✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸باز هم خاطراتي از مهندس بازرگان
✅خاتمي به خاطر توجيه اعدام و كشتار و قتل عام مجاهدين و به خاطر همين گونه حمله هاي رذيلانه به بازرگان، سال بعد در كابينه موسوي به وزارت ارشاد و تبليغات گماشته شد. حمله هاي رذيلانه خاتمي به بازرگان در بحبوحه اعدام هاي 5مهر صورت ميگرفت كه قاضي شرع خميني (محمدي گيلاني) ميگفت «در كنار ديوار همانجا آنها را گلوله بزنيد. بدن مجروح اين گونه افراد باغي نبايد به بيمارستان برده شود، بلكه بايد تمام كشته شوند… كشتن به شديدترين وجه، حلقآويز كردن به فضاحت بارترين حالت ممكن و دست راست و پاي چپ آنها بريده شود». لاجوردي هم بدون هرگونه محظور اعلام ميكرد:
«ظرف مدت دوساعت كه از دستگيري ميگذرد، محاكمه پايان مييابد و حكم صادر ميشود و اجرا ميگردد».
اين حرفهاي خاتمي دوباره مرا به ياد بازرگان انداخت. بازرگان در دفاعيات خود در بيدادگاه نظامي شاه در تيرماه1342 ميگفت:
«ما آخرين سنگر دفاع از سلطنت مشروطه و قانون اساسي هستيم. بعد از اين اگر دادگاهي تشكيل شود، با جمعيتي سروكار خواهد داشت كه واقعاً مخالف اين رژيم است». راست گفته بود. 15خرداد1342 به راستي گورستان رفرميسم و «دفاع از سلطنت مشروطه» و «مخالفت قانوني» با ديكتاتوري دست نشانده شاه بود.
- ميگفت:
«نسل حاضر كه ما مؤسسين نهضت آزادي ايران متعلق به آن مي باشيم، در حكم نسل لولا يا مفصل تاريخ ايران بهشمار ميرود. واسطي هستيم مابين نسلهاي قديم ايران كه قرنها بهيك منوال و افكار، راكد و ساكت بودهاند و نسل آيندهيي كه بايد انشاءالله استقرار و استقلال و عظمت پيدا كند».
- اما نقطه اوج بازرگان در اين دادگاه كه ربط آن را به خاتمي بعد خواهم گفت آنجا بود كه مهندس بازرگان گفت:
«پس از واقعه 16آذر1332 در دانشگاه تهران، نامه اعتراضي نوشتيم و به قرارداد كنسرسيوم نفت هم اعتراض كرديم. رئيس وقت دانشگاه، دكتر علي اكبر سياسي، مرا خواست و خصوصي گفت نامه و اعتراض شما و ساير اساتيد چهفايده داشت؟ در جواب رئيس دانشگاه گفتم، خوب ميدانستم كه نتيجه عملي ندارد و جلو قرارداد كنسرسيوم را نخواهد گرفت. اما اين كار را كردم براي آنكه بعدها پسرم كه بزرگ شد نگويد پدرم مرد پفيوز و بيغيرتي بود. نسلهاي بعد ايران نيز وقتي به تاريخ گذشته نگاه ميكنند، مأيوس از نژاد و خون خود نباشند… ما اينكار را كرديم كه در آن روزگار، كه نميدانم 10سال ديگر، 100سال ديگر، ايراني اميدي به خود داشته باشد و شايد حركتي بكند».
لابد ميپرسيد كه حالا بگو ربط اين موضوع با خاتمي چيست؟ جواب را از پسر خاتمي وقتي كه بزرگ شد بپرسيد …
در بحثهاي قبلي، حمايت قوي بازرگان را، در دور دوم نخستين انتخابات مجلس شوراي ملي در رژيم خميني از خودم يادآوري كردم. دو روز بعد خميني او را به شدت زير ضرب گرفت. خميني در سخنراني 18ارديبهشت سال 59 كه از تمام رسانه هاي رژيم پخش شد، در اين باره گفت:
«… بايد به اشخاصی که احتمال انحراف در آنان میرود رأی ندهند…آنکه گفته شود، خوب است به همه گروهها چه چپی و چه انحرافی رأی دهيد که مجلس شورا… جامع همه گروهها باشد، اين يک مطلب غلطی است که منحرفين درست کردهاند تا در مجلس با خدعه شرکت کنند ... ملت به اين مطالب انحرافی گوش فرا ندهد».
اما بازرگان جا نزد و حرفش را پس نگرفت.
- ولي در آستانه 30خرداد، قبل از تظاهرات روز 25خرداد كه جبهه ملي اعلام كرده بود و ضمناً همزمان با سالروز شهادت مجاهد بزرگ رضا رضايي بود؛ خميني به تيغكشي و هياهوي شگفتي براي ممانعت از اين تظاهرات در آستانه يكپايه كردن رژيمش پرداخت. راديو و تلويزيون، خط درميان از مسئولان جريانهاي سياسي كشور ميخواستند كه بيايند در تلويزيون و در برابر درخواست و حكم صريح امام امت! خودشان را تعيين تكليف كنند والا هرچه ديدند از چشم خودشان است. اينجا بود كه متأسفانه بازرگان شايد تحت فشار دوستان ناباب از قبيل همين ابراهيم يزدي، طاقت و قرار از كف داد و به تلويزيون رفت و چيزهايي گفت كه نبايد ميگفت. افسوس…
- آخرين نكته كه نبايد از ذكر آن فروگذار كنم اين است كه بازرگان با همه اينها، و با همه دعواها و اختلافهايي كه داشتيم، تا دي ماه1360 به مجاهدين كمك مالي هم ميكرد اما نميخواست احدي بفهمد. سردار شهيد خلق موسي خياباني در آخرين نامهيي كه قبل از شهادتش به من نوشت به كمك مالي بازرگان و پسر ايشان(عبدالعلي) كه در زندان قصر در سال52 و53 با مجاهدين بسيار نزديك و صميمي بود، اشاره كرده است.
