من ؟ من به تو اهمیت ندادم؟
من از چیزای مورد علاقهای که میتونستم برای خودم بخرم گذشتم تا برای تو چیزای مورد علاقتو خریدم
من اهمیت ندادم؟
من بخاطر تو رفیقامو درست حسابی نمیدیدم تا کنار تو باشم
پس که من اهمیت ندادم؟
نصف کلاسام بخاطر تو پیچونده شدن
کلی از خانوادم حرف خوردم
کل ماهو پول جمع میکردم تا کنار تو باشم
تو سیو مسیجم هرچیزی که تو دوست داشتیو پین میکردم تا یادم بمونه
بعد میگی من اهمیت ندادم؟
باشه.
حق با توئه.
من از چیزای مورد علاقهای که میتونستم برای خودم بخرم گذشتم تا برای تو چیزای مورد علاقتو خریدم
من اهمیت ندادم؟
من بخاطر تو رفیقامو درست حسابی نمیدیدم تا کنار تو باشم
پس که من اهمیت ندادم؟
نصف کلاسام بخاطر تو پیچونده شدن
کلی از خانوادم حرف خوردم
کل ماهو پول جمع میکردم تا کنار تو باشم
تو سیو مسیجم هرچیزی که تو دوست داشتیو پین میکردم تا یادم بمونه
بعد میگی من اهمیت ندادم؟
باشه.
حق با توئه.
دیگه به این نتیجه رسیدم که مهم نیست چه حالی داری،
فقط انجامش بده
به این باور رسیدم که من قرار نیست هیچوقت حالم
کاملا خوب باشه چون یه روزو هم که خوب بگذرونم،
بعدش یه دردو غصه آوار میشه رو سرم پس دیگه
نباید صبر کنم حالم بهتر شه که کارامو با آرامش
انجام بدم و برگردم به روتین زندگیم.
الان اینجوریم که درد داری؟مهم نیست انجامش بده
غصه داری؟مهم نیست فقط انجامش بده
مریضی؟مهم نیست فقط انجامش بده
کل شبو داری گریه میکنی؟مهم نیست انجامش بده
حوصله هیچکسو نداری؟مهم نیست انجامش بده
مغزت داره میترکه؟مهم نیست انجامش بده
حس میکنی از زندگی عقب موندی؟فقط انجامش بده
با خودت تو جنگی؟مهم نیست انجامش بده
داری میمیری؟مهم نیست؛فقط انجامش بده...
فقط کاری که بایدو انجام بده.
فقط انجامش بده
به این باور رسیدم که من قرار نیست هیچوقت حالم
کاملا خوب باشه چون یه روزو هم که خوب بگذرونم،
بعدش یه دردو غصه آوار میشه رو سرم پس دیگه
نباید صبر کنم حالم بهتر شه که کارامو با آرامش
انجام بدم و برگردم به روتین زندگیم.
الان اینجوریم که درد داری؟مهم نیست انجامش بده
غصه داری؟مهم نیست فقط انجامش بده
مریضی؟مهم نیست فقط انجامش بده
کل شبو داری گریه میکنی؟مهم نیست انجامش بده
حوصله هیچکسو نداری؟مهم نیست انجامش بده
مغزت داره میترکه؟مهم نیست انجامش بده
حس میکنی از زندگی عقب موندی؟فقط انجامش بده
با خودت تو جنگی؟مهم نیست انجامش بده
داری میمیری؟مهم نیست؛فقط انجامش بده...
فقط کاری که بایدو انجام بده.
انسان؛
مجموعه ای از حرف های ناگفته،
زخم هایِ عفونت کرده،
استخوان هایِ شکسته،
و درد هاییست که اشک شدند و باریدند.
مجموعه ای از حرف های ناگفته،
زخم هایِ عفونت کرده،
استخوان هایِ شکسته،
و درد هاییست که اشک شدند و باریدند.
01. Khoob
Bahram
حاصلِ آخرین درگیریِ قلب و مغزِ من
یه اشتباهِ خوب بود؛
من تو این جنگ رشد کردم
تو جنگی که واسه من انگیزه شروع بود!
@ShiyareMaqzam
یه اشتباهِ خوب بود؛
من تو این جنگ رشد کردم
تو جنگی که واسه من انگیزه شروع بود!
@ShiyareMaqzam
ندانم کدامین سخن گویمت،
که والاتری ز آنچه من گویمت...
_سعدی
که والاتری ز آنچه من گویمت...
_سعدی
وقتی مسیری رو شروع میکنی و توش قدم برمیداری،
به مقصد که میرسی دیگه اون آدمی نیستی
که اولِ راه بودی
تو طولِ مسیر تو کلی زمین خوردی و زخمی شدی
تو این مسیر با اتفاقا و تجربه های جدید روبهرو
شدی و کلی آدمِ جدیدو شناختی.
