✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹اصل وحدت و همبستگي نيروها عليه استبداد مذهبي
✅اگر كسي واقعاً ميخواهد ديكتاتوري ولايتفقيه در كار نباشد و سرنگون شود. اين امر هم لابد اصولي دارد كه بايد آن را كشف كند. اصولي كه دلبخواه من و شما نيست.
از يكطرف بايد مشي و روش ضروري و لازم و قانونمند براي اين كار را دريابد كه همان استراتژي و تاكتيك است. بهشرط اينكه قانونمند و بر اساس خصايص و كاركردها و روابط ضروري ناشي از ماهيت نظام ولايتفقيه باشد كه در اين مورد بعداً بحث خواهيم كرد.
از طرف ديگر كسي كه واقعاً ميخواهد ديكتاتوري ديني در كار نباشد بايد ديد كه خودش با ساير نيروها، چه رابطهيي برقرار ميكند (اعم از مثبت يا منفي) و چه تنظيمهايي را كافي و وافي به مقصود ميبيند. اينجاست كه به اصل وحدت و همبستگي نيروها عليه رژيم ولايتفقيه ميرسيم. در حاليكه رژيم ميخواهد اين نيروها متفرق باشند، با يكديگر سرشاخ شوند و يكديگر را نفي كنند تا خودش اثبات شود، بهعكس، اصل وحدت و همبستگي نيروها ايجاب ميكند كه نيروهاي جبهه خلق با هم يكي شده و عليه رژيم يكديگر را تقويت كنند تا اين رژيم نفي شود.
حالا به من بگوييد، چگونه ميتوان فرد يا گروهي را تصور كرد كه ميخواهد اين رژيم نباشد، آزادي و دموكراسي ميخواهد، اما در عينحال، با اشرف و مجاهدانش يا با شوراي ملي مقاومت ايران خصومت و عناد ميورزد و آنها را به سود رژيم تخطئه و تضعيف ميكند و بهدرجهيي از درجات، سركوب و كشتار و محاصره آنها را، خواه و ناخواه، موجه مينمايد و بهلحاظ سياسي راه را براي رژيم هموار ميكند. آن هم در شرايطي كه ميبيند از سراسر جهان چه از بابت انساني و حقوقي و چه از بابت سياسي به حمايت از اشرف و اشرفيان برخاستهاند.
اينجا ديگر دست رو ميشود و در فقدان اين «رابطه» ضروري، معلوم ميشود كه طرف مربوطه سوداي ديگري در سر دارد والا حتي اگر با سرتاپاي مجاهدين و مقاومت ايران هم مخالف ميبود و هزار و يك انتقاد هم ميداشت، دستكم تا وقتيكه آنها در حال جنگ با استبداد مذهبي هستند، عدم خصومت و عدم تعرض پيشه مينمود و براي نابودي اشرف، گلو پاره و قلم فرسوده نميكرد.
آخر مگر نه اين است كه مجاهدين خلق هر ايرادي هم كه داشتهباشند، در برابر يكي از وحشيانهترين سركوبيهاي تاريخ بشري، عظيمترين و شكوهمندترين مقاومت سازمانيافته تمامي طول تاريخ ايران را عرضه كرده و در برابر استبداد ديني ايستادهاند.
آخر مگر نه اين است كه شوراي ملي مقاومت ايران، هر ايرادي هم كه داشته باشد، نزديك به 29سال است كه تنها جايگزين و آلترناتيو جدي را در برابر رژيم ولايتفقيه عرضه و حفظ و نگاهباني كرده است؟
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹اصل وحدت و همبستگي نيروها عليه استبداد مذهبي
✅اگر كسي واقعاً ميخواهد ديكتاتوري ولايتفقيه در كار نباشد و سرنگون شود. اين امر هم لابد اصولي دارد كه بايد آن را كشف كند. اصولي كه دلبخواه من و شما نيست.
از يكطرف بايد مشي و روش ضروري و لازم و قانونمند براي اين كار را دريابد كه همان استراتژي و تاكتيك است. بهشرط اينكه قانونمند و بر اساس خصايص و كاركردها و روابط ضروري ناشي از ماهيت نظام ولايتفقيه باشد كه در اين مورد بعداً بحث خواهيم كرد.
از طرف ديگر كسي كه واقعاً ميخواهد ديكتاتوري ديني در كار نباشد بايد ديد كه خودش با ساير نيروها، چه رابطهيي برقرار ميكند (اعم از مثبت يا منفي) و چه تنظيمهايي را كافي و وافي به مقصود ميبيند. اينجاست كه به اصل وحدت و همبستگي نيروها عليه رژيم ولايتفقيه ميرسيم. در حاليكه رژيم ميخواهد اين نيروها متفرق باشند، با يكديگر سرشاخ شوند و يكديگر را نفي كنند تا خودش اثبات شود، بهعكس، اصل وحدت و همبستگي نيروها ايجاب ميكند كه نيروهاي جبهه خلق با هم يكي شده و عليه رژيم يكديگر را تقويت كنند تا اين رژيم نفي شود.
حالا به من بگوييد، چگونه ميتوان فرد يا گروهي را تصور كرد كه ميخواهد اين رژيم نباشد، آزادي و دموكراسي ميخواهد، اما در عينحال، با اشرف و مجاهدانش يا با شوراي ملي مقاومت ايران خصومت و عناد ميورزد و آنها را به سود رژيم تخطئه و تضعيف ميكند و بهدرجهيي از درجات، سركوب و كشتار و محاصره آنها را، خواه و ناخواه، موجه مينمايد و بهلحاظ سياسي راه را براي رژيم هموار ميكند. آن هم در شرايطي كه ميبيند از سراسر جهان چه از بابت انساني و حقوقي و چه از بابت سياسي به حمايت از اشرف و اشرفيان برخاستهاند.
