Forwarded from استراتژی قیام
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹آخرين فرصت
🔸نامه مسعود رجوی به مهندس بازرگان
✅يك ماه ونيم بعد، بازرگان به خارج كشور آمد. من فرصت را مغتنم شمردم. به دلايل متعدد بسيار دوست داشتم و علاقمند بودم كه ديگر به نزد خميني بازنگردد و در كنار ما باشد. علاوه بر دلايل سياسي، آخر او از «نياكان» سياسي و ايدئولوژيك خودمان در دهه40 بود و مجاهدين از سال42 به بعد از او جدا شدند. جداً دوست داشتم كه «راه طيناشده» عمر خود را دور از خميني و رژيمش، جداي از خميني و رژيمش و بدناميهاي آن بگذراند. جداً خواهان عاقبت به خيرشدن و موضعگيريها و طنز جانانه او عليه خميني و رژيمش بودم. تقريباً تمام كتابهاي او را خوانده بودم. وقتي در زندان شاه بود جزوه يي نوشت با عنوان «اسلام مكتب مولد و مبارز» كه اوج سياسي او بود. در تاريخ معاصر ايران نخستين پرچمدار و روشنفكري است كه رابطه علم و اسلام را دوباره كشف نمود، و بههمين دليل نيز مدتها ملعون و منفور بسياري از حوزهنشينان واقع شد. هرچند كه هيچگاه از علوم طبيعي فراتر نرفت و به علوم اجتماعي كه رسالت اخص مجاهدين بود، راه نبرد. اما در هرحال همچنانكه قبلاً هم نوشته و گفتهام، افتخار پيشگامي او از نظر ما چيز كمي نبود و از اين لحاظ به او مديون بوديم. در سالهاي 46 تا50 در سازمان مجاهدين كتاب «راه طيشده» او را ـ كه در سال1327 نوشته بود ـ به استثناي قسمت اجتماعياش ميخوانديم و سه دور سؤال و جواب داشت. من پاراگراف دوم صفحه 96 «راه طي شده» را دهها و دهها بار ضمن بحثهاي ايدئولوژيك خوانده بودم و تقريباً حفظ بودم. زير نظر حنيف بنيانگذار آن سه دور سؤال و جواب را كه آن زمان هم مرحله يك و دو و سه ميگفتيم، خودم نوشته بودم و وقتي كه حنيف شهيد به بازرگان ـ پس از آزادي بازرگان از زندان ـ نشان داده بود، خودش هم تعجب كرده بود كه چه كارهايي بر روي كتابش صورت گرفته است. بعد كه ما از زندان آزاد شديم، و او در خانه رضاييهاي شهيد به ديدنمان آمد، با يكديگر به اتاق خصوصي رفتيم. من بعدها فهميدم كه او براي تشكيل دولتش در حال تست من بوده است. پرسيد حالا كه ديگر رژيم شاه نيست و مخفيكاري نداريد، به من بگوييد كه سؤال و جوابهاي راه طيشده را در سازمان چه كسي نوشته بود؟ گفتم: من كه الان در خدمتتان هستم… بعد هم وقتي كه به مجموعه آثار و كتابهايش و مفاد آنها اشاره كردم تعجب كرد. با اين همه پس از عزل از نخستوزيري كه آخرين بار در مرداد59 به ديدنمان آمد و ميخواستيم شكايتهايمان از خميني را با او در ميان بگذاريم و درد دل كنيم، ماه رمضان و نزديك غروب بود. پرسيد، روزهايد؟ گفتم, بله. گفت تا افطار مينشينم. يك خرما بخوريد، افطار شما را ببينم بعد بروم… گفتم آقاي مهندس علتش چيست؟ گفت ميخواهم پيش امام و علما شهادت بدهم كه خودم ديدم كه روزه است و افطار كرد! به شوخي گفتم آقاي مهندس اگر اينطوري چيزي حل ميشود، ما هر روز در خدمتيم و روزه ميگيريم و شما موقع افطار ما را هر كجا خواستيد ببريد تا معاينه و چك كنند بعد افطار ميكنيم، تا ببينيم مشكل حل ميشود؟ و آيا مشكل در نماز و روزه و خدا و نبوت است؟!
وقتي در شهريور 1364 مهندس بازرگان به آلمان آمد من معطل نكردم. چون هيچ دسترسي به او نداشتيم، شخصاً خواهر مجاهدمان شهرزاد صدر را كه با مهندس بازرگان آشنايي ديرينه خانوادگي داشتند توجيه كردم و نامه را بهدست او سپردم تا به آلمان برود و هرطور شده مهندس را پيدا كند و آن را همراه با يك نسخه از ليست شهيدان، از جانب من به او تقديم كند. اين كار انجام شد، اما دريغ و افسوس كه 3روز بعد از دريافت نامه از آلمان به تهران بازگشت. نامه را عيناً از روي نشريه مجاهد به تاريخ 18مهر1364 ميخوانم:
✍️«بسم الرحمن الرحيم
25/شهريور/64
آقاي مهندس بازرگان،
فهرست شهدا را ملاحظه كرديد؟ آيا شراكت در چنين رژيم ضدبشري و خونآشامي كافي نيست؟ فكر ميكنم به خوبي ميدانيد كه خميني دجال از قبل شراكت امثال شما و اينكه هنوز هم حاضر به بريدن از رژيم او نيستيد، تا كجا در ادامه كشتار و جنايت دست بازتر پيدا ميكند. آيا آن همه سخنگفتن از “اسلام“ و داعيه “آزادي“ همين است؟ راستي چرا خميني كه اين همه شكنجه و اعدام ميكند در مقابل شماـ حتي براي همين سفرتان به خارجه ـ منعطف است؟ براي آخرين بار از موضع نصيحت و خيرخواهي به شما ميگويم و از شما ميخواهم كه بياييد و در اين سن و سال به حكم “اختيار“ وجه مثبت و مردمي و تكاملي “ذره بيانتها“ي وجود خود را نيز به اثبات رسانده و بخش “طي ناشدهي راه“ عمر را با نام نيك و دوري كاملالعيار از ننگ رژيم خميني به سر بريد…
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹آخرين فرصت
🔸نامه مسعود رجوی به مهندس بازرگان
✅يك ماه ونيم بعد، بازرگان به خارج كشور آمد. من فرصت را مغتنم شمردم. به دلايل متعدد بسيار دوست داشتم و علاقمند بودم كه ديگر به نزد خميني بازنگردد و در كنار ما باشد. علاوه بر دلايل سياسي، آخر او از «نياكان» سياسي و ايدئولوژيك خودمان در دهه40 بود و مجاهدين از سال42 به بعد از او جدا شدند. جداً دوست داشتم كه «راه طيناشده» عمر خود را دور از خميني و رژيمش، جداي از خميني و رژيمش و بدناميهاي آن بگذراند. جداً خواهان عاقبت به خيرشدن و موضعگيريها و طنز جانانه او عليه خميني و رژيمش بودم. تقريباً تمام كتابهاي او را خوانده بودم. وقتي در زندان شاه بود جزوه يي نوشت با عنوان «اسلام مكتب مولد و مبارز» كه اوج سياسي او بود. در تاريخ معاصر ايران نخستين پرچمدار و روشنفكري است كه رابطه علم و اسلام را دوباره كشف نمود، و بههمين دليل نيز مدتها ملعون و منفور بسياري از حوزهنشينان واقع شد. هرچند كه هيچگاه از علوم طبيعي فراتر نرفت و به علوم اجتماعي كه رسالت اخص مجاهدين بود، راه نبرد. اما در هرحال همچنانكه قبلاً هم نوشته و گفتهام، افتخار پيشگامي او از نظر ما چيز كمي نبود و از اين لحاظ به او مديون بوديم. در سالهاي 46 تا50 در سازمان مجاهدين كتاب «راه طيشده» او را ـ كه در سال1327 نوشته بود ـ به استثناي قسمت اجتماعياش ميخوانديم و سه دور سؤال و جواب داشت. من پاراگراف دوم صفحه 96 «راه طي شده» را دهها و دهها بار ضمن بحثهاي ايدئولوژيك خوانده بودم و تقريباً حفظ بودم. زير نظر حنيف بنيانگذار آن سه دور سؤال و جواب را كه آن زمان هم مرحله يك و دو و سه ميگفتيم، خودم نوشته بودم و وقتي كه حنيف شهيد به بازرگان ـ پس از آزادي بازرگان از زندان ـ نشان داده بود، خودش هم تعجب كرده بود كه چه كارهايي بر روي كتابش صورت گرفته است. بعد كه ما از زندان آزاد شديم، و او در خانه رضاييهاي شهيد به ديدنمان آمد، با يكديگر به اتاق خصوصي رفتيم. من بعدها فهميدم كه او براي تشكيل دولتش در حال تست من بوده است. پرسيد حالا كه ديگر رژيم شاه نيست و مخفيكاري نداريد، به من بگوييد كه سؤال و جوابهاي راه طيشده را در سازمان چه كسي نوشته بود؟ گفتم: من كه الان در خدمتتان هستم… بعد هم وقتي كه به مجموعه آثار و كتابهايش و مفاد آنها اشاره كردم تعجب كرد. با اين همه پس از عزل از نخستوزيري كه آخرين بار در مرداد59 به ديدنمان آمد و ميخواستيم شكايتهايمان از خميني را با او در ميان بگذاريم و درد دل كنيم، ماه رمضان و نزديك غروب بود. پرسيد، روزهايد؟ گفتم, بله. گفت تا افطار مينشينم. يك خرما بخوريد، افطار شما را ببينم بعد بروم… گفتم آقاي مهندس علتش چيست؟ گفت ميخواهم پيش امام و علما شهادت بدهم كه خودم ديدم كه روزه است و افطار كرد! به شوخي گفتم آقاي مهندس اگر اينطوري چيزي حل ميشود، ما هر روز در خدمتيم و روزه ميگيريم و شما موقع افطار ما را هر كجا خواستيد ببريد تا معاينه و چك كنند بعد افطار ميكنيم، تا ببينيم مشكل حل ميشود؟ و آيا مشكل در نماز و روزه و خدا و نبوت است؟!
