استراتژی قیام
1.43K subscribers
909 photos
1.53K videos
23 files
1.62K links
🔸آموزش‌های مسعود رجوی برای نسل جوان
پیام‌ها و سخنرانی‌ها

ادمین تماس:
@Yasser_2022
اینستاگرام
instagram.com/strategyghiam
Download Telegram
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️

🔸مبارزه چيست؟
🔹مجاهدين در ايران، نخستين گروه سياسي مسلماني بودند كه 60سال پس از انقلاب مشروطه، در پي سلسله شكستهاي اين انقلاب كه پياپي مقهور ارتجاع و ديكتاتوري مي‌شد، به‌مبارزه انقلابي و علمي و مكتبي روي آوردند. محمد حنيف بنيانگذار مجاهدين از اين‌جا آغاز كرد. در سال1344، مبارزه مكتبي مترادف همان مبارزه تئوريك و ايدئولوژيك بود. بگذريم كه كلمه مكتب را هم بعداً خميني مانند بسياري كلمات ديگر از مجاهدين دزديد و لوث و ذبح كرد.
من در ارديبهشت1346 به عضويت مجاهدين درآمدم، كه در آن زمان هيچ نامي نداشتند و در محاورات، در مورد خودشان فقط از كلمه «سازمان» استفاده مي‌كردند. دوستي داشتم به نام حسين روحاني كه در دانشكده كشاورزي كرج درس مي‌خواند. او هم در تهران و هم در مشهد، به من سرمي‌زد و گاه هردو در يك محفل سياسي و مذهبي آن روزگار شركت مي‌كرديم كه در شبهاي جمعه از دانشجويان و دانش‌آموزان مبارز تشكيل مي‌شد.
بعدها فهميدم كه او قصد عضوگيري مرا داشته و از مدتي قبل به‌عنوان «رابط» عمل مي‌كرده است. البته من نمي‌دانستم به‌دنبال چيست چون گاهي وقتها سؤالهاي خيلي ريزي از من مي‌كرد يا به خانه‌مان مي‌آمد تا خوب مرا بشناسد.
در آن زمان محافل گوناگوني در همه‌جاي ايران ازجمله شهر مشهد وجودداشت. قبل از عضويت در مجاهدين، عمده وقت ما در همين محافل يا به‌خواندن كتابهاي مختلف مي‌گذشت. منظورم اساساً محافل روشنفكري است كه مضمون مشترك همة آنها مخالفت با حكومت و ديكتاتوري شاه بود.
از سال42 و43 در كانون نشر حقايق اسلاميكه آقاي محمدتقي شريعتي پدر دكتر علي شريعتي آن را اداره مي‌كرد، با شهداي بزرگ فدايي، مسعود‌احمدزاده و اميرپرويز پويان آشنا شده‌بودم و تقريباً هم‌دوره بوديم. پويان در دبيرستان فيوضات تحصيل مي‌كرد كه ديواربه‌ديوار دبيرستان ما(دبيرستان شاهرضا) بود. بعدها مسعود احمدزاده و پويان قهرمانان خلق و پرچمداران پيشتاز سازمان چريكهاي فدايي شدند.
