صاحبدلان
12K subscribers
33.1K photos
3.02K videos
56 files
2.4K links
Download Telegram
می گویند...
باور هر چیزی..
از آن یک اتفاق می سازد ...

آرزوهایتان را باور داشته باشید..
حتما روزی برایتان اتفاق خواهد افتاد..!


#شبتون_درپناه_یزدان
@Ssahebdeelan
مهرباني را
در قلب کسانی ديدم
که بدون هيچ توقعی مهربانند
و آنهایی بودن که
خودنيازمند محبت بودند
ولی بازمحبت ميکردند

خدایا!
شبی آرام وخوابی رویایی و
قلبی نورانی نصیب دوستانم گردان

شبتون مست از مهتاب و نسیم شبانگاه بهاری در راه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چون است حال بستان ای باد نوبهاری
کز بلبلان برآمد فریاد بیقراری

گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت
تو در میان گل‌ها، چون گل میان خاری

#سعدی

درودهااا مهربانان
زندگیتون روبه راه
در بامداد زيباي يكشنبه
خرامیدن عروس نارنجی پوش صبحگاهی بر بام آسمان لاجوردی را به شکرانه می نشینیم
همواره راه پرنیان آرزوهاتون هموار باد
بامداد ان خجسته باد.....
🌸🍃🌷
@Ssahebdeelan
مگر نسیم خَطَت صبح در چمن بگذشت
كه گل به بوى تو برتن چو صبح جامه درید

#حافظ

درودی از بستر سرسبز سبزه زاران
از باغستان
سبز بهاران بر پگاه پر شوکت شما اهل دلان
صبح باشكوهتان دلارام
🌷🍃🌸
بهار
بر گلدان پشت پنجره
بوسه می زند
وقتی
سوره ی عشق را
از آسمانِ چشمانت
پیشکشِ
سرزمینِ آغوشم می کنی
تا
مومن بمانم

عشق را
بهار را
تو را..

#الهه_محقق
🌷🍃🌸
امروز صبح انگشتانم را
به سر پنجه ے آفتاب گره مے زنم
و صبح را
با دمنوش نعناع و ریحان سرمیڪشم
و با نوازش دستان تو تا عمق جانم
سرمست مے شوم ....

#مینو _پناهپور

@Ssahebdeelan
.
در زیر ابر ساغر خورشید شد نهان
روز قدح کشیدن و عیش نهانی است

ساقی بیا و جامِ میِ مشکبو بیار
این دم که باد صبح به عنبر فشانی است

#وحشی_بافقی
#صبحتون‌آمیخته‌به‌عشق‌و‌مهرورزی
🌷🍃🌸
کاش این بهار
از هر درخت
آلوچه ی خنده های تو سبز شود
بعد من
این اسفند را دود که نه
مدام بوس کنم
تا چشم بخورم
تا چشم خدا به من بخورد و ببیند
مثل کودکی کم طاقت
چطور بی تاب چیدن توام ...
.

تا چشم خدا به من بخورد و ببیند تو تنهااا
وسوسه ی هزار باغ آلوچه ای در من ....


#حسنا_میرصنم
🌷🍃🌸
سفره هفت سين كانال صاحبدلان 😊💖
*خوب گوش کنید*
اواز خوش اهنگ قُمری ها و چکاوک ها و بلدرچین ها را در جنگل افرا و نارون
*خوب بخوانید و زمزمه کنید*
نرم نرمک می رسد اینک بهار ...
خوش بحال روزگار
بهار می‌رسد.
حتی اگر ته جیب پدر،
نوک جوراب من،
و شقیقه ‌ی لایه ی ازون سوراخ باشد.
عجیب که نوروز، هیچ‌وقت صبر نمیکند تا کمی وضع ما بهتر شود...
کاش در این چند ساعت باقی‌مانده، یکی پیدا شود، دوتا تقه‌ ی بی‌منت به گلگیر ماشین پدر بزند تا بدون رنگ در بیاید،
یکی هم به پس کله‌ی من؛ تا دیگر لباس‌های پلوخوری‌ام را در مراسم متفرقه نپوشم.
ولی چارقد مادر، با آنکه نو نیست، آبرومند است و بوهای خوب می‌دهد..
مثل هر سال..
آری سال نو در راه است و بهار، چون شاخه ‌ی نوری زلال، از هزار توی تاریکی سر می‌رسد و لبخند ی بی‌بهانه بر لب‌های من مینشاند‌‌،
که معمولا تا فوت زود هنگام اولین ماهی قرمزمان دوام دارد؛
زیرا باز یادم می‌آید، «حتی آرزوی دریا، در دل کسی که سهمش از دنیا، فقط یک تنگ است»
باعث سنکوب می‌شود.
اما خدا با ما رفیق است.... و مثل هرسال،
سر سفره ‌ی هفت سینمان می‌نشیند؛
به 'یا مقلب القلوب' پدر گوش میکند، و... شاید هم مثل مادر خودش را تکان می‌دهد...
ما...
دلمان به رفاقت خدا گرم است!
و روی معرفتش،،
خیلی حساب کرده‌ایم...