وقتي در شهريور 1364 مهندس بازرگان به آلمان آمد من معطل نكردم. چون هيچ دسترسي به او نداشتيم، شخصاً خواهر مجاهدمان شهرزاد صدر را كه با مهندس بازرگان آشنايي ديرينه خانوادگي داشتند توجيه كردم و نامه را بهدست او سپردم تا به آلمان برود و هرطور شده مهندس را پيدا كند و آن را همراه با يك نسخه از ليست شهيدان، از جانب من به او تقديم كند. اين كار انجام شد، اما دريغ و افسوس كه 3روز بعد از دريافت نامه از آلمان به تهران بازگشت. نامه را عيناً از روي نشريه مجاهد به تاريخ 18مهر1364 ميخوانم:
✍️«بسم الرحمن الرحيم
25/شهريور/64
آقاي مهندس بازرگان،
فهرست شهدا را ملاحظه كرديد؟ آيا شراكت در چنين رژيم ضدبشري و خونآشامي كافي نيست؟ فكر ميكنم به خوبي ميدانيد كه خميني دجال از قبل شراكت امثال شما و اينكه هنوز هم حاضر به بريدن از رژيم او نيستيد، تا كجا در ادامه كشتار و جنايت دست بازتر پيدا ميكند. آيا آن همه سخنگفتن از “اسلام“ و داعيه “آزادي“ همين است؟ راستي چرا خميني كه اين همه شكنجه و اعدام ميكند در مقابل شماـ حتي براي همين سفرتان به خارجه ـ منعطف است؟ براي آخرين بار از موضع نصيحت و خيرخواهي به شما ميگويم و از شما ميخواهم كه بياييد و در اين سن و سال به حكم “اختيار“ وجه مثبت و مردمي و تكاملي “ذره بيانتها“ي وجود خود را نيز به اثبات رسانده و بخش “طي ناشدهي راه“ عمر را با نام نيك و دوري كاملالعيار از ننگ رژيم خميني به سر بريد…
Forwarded from استراتژی قیام
مشخصاً پيشنهاد ميكنم ديگر به نزد خميني و تحت سلطه ننگين او برنگرديد. سياست تبعيد و مهاجرت پيش بگيريد. همه وسايل را هم بدون كمترين چشم داشت سياسي برايتان شخصاً تضمين ميكنم. به ياد داشته باشيد كه اگر تا ديروز ميتوانستيد عذر و بهانه يي نزد خلق و خالق داشته باشيد كه تحت شرايط خفقان و به واسطه كهولت سن درمانده و معذور بوده ايد، حال كه به خارجه آمدهايد ديگر هيچ عذر و بهانه يي از شما پذيرفته نخواهد بود. به خصوص كه من از سوي مجاهدين و به ويژه از سوي خانواده شهدا اعلام ميكنم كه اگر نزد خميني و تحت حاكميت او برنگرديد و باز هم با حضور در درون رژيم او ـ كه صدبار تبهكارتر از رژيم شاه است ـ دست او را بر جان و مال و نواميس ما و ساير خلق الله بازتر نسازيد؛ حفظ حرمت و تأمين معيشت جنابعالي و هر تعداد از همراهـانتان علي الـدوام برعهده ما خواهد بود.
آقاي مهندس بازرگان
يادتان هست كه بيست سال پيش مجاهدين از شما جدا شدند. ما بدخواه كسي نيستيم و به حكم خدا و قرآن به وظيفه تاريخي خود كه قيام به عدل و قسط و احراز آزادي و حاكميت ملي است قيام كردهايم. يك نكته آخرين را هم ميگويم و درميگذرم و ديدار را به قيامت احالت ميدهم. نكته كه حقاً همانا “شرط بلاغ“ است، اين است:
فرصت بيرون آمدن جغرافيايي از زير علم خميني هر روز فراهم نميشود؛ هيهات كه يك روز افسوس نخوريد كه چرا امروز فرصت گريز از ظلمات خميني را از دست داديد.
والسلام علي من اتبع الهدي
با ايقان به سرنگوني تام و تمام رژيم ضدبشري خميني و تمامي دارودسته هاي ضد مردمي رژيمش و با ايمان به پيروزي مردم و مقاومت ايران و استقرار صلح و آزادي و حاكميت مردمي و استقلال ملي
مسعود رجوي
25/شهريور/1364»
🔸سرنوشت
سالها بعد وقتي كه بازرگان از «حيات خفيف و خائنانه» در ايران تحت سلطه رژيم خميني نوشت، بسيار حسرت خوردم و خميني را هزار بار لعنت كردم كه مانند شيطان مجسم، چگونه كسي مانند بازرگان را هم به بازي گرفت و به اين نقطه رساند.
آخرين كتاب بازرگان كه همزمان با درگذشت او در ديماه 1373 منتشر شده، اما بعد از آن اجازه انتشار نيافت، برگرفته از سخنراني او در عيد مبعث سال 1371 است. حكومت آخوندي و عملكرد رژيم ولايتفقيه آنچنان او را منزجر و در عينحال در هم فشرده و درب و داغان كرده است كه پس از ساليان دراز صحبت از رسالت انبيا كه طبق نص صريح قرآن براي «اقامه قسط» و سرنگوني ستمگران و بازكردن زنجيرها بوده، حرفهاي قبلي خود را هم نفي كرده است. مثلاً
ميگويد:
«موسي مانند ابراهيم كاري به امپراتوري و قصد سرنگوني فرعون را نداشته».
«حضرت عيسي كاري به مسائل دنيايي و امپراتوري قيصر وكسري نداشته، صرفا به امور اخلاقي و معنوي يا نوعدوستي ميپرداخت».
«سيدالشهدا حسين بن علي امامي است كه قيام و نهضت و شهادت او را غالباً … به منظور سرنگونكردن يزيد و تأسيس حكومت حق و هدايت و عدالت اسلامي… ميدانند. در حالي كه اولين حرف و حركت امام حسين… امتناع از بيعت با وليعهدي يزيد بود».
«پيغمبران… عمل و رسالتشان در دو چيز خلاصه ميشود: انقلاب عظيم فراگير عليه خودمحوري انسانها، براي سوقدادن آنها به سوي آفريدگار جهانها و… اعلام دنياي آينده جاودان بينهايت بزرگتر از دنياي فعلي».
باز هم بايد گفت: اي دو صد لعنت بر خميني و خامنهاي باد.
