صاحبدلان
12.6K subscribers
32.2K photos
2.83K videos
56 files
2.38K links
Download Telegram
شب که
تاریکی اش را
با پلک ماه ورق میزند
مهتاب
ترنّم نگاهت را
از بلندای دریچه ی خیال
بر گلبرگهای احساس
می‌چکاند
قطره
قطره
شبنم خاطرات
تو را بتمامیّتِ حضور
در من سپیده میشود..

#آناا_کیاجمالی
شب خوش

@Ssahebdeelan
خدایا
تا تو را دارم
نه نگران فردایم
و نه کوله بار حسرت دیروز را
به دوش می کشم

تکیه بر مهرت می کنم
و فارغ از جهان گذرا
امشب را به طلوع فردا گره می زنم


شب تان لبریز از آرامش

@Ssahebdeelan
Forwarded from کافئین☕️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from زمستان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیار بادۀ روشن که صبح روی نمود
که در چنین نفسی بی‌شراب نتوان بود

شراب در دلم و توبه هم، کجاست قدح
که دل بشویم از آن توبۀ شراب‌آلود

#امیرخسرو_دهلوی

درود مهرپروران نیکو سرشت
صبــح زیبــاتون به زیبـایی آواز پــرندگانی که عاشقــانه نغمــه سـرایی می کنند
روزتون سرشارازحس ناب زندگی

@Ssahebdeelan
یار دیرینه
سلام !
صبح آدینه تان شاد و پر از نغمه عشق
اسمان دلتان صاف و بهارینه
زمین ،
همه گلبرگ گل یاس و بنفش!
سرزمین دل و احساس شما ،
شود همرنگ نگاه گل سرخ!
آرزوها برود سمت وقوع
لحظه ها وفق مراد!
لبتان پر شود از غنچه لبخند و صفا،
بنشیند سر هر روز شما !
بر شما خوب سرشتان پر از عشق
سلام !

تا نفس هست
صفا
روزی تان !

#لیلا_رضاوند #تمنا

@Ssahebdeelan
می‌آیم می‌آیم می‌آیم
و آستانه پر از عشق مى شود
و من در آستانه به آنها که دوست می دارندو دختری که هنوزآنجا
درآستانهء پرعشق ایستاده،سلامی دوباره خواهم داد

#فروغ‌_فرخزاد
عمر آن بود که در صحبت دلدار گذشت
حیف و صد حیف که آن دولت بیدار گذشت

آفتابی زد و ویرانه ی دل روشن کرد
لیک افسوس که زود از سر دیوار گذشت

خیره شد چشم دل از جلوه ی مستانه ی او
تا زدم چشم به هم مهلت دیدار گذشت

برو ای ناصح مجنون ز پی کار دگر
نقش بر آب مزن کار من از کار گذشت

هرچه غم هست خدایا به دل من بفرست
که بلای دل ما از کم و بسیار گذشت

یاد آن صبح درخشنده که میگفت "عماد"
عاقبت مهر درخشید و شب تار گذشت...

#عماد_خراسانی

@Ssahebdeelan
سلام بر تو ای چکاوک سحرخیز
ای پرنده ی شاد و سرمست
و ای روح خرّم و شاداب ؛
تو هیچ گاه پرنده نبوده ای،
بلکه همواره فرشته ای بوده ای از بهشت
یا حوالی باغ فردوس
که نغمات دلکش و بی خیالت را
بی هیچ تکلف و بی هیچ نقاب
از پرده ی دل بر آدمیان نثار می کنی...


"پرسی بیش شلی"

@Ssahebdeelan
صبح ، زیباست ...
صدایِ شیطنتِ گنجشک هایِ رویِ سیمِ برق ؛
که بی وقفه آواز می خوانند ...
نسیمی خنک ؛
که جان را می نوازد ...
و نبضِ اتوبان هایی ؛
که هر ثانیه تند تر می شود ...
کاش همین لحظه ،
در همین حال و هوا ؛
کودک می شدم ... !
کودکی که در اوجِ بیداریِ صبح ،
بی هیچ دغدغه ای خواب بود ...
و مادرش با بوسه ای ؛
تمامِ روزگارش را
بخیر می کرد ...

