استراتژی قیام
1.43K subscribers
909 photos
1.53K videos
23 files
1.62K links
🔸آموزش‌های مسعود رجوی برای نسل جوان
پیام‌ها و سخنرانی‌ها

ادمین تماس:
@Yasser_2022
اینستاگرام
instagram.com/strategyghiam
Download Telegram
Audio
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
فایل صوتی:
🔉 ارائه جايگزين،
🔸مرحله عالي تكامل وحدت و همبستگي نيروها


@Strategy_gh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️

🔹فصل پنجم : معیار تشخیص اصلاح طلب واقعی چیست؟
@Strategy_gh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️

🔹فصل پنجم : معیار تشخیص اصلاح طلب واقعی چیست؟
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️

🔹فصل پنجم : معیار تشخیص اصلاح طلب واقعی چیست؟
در بيانيه شورا در فروردين سال1378 در مورد معيار تشخيص استحاله طلبان قلابي از اصلاح طلبان واقعي ديديم كه «بنا بر همه تجارب جهاني، رفرم و اصلاح واقعي در هماهنگي با اپوزيسيون انقلابي و با تكيه به اين نيرو صورت ميگيرد. رفرميست واقعي، در مبارزه عليه استبداد مذهبي، با شوراي ملي مقاومت همسوست. وگرنه ادعاي اصلاح طلبي، گشايش يا طلب «جامعه مدني» حرفي پوچ و ادعايي ميانتهي خواهد بود» .
حالا ميخواهم به موازات بحث اشرف و مجاهدين و تنظيم رژيم و ضدرژيم با آنها، يك نمونه از نحوه برخورد مهندس بازرگان با مجاهدين را بگويم. اما مقايسه بين بازرگان و موسوي را به عهده خودتان ميگذارم:
با وجود اينكه در سال57 و 58، ما همه اختلافهايمان را با بازرگان علناً ميگفتيم و مينوشتيم، با وجود اينكه او بعد از عزل از نخست وزيري، بسيار تحت فشار خميني بود، در عين حال در دور دوم انتخابات مجلس به صراحت از من حمايت كرد و براي خودش دردسر زيادي هم خريد.
قبل از اينكه موضوع را شرح بدهم، بايد اين نكته را خاطرنشان كنم كه وقتي بازرگان روي كار آمد، در همان اسفند57 من به طور علني، انتقادهاي صريح و جدي را عليه سياستهاي دولت او عنوان كردم كه روز بعد تيتر اول مطبوعات آن زمان هم شد. چندي بعد كه با او در دفتر نخست وزيري ديدار داشتم، گله گزاري كرد كه چرا اينقدر تند به دولت من حمله كرديد؟ برايش شرح دادم ما كه مواضع خودمان را گفتيم، اما اگر شما عنايت ميكرديد از قضا به بهترين صورت ميتوانستيد، از حمله و انتقادي كه از موضع چپ به دولت تان كردم، در برابر «علما» به رهبرداري كنيد. بعد هم مثال مصدق و هندرسون و هريمن را زدم كه وقتي از آمريكا آمدند و او را براي گرفتن امتياز نفت تحت فشار گذاشتند، موضعگيريهاي جناح چپ جبهه ملي و از جمله سرمقاله هاي دكتر فاطمي در باختر امروز را جلو آنها گذاشت، تا زياده خواهي آنها را مهار كند…
وقتي اين مثال را براي بازرگان زدم، به فكر فرورفت و بعد از چند لحظه گفت، درست ميگوييد ولي كاش قبلش اين را به من گفته بوديد…
حالا برميگردم به دور اول و دوم نخستين انتخابات مجلس شوراي ملي در زمان خميني و مواضع بازرگان:
در دور اول انتخابات مجلس شوراي ملي، بازرگان و نهضت آزادي گروه انتخاباتي خودشان را داشتند و تعدادي از آنها هم در همان دور اول وارد مجلس شدند. خميني در حد مجلس (و نه دولت) ميخواست آنها را داشته باشد.
