Shiraz Anarchist
45 subscribers
1.26K photos
638 videos
49 files
543 links
shiraz anarchist is a member of the anarchist union of iran and afghanistan

http://asranarshism.com/

آنارشیست های شیراز
عضو اتحادیه آنارشیست های ایران و افغانستان
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
A missile heading toward Israel from Shiraz
Video recorded by an Anarchist comrade

یک موشک راهی به سوی اسرائیل از شیراز
ویدیو از یک رفیق آنارشیست

#ایران
#اسرائیل
#شیراز
#آنارشیست

#Iran
#Israel
#Shiraz
#anarshist

@asranarshism
■ تحلیل ساعات اولیه از روز اول حملات جمهوری اسلامی به اسراییل


●چرا طرح برخورد با بی‌حجابی و حمله به اسراییل در یک روز انجام شد؟

● چرا حملات رژیم از درون اکثر شهرها و به شکل پراکنده بود و نه از مراکز نظامی خارج از شهرها؟



︎ رژیم جمهوری اسلامی به بهانه برخورد با بی‌حجابی در واقع فضا را پلیسی و امنیتی کرد چراکه ترس و ‌واهمه دارد که در صورت حملات متقابل و گسترده شدن پاسخ اسراییل و حمله به مراکز نظامی و حکومتی؛ مردم ایران از فرصت استفاده کرده و با رژیم جمهوری اسلامی تصفیه حساب کنند؛ پس بدین خاطر به بهانه مبارزه با بی حجابی نیروهای پلیسی و امنیتی را وارد خیابان‌ها کردند که از اعتراضات احتمالی گسترده جلوگیری کنند.

︎ با شلیک موشک‌ها از درون شهرها، خواهان ایجاد موج ترس در مردم شده تا مجبور به ترک شهرها شوند و در صورت گسترده شدن جنگ و همزمان قیامهای مردمی شکل نگیرند.

همچنین، رژیم با این عمل، مردم را تبدیل به سپر انسانی خود ساخته است.

در واقع همزمان، رژیم در دو جبهه دشمن دارد؛ یک دشمن بیرونی و دیگری دشمن داخلی که مردم ایران هستند؛ پس با ایجاد ترس می‌خواهد دشمن بالقوه یعنی مردم ایران نتوانند خود را بر علیه رژیم سازماندهی و متمرکز کنند.

رژیم نمی‌خواهد جبهه دشمن خارجی و جبهه دشمن داخلی ( مردم ایران ) همزمان بر علیه جمهوری اسلامی فعال شوند.

جمهوری اسلامی می داند که مردم ایران منتظر فرصت هستند تا با جمهوری اسلامی تصفیه حساب کنند و آن را سرنگون سازند ،از این رو جو امنیتی شدیدتری را بر شهرها حاکم کرده است.

https://t.me/Anarshistsh2
در ساعات اولیه حمله پهبادی و راکتی رژیم ایران علیه اسرائیل تحلیل های زیادی در شبکه‌های اجتماعی در حال مطرح  شدن هستند .قسمتی از نظرات بطور عجیبی از یکی از طرفین این درگیریها جانبداری می کنند و اموجی پرچم های حکومت های اشغالگر ایران و اسرائیل را انتشار می دهند. به نظر می‌رسد این نوع نظرات جانبدارانه در تائید جنگ  دولتها توسط مزدوران حکومتی نشر می شوند ویا تحت تأثیر جنگ روانی اتفاق می افتند .
 رژیم حاکم بر ایران از درون شهرها به حملات گسترده پهبادی و موشکی علیه اسرائیل دست زده است و از این طریق همزمان موجب وحشت مردم در داخل و اسرائیل شده است.
گزارش های زیادی از شدت گرفتن موج امنیتی در شهرهای ایران اطلاع می دهند ،همچنین در اسرائیل مردم در ترس اصابت موشک‌های بالستیک لحظات ناآرامی را سپری می‌کنند.
در چنین شرایطی که حکومت های جنایتکار زندگی مردم زیادی را درمعرض تهدید و نابودی قرار داده اند، مشروعیت دهی به جنگ دولتها تنها ازعهده دشمنان جامعه انسانی بر می آید. 
ما آنارشیست ها مانند همیشه خودسازماندهی و همبستگی مردمی را در مقابل سیاست های بحران آفرین و جنگ افروزی دولتها پیشنهاد می دهیم . 

https://t.me/Anarshistsh2
Forwarded from FotoSoheil_RB (Soheil_Arabi)
گربه با حسرت به قصابی خیره شده
دقت کنی میبینی آدما هم خیلی وقته با حسرت به ویترینا نگاه می کنن ...

