✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
تعريف اصل و قانون
نزديك به 28سال پيش درباره اصول حاكم بر مبارزه در برابر ديكتاتوري ولايتفقيه، ناگزير به تعريف اصول و كلمه «اصل» پرداختيم كه من قسمتي از آن را خلاصه ميكنم:
«اصل»، قانون بنيادي، مفهوم مركزي يا ايده هدايتكننده در عملكرد هر مجموعه يا دستگاه و سيستم مشخص است. بنابراين وقتي در قلمرو هر يك از علوم صحبت از اصل يا اصول ميشود، منظور، بيان قوانين بنيادي در قلمرو مربوطه ميباشد. قوانيني كه كل حركات، روابط و كاركردهاي تحت نفوذ خود را در هر زمينه مشخص(چه در علوم رياضي يا علوم طبيعي يا علوم اجتماعي) در برگرفته و روابط و حركات مزبور، تحتالشعاع آن قوانين انجام ميشود و اساساً بوسيله آن قوانين قابل توضيح است.
بديهي است كه هر يك از قوانين اساسي، قوانين بسيار ديگري را نيز در برميگيرد كه از مشتقات آن قانون محوري(يا مركزي) يا حاصل عملكردها و تركيبات پيچيدهتر همان قانون بهشمار ميروند. بهعنوان مثال: اصل اقليدس را بايستي قانون اساسي و پايهيي هندسه مسطحه اقليدسي محسوب نمود كه سنگ بناي ساير قواعد و قوانين هندسه اقليدسي بشمار ميرود.
مكانيك يا علمالحركات نيوتوني نيز با تمامي قوانين و قواعد فرعياش بر قانون اساسي f=mγ مبتني است.
يعني كه نيرو، حاصلضرب جرم اشياء در شتاب حركت آنهاست.
همچنين در اقتصاد كلاسيك، قانون (اساسي) «تعادل عرضه و تقاضا»، نقش بنيادين و مركزي دارد بهطوري كه تمامي كاركردها و روابط اقتصاد كلاسيك سرمايهداري را در نهايت با آن توضيح ميدهند؛ بنحوي كه وقتي دوران حاكميت اين قانون بهسر ميرسد و ديگر توانايي پاسخگويي به رويدادهايي را كه خارج از سيطره آن واقع است، ندارد؛ ظرفيت و محدوده اقتصاد كلاسيك نيز به انتها رسيده و بايستي به «اقتصاد» ديگري كه بر مبناي تعادل استثمارگرانه «عرضه و تقاضا» استوار نشده، متوسل شد.
حالا بيايد ببينيم تعريف «قانون» بهلحاظ علمي چيست؟ قانون «رابطه» ضروري ناشي از ماهيت يك شيئ را بيان ميكند. مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً ميگوييم آب در شرايط متعارف در 100درجه ميجوشد و اين يك قانون است. پس اگر چيزي را هرچه حرارت داديم و ديديم كه نجوشيد، آب نيست و چيز ديگري است. زيرا آنچه را كه جوشانديم پايبند به اين رابطه ضروري نبوده است.
بر همين سياق، قوانين مكانيك نيوتوني، بيان بسيار فشرده «روابط» حاكم در دايره حركات مكاني است و ضرورتهاي موجود در اين دايره را برملا ميكند. ضرورتها و قوانين و اصولي كه كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً از اراده و خواست ما مستقلند و ما تنها با «شناختن» و پذيرش آنها، ميتوانيم بر آنها غلبه نموده و به نفع خود بهكارشان بيندازيم.
در قلمرو علوم اجتماعي و دانش مبارزاتي، وضع البته بسيار پيچيدهتر است. اما معني آن، اين نيست كه قاعده و قانون و اصولي وجود ندارد. بسته به مرحله هر انقلاب، يعني هدف يا هدفهايي كه دارد، در اينجا هم اصول و قوانيني حاكم هست.
دوباره يادآوري ميكنم كه اصل، بهطور ساده همان قانون بنيادي يا قانون مادر است. در علم حقوق هم، قانون اساسي، قانون مادر و بنيادي محسوب ميشود و بقيه قوانين، مبتني بر آن هستند و از آن ناشي ميشوند.
پس در بحث ما كه يك بحث سياسي و مبارزاتي است، اصولي وجود دارد كه:
اولاًـ از ماهيت همين مرحله ميجوشد و رابطه ضروري و همبسته ميان پيشرفتهاي مختلف در آن مرحله را عيان ميكند.
ثانياًـ پايه و سنگ بناي بقيه قوانين و كاركردها و تاكتيكهاي همين مرحله محسوب ميشود و در قبال آنها داراي نقش محوري و مركزي است.
