عشــــــــــق را
شب زندهداریها خوش است
رنــــــــــج را،
امیدواریها خوش است
خوبرویــــــــــان را
نگــــــــــاه ِ دلنواز
عاشــــــــــقان را
بیقراریها خوش است...
#فریدون_مشیری
در امتداد شب
در کورسوی چراغ شب زنده داران کوی
عشق
در نسیم سحری که فرشتگان سر به سجده خدای سبحان دارند
برایتان بهترینها را آرزو دارم
@Ssahebdeelan
شب زندهداریها خوش است
رنــــــــــج را،
امیدواریها خوش است
خوبرویــــــــــان را
نگــــــــــاه ِ دلنواز
عاشــــــــــقان را
بیقراریها خوش است...
#فریدون_مشیری
در امتداد شب
در کورسوی چراغ شب زنده داران کوی
عشق
در نسیم سحری که فرشتگان سر به سجده خدای سبحان دارند
برایتان بهترینها را آرزو دارم
@Ssahebdeelan
شب است و آینه خواب سپیده میبیند
بیا که روز خوش ما خیال پروردست...
شعر: هوشنگ ابتهاج
بیا که روز خوش ما خیال پروردست...
شعر: هوشنگ ابتهاج
دوستان مهربانم
طلوع صبح فردا شروع خوشدلی های دلخواهتون باشه الهی ...
شبتون بخير
طلوع صبح فردا شروع خوشدلی های دلخواهتون باشه الهی ...
شبتون بخير
شادترین سمفــــــونی روزگــــارنصیـب آهنگ
زندگی و دقایقـــــتان دراين شب زيبا ....
زندگی و دقایقـــــتان دراين شب زيبا ....
ز کوی عشــــق اگر آید نسیمی..
شود هر گلخنی باغ نعیــمی..
همه دشوارها آسان کند عشـــق...
غم وشادی همه یکسان کند عشــق...
#وحشی_بافقی
درودتان باد دوستان اهل عشق و شعر و قلم
درودي
از جنس طلايي آفتاب
تقديم به
شما ياران وهمراهان نيكو نهاد
صبحتون پر از پرتوهای مهر و تن پوشی از ترانه ي زيباي زندگی
🌸🍃🌷
@Ssahebdeelan
شود هر گلخنی باغ نعیــمی..
همه دشوارها آسان کند عشـــق...
غم وشادی همه یکسان کند عشــق...
#وحشی_بافقی
درودتان باد دوستان اهل عشق و شعر و قلم
درودي
از جنس طلايي آفتاب
تقديم به
شما ياران وهمراهان نيكو نهاد
صبحتون پر از پرتوهای مهر و تن پوشی از ترانه ي زيباي زندگی
🌸🍃🌷
@Ssahebdeelan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روبگردان ای صبا...
بر من ببخشای و بیا....
کز تو بوی آن نگار آشنا آید همی...
بوی گل گه گه...
که می آید زمن جان میرود...
زانکه من میدانم و من کز کجا آید همی...
#امیرخسرو_دهلوی
روز قشنگتون به مهر و دوستی...
🌷🍃🌸
@Ssahebdeelan
بر من ببخشای و بیا....
کز تو بوی آن نگار آشنا آید همی...
بوی گل گه گه...
که می آید زمن جان میرود...
زانکه من میدانم و من کز کجا آید همی...
#امیرخسرو_دهلوی
روز قشنگتون به مهر و دوستی...
