✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸حق مردم بر حاكمیت
✅در صحبتهای قبلی گفتیم كه در آخرین ملاقات با خمینی در اردیبهشت سال58، من خطبة حضرت علی در نهج البلاغه در مورد حق مردم بر والی و حاكمیت را برایش خواندم و نتیجه گرفتم كه آزادی در محور و كانون خواستهای مردم در انقلاب ضدسلطنتی قرارداشت. او هم تایید كرد و همچنانكه دو روز بعد در مطبوعات هم منتشر شد، گفت: «اسلام بیش از هر چیز به آزادی عنایت دارد…»
و حالا به جملاتی از حضرت علی كه در زمان ایراد این خطبه در موضع حاكمیت و فرمانروایی بر سرزمینهای اسلامی از سند تا نیل یعنی از ایران بزرگ آن روزگار تا مصر و دروازههای مغرب عربی قرار داشت، گوش كنید تا روشن شود كه دجالیت و ماكیاولیسم سیاسی دارودسته خمینی و خامنه ای و دعوی حاكمیت یك جانبه و بی قیدوشرط آنها، ریشه در فرعونیت دارد. هیچ ربطی به اسلام و مسلمانی و تشیع علوی ندارد و در فرهنگ قرآن شرك محض است:
حق در هنگام وصف و سخن، فراخ ترین چیزها اما در كردار تنگ ترین و مشكل ترین است. كسی را بر دیگری حقی نیست مگر آنكه آن دیگری هم بر او حقی دارد كه این دو حق لازم و ملزوم یكدیگرند و بدون یكدیگر واجب و الزامآور نمی شوند. بالاترین و بزرگترین حقوقی كه خداوند منزّه واجب گردانیده حق والی و حكومت بر مردم و حق مردم بر حاكم است كه آن را نظامی برای الفت و پیوستگی ایشان و برای عزّت آیین شان قرارداده است. وضعیت و امور مردم درست و به سامان نمیشود مگر با درست شدن و شایسته شدن حكومت كننده، و حكومت كنندگان درست و شایسته نمی شوند مگر با ایستادگی و مقاومت مردم».
در میانه همین خطبه بود كه یكی از حاضران كه دگرگون شده و تاكنون چنین سخنانی از هیچ فرمانروایی نشنیده بود، برخاست و به تمجید علی پرداخت
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸حق مردم بر حاكمیت
✅در صحبتهای قبلی گفتیم كه در آخرین ملاقات با خمینی در اردیبهشت سال58، من خطبة حضرت علی در نهج البلاغه در مورد حق مردم بر والی و حاكمیت را برایش خواندم و نتیجه گرفتم كه آزادی در محور و كانون خواستهای مردم در انقلاب ضدسلطنتی قرارداشت. او هم تایید كرد و همچنانكه دو روز بعد در مطبوعات هم منتشر شد، گفت: «اسلام بیش از هر چیز به آزادی عنایت دارد…»
و حالا به جملاتی از حضرت علی كه در زمان ایراد این خطبه در موضع حاكمیت و فرمانروایی بر سرزمینهای اسلامی از سند تا نیل یعنی از ایران بزرگ آن روزگار تا مصر و دروازههای مغرب عربی قرار داشت، گوش كنید تا روشن شود كه دجالیت و ماكیاولیسم سیاسی دارودسته خمینی و خامنه ای و دعوی حاكمیت یك جانبه و بی قیدوشرط آنها، ریشه در فرعونیت دارد. هیچ ربطی به اسلام و مسلمانی و تشیع علوی ندارد و در فرهنگ قرآن شرك محض است:
حق در هنگام وصف و سخن، فراخ ترین چیزها اما در كردار تنگ ترین و مشكل ترین است. كسی را بر دیگری حقی نیست مگر آنكه آن دیگری هم بر او حقی دارد كه این دو حق لازم و ملزوم یكدیگرند و بدون یكدیگر واجب و الزامآور نمی شوند. بالاترین و بزرگترین حقوقی كه خداوند منزّه واجب گردانیده حق والی و حكومت بر مردم و حق مردم بر حاكم است كه آن را نظامی برای الفت و پیوستگی ایشان و برای عزّت آیین شان قرارداده است. وضعیت و امور مردم درست و به سامان نمیشود مگر با درست شدن و شایسته شدن حكومت كننده، و حكومت كنندگان درست و شایسته نمی شوند مگر با ایستادگی و مقاومت مردم».
در میانه همین خطبه بود كه یكی از حاضران كه دگرگون شده و تاكنون چنین سخنانی از هیچ فرمانروایی نشنیده بود، برخاست و به تمجید علی پرداخت
@Strategy_gh
✅ «از سخیف ترین حالات حكومت كنندگان نزد مردم صالح این است كه به آنها گمان خودستایی و فخرفروشی برند و كردارشان را حمل بر كبر و خودخواهی كنند. همانا كراهت دارم كه حتی به گمان شما راه یابد كه ستودن و ستایش از خود را دوست میدارم. شكر خدا كه چنین نیست اما اگر همچنین بود، برای خاكسارشدن در نزد خدای منزه از آنچه او از عظمت و كبریا به آن سزاوارتر است، دوری می جستم. شاید كه مردمی ثنای بعد از بلا و ستایش پس از آزمایش و كوشش را بپسندند و شیرین بدانند. اما مرا به خاطر پسزدن هوای نفس خودم به سوی خدا و به سوی شما به نیكی نستایید تا از بقیه حقوقی كه از ادای آنها فارغ نشده ام، و از وظایفی كه باید به اجرا دربیاورم، بازنمانم.
