارههایش پر از میخهای تیز بود و وادارش میکرد تا ایستاده و بیدار باقی بماند تا بمیرد.
🔻اینک سرزمین ما که قفسی است کارتاژي، و اینک همهی ما که جنگاورانی هستیم، ایستاده و بیدار...
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
📺 دف نوازی و سماع مهدی نیکبخت (شاعر، نویسنده، کارشناس ارشد فلسفه و قربانیِ جهل مقدس)
⚫️ ریحانه عامری، مهدی نیکبخت، رومینا اشرفی، ...
✍️ از صفحهی «رخنامه» دکتر شروین وکیلی
مارکوس رِگولوس در تاریخ روم نماد شرافت و فضیلت است. چون وقتی در جنگ اسیر کارتاژیها شد، دشمنانش او را سوگند دادند تا نگریزد، و بعد خودش را به عنوان سفیری برای عقد قرارداد صلح به رم فرستادند.
رگولوس با راستی و شرافت وظیفهاش را نسبت به ملتاش به جا آورد، و از نفوذ خود بهره جست تا مانع متارکهی جنگ شود، چون پیروزی را با رومیها میدید.
بعد هم هرچند اجباری در کار نبود، به خاطر قولی که داده بود به کارتاژ بازگشت تا اعدام شود. کارتاژیها که از او خشمگین بودند، با شکنجهای به قتلش رساندند که سنت آگوستین آن را در «شهر خدا» نوآورانه و بیسابقه دانسته است. آنان رگولوس را در صندوقی تنگ زندانی کردند که گرداگرد دیوارههایش پر از میخهای تیز بود و وادارش میکرد تا ایستاده و بیدار باقی بماند تا بمیرد.
🔻اینک سرزمین ما که قفسی است کارتاژي، و اینک همهی ما که جنگاورانی هستیم، ایستاده و بیدار...
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ببینید
📺 تفاوت غیرت و حسادت چیست؟
#دکتر_فائزه_خانلرزاده (روانشناس)
🌾drkhanlarzade.com
🌾@Drkhanlarzade
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
📺 تفاوت غیرت و حسادت چیست؟
#دکتر_فائزه_خانلرزاده (روانشناس)
🌾drkhanlarzade.com
🌾@Drkhanlarzade
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
تو خودت راز درک ایجاد-ای
عاری از درک تو وجود-ی نیست
گر تو از خود نیاوری بیرون
نیستی نیست نیز بود-ی نیست
معرفت گیر تو ست مشکل تو ست
ور نه دود-ی به از سرود-ی نیست
ارج گیری ز معرفت اما
پاسخاش غالبا درود-ی نیست
استواران که پیش آمدهاند
دیده گشته که غیر دود-ی نیست
هیچ اوجی نداشتهست بشر
که در آن ناظر فرود-ی نیست
گر چه دارد فرود اوجی هست
ورنه خورشیدی و کبود-ی نیست
راه بی زانوان نرفته جلو
گر چه این عاری از شهود-ی نیست
هر که گیرد عناد رهگذرش
خالی از مردم عنود-ی نیست
رفق را در بکوب و داخل شو
به از این شک نکن که سود-ی نیست
غم او را نگیر بر دوشت
نقش غم، نقش خوشنمود-ی نیست
خواستی چارهای بهکارش کن
که از این نیکتر سرود-ی نیست
ورنه خنجر نزن که گاه هزار
زخم خنجر بس از درود-ی نیست
پارچه، صد هزار تار نشد
که در آنصدهزار پود-ی نیست
هر که پندارد آخر راه است
کلهاش خالی از جمود-ی نیست
هر که انگارد آخرش راه است
بینصیب از وی و حدود-ی نیست
آدمی وغ/ق اگر زند زشت است
دفع وق، واقی از وقود-ی نیست
حیف آدم که آید و برود
کار-کردش به قدر کود-ی نیست
بعد سیسال ادعای سلام
بنگری جز که قدر دود-ی نیست
نیست پروای فحش ناموساش
به رفیقی که بیورود-ی نیست