#نرگس_صرافیان_طوفان

@Ssahebdeelan
Ey Padshah Khooban
Reza Fani & ModarresZadeh
#غزل زيبايي از حافظ جان دکلمه: بانو مدرس زاده
تقديم بشما مهربانان🌹

@Ssahebdeelan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مریم امینی دختر شیرازی قهرمان رقص اسکی روسیه شد. این دختر ایرانی با حجاب کامل در این مسابقات حضور داشت.
نمی دانم کتاب طاعون آلبرکامو
را خوانده اید یا نه؟

در میانه های کتاب یک جایی هست
که موش ها با سرعت در حال زیاد
شدن هستند. با ازدیاد موش ها
بیماری طاعون هم شدت و شیوع
بیشتری می گیرد. با آن که طاعون
در حال تسخیر شهراست و طاعون
زدگان یکی پس ازدیگری از نفس
می افتند؛ اما مردم هنوز بیماری را
جدی نگرفته‌اند؛ یا نمی‌دانند یا
نمی خواهند که جدی‌اش بگیرند.
هر کسی روایتی از طاعون و طرز
و طبیعتش دارد.
پدر پانلو کشیش شهر تا وقتی که
خودش طاعون نگرفته است؛ بیماری
را نتیجه گناهان و معصیت مردم
می داند و بی توجه به دستورات
دکتر ریو از مردم می خواهد که با
دعا و نیایش خود را از بلا و بدبختی
محافظت کنند.
کشیش پانلو وقتی که خودش طاعون
می گیرد سراغ اولین کسی که می رود
دکتر ریو است و دکتر تنها کسی است
که از وخامت اوضاع خبر دارد.
دکتر ریو آینده را می‌بیند اما،
مردم نمی بینند. تضاد ناجوری
شکل می گیرد بینِ دانستن و ندانستن.
آن که می داند رنج می کشد و آنکه
نمی داند فارغ است. دکتر ریو خودش
را به در و دیوار می‌کوبد تا بگوید که
اگر براساس موازین بهداشتی رفتار
نکنیم آینده‌ی همه ما تاریک و سیاه
خواهد بود. از طرف دیگر مردم
بیشتر از قبل به سینما می روند.
بی دلیل به خیابان می آیند. هر روز
فستیوال های بزرگ در شهر برگزار
می کنند.مسئولین ناچار به قرنطینه
شهر می شوند اما عده ای قوانین
قرنطینه را نادیده می گیرند.

رامبر روزنامه نگار چون نمی تواند به
دیدار دختر مورد علاقه اش که خارج
از شهر است برود بر علیه قرنطینه
مطلب می نویسد و آن را کاری
بیهوده می داند.

شرایط جامعه طاعون زده ی قرن
نوزدهم در شهر را كه با شرایط کرونا
زده امروز مقایسه می کنم؛ قویا به
این گمان می رسم که...
یا ما برگشته ایم به قرن نوزدهم!
و یا آلبر کامو آدم زمانه ی خودش
نبوده و یک قرن جلوتر از زمان خود
می زیسته و می اندیشیده است!!!

با خواندن داستان طاعون و تجربه ی
قصه ی کرونا آدمی می‌فهمد که چه
مرز ضخیمی بین دانستن و ندانستن
وجود دارد.
هرچه چرخ تاریخ می چرخد و انسان
به جلو و جلال میرود مرز بین دانستن
و ندانستن هم ضخیم تر و زمخت تر
می شود.

@Ssahebdeelan
ديدی جهان همه از مگویِ من است و
مويه‌هايی همه از مپرسِ تو!؟
تو چه می‌دانی
که بر ميهنِ من چه رفته است!

در حيرتم از تحمل پروردگاری
که گويی ترکه‌ی کهن‌سالِ خويش را
تنها بر گُرده‌ی فلک‌زدگانِ زمين می‌شکند!


#سیدعلی_صالحی
ما
بیشتر از زیرکی به
مهربانی و خوش قلبی نیاز داریم!
ما شفا خواهیم یافت
دردها و رنج‌هامان پایان می‌پذیرند
آرامش خواهد آمد

آرام آرام
در غروبی گرم
از شاخه‌های سبز سنگین
فرو خواهد ریخت

اندکی بیش دوام آرید
بیرونِ در،
مرگ نه
که زندگی در انتظار ماست

بیرونِ در
جهانی پرشور نشسته

‏مثل یک لیمو،خشکیدن
مثل یک شمع،آب شدن
مثل یک درخت افرا، فروافتادن
در شأن ما نیست،

ما نه لیموییم
نه شمع
نه درخت افرا؛
ما مردمیم
می‌دانیم چگونه امید را با دارو
درهم بیامیزیم
چگونه به پا خیزیم
زندگی کنیم

و باز بیابیم
طعم نمک خاک و آفتاب را...


#ناظم حکمت

@Ssahebdeelan