✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹قسمت های از پیام مسعود رجوی قبل از موضع گیری موسوی
✅يادآوري ميكنم كه من 3روز قبل از موضعگيري موسوي، با مختصر آشنايي نسبت به ايشان و عملكرد رژيم ولايت، چند نكته را اختصاراً و با سرعت در پيام 8 ديماه به عرض رسانده بودم:
اول اينكه: «متهمكردن آقاي موسوي به اينكه راه مجاهدين را ميرود كذب محض و زمينهسازي براي ارعاب و اسكات و يا دستگيري است» و «سمپاتي نسبت به مجاهدين در اوايل انقلاب و در زمان شاه منحصر به آقاي موسوي نبوده و هيچ كشف جديدي نيست» كما اينكه خامنهاي خودش بعد از انقلاب هم تا مدتها با ما رابطه داشته و هر شب جمعه به درخواست خودش توسط يكي از برادرانمان در جريان تحليلهاي مجاهدين از اوضاع و احوال سياسي قرار ميگرفته است.
دومين نكته كه از سه روز قبل گفتم اين بود كه «واضح است كه باند خامنهاي و شركا بهغايت تلاش ميكنند كروبي و موسوي و اطرافيان و نظاير آنها را متقاعد كنند كه به شرط تأييد يا شراكت در سركوب مجاهدين و مقاومت ايران و موضعگيري عليه آنها، از تيغ آخته ولايت در امان خواهند بود. تلاش ميكنند مانند لاريجاني، رئيس مجلس ارتجاع، آنها را قدم به قدم به همسفري و همسفرگي مجدد در همين راستا بكشانند اما واقعيت اين است كه كار از اين چيزها گذشته و مواضع و برچسبهاي پيشين به مجاهدين ديگر اثر ندارد و مشكلي حل نميكند. چرا كه ولايت يزيدي فقط انقياد و تسليم مطلق ميطلبد و حالا ديگر در سراشيب سرنگوني، صرف لفاظي عليه مجاهدين و مقاومت ايران دردي را از او دوا نميكند».
سومين و مهمترين نكته كه باز هم تأكيد ميكنم، اينكه:
«بهرغم هرآنچه موسوي يا ديگران عليه مجاهدين و مقاومت ايران گفته باشند يا بگويند، هرگونه تعرض به آنها و خانواده و اطرافيانشان را قوياً محكوم ميكنيم و به وليفقيه ارتجاع اخطار ميكنيم كه مسئوليت دستگيري و محاكمه و مجازات موسوي و هرگونه اقدام تروريستي مشخصاً و مستقيماً برعهده شخص خامنهاي است. علاوه بر اين، در پي صدور پنجاهوششمين قطعنامه مللمتحد درباره نقض وحشتناك حقوقبشر در ايران، از دبيركل سازمان ملل متحد و كميسر عالي حقوق بشر باز هم ميخواهيم كه در همين خصوص يك هيأت ثابت نظارت بينالمللي براي نگهباني از حقوقبشر و بهويژه آزادي بيان و اجتماعات در تهران مستقر كند».
از اينرو تنها نكتهيي كه بايد اضافه كنم و البته خاص موسوي و كروبي و امثالهم نيست، نفرت و اشمئزاز از هرگونه چراغ سبزدادن و همواركردن راه و صافكردن جاده و توجيه مستقيم يا غيرمستقيم اعدام و كشتار مجاهدين و غيرمجاهدين در داخل ايران و بهويژه در اشرف است. اين كار از جانب هركس با هر تفكر و عقيده و مرام و ادعايي كه باشد، با هر شكل و توجيهي هم كه ارائه شود، با هر جملهبندي و عبارتي هم كه براي دم به تلهندادن بالانس شود، يك اقدام خائنانه ضدانساني است و در اين مورد با احدي شوخي و نرمش و انعطاف نداريم و نخواهيم داشت.
چه آقاي موسوي كه قبل از روي كارآمدن خميني هوادار مجاهدين بوده، چه آنها كه بعد از رويكارآمدن خميني عضو يا هوادار مجاهدين يا پشتيبان و عضو شوراي ملي مقاومت ايران بودند يا هستند و خواهند بود و چه خود اين حقير كه ارادتمند و در خدمت مجاهدين و مقاومت ايران بوده و هستم و خواهم بود و دقيقاً هم به همين خاطر است كه خواهان سلامتي و امنيت و آزادي بيان و اجتماعات و آزادي آقاي موسوي و خانواده و دوستان و اطرافيان ايشان در مخالفت با وليفقيه ارتجاع بوده و هستم و خواهم بود. كما اينكه در پيام 8ديماه از بابت اينكه خامنهاي كمترين بهانهيي عليه ايشان پيدا نكند، خودم را سپر بلا نموده، به عرض رساندم كه آقاي موسوي چنانكه خود بهصراحت گفته است اصلاً هدفش از شركت در انتخابات، مقدمتاً نه يك هدف سياسي رودرروي قدرت حاكم يا باند حاكم ولايت، بلكه يك هدف اداري و برگرداندن «عقلانيت ديني به فضاي مديريت کشور» بوده است.
گمان نكنيد كه اين تفسير را من از خودم درآوردهام. اگر غلط است يا من درست نفهميدهام تقصير خودم نيست! 43سال پيش، روز اولي كه ما به دانشكده حقوقدانشگاه تهران رفتيم، چون در رشته سياسي قبولمان كرده بودند، استادمان فرق مديريت را با سياست توضيح داد و گفت: سياست و امور سياسي در رابطه با قدرت حاكم است.
بعد هم نميدانم دكتر حميد عنايت بود يا دكتر محمدعلي حكمت كه هر دوشان با بزرگواري به سوالات كلافهكننده حقير هميشه جواب ميدادند، گفتند: برو كتاب «دو چهره ژانوس» درباره علم سياست را بخوان تا بهتر بفهمي.
منهم حرف استاد را اطاعت كردم و رفتم از كتابخانه اين كتاب را قرض نموده و عجولانه خواندم. ولي نميدانم كه آيا درست تفاوت «مديريت» و «سياست» را فهميدهام يا خير؟
از شما چه پنهان معني «عقلانيت ديني» را هم نميدانم و لذا نفهميدم كه منظور از برگرداندن عقلانيت ديني به فضاي مديريت در رژيم ولايت فقيه چيست؟
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹قسمت های از پیام مسعود رجوی قبل از موضع گیری موسوی
✅يادآوري ميكنم كه من 3روز قبل از موضعگيري موسوي، با مختصر آشنايي نسبت به ايشان و عملكرد رژيم ولايت، چند نكته را اختصاراً و با سرعت در پيام 8 ديماه به عرض رسانده بودم:
اول اينكه: «متهمكردن آقاي موسوي به اينكه راه مجاهدين را ميرود كذب محض و زمينهسازي براي ارعاب و اسكات و يا دستگيري است» و «سمپاتي نسبت به مجاهدين در اوايل انقلاب و در زمان شاه منحصر به آقاي موسوي نبوده و هيچ كشف جديدي نيست» كما اينكه خامنهاي خودش بعد از انقلاب هم تا مدتها با ما رابطه داشته و هر شب جمعه به درخواست خودش توسط يكي از برادرانمان در جريان تحليلهاي مجاهدين از اوضاع و احوال سياسي قرار ميگرفته است.
دومين نكته كه از سه روز قبل گفتم اين بود كه «واضح است كه باند خامنهاي و شركا بهغايت تلاش ميكنند كروبي و موسوي و اطرافيان و نظاير آنها را متقاعد كنند كه به شرط تأييد يا شراكت در سركوب مجاهدين و مقاومت ايران و موضعگيري عليه آنها، از تيغ آخته ولايت در امان خواهند بود. تلاش ميكنند مانند لاريجاني، رئيس مجلس ارتجاع، آنها را قدم به قدم به همسفري و همسفرگي مجدد در همين راستا بكشانند اما واقعيت اين است كه كار از اين چيزها گذشته و مواضع و برچسبهاي پيشين به مجاهدين ديگر اثر ندارد و مشكلي حل نميكند. چرا كه ولايت يزيدي فقط انقياد و تسليم مطلق ميطلبد و حالا ديگر در سراشيب سرنگوني، صرف لفاظي عليه مجاهدين و مقاومت ايران دردي را از او دوا نميكند».
