ببین
شاید دیگه اسمتو نیارم تو زبونم
یا راجبت با دوستام دیگه صحبت نکنم
یا دیگه منتظر زنگ و پیامت نباشم
اما
هیچکدوم از اینا
دلیل نمیشه بهت فکر نکنم!
دلیل نمیشه تو قلب من نباشی
دلیل نمیشه دوست نداشته باشم
دلیل نمیشه به یادت لبخند نزنم
نه…
تو فقط دیگه توزندگی من نیستی
همین.
وگرنه برای من تموم نشدی.
شاید دیگه اسمتو نیارم تو زبونم
یا راجبت با دوستام دیگه صحبت نکنم
یا دیگه منتظر زنگ و پیامت نباشم
اما
هیچکدوم از اینا
دلیل نمیشه بهت فکر نکنم!
دلیل نمیشه تو قلب من نباشی
دلیل نمیشه دوست نداشته باشم
دلیل نمیشه به یادت لبخند نزنم
نه…
تو فقط دیگه توزندگی من نیستی
همین.
وگرنه برای من تموم نشدی.
به دیدارم بیا،
میانِ انبوهی از سیاهی گم شدهام
خانه زندان است،
و این اتاق سلولِ من است.
سلولم تاریک و سرد است.
به دیدارم بیا.
من ، بینِ این دیوار هایِ خالی از حس
روزی جان خواهم داد ،
اگر تو نیایی.
میانِ انبوهی از سیاهی گم شدهام
خانه زندان است،
و این اتاق سلولِ من است.
سلولم تاریک و سرد است.
به دیدارم بیا.
من ، بینِ این دیوار هایِ خالی از حس
روزی جان خواهم داد ،
اگر تو نیایی.
مگه جز صبر چاره دیگه ای هم دارم؟
تمامِ زندگیمو برای رسیدن به خواسته هام صبر کردم،
اینم روش!
از همون بچگی یاد گرفته بودم
صبر واسه تموم شدن درسا و بازی با بچههای همسایه،
صبر واسه تموم شدنِ زنگ ریاضی،
صبر واسه تحویل سال و عیدی گرفتن،
صبر واسه دیدن دوبارهی دوستام،
صبر واسه بزرگ شدن،
صبر واسه تموم شدن مدرسه،
صبر واسه به نتیجه رسوندن یه چیزی،
و حالا صبر واسه تو!
ولی خب تو فرق میکنی
اونا همش از روی بچگی بوده،
تا قبل رسیدن بهشون هم کلی غر میزدم و خسته میشدم
ولی دوست داشتنِ تو هیچوقت خسته کننده نیست
شیرینه،همیشه شیرینه
همینه که ، صبر میکنم برات آرامِ جانم..
تمامِ زندگیمو برای رسیدن به خواسته هام صبر کردم،
اینم روش!
از همون بچگی یاد گرفته بودم
صبر واسه تموم شدن درسا و بازی با بچههای همسایه،
صبر واسه تموم شدنِ زنگ ریاضی،
صبر واسه تحویل سال و عیدی گرفتن،
صبر واسه دیدن دوبارهی دوستام،
صبر واسه بزرگ شدن،
صبر واسه تموم شدن مدرسه،
صبر واسه به نتیجه رسوندن یه چیزی،
و حالا صبر واسه تو!
ولی خب تو فرق میکنی
اونا همش از روی بچگی بوده،
تا قبل رسیدن بهشون هم کلی غر میزدم و خسته میشدم
ولی دوست داشتنِ تو هیچوقت خسته کننده نیست
شیرینه،همیشه شیرینه
همینه که ، صبر میکنم برات آرامِ جانم..
به نقطه ای از زندگی رسیدم که هیچ تسلطی به افکارم ندارم و همهی اون فکر ها در حال خوردن مغز منن
و من کاملا ناتوان دارم ازشون پیروی میکنم.
و من کاملا ناتوان دارم ازشون پیروی میکنم.
متاسفم!
من نمیتونم در لحظه زندگی کنم
در لحظه زندگی کردن به درد من نمیخوره
ولی تا دلت بخواد میتونم ساعتها بشینم فکرو
خیال کنم و بابت آینده ای که در انتظارمه استرس بگیرم
من تو این نقطهی جغرافیایی ، بین این آدما،
تو این شرایط زندگی و این شرایط اقتصادی ،
نمیتونم در لحظه زندگی کنم.