پس مبادا با من آنچنان سخن بگویید كه با جباران و مستبدان صحبت میشود. مبادا با من همان خویشتنداری را به خرج دهید كه در سخن گفتن با حكام غضب كرده مراعات میكنند. به چاپلوسی و ظاهرسازی با من رفتارنكنید. مپندارید كه شنیدن حرف حق برایم سنگین و دشوار است و درصدد بزرگداشتن نفس خویشتنم. چرا كه اگر گفتن حرف حق و دعوت به عدل بر كسی گران آید، پس عمل به آن برای او بسا سنگین ترخواهد بود. پس، از گفتن حق و مشورت به عدل، با من خودداری نكنید. زیرا من خود را برتر از خطا نمیدانم و از آن در كار خود ایمن و مصون نیستم مگر آنكه خدا مرا از نفس خود در امان دارد و كفایت كند كه او بیش از خودم بر من توانایی و مالكیت دارد
@Strategy_gh
پس مبادا با من آنچنان سخن بگویید كه با جباران و مستبدان صحبت میشود. مبادا با من همان خویشتنداری را به خرج دهید كه در سخن گفتن با حكام غضب كرده مراعات میكنند. به چاپلوسی و ظاهرسازی با من رفتارنكنید. مپندارید كه شنیدن حرف حق برایم سنگین و دشوار است و درصدد بزرگداشتن نفس خویشتنم. چرا كه اگر گفتن حرف حق و دعوت به عدل بر كسی گران آید، پس عمل به آن برای او بسا سنگین ترخواهد بود. پس، از گفتن حق و مشورت به عدل، با من خودداری نكنید. زیرا من خود را برتر از خطا نمیدانم و از آن در كار خود ایمن و مصون نیستم مگر آنكه خدا مرا از نفس خود در امان دارد و كفایت كند كه او بیش از خودم بر من توانایی و مالكیت دارد
@Strategy_gh
✅جز این نیست كه هم من و هم شما بندگان پروردگاری هستیم كه جز او خدایی نیست… اوست كه مالك و حكمران وجود ماست در آنچه كه خود بر آن تملك و حاكمیتی نداریم. اوست كه مارا از دنیای جاهلیت و ظلمت كه در آن بودیم به جانب آنچه خیر و صلاح ماست بیرون كشید، پس از گمراهی، ما را هدایت كردو پس از نابینایی، به ما چشم بصیرت بخشید».
آیا برایتان روشن است كه این حق حاكمیت انحصاری و یك جانبه كه خمینی و آخوندهای هم مسلك او برای خود بر انسان و بر موجودات زمینی و آسمانی و جمادات و نباتات قائلند، تا كجا شرك آمیز و زبان درازی و دست درازی در حیطه حاكمیت و مالكیت خداست؟ قل اللَّهمَّ مَالكَ الملك…
این را هم بگویم كه وقتی در آخرین دیدار با خمینی به این عبارات از همین خطبه حضرت علی رسیده بودم كه با من مانند جباران و مستبدین سخن نگویید و زبان به مداهنه نگشایید، احساس كردم كه دیگر كاسة صبر خمینی لبریز و به حالت انفجاری نزدیك میشود
@Strategy_gh
آیا برایتان روشن است كه این حق حاكمیت انحصاری و یك جانبه كه خمینی و آخوندهای هم مسلك او برای خود بر انسان و بر موجودات زمینی و آسمانی و جمادات و نباتات قائلند، تا كجا شرك آمیز و زبان درازی و دست درازی در حیطه حاكمیت و مالكیت خداست؟ قل اللَّهمَّ مَالكَ الملك…
این را هم بگویم كه وقتی در آخرین دیدار با خمینی به این عبارات از همین خطبه حضرت علی رسیده بودم كه با من مانند جباران و مستبدین سخن نگویید و زبان به مداهنه نگشایید، احساس كردم كه دیگر كاسة صبر خمینی لبریز و به حالت انفجاری نزدیك میشود
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸عدل الهي
✅اكنون اجازه بدهيد از بابت روشنگري پيرامون دجاليت خميني و رژيم ولايت فقيه كه بالاترين حق مردم ايران يعني حق حاكميت آنها را بهنام اسلام غصبكرده، مقداري هم وارد بحثهاي ايدئولوژيك اخص مجاهدين در برابر آنها بشوم و اميدوارم براي هموطنانمان بهويژه پيروان ساير مكاتب و اديان كه اين بحثهاي اخص را در برابر خميني و اسلام او ندارند، خستهكننده نباشد.
ابعاد شرك و حقستيزي در دستگاه نظري و عملي رژيم ولايت فقيه، به آنجا ميرسد كه از خود خدا هم پيشي ميگيرد.
آيا رابطه خدا با انسان كه مخلوق خود اوست، همان رابطه يكسويه و عاري از تعهدي است كه خميني در ولايت و حاكميت مطلقه فقيه طلب ميكند؟ هرگز، هرگز چنين نيست.
آيا خدا خودش متعهد نشده كه به اندازه پوسته خرما يا دانه ارزن يا ذره و مثقالي هم به هيچكس و هيچ چيز ستم نميكند؟ آيا اين لازمه هستن و هستي ذات كبريا نيست؟
آيا هم او نيست كه بدون اينكه كمترين نيازي داشته باشد، صدها بار در كتابش براي انسان كه مخلوق خود اوست قسم ميخورد كه در وعدهها و ميعادها و هر آنچه در نظم و نظام تكاملي انسان و جهان برعهده گرفته است، هيچ نقض عهد و خلف ميعاد و تغيير و استحاله سنن تكاملي در كار نخواهد بود؟
فلَن تَجدَ لسنَّت اللَّه تَبديلًا وَلَن تَجدَ لسنَّت اللَّه تَحويلًا
إنَّ اللّهَ لاَ يخلف الميعَادَ
مگر هم او نيست كه مخلوق خود را تشويق ميكند تا از او وعدههايي را كه به رسولان داده شده است، طلب كند وخطاب به او بگويد، در روز بازپسين ما را خوار ندار چرا كه تو هرگز خلف وعده و نقض عهد نميكني.