سومين و مهمترين نكته كه باز هم تأكيد ميكنم، اينكه:
«بهرغم هرآنچه موسوي يا ديگران عليه مجاهدين و مقاومت ايران گفته باشند يا بگويند، هرگونه تعرض به آنها و خانواده و اطرافيانشان را قوياً محكوم ميكنيم و به وليفقيه ارتجاع اخطار ميكنيم كه مسئوليت دستگيري و محاكمه و مجازات موسوي و هرگونه اقدام تروريستي مشخصاً و مستقيماً برعهده شخص خامنهاي است. علاوه بر اين، در پي صدور پنجاهوششمين قطعنامه مللمتحد درباره نقض وحشتناك حقوقبشر در ايران، از دبيركل سازمان ملل متحد و كميسر عالي حقوق بشر باز هم ميخواهيم كه در همين خصوص يك هيأت ثابت نظارت بينالمللي براي نگهباني از حقوقبشر و بهويژه آزادي بيان و اجتماعات در تهران مستقر كند».
از اينرو تنها نكتهيي كه بايد اضافه كنم و البته خاص موسوي و كروبي و امثالهم نيست، نفرت و اشمئزاز از هرگونه چراغ سبزدادن و همواركردن راه و صافكردن جاده و توجيه مستقيم يا غيرمستقيم اعدام و كشتار مجاهدين و غيرمجاهدين در داخل ايران و بهويژه در اشرف است. اين كار از جانب هركس با هر تفكر و عقيده و مرام و ادعايي كه باشد، با هر شكل و توجيهي هم كه ارائه شود، با هر جملهبندي و عبارتي هم كه براي دم به تلهندادن بالانس شود، يك اقدام خائنانه ضدانساني است و در اين مورد با احدي شوخي و نرمش و انعطاف نداريم و نخواهيم داشت.
چه آقاي موسوي كه قبل از روي كارآمدن خميني هوادار مجاهدين بوده، چه آنها كه بعد از رويكارآمدن خميني عضو يا هوادار مجاهدين يا پشتيبان و عضو شوراي ملي مقاومت ايران بودند يا هستند و خواهند بود و چه خود اين حقير كه ارادتمند و در خدمت مجاهدين و مقاومت ايران بوده و هستم و خواهم بود و دقيقاً هم به همين خاطر است كه خواهان سلامتي و امنيت و آزادي بيان و اجتماعات و آزادي آقاي موسوي و خانواده و دوستان و اطرافيان ايشان در مخالفت با وليفقيه ارتجاع بوده و هستم و خواهم بود. كما اينكه در پيام 8ديماه از بابت اينكه خامنهاي كمترين بهانهيي عليه ايشان پيدا نكند، خودم را سپر بلا نموده، به عرض رساندم كه آقاي موسوي چنانكه خود بهصراحت گفته است اصلاً هدفش از شركت در انتخابات، مقدمتاً نه يك هدف سياسي رودرروي قدرت حاكم يا باند حاكم ولايت، بلكه يك هدف اداري و برگرداندن «عقلانيت ديني به فضاي مديريت کشور» بوده است.
گمان نكنيد كه اين تفسير را من از خودم درآوردهام. اگر غلط است يا من درست نفهميدهام تقصير خودم نيست! 43سال پيش، روز اولي كه ما به دانشكده حقوقدانشگاه تهران رفتيم، چون در رشته سياسي قبولمان كرده بودند، استادمان فرق مديريت را با سياست توضيح داد و گفت: سياست و امور سياسي در رابطه با قدرت حاكم است.
بعد هم نميدانم دكتر حميد عنايت بود يا دكتر محمدعلي حكمت كه هر دوشان با بزرگواري به سوالات كلافهكننده حقير هميشه جواب ميدادند، گفتند: برو كتاب «دو چهره ژانوس» درباره علم سياست را بخوان تا بهتر بفهمي.
منهم حرف استاد را اطاعت كردم و رفتم از كتابخانه اين كتاب را قرض نموده و عجولانه خواندم. ولي نميدانم كه آيا درست تفاوت «مديريت» و «سياست» را فهميدهام يا خير؟
از شما چه پنهان معني «عقلانيت ديني» را هم نميدانم و لذا نفهميدم كه منظور از برگرداندن عقلانيت ديني به فضاي مديريت در رژيم ولايت فقيه چيست؟
كلمه عقل و عقلانيت بهمعني خرد و خردورزي را ميدانم كه معطوف به خصلت تفكر و انديشمندي انسان است و پايگاه فيزيولوژيك آن قشر فوقاني مغز ميباشد كه از لحاظ كاركردي به آن سيستم علائم ثانويه ميگويند(فقط خواهشمندم با احكام ثانويه كه امام راحلتان ميگفت، اشتباه نشود!).
كلمه دين را هم كه چهار دهه پيش خيلي دنبالش بودم، بالاخره فهميدم كه يك دستگاه اعتقادي و ايدئولوژيك است كه در آن يك ارزش متعالي فراتر از زمان و مكان وجود داشته باشد كه در اينصورت به چنين دستگاه اعتقادي، دين ميگويند.
با اينحال بايد با كمال احترام! اذعان كنم كه معنا و مفهوم «عقلانيت ديني» مورد نظر آقاي موسوي و تزريق آن به «مديريت نظام ولايت» را باز هم نميفهمم و از درك آن عاجزم! مگر اينكه منظور ايشان را بايد از همان تجربه عملي نخستوزيري 8ساله مستَفاد نمود.
يادم هست كه در روز 11ديماه1366 خامنهاي كه در منصب رئيسجمهور هيچكاره بود، در رقابت شخصي با ايشان، نافهميده به وضعيت و سياست اقتصادي دولت موسوي كه البته توسط خميني ديكته ميشد، حمله كرد. تا آنجا كه ميدانم در آن زمان هم آقاي موسوي نقشي در سياست نداشت و مدير و مجري ولايت مطلقه بود. عيناً همچنانكه اعليحضرت همايوني، هويداي بيچاره را از هرگونه دخالت در سياست منع كرده بود، خميني هم علي الاطلاق اجازه دخالت در سياست به موسوي بيچاره نميداد.
آقاي موسوي در عينحال، براي خامنهاي كه رئيسجمهورش بود، تره خورد نميكرد و خامنهاي هم ناگزير بود به سفرهاي خارجي يا نماز جمعه يا روضهخواني درباره اشعار حافظ شيراز در كنگرههاي مضحكي كه رژيم به همين مناسبتها برگزار ميكرد، بسنده كند. آخوندها ميخواستند نشان بدهند كه همهفنحريف هستند و از جنگ(به شيوه پتوپيچكردن دانشآموزان نوجوان بر روي ميدانهاي مين) تا ساختن زيردريايي (به شيوه حجتالاسلام بحرالعلوم!) و شعر حافظ با تفسير خامنهاي، سر در ميآورند. تا اينكه كسي فكر نكند فقط بريدن دست راست و پاي چپ و محاكمه و تيرباران 5دقيقهيي جوانان اين مرز و بوم را، حتي بدون احراز هويت و دانستن اسم آنها، خوب ميتوانند انجام بدهند.
الغرض، در زمستان سال 1366، 6ماه قبل از آتشبس تحميلي، وضع رژيم از هر بابت خراب بود. در جنگ به ته خط رسيده بود و آنچنانكه خميني 6ماه بعد در نامه 25تير67 نوشت: «گزارشهاي نظامي-سياسي» متعدد در اين خصوص دريافت ميكرد. در اين زمان ارتش آزاديبخش در كمتر از يكسال، در بيش از 90رشته عمليات، صدها ميليون دلار سلاحهاي جنگي به غنيمت گرفته و بيش از 2000نفر هم از خميني اسير گرفته بود و ميرفت تا براي عمليات بزرگ و متمركز از قبيل «آفتاب» و «چلچراغ» و جاروكردن تيپها و لشكرهاي ولايتفقيه خيز بردارد.
خميني در همان نامهيي كه اشاره كردم بعد از آفتاب و چلچراغ و شكستهاي فجيع در جنگ 8ساله نوشته، به خط خودش، اذعان ميكند كه:
«مسئولين جنگ ميگويند تنها سلاحهايي را كه در شكستهاي اخير از دست دادهايم بهاندازه تمام بودجهيي است كه براي سپاه و ارتش در سال جاري درنظرگرفتهايم».