ثالثاًـ مستقل از خواستها، تفكرات، بينشها، عقايد اختصاصي و آرمانهاي تاريخي و فلسفي اين يا آن فرد، و اين يا آن گروه است. چنين اصولي خود را به كل مرحله(تا رسيدن به هدف آن مرحله) تحميل ميكند و از پذيرش آن گريزي نيست والا باعث شكست و ناكامي نظري و عملي منكران خود ميشود.
نتيجه اينكه در يك مبارزه علمي و قانونمند و با حساب و كتاب، اصولي حاكم است كه همه بايد به آنها گردن بگذاريم تا آن تضاد اصلي كه ميخواهيم حل شود. تا آن هدفي كه ميخواهيم حاصل شود. والا بهجايي نخواهيم رسيد.
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
تعريف اصل و قانون
نزديك به 28سال پيش درباره اصول حاكم بر مبارزه در برابر ديكتاتوري ولايتفقيه، ناگزير به تعريف اصول و كلمه «اصل» پرداختيم كه من قسمتي از آن را خلاصه ميكنم:
«اصل»، قانون بنيادي، مفهوم مركزي يا ايده هدايتكننده در عملكرد هر مجموعه يا دستگاه و سيستم مشخص است. بنابراين وقتي در قلمرو هر يك از علوم صحبت از اصل يا اصول ميشود، منظور، بيان قوانين بنيادي در قلمرو مربوطه ميباشد. قوانيني كه كل حركات، روابط و كاركردهاي تحت نفوذ خود را در هر زمينه مشخص(چه در علوم رياضي يا علوم طبيعي يا علوم اجتماعي) در برگرفته و روابط و حركات مزبور، تحتالشعاع آن قوانين انجام ميشود و اساساً بوسيله آن قوانين قابل توضيح است.
بديهي است كه هر يك از قوانين اساسي، قوانين بسيار ديگري را نيز در برميگيرد كه از مشتقات آن قانون محوري(يا مركزي) يا حاصل عملكردها و تركيبات پيچيدهتر همان قانون بهشمار ميروند. بهعنوان مثال: اصل اقليدس را بايستي قانون اساسي و پايهيي هندسه مسطحه اقليدسي محسوب نمود كه سنگ بناي ساير قواعد و قوانين هندسه اقليدسي بشمار ميرود.
مكانيك يا علمالحركات نيوتوني نيز با تمامي قوانين و قواعد فرعياش بر قانون اساسي f=mγ مبتني است.
يعني كه نيرو، حاصلضرب جرم اشياء در شتاب حركت آنهاست.
همچنين در اقتصاد كلاسيك، قانون (اساسي) «تعادل عرضه و تقاضا»، نقش بنيادين و مركزي دارد بهطوري كه تمامي كاركردها و روابط اقتصاد كلاسيك سرمايهداري را در نهايت با آن توضيح ميدهند؛ بنحوي كه وقتي دوران حاكميت اين قانون بهسر ميرسد و ديگر توانايي پاسخگويي به رويدادهايي را كه خارج از سيطره آن واقع است، ندارد؛ ظرفيت و محدوده اقتصاد كلاسيك نيز به انتها رسيده و بايستي به «اقتصاد» ديگري كه بر مبناي تعادل استثمارگرانه «عرضه و تقاضا» استوار نشده، متوسل شد.
حالا بيايد ببينيم تعريف «قانون» بهلحاظ علمي چيست؟ قانون «رابطه» ضروري ناشي از ماهيت يك شيئ را بيان ميكند. مثلاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً ميگوييم آب در شرايط متعارف در 100درجه ميجوشد و اين يك قانون است. پس اگر چيزي را هرچه حرارت داديم و ديديم كه نجوشيد، آب نيست و چيز ديگري است. زيرا آنچه را كه جوشانديم پايبند به اين رابطه ضروري نبوده است.
بر همين سياق، قوانين مكانيك نيوتوني، بيان بسيار فشرده «روابط» حاكم در دايره حركات مكاني است و ضرورتهاي موجود در اين دايره را برملا ميكند. ضرورتها و قوانين و اصولي كه كاملاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً از اراده و خواست ما مستقلند و ما تنها با «شناختن» و پذيرش آنها، ميتوانيم بر آنها غلبه نموده و به نفع خود بهكارشان بيندازيم.
در قلمرو علوم اجتماعي و دانش مبارزاتي، وضع البته بسيار پيچيدهتر است. اما معني آن، اين نيست كه قاعده و قانون و اصولي وجود ندارد. بسته به مرحله هر انقلاب، يعني هدف يا هدفهايي كه دارد، در اينجا هم اصول و قوانيني حاكم هست.
دوباره يادآوري ميكنم كه اصل، بهطور ساده همان قانون بنيادي يا قانون مادر است. در علم حقوق هم، قانون اساسي، قانون مادر و بنيادي محسوب ميشود و بقيه قوانين، مبتني بر آن هستند و از آن ناشي ميشوند.