دوستي ما تا اواخر سال1348 در زمان دانشجويي در دانشگاه تهران ادامه يافت. ساعتها قدم مي‌زديم و بحث و گفتگو مي‌كرديم و گاهي هم بحث را در چايخانه دانشكده علوم ادامه مي‌داديم. فدايي بزرگ مسعود احمدزاده، دانشجوي رياضي در دانشكده علوم بود. بعد از سال48 ديگر يكديگر را نديديم. به‌نظرم اشتغالات طرفين در سازمانهايشان فرصتي براي اين‌كار باقي نمي‌گذاشت. آخرين بار مسعود احمدزاده را در اواخر سال1350 در ميني‌بوسي ديدم كه مشتركاً ما و او را از سلولهاي اوين با دستهاي بسته به دادرسي ارتش براي محاكمه مي‌برد. ديدم كه هم‌چنان فكور و سرفراز در رديف اول نشسته و در محاصره ماموران ساواك فقط مي‌توانستيم با نگاه و تكان‌دادن سر با هم صحبت كنيم…
جوانان مبارز آن روزگار، در نخستين سالهاي دهه40 به‌راستي تشنه‌كام مبارزة انقلابي بودند. تشنه‌كام سرنگون‌كردن رژيم شاه بودند. از سالهاي1335تا1345 وقايع زيادي در ايران و جهان اتفاق افتاده‌بود. جنگ سوئز و پيروزي جمال عبدالناصر، انقلاب الجزاير، كودتاي عبدالكريم قاسم و واژگوني سلطنت در عراق، انقلاب كوبا و ويتنام و نهضتهاي آزاديبخش از آمريكاي لاتين تا آفريقا، هر يك تاثيرات خود را در بيداري و برانگيختگي نسل بعد از مصدق در ايران داشتند. رژيم شاه هم جز در روزهاي 28مرداد كه مي‌خواست شكست مصدق را يادآوري كند، اصولاً خوش نداشت اسمي از مصدق ببرد تا نسل ما چيزي از مصدق نداند. سياست روز به فراموشي‌سپردن مصدق بود.
يك روز كه پدرم در خانه نبود من پوشه اوراق و اسناد اختصاصي او را كه دور از دسترس ما در بالاترين طبقه قفسه كتابهايش، البته پشت كتابها مي‌گذاشت و كنجكاوي مرا جلب كرده بود، با استفاده از يك چارپايه كه زيرپايم گذاشتم، برداشتم. توي اين پوشه انواع و اقسام نامه‌ها بود كه يكي از آنها خيلي توجه مرا جلب كرد. تاريخش فروردين سال1331يا1332 بود. يك كارت به‌امضاي دكتر محمد مصدق بود كه در آن از اين‌كه پدرم 50تومان پول خريد لباس عيد برادران بزرگتر مرا براي مصدق فرستاده، تقدير و تشكر كرده بود و اولش هم نوشته بود: نامه گرامي عزّ وصول بخشيد…
از ديدن اين كارت و مفاد آن مثل برق‌گرفته‌ها شده‌بودم و انگار به‌راز بسيارمهمي پي‌برده باشم، در پوست نمي‌گنجيدم اما اين دستبردزدن به پوشة اختصاصي پدرم را هيچ‌وقت از ترس جرأت نكردم به خودش بگويم!
منظورم از نقل اين خاطرات براي شما اين است كه فضاي بچه‌هاي آن روزگار را دريابيد كه دربه‌در دنبال يك چيزي مي‌گشتند كه خودشان هم نمي‌دانستند چيست؟ ولي گمشده‌يي داشتند كه بعدها فهميدم اسمش ايران و آزادي است.
@Strategy_gh
شهيد بزرگوار خودمان منصور بازرگان، برادر بزرگتري به‌نام ناصر داشت كه بعد از وقايع 15خرداد42 از تهران برگشته بود و براي ما گفتني زياد داشت. از طريق او فهميدم كه يك مهندس بازرگان هست كه مخالف رژيم است و يك آيت‌الله طالقاني، كه ارادتمند هردو آنها شدم. خودم هم نمي‌دانم به چه‌دليل از آن‌روز به‌خودم ردة عضويت در نهضت آزادي ايران دادم! بعد هم عكسها و جزوات آنها را پيداكردم و مخفيانه در دبيرستانها به‌طرق مختلف پخش مي‌كردم تا روزي كه رئيس دبيرستان بو برد و گوشم را كشيد. وقتي در سال43 دكتر شريعتي از فرانسه برگشت، نمي‌دانيد كه براي ما چه ارمغاني بود و ساعتها و ساعتها كلاسهاي درس شريعتي در دانشكده ادبيات درمشهد مي‌رساندم. اما باز هم يك چيز كم بود كه بعدها فهميدم اسمش سازمان و تشكيلات است.