گر نبودی که عقل حاکم بود
سفره خالی ز داد و دود-ی نیست
این چه کاریست؟؛ مهر خود را پای
خلق را گاه هست نود-ی نیست
در درون نگاه دور-اندیش
هیچ دیر-ی فدای زود-ی نیست
شعر و مسایل
🖋 محمد هادی حسینی جهان آبادی
🌾https://t.me/mhhjahanabadi
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
عاری از درک تو وجود-ی نیست
گر تو از خود نیاوری بیرون
نیستی نیست نیز بود-ی نیست
معرفت گیر تو ست مشکل تو ست
ور نه دود-ی به از سرود-ی نیست
ارج گیری ز معرفت اما
پاسخاش غالبا درود-ی نیست
استواران که پیش آمدهاند
دیده گشته که غیر دود-ی نیست
هیچ اوجی نداشتهست بشر
که در آن ناظر فرود-ی نیست
گر چه دارد فرود اوجی هست
ورنه خورشیدی و کبود-ی نیست
راه بی زانوان نرفته جلو
گر چه این عاری از شهود-ی نیست
هر که گیرد عناد رهگذرش
خالی از مردم عنود-ی نیست
رفق را در بکوب و داخل شو
به از این شک نکن که سود-ی نیست
غم او را نگیر بر دوشت
نقش غم، نقش خوشنمود-ی نیست
خواستی چارهای بهکارش کن
که از این نیکتر سرود-ی نیست
ورنه خنجر نزن که گاه هزار
زخم خنجر بس از درود-ی نیست
پارچه، صد هزار تار نشد
که در آنصدهزار پود-ی نیست
هر که پندارد آخر راه است
کلهاش خالی از جمود-ی نیست
هر که انگارد آخرش راه است
بینصیب از وی و حدود-ی نیست
آدمی وغ/ق اگر زند زشت است
دفع وق، واقی از وقود-ی نیست
حیف آدم که آید و برود
کار-کردش به قدر کود-ی نیست
بعد سیسال ادعای سلام
بنگری جز که قدر دود-ی نیست
نیست پروای فحش ناموساش
به رفیقی که بیورود-ی نیست
گر نبودی که عقل حاکم بود
سفره خالی ز داد و دود-ی نیست
این چه کاریست؟؛ مهر خود را پای
خلق را گاه هست نود-ی نیست
در درون نگاه دور-اندیش
هیچ دیر-ی فدای زود-ی نیست
شعر و مسایل
🖋 محمد هادی حسینی جهان آبادی
🌾https://t.me/mhhjahanabadi
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
Telegram
شعر و مسایل
محمد هادی حسینی جهان آبادی
Fek
#مستند_تماشا_کنید 🎥 مستند #آیا_مرگ_پایان_است؟ 🖋#ترجمه: #بهرام_بسطامی 🔹قسمت سوم: گفتگو با وارِن براون، نوروساینتیستِ فیزیکالیست که وجود روح نامیرا را رد می کند، در عین حال معتقد به مسیحیت و رستاخیز است. 🌾@Tafakor_e_Enteghadi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مستند_تماشا_کنید
🎥 مستند #آیا_مرگ_پایان_است؟
🖋#ترجمه: #بهرام_بسطامی
🔹قسمت چهارم(نهایی): گفتگو با اریک استینر، فیلسوف دینِ طبیعتگرا و متبحر در دانش کامپیوتر
🔻اریک استینر: در نسخ اولیه و اصلی یهودیت، مسیحیت و سایر ادیان چیزی به نام روحِ نامیرا وجود ندارد و امکان بقای آگاهی شخصی (روح) بعد از مرگ منطقا محال است.
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
🎥 مستند #آیا_مرگ_پایان_است؟
🖋#ترجمه: #بهرام_بسطامی
🔹قسمت چهارم(نهایی): گفتگو با اریک استینر، فیلسوف دینِ طبیعتگرا و متبحر در دانش کامپیوتر
🔻اریک استینر: در نسخ اولیه و اصلی یهودیت، مسیحیت و سایر ادیان چیزی به نام روحِ نامیرا وجود ندارد و امکان بقای آگاهی شخصی (روح) بعد از مرگ منطقا محال است.