پس در بحث ما كه يك بحث سياسي و مبارزاتي است، اصولي وجود دارد كه:
اولاًـ از ماهيت همين مرحله ميجوشد و رابطه ضروري و همبسته ميان پيشرفتهاي مختلف در آن مرحله را عيان ميكند.
ثانياًـ پايه و سنگ بناي بقيه قوانين و كاركردها و تاكتيكهاي همين مرحله محسوب ميشود و در قبال آنها داراي نقش محوري و مركزي است.
ثالثاًـ مستقل از خواستها، تفكرات، بينشها، عقايد اختصاصي و آرمانهاي تاريخي و فلسفي اين يا آن فرد، و اين يا آن گروه است. چنين اصولي خود را به كل مرحله(تا رسيدن به هدف آن مرحله) تحميل ميكند و از پذيرش آن گريزي نيست والا باعث شكست و ناكامي نظري و عملي منكران خود ميشود.
نتيجه اينكه در يك مبارزه علمي و قانونمند و با حساب و كتاب، اصولي حاكم است كه همه بايد به آنها گردن بگذاريم تا آن تضاد اصلي كه ميخواهيم حل شود. تا آن هدفي كه ميخواهيم حاصل شود. والا بهجايي نخواهيم رسيد.
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹اصل وحدت و همبستگي نيروها عليه استبداد مذهبي
✅اگر كسي واقعاً ميخواهد ديكتاتوري ولايتفقيه در كار نباشد و سرنگون شود. اين امر هم لابد اصولي دارد كه بايد آن را كشف كند. اصولي كه دلبخواه من و شما نيست.
از يكطرف بايد مشي و روش ضروري و لازم و قانونمند براي اين كار را دريابد كه همان استراتژي و تاكتيك است. بهشرط اينكه قانونمند و بر اساس خصايص و كاركردها و روابط ضروري ناشي از ماهيت نظام ولايتفقيه باشد كه در اين مورد بعداً بحث خواهيم كرد.
از طرف ديگر كسي كه واقعاً ميخواهد ديكتاتوري ديني در كار نباشد بايد ديد كه خودش با ساير نيروها، چه رابطهيي برقرار ميكند (اعم از مثبت يا منفي) و چه تنظيمهايي را كافي و وافي به مقصود ميبيند. اينجاست كه به اصل وحدت و همبستگي نيروها عليه رژيم ولايتفقيه ميرسيم. در حاليكه رژيم ميخواهد اين نيروها متفرق باشند، با يكديگر سرشاخ شوند و يكديگر را نفي كنند تا خودش اثبات شود، بهعكس، اصل وحدت و همبستگي نيروها ايجاب ميكند كه نيروهاي جبهه خلق با هم يكي شده و عليه رژيم يكديگر را تقويت كنند تا اين رژيم نفي شود.
حالا به من بگوييد، چگونه ميتوان فرد يا گروهي را تصور كرد كه ميخواهد اين رژيم نباشد، آزادي و دموكراسي ميخواهد، اما در عينحال، با اشرف و مجاهدانش يا با شوراي ملي مقاومت ايران خصومت و عناد ميورزد و آنها را به سود رژيم تخطئه و تضعيف ميكند و بهدرجهيي از درجات، سركوب و كشتار و محاصره آنها را، خواه و ناخواه، موجه مينمايد و بهلحاظ سياسي راه را براي رژيم هموار ميكند. آن هم در شرايطي كه ميبيند از سراسر جهان چه از بابت انساني و حقوقي و چه از بابت سياسي به حمايت از اشرف و اشرفيان برخاستهاند.
اينجا ديگر دست رو ميشود و در فقدان اين «رابطه» ضروري، معلوم ميشود كه طرف مربوطه سوداي ديگري در سر دارد والا حتي اگر با سرتاپاي مجاهدين و مقاومت ايران هم مخالف ميبود و هزار و يك انتقاد هم ميداشت، دستكم تا وقتيكه آنها در حال جنگ با استبداد مذهبي هستند، عدم خصومت و عدم تعرض پيشه مينمود و براي نابودي اشرف، گلو پاره و قلم فرسوده نميكرد.
آخر مگر نه اين است كه مجاهدين خلق هر ايرادي هم كه داشتهباشند، در برابر يكي از وحشيانهترين سركوبيهاي تاريخ بشري، عظيمترين و شكوهمندترين مقاومت سازمانيافته تمامي طول تاريخ ايران را عرضه كرده و در برابر استبداد ديني ايستادهاند.
آخر مگر نه اين است كه شوراي ملي مقاومت ايران، هر ايرادي هم كه داشته باشد، نزديك به 29سال است كه تنها جايگزين و آلترناتيو جدي را در برابر رژيم ولايتفقيه عرضه و حفظ و نگاهباني كرده است؟
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹اصل وحدت و همبستگي نيروها عليه استبداد مذهبي
✅اگر كسي واقعاً ميخواهد ديكتاتوري ولايتفقيه در كار نباشد و سرنگون شود. اين امر هم لابد اصولي دارد كه بايد آن را كشف كند. اصولي كه دلبخواه من و شما نيست.