حدس ميزنم كه بازرگان در دور اول يقين داشت كه ما هم وارد مجلس خواهيم شد و در آنجا ميتواند همان جبهه مورد نظرش را(كه قبلاً گفتم) با شراكت ما تشكيل بدهد. سرمقاله هاي آن روزگار حزب خميني(جمهوري اسلامي) را اگر ببينيد با وحشت و نگراني بسيار اين ارزيابي را ارائه ميدادند كه بين 80تا120 كرسي مجلس را ممكن است مجاهدين ببرند. نميدانستند كه خميني شخصاً نخواهد گذاشت، حتي پاي يك مجاهد هم به مجلس برسد! اما بازرگان وقتي كه ديد در دور اول، مجاهدين عمدتاً حذف شدند و چند ده نفر هم مثل خود من به دور دوم رفتند، بايد شوكه شده باشد. چون خوب ميفهميد كه حضور مجاهدين در مجلس شوراي ملي دست كم وزنه تعادلي براي افسارزدن به نفرات خميني خواهد بود. از طرف ديگر حمايتهاي اجتماعي و سياسي از مجاهدين براي اينكه لااقل چند نفر از آنها به مجلس راه پيدا كنند خيلي بالا گرفته بود.
در روز 16ارديبهشت59 چند روز مانده به دور دوم انتخابات، در حاليكه خميني در اين فاصله دانشگاهها را تحت عنوان «انقلاب فرهنگي» سركوب كرده و بسته بود، بازرگان با اعلام حمايت علني از من همه را غافلگير كرد:
«بسمه تعالي
خواهران و برادران همشهري تهران و حومه. در اين موقع كه ملت شرافتمند و قهرمان عزيز براي دور دوم انتخابات به پاي صندوقها ميروند، براي تامين وحدت و حقوق گروههاي اقليت اميدواريم آقاي “مسعود رجوي“ كه معرف جناح پرشوري از جوانان با ايمان ميباشد نيز به مجلس راه يافته، موفق به همكاري صادقانه با گروههاي با حسن نيت و در خدمت به خدا و خلق بشود.
16/2/1359 – مهدي بازرگان»
به اين ترتيب، در صحنه سياسي چيزي ورق خورد و با حمايت بازرگان از كانديداي مجاهدين، خميني و حزبش در قبال مجاهدين در انزواي كامل قرار گرفتند چون اغلب جريانات و گروههاي سياسي، به طور يكدست از ما حمايت كرده بودند و بازرگان آخرين و مهمترين وزنهيي بود كه در اين رابطه وارد شد و آرايش سياسي ما را در برابر خميني كامل كرد.
اما اشتباه دردناك بازرگان كه به قول خودش از سنخ تندادن به «حيات خفيف و خائنانه» بود در سال1364 با كانديداتوري در انتخابات رياست جمهوري صورت گرفت. از پيش روشن بود كه خميني دوباره خامنه اي را به همين منصب خواهد گماشت و اصولاً روزگار اين قبيل مانورها سپري شده است. خميني از اوايل خرداد تا روز 7مرداد1364، به مدت دو ماه بازرگان را در جريان انتخابات رياست جمهوري رژيمش بازي داد. به اين وسيله هم بازرگان را در برابر مقاومت قرار داد تا به آن برچسب «تخريب و ترور» بزند، هم تنور انتخابات را گرم كند، هم دهان استحاله طلبان داخلي و بينالمللي را عليه ما آب بيندازد و هم صفوف ديگر نيروهاي اپوزيسيون را متزلزل كند. شوراي ملي مقاومت سفت و سخت ايستاد و در بيانيه11تير1364 خود اعلام كرد:
«نخستين نتيجه عيني، عملي و قابل لمس نامزدشدن بازرگان صرفنظر از بزك كردن اين نامزدي به انحاء مختلف، تائيد مشروعيت نظام ضدمردمي و ضدملي خميني در تماميت آن است كه خيانت به عالي ترين مصالح مردم ايران و آرمانهاي آزاديخواهانه طلبانه آنها محسوب ميشود».
همچنانكه شورا در بيانيه خود خاطرنشان كرده بود، بازرگان براي اينكه كانديداتوري او رد نشود و مقبول خميني واقع شود، با برچسب«تخريب و ترور»، از كيسه مقاومت ايران و رنج و خون بيكران مردم ايران، به خميني پرداخت كرد. اما در روز7مرداد1364 ناگهان شوراي نگهبان ارتجاع به دستور خميني بازرگان را حذف كرد. يعني نخست وزير دولت «امام زمان» را هم كه خود خميني به آن عنوان داده بود، داراي شرايط لازم، محسوب نكرد. ساعتي بعد من ضمن يك اطلاعيه از آقاي بازرگان خواستم كه:
«اميدوارم كه باندازه كافي درس گرفته باشند و به مردم بپيوندند و به جاي پشت كردن به مقاومت، به خميني پشت كنند. به جلادان و شكنجه گران او پشت كنند».