رَبَّنَا وَآتنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَي رسلكَ وَلاَ تخزنَا يَومَ القيَامَه إنَّكَ لاَ تخلف الميعَادَ
مگر هم او نيست كه وقتي براي پيشبردن ارابه تكامل فدا و قرباني ميطلبد، دست وامخواهي بهجانب مخلوق خود دراز ميكند و متعهد ميشود كه قرضي را كه ميگيرد بهطور مضاعف و با پاداشي كريمانه به او باز گرداند.
مَن ذَا الَّذي يقرض اللَّهَ قَرضًا حَسَنًا فَيضَاعفَه لَه وَلَه أَجرٌ كَريم پس اگر خدايي هست، ضرورتاً و ذاتاً عادل است.
حضرت علي در اين باره گواهي ميدهد كه همانا او نَفس عدالت و عدالت گستر است:
أَشهَد أَنَّه عَدلٌ عَدَلَ
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸عدل الهي
✅اكنون اجازه بدهيد از بابت روشنگري پيرامون دجاليت خميني و رژيم ولايت فقيه كه بالاترين حق مردم ايران يعني حق حاكميت آنها را بهنام اسلام غصبكرده، مقداري هم وارد بحثهاي ايدئولوژيك اخص مجاهدين در برابر آنها بشوم و اميدوارم براي هموطنانمان بهويژه پيروان ساير مكاتب و اديان كه اين بحثهاي اخص را در برابر خميني و اسلام او ندارند، خستهكننده نباشد.
ابعاد شرك و حقستيزي در دستگاه نظري و عملي رژيم ولايت فقيه، به آنجا ميرسد كه از خود خدا هم پيشي ميگيرد.
آيا رابطه خدا با انسان كه مخلوق خود اوست، همان رابطه يكسويه و عاري از تعهدي است كه خميني در ولايت و حاكميت مطلقه فقيه طلب ميكند؟ هرگز، هرگز چنين نيست.
آيا خدا خودش متعهد نشده كه به اندازه پوسته خرما يا دانه ارزن يا ذره و مثقالي هم به هيچكس و هيچ چيز ستم نميكند؟ آيا اين لازمه هستن و هستي ذات كبريا نيست؟
آيا هم او نيست كه بدون اينكه كمترين نيازي داشته باشد، صدها بار در كتابش براي انسان كه مخلوق خود اوست قسم ميخورد كه در وعدهها و ميعادها و هر آنچه در نظم و نظام تكاملي انسان و جهان برعهده گرفته است، هيچ نقض عهد و خلف ميعاد و تغيير و استحاله سنن تكاملي در كار نخواهد بود؟
فلَن تَجدَ لسنَّت اللَّه تَبديلًا وَلَن تَجدَ لسنَّت اللَّه تَحويلًا
إنَّ اللّهَ لاَ يخلف الميعَادَ
مگر هم او نيست كه مخلوق خود را تشويق ميكند تا از او وعدههايي را كه به رسولان داده شده است، طلب كند وخطاب به او بگويد، در روز بازپسين ما را خوار ندار چرا كه تو هرگز خلف وعده و نقض عهد نميكني.
رَبَّنَا وَآتنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَي رسلكَ وَلاَ تخزنَا يَومَ القيَامَه إنَّكَ لاَ تخلف الميعَادَ
مگر هم او نيست كه وقتي براي پيشبردن ارابه تكامل فدا و قرباني ميطلبد، دست وامخواهي بهجانب مخلوق خود دراز ميكند و متعهد ميشود كه قرضي را كه ميگيرد بهطور مضاعف و با پاداشي كريمانه به او باز گرداند.
مَن ذَا الَّذي يقرض اللَّهَ قَرضًا حَسَنًا فَيضَاعفَه لَه وَلَه أَجرٌ كَريم پس اگر خدايي هست، ضرورتاً و ذاتاً عادل است.
حضرت علي در اين باره گواهي ميدهد كه همانا او نَفس عدالت و عدالت گستر است:
أَشهَد أَنَّه عَدلٌ عَدَلَ
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸عدل، نخستين اصل مذهب شيعه جعفري
✅هر مبتدي در شريعت اسلام ميداند كه اين آيين بر سه اصل «توحيد»يگانگي، «نبوت» هدايت و «معاد» مسئوليت مبتني است هرچند كه مرتجعان كلمات را لوث و عاري از محتوا كردهاند.
30سال پيش در درسهاي تبيين جهان رودرروي رژيم خميني و اسلامپناهي او مي گفتيم:
«همه حرفهاي ما همين سه كلمه است سرنخ هايي كه ساير حرفها به آن منتهي ميشوند و از اينجا مي جوشند، ساير موضعگيري هايمان در مواضع مختلف حتي در قلمروهاي سياسي. شما سراسر قرآن و تاريخ انبيا را هم كه ببينيد، در اساس چيزي جز تشريح و تأكيد روي اين سه بنياد و به خصوص بنياد اساسي، يعني توحيد نيست. و ما هم اين اصول را در قالبها و مثالهاي مختلف جامعه شناسي، تاريخي، فردي، وجودشناسي ميبريم، كه به هرحال همه مسايل از اينجا سردرخواهدآورد.
ميدانيم كه اين اصول، آن سه اصلي هستند كه در اسلام تقليدي نيست و نميتوان آن را تقليد كرد. هر كس بايد در سرنخها و اصول مجتهد باشد. يعني قانع شده باشد، آگاهانه انتخاب كرده باشد و مثلاًً بداند چرا خدا هست؟ بايد واقعاً عقيدهمند باشد. آموزش ايدئولوژي يعني همين! چرا كه در فقه اسلامي، تقليد در فروعات جايز است، اما در سرنخها و اصول و پايه ها، انسان بايد خودش عقيده مند و فقيه يعني آگاه باشد و بر اساس آن حركت كند و موضع بگيرد. به خصوص به دليل ضرورت حركت آگاهانه، كه قبلاً روي آن تأكيد بسيار زيادي كرديم.
