اظهارات محسن رفیق دوست از نزدیکان خامنه ای و وزیر پیشین سپاه در دولت میرحسین موسوی در مورد فتوی علیه مارکسیستها در زندان
@Strategy_gh
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸نكتهيي درباره سلسلهمراتب تضادها
✅در بحث اپورتونيسم به سلسه مراتب تضادها اشاره كرديم. در جريان مبارزه معلوم است كه با مسائل و تضادهاي متعدد روبهرو هستيم. گاه مانند اشرف، بعد از بمباران و گردآوري سلاحهايش و اجراي طرح و برنامه مشخص براي متلاشيكردن آن از درون و بيرون كه بحث جداگانه ميطلبد، وضعيت بسيار بغرنج است. شگفتا كه در اينجا هم بمباران را آمريكا كرده اما از روز بعد، تضاد اصلي كماكان رژيم و مزدورانش بوده و هستند و خواهند بود. فعلاً اين موضوع را كنار ميگذاريم و به اصول حاكم بر سلسله مراتب تضادها اكتفا ميكنم:
اصل اول ـ بين حق و باطل و بين انقلاب و ارتجاع بايد از حق و انقلاب دفاع كرد و طرف آن را گرفت و آن را تقويت كرد. بايد باطل و ارتجاع را تضعيف كرد و نه بالعكس. واضح است كه منظور از حق و باطل نسبي است و نه مطلق.
اصل دوم ـ در تضاد دو نيروي برحق مثلاًً بين دو نيروي مبارز و مترقي، بايد طرف آن را كه موضعش حقتر و مبارزتر و مترقيتر است گرفت. واضح است كه باز هم منظور از برحق و مترقيبودن، نسبي است.
اصل سوم ـ در تضاد دو باطل و دو نيروي ارتجاعي، تا آنجا كه به ما مربوط ميشود و در حيطه ما ميگنجد، بايد ضعيفتر را عليه قويتر تقويت كرد. البته حدش اين است كه نيروي برحق كه در اصل اول گفتيم تخطئه و تضعيف نشود وگرنه نقض غرض ميشود.
بهطور خلاصه اين يك دستگاه منطقي است كه از شاخص حقانيت و ترقي و انقلاب چيده ميشود و با آن محك ميخورد. بر اين اساس تا وقتي كه استبداد ديني و رژيم ولايتفقيه در كشور ما حاكم است، همه تضادها عليه آن و بهسود تغييردادن و سرنگونكردن آن بايد حل شود. اعم از تضادهاي واقعي در درون رژيم، يا تضادهاي بيرون رژيم و همچنين تضادهاي بينالمللي. الزام مبارزه بر حق و عادلانه براي رهايي از شَر استبداد ديني و حاكميت مطلقه آخوندي و لازمه دستيابي به آزادي و حاكميت مردم، همين است.
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸نكتهيي درباره سلسلهمراتب تضادها
✅در بحث اپورتونيسم به سلسه مراتب تضادها اشاره كرديم. در جريان مبارزه معلوم است كه با مسائل و تضادهاي متعدد روبهرو هستيم. گاه مانند اشرف، بعد از بمباران و گردآوري سلاحهايش و اجراي طرح و برنامه مشخص براي متلاشيكردن آن از درون و بيرون كه بحث جداگانه ميطلبد، وضعيت بسيار بغرنج است. شگفتا كه در اينجا هم بمباران را آمريكا كرده اما از روز بعد، تضاد اصلي كماكان رژيم و مزدورانش بوده و هستند و خواهند بود. فعلاً اين موضوع را كنار ميگذاريم و به اصول حاكم بر سلسله مراتب تضادها اكتفا ميكنم:
اصل اول ـ بين حق و باطل و بين انقلاب و ارتجاع بايد از حق و انقلاب دفاع كرد و طرف آن را گرفت و آن را تقويت كرد. بايد باطل و ارتجاع را تضعيف كرد و نه بالعكس. واضح است كه منظور از حق و باطل نسبي است و نه مطلق.
اصل دوم ـ در تضاد دو نيروي برحق مثلاًً بين دو نيروي مبارز و مترقي، بايد طرف آن را كه موضعش حقتر و مبارزتر و مترقيتر است گرفت. واضح است كه باز هم منظور از برحق و مترقيبودن، نسبي است.
اصل سوم ـ در تضاد دو باطل و دو نيروي ارتجاعي، تا آنجا كه به ما مربوط ميشود و در حيطه ما ميگنجد، بايد ضعيفتر را عليه قويتر تقويت كرد. البته حدش اين است كه نيروي برحق كه در اصل اول گفتيم تخطئه و تضعيف نشود وگرنه نقض غرض ميشود.
بهطور خلاصه اين يك دستگاه منطقي است كه از شاخص حقانيت و ترقي و انقلاب چيده ميشود و با آن محك ميخورد. بر اين اساس تا وقتي كه استبداد ديني و رژيم ولايتفقيه در كشور ما حاكم است، همه تضادها عليه آن و بهسود تغييردادن و سرنگونكردن آن بايد حل شود. اعم از تضادهاي واقعي در درون رژيم، يا تضادهاي بيرون رژيم و همچنين تضادهاي بينالمللي. الزام مبارزه بر حق و عادلانه براي رهايي از شَر استبداد ديني و حاكميت مطلقه آخوندي و لازمه دستيابي به آزادي و حاكميت مردم، همين است.
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸فصل هفتم
🔹درسهاي قيام در روز عاشورا
✅پس از آگاهي و اشراف نسبت به انحراف و اپورتونيسم راست بهعنوان تهديد اصلي قيام، اكنون بايد يكبار ديگر درسهاي قيام در روز عاشورا(6دي1388) را مرور كنيم.
در پيام هشتم دي، به اختصار گفتم:
«استمرار و سرعت پيشروي و درجه تعميق و گسترش نيروهاي قيام در ششماه گذشته و مخصوصا انبار باروتي كه در ايام تاسوعا و عاشورا در ايران سر باز كرد، به همگان نشان داد كه آنچه مقاومت ايران درباره وضعيت جامعه ايران و درباره رژيم ميگفت، حقيقت داشته و در آن مبالغهيي نبوده است».
ـ كسي منكر استمرار قيام در 6ماه گذشته نيست.
ـ كسي منكر سرعت پيشروي قيام هم نيست. بسيار ميگويند و مينويسند كه، بحث در خيابانهاي تهران و سراسر ايران و در دانشگاهها و مجادلات و زدوخوردهاي سياسي، در بيرون رژيم و در درون، ديگر انتخابات نامشروع رياست جمهوري در رژيم ولايتفقيه نيست. شعارها هم اين نيست. خواستهها هم، اين نيست. مشكل هم اين نيست. زيرا بهمحض اينكه در مناظرههاي انتخاباتي روزني باز شد، همه ديدند كه چه خبر است و چه ظرفيت انفجاري و بخارات متراكمي در ايران زير عمامه و نعلين ولايت فقيه فشرده شده است. نقطه عزيمت البته انتخابات و مناظرههاي 4نفري بود كه از همان فيلتر شوراي نگهبان ارتجاع عبور كرده بودند و از همين جا بود كه حتي قبل از انتخابات، رفسنجاني به خامنهاي نامه نوشت و هشدار داد: «من ادامه وضع موجود را به صلاح نظام و کشور نميدانم». رفسنجاني بيپرده گفت «آتشفشانهايي که از درون سينههاي سوزان تغذيه ميشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت». رفسنجاني در همين نامه از خامنهاي خواست «مانع شعلهورترشدن اين آتش در جريان انتخابات و پس از آن شويد»(خبرگزاري حكومتي مهر- 19خرداد 88).
متقابلاًً باند خامنهاي از طريق سپاه پاسداران و خبرگزاري آن رفسنجاني را به باد حمله گرفت و نوشت:
«هرگز در ذهن بدبينترين دشمنان نظام هم اين ظن بد خطور نميكرد كه روزي هاشمي رفسنجاني براي رهبر معظم انقلاب “نامه سرگشاده“ بنويسد».
