Forwarded from ️ شبکه جامعه شناسی ️
🔰 واسلاو هاول و معنای امتناع در مقاومت سیاسی
🖋 عقیل دغاقله
واسلاو هاول، نویسنده و رهبر سرشناس مخالفان نظام های کمونیستی در اروپای شرقی، کتاب قدرت بی قدرتان را با داستان یک میوه فروش شروع می کند. میوه فروشی که در میان هویج و پیازهایش تابلویی را که دولت به او داده است را نیز قرار می دهد. بر روی این تابلو نوشته شده است «تمام کارگران جهان باهم متحد شوید.»
این تابلو و شعار در ذات خود معنای بدی ندارد. ایراد اما در کنشی است که آن میوه فروش بر حسب عادت انجام می دهد. مشکل تابلو این است که توسط دستگاه تبلیغاتی یک دولت تمامیت خواه سوسیالیستی توزیع شده است و آن میوه فروش بدون توجه به معنا و یا اهمیت آنچه بر آن تابلو نوشته شده است، هر روز آن را در میان هویج و پیازهایش قرار می دهد. مشکل در کنش تکراری، روزمره و بیهوده ای است که آن میوه فروش انجام می دهد بدون آنکه به آن بیندیشد.
هاول می پرسد چرا میوه فروش هر روز همین کار را می کند؟ آیا این میوه فروش واقعا به کارگران جهان فکر کرده است؟ آیا اصلا برای او زندگی کارگران جهان اهمیتی دارد؟ آیا خود او بدون نیروی دولت باز چنین تابلویی را نصب می کرد؟ پاسخ هاول به همه این سئوال ها خیر است. آن میوه فروش، از منظر هاول، این تابلو را نصب می کند چون فکر می کند اگر نگذارد ممکن است زندگی اش به مخاطره افتد. دلیل او تنها در همین یک نکته نهفته است. او تصور می کند ممکن است دولت به او حساس شود و در نتیجه برایش بد شود. علاوه بر این، از منظر میوه فروش این کار (تابلو گذاشتن) را همه انجام می دهند و بنابراین همه متوجه بی اهمیتی و دروغین بودن آن شده اند.
بنابراین آن میوه فروش نتیجه گیری می کند که ایرادی ندارد او نیز آن تابلو را نصب کند. البته همه این محاسبات خودآگاه نیست. روی ورق نوشته شده نیست. اما در جریان این تصمیم گیری، در ذهن آن میوه فروش تفسیر ناخودآگاه و خودآگاه به هم آمیخته می شود و تابلو هر روز نصب می شود. و عادتی تکراری می شود که بدون اندیشه انجام می دهیم.
این تسلیم شدن به گذاشتن این تابلو، این عدم فکر کردن به اهمیت یا عدم اهمیت آن کنش برای خود فرد، همان نقطه و لحظه ای است که قدرت یک سیستم تمامیت خواه در شکل می گیرد و بازتولید می شود. از طریق همین شیوه های به ظاهر غیر مهم، غیر فکر شده و تا حدودی ناخودآگاه است که یک سیستم تمامیت خواه در هر لحظه بازتولید می شود.
هاول ادامه می دهد که قدرت رژیم های تمامیت خواه، بنابراین، در یک فرد و یا یک نهاد نیست، بلکه در همه کنش های غیر مسئولانه ای است که همگی ما بدون فکر کردن انجام می دهیم.
همه ما در همان لحظه ای که غیر مسئولانه خواسته ها، ارزش ها و نرم هایی که شخصا به آنها معتقد هستیم را کنار می گذاریم تا کاری که یک سیستم تمامیت خواه از ما می خواهد را بدون فکر و بر حسب عادت یا ترس انجام دهیم آن سیستم تمامیت خواه را بازتولید کرده ایم. هاول نتیجه می گیرد که بنابراین تقسیم آدم ها در نظام های توتالیتر به شرور و خیرخواه ممکن نیست چرا که همه ما همزمان هم یک نظام تمامیت خواه را بازتولید می کنیم و هم آنکه قربانی آن هستیم. همه ما هم عامل یک شر بزرگ هستیم و هم قربانی آن شر بزرگ.
راه حل خروج از این چرخه بی پایان «امتناع» است. امتناع یعنی گفتن «نه»! نه به تمامی آن چیزهایی که به آنها باور نداریم اما آنها را از ترس مغضوب نشدن از قدرت یا برای خوش آمد قدرت انجام می دهیم. این همان لحظه ای است که هاول از آن به عنوان لحظه آغاز «زندگی در حقیقت» یاد می کند. لحظه ای که یاد می گیریم بر اساس ارزش و باورهایی که به آن معتقد هستیم زندگی کنیم و از این بازی دروغین خارج شویم. «زندگی در حقیقت» با برداشتن آن تابلو یا شعاری که به آن اعتقاد نداریم آغاز می شود. با نگفتن کلامی که به آن باور نداریم، با رای ندادن در انتخاباتی که به بی معنایی آن پی برده ایم و با گفتن کلامی که می دانیم صاحبان قدرت از آن خوششان نمی آید.
از منظر هاول،بنابراین، امتناع قدم اول در هر نوع مقاومت است. امتناع از انجام دادن همه آن چیزهایی که یک نظام تمامیت خواه از ما می طلبد و ما می توانیم به آنها - حداقل با ریسک کم- نه بگوییم. این خروج از بازی، این امتناع، این نه گفتن، اگر همگانی شود، همان لحظه ای است که یک سیستم تمامیت خواه از بازتولید باز می ماند.
پس از آغاز این امتناع است که می توان به کنش هایی از نوع ایجابی و مثبت پرداخت. پس از امتناع شروع می کنیم به جای آن ظاهر دروغین که بر پا کرده ایم، ارزشها و حقیقتی که به آن باور داریم را اجرا خواهیم کرد و نمایش خواهیم داد.
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
🖋 عقیل دغاقله
واسلاو هاول، نویسنده و رهبر سرشناس مخالفان نظام های کمونیستی در اروپای شرقی، کتاب قدرت بی قدرتان را با داستان یک میوه فروش شروع می کند. میوه فروشی که در میان هویج و پیازهایش تابلویی را که دولت به او داده است را نیز قرار می دهد. بر روی این تابلو نوشته شده است «تمام کارگران جهان باهم متحد شوید.»
این تابلو و شعار در ذات خود معنای بدی ندارد. ایراد اما در کنشی است که آن میوه فروش بر حسب عادت انجام می دهد. مشکل تابلو این است که توسط دستگاه تبلیغاتی یک دولت تمامیت خواه سوسیالیستی توزیع شده است و آن میوه فروش بدون توجه به معنا و یا اهمیت آنچه بر آن تابلو نوشته شده است، هر روز آن را در میان هویج و پیازهایش قرار می دهد. مشکل در کنش تکراری، روزمره و بیهوده ای است که آن میوه فروش انجام می دهد بدون آنکه به آن بیندیشد.
هاول می پرسد چرا میوه فروش هر روز همین کار را می کند؟ آیا این میوه فروش واقعا به کارگران جهان فکر کرده است؟ آیا اصلا برای او زندگی کارگران جهان اهمیتی دارد؟ آیا خود او بدون نیروی دولت باز چنین تابلویی را نصب می کرد؟ پاسخ هاول به همه این سئوال ها خیر است. آن میوه فروش، از منظر هاول، این تابلو را نصب می کند چون فکر می کند اگر نگذارد ممکن است زندگی اش به مخاطره افتد. دلیل او تنها در همین یک نکته نهفته است. او تصور می کند ممکن است دولت به او حساس شود و در نتیجه برایش بد شود. علاوه بر این، از منظر میوه فروش این کار (تابلو گذاشتن) را همه انجام می دهند و بنابراین همه متوجه بی اهمیتی و دروغین بودن آن شده اند.
بنابراین آن میوه فروش نتیجه گیری می کند که ایرادی ندارد او نیز آن تابلو را نصب کند. البته همه این محاسبات خودآگاه نیست. روی ورق نوشته شده نیست. اما در جریان این تصمیم گیری، در ذهن آن میوه فروش تفسیر ناخودآگاه و خودآگاه به هم آمیخته می شود و تابلو هر روز نصب می شود. و عادتی تکراری می شود که بدون اندیشه انجام می دهیم.
این تسلیم شدن به گذاشتن این تابلو، این عدم فکر کردن به اهمیت یا عدم اهمیت آن کنش برای خود فرد، همان نقطه و لحظه ای است که قدرت یک سیستم تمامیت خواه در شکل می گیرد و بازتولید می شود. از طریق همین شیوه های به ظاهر غیر مهم، غیر فکر شده و تا حدودی ناخودآگاه است که یک سیستم تمامیت خواه در هر لحظه بازتولید می شود.
هاول ادامه می دهد که قدرت رژیم های تمامیت خواه، بنابراین، در یک فرد و یا یک نهاد نیست، بلکه در همه کنش های غیر مسئولانه ای است که همگی ما بدون فکر کردن انجام می دهیم.
همه ما در همان لحظه ای که غیر مسئولانه خواسته ها، ارزش ها و نرم هایی که شخصا به آنها معتقد هستیم را کنار می گذاریم تا کاری که یک سیستم تمامیت خواه از ما می خواهد را بدون فکر و بر حسب عادت یا ترس انجام دهیم آن سیستم تمامیت خواه را بازتولید کرده ایم. هاول نتیجه می گیرد که بنابراین تقسیم آدم ها در نظام های توتالیتر به شرور و خیرخواه ممکن نیست چرا که همه ما همزمان هم یک نظام تمامیت خواه را بازتولید می کنیم و هم آنکه قربانی آن هستیم. همه ما هم عامل یک شر بزرگ هستیم و هم قربانی آن شر بزرگ.
راه حل خروج از این چرخه بی پایان «امتناع» است. امتناع یعنی گفتن «نه»! نه به تمامی آن چیزهایی که به آنها باور نداریم اما آنها را از ترس مغضوب نشدن از قدرت یا برای خوش آمد قدرت انجام می دهیم. این همان لحظه ای است که هاول از آن به عنوان لحظه آغاز «زندگی در حقیقت» یاد می کند. لحظه ای که یاد می گیریم بر اساس ارزش و باورهایی که به آن معتقد هستیم زندگی کنیم و از این بازی دروغین خارج شویم. «زندگی در حقیقت» با برداشتن آن تابلو یا شعاری که به آن اعتقاد نداریم آغاز می شود. با نگفتن کلامی که به آن باور نداریم، با رای ندادن در انتخاباتی که به بی معنایی آن پی برده ایم و با گفتن کلامی که می دانیم صاحبان قدرت از آن خوششان نمی آید.
از منظر هاول،بنابراین، امتناع قدم اول در هر نوع مقاومت است. امتناع از انجام دادن همه آن چیزهایی که یک نظام تمامیت خواه از ما می طلبد و ما می توانیم به آنها - حداقل با ریسک کم- نه بگوییم. این خروج از بازی، این امتناع، این نه گفتن، اگر همگانی شود، همان لحظه ای است که یک سیستم تمامیت خواه از بازتولید باز می ماند.
پس از آغاز این امتناع است که می توان به کنش هایی از نوع ایجابی و مثبت پرداخت. پس از امتناع شروع می کنیم به جای آن ظاهر دروغین که بر پا کرده ایم، ارزشها و حقیقتی که به آن باور داریم را اجرا خواهیم کرد و نمایش خواهیم داد.
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
🔰 آمریکا و فروپاشی ایران
🖋 یدالله کریمیپور
فروپاشی و تجزیه ایران ضربه ای سهمگین برای منافع و علائق استراتژیک جهانی واشنگتن است. کدام ژئوپلیتیسینی است که مخالف چنین گزاره ای باشد؟! سهل است که تداوم بقای موجودیت ایرانی یکپارچه، در راستای منافع درازمدت امپریالیسم آمریکا و ناتو است؛ چرا؟
۱- سد نفوذ افراطیون سنی
کارکرد منطقه ای ایران، بی شباهت به کارکرد صفوی در برابر عثمانی نیست. امروزه روز ایران سدی در برابر نفوذ و فراگیر شدن بنیادگرایی خطرناک سنی (داعش، القاعده، طالبان و..،) محسوب می شود. فروپاشی این سد، به منزله باز شدن دروازه های بنیادگرایی افراطی از هندوکوش تا کوه های اطلس خواهد بود. برای استراتژی فهمان درک این گزاره سخت نیست؛
۲- سد نفوذ روسیه
یکپارچگی ایران هم چنین در درازمدت سد نفوذی در برابر بلند پروازی روسیه بوده است. ولی از آن مهم تر این است که وجود ایرانی یکپارچه و البته متحد با غرب و ناتو ، سمی مهلک اثرگذار ، در جهت دومین فروپاشی فدراتیو روسیه خواهد بود. به همین دلیل است که روس ها به لطایف الحیل مانع نزدیکی دوباره ایران-غرب-آمریکا می شوند؛ و با همین برهان است که برای واشنگتن تداوم استقرار جمهوری اسلامی ایران ، البته با تداوم استراتژی نه شرقی، نه غربی تحمل پذیر بوده است؛
۳- وزنه تعادلی
تداوم ایرانی یکپارچه، وزنه سنگین و محوری ایجاد تعادل منطقه ای در برابر ۱۳ دولت عرب خاورمیانه و ترکیه بوده است. بدون وجود ایرانی یکپارچه، مهار ترکیه در قفقاز جنوبی، مناطق کردنشین عراق و سوریه و نیز مهار عربستان در قطر ، عمان و ...ناممکن و یا کمرشکن خواهد بود.
فکت های متعدد و روشن تر از خورشید در تایید این دیدگاه، یعنی خطرات استراتژیک تجزیه ایران برای واشنگتن قابل ارائه است. از جمله بنگرید به عدم حمله مستقیم و گسترده به ایران طی ۴۰ سال اخیر. این در حالی است که آمریکا طی این مدت به عراق، کویت، افغانستان، پاکستان، یمن، سومالی، سوریه و لبنان لشگر کشی کرده و یا در این کشورها گیر شده است.این در حالی است که در ۴ دهه اخیر، حتی یک تفنگدار آمریکایی در خاک ایران کشته نشده و یا جمهوریاسلامی آن را به عهده نگرفته است.