مدتها گذشت تا اينكه همين مطلب را در كتاب يكي از اعضاي نهضت آزادي هم خواندم. نوشته بود:
«سالها بعد- و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي- از خود مهندس بازرگان و ديگران شنيدم که ايشان به مجاهدين در مقاطع گوناگون کمک میکردهاند، خصوصاً کمكهای مالی بسيار، اما به هيچ وجه تظاهری به اين کار نمیکردند»
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸باز هم خاطراتي از مهندس بازرگان
✅خاتمي به خاطر توجيه اعدام و كشتار و قتل عام مجاهدين و به خاطر همين گونه حمله هاي رذيلانه به بازرگان، سال بعد در كابينه موسوي به وزارت ارشاد و تبليغات گماشته شد. حمله هاي رذيلانه خاتمي به بازرگان در بحبوحه اعدام هاي 5مهر صورت ميگرفت كه قاضي شرع خميني (محمدي گيلاني) ميگفت «در كنار ديوار همانجا آنها را گلوله بزنيد. بدن مجروح اين گونه افراد باغي نبايد به بيمارستان برده شود، بلكه بايد تمام كشته شوند… كشتن به شديدترين وجه، حلقآويز كردن به فضاحت بارترين حالت ممكن و دست راست و پاي چپ آنها بريده شود». لاجوردي هم بدون هرگونه محظور اعلام ميكرد:
«ظرف مدت دوساعت كه از دستگيري ميگذرد، محاكمه پايان مييابد و حكم صادر ميشود و اجرا ميگردد».
اين حرفهاي خاتمي دوباره مرا به ياد بازرگان انداخت. بازرگان در دفاعيات خود در بيدادگاه نظامي شاه در تيرماه1342 ميگفت:
«ما آخرين سنگر دفاع از سلطنت مشروطه و قانون اساسي هستيم. بعد از اين اگر دادگاهي تشكيل شود، با جمعيتي سروكار خواهد داشت كه واقعاً مخالف اين رژيم است». راست گفته بود. 15خرداد1342 به راستي گورستان رفرميسم و «دفاع از سلطنت مشروطه» و «مخالفت قانوني» با ديكتاتوري دست نشانده شاه بود.
- ميگفت:
«نسل حاضر كه ما مؤسسين نهضت آزادي ايران متعلق به آن مي باشيم، در حكم نسل لولا يا مفصل تاريخ ايران بهشمار ميرود. واسطي هستيم مابين نسلهاي قديم ايران كه قرنها بهيك منوال و افكار، راكد و ساكت بودهاند و نسل آيندهيي كه بايد انشاءالله استقرار و استقلال و عظمت پيدا كند».
- اما نقطه اوج بازرگان در اين دادگاه كه ربط آن را به خاتمي بعد خواهم گفت آنجا بود كه مهندس بازرگان گفت:
«پس از واقعه 16آذر1332 در دانشگاه تهران، نامه اعتراضي نوشتيم و به قرارداد كنسرسيوم نفت هم اعتراض كرديم. رئيس وقت دانشگاه، دكتر علي اكبر سياسي، مرا خواست و خصوصي گفت نامه و اعتراض شما و ساير اساتيد چهفايده داشت؟ در جواب رئيس دانشگاه گفتم، خوب ميدانستم كه نتيجه عملي ندارد و جلو قرارداد كنسرسيوم را نخواهد گرفت. اما اين كار را كردم براي آنكه بعدها پسرم كه بزرگ شد نگويد پدرم مرد پفيوز و بيغيرتي بود. نسلهاي بعد ايران نيز وقتي به تاريخ گذشته نگاه ميكنند، مأيوس از نژاد و خون خود نباشند… ما اينكار را كرديم كه در آن روزگار، كه نميدانم 10سال ديگر، 100سال ديگر، ايراني اميدي به خود داشته باشد و شايد حركتي بكند».
لابد ميپرسيد كه حالا بگو ربط اين موضوع با خاتمي چيست؟ جواب را از پسر خاتمي وقتي كه بزرگ شد بپرسيد …
در بحثهاي قبلي، حمايت قوي بازرگان را، در دور دوم نخستين انتخابات مجلس شوراي ملي در رژيم خميني از خودم يادآوري كردم. دو روز بعد خميني او را به شدت زير ضرب گرفت. خميني در سخنراني 18ارديبهشت سال 59 كه از تمام رسانه هاي رژيم پخش شد، در اين باره گفت:
«… بايد به اشخاصی که احتمال انحراف در آنان میرود رأی ندهند…آنکه گفته شود، خوب است به همه گروهها چه چپی و چه انحرافی رأی دهيد که مجلس شورا… جامع همه گروهها باشد، اين يک مطلب غلطی است که منحرفين درست کردهاند تا در مجلس با خدعه شرکت کنند ... ملت به اين مطالب انحرافی گوش فرا ندهد».
اما بازرگان جا نزد و حرفش را پس نگرفت.
- ولي در آستانه 30خرداد، قبل از تظاهرات روز 25خرداد كه جبهه ملي اعلام كرده بود و ضمناً همزمان با سالروز شهادت مجاهد بزرگ رضا رضايي بود؛ خميني به تيغكشي و هياهوي شگفتي براي ممانعت از اين تظاهرات در آستانه يكپايه كردن رژيمش پرداخت. راديو و تلويزيون، خط درميان از مسئولان جريانهاي سياسي كشور ميخواستند كه بيايند در تلويزيون و در برابر درخواست و حكم صريح امام امت! خودشان را تعيين تكليف كنند والا هرچه ديدند از چشم خودشان است. اينجا بود كه متأسفانه بازرگان شايد تحت فشار دوستان ناباب از قبيل همين ابراهيم يزدي، طاقت و قرار از كف داد و به تلويزيون رفت و چيزهايي گفت كه نبايد ميگفت. افسوس…
- آخرين نكته كه نبايد از ذكر آن فروگذار كنم اين است كه بازرگان با همه اينها، و با همه دعواها و اختلافهايي كه داشتيم، تا دي ماه1360 به مجاهدين كمك مالي هم ميكرد اما نميخواست احدي بفهمد. سردار شهيد خلق موسي خياباني در آخرين نامهيي كه قبل از شهادتش به من نوشت به كمك مالي بازرگان و پسر ايشان(عبدالعلي) كه در زندان قصر در سال52 و53 با مجاهدين بسيار نزديك و صميمي بود، اشاره كرده است.