«اعتراض غيرمنطقي شما… آن هم به رهبر انقلاب، كه خود پرچمدار عدالت و مبارزه با ظلم است بسي جاي شگفتي و البته تأسف است».
«آقاي رفسنجاني؛ متهم هميشگي پرونده استاتاويل كجا و نظامي كه با خون شهيدان آبياري شده است، كجا؟ مدير مادامالعمر مترو كجا و خميني كبير كجا؟ اگر آن روز كه دلسوزان شما و انقلاب، نصيحت كردند تا جلوي رانتخواري و سوءاستفادههاي گسترده فرزندان و وابستگان خود را بگيريد همه را به چوب تحجر و كجانديشي و زهدفروشي نميرانديد، اگر توصيههاي صريح و تذكرهاي لطيف رهبري معظم را در مورد لزوم پرهيز از تجملگرايي و اشرافيگري در ميان مديران نظام اسلامي در همان سالهاي ابتدايي دهه هفتاد جدي ميگرفتيد و اگر به دستگاه محافظهكار قوه قضاييه جرئت مقابله با خويشاوندان و اطرافيان خود را ميداديد، امروز چنين نميشد».
«آقاي رفسنجاني؛ چرا رسانههاي غربي و مخالفين نظام شما را به غلط مهمترين شخصيت جهت ايستادگي در برابر رهبري ميدانند؟ … به خود بياييد و از سرنوشت بزرگان اين انقلاب كه در كشاكش حوادث و فتنهها كم آوردند و از قافله انقلاب جا ماندند و روي بر قافلهسالار آن ترش كردند عبرت بگيريد»(خبرگزاري فارس- 22خرداد 88).
همچنين كسي منكر تعميق و راديكالشدن قيام و شعارهاي آن نيست. شعار اين است كه «مرگ بر اصل ولايتفقيه».
صحبت از «ساختارشكني» و «سرنگوني» و «اغتشاش» و «آشوب» و «تخريب» و«آتشسوزي» است.
سركرده انتظامي تهران بزرگ ميگويد:
«آشوبگران روز عاشورا با تجهيزات كامل به صحنه آمده بودند كه در آن سنگ و آجر قرار داده شده بود، اغتشاشگران تير و كمان همراه خود داشتند و برنامه داشتند تا ايجاد آشوب كنند» و «كلكسيوني از نيروهاي ضدانقلاب بودند» كه «تا نفر آخر را دستگير ميكنيم» (27دي).
بهنوشته مطبوعات رژيم:
«علاوه بر تخريب اموال نيروي انتظامي و حمله وحشيانه به پرسنل آن، يک زن رزميکار به فرمانده نيروي انتظامي تهران بزرگ حمله نموده و به شدت وي را از ناحيه صورت زخمي کرده است». همچنين «مسئول حفاظت يکي از مقامات عاليرتبه هم مورد ضرب و شتم قرار گرفته است». «اصليترين ماموريتي که دستگير شدگان … مطرح ساختهاند هدايت آشوبها و شعارها و شناسايي افراد براي جذب و همکاري با مجاهدين خلق بوده است»(روزنامه رسالت 24دي).
درجه عمقپيداكردن قيام و همچنين ترس و وحشت باند غالب رژيم و قشقرقي كه در روزهاي بعد بهراهمياندازد بهحدي است كه موسوي بهسرعت فاصله ميگيرد، خط خود را جدا ميكند و بيانيه ميدهد:
«براي مراسم عاشوراي حسيني بهرغم درخواستهاي فراوان، نه جناب حجتالاسلاموالمسلمين کروبي اطلاعيه دادند و نه حجتالاسلاموالمسلمين خاتمي اطلاعيه صادر کردند و نه بنده و دوستانم».
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸فصل هفتم
🔹درسهاي قيام در روز عاشورا
✅پس از آگاهي و اشراف نسبت به انحراف و اپورتونيسم راست بهعنوان تهديد اصلي قيام، اكنون بايد يكبار ديگر درسهاي قيام در روز عاشورا(6دي1388) را مرور كنيم.
در پيام هشتم دي، به اختصار گفتم:
«استمرار و سرعت پيشروي و درجه تعميق و گسترش نيروهاي قيام در ششماه گذشته و مخصوصا انبار باروتي كه در ايام تاسوعا و عاشورا در ايران سر باز كرد، به همگان نشان داد كه آنچه مقاومت ايران درباره وضعيت جامعه ايران و درباره رژيم ميگفت، حقيقت داشته و در آن مبالغهيي نبوده است».
ـ كسي منكر استمرار قيام در 6ماه گذشته نيست.
ـ كسي منكر سرعت پيشروي قيام هم نيست. بسيار ميگويند و مينويسند كه، بحث در خيابانهاي تهران و سراسر ايران و در دانشگاهها و مجادلات و زدوخوردهاي سياسي، در بيرون رژيم و در درون، ديگر انتخابات نامشروع رياست جمهوري در رژيم ولايتفقيه نيست. شعارها هم اين نيست. خواستهها هم، اين نيست. مشكل هم اين نيست. زيرا بهمحض اينكه در مناظرههاي انتخاباتي روزني باز شد، همه ديدند كه چه خبر است و چه ظرفيت انفجاري و بخارات متراكمي در ايران زير عمامه و نعلين ولايت فقيه فشرده شده است. نقطه عزيمت البته انتخابات و مناظرههاي 4نفري بود كه از همان فيلتر شوراي نگهبان ارتجاع عبور كرده بودند و از همين جا بود كه حتي قبل از انتخابات، رفسنجاني به خامنهاي نامه نوشت و هشدار داد: «من ادامه وضع موجود را به صلاح نظام و کشور نميدانم». رفسنجاني بيپرده گفت «آتشفشانهايي که از درون سينههاي سوزان تغذيه ميشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت». رفسنجاني در همين نامه از خامنهاي خواست «مانع شعلهورترشدن اين آتش در جريان انتخابات و پس از آن شويد»(خبرگزاري حكومتي مهر- 19خرداد 88).
متقابلاًً باند خامنهاي از طريق سپاه پاسداران و خبرگزاري آن رفسنجاني را به باد حمله گرفت و نوشت:
«هرگز در ذهن بدبينترين دشمنان نظام هم اين ظن بد خطور نميكرد كه روزي هاشمي رفسنجاني براي رهبر معظم انقلاب “نامه سرگشاده“ بنويسد».
«اعتراض غيرمنطقي شما… آن هم به رهبر انقلاب، كه خود پرچمدار عدالت و مبارزه با ظلم است بسي جاي شگفتي و البته تأسف است».
«آقاي رفسنجاني؛ متهم هميشگي پرونده استاتاويل كجا و نظامي كه با خون شهيدان آبياري شده است، كجا؟ مدير مادامالعمر مترو كجا و خميني كبير كجا؟ اگر آن روز كه دلسوزان شما و انقلاب، نصيحت كردند تا جلوي رانتخواري و سوءاستفادههاي گسترده فرزندان و وابستگان خود را بگيريد همه را به چوب تحجر و كجانديشي و زهدفروشي نميرانديد، اگر توصيههاي صريح و تذكرهاي لطيف رهبري معظم را در مورد لزوم پرهيز از تجملگرايي و اشرافيگري در ميان مديران نظام اسلامي در همان سالهاي ابتدايي دهه هفتاد جدي ميگرفتيد و اگر به دستگاه محافظهكار قوه قضاييه جرئت مقابله با خويشاوندان و اطرافيان خود را ميداديد، امروز چنين نميشد».
«آقاي رفسنجاني؛ چرا رسانههاي غربي و مخالفين نظام شما را به غلط مهمترين شخصيت جهت ايستادگي در برابر رهبري ميدانند؟ … به خود بياييد و از سرنوشت بزرگان اين انقلاب كه در كشاكش حوادث و فتنهها كم آوردند و از قافله انقلاب جا ماندند و روي بر قافلهسالار آن ترش كردند عبرت بگيريد»(خبرگزاري فارس- 22خرداد 88).