بايد گفت: تبت يدا خميني… و مرگ بر اصل ولايت فقيه
@Strategy_gh
آقاي مهندس بازرگان
يادتان هست كه بيست سال پيش مجاهدين از شما جدا شدند. ما بدخواه كسي نيستيم و به حكم خدا و قرآن به وظيفه تاريخي خود كه قيام به عدل و قسط و احراز آزادي و حاكميت ملي است قيام كردهايم. يك نكته آخرين را هم ميگويم و درميگذرم و ديدار را به قيامت احالت ميدهم. نكته كه حقاً همانا “شرط بلاغ“ است، اين است:
فرصت بيرون آمدن جغرافيايي از زير علم خميني هر روز فراهم نميشود؛ هيهات كه يك روز افسوس نخوريد كه چرا امروز فرصت گريز از ظلمات خميني را از دست داديد.
والسلام علي من اتبع الهدي
با ايقان به سرنگوني تام و تمام رژيم ضدبشري خميني و تمامي دارودسته هاي ضد مردمي رژيمش و با ايمان به پيروزي مردم و مقاومت ايران و استقرار صلح و آزادي و حاكميت مردمي و استقلال ملي
مسعود رجوي
25/شهريور/1364»
🔸سرنوشت
سالها بعد وقتي كه بازرگان از «حيات خفيف و خائنانه» در ايران تحت سلطه رژيم خميني نوشت، بسيار حسرت خوردم و خميني را هزار بار لعنت كردم كه مانند شيطان مجسم، چگونه كسي مانند بازرگان را هم به بازي گرفت و به اين نقطه رساند.
آخرين كتاب بازرگان كه همزمان با درگذشت او در ديماه 1373 منتشر شده، اما بعد از آن اجازه انتشار نيافت، برگرفته از سخنراني او در عيد مبعث سال 1371 است. حكومت آخوندي و عملكرد رژيم ولايتفقيه آنچنان او را منزجر و در عينحال در هم فشرده و درب و داغان كرده است كه پس از ساليان دراز صحبت از رسالت انبيا كه طبق نص صريح قرآن براي «اقامه قسط» و سرنگوني ستمگران و بازكردن زنجيرها بوده، حرفهاي قبلي خود را هم نفي كرده است. مثلاً
ميگويد:
«موسي مانند ابراهيم كاري به امپراتوري و قصد سرنگوني فرعون را نداشته».
«حضرت عيسي كاري به مسائل دنيايي و امپراتوري قيصر وكسري نداشته، صرفا به امور اخلاقي و معنوي يا نوعدوستي ميپرداخت».
«سيدالشهدا حسين بن علي امامي است كه قيام و نهضت و شهادت او را غالباً … به منظور سرنگونكردن يزيد و تأسيس حكومت حق و هدايت و عدالت اسلامي… ميدانند. در حالي كه اولين حرف و حركت امام حسين… امتناع از بيعت با وليعهدي يزيد بود».
«پيغمبران… عمل و رسالتشان در دو چيز خلاصه ميشود: انقلاب عظيم فراگير عليه خودمحوري انسانها، براي سوقدادن آنها به سوي آفريدگار جهانها و… اعلام دنياي آينده جاودان بينهايت بزرگتر از دنياي فعلي».
باز هم بايد گفت: اي دو صد لعنت بر خميني و خامنهاي باد.
بايد گفت: تبت يدا خميني… و مرگ بر اصل ولايت فقيه
@Strategy_gh
Forwarded from استراتژی قیام
Audio
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹فصل ششم
🔸تعریف قیام و انقلاب
«شرایط ذهنی ، شرایط عینی»
✅«قيام» را خروج جمعي توده مردم براي انهدام دستگاههاي حاكميت در شرايطي كه ديگر حاضر به تحمل ظلم و ستم نيستند، تعريف ميكنند. خصوصيت ويژه قيام حالت شورش و عصيان است. در اين حالت تودهها حداكثر تفوق روحي را با حداكثر تهور و آمادگي در هم ميآميزند. براي دادن همهگونه قرباني، بدون هراس از مرگ آمادهاند و تا از بينبردن شبكه پليسي و نظامي دشمن از پا نمينشينند. طبق تجربههاي تاريخي، قيامهاي تودهيي در قله و نوك پيكان خود با شعار «مرگ يا پيروزي» به حسابرسي بلاواسطه از جنايتكاران و عناصر خائن روي ميآورند. اگر شرايط عيني براي انقلاب مهيا باشد، قيام ميتواند بسته به هدفها و ماهيت دستگاه و عنصر رهبريكنندهاش به انقلاب اجتماعي بالغ شود. همچنانكه ميتواند، در يك مسير خودبهخودي شيب نزولي طي كند يا حتي مهار و سركوب و خاموش شود. هر قيامي الزاماً استمرار ندارد و الزاماً به انقلاب منجر نميشود، اما هر انقلاب واقعي، قيام يا سلسلهيي از قيامها را در خود دارد.
- «انقلاب» بهطور خيلي خلاصه «دگرگوني جهشوار و تكاملي جامعه از طريق سقوط طبقه حاكم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط تودههاي مردم» تعريف ميشود. حكومتكننده ديگر نميتواند مثل سابق حكومت كند، طلسم حاكميت درهمشكسته و با انحلال و ريزش و گسستگي شتابان مواجه است. از طرف ديگر تنگدستي و نارضايتي و بدبختيهاي جامعه به آنجا رسيده است كه ديگر تحملپذير نيست و حكومتشوندگان براي تغييرات بنيادين به ميدان ميآيند. اينجاست كه حداكثر پيوستگي در صفوف مردم ايجاد ميشود و پيشروترين قشرها و طبقات مردم در صف مقدم قرار ميگيرند.
وقتي چنين شرايطي آماده باشد ما با يك وضعيت عيني انقلابي روبهرو هستيم كه خصوصيت ويژه آن، بحرانهاي فراگير و پايانناپذير در هيأت حاكمه است.
اما از اين پس، ديگر همهچيز بسته به عامل ذهني، يعني عنصر هدايتكننده و دستگاه و تشكيلات رهبريكننده است كه سيل خروشان را چگونه و به كجا ميبرد؟ اينجا ديگر سؤال اين است كه راننده كيست و بهكجا ميبرد؟ سمتگيري او به كدام جانب است؟
بلادرنگ بايد توجه بدهم كه منظور از عنصر جهتياب و هدايتكننده و دستگاه و تشكيلات رهبريكننده، اسم و نام نيست، بلكه راه و رسم است. صورت ظاهر نيست، بلكه خط مشي عملي و واقعي است.
بهعنوان مثال: ما با عبا و عمامه و شخص خميني، دعوا نداشتيم. دعواي ما با خط ارتجاعي حاكميت آخوند زير عنوان «ولايت فقيه»، به جاي حاكميت مردم است.
با كت و كلاه و كراوات شاه و فرد او هم دعوا نداشتيم، دعواي ما با خط ديكتاتوري و وابستگي بود.
حالا هم كه به بحث قيام اشتغال داريم، با هيچكس در داخل يا خارج رژيم ولايتفقيه، دعوايمان فردي و شخصي و شكلي و ظاهري نيست.
صورت مسأله اين است كه كدام عنصر و خط مشي هدايتكننده ميتواند، شر رژيم ولايتفقيه را از سر مردم ايران كم كند.
همچنانكه در بحثهاي قبلي گفتيم، سرنگوني ديكتاتوري ولايتفقيه، اصول خود را دارد. از يكطرف بايد مشي و روش لازم براي اين كار را دريافت كه همان استراتژي و تاكتيكي است كه بايد متناسب و مبتني بر قانونمنديهاي اين رژيم باشد و خصايص ويژه رژيم ولايتفقيه و «رابطه»هاي ضروري ناشي از ماهيت آن را در نظر بگيرد. از طرف ديگر مشروط به وحدت و همبستگي نيروها و ارائه آلترناتيو دموكراتيك است.
