نگارا روز روز ماست امروز
که در کف باده و در کام، قند است
می و معشوق و وصلِ جاودان هست
کنون تدبیر ما لَختی سپند است
#عطار
سلام عزيزان
روزتون قرین شور و نور و مهربانی
روزگارانتان زلال چون چشمه ساران ...
وسرسبزتر از سبزه زاران...
اميدوارم امروز آهنگ زندگیتون
خوش ترین نوا را داشته باشد
🌷🌱
@Ssahebdeelan
که در کف باده و در کام، قند است
می و معشوق و وصلِ جاودان هست
کنون تدبیر ما لَختی سپند است
#عطار
سلام عزيزان
روزتون قرین شور و نور و مهربانی
روزگارانتان زلال چون چشمه ساران ...
وسرسبزتر از سبزه زاران...
اميدوارم امروز آهنگ زندگیتون
خوش ترین نوا را داشته باشد
🌷🌱
@Ssahebdeelan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
و هر بامداد
از خاکستر خویش بر میخیزم
و با صدای خویشتن
بیدار میشوم
تو را میگویم:
شادیا! صبحات عاشقانه باد
#غادة_السمان
و هر بامداد
از خاکستر خویش بر میخیزم
و با صدای خویشتن
بیدار میشوم
تو را میگویم:
شادیا! صبحات عاشقانه باد
#غادة_السمان
برایت،
شنیدن واژه های مهربان
سرودهای عاشقانه
دوش گرفتن زیر آبشار
خواندن آوازهای نو
انتظاری عاشقانه در ایستگاه قطار
و یک مهمانی پر از صدای گیتار
برایت آرزو می کنم .
برایت،
یافتن خاطرات یک عشق قدیمی
داشتن شانه های صمیمی
کف زدن های شادمانه
بعد از ظهرهای آرام
نواختن گیتار برای او که دوستش داری ،
شرابی سفید
و یک دنیا عشق آرزو مى کنم .
#کارلوس_دروموند
🌱🌷
شنیدن واژه های مهربان
سرودهای عاشقانه
دوش گرفتن زیر آبشار
خواندن آوازهای نو
انتظاری عاشقانه در ایستگاه قطار
و یک مهمانی پر از صدای گیتار
برایت آرزو می کنم .
برایت،
یافتن خاطرات یک عشق قدیمی
داشتن شانه های صمیمی
کف زدن های شادمانه
بعد از ظهرهای آرام
نواختن گیتار برای او که دوستش داری ،
شرابی سفید
و یک دنیا عشق آرزو مى کنم .
#کارلوس_دروموند
🌱🌷
بعضی چیزها را نمیشود گفت. بعضی چیزها را احساس میکنید. رگ و پی شما را میتراشد، دل شما را آب میکند، اما وقتی میخواهید بیان کنید میبینید که بیرنگ و جلاست. مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد. عینا همان تابلوست. اما آن روح، آن چیزی که دل شما را میفشارد، در آن نیست.
- چشمهایش
- بزرگ علوی
🌱🌷
- چشمهایش
- بزرگ علوی
🌱🌷
من در آستانه اين قرن، كه گاهی تنها لحظهای گذرا به نظرم میرسد، پا به دنيا گذاشتم. هر چه جلوتر آمدهام سالها سريعتر گذشتهاند. وقتی از روزهای جوانیام حرف میزنم، ناچارم مدام بگويم: اين مال پنجاه يا شصت سال پيش بود؛ در حالی كه حس میكنم هنوز از آن دوران دور نشدهام. اما از طرف ديگر گاهی زندگی به نظرم خيلی طولانی میآيد. انگار آن پسربچه يا جوانی كه آن كارها را انجام داده اصلا من نبودهام.