مردم با حسرت به قصابی خیره میشن
به میوه فروشی
به ساندویچی ...

پلیس داد می زنه :
خانم حجابتو رعایت کن
آقا شلوارک ممنوعه !

...

مردم باید گرفتار باشن و وقت فکر کردن نداشته باشن،تا اونا تو کاخ بمونن ...
چه دنیای زشتیه کُکا
‏بر خلاف سایر کارشناسان که در این چند سال گذشته معتقد بودند و هستند که ‎#جمهوری_اسلامی برای بقا خودش به دنبال جنگ است در این چند سال همیشه گفتم که آخوند و سرداران تروریست سپاه به دنبال رویارویی با ضعیفان و گریز از جنگ به معنای واقعی و کلاسیک آن هستند زیرا شروع جنگ کلاسیک به چند مولفه اساسی نیاز دارد‌ در غیر اینصورت پایان سلسله آخوندیان رقم خواهد خورد.

۱: تکنولوژی و تسلیحات مدرن نظامی و نیروهایی ورزیده و زبده
۲: قدرت مالی و تاب آوری اقتصاد کشور در زمان جنگ
۳: پشتوانه و حمایت مردمی از جنگ برای تامین نیرو و پذیرفتن مشکلات و تبعات آن
۴: داشتن وجهه بین المللی برای دریافت کمک از برخی کشورها

که جمهوری اسلامی در تمامی موارد فوق ضعیف و در حد صفر است بنابراین روی نیروهای نیابتی خود حساب می کند اما سرکردگان آن نیروها دیگر به مانند سابق گوش به فرمان نیستند آنها پول می خواهند و آینده ای برای بقا پس احتمالا پشت رژیم را خالی خواهند کرد به وقت عمل.
شروع درگیری واقعی(نه نمایشی و کنترل شده با پا درمیانی چند کشور یا ...) حتی به صورت محدود اقتصاد فروپاشیده کشور را به طور کامل نابود خواهد کرد.
این وسط هم برخی اخبار منتشر شده(که بیشتر شبیه عملیات روانی است) مانند رایزنی برخی کشورها با رژیم برای خویشتن داری و پرهیز از افزایش تنش ها هم به نفع رژیم هست هم به ضرر آن به نفع از این لحاظ که مدعی میانجیگیری میشود(خواستیم بزنیم و قدرت آن را داشتیم اما به اصرار دیگران نزدیم) به ضرر از این لحاظ که از سوی مزدوران و هواداران خود تحت فشار قرار می گیرد که اگر توان داریم پس چرا ‎#انتقام_سخت نگیریم؟ً

وضعیت برای جمهوری اسلامی و شخص خامنه ای جنایتکار به مانند نشستن روی ارّه است جلو و‌ عقب رفتن فقط زخمی اش می کند.

بر فرض اگر جنگ شد ما مردم چه کنیم؟(سناریو ما چه باشد)

احتمال حمله نظامی به امکان سیاسی مانند بیت عنکبوت و... بسیار پایین است و اهداف اصلی تاسیسات نظامی و ممنوعه رژیم خواهد بود اما نمی توان کتمان کرد که هر گونه حادثه ای موجب ایجاد هرج و مرج اقتصادی و تنش اجتماعی خواهد شد و مسئولان رژیم را باچالش بزرگی مواجه خواهد کرد که توانایی مدیریت و کنترل دو مسئله خارجی(جنگ) و داخلی(نابودی اقتصاد و نارضایتی اجتماعی) را نخواهند داشت و اینجاست که بایستی فرصت را غنیمت شمرد و با تسخیر نمودن خیابانها و ایجاد سیل جمعیت برای در اختیار گرفتن اماکن مهم حکومتی، ‎#اعتصابات_سراسرى به خصوص در بخش های حیاتی، نفس های آخر حکومت را قطع کرد.

https://t.me/Anarshistsh2
[ به یاد میرزاده عشقی- شاعر آنارشیست ایران ] - به مرمر ِ سنگ –
مگر اینجا چه کسی خفته
که در قلب اش
سرب ِ داغ ِ رضاخانی نیست؟
و
به شاپر ِ پروازش
خونآلود
نیست نشسته
پیکان ناشکسته‌ی دیوان ها؟
عشق‌ست
میرزاده ی سردی خفته به مرمر ِ سنگی.

