✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸اشاره يي به قيام مجاهدين در 5مهر 1360
✅همه كسانيكه سال1360 را به خاطر دارند، ميدانند كه مجاهدين از نيمه شهريور سال60 تا اوايل مهر و سپس در اوج خودش در روز 5مهر در تهران و برخي ديگر از شهرستانها، به آزمايش يك قيام جانانه و راهگشاي شهري روي آوردند. سنگين ترين بهاي خونين را هم پرداختند تا هرچند الگوي سقوط رژيم شاه را قابل تكرار نميدانستند اما ميخواستند به ميدان آوردن عنصر اجتماعي را يك بار ديگر بيازمايند.
ـ نخستين هدف مطرح كردن شعار «مرگ بر خميني» و بردن آن به ميان مردم بود. اين شعار را تا آن موقع هيچكس در عرصه اجتماعي نداده بود و جرات و جسارت فوق العاده يي ميخواست. خميني در آن زمان پشت افراد ديگري مانند بهشتي سنگر ميگرفت كه براي او نقش فيلتر و عايق داشتند و انزجار اجتماعي مردم بر روي آنها متمركز و كاناليزه ميشد. مثل همين حالا كه خامنه اي تا مجبور نشده بود، احمدي نژاد را جلو صحنه ميفرستاد تا ضربه گير او باشد. در آن زمان «كاريسما» يا هيبت و جاذبه خميني بر دوش جامعه و به خصوص اقشار عقب مانده بسيار سنگيني ميكرد. مجاهدين بايد پا پيش ميگذاشتند و «بت» را با عبور از آتش و خون با سنگين ترين بها درهم مي شكستند.
پيام قشر پيشتاز جوان و دانشجويان و دانش آموزان اين بود: «مرگ بر خميني، زنده باد آزادي»، «شاه سلطان خميني، مرگت فرارسيده»، «شاه سلطان ولايت، مرگت فرا رسيده»، خميني حيا كن، سلطنت را رها كن»، «اي جلاد ننگت باد».
ـ دومين هدف به ميدان كشيدن عنصر اجتماعي و مردمي بود تا اگر از اين طريق هم كاري ميتوان كرد، آيندگان گواهي بدهند كه مجاهدين مضايقه نكردند اما در اثر شدت و حدت سركوب، جواب منفي بود.
من در همان زمان نوشتم كه:
«زبان من از توصيف صحنه هاي سراسر شور و ايمان و سراسر پاك باختگي و فدا در آن ايام قاصر است. چيزهائي را كه در اين باره خوانده و شنيده ام، نه ميتوانم بگويم و نه ميتوانم بنويسم. از من بر نمي آيد. كار شعراست، كار استادان نقاشي و موسيقي است. كار معلمان سخنوري و كتابت است.
فقط ميگويم كه خدايا تو گواه باش كه در آن روزها و به خصوص در جنگهاي خياباني و در تظاهرات مسلحانه روز 5مهر1360، مجاهدين حق تو و حق خلق تو را به كمال و در حد توان خود ادا كردند. گواه باش كه براي تو، براي خلق تو و براي آزادي و براي ايران چه گلهاي نازنيني در دسته هاي 50تايي، 100تايي و 200تايي با فرياد “مرگ بر خميني، زنده باد آزادي“ توسط دشمن تو و دشمن خلق تو (خميني) پرپر شدند».
در عين حال دجال خون آشام با قساوت مافوق تصور، بسا فراتر از شاه، در ذهن تودههاي مردم به گور سپرده شد.
شتاب رژيم در اعدامهاي خياباني و فتواهاي پياپي خميني كه از جانب نمايندگان و سخنگويانش در راديو و تلويزيون اعلام ميشد، بسيار گوياست. حتي شماري از پاسداران و كميته چيهاي خودش را هم كه در صحنه به مجاهدين تيراندازي ميكردند، به اشتباه همراه با مجاهدين دستگير كرد و شكنجه گران و بازجويانش در اوين، قسم و آيه هاي آنها را هم كه عليه مجاهدين ميجنگيدند باور نكردند. فرصت يك تلفن كردن به كميتهه ا هم به آنها ندادند و كارت پاسداري آنها را هم جعلي دانستند و ميگفتند خيلي از «منافقين» از همين كارتها جعل كرده اند! و آنها را هم سرضرب اعدام كردند.
ميگفتند كه به فرموده امام امت! دادگاه و تحقيقات لازم نيست، هر خيابان دادگاه و هر فرد عادل! خودش يك قاضي است…
نيم كشته ها را تمام كش كنيد… مجروحان را از روي تخت بيمارستان به قتلگاه بفرستيد.
«باغي» را (چه حامله باشد و چه دختر نوباوه) بايد كشت…
بله بت خميني اين چنين شكست.
رفسنجاني مي گفت:
4 حكم بر اينها (مجاهدين) لازم الاجراست
1- كشته شوند/ 2- بدار كشيده شوند /3- دست و پايشان قطع شود /4- از جامعه جدا شوند
اگر آنروز (اول انقلاب) 200نفر از آنها را مي گرفتيم و اعدامشان ميكرديم، امروز اينقدر نميشد.
آخوند موسوي تبريزي:
اسيرش را بايد كشت، زخمياش را بايد زخميتر كرد كه كشته شود. هر كس در برابر نظام بايستد، حكمش اعدام است.
لاجوردي:
ظرف مدت دو ساعت كه از دستگيري مي گذرد، محاكمه پايان مييابد و حكم صادر ميشود و اجرا ميگردد.
آخوند محمدي گيلاني:
اينها را كه در خيابان تظاهرات مسلحانه ميكنند در كنار ديوار همانجا آنها را گلوله بزنيد. بدن مجروح اينگونه افراد باغي نبايد به بيمارستان برده شود، بلكه بايد تمام كشته شوند… كشتن به شديدترين وجه، حلقآويزكردن به فضاحت بارترين حالت ممكن و دست راست و پاي چپ آنها بريده شود.
آخوند مشكيني:
هركس در خيابان يا هرجاي ديگر عليه حكومت اسلامي قيام كرد، همانجا بايد حكم اعدامش صادر شود (نگاه كنيد به نشريه مجاهد شماره 407 مورخ 31شهريور77).
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸اشاره يي به قيام مجاهدين در 5مهر 1360
✅همه كسانيكه سال1360 را به خاطر دارند، ميدانند كه مجاهدين از نيمه شهريور سال60 تا اوايل مهر و سپس در اوج خودش در روز 5مهر در تهران و برخي ديگر از شهرستانها، به آزمايش يك قيام جانانه و راهگشاي شهري روي آوردند. سنگين ترين بهاي خونين را هم پرداختند تا هرچند الگوي سقوط رژيم شاه را قابل تكرار نميدانستند اما ميخواستند به ميدان آوردن عنصر اجتماعي را يك بار ديگر بيازمايند.
ـ نخستين هدف مطرح كردن شعار «مرگ بر خميني» و بردن آن به ميان مردم بود. اين شعار را تا آن موقع هيچكس در عرصه اجتماعي نداده بود و جرات و جسارت فوق العاده يي ميخواست. خميني در آن زمان پشت افراد ديگري مانند بهشتي سنگر ميگرفت كه براي او نقش فيلتر و عايق داشتند و انزجار اجتماعي مردم بر روي آنها متمركز و كاناليزه ميشد. مثل همين حالا كه خامنه اي تا مجبور نشده بود، احمدي نژاد را جلو صحنه ميفرستاد تا ضربه گير او باشد. در آن زمان «كاريسما» يا هيبت و جاذبه خميني بر دوش جامعه و به خصوص اقشار عقب مانده بسيار سنگيني ميكرد. مجاهدين بايد پا پيش ميگذاشتند و «بت» را با عبور از آتش و خون با سنگين ترين بها درهم مي شكستند.
پيام قشر پيشتاز جوان و دانشجويان و دانش آموزان اين بود: «مرگ بر خميني، زنده باد آزادي»، «شاه سلطان خميني، مرگت فرارسيده»، «شاه سلطان ولايت، مرگت فرا رسيده»، خميني حيا كن، سلطنت را رها كن»، «اي جلاد ننگت باد».
ـ دومين هدف به ميدان كشيدن عنصر اجتماعي و مردمي بود تا اگر از اين طريق هم كاري ميتوان كرد، آيندگان گواهي بدهند كه مجاهدين مضايقه نكردند اما در اثر شدت و حدت سركوب، جواب منفي بود.