همچنين كسي منكر تعميق و راديكالشدن قيام و شعارهاي آن نيست. شعار اين است كه «مرگ بر اصل ولايتفقيه».
صحبت از «ساختارشكني» و «سرنگوني» و «اغتشاش» و «آشوب» و «تخريب» و«آتشسوزي» است.
سركرده انتظامي تهران بزرگ ميگويد:
«آشوبگران روز عاشورا با تجهيزات كامل به صحنه آمده بودند كه در آن سنگ و آجر قرار داده شده بود، اغتشاشگران تير و كمان همراه خود داشتند و برنامه داشتند تا ايجاد آشوب كنند» و «كلكسيوني از نيروهاي ضدانقلاب بودند» كه «تا نفر آخر را دستگير ميكنيم» (27دي).
بهنوشته مطبوعات رژيم:
«علاوه بر تخريب اموال نيروي انتظامي و حمله وحشيانه به پرسنل آن، يک زن رزميکار به فرمانده نيروي انتظامي تهران بزرگ حمله نموده و به شدت وي را از ناحيه صورت زخمي کرده است». همچنين «مسئول حفاظت يکي از مقامات عاليرتبه هم مورد ضرب و شتم قرار گرفته است». «اصليترين ماموريتي که دستگير شدگان … مطرح ساختهاند هدايت آشوبها و شعارها و شناسايي افراد براي جذب و همکاري با مجاهدين خلق بوده است»(روزنامه رسالت 24دي).
درجه عمقپيداكردن قيام و همچنين ترس و وحشت باند غالب رژيم و قشقرقي كه در روزهاي بعد بهراهمياندازد بهحدي است كه موسوي بهسرعت فاصله ميگيرد، خط خود را جدا ميكند و بيانيه ميدهد:
«براي مراسم عاشوراي حسيني بهرغم درخواستهاي فراوان، نه جناب حجتالاسلاموالمسلمين کروبي اطلاعيه دادند و نه حجتالاسلاموالمسلمين خاتمي اطلاعيه صادر کردند و نه بنده و دوستانم».
علاوه بر اين، براي مصونماندن از تيغ آخته ولايت، به خواسته اصلي باند غالب رژيم براي موضعگيري عليه مجاهدين گردن ميگذارد. باند وليفقيه ابتدا به او گوشزد ميكند كه در آستانه انقلاب ضدسلطنتي هوادار مجاهدين بوده تا حواس خود را جمع كند. سپس لاريجاني «برادرانه» از او ميخواهد همسفري و همسفرگي پيشين را از سر بگيرند.
موسوي كه پيداست، حفظ خود به هر قيمت، خط قرمز اوست، قتل جنايتكارانه خواهرزاده خود را كه ميتوانست، با استفاده از محمل خانوادگي، از آن اعتراض بزرگي بهپا كند، فشار زيادي بر رژيم خون آشام وارد آورد و قيمت حداكثر را از بابت اين جنايت سياسي و در ضمن آن ساير جنايتها، از باند غالب وصول كند، نه فقط اين امر را با ظاهر فروتنانه به حداقل ممكن تخفيف ميدهد و از كنارش ميگذرد و فعلاً به باند غالب ميبخشد، بلكه به جاي اين، درست بهعكس، بر «جنايتها و خيانتهاي مجاهدين» انگشت ميگذارد. تازه در مورد مجاهدين روي دست حريف هم بلند ميشود كه مطمئن باشيد من خودم از شما دلسوزترم و از پس مجاهدين، بهتر برميآيم. ميگويد:
«من بهعنوان يک دلسوز ميگويم منافقين با خيانتها و جنايتهاي خود مردهاند، شما براي کسب امتيازهاي جناحي و کينهورزي آنها را زنده نکنيد».
فراتر از اين، بار ديگر بر وفاداري به قانون اساسي ولايت فقيه از جانب خودش و جنبش سبز مهر تأكيد ميگذارد:
«لازم ميدانم قبل از آنکه راهحل خودم را براي خروج از بحران مطرح سازم، برهويت اسلامي و ملي و مخالف سلطه بيگانگان و وفادار به قانون اساسي ما و جنبش سبز، تاکيد نمايم».
از دعاوي پيشين، درباره نامشروعبودن رياستجمهوري و دولت احمدينژاد هم خبري نيست بلكه خواستار «اعلام مسئوليتپذيري مستقيم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه قضاييه» ميشود!
4خواسته ديگرش هم عبارتند از: تدوين قانون شفاف انتخابات، آزادي زندانيان سياسي، آزادي روزنامههاي توقيف شده(يعني روزنامههاي جناح مغلوب رژيم و نه آزادي همه روزنامهها و مطبوعات)، و همچنين اجتماعات قانوني و تشکيل احزاب (آن هم طبق قانون اساسي ولايتفقيه و نه آزادي بيقيد و شرط احزاب و اجتماعات تا مرز قيام مسلحانه).
آقاي موسوي به همين بسنده نميكند و چون خوب ميداند كه اين خواستهها يا پوشالبافي است يا طبق «مر قانون» ولايت، مشروط به «اعتقاد قلبي و التزام عملي» به ولايت فقيه است، بلادرنگ اعلام ميكند كه حتي در همين موارد هم حاضر به نسيهكاري است و مينويسد: «ضرورتي ندارد همه بندها با هم شروع شود. مشاهده عزم در اين راه بهروشني افق کمک خواهد کرد»!
اما اين چيزها براي معده و روده سيريناپذير مقام ولايت، كفايت نميكند و «هل من مزيد» توبه و ندامت ميطلبد!
خامنهاي كه در روز 19دي در جمع بسيجيان قم روي عبارت «مر قانون» تأكيد ميكرد، خوب ميفهمد كه چه ميگويد. منظورش اين است كه: در توبه و ندامت و غلطكردن گفتن، بيشترش اشكالي ندارد ولي نه «يك كلمه كمتر!». بگذريم كه رژيم كثيف ولايت، كلمه «توبه» را هم كه بهمعني بازگشت به «صراط مستقيم» و راه خدا و خلق و فاصلهگرفتن از راه غضبشدگان و منحرفان است (غيرالمَغضوب عَلَيهم وَلاَالضَّالّينَ)، ذبح نموده و با واژگونهسازي مطلق، به پافشاري در جاده جهل و جنايت و به اصرار در بربريت و مسير ولايت، تعبير و تفسير ميكند.
@Strategy_gh
موسوي كه پيداست، حفظ خود به هر قيمت، خط قرمز اوست، قتل جنايتكارانه خواهرزاده خود را كه ميتوانست، با استفاده از محمل خانوادگي، از آن اعتراض بزرگي بهپا كند، فشار زيادي بر رژيم خون آشام وارد آورد و قيمت حداكثر را از بابت اين جنايت سياسي و در ضمن آن ساير جنايتها، از باند غالب وصول كند، نه فقط اين امر را با ظاهر فروتنانه به حداقل ممكن تخفيف ميدهد و از كنارش ميگذرد و فعلاً به باند غالب ميبخشد، بلكه به جاي اين، درست بهعكس، بر «جنايتها و خيانتهاي مجاهدين» انگشت ميگذارد. تازه در مورد مجاهدين روي دست حريف هم بلند ميشود كه مطمئن باشيد من خودم از شما دلسوزترم و از پس مجاهدين، بهتر برميآيم. ميگويد:
«من بهعنوان يک دلسوز ميگويم منافقين با خيانتها و جنايتهاي خود مردهاند، شما براي کسب امتيازهاي جناحي و کينهورزي آنها را زنده نکنيد».
فراتر از اين، بار ديگر بر وفاداري به قانون اساسي ولايت فقيه از جانب خودش و جنبش سبز مهر تأكيد ميگذارد:
«لازم ميدانم قبل از آنکه راهحل خودم را براي خروج از بحران مطرح سازم، برهويت اسلامي و ملي و مخالف سلطه بيگانگان و وفادار به قانون اساسي ما و جنبش سبز، تاکيد نمايم».