خانه شاعر، نعمت ميرزازاده م.آزرم كه شهرت سراسري پيدا كرد، در كوچه يدالله شهر مشهد، يكي ديگر از محافل دايمي ما در آن زمان بود. همه زحمات پذيرايي اين خانه هم از شب تا صبح به‌عهدة «رؤياخانم» همسرمرحوم او بود. «رؤياخانم» در همان حال درس هم مي‌خواند تا دوره متوسطه را تمام كند و من درحالي‌كه خودم مشغول آمادگي براي كنكور ورود به‌دانشگاه بودم به‌خواست شاعر، به ايشان رياضيات دبيرستاني درس مي‌دادم.
شاعر نامدار، اسماعيل خويي را هم اولين بار در همين سالها كه تاريخ آن يادم نيست، در خانة ميرزازاده ديدم. تازه دكتراي فلسفه‌اش را از انگلستان گرفته و برگشته بود. با پويان و شماري ديگر از دوستان، شب تا صبح در خدمت اسماعيل خويي بوديم و من كه قصد تلمذ داشتم، سؤالم اين بود كه «آقاي دكتر، تعريف خوب و بد چيست؟».
خويي گفت: كانت در اين زمينه مي‌گويد «تنها ارادة نيك، نيك است».‌
در دو سال آخر دبيرستان، در دبيرستان دانش بزرگ‌نيا، يك معلم ادبيات داشتيم به نام آقاي بازرگاني، كه انسان بسيار شريف و معتقدي بود. كتابهاي رسمي درس فارسي را قبول نداشت و به‌جاي آن به ما گلستان و بوستان تدريس مي‌كرد و از همان‌ها هم امتحان مي‌گرفت. هر ماه هم يك ليست از كتابهاي خواندني در زمينه‌هاي مختلف به ما مي‌داد كه خودمان برويم آنها را پيداكنيم و بخوانيم. از آقاي بازرگاني بسياري چيزها آموختم. انشاي بچه‌ها را هم شب به خانه مي‌برد و تصحيح مي‌كرد و هركدام را با يك زيرنويس به ما برمي‌گرداند. يك‌بار زير انشاي من نوشت: اميدوارم نمونه‌يي از مردان راه حق بشويد…
از اين‌كه آقاي بازرگاني چنين چيزي نوشته بود تكان خوردم. به‌همين خاطر در ماه رمضان سال1343 دعايم پيوسته اين بود كه: خدايا مرا وارد يك جمع ذيصلاحي بكن كه بتوانم كاري بكنم و وظيفه‌يي انجام بدهم. خدا اين خواسته را دوسال‌ونيم بعد اجابت كرد و وارد «سازمان» حنيف شدم و بعدها فهميدم نقشش «رهبري» است. به‌راستي او برجسته‌ترين رجل انقلابي معاصر بود.
اما در مشهد به‌توصيه آقاي بازرگاني، دبير ادبيات مدرسه علوي به‌نام آقاي دكتر ركني هم قبول كرد كه من هفته‌يي يك ساعت به‌خانة ايشان بروم و در خدمتش قرآن و مقداري تاريخ اسلام بياموزم. نمي‌دانيد كه اين يك‌ساعت در هفته چقدر برايم مغتنم بود. ازطرف‌ديگر، آقاي بازرگاني مرا موظف كرد كه بايد براي دبيرستانهاي ديگر هم كه ايشان ادبيات تدريس مي‌كرد «كنفرانس» بدهم. از آقاي بازرگاني پرسيدم كنفرانس يعني چي؟ گفت يعني اين‌كه اول خودت مي‌روي و خوب مطالعه مي‌كني و خوب مي‌فهمي كه موضوع چيست و بعد در مورد همان موضوع، من دو ساعت زمان تدريس خودم را به تو مي‌دهم كه بيايي در دبيرستانهاي فردوسي و ابومسلم، همان موضوع را براي بچه‌ها سخنراني كني. به‌شرط اين‌كه هرچه را كه مي‌گويي كتاب و منبع آن را هم نشان بدهي. عين آن‌چه را هم كه مي‌تواني استناد و ثابت كني بگو و كم و زياد نگو…
گفتم آقاي بازرگاني، من مي‌ترسم، بچه‌ها مي‌خندند و هيچ‌كس گوش نمي‌كند. آقاي بازرگاني گفت، نترس من خودم ته كلاس مي‌نشينم و اگر هم ايراد و اشكالي در كار شما بود بعداً مي‌گويم.