من نمیتونم در لحظه زندگی کنم
در لحظه زندگی کردن به درد من نمیخوره
ولی تا دلت بخواد میتونم ساعتها بشینم فکرو
خیال کنم و بابت آینده ای که در انتظارمه استرس بگیرم
من تو این نقطهی جغرافیایی ، بین این آدما،
تو این شرایط زندگی و این شرایط اقتصادی ،
نمیتونم در لحظه زندگی کنم.
به من فکر کن
داریوش
خودم غصه هاتو به جون میخرم...
@ShiyareMaqzam
@ShiyareMaqzam
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
تو بدجور از چشم و دلم افتادی
البته مقصرش هم خودت بودی
با کارات و حرفات،با دروغ هایی که میگفتی،
با توقعاتی که ازم داشتی
تو حتی تکلیفت با خودت هم مشخص نبود
چه برسه به اینکه بدونی میخوای کجای زندگی
و خاطراتِ من باشی!
من از بلاتکلیفی بدم میاد،
با تو و جایگاهت تو زندگیم بلاتکلیف بودم
از یه جا به بعد دیدم فرقی نداره باشی یا نه،
پس ترجیح دادم یه خط قرمز بکشم رو اسمت.
البته مقصرش هم خودت بودی
با کارات و حرفات،با دروغ هایی که میگفتی،
با توقعاتی که ازم داشتی
تو حتی تکلیفت با خودت هم مشخص نبود
چه برسه به اینکه بدونی میخوای کجای زندگی
و خاطراتِ من باشی!
من از بلاتکلیفی بدم میاد،
با تو و جایگاهت تو زندگیم بلاتکلیف بودم
از یه جا به بعد دیدم فرقی نداره باشی یا نه،
پس ترجیح دادم یه خط قرمز بکشم رو اسمت.
یک بار؛
من یکبار شانس اینو داشتم که کنارت بشینم،
و سیر نگاهت کنم.
از اون روز تا حالا هزار بار اون یک بارو مرور کردم،
و با یادآوریش قلبم خندیده و چشمام درخشیدن.
اون حس هنوز که هنوزه برام تازه و عزیزه...
اونجا چشم هام نقطه به نقطهی سیمایِ تورو حفظ شدن
ماه های زیادی از اون روز میگذره ولی هنوز
هم میتونم چشمامو ببندم و به واضح ترین شکلِ
ممکن به یاد بیارم ثانیه به ثانیهی اون دقایق رو...
من یکبار شانس اینو داشتم که کنارت بشینم،
و سیر نگاهت کنم.
از اون روز تا حالا هزار بار اون یک بارو مرور کردم،
و با یادآوریش قلبم خندیده و چشمام درخشیدن.
اون حس هنوز که هنوزه برام تازه و عزیزه...
اونجا چشم هام نقطه به نقطهی سیمایِ تورو حفظ شدن
ماه های زیادی از اون روز میگذره ولی هنوز
هم میتونم چشمامو ببندم و به واضح ترین شکلِ
ممکن به یاد بیارم ثانیه به ثانیهی اون دقایق رو...
لطفا تا وقتی که از سلامت روان خودتون
از وضعیت مالیتون
شخصیتتون
لایق بودنتون برای شنیدن اسم پدر و مادر
مطمئن نیستید بچه به دنیا نیارید.
وقتی سلامت و روان ندارید و فکر میکنید بچه هاتون برده هاتونن
وقتی شعور و شخصیت ندارید نمیدونید چجوری با بچتون صحبت کنید
چرا بچه به دنیا میارید؟
چرا سلامت روان اون بچه رو به خطر میندازید؟
چرا یه کاری میکنید از خودش متنفر بشه؟
بچه نیارید اقا
بچه نیارید.
از وضعیت مالیتون
شخصیتتون
لایق بودنتون برای شنیدن اسم پدر و مادر
مطمئن نیستید بچه به دنیا نیارید.
وقتی سلامت و روان ندارید و فکر میکنید بچه هاتون برده هاتونن
وقتی شعور و شخصیت ندارید نمیدونید چجوری با بچتون صحبت کنید
چرا بچه به دنیا میارید؟
چرا سلامت روان اون بچه رو به خطر میندازید؟
چرا یه کاری میکنید از خودش متنفر بشه؟
بچه نیارید اقا
بچه نیارید.
تا وقتی که من این جهانِ غریب را ترک بگویم،
جهانی که دارد خستهام میکند،
تنها امیدم این است که روزی تو بفهمی چقدر
دوستت داشته ام...
-آلبر کامو
جهانی که دارد خستهام میکند،
تنها امیدم این است که روزی تو بفهمی چقدر
دوستت داشته ام...
-آلبر کامو