شعر امروز هرمزگان
64 subscribers
35 photos
3 videos
3 files
406 links
ارتباط با ادمین:



Armat
@fatemehalimoradi
Download Telegram
مگر که کوچه فرو ریخت توی احساست
که مرزهای تنت را به داد ها دادی
که عنقریب خودت را درون خود کشتی
که عنقریب خودت را به بادها دادی

کدام وحشت شب داد زد بلند،بایست!؟
و دست برد زدَت از حوالیِ احساس
و کودکانه خودت را سپرده اش کردی
و کودکانه خودت را سپرده ای بر داس

کدام حسِ غریبی لگد زدت با عشق
و عشق سوژه ی تغییر فصلِ سرما شد
کسی نگفت پرستو به کوچ محتاج است
جراید از چه نوشتند؟! درد بابا شد

و کودکت به فرو رفتن اکتفا می کرد
و درد سمبل خوبی برای راه نبود
و قرص ها الکی کودکانه اش را خورد
و هر چه بدتر و بد بود را براش نمود

و تو و حسِ لجن کوبِ مادرانه شدن
میانِ ماندن و رفتن و پاره ی جگرت
و زخمِ وا شده از تاول جنون هر شب
و نشئگیِ دو چشمانِ خسته ی پسرت

کدام راه درست است؟! کوچه یا خانه؟!
هراس می خوری از روزهای رفته ی عمر
و میله ها که هنوز عاشقِ تنت هستند
و میله ها که تمام عاشقانه ات را برد

درونِ آینه چیزی شبیه من در توست
چروکِ خسته و وامانده از مسیر درست
نوشته ام دو سه خط را برای درد امروز
نوشته ام پدرت را درون بسته ی پست

و پست آدرسِ این نامه را نمی فهمد
و آزمایشِ دی ان ایت درونِ من است
منم جوابِ تمامِ سوال هات پسر
.....................................

#اطهر_قوامی

https://t.me/Shere_hormozgan
آن ها عادت داشتند به آبستن بودن
به گرم کردن شیر در کاسه های معدن
و بمباران بچه ها از لوله ی آلت شان
آن ها عادت داشتند به بازوهای لاغر بچه هایشان
دور مجمعه ی لب بریده
آن ها به لب های بریده ی کودکان شان
در خشونت ظهرها و شب ها و عصرها
به خشونت دو شاخ ها و زانوهای ترکیده در سنگ....
آن ها مادرهای ما بودند
پدرهای ما بودند
که ذهن زیبای کوچه را
به صوت عربی اتاق می بردند
ما در اتاق ها منفجر می شدیم
در جنگل سبز لباس هایمان
در لب های سیاه عربی در توشیبای 16 اینچ
و میل به جویدن چشم توله سگ ها
در دندان های گرگ ما ،میش می شد
ریش می شد زخم زانو در بندر شلوارهای خلیج
و ماهی ها لب های شهوت آلود را
به جوب های فاتحه می بردند
و هر ماه یکی از پسرهای سکسی
از کوچه به حجله ی مرگ می نشست
ما گل های لباس مان را
دانه دانه
می شمردیم بر حجله ی سیاه عکس
و خرچنگ ها
تا دسته
در گوشمان می رفتند و از سینه بر می گشتند
خرچنگ ها
خرچنگ ها
آلت سورمه ای شان را در چشم های قهوه ای ما
درشت می کردند
ما از حجله گاه به قربانگاه
از قربان گاه
به بره های معصوم فاتحه می رفتیم
کسی بلد نبود
از دامن های ما باد بسازد به رقص کولی ها
کولی ها
در غوک های نغوذ بینی
در جمجمه های کریمه ی شهید
درملافه های چرک پرنسس های خیالی
در باطن کبود فرش های ادرار
رقص آتش و دود و خاکستر و مخاط بینی و بندر و جاشوهای لاغر سکسی و جوانب امر و لحاظ و خاطر مریض ابرهای اتاق عربی و موهای بلند موج برگاییدگی عمان از فضولات پلیمر و مهندسی مواد مدفون در سر گلدار چادرها
آن ها مادرهای ما بودند
در عطر عربی جن های کوچه ها
آن ها پدرهای ما بودند
که بادبان جرداده ی پیراهن شان را
بر دکل های عمان بردند
و در مرثیه های کبود ناخن های جوان
زخم تولد را به آلت های سفت شان بستند
و شلیک کردند
و شلیک کردند
و بچه ها چون تخمی از پوست تولد ترکیدند
و بچه ها دور مجمعه های لب بریده
با لباس ها و کلیه های روشن
از استوای گرم کولی ها پریدند
و عمان از دل زرد کوچه ها
خیابان شد و به دریا ریخت
آن ها به چای عصر و آبستن بودن عادت داشتند
آن ها مادرهای ما بودند.

#طیبه_شنبه_زاده

https://t.me/Shere_hormozgan
به نشستن شک دارم
وقتی فکرم هزار راه می رود
به زمان سواری گرفتن عقربه ها
و تیک تاک مداوم عجوزه ایی
گیر افتاده لای چرخ ها
این قهوه از کوبای چشمانت وارد شده
مرا زود بخواباند
آسوده بیایی
بروی
مثل قطار که برای رفتن هم سوت می زند.
لباس ها بزرگ می شوند
من ، در رژیم شهر لاغرتر
کسی به کم شدن ابعاد زنانه ام شک نمی کند
و هیچ دکتری
دردی که به جانم افتاده را تشخیص نمی دهد
به دیوار زدم خودم را
کنار عکس های جدیدم با سر...
سرتان را خوب بشورید آقا
موی سیاه و سفیدت را دوست دارم
حتی اگر چند ایستگاه
از انگشتانم دور باشد.