اينجا ديگر دست رو ميشود و در فقدان اين «رابطه» ضروري، معلوم ميشود كه طرف مربوطه سوداي ديگري در سر دارد والا حتي اگر با سرتاپاي مجاهدين و مقاومت ايران هم مخالف ميبود و هزار و يك انتقاد هم ميداشت، دستكم تا وقتيكه آنها در حال جنگ با استبداد مذهبي هستند، عدم خصومت و عدم تعرض پيشه مينمود و براي نابودي اشرف، گلو پاره و قلم فرسوده نميكرد.
آخر مگر نه اين است كه مجاهدين خلق هر ايرادي هم كه داشتهباشند، در برابر يكي از وحشيانهترين سركوبيهاي تاريخ بشري، عظيمترين و شكوهمندترين مقاومت سازمانيافته تمامي طول تاريخ ايران را عرضه كرده و در برابر استبداد ديني ايستادهاند.
آخر مگر نه اين است كه شوراي ملي مقاومت ايران، هر ايرادي هم كه داشته باشد، نزديك به 29سال است كه تنها جايگزين و آلترناتيو جدي را در برابر رژيم ولايتفقيه عرضه و حفظ و نگاهباني كرده است؟
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹ارائه جايگزين،
🔸مرحله عالي تكامل وحدت و همبستگي نيروها
✅بحث ما فعلاً در مراحل اوليه بود. اما اگر به تكامل وحدت و همبستگي نيروها بينديشيم، سرانجام شما بايد بهجاي آنچه ميخواهيد نفي و سرنگون كنيد، مابهازاي آن را اثبات و سرپا كنيد. در ديالكتيك سياسي و اجتماعي هم تز و آنتيتز يعني اثبات و نفي لازم و ملزوم يكديگر هستند.
در انقلاب ضدسلطنتي مردم ميدانستند كه چه نميخواهند اما بهوضوح روشن نبود كه چه ميخواهند. در اثر سركوبگري شاه و از دورخارج شدن نيروهاي اصلاحطلب ملي يا رفرميست بهدنبال «انقلاب سفيد» و يكپايهشدن رژيم شاه از يك رژيم بورژواـملاك به يك رژيم يكدست سرمايهداري وابسته، در اثر سركوب و سربريدن نيروهاي انقلابي و بهخصوص در اثر متلاشيشدن سازمان مجاهدين خلق ايران بهخاطر كودتاي اپورتونيستي(در سال1354)، سرانجام خميني خلاء را پركرد كه بحث جداگانهيي است. در يك كلام ارتجاع رهبري انقلاب را ربود و بعد حق حاكميت مردم را به ولايتفقيه يعني حاكميت آخوندهاي فوق ارتجاعي همجنس خودش، تبديل كرد.
حالا 31سال گذشته و مردم بايد اين بار بدانند كه چه ميخواهند؟ منظورم فرد يا شخص نيست. منظورم جايگزين مشخص با برنامه مشخص است بهشرط اينكه انشانويسي و لفاظي نباشد.
ما شوراي ملي مقاومت ايران را پيشنهاد كردهايم و نزديك به 29سال است كه با همسنگران شورايي، با همه مشكلات و ورود و خروجهايش، با تلاشي فوق سنگين، محكم به آن چسبيدهايم و حفاظت و نگهباني از آن را در سختترين ساليان، تماماً مرهون و مديون مريم در جايگاه رئيسجمهور منتخب همين شورا براي دوران انتقال حاكميت به مردم ايران هستيم. ضرورت جايگزين سياسي، علاوه بر نفي و اثباتي كه گفتم، در اين است كه شهيدان و رزمندگان و فعالان اين مقاومت بدانند كه براي چهچيز و كدام جايگزين و كدام برنامه و چه هدفهايي مبارزه و مجاهدت ميكنند.
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹ارائه جايگزين،
🔸مرحله عالي تكامل وحدت و همبستگي نيروها
✅بحث ما فعلاً در مراحل اوليه بود. اما اگر به تكامل وحدت و همبستگي نيروها بينديشيم، سرانجام شما بايد بهجاي آنچه ميخواهيد نفي و سرنگون كنيد، مابهازاي آن را اثبات و سرپا كنيد. در ديالكتيك سياسي و اجتماعي هم تز و آنتيتز يعني اثبات و نفي لازم و ملزوم يكديگر هستند.
در انقلاب ضدسلطنتي مردم ميدانستند كه چه نميخواهند اما بهوضوح روشن نبود كه چه ميخواهند. در اثر سركوبگري شاه و از دورخارج شدن نيروهاي اصلاحطلب ملي يا رفرميست بهدنبال «انقلاب سفيد» و يكپايهشدن رژيم شاه از يك رژيم بورژواـملاك به يك رژيم يكدست سرمايهداري وابسته، در اثر سركوب و سربريدن نيروهاي انقلابي و بهخصوص در اثر متلاشيشدن سازمان مجاهدين خلق ايران بهخاطر كودتاي اپورتونيستي(در سال1354)، سرانجام خميني خلاء را پركرد كه بحث جداگانهيي است. در يك كلام ارتجاع رهبري انقلاب را ربود و بعد حق حاكميت مردم را به ولايتفقيه يعني حاكميت آخوندهاي فوق ارتجاعي همجنس خودش، تبديل كرد.
حالا 31سال گذشته و مردم بايد اين بار بدانند كه چه ميخواهند؟ منظورم فرد يا شخص نيست. منظورم جايگزين مشخص با برنامه مشخص است بهشرط اينكه انشانويسي و لفاظي نباشد.
ما شوراي ملي مقاومت ايران را پيشنهاد كردهايم و نزديك به 29سال است كه با همسنگران شورايي، با همه مشكلات و ورود و خروجهايش، با تلاشي فوق سنگين، محكم به آن چسبيدهايم و حفاظت و نگهباني از آن را در سختترين ساليان، تماماً مرهون و مديون مريم در جايگاه رئيسجمهور منتخب همين شورا براي دوران انتقال حاكميت به مردم ايران هستيم. ضرورت جايگزين سياسي، علاوه بر نفي و اثباتي كه گفتم، در اين است كه شهيدان و رزمندگان و فعالان اين مقاومت بدانند كه براي چهچيز و كدام جايگزين و كدام برنامه و چه هدفهايي مبارزه و مجاهدت ميكنند.
