در‌بینِ‌شیارهایِ‌مَغزم.
116K subscribers
2.59K photos
132 videos
34 files
98 links
"من‌راه‌رفتم‌توشیاربین‌دونیم‌کُره‌ی‌مغزم
هوا‌اونجا‌عالی‌بودامروز،خیس‌‌از‌سیاهی.
Download Telegram
تهش بی حسیه دیگه‌
از یه جا به بعد دیگه دلت نمیگیره،
دیگه دلتنگ نمیشی،
دیگه نه مرگو میخوای نه زندگیو،
نه شادی رو میشناسی نه غمو،
دیگه غروبای جمعه حس دل‌مردگی بهت نمیده،
دیگه نه استرس میکشی نه ذوق کردن میدونی چیه
منتظر هیچی نمیمونی و همه چیز برات بی معنی میشه
دیگه غم میونِ دو تا چشمای قشنگت خونه نمیکنه...
بعضی وقتا حس خوبی ندارم
به چی؟
به سلام فلانی خوبی؟زنده ای ؟حالت چطوره؟
و این روند از سمت من دائم تکرار باشه.
جدیدا حس شدید اضافی بودن دارم
به اینکه لطفا بس کن و انقدز حالشونو نپرس
یبار اونا بپرسن
یبار اونا بگن فلانی زنده ای؟
فلانی پایه قدم؟
فلانی پایه فلان جا هستی؟
فلانی امروز هستی بیام یه سر بزنم بهت؟
خسته شدم.
حس گوه سر بار بودن کل وجودمو گرفته.
خسته شدم از اینکه اونی که همیشه برای همه چی قدم برداشت من بودم.
خسته شدم از حس مزاحم بودن.
دیگه داره خفه ام میکنه.
و میدونی.
اینبارم میرم.
رفیق و دوست و آشنا و غریبه هم نمیشناسه.
میرم.
من یه دختر بچه ای رو میشناسم ک منتظر منه.
من یه دختر بچه ای رو میشناسم که تموم این سالها رو تنهایی از پسش بر اومده
میرم کنار همون.
میرم برای همون غذاهای خوشمزه درست کنم.
برای همون هدیه بگیرم.
به اون کمک کنم .
فقط بغلم برای اون باز باشه .
اون تنها کسیه که لایق اینه ک من هرروز حالشو بپرسم.
خب آدم از یه جایی هم میبره.
از یه جایی میشه عصبی ترین.
میشه خودخواه ترین
چشماشو رو همه چیز مینده
گوشاشو محکم میگیره
و فقط به آدمای اطرافش میگه :
خفه شید
خفه شید‌
خفه شید
خفه شید
خفه شید.
تو اون لحظه از زندگی دیگه هیچ چیز معنی نداره
دیگه آدما برات قشنگ نیستن
دیگه آسمون آبی نیست
دیگه پرنده ها آواز نمیخونن
یکی داره زنگ خونرو میزنه…
+ کیه؟
- مرگ.
مرگ بهترین پناه دردها و غمها و رنج ها و بیدادگری های زندگانی است.

- صادق هدایت
من هنوزم صدای قلبتو یادمه ها
هنوزم عطر تنتو یادمه
اون حرفای قشنگی که میزدی
من هنوزم عکساتو دارم
اسمت تو گوشیم هنوز همون سیو
با اینکه رد پای رفتنت مثل یه مشت تو صورتمه
اما من هنوزم منتظرم
منتظرم بیای بگی: سلام قشنگم.
منتظرم بیای بگی : غذا خوردی عزیز من؟
منتظرم بیای بگی : دلم برات خیلی تنگ شده.
خیلی عجیبه نه؟
یکی میره همه چیو از خودش جا میذاره
اون یکی هم با نبودنش زندگی میکنه.
bugra ozturk m speed up
ahmet
اینو پلی کن بعدش بفرست برای اونی که خیلی دوسش داری:))))
@shiyaremazam
یاد من باشد تنهاییم را برای خودم نگه دارم و بغض های شبانه ام را برای کسی بازگو نکنم تا ترحم دیگران را با اظهار علاقه اشتباه نگیرم، یاد من باشد که فقط برای سایه ام بنویسم.