من در همان زمان نوشتم كه:
«زبان من از توصيف صحنه هاي سراسر شور و ايمان و سراسر پاك باختگي و فدا در آن ايام قاصر است. چيزهائي را كه در اين باره خوانده و شنيده ام، نه ميتوانم بگويم و نه ميتوانم بنويسم. از من بر نمي آيد. كار شعراست، كار استادان نقاشي و موسيقي است. كار معلمان سخنوري و كتابت است.
فقط ميگويم كه خدايا تو گواه باش كه در آن روزها و به خصوص در جنگهاي خياباني و در تظاهرات مسلحانه روز 5مهر1360، مجاهدين حق تو و حق خلق تو را به كمال و در حد توان خود ادا كردند. گواه باش كه براي تو، براي خلق تو و براي آزادي و براي ايران چه گلهاي نازنيني در دسته هاي 50تايي، 100تايي و 200تايي با فرياد “مرگ بر خميني، زنده باد آزادي“ توسط دشمن تو و دشمن خلق تو (خميني) پرپر شدند».
در عين حال دجال خون آشام با قساوت مافوق تصور، بسا فراتر از شاه، در ذهن تودههاي مردم به گور سپرده شد.
شتاب رژيم در اعدامهاي خياباني و فتواهاي پياپي خميني كه از جانب نمايندگان و سخنگويانش در راديو و تلويزيون اعلام ميشد، بسيار گوياست. حتي شماري از پاسداران و كميته چيهاي خودش را هم كه در صحنه به مجاهدين تيراندازي ميكردند، به اشتباه همراه با مجاهدين دستگير كرد و شكنجه گران و بازجويانش در اوين، قسم و آيه هاي آنها را هم كه عليه مجاهدين ميجنگيدند باور نكردند. فرصت يك تلفن كردن به كميتهه ا هم به آنها ندادند و كارت پاسداري آنها را هم جعلي دانستند و ميگفتند خيلي از «منافقين» از همين كارتها جعل كرده اند! و آنها را هم سرضرب اعدام كردند.
ميگفتند كه به فرموده امام امت! دادگاه و تحقيقات لازم نيست، هر خيابان دادگاه و هر فرد عادل! خودش يك قاضي است…
نيم كشته ها را تمام كش كنيد… مجروحان را از روي تخت بيمارستان به قتلگاه بفرستيد.
«باغي» را (چه حامله باشد و چه دختر نوباوه) بايد كشت…
بله بت خميني اين چنين شكست.
رفسنجاني مي گفت:
4 حكم بر اينها (مجاهدين) لازم الاجراست
1- كشته شوند/ 2- بدار كشيده شوند /3- دست و پايشان قطع شود /4- از جامعه جدا شوند
اگر آنروز (اول انقلاب) 200نفر از آنها را مي گرفتيم و اعدامشان ميكرديم، امروز اينقدر نميشد.
آخوند موسوي تبريزي:
اسيرش را بايد كشت، زخمياش را بايد زخميتر كرد كه كشته شود. هر كس در برابر نظام بايستد، حكمش اعدام است.
لاجوردي:
ظرف مدت دو ساعت كه از دستگيري مي گذرد، محاكمه پايان مييابد و حكم صادر ميشود و اجرا ميگردد.
آخوند محمدي گيلاني:
اينها را كه در خيابان تظاهرات مسلحانه ميكنند در كنار ديوار همانجا آنها را گلوله بزنيد. بدن مجروح اينگونه افراد باغي نبايد به بيمارستان برده شود، بلكه بايد تمام كشته شوند… كشتن به شديدترين وجه، حلقآويزكردن به فضاحت بارترين حالت ممكن و دست راست و پاي چپ آنها بريده شود.
آخوند مشكيني:
هركس در خيابان يا هرجاي ديگر عليه حكومت اسلامي قيام كرد، همانجا بايد حكم اعدامش صادر شود (نگاه كنيد به نشريه مجاهد شماره 407 مورخ 31شهريور77).
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸صداقت مجاهدي
✅من اخيراً پس از روز 24آذر(15دسامبر) كه دولت عراق آن نمايش مسخره را براي جابه جاكردن مجاهدان اشرف بهراه انداخت، به طور تصادفي در گفتگو با يكي از زندانيان مجاهد كه در 5مهر1360 در اوين خودش شاهد برخي صحنه ها بوده است، تصوير جديدي از 5مهر و ابعاد آن پيدا كردم. توجه شما را به همين قسمت از مكالمه جلب ميكنم.
اما قبل از آن براي اينكه حساب همه چيز براي مردم ايران روشن باشد بگويم كه وقتي از زندانيان سياسي مجاهدين صحبت ميكنيم، به خصوص آنان كه در اشرف هستند، چه آنان كه مقاومت كردهاند، چه آنان كه به تصادف جان به در برده اند و چه شماري كه كم و كسري داشته و در زير شكنجه يا در برابر جوخه اعدام، نقطه ضعف داشته اند، هم در بدو ورود و هم در نشستهاي انتقادي و «عمليات جاري» بي محابا صداقت پيشه ميكنند و هر آنچه را كه حتي از ترس يا تشويش در برابر مرگ در ذهنشان هم گذشته، براي همرزمانشان، در جمع بر روي دايره ميريزند.
فراتر از بزرگداشت قهرمانان و ياران مقاوم، هدف از اين صداقت بي منتها، تجديد عهد با خلق اسير و در زنجير براي جبرانكردن كميها و كاستي ها و ضعف هاست. رو به جلو است، نه رو به عقب. بالاكشيدن و فرارفتن و رستن از بندهاي روحي و رواني است كه از زندان خميني و خاطرات دردناكش بر دست و پايشان پيچيده است و نه صرفاً يك انتقاد ازخود صوري و سطحي. شاخص اين است كه در تشعشع اين صداقت شگفت و بيكران در جمع ياران، شنوندگان نه فقط سر تعظيم و تكريم فرود ميآورند، بلكه راه مقابله و درهم شكستن كابوس خميني و راه غلبه و مسخركردن آثار او را هم در گرههاي كوري كه دژخيمان خميني در اعماق ذهن و ضمير ايجاد كردهاند، مي آموزند. در برابر آن آسيب ناپذير ميشوند. در يك كلام، نه فقط تتمه آثار آن كابوس خون سرشته را از خود ميزدايند، بلكه مهمتر از اين دهبار و صدبار و هزاربار بيشتر، جنگاور ميشوند و از شيب نزولي و از انفعال و پاسيويسم و بريدگي و رويآوردن به معيشت و زندگي كه مطلوب خميني و دژخيمانش بوده، فاصله ميگيرند. تقدير كور و خودبهخودي اينچنين با «جهاد اكبر» و صدق و فداي مجاهدي، مغلوب و محو و نابود ميشود. چنين مواردي اگر با نگاه باني و حفاظت مستمر سياسي و ايدئولوژيك فرد از خودش همراه باشد، آنچنان كه هرگز رو به عقب و رو بهخميني بازنگردد، و به هرچه خميني گرايي و شيطان صفتي و نامردمي و معيشت مطلوب خميني است، تف كند، به سند افتخار و حماسه ماندگار مقاومت ما تبديل ميشود. هم فرد و هم جمع را احيا ميكند. اين يك كارزار پرشكوه با ايدئولوژي ذلت و تسليم و با شيوه شناختهشده خميني براي به «قبر»بردن روانشناسانه زندگان است. اين بخشي از مقاومت ماست كه با هرگونه گرد و غبار و آثار كاهنده خميني و فرهنگ و ايدئولوژي او بستيزيم و از آن پاكيزه شويم.
معلوم است كه آمار تو(محمد) درستتر و دقيقتر است. چون شاهد صحنه بودي. محمد ميگويد تا صبح روز بعد، از بعدازظهر اين رژيم 1810اعدام كرده! اي خدا! اي خدا! اللهم فاشهد! ميگويد ده تا دوازدههزار دستگيري بوده است. شعار «مرگ بر خميني» و «شاه سلطان خميني مرگت فرا رسيده» اينطوري وارد شده ها! والا، چه كسي ميتوانست به خميني چپ نگاه كند. عكس ش را توي ماه ميديدند. نگو كه جواب تاريخيش مجاهدين بودهاند و انقلاب مريم. آيا در سؤالي كه از اين محمد- كه خودش شاهد اين صحنه ها بوده و برايش خيلي جدي است- كردم دقت كرديد؟ دقت كرديد كه در پرداخت وروديه و بيابيا جديتر و بيشتر ميشود يا كمتر؟ اي برادران و اي خواهران، او چه جواب داد؟
جمعيت: بيشتر
• بله بله، بسا بيشتر!