@Strategy_gh
Audio
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
فایل صوتی:
🔉 ارائه جايگزين،
🔸مرحله عالي تكامل وحدت و همبستگي نيروها
@Strategy_gh
فایل صوتی:
🔉 ارائه جايگزين،
🔸مرحله عالي تكامل وحدت و همبستگي نيروها
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹فصل پنجم : معیار تشخیص اصلاح طلب واقعی چیست؟
✅در بيانيه شورا در فروردين سال1378 در مورد معيار تشخيص استحاله طلبان قلابي از اصلاح طلبان واقعي ديديم كه «بنا بر همه تجارب جهاني، رفرم و اصلاح واقعي در هماهنگي با اپوزيسيون انقلابي و با تكيه به اين نيرو صورت ميگيرد. رفرميست واقعي، در مبارزه عليه استبداد مذهبي، با شوراي ملي مقاومت همسوست. وگرنه ادعاي اصلاح طلبي، گشايش يا طلب «جامعه مدني» حرفي پوچ و ادعايي ميانتهي خواهد بود» .
حالا ميخواهم به موازات بحث اشرف و مجاهدين و تنظيم رژيم و ضدرژيم با آنها، يك نمونه از نحوه برخورد مهندس بازرگان با مجاهدين را بگويم. اما مقايسه بين بازرگان و موسوي را به عهده خودتان ميگذارم:
با وجود اينكه در سال57 و 58، ما همه اختلافهايمان را با بازرگان علناً ميگفتيم و مينوشتيم، با وجود اينكه او بعد از عزل از نخست وزيري، بسيار تحت فشار خميني بود، در عين حال در دور دوم انتخابات مجلس به صراحت از من حمايت كرد و براي خودش دردسر زيادي هم خريد.
قبل از اينكه موضوع را شرح بدهم، بايد اين نكته را خاطرنشان كنم كه وقتي بازرگان روي كار آمد، در همان اسفند57 من به طور علني، انتقادهاي صريح و جدي را عليه سياستهاي دولت او عنوان كردم كه روز بعد تيتر اول مطبوعات آن زمان هم شد. چندي بعد كه با او در دفتر نخست وزيري ديدار داشتم، گله گزاري كرد كه چرا اينقدر تند به دولت من حمله كرديد؟ برايش شرح دادم ما كه مواضع خودمان را گفتيم، اما اگر شما عنايت ميكرديد از قضا به بهترين صورت ميتوانستيد، از حمله و انتقادي كه از موضع چپ به دولت تان كردم، در برابر «علما» به رهبرداري كنيد. بعد هم مثال مصدق و هندرسون و هريمن را زدم كه وقتي از آمريكا آمدند و او را براي گرفتن امتياز نفت تحت فشار گذاشتند، موضعگيريهاي جناح چپ جبهه ملي و از جمله سرمقاله هاي دكتر فاطمي در باختر امروز را جلو آنها گذاشت، تا زياده خواهي آنها را مهار كند…
وقتي اين مثال را براي بازرگان زدم، به فكر فرورفت و بعد از چند لحظه گفت، درست ميگوييد ولي كاش قبلش اين را به من گفته بوديد…
حالا برميگردم به دور اول و دوم نخستين انتخابات مجلس شوراي ملي در زمان خميني و مواضع بازرگان:
در دور اول انتخابات مجلس شوراي ملي، بازرگان و نهضت آزادي گروه انتخاباتي خودشان را داشتند و تعدادي از آنها هم در همان دور اول وارد مجلس شدند. خميني در حد مجلس (و نه دولت) ميخواست آنها را داشته باشد.
حدس ميزنم كه بازرگان در دور اول يقين داشت كه ما هم وارد مجلس خواهيم شد و در آنجا ميتواند همان جبهه مورد نظرش را(كه قبلاً گفتم) با شراكت ما تشكيل بدهد. سرمقاله هاي آن روزگار حزب خميني(جمهوري اسلامي) را اگر ببينيد با وحشت و نگراني بسيار اين ارزيابي را ارائه ميدادند كه بين 80تا120 كرسي مجلس را ممكن است مجاهدين ببرند. نميدانستند كه خميني شخصاً نخواهد گذاشت، حتي پاي يك مجاهد هم به مجلس برسد! اما بازرگان وقتي كه ديد در دور اول، مجاهدين عمدتاً حذف شدند و چند ده نفر هم مثل خود من به دور دوم رفتند، بايد شوكه شده باشد. چون خوب ميفهميد كه حضور مجاهدين در مجلس شوراي ملي دست كم وزنه تعادلي براي افسارزدن به نفرات خميني خواهد بود. از طرف ديگر حمايتهاي اجتماعي و سياسي از مجاهدين براي اينكه لااقل چند نفر از آنها به مجلس راه پيدا كنند خيلي بالا گرفته بود.
در روز 16ارديبهشت59 چند روز مانده به دور دوم انتخابات، در حاليكه خميني در اين فاصله دانشگاهها را تحت عنوان «انقلاب فرهنگي» سركوب كرده و بسته بود، بازرگان با اعلام حمايت علني از من همه را غافلگير كرد:
«بسمه تعالي
خواهران و برادران همشهري تهران و حومه. در اين موقع كه ملت شرافتمند و قهرمان عزيز براي دور دوم انتخابات به پاي صندوقها ميروند، براي تامين وحدت و حقوق گروههاي اقليت اميدواريم آقاي “مسعود رجوي“ كه معرف جناح پرشوري از جوانان با ايمان ميباشد نيز به مجلس راه يافته، موفق به همكاري صادقانه با گروههاي با حسن نيت و در خدمت به خدا و خلق بشود.