در جريان همين چيزهايي كه اسمش را آقاي بازرگاني كنفرانس گذاشته بود، دوستان زيادي در ساير دبيرستانها پيداكردم و فهميدم كه آنها هم عيناً مثل خودم هستند. مي‌خواهند يك‌كاري بكنند ولي نمي‌دانند چطور و چگونه؟

@Strategy_gh
Audio
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
فایل صوتی:
🔉🔸مبارزه چيست؟
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️

🔸اولین روز عضویت من در سازمان
در ارديبهشت سال46 در دانشگاه تهران، تظاهرات اعتراض به شهريه شروع شد و منهم خودم را قاطي كردم. چند روز كه گذشت، يك شب كه به كوي دانشگاه برگشتم، يادداشت همان «رابط» را ديدم كه از زير در داخل اتاق انداخته‌بود و مي‌گفت كه امروز سه‌بار به دنبال من آمده و نبودم و فرداظهر در ميدان فوزيه در انتظارم است.
روز بعد 6-7ساعت راه رفتيم و قدم زديم و او مي‌خواست مرا قانع كند كه توي تظاهرات زياد خودم را نشان ندهم تا شناسايي نشوم. ولي من قانع نمي‌شدم. آخرسر گفت پس چنددقيقه صبركن، من بايد زنگي بزنم و برگردم. احساس كردم ناگفته‌يي دارد و شايد مي‌خواهد از كسي اجازه بگيرد. مدتي بعد برگشت و با لحني كه بسيار جدي شده‌بود، موضوع «سازمان» را با من درميان‌گذاشت. از اين لحظه به‌بعد ديگر هيچ چيز يادم نيست، فقط مي‌دانم كه انگار بال‌درآورده‌باشم. احساسم اين بود كه همان چيزي را كه مي‌خواستم و براي آن دعا مي‌كردم خدا پذيرفته است.
فقط يك سؤال كردم كه آيا «مهندس»بازرگان و آقاي طالقاني هم هستند؟
او كه خودش هم نمي‌دانست، گفت: ببين، از حالا به‌بعد ديگر يك عضو «سازمان» از اين سؤالها نمي‌كند، تو اصلاً چكارداري كه كي هست و كي نيست…؟
ديدم كه واقعاً درست مي‌گويد و ديگر از اين سؤالها نكردم. اما از آن لحظه به‌بعد همه‌چيز يك‌مرتبه عوض شد. انگار به راهي«پرستاره» كشانده‌شدم و در «زورقي» نشستم «ز عاجها، ز ابرها، بلورها» تا امروز كه نزديك 43سال است بهاي آن چه رنجها، چه خونها، و چه فراقها و شكنجه‌هاست.
اكنون به‌طور نسبي معني اين آيه قرآن را مي‌فهمم كه چرا خدا از روز اول به‌روندگان اين راه، بي‌هيچ پرده‌پوشي، گفته‌است: پيوسته در دار و ندار و در جانهاي خود به‌آزمايش كشيده مي‌شويد، از آنان كه دعاوی مشابه خودتان دارند و قبل از شما به آنها كتاب داده‌شده و از منكران راه اذيت و آزار بسيار خواهيد ‌ديد، اما اگر پايداري كنيد، اگر دچار انحراف نشويد و پرهيزكار باقي بمانيد، اين نقش تعيين‌كننده خواهد داشت.
لَتبلَونَّ في أَموَالكم وَأَنفسكم وَلَتَسمَعنَّ منَ الَّذينَ أوتوا الكتَابَ من قَبلكم وَمنَ الَّذينَ أَشرَكوا أَذًي كَثيرًا وَإن تَصبروا وَتَتَّقوا فَإنَّ ذَلكَ من عَزم الأمور‌

@Strategy_gh
Audio
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
فایل صوتی:
🔉🔸اولین روز عضویت من در سازمان
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️

🔸درس اول
اولین آموزش ما در سازمان مجاهدین مقاله‌یی بود تحت عنوان «مبارزه چیست؟»
پاسخ این بود كه مبارزه قبل از هر چیز یك علم است. دانش تغییر سیاسی و اجتماعی است. باید آن را با قانونمندیهایش آموخت وگرنه اظهارنظركردن بی‌حساب و كتاب، موضع‌گیری دیمی یا عكس‌العملی راه به‌جایی نمی‌برد.