تمام احكام، شعائر و دستورات اسلام نيز از همين اصول سرچشمه ميگيرد. البته به شرط اينكه ما، به مفهوم اين احكام، و ديناميسم تاريخي و اجتماعي آن واقف باشيم. و مثلاًً براي اثبات حقانيت اين احكام، يا مفيدبودنشان، آنها را لوث و مبتذل نكنيم…
پس بايد ديد جوهر مطلب چيست و به كجا راه ميبرد، از كدام اصل ناشي ميشود؛ كدام اصل آنرا اقتضا ميكند، كه اينطور بايد برخورد كرد. بهشرط اينكه اول اصول را بفهميم بعد سراغ فروع برويم.
اصول دين اينها بودند. فروع دين قطعيت اصول را ندارند، البته لازمالاجرا هستند؛ ولي از اصول بيرون آمدهاند.
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸عدل، نخستين اصل مذهب شيعه جعفري
✅هر مبتدي در شريعت اسلام ميداند كه اين آيين بر سه اصل «توحيد»يگانگي، «نبوت» هدايت و «معاد» مسئوليت مبتني است هرچند كه مرتجعان كلمات را لوث و عاري از محتوا كردهاند.
30سال پيش در درسهاي تبيين جهان رودرروي رژيم خميني و اسلامپناهي او مي گفتيم:
«همه حرفهاي ما همين سه كلمه است سرنخ هايي كه ساير حرفها به آن منتهي ميشوند و از اينجا مي جوشند، ساير موضعگيري هايمان در مواضع مختلف حتي در قلمروهاي سياسي. شما سراسر قرآن و تاريخ انبيا را هم كه ببينيد، در اساس چيزي جز تشريح و تأكيد روي اين سه بنياد و به خصوص بنياد اساسي، يعني توحيد نيست. و ما هم اين اصول را در قالبها و مثالهاي مختلف جامعه شناسي، تاريخي، فردي، وجودشناسي ميبريم، كه به هرحال همه مسايل از اينجا سردرخواهدآورد.
ميدانيم كه اين اصول، آن سه اصلي هستند كه در اسلام تقليدي نيست و نميتوان آن را تقليد كرد. هر كس بايد در سرنخها و اصول مجتهد باشد. يعني قانع شده باشد، آگاهانه انتخاب كرده باشد و مثلاًً بداند چرا خدا هست؟ بايد واقعاً عقيدهمند باشد. آموزش ايدئولوژي يعني همين! چرا كه در فقه اسلامي، تقليد در فروعات جايز است، اما در سرنخها و اصول و پايه ها، انسان بايد خودش عقيده مند و فقيه يعني آگاه باشد و بر اساس آن حركت كند و موضع بگيرد. به خصوص به دليل ضرورت حركت آگاهانه، كه قبلاً روي آن تأكيد بسيار زيادي كرديم.
تمام احكام، شعائر و دستورات اسلام نيز از همين اصول سرچشمه ميگيرد. البته به شرط اينكه ما، به مفهوم اين احكام، و ديناميسم تاريخي و اجتماعي آن واقف باشيم. و مثلاًً براي اثبات حقانيت اين احكام، يا مفيدبودنشان، آنها را لوث و مبتذل نكنيم…
پس بايد ديد جوهر مطلب چيست و به كجا راه ميبرد، از كدام اصل ناشي ميشود؛ كدام اصل آنرا اقتضا ميكند، كه اينطور بايد برخورد كرد. بهشرط اينكه اول اصول را بفهميم بعد سراغ فروع برويم.
اصول دين اينها بودند. فروع دين قطعيت اصول را ندارند، البته لازمالاجرا هستند؛ ولي از اصول بيرون آمدهاند.
@Strategy_gh
✅بنابراين بايد جوهر اين احكام و دستورات را فهم كرد، كه چه هستند، چه چيز را ميخواهند ارايه كنند و به چه راهميبرند؟».
«بعداً ديديم دو اصل ديگر در ”مذهب جعفري“ مورد تأكيد قرارگرفت، البته در كنار اصول دين و همان سه اصل پايهيي دين اسلام: عدل و امامت كه اولي مشتق از توحيد و دومي مشتق از نبوت است.
مذهب جعفري چيز جديدي نيست جز همان اسلام واقعي و مبتني بر همان سه اصل پايهيي، كه لازم ديدهاست براي ممانعت از انحراف افكار، مشتقات توحيد و نبوت را هم بالصراحه مورد تأكيد اصولي قرار بدهد و از اينرو آنرا اصول و پايههاي مذهب جعفري خواندهاند. يعني رويكرد و نظرگاه امام جعفر صادق و همه پيشوايان تشيع در مورد توحيد و در مورد نبوت.
اگر در تاريخ هم مطالعه كنيد، خواهيد ديد عدل و امامت از همين اصول توحيد و نبوت بيرون آمده است و هيچ چيز جديدي نيست. از مشتقات و معاني همان اصول هستند.
«عدل» مشتق و معني بلافصل توحيد است و «امامت» هم به مثابه پذيرش و ضرورت رهبري، از نبوت بيرون مي آيد.
مسأله چه بود؟ بعد از رحلت پيغمبر(ص)، كشمكش قدرت بين گروهها و طبقات مختلف شروع شد و بهاوج رسيد. بازتاب اين كش مكش هاي عيني و سياسي طبيعتاً در سطوح روشنفكري، كسوت و جامة تئوريك به تن ميكند.
به لحاظ تئوريك و ذهني، موضوع بحث روشنفكران و حكماي زمان است. مسايل جديدي پيش آمد.