مدتها گذشت تا اينكه همين مطلب را در كتاب يكي از اعضاي نهضت آزادي هم خواندم. نوشته بود:
«سالها بعد- و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي- از خود مهندس بازرگان و ديگران شنيدم که ايشان به مجاهدين در مقاطع گوناگون کمک میکردهاند، خصوصاً کمكهای مالی بسيار، اما به هيچ وجه تظاهری به اين کار نمیکردند»
@Strategy_gh
Forwarded from استراتژی قیام
Audio
Forwarded from استراتژی قیام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
🔸جبهه خلق و ادامه بحث
🔹درباره بازگشت به اين جبهه و خروج از آن
@Strategy_gh
🔸جبهه خلق و ادامه بحث
🔹درباره بازگشت به اين جبهه و خروج از آن
@Strategy_gh
Forwarded from استراتژی قیام
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸جبهه خلق و ادامه بحث
🔹درباره بازگشت به اين جبهه و خروج از آن
✅باز ميگرديم به ادامه بحث درباره جبهه خلق و ضدخلق و اينكه در رابطه مستقيم با آزادي و حاكميت مردم تعريف ميشود و از 45سال پيش تاكنون، جنگ ما و مرزبنديهاي ما را با شاه و شيخ (ديكتاتوريهاي سلطنتي و آخوندي) تشريح و ترسيم ميكند.
- گفتيم كه جبهه خلق در يك كلام، با «جبهه سرنگوني استبداد مذهبي» تعريف ميشود.
- گفتيم كه فصل مشترك تمام طبقات و اقشار و جريانها و نيروها و افراد ايراني اين است كه خواهان دموكراسي و حاكميت جمهور مردم ايران هستند.
گفتيم كه معيار عمده براي شناخت اعضا و اجزاي «جبهه خلق» يا «جبهه مردم ايران» در برابر رژيم ولايت فقيه، شرايط عيني و منافع آنها در پيشرفت جامعه و قابليت آنها براي سرنگونكردن مانع اصلي پيشرفت سياسي و اقتصادي و اجتماعي جامعه ايران يعني همين ديكتاتوري ولايت فقيه، است.
گفتيم كه اين نه يك تفنن يا امر مستحب بلكه واجب عيني و هويت سياسي ايرانيان آزاديخواه و ميهندوست است.
گفتيم كه با اين معيار و اين شاخص، هيچ نيرو و هيچ شخصي نميتوان يافت كه بهواقع تضاد اصلي او با رژيم ولايت فقيه باشد و سرنگوني آن را بخواهد، اما درعينحال، زيرآب اشرف و مجاهدين و شوراي ملي مقاومت ايران را بزند. چنين چيزي خصيصه ارتجاعي و علامت خروج از جبهه خلق و ادامه و امتداد همين رژيم است.
چگونه ميتوان هم خواهان سرنگوني اين رژيم، و هم خواهان سربريدن مجاهدين بود يا براي آن جاده صاف كرد؟ خواه و ناخواه، يكي از اين دو رويكرد، اصالت دارد.
خواه و ناخواه، يكي از اين دو رويكرد، شكلي و صوري و ديگري محتوايي است. محتوا، عناصر متشكله يك شئ و هر مجموعه است.
خواه و ناخواه، يكي از اين دو رويكرد، نمود و ديگري ماهيت جريان يا فرد مربوطه را نشان ميدهد. ماهيت عنصر اصلي و پايدارترين عنصر در محتواي يك پديده يعني عناصر متشكله آن است.
تفاوت انتقاد با ضديت و خصومت هم بر همگان واضح است يكي پيشبرنده، تقويتكننده و احياگر است، اما ديگري كاهنده، تضعيفكننده و امحاگر. در بحثهاي بعدي راجع به اين موضوع صحبت خواهيم كرد.
انتقاد و انتقاد از خود كه توسط انقلابيون و نيروهاي ترقيخواه در قرن نوزدهم، رايج و فرموله شد، يك اصل مسلّم است كه اكنون مجاهدين آن را در مناسبات خود بهعنوان جهاد اكبر به حد «عمليات جاري» ارتقاء دادهاند. هيچ بيم و باكي هم از آن ندارند، نيازمند آن هستند و از آن استقبال ميكنند. از طرف ديگر، در عصر ارتباطات كه ظرفيتها و راهكارهاي آزادي بيان و انتقاد، پيوسته افزايش مييابد چه كسي ميتواند يا جرات ميكند اين اصل مسلّم را به زير علامت سؤال بكشد؟
پس صورت مسأله، همچنانكه مقاومت ايران يك دهه قبل در بيانيه ملي خاطرنشان كرده است، «بهانهكردن» انتقاد و مخالفت، براي ايجاد «جبهههاي فرعي مقابله با جنبش مقاومت، از جمله از طريق نفوذ در محافل رنگارنگ موسوم به «اپوزيسيون» و برانگيختن آنها به لجنپراكني عليه مقاومت» است.
در ابتداي فصل حاضر، همچنين اشاره كرديم كه استحكام و عزم راسخ در آزادي و حاكميت مردم، اقتضا ميكند كه از فاصلهگرفتن از ديكتاتوريهاي شيخ و شاه و نهايتاً از بازگشت به جبهه خلق، بهطور مضاعف استقبال و حمايت كنيم. اين امر نه فقط در مورد ديكتاتوري ولايت فقيه و جناحهاي آن و كساني مانند موسوي و كروبي، بلكه در مورد ديكتاتوري سلطنتي و جناحها و افراد آن هم صدق ميكند. با اين تفاوت كه رژيم شاه در انقلاب ضدسلطنتي سرنگون شده و حاكميت ندارد.