در عرصه بينالمللي هم ما با تمام قوا جنبش صلح و آزادي براي ايران را پيش ميبرديم. از طرف ديگر افشاي افتضاح ايرانگيت يكسال و اندي قبل، رژيم خميني را بهكلي بيآبرو كرده بود.
نارضايتي اجتماعي هم بهخاطر گراني و راندهشدن 4ميليون آواره جنگي به حاشيه شهرهاي بزرگ بهشدت افزايش پيدا كرده بود. آوارگاني كه متقاضي كار و نان و مسكن و خدمات شهري بودند و دولت موسوي از پس آن بر نميآمد. يكي از مسائل آنروزها تخريب منازل و مناطق مسكوني همين حاشيهنشينان بود. آوارگان جنگي و فقيران جنوب شهر ناگزير براي اينكه همسر و فرزندانشان سرپناهي داشته باشند، به سرعت خانههاي گلي ميساختند و مزدوران خميني هم هر روز خانهها را با لودر و بولدوزر بر سر آنها خراب ميكردند.
اين مجموعه تضادها در پايين، مثل همين امروز در بالاي رژيم سرريز شده و دعواهاي متعددي را بين جناحهاي متخاصم برانگيخته بود.
دعواي عمده بين خامنهاي و باند بازاريهاي رژيم از يكطرف و موسوي و دولتش بر سر مسائل اقتصادي و اقتصاد جنگي بود كه موسوي با ديكته خميني مجري آن بود. دعواي شديد ديگر بين شوراي نگهبان و آخوندهاي آن با مجلس رژيم به رياست رفسنجاني بود كه قوياً از جانب شخص خميني حمايت ميشد.
در يك كلام، چون رژيم بهشدت ضربه خورده و ضعيف شده بود، باند مغلوب آن، كه آنزمان همين خامنهاي و برخي آخوندهاي شوراي نگهبان و گروهي از مجلسيان بودند، سر برداشتند.
كلمه دين را هم كه چهار دهه پيش خيلي دنبالش بودم، بالاخره فهميدم كه يك دستگاه اعتقادي و ايدئولوژيك است كه در آن يك ارزش متعالي فراتر از زمان و مكان وجود داشته باشد كه در اينصورت به چنين دستگاه اعتقادي، دين ميگويند.
با اينحال بايد با كمال احترام! اذعان كنم كه معنا و مفهوم «عقلانيت ديني» مورد نظر آقاي موسوي و تزريق آن به «مديريت نظام ولايت» را باز هم نميفهمم و از درك آن عاجزم! مگر اينكه منظور ايشان را بايد از همان تجربه عملي نخستوزيري 8ساله مستَفاد نمود.
يادم هست كه در روز 11ديماه1366 خامنهاي كه در منصب رئيسجمهور هيچكاره بود، در رقابت شخصي با ايشان، نافهميده به وضعيت و سياست اقتصادي دولت موسوي كه البته توسط خميني ديكته ميشد، حمله كرد. تا آنجا كه ميدانم در آن زمان هم آقاي موسوي نقشي در سياست نداشت و مدير و مجري ولايت مطلقه بود. عيناً همچنانكه اعليحضرت همايوني، هويداي بيچاره را از هرگونه دخالت در سياست منع كرده بود، خميني هم علي الاطلاق اجازه دخالت در سياست به موسوي بيچاره نميداد.
آقاي موسوي در عينحال، براي خامنهاي كه رئيسجمهورش بود، تره خورد نميكرد و خامنهاي هم ناگزير بود به سفرهاي خارجي يا نماز جمعه يا روضهخواني درباره اشعار حافظ شيراز در كنگرههاي مضحكي كه رژيم به همين مناسبتها برگزار ميكرد، بسنده كند. آخوندها ميخواستند نشان بدهند كه همهفنحريف هستند و از جنگ(به شيوه پتوپيچكردن دانشآموزان نوجوان بر روي ميدانهاي مين) تا ساختن زيردريايي (به شيوه حجتالاسلام بحرالعلوم!) و شعر حافظ با تفسير خامنهاي، سر در ميآورند. تا اينكه كسي فكر نكند فقط بريدن دست راست و پاي چپ و محاكمه و تيرباران 5دقيقهيي جوانان اين مرز و بوم را، حتي بدون احراز هويت و دانستن اسم آنها، خوب ميتوانند انجام بدهند.
الغرض، در زمستان سال 1366، 6ماه قبل از آتشبس تحميلي، وضع رژيم از هر بابت خراب بود. در جنگ به ته خط رسيده بود و آنچنانكه خميني 6ماه بعد در نامه 25تير67 نوشت: «گزارشهاي نظامي-سياسي» متعدد در اين خصوص دريافت ميكرد. در اين زمان ارتش آزاديبخش در كمتر از يكسال، در بيش از 90رشته عمليات، صدها ميليون دلار سلاحهاي جنگي به غنيمت گرفته و بيش از 2000نفر هم از خميني اسير گرفته بود و ميرفت تا براي عمليات بزرگ و متمركز از قبيل «آفتاب» و «چلچراغ» و جاروكردن تيپها و لشكرهاي ولايتفقيه خيز بردارد.
خميني در همان نامهيي كه اشاره كردم بعد از آفتاب و چلچراغ و شكستهاي فجيع در جنگ 8ساله نوشته، به خط خودش، اذعان ميكند كه:
«مسئولين جنگ ميگويند تنها سلاحهايي را كه در شكستهاي اخير از دست دادهايم بهاندازه تمام بودجهيي است كه براي سپاه و ارتش در سال جاري درنظرگرفتهايم».
در عرصه بينالمللي هم ما با تمام قوا جنبش صلح و آزادي براي ايران را پيش ميبرديم. از طرف ديگر افشاي افتضاح ايرانگيت يكسال و اندي قبل، رژيم خميني را بهكلي بيآبرو كرده بود.
نارضايتي اجتماعي هم بهخاطر گراني و راندهشدن 4ميليون آواره جنگي به حاشيه شهرهاي بزرگ بهشدت افزايش پيدا كرده بود. آوارگاني كه متقاضي كار و نان و مسكن و خدمات شهري بودند و دولت موسوي از پس آن بر نميآمد. يكي از مسائل آنروزها تخريب منازل و مناطق مسكوني همين حاشيهنشينان بود. آوارگان جنگي و فقيران جنوب شهر ناگزير براي اينكه همسر و فرزندانشان سرپناهي داشته باشند، به سرعت خانههاي گلي ميساختند و مزدوران خميني هم هر روز خانهها را با لودر و بولدوزر بر سر آنها خراب ميكردند.
اين مجموعه تضادها در پايين، مثل همين امروز در بالاي رژيم سرريز شده و دعواهاي متعددي را بين جناحهاي متخاصم برانگيخته بود.
دعواي عمده بين خامنهاي و باند بازاريهاي رژيم از يكطرف و موسوي و دولتش بر سر مسائل اقتصادي و اقتصاد جنگي بود كه موسوي با ديكته خميني مجري آن بود. دعواي شديد ديگر بين شوراي نگهبان و آخوندهاي آن با مجلس رژيم به رياست رفسنجاني بود كه قوياً از جانب شخص خميني حمايت ميشد.
در يك كلام، چون رژيم بهشدت ضربه خورده و ضعيف شده بود، باند مغلوب آن، كه آنزمان همين خامنهاي و برخي آخوندهاي شوراي نگهبان و گروهي از مجلسيان بودند، سر برداشتند.
تا اينكه در روز 11دي1366، خامنهاي در مقام رئيسجمهور در نمازجمعه فرصت را براي واردآوردن ضربه به حريف(يعني موسوي) مغتنم شمرد و مخالفت خودش را با اختيارات دولت موسوي بر سر مسائل اقتصادي علني كرد. خامنهاي فكر ميكرد، به اين وسيله پشتيباني بازاريهاي مخالف با محدوديتهاي اقتصاد جنگي و دخالتهاي بيش از حد دولت موسوي در مسائل اقتصادي را براي خود ذخيره ميكند. خامنهاي گفت:
«اقدام دولت اسلامي، در برقراركردن شروط الزامي، بهمعناي برهمزدن قوانين و احكام پذيرفتهشده اسلامي نيست… امام كه فرمودند دولت ميتواند هر شرطي را بر دوش كارفرما بگذارد، اين هر شرطي نيست، آن شرطي است كه در چهارچوب احكام پذيرفتهشده اسلام است، و نه فراتر از آن… برخي اين طور از (اين) فرمايشات استنباط ميكنند كه ميشود قوانين اجاره و مضاربه، احكام شرعيه و فتاواي پذيرفته شده مسلم را نقض كرد و دولت ميتواند برخلاف احكام اسلامي شرط بگذارد، امام ميفرمايند: “اين شايعه است“، ببينيد قضيه چقدر روشن و جامعالاطراف است».