16/2/1359 – مهدي بازرگان»
به اين ترتيب، در صحنه سياسي چيزي ورق خورد و با حمايت بازرگان از كانديداي مجاهدين، خميني و حزبش در قبال مجاهدين در انزواي كامل قرار گرفتند چون اغلب جريانات و گروههاي سياسي، به طور يكدست از ما حمايت كرده بودند و بازرگان آخرين و مهمترين وزنهيي بود كه در اين رابطه وارد شد و آرايش سياسي ما را در برابر خميني كامل كرد.
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹فصل پنجم : معیار تشخیص اصلاح طلب واقعی چیست؟
✅در بيانيه شورا در فروردين سال1378 در مورد معيار تشخيص استحاله طلبان قلابي از اصلاح طلبان واقعي ديديم كه «بنا بر همه تجارب جهاني، رفرم و اصلاح واقعي در هماهنگي با اپوزيسيون انقلابي و با تكيه به اين نيرو صورت ميگيرد. رفرميست واقعي، در مبارزه عليه استبداد مذهبي، با شوراي ملي مقاومت همسوست. وگرنه ادعاي اصلاح طلبي، گشايش يا طلب «جامعه مدني» حرفي پوچ و ادعايي ميانتهي خواهد بود» .
حالا ميخواهم به موازات بحث اشرف و مجاهدين و تنظيم رژيم و ضدرژيم با آنها، يك نمونه از نحوه برخورد مهندس بازرگان با مجاهدين را بگويم. اما مقايسه بين بازرگان و موسوي را به عهده خودتان ميگذارم:
با وجود اينكه در سال57 و 58، ما همه اختلافهايمان را با بازرگان علناً ميگفتيم و مينوشتيم، با وجود اينكه او بعد از عزل از نخست وزيري، بسيار تحت فشار خميني بود، در عين حال در دور دوم انتخابات مجلس به صراحت از من حمايت كرد و براي خودش دردسر زيادي هم خريد.
قبل از اينكه موضوع را شرح بدهم، بايد اين نكته را خاطرنشان كنم كه وقتي بازرگان روي كار آمد، در همان اسفند57 من به طور علني، انتقادهاي صريح و جدي را عليه سياستهاي دولت او عنوان كردم كه روز بعد تيتر اول مطبوعات آن زمان هم شد. چندي بعد كه با او در دفتر نخست وزيري ديدار داشتم، گله گزاري كرد كه چرا اينقدر تند به دولت من حمله كرديد؟ برايش شرح دادم ما كه مواضع خودمان را گفتيم، اما اگر شما عنايت ميكرديد از قضا به بهترين صورت ميتوانستيد، از حمله و انتقادي كه از موضع چپ به دولت تان كردم، در برابر «علما» به رهبرداري كنيد. بعد هم مثال مصدق و هندرسون و هريمن را زدم كه وقتي از آمريكا آمدند و او را براي گرفتن امتياز نفت تحت فشار گذاشتند، موضعگيريهاي جناح چپ جبهه ملي و از جمله سرمقاله هاي دكتر فاطمي در باختر امروز را جلو آنها گذاشت، تا زياده خواهي آنها را مهار كند…
وقتي اين مثال را براي بازرگان زدم، به فكر فرورفت و بعد از چند لحظه گفت، درست ميگوييد ولي كاش قبلش اين را به من گفته بوديد…
حالا برميگردم به دور اول و دوم نخستين انتخابات مجلس شوراي ملي در زمان خميني و مواضع بازرگان:
در دور اول انتخابات مجلس شوراي ملي، بازرگان و نهضت آزادي گروه انتخاباتي خودشان را داشتند و تعدادي از آنها هم در همان دور اول وارد مجلس شدند. خميني در حد مجلس (و نه دولت) ميخواست آنها را داشته باشد.
حدس ميزنم كه بازرگان در دور اول يقين داشت كه ما هم وارد مجلس خواهيم شد و در آنجا ميتواند همان جبهه مورد نظرش را(كه قبلاً گفتم) با شراكت ما تشكيل بدهد. سرمقاله هاي آن روزگار حزب خميني(جمهوري اسلامي) را اگر ببينيد با وحشت و نگراني بسيار اين ارزيابي را ارائه ميدادند كه بين 80تا120 كرسي مجلس را ممكن است مجاهدين ببرند. نميدانستند كه خميني شخصاً نخواهد گذاشت، حتي پاي يك مجاهد هم به مجلس برسد! اما بازرگان وقتي كه ديد در دور اول، مجاهدين عمدتاً حذف شدند و چند ده نفر هم مثل خود من به دور دوم رفتند، بايد شوكه شده باشد. چون خوب ميفهميد كه حضور مجاهدين در مجلس شوراي ملي دست كم وزنه تعادلي براي افسارزدن به نفرات خميني خواهد بود. از طرف ديگر حمايتهاي اجتماعي و سياسي از مجاهدين براي اينكه لااقل چند نفر از آنها به مجلس راه پيدا كنند خيلي بالا گرفته بود.
در روز 16ارديبهشت59 چند روز مانده به دور دوم انتخابات، در حاليكه خميني در اين فاصله دانشگاهها را تحت عنوان «انقلاب فرهنگي» سركوب كرده و بسته بود، بازرگان با اعلام حمايت علني از من همه را غافلگير كرد:
«بسمه تعالي
خواهران و برادران همشهري تهران و حومه. در اين موقع كه ملت شرافتمند و قهرمان عزيز براي دور دوم انتخابات به پاي صندوقها ميروند، براي تامين وحدت و حقوق گروههاي اقليت اميدواريم آقاي “مسعود رجوي“ كه معرف جناح پرشوري از جوانان با ايمان ميباشد نيز به مجلس راه يافته، موفق به همكاري صادقانه با گروههاي با حسن نيت و در خدمت به خدا و خلق بشود.
16/2/1359 – مهدي بازرگان»
به اين ترتيب، در صحنه سياسي چيزي ورق خورد و با حمايت بازرگان از كانديداي مجاهدين، خميني و حزبش در قبال مجاهدين در انزواي كامل قرار گرفتند چون اغلب جريانات و گروههاي سياسي، به طور يكدست از ما حمايت كرده بودند و بازرگان آخرين و مهمترين وزنهيي بود كه در اين رابطه وارد شد و آرايش سياسي ما را در برابر خميني كامل كرد.