درست به اين دليل، همچنانكه قبل از جنگ گفتيم، شرايط صدبار هم كه پرفتنه تر بشود؛ همچنانكه شما خودتان در اول اين بهار يك به من گفتيد و قراردادمان بود و الحمدلله كه به آنجا نرسيد؛ علف بيابان، ريشه گياهان، برگ درختان؛ اما، اين رژيم را اين مجاهدين بر زمين ميزنند و سرنگون ميكنند، حالا صبر كنيد و ببينيد!»
حالا به مكالمه با مجاهدي كه دهسال وهفتماه را در شكنجه گاههاي خميني سپري كرده است، درباره 5مهر و شهيدانش گوش كنيد:
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸صداقت مجاهدي
✅من اخيراً پس از روز 24آذر(15دسامبر) كه دولت عراق آن نمايش مسخره را براي جابه جاكردن مجاهدان اشرف بهراه انداخت، به طور تصادفي در گفتگو با يكي از زندانيان مجاهد كه در 5مهر1360 در اوين خودش شاهد برخي صحنه ها بوده است، تصوير جديدي از 5مهر و ابعاد آن پيدا كردم. توجه شما را به همين قسمت از مكالمه جلب ميكنم.
اما قبل از آن براي اينكه حساب همه چيز براي مردم ايران روشن باشد بگويم كه وقتي از زندانيان سياسي مجاهدين صحبت ميكنيم، به خصوص آنان كه در اشرف هستند، چه آنان كه مقاومت كردهاند، چه آنان كه به تصادف جان به در برده اند و چه شماري كه كم و كسري داشته و در زير شكنجه يا در برابر جوخه اعدام، نقطه ضعف داشته اند، هم در بدو ورود و هم در نشستهاي انتقادي و «عمليات جاري» بي محابا صداقت پيشه ميكنند و هر آنچه را كه حتي از ترس يا تشويش در برابر مرگ در ذهنشان هم گذشته، براي همرزمانشان، در جمع بر روي دايره ميريزند.
فراتر از بزرگداشت قهرمانان و ياران مقاوم، هدف از اين صداقت بي منتها، تجديد عهد با خلق اسير و در زنجير براي جبرانكردن كميها و كاستي ها و ضعف هاست. رو به جلو است، نه رو به عقب. بالاكشيدن و فرارفتن و رستن از بندهاي روحي و رواني است كه از زندان خميني و خاطرات دردناكش بر دست و پايشان پيچيده است و نه صرفاً يك انتقاد ازخود صوري و سطحي. شاخص اين است كه در تشعشع اين صداقت شگفت و بيكران در جمع ياران، شنوندگان نه فقط سر تعظيم و تكريم فرود ميآورند، بلكه راه مقابله و درهم شكستن كابوس خميني و راه غلبه و مسخركردن آثار او را هم در گرههاي كوري كه دژخيمان خميني در اعماق ذهن و ضمير ايجاد كردهاند، مي آموزند. در برابر آن آسيب ناپذير ميشوند. در يك كلام، نه فقط تتمه آثار آن كابوس خون سرشته را از خود ميزدايند، بلكه مهمتر از اين دهبار و صدبار و هزاربار بيشتر، جنگاور ميشوند و از شيب نزولي و از انفعال و پاسيويسم و بريدگي و رويآوردن به معيشت و زندگي كه مطلوب خميني و دژخيمانش بوده، فاصله ميگيرند. تقدير كور و خودبهخودي اينچنين با «جهاد اكبر» و صدق و فداي مجاهدي، مغلوب و محو و نابود ميشود. چنين مواردي اگر با نگاه باني و حفاظت مستمر سياسي و ايدئولوژيك فرد از خودش همراه باشد، آنچنان كه هرگز رو به عقب و رو بهخميني بازنگردد، و به هرچه خميني گرايي و شيطان صفتي و نامردمي و معيشت مطلوب خميني است، تف كند، به سند افتخار و حماسه ماندگار مقاومت ما تبديل ميشود. هم فرد و هم جمع را احيا ميكند. اين يك كارزار پرشكوه با ايدئولوژي ذلت و تسليم و با شيوه شناختهشده خميني براي به «قبر»بردن روانشناسانه زندگان است. اين بخشي از مقاومت ماست كه با هرگونه گرد و غبار و آثار كاهنده خميني و فرهنگ و ايدئولوژي او بستيزيم و از آن پاكيزه شويم.
معلوم است كه آمار تو(محمد) درستتر و دقيقتر است. چون شاهد صحنه بودي. محمد ميگويد تا صبح روز بعد، از بعدازظهر اين رژيم 1810اعدام كرده! اي خدا! اي خدا! اللهم فاشهد! ميگويد ده تا دوازدههزار دستگيري بوده است. شعار «مرگ بر خميني» و «شاه سلطان خميني مرگت فرا رسيده» اينطوري وارد شده ها! والا، چه كسي ميتوانست به خميني چپ نگاه كند. عكس ش را توي ماه ميديدند. نگو كه جواب تاريخيش مجاهدين بودهاند و انقلاب مريم. آيا در سؤالي كه از اين محمد- كه خودش شاهد اين صحنه ها بوده و برايش خيلي جدي است- كردم دقت كرديد؟ دقت كرديد كه در پرداخت وروديه و بيابيا جديتر و بيشتر ميشود يا كمتر؟ اي برادران و اي خواهران، او چه جواب داد؟
جمعيت: بيشتر
• بله بله، بسا بيشتر!
درست به اين دليل، همچنانكه قبل از جنگ گفتيم، شرايط صدبار هم كه پرفتنه تر بشود؛ همچنانكه شما خودتان در اول اين بهار يك به من گفتيد و قراردادمان بود و الحمدلله كه به آنجا نرسيد؛ علف بيابان، ريشه گياهان، برگ درختان؛ اما، اين رژيم را اين مجاهدين بر زمين ميزنند و سرنگون ميكنند، حالا صبر كنيد و ببينيد!»
حالا به مكالمه با مجاهدي كه دهسال وهفتماه را در شكنجه گاههاي خميني سپري كرده است، درباره 5مهر و شهيدانش گوش كنيد:
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸گواهان زنده حماسه 5مهر
✅«محمد زند: فكر ميكنم كه الان همه حرف را شما زديد، آن چيزي كه شما ميخواهيد يك مجاهد تمام عياركه انشاالله لايقش باشيم. همان چيزي كه شما ميخواهيد. چون واقعيتش اينه كه اگه انقلاب نباشه، مجاهدي وجود نداره. من ميخوام، فقط اين را، به قول معروف بينه يي را، كه خيلي دوست دارم هر بار بگم. بعد از اينكه اين برادران فاتحان آمدند، واقعا سبقت گرفتن براي صفرصفركردن چيزي بود كه آدم ميديد. آدم به عيان ميديدكه رابطه ها عوض شده بود، خارج از لحظاتي كه ميآيد.
اين لحظات را هم گفته بوديدكه صفرصفر كنيد، و همينها لحظات مقدس است. همينطوركه شما ميگوييد، من انقلاب را ميديدم. يعني حداقل ميتوانم بفهمم كه در اطراف من، اين بود، انقلاب بود. از برادران مسئولمون تا ما كه پاييناش باشيم. اصلاً روابط عوض شده بود. من هميشه اين لحظات را به برادراحمد ميگفتم. شما آن چيزي را آورديد كه هميشه احساسش را داشتيم ولي اين طوري بهش رسيديم، آن هم اين بود كه چطور با خود انقلاب تنظيم كنيم، اين از اين قضيه.
• احسنت! وقتي كه از آن فضا، پاي حرفهاي تو ميآييم، يعني پاي حرفهاي محمد زند، كه كلماتت حاليات هست؛ چون، ده سال زنداني اين رژيم بودهيي و من خوب يادم هست. يعني معلوم است كه الكي كلمات را نميپراني، بلكه معنيشان را ميفهمي كه چيست. آيا تو، وقتي آن فضا را براي خودت مرزسرخ كردي، آيا در پرداخت وروديه و بيابيا، عميقتر و راسختر ميشوي و بالاتر ميروي؟ و سفت و سختتر ميشوي؟ يا نه، پايينتر ميروي و عقبتر و شلتر ميشوي؟ كه مثلاًً بگويي اين دلخوشكنكه…، ديگر احتياج به وروديه نيست…، احتياج به بيابيا نيست…، ديگر ولش كنيد… ؟ كدامش؟
محمدزند: همان كه شما اول گفتيد. راسختر! و از قضا، سكينه در قلبم بيشتر است. خيلي طمأنينه بيشتري دارم. خودم را گذاشتم در آن فضا كه قبلش گفتم. باخودم گفتم كه الان دوباره شده همان وروديهدادن، الان دوباره ميريزند اينجا، الان همه جا را بستند، الان همه اينها هست، بيابيا هم هست، هرروز هم زدن هست، هر روز هم بگيروببند هست، هر روز هم دادگاه بردن هست، آيا اهلش هستي؟ وقتي از آن فضا درآمدم، ديدم كه چرا نيستم؟! بيشترش هم هستم! چرا؟ چون، اين باز هم يك فتح مبين است. باز هم يك فتح مبين بزرگتر است، ديگر ترديدي در آن نيست.