@Strategy_gh
کیهان ؛اسفند ۱۳۵۷
هشدار مجاهدین درباره نقایص انقلاب
@Strategy_gh
اطلاعات : اسفندماه ۱۳۵۷
هشدار مجاهدین به دولت مهندس بازرگان

@Strategy_gh
Audio
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
فایل صوتی:
🔉 فصل پنجم : معیار تشخیص اصلاح طلب واقعی چیست؟


@Strategy_gh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️

🔹آخرين فرصت
🔸نامه مسعود رجوی به مهندس بازرگان

@Strategy_gh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️

🔹آخرين فرصت
🔸نامه مسعود رجوی به مهندس بازرگان

@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️

🔹آخرين فرصت
🔸نامه مسعود رجوی به مهندس بازرگان
يك ماه ونيم بعد، بازرگان به خارج كشور آمد. من فرصت را مغتنم شمردم. به دلايل متعدد بسيار دوست داشتم و علاقمند بودم كه ديگر به نزد خميني بازنگردد و در كنار ما باشد. علاوه بر دلايل سياسي، آخر او از «نياكان» سياسي و ايدئولوژيك خودمان در دهه40 بود و مجاهدين از سال42 به بعد از او جدا شدند. جداً دوست داشتم كه «راه طيناشده» عمر خود را دور از خميني و رژيمش، جداي از خميني و رژيمش و بدناميهاي آن بگذراند. جداً خواهان عاقبت به خيرشدن و موضعگيريها و طنز جانانه او عليه خميني و رژيمش بودم. تقريباً تمام كتابهاي او را خوانده بودم. وقتي در زندان شاه بود جزوه يي نوشت با عنوان «اسلام مكتب مولد و مبارز» كه اوج سياسي او بود. در تاريخ معاصر ايران نخستين پرچمدار و روشنفكري است كه رابطه علم و اسلام را دوباره كشف نمود، و بههمين دليل نيز مدتها ملعون و منفور بسياري از حوزهنشينان واقع شد. هرچند كه هيچگاه از علوم طبيعي فراتر نرفت و به علوم اجتماعي كه رسالت اخص مجاهدين بود، راه نبرد. اما در هرحال همچنانكه قبلاً هم نوشته و گفتهام، افتخار پيشگامي او از نظر ما چيز كمي نبود و از اين لحاظ به او مديون بوديم. در سالهاي 46 تا50 در سازمان مجاهدين كتاب «راه طيشده» او را ـ كه در سال1327 نوشته بود ـ به استثناي قسمت اجتماعياش ميخوانديم و سه دور سؤال و جواب داشت. من پاراگراف دوم صفحه 96 «راه طي شده» را دهها و دهها بار ضمن بحثهاي ايدئولوژيك خوانده بودم و تقريباً حفظ بودم. زير نظر حنيف بنيانگذار آن سه دور سؤال و جواب را كه آن زمان هم مرحله يك و دو و سه ميگفتيم، خودم نوشته بودم و وقتي كه حنيف شهيد به بازرگان ـ پس از آزادي بازرگان از زندان ـ نشان داده بود، خودش هم تعجب كرده بود كه چه كارهايي بر روي كتابش صورت گرفته است. بعد كه ما از زندان آزاد شديم، و او در خانه رضاييهاي شهيد به ديدنمان آمد، با يكديگر به اتاق خصوصي رفتيم. من بعدها فهميدم كه او براي تشكيل دولتش در حال تست من بوده است. پرسيد حالا كه ديگر رژيم شاه نيست و مخفيكاري نداريد، به من بگوييد كه سؤال و جوابهاي راه طيشده را در سازمان چه كسي نوشته بود؟ گفتم: من كه الان در خدمتتان هستم… بعد هم وقتي كه به مجموعه آثار و كتابهايش و مفاد آنها اشاره كردم تعجب كرد. با اين همه پس از عزل از نخستوزيري كه آخرين بار در مرداد59 به ديدنمان آمد و ميخواستيم شكايتهايمان از خميني را با او در ميان بگذاريم و درد دل كنيم، ماه رمضان و نزديك غروب بود. پرسيد، روزهايد؟ گفتم, بله. گفت تا افطار مينشينم. يك خرما بخوريد، افطار شما را ببينم بعد بروم… گفتم آقاي مهندس علتش چيست؟ گفت ميخواهم پيش امام و علما شهادت بدهم كه خودم ديدم كه روزه است و افطار كرد! به شوخي گفتم آقاي مهندس اگر اينطوري چيزي حل ميشود، ما هر روز در خدمتيم و روزه ميگيريم و شما موقع افطار ما را هر كجا خواستيد ببريد تا معاينه و چك كنند بعد افطار ميكنيم، تا ببينيم مشكل حل ميشود؟ و آيا مشكل در نماز و روزه و خدا و نبوت است؟!