مانند علم طب، كه البته هركسی می‌تواند در مورد هر بیماری و عارضه‌یی اظهارنظر كند. می‌تواند دارو و درمانی را تجویز كند. اما طبیب عمومی باید پس از دوره ابتدایی و متوسطه، هفت‌سال پزشكی بخواند. طبیب متخصص، بسته به‌نوع تخصص، چندسال اضافه هم لازم دارد. بعد تازه نوبت تجربه‌اندوزی عملی است.
كسی كه پزشكی نخوانده و تخصص لازم را ندارد، چه بسا بیماری را تشخیص ندهد یا تشخیص او سراپا اشتباه باشد. چیزی را بزرگ كند و چیزی را كه خطرناك است نادیده بگیرد. در هر قدم در معرض این است كه دچار اشتباه شود و تشخیصی بدهد كه مشابه او را دیده اما در واقع مشابه نیست و چیز دیگری است. پزشكان متخصص به تشخیص فردی خودشان هم اكتفا نمی‌كنند بلكه در موارد خطرناك شورای پزشكی است كه تعیین تكلیف می‌كند.
می‌بینید، به‌محض این‌كه موضوع خطیر و حساسی مانند جراحی قلب یا مغز یا جراحی‌كردن یك غدة سرطانی مطرح می‌شود، آن‌وقت دیگر همه می‌دانند كه همین‌طوری نمی‌شود دارو و درمان تجویز كرد یا به جراحی پرداخت. طبیب متخصص خودش هم به‌سادگی دست‌به‌كار نمی‌شود، ابتدا انواع و اقسام آزمایشها و عكسبرداری را انجام می‌دهد. بارها معاینه می‌كند. قبل از عمل جراحی آماده‌سازیهای همه‌جانبه آن را انجام می‌دهد و بعد از آن هم بیمار را تحت نظر دارد و بسته به وضعیت تدابیر و درمانهای مختلف را به‌كار می‌گیرد.
تازه این‌ها همه برای مراقبت از جان یك بیمار است، چه رسد به جامعه با همه پیچیدگیها و مشكلات و طرفهای متعدد و مختلف و خون و خونریزی و شكنجه و سركوب…
هرچند كه به‌عمد ساده‌سازی و مقایسه می‌كنم اما می‌خواهم بگویم كه مبارزه هم مثل علوم پزشكی، نفرات حرفه‌یی و سازمان كار تخصصی خود را می‌خواهد. آیا كسی می‌تواند بدون این‌كه دانشجوی حرفه‌یی پزشكی باشد، دكتر بشود؟ خیر. دانشجوی غیرحرفه‌یی طب مفهومی ندارد و از او طبیب متخصص ساخته نمی‌شود. مگر می‌شود كه اگر من دانشجوی پزشكی هستم، هرازگاهی كه وقت كردم، سری به دانشكده بزنم و كتابی را ورق بزنم و بعد بتوانم دكتر حاذقی بشوم؟ نه، این نمی‌شود.