🌷🍃🌸
@Ssahebdeelan
بیست و خوردهای سال پیش دولت یک ماشین داد به پدرم. نه برای خودش. برای اینکه با آن برود اداره و برگردد. از این ماشینهایی که با خط نستعلیق روی در آن مینوشتند «استفاده اختصاصی ممنوع». یک میتسوبیشی دوکابین صفر کیلومتر. آن سالها میتسوبیشی حکم عایشه را داشت در شعبابیطالب. حکم طاووس بین قبیلهی کلاغها. این خاطره را هشت بار از هشت زاویهی مختلف همینجا نوشتهام. اما خاطراتم ته کشیده و چارهای ندارم الا تکرار خودم. پانزده سالم بود. پانزده سالگی سن بدی است. در آن سن آدم دیگر بالغ شده و عاشق میشود اما هنوز گواهینامه ندارد تا جلوی عشقش بتواند میتسوبیشی پدرش را براند. اما یک روز بالاخره زدم به سیم آخر و ماشین را دزدیدم. پدرم خواب بود. در اهواز بهترین زمان برای دزدی ساعت سه بعد از ظهر است. وقتی مردم زیر کولر گازی خوابیدهاند. در آن ساعت حتی میشود زد زیر بغل بولدوزر و آن را دزدید؛ چه برسد به میتسوبیشی که صدای موتورش به نرمی صدای نجوای زنی زیباست در شبهای گرم تابستان. همینقدر جذاب. من هم ساعت سه بعد از ظهر ماشین را دزدیدم. کلید خاکستریاش را از جیب پدرم درآوردم و رفتم توی حیاط. در گاراژ را باز کردم و ماشین را مثل آهویی خرامان بردم توی کوچه. همه چیز در ارادهی من بود. اسپارتاکوس بودم سوار بر ارابهی آتشین. چهار بار سر تا ته کوچه را با سرعت سه کیلومتر بر ساعت بالا و پائین کردم. شیشهها را داده بودم پائین و نوار کاست ساندرا که گذاشته بودم توی پخش ماشین و صدایش را تا فیهاخالدون داده بودم بالا. پر از تفرعن و خرسندی. حتی کولر ماشین را هم روشن کرده بودم. من هیچ تصوری از وجود کولر در ماشین نداشتم و باورم نمیشد که بجز کولر گازی توی اتاق و یخچال، وسیلهای باشد که بشود با آن داخل ماشین را خنک کرد. دلم میخواست لیدا دختر همسایهمان را در آن شرایط ببینم. در واقع دلم میخواست که لیدا من را ببیند. که خب ندید. ساعت سه بعد از ظهر تابستان اهواز بود و لیدا هم مثل هر انسان اهل فکر دیگری زیر کولر گازی خواب بود. بالاخره ساعت سه و نیم عصر وا دادم و برگشتم جلوی خانه. در گاراژ را باز کردم. سوار ماشین شدم و با چند دقیقه حساب و کتاب و با دقت و ظرافت و لطافت، ماشین را محکم کوبیدم به در گاراژ و یک سمت ماشین را به فنا دادم. همان سمتی که نوشته بودند «استفاده اختصاصی ممنوع». که دیگر البته خوانده نمیشد. چون رفته بود به فنا. در ماشین مثل پوست شکلات پیچیده بود به دور خودش و باز نمیشد. که البته ترجیحم این بود همان جا تا ابد بمانم و تبدیل بشوم به نفت. تا اینکه بخواهم با پدرم روبرو بشوم و به او بگویم آن ماشین نازنین که روی درش نوشته بود استفاده اختصاصی ممنوع، دیگر خیلی نازنین نیست. حالا بیشتر حشمت است یا امکلثوم.
لیدا آن روز نیامد. نوار کاست ساندرا هم جا ماند توی ماشین. دو ضربهی بزرگ که مثل شمشیر ابنملجم فرود آمدند وسط فرق سرم. حالا هم از سرنوشت هیچ کدامشان خبر ندارم. نه میدانم لیدا کجاست و نه میدانم کدام تعمیرکار نامردی نوار کاست من را کش رفت. آن هم توی روزهایی که پیدا کردن نوار کاست و داشتن آن به اندازهی عاشقِ لیدا بودن، جرم محسوب میشد.
