احمد شاملو
267 subscribers
664 photos
166 videos
42 files
646 links
Download Telegram
- تو كجايى؟

در گستره ى بى مرزِ اين جهان

تو كجايى؟

- من در دور دست ترين جاى جهان ايستاده ام:

كنارِ تو.

- تو كجايى؟

در گستره ى نا پاكِ اين جهان

تو كجايى؟

-من در پاك ترين مُقامِ جهان ايستاده ام:

بر سبزه شورِ اين رودِ بزرگ كه مى سُرايد

براى تو.


سروده ى: ترانه كوچك
از دفتر: ترانه هاى كوچكِ غُربت[ دى ١٣٥٧ لندن]
مجموعه آثار• دفتريكم: شعره ها• صفحه ى817
Forwarded from شعر
من اگر مقروض کسی باشم، آن کس فقط خود من است. من مقروض خویشم. وامدار خویشم. این تن، این عمر، این زندگی دردها از دست من کشیده است. ولی بگذار احمد مقروض احمد باشد. بگذار شاملو وامدار شاملو باشد. بگذار احمد برای خوشی های احمد، گلیم پاره ی دیگران را از زیر پای شان بیرون نکشد.




گفت وگو با احمد شاملو روزنامه رستاخیز ۱۳۵۵
با ترس یا با ریش گرو گذاشتن
دموکراسی دس نمیاد
نه امروز نه امسال
نه هیچ وخت ِ خدا.

منم مث هر بابای دیگه
حق دارم
که وایسم
رو دوتّا پاهام و
صاحاب یه تیکه زمین باشم.
دیگه ذله شده‌م از شنیدن این حرف
که: «ــ هر چیزی باید جریانشو طی کنه
فردام روز خداس!»
من نمی‌دونم بعد از مرگ
آزادی به چه دردم می‌خوره،
من نمی‌تونم شیکم ِ امروزَمو
با نون ِ فردا پُر کنم.
آزادی
بذر پُر برکتیه
که احتیاج
کاشته‌تش.
خب منم این جا زنده‌گی می‌کنم نه
منم محتاج آزادیم
عینهو مث شما.

لنگستون هیوز
ترجمه شاملو
(لا اکراه فی الدین.)
چیزی که با حربه‌ی تعصب و تکفیر و تخماق از آن دفاع می‌شود، معمولا آن چیزی نیست که منطقا مورد پذیرش قرار گرفته؛ چرا که منطق را به چماق و توسری نیازی نیست.

احمد شاملو
کاشفانِ چشمه
کاشفانِ فروتنِ شوکران
جویندگان شادی
در مِجْری‌ِ آتشفشان‌ها

در برابر تُندر می‌ایستند
خانه را روشن می‌کنند
و می‌میرند.
عکس: اعدام مبارزین چپ، فرودگاه سنە، مرداد ۱۳٥٨
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شاملو

به تو دست می سایم ‌و....
قصدِ من
فریبِ خودم نیست
اگر لب‌ها دروغ می‌گویند
از دست‌های تو راستی هویداست
و من از دست‌های توست که سخن می‌گویم.
دستانِ تو خواهرانِ تقدیرِ من‌اند.
از جنگل‌های سوخته از خرمن‌های باران‌خورده سخن می‌گویم
من از دهکده‌ی تقدیرِ خویش سخن می‌گویم.
بر هر سبزه خون دیدم در هر خنده درد دیدم.
تو طلوع می‌کنی من مُجاب می‌شوم
من فریاد می‌زنم
و راحت می‌شوم.
قصدِ من فریبِ خودم نیست، دلپذیر!
قصدِ من
فریبِ خودم نیست.
تو این‌جایی و نفرینِ شب بی‌اثر است.
در غروبِ نازا، قلبِ من از تلقینِ تو بارور می‌شود.
با دست‌های تو من لزج‌ترینِ شب‌ها را چراغان می‌کنم
من زندگی‌ام را خواب می‌بینم
من رؤیاهایم را زندگی می‌کنم
من حقیقت را زندگی می‌کنم.
از هر خون سبزه‌یی می‌روید از هر درد لب‌خنده‌یی
چرا که هر شهید درختی‌ست.
من از جنگل‌های انبوه به سوی تو آمدم
تو طلوع کردی
من مُجاب شدم،
من غریو کشیدم
و آرامش یافتم.
کنارِ بهار به هر برگ سوگند خوردم
و تو
در گذرگاه‌های شب‌زده
عشقِ تازه را اخطار کردی
من هلهله‌ی شب‌گردانِ آواره را شنیدم
در بی‌ستاره‌ترینِ شب‌ها
لبخندت را آتش‌بازی کردم
و از آن پس
قلبِ کوچه خانه‌یِ ماست.
دستانِ تو خواهرانِ تقدیرِ من‌اند
بگذار از جنگل‌های باران‌خورده از خرمن‌های پُرحاصل سخن بگویم
بگذار از دهکده‌ی تقدیرِ مشترک سخن بگویم.
قصدِ من فریبِ خودم نیست، دلپذیر!
قصدِ من
فریبِ خودم نیست.