بنابراین مبارزه سیاسی، یك علم است، افراد حرفه‌یی و سازمان كار حرفه‌یی خودش را می‌خواهد تا به‌هدف مورد نظر دست‌پیداكند. به‌عنوان مثال یك وقت هست كه ما فقط می‌خواهیم یك مقاله انتقادی بنویسیم، یا یك نشریه منتشر كنیم، یا در انتخاباتی در فضای دموكراتیك شركت كنیم. اما یك وقت هست كه می‌خواهیم رژیم ولایت ‌فقیه را سرنگون كنیم. در این صورت همه‌چیز فرق می‌كند از افرادش تا آموزش و آماده‌سازی آنها، از نوع و جنس تشكیلاتش تا مناسبات اعضای این تشكیلات با یكدیگر برای انجام این ماموریت، از شعارها و برنامه‌شان گرفته تا آلترناتیو و استراتژی و تاكتیكهایی كه ارایه می‌دهند…

@Strategy_gh
Audio
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
فایل صوتی:
🔉🔸درس اول
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️

🔸شناسایی دشمن
برای سرنگون‌كردن رژیم ولایت ‌فقیه، قبل از هرچیز باید آن را شناخت و تعریف كرد و كاركردها و خصوصیات ویژه آن‌را دریافت. اگر این كار را نكنیم معلوم نیست چگونه باید با او برخورد كرد؟
حالا در نظر بگیرید كه با یك آدم مرض‌داری مواجه هستیم كه ادعا دارد:
ـ سالم‌ترین و آزادترین و با ثبات‌ترین و «انقلابی‌ترین فرد جهان است، آیت‌الله خمینی»!
ـ قولنج «اسلام» گرفته و می‌گوید فقط دردش، اسلام است!
ـ مستمر جیغهای ضداستكباری و ضدامپریالیستی می‌كشد و هر كس را كه به سراغش می‌آید، یا خرده‌یی بر او می‌گیرد متهم می‌كند كه عامل آمریكاست.
ـ سالها نعره «قدس قدس از طریق كربلا» سر می‌دهد اما سر از «ایران‌گیت» در می‌آورد!
ـ می‌گوید «اقتصاد مال خر است» اما در همان سال اول بازاریهای باند او بالاترین سود نامشروع تاریخ ایران را به‌مبلغ 120میلیارد تومان به‌پول آن زمان یعنی بیش از 12میلیارد دلار بالا می‌كشند.
ـ به‌نحوی مافوق تصور، دروغ می‌گوید، تقلب می‌كند، و همه كلمات و مفاهیم را از انقلاب و مستضعفین گرفته تا انقلاب فرهنگی و دفاع مقدس و انتخابات، قلب و واژگونه می‌كند. آن‌قدر كه حتی همسفرها و هم‌سفره‌های قبلی خودش هم می‌گویند بین 22تا32میلیون برگه رأی مازاد بر نیاز در انتخاباتش چاپ زده است.
ـ از زیرزمین ادارات تا مساجد و طلبه‌خانه‌ها را به زندان و شكنجه‌گاه تبدیل می‌كند.
ـ بسا فراتر از هر دیوانه‌یی كه در دیوانه‌خانه‌های زمین و زمان یافت شود، می‌گوید: دارای ولایت مطلقه «بر‌ دنیاست و آن‌چه در دنیاست، اعم از موجودات زمینی و آسمانی و جمادات و نباتات و آن‌چه كه به‌نحوی به‌زندگی جمعی و انفرادی انسانها ارتباط دارد».
هر كس را هم كه این را قبول نداشته باشد، از هم می‌ درد و می‌كشد و قتل‌عام می‌كند.
هرازگاهی هم یك نفر از جنس و سنخ خودش می‌آید كه او را «مدره» و «اصلاح» كند، اما بعد معلوم می‌شود كه یارومثل خاتمی نوع «آرایش»‌شده خودش بوده است.
تو را به خدا بدون این‌كه برچسب بزنید و مبالغه كنید، «نه یك كلمه بیشتر و نه یك كلمه كمتر» به ما بگویید كه این چه موجودی و چه رژیمی است و چه نام دارد؟
بله، این رژیم خمینی است، رژیم ولایت ‌فقیه است.
27سال پیش، در جمع‌بندی نخستین سال مقاومت در تابستان سال1361 در مورد این رژیم مطالبی گفته‌ایم كه تلاش می‌كنم خلاصه آن را برایتان بگویم.