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸جبهه خلق و ادامه بحث
🔹درباره بازگشت به اين جبهه و خروج از آن
✅باز ميگرديم به ادامه بحث درباره جبهه خلق و ضدخلق و اينكه در رابطه مستقيم با آزادي و حاكميت مردم تعريف ميشود و از 45سال پيش تاكنون، جنگ ما و مرزبنديهاي ما را با شاه و شيخ (ديكتاتوريهاي سلطنتي و آخوندي) تشريح و ترسيم ميكند.
- گفتيم كه جبهه خلق در يك كلام، با «جبهه سرنگوني استبداد مذهبي» تعريف ميشود.
- گفتيم كه فصل مشترك تمام طبقات و اقشار و جريانها و نيروها و افراد ايراني اين است كه خواهان دموكراسي و حاكميت جمهور مردم ايران هستند.
گفتيم كه معيار عمده براي شناخت اعضا و اجزاي «جبهه خلق» يا «جبهه مردم ايران» در برابر رژيم ولايت فقيه، شرايط عيني و منافع آنها در پيشرفت جامعه و قابليت آنها براي سرنگونكردن مانع اصلي پيشرفت سياسي و اقتصادي و اجتماعي جامعه ايران يعني همين ديكتاتوري ولايت فقيه، است.
گفتيم كه اين نه يك تفنن يا امر مستحب بلكه واجب عيني و هويت سياسي ايرانيان آزاديخواه و ميهندوست است.
گفتيم كه با اين معيار و اين شاخص، هيچ نيرو و هيچ شخصي نميتوان يافت كه بهواقع تضاد اصلي او با رژيم ولايت فقيه باشد و سرنگوني آن را بخواهد، اما درعينحال، زيرآب اشرف و مجاهدين و شوراي ملي مقاومت ايران را بزند. چنين چيزي خصيصه ارتجاعي و علامت خروج از جبهه خلق و ادامه و امتداد همين رژيم است.
چگونه ميتوان هم خواهان سرنگوني اين رژيم، و هم خواهان سربريدن مجاهدين بود يا براي آن جاده صاف كرد؟ خواه و ناخواه، يكي از اين دو رويكرد، اصالت دارد.
خواه و ناخواه، يكي از اين دو رويكرد، شكلي و صوري و ديگري محتوايي است. محتوا، عناصر متشكله يك شئ و هر مجموعه است.
خواه و ناخواه، يكي از اين دو رويكرد، نمود و ديگري ماهيت جريان يا فرد مربوطه را نشان ميدهد. ماهيت عنصر اصلي و پايدارترين عنصر در محتواي يك پديده يعني عناصر متشكله آن است.
تفاوت انتقاد با ضديت و خصومت هم بر همگان واضح است يكي پيشبرنده، تقويتكننده و احياگر است، اما ديگري كاهنده، تضعيفكننده و امحاگر. در بحثهاي بعدي راجع به اين موضوع صحبت خواهيم كرد.
انتقاد و انتقاد از خود كه توسط انقلابيون و نيروهاي ترقيخواه در قرن نوزدهم، رايج و فرموله شد، يك اصل مسلّم است كه اكنون مجاهدين آن را در مناسبات خود بهعنوان جهاد اكبر به حد «عمليات جاري» ارتقاء دادهاند. هيچ بيم و باكي هم از آن ندارند، نيازمند آن هستند و از آن استقبال ميكنند. از طرف ديگر، در عصر ارتباطات كه ظرفيتها و راهكارهاي آزادي بيان و انتقاد، پيوسته افزايش مييابد چه كسي ميتواند يا جرات ميكند اين اصل مسلّم را به زير علامت سؤال بكشد؟
پس صورت مسأله، همچنانكه مقاومت ايران يك دهه قبل در بيانيه ملي خاطرنشان كرده است، «بهانهكردن» انتقاد و مخالفت، براي ايجاد «جبهههاي فرعي مقابله با جنبش مقاومت، از جمله از طريق نفوذ در محافل رنگارنگ موسوم به «اپوزيسيون» و برانگيختن آنها به لجنپراكني عليه مقاومت» است.
در ابتداي فصل حاضر، همچنين اشاره كرديم كه استحكام و عزم راسخ در آزادي و حاكميت مردم، اقتضا ميكند كه از فاصلهگرفتن از ديكتاتوريهاي شيخ و شاه و نهايتاً از بازگشت به جبهه خلق، بهطور مضاعف استقبال و حمايت كنيم. اين امر نه فقط در مورد ديكتاتوري ولايت فقيه و جناحهاي آن و كساني مانند موسوي و كروبي، بلكه در مورد ديكتاتوري سلطنتي و جناحها و افراد آن هم صدق ميكند. با اين تفاوت كه رژيم شاه در انقلاب ضدسلطنتي سرنگون شده و حاكميت ندارد.
@Strategy_gh
Forwarded from استراتژی قیام
Audio
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
فایل صوتی:
🔉🔸جبهه خلق و ادامه بحث
🔹درباره بازگشت به اين جبهه و خروج از آن
@Strategy_gh
فایل صوتی:
🔉🔸جبهه خلق و ادامه بحث
🔹درباره بازگشت به اين جبهه و خروج از آن
@Strategy_gh
Forwarded from استراتژی قیام
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸درباره سلطنت طلبي
✅طبق اصل سي و پنجم متمم قانون اساسي رژيم سلطنتي: «سلطنت وديعه يي است كه به موهبت الهي از طرف ملت به شخص پادشاه مفّوض شده» است.
در سال1304، رضاخان سردارسپه، پس از تقريباً 5سال كشاكش در پي كودتاي انگليسي سوم اسفند1299، احمدشاه قاجار را خلع و سلطنت را از آن خود كرد.
طبق اصل سي وششم، «موهبت الهي» بازنگري شد و مقرر گرديد سلطنت «به شخص اعليحضرت شاهنشاه رضاشاه پهلوي تفويض شده و در اعقاب ذكور ايشان نسلاً بعد نسل برقرار خواهد بود».