از دعاوي پيشين، درباره نامشروعبودن رياستجمهوري و دولت احمدينژاد هم خبري نيست بلكه خواستار «اعلام مسئوليتپذيري مستقيم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه قضاييه» ميشود!
4خواسته ديگرش هم عبارتند از: تدوين قانون شفاف انتخابات، آزادي زندانيان سياسي، آزادي روزنامههاي توقيف شده(يعني روزنامههاي جناح مغلوب رژيم و نه آزادي همه روزنامهها و مطبوعات)، و همچنين اجتماعات قانوني و تشکيل احزاب (آن هم طبق قانون اساسي ولايتفقيه و نه آزادي بيقيد و شرط احزاب و اجتماعات تا مرز قيام مسلحانه).
آقاي موسوي به همين بسنده نميكند و چون خوب ميداند كه اين خواستهها يا پوشالبافي است يا طبق «مر قانون» ولايت، مشروط به «اعتقاد قلبي و التزام عملي» به ولايت فقيه است، بلادرنگ اعلام ميكند كه حتي در همين موارد هم حاضر به نسيهكاري است و مينويسد: «ضرورتي ندارد همه بندها با هم شروع شود. مشاهده عزم در اين راه بهروشني افق کمک خواهد کرد»!
اما اين چيزها براي معده و روده سيريناپذير مقام ولايت، كفايت نميكند و «هل من مزيد» توبه و ندامت ميطلبد!
خامنهاي كه در روز 19دي در جمع بسيجيان قم روي عبارت «مر قانون» تأكيد ميكرد، خوب ميفهمد كه چه ميگويد. منظورش اين است كه: در توبه و ندامت و غلطكردن گفتن، بيشترش اشكالي ندارد ولي نه «يك كلمه كمتر!». بگذريم كه رژيم كثيف ولايت، كلمه «توبه» را هم كه بهمعني بازگشت به «صراط مستقيم» و راه خدا و خلق و فاصلهگرفتن از راه غضبشدگان و منحرفان است (غيرالمَغضوب عَلَيهم وَلاَالضَّالّينَ)، ذبح نموده و با واژگونهسازي مطلق، به پافشاري در جاده جهل و جنايت و به اصرار در بربريت و مسير ولايت، تعبير و تفسير ميكند.
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹قسمت های از پیام مسعود رجوی قبل از موضع گیری موسوی
✅يادآوري ميكنم كه من 3روز قبل از موضعگيري موسوي، با مختصر آشنايي نسبت به ايشان و عملكرد رژيم ولايت، چند نكته را اختصاراً و با سرعت در پيام 8 ديماه به عرض رسانده بودم:
اول اينكه: «متهمكردن آقاي موسوي به اينكه راه مجاهدين را ميرود كذب محض و زمينهسازي براي ارعاب و اسكات و يا دستگيري است» و «سمپاتي نسبت به مجاهدين در اوايل انقلاب و در زمان شاه منحصر به آقاي موسوي نبوده و هيچ كشف جديدي نيست» كما اينكه خامنهاي خودش بعد از انقلاب هم تا مدتها با ما رابطه داشته و هر شب جمعه به درخواست خودش توسط يكي از برادرانمان در جريان تحليلهاي مجاهدين از اوضاع و احوال سياسي قرار ميگرفته است.
دومين نكته كه از سه روز قبل گفتم اين بود كه «واضح است كه باند خامنهاي و شركا بهغايت تلاش ميكنند كروبي و موسوي و اطرافيان و نظاير آنها را متقاعد كنند كه به شرط تأييد يا شراكت در سركوب مجاهدين و مقاومت ايران و موضعگيري عليه آنها، از تيغ آخته ولايت در امان خواهند بود. تلاش ميكنند مانند لاريجاني، رئيس مجلس ارتجاع، آنها را قدم به قدم به همسفري و همسفرگي مجدد در همين راستا بكشانند اما واقعيت اين است كه كار از اين چيزها گذشته و مواضع و برچسبهاي پيشين به مجاهدين ديگر اثر ندارد و مشكلي حل نميكند. چرا كه ولايت يزيدي فقط انقياد و تسليم مطلق ميطلبد و حالا ديگر در سراشيب سرنگوني، صرف لفاظي عليه مجاهدين و مقاومت ايران دردي را از او دوا نميكند».
سومين و مهمترين نكته كه باز هم تأكيد ميكنم، اينكه:
«بهرغم هرآنچه موسوي يا ديگران عليه مجاهدين و مقاومت ايران گفته باشند يا بگويند، هرگونه تعرض به آنها و خانواده و اطرافيانشان را قوياً محكوم ميكنيم و به وليفقيه ارتجاع اخطار ميكنيم كه مسئوليت دستگيري و محاكمه و مجازات موسوي و هرگونه اقدام تروريستي مشخصاً و مستقيماً برعهده شخص خامنهاي است. علاوه بر اين، در پي صدور پنجاهوششمين قطعنامه مللمتحد درباره نقض وحشتناك حقوقبشر در ايران، از دبيركل سازمان ملل متحد و كميسر عالي حقوق بشر باز هم ميخواهيم كه در همين خصوص يك هيأت ثابت نظارت بينالمللي براي نگهباني از حقوقبشر و بهويژه آزادي بيان و اجتماعات در تهران مستقر كند».
از اينرو تنها نكتهيي كه بايد اضافه كنم و البته خاص موسوي و كروبي و امثالهم نيست، نفرت و اشمئزاز از هرگونه چراغ سبزدادن و همواركردن راه و صافكردن جاده و توجيه مستقيم يا غيرمستقيم اعدام و كشتار مجاهدين و غيرمجاهدين در داخل ايران و بهويژه در اشرف است. اين كار از جانب هركس با هر تفكر و عقيده و مرام و ادعايي كه باشد، با هر شكل و توجيهي هم كه ارائه شود، با هر جملهبندي و عبارتي هم كه براي دم به تلهندادن بالانس شود، يك اقدام خائنانه ضدانساني است و در اين مورد با احدي شوخي و نرمش و انعطاف نداريم و نخواهيم داشت.
چه آقاي موسوي كه قبل از روي كارآمدن خميني هوادار مجاهدين بوده، چه آنها كه بعد از رويكارآمدن خميني عضو يا هوادار مجاهدين يا پشتيبان و عضو شوراي ملي مقاومت ايران بودند يا هستند و خواهند بود و چه خود اين حقير كه ارادتمند و در خدمت مجاهدين و مقاومت ايران بوده و هستم و خواهم بود و دقيقاً هم به همين خاطر است كه خواهان سلامتي و امنيت و آزادي بيان و اجتماعات و آزادي آقاي موسوي و خانواده و دوستان و اطرافيان ايشان در مخالفت با وليفقيه ارتجاع بوده و هستم و خواهم بود. كما اينكه در پيام 8ديماه از بابت اينكه خامنهاي كمترين بهانهيي عليه ايشان پيدا نكند، خودم را سپر بلا نموده، به عرض رساندم كه آقاي موسوي چنانكه خود بهصراحت گفته است اصلاً هدفش از شركت در انتخابات، مقدمتاً نه يك هدف سياسي رودرروي قدرت حاكم يا باند حاكم ولايت، بلكه يك هدف اداري و برگرداندن «عقلانيت ديني به فضاي مديريت کشور» بوده است.
گمان نكنيد كه اين تفسير را من از خودم درآوردهام. اگر غلط است يا من درست نفهميدهام تقصير خودم نيست! 43سال پيش، روز اولي كه ما به دانشكده حقوقدانشگاه تهران رفتيم، چون در رشته سياسي قبولمان كرده بودند، استادمان فرق مديريت را با سياست توضيح داد و گفت: سياست و امور سياسي در رابطه با قدرت حاكم است.