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#ببینید
📺 آیا غیرت همان محافظت و مراقبت نیست؟
#دکتر_فائزه_خانلرزاده (روانشناس)
🔻جواب به فرگشت گرایان در توجیه غیرت
🔻شباهت رفتار مرد غیرتی و گشت ارشاد
اگر مردی غیرتی در خانوادهای باشد، وقتی زن از خانه خارج می شود اولین ترس زن از خانوادهاش است. به همین ترتیب، بیشترین ترس زنان ما در هنگام خروج از خانه، از گشت ارشاد (پلیس امنیت اخلاقی) است، یعنی از همان نهادی که ادعایش ایجاد امنیت فیزیکی و روانی برای زنان است. چرا؟
🌾drkhanlarzade.com
🌾@Drkhanlarzade
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
📺 آیا غیرت همان محافظت و مراقبت نیست؟
#دکتر_فائزه_خانلرزاده (روانشناس)
🔻جواب به فرگشت گرایان در توجیه غیرت
🔻شباهت رفتار مرد غیرتی و گشت ارشاد
اگر مردی غیرتی در خانوادهای باشد، وقتی زن از خانه خارج می شود اولین ترس زن از خانوادهاش است. به همین ترتیب، بیشترین ترس زنان ما در هنگام خروج از خانه، از گشت ارشاد (پلیس امنیت اخلاقی) است، یعنی از همان نهادی که ادعایش ایجاد امنیت فیزیکی و روانی برای زنان است. چرا؟
🌾drkhanlarzade.com
🌾@Drkhanlarzade
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
11.pdf
294.1 KB
📚 یادداشت در مدیحت #شهیدچمران که شهادتاش حاصل شستوشوی قلب بود نه مغز
#آرمانگر (تعبیر من) بود تا آرمانگرا
📝 #محسن_سلگی
#روزنامه_سازندگی
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
#آرمانگر (تعبیر من) بود تا آرمانگرا
📝 #محسن_سلگی
#روزنامه_سازندگی
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
📸 تراژدیِ ٱمیرا سانچز
[عکس ضمیمه را مشاهده کنید]
✍️ مسعود ریاحی
◾️موقعیتهایِ کافکایی، غلبهی سهمگینِ «بیرون» بر انسانِ درونِ آن موقعیتاند؛ گیر افتادن در وضعیتی اند که قربانی، تقصیری در گیر افتادن ندارد. رنجِ بیزبانی است، موقعیتهای کافکایی. نه اراده مهماست و نه خوشبین بودنِ به جهان و فرستادنِ انرژیِ مثبت به آن و چنین حرفهایی. کافکا، از وضعیتی سخن میگوید که محاکمه و مجازات، به دنبالِ محکوم میگردند، و نه برعکس. ابتدا، محاکمه رُخ میدهد و بعد، محکوم، باید به دنبالِ قصور بگردد که چرا چنین شد؟
◾️فردِ درونِ این عکس؛ امیرا سانچز، دخترِ ۱۳ سالهی کلمبیایی، از ۱۳ نوامبر سال ۱۹۸۵، به مدتِ ۳ روز، در چنین موقعیتِ بیزبانییی گیر میافتد. کوه آتشفشانی «Nev ado del Ruiz » که دهانهاش پوشیده از برف بوده و حدود ۱۰۰ سال خاموش، در شب ۱۳ نوامبر فَوَران میکند و گدازهها، باعث آب شدن برفها میشود و سیل ویرانگری به راه میافتد و نزدیک به ۳۰۰۰ تن کشته میشوند ولی امیرا سانجز، زنده میمامند تا اینگونه به دوربین زل بزند و نگاهش تکان بدهد هرآنکه را که به این عکس، نگاه خواهد کرد تا ابد.
◾️بعدها که این عکس منتشر میشود، خیلیها با دیدناش، به عکاس و امدادگرها و زمین و زمان، فحش دادهاند که چرا کاری نکردهاند، چرا مردنِ امیرا را تماشا کردهاند.
◾️امیرا، ۳ روز را به همین شکل میگذراند، امدادگرها نمیتوانند درش بیاورند. میگویند پاهایش بین آهنها و گل و لایِ سنگین گیرکرده و باید بریده شوند ولی نمیتوانند زیر آب بروند و چنین کنند، گل، همهجا را پوشانده. خالی کردن آبهای اطراف هم نیازمند تجهیزاتی بوده که صعبالعبور بودن منطقه چنین اجازهای را نمیداد، هرچه تلاش میکنند بیرون بکشندش هم نمیشود. بدنِ امیرا، در این مدت، رو به بیماری و زخم میرود. امدادگرها ناتواناند از نجات و اینگونهست که «تراژدی»در کاملترین و مطلقترین شکلاش، جلویِ چشمِ همه رخ میدهد.
امدادگرها در این مدت، آب و غذایش میدهند و با او حرف میزنند که ترساش کم شود. همراهش میگریند، سرانجام امیرا، بعد از ۳ روز، مقاومت، میمیرد.