اكنون كه به پيری و تنهایی گرفتار شدهام، آينده را تنها در حالت فاجعه يا آشوب میبينم. به نظرم میرسد كه قرن ما يكسره به انحراف افتاده و به سوی نكبت و بدبختی پيش رفته است. به گمانم در آن جنگ بزرگ و ازلی سرانجام شر بر خير پيروز شده است. عوامل زوال و نابودی كاملا مسلط شدهاند. روح بشر نه تنها به سوی كمال و روشنایی نرفته، بلكه حتی در تاريكی سياهتری فرو غلطيده است. من به حيرتم كه آن چشمههای نيکی و فرزانگی كه قرار است روزی به نجات ما بيايند، از كجا خواهند جوشيد؟
📒 #با_آخرین_نفسهایم
👤 #لوئیس_بونوئل
🌱🌷
اكنون كه به پيری و تنهایی گرفتار شدهام، آينده را تنها در حالت فاجعه يا آشوب میبينم. به نظرم میرسد كه قرن ما يكسره به انحراف افتاده و به سوی نكبت و بدبختی پيش رفته است. به گمانم در آن جنگ بزرگ و ازلی سرانجام شر بر خير پيروز شده است. عوامل زوال و نابودی كاملا مسلط شدهاند. روح بشر نه تنها به سوی كمال و روشنایی نرفته، بلكه حتی در تاريكی سياهتری فرو غلطيده است. من به حيرتم كه آن چشمههای نيکی و فرزانگی كه قرار است روزی به نجات ما بيايند، از كجا خواهند جوشيد؟
📒 #با_آخرین_نفسهایم
👤 #لوئیس_بونوئل
🌱🌷
Midani To
Alireza Ghorbani
میدانی تو
علیرضا قربانی
شعر: ابوسعید ابوالخیر
آهنگ، تنظیم: حسام ناصری
علیرضا قربانی
شعر: ابوسعید ابوالخیر
آهنگ، تنظیم: حسام ناصری
برای خودم خوشحالی جور میکنم، شادیهای ساده و کوچک. همیشه همین طور بودهام. مهارت عجیب در پیدا کردن لذتهای نقلی. هنوز هم بعضی شبها به خودم اجازه میدهم مسواک نزده به تختخواب برم. بدون اندکی عذاب وجدان به خودم اجازه میدهم که گاهی عادتهایم را دور بزنم. گاهی خودم را به صرف یک لیوان چای با عطر هل و گلسرخ مهمان میکنم بدون آنکه خیال کنم یک هل برای یک فنجان زیادهروی است. از اینکه گاهی مثل خانمِ آقای هاشمی ( در تعلیمات اجتماعی) توی محله چرخ میزنم و میوههای نوبرانه میخرم چنان ذوق میکنم که انگار کسی جز من از چنین نعمتهایی باخبر نیست. گاهی به خودم اجازه میدهم بعد از ظهرها کمی بیشتر توی تخت وول بخورم، خودم را مشغول یک بازی سرگرمکننده میکنم. سرگرمکننده! فقط همین. نمیخواهم چیز جدیدی یاد بگیرم یا ذهنم را به چالش بکشم. فقط میخواهم الماسهای همرنگ به هم بخورند و جیرینگ جیرینگ توی صفحهی گوشی ناپدید شوند بدون اینکه به چیزی فکر کنم یا از گذر زمان به وحشت بیفتم و همین کافی است.
سالهاست که شادی برای من آجیل مشکلگشایی است که ته جیب یک لباس کهنه پیدا میشود. یا بارانی که بیموقع میآید و یکدفعه شدت میگیرد. یا خنکی لطیفی که ادم نیمههای شب احساس میکند و پتو را بالاتر میکشد، یا خوابیدن خانهی مامان یا مامانبزرگ و صبحانهای که معلوم نیست چرا آنقدر به جان آدم میچسبد. درست در همین لحظهها،در همین لحظههای کوچکی که هیچ تلاشی نمیکنم، از خودم هیچتوقعی ندارم، نمیخواهم که به خفنترین آدم روزگارم تبدیل شوم، نمیخواهم جهان را تغییر دهم، هیچ چیز نمیخواهم. فقط میایستم، تماشا میکنم، و به موجی که بیهوا با ماسههای بازیگوشش کفش و جورابم را خیس کرده میخندم. شادی به گمان من درست شکل همین است.
#مهشادصدرعاملی
🌷🌱
سالهاست که شادی برای من آجیل مشکلگشایی است که ته جیب یک لباس کهنه پیدا میشود. یا بارانی که بیموقع میآید و یکدفعه شدت میگیرد. یا خنکی لطیفی که ادم نیمههای شب احساس میکند و پتو را بالاتر میکشد، یا خوابیدن خانهی مامان یا مامانبزرگ و صبحانهای که معلوم نیست چرا آنقدر به جان آدم میچسبد. درست در همین لحظهها،در همین لحظههای کوچکی که هیچ تلاشی نمیکنم، از خودم هیچتوقعی ندارم، نمیخواهم که به خفنترین آدم روزگارم تبدیل شوم، نمیخواهم جهان را تغییر دهم، هیچ چیز نمیخواهم. فقط میایستم، تماشا میکنم، و به موجی که بیهوا با ماسههای بازیگوشش کفش و جورابم را خیس کرده میخندم. شادی به گمان من درست شکل همین است.
#مهشادصدرعاملی
🌷🌱
.
من به خورشید ایمانی ندارم
چشم های تو
دست های تو
نفس های تو
آغوش تو
و صدایت
که طنین می شود در گوشِ من
ایمانِ من است
و این چنین عاشقانه گفتنم
از برکت ِ صبح بخیر های توست جانِ من
#پریناز_ارشد
🌷🌱
من به خورشید ایمانی ندارم
چشم های تو
دست های تو
نفس های تو
آغوش تو
و صدایت
که طنین می شود در گوشِ من
ایمانِ من است
و این چنین عاشقانه گفتنم
از برکت ِ صبح بخیر های توست جانِ من
#پریناز_ارشد
🌷🌱
مادرم می گوید :"همه چیز درست می شود " و نمیداند تا پاره گی بافته ی تحمل من چندگره بیشتر نمانده است ؛ من رج به رج از وجودم را به هم گره زدم تا همچنان با لبخندپشت نداشتن هایم پنهان شوم ؛
می گوید:"این روزها هم می گذرد "!