بعد هم نميدانم دكتر حميد عنايت بود يا دكتر محمدعلي حكمت كه هر دوشان با بزرگواري به سوالات كلافهكننده حقير هميشه جواب ميدادند، گفتند: برو كتاب «دو چهره ژانوس» درباره علم سياست را بخوان تا بهتر بفهمي.
منهم حرف استاد را اطاعت كردم و رفتم از كتابخانه اين كتاب را قرض نموده و عجولانه خواندم. ولي نميدانم كه آيا درست تفاوت «مديريت» و «سياست» را فهميدهام يا خير؟
از شما چه پنهان معني «عقلانيت ديني» را هم نميدانم و لذا نفهميدم كه منظور از برگرداندن عقلانيت ديني به فضاي مديريت در رژيم ولايت فقيه چيست؟
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹قسمت های از پیام مسعود رجوی قبل از موضع گیری موسوی
✅يادآوري ميكنم كه من 3روز قبل از موضعگيري موسوي، با مختصر آشنايي نسبت به ايشان و عملكرد رژيم ولايت، چند نكته را اختصاراً و با سرعت در پيام 8 ديماه به عرض رسانده بودم:
اول اينكه: «متهمكردن آقاي موسوي به اينكه راه مجاهدين را ميرود كذب محض و زمينهسازي براي ارعاب و اسكات و يا دستگيري است» و «سمپاتي نسبت به مجاهدين در اوايل انقلاب و در زمان شاه منحصر به آقاي موسوي نبوده و هيچ كشف جديدي نيست» كما اينكه خامنهاي خودش بعد از انقلاب هم تا مدتها با ما رابطه داشته و هر شب جمعه به درخواست خودش توسط يكي از برادرانمان در جريان تحليلهاي مجاهدين از اوضاع و احوال سياسي قرار ميگرفته است.
دومين نكته كه از سه روز قبل گفتم اين بود كه «واضح است كه باند خامنهاي و شركا بهغايت تلاش ميكنند كروبي و موسوي و اطرافيان و نظاير آنها را متقاعد كنند كه به شرط تأييد يا شراكت در سركوب مجاهدين و مقاومت ايران و موضعگيري عليه آنها، از تيغ آخته ولايت در امان خواهند بود. تلاش ميكنند مانند لاريجاني، رئيس مجلس ارتجاع، آنها را قدم به قدم به همسفري و همسفرگي مجدد در همين راستا بكشانند اما واقعيت اين است كه كار از اين چيزها گذشته و مواضع و برچسبهاي پيشين به مجاهدين ديگر اثر ندارد و مشكلي حل نميكند. چرا كه ولايت يزيدي فقط انقياد و تسليم مطلق ميطلبد و حالا ديگر در سراشيب سرنگوني، صرف لفاظي عليه مجاهدين و مقاومت ايران دردي را از او دوا نميكند».
سومين و مهمترين نكته كه باز هم تأكيد ميكنم، اينكه:
«بهرغم هرآنچه موسوي يا ديگران عليه مجاهدين و مقاومت ايران گفته باشند يا بگويند، هرگونه تعرض به آنها و خانواده و اطرافيانشان را قوياً محكوم ميكنيم و به وليفقيه ارتجاع اخطار ميكنيم كه مسئوليت دستگيري و محاكمه و مجازات موسوي و هرگونه اقدام تروريستي مشخصاً و مستقيماً برعهده شخص خامنهاي است. علاوه بر اين، در پي صدور پنجاهوششمين قطعنامه مللمتحد درباره نقض وحشتناك حقوقبشر در ايران، از دبيركل سازمان ملل متحد و كميسر عالي حقوق بشر باز هم ميخواهيم كه در همين خصوص يك هيأت ثابت نظارت بينالمللي براي نگهباني از حقوقبشر و بهويژه آزادي بيان و اجتماعات در تهران مستقر كند».
از اينرو تنها نكتهيي كه بايد اضافه كنم و البته خاص موسوي و كروبي و امثالهم نيست، نفرت و اشمئزاز از هرگونه چراغ سبزدادن و همواركردن راه و صافكردن جاده و توجيه مستقيم يا غيرمستقيم اعدام و كشتار مجاهدين و غيرمجاهدين در داخل ايران و بهويژه در اشرف است. اين كار از جانب هركس با هر تفكر و عقيده و مرام و ادعايي كه باشد، با هر شكل و توجيهي هم كه ارائه شود، با هر جملهبندي و عبارتي هم كه براي دم به تلهندادن بالانس شود، يك اقدام خائنانه ضدانساني است و در اين مورد با احدي شوخي و نرمش و انعطاف نداريم و نخواهيم داشت.
چه آقاي موسوي كه قبل از روي كارآمدن خميني هوادار مجاهدين بوده، چه آنها كه بعد از رويكارآمدن خميني عضو يا هوادار مجاهدين يا پشتيبان و عضو شوراي ملي مقاومت ايران بودند يا هستند و خواهند بود و چه خود اين حقير كه ارادتمند و در خدمت مجاهدين و مقاومت ايران بوده و هستم و خواهم بود و دقيقاً هم به همين خاطر است كه خواهان سلامتي و امنيت و آزادي بيان و اجتماعات و آزادي آقاي موسوي و خانواده و دوستان و اطرافيان ايشان در مخالفت با وليفقيه ارتجاع بوده و هستم و خواهم بود. كما اينكه در پيام 8ديماه از بابت اينكه خامنهاي كمترين بهانهيي عليه ايشان پيدا نكند، خودم را سپر بلا نموده، به عرض رساندم كه آقاي موسوي چنانكه خود بهصراحت گفته است اصلاً هدفش از شركت در انتخابات، مقدمتاً نه يك هدف سياسي رودرروي قدرت حاكم يا باند حاكم ولايت، بلكه يك هدف اداري و برگرداندن «عقلانيت ديني به فضاي مديريت کشور» بوده است.
گمان نكنيد كه اين تفسير را من از خودم درآوردهام. اگر غلط است يا من درست نفهميدهام تقصير خودم نيست! 43سال پيش، روز اولي كه ما به دانشكده حقوقدانشگاه تهران رفتيم، چون در رشته سياسي قبولمان كرده بودند، استادمان فرق مديريت را با سياست توضيح داد و گفت: سياست و امور سياسي در رابطه با قدرت حاكم است.
بعد هم نميدانم دكتر حميد عنايت بود يا دكتر محمدعلي حكمت كه هر دوشان با بزرگواري به سوالات كلافهكننده حقير هميشه جواب ميدادند، گفتند: برو كتاب «دو چهره ژانوس» درباره علم سياست را بخوان تا بهتر بفهمي.
منهم حرف استاد را اطاعت كردم و رفتم از كتابخانه اين كتاب را قرض نموده و عجولانه خواندم. ولي نميدانم كه آيا درست تفاوت «مديريت» و «سياست» را فهميدهام يا خير؟
از شما چه پنهان معني «عقلانيت ديني» را هم نميدانم و لذا نفهميدم كه منظور از برگرداندن عقلانيت ديني به فضاي مديريت در رژيم ولايت فقيه چيست؟
كلمه عقل و عقلانيت بهمعني خرد و خردورزي را ميدانم كه معطوف به خصلت تفكر و انديشمندي انسان است و پايگاه فيزيولوژيك آن قشر فوقاني مغز ميباشد كه از لحاظ كاركردي به آن سيستم علائم ثانويه ميگويند(فقط خواهشمندم با احكام ثانويه كه امام راحلتان ميگفت، اشتباه نشود!).
كلمه دين را هم كه چهار دهه پيش خيلي دنبالش بودم، بالاخره فهميدم كه يك دستگاه اعتقادي و ايدئولوژيك است كه در آن يك ارزش متعالي فراتر از زمان و مكان وجود داشته باشد كه در اينصورت به چنين دستگاه اعتقادي، دين ميگويند.
با اينحال بايد با كمال احترام! اذعان كنم كه معنا و مفهوم «عقلانيت ديني» مورد نظر آقاي موسوي و تزريق آن به «مديريت نظام ولايت» را باز هم نميفهمم و از درك آن عاجزم! مگر اينكه منظور ايشان را بايد از همان تجربه عملي نخستوزيري 8ساله مستَفاد نمود.