در یکجمعبندی کلی توان گفت: سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در برابر ایران، استقرار کشوری یکپارچه، البته حتی الامکان همسو با منافع واشنگتن ،ناتو و غرب بوده است.
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
🖋 یدالله کریمیپور
فروپاشی و تجزیه ایران ضربه ای سهمگین برای منافع و علائق استراتژیک جهانی واشنگتن است. کدام ژئوپلیتیسینی است که مخالف چنین گزاره ای باشد؟! سهل است که تداوم بقای موجودیت ایرانی یکپارچه، در راستای منافع درازمدت امپریالیسم آمریکا و ناتو است؛ چرا؟
۱- سد نفوذ افراطیون سنی
کارکرد منطقه ای ایران، بی شباهت به کارکرد صفوی در برابر عثمانی نیست. امروزه روز ایران سدی در برابر نفوذ و فراگیر شدن بنیادگرایی خطرناک سنی (داعش، القاعده، طالبان و..،) محسوب می شود. فروپاشی این سد، به منزله باز شدن دروازه های بنیادگرایی افراطی از هندوکوش تا کوه های اطلس خواهد بود. برای استراتژی فهمان درک این گزاره سخت نیست؛
۲- سد نفوذ روسیه
یکپارچگی ایران هم چنین در درازمدت سد نفوذی در برابر بلند پروازی روسیه بوده است. ولی از آن مهم تر این است که وجود ایرانی یکپارچه و البته متحد با غرب و ناتو ، سمی مهلک اثرگذار ، در جهت دومین فروپاشی فدراتیو روسیه خواهد بود. به همین دلیل است که روس ها به لطایف الحیل مانع نزدیکی دوباره ایران-غرب-آمریکا می شوند؛ و با همین برهان است که برای واشنگتن تداوم استقرار جمهوری اسلامی ایران ، البته با تداوم استراتژی نه شرقی، نه غربی تحمل پذیر بوده است؛
۳- وزنه تعادلی
تداوم ایرانی یکپارچه، وزنه سنگین و محوری ایجاد تعادل منطقه ای در برابر ۱۳ دولت عرب خاورمیانه و ترکیه بوده است. بدون وجود ایرانی یکپارچه، مهار ترکیه در قفقاز جنوبی، مناطق کردنشین عراق و سوریه و نیز مهار عربستان در قطر ، عمان و ...ناممکن و یا کمرشکن خواهد بود.
فکت های متعدد و روشن تر از خورشید در تایید این دیدگاه، یعنی خطرات استراتژیک تجزیه ایران برای واشنگتن قابل ارائه است. از جمله بنگرید به عدم حمله مستقیم و گسترده به ایران طی ۴۰ سال اخیر. این در حالی است که آمریکا طی این مدت به عراق، کویت، افغانستان، پاکستان، یمن، سومالی، سوریه و لبنان لشگر کشی کرده و یا در این کشورها گیر شده است.این در حالی است که در ۴ دهه اخیر، حتی یک تفنگدار آمریکایی در خاک ایران کشته نشده و یا جمهوریاسلامی آن را به عهده نگرفته است.
در یکجمعبندی کلی توان گفت: سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در برابر ایران، استقرار کشوری یکپارچه، البته حتی الامکان همسو با منافع واشنگتن ،ناتو و غرب بوده است.
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
Forwarded from ️ شبکه جامعه شناسی ️
🔰 از نهادها دفاع کنید
🖋 تیموتی اسنایدر
🔄 بابک واحدی
نهادها به ما کمک میکنند منزلت و شأنمان را حفظ کنیم. اما آنها هم به کمک ما نیاز دارند. از «نهادهای ما» دم نزنید مگر این که واقعاً با تلاش در جهت حفظ و تقویتشان، آن ها را مال خود کنید. نهادها نمیتوانند از خودشان دفاع و محافظت کنند. اگر از همان ابتدای کار از آنها دفاع نکنیم، یکی پس از دیگری فرو خواهند ریخت. پس نهادی را که برایتان مهم است -یک دادگاه، یک روزنامه، یک قانون، یک #اتحادیه_کارگری - انتخاب کنید و پشت آن را بگیرید.
فرض ما معمولاً بر این است که نهادها به طور خودکار خودشان را در برابر حتی شدیدترین حملات مستقیم حفظ میکنند. این همان اشتباهی بود که یهودیان آلمان پس از تشکیل دولت هیتلر در مورد هیتلر و نازیها مرتکب شدند. مثلاً یادداشتِ سردبیرِ یکی از روزنامههای مشهور یهودیان آلمان در روز دوم فوریهی ۱۹۳۳ را در نظر بگیرید که گویای این اعتماد بیاساس و اشتباه بود:
«ما این ادعا را نمیپذیریم که میگوید آقای هیتلر و دوستانش، که حالا دیگر توانستهاند قدرت را همانطور که از مدتها پیش آرزویش را داشتند در دست بگیرند، آن طرحهایی را که [در روزنامههای نازیها] پیشنهاد میشوند به کار خواهند بست؛ آنها به یکباره حقوق اساسی یهودیان آلمان را از ایشان نخواهند گرفت، آنها را در گتوها حبس نخواهند کرد و دست اراذل حسود و قاتل را در آزار ایشان باز نخواند گذاشت. و دلیل این که عوامل مهم متعددی بر قدرت آنها مهار میزنند... و واضح است که آنها جرئت پا گذاشتن در این مسیر را ندارند. وقتی قدرتی، اروپایی شدید، کل فضای حاکم شما را به سمت تأمل اخلاقی در خویشتنتان سوق میدهد و از آن موضعِ اعتراضی پیشینتان دور میشوید.»
بسیاری از مردمان منطقی و اندیشمند آن زمانچنین دیدگاهی داشتند، چنان امروز هم خیلیها بر این دیدگاه هستند. خطا اینجاست که فرض بگیرید که حاکمان پس از رسیدن به قدرت از طریق نهادها نخواهند توانست آن نهادها را تغییر دهند و تخریب کنند. -حتی وقتی پیش از به قدرت رسیدن وعدهی این کار را داده باشند. انقلابیون گاه واقعاً قصد از بین بردن یکبارهی کل نهادها را دارند. بلشویکهای روسیه چنین نیتی داشتند. گاهی اوقات هم پویایی و کارکرد نهادها از آنها گرفته میشود و به تصویری توخالی از خودِ سابقشان تبدیل میشوند تا جای #مقاومت در برابر نظم جدید آن را تقویت کنند. این همان چیزی است که نازیها گلایششاتونگ می خواندند.
استقرار نظم جدید نازی کمتر از یک سال زمان برد. تا پایان سال ۱۹۳۳ آلمان به کشوری با حکومت تکحزبی تبدیل شده بود که در آن همهی نهادهای بزرگ به شدت تضعیف شدهبودند. در ماه نوامبر آن سال مقامات آلمان (بی هیچ مخالفتی) یک انتخابات پارلمانی و یک همه پرسی (در مورد مسالهای که پاسخ «صحیح» آن زا قبل مشخص بود) برگزار کردند تا نظم جدید را به تایید مردم برسانند. حتی برخی یهودیان آلمان هم به خواست رهبران نازی رأی دادند با این امید که نشان وفاداریشان موجب شود نظام جدید به آنها وفا کند؛ که امیدی بس واهی از آب در آمد.
📚 در برابر استبداد، نوشتهای تیموتی اسنایدر، نشر گمان، چاپ ششم، ۱۳۹۹
💡 #رسانه شمایید.لطفا در گروههای دانشجویی به اشتراک بگذارید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
🖋 تیموتی اسنایدر
🔄 بابک واحدی
نهادها به ما کمک میکنند منزلت و شأنمان را حفظ کنیم. اما آنها هم به کمک ما نیاز دارند. از «نهادهای ما» دم نزنید مگر این که واقعاً با تلاش در جهت حفظ و تقویتشان، آن ها را مال خود کنید. نهادها نمیتوانند از خودشان دفاع و محافظت کنند. اگر از همان ابتدای کار از آنها دفاع نکنیم، یکی پس از دیگری فرو خواهند ریخت. پس نهادی را که برایتان مهم است -یک دادگاه، یک روزنامه، یک قانون، یک #اتحادیه_کارگری - انتخاب کنید و پشت آن را بگیرید.
فرض ما معمولاً بر این است که نهادها به طور خودکار خودشان را در برابر حتی شدیدترین حملات مستقیم حفظ میکنند. این همان اشتباهی بود که یهودیان آلمان پس از تشکیل دولت هیتلر در مورد هیتلر و نازیها مرتکب شدند. مثلاً یادداشتِ سردبیرِ یکی از روزنامههای مشهور یهودیان آلمان در روز دوم فوریهی ۱۹۳۳ را در نظر بگیرید که گویای این اعتماد بیاساس و اشتباه بود:
«ما این ادعا را نمیپذیریم که میگوید آقای هیتلر و دوستانش، که حالا دیگر توانستهاند قدرت را همانطور که از مدتها پیش آرزویش را داشتند در دست بگیرند، آن طرحهایی را که [در روزنامههای نازیها] پیشنهاد میشوند به کار خواهند بست؛ آنها به یکباره حقوق اساسی یهودیان آلمان را از ایشان نخواهند گرفت، آنها را در گتوها حبس نخواهند کرد و دست اراذل حسود و قاتل را در آزار ایشان باز نخواند گذاشت. و دلیل این که عوامل مهم متعددی بر قدرت آنها مهار میزنند... و واضح است که آنها جرئت پا گذاشتن در این مسیر را ندارند. وقتی قدرتی، اروپایی شدید، کل فضای حاکم شما را به سمت تأمل اخلاقی در خویشتنتان سوق میدهد و از آن موضعِ اعتراضی پیشینتان دور میشوید.»
بسیاری از مردمان منطقی و اندیشمند آن زمانچنین دیدگاهی داشتند، چنان امروز هم خیلیها بر این دیدگاه هستند. خطا اینجاست که فرض بگیرید که حاکمان پس از رسیدن به قدرت از طریق نهادها نخواهند توانست آن نهادها را تغییر دهند و تخریب کنند. -حتی وقتی پیش از به قدرت رسیدن وعدهی این کار را داده باشند. انقلابیون گاه واقعاً قصد از بین بردن یکبارهی کل نهادها را دارند. بلشویکهای روسیه چنین نیتی داشتند. گاهی اوقات هم پویایی و کارکرد نهادها از آنها گرفته میشود و به تصویری توخالی از خودِ سابقشان تبدیل میشوند تا جای #مقاومت در برابر نظم جدید آن را تقویت کنند. این همان چیزی است که نازیها گلایششاتونگ می خواندند.
استقرار نظم جدید نازی کمتر از یک سال زمان برد. تا پایان سال ۱۹۳۳ آلمان به کشوری با حکومت تکحزبی تبدیل شده بود که در آن همهی نهادهای بزرگ به شدت تضعیف شدهبودند. در ماه نوامبر آن سال مقامات آلمان (بی هیچ مخالفتی) یک انتخابات پارلمانی و یک همه پرسی (در مورد مسالهای که پاسخ «صحیح» آن زا قبل مشخص بود) برگزار کردند تا نظم جدید را به تایید مردم برسانند. حتی برخی یهودیان آلمان هم به خواست رهبران نازی رأی دادند با این امید که نشان وفاداریشان موجب شود نظام جدید به آنها وفا کند؛ که امیدی بس واهی از آب در آمد.
📚 در برابر استبداد، نوشتهای تیموتی اسنایدر، نشر گمان، چاپ ششم، ۱۳۹۹
💡 #رسانه شمایید.لطفا در گروههای دانشجویی به اشتراک بگذارید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
Telegram
attach 📎
Aftabkaran_Jangal
Metronom
🔁 بازنشر نهمین قسمت #پادکست مترونوم بهسرود #آفتابکاران_جنگل میپردازد، سرودی که شعر آن را سعید سلطانپور به یاد واقعه سیاهکل و براساس یک ترانه فولک ارمنی سرود و چند ماه قبل از انقلاب مهرداد بران با همراهی گروه کُر دانشجویان در شهر واشنگتن و صدای داود شراره در آلبومی به نام #شراره_های_آفتاب اجرا کرد.
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
Barpaa Khiz
📻 داستان ترانه «بر پا خیز، از جا کن، بنای کاخ دشمن»
🔁 بازنشر قسمت ۱۹ #پادکست مترونوم
اینبار داستان ساخت سرودشیلیایی «مردممتحدشکستنمیخورند » واجراهای مختلف آن به زبانهای دیگر را تعریف میکنیم و همچنین مصاحبهای داریم با آقای علی ندیمی،شاعر سرود بر پا خیز از جا کن ، یکی از مشهورترین سرودهای زمان انقلاب ۵۷
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
🔁 بازنشر قسمت ۱۹ #پادکست مترونوم
اینبار داستان ساخت سرودشیلیایی «مردممتحدشکستنمیخورند » واجراهای مختلف آن به زبانهای دیگر را تعریف میکنیم و همچنین مصاحبهای داریم با آقای علی ندیمی،شاعر سرود بر پا خیز از جا کن ، یکی از مشهورترین سرودهای زمان انقلاب ۵۷
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
Pages from 136.pdf
2.6 MB
Forwarded from ️ شبکه جامعه شناسی ️
🔰 آخرین دفاع آلبرت پارسونز، یکی از جانباختگان جنبش اول ماه مه
🖋 محسن حکیمی
🔹 چنان که می دانیم، در پی جنبش طبقۀ کارگر آمریکا برای ۸ ساعت کار در روز، که با تظاهرات کارگران شیکاگو در اول ماه مه ۱۸۸۶ ابعاد گسترده ای به خود گرفت، روز چهارم مه از درون تجمع کارگران در میدان «هی مارکتِ» شهر شیکاگو بمبی به طرف پلیس پرتاب شد و چند تن از افراد پلیس کشته شدند. سال ها بعد معلوم شد که کارگران هیچ نقشی در این بمب اندازی نداشته اند و در واقع پرتاب بمب به سوی پلیس توطئۀ خودِ پلیس برای سرکوب جنبش کارگران بوده است. این جنبش سرکوب شد و در جریان آن شمار زیا۸ تن از رهبران این جنبش در تابستان و پائیزِ سال بعد به محاکمه کشیده شدند. قاضی «گری»، رئیس بیدادگاهی که این کارگران را محاکمه کرد، یکی از آنان را به ۱۵ سال زندان و بقیه را به اعدام محکوم کرد. از اعدامیان، دو تن تقاضای عفو کردند، که پذیرفته شد و محکومیت شان به حبس ابد تقلیل یافت، یکی دیگر خود را در زندان کشت و ۴ تن دیگر در نوامبر ۱۸۸۷ به دار کشیده شدند. ازاین ۴ تن یکی آلبرت پارسونز بود، که در اینجا به مناسبت اول ماه مه امسال (۲۰۲۰) آخرین دفاع او را به شرحی که در کتاب «مرگ در هی مارکت» آمده بازگو می کنم.