• بچهها! گوش كنيد، گوش كنيد، محمد! آنچه را كه تو آن دفعه به من آمار دادي كه الان يادم رفته، دوباره به من بگو! گفتي كه در عرض سهساعت در 5مهر شاهد و گواه اعدام چند مجاهد بودي؟ در عرض چندساعت؟ دوباره به من بگو!
محمدزند: گفتم خدمتتون كه300تا 400تا در عرض سه تا چهار ساعت بود. حدود1810تا. البته فكرمي كنم به گفته آمار سازمان 1450 است. ولي1810تا ميگفتند تا فرداي آن روز مثلاًً ظهر يا صبح كه ديگه ما را برده بودند در يك اتاق ولي ميشنيدم تا صبح يكسره صداي تيرباران بود و اصلا قطع نشد تا صبح، يكسره قطع نشد، آن جا ده ـ دوازدههزار نفر دستگير شده بودند، خيلي، اصلاً يك فضايي بود.
• ده دوازدههزار نفر؟
محمدزند: بله، ده-دوازدههزار نفر دستگير شده بودند، شما كه ميدونيد، اوين و دادسراي اوين توي مهرماه سرد است.
• آره.
محمدزند: تمام سه طبقه پر شده بود. بهطوري كه اصلا جا نبود و ماها رو كه قديميتر بوديم بردند توي يك اتاق. حالا داستانهايي دارد كه توي اون اتاق خواهري را ديديم كه وحشتناك شكنجه شده بود كه آن يك داستان جداست. ولي در تمام آن سه طبقه آدم بود، طوري كه گرم شده بود، در جايي كه هميشه سرد ا ست.
• خوب؟
محمدزند: ديگر نميتوانستند آدم بياورند، آدمها را بيرون نشانده بودند كه داد ميزدند داريم از سرما ميميريم. نميدانم چقدر آن جا آدم ميتواند جا بگيرد، توي فضاي بيرون كلي آدم نشانده بودند.
• پس اي خواهران و اي برادران! مجاهدي دارد حرف ميزند كه در سال1360، بيستوهشت سال پيش، شاهد چنين صحنههايي بوده در يك قسمت از اوين! فقط در يك قسمت زندان اوين، نه كل زندانهاي رژيم! آمار سازمان ميگويد 1400تاست. آمار سازمان كه كامل نيست. چون معلوم است كه خيلي از اسامي را ما نداريم، يا فقط اسم كوچك داريم، چون آن موقع در سازمان رسم نبود كه اسم كسي را بپرسند. با يك اسم مستعار همهچيز حل و فصل ميشد، فرم پرسنلي و ارتش آزاديبخش و اينطور چيزها نبود. اصلا قرارگاهي وجود نداشت، هر كسي در خونه خودش بود و حداكثر مخفيكاري بود حتي در فاز سياسي، مثلاًً همين اسامي مستعار اكثر خواهران و برادران مثل احمد واقف از آن جا و آن زمان آمده است.
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸گواهان زنده حماسه 5مهر
✅«محمد زند: فكر ميكنم كه الان همه حرف را شما زديد، آن چيزي كه شما ميخواهيد يك مجاهد تمام عياركه انشاالله لايقش باشيم. همان چيزي كه شما ميخواهيد. چون واقعيتش اينه كه اگه انقلاب نباشه، مجاهدي وجود نداره. من ميخوام، فقط اين را، به قول معروف بينه يي را، كه خيلي دوست دارم هر بار بگم. بعد از اينكه اين برادران فاتحان آمدند، واقعا سبقت گرفتن براي صفرصفركردن چيزي بود كه آدم ميديد. آدم به عيان ميديدكه رابطه ها عوض شده بود، خارج از لحظاتي كه ميآيد.
اين لحظات را هم گفته بوديدكه صفرصفر كنيد، و همينها لحظات مقدس است. همينطوركه شما ميگوييد، من انقلاب را ميديدم. يعني حداقل ميتوانم بفهمم كه در اطراف من، اين بود، انقلاب بود. از برادران مسئولمون تا ما كه پاييناش باشيم. اصلاً روابط عوض شده بود. من هميشه اين لحظات را به برادراحمد ميگفتم. شما آن چيزي را آورديد كه هميشه احساسش را داشتيم ولي اين طوري بهش رسيديم، آن هم اين بود كه چطور با خود انقلاب تنظيم كنيم، اين از اين قضيه.
• احسنت! وقتي كه از آن فضا، پاي حرفهاي تو ميآييم، يعني پاي حرفهاي محمد زند، كه كلماتت حاليات هست؛ چون، ده سال زنداني اين رژيم بودهيي و من خوب يادم هست. يعني معلوم است كه الكي كلمات را نميپراني، بلكه معنيشان را ميفهمي كه چيست. آيا تو، وقتي آن فضا را براي خودت مرزسرخ كردي، آيا در پرداخت وروديه و بيابيا، عميقتر و راسختر ميشوي و بالاتر ميروي؟ و سفت و سختتر ميشوي؟ يا نه، پايينتر ميروي و عقبتر و شلتر ميشوي؟ كه مثلاًً بگويي اين دلخوشكنكه…، ديگر احتياج به وروديه نيست…، احتياج به بيابيا نيست…، ديگر ولش كنيد… ؟ كدامش؟
محمدزند: همان كه شما اول گفتيد. راسختر! و از قضا، سكينه در قلبم بيشتر است. خيلي طمأنينه بيشتري دارم. خودم را گذاشتم در آن فضا كه قبلش گفتم. باخودم گفتم كه الان دوباره شده همان وروديهدادن، الان دوباره ميريزند اينجا، الان همه جا را بستند، الان همه اينها هست، بيابيا هم هست، هرروز هم زدن هست، هر روز هم بگيروببند هست، هر روز هم دادگاه بردن هست، آيا اهلش هستي؟ وقتي از آن فضا درآمدم، ديدم كه چرا نيستم؟! بيشترش هم هستم! چرا؟ چون، اين باز هم يك فتح مبين است. باز هم يك فتح مبين بزرگتر است، ديگر ترديدي در آن نيست.
• بچهها! گوش كنيد، گوش كنيد، محمد! آنچه را كه تو آن دفعه به من آمار دادي كه الان يادم رفته، دوباره به من بگو! گفتي كه در عرض سهساعت در 5مهر شاهد و گواه اعدام چند مجاهد بودي؟ در عرض چندساعت؟ دوباره به من بگو!
محمدزند: گفتم خدمتتون كه300تا 400تا در عرض سه تا چهار ساعت بود. حدود1810تا. البته فكرمي كنم به گفته آمار سازمان 1450 است. ولي1810تا ميگفتند تا فرداي آن روز مثلاًً ظهر يا صبح كه ديگه ما را برده بودند در يك اتاق ولي ميشنيدم تا صبح يكسره صداي تيرباران بود و اصلا قطع نشد تا صبح، يكسره قطع نشد، آن جا ده ـ دوازدههزار نفر دستگير شده بودند، خيلي، اصلاً يك فضايي بود.
• ده دوازدههزار نفر؟
محمدزند: بله، ده-دوازدههزار نفر دستگير شده بودند، شما كه ميدونيد، اوين و دادسراي اوين توي مهرماه سرد است.
• آره.
محمدزند: تمام سه طبقه پر شده بود. بهطوري كه اصلا جا نبود و ماها رو كه قديميتر بوديم بردند توي يك اتاق. حالا داستانهايي دارد كه توي اون اتاق خواهري را ديديم كه وحشتناك شكنجه شده بود كه آن يك داستان جداست. ولي در تمام آن سه طبقه آدم بود، طوري كه گرم شده بود، در جايي كه هميشه سرد ا ست.
• خوب؟
محمدزند: ديگر نميتوانستند آدم بياورند، آدمها را بيرون نشانده بودند كه داد ميزدند داريم از سرما ميميريم. نميدانم چقدر آن جا آدم ميتواند جا بگيرد، توي فضاي بيرون كلي آدم نشانده بودند.