- صادق هدایت
انگار با تموم وجود
به روحم هزاران بار چاقو زدن.
انگار میخوام داد بزنم ولی لبامو بهم دوختن
انگار دارم رو شیشه خورده راه میرم
انگار دستو پامو بی حس کردن و من توان حرکت دادنشونو ندادم
انگار که گیج و منگ باشم ولی مجبور باشم چشامو باز نگه دارم.
انگار روحم مرده باشه ولی جسمم مجبور باشه ادای زنده بودنو در بیاره.
اونقدر خسته ام که دیگه هیچ آهنگی برای توصیف خودم پیدا نمیکنم
اونقدر خستم که دیگه تو هیچ سکانسی از فیلم و سریال ها نمیتونم خودمو پیدا کنم
دیگه تو هیچ سطر شعری نیستم
دیگه تو هیچ بند کتابی نیستم
دیگه هیچ جا خودمو پیدا نمیکنم
تا فقط
کمی
کمی
کمی توصیف کنم
چقدر خسته ام…
جنازه‌ی زنده ام.
منم یه روز میرم
میرم و خدا منو بغل میکنه
میرم
شاید تو گریه کنی
ولی لطفا گریه نکن
به این فک کن دیگه ازادم
من دیگه درد نمیکشم
دیگه هی گریه نمیکنم
حالا دیگه خدا منو بغل کرده
داره زخمامو میبوسه
گریه نکن
لبخند بزن
به این فکر کن دیگه قرار نیست شبا کابوس ببینم
قراره راحت بخوابم
قبرستون شباش سوز داره
اما خدا بغلم میکنه
تو نگران نباش
تو فقط بخند
بخند بگو:”الان جاش امنه،دیگه هیچکس نمیتونه اذیتش کنه.”
الان نه از زندگی خوشم می‌آید و نه بدم می‌آید، زنده‌ام بدون اراده، بدون میل، یک نیروی فوق‌العاده‌ای مرا نگه داشته. در زندان زندگانی زیر زنجیرهای فولادین بسته شده‌ام

- صادق هدایت
تو؟
تو همونی هستی که من صبح ها بخاطرش از خواب بلند میشم
تو همونی هستی که هر بار دیدنش مثل روز اولیه که دارم میبینمش
تو همونی هستی که من هر چیزی به یادش میبینم میخرم
همونی هستی که پولامو بخاطرش جمع میکنم تا زود به زود ببینمش
تو بخش مهمی از زندگی من هستی
همونی که با لبخند ازش حرف میزنم‌
تو امید زندگی منی
امید روز های تاریک منی
تو بخش مهم از وجود منی…
نه عزیزم
همیشه خانواده خوب نیستن
همیشه خانواده ها بد نیستن
بعضی وقتا خانواده ها هیولان
عوضی ان
آشغالن
بعضی وقتا پدر و مادر مقدس نیستن عزیزم
کثیف ترینن
کثافت ترین موجودی هستن که میتونی ببینی
هر بلایی که فکرشو نمیکنی سرت میارن
و بعد تهش چی میگن؟
ما پدر و مادرتیم!
اخه چههههه پدر و مادری؟
مگه میشه یه پدر و مادر بچشو به معنای واقعی شکنجه بده.
نه نه
یسریا پدر مادر نیستن
لایق این اسم نیستن
اونا عوضی ترینن و کاش زودتر بمیرن.
منو از چی میترسونی؟
من یه دهه هشتادی ام عزیزم.
جدا شدن پدر مادرمو دیدم
معنی اورثینک و تروماهای کودکی رو هم کاملا درک میکنم.
دوستای فیک دیدم
تجاوز به همسن و سالام رو دیدم
وضعیت کشورمو دیدم
آسمونی شدن بچه های ایرانم دیدم
فقر دیدم
بدبختی دیدم
گشنگی دیدم
من کلی سختی دیدم
من همه چیو دیدم
هر دردی رو حس کردم
منو از چی میترسونی ؟
از مرگ؟
عاح.
یکی اینجا روزی هزار بار میمیره عزیزم.