🔸روز ۸ اکتبر [۱۸۸۷] رو به پایان بود که نوبت آخرین دفاع به آلبرت پارسونز رسید. او پیش از آن سخنرانی های فراوانی کرده بود – در تجمع های بردگان آزادشده در کشتزارهای تکزاس و در گردهمایی های بزرگ کارگران در میدان های شلوغ شیکاگو – اما اکنون باید در دادگاه و برای هزاران نفر از همشهریانش و شمار زیادی خبرنگار سخن می گفت. او می خواست سخنانی را به زبان آورد که مخاطبانش نه تنها نسل آن روز بلکه نسل های آینده باشند، سخنانی که ممکن بود جان او را نجات ندهد اما صدایش را برای نسل های آیندۀ طبقۀ کارگر به یادگار می گذاشت.
🔹پارسونز، که زندان او را نحیف و رنگ پریده کرده بود، با کت و شلواری به رنگ مشکی و کراواتی هماهنگ با رنگ لباسش و گل سرخی بر یقۀ کتش، برای آخرین دفاع به پا خاست. پوشه ای پُر از کاغذ روی میز مقابلش گذاشت و با صدایی بلند و رسا صحبت خود را آغاز کرد. نخست، از رئیس دادگاه درخواست اعادۀ دادرسی کرد:
🔸«عالی جناب، اگر یک ویژگی وجود داشته باشد که محاکمۀ کنونی را شاخص کرده باشد آن ویژگی هیجان و حرارت و خشم و خشونتی است که از همان روز نخست بر این پرونده حاکم شد … شما از من می پرسید چرا نمی خواهم حکم اعدام در مورد من اجرا شود. می پرسید چرا باید فرصت محاکمۀ جدیدی به من داده شود که بتوانم بی گناهی خود را ثابت کنم و اجرای عدالت را از دادگاه درخواست کنم. عالی جناب، من به پرسش شما پاسخ می دهم : حکمی که شما صادر کرده اید حکمی است هیجانی، واقعه را به گونه ای هیجانی یک کلاغ چهل کلاغ کرده، و از دل هیجان سازمان یافتۀ شهر شیکاگو بیرون آمده است. به همین دلیل است که از شما می خواهم حکم اعدام را معلق کنید و دادگاه جدیدی در فضایی آرام برگزار کنید».
🗒 ادامه دفاعیات را در InstantView یا در انگاره بخوانید🔻
Engare.net/albert-parsons
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
@EngareNet
🖋 محسن حکیمی
🔹 چنان که می دانیم، در پی جنبش طبقۀ کارگر آمریکا برای ۸ ساعت کار در روز، که با تظاهرات کارگران شیکاگو در اول ماه مه ۱۸۸۶ ابعاد گسترده ای به خود گرفت، روز چهارم مه از درون تجمع کارگران در میدان «هی مارکتِ» شهر شیکاگو بمبی به طرف پلیس پرتاب شد و چند تن از افراد پلیس کشته شدند. سال ها بعد معلوم شد که کارگران هیچ نقشی در این بمب اندازی نداشته اند و در واقع پرتاب بمب به سوی پلیس توطئۀ خودِ پلیس برای سرکوب جنبش کارگران بوده است. این جنبش سرکوب شد و در جریان آن شمار زیا۸ تن از رهبران این جنبش در تابستان و پائیزِ سال بعد به محاکمه کشیده شدند. قاضی «گری»، رئیس بیدادگاهی که این کارگران را محاکمه کرد، یکی از آنان را به ۱۵ سال زندان و بقیه را به اعدام محکوم کرد. از اعدامیان، دو تن تقاضای عفو کردند، که پذیرفته شد و محکومیت شان به حبس ابد تقلیل یافت، یکی دیگر خود را در زندان کشت و ۴ تن دیگر در نوامبر ۱۸۸۷ به دار کشیده شدند. ازاین ۴ تن یکی آلبرت پارسونز بود، که در اینجا به مناسبت اول ماه مه امسال (۲۰۲۰) آخرین دفاع او را به شرحی که در کتاب «مرگ در هی مارکت» آمده بازگو می کنم.
🔸روز ۸ اکتبر [۱۸۸۷] رو به پایان بود که نوبت آخرین دفاع به آلبرت پارسونز رسید. او پیش از آن سخنرانی های فراوانی کرده بود – در تجمع های بردگان آزادشده در کشتزارهای تکزاس و در گردهمایی های بزرگ کارگران در میدان های شلوغ شیکاگو – اما اکنون باید در دادگاه و برای هزاران نفر از همشهریانش و شمار زیادی خبرنگار سخن می گفت. او می خواست سخنانی را به زبان آورد که مخاطبانش نه تنها نسل آن روز بلکه نسل های آینده باشند، سخنانی که ممکن بود جان او را نجات ندهد اما صدایش را برای نسل های آیندۀ طبقۀ کارگر به یادگار می گذاشت.
🔹پارسونز، که زندان او را نحیف و رنگ پریده کرده بود، با کت و شلواری به رنگ مشکی و کراواتی هماهنگ با رنگ لباسش و گل سرخی بر یقۀ کتش، برای آخرین دفاع به پا خاست. پوشه ای پُر از کاغذ روی میز مقابلش گذاشت و با صدایی بلند و رسا صحبت خود را آغاز کرد. نخست، از رئیس دادگاه درخواست اعادۀ دادرسی کرد:
🔸«عالی جناب، اگر یک ویژگی وجود داشته باشد که محاکمۀ کنونی را شاخص کرده باشد آن ویژگی هیجان و حرارت و خشم و خشونتی است که از همان روز نخست بر این پرونده حاکم شد … شما از من می پرسید چرا نمی خواهم حکم اعدام در مورد من اجرا شود. می پرسید چرا باید فرصت محاکمۀ جدیدی به من داده شود که بتوانم بی گناهی خود را ثابت کنم و اجرای عدالت را از دادگاه درخواست کنم. عالی جناب، من به پرسش شما پاسخ می دهم : حکمی که شما صادر کرده اید حکمی است هیجانی، واقعه را به گونه ای هیجانی یک کلاغ چهل کلاغ کرده، و از دل هیجان سازمان یافتۀ شهر شیکاگو بیرون آمده است. به همین دلیل است که از شما می خواهم حکم اعدام را معلق کنید و دادگاه جدیدی در فضایی آرام برگزار کنید».
🗒 ادامه دفاعیات را در InstantView یا در انگاره بخوانید🔻
Engare.net/albert-parsons
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
@EngareNet
Telegraph
آخرین دفاع آلبرت پارسونز، یکی از جانباختگان جنبش اول ماه مه
روز ۸ اکتبر [۱۸۸۷] رو به پایان بود که نوبت آخرین دفاع به آلبرت پارسونز رسید. او پیش از آن سخنرانی های فراوانی کرده بود – در تجمع های بردگان آزادشده در کشتزارهای تکزاس و در گردهمایی های بزرگ کارگران در میدان های شلوغ شیکاگو – اما اکنون باید در دادگاه و برای…
🔰 سادومازوخیستها هم صدا با همسر مونا و پدر رومینا
🖋 فرشاد غریبپور
#بازنشر به بهانهی قتل ناموسی دختر۱۷ساله در اهواز
تحلیلهای جامعه زده و بیربط با واقعیت فجایع اجتماعی، نوعی بازتولید کردن فاجعه و ذبح کردن جامعه است. در مواردی چون فجایع قتل رومینا، بابک خرمدین و اخیراً مونا حیدری برخی قلمبهدستان با تحلیلهای سادهسازانه خود سدّ راه توسعه اجتماعی-فرهنگی شده و همسو با سیستم رسمی ارتجاعی کشور و خردهفرهنگهای متحجر همدل با همسر مونا و پدران رومینا و بابک عمل کردند. مادام شلاق بر پیکر رنجکشیده جامعهای میزنند که علیرغم همه بیمهریها فریب تریبونهای رسمی را نخورده و تلاش کرده است گامهایی هرچند پرهزینه در راستای ارتقاء خویش بردارد. هرچه رخ دهد میگویند جامعه مقصر است و منظورشان از جامعه نیز مردم عادی و فرهنگ آنان است. سپس، جامعه و دولت را یکی میسازند؛ خودآگاه یا ناخودآگاه، دولت (state) عقبمانده از جامعه را تطهیر میکنند.
کیست که با اندک جستجویی در تاریخ مدرن و گذاری در جامعه درنیابد که در یک و نیم قرن اخیر که در معنای نمود یافتن اجتماعی آن، مدرنیزاسیون در ایران صورت گرفته است، زنان این سرزمین پابهپای مردان برای تحول کشور و شرایط خویش کوشیدهاند و این زنان و مردان تحولاتی شگرف آفریدهاند. بهویژه در سه دهه اخیر، جامعه ایران چنان از فرهنگ تریبونهای رسمی فاصله گرفته که حتی فرزندان و خانوادههای مقاماتی که میخواستند فرزندان مردم را مطابق فرهنگ مطلوب خود تربیت کنند را نیز این مردم تربیتکردهاند! بهطوریکه در لابهلای گلایههای مقامات بالا از فرهنگ جامعه و فرزندان خودشان نیز مشخص است. اگر دو تا سه دهه پیش با نشانههایی چون پیشی گرفتن یا فزونی زنان نسبت به مردان در ورود به دانشگاهها و سپس مشاغل، پوسته وضعیت سنتی / سنتگرا ترک برداشته بود، امروز باید گفت، در معنای اکثریتی آن، فروریخته است که نمودهای آن را در دورترین نقاط از مرکز، مانند زنان عضو شوراهای شهری و روستایی در بلوچستان نیز شاهدیم. تا آنجا که به مردم مربوط است و نه قوای رسمی سهگانه و ... سیستم عقبمانده با قوانین واپسگرایانه مانند ازدواج کودکان و غربالگری در حضور زنان در ردههای مقامات عالیرتبه...
🔸 ادامه نوشته را در Instant View بخوانید🔻
📎 Engare.net/ref/76
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
@EngareNet
🖋 فرشاد غریبپور
#بازنشر به بهانهی قتل ناموسی دختر۱۷ساله در اهواز
تحلیلهای جامعه زده و بیربط با واقعیت فجایع اجتماعی، نوعی بازتولید کردن فاجعه و ذبح کردن جامعه است. در مواردی چون فجایع قتل رومینا، بابک خرمدین و اخیراً مونا حیدری برخی قلمبهدستان با تحلیلهای سادهسازانه خود سدّ راه توسعه اجتماعی-فرهنگی شده و همسو با سیستم رسمی ارتجاعی کشور و خردهفرهنگهای متحجر همدل با همسر مونا و پدران رومینا و بابک عمل کردند. مادام شلاق بر پیکر رنجکشیده جامعهای میزنند که علیرغم همه بیمهریها فریب تریبونهای رسمی را نخورده و تلاش کرده است گامهایی هرچند پرهزینه در راستای ارتقاء خویش بردارد. هرچه رخ دهد میگویند جامعه مقصر است و منظورشان از جامعه نیز مردم عادی و فرهنگ آنان است. سپس، جامعه و دولت را یکی میسازند؛ خودآگاه یا ناخودآگاه، دولت (state) عقبمانده از جامعه را تطهیر میکنند.
کیست که با اندک جستجویی در تاریخ مدرن و گذاری در جامعه درنیابد که در یک و نیم قرن اخیر که در معنای نمود یافتن اجتماعی آن، مدرنیزاسیون در ایران صورت گرفته است، زنان این سرزمین پابهپای مردان برای تحول کشور و شرایط خویش کوشیدهاند و این زنان و مردان تحولاتی شگرف آفریدهاند. بهویژه در سه دهه اخیر، جامعه ایران چنان از فرهنگ تریبونهای رسمی فاصله گرفته که حتی فرزندان و خانوادههای مقاماتی که میخواستند فرزندان مردم را مطابق فرهنگ مطلوب خود تربیت کنند را نیز این مردم تربیتکردهاند! بهطوریکه در لابهلای گلایههای مقامات بالا از فرهنگ جامعه و فرزندان خودشان نیز مشخص است. اگر دو تا سه دهه پیش با نشانههایی چون پیشی گرفتن یا فزونی زنان نسبت به مردان در ورود به دانشگاهها و سپس مشاغل، پوسته وضعیت سنتی / سنتگرا ترک برداشته بود، امروز باید گفت، در معنای اکثریتی آن، فروریخته است که نمودهای آن را در دورترین نقاط از مرکز، مانند زنان عضو شوراهای شهری و روستایی در بلوچستان نیز شاهدیم. تا آنجا که به مردم مربوط است و نه قوای رسمی سهگانه و ... سیستم عقبمانده با قوانین واپسگرایانه مانند ازدواج کودکان و غربالگری در حضور زنان در ردههای مقامات عالیرتبه...