از آن سو سردمداران و مهرههاي باند غالب، با نامههاي شديداللحن، به مقابله با خامنهاي آمدند و حرفشان اين بود كه اين چه رئيسجمهوري است كه در مورد «دولت اسلامي» و «اختيارات حكومتي» چنين و چنان ميگويد.
بيچاره خامنهاي هم كه حسابگري و رياضيات ضعيفي دارد! ناپرهيزي كرد و با نوشتن يك نامه به خميني، پاي او را رسماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً به ميان كشيد و از خميني خواست نظرش را درباره حرفهايي كه در نماز جمعه راجع به «اختيارات دولت» گفته بود، اعلام كند.
اما خميني كه به وضوح ميديد و در خشت خام خوانده بود كه اگر در برابر چنين شكافي در رژيمش ساكت بنشيند، شقه و بعد هم قيام در تقدير خواهد بود و خطرناكتر اينكه ارتش آزاديبخش سر ميرسد، لحظه را براي شديدترين گوشماليدادن به خامنهاي و بستن شكاف رژيم، شكار كرد.
شيطان جماران در جوابيهيي كه روز 17دي1366 از راديو و تلويزيون رژيم پخش شد، نه فقط اختيارات دولتي و حكومتي را سفت و سخت و كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً آببندي كرد بلكه، بسا فراتر از آن، بدون هيچ رودربايستي و بدون كمترين شرم و حيايي، پرده را كنار زد و رژيم «ولايت مطلقه فقيه» را ضمن يك نامه پر توپ و تشر خطاب به «حجتالاسلام خامنهاي» اعلام كرد.
دارودسته خميني گويا خودشان هم چنين انتظاري نداشتند، بعدها منابع رژيم نوشتند:
«اين سخنان (سخنان خامنهاي) سبب خير شد و باعث شد حضرت امام خميني(ره) طي نامهيي تاريخي پرده از “ابتكار ولايت مطلقه فقيه“ بردارند».
@Strategy_gh
«اقدام دولت اسلامي، در برقراركردن شروط الزامي، بهمعناي برهمزدن قوانين و احكام پذيرفتهشده اسلامي نيست… امام كه فرمودند دولت ميتواند هر شرطي را بر دوش كارفرما بگذارد، اين هر شرطي نيست، آن شرطي است كه در چهارچوب احكام پذيرفتهشده اسلام است، و نه فراتر از آن… برخي اين طور از (اين) فرمايشات استنباط ميكنند كه ميشود قوانين اجاره و مضاربه، احكام شرعيه و فتاواي پذيرفته شده مسلم را نقض كرد و دولت ميتواند برخلاف احكام اسلامي شرط بگذارد، امام ميفرمايند: “اين شايعه است“، ببينيد قضيه چقدر روشن و جامعالاطراف است».
از آن سو سردمداران و مهرههاي باند غالب، با نامههاي شديداللحن، به مقابله با خامنهاي آمدند و حرفشان اين بود كه اين چه رئيسجمهوري است كه در مورد «دولت اسلامي» و «اختيارات حكومتي» چنين و چنان ميگويد.
بيچاره خامنهاي هم كه حسابگري و رياضيات ضعيفي دارد! ناپرهيزي كرد و با نوشتن يك نامه به خميني، پاي او را رسماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً به ميان كشيد و از خميني خواست نظرش را درباره حرفهايي كه در نماز جمعه راجع به «اختيارات دولت» گفته بود، اعلام كند.
اما خميني كه به وضوح ميديد و در خشت خام خوانده بود كه اگر در برابر چنين شكافي در رژيمش ساكت بنشيند، شقه و بعد هم قيام در تقدير خواهد بود و خطرناكتر اينكه ارتش آزاديبخش سر ميرسد، لحظه را براي شديدترين گوشماليدادن به خامنهاي و بستن شكاف رژيم، شكار كرد.
شيطان جماران در جوابيهيي كه روز 17دي1366 از راديو و تلويزيون رژيم پخش شد، نه فقط اختيارات دولتي و حكومتي را سفت و سخت و كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً آببندي كرد بلكه، بسا فراتر از آن، بدون هيچ رودربايستي و بدون كمترين شرم و حيايي، پرده را كنار زد و رژيم «ولايت مطلقه فقيه» را ضمن يك نامه پر توپ و تشر خطاب به «حجتالاسلام خامنهاي» اعلام كرد.
دارودسته خميني گويا خودشان هم چنين انتظاري نداشتند، بعدها منابع رژيم نوشتند:
«اين سخنان (سخنان خامنهاي) سبب خير شد و باعث شد حضرت امام خميني(ره) طي نامهيي تاريخي پرده از “ابتكار ولايت مطلقه فقيه“ بردارند».
@Strategy_gh
Audio
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
فایل صوتی:
🔉🔹قسمت های از پیام مسعود رجوی قبل از موضع گیری موسوی
@Strategy_gh
فایل صوتی:
🔉🔹قسمت های از پیام مسعود رجوی قبل از موضع گیری موسوی
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸نامه بهتانگيز خميني به خامنهاي
✅نامه بهتانگيز خميني به خامنهاي گوش كنيد:
«از بيانات جنابعالي در نمازجمعه اين طور ظاهر ميشود كه شما حكومت را بهمعناي ولايت مطلقهيي كه از جانب خداوند به نبي اكرم واگذار شده و اهم احكام الهي است و بر جميع احكام فرعيه الهيه تقدم دارد صحيح نميدانيد و تعبير به آن كه اين جانب گفتهام “حكومت در چهارچوب احكام الهي داراي اختيار است“ به كلي برخلاف گفتههاي اينجانب است.
اگر اختيارات حكومت در چهارچوب احكام فرعيه الهيه است، بايد عرض حكومت الهيه و ولايت مطلقه مفوضه به نبي اكرم يك پديده بيمعنا و محتوا باشد. اشاره ميكنم به پيامدهاي آن كه هيچكس نميتواند ملتزم به آنها باشد…
حكومت كه شعبهيي از ولايت مطلقه رسولالله است، يكي از احكام اوليه است و مقدم بر تمام احكام فرعيه حتي نماز و روزه و حج است.
حكومت ميتواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته است، در مواقعي كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد، يكجانبه لغو نمايد.
حكومت ميتواند هر امري را چه عبادي و يا غيرعبادي، كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامي كه چنين است، جلوگيري كند.
آنچه گفته شده است كه شايع است مزارعه و مضاربه و امثال آن با اين اختيارات از بين خواهد رفت، صريحاًعرض ميكنم كه فرضاً چنين باشد، اين از اختيارات حكومت است و بالاتر از آن هم مسايلي است كه مزاحمت نميكنم».
و اين هم جواب من از جانب شوراي ملي مقاومت ايران در فرداي اعلام رژيم ولايت مطلقه فقيه كه بعدها توسط همين آخوندها «سلطنت مطلقه» هم گفته ميشد:
«در شرايطي كه رژيم خميني بنا به تصريحات نخستوزيرش در موقعيت اقتصادي وخيمي قرارگرفته، بار ديگر دعواي دروني گرگهاي گرسنه و هار، اوج ميگيرد و در همين راستا پيوسته از خميني تازهتر از تازهتري ميرسد!…
خميني در جوابيه علني خود به خامنهاي نامبرده را شلاقكش نموده و او را از “تخطئه يك هديه الهي“ كه همان “حكومت… بهمعناي مطلقه“ باشد برحذر ميدارد… بهرغم آنهمه شاگردي در مكتب امام رذيلتپيشهاش هنوز، آنچنانكه بايد، خوب شيرفهم نشده كه “حكومت مقدم بر تمام احكام فرعيه حتي نماز و روزه و حج است“.