پیشاپیش سال نوی همه ی رفقایی که روی معرفتمون حساب باز کردند
و روی معرفتشون حساب باز کردیم خیلی مبارک باشه

🌷🍃🌸
فردا ، راس ساعت بارش  باران
  برایت ، پیاله ای از عشق خواهم آورد
یک جرعه نفس تازه
یک ، خرمن گل یاس که به جوانه نشسته .
تو فقط ، دستانت را زیر این
همه زیبایی آرام بگیر
می خواهم
از لا به لایه انگشتانت
عشق بچکد
تا تمامی ، مسیری را که نه می توان رفت
نه می توان بود
برایت جوانه های امید بکارم
شاید
در اینجا عشق را برایمان معنای درستی نکرده اند
اما میدانم
هنگام ، بارش باران
و رویش گلها تو خواهی آمد
تا برای ،فسیل شکسته دلم
  بهار را زیباتر نقاشی بکشی


#نگار_سپهری_بروجنی
🌷🍃🌸
لبخندهایت،
مانند تمشک های رسیده،
سرخ و زیباست!
مانند انگورهای وحشی؛ مست!
و تو،
در زیر پوستم، جاری می شوی!
هزار قبیله ی گمشده،
در من پیدا می شود،
که به زبان تو، سخن می گویند!
به زبان ماه، ستارگان، ایوان
گنجشگ ها، پنجره،
شمعدانی ها و عطر یاس
تو، روح شعر را تازه می کنی!
از جانت،
عطری حول زیبایی عشق می نشیند
آن وقت،
کلمات روحت را سپید می نگارند
تا شعر سرخطّ آخرین
سرفصل های دوست داشتنت را،
کلمه کلمه،
به دیوان نگاهت، بنشاند ...


#عرفان_یزدانی
🌷🍃🌸
صبح امیّد که بُد معتکفِ پردۀ غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد

ساقیا لطف نُمودی قدحت پر مِی باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد!

#حافظ
🌸🍃🌷
ﺗﻮ ﺭﺍ نمی ﺩﺍﻧﻢ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺗﻔﺎﻗﻬﺎی ﺧﻮﺏِ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ روزهای ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ
ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪی ﻛﻪ یک ﺭﻭﺯ ﺑﺮ ﺩﻟﻤﺎﻥ می ﻧﺸﻴﻨﺪ
ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﺷﺪﻥ ﺩﻋﺎﻫﺎﻳﻤﺎﻥ
ﺑﻪ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﻤﺎﻥ
ﺑﻪ ﻣﺤﻮ ﺷﺪﻥ ﻏﻢ های ﺩﻳﺮﻳﻨﻪ ﻣﺎﻥ
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ
روزی ﺍﺯ ﺭﺍﻩ می ﺭﺳﺪ
ﻭ ﻣﺎ برای یک ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺷﺪﻩ
آنچنان ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ زندگی ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ
ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺭﻭﺷﻦ است
گُلعِذاری ز گلستانِ جهان ما را بس
زین چمن سایهٔ آن سروِ روان ما را بس
من و همصحبتیِ اهلِ ریا دورَم باد
از گرانانِ جهان، رَطلِ گران ما را بس
قصرِ فردوس به پاداشِ عمل می‌بخشند
ما که رندیم و گدا، دیرِ مُغان ما را بس
بنشین بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین
کاین اشارت ز جهانِ گذران، ما را بس
نقدِ بازارِ جهان بِنگر و آزارِ جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
یار با ماست، چه حاجت که زیادت طلبیم؟
دولتِ صحبتِ آن مونسِ جان ما را بس
از درِ خویش خدا را به بهشتم مَفرست
که سرِ کویِ تو از کون و مکان ما را بس
حافظ از مَشْرَبِ قسمت گِلِه ناانصافیست
طبعِ چون آب و غزل‌هایِ روان ما را بس

غزل ۲۶۸
#حافظ


🌷🍃🌸