اصل سي وهفتم مسأله جانشيني شاه را هم حل نموده و ميگفت:
«ولايتعهد با پسر بزرگتر پادشاه كه مادرش ايراني الاصل باشد خواهد بود. در صورتي كه پادشاه اولاد ذكور نداشته باشد تعيين وليعهد بر حسب پيشنهاد شاه و تصويب مجلس شوراي ملي به عمل خواهد آمد مشروط بر آنكه آن وليعهد از خانواده قاجار نباشد ولي در هر موقعي كه پسري براي پادشاه بهوجود آيد حقاً ولايتعهد با او خواهد بود».
به اين ترتيب سلطنت رضاشاه آببندي شد تا از هرگونه رخنه و داعيه خانواده قاجار كه «موهبت الهي» را «نسلاً بعد نسل» از آن خود ميدانستند، مصون بماند.
اصل سي وهشتم هم ميگفت:
«در موقع انتقال سلطنت، وليعهد وقتي ميتواند شخصاً امور سلطنت را متصدي شود كه داراي 20سال تمام شمسي باشد. اگر به اين سن نرسيده باشد نايب السلطنه يي از غير خانواده قاجاريه از طرف مجلس شوراي ملي انتخاب خواهد شد».
اما هنگام ازدواج وليعهد (محمدرضا) با شاهزاده فوزيه از خانواده سلطنتي مصر، مشكلي وجود داشت كه رضاشاه ديكتاتور آن را هم با اشاره انگشت، حل و فصل كرد. مشكل اين بود كه وليعهد بعدي طبق اصل37 بايد از مادر ايراني الاصل مي بود. بنابراين در آستانه اين ازدواج، «قانون تفسير اصل سي وهفتم مصوب چهاردهم آبان ماه 1317 شمسي» مشكل را به شرح زير حل كرد:
«ماده واحده- منظور از مادر ايراني الاصل مذكور در اصل سي وهفت متمم قانون اساسي اعم است از مادري كه مطابق شق دوم از ماده 976 قانون مدني داراي نَسب ايراني باشد يا مادري كه قبل از عقد ازدواج با پادشاه يا وليعهد ايران به اقتضاي مصالح عاليه كشور به پيشنهاد دولت و تصويب مجلس شوراي ملي به موجب فرمان پادشاه عصر صفت ايراني به او اعطا شده باشد».
به اين ترتيب به فوزيه كه بعداً از محمدرضا شاه طلاق گرفت «صفت ايراني» اعطا شد.
ملاحظه ميكنيد كه:
اولاً- سلطنت، نه در تعريف ملوكانه آن، نه در عملكرد و نه در سابقه تاريخي، هيچگاه امري طلبي دني و موكول به خواسته و رأي مردم نبوده است. بنابراين چيزي به نام سلطنت طلبي از اساس موضوعيت ندارد. انگليسيها هم اول ميخواستند، سلسله قاجار را منقرض كنند و رضاخان را با الگوبرداري از تركيه به عنوان رئيس جمهور روي كار بياورند. اما مخالفت نيروهاي ملي و رجال بزرگي مثل مدرس و مصدق اين برنامه را به شكست كشاند و آن را به بايگاني سپرد. اما از بد روزگار و تحت حمايت انگليسيها، مدتي بعد پروژه به سلطنترساندن رضاخان سردار سپه به اجرا درآمد كه جزييات آن در كتابهاي تاريخ آن روزگار نوشته شده است.
ثانياً- جبهه مردم ايران، همچنانكه نميپذيرد خميني و خامنه اي نمايندگان و ولي امر خدا باشند، نخواهد پذيرفت كه سلطنت وديعه و موهبتي الهي است. وانگهي چگونه ميتوان رأي نسلهاي آينده را هم پيش فروش نمود كه بايد سلطنت «اعقاب ذكور ايشان نسلاً بعد نسل» را هم بپذيرند. آخر چرا؟
و اگر اين منطق درست است چرا هيچكدام از سلسله هاي سلطنتي ايران كه يكي پس از ديگري ماقبل خود را با زور شمشير و با عسكر و لشگر برمي انداختند ، «موهبت الهي» در «اعقاب ذكور»، يعني فرزندان پسر سلسله قبلي را نپذيرفتند. حتي طبق اصل سي وهفتم بالا، شرط هم گذاشتند كه مبادا وليعهد و نايب السلطنه از سلسله قبلي باشد. كما اينكه احمدشاه قاجار تا سال1308 كه در 33سالگي در پاريس درگذشت، خود را شاه قانوني مشروطه ميدانست و بعد از او هم برادرش محمدحسن ميرزا، كه وليعهد احمدشاه بود، و در سال1321 در لندن درگذشت خود را پادشاه قانوني مشروطه و صاحب قانوني همان «موهبت الهي» ميدانست.
ثالثاً- قياس بين اسپانيا و انگلستان با ايران در امر سلطنت، به گواهي تاريخ و همه واقعيات، قياس مع الفارق است. زيرا آنها كشورهاي صنعتي جهان اوّل هستند. با اقتصادهاي شناخته شده و نه ايران شاهزده و خميني گزيده با سوابقي كه هر دانش آموز دبيرستاني ميداند. قصد ورود به مباحث تئوريك از قبيل «شيوه توليد آسيايي» و علل ديكتاتورخيزي اين منطقه از جهان را هم ندارم و به همين ميزان كفايت ميكنم.
رابعاً- به حكم عقل سليم و وجدان منصف، چرا «سلطنت طلبان» بايد با دست اويزقراردادن جنايتها و تبهكاري مضاعف دارودسته خميني، در مورد پرونده مختومه سلطنت در ايران دچار توهم باشند؟ دفاع از گذشته و رژيم سلطنتي سابق، قبل از هر چيز به زيان آينده و به سود وضعيت موجود است.
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸درباره سلطنت طلبي
✅طبق اصل سي و پنجم متمم قانون اساسي رژيم سلطنتي: «سلطنت وديعه يي است كه به موهبت الهي از طرف ملت به شخص پادشاه مفّوض شده» است.