🔸 ادامه نوشته را در Instant View بخوانید🔻
📎 Engare.net/ref/76
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
@EngareNet
Telegraph
سادومازوخیستها هم صدا با همسر مونا و پدر رومینا
به قلم فرشاد غریبپور تحلیلهای جامعه زده و بیربط با واقعیت فجایع اجتماعی، نوعی بازتولید کردن فاجعه و ذبح کردن جامعه است. در مواردی چون فجایع قتل رومینا، بابک خرمدین و اخیراً مونا حیدری برخی قلمبهدستان با تحلیلهای سادهسازانه خود سدّ راه توسعه اجتماعی…
Forwarded from ️ شبکه جامعه شناسی ️
🔰 وظایف علم اجتماعی رهاییبخش
🖋 اریک اُلین رایت / ترجمهی کمال اطهاری
علم اجتماعی رهاییبخش در وسیعترین معنا، در پی خلق معرفتی است برای پروژهای جمعی که با انقیاد بشر بستیزد و شرایطی بسازد که مردم حیاتی بالنده بیابند. نامیدن آن به مثابه علم اجتماعی، بهجای نقد یا فلسفهی اجتماعی، برای نمایاندن اهمیت وظیفهی معرفت علمیِ نظاممند برای آشکار کردن سازوکار جهان است. واژهی «علم» را به معنای دسترسی ممتاز خبرگان به حقیقت بکار بردهاند که خواهان القای دیدگاه خود به مردم عادی هستند. اما هرچند ارجاع به «علم» گاه چنین بوده، من علم را مقولهای عمیقاً دموکراتیک میبینم، چرا که همهی ادعاهای قطعیت مطلق را رد میکند و بر گفتگوی باز و غیرسلطهگر، به عنوان مبنایی برای تصحیح خطاها و پیشرفت دانش تأکید دارد. رهاییبخش خواندنش برای تعریف هدف اصلی اخلاقی آن است، یعنی از میان برداشتن زورمداری، و ایجاد زمینه برای شکوفایی انسان. اجتماعی خواندن آن اشاره به این باور است که رهایی، وابسته به دگرگونی جهان اجتماعی است، نه فقط درون خود. برای تحقق این مأموریت هر علم اجتماعی رهاییبخشی با سه وظیفهی اصلی روبرو است: نخست، پردازش شناخت و نقد نظاممند از جهان بهگونهای که هست؛ دوم، ابداع بدیلهای معتبر؛ سوم، شناخت موانع، امکانات و پیچیدگیهای دگرگون شدن. در هرمقطع تاریخی یکی از آنها ممکن است بیش از دیگران اهمیت یابد، اما همهی آنها برای ساختن یک نظریهی جامع رهاییبخش ضرورت دارند.
نقطهی شروع برای علم اجتماعی رهاییبخش، تنها نشان دادن وجود رنج و نابرابری در جهان نیست، بلکه تبیین این است که این مصایب در کدام خصایص ویژهی نهادها و ساختارهای اجتماعی نهفته است، همچنین نشان دادن شیوههایی است که بهطور نظاممند باعث رنجافزایی مردم میشوند. ازاینرو نخستین وظیفه، شناخت و نقد فرایند علّیِ ایجاد چنین رنج آفرینیهایی است.
بهطور معمول این شناخت وجه نظاممندتر و انکشاف یافتهتر از علم اجتماعی رهاییبخش را تشکیل داده است. بهطور مثال، فمینیسم دارای آثار بسیاری است که بر شناخت شیوههایی متمرکز است که با آنها روابط اجتماعی و نهادها، اشکال گوناگون سرکوب زنان را میسازند. تمرکز پژوهش بر این است که نشان دهد نابرابریهای جنسی نه ناشی از «طبیعت» بلکه فرایندهای اجتماعی است. بررسیهای بازار کار بر چنین مواردی چون جداسازی جنسیتی (sex-segregation) کار، نظامهای ارزیابی که امتیاز کمتری به ویژگیهای فرهنگی تعریفشدهی زنانه میدهند، تبعیض در ارتقای رتبه، ساماندهی نهادی که به مادران شاغل نمرهی منفی میدهند. مطالعات فمینیستی دربارهی فرهنگ شیوههایی را آشکار نمودهاند که با آن دامنهی وسیعی از فعالیتهای رسانهای، آموزشی و ادبی و غیره، تصویری سنتی از هویت و خصایل جنسیتی را تقویت میکنند. تحلیل فمینیستی از دولت، شیوههایی را بررسی کرده که ساختارها و سیاستهای دولت بهطور نظاممند به فرودست بودن زنان و اشکال مختلف نابرابری جنسیتی تحکیم میبخشند. مجموعههایی مشابه از پژوهشهای تجربی را در سنتهای جنبش کارگری، نظریههای سرکوب نژادی و محیطزیستگرایان رادیکال، میتوان مشاهده کرد.
🗒 ادامه یادداشت را در InstantView بخوانید🔻
Engare.net/ref/72
دانلود PDF یادداشت
بازنشر از نقد اقتصاد سیاسی
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
🖋 اریک اُلین رایت / ترجمهی کمال اطهاری
علم اجتماعی رهاییبخش در وسیعترین معنا، در پی خلق معرفتی است برای پروژهای جمعی که با انقیاد بشر بستیزد و شرایطی بسازد که مردم حیاتی بالنده بیابند. نامیدن آن به مثابه علم اجتماعی، بهجای نقد یا فلسفهی اجتماعی، برای نمایاندن اهمیت وظیفهی معرفت علمیِ نظاممند برای آشکار کردن سازوکار جهان است. واژهی «علم» را به معنای دسترسی ممتاز خبرگان به حقیقت بکار بردهاند که خواهان القای دیدگاه خود به مردم عادی هستند. اما هرچند ارجاع به «علم» گاه چنین بوده، من علم را مقولهای عمیقاً دموکراتیک میبینم، چرا که همهی ادعاهای قطعیت مطلق را رد میکند و بر گفتگوی باز و غیرسلطهگر، به عنوان مبنایی برای تصحیح خطاها و پیشرفت دانش تأکید دارد. رهاییبخش خواندنش برای تعریف هدف اصلی اخلاقی آن است، یعنی از میان برداشتن زورمداری، و ایجاد زمینه برای شکوفایی انسان. اجتماعی خواندن آن اشاره به این باور است که رهایی، وابسته به دگرگونی جهان اجتماعی است، نه فقط درون خود. برای تحقق این مأموریت هر علم اجتماعی رهاییبخشی با سه وظیفهی اصلی روبرو است: نخست، پردازش شناخت و نقد نظاممند از جهان بهگونهای که هست؛ دوم، ابداع بدیلهای معتبر؛ سوم، شناخت موانع، امکانات و پیچیدگیهای دگرگون شدن. در هرمقطع تاریخی یکی از آنها ممکن است بیش از دیگران اهمیت یابد، اما همهی آنها برای ساختن یک نظریهی جامع رهاییبخش ضرورت دارند.
نقطهی شروع برای علم اجتماعی رهاییبخش، تنها نشان دادن وجود رنج و نابرابری در جهان نیست، بلکه تبیین این است که این مصایب در کدام خصایص ویژهی نهادها و ساختارهای اجتماعی نهفته است، همچنین نشان دادن شیوههایی است که بهطور نظاممند باعث رنجافزایی مردم میشوند. ازاینرو نخستین وظیفه، شناخت و نقد فرایند علّیِ ایجاد چنین رنج آفرینیهایی است.
بهطور معمول این شناخت وجه نظاممندتر و انکشاف یافتهتر از علم اجتماعی رهاییبخش را تشکیل داده است. بهطور مثال، فمینیسم دارای آثار بسیاری است که بر شناخت شیوههایی متمرکز است که با آنها روابط اجتماعی و نهادها، اشکال گوناگون سرکوب زنان را میسازند. تمرکز پژوهش بر این است که نشان دهد نابرابریهای جنسی نه ناشی از «طبیعت» بلکه فرایندهای اجتماعی است. بررسیهای بازار کار بر چنین مواردی چون جداسازی جنسیتی (sex-segregation) کار، نظامهای ارزیابی که امتیاز کمتری به ویژگیهای فرهنگی تعریفشدهی زنانه میدهند، تبعیض در ارتقای رتبه، ساماندهی نهادی که به مادران شاغل نمرهی منفی میدهند. مطالعات فمینیستی دربارهی فرهنگ شیوههایی را آشکار نمودهاند که با آن دامنهی وسیعی از فعالیتهای رسانهای، آموزشی و ادبی و غیره، تصویری سنتی از هویت و خصایل جنسیتی را تقویت میکنند. تحلیل فمینیستی از دولت، شیوههایی را بررسی کرده که ساختارها و سیاستهای دولت بهطور نظاممند به فرودست بودن زنان و اشکال مختلف نابرابری جنسیتی تحکیم میبخشند. مجموعههایی مشابه از پژوهشهای تجربی را در سنتهای جنبش کارگری، نظریههای سرکوب نژادی و محیطزیستگرایان رادیکال، میتوان مشاهده کرد.
🗒 ادامه یادداشت را در InstantView بخوانید🔻
Engare.net/ref/72
دانلود PDF یادداشت
بازنشر از نقد اقتصاد سیاسی
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
Telegraph
وظایف علم اجتماعی رهاییبخش
نوشته اریک اُلین رایت / ترجمهی کمال اطهاری علم اجتماعی رهاییبخش در وسیعترین معنا، در پی خلق معرفتی است برای پروژهای جمعی که با انقیاد بشر بستیزد و شرایطی بسازد که مردم حیاتی بالنده بیابند. نامیدن آن به مثابه علم اجتماعی، بهجای نقد یا فلسفهی اجتماعی،…
Forwarded from انگاره | رسانه علوم اجتماعی و سیاستگذاری اجتماعی
✅ چکیده کتاب « قدرت بی قدرتان» نوشتهی واتسلاف هاول
🖋 رحیم زایرکعبه (دکترای جامعهشناسی)
واتسلاف هاول(۲۰۱۱-۱۹۳۶) در سال ۱۹۷۸ و پس از سرکوبی بهار اصلاحطلبی در پراگ، کتاب قدرت بی قدرتان را درباره ماهیت نظام سیاسی ایدئولوژیک یا پساتوتالیتر منتشر کرد. هاول، تفکر سیاسی خود برای مبارزه با نظام ایدئولوژیک را از طریق مثالی درباره یک سبزیفروش توضیح می دهد، سپس با استفاده از این مثال، تفکر سیاسی خود را مطرح میسازد.
مثال سبزی فروش
یک سبزیفروش، شعارنوشتهای با عنوان «کارگران جهان، متحد شوید» را به شیشه مغازهاش نصب کرده است. سوال این است که چرا او این کار را کرده است؟ در پاسخ میتوان گفت نصب شعارنوشته نه به خاطر میل شخصی سبزیفروش، نه به خاطر محتوای معنایی آن و نه به خاطر بیان عمومی آرمان نهفته در شعارنوشته، بلکه به خاطر نشانهای برای اعلام وفاداری به رژیم حاکم، یا برای طرد نشدن از جامعه، یا به عنوان سپری در برابر دردسرها و یا به عنوان همنوایی با رژیم حاکم میباشد. سبزیفروش با وجود اینکه به شعارنوشته، اعتقادی ندارد، اما آن را نصب کرده تا اعتراف کند که قواعد بازی حاکم بر جامعه و مشروعیت نظام حاکم را قبول دارد و به این وسیله، اطاعتش را نشان میدهد. به این ترتیب او با این کار، زیستن در دایره دروغ را انتخاب کرده و در نتیجه در خلق و بازتولید نظام حاکم، سهیم شده است. به عبارت دیگر او نظام حاکم را اشاعه داده و اصلاً جزئی از نظام می شود. خلاصه اینکه سبزیفروش با این کار خود هم قربانی نظام حاکم و هم سازنده و پشتیبان آن است.
از طرف دیگر خانم کارمندی را در نظر بگیریدکه...
🔸 ادامه نوشته را در لینک زیر یا اینستنت ویو بخوانید 🔻
📎 Engare.net/power-of-powerless
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🔶 انگاره: رسانه جامعه و جامعهخوانها
🔷 @EngareNet
🔶 @SocioNet
🖋 رحیم زایرکعبه (دکترای جامعهشناسی)
واتسلاف هاول(۲۰۱۱-۱۹۳۶) در سال ۱۹۷۸ و پس از سرکوبی بهار اصلاحطلبی در پراگ، کتاب قدرت بی قدرتان را درباره ماهیت نظام سیاسی ایدئولوژیک یا پساتوتالیتر منتشر کرد. هاول، تفکر سیاسی خود برای مبارزه با نظام ایدئولوژیک را از طریق مثالی درباره یک سبزیفروش توضیح می دهد، سپس با استفاده از این مثال، تفکر سیاسی خود را مطرح میسازد.
مثال سبزی فروش
یک سبزیفروش، شعارنوشتهای با عنوان «کارگران جهان، متحد شوید» را به شیشه مغازهاش نصب کرده است. سوال این است که چرا او این کار را کرده است؟ در پاسخ میتوان گفت نصب شعارنوشته نه به خاطر میل شخصی سبزیفروش، نه به خاطر محتوای معنایی آن و نه به خاطر بیان عمومی آرمان نهفته در شعارنوشته، بلکه به خاطر نشانهای برای اعلام وفاداری به رژیم حاکم، یا برای طرد نشدن از جامعه، یا به عنوان سپری در برابر دردسرها و یا به عنوان همنوایی با رژیم حاکم میباشد. سبزیفروش با وجود اینکه به شعارنوشته، اعتقادی ندارد، اما آن را نصب کرده تا اعتراف کند که قواعد بازی حاکم بر جامعه و مشروعیت نظام حاکم را قبول دارد و به این وسیله، اطاعتش را نشان میدهد. به این ترتیب او با این کار، زیستن در دایره دروغ را انتخاب کرده و در نتیجه در خلق و بازتولید نظام حاکم، سهیم شده است. به عبارت دیگر او نظام حاکم را اشاعه داده و اصلاً جزئی از نظام می شود. خلاصه اینکه سبزیفروش با این کار خود هم قربانی نظام حاکم و هم سازنده و پشتیبان آن است.