از يكطرف بايد مشي و روش ضروري و لازم و قانونمند براي اين كار را دريابد كه همان استراتژي و تاكتيك است. بهشرط اينكه قانونمند و بر اساس خصايص و كاركردها و روابط ضروري ناشي از ماهيت نظام ولايتفقيه باشد كه در اين مورد بعداً بحث خواهيم كرد.
از طرف ديگر كسي كه واقعاً ميخواهد ديكتاتوري ديني در كار نباشد بايد ديد كه خودش با ساير نيروها، چه رابطهيي برقرار ميكند (اعم از مثبت يا منفي) و چه تنظيمهايي را كافي و وافي به مقصود ميبيند. اينجاست كه به اصل وحدت و همبستگي نيروها عليه رژيم ولايتفقيه ميرسيم. در حاليكه رژيم ميخواهد اين نيروها متفرق باشند، با يكديگر سرشاخ شوند و يكديگر را نفي كنند تا خودش اثبات شود، بهعكس، اصل وحدت و همبستگي نيروها ايجاب ميكند كه نيروهاي جبهه خلق با هم يكي شده و عليه رژيم يكديگر را تقويت كنند تا اين رژيم نفي شود.
حالا به من بگوييد، چگونه ميتوان فرد يا گروهي را تصور كرد كه ميخواهد اين رژيم نباشد، آزادي و دموكراسي ميخواهد، اما در عينحال، با اشرف و مجاهدانش يا با شوراي ملي مقاومت ايران خصومت و عناد ميورزد و آنها را به سود رژيم تخطئه و تضعيف ميكند و بهدرجهيي از درجات، سركوب و كشتار و محاصره آنها را، خواه و ناخواه، موجه مينمايد و بهلحاظ سياسي راه را براي رژيم هموار ميكند. آن هم در شرايطي كه ميبيند از سراسر جهان چه از بابت انساني و حقوقي و چه از بابت سياسي به حمايت از اشرف و اشرفيان برخاستهاند.
اينجا ديگر دست رو ميشود و در فقدان اين «رابطه» ضروري، معلوم ميشود كه طرف مربوطه سوداي ديگري در سر دارد والا حتي اگر با سرتاپاي مجاهدين و مقاومت ايران هم مخالف ميبود و هزار و يك انتقاد هم ميداشت، دستكم تا وقتيكه آنها در حال جنگ با استبداد مذهبي هستند، عدم خصومت و عدم تعرض پيشه مينمود و براي نابودي اشرف، گلو پاره و قلم فرسوده نميكرد.
آخر مگر نه اين است كه مجاهدين خلق هر ايرادي هم كه داشتهباشند، در برابر يكي از وحشيانهترين سركوبيهاي تاريخ بشري، عظيمترين و شكوهمندترين مقاومت سازمانيافته تمامي طول تاريخ ايران را عرضه كرده و در برابر استبداد ديني ايستادهاند.
آخر مگر نه اين است كه شوراي ملي مقاومت ايران، هر ايرادي هم كه داشته باشد، نزديك به 29سال است كه تنها جايگزين و آلترناتيو جدي را در برابر رژيم ولايتفقيه عرضه و حفظ و نگاهباني كرده است؟
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹ارائه جايگزين،
🔸مرحله عالي تكامل وحدت و همبستگي نيروها
✅بحث ما فعلاً در مراحل اوليه بود. اما اگر به تكامل وحدت و همبستگي نيروها بينديشيم، سرانجام شما بايد بهجاي آنچه ميخواهيد نفي و سرنگون كنيد، مابهازاي آن را اثبات و سرپا كنيد. در ديالكتيك سياسي و اجتماعي هم تز و آنتيتز يعني اثبات و نفي لازم و ملزوم يكديگر هستند.
در انقلاب ضدسلطنتي مردم ميدانستند كه چه نميخواهند اما بهوضوح روشن نبود كه چه ميخواهند. در اثر سركوبگري شاه و از دورخارج شدن نيروهاي اصلاحطلب ملي يا رفرميست بهدنبال «انقلاب سفيد» و يكپايهشدن رژيم شاه از يك رژيم بورژواـملاك به يك رژيم يكدست سرمايهداري وابسته، در اثر سركوب و سربريدن نيروهاي انقلابي و بهخصوص در اثر متلاشيشدن سازمان مجاهدين خلق ايران بهخاطر كودتاي اپورتونيستي(در سال1354)، سرانجام خميني خلاء را پركرد كه بحث جداگانهيي است. در يك كلام ارتجاع رهبري انقلاب را ربود و بعد حق حاكميت مردم را به ولايتفقيه يعني حاكميت آخوندهاي فوق ارتجاعي همجنس خودش، تبديل كرد.