که تک تکِ اینا قطعا روت تاثیر گذاشتن.
تمامِ اینا کنار هم جمع میشن و باعث میشن
تو وقتی به مقصد رسیدی اون آدمی نباشی
که این مسیرو شروع کرده بود.
به مقصد که میرسی دیگه اون آدمی نیستی
که اولِ راه بودی
تو طولِ مسیر تو کلی زمین خوردی و زخمی شدی
تو این مسیر با اتفاقا و تجربه های جدید روبهرو
شدی و کلی آدمِ جدیدو شناختی.
که تک تکِ اینا قطعا روت تاثیر گذاشتن.
تمامِ اینا کنار هم جمع میشن و باعث میشن
تو وقتی به مقصد رسیدی اون آدمی نباشی
که این مسیرو شروع کرده بود.
عزیزِ جانم؛
دلتنگِ تو هستم و این را خوب میدانم که اگر
روزی تو را ببینم،
به درازایِ تمام این روزها و صبرهایم،
اشک خواهم ریخت و باران خواهم شد.
عزیزِ دورم؛
این روزها بی دیدنِ تو کلبه ای خاموشم،
جنگلی بی بارانم،
آسمانی بی ابرم...
دلتنگِ تو هستم و این را خوب میدانم که اگر
روزی تو را ببینم،
به درازایِ تمام این روزها و صبرهایم،
اشک خواهم ریخت و باران خواهم شد.
عزیزِ دورم؛
این روزها بی دیدنِ تو کلبه ای خاموشم،
جنگلی بی بارانم،
آسمانی بی ابرم...
گویند مقصد آنجاست که دلت آرام گیرد!
با آمدنت دلم آرام گرفت،
با دیدنت دلم آرام گرفت،
با خندهات دلم آرام گرفت،
با چشمانت دلم آرام گرفت،
با نگاهت دلم آرام گرفت،
با صدایت دلم آرام گرفت،
با حرفهایت دلم آرام گرفت،
با تصورت دلم آرام گرفت،
با فکرت دلم آرام گرفت.
مقصدِ من که بود جز تو؟!
جز تویی که آرامِ جانِ منی...
با آمدنت دلم آرام گرفت،
با دیدنت دلم آرام گرفت،
با خندهات دلم آرام گرفت،
با چشمانت دلم آرام گرفت،
با نگاهت دلم آرام گرفت،
با صدایت دلم آرام گرفت،
با حرفهایت دلم آرام گرفت،
با تصورت دلم آرام گرفت،
با فکرت دلم آرام گرفت.
مقصدِ من که بود جز تو؟!
جز تویی که آرامِ جانِ منی...
بعضی وقتا میگم چرا؟ چرا باید اون اتفاق مسخره برای من بیوفته
بعد میام دلیل میارم میگم نه ببین شاید واقعا نیاز بود اون اتفاق بیوفته
ولی هرچقدر میشینم بهش فکر میکنم
بیشتر دلیلام برام مسخره میشه و بیشتر میفهمم نیاز نبود اون اتفاق بیوفته.
واقعا مسخرست برای اینکه چیزی رو یاد بگیری با تموم وجودت درد بکشی.
بعد میام دلیل میارم میگم نه ببین شاید واقعا نیاز بود اون اتفاق بیوفته
ولی هرچقدر میشینم بهش فکر میکنم
بیشتر دلیلام برام مسخره میشه و بیشتر میفهمم نیاز نبود اون اتفاق بیوفته.
واقعا مسخرست برای اینکه چیزی رو یاد بگیری با تموم وجودت درد بکشی.
نمیگم متاسفم چون واقعا نیستم
ولی باید بگم که پاکِت کردم.
از خاطرات،زندگی،دوستی ها،
از بینِ آدمایی که براشون اهمیت قائلم!
پاکِت کردم چون خیلی وقته حضور و غیابِ تو،
تویِ زندگیِ من به یک معناست.
بودن یا نبودنت خیلی وقته فرقی نمیکنه.
پاکِت کردم چون دیگه نمیخوام هرباری که میام
سراغتو بگیرم درداتو بریزی رو سرم ،
و هر بار دردی داشتی بیای سراغم.
منکرِ این نمیشم که بچگیامو،دورانِ مدرسهمو
قشنگ کردی
هیچوقت هم یادم نمیره تو مدرسه چقدر هوای
همو داشتیم و چقدر دوست بودیم.
ولی خب فقط روزایِ سختِ مدرسه تو بچگیو قشنگ
میکردی برام،بزرگتر که شدیم من فقط دوستی بودم
برای تسکین دردات.
و اینم بگم،از خودم بابتِ تمامِ روزهایی که تورو
دوستِ خودم میدونستم و نگرانت بودم معذرت میخوام.
ولی باید بگم که پاکِت کردم.
از خاطرات،زندگی،دوستی ها،
از بینِ آدمایی که براشون اهمیت قائلم!