◾️ این عکسِ لحظاتی قبل از مرگِ اوست. گویی قدیسی از آب بیرون زده و دارد به جهان نگاه میکند. معصومیت، هرچه تلاش میکند، دلیلی برایِ تبرئه پیدا نمیکند و تراژدی، قهرمان را از جهان و نه قصهی روی صحنهی تئاتر میگیرد تا همه فقط بترسند. ترسی که از تراژدی پدید میآید، اگر به خاطر صحنهآرایی و آرایش نمایش باشد، ارزشی ندارد. آن ترسی ارزش دارد که برآمده از ترکیب رویدادهای داستان باشد که حتی اگر کسی نتوانست نمایش را ببیند، فقط با شنیدن آن بترسد.
◾️ تراژدی، از ناتوانی انسان دربرابرِ سرنوشت سخن میگوید و کافکا از موقعیتهایی که «قربانی» بیگناه را میبلعند. امیرا، هر دویِ اینها را دارد. ۳ روز، با این موقعیتی که هیچ گناه و قصوری در اتفاق افتادنش نداشته، میجنگد. امدادگرها و ... نیز میجنگند و در انتها، فقط این قاب باقی میماند که شمایلِ مطلقی از معصومیتِ این صورتِ بیگناهاست و چشمانی ویرانگر.
◾️ «فرانک فورنیر»، عکاسِ این عکس میگوید: "من کاری به غیر از نگه داشتن دوربین انجام ندادم".
میگویند قبر اومیرا تبدیل به یک مکان زیارتی شده است. عدهای او را یک قدیس می دانند.
🎥 مستند مرتبط «آیا خدا مسئول شرور است؟» را در اینجا تماشا کنید.
🌾@masoudriyahii
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
[عکس ضمیمه را مشاهده کنید]
✍️ مسعود ریاحی
◾️موقعیتهایِ کافکایی، غلبهی سهمگینِ «بیرون» بر انسانِ درونِ آن موقعیتاند؛ گیر افتادن در وضعیتی اند که قربانی، تقصیری در گیر افتادن ندارد. رنجِ بیزبانی است، موقعیتهای کافکایی. نه اراده مهماست و نه خوشبین بودنِ به جهان و فرستادنِ انرژیِ مثبت به آن و چنین حرفهایی. کافکا، از وضعیتی سخن میگوید که محاکمه و مجازات، به دنبالِ محکوم میگردند، و نه برعکس. ابتدا، محاکمه رُخ میدهد و بعد، محکوم، باید به دنبالِ قصور بگردد که چرا چنین شد؟
◾️فردِ درونِ این عکس؛ امیرا سانچز، دخترِ ۱۳ سالهی کلمبیایی، از ۱۳ نوامبر سال ۱۹۸۵، به مدتِ ۳ روز، در چنین موقعیتِ بیزبانییی گیر میافتد. کوه آتشفشانی «Nev ado del Ruiz » که دهانهاش پوشیده از برف بوده و حدود ۱۰۰ سال خاموش، در شب ۱۳ نوامبر فَوَران میکند و گدازهها، باعث آب شدن برفها میشود و سیل ویرانگری به راه میافتد و نزدیک به ۳۰۰۰ تن کشته میشوند ولی امیرا سانجز، زنده میمامند تا اینگونه به دوربین زل بزند و نگاهش تکان بدهد هرآنکه را که به این عکس، نگاه خواهد کرد تا ابد.
◾️بعدها که این عکس منتشر میشود، خیلیها با دیدناش، به عکاس و امدادگرها و زمین و زمان، فحش دادهاند که چرا کاری نکردهاند، چرا مردنِ امیرا را تماشا کردهاند.
◾️امیرا، ۳ روز را به همین شکل میگذراند، امدادگرها نمیتوانند درش بیاورند. میگویند پاهایش بین آهنها و گل و لایِ سنگین گیرکرده و باید بریده شوند ولی نمیتوانند زیر آب بروند و چنین کنند، گل، همهجا را پوشانده. خالی کردن آبهای اطراف هم نیازمند تجهیزاتی بوده که صعبالعبور بودن منطقه چنین اجازهای را نمیداد، هرچه تلاش میکنند بیرون بکشندش هم نمیشود. بدنِ امیرا، در این مدت، رو به بیماری و زخم میرود. امدادگرها ناتواناند از نجات و اینگونهست که «تراژدی»در کاملترین و مطلقترین شکلاش، جلویِ چشمِ همه رخ میدهد.