اما قبل از اينكه استراتژي سرنگوني را موضوع بحث و سؤال و جواب قرار بدهيم من ميخواهم روشن كنم و با صراحت بگويم كه اگر موسوي و امثال او بتوانند قيام را بهجانب سرنگوني اين رژيم يا اصلاح آن هدايت كنند، كه لازمهاش با همان شاخصهايي كه در مورد اصلاحطلبان واقعي گفتيم نفي ولايتفقيه است، البته كه بايد هژموني و رهبري سياسي آنها را با حفظ مواضع و نقطهنظرهاي خودمان بپذيريم. اين وظيفه ماست و از آن به هيچ وجه رويگردان نيستيم و خجالت هم نميكشيم و با صداي بلند هم ميگوييم.
آن چه خجالت دارد اين است كه آنها اهل اين كار نباشند و ما با دنبالهروي از «موسويان» و هركس كه به ولايتفقيه پايبند است، خاك در چشم قيام و قيامآفرينان بپاشيم و قيام، سرد و بيروح و خاموش شود.
در زمان شاه هم، خجالت از آن اپورتونيستهايي بود كه در يك مقطع، مجاهدين را با چپ نماييهاي ميان تهي بهسود خميني متلاشي كردند والا تا سال54، همين رفسنجاني، ميگفت: خميني بدون مجاهدين آب هم نميتواند بخورد!
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹فصل ششم
🔸تعریف قیام و انقلاب
«شرایط ذهنی ، شرایط عینی»
✅«قيام» را خروج جمعي توده مردم براي انهدام دستگاههاي حاكميت در شرايطي كه ديگر حاضر به تحمل ظلم و ستم نيستند، تعريف ميكنند. خصوصيت ويژه قيام حالت شورش و عصيان است. در اين حالت تودهها حداكثر تفوق روحي را با حداكثر تهور و آمادگي در هم ميآميزند. براي دادن همهگونه قرباني، بدون هراس از مرگ آمادهاند و تا از بينبردن شبكه پليسي و نظامي دشمن از پا نمينشينند. طبق تجربههاي تاريخي، قيامهاي تودهيي در قله و نوك پيكان خود با شعار «مرگ يا پيروزي» به حسابرسي بلاواسطه از جنايتكاران و عناصر خائن روي ميآورند. اگر شرايط عيني براي انقلاب مهيا باشد، قيام ميتواند بسته به هدفها و ماهيت دستگاه و عنصر رهبريكنندهاش به انقلاب اجتماعي بالغ شود. همچنانكه ميتواند، در يك مسير خودبهخودي شيب نزولي طي كند يا حتي مهار و سركوب و خاموش شود. هر قيامي الزاماً استمرار ندارد و الزاماً به انقلاب منجر نميشود، اما هر انقلاب واقعي، قيام يا سلسلهيي از قيامها را در خود دارد.
- «انقلاب» بهطور خيلي خلاصه «دگرگوني جهشوار و تكاملي جامعه از طريق سقوط طبقه حاكم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط تودههاي مردم» تعريف ميشود. حكومتكننده ديگر نميتواند مثل سابق حكومت كند، طلسم حاكميت درهمشكسته و با انحلال و ريزش و گسستگي شتابان مواجه است. از طرف ديگر تنگدستي و نارضايتي و بدبختيهاي جامعه به آنجا رسيده است كه ديگر تحملپذير نيست و حكومتشوندگان براي تغييرات بنيادين به ميدان ميآيند. اينجاست كه حداكثر پيوستگي در صفوف مردم ايجاد ميشود و پيشروترين قشرها و طبقات مردم در صف مقدم قرار ميگيرند.
وقتي چنين شرايطي آماده باشد ما با يك وضعيت عيني انقلابي روبهرو هستيم كه خصوصيت ويژه آن، بحرانهاي فراگير و پايانناپذير در هيأت حاكمه است.
اما از اين پس، ديگر همهچيز بسته به عامل ذهني، يعني عنصر هدايتكننده و دستگاه و تشكيلات رهبريكننده است كه سيل خروشان را چگونه و به كجا ميبرد؟ اينجا ديگر سؤال اين است كه راننده كيست و بهكجا ميبرد؟ سمتگيري او به كدام جانب است؟
بلادرنگ بايد توجه بدهم كه منظور از عنصر جهتياب و هدايتكننده و دستگاه و تشكيلات رهبريكننده، اسم و نام نيست، بلكه راه و رسم است. صورت ظاهر نيست، بلكه خط مشي عملي و واقعي است.
بهعنوان مثال: ما با عبا و عمامه و شخص خميني، دعوا نداشتيم. دعواي ما با خط ارتجاعي حاكميت آخوند زير عنوان «ولايت فقيه»، به جاي حاكميت مردم است.
با كت و كلاه و كراوات شاه و فرد او هم دعوا نداشتيم، دعواي ما با خط ديكتاتوري و وابستگي بود.
حالا هم كه به بحث قيام اشتغال داريم، با هيچكس در داخل يا خارج رژيم ولايتفقيه، دعوايمان فردي و شخصي و شكلي و ظاهري نيست.
صورت مسأله اين است كه كدام عنصر و خط مشي هدايتكننده ميتواند، شر رژيم ولايتفقيه را از سر مردم ايران كم كند.
همچنانكه در بحثهاي قبلي گفتيم، سرنگوني ديكتاتوري ولايتفقيه، اصول خود را دارد. از يكطرف بايد مشي و روش لازم براي اين كار را دريافت كه همان استراتژي و تاكتيكي است كه بايد متناسب و مبتني بر قانونمنديهاي اين رژيم باشد و خصايص ويژه رژيم ولايتفقيه و «رابطه»هاي ضروري ناشي از ماهيت آن را در نظر بگيرد. از طرف ديگر مشروط به وحدت و همبستگي نيروها و ارائه آلترناتيو دموكراتيك است.
اما قبل از اينكه استراتژي سرنگوني را موضوع بحث و سؤال و جواب قرار بدهيم من ميخواهم روشن كنم و با صراحت بگويم كه اگر موسوي و امثال او بتوانند قيام را بهجانب سرنگوني اين رژيم يا اصلاح آن هدايت كنند، كه لازمهاش با همان شاخصهايي كه در مورد اصلاحطلبان واقعي گفتيم نفي ولايتفقيه است، البته كه بايد هژموني و رهبري سياسي آنها را با حفظ مواضع و نقطهنظرهاي خودمان بپذيريم. اين وظيفه ماست و از آن به هيچ وجه رويگردان نيستيم و خجالت هم نميكشيم و با صداي بلند هم ميگوييم.
آن چه خجالت دارد اين است كه آنها اهل اين كار نباشند و ما با دنبالهروي از «موسويان» و هركس كه به ولايتفقيه پايبند است، خاك در چشم قيام و قيامآفرينان بپاشيم و قيام، سرد و بيروح و خاموش شود.
در زمان شاه هم، خجالت از آن اپورتونيستهايي بود كه در يك مقطع، مجاهدين را با چپ نماييهاي ميان تهي بهسود خميني متلاشي كردند والا تا سال54، همين رفسنجاني، ميگفت: خميني بدون مجاهدين آب هم نميتواند بخورد!
@Strategy_gh
🔸خميني و مجاهدين
✅هركدام با انقلاب ضدسلطنتي چه كردند؟
گفتم دعوا با خميني، بر سر حاكميت آخوند ارتجاعي بهجاي حاكميت مردم بود.
در همين راستا خميني، با مهيبترين نيروي ارتجاعي تاريخ ايران، سر برداشته از دورانهاي كهن، بر آن بود تا انقلاب ايران را بميراند و بسوزاند و خاكستر كند. او نيروهاي آزادشده در اين انقلاب ضدسلطنتي را يا سر بريد و سركوب كرد يا به تنور جنگ ريخت. او بهخاطر ماهيت ارتجاعي قادر نبود اين نيروها را بهجانب آزادي و توسعه و پيشرفت اقتصادي و اجتماعي هدايت كند. پس، بايد هر طور شده آنها را به بند ميكشيد و نابود ميكرد.
در چنين وضعيتي، چندميليون ايراني كه در ميان آنها، بسياري از دانشمندان، استادان، متخصصان، كارشناسان، اطبا، هنرمندان و قهرمانان ورزشي هم بودند، ناگزير جلاي وطن كردند و مصيبت آوارهشدن در اينسو و آنسوي جهان را بهجان خريدند. بهراستي بيش از اين نميشد آن تكان عظيم انقلابي را تا اين حد عقيم و بيبهره كرد و به عقب برد. اگر انقلاب و دين و مذهب و اسلام و مسلماني، همين است كه خميني يا خامنهاي در اين 30سال به ما نشان دادند، نخواستيم، نميخواهيم و هرگز نخواهيم خواست.