پيركفتار فرتوت كه در حضيض فلاكت و بدنامي بهسر ميبرد… بهنحو بيسابقهيي طينت وحشي استبدادي، و شهوت افسارگسيخته خود به قدرت و حكومت را برملا نموده و تصريح ميكند كه حتي “حكومت ميتواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته“، هرآنگاه مخالف مصالحش باشد، “يكجانبه لغو كند و ميتواند هر امري را چه عبادي و يا غيرعبادي باشد“ جلوگيري كند…
چنين بود كه ديروز بر خلاف ابتداييترين اصول قضايي و حتي با ناديدهگرفتن قوه قضاييه رژيم خودش، “تعزيرات حكومتي“ در حق كسبه خردهپا را به دولت واگذار نمود.
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸نامه بهتانگيز خميني به خامنهاي
✅نامه بهتانگيز خميني به خامنهاي گوش كنيد:
«از بيانات جنابعالي در نمازجمعه اين طور ظاهر ميشود كه شما حكومت را بهمعناي ولايت مطلقهيي كه از جانب خداوند به نبي اكرم واگذار شده و اهم احكام الهي است و بر جميع احكام فرعيه الهيه تقدم دارد صحيح نميدانيد و تعبير به آن كه اين جانب گفتهام “حكومت در چهارچوب احكام الهي داراي اختيار است“ به كلي برخلاف گفتههاي اينجانب است.
اگر اختيارات حكومت در چهارچوب احكام فرعيه الهيه است، بايد عرض حكومت الهيه و ولايت مطلقه مفوضه به نبي اكرم يك پديده بيمعنا و محتوا باشد. اشاره ميكنم به پيامدهاي آن كه هيچكس نميتواند ملتزم به آنها باشد…
حكومت كه شعبهيي از ولايت مطلقه رسولالله است، يكي از احكام اوليه است و مقدم بر تمام احكام فرعيه حتي نماز و روزه و حج است.
حكومت ميتواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته است، در مواقعي كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد، يكجانبه لغو نمايد.
حكومت ميتواند هر امري را چه عبادي و يا غيرعبادي، كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامي كه چنين است، جلوگيري كند.
آنچه گفته شده است كه شايع است مزارعه و مضاربه و امثال آن با اين اختيارات از بين خواهد رفت، صريحاًعرض ميكنم كه فرضاً چنين باشد، اين از اختيارات حكومت است و بالاتر از آن هم مسايلي است كه مزاحمت نميكنم».
و اين هم جواب من از جانب شوراي ملي مقاومت ايران در فرداي اعلام رژيم ولايت مطلقه فقيه كه بعدها توسط همين آخوندها «سلطنت مطلقه» هم گفته ميشد:
«در شرايطي كه رژيم خميني بنا به تصريحات نخستوزيرش در موقعيت اقتصادي وخيمي قرارگرفته، بار ديگر دعواي دروني گرگهاي گرسنه و هار، اوج ميگيرد و در همين راستا پيوسته از خميني تازهتر از تازهتري ميرسد!…
خميني در جوابيه علني خود به خامنهاي نامبرده را شلاقكش نموده و او را از “تخطئه يك هديه الهي“ كه همان “حكومت… بهمعناي مطلقه“ باشد برحذر ميدارد… بهرغم آنهمه شاگردي در مكتب امام رذيلتپيشهاش هنوز، آنچنانكه بايد، خوب شيرفهم نشده كه “حكومت مقدم بر تمام احكام فرعيه حتي نماز و روزه و حج است“.
پيركفتار فرتوت كه در حضيض فلاكت و بدنامي بهسر ميبرد… بهنحو بيسابقهيي طينت وحشي استبدادي، و شهوت افسارگسيخته خود به قدرت و حكومت را برملا نموده و تصريح ميكند كه حتي “حكومت ميتواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته“، هرآنگاه مخالف مصالحش باشد، “يكجانبه لغو كند و ميتواند هر امري را چه عبادي و يا غيرعبادي باشد“ جلوگيري كند…
چنين بود كه ديروز بر خلاف ابتداييترين اصول قضايي و حتي با ناديدهگرفتن قوه قضاييه رژيم خودش، “تعزيرات حكومتي“ در حق كسبه خردهپا را به دولت واگذار نمود.
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹فصل هشتم
🔸جبهه خلق و استراتژي سرنگوني
✅بر اساس آنچه تاكنون گفتيم، از 30خرداد1360، استراتژي جبهه خلق، تغيير و سرنگوني رژيم ولايت فقيه براي آزادي و جايگزين كردن حاكميت جمهور مردم، يعني توده مردم ايران است.
فصل مشترك جبهه خلق، تعارض و تضاد آشتي ناپذير با ديكتاتوري ولايت فقيه و غصب حاكميت مردم ايران است. استراتژي سرنگوني از همين جا حقانيت و ضرورت پيدا ميكند.
از اين روست كه از 30خرداد سال60 تا همين امروز، از اين اصل بنيادين در هيچ شرايطي كوتاه نيامده و پيوسته بر آن تأكيد كردهايم.
رژيم ولايت فقيه حاكميت مردم را در جريان انقلاب مردم ايران برضد ديكتاتوري سلطنتي، ربوده و آن را با شرك و ارتجاع، به مايملك خداگونه و انحصاري خود تبديل كرده است. حق حاكميت مردم ايران را غصب كرده است. «ولايت» و حكومت و حاكميت آن،مطلقاً نامشروع و سراپا باطل است.
خواست مقدم و عاجل مردم ايران، آزادي و حاكميت مردم است و اين جز از طريق سرنگوني رژيم ولايت فقيه به دست نمي آيد. نفي كامل رژيم ولايت فقيه، مرز متمايز و خط قرمز پيكار آزادي مردم ايران، معيار تشخيص دوست از دشمن، مبناي تنظيم رابطه با همه افراد و جريانهاي سياسي و شاخص جذب و دفع نيروهاست. هويت سياسي ايرانيان ميهن دوست و آزاديخواه بر همين اساس تعريف و مشخص ميشود.
بنابراين «جبهه خلق» يا «جبهه مردم ايران»، به معني علمي، دربرگيرنده تمام طبقات و اقشار و جريانها و نيروها و افراد ايراني است كه خواستار تغيير و سرنگوني ديكتاتوري ولايت فقيه و برقراري دموكراسي و در يك كلام، خواستار حاكميت جمهور مردم ايران هستند.
«جبهه خلق» يا «جبهه مردم ايران»، دربرگيرنده مجموعه نيروهايي است كه به طور مشترك تحت ستم و سركوب رژيم ضدبشري ولايت فقيه قرار دارند و به همين خاطر ميتوانند به طور مشترك و همبسته و متحد در سرنگوني اين رژيم شركت و آن را محقق كنند.
معيار عمده براي شناخت و تعيين اعضا و اجزاي «جبهه خلق» يا «جبهه مردم ايران» در برابر رژيم ولايت فقيه، منافع مشخص عيني آنها، پيشرفت جامعه و توانايي آنها براي شركت در به انجام رساندن وظيفه سرنگوني است.
سرنگوني اين رژيم، وظيفه هر ايراني آزاديخواه و ميهن پرست و هويت سياسي هر نيروي ملي و انقلابي و مردمي است.
براي همسويي و اشتراك و اتحاد عمل در همين خصوص، شوراي ملي مقاومت ايران طرح «جبهه همبستگي ملي براي سرنگوني استبداد مذهبي» را ارائه كرده است.
همچنان كه در بيانيه ملي ايرانيان يادآوري شده:
«بعد از جنگ جهاني دوم، اغلب كشورهاي جهان، نازيسم و فاشيسم را مرام هايي ضدبشر شناختند و در قوانين خود هرگونه تبليغ و ترويج آنها را جرم و مستوجب كيفر اعلام كردند»(بيانيه ملي ايرانيان).
اكنون پس از 30سال تجربه، هر ايراني آگاه و آزاديخواه به روشني ميداند كه ولايت فقيه، از نظر ماهيت جنايتهايش در مورد مردم ايران، بسا فراتر از آن مرامهاي ضدبشر رفته است.
كلمات ضدخلق و ضدخلقي، ضدمردم و ضدمردمي، از همين جا و در تضاد با آزادي و حاكميت مردم معنا و مفهوم پيدا ميكند. در زمان شاه با ديكتاتوري سلطنتي مي جنگيديم و اكنون طرف جنگ ما و مردم ما استبداد مذهبي، همين رژيم ولايت فقيه، است. به همين خاطر شالوده شوراي ملي مقاومت ايران از روز نخست، «نه شاه، نه شيخ» بوده است. نفي ديكتاتوري لازمه برقراري دموكراسي و اثبات حاكميت مردم است.