در سال1304، رضاخان سردارسپه، پس از تقريباً 5سال كشاكش در پي كودتاي انگليسي سوم اسفند1299، احمدشاه قاجار را خلع و سلطنت را از آن خود كرد.
طبق اصل سي وششم، «موهبت الهي» بازنگري شد و مقرر گرديد سلطنت «به شخص اعليحضرت شاهنشاه رضاشاه پهلوي تفويض شده و در اعقاب ذكور ايشان نسلاً بعد نسل برقرار خواهد بود».
اصل سي وهفتم مسأله جانشيني شاه را هم حل نموده و ميگفت:
«ولايتعهد با پسر بزرگتر پادشاه كه مادرش ايراني الاصل باشد خواهد بود. در صورتي كه پادشاه اولاد ذكور نداشته باشد تعيين وليعهد بر حسب پيشنهاد شاه و تصويب مجلس شوراي ملي به عمل خواهد آمد مشروط بر آنكه آن وليعهد از خانواده قاجار نباشد ولي در هر موقعي كه پسري براي پادشاه بهوجود آيد حقاً ولايتعهد با او خواهد بود».
به اين ترتيب سلطنت رضاشاه آببندي شد تا از هرگونه رخنه و داعيه خانواده قاجار كه «موهبت الهي» را «نسلاً بعد نسل» از آن خود ميدانستند، مصون بماند.
اصل سي وهشتم هم ميگفت:
«در موقع انتقال سلطنت، وليعهد وقتي ميتواند شخصاً امور سلطنت را متصدي شود كه داراي 20سال تمام شمسي باشد. اگر به اين سن نرسيده باشد نايب السلطنه يي از غير خانواده قاجاريه از طرف مجلس شوراي ملي انتخاب خواهد شد».
اما هنگام ازدواج وليعهد (محمدرضا) با شاهزاده فوزيه از خانواده سلطنتي مصر، مشكلي وجود داشت كه رضاشاه ديكتاتور آن را هم با اشاره انگشت، حل و فصل كرد. مشكل اين بود كه وليعهد بعدي طبق اصل37 بايد از مادر ايراني الاصل مي بود. بنابراين در آستانه اين ازدواج، «قانون تفسير اصل سي وهفتم مصوب چهاردهم آبان ماه 1317 شمسي» مشكل را به شرح زير حل كرد:
«ماده واحده- منظور از مادر ايراني الاصل مذكور در اصل سي وهفت متمم قانون اساسي اعم است از مادري كه مطابق شق دوم از ماده 976 قانون مدني داراي نَسب ايراني باشد يا مادري كه قبل از عقد ازدواج با پادشاه يا وليعهد ايران به اقتضاي مصالح عاليه كشور به پيشنهاد دولت و تصويب مجلس شوراي ملي به موجب فرمان پادشاه عصر صفت ايراني به او اعطا شده باشد».
به اين ترتيب به فوزيه كه بعداً از محمدرضا شاه طلاق گرفت «صفت ايراني» اعطا شد.
ملاحظه ميكنيد كه:
اولاً- سلطنت، نه در تعريف ملوكانه آن، نه در عملكرد و نه در سابقه تاريخي، هيچگاه امري طلبي دني و موكول به خواسته و رأي مردم نبوده است. بنابراين چيزي به نام سلطنت طلبي از اساس موضوعيت ندارد. انگليسيها هم اول ميخواستند، سلسله قاجار را منقرض كنند و رضاخان را با الگوبرداري از تركيه به عنوان رئيس جمهور روي كار بياورند. اما مخالفت نيروهاي ملي و رجال بزرگي مثل مدرس و مصدق اين برنامه را به شكست كشاند و آن را به بايگاني سپرد. اما از بد روزگار و تحت حمايت انگليسيها، مدتي بعد پروژه به سلطنترساندن رضاخان سردار سپه به اجرا درآمد كه جزييات آن در كتابهاي تاريخ آن روزگار نوشته شده است.
ثانياً- جبهه مردم ايران، همچنانكه نميپذيرد خميني و خامنه اي نمايندگان و ولي امر خدا باشند، نخواهد پذيرفت كه سلطنت وديعه و موهبتي الهي است. وانگهي چگونه ميتوان رأي نسلهاي آينده را هم پيش فروش نمود كه بايد سلطنت «اعقاب ذكور ايشان نسلاً بعد نسل» را هم بپذيرند. آخر چرا؟
و اگر اين منطق درست است چرا هيچكدام از سلسله هاي سلطنتي ايران كه يكي پس از ديگري ماقبل خود را با زور شمشير و با عسكر و لشگر برمي انداختند ، «موهبت الهي» در «اعقاب ذكور»، يعني فرزندان پسر سلسله قبلي را نپذيرفتند. حتي طبق اصل سي وهفتم بالا، شرط هم گذاشتند كه مبادا وليعهد و نايب السلطنه از سلسله قبلي باشد. كما اينكه احمدشاه قاجار تا سال1308 كه در 33سالگي در پاريس درگذشت، خود را شاه قانوني مشروطه ميدانست و بعد از او هم برادرش محمدحسن ميرزا، كه وليعهد احمدشاه بود، و در سال1321 در لندن درگذشت خود را پادشاه قانوني مشروطه و صاحب قانوني همان «موهبت الهي» ميدانست.
ثالثاً- قياس بين اسپانيا و انگلستان با ايران در امر سلطنت، به گواهي تاريخ و همه واقعيات، قياس مع الفارق است. زيرا آنها كشورهاي صنعتي جهان اوّل هستند. با اقتصادهاي شناخته شده و نه ايران شاهزده و خميني گزيده با سوابقي كه هر دانش آموز دبيرستاني ميداند. قصد ورود به مباحث تئوريك از قبيل «شيوه توليد آسيايي» و علل ديكتاتورخيزي اين منطقه از جهان را هم ندارم و به همين ميزان كفايت ميكنم.