اما اشتباه دردناك بازرگان كه به قول خودش از سنخ تندادن به «حيات خفيف و خائنانه» بود در سال1364 با كانديداتوري در انتخابات رياست جمهوري صورت گرفت. از پيش روشن بود كه خميني دوباره خامنه اي را به همين منصب خواهد گماشت و اصولاً روزگار اين قبيل مانورها سپري شده است. خميني از اوايل خرداد تا روز 7مرداد1364، به مدت دو ماه بازرگان را در جريان انتخابات رياست جمهوري رژيمش بازي داد. به اين وسيله هم بازرگان را در برابر مقاومت قرار داد تا به آن برچسب «تخريب و ترور» بزند، هم تنور انتخابات را گرم كند، هم دهان استحاله طلبان داخلي و بينالمللي را عليه ما آب بيندازد و هم صفوف ديگر نيروهاي اپوزيسيون را متزلزل كند. شوراي ملي مقاومت سفت و سخت ايستاد و در بيانيه11تير1364 خود اعلام كرد:
«نخستين نتيجه عيني، عملي و قابل لمس نامزدشدن بازرگان صرفنظر از بزك كردن اين نامزدي به انحاء مختلف، تائيد مشروعيت نظام ضدمردمي و ضدملي خميني در تماميت آن است كه خيانت به عالي ترين مصالح مردم ايران و آرمانهاي آزاديخواهانه طلبانه آنها محسوب ميشود».
همچنانكه شورا در بيانيه خود خاطرنشان كرده بود، بازرگان براي اينكه كانديداتوري او رد نشود و مقبول خميني واقع شود، با برچسب«تخريب و ترور»، از كيسه مقاومت ايران و رنج و خون بيكران مردم ايران، به خميني پرداخت كرد. اما در روز7مرداد1364 ناگهان شوراي نگهبان ارتجاع به دستور خميني بازرگان را حذف كرد. يعني نخست وزير دولت «امام زمان» را هم كه خود خميني به آن عنوان داده بود، داراي شرايط لازم، محسوب نكرد. ساعتي بعد من ضمن يك اطلاعيه از آقاي بازرگان خواستم كه:
«اميدوارم كه باندازه كافي درس گرفته باشند و به مردم بپيوندند و به جاي پشت كردن به مقاومت، به خميني پشت كنند. به جلادان و شكنجه گران او پشت كنند».
@Strategy_gh
«نخستين نتيجه عيني، عملي و قابل لمس نامزدشدن بازرگان صرفنظر از بزك كردن اين نامزدي به انحاء مختلف، تائيد مشروعيت نظام ضدمردمي و ضدملي خميني در تماميت آن است كه خيانت به عالي ترين مصالح مردم ايران و آرمانهاي آزاديخواهانه طلبانه آنها محسوب ميشود».
همچنانكه شورا در بيانيه خود خاطرنشان كرده بود، بازرگان براي اينكه كانديداتوري او رد نشود و مقبول خميني واقع شود، با برچسب«تخريب و ترور»، از كيسه مقاومت ايران و رنج و خون بيكران مردم ايران، به خميني پرداخت كرد. اما در روز7مرداد1364 ناگهان شوراي نگهبان ارتجاع به دستور خميني بازرگان را حذف كرد. يعني نخست وزير دولت «امام زمان» را هم كه خود خميني به آن عنوان داده بود، داراي شرايط لازم، محسوب نكرد. ساعتي بعد من ضمن يك اطلاعيه از آقاي بازرگان خواستم كه:
«اميدوارم كه باندازه كافي درس گرفته باشند و به مردم بپيوندند و به جاي پشت كردن به مقاومت، به خميني پشت كنند. به جلادان و شكنجه گران او پشت كنند».
@Strategy_gh
Forwarded from استراتژی قیام
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹آخرين فرصت
🔸نامه مسعود رجوی به مهندس بازرگان
✅يك ماه ونيم بعد، بازرگان به خارج كشور آمد. من فرصت را مغتنم شمردم. به دلايل متعدد بسيار دوست داشتم و علاقمند بودم كه ديگر به نزد خميني بازنگردد و در كنار ما باشد. علاوه بر دلايل سياسي، آخر او از «نياكان» سياسي و ايدئولوژيك خودمان در دهه40 بود و مجاهدين از سال42 به بعد از او جدا شدند. جداً دوست داشتم كه «راه طيناشده» عمر خود را دور از خميني و رژيمش، جداي از خميني و رژيمش و بدناميهاي آن بگذراند. جداً خواهان عاقبت به خيرشدن و موضعگيريها و طنز جانانه او عليه خميني و رژيمش بودم. تقريباً تمام كتابهاي او را خوانده بودم. وقتي در زندان شاه بود جزوه يي نوشت با عنوان «اسلام مكتب مولد و مبارز» كه اوج سياسي او بود. در تاريخ معاصر ايران نخستين پرچمدار و روشنفكري است كه رابطه علم و اسلام را دوباره كشف نمود، و بههمين دليل نيز مدتها ملعون و منفور بسياري از حوزهنشينان واقع شد. هرچند كه هيچگاه از علوم طبيعي فراتر نرفت و به علوم اجتماعي كه رسالت اخص مجاهدين بود، راه نبرد. اما در هرحال همچنانكه قبلاً هم نوشته و گفتهام، افتخار پيشگامي او از نظر ما چيز كمي نبود و از اين لحاظ به او مديون بوديم. در سالهاي 46 تا50 در سازمان مجاهدين كتاب «راه طيشده» او را ـ كه در سال1327 نوشته بود ـ به استثناي قسمت اجتماعياش ميخوانديم و سه دور سؤال و جواب داشت. من پاراگراف دوم صفحه 96 «راه طي شده» را دهها و دهها بار ضمن بحثهاي ايدئولوژيك خوانده بودم و تقريباً حفظ بودم. زير نظر حنيف بنيانگذار آن سه دور سؤال و جواب را كه آن زمان هم مرحله يك و دو و سه ميگفتيم، خودم نوشته بودم و وقتي كه حنيف شهيد به بازرگان ـ پس از آزادي بازرگان از زندان ـ نشان داده بود، خودش هم تعجب كرده بود كه چه كارهايي بر روي كتابش صورت گرفته است. بعد كه ما از زندان آزاد شديم، و او در خانه رضاييهاي شهيد به ديدنمان آمد، با يكديگر به اتاق خصوصي رفتيم. من بعدها فهميدم كه او براي تشكيل دولتش در حال تست من بوده است. پرسيد حالا كه ديگر رژيم شاه نيست و مخفيكاري نداريد، به من بگوييد كه سؤال و جوابهاي راه طيشده را در سازمان چه كسي نوشته بود؟ گفتم: من كه الان در خدمتتان هستم… بعد هم وقتي كه به مجموعه آثار و كتابهايش و مفاد آنها اشاره كردم تعجب كرد. با اين همه پس از عزل از نخستوزيري كه آخرين بار در مرداد59 به ديدنمان آمد و ميخواستيم شكايتهايمان از خميني را با او در ميان بگذاريم و درد دل كنيم، ماه رمضان و نزديك غروب بود. پرسيد، روزهايد؟ گفتم, بله. گفت تا افطار مينشينم. يك خرما بخوريد، افطار شما را ببينم بعد بروم… گفتم آقاي مهندس علتش چيست؟ گفت ميخواهم پيش امام و علما شهادت بدهم كه خودم ديدم كه روزه است و افطار كرد! به شوخي گفتم آقاي مهندس اگر اينطوري چيزي حل ميشود، ما هر روز در خدمتيم و روزه ميگيريم و شما موقع افطار ما را هر كجا خواستيد ببريد تا معاينه و چك كنند بعد افطار ميكنيم، تا ببينيم مشكل حل ميشود؟ و آيا مشكل در نماز و روزه و خدا و نبوت است؟!
وقتي در شهريور 1364 مهندس بازرگان به آلمان آمد من معطل نكردم. چون هيچ دسترسي به او نداشتيم، شخصاً خواهر مجاهدمان شهرزاد صدر را كه با مهندس بازرگان آشنايي ديرينه خانوادگي داشتند توجيه كردم و نامه را بهدست او سپردم تا به آلمان برود و هرطور شده مهندس را پيدا كند و آن را همراه با يك نسخه از ليست شهيدان، از جانب من به او تقديم كند. اين كار انجام شد، اما دريغ و افسوس كه 3روز بعد از دريافت نامه از آلمان به تهران بازگشت. نامه را عيناً از روي نشريه مجاهد به تاريخ 18مهر1364 ميخوانم:
✍️«بسم الرحمن الرحيم
25/شهريور/64
آقاي مهندس بازرگان،
فهرست شهدا را ملاحظه كرديد؟ آيا شراكت در چنين رژيم ضدبشري و خونآشامي كافي نيست؟ فكر ميكنم به خوبي ميدانيد كه خميني دجال از قبل شراكت امثال شما و اينكه هنوز هم حاضر به بريدن از رژيم او نيستيد، تا كجا در ادامه كشتار و جنايت دست بازتر پيدا ميكند. آيا آن همه سخنگفتن از “اسلام“ و داعيه “آزادي“ همين است؟ راستي چرا خميني كه اين همه شكنجه و اعدام ميكند در مقابل شماـ حتي براي همين سفرتان به خارجه ـ منعطف است؟ براي آخرين بار از موضع نصيحت و خيرخواهي به شما ميگويم و از شما ميخواهم كه بياييد و در اين سن و سال به حكم “اختيار“ وجه مثبت و مردمي و تكاملي “ذره بيانتها“ي وجود خود را نيز به اثبات رسانده و بخش “طي ناشدهي راه“ عمر را با نام نيك و دوري كاملالعيار از ننگ رژيم خميني به سر بريد…
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹آخرين فرصت
🔸نامه مسعود رجوی به مهندس بازرگان
✅يك ماه ونيم بعد، بازرگان به خارج كشور آمد. من فرصت را مغتنم شمردم. به دلايل متعدد بسيار دوست داشتم و علاقمند بودم كه ديگر به نزد خميني بازنگردد و در كنار ما باشد. علاوه بر دلايل سياسي، آخر او از «نياكان» سياسي و ايدئولوژيك خودمان در دهه40 بود و مجاهدين از سال42 به بعد از او جدا شدند. جداً دوست داشتم كه «راه طيناشده» عمر خود را دور از خميني و رژيمش، جداي از خميني و رژيمش و بدناميهاي آن بگذراند. جداً خواهان عاقبت به خيرشدن و موضعگيريها و طنز جانانه او عليه خميني و رژيمش بودم. تقريباً تمام كتابهاي او را خوانده بودم. وقتي در زندان شاه بود جزوه يي نوشت با عنوان «اسلام مكتب مولد و مبارز» كه اوج سياسي او بود. در تاريخ معاصر ايران نخستين پرچمدار و روشنفكري است كه رابطه علم و اسلام را دوباره كشف نمود، و بههمين دليل نيز مدتها ملعون و منفور بسياري از حوزهنشينان واقع شد. هرچند كه هيچگاه از علوم طبيعي فراتر نرفت و به علوم اجتماعي كه رسالت اخص مجاهدين بود، راه نبرد. اما در هرحال همچنانكه قبلاً هم نوشته و گفتهام، افتخار پيشگامي او از نظر ما چيز كمي نبود و از اين لحاظ به او مديون بوديم. در سالهاي 46 تا50 در سازمان مجاهدين كتاب «راه طيشده» او را ـ كه در سال1327 نوشته بود ـ به استثناي قسمت اجتماعياش ميخوانديم و سه دور سؤال و جواب داشت. من پاراگراف دوم صفحه 96 «راه طي شده» را دهها و دهها