امدادگرها در این مدت، آب و غذایش میدهند و با او حرف میزنند که ترساش کم شود. همراهش میگریند، سرانجام امیرا، بعد از ۳ روز، مقاومت، میمیرد.
◾️ این عکسِ لحظاتی قبل از مرگِ اوست. گویی قدیسی از آب بیرون زده و دارد به جهان نگاه میکند. معصومیت، هرچه تلاش میکند، دلیلی برایِ تبرئه پیدا نمیکند و تراژدی، قهرمان را از جهان و نه قصهی روی صحنهی تئاتر میگیرد تا همه فقط بترسند. ترسی که از تراژدی پدید میآید، اگر به خاطر صحنهآرایی و آرایش نمایش باشد، ارزشی ندارد. آن ترسی ارزش دارد که برآمده از ترکیب رویدادهای داستان باشد که حتی اگر کسی نتوانست نمایش را ببیند، فقط با شنیدن آن بترسد.
◾️ تراژدی، از ناتوانی انسان دربرابرِ سرنوشت سخن میگوید و کافکا از موقعیتهایی که «قربانی» بیگناه را میبلعند. امیرا، هر دویِ اینها را دارد. ۳ روز، با این موقعیتی که هیچ گناه و قصوری در اتفاق افتادنش نداشته، میجنگد. امدادگرها و ... نیز میجنگند و در انتها، فقط این قاب باقی میماند که شمایلِ مطلقی از معصومیتِ این صورتِ بیگناهاست و چشمانی ویرانگر.
◾️ «فرانک فورنیر»، عکاسِ این عکس میگوید: "من کاری به غیر از نگه داشتن دوربین انجام ندادم".
میگویند قبر اومیرا تبدیل به یک مکان زیارتی شده است. عدهای او را یک قدیس می دانند.
🎥 مستند مرتبط «آیا خدا مسئول شرور است؟» را در اینجا تماشا کنید.
🌾@masoudriyahii
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
Telegram
📚تفکر انتقادی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مستند_تماشا_کنید
🎥 مستند #آیا_خدا_مسئول_شرور_است؟
🖋#ترجمه
🔹قسمت اول: گفتگو با راجرز دین زیمرمن، فیلسوف دین
🔻راجرز دین زیمرمن: هرکسی که به خدای خوب معتقد است باید بیاندیشد که جهان بسیار بزرگتر از آن است که به نظر می رسد، به نحوی که ما توانا به درک آن نیستیم، اما میتوانیم تلاش کنیم که آن را بفمهیم، به وسیله فکر به اینکه، خدا نیز همراه ما رنج می کشد. اما فکر می کنم که در نهایت، نحوه رنج کشیدنِ خدا برای ما به شکل غریبی رازآلود باقی می ماند که این میتواند به عنوان دلیلی قابل توجه و تبیین کنندهی چرایی عدم اعتقاد مردم به خدا عنوان شود.
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
🎥 مستند #آیا_خدا_مسئول_شرور_است؟
🖋#ترجمه
🔹قسمت اول: گفتگو با راجرز دین زیمرمن، فیلسوف دین
🔻راجرز دین زیمرمن: هرکسی که به خدای خوب معتقد است باید بیاندیشد که جهان بسیار بزرگتر از آن است که به نظر می رسد، به نحوی که ما توانا به درک آن نیستیم، اما میتوانیم تلاش کنیم که آن را بفمهیم، به وسیله فکر به اینکه، خدا نیز همراه ما رنج می کشد. اما فکر می کنم که در نهایت، نحوه رنج کشیدنِ خدا برای ما به شکل غریبی رازآلود باقی می ماند که این میتواند به عنوان دلیلی قابل توجه و تبیین کنندهی چرایی عدم اعتقاد مردم به خدا عنوان شود.