• پس اي خواهران و اي برادران! مجاهدي دارد حرف ميزند كه در سال1360، بيستوهشت سال پيش، شاهد چنين صحنههايي بوده در يك قسمت از اوين! فقط در يك قسمت زندان اوين، نه كل زندانهاي رژيم! آمار سازمان ميگويد 1400تاست. آمار سازمان كه كامل نيست. چون معلوم است كه خيلي از اسامي را ما نداريم، يا فقط اسم كوچك داريم، چون آن موقع در سازمان رسم نبود كه اسم كسي را بپرسند. با يك اسم مستعار همهچيز حل و فصل ميشد، فرم پرسنلي و ارتش آزاديبخش و اينطور چيزها نبود. اصلا قرارگاهي وجود نداشت، هر كسي در خونه خودش بود و حداكثر مخفيكاري بود حتي در فاز سياسي، مثلاًً همين اسامي مستعار اكثر خواهران و برادران مثل احمد واقف از آن جا و آن زمان آمده است.
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸سخنراني بازرگان در مجلس ارتجاع پس از 5مهر
✅ابعاد اعدام و تيربارانها به ويژه از نوجوانان بيگناه كه تصاوير آنها به سراسر جهان مخابره شد، به حدي بود كه بازرگان تاب نياورد. دل به دريا زد و روز 15مهر 1360 در مجلس ارتجاع شجاعانه به پاخاست و قبل از دستور به سخناني همت گماشت كه بر سرش ريختند و نگذاشتند سخنانش را به پايان برساند. هر چند در اين سخنراني با نيشهايي هم به مجاهدين سعي كرده بود تعادلي برقرار كند. به قسمتي از سخنان او توجه كنيد:
«با کمال تأثر و با توسل به درگاه ذوالجلال بايد اقرارکنيم که آتشی هولناک در کشور عزيزمان شعله کشيده، خرمن امت و دولت و دين را مورد تهديد قرار داده، کمتر کسي است که درصدد خاموشکردن آن برآيد… همچنين نونهالان دختر و پسر و کسان وابسته و هوادار يا برکنار که در درگيريهاي خياباني و دادگاههاي انقلابي، قرباني التقاط و انحراف يا انتقام ميگردند، نونهالاني که هرچه باشد جگرگوشگان و پرورشيافتگان اميد اين مملکت بوده عاشقوار يا ديوان هوار، فداکار يا گناهکار، در طاس لغزندهيي افتادهاند. درحاليکه هر طرف گروه مقابل را منافق يا مرتجع و ضداسلام و عامل امپرياليسم ميخواند. نه روحانيان ارجمند و مکتبيهاي غيرتمندمان از آمريکا واردشدهاند و نه جوانان جانباز در خانوادههاي آمريکايي زاييده و بزرگ گشتهاند، که بتوان مزدورشان خواند».
به اشاره خامنه اي كه در آن زمان در مجلس خميني، ليدر فراكسيون اكثريت يعني حزب جمهوري اسلامي بود، نمايندگان دست نشانده ارتجاع همانجا تا حد كتكزدن مهندس بازرگان «نخست وزير دولت امام زمان»(عين عبارت خميني را در بهمن57 ميگويم) در مجلس پيش رفتند. حتي حكم دستگيري او را لاجوردي بهخاطر اين سخنراني صادر كرد اما بعداً رژيم از آن كوتاه آمد.
يكي از دوستان بازرگان كه بيوگرافي و سوابق سياسي بازرگان را بعد از درگذشت او منتشر كرده در اين باره مينويسد:
«… شايد مهمترين سخن بازرگان در اين مورد، نطق ايشان در 15مهرماه 1360 مجلس باشد که البته بر اثر جنجال عده يي از نمايندگان، سخن قطع شد و کلام به پايان نرسيد… اين سخنان در فضاي پاييز سال1360 بسيارشجاعانه و مهم و قابل توجه بود. در واقع ميتوان گفت اين سخنان فقط از شخصي و شخصيتي چون مهندس بازرگان، انتظار بود. در عينحال چنان جنجال و سروصدايي در مجلس برخاست و چنان تهاجمي به مهندس بازرگان، صورت گرفت که نطق وي نيم هتمام قطع شد و به ويژه رئيس مجلس نيز دستور قطع بلندگو داد و بازرگان ناچار در محاصره انبوه مهاجمان از جايگاه نطق به زير آمد و ناراحت، اما آرام سرجايش نشست. باز مهاجمان رهايش نکرده، دور او را گرفته و با سروصدا و گاه با توهين و الفاظ رکيک با او بحث و گفتگو ميکردند. هرچند که او غالباً ساکت بود و عملاً نيز نميتوانست با دهها تن پرخاشگر، هم زمان بحث کند… پس از آن طبق معمول، سخنان بازرگان در خارج از مجلس در جامعه و مطبوعات و نمازهاي جمعه و محافل مذهبي و سياسي، انعکاس وسيع پيدا کرد و در همهجا نويسندگان و گويندگان با شدت تمام بر ضد بازرگان، و نطق و عقايد او سخنپراکني کردند. حتي عده يي در بيرون مجلس عليه بازرگان دست به تظاهرات زدند. در خود مجلس نيز تا مدتها، برخي نمايندگان در نطقهاي پيش از دستور و يا مناسبتهاي ديگر، به بازرگان و نطق 15مهرماه 1360 او اشاره کرده، او و هم فکرانش و دولت موقتش را زير ضربات انتقاد و حمله خود گرفتند. البته امکان پاسخگويي براي او اصلاً وجود نداشت و اگر گاه اعتراضيهيي کتبي به رئيس مجلس داده ميشد، قرائت نميشد و لذا در صورت مذاکرات مجلس يا در مطبوعات و خارج از مجلس، انعکاسي پيدا نميکرد. در مطبوعات هم ماجرا کم و بيش از همين قرار بود. از جمله در کيهان و جمهوري اسلامي، مقالهها و مطالبي بر ضد بازرگان، نوشته ميشد ولي پاسخهاي وي را هرگز چاپ نميکردند.
ظاهراً فقط يک مورد بود که روزنامه کيهان، پاسخ بازرگان را چاپ کرد. البته طبق معمول، در کنار متن نطق و جوابيه بازرگان، مطالب ديگري به قلم آقاي سيدمحمد خاتمي، سرپرست کيهان، در نقد مطالب مهندس بازرگان، درج شده بود»(يوسفي اشكوري- در تکاپوي آزادي، جلد دوم صفحه 503 ، 507 و 508).
در آن روزگار همين آخوند خاتمي بهجاي دژخيم حسين شريعتمداري بهعنوان نماينده وليفقيه موسسه كيهان را اشغال كرده بود. خاتمي كه يك خطامامي «هفتخط» دوآتشه بود، سه روز پياپي در روزهاي 16و17و18مهر در سرمقاله كيهان به قلم خودش بازرگان را شلاقكش كرد كه چرا از مجاهدين دفاع كرده است؟ خاتمي نوشت كه بازرگان بهخاطر ترور انورالسادات ناراحت بوده، همچنين ادعا كرد مسعود رجوي براي هماهنگي تظاهرات 5مهر سفري از پاريس به آمريكا داشته و با اشاره به اينكه مجاهدين بازرگان را نماينده بورژوازي و در نتيجه آمريكايي ميدانند، بر آن بود كه بازرگان را عليه مجاهدين تحريك كند و ندامتنامه بگيرد.
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸سخنراني بازرگان در مجلس ارتجاع پس از 5مهر
✅ابعاد اعدام و تيربارانها به ويژه از نوجوانان بيگناه كه تصاوير آنها به سراسر جهان مخابره شد، به حدي بود كه بازرگان تاب نياورد. دل به دريا زد و روز 15مهر 1360 در مجلس ارتجاع شجاعانه به پاخاست و قبل از دستور به سخناني همت گماشت كه بر سرش ريختند و نگذاشتند سخنانش را به پايان برساند. هر چند در اين سخنراني با نيشهايي هم به مجاهدين سعي كرده بود تعادلي برقرار كند. به قسمتي از سخنان او توجه كنيد:
«با کمال تأثر و با توسل به درگاه ذوالجلال بايد اقرارکنيم که آتشی هولناک در کشور عزيزمان شعله کشيده، خرمن امت و دولت و دين را مورد تهديد قرار داده، کمتر کسي است که درصدد خاموشکردن آن برآيد… همچنين نونهالان دختر و پسر و کسان وابسته و هوادار يا برکنار که در درگيريهاي خياباني و دادگاههاي انقلابي، قرباني التقاط و انحراف يا انتقام ميگردند، نونهالاني که هرچه باشد جگرگوشگان و پرورشيافتگان اميد اين مملکت بوده عاشقوار يا ديوان هوار، فداکار يا گناهکار، در طاس لغزندهيي افتادهاند. درحاليکه هر طرف گروه مقابل را منافق يا مرتجع و ضداسلام و عامل امپرياليسم ميخواند. نه روحانيان ارجمند و مکتبيهاي غيرتمندمان از آمريکا واردشدهاند و نه جوانان جانباز در خانوادههاي آمريکايي زاييده و بزرگ گشتهاند، که بتوان مزدورشان خواند».