به پشت جلد این كتاب نگاه كنید نوشته است:
«صرفنظر از پیامها و ابعاد اخص ایدئولوژیك مجاهدین، فقط به‌ذكر این نكته قناعت می‌كنم كه وقتی مقاومت ما پیروز شود، یكی از بزرگترین موانع انقلابات معاصر و بلكه مهمترین عامل انحراف و اضمحلال آنان كه همانا تجاوز به حریم مقدس ”آزادی“ تحت انواع و اقسام بهانه‌ها است ازمیان برداشته‌می‌شود. آری، اگر در انسان‌شناسی توحیدی، كرامت بنی‌نوع ما نهایتا در ”اختیار و آزادی“ اوست، احیای مقوله آزادی همانا احیای بشریت و انقلابات مغلوب است».

@Strategy_gh
Audio
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
فایل صوتی:
🔉🔸شناسایی دشمن
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️

🔸ویژگی تاریخی و طبقاتی رژیم
ما از همان روز به‌قدرت‌رسیدن خمینی، پایگاه طبقاتی او را خرده‌بورژوازی سنتی و رژیمش را به‌لحاظ سیاسی مادون سرمایه‌داری ارزیابی می‌كردیم.
از نظر تاریخی، نیروی پشتوانه خمینی، ‌نیروهای عقب‌مانده و بیرون‌كشیده‌شده از اعماق تاریخ جامعه ما بودند، با صبغه خشك‌اندیشانه، ‌متظاهر و ریاكارانه و فرمالیستی مذهبی. مثل غولی كه سالیان سال در بند و به‌زنجیر كشیده‌شده و حالا آزاد شده‌باشد.
سابقه تاریخی این دارودسته ‌كه خودشان هم پنهان نمی‌كنند، به امثال كاشانی و مشروعه‌خواهانی نظیر شیخ‌ فضل‌الله نوری می‌رسد. ‌یعنی همان جریان تاریخی كه در زمان مصدق هم به‌وسیله خود آن بزرگوار «توده- نفتی» نام گرفته بود. آن‌جا هم اجداد افرادی مثل كیانوری با اجداد مرتجعین امروزی علیه مجاهدین، علیه مشروطه‌خواهان و علیه آزادیخواهان متحد بودند. یعنی آنها همیشه یك جریان و در یك طرف طیف بودند. ما و اجداد مبارزاتی‌مان صرفنظر از پایة طبقاتی و چتر ایدئولوژیكی‌خاصمان نظیر مصدق، كوچك‌خان، ‌ستارخان، ‌باقرخان ‌و مجاهدین صدر مشروطه و همه‌ آزادیخواهان آن دوره، ‌در طرف دیگر طیف قرارداشته‌ایم.
پس این یك رژیم ارتجاعی، كهنه، روبه‌عقب، واپسگرا، ازدورخارج و ضدتاریخی است.
فعلاً بر روی محور فلسفی از تبیین آن درمی‌گذریم و به‌تشریح موقعیت اقتصادی-اجتماعی و به جایگاه سیاسی آن كه لاجرم ناشی از موقعیت اقتصادی-اجتماعی آن است اكتفا می‌كنیم.
فعلاً به كمدی-درام تناقض سر و بدنه آن هم از لحاظ سیاسی و از لحاظ اقتصادی- اجتماعی كاری نداریم كه می‌خواهد یك سر مادون سرمایه‌داری به‌نام ولایت ‌فقیه را با انواع سریشم‌ها به بدنه مناسبات سرمایه‌داری بچسباند و تحمیل كند.
منظور من این است كه بتوانیم هر چه ساده‌تر كلمه ارتجاع و ارتجاعی را تعریف كنیم تا روشن باشد كه هدف برچسب‌زدن نیست.
به‌لحاظ تاریخی، برخی طبقات و نیروها مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًً برده‌داری و فئودالیسم عمرشان سرآمده و هیچ عنصر نو و مترقی در آنها نیست و دیگر مطلقاً كهنه، نفی‌شده و ارتجاعی یعنی متعلق به‌گذشته‌اند. در مثَل، می‌توان آنها را به یك ارگانیسم و بدن مرده در مقابل ارگانیسم زنده توصیف كرد. این نیروها در یك نظام اجتماعی معین، در ارتباط با سهمی كه از ثروت اجتماعی می‌برند و نقشی كه در سازمان اجتماعی كار دارند و مالكیتهایی كه از آن برخوردارند، مناسباتی را به نفع خودشان و برای خودشان برقرار می‌كنند. برخی فقط بهره‌كشی می‌كنند، برخی فقط مورد بهره‌كشی قرار می‌گیرند و برخی موضع دوگانه دارند.