خنده دار است که وعده ی گذشتن "این روزها" به گمانم با تعداد روزهای عمرش یکی باشد ؛ "این روزها" هرروز برای من تکرار می شوند و من دیگر مثل بچگی هایم پشت کمد لباس هایم کز نمی کنم که چرابیشتر لواشک های تر زیرزمین سهم اشک هایم نیستند ؛ دیگر به شیشه های مربا ناخنک نمیزنم ودر عوض غصه هایم را در دبه ی ترشی فلفلی که سالهاست در انباری دست نخورده مانده است پنهان کرده ام ؛ یادگرفته ام که احساسم را درجیب چهارخانه ای قراردهم تا روزها در کسی جا نماند و شب ها دستی به سرش میکشم ، بویش میکنم و درآینه میبینم که من با زخم هایم چقدر زیباترم ....
#ناهید_آقاطبا
🌷🌱
می گوید:"این روزها هم می گذرد "!
خنده دار است که وعده ی گذشتن "این روزها" به گمانم با تعداد روزهای عمرش یکی باشد ؛ "این روزها" هرروز برای من تکرار می شوند و من دیگر مثل بچگی هایم پشت کمد لباس هایم کز نمی کنم که چرابیشتر لواشک های تر زیرزمین سهم اشک هایم نیستند ؛ دیگر به شیشه های مربا ناخنک نمیزنم ودر عوض غصه هایم را در دبه ی ترشی فلفلی که سالهاست در انباری دست نخورده مانده است پنهان کرده ام ؛ یادگرفته ام که احساسم را درجیب چهارخانه ای قراردهم تا روزها در کسی جا نماند و شب ها دستی به سرش میکشم ، بویش میکنم و درآینه میبینم که من با زخم هایم چقدر زیباترم ....
#ناهید_آقاطبا
🌷🌱
صبح یعنی !
جنگِ بینِ شاخه های نسترن
بر سرِعطری که
دائم می وزد از موی تو
چشم تو خورشید عالمتاب و
رویَت قرصِ ماه
کهکشانی از ستاره
در به در در کوی تو..!
#حسین_فروتن
🌷🌱
جنگِ بینِ شاخه های نسترن
بر سرِعطری که
دائم می وزد از موی تو
چشم تو خورشید عالمتاب و
رویَت قرصِ ماه
کهکشانی از ستاره
در به در در کوی تو..!
#حسین_فروتن
🌷🌱
صبح ڪه مے شود
یادم باشد
در آینهٔ آسمان بنگرم
به دریاهاے اطراف
سرے بزنم
نگاه بیشه هاے زیبا را
به ڪلبهٔ خورشید راهے ڪنم
قدرے از گندمزارهاے این حوالی
عطر خوش نان ببویم
و دست آفتاب را بگیرم
برویم با هم ڪوچه ڪوچه
پنجره ها را بیدار ڪنیم
مبادا زندگے خواب بماند
فریبا_سعادت
🌷🌱
@Ssahebdeelan
یادم باشد
در آینهٔ آسمان بنگرم
به دریاهاے اطراف
سرے بزنم
نگاه بیشه هاے زیبا را
به ڪلبهٔ خورشید راهے ڪنم
قدرے از گندمزارهاے این حوالی
عطر خوش نان ببویم
و دست آفتاب را بگیرم
برویم با هم ڪوچه ڪوچه
پنجره ها را بیدار ڪنیم
مبادا زندگے خواب بماند
فریبا_سعادت
🌷🌱
@Ssahebdeelan
امروز آدم دیگری هستم و دنیای من دنیای دیگری است. باز برادروار با همهی جهان آمیختهام. با همهی تباهی و مرگی که در من است و ای بسا که هر لحظه قلبم خاموش شود، به وسعت و توانایی جهانم. دگرگونی حالات من از قطبی به قطبی دیگر است با هیجانی که مثل طوفان مرا میپیچد و درهم میریزد. و تازه هیچ چیز خاصی پیش نیامده است که از دیروز تا امروز زیرورو شدهام. فقط امروز به پیشنهاد...ت نیم ساعتی با هم نشستیم و قهوهای خوردیم و صحبتی کردیم و من به یاد این شعر بودم که میگوید:« فرصت شمار صحبت کز این دو راه منزل/ چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن».
#شاهرخ_مسکوب
📚در حال و هوای جوانی
🌷🌱
#شاهرخ_مسکوب
📚در حال و هوای جوانی
🌷🌱