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹فصل هشتم
🔸جبهه خلق و استراتژي سرنگوني
✅بر اساس آنچه تاكنون گفتيم، از 30خرداد1360، استراتژي جبهه خلق، تغيير و سرنگوني رژيم ولايت فقيه براي آزادي و جايگزين كردن حاكميت جمهور مردم، يعني توده مردم ايران است.
فصل مشترك جبهه خلق، تعارض و تضاد آشتي ناپذير با ديكتاتوري ولايت فقيه و غصب حاكميت مردم ايران است. استراتژي سرنگوني از همين جا حقانيت و ضرورت پيدا ميكند.
از اين روست كه از 30خرداد سال60 تا همين امروز، از اين اصل بنيادين در هيچ شرايطي كوتاه نيامده و پيوسته بر آن تأكيد كردهايم.
رژيم ولايت فقيه حاكميت مردم را در جريان انقلاب مردم ايران برضد ديكتاتوري سلطنتي، ربوده و آن را با شرك و ارتجاع، به مايملك خداگونه و انحصاري خود تبديل كرده است. حق حاكميت مردم ايران را غصب كرده است. «ولايت» و حكومت و حاكميت آن،مطلقاً نامشروع و سراپا باطل است.
خواست مقدم و عاجل مردم ايران، آزادي و حاكميت مردم است و اين جز از طريق سرنگوني رژيم ولايت فقيه به دست نمي آيد. نفي كامل رژيم ولايت فقيه، مرز متمايز و خط قرمز پيكار آزادي مردم ايران، معيار تشخيص دوست از دشمن، مبناي تنظيم رابطه با همه افراد و جريانهاي سياسي و شاخص جذب و دفع نيروهاست. هويت سياسي ايرانيان ميهن دوست و آزاديخواه بر همين اساس تعريف و مشخص ميشود.
بنابراين «جبهه خلق» يا «جبهه مردم ايران»، به معني علمي، دربرگيرنده تمام طبقات و اقشار و جريانها و نيروها و افراد ايراني است كه خواستار تغيير و سرنگوني ديكتاتوري ولايت فقيه و برقراري دموكراسي و در يك كلام، خواستار حاكميت جمهور مردم ايران هستند.
«جبهه خلق» يا «جبهه مردم ايران»، دربرگيرنده مجموعه نيروهايي است كه به طور مشترك تحت ستم و سركوب رژيم ضدبشري ولايت فقيه قرار دارند و به همين خاطر ميتوانند به طور مشترك و همبسته و متحد در سرنگوني اين رژيم شركت و آن را محقق كنند.
معيار عمده براي شناخت و تعيين اعضا و اجزاي «جبهه خلق» يا «جبهه مردم ايران» در برابر رژيم ولايت فقيه، منافع مشخص عيني آنها، پيشرفت جامعه و توانايي آنها براي شركت در به انجام رساندن وظيفه سرنگوني است.
سرنگوني اين رژيم، وظيفه هر ايراني آزاديخواه و ميهن پرست و هويت سياسي هر نيروي ملي و انقلابي و مردمي است.
براي همسويي و اشتراك و اتحاد عمل در همين خصوص، شوراي ملي مقاومت ايران طرح «جبهه همبستگي ملي براي سرنگوني استبداد مذهبي» را ارائه كرده است.
همچنان كه در بيانيه ملي ايرانيان يادآوري شده:
«بعد از جنگ جهاني دوم، اغلب كشورهاي جهان، نازيسم و فاشيسم را مرام هايي ضدبشر شناختند و در قوانين خود هرگونه تبليغ و ترويج آنها را جرم و مستوجب كيفر اعلام كردند»(بيانيه ملي ايرانيان).
اكنون پس از 30سال تجربه، هر ايراني آگاه و آزاديخواه به روشني ميداند كه ولايت فقيه، از نظر ماهيت جنايتهايش در مورد مردم ايران، بسا فراتر از آن مرامهاي ضدبشر رفته است.
كلمات ضدخلق و ضدخلقي، ضدمردم و ضدمردمي، از همين جا و در تضاد با آزادي و حاكميت مردم معنا و مفهوم پيدا ميكند. در زمان شاه با ديكتاتوري سلطنتي مي جنگيديم و اكنون طرف جنگ ما و مردم ما استبداد مذهبي، همين رژيم ولايت فقيه، است. به همين خاطر شالوده شوراي ملي مقاومت ايران از روز نخست، «نه شاه، نه شيخ» بوده است. نفي ديكتاتوري لازمه برقراري دموكراسي و اثبات حاكميت مردم است.
@Strategy_gh
«انقلاب دموكراتيك» آن روي سكه استراتژي سرنگوني براي آزادي و حاكميت مردم ايران در اين مرحله تاريخي است.
«انقلاب» را قبلاً دگرگوني جهشوار و تكاملي از طريق سقوط طبقه حاكم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط تودههاي مردم تعريف كرديم.
«دموكراتيك» به معني «مردمسالارانه»، برگرفته از كلمه «دموكراسي» يك واژه يوناني، مركب از كلمه «دموس» به معني مردم و «كراسي» به معني حكومت است كه آن را به فارسي، «مردمسالاري» ترجمه ميكنند.
اكنون روشن ميشود كه همه مدافعان ديكتاتوري، بالاخص مدافعان و مأموران و قدارهبندان و قلمزنان و مداحان و روضه خوانان رژيم ولايت فقيه و اصل ولايت فقيه كه عصاره و «عمود خيمه» استبداد مذهبي و قانون اساسي آن است از جبهه خلق خارج و در جبهه ضد مردم ايران قرارميگيرند. همچنين همه خيانتكاراني كه به جاي سرنگوني اين رژيم درصدد سربريدن و نابودي و متلاشي كردن اشرف و مجاهدين هستند، هر كس و در هر كجا و تحت هر عنوان و پوششي كه باشد، ادامه و امتداد همين رژيم در داخل يا خارج كشور است.
از آنجا كه استراتژي نفي و سرنگوني ولايت فقيه، حقانيت و ضرورت دارد و مهمترين و بالاترين اصل و فصل مشترك جبهه خلق است، شوراي ملي مقاومت، طبق ماده1 اساسنامهاش، از همان سال1360 «براي سرنگوني رژيم خميني و استقرار دولت موقت تشكيل شده است».
ـ طبق ماده1 برنامه شورا، دولت موقت «اساسا وظيفه انتقال “حاكميت“ به مردم ايران و مستقر ساختن حاكميت جديد ملي ومردمي را به عهده دارد».\
ـ طبق ماده3 برنامه شورا، «پس از خلع يد و سلب حاكميت از رژيم ضدخلقي خميني، كه حياتيترين حق مشروع مردم ايران يعني “حق حاكميت مردم“ را غصب نموده» است، اين دولت بايد «حداكثر تا 6ماه» «مجلس مؤسسان و قانونگذاري ملي» را «از طريق انتخابات آزاد، با رأي عمومي، مستقيم، مساوي و مخفي» با «هرگونه نظارت و تضمين لازم» تشكيل بدهد و بلافاصله استعفاي خود را به اين مجلس تقديم كند.
نخستين وظيفه مجلس مؤسسان و قانونگذاري ملي، «تدوين قانون اساسي و تعيين نظام جمهوري جديد» است.
ـ طبق ماده5 برنامه شورا،
«كليه مقامات، مسئوليتها و نهادهاي دوران انتقال، صرفاً جنبه موقتي داشته و فقط تا استقرار مقامات، مسئوليتها و نهادهاي جديد بر طبق قانون اساسي جديد معتبر است».
ـ علاوه بر اين، شوراي ملي مقاومت براي رفع هرگونه سوءتفاهم پيرامون موقعيت و اختيارات خود پس از سرنگوني رژيم ولايت فقيه، با صراحت و به اتفاق آرا اعلام كرده است:
«هيچيك از مصوبات شوراي ملي مقاومت، بخشي از قانون اساسي نظام جمهوري آينده كشور كه توسط مجلس مؤسسان و قانونگذاري ملي تدوين خواهد شد تلقي نميشود».