بار ضمن بحثهاي ايدئولوژيك خوانده بودم و تقريباً حفظ بودم. زير نظر حنيف بنيانگذار آن سه دور سؤال و جواب را كه آن زمان هم مرحله يك و دو و سه ميگفتيم، خودم نوشته بودم و وقتي كه حنيف شهيد به بازرگان ـ پس از آزادي بازرگان از زندان ـ نشان داده بود، خودش هم تعجب كرده بود كه چه كارهايي بر روي كتابش صورت گرفته است. بعد كه ما از زندان آزاد شديم، و او در خانه رضاييهاي شهيد به ديدنمان آمد، با يكديگر به اتاق خصوصي رفتيم. من بعدها فهميدم كه او براي تشكيل دولتش در حال تست من بوده است. پرسيد حالا كه ديگر رژيم شاه نيست و مخفيكاري نداريد، به من بگوييد كه سؤال و جوابهاي راه طيشده را در سازمان چه كسي نوشته بود؟ گفتم: من كه الان در خدمتتان هستم… بعد هم وقتي كه به مجموعه آثار و كتابهايش و مفاد آنها اشاره كردم تعجب كرد. با اين همه پس از عزل از نخستوزيري كه آخرين بار در مرداد59 به ديدنمان آمد و ميخواستيم شكايتهايمان از خميني را با او در ميان بگذاريم و درد دل كنيم، ماه رمضان و نزديك غروب بود. پرسيد، روزهايد؟ گفتم, بله. گفت تا افطار مينشينم. يك خرما بخوريد، افطار شما را ببينم بعد بروم… گفتم آقاي مهندس علتش چيست؟ گفت ميخواهم پيش امام و علما شهادت بدهم كه خودم ديدم كه روزه است و افطار كرد! به شوخي گفتم آقاي مهندس اگر اينطوري چيزي حل ميشود، ما هر روز در خدمتيم و روزه ميگيريم و شما موقع افطار ما را هر كجا خواستيد ببريد تا معاينه و چك كنند بعد افطار ميكنيم، تا ببينيم مشكل حل ميشود؟ و آيا مشكل در نماز و روزه و خدا و نبوت است؟!
وقتي در شهريور 1364 مهندس بازرگان به آلمان آمد من معطل نكردم. چون هيچ دسترسي به او نداشتيم، شخصاً خواهر مجاهدمان شهرزاد صدر را كه با مهندس بازرگان آشنايي ديرينه خانوادگي داشتند توجيه كردم و نامه را بهدست او سپردم تا به آلمان برود و هرطور شده مهندس را پيدا كند و آن را همراه با يك نسخه از ليست شهيدان، از جانب من به او تقديم كند. اين كار انجام شد، اما دريغ و افسوس كه 3روز بعد از دريافت نامه از آلمان به تهران بازگشت. نامه را عيناً از روي نشريه مجاهد به تاريخ 18مهر1364 ميخوانم:
✍️«بسم الرحمن الرحيم
25/شهريور/64
آقاي مهندس بازرگان،
فهرست شهدا را ملاحظه كرديد؟ آيا شراكت در چنين رژيم ضدبشري و خونآشامي كافي نيست؟ فكر ميكنم به خوبي ميدانيد كه خميني دجال از قبل شراكت امثال شما و اينكه هنوز هم حاضر به بريدن از رژيم او نيستيد، تا كجا در ادامه كشتار و جنايت دست بازتر پيدا ميكند. آيا آن همه سخنگفتن از “اسلام“ و داعيه “آزادي“ همين است؟ راستي چرا خميني كه اين همه شكنجه و اعدام ميكند در مقابل شماـ حتي براي همين سفرتان به خارجه ـ منعطف است؟ براي آخرين بار از موضع نصيحت و خيرخواهي به شما ميگويم و از شما ميخواهم كه بياييد و در اين سن و سال به حكم “اختيار“ وجه مثبت و مردمي و تكاملي “ذره بيانتها“ي وجود خود را نيز به اثبات رسانده و بخش “طي ناشدهي راه“ عمر را با نام نيك و دوري كاملالعيار از ننگ رژيم خميني به سر بريد…
Forwarded from استراتژی قیام
مشخصاً پيشنهاد ميكنم ديگر به نزد خميني و تحت سلطه ننگين او برنگرديد. سياست تبعيد و مهاجرت پيش بگيريد. همه وسايل را هم بدون كمترين چشم داشت سياسي برايتان شخصاً تضمين ميكنم. به ياد داشته باشيد كه اگر تا ديروز ميتوانستيد عذر و بهانه يي نزد خلق و خالق داشته باشيد كه تحت شرايط خفقان و به واسطه كهولت سن درمانده و معذور بوده ايد، حال كه به خارجه آمدهايد ديگر هيچ عذر و بهانه يي از شما پذيرفته نخواهد بود. به خصوص كه من از سوي مجاهدين و به ويژه از سوي خانواده شهدا اعلام ميكنم كه اگر نزد خميني و تحت حاكميت او برنگرديد و باز هم با حضور در درون رژيم او ـ كه صدبار تبهكارتر از رژيم شاه است ـ دست او را بر جان و مال و نواميس ما و ساير خلق الله بازتر نسازيد؛ حفظ حرمت و تأمين معيشت جنابعالي و هر تعداد از همراهـانتان علي الـدوام برعهده ما خواهد بود.
آقاي مهندس بازرگان
يادتان هست كه بيست سال پيش مجاهدين از شما جدا شدند. ما بدخواه كسي نيستيم و به حكم خدا و قرآن به وظيفه تاريخي خود كه قيام به عدل و قسط و احراز آزادي و حاكميت ملي است قيام كردهايم. يك نكته آخرين را هم ميگويم و درميگذرم و ديدار را به قيامت احالت ميدهم. نكته كه حقاً همانا “شرط بلاغ“ است، اين است:
فرصت بيرون آمدن جغرافيايي از زير علم خميني هر روز فراهم نميشود؛ هيهات كه يك روز افسوس نخوريد كه چرا امروز فرصت گريز از ظلمات خميني را از دست داديد.