حالا اگر از من بپرسيد كه مجاهدين چه كردند؟ در يك كلام ميگويم، انقلاب را، نه بهمعني واژگونه و مجازي آن، بلكه بهمعني حقيقي آن، با مقاومت و ايستادگي خودشان و با ضرباتي كه از هر سو به اين رژيم زدند، با رزم و رنج و رود خروشان خون شهيدان، با تشكيلات مجاهدين خلق ايران و با برپايي ارتش و جايگزين سياسي، زنده و رويان نگهداشتند و الا مانند حمله مغول، با يك دوران طولاني ازخودبيگانگي مواجه بوديم كه سدههاي متوالي به طول ميانجاميد آخر اينهمه كشتار و اعدام و شكنجه و دجالگري و ابتذال و ريا و ذبح همه كلمات و ارزشها و رجالهگري كه چيز كمي نيست. همه چيز دروغ و پوچ و واهي ميشود. همه معيارها در هم ميشكند. شرايطي ايجاد ميشود كه حضرت علي(ع) آن را درباره امثال معاويه و يزيد و همين خميني و خامنهاي، چنين توصيف كرده است:
«هيچ خانه گلين و هيچ خيمه پشمينهيي باقي نميماند مگر آنكه ستم ايشان وارد آن شده و فساد و تباهكاريشان آن را فراگرفته و سوءرفتارشان اهل آنرا پراكنده سازد. آنقدر كه مردم به دو دسته گريان تقسيم ميشوند. يكي بهخاطر وضعيتش در دنيا مي گريد و گريندهيي بهخاطر دين و مرامش.
خدمتگزاري براي آنان، همچون رابطه برده با ارباب است كه در حضور ارباب، اطاعتش ميكند، و در غياب او به بدگويي ميپردازد.
در چنين حكومتي، برترين شما در تحمل رنج و سختي، كسي است كه بيشترين حسن ظن و اميد را به خدا دارد. پس اگر خدا عافيت عنايت كرد، به ديده منت داريد، و اگر دچار حادثه شديد، صبر پيشه كنيد كه عاقبت از آن پرهيزكاران است».
بله در چنين شرايطي، اگر با بيشترين اميد به خدا و خلق، رنج و سختي را تحمل كنيم، اگر صبر و شكيبايي انقلابي پيشه كنيم، اگر با مرزبنديهاي قاطع و روشن نسبت به چنين حكومتي پرهيزكار بمانيم، بدون شك پيروزي و رستگاري از آن ماست و دشمن قهار و جبار نميتواند بر سرنوشت اين خلق و اين ميهن چيره بماند.
از اينرو، همچنانكه در سال1375 هم گفتم:
«تكرار ميكنيم و از تكرار آن هرگز خسته نميشويم كه انقلاب بزرگ مردم ايران نهمرده و نه خاكسترشده، بلكه در مقاومت كبير ميهني برضد سارقان آن انقلاب مردمي و غاصبان حق حاكميت ملي و مردمي تداوم و تعميق يافته است».
«تكرار ميكنيم و از تكرارآن هرگز خسته نميشويم كه مأموريت تاريخي خميني و ارتجاع آخوندي تخريب انقلاب ضدسلطنتي برسر سازندگانش بود، اما نقش تاريخي اين مقاومت و اين شورا، حفظ ثمره خون شهيدان آن انقلاب بزرگ و بازسازي همه اميدهاي برحق، ولي پرپرشده مردم ستمديدهيي است كه بهپاخاستند، سينه را در برابر گلولهها سپر كردند و ديكتاتوري شاه را سرنگون كردند».
@Strategy_gh
✅هركدام با انقلاب ضدسلطنتي چه كردند؟
گفتم دعوا با خميني، بر سر حاكميت آخوند ارتجاعي بهجاي حاكميت مردم بود.
در همين راستا خميني، با مهيبترين نيروي ارتجاعي تاريخ ايران، سر برداشته از دورانهاي كهن، بر آن بود تا انقلاب ايران را بميراند و بسوزاند و خاكستر كند. او نيروهاي آزادشده در اين انقلاب ضدسلطنتي را يا سر بريد و سركوب كرد يا به تنور جنگ ريخت. او بهخاطر ماهيت ارتجاعي قادر نبود اين نيروها را بهجانب آزادي و توسعه و پيشرفت اقتصادي و اجتماعي هدايت كند. پس، بايد هر طور شده آنها را به بند ميكشيد و نابود ميكرد.
در چنين وضعيتي، چندميليون ايراني كه در ميان آنها، بسياري از دانشمندان، استادان، متخصصان، كارشناسان، اطبا، هنرمندان و قهرمانان ورزشي هم بودند، ناگزير جلاي وطن كردند و مصيبت آوارهشدن در اينسو و آنسوي جهان را بهجان خريدند. بهراستي بيش از اين نميشد آن تكان عظيم انقلابي را تا اين حد عقيم و بيبهره كرد و به عقب برد. اگر انقلاب و دين و مذهب و اسلام و مسلماني، همين است كه خميني يا خامنهاي در اين 30سال به ما نشان دادند، نخواستيم، نميخواهيم و هرگز نخواهيم خواست.
حالا اگر از من بپرسيد كه مجاهدين چه كردند؟ در يك كلام ميگويم، انقلاب را، نه بهمعني واژگونه و مجازي آن، بلكه بهمعني حقيقي آن، با مقاومت و ايستادگي خودشان و با ضرباتي كه از هر سو به اين رژيم زدند، با رزم و رنج و رود خروشان خون شهيدان، با تشكيلات مجاهدين خلق ايران و با برپايي ارتش و جايگزين سياسي، زنده و رويان نگهداشتند و الا مانند حمله مغول، با يك دوران طولاني ازخودبيگانگي مواجه بوديم كه سدههاي متوالي به طول ميانجاميد آخر اينهمه كشتار و اعدام و شكنجه و دجالگري و ابتذال و ريا و ذبح همه كلمات و ارزشها و رجالهگري كه چيز كمي نيست. همه چيز دروغ و پوچ و واهي ميشود. همه معيارها در هم ميشكند. شرايطي ايجاد ميشود كه حضرت علي(ع) آن را درباره امثال معاويه و يزيد و همين خميني و خامنهاي، چنين توصيف كرده است:
«هيچ خانه گلين و هيچ خيمه پشمينهيي باقي نميماند مگر آنكه ستم ايشان وارد آن شده و فساد و تباهكاريشان آن را فراگرفته و سوءرفتارشان اهل آنرا پراكنده سازد. آنقدر كه مردم به دو دسته گريان تقسيم ميشوند. يكي بهخاطر وضعيتش در دنيا مي گريد و گريندهيي بهخاطر دين و مرامش.
خدمتگزاري براي آنان، همچون رابطه برده با ارباب است كه در حضور ارباب، اطاعتش ميكند، و در غياب او به بدگويي ميپردازد.
در چنين حكومتي، برترين شما در تحمل رنج و سختي، كسي است كه بيشترين حسن ظن و اميد را به خدا دارد. پس اگر خدا عافيت عنايت كرد، به ديده منت داريد، و اگر دچار حادثه شديد، صبر پيشه كنيد كه عاقبت از آن پرهيزكاران است».
بله در چنين شرايطي، اگر با بيشترين اميد به خدا و خلق، رنج و سختي را تحمل كنيم، اگر صبر و شكيبايي انقلابي پيشه كنيم، اگر با مرزبنديهاي قاطع و روشن نسبت به چنين حكومتي پرهيزكار بمانيم، بدون شك پيروزي و رستگاري از آن ماست و دشمن قهار و جبار نميتواند بر سرنوشت اين خلق و اين ميهن چيره بماند.
از اينرو، همچنانكه در سال1375 هم گفتم:
«تكرار ميكنيم و از تكرار آن هرگز خسته نميشويم كه انقلاب بزرگ مردم ايران نهمرده و نه خاكسترشده، بلكه در مقاومت كبير ميهني برضد سارقان آن انقلاب مردمي و غاصبان حق حاكميت ملي و مردمي تداوم و تعميق يافته است».