@Strategy_gh
«انقلاب» را قبلاً دگرگوني جهشوار و تكاملي از طريق سقوط طبقه حاكم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط تودههاي مردم تعريف كرديم.
«دموكراتيك» به معني «مردمسالارانه»، برگرفته از كلمه «دموكراسي» يك واژه يوناني، مركب از كلمه «دموس» به معني مردم و «كراسي» به معني حكومت است كه آن را به فارسي، «مردمسالاري» ترجمه ميكنند.
اكنون روشن ميشود كه همه مدافعان ديكتاتوري، بالاخص مدافعان و مأموران و قدارهبندان و قلمزنان و مداحان و روضه خوانان رژيم ولايت فقيه و اصل ولايت فقيه كه عصاره و «عمود خيمه» استبداد مذهبي و قانون اساسي آن است از جبهه خلق خارج و در جبهه ضد مردم ايران قرارميگيرند. همچنين همه خيانتكاراني كه به جاي سرنگوني اين رژيم درصدد سربريدن و نابودي و متلاشي كردن اشرف و مجاهدين هستند، هر كس و در هر كجا و تحت هر عنوان و پوششي كه باشد، ادامه و امتداد همين رژيم در داخل يا خارج كشور است.
از آنجا كه استراتژي نفي و سرنگوني ولايت فقيه، حقانيت و ضرورت دارد و مهمترين و بالاترين اصل و فصل مشترك جبهه خلق است، شوراي ملي مقاومت، طبق ماده1 اساسنامهاش، از همان سال1360 «براي سرنگوني رژيم خميني و استقرار دولت موقت تشكيل شده است».
ـ طبق ماده1 برنامه شورا، دولت موقت «اساسا وظيفه انتقال “حاكميت“ به مردم ايران و مستقر ساختن حاكميت جديد ملي ومردمي را به عهده دارد».\
ـ طبق ماده3 برنامه شورا، «پس از خلع يد و سلب حاكميت از رژيم ضدخلقي خميني، كه حياتيترين حق مشروع مردم ايران يعني “حق حاكميت مردم“ را غصب نموده» است، اين دولت بايد «حداكثر تا 6ماه» «مجلس مؤسسان و قانونگذاري ملي» را «از طريق انتخابات آزاد، با رأي عمومي، مستقيم، مساوي و مخفي» با «هرگونه نظارت و تضمين لازم» تشكيل بدهد و بلافاصله استعفاي خود را به اين مجلس تقديم كند.
نخستين وظيفه مجلس مؤسسان و قانونگذاري ملي، «تدوين قانون اساسي و تعيين نظام جمهوري جديد» است.
ـ طبق ماده5 برنامه شورا،
«كليه مقامات، مسئوليتها و نهادهاي دوران انتقال، صرفاً جنبه موقتي داشته و فقط تا استقرار مقامات، مسئوليتها و نهادهاي جديد بر طبق قانون اساسي جديد معتبر است».
ـ علاوه بر اين، شوراي ملي مقاومت براي رفع هرگونه سوءتفاهم پيرامون موقعيت و اختيارات خود پس از سرنگوني رژيم ولايت فقيه، با صراحت و به اتفاق آرا اعلام كرده است:
«هيچيك از مصوبات شوراي ملي مقاومت، بخشي از قانون اساسي نظام جمهوري آينده كشور كه توسط مجلس مؤسسان و قانونگذاري ملي تدوين خواهد شد تلقي نميشود».
@Strategy_gh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
🔸استقبال از هرگونه فاصله گرفتن از ديكتاتوري
🔹و بازگشت به جبهه مردم ايران
@Strategy_gh
🔸استقبال از هرگونه فاصله گرفتن از ديكتاتوري
🔹و بازگشت به جبهه مردم ايران
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸استقبال از هرگونه فاصله گرفتن از ديكتاتوري
🔹و بازگشت به جبهه مردم ايران
✅ما از خروج از جبهه خلق و تغيير آشكار يا بالفعل تضاد اصلي عليه مقاومت ايران و عليه مجاهدين و اشرف، كه به سود ديكتاتوري ولايت فقيه است، متنفريم.
گرايشهاي اپورتونيستي و كمرنگشدن مرزبنديها و خطوط قرمز در قبال تماميت رژيم و مدافعان و همسويان آن را محكوم ميكنيم.
از بارزشدن خصايص اپورتونيستي و زدن زيرآب مقاومت تمامعيار در برابر اين رژيم، منزجريم.
در مرحله بلوغ اپورتونيسم و بروز ماهيتهاي ارتجاعي، هم جبهه گي آشكار يا بالفعل با ولايت فقيه را غيرقابل قبول و غيرقابلتحمل ميدانيم.
اما دقيقاً به خاطر جديت و ايستادگيمان در همين مواضع، به طور مضاعف، از هرگونه فاصله گرفتن از استبداد و وابستگي و مخصوصاً فاصله گرفتن از ولايت فقيه و رژيم ش و پشت كردن به آن و نهايتاً از بازگشت به جبهه خلق، استقبال و حمايت ميكنيم. اين هم نه يك امر دلبخواه، بلكه يك وظيفه ملي و ميهني و انقلابي، بر اساس همان تعاريف و شاخصها و معيارهايي است كه در اثبات صداقت نسبت به استراتژي سرنگوني و مباني آن، بحث كرديم.
وقتي آيتالله منتظري كه در اعلميت او بر سايرين جاي ترديد نبود، به عدم صلاحيت و عزل خامنه اي از ولايت جائرانه اش حكم داد، من در 19تير همين امسال، خاضعانه اين حكم را «شايان تقدير» خواندم و يادآوري كردم:
«بالاترين سرمايه دنيوي و اخروي منتظري در پيشگاه خدا و خلق همانا عزل او توسط خميني دجال از منصب جانشيني، به خاطر اعتراض به قتل عام زندانيان مجاهد است».
در عين حال با صراحت به استحضار رساندم:
«جاي آن دارد كه آقاي منتظري كه اكنون در 87سالگي به سرميبرد، براي خير دنيا و آخرت خود و جبران مافات، قبل از ممات، تمامي حق و حقيقت را خالصانه و لوجه الله با مردم ايران در ميان بگذارد. حق و حقيقت همانا غصب حاكميت حقوق مردم ايران و سرقت انقلاب ضدسلطنتي تحت عنوان ولايت فقيه است. لكه ننگ و رژيمي كه بايد بالكل از تاريخ ايران و از دامن مطهر اسلام علوي زدوده شود…
اميدواريم كه آقاي منتظري در همين رابطه، هرگونه “ترس از مخلوق“ و كفار و مشركان آزادي و حقوق ملت ايران از قبيل خامنه اي و احمدينژاد را به كناري بگذارد و به اين وسيله دين خود را به ايران و اسلام و به ويژه به ائمه تشيع، ادا كند. در راستاي اداي همين وظيفه، براي او آرزوي سلامت و توفيق و طول عمر ميكنم».
در 13تير همين امسال گزارش کميته صيانت از آراي موسوي با ذكر موارد جديدي از دجالگري و تقلبات نجومي در انتخابات رژيم آخوندي منتشر شد. در اين گزارش از جمله فاش شده بود كه وزارت كشور و 25 استاندار نظامي آن در مجموع 22تا32 ميليون برگه رأي مازاد بر نياز، مورد استفاده قرارداده اند و علاوه بر آن در اتاق «تجميع آراء»، كه همان تاريكخانه وزارت كشور نظام باشد، هر طور خواسته اند رقم سازي كردهاند.
در همان روز سيزدهم تير، ولي فقيه ارتجاع در ارگان اخص خود (كيهان آخوندي)، موسوي را به ارتكاب «جنايت»، انجام «مأموريت ديكته شده بيروني» و ايفاي نقش «ستون پنجم» دشمن متهم كرد كه يا بايد «توبه» كند و «عذر تقصير» بخواهد يا «مجازات قطعي (را) به جرم قتل انسانهاي بيگناه، برپايي آشوب و بلوا، اجيركردن اراذل و اوباش براي تعرض به جان و مال و ناموس مردم، همكاري آشكار با بيگانگان و ايفاي نقش ستون پنجم آمريكا» بپذيرد.