این طبقات و نیروها در یك دوره معین تاریخی متولد می‌شوند، سپس مراحل كمی وكیفی رشد خود را طی می‌كنند و سرانجام به نفع نیروی نوتر نفی می‌شوند و میدان خالی می‌كنند. وقتی یك صورت‌بندی اقتصادی و اجتماعی نتواند از پس نیازهای روزافزون جامعه انسانی بر بیاید و حركت به‌جانب مدارج بالاتر تكاملی را تامین كند، دیگر كهنه، ارتجاعی و متعلق به‌گذشته است و «روابطی» را كه ایجاد نموده و مدافع آن است مثل زنجیر به دست و پای حركت جامعه می‌پیچد.
واضح است كه نیروهای كهنه و میرا به‌سادگی از میدان خارج نمی‌شوند و به‌خاطر حفظ مناسبات بهره‌كشانه خود تا مدتها هر چه از دستشان برمی‌آید، انجام می‌دهند.
در بحث اقتصادی- اجتماعی فعلاً به همین میزان اكتفا می‌كنیم. منظور این بود كه روشن باشد بنا بر دیالكتیك اجتماعی برخی اقشار و طبقات در حال زوال و رو به نفی و برخی در حال رشد و رو به‌اثبات هستند. كما این‌كه امروز دیگر از رژیم برده‌داری یا رژیم فئودالی خبری نیست.
بنابراین بحث ما، مشخصاً بر روی محور و صفحه مختصات سیاسی در مورد رژیم ولایت ‌فقیه است.
این رژیم رو به ‌نفی و زوال است، رو به رشد و اثبات نیست.
این رژیم پس‌رونده و پس‌برنده است، پیش‌برنده نیست.
میرنده است، بالنده نیست.
كهنه است، نو و پاسخگوی شرایط و اوضاع و مقتضیات جامعه ایران نیست.
این رژیم از روز اول، مشروعیت تاریخی نداشت زیرا چنان‌كه گفتیم از اعماق تاریخ و از درون عقب‌مانده‌ترین نیروها سر برداشت.
این رژیم از روز اول از نظر مجاهدین مشروعیت ایدئولوژیك هم نداشت و ملغمه‌یی از جاهلیت و ارتجاع بود. اگر در یك منحنی فرضی تاریخی آن‌را به‌عقب برگردانیم، هم‌چنان‌كه خمینی خودش در كشف‌الاسرار نوشته بود، هیچ‌گاه با حاكمان جائر در تعارض ماهوی نیست. در انقلاب مشروطه با شیخ فضل‌الله است. در روز عاشورا در طرف یزید و ابن زیاد قرار می‌گیرد. در بدر و احد، در خدمت سران مرتجع قریش است. تردید نكنید كه در زمان نمرود، ابراهیم را هم به آتش می‌كشد.
اكنون به سراغ مشروعیت خمینی و رژیمش می‌رویم كه به‌طور مقطعی مبتنی بر رأی مردم ایران بود. از روز 30خرداد1360، مشروعیت مقطعی سیاسی خود را هم از دست داده و از جبهه خلق به‌كلی خارج شده است. به‌همین‌خاطر هرگز و هیچ‌گاه حاضر نبوده و نیست كه به انتخابات آزاد، بدون صافیهای شناخته‌شده از قبیل شورای نگهبان ارتجاع و تاریكخانه‌های «تجمیع آرا» حتی در درون خودش، تن بدهد.
این رژیم بر ضد حاكمیت جمهور مردم ایران است. به‌همین‌خاطر باید سرنگون گردد. راه دیگری جز استراتژی سرنگونی وجود ندارد. جز این، هر چه هست، موهوم و غیرواقعی و بازی‌دادن و سردواندن است.
Audio
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
فایل صوتی:
🔉🔸ویژگی تاریخی و طبقاتی رژیم
@Strategy_gh