به اشاره خامنه اي كه در آن زمان در مجلس خميني، ليدر فراكسيون اكثريت يعني حزب جمهوري اسلامي بود، نمايندگان دست نشانده ارتجاع همانجا تا حد كتكزدن مهندس بازرگان «نخست وزير دولت امام زمان»(عين عبارت خميني را در بهمن57 ميگويم) در مجلس پيش رفتند. حتي حكم دستگيري او را لاجوردي بهخاطر اين سخنراني صادر كرد اما بعداً رژيم از آن كوتاه آمد.
يكي از دوستان بازرگان كه بيوگرافي و سوابق سياسي بازرگان را بعد از درگذشت او منتشر كرده در اين باره مينويسد:
«… شايد مهمترين سخن بازرگان در اين مورد، نطق ايشان در 15مهرماه 1360 مجلس باشد که البته بر اثر جنجال عده يي از نمايندگان، سخن قطع شد و کلام به پايان نرسيد… اين سخنان در فضاي پاييز سال1360 بسيارشجاعانه و مهم و قابل توجه بود. در واقع ميتوان گفت اين سخنان فقط از شخصي و شخصيتي چون مهندس بازرگان، انتظار بود. در عينحال چنان جنجال و سروصدايي در مجلس برخاست و چنان تهاجمي به مهندس بازرگان، صورت گرفت که نطق وي نيم هتمام قطع شد و به ويژه رئيس مجلس نيز دستور قطع بلندگو داد و بازرگان ناچار در محاصره انبوه مهاجمان از جايگاه نطق به زير آمد و ناراحت، اما آرام سرجايش نشست. باز مهاجمان رهايش نکرده، دور او را گرفته و با سروصدا و گاه با توهين و الفاظ رکيک با او بحث و گفتگو ميکردند. هرچند که او غالباً ساکت بود و عملاً نيز نميتوانست با دهها تن پرخاشگر، هم زمان بحث کند… پس از آن طبق معمول، سخنان بازرگان در خارج از مجلس در جامعه و مطبوعات و نمازهاي جمعه و محافل مذهبي و سياسي، انعکاس وسيع پيدا کرد و در همهجا نويسندگان و گويندگان با شدت تمام بر ضد بازرگان، و نطق و عقايد او سخنپراکني کردند. حتي عده يي در بيرون مجلس عليه بازرگان دست به تظاهرات زدند. در خود مجلس نيز تا مدتها، برخي نمايندگان در نطقهاي پيش از دستور و يا مناسبتهاي ديگر، به بازرگان و نطق 15مهرماه 1360 او اشاره کرده، او و هم فکرانش و دولت موقتش را زير ضربات انتقاد و حمله خود گرفتند. البته امکان پاسخگويي براي او اصلاً وجود نداشت و اگر گاه اعتراضيهيي کتبي به رئيس مجلس داده ميشد، قرائت نميشد و لذا در صورت مذاکرات مجلس يا در مطبوعات و خارج از مجلس، انعکاسي پيدا نميکرد. در مطبوعات هم ماجرا کم و بيش از همين قرار بود. از جمله در کيهان و جمهوري اسلامي، مقالهها و مطالبي بر ضد بازرگان، نوشته ميشد ولي پاسخهاي وي را هرگز چاپ نميکردند.
ظاهراً فقط يک مورد بود که روزنامه کيهان، پاسخ بازرگان را چاپ کرد. البته طبق معمول، در کنار متن نطق و جوابيه بازرگان، مطالب ديگري به قلم آقاي سيدمحمد خاتمي، سرپرست کيهان، در نقد مطالب مهندس بازرگان، درج شده بود»(يوسفي اشكوري- در تکاپوي آزادي، جلد دوم صفحه 503 ، 507 و 508).
در آن روزگار همين آخوند خاتمي بهجاي دژخيم حسين شريعتمداري بهعنوان نماينده وليفقيه موسسه كيهان را اشغال كرده بود. خاتمي كه يك خطامامي «هفتخط» دوآتشه بود، سه روز پياپي در روزهاي 16و17و18مهر در سرمقاله كيهان به قلم خودش بازرگان را شلاقكش كرد كه چرا از مجاهدين دفاع كرده است؟ خاتمي نوشت كه بازرگان بهخاطر ترور انورالسادات ناراحت بوده، همچنين ادعا كرد مسعود رجوي براي هماهنگي تظاهرات 5مهر سفري از پاريس به آمريكا داشته و با اشاره به اينكه مجاهدين بازرگان را نماينده بورژوازي و در نتيجه آمريكايي ميدانند، بر آن بود كه بازرگان را عليه مجاهدين تحريك كند و ندامتنامه بگيرد.
رفسنجاني در خاطراتش درباره سخنراني بازرگان و آنچه رژيم يك هفته بعد از سخنراني بازرگان براي قطع حملهها به نهضت آزادي و «بهتر»شدن وضع، به آنها پيشنهاد ميداد، به اجمال اشاره كرده است. گوش كنيد:
19مهر: «امروز تومارهای پنجاهمتری در سالن مجلس آوردهاند که مردم به دنبال سخنان آقای بازرگان، خواستار اخراج ليبرالها از مجلس شدهاند و اينها خيلی ناراحتند و از من گله دارند که چرا کاملاً از آنها حمايت نمیکنم».
23مهر 60: «اول شب، جلسه يی طولانی با سران نهضت آزادی، آقايان بازرگان، سحابی، يزدی، صدر و صباغيان داشتيم. از اينکه از سوی حزبالله يها و رسانههای جمعی تحت فشارند، شکايت داشتند و چارهجويی میکردند. گفتم، اگر موضع صريح در مقابل ضدانقلاب بگيرند، وضع ممکن است بهتر شود»(خاطرات رفسنجاني- جلد اول، صفحه323و 239).
اين هم قسمتي از جواب خاتمي به بازرگان در سرمقاله كيهان:
«آقاي بازرگان، آنجا که از انتساب آشوبگران به آمريکا برمي آشوبند، خود حکايتگر نوعي نگرش آمريکايي به مسائل است… بدين ترتيب تشخيص درست امام و امت را که دشمنان داخلي… را آمريکايي ميخوانند و اعمال و مواضع آنان را به نفع آمريکا ميدانند، به تمسخر ميگيرند… آيا شاه مخلوع که گوي سبقت را از همه حکمرانان جهان سوم در سوقدادن کشور به سوي وابستگي تام به غرب و خصوصاً آمريکا… ربوده بود، در خانواده آمريکايي زاده شده يا از آمريکا برگشته بود؟ …
آيا آقاي بني صدر که… آمريکا همه اميدهايش را براي بازگشت به ايران، به وي بسته بود، ازخانواده آمريکايي بود؟…
آيا آقاي رجوي که روز و روزگاري، آقاي بازرگان را نماينده بورژوازي که طبق تحليلهاي ماترياليستي حضرات ماهيتاً آمريکايي است ميدانست، و امروز که به منظور رهبري مقاومت ضدامپرياليستي در ايران به دامن فرانسه آويخته است! و براي تکميل مبارزات ضدآمريکايي، اين اواخر سفري به آمريکا کرده است، باکمال شهامت! به تمجيد از بورژوازي ملي برخاسته و براي سرنگوني جمهوري اسلامي پيشنهاد اتحاد با بورژواها را ميدهد… و “جرج بال“ به سياستمداران آمريکا اکيداً توصيه ميکند که مجاهدين خلق! را به عنوان جناح نيرومند مخالف با رژيم ارتجاعي! ايران مورد حمايت و تقويت قرار دهند و بالاخره مورد تمجيد و ستايش فراوان راديوها و سخنپراکنيهاي آمريکا و اسرائيل و بي.بي.سي است، آيا آقاي مسعود رجوي از خانواده آمريکايي است؟ …
و امروز همان جوانان پاکباز! که شما به دفاع از آنان برخاسته ايد، چشم و گوش بسته به فرمان آقاي رجوي و هم پالگي هاشان و به کمک بازماندههاي رژيم شاه، و هنگامي که نيروهاي رزمنده جمهوري اسلامي درگير دفن تجاوز رژيم آمريکايي صدام هستند، به کشتار و تخريب دست ميزنند.