وقتي در شهريور 1364 مهندس بازرگان به آلمان آمد من معطل نكردم. چون هيچ دسترسي به او نداشتيم، شخصاً خواهر مجاهدمان شهرزاد صدر را كه با مهندس بازرگان آشنايي ديرينه خانوادگي داشتند توجيه كردم و نامه را بهدست او سپردم تا به آلمان برود و هرطور شده مهندس را پيدا كند و آن را همراه با يك نسخه از ليست شهيدان، از جانب من به او تقديم كند. اين كار انجام شد، اما دريغ و افسوس كه 3روز بعد از دريافت نامه از آلمان به تهران بازگشت. نامه را عيناً از روي نشريه مجاهد به تاريخ 18مهر1364 ميخوانم:
✍️«بسم الرحمن الرحيم
25/شهريور/64
آقاي مهندس بازرگان،
فهرست شهدا را ملاحظه كرديد؟ آيا شراكت در چنين رژيم ضدبشري و خونآشامي كافي نيست؟ فكر ميكنم به خوبي ميدانيد كه خميني دجال از قبل شراكت امثال شما و اينكه هنوز هم حاضر به بريدن از رژيم او نيستيد، تا كجا در ادامه كشتار و جنايت دست بازتر پيدا ميكند. آيا آن همه سخنگفتن از “اسلام“ و داعيه “آزادي“ همين است؟ راستي چرا خميني كه اين همه شكنجه و اعدام ميكند در مقابل شماـ حتي براي همين سفرتان به خارجه ـ منعطف است؟ براي آخرين بار از موضع نصيحت و خيرخواهي به شما ميگويم و از شما ميخواهم كه بياييد و در اين سن و سال به حكم “اختيار“ وجه مثبت و مردمي و تكاملي “ذره بيانتها“ي وجود خود را نيز به اثبات رسانده و بخش “طي ناشدهي راه“ عمر را با نام نيك و دوري كاملالعيار از ننگ رژيم خميني به سر بريد…
مشخصاً پيشنهاد ميكنم ديگر به نزد خميني و تحت سلطه ننگين او برنگرديد. سياست تبعيد و مهاجرت پيش بگيريد. همه وسايل را هم بدون كمترين چشم داشت سياسي برايتان شخصاً تضمين ميكنم. به ياد داشته باشيد كه اگر تا ديروز ميتوانستيد عذر و بهانه يي نزد خلق و خالق داشته باشيد كه تحت شرايط خفقان و به واسطه كهولت سن درمانده و معذور بوده ايد، حال كه به خارجه آمدهايد ديگر هيچ عذر و بهانه يي از شما پذيرفته نخواهد بود. به خصوص كه من از سوي مجاهدين و به ويژه از سوي خانواده شهدا اعلام ميكنم كه اگر نزد خميني و تحت حاكميت او برنگرديد و باز هم با حضور در درون رژيم او ـ كه صدبار تبهكارتر از رژيم شاه است ـ دست او را بر جان و مال و نواميس ما و ساير خلق الله بازتر نسازيد؛ حفظ حرمت و تأمين معيشت جنابعالي و هر تعداد از همراهـانتان علي الـدوام برعهده ما خواهد بود.
آقاي مهندس بازرگان
يادتان هست كه بيست سال پيش مجاهدين از شما جدا شدند. ما بدخواه كسي نيستيم و به حكم خدا و قرآن به وظيفه تاريخي خود كه قيام به عدل و قسط و احراز آزادي و حاكميت ملي است قيام كردهايم. يك نكته آخرين را هم ميگويم و درميگذرم و ديدار را به قيامت احالت ميدهم. نكته كه حقاً همانا “شرط بلاغ“ است، اين است:
فرصت بيرون آمدن جغرافيايي از زير علم خميني هر روز فراهم نميشود؛ هيهات كه يك روز افسوس نخوريد كه چرا امروز فرصت گريز از ظلمات خميني را از دست داديد.
والسلام علي من اتبع الهدي
با ايقان به سرنگوني تام و تمام رژيم ضدبشري خميني و تمامي دارودسته هاي ضد مردمي رژيمش و با ايمان به پيروزي مردم و مقاومت ايران و استقرار صلح و آزادي و حاكميت مردمي و استقلال ملي
مسعود رجوي
25/شهريور/1364»