تودة مردم، خواستار عدالت و برابري يكتاپرستانه و امحاي نابرابري و ستم اجتماعي بودند؛ اما جباران مانند معاويه و يزيد براي توجيه نابرابري و ستمگري، لاجرم بايستي زيرآب عدالت خدا را ميزدند. يعني وقتي دعوا از زمينه سياسي و عيني به زمينه تئوريك منتقل شد، از اينجاها سردرآورد، چرا؟
حكومت كننده ميخواست «فعال مايشاء» باشد، هرچه خواست بكند و كسي هم پرسوجو نكند، و اصلاً مردم رخصت سؤال و جواب نداشته باشند. تئوريسين هايشان مسأله را به اين ترتيب درآوردند كه لازم نيست خدا عادل باشد، هركار كه خدا كرد، همان عين عدل است».
حالا 30سال گذشته و تجربه خميني و رژيم ولايت فقيه پيش چشم همه است.
ملاحظه ميكنيد كه حكمران ستمگر، در قدم اول، ميخواهد آن چه را كه دلش ميخواهد و به نفع نظام حاكم است، انجام بدهد وكسي هم خرده نگيرد و مخالفت نكند.
در قدم دوم، خودش را خداگونه «فعال مايشاء» ميكند.
در قدم سوم، خدا را مانند خودش ميكند، به حد خودش تنزل ميدهد و چنين جلوه ميدهد كه خداي «فعال مايشاء» مثل خود اوست كه بدون حساب و كتاب و بدون حكمت و قانونمندي، عيناً مانند خود او هر كاري را ميكند و اصلا نيازي به عادلبودن ندارد بلكه مانند او، هر آنچه بكند عين عدل است. به اين ترتيب عدل و عدالت هم يكسره از مفهوم خود تهي ميشود. تبديل به واژه پوچ و بي معنايي ميشود كه فقط لقلق زبان است.
@Strategy_gh
«بعداً ديديم دو اصل ديگر در ”مذهب جعفري“ مورد تأكيد قرارگرفت، البته در كنار اصول دين و همان سه اصل پايهيي دين اسلام: عدل و امامت كه اولي مشتق از توحيد و دومي مشتق از نبوت است.
مذهب جعفري چيز جديدي نيست جز همان اسلام واقعي و مبتني بر همان سه اصل پايهيي، كه لازم ديدهاست براي ممانعت از انحراف افكار، مشتقات توحيد و نبوت را هم بالصراحه مورد تأكيد اصولي قرار بدهد و از اينرو آنرا اصول و پايههاي مذهب جعفري خواندهاند. يعني رويكرد و نظرگاه امام جعفر صادق و همه پيشوايان تشيع در مورد توحيد و در مورد نبوت.
اگر در تاريخ هم مطالعه كنيد، خواهيد ديد عدل و امامت از همين اصول توحيد و نبوت بيرون آمده است و هيچ چيز جديدي نيست. از مشتقات و معاني همان اصول هستند.
«عدل» مشتق و معني بلافصل توحيد است و «امامت» هم به مثابه پذيرش و ضرورت رهبري، از نبوت بيرون مي آيد.
مسأله چه بود؟ بعد از رحلت پيغمبر(ص)، كشمكش قدرت بين گروهها و طبقات مختلف شروع شد و بهاوج رسيد. بازتاب اين كش مكش هاي عيني و سياسي طبيعتاً در سطوح روشنفكري، كسوت و جامة تئوريك به تن ميكند.
به لحاظ تئوريك و ذهني، موضوع بحث روشنفكران و حكماي زمان است. مسايل جديدي پيش آمد.
تودة مردم، خواستار عدالت و برابري يكتاپرستانه و امحاي نابرابري و ستم اجتماعي بودند؛ اما جباران مانند معاويه و يزيد براي توجيه نابرابري و ستمگري، لاجرم بايستي زيرآب عدالت خدا را ميزدند. يعني وقتي دعوا از زمينه سياسي و عيني به زمينه تئوريك منتقل شد، از اينجاها سردرآورد، چرا؟
حكومت كننده ميخواست «فعال مايشاء» باشد، هرچه خواست بكند و كسي هم پرسوجو نكند، و اصلاً مردم رخصت سؤال و جواب نداشته باشند. تئوريسين هايشان مسأله را به اين ترتيب درآوردند كه لازم نيست خدا عادل باشد، هركار كه خدا كرد، همان عين عدل است».
حالا 30سال گذشته و تجربه خميني و رژيم ولايت فقيه پيش چشم همه است.
ملاحظه ميكنيد كه حكمران ستمگر، در قدم اول، ميخواهد آن چه را كه دلش ميخواهد و به نفع نظام حاكم است، انجام بدهد وكسي هم خرده نگيرد و مخالفت نكند.
در قدم دوم، خودش را خداگونه «فعال مايشاء» ميكند.
در قدم سوم، خدا را مانند خودش ميكند، به حد خودش تنزل ميدهد و چنين جلوه ميدهد كه خداي «فعال مايشاء» مثل خود اوست كه بدون حساب و كتاب و بدون حكمت و قانونمندي، عيناً مانند خود او هر كاري را ميكند و اصلا نيازي به عادلبودن ندارد بلكه مانند او، هر آنچه بكند عين عدل است. به اين ترتيب عدل و عدالت هم يكسره از مفهوم خود تهي ميشود. تبديل به واژه پوچ و بي معنايي ميشود كه فقط لقلق زبان است.
@Strategy_gh
✅غافل از اينكه «فعال مايشاء» از مشتقات توحيد و منزه بودن خدا از هرگونه بي عدالتي است. تجلي و جلوه عدالت مطلق است. به همين خاطر در هر ركعت نماز دوبار بايد سجده كرد و «سبحان ربي» گفت و خدا را منزه و برتر از اين لاطلائات شمرد.