حالا 31سال گذشته و مردم بايد اين بار بدانند كه چه ميخواهند؟ منظورم فرد يا شخص نيست. منظورم جايگزين مشخص با برنامه مشخص است بهشرط اينكه انشانويسي و لفاظي نباشد.
ما شوراي ملي مقاومت ايران را پيشنهاد كردهايم و نزديك به 29سال است كه با همسنگران شورايي، با همه مشكلات و ورود و خروجهايش، با تلاشي فوق سنگين، محكم به آن چسبيدهايم و حفاظت و نگهباني از آن را در سختترين ساليان، تماماً مرهون و مديون مريم در جايگاه رئيسجمهور منتخب همين شورا براي دوران انتقال حاكميت به مردم ايران هستيم. ضرورت جايگزين سياسي، علاوه بر نفي و اثباتي كه گفتم، در اين است كه شهيدان و رزمندگان و فعالان اين مقاومت بدانند كه براي چهچيز و كدام جايگزين و كدام برنامه و چه هدفهايي مبارزه و مجاهدت ميكنند.
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹ارائه جايگزين،
🔸مرحله عالي تكامل وحدت و همبستگي نيروها
✅بحث ما فعلاً در مراحل اوليه بود. اما اگر به تكامل وحدت و همبستگي نيروها بينديشيم، سرانجام شما بايد بهجاي آنچه ميخواهيد نفي و سرنگون كنيد، مابهازاي آن را اثبات و سرپا كنيد. در ديالكتيك سياسي و اجتماعي هم تز و آنتيتز يعني اثبات و نفي لازم و ملزوم يكديگر هستند.
در انقلاب ضدسلطنتي مردم ميدانستند كه چه نميخواهند اما بهوضوح روشن نبود كه چه ميخواهند. در اثر سركوبگري شاه و از دورخارج شدن نيروهاي اصلاحطلب ملي يا رفرميست بهدنبال «انقلاب سفيد» و يكپايهشدن رژيم شاه از يك رژيم بورژواـملاك به يك رژيم يكدست سرمايهداري وابسته، در اثر سركوب و سربريدن نيروهاي انقلابي و بهخصوص در اثر متلاشيشدن سازمان مجاهدين خلق ايران بهخاطر كودتاي اپورتونيستي(در سال1354)، سرانجام خميني خلاء را پركرد كه بحث جداگانهيي است. در يك كلام ارتجاع رهبري انقلاب را ربود و بعد حق حاكميت مردم را به ولايتفقيه يعني حاكميت آخوندهاي فوق ارتجاعي همجنس خودش، تبديل كرد.
حالا 31سال گذشته و مردم بايد اين بار بدانند كه چه ميخواهند؟ منظورم فرد يا شخص نيست. منظورم جايگزين مشخص با برنامه مشخص است بهشرط اينكه انشانويسي و لفاظي نباشد.
ما شوراي ملي مقاومت ايران را پيشنهاد كردهايم و نزديك به 29سال است كه با همسنگران شورايي، با همه مشكلات و ورود و خروجهايش، با تلاشي فوق سنگين، محكم به آن چسبيدهايم و حفاظت و نگهباني از آن را در سختترين ساليان، تماماً مرهون و مديون مريم در جايگاه رئيسجمهور منتخب همين شورا براي دوران انتقال حاكميت به مردم ايران هستيم. ضرورت جايگزين سياسي، علاوه بر نفي و اثباتي كه گفتم، در اين است كه شهيدان و رزمندگان و فعالان اين مقاومت بدانند كه براي چهچيز و كدام جايگزين و كدام برنامه و چه هدفهايي مبارزه و مجاهدت ميكنند.
@Strategy_gh
Audio
⚜️ #استراتژی_قیام_و_سرنگونی ⚜️
فایل صوتی:
🔉 ارائه جايگزين،
🔸مرحله عالي تكامل وحدت و همبستگي نيروها
@Strategy_gh
فایل صوتی:
🔉 ارائه جايگزين،
🔸مرحله عالي تكامل وحدت و همبستگي نيروها
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹فصل پنجم : معیار تشخیص اصلاح طلب واقعی چیست؟
✅در بيانيه شورا در فروردين سال1378 در مورد معيار تشخيص استحاله طلبان قلابي از اصلاح طلبان واقعي ديديم كه «بنا بر همه تجارب جهاني، رفرم و اصلاح واقعي در هماهنگي با اپوزيسيون انقلابي و با تكيه به اين نيرو صورت ميگيرد. رفرميست واقعي، در مبارزه عليه استبداد مذهبي، با شوراي ملي مقاومت همسوست. وگرنه ادعاي اصلاح طلبي، گشايش يا طلب «جامعه مدني» حرفي پوچ و ادعايي ميانتهي خواهد بود» .