از طرف دیگر خانم کارمندی را در نظر بگیریدکه...
🔸 ادامه نوشته را در لینک زیر یا اینستنت ویو بخوانید 🔻
📎 Engare.net/power-of-powerless
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🔶 انگاره: رسانه جامعه و جامعهخوانها
🔷 @EngareNet
🔶 @SocioNet
Telegraph
چکیده کتاب « قدرت بی قدرتان»
نوشتهی رحیم زایرکعبه (دکترای جامعهشناسی) واتسلاف هاول(۲۰۱۱-۱۹۳۶) در سال ۱۹۷۸ و پس از سرکوبی بهار اصلاحطلبی در پراگ، کتاب قدرت بی قدرتان را درباره ماهیت نظام سیاسی ایدئولوژیک یا پساتوتالیتر منتشر کرد. هاول، تفکر سیاسی خود برای مبارزه با نظام ایدئولوژیک…
Forwarded from ️ شبکه جامعه شناسی ️
The Power of the Powerless-Vaclav Havel.pdf
12.4 MB
📚 قدرت بیقدرتان [به همراه منشور ۷۷ و روح منشور ۷۷]
🖋 واتسلاف هاول / ترجمه رضا ناصحی
🔆 نشر اینترنتی
📍 علاوه بر ترجمه فوق، این کتاب با ترجمه احسان کیانیخواه توسط نشر نو نیز منتشر شده که به صورت چاپی یا آنلاین در طاقچه میتوانید آن را مطالعه کنید.
💡 #رسانه شمایید.لطفا در گروههای دانشجویی به اشتراک بگذارید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
🖋 واتسلاف هاول / ترجمه رضا ناصحی
🔆 نشر اینترنتی
📍 علاوه بر ترجمه فوق، این کتاب با ترجمه احسان کیانیخواه توسط نشر نو نیز منتشر شده که به صورت چاپی یا آنلاین در طاقچه میتوانید آن را مطالعه کنید.
💡 #رسانه شمایید.لطفا در گروههای دانشجویی به اشتراک بگذارید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
Forwarded from انگاره | رسانه علوم اجتماعی و سیاستگذاری اجتماعی
✅ زیستنِ وفادارانه
🖋 مهسا اسداللهنژاد
حالا این خیزش دارد صدروزه میشود. منتهایی برای آن متصور نیست. کسی نمیداند چه زمانی به سرمنزل مقصود میرسد و کسی نمیداند که منازلی که طی میکند آن را به سرمنزلِ ازپیشمعینی میرساند یا نه. قبلتر نوشتم که قدرتِ این جنبش در خلق مداوم معناست و دربرابرش دولتِ مستقریست که یکی از دو بالش، مشروعیتداشتن و خلق معنا، ناتوانتر از همیشه است. گفتم جنبشی که خلق معنا میکند، به دولتشدن نزدیک است؛ به استقرار شیوهی تازهای از بودن. اکنون میخواهم بگویم که به نظرم این خلق معنا جز از مجرایِ اجراهایی که چه در ابعاد وسیع چه خرد و چه به شکل یک تئاتر در جریاناند، دیگر چگونه ممکن است تداوم بیابد؟
این جا کمی از بدیو کمک میگیرم ولی به پیامد صحبت او کاری ندارم. اصطلاحی دارد از این قرار : statify. ترجمهاش کردهاند به «دولتیشدن»[1]. بدیو میگوید که زمانی که درجهی رخدادپذیریِ وضعیت کاهش یابد و یا درواقع قسمی تهنشست یا رسوب در یک گسست صورت گیرد، چیزها شروع میکنند به استیتیفایدشدن؛ به دولتیشدن؛ به استقرار یافتن. رخداد همواره پابرجا نمیماند. عنقریب است که بدل به چیزی نشستکرده و رسوبیافته شود. در این زمان است که سوژه شکل میگیرد و بعد از شکلگیری ممکن است قفل شود. رخداد همیشه رخداد نمیماند. تا زمانی رخداد در جریان است، که سوژگیها و مواضع اینجا و آنجا دیده شوند؛ اما بهمحضِ ساکنشدن و بهپایانرسیدنِ رخداد، سوژه قوام مییابد. برای همین هم هست که هر سوژه با دولتِ خودش چفتوبست میشود و رخداد گسستیست در نظم دولت و پیداشدنِ سوژگیهای جدید یا سوژههایی درحالِ ساخت که دیگر آن شکلی که سوژه بودند، نیستند.
او میگوید که برای تداوم رخداد به وفاداری نیاز است...
🔸 ادامه نوشته را در لینک زیر یا اینستنت ویو بخوانید 🔻
📎 Engare.net/faithfulness-living/
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🔶 انگاره: رسانه جامعه و جامعهخوانها
🔷 @EngareNet
🔶 @SocioNet
🖋 مهسا اسداللهنژاد
حالا این خیزش دارد صدروزه میشود. منتهایی برای آن متصور نیست. کسی نمیداند چه زمانی به سرمنزل مقصود میرسد و کسی نمیداند که منازلی که طی میکند آن را به سرمنزلِ ازپیشمعینی میرساند یا نه. قبلتر نوشتم که قدرتِ این جنبش در خلق مداوم معناست و دربرابرش دولتِ مستقریست که یکی از دو بالش، مشروعیتداشتن و خلق معنا، ناتوانتر از همیشه است. گفتم جنبشی که خلق معنا میکند، به دولتشدن نزدیک است؛ به استقرار شیوهی تازهای از بودن. اکنون میخواهم بگویم که به نظرم این خلق معنا جز از مجرایِ اجراهایی که چه در ابعاد وسیع چه خرد و چه به شکل یک تئاتر در جریاناند، دیگر چگونه ممکن است تداوم بیابد؟
این جا کمی از بدیو کمک میگیرم ولی به پیامد صحبت او کاری ندارم. اصطلاحی دارد از این قرار : statify. ترجمهاش کردهاند به «دولتیشدن»[1]. بدیو میگوید که زمانی که درجهی رخدادپذیریِ وضعیت کاهش یابد و یا درواقع قسمی تهنشست یا رسوب در یک گسست صورت گیرد، چیزها شروع میکنند به استیتیفایدشدن؛ به دولتیشدن؛ به استقرار یافتن. رخداد همواره پابرجا نمیماند. عنقریب است که بدل به چیزی نشستکرده و رسوبیافته شود. در این زمان است که سوژه شکل میگیرد و بعد از شکلگیری ممکن است قفل شود. رخداد همیشه رخداد نمیماند. تا زمانی رخداد در جریان است، که سوژگیها و مواضع اینجا و آنجا دیده شوند؛ اما بهمحضِ ساکنشدن و بهپایانرسیدنِ رخداد، سوژه قوام مییابد. برای همین هم هست که هر سوژه با دولتِ خودش چفتوبست میشود و رخداد گسستیست در نظم دولت و پیداشدنِ سوژگیهای جدید یا سوژههایی درحالِ ساخت که دیگر آن شکلی که سوژه بودند، نیستند.
او میگوید که برای تداوم رخداد به وفاداری نیاز است...
🔸 ادامه نوشته را در لینک زیر یا اینستنت ویو بخوانید 🔻
📎 Engare.net/faithfulness-living/
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🔶 انگاره: رسانه جامعه و جامعهخوانها
🔷 @EngareNet
🔶 @SocioNet
Telegraph
زیستنِ وفادارانه
نوشتهی مهسا اسدالهنژاد حالا این خیزش دارد صدروزه میشود. منتهایی برای آن متصور نیست. کسی نمیداند چه زمانی به سرمنزل مقصود میرسد و کسی نمیداند که منازلی که طی میکند آن را به سرمنزلِ ازپیشمعینی میرساند یا نه. قبلتر نوشتم که قدرتِ این جنبش در خلق مداوم…
Forwarded from انگاره | رسانه علوم اجتماعی و سیاستگذاری اجتماعی
✅ تأملی پیرامون روایی یا ناروایی اعدام
🖋 فاطمه حیدری
مجازات اعدام به گناه آدمکشی، بهمراتب وحشتناکتر از خود آدمکشی است. کشته شدن بهحکم دادگاه بهقدری هولناک است که هیچ تناسبی با کشته شدن بهدست تبهکار ندارد. نه، انسان را نباید اینطور شکنجه کرد.
- ابله، فئودور داستایوفسکی
اعدام از چه فلسفه وجودیای برمیخیزد؟ چه سازوکاری در اندیشه و زیستگاه جوامع بشری پذیرشش را تسهیل میکند؟ اعدام، کیفری عادلانه است یا انتقامی کور و بدوی؟ کشتن دیگری، بدون شک مذموم و نکوهیده است؛ اما کشتن در قبال کشتن چطور؟ تکرار امر نکوهیده در پاسخ به امر نکوهیده تا چه پایه اخلاقی است؟ اگر اخلاقی بودن را گزارهای مفروض بدانیم، از منظری کارکردگرایانه اعدام به مثابه فعلی که فی نفسه خشونتآمیز است تا چه اندازه بر کاستن از سطح و گسترده خشونت موثر است؟ پاسخ به این پرسشها از مهمترین گرهگاههای فلسفی و اخلاقی حقوق کیفری است.
حکم به اعدام هر انسان، مبتنی بر این انگاره پیشینی است که جان او شایسته زیستن در این جهان نیست. مبنای اعتباربخشی به این گزاره تابعی است از ماهیت و چارچوب هنجاری هر نظام سیاسی و کیفری. در نظامهای تئوکراتیک، حکم الهی خداوند منبعی مقدس و خدشهناپذیر است که بر جان انسانها ارزشگذاری میکند و در صورت نقض شریعت آنها را «مهدورالدم» میداند. در نظامهای توتالیتر «اقدام علیه نظم و امنیت» بهواسطه مقابله با دستگاه حاکمه مجوز سلب حق حیات از انسانهاست. در یک نظام سیاسی دموکراتیک، اعدام میتواند پاسخی عادلانه به «قتل عمد» تلقی شود....
🔸 ادامه نوشته را در انگاره بخوانید 🔻
📎 Engare.net/about-execution
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🔶 انگاره: رسانه جامعه و جامعهخوانها
🔷 @EngareNet
🔶 @SocioNet
🖋 فاطمه حیدری
مجازات اعدام به گناه آدمکشی، بهمراتب وحشتناکتر از خود آدمکشی است. کشته شدن بهحکم دادگاه بهقدری هولناک است که هیچ تناسبی با کشته شدن بهدست تبهکار ندارد. نه، انسان را نباید اینطور شکنجه کرد.
- ابله، فئودور داستایوفسکی
اعدام از چه فلسفه وجودیای برمیخیزد؟ چه سازوکاری در اندیشه و زیستگاه جوامع بشری پذیرشش را تسهیل میکند؟ اعدام، کیفری عادلانه است یا انتقامی کور و بدوی؟ کشتن دیگری، بدون شک مذموم و نکوهیده است؛ اما کشتن در قبال کشتن چطور؟ تکرار امر نکوهیده در پاسخ به امر نکوهیده تا چه پایه اخلاقی است؟ اگر اخلاقی بودن را گزارهای مفروض بدانیم، از منظری کارکردگرایانه اعدام به مثابه فعلی که فی نفسه خشونتآمیز است تا چه اندازه بر کاستن از سطح و گسترده خشونت موثر است؟ پاسخ به این پرسشها از مهمترین گرهگاههای فلسفی و اخلاقی حقوق کیفری است.
حکم به اعدام هر انسان، مبتنی بر این انگاره پیشینی است که جان او شایسته زیستن در این جهان نیست. مبنای اعتباربخشی به این گزاره تابعی است از ماهیت و چارچوب هنجاری هر نظام سیاسی و کیفری. در نظامهای تئوکراتیک، حکم الهی خداوند منبعی مقدس و خدشهناپذیر است که بر جان انسانها ارزشگذاری میکند و در صورت نقض شریعت آنها را «مهدورالدم» میداند. در نظامهای توتالیتر «اقدام علیه نظم و امنیت» بهواسطه مقابله با دستگاه حاکمه مجوز سلب حق حیات از انسانهاست. در یک نظام سیاسی دموکراتیک، اعدام میتواند پاسخی عادلانه به «قتل عمد» تلقی شود....
🔸 ادامه نوشته را در انگاره بخوانید 🔻
📎 Engare.net/about-execution
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🔶 انگاره: رسانه جامعه و جامعهخوانها
🔷 @EngareNet
🔶 @SocioNet
انگاره؛ رسانه علوم اجتماعی
تأملی پیرامون روایی یا ناروایی اعدام | انگاره ؛رسانه علوم اجتماعی
مجازات اعدام به گناه آدمکشی، بهمراتب وحشتناکتر از خود آدمکشی است. کشته شدن بهحکم دادگاه بهقدری هولناک است که هیچ تناسبی با کشته شدن بهدست تبهکار ندارد.
Forwarded from انگاره | رسانه علوم اجتماعی و سیاستگذاری اجتماعی
✅ جنبشهای اجتماعی اینترنتی از نظر کاستلز
🖋رحیم زایرکعبه – دکترای جامعهشناسی
جنبشهای اجتماعی عصر اینترنت، الگوی جدیدی از جنبشهای اجتماعی و اشکال جدیدی از تغییر اجتماعی در قرن ۲۱ به شمار میروند. جنبشهای اجتماعی در عصر اینترنت به آن جنبشهای اجتماعی اشاره دارد که از طریق کاربرد اینترنت و شبکههای ارتباطات بیسیم ابتدا در فضای اینترنتی ( فضای جریانها) و سپس در فضای شهری ( فضای مکانها) رخ دادند. برای مثال میتوان به جنبشهای اینترنتی در مادرید سال ۲۰۰۴ ؛ ایران سال ۲۰۰۹؛ ایسلند سال ۲۰۰۹ ؛ تونس، مصر، یمن، بحرین، لیبی، مراکش و سوریه (دسامبر۲۰۱۰ - دسامبر ۲۰۱۱) ؛ اسپانیا ۲۰۱۱(مه ۲۰۱۱- مه ۲۰۱۲) و اشغال والاستریت (فوریه ۲۰۱۱ – مارس ۲۰۱۲) اشاره کرد.