در سجودت كاش رو گردانيي معني سبحان ربي دانيي
برميگردم به امام صادق در همان درسهاي تبيين جهان:
«در يكطرف طبقات و حكما و روشنفكران وابسته به آنها بودند، كه دلشان ميخواست كارهاي خدا مثل كارهاي خودشان، بي حكمت و بيدليل و منطق باشد. در آنطرف ديگر، مبلغين و روشنفكران انقلابي تشيع بودند كه اين انديشه را نميپذيرفتند و زير بارش نميرفتند. هر دعوايي بر سر مسايل تئوريك، به يك جايي راه ميبرد، روي آسمان كه دعوا نميكنيم!
اين قضيه تئوريزه شد و بالاخره از عدالت خدا سر در آورد؛ به اين ترتيب كه در فرهنگ آنها خدا عادل نيست، به اين نياز داشتند و اين نتيجه را ميگرفتند. انكار عدل خدا، قدم بعدياش، به اين منجر ميشد كه حرف خليفه هم مثل حرف خدا احتياجي به پرسوجو و سؤال نداشته باشد. هراندازه پاي عدل خدا شل ميشد، پاي جبر و اختناق اجتماعي محكمتر ميشد.
اين تمايل، بعداً مسير تدوين تئوريكش را طي كرد، شكل گرفت و اشاعره(جبرگرايان يا جبريون صرف) را نتيجه داد. در برابر اينها، روشنفكران و انقلابيون و ائمه تشيع كه آبشخور پاك توحيدي داشتند، مطرح ميكردند كه خداي “واحد” و “صمد” به هيچوجه نميتواند ظالم بوده و كارهايش از روي نابخردي و بي حكمتي باشد. چرا كه توحيد در معناي عميقش اصولاً از عين عدل و حكمت، جدا نيست».
«در مقابل چنين اقدامات و چنين برخوردهايي بود كه حضرت صادق(ع) از شرايط بالنسبه دموكراتيك يا نيمه دموكراتيك دوران گذار اموي به عباسي، استفاده كرد و با يك كار عظيم تئوريك به نسبت آن دوره، چهارهزار دانشجو را جمع كرد، اصول اسلام را تدوين نموده و به آنان آموزش داد. به اينترتيب، اصول اسلام را از دستبرد غاصبين و منحرفين زمان مصون نگهداشت و اصول مذهب جعفري ـشيعه جعفريـ كه اصول همان اسلام راستين است، پرداخته شد. يعني عدل، مشتق از توحيد و امامت مشتق از نبوت. تا بهاينترتيب و با اين تأكيدات، براي فتنهجوها ديگر جايي براي ازكليتانداختن و ازشمولانداختن اين قواعد اساسي نماند. براي چه؟ براي اينكه خلفا با نبوتي كه تعميم پيدانكند و بر سر حقوق ائمه پافشاري نكند، درگيري نداشتند. پيغمبر هم كه آمده و رفته است، پس بگذار به صورت يك اصل بي آزار، باشد!
اين چنين بود كه اسلام راستين، براي مشخص شدن مرزهايش با اسلام ستمكارها و اسلام يزيدها، و به جهت تخصيص و مشخص شدن مرزهايش، شيعه «جعفري» نام گرفت.
كمااينكه امروز وقتي ما در اعلاميه هاي رسمي مان، بعد از نام خدا، نام خلق را ميآوريم، به مفهوم اين نيست كه بخواهيم چيز جديدي آورده باشيم و مثلاًً خلق را بهجاي خدا بنشانيم! تأكيد و تصريح به اين خاطر است كه نشان بدهيم خداي مورد پرستش ما، خداي خلقهاست، خداي آزادي خلقها، خدايي كه از قبل احقاق حقوق خلقها ميتوان بهآن رسيد؛ نه خداي باسم هيي، در آن دوردستها، توي آسمان، كه شاهان هم با همه شيطان صفتيهايشان مدعي پرستش آن هستند.
ما ميخواهيم بفهمانيم كه اين خداي مطلق، امروز عملاً در مسير يك نسبي، در مسيري كه همان راه خلقها و راه آزادي آنها ميباشد، قابل حصول و وصول است. همانطور كه در زيارت عاشورا ميخوانيم “بَرئَت إليَ الله وَ إليَكم” “از آنها تبري ميجويم، فاصله ميگيرم و ميگريزم به جانب خدا و شما” براي چه؟ براي اينكه حسين ع هم به طور نسبي تجلي ارزشها و راه خداست.
باز در همان زيارت عاشورا ميخوانيم “السلام عليك يا ثارالله” خون خدا! درود بر تو اي خون خدا»!
@Strategy_gh
در سجودت كاش رو گردانيي معني سبحان ربي دانيي
برميگردم به امام صادق در همان درسهاي تبيين جهان:
«در يكطرف طبقات و حكما و روشنفكران وابسته به آنها بودند، كه دلشان ميخواست كارهاي خدا مثل كارهاي خودشان، بي حكمت و بيدليل و منطق باشد. در آنطرف ديگر، مبلغين و روشنفكران انقلابي تشيع بودند كه اين انديشه را نميپذيرفتند و زير بارش نميرفتند. هر دعوايي بر سر مسايل تئوريك، به يك جايي راه ميبرد، روي آسمان كه دعوا نميكنيم!
اين قضيه تئوريزه شد و بالاخره از عدالت خدا سر در آورد؛ به اين ترتيب كه در فرهنگ آنها خدا عادل نيست، به اين نياز داشتند و اين نتيجه را ميگرفتند. انكار عدل خدا، قدم بعدياش، به اين منجر ميشد كه حرف خليفه هم مثل حرف خدا احتياجي به پرسوجو و سؤال نداشته باشد. هراندازه پاي عدل خدا شل ميشد، پاي جبر و اختناق اجتماعي محكمتر ميشد.