حالا ميخواهم به موازات بحث اشرف و مجاهدين و تنظيم رژيم و ضدرژيم با آنها، يك نمونه از نحوه برخورد مهندس بازرگان با مجاهدين را بگويم. اما مقايسه بين بازرگان و موسوي را به عهده خودتان ميگذارم:
با وجود اينكه در سال57 و 58، ما همه اختلافهايمان را با بازرگان علناً ميگفتيم و مينوشتيم، با وجود اينكه او بعد از عزل از نخست وزيري، بسيار تحت فشار خميني بود، در عين حال در دور دوم انتخابات مجلس به صراحت از من حمايت كرد و براي خودش دردسر زيادي هم خريد.
قبل از اينكه موضوع را شرح بدهم، بايد اين نكته را خاطرنشان كنم كه وقتي بازرگان روي كار آمد، در همان اسفند57 من به طور علني، انتقادهاي صريح و جدي را عليه سياستهاي دولت او عنوان كردم كه روز بعد تيتر اول مطبوعات آن زمان هم شد. چندي بعد كه با او در دفتر نخست وزيري ديدار داشتم، گله گزاري كرد كه چرا اينقدر تند به دولت من حمله كرديد؟ برايش شرح دادم ما كه مواضع خودمان را گفتيم، اما اگر شما عنايت ميكرديد از قضا به بهترين صورت ميتوانستيد، از حمله و انتقادي كه از موضع چپ به دولت تان كردم، در برابر «علما» به رهبرداري كنيد. بعد هم مثال مصدق و هندرسون و هريمن را زدم كه وقتي از آمريكا آمدند و او را براي گرفتن امتياز نفت تحت فشار گذاشتند، موضعگيريهاي جناح چپ جبهه ملي و از جمله سرمقاله هاي دكتر فاطمي در باختر امروز را جلو آنها گذاشت، تا زياده خواهي آنها را مهار كند…
وقتي اين مثال را براي بازرگان زدم، به فكر فرورفت و بعد از چند لحظه گفت، درست ميگوييد ولي كاش قبلش اين را به من گفته بوديد…
حالا برميگردم به دور اول و دوم نخستين انتخابات مجلس شوراي ملي در زمان خميني و مواضع بازرگان:
در دور اول انتخابات مجلس شوراي ملي، بازرگان و نهضت آزادي گروه انتخاباتي خودشان را داشتند و تعدادي از آنها هم در همان دور اول وارد مجلس شدند. خميني در حد مجلس (و نه دولت) ميخواست آنها را داشته باشد.
حدس ميزنم كه بازرگان در دور اول يقين داشت كه ما هم وارد مجلس خواهيم شد و در آنجا ميتواند همان جبهه مورد نظرش را(كه قبلاً گفتم) با شراكت ما تشكيل بدهد. سرمقاله هاي آن روزگار حزب خميني(جمهوري اسلامي) را اگر ببينيد با وحشت و نگراني بسيار اين ارزيابي را ارائه ميدادند كه بين 80تا120 كرسي مجلس را ممكن است مجاهدين ببرند. نميدانستند كه خميني شخصاً نخواهد گذاشت، حتي پاي يك مجاهد هم به مجلس برسد! اما بازرگان وقتي كه ديد در دور اول، مجاهدين عمدتاً حذف شدند و چند ده نفر هم مثل خود من به دور دوم رفتند، بايد شوكه شده باشد. چون خوب ميفهميد كه حضور مجاهدين در مجلس شوراي ملي دست كم وزنه تعادلي براي افسارزدن به نفرات خميني خواهد بود. از طرف ديگر حمايتهاي اجتماعي و سياسي از مجاهدين براي اينكه لااقل چند نفر از آنها به مجلس راه پيدا كنند خيلي بالا گرفته بود.
در روز 16ارديبهشت59 چند روز مانده به دور دوم انتخابات، در حاليكه خميني در اين فاصله دانشگاهها را تحت عنوان «انقلاب فرهنگي» سركوب كرده و بسته بود، بازرگان با اعلام حمايت علني از من همه را غافلگير كرد:
«بسمه تعالي
خواهران و برادران همشهري تهران و حومه. در اين موقع كه ملت شرافتمند و قهرمان عزيز براي دور دوم انتخابات به پاي صندوقها ميروند، براي تامين وحدت و حقوق گروههاي اقليت اميدواريم آقاي “مسعود رجوي“ كه معرف جناح پرشوري از جوانان با ايمان ميباشد نيز به مجلس راه يافته، موفق به همكاري صادقانه با گروههاي با حسن نيت و در خدمت به خدا و خلق بشود.
16/2/1359 – مهدي بازرگان»
به اين ترتيب، در صحنه سياسي چيزي ورق خورد و با حمايت بازرگان از كانديداي مجاهدين، خميني و حزبش در قبال مجاهدين در انزواي كامل قرار گرفتند چون اغلب جريانات و گروههاي سياسي، به طور يكدست از ما حمايت كرده بودند و بازرگان آخرين و مهمترين وزنهيي بود كه در اين رابطه وارد شد و آرايش سياسي ما را در برابر خميني كامل كرد.