🔸سرنوشت
سالها بعد وقتي كه بازرگان از «حيات خفيف و خائنانه» در ايران تحت سلطه رژيم خميني نوشت، بسيار حسرت خوردم و خميني را هزار بار لعنت كردم كه مانند شيطان مجسم، چگونه كسي مانند بازرگان را هم به بازي گرفت و به اين نقطه رساند.
آخرين كتاب بازرگان كه همزمان با درگذشت او در ديماه 1373 منتشر شده، اما بعد از آن اجازه انتشار نيافت، برگرفته از سخنراني او در عيد مبعث سال 1371 است. حكومت آخوندي و عملكرد رژيم ولايتفقيه آنچنان او را منزجر و در عينحال در هم فشرده و درب و داغان كرده است كه پس از ساليان دراز صحبت از رسالت انبيا كه طبق نص صريح قرآن براي «اقامه قسط» و سرنگوني ستمگران و بازكردن زنجيرها بوده، حرفهاي قبلي خود را هم نفي كرده است. مثلاً
ميگويد:
«موسي مانند ابراهيم كاري به امپراتوري و قصد سرنگوني فرعون را نداشته».
«حضرت عيسي كاري به مسائل دنيايي و امپراتوري قيصر وكسري نداشته، صرفا به امور اخلاقي و معنوي يا نوعدوستي ميپرداخت».
«سيدالشهدا حسين بن علي امامي است كه قيام و نهضت و شهادت او را غالباً … به منظور سرنگونكردن يزيد و تأسيس حكومت حق و هدايت و عدالت اسلامي… ميدانند. در حالي كه اولين حرف و حركت امام حسين… امتناع از بيعت با وليعهدي يزيد بود».
«پيغمبران… عمل و رسالتشان در دو چيز خلاصه ميشود: انقلاب عظيم فراگير عليه خودمحوري انسانها، براي سوقدادن آنها به سوي آفريدگار جهانها و… اعلام دنياي آينده جاودان بينهايت بزرگتر از دنياي فعلي».
باز هم بايد گفت: اي دو صد لعنت بر خميني و خامنهاي باد.
بايد گفت: تبت يدا خميني… و مرگ بر اصل ولايت فقيه