مراد از آمريکايي بودن، نحوهيي از ديد و بينش است که به سادگي، ابزار دست سياستهاي توسعه طلبانه آمريکا ميشود، و به خاطر برخورداري از همين ديد و بينش، جرياني که شما در رأس آن قرار داريد همواره از مواضع ضدآمريکايي جمهوري اسلامي البته با توجيهات گوناگون اظهار نارضايتي و حتي مخالفت قولي و عملي کرده است… امروز اين آمريکاست که پندارگرايانه براي سرنگوني جمهوري اسلامي به مجاهدين خلق! دل بسته است و از آنان حمايت ميکند»(کيهان18مهر1360- يادداشت روز خاتمي).
@Strategy_gh
19مهر: «امروز تومارهای پنجاهمتری در سالن مجلس آوردهاند که مردم به دنبال سخنان آقای بازرگان، خواستار اخراج ليبرالها از مجلس شدهاند و اينها خيلی ناراحتند و از من گله دارند که چرا کاملاً از آنها حمايت نمیکنم».
23مهر 60: «اول شب، جلسه يی طولانی با سران نهضت آزادی، آقايان بازرگان، سحابی، يزدی، صدر و صباغيان داشتيم. از اينکه از سوی حزبالله يها و رسانههای جمعی تحت فشارند، شکايت داشتند و چارهجويی میکردند. گفتم، اگر موضع صريح در مقابل ضدانقلاب بگيرند، وضع ممکن است بهتر شود»(خاطرات رفسنجاني- جلد اول، صفحه323و 239).
اين هم قسمتي از جواب خاتمي به بازرگان در سرمقاله كيهان:
«آقاي بازرگان، آنجا که از انتساب آشوبگران به آمريکا برمي آشوبند، خود حکايتگر نوعي نگرش آمريکايي به مسائل است… بدين ترتيب تشخيص درست امام و امت را که دشمنان داخلي… را آمريکايي ميخوانند و اعمال و مواضع آنان را به نفع آمريکا ميدانند، به تمسخر ميگيرند… آيا شاه مخلوع که گوي سبقت را از همه حکمرانان جهان سوم در سوقدادن کشور به سوي وابستگي تام به غرب و خصوصاً آمريکا… ربوده بود، در خانواده آمريکايي زاده شده يا از آمريکا برگشته بود؟ …
آيا آقاي بني صدر که… آمريکا همه اميدهايش را براي بازگشت به ايران، به وي بسته بود، ازخانواده آمريکايي بود؟…
آيا آقاي رجوي که روز و روزگاري، آقاي بازرگان را نماينده بورژوازي که طبق تحليلهاي ماترياليستي حضرات ماهيتاً آمريکايي است ميدانست، و امروز که به منظور رهبري مقاومت ضدامپرياليستي در ايران به دامن فرانسه آويخته است! و براي تکميل مبارزات ضدآمريکايي، اين اواخر سفري به آمريکا کرده است، باکمال شهامت! به تمجيد از بورژوازي ملي برخاسته و براي سرنگوني جمهوري اسلامي پيشنهاد اتحاد با بورژواها را ميدهد… و “جرج بال“ به سياستمداران آمريکا اکيداً توصيه ميکند که مجاهدين خلق! را به عنوان جناح نيرومند مخالف با رژيم ارتجاعي! ايران مورد حمايت و تقويت قرار دهند و بالاخره مورد تمجيد و ستايش فراوان راديوها و سخنپراکنيهاي آمريکا و اسرائيل و بي.بي.سي است، آيا آقاي مسعود رجوي از خانواده آمريکايي است؟ …
و امروز همان جوانان پاکباز! که شما به دفاع از آنان برخاسته ايد، چشم و گوش بسته به فرمان آقاي رجوي و هم پالگي هاشان و به کمک بازماندههاي رژيم شاه، و هنگامي که نيروهاي رزمنده جمهوري اسلامي درگير دفن تجاوز رژيم آمريکايي صدام هستند، به کشتار و تخريب دست ميزنند.
مراد از آمريکايي بودن، نحوهيي از ديد و بينش است که به سادگي، ابزار دست سياستهاي توسعه طلبانه آمريکا ميشود، و به خاطر برخورداري از همين ديد و بينش، جرياني که شما در رأس آن قرار داريد همواره از مواضع ضدآمريکايي جمهوري اسلامي البته با توجيهات گوناگون اظهار نارضايتي و حتي مخالفت قولي و عملي کرده است… امروز اين آمريکاست که پندارگرايانه براي سرنگوني جمهوري اسلامي به مجاهدين خلق! دل بسته است و از آنان حمايت ميکند»(کيهان18مهر1360- يادداشت روز خاتمي).
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸باز هم خاطراتي از مهندس بازرگان
✅خاتمي به خاطر توجيه اعدام و كشتار و قتل عام مجاهدين و به خاطر همين گونه حمله هاي رذيلانه به بازرگان، سال بعد در كابينه موسوي به وزارت ارشاد و تبليغات گماشته شد. حمله هاي رذيلانه خاتمي به بازرگان در بحبوحه اعدام هاي 5مهر صورت ميگرفت كه قاضي شرع خميني (محمدي گيلاني) ميگفت «در كنار ديوار همانجا آنها را گلوله بزنيد. بدن مجروح اين گونه افراد باغي نبايد به بيمارستان برده شود، بلكه بايد تمام كشته شوند… كشتن به شديدترين وجه، حلقآويز كردن به فضاحت بارترين حالت ممكن و دست راست و پاي چپ آنها بريده شود». لاجوردي هم بدون هرگونه محظور اعلام ميكرد:
«ظرف مدت دوساعت كه از دستگيري ميگذرد، محاكمه پايان مييابد و حكم صادر ميشود و اجرا ميگردد».
اين حرفهاي خاتمي دوباره مرا به ياد بازرگان انداخت. بازرگان در دفاعيات خود در بيدادگاه نظامي شاه در تيرماه1342 ميگفت:
«ما آخرين سنگر دفاع از سلطنت مشروطه و قانون اساسي هستيم. بعد از اين اگر دادگاهي تشكيل شود، با جمعيتي سروكار خواهد داشت كه واقعاً مخالف اين رژيم است». راست گفته بود. 15خرداد1342 به راستي گورستان رفرميسم و «دفاع از سلطنت مشروطه» و «مخالفت قانوني» با ديكتاتوري دست نشانده شاه بود.
- ميگفت:
«نسل حاضر كه ما مؤسسين نهضت آزادي ايران متعلق به آن مي باشيم، در حكم نسل لولا يا مفصل تاريخ ايران بهشمار ميرود. واسطي هستيم مابين نسلهاي قديم ايران كه قرنها بهيك منوال و افكار، راكد و ساكت بودهاند و نسل آيندهيي كه بايد انشاءالله استقرار و استقلال و عظمت پيدا كند».
- اما نقطه اوج بازرگان در اين دادگاه كه ربط آن را به خاتمي بعد خواهم گفت آنجا بود كه مهندس بازرگان گفت:
«پس از واقعه 16آذر1332 در دانشگاه تهران، نامه اعتراضي نوشتيم و به قرارداد كنسرسيوم نفت هم اعتراض كرديم. رئيس وقت دانشگاه، دكتر علي اكبر سياسي، مرا خواست و خصوصي گفت نامه و اعتراض شما و ساير اساتيد چهفايده داشت؟ در جواب رئيس دانشگاه گفتم، خوب ميدانستم كه نتيجه عملي ندارد و جلو قرارداد كنسرسيوم را نخواهد گرفت. اما اين كار را كردم براي آنكه بعدها پسرم كه بزرگ شد نگويد پدرم مرد پفيوز و بيغيرتي بود. نسلهاي بعد ايران نيز وقتي به تاريخ گذشته نگاه ميكنند، مأيوس از نژاد و خون خود نباشند… ما اينكار را كرديم كه در آن روزگار، كه نميدانم 10سال ديگر، 100سال ديگر، ايراني اميدي به خود داشته باشد و شايد حركتي بكند».
لابد ميپرسيد كه حالا بگو ربط اين موضوع با خاتمي چيست؟ جواب را از پسر خاتمي وقتي كه بزرگ شد بپرسيد …
در بحثهاي قبلي، حمايت قوي بازرگان را، در دور دوم نخستين انتخابات مجلس شوراي ملي در رژيم خميني از خودم يادآوري كردم. دو روز بعد خميني او را به شدت زير ضرب گرفت. خميني در سخنراني 18ارديبهشت سال 59 كه از تمام رسانه هاي رژيم پخش شد، در اين باره گفت:
«… بايد به اشخاصی که احتمال انحراف در آنان میرود رأی ندهند…آنکه گفته شود، خوب است به همه گروهها چه چپی و چه انحرافی رأی دهيد که مجلس شورا… جامع همه گروهها باشد، اين يک مطلب غلطی است که منحرفين درست کردهاند تا در مجلس با خدعه شرکت کنند ... ملت به اين مطالب انحرافی گوش فرا ندهد».