«تكرار ميكنيم و از تكرارآن هرگز خسته نميشويم كه مأموريت تاريخي خميني و ارتجاع آخوندي تخريب انقلاب ضدسلطنتي برسر سازندگانش بود، اما نقش تاريخي اين مقاومت و اين شورا، حفظ ثمره خون شهيدان آن انقلاب بزرگ و بازسازي همه اميدهاي برحق، ولي پرپرشده مردم ستمديدهيي است كه بهپاخاستند، سينه را در برابر گلولهها سپر كردند و ديكتاتوري شاه را سرنگون كردند».
@Strategy_gh
Audio
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
فایل صوتی:
🔉🔹فصل ششم
🔸تعریف قیام و انقلاب
«شرایط ذهنی ، شرایط عینی»
🔸خميني و مجاهدين
هركدام با انقلاب ضدسلطنتي چه كردند؟
@Strategy_gh
فایل صوتی:
🔉🔹فصل ششم
🔸تعریف قیام و انقلاب
«شرایط ذهنی ، شرایط عینی»
🔸خميني و مجاهدين
هركدام با انقلاب ضدسلطنتي چه كردند؟
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹عهد مجاهدين و مقاومت ايران
🔸براي آزادي خلق و ميهن
✅همانطور كه در بحثهاي قبلي گفتم، شوراي ملي مقاومت ايران از روز اول درسال 1360 در ماده2 برنامه دولت موقت اعلام كرده است، مشروعيت خود را تماماً از مقاومت عليه رژيم ارتجاعي خميني و خونبهاي رشيدترين فرزندان مجاهد و مبارز اين ميهن كسب ميكند.
كمااينكه بلادرنگ در ماده3 تصريح شده است: پس از خلع يد و سلب حاكميت از رژيم ضدخلقي خميني كه حياتيترين حق مشروع مردم ايران يعني «حق حاكميت مردم» را غصب نموده… مجلس مؤسسان منتخب مردم را از طريق انتخابات آزاد (با هرگونه نظارت و تضمين لازم) براي تعيين نظام قانوني جديد و تدوين قانون اساسي آن دعوت بهكار ميكند.
در ماده اول هم گفته شده است مجلس مؤسسان و قانونگذاري ملي حداكثر تا 6ماه پس از سرنگوني رژيم خميني… از طريق انتخابات آزاد، با رأي عمومي، مستقيم، مساوي و مخفي تشكيل خواهد شد.
- پس حرف ما اين بوده و هست كه مشروعيت خود را از مقاومت ميگيريم و در دوراني كه دسترسي به رأي آزادانه مردم و صندوق انتخابات آزاد امكانپذير نيست، منشأء و شاخص مشروعيت، مقاومت است و بس، ايستادگي در برابر اين رژيم است و بس، وگرنه هر كس ميتواند اليغيرالنهايه حرف بزند، ادعا كند و اين رشته سر دراز دارد.
راستي بدون مقاومت و ايستادگي، در روزگار اختناق و استبداد، چه معيار ديگري ميتوان يافت كه اصالت و حقانيت داشته باشد؟
دقيقاً بر همين اساس، پيوسته گفتهايم و باز هم من تكرار ميكنم، اگر كسي بيشتر از ما مقاومت كند و در مقابل اين رژيم بايستد، هر كه ميخواهد باشد، وظيفه خود ميدانيم كه در مقابل او زانو بزنيم، ايدئولوژي ما سر جاي خودش، اما از نظر سياسي هژموني او را ميپذيريم و بايد هم بپذيريم و گرنه معلوم ميشود كه در سرنگوني اين رژيم صداقت نداريم و بيشتر به فكر منافع گروهي خودمان هستيم و به اين ميگويند اپورتونيسم.
همان خطي كه حزب توده قبل از 30تير1331 با تخطئه مصدق و از دور خارجكردن او رفت. همان خطي كه در سال 1354تا1357 اپورتونيستهاي چپنما در تخريب و متلاشيكردن مجاهدين رفتند.
«مسعود: حاضري به يك سؤال جواب بدهي؟ بارها در سخنان مختلف، چه مسئول اول سازمانتان و چه من گفتهايم، اگر كسي از نظر سياسي از مجاهدين ذيصلاحتر باشد، ما در مقابل او زانو خواهيم زد. اين جمله را به ياد ميآوري؟
- بله.
- اين حرف، واقعي است يا ژست سياسي است؟
- واقعي است.
- يعني واقعاً اگر سازماني باشد كه از مجاهدين در مسير انقلاب بيشتر كار كند، فدا كند، مسأله حل كند، ايدئولوژيتان هرچه هست مال خودتان، ولي از نظر سياسي، هژمونيش را ميپذيريد؟
- همان طور كه شما گفتيد، بله.
- فرض كنيم چنين سازماني باشد، هرچه هم ميخواهد باشد. ليبرال باشد، ميانهباز، مليگرا، ماركسيست لنينيست، و… آيا باز هم هژموني آن را ميپذيري؟
- چون معيار ما ايدئولوژيك است، من فكر نميكنم كه در عمل بپذيرم، برايم خيلي سخت است.
- ما كه نگفتهايم ايدئولوژي آن را بپذير. بلكه گفتهايم و ميگوييم با حفظ اصول و مرزبنديهاي ايدئولوژيكي و سياسي و تشكيلاتي خودتان بايستي هژموني سياسياش را بپذيريد، يعني قبول كنيد كه در عمل سياسي و مبارزاتي از شما ذيصلاحتر است و لذا بايد او را تقويت و پشتيباني كرد و با او همجبهه شد بر عليه دشمن. بايد بپذيريد يا نبايد بپذيريد؟
ـ با چيزهايي كه گفتيد فكر ميكنم بايد هژموني و صلاحيت و اولويت سياسي آنرا بپذيريم.
ـ (خطاب به حضار) اگر نپذيريد خائنيد، آري يا نه؟
حضار: بله».
در سال۱۳۷۵بهمناسبت 22بهمن بار ديگر خاطرنشان كردم:
«همچنانكه بارها گفتهايم، اگر در صحنه عمل مبارزاتي و مشي سياسي، نيروي مقاوم و سازمان و تشكيلات و در يككلمه رهبري بهتر و كارآمدتري براي سرنگوني رژيم خميني با مرزبندي خدشهناپذير با ديكتاتوري دستنشانده سابق عرضه شود، ما با تمام توش و توان در برابرش زانو ميزنيم و هر مرام و مسلكي هم كه داشته باشد، با حفظ اعتقاداتمان و حتي انتقاداتمان، رهبريش را بهجان و دل ميپذيريم».
من از اين هم فراتر رفتهام. گفتهام و تكرار ميكنم كه اگر براي پيشرفتن انقلاب دموكراتيك نوين ايران و براي سرنگوني استبداد ديني ضروري باشد، ما آمادگي داريم، شورا و سازمان مجاهدين و ارتش آزاديبخش را هم منحل كنيم.
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹عهد مجاهدين و مقاومت ايران
🔸براي آزادي خلق و ميهن
✅همانطور كه در بحثهاي قبلي گفتم، شوراي ملي مقاومت ايران از روز اول درسال 1360 در ماده2 برنامه دولت موقت اعلام كرده است، مشروعيت خود را تماماً از مقاومت عليه رژيم ارتجاعي خميني و خونبهاي رشيدترين فرزندان مجاهد و مبارز اين ميهن كسب ميكند.
كمااينكه بلادرنگ در ماده3 تصريح شده است: پس از خلع يد و سلب حاكميت از رژيم ضدخلقي خميني كه حياتيترين حق مشروع مردم ايران يعني «حق حاكميت مردم» را غصب نموده… مجلس مؤسسان منتخب مردم را از طريق انتخابات آزاد (با هرگونه نظارت و تضمين لازم) براي تعيين نظام قانوني جديد و تدوين قانون اساسي آن دعوت بهكار ميكند.
در ماده اول هم گفته شده است مجلس مؤسسان و قانونگذاري ملي حداكثر تا 6ماه پس از سرنگوني رژيم خميني… از طريق انتخابات آزاد، با رأي عمومي، مستقيم، مساوي و مخفي تشكيل خواهد شد.