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔹فصل پنجم : معیار تشخیص اصلاح طلب واقعی چیست؟
✅در بيانيه شورا در فروردين سال1378 در مورد معيار تشخيص استحاله طلبان قلابي از اصلاح طلبان واقعي ديديم كه «بنا بر همه تجارب جهاني، رفرم و اصلاح واقعي در هماهنگي با اپوزيسيون انقلابي و با تكيه به اين نيرو صورت ميگيرد. رفرميست واقعي، در مبارزه عليه استبداد مذهبي، با شوراي ملي مقاومت همسوست. وگرنه ادعاي اصلاح طلبي، گشايش يا طلب «جامعه مدني» حرفي پوچ و ادعايي ميانتهي خواهد بود» .
حالا ميخواهم به موازات بحث اشرف و مجاهدين و تنظيم رژيم و ضدرژيم با آنها، يك نمونه از نحوه برخورد مهندس بازرگان با مجاهدين را بگويم. اما مقايسه بين بازرگان و موسوي را به عهده خودتان ميگذارم:
با وجود اينكه در سال57 و 58، ما همه اختلافهايمان را با بازرگان علناً ميگفتيم و مينوشتيم، با وجود اينكه او بعد از عزل از نخست وزيري، بسيار تحت فشار خميني بود، در عين حال در دور دوم انتخابات مجلس به صراحت از من حمايت كرد و براي خودش دردسر زيادي هم خريد.
قبل از اينكه موضوع را شرح بدهم، بايد اين نكته را خاطرنشان كنم كه وقتي بازرگان روي كار آمد، در همان اسفند57 من به طور علني، انتقادهاي صريح و جدي را عليه سياستهاي دولت او عنوان كردم كه روز بعد تيتر اول مطبوعات آن زمان هم شد. چندي بعد كه با او در دفتر نخست وزيري ديدار داشتم، گله گزاري كرد كه چرا اينقدر تند به دولت من حمله كرديد؟ برايش شرح دادم ما كه مواضع خودمان را گفتيم، اما اگر شما عنايت ميكرديد از قضا به بهترين صورت ميتوانستيد، از حمله و انتقادي كه از موضع چپ به دولت تان كردم، در برابر «علما» به رهبرداري كنيد. بعد هم مثال مصدق و هندرسون و هريمن را زدم كه وقتي از آمريكا آمدند و او را براي گرفتن امتياز نفت تحت فشار گذاشتند، موضعگيريهاي جناح چپ جبهه ملي و از جمله سرمقاله هاي دكتر فاطمي در باختر امروز را جلو آنها گذاشت، تا زياده خواهي آنها را مهار كند…
وقتي اين مثال را براي بازرگان زدم، به فكر فرورفت و بعد از چند لحظه گفت، درست ميگوييد ولي كاش قبلش اين را به من گفته بوديد…
حالا برميگردم به دور اول و دوم نخستين انتخابات مجلس شوراي ملي در زمان خميني و مواضع بازرگان:
در دور اول انتخابات مجلس شوراي ملي، بازرگان و نهضت آزادي گروه انتخاباتي خودشان را داشتند و تعدادي از آنها هم در همان دور اول وارد مجلس شدند. خميني در حد مجلس (و نه دولت) ميخواست آنها را داشته باشد.
حدس ميزنم كه بازرگان در دور اول يقين داشت كه ما هم وارد مجلس خواهيم شد و در آنجا ميتواند همان جبهه مورد نظرش را(كه قبلاً گفتم) با شراكت ما تشكيل بدهد. سرمقاله هاي آن روزگار حزب خميني(جمهوري اسلامي) را اگر ببينيد با وحشت و نگراني بسيار اين ارزيابي را ارائه ميدادند كه بين 80تا120 كرسي مجلس را ممكن است مجاهدين ببرند. نميدانستند كه خميني شخصاً نخواهد گذاشت، حتي پاي يك مجاهد هم به مجلس برسد! اما بازرگان وقتي كه ديد در دور اول، مجاهدين عمدتاً حذف شدند و چند ده نفر هم مثل خود من به دور دوم رفتند، بايد شوكه شده باشد. چون خوب ميفهميد كه حضور مجاهدين در مجلس شوراي ملي دست كم وزنه تعادلي براي افسارزدن به نفرات خميني خواهد بود. از طرف ديگر حمايتهاي اجتماعي و سياسي از مجاهدين براي اينكه لااقل چند نفر از آنها به مجلس راه پيدا كنند خيلي بالا گرفته بود.