شبکههای اینترنتی دیجیتالی و چندوجهی ارتباط افقی، سریعترین، مستقلترین، تعاملیترین، قابل برنامهریزیترین و خودگسترندهترین ابزارهای ارتباطی طول تاریخ هستند. بنابراین اینترنت و شبکههای تلفن همراه فقط ابزار نیستند، بلکه اشکال سازمانی، مظاهر فرهنگی و سکوهای خاصی برای خودمختاری سیاسی هستند. از آنجا که در جوامع دیکتاتوری، سازمانهای سیاسی رسمی مثل احزاب و تشکلهای مدنی بر اثر سرکوب حاکمیت دیکتاتوری قبلاً سرکوب شده و از بین رفتهاند. لذا رسانههای دیجیتال، زیرساختی فراهم میکنند که موجب میشود پیوندهای ارتباطی عمیق و ظرفیتهای سازمانی در گروههای فعالان برای تشکیل جنبشهای اینترنتی ایجاد شود. اینترنت فضایی ایمن فراهم آورد که شبکههای خشم و امید در آن به هم متصل شدند.
در جامعه شبکهای، قدرت، پدیدهای چندبعدی است. یعنی هر یک از ابعاد اقتصادی، سیاسی ، نظامی، ایدئولوژیک و فرهنگی، شبکههای قدرت خاصی را با اهداف خاص خود، اعمال میکنند. این دارندگان شبکههای قدرت همه یک هدف مشترک دارند و آن کنترل ظرفیت تعریف قواعد و هنجارهای جامعه از طریق یک نظام سیاسی یا دولت است که عمدتاً به منافع و ارزشهای آنها پاسخگوست. بنابراین شبکه قدرت ساختهشده پیرامون دولت و نظام سیاسی قطعاً نقش بنیادین در شبکهبندی کلی قدرت دارد. زیرا اولاً عملکرد باثبات نظام و تولید روابط قدرت در هر شبکه در تحلیل نهایی وابسته به کارکردهای هماهنگسازی و تنظیمی دولت است. ثانیاً از طریق دولت است که اشکال مختلف اعمال قدرت در حوزههای اجتماعی مختلف با انحصار و خشونت بهمثابه ظرفیت اعمال قدرت نهایی مرتبط است.
🔅 ویژگیهای جنبشهای اجتماعی اینترنتی را در انگاره یا در اینستنتویو بخوانید 🔻
📎 Engare.net/internet-social-movements
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🔶 انگاره: رسانه جامعه و جامعهخوانها
🔷 @EngareNet
🔶 @SocioNet
🖋رحیم زایرکعبه – دکترای جامعهشناسی
جنبشهای اجتماعی عصر اینترنت، الگوی جدیدی از جنبشهای اجتماعی و اشکال جدیدی از تغییر اجتماعی در قرن ۲۱ به شمار میروند. جنبشهای اجتماعی در عصر اینترنت به آن جنبشهای اجتماعی اشاره دارد که از طریق کاربرد اینترنت و شبکههای ارتباطات بیسیم ابتدا در فضای اینترنتی ( فضای جریانها) و سپس در فضای شهری ( فضای مکانها) رخ دادند. برای مثال میتوان به جنبشهای اینترنتی در مادرید سال ۲۰۰۴ ؛ ایران سال ۲۰۰۹؛ ایسلند سال ۲۰۰۹ ؛ تونس، مصر، یمن، بحرین، لیبی، مراکش و سوریه (دسامبر۲۰۱۰ - دسامبر ۲۰۱۱) ؛ اسپانیا ۲۰۱۱(مه ۲۰۱۱- مه ۲۰۱۲) و اشغال والاستریت (فوریه ۲۰۱۱ – مارس ۲۰۱۲) اشاره کرد.
شبکههای اینترنتی دیجیتالی و چندوجهی ارتباط افقی، سریعترین، مستقلترین، تعاملیترین، قابل برنامهریزیترین و خودگسترندهترین ابزارهای ارتباطی طول تاریخ هستند. بنابراین اینترنت و شبکههای تلفن همراه فقط ابزار نیستند، بلکه اشکال سازمانی، مظاهر فرهنگی و سکوهای خاصی برای خودمختاری سیاسی هستند. از آنجا که در جوامع دیکتاتوری، سازمانهای سیاسی رسمی مثل احزاب و تشکلهای مدنی بر اثر سرکوب حاکمیت دیکتاتوری قبلاً سرکوب شده و از بین رفتهاند. لذا رسانههای دیجیتال، زیرساختی فراهم میکنند که موجب میشود پیوندهای ارتباطی عمیق و ظرفیتهای سازمانی در گروههای فعالان برای تشکیل جنبشهای اینترنتی ایجاد شود. اینترنت فضایی ایمن فراهم آورد که شبکههای خشم و امید در آن به هم متصل شدند.
در جامعه شبکهای، قدرت، پدیدهای چندبعدی است. یعنی هر یک از ابعاد اقتصادی، سیاسی ، نظامی، ایدئولوژیک و فرهنگی، شبکههای قدرت خاصی را با اهداف خاص خود، اعمال میکنند. این دارندگان شبکههای قدرت همه یک هدف مشترک دارند و آن کنترل ظرفیت تعریف قواعد و هنجارهای جامعه از طریق یک نظام سیاسی یا دولت است که عمدتاً به منافع و ارزشهای آنها پاسخگوست. بنابراین شبکه قدرت ساختهشده پیرامون دولت و نظام سیاسی قطعاً نقش بنیادین در شبکهبندی کلی قدرت دارد. زیرا اولاً عملکرد باثبات نظام و تولید روابط قدرت در هر شبکه در تحلیل نهایی وابسته به کارکردهای هماهنگسازی و تنظیمی دولت است. ثانیاً از طریق دولت است که اشکال مختلف اعمال قدرت در حوزههای اجتماعی مختلف با انحصار و خشونت بهمثابه ظرفیت اعمال قدرت نهایی مرتبط است.
🔅 ویژگیهای جنبشهای اجتماعی اینترنتی را در انگاره یا در اینستنتویو بخوانید 🔻
📎 Engare.net/internet-social-movements
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🔶 انگاره: رسانه جامعه و جامعهخوانها
🔷 @EngareNet
🔶 @SocioNet
Telegraph
جنبشهای اجتماعی اینترنتی از نظر کاستلز *
نوشتهی رحیم زایرکعبه – دکترای جامعهشناسی جنبشهای اجتماعی عصر اینترنت، الگوی جدیدی از جنبشهای اجتماعی و اشکال جدیدی از تغییر اجتماعی در قرن ۲۱ به شمار میروند. جنبشهای اجتماعی در عصر اینترنت به آن جنبشهای اجتماعی اشاره دارد که از طریق کاربرد اینترنت…
Forwarded from ️ شبکه جامعه شناسی ️
Mabani Khoshounat parhizi (1).pdf
1.7 MB
📚 مبانی مبارزهی خشونتپرهیز
🖋 اثر مایکل نگلر
🔄 ترجمهی فرهاد میثمی
از زبان فرهاد میثمی:
این ترجمه، برگِ سبزی تقدیمی است به همهی فعّالانی که در مسیرِ حقِ تشکیلِ سندیکاها و تشکّلهای مستقلّ صنفی و مدنی، رنجهای فراوانی را به جان خریدهاند؛ از تحمّلِ زندان و تبعید گرفته تا انواع محرومیتهای اجتماعی، اخراج، قطع حقوق و غیره.
به کارگران، معلّمان، دانشجویان، فعالان حقوق زنان، وکلا، بازنشستگان و... که ایستادگیشان نمونهی عملیِ یکی از مطالبِ اساسیِ این کتاب است؛ جنبشهای اجتماعی از دو رُکنِ اصلی تشکیل میشوند: «سازنده» و «اعتراضی». غفلت از رکن «سازنده»، عامل شکستِ اغلبِ جنبشهای اجتماعی است. پرندهی جنبش اجتماعی نمیتواند فقط با یک بال اوج بگیرد. تشکّلیابی در عینِ مؤثرتر کردن کنشهای اعتراضی، امکانِ کنشهای «سازنده» را نیز فراهم میکند. همین امر، اهمیتِ ایستادگی پای تشکلیابیِ مستقل از حاکمیت را برای حال و آیندهی ایران دوچندان میسازد.
با احترامِ عمیق به پایداریشان
فرهاد میثمی
پاییز ۱۴۰۱ ، زندان رجاییشهر
🔁 آسو
💡 #رسانه شمایید. اگر دوست داشتید به اشتراک بگذارید.
✅ شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
🖋 اثر مایکل نگلر
🔄 ترجمهی فرهاد میثمی
از زبان فرهاد میثمی:
این ترجمه، برگِ سبزی تقدیمی است به همهی فعّالانی که در مسیرِ حقِ تشکیلِ سندیکاها و تشکّلهای مستقلّ صنفی و مدنی، رنجهای فراوانی را به جان خریدهاند؛ از تحمّلِ زندان و تبعید گرفته تا انواع محرومیتهای اجتماعی، اخراج، قطع حقوق و غیره.
به کارگران، معلّمان، دانشجویان، فعالان حقوق زنان، وکلا، بازنشستگان و... که ایستادگیشان نمونهی عملیِ یکی از مطالبِ اساسیِ این کتاب است؛ جنبشهای اجتماعی از دو رُکنِ اصلی تشکیل میشوند: «سازنده» و «اعتراضی». غفلت از رکن «سازنده»، عامل شکستِ اغلبِ جنبشهای اجتماعی است. پرندهی جنبش اجتماعی نمیتواند فقط با یک بال اوج بگیرد. تشکّلیابی در عینِ مؤثرتر کردن کنشهای اعتراضی، امکانِ کنشهای «سازنده» را نیز فراهم میکند. همین امر، اهمیتِ ایستادگی پای تشکلیابیِ مستقل از حاکمیت را برای حال و آیندهی ایران دوچندان میسازد.
با احترامِ عمیق به پایداریشان
فرهاد میثمی
پاییز ۱۴۰۱ ، زندان رجاییشهر
🔁 آسو
💡 #رسانه شمایید. اگر دوست داشتید به اشتراک بگذارید.
✅ شبکه جامعهشناسی
@SocioNet
Forwarded from ️ شبکه جامعه شناسی ️
ما برای اینکه حرف خود را به این کشور بفهمانیم، به گفتن بیش از سه کلمه نیاز نداریم. این سه کلمه، کلمات بزرگی نیستند. برای گفتنشان نیازی به دایره لغات وسیع ندارید. برای درک آنها نیازی به پیچیدگیهای فلسفی نیست. فقط سه کلمه کوچک و سادهاند. اما همین کلمات به جهانیان نشان میدهد که منظور ما چیست و ما مصمم هستیم درباره بیعدالتی نژادی چه کنیم.
نخستین آن سه، کلمه ”همه“ است. ما ”بعضی“ از حقوقمان را نمیخواهیم. ما خواستار چند حق پراکنده و دستچینشده در اینجا و آنجا نیستیم. ما ”همه" حقوقمان را میخواهیم.
کلمه بعدی ”همینجا“ است. بعضی مردم هستند که میگویند ما باید به آفریقا برگردیم، و گروهی هم هستند که به سیاهپوستان جنوب میگویند «جنوب را ترک کنید. اینجا نمیتوانید آزاد باشید، پس از اینجا بروید.» اما آنجا در میسیسیپی، جورجیا و کارولینای جنوبی ما چیز دیگری میگوییم. ما "همه" حقوقمان را میخواهیم و "همه" حقوقمان را "همینجا" در آلاباما و میسیسیپی و کارولینای جنوبی میخواهیم.
و اما کلمه سوم. کلمه سوم ”همین حالا“ است. ما حاضر نیستیم برای گرفتن حقوقمان ۱۰۰ سال دیگر صبر کنیم. ما نمیخواهیم برای به دست آوردن حقوقمان بر اساس قانون اساسی همین کشور و حکومت خدا، ۵۰ سال دیگر منتظر بمانیم. نه؛ ما حاضر نیستیم دیگربار ۲۵ سال برای گرفتن حقوقمان صبر کنیم. زمزمههایی به گوشمان میرسد که میگویند «آهستهتر.» صداهایی به گوش میرسد که به ما میگوید «خونسرد باشید.» تنها پاسخ ما این است که ما برای مدتی طولانی آهسته پیش رفتیم و خونسردی پیشه کردیم. اما اگر بیش از این به خونسردی ادامه بدهیم عاقبت کارمان به یخزدگی خواهد کشید. ما باید پیش برویم و بگوییم. حرف ما به این کشور این است:
ما "همه" حقوقمان را میخواهیم. آنها را "همینجا" میخواهیم. نه یک سال بعد. نه حتی یک هفته بعد. بلکه حقوقمان را "همین حالا" میخواهیم. تمام حرف ما همین است.
🎙 مارتین لوتر کینگ، رهبر جنبش حقوق مدنی و برابری نژادی در امریکا، ۱۷ جون ۱۹۶۶
🔁 بازنشر از قدح نهانی
🔆 برای مطالعه بیشتر در این حوزه، میتوانید یادداشت هانا آرنت و حق بر حقوق
را در انگاره بخوانید.
💡 #رسانه شمایید. اگر دوست داشتید به اشتراک بگذارید.
✅ شبکه جامعهشناسی
@SocioNet | اینستاگرام
@engarenet
نخستین آن سه، کلمه ”همه“ است. ما ”بعضی“ از حقوقمان را نمیخواهیم. ما خواستار چند حق پراکنده و دستچینشده در اینجا و آنجا نیستیم. ما ”همه" حقوقمان را میخواهیم.
کلمه بعدی ”همینجا“ است. بعضی مردم هستند که میگویند ما باید به آفریقا برگردیم، و گروهی هم هستند که به سیاهپوستان جنوب میگویند «جنوب را ترک کنید. اینجا نمیتوانید آزاد باشید، پس از اینجا بروید.» اما آنجا در میسیسیپی، جورجیا و کارولینای جنوبی ما چیز دیگری میگوییم. ما "همه" حقوقمان را میخواهیم و "همه" حقوقمان را "همینجا" در آلاباما و میسیسیپی و کارولینای جنوبی میخواهیم.