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
#معرفی_کتاب
خدا بزرگ نیست
✍️ کریستوفر هیچنز
📺 قرائت فصل ۹ کتاب (قرآن اقتباسی از افسانههای یهودی و مسیحی) با صدای خود کریستوفر هیچنز و زیرنویس فارسی (اینجا)
📚 فایل کتاب برای دانلود (اینجا)
فصل های کتاب:
۱- آغازی ملایم
۲- کشتارهای دینی
۳- گریز کوتاهی به داستان خوک (یا بیزاری ملکوت از خوک)
۴- پیرامون سلامتی و تندرستی (و زهر آگینی دین برای آن)
۵- ادعاهای متافیزیکی دروغین دین
۶- استدلالهای برهان نظم یا طراحی هوشمند
۷- وحی: کابوس عهد «عتیق»
۸- عهد «جدید»: متجاوزتر شدن اهریمن عهد «عتیق»
۹- قرآن اقتباس از افسانههای یهودی و مسیحی
۱۰- یاوه بودن و چرندیات معجزه و رد جهنم
۱۱- نشانههای پست خاستگاه (آغاز خراب و مخدوش دین)
۱۲- پس درآمد: چگونگی پایان یافتن دین
۱۳- آیا دین سبب کردار بهتری در آدمیان شده است؟
۱۴- هیچ راهکار «شرقی»ای هم در پیش رو نداریم.
۱۵- دین، کفاره گناه آدم و حوا
۱۶- آیا دین سواستفاده از کودکان نیست؟پپپپپ
۱۷- انکار پیشبینی شده (آخرین «سوژه» نومیدانه بر ضد سکولاریسم)
۱۸- سیرتی نابتر (استواریِ خرد)
۱۹- پایان سخن (نیاز به بازاندیشیِ نوین و تازه)
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
خدا بزرگ نیست
✍️ کریستوفر هیچنز
📺 قرائت فصل ۹ کتاب (قرآن اقتباسی از افسانههای یهودی و مسیحی) با صدای خود کریستوفر هیچنز و زیرنویس فارسی (اینجا)
📚 فایل کتاب برای دانلود (اینجا)
فصل های کتاب:
۱- آغازی ملایم
۲- کشتارهای دینی
۳- گریز کوتاهی به داستان خوک (یا بیزاری ملکوت از خوک)
۴- پیرامون سلامتی و تندرستی (و زهر آگینی دین برای آن)
۵- ادعاهای متافیزیکی دروغین دین
۶- استدلالهای برهان نظم یا طراحی هوشمند
۷- وحی: کابوس عهد «عتیق»
۸- عهد «جدید»: متجاوزتر شدن اهریمن عهد «عتیق»
۹- قرآن اقتباس از افسانههای یهودی و مسیحی
۱۰- یاوه بودن و چرندیات معجزه و رد جهنم
۱۱- نشانههای پست خاستگاه (آغاز خراب و مخدوش دین)
۱۲- پس درآمد: چگونگی پایان یافتن دین
۱۳- آیا دین سبب کردار بهتری در آدمیان شده است؟
۱۴- هیچ راهکار «شرقی»ای هم در پیش رو نداریم.
۱۵- دین، کفاره گناه آدم و حوا
۱۶- آیا دین سواستفاده از کودکان نیست؟پپپپپ
۱۷- انکار پیشبینی شده (آخرین «سوژه» نومیدانه بر ضد سکولاریسم)
۱۸- سیرتی نابتر (استواریِ خرد)
۱۹- پایان سخن (نیاز به بازاندیشیِ نوین و تازه)
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
خدا بزرگ نیست - کریستوفر هیچنز.pdf
3.2 MB
#بخوانید
📚 #کتاب «خدا بزرگ نیست»
✍️ کریستوفر هیچنز
📺 قرائت فصل ۹ (قرآن اقتباسی از افسانههای یهودی و مسیحی) با صدای خود کریستوفر هیچنز و زیرنویس فارسی (اینجا)
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
📚 #کتاب «خدا بزرگ نیست»
✍️ کریستوفر هیچنز
📺 قرائت فصل ۹ (قرآن اقتباسی از افسانههای یهودی و مسیحی) با صدای خود کریستوفر هیچنز و زیرنویس فارسی (اینجا)
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
#معرفی_کتاب
📸 برشی از کتاب «خدا بزرگ نیست»
✍️ کریستوفر هیچنز
📺 قرائت فصل ۹ (قرآن اقتباسی از افسانههای یهودی و مسیحی) با صدای خود کریستوفر هیچنز و زیرنویس فارسی (اینجا)
📚 فایل کتاب برای دانلود (اینجا)
🌾@Tafakor_e_Enteghadi
📸 برشی از کتاب «خدا بزرگ نیست»
✍️ کریستوفر هیچنز
📺 قرائت فصل ۹ (قرآن اقتباسی از افسانههای یهودی و مسیحی) با صدای خود کریستوفر هیچنز و زیرنویس فارسی (اینجا)
📚 فایل کتاب برای دانلود (اینجا)
🌾@Tafakor_e_Enteghadi