@Strategy_gh
🔸نامه مسعود رجوی به مهندس بازرگان

@Strategy_gh
🔸نامه مسعود رجوی به مهندس بازرگان

@Strategy_gh
Audio
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
فایل صوتی:
🔉آخرين فرصت
🔸نامه مسعود رجوی به مهندس بازرگان



@Strategy_gh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️

🔹فصل ششم
🔸تعریف قیام و انقلاب
«شرایط ذهنی ، شرایط عینی»

@Strategy_gh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️

🔸خميني و مجاهدين
هركدام با انقلاب ضدسلطنتي چه كردند؟

@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️


🔹فصل ششم
🔸تعریف قیام و انقلاب
«شرایط ذهنی ، شرایط عینی»
«قيام» را خروج جمعي توده مردم براي انهدام دستگاههاي حاكميت در شرايطي كه ديگر حاضر به تحمل ظلم و ستم نيستند، تعريف مي‌كنند. خصوصيت ويژه قيام حالت شورش و عصيان است. در اين حالت توده‌ها حداكثر تفوق روحي را با حداكثر تهور و آمادگي در هم مي‌آميزند. براي دادن همه‌گونه قرباني، بدون هراس از مرگ آماده‌اند و تا از بين‌بردن شبكه پليسي و نظامي دشمن از پا نمي‌نشينند. طبق تجربه‌هاي تاريخي، قيامهاي توده‌يي در قله و نوك پيكان خود با شعار «مرگ يا پيروزي» به حسابرسي بلاواسطه از جنايتكاران و عناصر خائن روي مي‌آورند. اگر شرايط عيني براي انقلاب مهيا باشد، قيام مي‌تواند بسته به هدفها و ماهيت دستگاه و عنصر رهبري‌كننده‌اش به انقلاب اجتماعي بالغ شود. هم‌چنان‌كه مي‌تواند، در يك مسير خود‌به‌خودي شيب نزولي طي كند يا حتي مهار و سركوب و خاموش شود. هر قيامي الزاماً استمرار ندارد و الزاماً به انقلاب منجر نمي‌‌شود، اما هر انقلاب واقعي، قيام يا سلسله‌يي از قيامها را در خود دارد.
- «انقلاب» به‌طور خيلي خلاصه «دگرگوني جهش‌وار و تكاملي جامعه از طريق سقوط طبقه حاكم و انهدام نهادها و روابط مربوط به آن توسط توده‌هاي مردم» تعريف مي‌‌شود. حكومت‌كننده ديگر نمي‌تواند مثل سابق حكومت كند، طلسم حاكميت درهم‌شكسته و با انحلال و ريزش و گسستگي شتابان مواجه است. از طرف ديگر تنگدستي و نارضايتي و بدبختيهاي جامعه به آن‌جا رسيده است كه ديگر تحمل‌پذير نيست و حكومت‌شوندگان براي تغييرات بنيادين به ميدان مي‌آيند. اين‌جاست كه حداكثر پيوستگي در صفوف مردم ايجاد مي‌‌شود و پيشروترين قشرها و طبقات مردم در صف مقدم قرار مي‌گيرند.
وقتي چنين شرايطي آماده باشد ما با يك وضعيت عيني انقلابي رو‌به‌رو هستيم كه خصوصيت ويژه آن، بحرانهاي فراگير و پايان‌ناپذير در هيأت حاكمه است.