و اما کلمه سوم. کلمه سوم ”همین حالا“ است. ما حاضر نیستیم برای گرفتن حقوقمان ۱۰۰ سال دیگر صبر کنیم. ما نمیخواهیم برای به دست آوردن حقوقمان بر اساس قانون اساسی همین کشور و حکومت خدا، ۵۰ سال دیگر منتظر بمانیم. نه؛ ما حاضر نیستیم دیگربار ۲۵ سال برای گرفتن حقوقمان صبر کنیم. زمزمههایی به گوشمان میرسد که میگویند «آهستهتر.» صداهایی به گوش میرسد که به ما میگوید «خونسرد باشید.» تنها پاسخ ما این است که ما برای مدتی طولانی آهسته پیش رفتیم و خونسردی پیشه کردیم. اما اگر بیش از این به خونسردی ادامه بدهیم عاقبت کارمان به یخزدگی خواهد کشید. ما باید پیش برویم و بگوییم. حرف ما به این کشور این است:
ما "همه" حقوقمان را میخواهیم. آنها را "همینجا" میخواهیم. نه یک سال بعد. نه حتی یک هفته بعد. بلکه حقوقمان را "همین حالا" میخواهیم. تمام حرف ما همین است.
🎙 مارتین لوتر کینگ، رهبر جنبش حقوق مدنی و برابری نژادی در امریکا، ۱۷ جون ۱۹۶۶
🔁 بازنشر از قدح نهانی
🔆 برای مطالعه بیشتر در این حوزه، میتوانید یادداشت هانا آرنت و حق بر حقوق
را در انگاره بخوانید.
💡 #رسانه شمایید. اگر دوست داشتید به اشتراک بگذارید.
✅ شبکه جامعهشناسی
@SocioNet | اینستاگرام
@engarenet
Telegram
بایگانی شبکه جامعهشناسی
https://t.me/Socionet/9779
🔰 ویژگی جامعهشناس از نگاه پیر بوردیو
ویژگی جامعهشناس این است که موضوع مورد مطالعهاش میدان مبارزه است: میدان مبارزهی طبقاتی و مبارزهی علمی.
در وهلهی نخست، جامعهشناس در این مبارزات به عنوان کسی که سرمایه اقتصادی و فرهنگی معینی در اختیار دارد، جایگاهی در میدان طبقاتی اشغال میکند؛ همچنین وی به عنوان پژوهشگر در میدان تولید فرهنگی و به طور خاص در خرده میدانهای جامعهشناسی سرمایهی معینی در اختیار دارد. از این رو، باید به یاد داشته باشد آنچه میبیند یا نمیبیند، آنچه انجام میدهد یا نمیدهد -مثلا موضوعاتی که برای مطالعه انتخاب می کند- به موقعیت اجتماعی وی بازمی گردد، و از این رو تلاش کند تا کردار خود را کنترل کند.
درواقع، به باور من، یکی از علل اصلی خطا در جامعهشناسی رابطهی کنترل نشدهی جامعهشناس با موضوع مورد مطالعهاش است، یا به طور دقیقتر، در عدم آگاهی از این امر که نگاه به موضوع مورد مطالعه تماماً به دیدگاه جامعهشناس بازمی گردد، یعنی به موقعیتی که وی در فضای اجتماعی و در میدان علمی اشتغال کرده است. در واقع، به باور من، فرصتهایی که برای مشارکت در تولید واقعیت داریم به دو عامل اصلی بستگی دارد که هر دو مربوط است به موقعیتی که پژوهشگر اشغال کرده است: منفعتی برای شناختن و شناساندن (یا بالعکس، پنهان ماندن و پنهان کردن) واقعیت برای ما دارد و تواناییای که برای تولید آن داریم.
از کتاب «درسهایی از جامعهشناسی پییر بوردیو»، پاتریس بون ویتز، ترجمه جهانگیری و پورسفیر، نشر آگه، چاپ دوم، ۱۳۹۱
در مورد اندیشه اجتماعی پیر بوردیو در انگاره بیشتر بخوانید.
💡 #رسانه شمایید. اگر دوست داشتید به اشتراک بگذارید.
✅ شبکه جامعهشناسی
@SocioNet | اینستاگرام
ویژگی جامعهشناس این است که موضوع مورد مطالعهاش میدان مبارزه است: میدان مبارزهی طبقاتی و مبارزهی علمی.
در وهلهی نخست، جامعهشناس در این مبارزات به عنوان کسی که سرمایه اقتصادی و فرهنگی معینی در اختیار دارد، جایگاهی در میدان طبقاتی اشغال میکند؛ همچنین وی به عنوان پژوهشگر در میدان تولید فرهنگی و به طور خاص در خرده میدانهای جامعهشناسی سرمایهی معینی در اختیار دارد. از این رو، باید به یاد داشته باشد آنچه میبیند یا نمیبیند، آنچه انجام میدهد یا نمیدهد -مثلا موضوعاتی که برای مطالعه انتخاب می کند- به موقعیت اجتماعی وی بازمی گردد، و از این رو تلاش کند تا کردار خود را کنترل کند.
درواقع، به باور من، یکی از علل اصلی خطا در جامعهشناسی رابطهی کنترل نشدهی جامعهشناس با موضوع مورد مطالعهاش است، یا به طور دقیقتر، در عدم آگاهی از این امر که نگاه به موضوع مورد مطالعه تماماً به دیدگاه جامعهشناس بازمی گردد، یعنی به موقعیتی که وی در فضای اجتماعی و در میدان علمی اشتغال کرده است. در واقع، به باور من، فرصتهایی که برای مشارکت در تولید واقعیت داریم به دو عامل اصلی بستگی دارد که هر دو مربوط است به موقعیتی که پژوهشگر اشغال کرده است: منفعتی برای شناختن و شناساندن (یا بالعکس، پنهان ماندن و پنهان کردن) واقعیت برای ما دارد و تواناییای که برای تولید آن داریم.
از کتاب «درسهایی از جامعهشناسی پییر بوردیو»، پاتریس بون ویتز، ترجمه جهانگیری و پورسفیر، نشر آگه، چاپ دوم، ۱۳۹۱
در مورد اندیشه اجتماعی پیر بوردیو در انگاره بیشتر بخوانید.
💡 #رسانه شمایید. اگر دوست داشتید به اشتراک بگذارید.
✅ شبکه جامعهشناسی
@SocioNet | اینستاگرام
Telegram
attach 📎
🔰 حاشیهها سخن میگویند
🖋 رضا امیدی
🔸گایاتری اسپیواک (فیلسوف هندی و استاد دانشگاه کلمبیا) مقالۀ معروفی دارد با عنوان «آیا فرودست میتواند سخن بگوید؟» بهزبان ساده نکتۀ اصلی اسپیواک در این مقاله، تأکید بر نظام معنایی یا گفتمان غالب و سرکوبگری است که هر نوع صدا یا مقاومت فرودستان/حاشیهایها/فرعیها (subalterns) را در غربال نظام مسلط بازنمایی میکند و امکان نمیدهد صدای آنها بهجایی برسد.
🔸گفتمان مسلط، صدای فرودستان را چنان به حاشیه میراند و خاموش میکند که فضای مفهومی برای حرفزدن و شنیدهشدن برای آنها باقی نمیماند، مگر آنکه وضعیتشان را بهعنوان وضعیتی منطقی و عادی بپذیرند؛ بهتعبیر اسپیواک یعنی همان چیزی را بپذیرند که گفتمان مسلط میخواهد. میتوان سه مفهوم اصلی اسپیواک در این مقاله یعنی «میل»، «منفعت»، و «قدرت» را به گونهای جز آنچه خود اسپیواک استفاده کرده، بهکار گرفت و پرسید چه منافعی یا منافع چه کسانی، قدرت را بیمیل به شنیدن صدای حاشیهایها میکند، و چه جریانهای فکری به این نادیدهانگاری دامن میزنند؟
🔸چرا نظامی که پایههای اولیهاش را بر مسئلۀ فرودستان و پابرهنگان بنیان نهاده، تا این اندازه از آنها بُریده، غفلت کرده، و مواجهههایی چنین سخت با آنها دارد؟ مگر نه این است که هرچه سطح نادیدهانگاری و نخواهندگی این مسائل در ساحت سیاسی بیشتر شده، وجوه و نمود این سوژهها بهطور مداوم تلختر و تراژیکتر شده است؟ چه رخ داده که بهتعبیر هرناندو دسوتر (اقتصاددان پرویی)، اقلیتی کشور را بهمثابه کلوپی خصوصی میبینند و امکانات و منابع آنرا متعلق به خود میدانند؟ و حاشیهایهایی که از دایرۀ قوانین به بیرون پرتاب شدهاند و در محدودههای خاکستری زندگی میکنند؟
🔸در این میان، نه باید و نه میتوان جایگاه نخبگان جامعه را نادیده گرفت؛ نخبگانی که نهتنها نظامی معنایی را برساختند که در فرعیشدن و حاشیهایترشدن هرچه بیشتر این گروهها دامن زد، بلکه حتی از فضای پرابهام ناشی از برجستهشدن تحلیلهای امنیتی (بهتعبیر زیگموند بامن؛ جامعهشناس لهستانی) استفاده کردند و سرکوب را «هزینۀ جراحی» نام نهادند و ترغیب به نادیدهانگاری هرچه بیشتر این گروهها کردند.
🔸اسپیواک بر ساختاری که سوژۀ فرودستی و بینوایی را تداوم میدهد، تأکید میکند و از نخبگان میخواهد دربارۀ آن سخن بگویند، به آن بیندیشند، و تا میتوانند صدای آنها را نمایندگی کنند. نادیدهانگاری موجب میشود تا حاشیهایها علاوه بر خشونت فیزیکی با خشونت معرفتی هم مواجه باشند، و نهتنها نظام سیاسی، بلکه جامعه هم نیندیشیده در بازتولید آن از طریق انواع انگزنیها و فاصلهگذاریها نقش بازی کند.
🔸در انسداد فضای مفهومی، فقدان مجراهای گفتگو، و فقدان بازنمایی و نمایندگی مؤثر، «اعتراض» در گونههای مختلف آن؛ از نیزارهای ماهشهر تا کوههای اورامان و کورههای آجرپزی حواشی تهران، میشود تنها فُرم بیان وضعیت و تنها ابزار سخنگفتن سوژۀ حاشیهای از خود.
#بازنشر
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@Socionet
🖋 رضا امیدی
🔸گایاتری اسپیواک (فیلسوف هندی و استاد دانشگاه کلمبیا) مقالۀ معروفی دارد با عنوان «آیا فرودست میتواند سخن بگوید؟» بهزبان ساده نکتۀ اصلی اسپیواک در این مقاله، تأکید بر نظام معنایی یا گفتمان غالب و سرکوبگری است که هر نوع صدا یا مقاومت فرودستان/حاشیهایها/فرعیها (subalterns) را در غربال نظام مسلط بازنمایی میکند و امکان نمیدهد صدای آنها بهجایی برسد.
🔸گفتمان مسلط، صدای فرودستان را چنان به حاشیه میراند و خاموش میکند که فضای مفهومی برای حرفزدن و شنیدهشدن برای آنها باقی نمیماند، مگر آنکه وضعیتشان را بهعنوان وضعیتی منطقی و عادی بپذیرند؛ بهتعبیر اسپیواک یعنی همان چیزی را بپذیرند که گفتمان مسلط میخواهد. میتوان سه مفهوم اصلی اسپیواک در این مقاله یعنی «میل»، «منفعت»، و «قدرت» را به گونهای جز آنچه خود اسپیواک استفاده کرده، بهکار گرفت و پرسید چه منافعی یا منافع چه کسانی، قدرت را بیمیل به شنیدن صدای حاشیهایها میکند، و چه جریانهای فکری به این نادیدهانگاری دامن میزنند؟
🔸چرا نظامی که پایههای اولیهاش را بر مسئلۀ فرودستان و پابرهنگان بنیان نهاده، تا این اندازه از آنها بُریده، غفلت کرده، و مواجهههایی چنین سخت با آنها دارد؟ مگر نه این است که هرچه سطح نادیدهانگاری و نخواهندگی این مسائل در ساحت سیاسی بیشتر شده، وجوه و نمود این سوژهها بهطور مداوم تلختر و تراژیکتر شده است؟ چه رخ داده که بهتعبیر هرناندو دسوتر (اقتصاددان پرویی)، اقلیتی کشور را بهمثابه کلوپی خصوصی میبینند و امکانات و منابع آنرا متعلق به خود میدانند؟ و حاشیهایهایی که از دایرۀ قوانین به بیرون پرتاب شدهاند و در محدودههای خاکستری زندگی میکنند؟
🔸در این میان، نه باید و نه میتوان جایگاه نخبگان جامعه را نادیده گرفت؛ نخبگانی که نهتنها نظامی معنایی را برساختند که در فرعیشدن و حاشیهایترشدن هرچه بیشتر این گروهها دامن زد، بلکه حتی از فضای پرابهام ناشی از برجستهشدن تحلیلهای امنیتی (بهتعبیر زیگموند بامن؛ جامعهشناس لهستانی) استفاده کردند و سرکوب را «هزینۀ جراحی» نام نهادند و ترغیب به نادیدهانگاری هرچه بیشتر این گروهها کردند.
🔸اسپیواک بر ساختاری که سوژۀ فرودستی و بینوایی را تداوم میدهد، تأکید میکند و از نخبگان میخواهد دربارۀ آن سخن بگویند، به آن بیندیشند، و تا میتوانند صدای آنها را نمایندگی کنند. نادیدهانگاری موجب میشود تا حاشیهایها علاوه بر خشونت فیزیکی با خشونت معرفتی هم مواجه باشند، و نهتنها نظام سیاسی، بلکه جامعه هم نیندیشیده در بازتولید آن از طریق انواع انگزنیها و فاصلهگذاریها نقش بازی کند.