من بلادرنگ، اعلام كردم كه به دور از هرگونه «نكوهش و بستانكاري» از موسوي، «وظيفه و اصول ما اقتضا ميكند كه در برابر ياوهها و تهديدها و تيغ كشي پررذيلت سردمدار ولايت»، نكات زير را خاطرنشان كنيم:
«1- محكومكردن هرگونه تعرض و ستمي كه بر موسوي و خانواده و اطرافيان او در چارچوب همين رژيم جريان دارد. همچنين اخطار به رژيم در مورد محاكمه و مجازات وي با تأكيد بر اينكه مسئوليت هرگونه تعرض، دستگيري يا اقدام تروريستي برعهده شخص خامنه اي است.
2- هشدار نسبت به امنيت و سلامت آقاي موسوي و درخواست از دبيركل و شوراي امنيت ملل متحد براي اعزام بلادرنگ يك هيأت نظارت بين المللي به تهران در همين خصوص و واداركردن رژيم به ابطال انتخابات نامشروع و پذيرش انتخابات آزاد تحت نظر ملل متحد بر اساس حق حاكميت مردم ايران.
3- فراخوان به سازمان ملل متحد، به كميسيون حقيقت ياب بينالمللي، به حقوق دانان و سازمانهاي جهاني مدافع حقوق بشر، و به همه دولت هايي كه نتيجه انتخابات قلابي در ايران را به رسميت نشناخته اند؛ براي ارجاع پرونده اين انتخابات و سركوب مردم ايران و كشتار بيگناهان به شوراي امنيت سازمان ملل متحد.
بيگمان بازگشودن پرونده انتخابات ايران در شوراي امنيت، در خدمت صلح جهاني است. زيرا به ممانعت از تسليح اتمي و صدور تروريسم و دستاندازي فاشيسم مذهبي حاكم بر ايران به عراق و لبنان و فلسطين هم منجر ميشود».
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸استقبال از هرگونه فاصله گرفتن از ديكتاتوري
🔹و بازگشت به جبهه مردم ايران
✅ما از خروج از جبهه خلق و تغيير آشكار يا بالفعل تضاد اصلي عليه مقاومت ايران و عليه مجاهدين و اشرف، كه به سود ديكتاتوري ولايت فقيه است، متنفريم.
گرايشهاي اپورتونيستي و كمرنگشدن مرزبنديها و خطوط قرمز در قبال تماميت رژيم و مدافعان و همسويان آن را محكوم ميكنيم.
از بارزشدن خصايص اپورتونيستي و زدن زيرآب مقاومت تمامعيار در برابر اين رژيم، منزجريم.
در مرحله بلوغ اپورتونيسم و بروز ماهيتهاي ارتجاعي، هم جبهه گي آشكار يا بالفعل با ولايت فقيه را غيرقابل قبول و غيرقابلتحمل ميدانيم.
اما دقيقاً به خاطر جديت و ايستادگيمان در همين مواضع، به طور مضاعف، از هرگونه فاصله گرفتن از استبداد و وابستگي و مخصوصاً فاصله گرفتن از ولايت فقيه و رژيم ش و پشت كردن به آن و نهايتاً از بازگشت به جبهه خلق، استقبال و حمايت ميكنيم. اين هم نه يك امر دلبخواه، بلكه يك وظيفه ملي و ميهني و انقلابي، بر اساس همان تعاريف و شاخصها و معيارهايي است كه در اثبات صداقت نسبت به استراتژي سرنگوني و مباني آن، بحث كرديم.
وقتي آيتالله منتظري كه در اعلميت او بر سايرين جاي ترديد نبود، به عدم صلاحيت و عزل خامنه اي از ولايت جائرانه اش حكم داد، من در 19تير همين امسال، خاضعانه اين حكم را «شايان تقدير» خواندم و يادآوري كردم:
«بالاترين سرمايه دنيوي و اخروي منتظري در پيشگاه خدا و خلق همانا عزل او توسط خميني دجال از منصب جانشيني، به خاطر اعتراض به قتل عام زندانيان مجاهد است».
در عين حال با صراحت به استحضار رساندم:
«جاي آن دارد كه آقاي منتظري كه اكنون در 87سالگي به سرميبرد، براي خير دنيا و آخرت خود و جبران مافات، قبل از ممات، تمامي حق و حقيقت را خالصانه و لوجه الله با مردم ايران در ميان بگذارد. حق و حقيقت همانا غصب حاكميت حقوق مردم ايران و سرقت انقلاب ضدسلطنتي تحت عنوان ولايت فقيه است. لكه ننگ و رژيمي كه بايد بالكل از تاريخ ايران و از دامن مطهر اسلام علوي زدوده شود…
اميدواريم كه آقاي منتظري در همين رابطه، هرگونه “ترس از مخلوق“ و كفار و مشركان آزادي و حقوق ملت ايران از قبيل خامنه اي و احمدينژاد را به كناري بگذارد و به اين وسيله دين خود را به ايران و اسلام و به ويژه به ائمه تشيع، ادا كند. در راستاي اداي همين وظيفه، براي او آرزوي سلامت و توفيق و طول عمر ميكنم».
در 13تير همين امسال گزارش کميته صيانت از آراي موسوي با ذكر موارد جديدي از دجالگري و تقلبات نجومي در انتخابات رژيم آخوندي منتشر شد. در اين گزارش از جمله فاش شده بود كه وزارت كشور و 25 استاندار نظامي آن در مجموع 22تا32 ميليون برگه رأي مازاد بر نياز، مورد استفاده قرارداده اند و علاوه بر آن در اتاق «تجميع آراء»، كه همان تاريكخانه وزارت كشور نظام باشد، هر طور خواسته اند رقم سازي كردهاند.
در همان روز سيزدهم تير، ولي فقيه ارتجاع در ارگان اخص خود (كيهان آخوندي)، موسوي را به ارتكاب «جنايت»، انجام «مأموريت ديكته شده بيروني» و ايفاي نقش «ستون پنجم» دشمن متهم كرد كه يا بايد «توبه» كند و «عذر تقصير» بخواهد يا «مجازات قطعي (را) به جرم قتل انسانهاي بيگناه، برپايي آشوب و بلوا، اجيركردن اراذل و اوباش براي تعرض به جان و مال و ناموس مردم، همكاري آشكار با بيگانگان و ايفاي نقش ستون پنجم آمريكا» بپذيرد.
من بلادرنگ، اعلام كردم كه به دور از هرگونه «نكوهش و بستانكاري» از موسوي، «وظيفه و اصول ما اقتضا ميكند كه در برابر ياوهها و تهديدها و تيغ كشي پررذيلت سردمدار ولايت»، نكات زير را خاطرنشان كنيم:
«1- محكومكردن هرگونه تعرض و ستمي كه بر موسوي و خانواده و اطرافيان او در چارچوب همين رژيم جريان دارد. همچنين اخطار به رژيم در مورد محاكمه و مجازات وي با تأكيد بر اينكه مسئوليت هرگونه تعرض، دستگيري يا اقدام تروريستي برعهده شخص خامنه اي است.
2- هشدار نسبت به امنيت و سلامت آقاي موسوي و درخواست از دبيركل و شوراي امنيت ملل متحد براي اعزام بلادرنگ يك هيأت نظارت بين المللي به تهران در همين خصوص و واداركردن رژيم به ابطال انتخابات نامشروع و پذيرش انتخابات آزاد تحت نظر ملل متحد بر اساس حق حاكميت مردم ايران.
3- فراخوان به سازمان ملل متحد، به كميسيون حقيقت ياب بينالمللي، به حقوق دانان و سازمانهاي جهاني مدافع حقوق بشر، و به همه دولت هايي كه نتيجه انتخابات قلابي در ايران را به رسميت نشناخته اند؛ براي ارجاع پرونده اين انتخابات و سركوب مردم ايران و كشتار بيگناهان به شوراي امنيت سازمان ملل متحد.
بيگمان بازگشودن پرونده انتخابات ايران در شوراي امنيت، در خدمت صلح جهاني است. زيرا به ممانعت از تسليح اتمي و صدور تروريسم و دستاندازي فاشيسم مذهبي حاكم بر ايران به عراق و لبنان و فلسطين هم منجر ميشود».
@Strategy_gh
Audio
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
فایل صوتی:
🔉🔹فصل هشتم
🔸استقبال از هرگونه فاصله گرفتن از ديكتاتوري
@Strategy_gh
فایل صوتی:
🔉🔹فصل هشتم
🔸استقبال از هرگونه فاصله گرفتن از ديكتاتوري
@Strategy_gh