والسلام علي من اتبع الهدي
با ايقان به سرنگوني تام و تمام رژيم ضدبشري خميني و تمامي دارودسته هاي ضد مردمي رژيمش و با ايمان به پيروزي مردم و مقاومت ايران و استقرار صلح و آزادي و حاكميت مردمي و استقلال ملي
مسعود رجوي
25/شهريور/1364»
🔸سرنوشت
سالها بعد وقتي كه بازرگان از «حيات خفيف و خائنانه» در ايران تحت سلطه رژيم خميني نوشت، بسيار حسرت خوردم و خميني را هزار بار لعنت كردم كه مانند شيطان مجسم، چگونه كسي مانند بازرگان را هم به بازي گرفت و به اين نقطه رساند.
آخرين كتاب بازرگان كه همزمان با درگذشت او در ديماه 1373 منتشر شده، اما بعد از آن اجازه انتشار نيافت، برگرفته از سخنراني او در عيد مبعث سال 1371 است. حكومت آخوندي و عملكرد رژيم ولايتفقيه آنچنان او را منزجر و در عينحال در هم فشرده و درب و داغان كرده است كه پس از ساليان دراز صحبت از رسالت انبيا كه طبق نص صريح قرآن براي «اقامه قسط» و سرنگوني ستمگران و بازكردن زنجيرها بوده، حرفهاي قبلي خود را هم نفي كرده است. مثلاً
ميگويد:
«موسي مانند ابراهيم كاري به امپراتوري و قصد سرنگوني فرعون را نداشته».
«حضرت عيسي كاري به مسائل دنيايي و امپراتوري قيصر وكسري نداشته، صرفا به امور اخلاقي و معنوي يا نوعدوستي ميپرداخت».
«سيدالشهدا حسين بن علي امامي است كه قيام و نهضت و شهادت او را غالباً … به منظور سرنگونكردن يزيد و تأسيس حكومت حق و هدايت و عدالت اسلامي… ميدانند. در حالي كه اولين حرف و حركت امام حسين… امتناع از بيعت با وليعهدي يزيد بود».
«پيغمبران… عمل و رسالتشان در دو چيز خلاصه ميشود: انقلاب عظيم فراگير عليه خودمحوري انسانها، براي سوقدادن آنها به سوي آفريدگار جهانها و… اعلام دنياي آينده جاودان بينهايت بزرگتر از دنياي فعلي».
باز هم بايد گفت: اي دو صد لعنت بر خميني و خامنهاي باد.
بايد گفت: تبت يدا خميني… و مرگ بر اصل ولايت فقيه
@Strategy_gh
آقاي مهندس بازرگان
يادتان هست كه بيست سال پيش مجاهدين از شما جدا شدند. ما بدخواه كسي نيستيم و به حكم خدا و قرآن به وظيفه تاريخي خود كه قيام به عدل و قسط و احراز آزادي و حاكميت ملي است قيام كردهايم. يك نكته آخرين را هم ميگويم و درميگذرم و ديدار را به قيامت احالت ميدهم. نكته كه حقاً همانا “شرط بلاغ“ است، اين است:
فرصت بيرون آمدن جغرافيايي از زير علم خميني هر روز فراهم نميشود؛ هيهات كه يك روز افسوس نخوريد كه چرا امروز فرصت گريز از ظلمات خميني را از دست داديد.
والسلام علي من اتبع الهدي
با ايقان به سرنگوني تام و تمام رژيم ضدبشري خميني و تمامي دارودسته هاي ضد مردمي رژيمش و با ايمان به پيروزي مردم و مقاومت ايران و استقرار صلح و آزادي و حاكميت مردمي و استقلال ملي
مسعود رجوي
25/شهريور/1364»
🔸سرنوشت
سالها بعد وقتي كه بازرگان از «حيات خفيف و خائنانه» در ايران تحت سلطه رژيم خميني نوشت، بسيار حسرت خوردم و خميني را هزار بار لعنت كردم كه مانند شيطان مجسم، چگونه كسي مانند بازرگان را هم به بازي گرفت و به اين نقطه رساند.
آخرين كتاب بازرگان كه همزمان با درگذشت او در ديماه 1373 منتشر شده، اما بعد از آن اجازه انتشار نيافت، برگرفته از سخنراني او در عيد مبعث سال 1371 است. حكومت آخوندي و عملكرد رژيم ولايتفقيه آنچنان او را منزجر و در عينحال در هم فشرده و درب و داغان كرده است كه پس از ساليان دراز صحبت از رسالت انبيا كه طبق نص صريح قرآن براي «اقامه قسط» و سرنگوني ستمگران و بازكردن زنجيرها بوده، حرفهاي قبلي خود را هم نفي كرده است. مثلاً
ميگويد:
«موسي مانند ابراهيم كاري به امپراتوري و قصد سرنگوني فرعون را نداشته».
«حضرت عيسي كاري به مسائل دنيايي و امپراتوري قيصر وكسري نداشته، صرفا به امور اخلاقي و معنوي يا نوعدوستي ميپرداخت».
«سيدالشهدا حسين بن علي امامي است كه قيام و نهضت و شهادت او را غالباً … به منظور سرنگونكردن يزيد و تأسيس حكومت حق و هدايت و عدالت اسلامي… ميدانند. در حالي كه اولين حرف و حركت امام حسين… امتناع از بيعت با وليعهدي يزيد بود».
«پيغمبران… عمل و رسالتشان در دو چيز خلاصه ميشود: انقلاب عظيم فراگير عليه خودمحوري انسانها، براي سوقدادن آنها به سوي آفريدگار جهانها و… اعلام دنياي آينده جاودان بينهايت بزرگتر از دنياي فعلي».
باز هم بايد گفت: اي دو صد لعنت بر خميني و خامنهاي باد.
بايد گفت: تبت يدا خميني… و مرگ بر اصل ولايت فقيه
@Strategy_gh