احمد_شاملو
🍂🍂

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
ومهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
وهر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ییست
وقلب
برای زندگی بس است
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف،زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم
روزی که هر لب ترانه ییست
تا کمترین سرود،بوسه باشد

روزی که تو بیایی،برای همیشه بیایی
ومهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم
ومن آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که
دیگر نباشم

#احمد_شاملو
📕 در گرامی‌داشت روز جهانی کارگر

🎶 سرود انترناسیونال
ترجمهٔ احمد شاملو

گفته می‌شود که تا امروز تنها دو ترانه یا سرود وجود دارد که بیش از هر آهنگ و سرود دیگری در جهان خوانده و شنیده شده است. اولْ آن بخش از سمفونی شماره ۹ بتهوون که سروده‌ای‌ست از «شیللر» شاعر آلمانی به نام «انسان‌ها» که به‌صورت آواز جمعی یا کر می‌خوانند، و دوم سرود «انترناسیونال» که با «روز جهانی کارگر» در اولین روز ماه مه عجین شده است.
«سرود انترسیونال» در اصل به زبان فرانسه است و شاعرش «اوژن پوتیه» [Eugén Pottier]. او در خانواده‌ای فقیر تولد یافت و تمام عمر خود را در فقر گذراند. شغل نخست او بسته‌بندی بود و بعدها به‌عنوان قالب‌ریز امرار معاش می‌کرد. در روزهای تشکیل کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ میلادی «اوژن پوتیه» به عضویت کمون انتخاب شد، ولی بعد از یورش پلیس فرانسه در ۱۸ مارس آن سال و سقوط کمون، «پوتیه» مجبور شد به تبعید اول به انگستان و از آنجا به آمریکا برود. شعر مشهور «انترناسیونال» را او در ژوئن سال ۱۸۷۱ میلادی و در فردای شکست خونین ماه مهِ آن سال سرود. در ماه ژوئن سال ۱۸۸۸ میلادی، شش ماه بعد از مرگ «اوژن پوتیه» سرایندۀ این شعر، «پی‌یر دوژیته» [Pierre Degeyter] که او نیز کارگر بود، با دستگاه ارگ بسیار ساده‌ای که در خانه داشت ریتم و آهنگی بر این شعر گذاشت که «سرود انترناسیونال» نام گرفت.

از ویژگی‌های این آهنگ و سرود یکی هم آن است که برای اجرای آن نیازی به حضور نوازندگان و نواختن آلات و ادوات موسیقی نیست و همگان و ترجیحا در شکل گروهی آن می‌توانند این سرود را بخوانند. ماه بعد از خلق آهنگ این سرود، در ژوئیه سال ۱۸۸۸ میلادی در یک گردهمایی از سوی روزنامه‌فروشان شهر «لیل» در فرانسه، نخسین اجرای کر «سرود انترناسیونال» به رهبری «پی‌یر دوژیته» انجام شد و از آن پس، سرود پرولتاریا و کارگران همۀ کشورهای زمین شد. «سرود انترناسیونال» به تمامی زبان‌های اروپایی و غیر اروپایی ترجمه شده.

اینک ترجمه‌ «احمد شاملو» که در شماره ۳۳ «کتاب جمعه» [ویژه‌نامۀ روز اول ماه مه]، به تاریخ ۱۱ اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ خورشیدی به چاپ رسیده است. برگردان «شاملو» از متن فرانسه این سروده انجام شده است:



برخیزید، دوزخیان زمین!
برخیزید، زنجیریان گرسنگی!
عقل از دهانۀ آتشفشان خویش تندر وار می‌غرد
اینک! فورانِ نهائی‌ست این.
بساط گذشته بروبیم،
به‌پا خیزید! خیل بردگان، به‌پا خیزید!
جهان از بنیاد دیگرگون می‌شود
هیچیم کنون، «همه» گردیم!

نبرد نهائی‌ست این.
به‌هم گرد آئیم
و فردا «بین‌الملل»
طریق بشری خواهد شد.

رهانندۀ برتری در کار نیست،
نه آسمان، نه قیصر، نه خطیب.
خود به رهائی خویش برخیزیم، ای تولید گران!
رستگاری مشترک را برپا داریم!
تا راهزن، آنچه را که ربوده رها کند،
تا روح از بند رهائی یابد،
خود به کورۀ خویش بردمیم
و آهن را گرماگرم بکوبیم!

نبرد نهائی‌ست این.
به‌هم گرد آئیم
و فردا «بین‌الملل»
طریق بشری خواهد شد.

کارگران، برزگران
فرقۀ عظیم زحمتکشانیم ما
جهان جز از آن آدمیان نیست
مسکن بی‌مصرفان جای دیگری است.
تا کی از شیرۀ جان ما بنوشند؟
اما، امروز و فردا،
چندان که غرابان و کرکسان نابود شوند
آفتاب، جاودانه خواهد درخشید.

نبرد نهائی‌ست این.
به‌هم گرد آئیم
و فردا «بین‌الملل»
طریق بشری خواهد شد.



■ از کتاب جمعه [ویژه‌نامۀ روز اول ماه مه]
۱۱ اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ خورشیدی
ای کاش آب بودم
اگر می‌شد آن باشی
که خود می‌خواهی
آدمی بودن
حسرتا
مشکلی‌ست در مرز ناممکن
نمی‌بینی ؟

#احمد_شاملو
آیدای خودم ٬ آیدای احمد....!
نامه های #احمد_شاملو به آیدا...
و من که با تو تا بدین درجه از بزرگی رسیده ام، چرا مغرور نباشم؟
من غرور مطلقم! آیدا!
و افتخار من این است که بنده ی تو باشم.

#احمد_شاملو
"کتاب: مثل خون در رگهای من"
من و تو ، یکی دهانیم
که با همه آوازش
به زیباتر سرودی خواناست...

#احمدشاملو