يادم هست كه در روز 11ديماه1366 خامنهاي كه در منصب رئيسجمهور هيچكاره بود، در رقابت شخصي با ايشان، نافهميده به وضعيت و سياست اقتصادي دولت موسوي كه البته توسط خميني ديكته ميشد، حمله كرد. تا آنجا كه ميدانم در آن زمان هم آقاي موسوي نقشي در سياست نداشت و مدير و مجري ولايت مطلقه بود. عيناً همچنانكه اعليحضرت همايوني، هويداي بيچاره را از هرگونه دخالت در سياست منع كرده بود، خميني هم علي الاطلاق اجازه دخالت در سياست به موسوي بيچاره نميداد.
آقاي موسوي در عينحال، براي خامنهاي كه رئيسجمهورش بود، تره خورد نميكرد و خامنهاي هم ناگزير بود به سفرهاي خارجي يا نماز جمعه يا روضهخواني درباره اشعار حافظ شيراز در كنگرههاي مضحكي كه رژيم به همين مناسبتها برگزار ميكرد، بسنده كند. آخوندها ميخواستند نشان بدهند كه همهفنحريف هستند و از جنگ(به شيوه پتوپيچكردن دانشآموزان نوجوان بر روي ميدانهاي مين) تا ساختن زيردريايي (به شيوه حجتالاسلام بحرالعلوم!) و شعر حافظ با تفسير خامنهاي، سر در ميآورند. تا اينكه كسي فكر نكند فقط بريدن دست راست و پاي چپ و محاكمه و تيرباران 5دقيقهيي جوانان اين مرز و بوم را، حتي بدون احراز هويت و دانستن اسم آنها، خوب ميتوانند انجام بدهند.
الغرض، در زمستان سال 1366، 6ماه قبل از آتشبس تحميلي، وضع رژيم از هر بابت خراب بود. در جنگ به ته خط رسيده بود و آنچنانكه خميني 6ماه بعد در نامه 25تير67 نوشت: «گزارشهاي نظامي-سياسي» متعدد در اين خصوص دريافت ميكرد. در اين زمان ارتش آزاديبخش در كمتر از يكسال، در بيش از 90رشته عمليات، صدها ميليون دلار سلاحهاي جنگي به غنيمت گرفته و بيش از 2000نفر هم از خميني اسير گرفته بود و ميرفت تا براي عمليات بزرگ و متمركز از قبيل «آفتاب» و «چلچراغ» و جاروكردن تيپها و لشكرهاي ولايتفقيه خيز بردارد.
خميني در همان نامهيي كه اشاره كردم بعد از آفتاب و چلچراغ و شكستهاي فجيع در جنگ 8ساله نوشته، به خط خودش، اذعان ميكند كه:
«مسئولين جنگ ميگويند تنها سلاحهايي را كه در شكستهاي اخير از دست دادهايم بهاندازه تمام بودجهيي است كه براي سپاه و ارتش در سال جاري درنظرگرفتهايم».
در عرصه بينالمللي هم ما با تمام قوا جنبش صلح و آزادي براي ايران را پيش ميبرديم. از طرف ديگر افشاي افتضاح ايرانگيت يكسال و اندي قبل، رژيم خميني را بهكلي بيآبرو كرده بود.
نارضايتي اجتماعي هم بهخاطر گراني و راندهشدن 4ميليون آواره جنگي به حاشيه شهرهاي بزرگ بهشدت افزايش پيدا كرده بود. آوارگاني كه متقاضي كار و نان و مسكن و خدمات شهري بودند و دولت موسوي از پس آن بر نميآمد. يكي از مسائل آنروزها تخريب منازل و مناطق مسكوني همين حاشيهنشينان بود. آوارگان جنگي و فقيران جنوب شهر ناگزير براي اينكه همسر و فرزندانشان سرپناهي داشته باشند، به سرعت خانههاي گلي ميساختند و مزدوران خميني هم هر روز خانهها را با لودر و بولدوزر بر سر آنها خراب ميكردند.
اين مجموعه تضادها در پايين، مثل همين امروز در بالاي رژيم سرريز شده و دعواهاي متعددي را بين جناحهاي متخاصم برانگيخته بود.
دعواي عمده بين خامنهاي و باند بازاريهاي رژيم از يكطرف و موسوي و دولتش بر سر مسائل اقتصادي و اقتصاد جنگي بود كه موسوي با ديكته خميني مجري آن بود. دعواي شديد ديگر بين شوراي نگهبان و آخوندهاي آن با مجلس رژيم به رياست رفسنجاني بود كه قوياً از جانب شخص خميني حمايت ميشد.
در يك كلام، چون رژيم بهشدت ضربه خورده و ضعيف شده بود، باند مغلوب آن، كه آنزمان همين خامنهاي و برخي آخوندهاي شوراي نگهبان و گروهي از مجلسيان بودند، سر برداشتند.
كلمه دين را هم كه چهار دهه پيش خيلي دنبالش بودم، بالاخره فهميدم كه يك دستگاه اعتقادي و ايدئولوژيك است كه در آن يك ارزش متعالي فراتر از زمان و مكان وجود داشته باشد كه در اينصورت به چنين دستگاه اعتقادي، دين ميگويند.
با اينحال بايد با كمال احترام! اذعان كنم كه معنا و مفهوم «عقلانيت ديني» مورد نظر آقاي موسوي و تزريق آن به «مديريت نظام ولايت» را باز هم نميفهمم و از درك آن عاجزم! مگر اينكه منظور ايشان را بايد از همان تجربه عملي نخستوزيري 8ساله مستَفاد نمود.
يادم هست كه در روز 11ديماه1366 خامنهاي كه در منصب رئيسجمهور هيچكاره بود، در رقابت شخصي با ايشان، نافهميده به وضعيت و سياست اقتصادي دولت موسوي كه البته توسط خميني ديكته ميشد، حمله كرد. تا آنجا كه ميدانم در آن زمان هم آقاي موسوي نقشي در سياست نداشت و مدير و مجري ولايت مطلقه بود. عيناً همچنانكه اعليحضرت همايوني، هويداي بيچاره را از هرگونه دخالت در سياست منع كرده بود، خميني هم علي الاطلاق اجازه دخالت در سياست به موسوي بيچاره نميداد.
آقاي موسوي در عينحال، براي خامنهاي كه رئيسجمهورش بود، تره خورد نميكرد و خامنهاي هم ناگزير بود به سفرهاي خارجي يا نماز جمعه يا روضهخواني درباره اشعار حافظ شيراز در كنگرههاي مضحكي كه رژيم به همين مناسبتها برگزار ميكرد، بسنده كند. آخوندها ميخواستند نشان بدهند كه همهفنحريف هستند و از جنگ(به شيوه پتوپيچكردن دانشآموزان نوجوان بر روي ميدانهاي مين) تا ساختن زيردريايي (به شيوه حجتالاسلام بحرالعلوم!) و شعر حافظ با تفسير خامنهاي، سر در ميآورند. تا اينكه كسي فكر نكند فقط بريدن دست راست و پاي چپ و محاكمه و تيرباران 5دقيقهيي جوانان اين مرز و بوم را، حتي بدون احراز هويت و دانستن اسم آنها، خوب ميتوانند انجام بدهند.
الغرض، در زمستان سال 1366، 6ماه قبل از آتشبس تحميلي، وضع رژيم از هر بابت خراب بود. در جنگ به ته خط رسيده بود و آنچنانكه خميني 6ماه بعد در نامه 25تير67 نوشت: «گزارشهاي نظامي-سياسي» متعدد در اين خصوص دريافت ميكرد. در اين زمان ارتش آزاديبخش در كمتر از يكسال، در بيش از 90رشته عمليات، صدها ميليون دلار سلاحهاي جنگي به غنيمت گرفته و بيش از 2000نفر هم از خميني اسير گرفته بود و ميرفت تا براي عمليات بزرگ و متمركز از قبيل «آفتاب» و «چلچراغ» و جاروكردن تيپها و لشكرهاي ولايتفقيه خيز بردارد.