اما بازرگان جا نزد و حرفش را پس نگرفت.
- ولي در آستانه 30خرداد، قبل از تظاهرات روز 25خرداد كه جبهه ملي اعلام كرده بود و ضمناً همزمان با سالروز شهادت مجاهد بزرگ رضا رضايي بود؛ خميني به تيغكشي و هياهوي شگفتي براي ممانعت از اين تظاهرات در آستانه يكپايه كردن رژيمش پرداخت. راديو و تلويزيون، خط درميان از مسئولان جريانهاي سياسي كشور ميخواستند كه بيايند در تلويزيون و در برابر درخواست و حكم صريح امام امت! خودشان را تعيين تكليف كنند والا هرچه ديدند از چشم خودشان است. اينجا بود كه متأسفانه بازرگان شايد تحت فشار دوستان ناباب از قبيل همين ابراهيم يزدي، طاقت و قرار از كف داد و به تلويزيون رفت و چيزهايي گفت كه نبايد ميگفت. افسوس…
- آخرين نكته كه نبايد از ذكر آن فروگذار كنم اين است كه بازرگان با همه اينها، و با همه دعواها و اختلافهايي كه داشتيم، تا دي ماه1360 به مجاهدين كمك مالي هم ميكرد اما نميخواست احدي بفهمد. سردار شهيد خلق موسي خياباني در آخرين نامهيي كه قبل از شهادتش به من نوشت به كمك مالي بازرگان و پسر ايشان(عبدالعلي) كه در زندان قصر در سال52 و53 با مجاهدين بسيار نزديك و صميمي بود، اشاره كرده است.
مدتها گذشت تا اينكه همين مطلب را در كتاب يكي از اعضاي نهضت آزادي هم خواندم. نوشته بود:
«سالها بعد- و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي- از خود مهندس بازرگان و ديگران شنيدم که ايشان به مجاهدين در مقاطع گوناگون کمک میکردهاند، خصوصاً کمكهای مالی بسيار، اما به هيچ وجه تظاهری به اين کار نمیکردند»
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸باز هم خاطراتي از مهندس بازرگان
✅خاتمي به خاطر توجيه اعدام و كشتار و قتل عام مجاهدين و به خاطر همين گونه حمله هاي رذيلانه به بازرگان، سال بعد در كابينه موسوي به وزارت ارشاد و تبليغات گماشته شد. حمله هاي رذيلانه خاتمي به بازرگان در بحبوحه اعدام هاي 5مهر صورت ميگرفت كه قاضي شرع خميني (محمدي گيلاني) ميگفت «در كنار ديوار همانجا آنها را گلوله بزنيد. بدن مجروح اين گونه افراد باغي نبايد به بيمارستان برده شود، بلكه بايد تمام كشته شوند… كشتن به شديدترين وجه، حلقآويز كردن به فضاحت بارترين حالت ممكن و دست راست و پاي چپ آنها بريده شود». لاجوردي هم بدون هرگونه محظور اعلام ميكرد:
«ظرف مدت دوساعت كه از دستگيري ميگذرد، محاكمه پايان مييابد و حكم صادر ميشود و اجرا ميگردد».
اين حرفهاي خاتمي دوباره مرا به ياد بازرگان انداخت. بازرگان در دفاعيات خود در بيدادگاه نظامي شاه در تيرماه1342 ميگفت:
«ما آخرين سنگر دفاع از سلطنت مشروطه و قانون اساسي هستيم. بعد از اين اگر دادگاهي تشكيل شود، با جمعيتي سروكار خواهد داشت كه واقعاً مخالف اين رژيم است». راست گفته بود. 15خرداد1342 به راستي گورستان رفرميسم و «دفاع از سلطنت مشروطه» و «مخالفت قانوني» با ديكتاتوري دست نشانده شاه بود.
- ميگفت:
«نسل حاضر كه ما مؤسسين نهضت آزادي ايران متعلق به آن مي باشيم، در حكم نسل لولا يا مفصل تاريخ ايران بهشمار ميرود. واسطي هستيم مابين نسلهاي قديم ايران كه قرنها بهيك منوال و افكار، راكد و ساكت بودهاند و نسل آيندهيي كه بايد انشاءالله استقرار و استقلال و عظمت پيدا كند».
- اما نقطه اوج بازرگان در اين دادگاه كه ربط آن را به خاتمي بعد خواهم گفت آنجا بود كه مهندس بازرگان گفت:
«پس از واقعه 16آذر1332 در دانشگاه تهران، نامه اعتراضي نوشتيم و به قرارداد كنسرسيوم نفت هم اعتراض كرديم. رئيس وقت دانشگاه، دكتر علي اكبر سياسي، مرا خواست و خصوصي گفت نامه و اعتراض شما و ساير اساتيد چهفايده داشت؟ در جواب رئيس دانشگاه گفتم، خوب ميدانستم كه نتيجه عملي ندارد و جلو قرارداد كنسرسيوم را نخواهد گرفت. اما اين كار را كردم براي آنكه بعدها پسرم كه بزرگ شد نگويد پدرم مرد پفيوز و بيغيرتي بود. نسلهاي بعد ايران نيز وقتي به تاريخ گذشته نگاه ميكنند، مأيوس از نژاد و خون خود نباشند… ما اينكار را كرديم كه در آن روزگار، كه نميدانم 10سال ديگر، 100سال ديگر، ايراني اميدي به خود داشته باشد و شايد حركتي بكند».
لابد ميپرسيد كه حالا بگو ربط اين موضوع با خاتمي چيست؟ جواب را از پسر خاتمي وقتي كه بزرگ شد بپرسيد …
در بحثهاي قبلي، حمايت قوي بازرگان را، در دور دوم نخستين انتخابات مجلس شوراي ملي در رژيم خميني از خودم يادآوري كردم. دو روز بعد خميني او را به شدت زير ضرب گرفت. خميني در سخنراني 18ارديبهشت سال 59 كه از تمام رسانه هاي رژيم پخش شد، در اين باره گفت:
«… بايد به اشخاصی که احتمال انحراف در آنان میرود رأی ندهند…آنکه گفته شود، خوب است به همه گروهها چه چپی و چه انحرافی رأی دهيد که مجلس شورا… جامع همه گروهها باشد، اين يک مطلب غلطی است که منحرفين درست کردهاند تا در مجلس با خدعه شرکت کنند ... ملت به اين مطالب انحرافی گوش فرا ندهد».
اما بازرگان جا نزد و حرفش را پس نگرفت.
- ولي در آستانه 30خرداد، قبل از تظاهرات روز 25خرداد كه جبهه ملي اعلام كرده بود و ضمناً همزمان با سالروز شهادت مجاهد بزرگ رضا رضايي بود؛ خميني به تيغكشي و هياهوي شگفتي براي ممانعت از اين تظاهرات در آستانه يكپايه كردن رژيمش پرداخت. راديو و تلويزيون، خط درميان از مسئولان جريانهاي سياسي كشور ميخواستند كه بيايند در تلويزيون و در برابر درخواست و حكم صريح امام امت! خودشان را تعيين تكليف كنند والا هرچه ديدند از چشم خودشان است. اينجا بود كه متأسفانه بازرگان شايد تحت فشار دوستان ناباب از قبيل همين ابراهيم يزدي، طاقت و قرار از كف داد و به تلويزيون رفت و چيزهايي گفت كه نبايد ميگفت. افسوس…
- آخرين نكته كه نبايد از ذكر آن فروگذار كنم اين است كه بازرگان با همه اينها، و با همه دعواها و اختلافهايي كه داشتيم، تا دي ماه1360 به مجاهدين كمك مالي هم ميكرد اما نميخواست احدي بفهمد. سردار شهيد خلق موسي خياباني در آخرين نامهيي كه قبل از شهادتش به من نوشت به كمك مالي بازرگان و پسر ايشان(عبدالعلي) كه در زندان قصر در سال52 و53 با مجاهدين بسيار نزديك و صميمي بود، اشاره كرده است.
مدتها گذشت تا اينكه همين مطلب را در كتاب يكي از اعضاي نهضت آزادي هم خواندم. نوشته بود:
«سالها بعد- و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي- از خود مهندس بازرگان و ديگران شنيدم که ايشان به مجاهدين در مقاطع گوناگون کمک میکردهاند، خصوصاً کمكهای مالی بسيار، اما به هيچ وجه تظاهری به اين کار نمیکردند»
@Strategy_gh