رنج ِ آواز ِ قمر
دریایی گشوده بر نیما.
فریاد ِ مرده‌زنان ِ سیه بخت و سیه رَخت
عشق‌ست
میرزاد ی سردی خفته به مرمر ِ سنگی.
آن که خاموشی را باورنداشت
حتا در ابن بابویه‌ی خاموشان.
عشقی‌ست
عشقیست (یکی عشق)
میرزاده‌ی سردی خفته به مرمرِ سنگی.
برگرفته از صفحه فیسبوک سیروس شاملو
Forwarded from Soheil Arabi_سهیل عربی (Soheil_Arabi)
قربانیان سهل انگاری ما
قربانیان نبود پشتیبانی گسترده و پیوسته...
تکرارش برای امروزی ها بی فایده است،قرار به شنیدن بود تا حالا شنیده می شد،قرار به شنیده شدن بود امیدموسوی کافی بود،اشکان بلوچ کافی بود،ابراهیم فیروزی...


مسئله ندانستن نیست،مسئله نخواستن است...
برای انسان‌هایی که شاید سالها پس از ما بفهمند غول چراغ جادو در کار نیست و هیچ نجات دهنده ای جز خودمان نیست ،برای آنها که فهمیده اند آزادی گنجی است که برای رسیدن به آن باید برنامه داشت و تلاش کرد می نویسم
:
هیچ انقلابی فقط با چند اعتراض خیابانی پیروز نشده،اگرچه خیابان مهمترین مرحله از نبرد برای آزادی است ،اما بدون سازماندهی ،برنامه ریزی و پشتیبانی نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد.
جامعه ای که بیش از نود ملیون جمعیت دارد و بار مبارزه روی دوش کمتر از پنجاه هزار نفر است،نتیجه اش این است،فشار بیش از حد روی اندک انسان‌هایی که برای آزادی هزینه می دهند ...
دوران پس از محکومیت و فشار مالی،بیکاری،سرزنش های اطرافیان،درد فجیع فهمیده نشدن ،طرد شدن ،تنها ماندن و زیر سیل مصیبت‌ها :
وسوسه های رفتن
رهایی از رنج ها
اقدام به خودکشی...
تمام.
#یوسف_سجادی
بنا به اضهارات مردمی و شنیده‌ها ظاهراً با وحشی‌گری سرکوب‌گران ارشادی، خانمی که نام و اتنیک آن هنوز نامعلوم است، مانند ژینا امینی بر اثر ضربه به سر راهی بیمارستان شده و در شرایط امنیتی و از نظر حیاتی خطرناک به سر می‌برد، در این جنگ مراقب خود باشید.

https://t.me/asranarshism
بنا بر اخبار دریافتی در یکی از بیمارستان ها یک دختر ۱۶ ساله دستش را بخاطر بدحجابی ماموران ارشاد شکسته بودند.
این دختر نوجوان از رسانه ای کردن این وحشی گری ماموران حکومتی به دلیل ترس از پدرش نیز خود داری می ورزید.

گزارش شده است که پرستارهای مرد بیمارستان هم به خودشون اجازه می‌دهند که به مردم تذکر حجاب بدهند. همه شدند پلیس رژیم و مردسالاری.

https://t.me/asranarshism
بنا به تحلیل اطلاعات رسیده از سمت همقطارانمان در ایران، حکومت پس از هدف قرارگرفتن توسط اسرائیل، از صبح مضطربانه، نیروهای لباس شخصی خود را در سطح چند شهر جمع‌آوری کرده و سپس به تشکیل گردهمای به اصطلاح خودجوش در نقاط حساسی از این شهرها پرداخته.