خميني در همان نامهيي كه اشاره كردم بعد از آفتاب و چلچراغ و شكستهاي فجيع در جنگ 8ساله نوشته، به خط خودش، اذعان ميكند كه:
«مسئولين جنگ ميگويند تنها سلاحهايي را كه در شكستهاي اخير از دست دادهايم بهاندازه تمام بودجهيي است كه براي سپاه و ارتش در سال جاري درنظرگرفتهايم».
در عرصه بينالمللي هم ما با تمام قوا جنبش صلح و آزادي براي ايران را پيش ميبرديم. از طرف ديگر افشاي افتضاح ايرانگيت يكسال و اندي قبل، رژيم خميني را بهكلي بيآبرو كرده بود.
نارضايتي اجتماعي هم بهخاطر گراني و راندهشدن 4ميليون آواره جنگي به حاشيه شهرهاي بزرگ بهشدت افزايش پيدا كرده بود. آوارگاني كه متقاضي كار و نان و مسكن و خدمات شهري بودند و دولت موسوي از پس آن بر نميآمد. يكي از مسائل آنروزها تخريب منازل و مناطق مسكوني همين حاشيهنشينان بود. آوارگان جنگي و فقيران جنوب شهر ناگزير براي اينكه همسر و فرزندانشان سرپناهي داشته باشند، به سرعت خانههاي گلي ميساختند و مزدوران خميني هم هر روز خانهها را با لودر و بولدوزر بر سر آنها خراب ميكردند.
اين مجموعه تضادها در پايين، مثل همين امروز در بالاي رژيم سرريز شده و دعواهاي متعددي را بين جناحهاي متخاصم برانگيخته بود.
دعواي عمده بين خامنهاي و باند بازاريهاي رژيم از يكطرف و موسوي و دولتش بر سر مسائل اقتصادي و اقتصاد جنگي بود كه موسوي با ديكته خميني مجري آن بود. دعواي شديد ديگر بين شوراي نگهبان و آخوندهاي آن با مجلس رژيم به رياست رفسنجاني بود كه قوياً از جانب شخص خميني حمايت ميشد.
در يك كلام، چون رژيم بهشدت ضربه خورده و ضعيف شده بود، باند مغلوب آن، كه آنزمان همين خامنهاي و برخي آخوندهاي شوراي نگهبان و گروهي از مجلسيان بودند، سر برداشتند.
تا اينكه در روز 11دي1366، خامنهاي در مقام رئيسجمهور در نمازجمعه فرصت را براي واردآوردن ضربه به حريف(يعني موسوي) مغتنم شمرد و مخالفت خودش را با اختيارات دولت موسوي بر سر مسائل اقتصادي علني كرد. خامنهاي فكر ميكرد، به اين وسيله پشتيباني بازاريهاي مخالف با محدوديتهاي اقتصاد جنگي و دخالتهاي بيش از حد دولت موسوي در مسائل اقتصادي را براي خود ذخيره ميكند. خامنهاي گفت:
«اقدام دولت اسلامي، در برقراركردن شروط الزامي، بهمعناي برهمزدن قوانين و احكام پذيرفتهشده اسلامي نيست… امام كه فرمودند دولت ميتواند هر شرطي را بر دوش كارفرما بگذارد، اين هر شرطي نيست، آن شرطي است كه در چهارچوب احكام پذيرفتهشده اسلام است، و نه فراتر از آن… برخي اين طور از (اين) فرمايشات استنباط ميكنند كه ميشود قوانين اجاره و مضاربه، احكام شرعيه و فتاواي پذيرفته شده مسلم را نقض كرد و دولت ميتواند برخلاف احكام اسلامي شرط بگذارد، امام ميفرمايند: “اين شايعه است“، ببينيد قضيه چقدر روشن و جامعالاطراف است».
از آن سو سردمداران و مهرههاي باند غالب، با نامههاي شديداللحن، به مقابله با خامنهاي آمدند و حرفشان اين بود كه اين چه رئيسجمهوري است كه در مورد «دولت اسلامي» و «اختيارات حكومتي» چنين و چنان ميگويد.
بيچاره خامنهاي هم كه حسابگري و رياضيات ضعيفي دارد! ناپرهيزي كرد و با نوشتن يك نامه به خميني، پاي او را رسماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً به ميان كشيد و از خميني خواست نظرش را درباره حرفهايي كه در نماز جمعه راجع به «اختيارات دولت» گفته بود، اعلام كند.
اما خميني كه به وضوح ميديد و در خشت خام خوانده بود كه اگر در برابر چنين شكافي در رژيمش ساكت بنشيند، شقه و بعد هم قيام در تقدير خواهد بود و خطرناكتر اينكه ارتش آزاديبخش سر ميرسد، لحظه را براي شديدترين گوشماليدادن به خامنهاي و بستن شكاف رژيم، شكار كرد.
شيطان جماران در جوابيهيي كه روز 17دي1366 از راديو و تلويزيون رژيم پخش شد، نه فقط اختيارات دولتي و حكومتي را سفت و سخت و كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً آببندي كرد بلكه، بسا فراتر از آن، بدون هيچ رودربايستي و بدون كمترين شرم و حيايي، پرده را كنار زد و رژيم «ولايت مطلقه فقيه» را ضمن يك نامه پر توپ و تشر خطاب به «حجتالاسلام خامنهاي» اعلام كرد.
دارودسته خميني گويا خودشان هم چنين انتظاري نداشتند، بعدها منابع رژيم نوشتند:
«اين سخنان (سخنان خامنهاي) سبب خير شد و باعث شد حضرت امام خميني(ره) طي نامهيي تاريخي پرده از “ابتكار ولايت مطلقه فقيه“ بردارند».
@Strategy_gh
«اقدام دولت اسلامي، در برقراركردن شروط الزامي، بهمعناي برهمزدن قوانين و احكام پذيرفتهشده اسلامي نيست… امام كه فرمودند دولت ميتواند هر شرطي را بر دوش كارفرما بگذارد، اين هر شرطي نيست، آن شرطي است كه در چهارچوب احكام پذيرفتهشده اسلام است، و نه فراتر از آن… برخي اين طور از (اين) فرمايشات استنباط ميكنند كه ميشود قوانين اجاره و مضاربه، احكام شرعيه و فتاواي پذيرفته شده مسلم را نقض كرد و دولت ميتواند برخلاف احكام اسلامي شرط بگذارد، امام ميفرمايند: “اين شايعه است“، ببينيد قضيه چقدر روشن و جامعالاطراف است».
از آن سو سردمداران و مهرههاي باند غالب، با نامههاي شديداللحن، به مقابله با خامنهاي آمدند و حرفشان اين بود كه اين چه رئيسجمهوري است كه در مورد «دولت اسلامي» و «اختيارات حكومتي» چنين و چنان ميگويد.
بيچاره خامنهاي هم كه حسابگري و رياضيات ضعيفي دارد! ناپرهيزي كرد و با نوشتن يك نامه به خميني، پاي او را رسماًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً به ميان كشيد و از خميني خواست نظرش را درباره حرفهايي كه در نماز جمعه راجع به «اختيارات دولت» گفته بود، اعلام كند.
اما خميني كه به وضوح ميديد و در خشت خام خوانده بود كه اگر در برابر چنين شكافي در رژيمش ساكت بنشيند، شقه و بعد هم قيام در تقدير خواهد بود و خطرناكتر اينكه ارتش آزاديبخش سر ميرسد، لحظه را براي شديدترين گوشماليدادن به خامنهاي و بستن شكاف رژيم، شكار كرد.