اين تمايل، بعداً مسير تدوين تئوريكش را طي كرد، شكل گرفت و اشاعره(جبرگرايان يا جبريون صرف) را نتيجه داد. در برابر اينها، روشنفكران و انقلابيون و ائمه تشيع كه آبشخور پاك توحيدي داشتند، مطرح ميكردند كه خداي “واحد” و “صمد” به هيچوجه نميتواند ظالم بوده و كارهايش از روي نابخردي و بي حكمتي باشد. چرا كه توحيد در معناي عميقش اصولاً از عين عدل و حكمت، جدا نيست».
«در مقابل چنين اقدامات و چنين برخوردهايي بود كه حضرت صادق(ع) از شرايط بالنسبه دموكراتيك يا نيمه دموكراتيك دوران گذار اموي به عباسي، استفاده كرد و با يك كار عظيم تئوريك به نسبت آن دوره، چهارهزار دانشجو را جمع كرد، اصول اسلام را تدوين نموده و به آنان آموزش داد. به اينترتيب، اصول اسلام را از دستبرد غاصبين و منحرفين زمان مصون نگهداشت و اصول مذهب جعفري ـشيعه جعفريـ كه اصول همان اسلام راستين است، پرداخته شد. يعني عدل، مشتق از توحيد و امامت مشتق از نبوت. تا بهاينترتيب و با اين تأكيدات، براي فتنهجوها ديگر جايي براي ازكليتانداختن و ازشمولانداختن اين قواعد اساسي نماند. براي چه؟ براي اينكه خلفا با نبوتي كه تعميم پيدانكند و بر سر حقوق ائمه پافشاري نكند، درگيري نداشتند. پيغمبر هم كه آمده و رفته است، پس بگذار به صورت يك اصل بي آزار، باشد!
اين چنين بود كه اسلام راستين، براي مشخص شدن مرزهايش با اسلام ستمكارها و اسلام يزيدها، و به جهت تخصيص و مشخص شدن مرزهايش، شيعه «جعفري» نام گرفت.
كمااينكه امروز وقتي ما در اعلاميه هاي رسمي مان، بعد از نام خدا، نام خلق را ميآوريم، به مفهوم اين نيست كه بخواهيم چيز جديدي آورده باشيم و مثلاًً خلق را بهجاي خدا بنشانيم! تأكيد و تصريح به اين خاطر است كه نشان بدهيم خداي مورد پرستش ما، خداي خلقهاست، خداي آزادي خلقها، خدايي كه از قبل احقاق حقوق خلقها ميتوان بهآن رسيد؛ نه خداي باسم هيي، در آن دوردستها، توي آسمان، كه شاهان هم با همه شيطان صفتيهايشان مدعي پرستش آن هستند.
ما ميخواهيم بفهمانيم كه اين خداي مطلق، امروز عملاً در مسير يك نسبي، در مسيري كه همان راه خلقها و راه آزادي آنها ميباشد، قابل حصول و وصول است. همانطور كه در زيارت عاشورا ميخوانيم “بَرئَت إليَ الله وَ إليَكم” “از آنها تبري ميجويم، فاصله ميگيرم و ميگريزم به جانب خدا و شما” براي چه؟ براي اينكه حسين ع هم به طور نسبي تجلي ارزشها و راه خداست.
باز در همان زيارت عاشورا ميخوانيم “السلام عليك يا ثارالله” خون خدا! درود بر تو اي خون خدا»!
@Strategy_gh
✍️سند متنی:
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸عدالت اجتماعي
✅پس از آزادي، عمده دعواي ما با خميني بر سر عدالت اجتماعي بود.
همچنان كه در پيامهاي پيشين گفته ام:
«از مهر1344 تا مهر1357 خميني بهمدت 13سال در عراق بود. اين 13سال را ميتوان به3دوره كاملاًً مشخص و متمايز تقسيم كرد:
ـ روزگار بريدگي از 44تا50 بهمدت 6سال.
ـ روزگار افول پس از آغاز مبارزه مسلحانه از 50تا56
ـ روزگار سربرداشتن تحت تأثير كارتر و فضاي باز سياسي در رژيم شاه از 56تا57 و رسيدن به قدرت.
خميني در سالهاي44و45، دو سه نامه خصوصي به منتظري و نجفي مرعشي نوشته و يك سخنراني هم ايراد كردهاست كه بدون پرداختن بهرژيم شاه يا كمترين مخالفت با آن، سلاطين و رؤساي جمهور اسلام را نصيحت كردهاست كه “دست برادري بدهند!”
در سال46 به هويدا نخستوزير شاه تظلم كرده و مينويسد “آيا علماي اسلام كه حافظ استقلال و تماميت كشورهاي اسلامي هستند، گناهي جز نصيحت دارند؟”
از سال1346 تا سال1350 خميني فقط 6نامه خصوصي، دو پيام كوتاه(يكي به زايران حج و ديگري به دول و ملل اسلامي) و يك مصاحبه با نماينده الفتح درباره كمك بهمجاهدان الفتح دارد و نسبت به تمام مسايلي كه در اين فاصله در ايران اتفاق افتاده، از اعدام عاملان ترور حسنعلي منصور، نخستوزير شاه گرفته تا مراسم تاجگذاري و تظاهرات دانشجويان و شهادت جهان پهلوان تختي و تظاهرات دانشجويان در سال48؛ سكوت اتخاذ ميكند»(پيام 22بهمن 1379).