رابعاً- به حكم عقل سليم و وجدان منصف، چرا «سلطنت طلبان» بايد با دست اويزقراردادن جنايتها و تبهكاري مضاعف دارودسته خميني، در مورد پرونده مختومه سلطنت در ايران دچار توهم باشند؟ دفاع از گذشته و رژيم سلطنتي سابق، قبل از هر چيز به زيان آينده و به سود وضعيت موجود است.
Forwarded from استراتژی قیام
چرا نبايد به جاي دفاع از ديكتاتوري نامشروع پيشين، طريقي پيشه كرد كه عليه رژيم ولايت فقيه و به سود دموكراسي و آزادي ايران، و حاكميت جمهور مردم ايران باشد. راه درست و نتيجه بخش و آيندهدار، راه بازگشت به جبهه مردم ايران و خدمت به مردم ايران است. همچنانكه ضرورت فاصله گرفتن و طرد و نفي و سرنگوني رژيم ولايت فقيه را به موسوي و كروبي ميگوييم و به موازات همين، من آنچه را كه مقتضي وضعيت و شرايط «سلطنت طلبان» است، ميگويم. هدف اين است كه به جاي اينكه سرنگوني رژيم ولايت فقيه را از موضع ديكتاتوري نامشروع سلطنتي طلب كنند، به جاي بازگرداندن چرخ تاريخ به عقب كه البته غيرممكن است، اگر خواستند و توانستند، در ساختن آينده شركت كنند.
همينجا بايد متذكر شوم كه «رسيدگي به جرايم مسئولان رژيم خميني (و همچنين رژيم شاه) و آمران و عاملان شكنجه و كشتار و غارت و تجاوز به حقوق مردم در دادگاههاي علني با حضور هيئت منصفه و پذيرش ناظران بينالمللي (همراه با) تأمين اصل آزادي دفاع و حق فعاليت كانونهاي وكلا» كه از مصوبات شوراي ملي مقاومت ايران است،بحث جداگانه يي است و ربطي به بحث كنوني ما ندارد.
@Strategy_gh
همينجا بايد متذكر شوم كه «رسيدگي به جرايم مسئولان رژيم خميني (و همچنين رژيم شاه) و آمران و عاملان شكنجه و كشتار و غارت و تجاوز به حقوق مردم در دادگاههاي علني با حضور هيئت منصفه و پذيرش ناظران بينالمللي (همراه با) تأمين اصل آزادي دفاع و حق فعاليت كانونهاي وكلا» كه از مصوبات شوراي ملي مقاومت ايران است،بحث جداگانه يي است و ربطي به بحث كنوني ما ندارد.
@Strategy_gh
Forwarded from استراتژی قیام
Audio
Forwarded from استراتژی قیام
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸خميني خودش در سال1323 در كتاب كشفالاسرار نوشته است كه:
🔹«ترس ما از انقلاب سياه و از پايين است».
✅همچنين نوشته است كه آخوندهايي مانند او «هيچوقت با نظام مملكت… مخالفت نكردند». و حتي اگر «حكومت را جائرانه تشخيص دهند، باز مخالفت با آن نكرده و نميكنند» و «لهذا حدود ولايت و حكومت را كه تعيين ميكنند بيشتر از چند امر نيست؛ از اين جهت فتوا و قضاوت و دخالت در حفظ مال صغير و قاصر و در بين آنها هيچ اسمي از حكومت نيست و ابداً از سلطنت اسمي نميبرند» و «هيچ فقيه ي تاكنون نگفته و در كتابي هم ننوشته كه ما شاه هستيم يا سلطنت حق ماست» و «هيچگاه مخالفت نكرده و اساس حكومت را نخواستهاند به هم بزنند» و «با اصل اساس سلطنت تاكنون از اين طبقه مخالفتي ابراز نشده» است.
خميني در كودتاي 28مرداد سال1332 هم با كاشاني و دربار در يك جبهه بود. حتي بعداز انقلاب ضدسلطنتي علناً از اينكه مصدق از استعمار و ارتجاع «سيلي» خورده، ابراز خرسندي ميكرد.
حالا بنگريد كه در سال 1360، فداكاريهاي مجاهدين و تأثير شهادت اشرف و موسي و رود خوني كه در آنزمان خميني بهراه انداخته بود، بايد به كجا رسيده باشد، كه حتي كسي با سوابق دكتر اميني را، به نگارش چه تسليتي و اداكردن چه گواهي و شهادتي واداشته است. در اينجا خوب ميتوان حتي در قياس با اميني، درجه سبعيت و سنگدلي رژيم ولايت و كارگزارانش را هم دريافت. گوش كنيد:
«خدمت آقاي مسعود رجوي مشرف است»
«هو
آقاي عزيزم
در اين موقع كه عدهاي از همرزمان جنابعالي بهخصوص همسرتان جان خود را در راه مبارزه با رژيم فعلي ايران از دست دادهاند- قطع نظر از اختلاف نظر در مشي سياسي، چون در وطنپرستي جنابعالي و همرزمانتان ترديد ندارم بهنوبه خود به عنوان يك نفر هموطن در عزاي جنابعالي شريك ميشوم و از صميم قلب مرتبت تسليت خود را به تمام خانوادههاي عزا به خصوص جنابعالي تقديم ميدارم و از خداوند متعال سلامتي و بقاي عمر و موفقيت عالي را خواستارم.
دكتر اميني
پاريس 11فوريه 1982»
اين هم نامه تسليت دريادار مدني وزير دفاع بازرگاني و يكي از كانديداهاي دور اول رياست جمهوري در سال58 كه اگر درست به يادم مانده باشد، 3-4ميليون رأي آورد. قبل از ارائه اين نامه، كه باز هم گواهي ميدهد، مجاهدين تا كجا در آرمان خود صدق و فدا داشتهاند، يادآوري ميكنم كه نامه نگاريهاي مخفيانه بني صدر به خميني، و مدني به رفسنجاني در سال63، و بيانيه شوراي ملي مقاومت در اينباره، در فصلهاي قبلي از نظرتان گذشت. باز هم دقت كنيد كه تفاوت بين همين دريادار مدني با رژيم و جناحين آن تا كجاست. اين نامه ها را از اين بابت ارائه ميكنم كه نسل جوان در ماهيت و عملكرد رژيم ولايت فقيه، به جد تحقيق و تدقيق كند.