شيطان جماران در جوابيهيي كه روز 17دي1366 از راديو و تلويزيون رژيم پخش شد، نه فقط اختيارات دولتي و حكومتي را سفت و سخت و كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً آببندي كرد بلكه، بسا فراتر از آن، بدون هيچ رودربايستي و بدون كمترين شرم و حيايي، پرده را كنار زد و رژيم «ولايت مطلقه فقيه» را ضمن يك نامه پر توپ و تشر خطاب به «حجتالاسلام خامنهاي» اعلام كرد.
دارودسته خميني گويا خودشان هم چنين انتظاري نداشتند، بعدها منابع رژيم نوشتند:
«اين سخنان (سخنان خامنهاي) سبب خير شد و باعث شد حضرت امام خميني(ره) طي نامهيي تاريخي پرده از “ابتكار ولايت مطلقه فقيه“ بردارند».
@Strategy_gh
Audio
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
فایل صوتی:
🔉🔹قسمت های از پیام مسعود رجوی قبل از موضع گیری موسوی
@Strategy_gh
فایل صوتی:
🔉🔹قسمت های از پیام مسعود رجوی قبل از موضع گیری موسوی
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸نامه بهتانگيز خميني به خامنهاي
✅نامه بهتانگيز خميني به خامنهاي گوش كنيد:
«از بيانات جنابعالي در نمازجمعه اين طور ظاهر ميشود كه شما حكومت را بهمعناي ولايت مطلقهيي كه از جانب خداوند به نبي اكرم واگذار شده و اهم احكام الهي است و بر جميع احكام فرعيه الهيه تقدم دارد صحيح نميدانيد و تعبير به آن كه اين جانب گفتهام “حكومت در چهارچوب احكام الهي داراي اختيار است“ به كلي برخلاف گفتههاي اينجانب است.
اگر اختيارات حكومت در چهارچوب احكام فرعيه الهيه است، بايد عرض حكومت الهيه و ولايت مطلقه مفوضه به نبي اكرم يك پديده بيمعنا و محتوا باشد. اشاره ميكنم به پيامدهاي آن كه هيچكس نميتواند ملتزم به آنها باشد…
حكومت كه شعبهيي از ولايت مطلقه رسولالله است، يكي از احكام اوليه است و مقدم بر تمام احكام فرعيه حتي نماز و روزه و حج است.
حكومت ميتواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته است، در مواقعي كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد، يكجانبه لغو نمايد.
حكومت ميتواند هر امري را چه عبادي و يا غيرعبادي، كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامي كه چنين است، جلوگيري كند.
آنچه گفته شده است كه شايع است مزارعه و مضاربه و امثال آن با اين اختيارات از بين خواهد رفت، صريحاًعرض ميكنم كه فرضاً چنين باشد، اين از اختيارات حكومت است و بالاتر از آن هم مسايلي است كه مزاحمت نميكنم».
و اين هم جواب من از جانب شوراي ملي مقاومت ايران در فرداي اعلام رژيم ولايت مطلقه فقيه كه بعدها توسط همين آخوندها «سلطنت مطلقه» هم گفته ميشد:
«در شرايطي كه رژيم خميني بنا به تصريحات نخستوزيرش در موقعيت اقتصادي وخيمي قرارگرفته، بار ديگر دعواي دروني گرگهاي گرسنه و هار، اوج ميگيرد و در همين راستا پيوسته از خميني تازهتر از تازهتري ميرسد!…
خميني در جوابيه علني خود به خامنهاي نامبرده را شلاقكش نموده و او را از “تخطئه يك هديه الهي“ كه همان “حكومت… بهمعناي مطلقه“ باشد برحذر ميدارد… بهرغم آنهمه شاگردي در مكتب امام رذيلتپيشهاش هنوز، آنچنانكه بايد، خوب شيرفهم نشده كه “حكومت مقدم بر تمام احكام فرعيه حتي نماز و روزه و حج است“.
پيركفتار فرتوت كه در حضيض فلاكت و بدنامي بهسر ميبرد… بهنحو بيسابقهيي طينت وحشي استبدادي، و شهوت افسارگسيخته خود به قدرت و حكومت را برملا نموده و تصريح ميكند كه حتي “حكومت ميتواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته“، هرآنگاه مخالف مصالحش باشد، “يكجانبه لغو كند و ميتواند هر امري را چه عبادي و يا غيرعبادي باشد“ جلوگيري كند…
چنين بود كه ديروز بر خلاف ابتداييترين اصول قضايي و حتي با ناديدهگرفتن قوه قضاييه رژيم خودش، “تعزيرات حكومتي“ در حق كسبه خردهپا را به دولت واگذار نمود.
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸نامه بهتانگيز خميني به خامنهاي
✅نامه بهتانگيز خميني به خامنهاي گوش كنيد:
«از بيانات جنابعالي در نمازجمعه اين طور ظاهر ميشود كه شما حكومت را بهمعناي ولايت مطلقهيي كه از جانب خداوند به نبي اكرم واگذار شده و اهم احكام الهي است و بر جميع احكام فرعيه الهيه تقدم دارد صحيح نميدانيد و تعبير به آن كه اين جانب گفتهام “حكومت در چهارچوب احكام الهي داراي اختيار است“ به كلي برخلاف گفتههاي اينجانب است.
اگر اختيارات حكومت در چهارچوب احكام فرعيه الهيه است، بايد عرض حكومت الهيه و ولايت مطلقه مفوضه به نبي اكرم يك پديده بيمعنا و محتوا باشد. اشاره ميكنم به پيامدهاي آن كه هيچكس نميتواند ملتزم به آنها باشد…
حكومت كه شعبهيي از ولايت مطلقه رسولالله است، يكي از احكام اوليه است و مقدم بر تمام احكام فرعيه حتي نماز و روزه و حج است.
حكومت ميتواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته است، در مواقعي كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد، يكجانبه لغو نمايد.
حكومت ميتواند هر امري را چه عبادي و يا غيرعبادي، كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامي كه چنين است، جلوگيري كند.
آنچه گفته شده است كه شايع است مزارعه و مضاربه و امثال آن با اين اختيارات از بين خواهد رفت، صريحاًعرض ميكنم كه فرضاً چنين باشد، اين از اختيارات حكومت است و بالاتر از آن هم مسايلي است كه مزاحمت نميكنم».
و اين هم جواب من از جانب شوراي ملي مقاومت ايران در فرداي اعلام رژيم ولايت مطلقه فقيه كه بعدها توسط همين آخوندها «سلطنت مطلقه» هم گفته ميشد:
«در شرايطي كه رژيم خميني بنا به تصريحات نخستوزيرش در موقعيت اقتصادي وخيمي قرارگرفته، بار ديگر دعواي دروني گرگهاي گرسنه و هار، اوج ميگيرد و در همين راستا پيوسته از خميني تازهتر از تازهتري ميرسد!…
خميني در جوابيه علني خود به خامنهاي نامبرده را شلاقكش نموده و او را از “تخطئه يك هديه الهي“ كه همان “حكومت… بهمعناي مطلقه“ باشد برحذر ميدارد… بهرغم آنهمه شاگردي در مكتب امام رذيلتپيشهاش هنوز، آنچنانكه بايد، خوب شيرفهم نشده كه “حكومت مقدم بر تمام احكام فرعيه حتي نماز و روزه و حج است“.
پيركفتار فرتوت كه در حضيض فلاكت و بدنامي بهسر ميبرد… بهنحو بيسابقهيي طينت وحشي استبدادي، و شهوت افسارگسيخته خود به قدرت و حكومت را برملا نموده و تصريح ميكند كه حتي “حكومت ميتواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته“، هرآنگاه مخالف مصالحش باشد، “يكجانبه لغو كند و ميتواند هر امري را چه عبادي و يا غيرعبادي باشد“ جلوگيري كند…
چنين بود كه ديروز بر خلاف ابتداييترين اصول قضايي و حتي با ناديدهگرفتن قوه قضاييه رژيم خودش، “تعزيرات حكومتي“ در حق كسبه خردهپا را به دولت واگذار نمود.
@Strategy_gh