ظاهراً، علت این امر بررسی واکنش مردمی و سرکوب احتمالی مردم معترض به سیاست‌های دولت است.
Forwarded from javanane_anarshist
به خیابان ها برگردیم .

بدون فراخوان رسمی ، خودسازمان دهی مشارکت جمعی ، بدون رهبری .

خیابان ها را اشغال کنیم.

https://t.me/young_anarchists
Forwarded from javanane_anarshist
به خیابان ها برگردیم .

بدون فراخوان رسمی ، خودسازمان دهی مشارکت جمعی ، بدون رهبری .

خیابان ها را اشغال کنیم.

https://t.me/young_anarchists
از جغرافیای سوئد در شمال اُروپا به توماج صالحی در ایران:
از صمیم قلب آرزو مندیم که در همین لحظه آزاد شوی!
در ترانه های تو، شوق به آزادی و همدردی با همه مردم مشهود است.
در ترانه های تو، همگی با هم مانند گُلها و دریا آزاد می شویم.
هیج انسانی به آزادی نمی رسد، مگر آنکه همه آزاد باشند – آزادی برای توماج!
همراهان تو «اتحادیه آنارشیست ها برای آزادی - سوئد»

" Från Sverige i norr till dig Toomaj i söder sänder vi från djupet av våra hjärtan en önskan och en vilja om att du skall bli fri i denna stund.
I dina sånger finns alla människors längtan efter frihet och medmänsklighet.
I dina sånger blir vi alla tillsammans fria som blommorna och havet.
Ingen är fri, förrän alla är fria - frihet till Toomaj, frihet till oss alla - Azadi 💜
Från dina medmänniskor I Azadi - anarkistiska frihetsunionen i Sverige 💞.

https://t.me/asranarshism
جان باختن یک کودک بلوچ در پی غرق شدن در هوتگ در شهرستان دشتیاری 

بر اساس گزارش رسانه های بلوچ
« روز جمعه ۷ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳، یک دختر ۱۲ ساله بلوچ در روستای شهبیک‌زهی از توابع شهرستان دشتیاری پس از سقوط به داخل هوٹگ (هوتگ) در اثر غرق شدن جان خود را از دست داد.

هویت این کودک، "اسما ترومیده (جدگال)"، ۱۲ ساله، فرزند سیدمحمد، دانش آموز کلاس سوم دبستان و اهل روستای شهبیک‌ زهی از توابع شهرستان دشتیاری عنوان شده است.

بر اساس این گزارش، اسما برای شستن لباس به هوتگ روستا که در نزدیکی منزلشان بوده رفته که پس از سقوط به داخل آن در اثر غرق شدن جان خود را از دست داده است.

"هوتک یا هوتگ" گودال حفر شده برای ذخیره آب است که بیشتر برای مصرف احشام به کار می‌رود؛ اما در سال‌های اخیر با بحران کمبود آب در جنوب استان، اهالی این مناطق از آب هوتک‌ها برای شرب و مصارف خانگی استفاده می‌کنند.»

هر سال ده ها کودک‌ در هوتگ های بلوچستان جان خود را از دست می دهند و این در حالی است که مسیولیت مستقیم آن مشخصا متوجه حاکمیت تروریستی و مافیایی جمهوری اسلامی ایران است که ثروت عمومی جامعه را در انحصار خود دارد


https://t.me/Anarshistsh2
Forwarded from جبهه‌ی خودکُش‌ها (عبدالله سلاحی)
Forwarded from جبهه‌ی خودکُش‌ها (عبدالله سلاحی)
#توماج_صالحی، تنهاییِ آزادی و جمهوری سکوت


ژان پل سارتر، نهم سپتامبر 1944 پس از آزادی فرانسه از اشغال نازی‌ها در جایی از مقاله جمهوری سکوت می‌نویسد:

«و کدام فرانسوی است که این‌گاه و آنگاه در چنین موقعیتی نبوده باشد – که اطلاعی از نهضت مقاومت داشته و با دل‌نگرانی از خود نپرسیده باشد که ”اگر شکنجه‌ام کنند، تاب می‌آورم؟”

بدین‌سان مسئله‌ی خود آزادی مطرح شد و ما به آستانه‌ی ژرف‌ترین شناختی که انسان می‌تواند از خود داشته باشد، رسیدیم. چرا که راز انسان نه عقده‌ی ادیپ یا عقده‌ی خود‌کم‌بینی او بلکه مرزهای آزادی خود او و توانش در ایستادن در برابر شکنجه و مرگ است.»