- پس حرف ما اين بوده و هست كه مشروعيت خود را از مقاومت ميگيريم و در دوراني كه دسترسي به رأي آزادانه مردم و صندوق انتخابات آزاد امكانپذير نيست، منشأء و شاخص مشروعيت، مقاومت است و بس، ايستادگي در برابر اين رژيم است و بس، وگرنه هر كس ميتواند اليغيرالنهايه حرف بزند، ادعا كند و اين رشته سر دراز دارد.
راستي بدون مقاومت و ايستادگي، در روزگار اختناق و استبداد، چه معيار ديگري ميتوان يافت كه اصالت و حقانيت داشته باشد؟
دقيقاً بر همين اساس، پيوسته گفتهايم و باز هم من تكرار ميكنم، اگر كسي بيشتر از ما مقاومت كند و در مقابل اين رژيم بايستد، هر كه ميخواهد باشد، وظيفه خود ميدانيم كه در مقابل او زانو بزنيم، ايدئولوژي ما سر جاي خودش، اما از نظر سياسي هژموني او را ميپذيريم و بايد هم بپذيريم و گرنه معلوم ميشود كه در سرنگوني اين رژيم صداقت نداريم و بيشتر به فكر منافع گروهي خودمان هستيم و به اين ميگويند اپورتونيسم.
همان خطي كه حزب توده قبل از 30تير1331 با تخطئه مصدق و از دور خارجكردن او رفت. همان خطي كه در سال 1354تا1357 اپورتونيستهاي چپنما در تخريب و متلاشيكردن مجاهدين رفتند.
«مسعود: حاضري به يك سؤال جواب بدهي؟ بارها در سخنان مختلف، چه مسئول اول سازمانتان و چه من گفتهايم، اگر كسي از نظر سياسي از مجاهدين ذيصلاحتر باشد، ما در مقابل او زانو خواهيم زد. اين جمله را به ياد ميآوري؟
- بله.
- اين حرف، واقعي است يا ژست سياسي است؟
- واقعي است.
- يعني واقعاً اگر سازماني باشد كه از مجاهدين در مسير انقلاب بيشتر كار كند، فدا كند، مسأله حل كند، ايدئولوژيتان هرچه هست مال خودتان، ولي از نظر سياسي، هژمونيش را ميپذيريد؟
- همان طور كه شما گفتيد، بله.
- فرض كنيم چنين سازماني باشد، هرچه هم ميخواهد باشد. ليبرال باشد، ميانهباز، مليگرا، ماركسيست لنينيست، و… آيا باز هم هژموني آن را ميپذيري؟
- چون معيار ما ايدئولوژيك است، من فكر نميكنم كه در عمل بپذيرم، برايم خيلي سخت است.
- ما كه نگفتهايم ايدئولوژي آن را بپذير. بلكه گفتهايم و ميگوييم با حفظ اصول و مرزبنديهاي ايدئولوژيكي و سياسي و تشكيلاتي خودتان بايستي هژموني سياسياش را بپذيريد، يعني قبول كنيد كه در عمل سياسي و مبارزاتي از شما ذيصلاحتر است و لذا بايد او را تقويت و پشتيباني كرد و با او همجبهه شد بر عليه دشمن. بايد بپذيريد يا نبايد بپذيريد؟
ـ با چيزهايي كه گفتيد فكر ميكنم بايد هژموني و صلاحيت و اولويت سياسي آنرا بپذيريم.
ـ (خطاب به حضار) اگر نپذيريد خائنيد، آري يا نه؟
حضار: بله».
در سال۱۳۷۵بهمناسبت 22بهمن بار ديگر خاطرنشان كردم:
«همچنانكه بارها گفتهايم، اگر در صحنه عمل مبارزاتي و مشي سياسي، نيروي مقاوم و سازمان و تشكيلات و در يككلمه رهبري بهتر و كارآمدتري براي سرنگوني رژيم خميني با مرزبندي خدشهناپذير با ديكتاتوري دستنشانده سابق عرضه شود، ما با تمام توش و توان در برابرش زانو ميزنيم و هر مرام و مسلكي هم كه داشته باشد، با حفظ اعتقاداتمان و حتي انتقاداتمان، رهبريش را بهجان و دل ميپذيريم».
من از اين هم فراتر رفتهام. گفتهام و تكرار ميكنم كه اگر براي پيشرفتن انقلاب دموكراتيك نوين ايران و براي سرنگوني استبداد ديني ضروري باشد، ما آمادگي داريم، شورا و سازمان مجاهدين و ارتش آزاديبخش را هم منحل كنيم.
@Strategy_gh
Audio
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
فایل صوتی:
🔉🔹عهد مجاهدين و مقاومت ايران
🔸براي آزادي خلق و ميهن
@Strategy_gh
فایل صوتی:
🔉🔹عهد مجاهدين و مقاومت ايران
🔸براي آزادي خلق و ميهن
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸 اپورتونيسم،عارضه قيام
✅حالا كه هدف، يعني جايگزينكردن استبداد ديني با يك ايران آزاد و دموكراتيك كه قيام و سرنگوني هم بهخاطر آن است روشن شد، حالا كه معلوم شد بازي با كلمات نداريم و هر كلمه و مقولهيي معني و تعريف خاص خود را دارد، و حالا كه معلوم شد تغيير رژيم ولايتفقيه، فراتر از همه ديدگاههاي شخصي و گروهي، اصول و قانونمنديها و استراتژي و تاكتيك و آلترناتيو سياسي خود را ميخواهد، ديگر ميتوانيم، اپورتونيسم را تعريف كنيم.
استراتژي قيام و سرنگوني و اپورتونيسم پيرامون خط مشي تغيير رژيم ولايتفقيه را در فصول بعدي به بحث و سؤال و جواب خواهيم گذاشت. اما اكنون مسأله عاجل و مبرم، قيامي است كه بيش از 7ماه است در ايران جريان دارد؛ قيامي كه بهخاطر «استمرار و سرعت پيشروي و درجه تعميق و گسترش نيروهاي» آن در روز عاشورا (6ديماه) شعلههاي خشم خلق را عليه «ولايت يزيدي» فروزان نموده و با شعار «مرگ بر اصل ولايتفقيه» استراتژي سرنگوني پيشه كرده است. پس، قبل از هر چيز بايد اپورتونيسم را در ارتباط با همين قيام كه از زمان انتخابات رياست جمهوري رژيم و شقه دروني آن تا بهحال ادامه يافته است، مورد بحث قرار داد.
طبعاً منظور ما در اين بحث، فرصتطلبي و اپورتونيسم سياسي است و مقولات تشكيلاتي يا ايدئولوژيك بحث جداگانه خود را دارد.
همچنان كه بدن آدم در معرض انواع بيماريهاست و بايد از آن مراقبت كرد، هر جنبش و قيام و انقلابي هم در معرض انواع عارضهها و آفتها است. سادهانديشي است اگر بگوييم كه قيام و انقلاب دموكراتيك در معرض هيچ عارضهيي نيست. هر جنبشي بايد خودش را مراقبت كند و از انواع عارضهها مصون سازد و با آنها مبارزه كند.
راستي در اوضاع و احوال كنوني، تهديد قيام و دستاندركاران آن چيست و در معرض چه عارضهيي هستند؟
اين سؤال با سادهسازي مثل اين است كه بپرسيم يك اتومبيل در حال حركت در مسير سنگلاخ و بغرنج و در شرايط جوي نامناسب چه تهديدهايي دارد؟ يكي تصادف است و ديگري انحراف از مسير، علاوه بر مشكلات مربوط به موتور و سوخت و قطعات…
در مورد قيام كه تهديد تصادف نيست، چون تصادف با رژيم و برانداختن آن كه هدف قيام است. به وضعيت راننده و موتور محرك و سيستم هدايت هم در تعريف انقلاب اشاره كرديم، پس ميپردازيم به انحراف از مسير كه مفهوم اپورتونيسم است.
ترجمه تحتاللفظي كلمه «اپورتونيسم»، فرصتطلبي است. با مفهوم فرصتطلبي و نان به نرخ روز خوردن و برنگ روز درآمدن، همه آشنا هستند و در زمان خميني هم آن را به چشم ديدهايم.