#فهیم_عطار
@Ssahebdeelan
لیدا آن روز نیامد. نوار کاست ساندرا هم جا ماند توی ماشین. دو ضربهی بزرگ که مثل شمشیر ابنملجم فرود آمدند وسط فرق سرم. حالا هم از سرنوشت هیچ کدامشان خبر ندارم. نه میدانم لیدا کجاست و نه میدانم کدام تعمیرکار نامردی نوار کاست من را کش رفت. آن هم توی روزهایی که پیدا کردن نوار کاست و داشتن آن به اندازهی عاشقِ لیدا بودن، جرم محسوب میشد.
#فهیم_عطار
@Ssahebdeelan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«در زمان های قدیم موی زنان را فر میکشیدند؛ چون بر این باور بودند اگر مو صاف باشد دل عاشق از توی آن می لغزد و می افتد اما دل توی موی فر گیر میکند و تا ابد همونجا میمونه»
دقیقا مثل همونجا که صائب میگه:
«در هر شكن از زلف گره گير تو داميست..
اين سلسله يك حلقه ى بيكار ندارد!»
مو فرفري ها روزتون مبارك 🌹
دقیقا مثل همونجا که صائب میگه:
«در هر شكن از زلف گره گير تو داميست..
اين سلسله يك حلقه ى بيكار ندارد!»
مو فرفري ها روزتون مبارك 🌹
من دست باران را
تا این سویِ پنجره می گیرم،
تا تو تنها قدم نزنی!
من دستِ مهتاب را
تا پیشانی ات می گیرم،
تا شب ها در شعرها،
خویش را راحت بیابی!
من دستِ نسیم را تا موهات می گیرم
تا جامِ شب بوها را آسان پُر کنی!
من دست این شعر را
تا نزدیکِ گوشت می گیرم
تا راحت بشنوی دوستت دارم!
من دست تو را می گیرم
تا خدا می رویم
در باغچه اش گُلِ همیشه پاییز می کاریم!
برایش از عشق می گوییم و
برمی گردیم!
دستت را به من بده...
جهان معجزه ای تازه میخواهد!
#حامد_نیازی
@Ssahebdeelan
تا این سویِ پنجره می گیرم،
تا تو تنها قدم نزنی!
من دستِ مهتاب را
تا پیشانی ات می گیرم،
تا شب ها در شعرها،
خویش را راحت بیابی!
من دستِ نسیم را تا موهات می گیرم
تا جامِ شب بوها را آسان پُر کنی!
من دست این شعر را
تا نزدیکِ گوشت می گیرم
تا راحت بشنوی دوستت دارم!
من دست تو را می گیرم
تا خدا می رویم
در باغچه اش گُلِ همیشه پاییز می کاریم!
برایش از عشق می گوییم و
برمی گردیم!
دستت را به من بده...
جهان معجزه ای تازه میخواهد!
#حامد_نیازی
@Ssahebdeelan
سعادتمندترین مردمان کسانی هستند که نیکوترین افکار را در سر دارند و افکار نیکو، تنها در ضمیرهای حاصلخیز حیات مییابند.
آنان که تفریح را وسیله ای برای رشد اندیشه قرار می دهند، آنان که به موسیقی غنی، کتاب خوب، نقاشی زیبا، نمایشنامه دیدنی، رفیق شفیق و گفتگوی نشاط بخش عشق میورزند چه کسانی هستند؟
ایشان سعادتمندترین مردمان جهان اند. آنها نه تنها خود سعادتمندند، بلکه دلیل سعادت دیگران نیز هستند.
سرودهای_سعادت
ویلیام_لیون_فلیپس
@Ssahebdeelan
آنان که تفریح را وسیله ای برای رشد اندیشه قرار می دهند، آنان که به موسیقی غنی، کتاب خوب، نقاشی زیبا، نمایشنامه دیدنی، رفیق شفیق و گفتگوی نشاط بخش عشق میورزند چه کسانی هستند؟
ایشان سعادتمندترین مردمان جهان اند. آنها نه تنها خود سعادتمندند، بلکه دلیل سعادت دیگران نیز هستند.
سرودهای_سعادت
ویلیام_لیون_فلیپس
@Ssahebdeelan