و این است که بنظرم، موقع شکنجه‌شدن، همانطور که از گفته توماج بر می‌آید باید پرشدت‌ترین لحظه تنهایی باشد؛ مفهومی از تنهایی که انسان را در حالت تکینی قرار می‌دهد و بقول سارتر «مرزهای آزادی خود او و توانش در ایستادن در برابر شکنجه و مرگ» را قابل تجربه می‌کند.

ولی بخش دوم حرف توماج، تلخی «تنهایی آزاد شدن» بحثی‌ست که بخیال من، مفهوم مقاومت را از آنجایی که است، بیجا می‌کند. این بخش حرف او بخصوص اگر آن را مثل من و به اشتباه «تنهاییِ آزاد شدن» بخوانید، نه فقط بیرونِ زندان را زیرسوال می‌برد و ما را به ناگاه به آغازین جمله‌ی جمهوری سکوت «ما هرگز آزادتر از دوران تحت اشغال آلمان نبوده‌ایم» بر می‌گرداند بلکه آزادی ماهای بیرون زندان و مقاومت مان مبنا بر آن آزادی را نیز دچار مشکل می‌کند.

واقعاً آیا می‌توان در دنیایی که آزادگانش در زندان‌اند و در برابر شکنجه مقاومت می‌کنند، بیرون از زندان‌ها حرف از مقاومت زد؟!

فکر می‌کنم، فقط روزی می‌توان پاسخ این سوال را داد که به زندان‌ها حمله شود، همه بیرون بیایند و «تنهاییِ آزادی» به اجتماع آزاد بدل شود.
جان باختگان آنارشیست شیکاگو و منشاء روز اول ماه مه
جان باختگان آنارشیست شیکاگو و منشاء روز اول ماه مه