«19بهمن1360
برادر گرامي آقاي مسعود رجوي
از خبر جانگَزاي حمله به يكي از مراكز سازمان مجاهدين خلق اطلاع حاصل و بينهايت متأثر شدم. شهادت مجاهدين لايق موسي خياباني و همسرشان و خانم اشرف ربيعي همسر رزمنده شما و گروهي از اعضاي سازمان مجاهدين به دنبال ديگر شهداي راه وطن بهدست مزدوران جمهوري به اصطلاح اسلامي، خون در دل آزاديخواهان و عدالتجويان نشانيده است.
ضمن ابراز همدردي، براي شما آرزوي تحمل ميكنم و به سازمان مجاهدين خلق تسليت ميگويم.
به حول و قدرت الهي و با اتكا به نيروهاي رزمنده و زوالناپذير ملت و در سايه همبستگي نيروهاي معتقد به دموكراسي، انقلاب و جمهوري، بيگمان، بنياد ستم واژگون و حكومت حق جانشين خواهد گرديد.
با آرزوي پيروزي و موفقيت ملت ايران. سيد احمد مدني»
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸خميني خودش در سال1323 در كتاب كشفالاسرار نوشته است كه:
🔹«ترس ما از انقلاب سياه و از پايين است».
✅همچنين نوشته است كه آخوندهايي مانند او «هيچوقت با نظام مملكت… مخالفت نكردند». و حتي اگر «حكومت را جائرانه تشخيص دهند، باز مخالفت با آن نكرده و نميكنند» و «لهذا حدود ولايت و حكومت را كه تعيين ميكنند بيشتر از چند امر نيست؛ از اين جهت فتوا و قضاوت و دخالت در حفظ مال صغير و قاصر و در بين آنها هيچ اسمي از حكومت نيست و ابداً از سلطنت اسمي نميبرند» و «هيچ فقيه ي تاكنون نگفته و در كتابي هم ننوشته كه ما شاه هستيم يا سلطنت حق ماست» و «هيچگاه مخالفت نكرده و اساس حكومت را نخواستهاند به هم بزنند» و «با اصل اساس سلطنت تاكنون از اين طبقه مخالفتي ابراز نشده» است.
خميني در كودتاي 28مرداد سال1332 هم با كاشاني و دربار در يك جبهه بود. حتي بعداز انقلاب ضدسلطنتي علناً از اينكه مصدق از استعمار و ارتجاع «سيلي» خورده، ابراز خرسندي ميكرد.
حالا بنگريد كه در سال 1360، فداكاريهاي مجاهدين و تأثير شهادت اشرف و موسي و رود خوني كه در آنزمان خميني بهراه انداخته بود، بايد به كجا رسيده باشد، كه حتي كسي با سوابق دكتر اميني را، به نگارش چه تسليتي و اداكردن چه گواهي و شهادتي واداشته است. در اينجا خوب ميتوان حتي در قياس با اميني، درجه سبعيت و سنگدلي رژيم ولايت و كارگزارانش را هم دريافت. گوش كنيد:
«خدمت آقاي مسعود رجوي مشرف است»
«هو
آقاي عزيزم
در اين موقع كه عدهاي از همرزمان جنابعالي بهخصوص همسرتان جان خود را در راه مبارزه با رژيم فعلي ايران از دست دادهاند- قطع نظر از اختلاف نظر در مشي سياسي، چون در وطنپرستي جنابعالي و همرزمانتان ترديد ندارم بهنوبه خود به عنوان يك نفر هموطن در عزاي جنابعالي شريك ميشوم و از صميم قلب مرتبت تسليت خود را به تمام خانوادههاي عزا به خصوص جنابعالي تقديم ميدارم و از خداوند متعال سلامتي و بقاي عمر و موفقيت عالي را خواستارم.
دكتر اميني
پاريس 11فوريه 1982»
اين هم نامه تسليت دريادار مدني وزير دفاع بازرگاني و يكي از كانديداهاي دور اول رياست جمهوري در سال58 كه اگر درست به يادم مانده باشد، 3-4ميليون رأي آورد. قبل از ارائه اين نامه، كه باز هم گواهي ميدهد، مجاهدين تا كجا در آرمان خود صدق و فدا داشتهاند، يادآوري ميكنم كه نامه نگاريهاي مخفيانه بني صدر به خميني، و مدني به رفسنجاني در سال63، و بيانيه شوراي ملي مقاومت در اينباره، در فصلهاي قبلي از نظرتان گذشت. باز هم دقت كنيد كه تفاوت بين همين دريادار مدني با رژيم و جناحين آن تا كجاست. اين نامه ها را از اين بابت ارائه ميكنم كه نسل جوان در ماهيت و عملكرد رژيم ولايت فقيه، به جد تحقيق و تدقيق كند.
«19بهمن1360
برادر گرامي آقاي مسعود رجوي
از خبر جانگَزاي حمله به يكي از مراكز سازمان مجاهدين خلق اطلاع حاصل و بينهايت متأثر شدم. شهادت مجاهدين لايق موسي خياباني و همسرشان و خانم اشرف ربيعي همسر رزمنده شما و گروهي از اعضاي سازمان مجاهدين به دنبال ديگر شهداي راه وطن بهدست مزدوران جمهوري به اصطلاح اسلامي، خون در دل آزاديخواهان و عدالتجويان نشانيده است.
ضمن ابراز همدردي، براي شما آرزوي تحمل ميكنم و به سازمان مجاهدين خلق تسليت ميگويم.
به حول و قدرت الهي و با اتكا به نيروهاي رزمنده و زوالناپذير ملت و در سايه همبستگي نيروهاي معتقد به دموكراسي، انقلاب و جمهوري، بيگمان، بنياد ستم واژگون و حكومت حق جانشين خواهد گرديد.
با آرزوي پيروزي و موفقيت ملت ايران. سيد احمد مدني»
@Strategy_gh
Forwarded from استراتژی قیام
Audio