زندگی، مثلِ همان قهوه ی تلخی ست،
که داغ است و سیاه،
ولی ای دوستِ جان،،،
میشود با شکری یا شیری
هم سپیدش کرد و هم کمی شیرین تر
و کمی صبر نمود تا خنک تر بشود.
بعد از آن نوش نمود
عصرِ دلتنگی را
#فرشته_تشکری
عصرتون بخير
@Ssahebdeelan
که داغ است و سیاه،
ولی ای دوستِ جان،،،
میشود با شکری یا شیری
هم سپیدش کرد و هم کمی شیرین تر
و کمی صبر نمود تا خنک تر بشود.
بعد از آن نوش نمود
عصرِ دلتنگی را
#فرشته_تشکری
عصرتون بخير
@Ssahebdeelan
می خواهمت
ای غمزه یِ ریحان
در سریرِ شبِ محبوب ،
اینگونه می خواهمت؛
که در رخساره یِ صبح
کرشمه یِ سپیده دمان با ناز
عشوه یِ خورشید می کشد
تا انتظارِ طلوع به طنازی،
افسونِ مهرسایِ تو
جادویِ شبِ کینه توز را
ویران می کند از کِلکِ خاطره ها
به سِحرِ چشمِ سیاهت،
حالا تو هستی
و من از شانه هایت غبارِ خستگی
با نوازش صد نگاه می روبم...
#عارف_اخوان
شبتون خوش
ای غمزه یِ ریحان
در سریرِ شبِ محبوب ،
اینگونه می خواهمت؛
که در رخساره یِ صبح
کرشمه یِ سپیده دمان با ناز
عشوه یِ خورشید می کشد
تا انتظارِ طلوع به طنازی،
افسونِ مهرسایِ تو
جادویِ شبِ کینه توز را
ویران می کند از کِلکِ خاطره ها
به سِحرِ چشمِ سیاهت،
حالا تو هستی
و من از شانه هایت غبارِ خستگی
با نوازش صد نگاه می روبم...
#عارف_اخوان
شبتون خوش
محبوبِ من!
سر به کجا بگذارم که یاد شُما در آنجا نباشد؟
کدام هوا را تنَفس کنم که هوای شما نباشد؟
در کدام غروب نقشی از صورتِ شما نیست؟
کدام خورشید در نگاه شما طلوع نمیکند؟
کجا بروم که شما آنجا نباشید؟!
گیلاسهایِ باغچهی خانهی پدریام هنوز به خاطر شما میرسند
و سیبها به خاطرِ شما سُرخ میشوند!
#محمد_صالح_علاء
شبتون بر مدار ارامش
سر به کجا بگذارم که یاد شُما در آنجا نباشد؟
کدام هوا را تنَفس کنم که هوای شما نباشد؟
در کدام غروب نقشی از صورتِ شما نیست؟
کدام خورشید در نگاه شما طلوع نمیکند؟
کجا بروم که شما آنجا نباشید؟!
گیلاسهایِ باغچهی خانهی پدریام هنوز به خاطر شما میرسند
و سیبها به خاطرِ شما سُرخ میشوند!
#محمد_صالح_علاء
شبتون بر مدار ارامش
من لبريز اسامی روشنِ آسمان بودم
که شبی آشنايانی گمنام
به ديدنم آمدند،
آشنايانِ گمنامی از خوابِ ملايک و می
با يکی دو نی دوات و دفتری از نور ...
آمدند،
کنارِ حيرتِ بیدليلِ هميشه نشستند
شب را ورق زدند و دعا به دعا
از ديدگانِ گريانِ من
سخن گفتند ...
گفتند
تو برگزيدهی باران و بوسه بودهای...
چرا بی چراغ
در شبِ اين همه گريه پير میشوی؟!
ما واژگانِ عجيب ديگری از دريا،
از عطرِ عشق و عبورِ نور نوشتهايم،
ما به خاطر تو
از انتهای سدر و ستاره آمدهايم،
از اين به بعد
تکليفِ بوسه و باران با ماست،
تولدِ بیسوالِ ترانههای تو با ماست،
ما به جای تو
از عطرِ عشق و عبورِ نور خواهيم سرود،
و تو با ما از اسامیِ روشنِ آسمان خواهی گفت،
و ما دوباره ترا
به دورهی دورِ همان واژههای مکررِ خودت بازخواهيم برد.
باور اگر نمیکنی
اين دستخطِ آشنای خداوند است...
#سیدعلی_صالحی
📚 "سادهبودم تو نبودی باران بود"
شبتون خوش
@Ssahebdeelan
که شبی آشنايانی گمنام
به ديدنم آمدند،
آشنايانِ گمنامی از خوابِ ملايک و می
با يکی دو نی دوات و دفتری از نور ...
آمدند،
کنارِ حيرتِ بیدليلِ هميشه نشستند
شب را ورق زدند و دعا به دعا
از ديدگانِ گريانِ من
سخن گفتند ...
گفتند
تو برگزيدهی باران و بوسه بودهای...
چرا بی چراغ
در شبِ اين همه گريه پير میشوی؟!