جان باختگان شیکاگو و منشاء روز جهانی کارگر
روز اول ماه مه ١۸۸۶ مبارزات سندیکایی کارگری به دویست هزار زحمتکش آمریکایی اجازه داد تا به مطالبه ی خود برای هشت ساعت کار در روز برسند. اما سی صد و چهل هزار نفر دیگر مجبور به اعتصاب شدند تا همین مطالبه را به کارفرمایان بقبولانند.
یک تظاهرات کارگری در روز ۳ مه منجر به مرگ سه کارگر اعتصابی شد که در کارخانه ی مک کورمیک هاروستر در شیکاگو کار می کردند. تظاهراتی در میدان هایمارکت عصر روز بعد در اعتراض به کشتار کارگران صورت گرفت. در حالی که همه متفرق شده بودند، حدود دویست تظاهرکننده هنوز در میدان مانده بودند و به همین تعداد هم مأمور پلیس در آن جا وجود داشت. ناگهان بمبی در میان نیروهای پلیس منفجر گردید که منجر به مرگ چند نفر از آنان شد.
فدراسیون مشاغل سازمان یافته و سندیکاهای زحمتکشان (FOTLU) که پدربزرگ فدراسیون کار آمریکا (AFL) است، در سال ١۸۸١ بنیان گذاری شد. این فدراسیون فقط دارای پنجاه هزار عضو بود که کارگران ماهر، مرد، سفیدپوست و آمریکای الاصل بودند. این فدراسیون در یکی از کنگره هایش تصمیم گرفت تا مطالبه ی هشت ساعت کار در روز را به خواست اصلی خود بدل نماید و روز اول ماه مه ١۸۸۶ تظاهرات بزرگی برای آن تدارک ببیند. برای این تظاهرات چنان کارزاری برپا شد که خود موجب تقویت فدراسیون گردید. از همان آوریل ١۸۸۶ چند شرکت تصمیم گرفتند که هشت ساعت کار در روز را بدون کاهش دستمزد بپذیرند و این موضوع دویست هزار کارگر را در برگرفت.
در همان سال ١۸۸۶ تشکلی به نام سواران کار (نام کامل: The Noble & Holy Order of the Knights of Labor) که در سال ١۸۶۸ با پیوندهای قوی فراماسونری تشکیل شده بود، دارای هفتصد هزار عضو بود. این تشکل همه ی کارگران سفید یا سیاه پوست، مرد یا زن، آمریکایی یا مهاجر و ماهر و غیرماهر را می پذیرفت. هر چند رهبری سواران کار اعتصاب اول ماه مه ١۸۸۶ را محکوم نمودند، اما اعضای پایین تشکل نقش اصلی را در آن بازی کردند. فعالان و مسئولان سواران کار اصلی ترین قربانیان سرکوبگری های پس از کشتار میدان هایمارکت بودند و این در حالی بود که رهبران تشکل از دخالت به نفع محکوم شدگان شیکاگو سرباز زدند. این چنین بود که تشکل سواران کار پس از آن شتابان فروپاشید.
ابتکار کارگران آمریکایی برای دستیابی به هشت ساعت کار روزانه، بدون رویدادهای غمبار شیکاگو که همگان را تحت تأثیر قرار داد، نمی توانست در کشور و در سراسر جهان بازتاب بزرگی داشته باشد.
چماق بدستانی که در خدمت کارفرمایان بودند خوب می دانستند که هیچگونه مجازاتی در انتظارشان نیست. آنان به همین خاطر دست به انواع و اقسام اقدامات خونین زدند. این چنین بود که روز ٣ مه، نیروهای مسلح خصوصی که کارفرمایان استخدام کردند به تظاهرات کارگران شرکت مک کورمیک، سازنده ی ماشین های کشاورزی، حمله کردند و چندین قربانی بر جای گذاشتند. بیش تر اعتصابگران آلمانی بودند و در نشریه ی خود که روزنامه ی زحمتکشان نام دارد فراخوان زیر را منشتر نمودند: "بردگان بپاخیزید! جنگ طبقات آغاز شده است. دیروز کارگران را در مقابل شرکت مک کورمیک به گلوله بستند. خون آنان انتقام خواهی می کند. شکی جایز نیست. جانورانی که بر ما حاکم هستند تشنه ی خون زحمتکشان اند، اما زحمتکشان گوشت دم توپ نیستند. آنان به ترور سفید با ترور سرخ پاسخ می دهند. مرگ از زندگی فقیرانه بهتر است. اربابان ما را به گلوله می بندند، پس پاسخی به آنان بدهیم که مدت ها فراموش نکنند. وضعیت فعلی ما را وامی دارد که سلاح برداریم."