پاکِت کردم چون خیلی وقته حضور و غیابِ تو،
تویِ زندگیِ من به یک معناست.
بودن یا نبودنت خیلی وقته فرقی نمیکنه.
پاکِت کردم چون دیگه نمیخوام هرباری که میام
سراغتو بگیرم درداتو بریزی رو سرم ،
و هر بار دردی داشتی بیای سراغم.
منکرِ این نمیشم که بچگیامو،دورانِ مدرسهمو
قشنگ کردی
هیچوقت هم یادم نمیره تو مدرسه چقدر هوای
همو داشتیم و چقدر دوست بودیم.
ولی خب فقط روزایِ سختِ مدرسه تو بچگیو قشنگ
میکردی برام،بزرگتر که شدیم من فقط دوستی بودم
برای تسکین دردات.
و اینم بگم،از خودم بابتِ تمامِ روزهایی که تورو
دوستِ خودم میدونستم و نگرانت بودم معذرت میخوام.
باور کنید من هم فکر میکردم یه اتفاقِ سادهست.
اتفاق بود،ولی ساده؟!
گمان نمیکنم.
قطعا ساده نبود!
من چیزی از دوست داشتن نمیدونستم
نمیدونستم چه شکلیه چه رنگ و بویی داره
ولی به خودم اومدم و دیدم دارم غرق جزئیات
یه آدم میشم.
دیدم به تک تکِ حرکاتش،عادت هاش،
علایقش،سلایقش توجه میکنم و خودمو همرنگش میکنم!
من اینقدر میخواستم خودمو از این مسائل دور نگه
دارم که تا یه مدت قبول نمیکردم با دیدن یه شخص
و آشنا شدن باهاش حواس پرتی کردم و کلیدِ قلبمو
که تا اون زمان یه قفل محکم بهش وصل بود گمش کردم
اون اتفاق افتاد و زندگیِ منو درگیر خودش کرد
حالا دیگه همه جا و همیشه نه تنها تو قلبم،
بلکه تو مغزمم هست
صبحا که بیدار میشم،
شبا که میخوابم،
هربار که موزیک زیبایی گوش میدم،
هربار که فیلم خوبی میبینم،
هربار که غذایی میخورم،
هربار که درس میخونم و و و...
اصلا شما بگین،انسانی که با هر حرکتش باعث
خوب شدنِ حالتون میشه،
چطور میتونه یه اتفاق ساده باشه؟!
اتفاق بود،ولی ساده؟!
گمان نمیکنم.
قطعا ساده نبود!
من چیزی از دوست داشتن نمیدونستم
نمیدونستم چه شکلیه چه رنگ و بویی داره
ولی به خودم اومدم و دیدم دارم غرق جزئیات
یه آدم میشم.
دیدم به تک تکِ حرکاتش،عادت هاش،
علایقش،سلایقش توجه میکنم و خودمو همرنگش میکنم!
من اینقدر میخواستم خودمو از این مسائل دور نگه
دارم که تا یه مدت قبول نمیکردم با دیدن یه شخص
و آشنا شدن باهاش حواس پرتی کردم و کلیدِ قلبمو
که تا اون زمان یه قفل محکم بهش وصل بود گمش کردم
اون اتفاق افتاد و زندگیِ منو درگیر خودش کرد
حالا دیگه همه جا و همیشه نه تنها تو قلبم،
بلکه تو مغزمم هست
صبحا که بیدار میشم،
شبا که میخوابم،
هربار که موزیک زیبایی گوش میدم،
هربار که فیلم خوبی میبینم،
هربار که غذایی میخورم،
هربار که درس میخونم و و و...
اصلا شما بگین،انسانی که با هر حرکتش باعث
خوب شدنِ حالتون میشه،
چطور میتونه یه اتفاق ساده باشه؟!
16. Eshtebah
Bahram
من زنده میشم حتی با حضورِ ناقصش...
@ShiyareMaqzam
@ShiyareMaqzam
آدما به طرز وحشتناکی عجیبن.
بعضی وقتا فکر میکنم یه مشت کثافتن که پشت ماسک قشنگتون قایم شدن
بعضی وقتا هم حس میکنم یه فرشته ان.
ولی متاسفانه
اون روی کثافتشونو بیشتر دیدم
یه مشت انگل که فکر میکنن خیلی خوب و خدان.
ولی در نهایت؟
این آدما دستشون به خورشیدم برسه نابودش میکنن.
بعضی وقتا فکر میکنم یه مشت کثافتن که پشت ماسک قشنگتون قایم شدن
بعضی وقتا هم حس میکنم یه فرشته ان.
ولی متاسفانه
اون روی کثافتشونو بیشتر دیدم
یه مشت انگل که فکر میکنن خیلی خوب و خدان.
ولی در نهایت؟
این آدما دستشون به خورشیدم برسه نابودش میکنن.