در روز 16ارديبهشت59 چند روز مانده به دور دوم انتخابات، در حاليكه خميني در اين فاصله دانشگاهها را تحت عنوان «انقلاب فرهنگي» سركوب كرده و بسته بود، بازرگان با اعلام حمايت علني از من همه را غافلگير كرد:
«بسمه تعالي
خواهران و برادران همشهري تهران و حومه. در اين موقع كه ملت شرافتمند و قهرمان عزيز براي دور دوم انتخابات به پاي صندوقها ميروند، براي تامين وحدت و حقوق گروههاي اقليت اميدواريم آقاي “مسعود رجوي“ كه معرف جناح پرشوري از جوانان با ايمان ميباشد نيز به مجلس راه يافته، موفق به همكاري صادقانه با گروههاي با حسن نيت و در خدمت به خدا و خلق بشود.
16/2/1359 – مهدي بازرگان»
به اين ترتيب، در صحنه سياسي چيزي ورق خورد و با حمايت بازرگان از كانديداي مجاهدين، خميني و حزبش در قبال مجاهدين در انزواي كامل قرار گرفتند چون اغلب جريانات و گروههاي سياسي، به طور يكدست از ما حمايت كرده بودند و بازرگان آخرين و مهمترين وزنهيي بود كه در اين رابطه وارد شد و آرايش سياسي ما را در برابر خميني كامل كرد.
اما اشتباه دردناك بازرگان كه به قول خودش از سنخ تندادن به «حيات خفيف و خائنانه» بود در سال1364 با كانديداتوري در انتخابات رياست جمهوري صورت گرفت. از پيش روشن بود كه خميني دوباره خامنه اي را به همين منصب خواهد گماشت و اصولاً روزگار اين قبيل مانورها سپري شده است. خميني از اوايل خرداد تا روز 7مرداد1364، به مدت دو ماه بازرگان را در جريان انتخابات رياست جمهوري رژيمش بازي داد. به اين وسيله هم بازرگان را در برابر مقاومت قرار داد تا به آن برچسب «تخريب و ترور» بزند، هم تنور انتخابات را گرم كند، هم دهان استحاله طلبان داخلي و بينالمللي را عليه ما آب بيندازد و هم صفوف ديگر نيروهاي اپوزيسيون را متزلزل كند. شوراي ملي مقاومت سفت و سخت ايستاد و در بيانيه11تير1364 خود اعلام كرد:
«نخستين نتيجه عيني، عملي و قابل لمس نامزدشدن بازرگان صرفنظر از بزك كردن اين نامزدي به انحاء مختلف، تائيد مشروعيت نظام ضدمردمي و ضدملي خميني در تماميت آن است كه خيانت به عالي ترين مصالح مردم ايران و آرمانهاي آزاديخواهانه طلبانه آنها محسوب ميشود».
همچنانكه شورا در بيانيه خود خاطرنشان كرده بود، بازرگان براي اينكه كانديداتوري او رد نشود و مقبول خميني واقع شود، با برچسب«تخريب و ترور»، از كيسه مقاومت ايران و رنج و خون بيكران مردم ايران، به خميني پرداخت كرد. اما در روز7مرداد1364 ناگهان شوراي نگهبان ارتجاع به دستور خميني بازرگان را حذف كرد. يعني نخست وزير دولت «امام زمان» را هم كه خود خميني به آن عنوان داده بود، داراي شرايط لازم، محسوب نكرد. ساعتي بعد من ضمن يك اطلاعيه از آقاي بازرگان خواستم كه:
«اميدوارم كه باندازه كافي درس گرفته باشند و به مردم بپيوندند و به جاي پشت كردن به مقاومت، به خميني پشت كنند. به جلادان و شكنجه گران او پشت كنند».
@Strategy_gh
«نخستين نتيجه عيني، عملي و قابل لمس نامزدشدن بازرگان صرفنظر از بزك كردن اين نامزدي به انحاء مختلف، تائيد مشروعيت نظام ضدمردمي و ضدملي خميني در تماميت آن است كه خيانت به عالي ترين مصالح مردم ايران و آرمانهاي آزاديخواهانه طلبانه آنها محسوب ميشود».
همچنانكه شورا در بيانيه خود خاطرنشان كرده بود، بازرگان براي اينكه كانديداتوري او رد نشود و مقبول خميني واقع شود، با برچسب«تخريب و ترور»، از كيسه مقاومت ايران و رنج و خون بيكران مردم ايران، به خميني پرداخت كرد. اما در روز7مرداد1364 ناگهان شوراي نگهبان ارتجاع به دستور خميني بازرگان را حذف كرد. يعني نخست وزير دولت «امام زمان» را هم كه خود خميني به آن عنوان داده بود، داراي شرايط لازم، محسوب نكرد. ساعتي بعد من ضمن يك اطلاعيه از آقاي بازرگان خواستم كه:
«اميدوارم كه باندازه كافي درس گرفته باشند و به مردم بپيوندند و به جاي پشت كردن به مقاومت، به خميني پشت كنند. به جلادان و شكنجه گران او پشت كنند».
@Strategy_gh