بیش از پانزده هزار کارگر روز ۴ مه به میدان هایمارکت رفتند تا مسالمت آمیز تظاهرات نمایند (از آنان خواسته شده بود که بی اسلحه بیایند.) افرادی مانند اسپایز، پارسونز و فیلدن سخنرانی کردند. هنگامی که حدود صد نیروی گارد یورش خشونت آمیزی را آغار کرد، جمعیت عقب نشست. ناگهان بمبی که معلوم نیست از کجا پرتاب شد در میان نیروهای پلیس منفجر گردید و منجر به مرگ هفت تن آنان و جراحت شصت نفر دیگرشان شد. مقامات سپس اقدام به دستگیری گسترده ی سازماندهندگان اعتصاب و نویسندگان روزنامه ی زحمتکشان (Arbeiter Zeitung) کردند. اگوست اسپایز متولد آلمان در سال ١۸۵۵، ساموئل فیلدن متولد انگلستان در سال ١۸۴۷، اسکار نیب متولد آمریکا در سال ١۸۵٠، میشل شواب متولد آلمان در سال ١۸۵٣، لوئی لینگ متولد آلمان در سال ١۸۶۴، ادولف فیشر متولد آلمان در سال ١۸۶١، جرج إنگِل متولد آلمان در سال ١۸۳۶ و آلبرت پارسونز متولد آمریکا در سال ١۸۴۸ دستگیر شدند.
حکم دادگاه روز ١۷ مه صادر شد. هشت کارگر آنارشیست به اعدام محکوم گردیدند. سپس در حکم اعدام شواب و فیلدن بازبینی شد و به حبس ابد تغییر کرد. حکم نیب نیز به پانزده سال زندان تبدیل شد. محکومان روز ١١ نوامبر ١۸۸۷ اعدام شدند، اما پیش از آن لینگ در زندان خودکشی نمود.
جان التگلد، فرم
لت دیده اند، اما یکی از آنان به نام هاری گیلمر سپس اظهار داشت که این اعترافات را با رشوه گیری از کارآگاه بونفیلد انجام داده است.
پلیس فردی را به نام راینولد بیگ کروگر کشت. او نیز مظنون به پرتاب بمب است. یک مظنون دیگر یک کفاش آلمانی به نام جرج شواب است که چند روز پیش از تجمع میدان هایمارکت به شیکاگو رسید و در یک نامه ی بی امضاء متهم به پرتاب بمب شد. یک نجار چارچوب ساز آنارشیست به نام توماس اُون که یک هفته پیش از اعدام ها مرگبارانه در یک حادثه زخمی شد، خود را به عنوان پرتاب کننده ی بمب اعلام کرد، اما گفته شد او این اعتراف را نمود تا متهمان را اعدام نکنند.
فرانتز مایهوف یک آنارشیست ضدقانونگرای نیویورکی بود که گفت فردی به نام کلمانا شوئتز پرتاب کننده بمب بوده است. اما بعداً معلوم شد که مایهوف می خواسته از این فرد انتقام شخصی بگیرد که علیه او در یک کلاه برداری بیمه شهادت داده بود.
آدا مورر نوه ی جرج منگ، آنارشیست آلمانی ست که در سال ١۸۸۳ به شیکاگو آمد. منگ از بنیان گذاران IWPA بود. آدا مورر گفت که مادرش، یعنی جوان ترین دختر جرج منگ، می دانسته که پدرش بمب را پرتاب کرده است.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=52409
http://www.ofros.com/1maj/kh_roozjahani.htm
اندار جدید ایلی نویز شش سال پس از اجرای حکم اعدام محکوم شدگان شیکاگو به بی گناهی کامل آنان اعتراف کرد. او گفت:"چنین وحشیگری در تاریخ بی سابقه است. من این را وظیفه ی خود می دانم که با توجه به نتاییج تحقیقاتی که اکنون در دست است همین امروز، ۲۶ ژوئن ١۸۹٣ آزادی بی قید و شرط ساموئل فیلدن، اسکار نیب و میشل شواب را اعلام نمایم." اسپایز، لینگ، انگل، فیشر و پارسونز نیز اعاده حیثیت شدند.
زحمتکشان کشورهای دیگر نظر کارگران آمریکایی را برای کاهش ساعات کار پیگیری کردند. در یک کنگره ی بین المللی که در سال ١۸۸۹ در پاریس برگزار شد "سازماندهی یک تظاهرات بزرگ بین المللی که در یک روز سال در همه جای جهان برپا می شود تا خواسته ی کاهش ساعات کار مطرح گردد" تصویب شد. این چنین بود که روز اول ماه مه به یک روز بین المللی برای مطرح نمودن مطالبات زحمتکشان از نظام سرمایه داری تبدیل گشت.