ما واژگانِ عجيب ديگری از دريا،
از عطرِ عشق و عبورِ نور نوشتهايم،
ما به خاطر تو
از انتهای سدر و ستاره آمدهايم،
از اين به بعد
تکليفِ بوسه و باران با ماست،
تولدِ بیسوالِ ترانههای تو با ماست،
ما به جای تو
از عطرِ عشق و عبورِ نور خواهيم سرود،
و تو با ما از اسامیِ روشنِ آسمان خواهی گفت،
و ما دوباره ترا
به دورهی دورِ همان واژههای مکررِ خودت بازخواهيم برد.
باور اگر نمیکنی
اين دستخطِ آشنای خداوند است...
#سیدعلی_صالحی
📚 "سادهبودم تو نبودی باران بود"
شبتون خوش
@Ssahebdeelan
در زندگی انسان هیچ تضمینی وجود ندارد که نیاز ما به برقراری ارتباط با دیگران برآورده شود. برخی گهگاه تنها میمانند، برخی تقریباً هرگز، و برخی دیگر اغلب اوقات.
تنهایی گاهی در میانهی زندگی روزمره رخ مینماید، و گاهی در بحبوبهی بحرانهای حاد زندگی. همهی ما با احساس تنهایی آشنا هستیم، اما همهی ما به یک شکل آن را تجربه نمیکنیم.
📘 #فلسفه_تنهایی
✍🏻 #لارس_اسوندسن
تنهایی گاهی در میانهی زندگی روزمره رخ مینماید، و گاهی در بحبوبهی بحرانهای حاد زندگی. همهی ما با احساس تنهایی آشنا هستیم، اما همهی ما به یک شکل آن را تجربه نمیکنیم.
📘 #فلسفه_تنهایی
✍🏻 #لارس_اسوندسن
راستی لذت تنها بودن را چشیدهای؟ قدم زدن تنها، دراز کشیدن توی آفتاب؟ چه لذت بزرگی است برای یک موجودِ عذابکشیده، برای قلب و سر! منظورم را میفهمی؟
آیا تا به حال مسافت زیادی را تنها قدم زدهای؟ قابلیت لذت بردن از آن، دلالت بر مقدار زیادی فلاکت گذشته و نیز لذتهای گذشته دارد. وقتی بچه بودم خیلی تنها ماندم، اما آنها بیشتر به زور شرایط بود نه به انتخاب خودم. اما حالا، با شتاب به طرف تنهایی میروم، همانطور که رودخانهها با شتاب به سوی دریا سرازیر میشوند.
فرانتس کافکا
نامه به فلیسه
آیا تا به حال مسافت زیادی را تنها قدم زدهای؟ قابلیت لذت بردن از آن، دلالت بر مقدار زیادی فلاکت گذشته و نیز لذتهای گذشته دارد. وقتی بچه بودم خیلی تنها ماندم، اما آنها بیشتر به زور شرایط بود نه به انتخاب خودم. اما حالا، با شتاب به طرف تنهایی میروم، همانطور که رودخانهها با شتاب به سوی دریا سرازیر میشوند.
فرانتس کافکا
نامه به فلیسه
خوردیم زخمها که نه خون آمد و نه آه
وه این چه نیش بود که تا استخوان برفت
#سعدی
شبتون آروم و بدوراز دلتنگي ...
@Ssahebdeelan
وه این چه نیش بود که تا استخوان برفت
#سعدی
شبتون آروم و بدوراز دلتنگي ...
@Ssahebdeelan
خدایا
تا تو را دارم
نه نگران فردایم
و نه کوله بار حسرت دیروز را
به دوش می کشم
تکیه بر مهرت می کنم
و فارغ از جهان گذرا
امشب را به طلوع فردا گره می زنم
شب تان لبریز از آرامش راستین
@Ssahebdeelan
تا تو را دارم
نه نگران فردایم
و نه کوله بار حسرت دیروز را
به دوش می کشم
تکیه بر مهرت می کنم
و فارغ از جهان گذرا
امشب را به طلوع فردا گره می زنم
شب تان لبریز از آرامش راستین
@Ssahebdeelan
برخیز و به نزد آن نکونام درآی
در صحبت آن یار دلارام درآی
زین دام برون جه و در آن دام درآی
از در اگرت براند از بام درآی
#رباعی_مولانا
درود بر شما انوشه پنداران
بامداد تان شورافزای مهر و شادی،
سیب زرین آفتاب در سبد گلباف ابر به همراه قوری چای تازه دم بهارنارنج و سیب های رقصان در نغمه ی شرشر جویبار دلبرانگی پیشکش امروز و هرروز زیبایتان...
🌸🌷🍃
@Ssahebdeelan
در صحبت آن یار دلارام درآی
زین دام برون جه و در آن دام درآی
از در اگرت براند از بام درآی
#رباعی_مولانا
درود بر شما انوشه پنداران
بامداد تان شورافزای مهر و شادی،
سیب زرین آفتاب در سبد گلباف ابر به همراه قوری چای تازه دم بهارنارنج و سیب های رقصان در نغمه ی شرشر جویبار دلبرانگی پیشکش امروز و هرروز زیبایتان...
🌸🌷🍃
@Ssahebdeelan