اما از اين پس، ديگر همه‌چيز بسته به عامل ذهني، يعني عنصر هدايت‌كننده و دستگاه و تشكيلات رهبري‌كننده است كه سيل خروشان را چگونه و به كجا مي‌برد؟ اين‌جا ديگر سؤال اين است كه راننده كيست و به‌كجا مي‌برد؟ سمت‌گيري او به كدام جانب است؟
بلادرنگ بايد توجه بدهم كه منظور از عنصر جهت‌ياب و هدايت‌كننده و دستگاه و تشكيلات رهبري‌كننده، اسم و نام نيست، بلكه راه و رسم است. صورت ظاهر نيست، بلكه خط مشي عملي و واقعي است.
به‌عنوان مثال: ما با عبا و عمامه و شخص خميني، دعوا نداشتيم. دعواي ما با خط ارتجاعي حاكميت آخوند زير عنوان «ولايت فقيه»، به جاي حاكميت مردم است.
با كت و كلاه و كراوات شاه و فرد او هم دعوا نداشتيم، دعواي ما با خط ديكتاتوري و وابستگي بود.
حالا هم كه به بحث قيام اشتغال داريم، با هيچ‌كس در داخل يا خارج رژيم ولايت‌فقيه، دعوايمان فردي و شخصي و شكلي و ظاهري نيست.
صورت مسأله اين است كه كدام عنصر و خط مشي هدايت‌كننده مي‌تواند، شر رژيم ولايت‌فقيه را از سر مردم ايران كم كند.
هم‌چنان‌كه در بحثهاي قبلي گفتيم، سرنگوني ديكتاتوري ولايت‌فقيه، اصول خود را دارد. از يك‌طرف بايد مشي و روش لازم براي اين كار را دريافت كه همان استراتژي و تاكتيكي است كه بايد متناسب و مبتني بر قانونمنديهاي اين رژيم باشد و خصايص ويژه رژيم ولايت‌فقيه و «رابطه»هاي ضروري ناشي از ماهيت آن را در نظر بگيرد. از طرف ديگر مشروط به وحدت و همبستگي نيروها و ارائه آلترناتيو دموكراتيك است.
اما قبل از اين‌كه استراتژي سرنگوني را موضوع بحث و سؤال و جواب قرار بدهيم من مي‌خواهم روشن كنم و با صراحت بگويم كه اگر موسوي و امثال او بتوانند قيام را به‌جانب سرنگوني اين رژيم يا اصلاح آن هدايت كنند، كه لازمه‌اش با همان شاخصهايي كه در مورد اصلاح‌طلبان واقعي گفتيم نفي ولايت‌فقيه است، البته كه بايد هژموني و رهبري سياسي آنها را با حفظ مواضع و نقطه‌نظرهاي خودمان بپذيريم. اين وظيفه ماست و از آن به هيچ وجه رويگردان نيستيم و خجالت هم نمي‌كشيم و با صداي بلند هم مي‌گوييم.
آن چه خجالت دارد اين است كه آنها اهل اين كار نباشند و ما با دنباله‌روي از «موسويان» و هركس كه به ولايت‌فقيه پايبند است، خاك در چشم قيام و قيام‌آفرينان بپاشيم و قيام، سرد و بي‌روح و خاموش شود.
در زمان شاه هم، خجالت از آن اپورتونيستهايي بود كه در يك مقطع، مجاهدين را با چپ نماييهاي ميان تهي به‌سود خميني متلاشي كردند والا تا سال54، همين رفسنجاني، مي‌گفت: خميني بدون مجاهدين آب هم نمي‌تواند بخورد!

@Strategy_gh