زندگینامه ی آنارشیست های جان باخته و متهم شیکاگو
لوئی لینگ (١٨۸۶ - ١٨۶۴) – او در آلمان از مادر و پدری فقیر متولد شد و کارگر نجار گردید. وی برای کاریابی به جنوب آلمان و سوئیس رفت. لینگ هنوز بیست سال نداشت که در برن با آنارشیست ها آشنا شد و به آنان پیوست. دولت سوئیس تصمیم به سرکوب آنارشیست ها گرفت، این چنین بود که لینگ برای فرار از آن و همچنین از خدمت سربازی به ایالات متحده ی آمریکا رفت. وی همین که در سال ١۸۸۵ به شیکاگو رسید به تبلیغ برای آنارشیسم پرداخت. او متهم به ساخت بمبی شد که در هایمارکت منفجر گردید. دستگاه قضائی او را به مرگ محکوم نمود، اما لوئی لینگ دو روز پیش از اجرای حکم خود را کشت.
یکی از زندانبانان به نام اُسبُرن در مورد لینگ گفت:"من آرزو می کنم که تمام جوانان شهر رفتار و اندیشه ای ناب مانند لوئی لینگ داشته باشند. من زندانبان او بودم، او هرگز ناسزایی نگفت و طعنه ای نزد."
جرج إنگِل (١٨٨۷ – ١٨٣۶) – وی در آلمان متولد گردید و در هشت سالگی پدرش را که بنا بود از دست داد. وقتی او یازده ساله شد مادرش نیز وبا گرفت و درگذشت. در این هنگام جرج را در ازای ۲۵ مارک مستمری در اختیار یک خانواده ی فقیر گذاشتند و او برای پرداخت آن وادار به گدایی شد. او در سن چهارده سالگی شاگرد کفاش گردید. جرج در سال ١٨۵۶ برای کاریابی تا رُم رفت. وی سپس در سال ١٨۶۴ به آلمان بازگشت و وارد یک گروه نظامی برای مبارزه با دانمارک شد. وی وقتی دوباره به آلمان بازگشت، خود را تثبیت و ازدواج کرد و پس از یک ورشکستگی به انگلستان و از آن جا به آمریکا رفت. جرج انگل در فیلادلفیلا دچار یک بیماری چشم و در بیمارستان بستری شد. او در سال ١٨٧۴ تقریباً نابینا به شیکاگو رفت و یک مغازه ی تنباکوفروشی را به دست گرفت. وی سپس فعالانه در انجمن Lehr und Wehr (دفاع و تعلیم) شرکت کرد و به حزب سوسیالیست کارگری پیوست. او سپس تحت تأثیر جان موست قرار گرفت و آنارشیست گردید.
آدولف فیشر (١٨٨۶ – ١۸۶١) – وی در آلمان متولد شد و در پانزده سالگی به آمریکا مهاجرت کرد تا به برادرش در آرکانزاس بپیوندد. او سپس کارگر چاپخانه شد و برای صدای مردم شرق در سن لوئی کار کرد. وی به اتحادیه کارگران چاپ پیوست. او در سال ١۸۸١ ازدواج نمود و به ناشویل (در ایالت تنسی) رفت. وی از آن جا به سینسیناتی رفت و به حزب سوسیالیست کارگری پیوست. فیشر را به خاطر فعالیت های سیاسی و صنفی از کار ممنوع کردند، به همین جهت او با خانواده به شیکاگو رفت و در آن جا مسئول انتشار روزنامه زحمتکشان (Arbeiter Zeitung) شد.
آلبرت پارسونز (١۸۸٧ – ١۸۴۸) – وی در آمریکا (آلاباما) متولد شد. او از یک خانواده ی قدیمی منطقه ی انگلستان جدید آمریکا بود که در کنار واشینگتن برای استقلال جنگیده بود. پارسونز در پنج سالگی مادرش را از دست داد و به اعضای گوناگون خانواده سپرده شد. وی در سال ١۸۵۹ شاگرد چاپخانه شد. او در طی جنگ داخلی آمریکا وارد یک گروه داوطلب خودگردان گردید. ظاهر آراسته، هوش بارز، دانش و سخنوری پارسونز موجب گردیدند که بورژوازی نواندیش بر او ارج بگذارد. فعالیت های سیاسی آغازین او دلگرم کننده بودند. او منشی یک فرماندار شد که وی را تبدیل به سرهنگ میلیشیا نمود. پارسونز با استفاده از این منصب به دفاع از مردم سیاهپوست در برابر تعرضات کوکلوس کلان ها پرداخت.
زمانی که پارسونز در سال ١۸٧٣ به شیکاگو رفت، عضو اتحادیه کارگران چاپ گردید و در سال ١۸۷۵ به حزب سوسیالیست کارگری پیوست و سال بعد از آن هم عضو سواران کار شد. پارسونز در سال ١۸٧٧ از تایمزاخراج گشت چراکه دست به اعتصاب زده بود. وی در سال ١۸٧۹ از پذیرفتن نامزدی حزب سوسیالیست کارگری برای ریاست جمهوری آمریکا چشم پوشی نمود و در سال ١۸۸٠ این حزب را ترک کرد تا بتواند به سوسیالیست های انقلابی بپیوندد. او در این زمان سردبیر الرم شد و بدون این که کسی اعتراض کند به نام سواران کار (Knights of Labor) سخن گفت و مطلب نوشت. پارسونز روز ١١ نوامبر ١۸۸۶ در حالی که