روزگار بريدگي و افول خميني از 1344تا1356، دوازده سال بهدرازا كشيد تا وقتي كه كارتر در آمريكا رويكارآمد و فضاي باز سياسي را به رژيم شاه تحميل كرد. پس از اينكه شاه، اعدام و شكنجه سيستماتيك را زير فشار كارتر متوقف كرد، فوران اجتماعي و قيامهاي بلاوقفه يي آغاز شد كه ضمن 27ماه از آبان1355 تا بهمن1357 به سرنگوني رژيم سلطنتي راه برد. خميني نزديك به يكسال صبر كرد و اوضاع و احوال را سبك و سنگين ميكرد و وقتي مطمئن شد كه ديگر كار رژيم شاه تمام است، وارد گود شد. تا آن زمان، در برابر مجاهدين سكوت پيشه كرده بود.
اما همانطور كه در فصلهاي قبلي گفتيم، حالا ديگر فرصت را براي تصفيه حساب با مجاهدين و آرمان «جامعه بي طبقه توحيدي» كه بر سنگ مزار هر مجاهد خلق نقش بسته، مناسب يافت و در مهر56 در مجلس درس خود در نجف گفت:
«يك دسته يي پيداشده كه اصل تمام احكام اسلام را ميگويند براي اين است كه يك عدالت اجتماعي بشود. طبقات از بين برود. اصلاً اسلام ديگر چيزي ندارد، توحيدش هم عبارت از توحيد در اين است كه ملتها همه به طور عدالت و به طور تساوي با هم زندگي بكنند. يعني، زندگي حيواني علي السواء. يك علفي همه بخورند و علي السواء با هم زندگي كنند و به هم كار نداشته باشند، همه از يك آخوري بخورند…
ميگويند، اصلاًمطلبي نيست، اسلام آمده است كه آدم بسازد، يعني يك آدمي كه طبقه نداشته باشد ديگر، همين را بسازد، يعني حيوان بسازد. اسلام آمدهاست كه انسان بسازد، اما انسان بي طبقه…»
@Strategy_gh
⚜️استراتژی قیام و سرنگونی⚜️
🔸عدالت اجتماعي
✅پس از آزادي، عمده دعواي ما با خميني بر سر عدالت اجتماعي بود.
همچنان كه در پيامهاي پيشين گفته ام:
«از مهر1344 تا مهر1357 خميني بهمدت 13سال در عراق بود. اين 13سال را ميتوان به3دوره كاملاًً مشخص و متمايز تقسيم كرد:
ـ روزگار بريدگي از 44تا50 بهمدت 6سال.
ـ روزگار افول پس از آغاز مبارزه مسلحانه از 50تا56
ـ روزگار سربرداشتن تحت تأثير كارتر و فضاي باز سياسي در رژيم شاه از 56تا57 و رسيدن به قدرت.
خميني در سالهاي44و45، دو سه نامه خصوصي به منتظري و نجفي مرعشي نوشته و يك سخنراني هم ايراد كردهاست كه بدون پرداختن بهرژيم شاه يا كمترين مخالفت با آن، سلاطين و رؤساي جمهور اسلام را نصيحت كردهاست كه “دست برادري بدهند!”
در سال46 به هويدا نخستوزير شاه تظلم كرده و مينويسد “آيا علماي اسلام كه حافظ استقلال و تماميت كشورهاي اسلامي هستند، گناهي جز نصيحت دارند؟”
از سال1346 تا سال1350 خميني فقط 6نامه خصوصي، دو پيام كوتاه(يكي به زايران حج و ديگري به دول و ملل اسلامي) و يك مصاحبه با نماينده الفتح درباره كمك بهمجاهدان الفتح دارد و نسبت به تمام مسايلي كه در اين فاصله در ايران اتفاق افتاده، از اعدام عاملان ترور حسنعلي منصور، نخستوزير شاه گرفته تا مراسم تاجگذاري و تظاهرات دانشجويان و شهادت جهان پهلوان تختي و تظاهرات دانشجويان در سال48؛ سكوت اتخاذ ميكند»(پيام 22بهمن 1379).
روزگار بريدگي و افول خميني از 1344تا1356، دوازده سال بهدرازا كشيد تا وقتي كه كارتر در آمريكا رويكارآمد و فضاي باز سياسي را به رژيم شاه تحميل كرد. پس از اينكه شاه، اعدام و شكنجه سيستماتيك را زير فشار كارتر متوقف كرد، فوران اجتماعي و قيامهاي بلاوقفه يي آغاز شد كه ضمن 27ماه از آبان1355 تا بهمن1357 به سرنگوني رژيم سلطنتي راه برد. خميني نزديك به يكسال صبر كرد و اوضاع و احوال را سبك و سنگين ميكرد و وقتي مطمئن شد كه ديگر كار رژيم شاه تمام است، وارد گود شد. تا آن زمان، در برابر مجاهدين سكوت پيشه كرده بود.
اما همانطور كه در فصلهاي قبلي گفتيم، حالا ديگر فرصت را براي تصفيه حساب با مجاهدين و آرمان «جامعه بي طبقه توحيدي» كه بر سنگ مزار هر مجاهد خلق نقش بسته، مناسب يافت و در مهر56 در مجلس درس خود در نجف گفت:
«يك دسته يي پيداشده كه اصل تمام احكام اسلام را ميگويند براي اين است كه يك عدالت اجتماعي بشود. طبقات از بين برود. اصلاً اسلام ديگر چيزي ندارد، توحيدش هم عبارت از توحيد در اين است كه ملتها همه به طور عدالت و به طور تساوي با هم زندگي بكنند. يعني، زندگي حيواني علي السواء. يك علفي همه بخورند و علي السواء با هم زندگي كنند و به هم كار نداشته باشند، همه از يك آخوري بخورند…
ميگويند، اصلاًمطلبي نيست، اسلام آمده است كه آدم بسازد، يعني يك آدمي كه طبقه نداشته باشد ديگر، همين را بسازد، يعني حيوان بسازد. اسلام آمدهاست كه انسان بسازد، اما انسان بي طبقه…»
@Strategy_gh