اما در فرهنگ اخص سياسي، در حيطه كسانيكه خواهان سرنگوني و تغيير رژيم ولايتفقيه و جايگزيني آن با يك جمهوري دموكراتيك هستند، اپورتونيسم را «انحراف» ترجمه ميكنيم.
تعريف اپورتونيسم، نقض اصول در عمل، دنبالهروي از جريان خودبهخودي، حركت در سمت امواج و بادهاي موسمي و جهتگيري در سمت تعادل برتر است. خطرناكترين نوع اپورتونيسم، نوع بهاصطلاح صادقانه آن است. تئوريزهكردن اپورتونيسم و دفاع آگاهانه از آن خيانت محسوب ميشود.
توجه كنيد كه حركت اپورتونيسم خودبهخودي(ناخودآگاه)، موريانهيي (تدريجي) و پيشرونده (از ساده به پيچيده) است و در روزگار ما در ارتباط با رژيم بهخوبي ميتوان آن را ديد.
در مرحله اول كه مرحله پيدايش اپورتونيسم و گرايشهاي اپورتونيستي است، با كمرنگشدن مرزبنديها و خطوط قرمز در قبال تماميت رژيم و مدافعان آن، مواجه هستيم.
در مرحله دوم كه مرحله رشد اپورتونيسم و بارزشدن خصايص اپورتونيستي است، اپورتونيسم زبان باز ميكند، پرخاشگر ميشود، به هزل و هجو رو ميآورد و زيرآب مقاومت تمامعيار در برابر اين رژيم را ميزند ارزشها و مناسبات و سياستها و افتخارات يك مقاومت اصولي و انقلابي و تمامعيار را يكي پس از ديگري به باد طعنه و سخره و حمله ميگيرد.
در مرحله سوم كه مرحله بلوغ اپورتونيسم و بروز ماهيت ارتجاعي است، ديگر مبارزهكردن و نبرد تمامعيار با اين رژيم، به بهانههاي مختلف و با عناوين و پوششهاي گوناگون نفي ميشود. همجبهگي و همكاسگي با ارتجاع يا بخشهايي از آن ديگر قبحي ندارد و مستقيم يا غيرمستقيم تبليغ هم ميشود. اينجا ديگر، طرف هر كه باشد، بيتعارف در موضع دم و دنبالچه رژيم حاكم عمل ميكند.
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸 اپورتونيسم،عارضه قيام
✅حالا كه هدف، يعني جايگزينكردن استبداد ديني با يك ايران آزاد و دموكراتيك كه قيام و سرنگوني هم بهخاطر آن است روشن شد، حالا كه معلوم شد بازي با كلمات نداريم و هر كلمه و مقولهيي معني و تعريف خاص خود را دارد، و حالا كه معلوم شد تغيير رژيم ولايتفقيه، فراتر از همه ديدگاههاي شخصي و گروهي، اصول و قانونمنديها و استراتژي و تاكتيك و آلترناتيو سياسي خود را ميخواهد، ديگر ميتوانيم، اپورتونيسم را تعريف كنيم.
استراتژي قيام و سرنگوني و اپورتونيسم پيرامون خط مشي تغيير رژيم ولايتفقيه را در فصول بعدي به بحث و سؤال و جواب خواهيم گذاشت. اما اكنون مسأله عاجل و مبرم، قيامي است كه بيش از 7ماه است در ايران جريان دارد؛ قيامي كه بهخاطر «استمرار و سرعت پيشروي و درجه تعميق و گسترش نيروهاي» آن در روز عاشورا (6ديماه) شعلههاي خشم خلق را عليه «ولايت يزيدي» فروزان نموده و با شعار «مرگ بر اصل ولايتفقيه» استراتژي سرنگوني پيشه كرده است. پس، قبل از هر چيز بايد اپورتونيسم را در ارتباط با همين قيام كه از زمان انتخابات رياست جمهوري رژيم و شقه دروني آن تا بهحال ادامه يافته است، مورد بحث قرار داد.
طبعاً منظور ما در اين بحث، فرصتطلبي و اپورتونيسم سياسي است و مقولات تشكيلاتي يا ايدئولوژيك بحث جداگانه خود را دارد.
همچنان كه بدن آدم در معرض انواع بيماريهاست و بايد از آن مراقبت كرد، هر جنبش و قيام و انقلابي هم در معرض انواع عارضهها و آفتها است. سادهانديشي است اگر بگوييم كه قيام و انقلاب دموكراتيك در معرض هيچ عارضهيي نيست. هر جنبشي بايد خودش را مراقبت كند و از انواع عارضهها مصون سازد و با آنها مبارزه كند.
راستي در اوضاع و احوال كنوني، تهديد قيام و دستاندركاران آن چيست و در معرض چه عارضهيي هستند؟
اين سؤال با سادهسازي مثل اين است كه بپرسيم يك اتومبيل در حال حركت در مسير سنگلاخ و بغرنج و در شرايط جوي نامناسب چه تهديدهايي دارد؟ يكي تصادف است و ديگري انحراف از مسير، علاوه بر مشكلات مربوط به موتور و سوخت و قطعات…
در مورد قيام كه تهديد تصادف نيست، چون تصادف با رژيم و برانداختن آن كه هدف قيام است. به وضعيت راننده و موتور محرك و سيستم هدايت هم در تعريف انقلاب اشاره كرديم، پس ميپردازيم به انحراف از مسير كه مفهوم اپورتونيسم است.
ترجمه تحتاللفظي كلمه «اپورتونيسم»، فرصتطلبي است. با مفهوم فرصتطلبي و نان به نرخ روز خوردن و برنگ روز درآمدن، همه آشنا هستند و در زمان خميني هم آن را به چشم ديدهايم.
اما در فرهنگ اخص سياسي، در حيطه كسانيكه خواهان سرنگوني و تغيير رژيم ولايتفقيه و جايگزيني آن با يك جمهوري دموكراتيك هستند، اپورتونيسم را «انحراف» ترجمه ميكنيم.
تعريف اپورتونيسم، نقض اصول در عمل، دنبالهروي از جريان خودبهخودي، حركت در سمت امواج و بادهاي موسمي و جهتگيري در سمت تعادل برتر است. خطرناكترين نوع اپورتونيسم، نوع بهاصطلاح صادقانه آن است. تئوريزهكردن اپورتونيسم و دفاع آگاهانه از آن خيانت محسوب ميشود.
توجه كنيد كه حركت اپورتونيسم خودبهخودي(ناخودآگاه)، موريانهيي (تدريجي) و پيشرونده (از ساده به پيچيده) است و در روزگار ما در ارتباط با رژيم بهخوبي ميتوان آن را ديد.
در مرحله اول كه مرحله پيدايش اپورتونيسم و گرايشهاي اپورتونيستي است، با كمرنگشدن مرزبنديها و خطوط قرمز در قبال تماميت رژيم و مدافعان آن، مواجه هستيم.
در مرحله دوم كه مرحله رشد اپورتونيسم و بارزشدن خصايص اپورتونيستي است، اپورتونيسم زبان باز ميكند، پرخاشگر ميشود، به هزل و هجو رو ميآورد و زيرآب مقاومت تمامعيار در برابر اين رژيم را ميزند ارزشها و مناسبات و سياستها و افتخارات يك مقاومت اصولي و انقلابي و تمامعيار را يكي پس از ديگري به باد طعنه و سخره و حمله ميگيرد.
در مرحله سوم كه مرحله بلوغ اپورتونيسم و بروز ماهيت ارتجاعي است، ديگر مبارزهكردن و نبرد تمامعيار با اين رژيم، به بهانههاي مختلف و با عناوين و پوششهاي گوناگون نفي ميشود. همجبهگي و همكاسگي با ارتجاع يا بخشهايي از آن ديگر قبحي ندارد و مستقيم يا غيرمستقيم تبليغ هم ميشود. اينجا ديگر، طرف هر كه باشد، بيتعارف در موضع دم و دنبالچه رژيم حاكم عمل ميكند.
@Strategy_gh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
🔹قيام و اپورتونيسم چپ و راست
🔸انحراف از مسير قيام، ميتواند به چپ باشد يا به راست:
@Strategy_gh
🔹قيام و اپورتونيسم چپ و راست
🔸انحراف از مسير قيام، ميتواند به چپ باشد يا به راست:
@Strategy_gh