🔸در انسداد فضای مفهومی، فقدان مجراهای گفتگو، و فقدان بازنمایی و نمایندگی مؤثر، «اعتراض» در گونههای مختلف آن؛ از نیزارهای ماهشهر تا کوههای اورامان و کورههای آجرپزی حواشی تهران، میشود تنها فُرم بیان وضعیت و تنها ابزار سخنگفتن سوژۀ حاشیهای از خود.
#بازنشر
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی
@Socionet
🔰 از نهادها دفاع کنید
🖋 تیموتی اسنایدر
🔄 بابک واحدی
نهادها به ما کمک میکنند منزلت و شأنمان را حفظ کنیم. اما آنها هم به کمک ما نیاز دارند. از «نهادهای ما» دم نزنید مگر این که واقعاً با تلاش در جهت حفظ و تقویتشان، آن ها را مال خود کنید. نهادها نمیتوانند از خودشان دفاع و محافظت کنند. اگر از همان ابتدای کار از آنها دفاع نکنیم، یکی پس از دیگری فرو خواهند ریخت. پس نهادی را که برایتان مهم است -یک دادگاه، یک روزنامه، یک قانون، یک #اتحادیه_کارگری - انتخاب کنید و پشت آن را بگیرید.
فرض ما معمولاً بر این است که نهادها به طور خودکار خودشان را در برابر حتی شدیدترین حملات مستقیم حفظ میکنند. این همان اشتباهی بود که یهودیان آلمان پس از تشکیل دولت هیتلر در مورد هیتلر و نازیها مرتکب شدند. مثلاً یادداشتِ سردبیرِ یکی از روزنامههای مشهور یهودیان آلمان در روز دوم فوریهی ۱۹۳۳ را در نظر بگیرید که گویای این اعتماد بیاساس و اشتباه بود:
«ما این ادعا را نمیپذیریم که میگوید آقای هیتلر و دوستانش، که حالا دیگر توانستهاند قدرت را همانطور که از مدتها پیش آرزویش را داشتند در دست بگیرند، آن طرحهایی را که [در روزنامههای نازیها] پیشنهاد میشوند به کار خواهند بست؛ آنها به یکباره حقوق اساسی یهودیان آلمان را از ایشان نخواهند گرفت، آنها را در گتوها حبس نخواهند کرد و دست اراذل حسود و قاتل را در آزار ایشان باز نخواند گذاشت. و دلیل این که عوامل مهم متعددی بر قدرت آنها مهار میزنند... و واضح است که آنها جرئت پا گذاشتن در این مسیر را ندارند. وقتی قدرتی، اروپایی شدید، کل فضای حاکم شما را به سمت تأمل اخلاقی در خویشتنتان سوق میدهد و از آن موضعِ اعتراضی پیشینتان دور میشوید.»
بسیاری از مردمان منطقی و اندیشمند آن زمانچنین دیدگاهی داشتند، چنان امروز هم خیلیها بر این دیدگاه هستند. خطا اینجاست که فرض بگیرید که حاکمان پس از رسیدن به قدرت از طریق نهادها نخواهند توانست آن نهادها را تغییر دهند و تخریب کنند. -حتی وقتی پیش از به قدرت رسیدن وعدهی این کار را داده باشند. انقلابیون گاه واقعاً قصد از بین بردن یکبارهی کل نهادها را دارند. بلشویکهای روسیه چنین نیتی داشتند. گاهی اوقات هم پویایی و کارکرد نهادها از آنها گرفته میشود و به تصویری توخالی از خودِ سابقشان تبدیل میشوند تا جای #مقاومت در برابر نظم جدید آن را تقویت کنند. این همان چیزی است که نازیها گلایششاتونگ می خواندند.
استقرار نظم جدید نازی کمتر از یک سال زمان برد. تا پایان سال ۱۹۳۳ آلمان به کشوری با حکومت تکحزبی تبدیل شده بود که در آن همهی نهادهای بزرگ به شدت تضعیف شدهبودند. در ماه نوامبر آن سال مقامات آلمان (بی هیچ مخالفتی) یک انتخابات پارلمانی و یک همه پرسی (در مورد مسالهای که پاسخ «صحیح» آن زا قبل مشخص بود) برگزار کردند تا نظم جدید را به تایید مردم برسانند. حتی برخی یهودیان آلمان هم به خواست رهبران نازی رأی دادند با این امید که نشان وفاداریشان موجب شود نظام جدید به آنها وفا کند؛ که امیدی بس واهی از آب در آمد.
📚 در برابر استبداد، نوشتهای تیموتی اسنایدر، نشر گمان، چاپ ششم، ۱۳۹۹
💡 #رسانه شمایید.لطفا در گروههای دانشجویی به اشتراک بگذارید.
🏌♂ رسانه ما شمایید. لطفاً به اشتراک بگذارید.
[ شبکه جامعهشناسی | رویدادنگار علوم انسانی | کاریابی علوم اجتماعی | انگاره ]
🖋 تیموتی اسنایدر
🔄 بابک واحدی
نهادها به ما کمک میکنند منزلت و شأنمان را حفظ کنیم. اما آنها هم به کمک ما نیاز دارند. از «نهادهای ما» دم نزنید مگر این که واقعاً با تلاش در جهت حفظ و تقویتشان، آن ها را مال خود کنید. نهادها نمیتوانند از خودشان دفاع و محافظت کنند. اگر از همان ابتدای کار از آنها دفاع نکنیم، یکی پس از دیگری فرو خواهند ریخت. پس نهادی را که برایتان مهم است -یک دادگاه، یک روزنامه، یک قانون، یک #اتحادیه_کارگری - انتخاب کنید و پشت آن را بگیرید.
فرض ما معمولاً بر این است که نهادها به طور خودکار خودشان را در برابر حتی شدیدترین حملات مستقیم حفظ میکنند. این همان اشتباهی بود که یهودیان آلمان پس از تشکیل دولت هیتلر در مورد هیتلر و نازیها مرتکب شدند. مثلاً یادداشتِ سردبیرِ یکی از روزنامههای مشهور یهودیان آلمان در روز دوم فوریهی ۱۹۳۳ را در نظر بگیرید که گویای این اعتماد بیاساس و اشتباه بود:
«ما این ادعا را نمیپذیریم که میگوید آقای هیتلر و دوستانش، که حالا دیگر توانستهاند قدرت را همانطور که از مدتها پیش آرزویش را داشتند در دست بگیرند، آن طرحهایی را که [در روزنامههای نازیها] پیشنهاد میشوند به کار خواهند بست؛ آنها به یکباره حقوق اساسی یهودیان آلمان را از ایشان نخواهند گرفت، آنها را در گتوها حبس نخواهند کرد و دست اراذل حسود و قاتل را در آزار ایشان باز نخواند گذاشت. و دلیل این که عوامل مهم متعددی بر قدرت آنها مهار میزنند... و واضح است که آنها جرئت پا گذاشتن در این مسیر را ندارند. وقتی قدرتی، اروپایی شدید، کل فضای حاکم شما را به سمت تأمل اخلاقی در خویشتنتان سوق میدهد و از آن موضعِ اعتراضی پیشینتان دور میشوید.»
بسیاری از مردمان منطقی و اندیشمند آن زمانچنین دیدگاهی داشتند، چنان امروز هم خیلیها بر این دیدگاه هستند. خطا اینجاست که فرض بگیرید که حاکمان پس از رسیدن به قدرت از طریق نهادها نخواهند توانست آن نهادها را تغییر دهند و تخریب کنند. -حتی وقتی پیش از به قدرت رسیدن وعدهی این کار را داده باشند. انقلابیون گاه واقعاً قصد از بین بردن یکبارهی کل نهادها را دارند. بلشویکهای روسیه چنین نیتی داشتند. گاهی اوقات هم پویایی و کارکرد نهادها از آنها گرفته میشود و به تصویری توخالی از خودِ سابقشان تبدیل میشوند تا جای #مقاومت در برابر نظم جدید آن را تقویت کنند. این همان چیزی است که نازیها گلایششاتونگ می خواندند.
استقرار نظم جدید نازی کمتر از یک سال زمان برد. تا پایان سال ۱۹۳۳ آلمان به کشوری با حکومت تکحزبی تبدیل شده بود که در آن همهی نهادهای بزرگ به شدت تضعیف شدهبودند. در ماه نوامبر آن سال مقامات آلمان (بی هیچ مخالفتی) یک انتخابات پارلمانی و یک همه پرسی (در مورد مسالهای که پاسخ «صحیح» آن زا قبل مشخص بود) برگزار کردند تا نظم جدید را به تایید مردم برسانند. حتی برخی یهودیان آلمان هم به خواست رهبران نازی رأی دادند با این امید که نشان وفاداریشان موجب شود نظام جدید به آنها وفا کند؛ که امیدی بس واهی از آب در آمد.
📚 در برابر استبداد، نوشتهای تیموتی اسنایدر، نشر گمان، چاپ ششم، ۱۳۹۹
💡 #رسانه شمایید.لطفا در گروههای دانشجویی به اشتراک بگذارید.
🏌♂ رسانه ما شمایید. لطفاً به اشتراک بگذارید.
[ شبکه جامعهشناسی | رویدادنگار علوم انسانی | کاریابی علوم اجتماعی | انگاره ]
Telegram
attach 📎
Forwarded from ️ شبکه جامعه شناسی ️
🔰 ناوالنی برگشت تا اثرگذار بماند
🖋 محمدرضا تهمک
گرامشی جامعه شناس روشنفکر، روزنامه نگار و رهبر حزب کمونیست ایتالیا ذهنش سخت مشغول تأمل درباره نقش روشنفکران در تحول تاریخی بود. او سخت ترین دوران زیستش را در زندانهای ایتالیا با بیماری کشنده گذراند، تا حدی که رومن رولان «شهادت گرامشی در زندانهای موسولینی» را درباره اش نوشت. گرامشی مبارز هرگز نپذیرفت که حتی تقاضای بخشودگی کند تا چه رسد به این که بخواهد کشورش را ترک کند و برای زندگی راحت تر به پیش همسر روس و فرزندانش در مسکو برود. او حتی تقاضای بخشودگی را به منزله خودکشی دانسته بود.
گرامشی در یکی از نامه هایش می نویسد: «این اصل شکل گرفته است که کاپیتان یک کشتی در حال غرق شدن باید آخرین نفری باشد که کشتی را ترک می کند. یعنی زمانی که تمامی سرنشینان نجات پیدا کرده باشند ... یا با سایر سرنشینان میمیرد و بدین ترتیب وجود چیزی را تضمین میکند که بدون آن زندگی جمعی غیرممکن است. یعنی اینکه هیچ کس قبول نمیکند که مسئولیت شخصی اش را به دیگری واگذار نماید»*.
ناوالنی رهبر اپوزیسیون و مبارز روس، فارغ از داوری درباره ایده هایش، بازگشتش تحسین برانگیز بود؛ مبارزی واقعی. وال استریت ژورنال او را ترسناک ترین مرد برای پوتین نامید. ناوالنی نهراسید که رقیبش یکی از مخوفترین سیستم های امنیتی و قدرترین دولتهای دنیا را در اختیار دارد و به سابقه اش در ک. گ. ب. می نازد.
مبارز سیاسی ای که اخراج یا تبعید نشده و خود سرزمینش را ترک میکند، چه بخواهد چه نخواهد از زمین رقابت خارج شده و شکست خورده است، و دیگر اثرگذاری چندانی نخواهد داشت.
* آنتونیو گرامشی، نامه های زندان، ترجمه مریم علوی نیا، نشر آگاه.
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی علامه
@Atu_Sociology
🖋 محمدرضا تهمک
گرامشی جامعه شناس روشنفکر، روزنامه نگار و رهبر حزب کمونیست ایتالیا ذهنش سخت مشغول تأمل درباره نقش روشنفکران در تحول تاریخی بود. او سخت ترین دوران زیستش را در زندانهای ایتالیا با بیماری کشنده گذراند، تا حدی که رومن رولان «شهادت گرامشی در زندانهای موسولینی» را درباره اش نوشت. گرامشی مبارز هرگز نپذیرفت که حتی تقاضای بخشودگی کند تا چه رسد به این که بخواهد کشورش را ترک کند و برای زندگی راحت تر به پیش همسر روس و فرزندانش در مسکو برود. او حتی تقاضای بخشودگی را به منزله خودکشی دانسته بود.
گرامشی در یکی از نامه هایش می نویسد: «این اصل شکل گرفته است که کاپیتان یک کشتی در حال غرق شدن باید آخرین نفری باشد که کشتی را ترک می کند. یعنی زمانی که تمامی سرنشینان نجات پیدا کرده باشند ... یا با سایر سرنشینان میمیرد و بدین ترتیب وجود چیزی را تضمین میکند که بدون آن زندگی جمعی غیرممکن است. یعنی اینکه هیچ کس قبول نمیکند که مسئولیت شخصی اش را به دیگری واگذار نماید»*.
ناوالنی رهبر اپوزیسیون و مبارز روس، فارغ از داوری درباره ایده هایش، بازگشتش تحسین برانگیز بود؛ مبارزی واقعی. وال استریت ژورنال او را ترسناک ترین مرد برای پوتین نامید. ناوالنی نهراسید که رقیبش یکی از مخوفترین سیستم های امنیتی و قدرترین دولتهای دنیا را در اختیار دارد و به سابقه اش در ک. گ. ب. می نازد.
مبارز سیاسی ای که اخراج یا تبعید نشده و خود سرزمینش را ترک میکند، چه بخواهد چه نخواهد از زمین رقابت خارج شده و شکست خورده است، و دیگر اثرگذاری چندانی نخواهد داشت.
* آنتونیو گرامشی، نامه های زندان، ترجمه مریم علوی نیا، نشر آگاه.
💡 #رسانه شمایید. اگر میپسندید، برای دوستانتان بفرستید.
🌐 شبکه جامعهشناسی علامه
@Atu_Sociology
Telegram
attach 📎