#حسرت محمودآبادی
https://t.me/Shere_hormozgan
کجاست گرمی آغوش تو که می خواهم
شبی دوباره مرا از نفس بیندازی (مسلم محبی)

مرا که این همه با تو بلندپروازم
ببر به اوج نفس...از نفس بیندازم

ببر به خلسه تن لرزه های پنهانی
که بی اراده شوی از غریو آوازم

شراب بوسه بریز و سیاه مستم کن
که بر ملا شود آسان حقیقت رازم

برقص با هیجان با تو اوج می گیرم
بتاز مثل کبوتر به هیبت بازم

اگر تو باز دراین کشمکش برنده شوی
در این مبارزه تن به تن نمی بازم

که درکشاکش سوزن به روی صفحه تن
به گوش می رسد از نو الهه نازم

شکوه این هیجان را به عالمی ندهم
اگرچه در هنرم با تو دست و دلبازم

لباس مخملی و شال سبز پوشیدی
بیا که زودتر این فتنه را براندازم

ایرج انصاری فرد

https://t.me/Shere_hormozgan
اولین جشنواره موسیقی شرجی
«به نام خدا»
میراث معنوی اقوام، سرچشمه و منشا اصلی هویتی است که ریشه در گذشته های آنها دارد صیانت از این سرمایه عاملی مؤثردر حفظ و گسترش ذخایر فرهنگی است.
موسیقی هرمزگان ازمهمترین عناصر فرهنگ بومی در گستره وسیع زندگی فردی و اجتماعی است که متاسفانه به صورت روزافزونی مورد غفلت واقع شده و رو به فراموشی و تحریف دارد.
متاسفانه آواها، نواها، سازها، آئین ها و دیگر داشته های موسیقایی هرمزگان مانند رزيف ، زار و باسنك و....که از مظاهر تمدن بوده و از ارزش بسیار بالایی برخوردار می باشد در آثار ارسالي مشهود نيست و روبه زوال است
هیات داوران جشنواره موسيقي شرجي ضمن سپاس از همیاری مسئولان سايتهاي خلیج موزیک، هرمزگانی، بی ان دی پلاس و شرجی و هنرمندان شرکت کننده و همچنین دوستداران موسیقی که در برگزاری جشنواره موسیقی شرجي سعی وافری داشته اند توجه هنردوستان و مسئولان فرهنگی استان را به نکات ذيل جلب می کند؛
١-به منظور حفظ و گسترش موسیقی هرمزگان پیشنهاد می شود؛دبیرخانه جشنواره موسیقی شرجي به صورت دائمى تشکیل شود تا بتوان در تمام ایام سال فعالانه برنامه ریزی مناسبی جهت شناسایی سازمان دهی و فراهم آوردن امکان اجرای بهتر جشنواره انجام شود.
٢- این دوره از جشنواره به دليل شرايط خاص فقط دريك بخش انجام و بهترين آثار برگزيده شد ، لذا شايسته است جشنواره براي سالهاي آتي در حداقل دو بخش موسيقي محلي( بومي) و موسيقي پاپ برگزار شود تا خداي ناكرده قياس مع الفارقي صورت نگيرد اين مهم از فراموشي موسيقي محلي هرمزگان و همچنين انزواي هنرمندان پيشكسوت موسيقي محلي جلوگيري كرده و ميتواند در شناساندن هنرمندان نوجوان و آينده دار موثرباشد.
٣-هيات داوران نهايي متشكل از٤ داور با بررسي بسيار موشكافانه در دو بخش كه يك بخش فني هنري متشكل از ترانه ، آهنگسازي ، تنظيم ، ضبط و ميكس و مسترينگ و بخش دوم اجراي خواننده با توجه به فاكتورهاي استاندارد خوانندگي از آثار ارسالي به دبيرخانه جشنواره آنها را ارزيابي نموده است.
٤-با توجه به ضرورت ثبت آثار هنرمندان موسیقی هرمزگان هیات داوران در زمینه ثبت آثار هنرمندان در يك مرجع رسمي تاکید جدی دارد.
٥-با توجه به آثار ارسالي به جشنواره متاسفانه دراكثر آثار ضعف ترانه و انتخاب آن مشهود است كه اين مهم وظيفه شاعران و ترانه سراهاي استان را دو چندان مينمايد.
٦-اميد است در سالهاي آينده بخشهاي مختلف يك اثر موسيقيايي از قبيل ترانه ،آهنگسازي ،تنظيم ، صدابرداري و حتي طرح پوستر و نماهنگ نيز به صورت مجزا مورد ارزيابي قرار گرفته و بهترينها در هر بخش مشخص گردند.
٧-در پايان از مسئولين مبادى هنري استان ،تهيه كنندگان كنسرتها و جشنواره ها و همچنين حاميان مالي موسيقي در استان هرمزگان عاجزانه درخواست مي گردد از هنرمندان بومي بيشتر حمايت كنند چرا كه بخش عظيمي از دغدغه هاي خلق يك اثر هنري موسيقيايي را مشكل اقتصادي تشكيل ميدهد .

با آرزوي توفيق روزافزون و اعتلاي موسيقي هرمزگان

مهراب بهرامي
اميد محبي
علي ابوالقاسمي
حسين رستمي راد

هيات داوران برگزيدگان را به شرح ذيل اعلام مي دارد :
در بخش نظرات مردمي

نفر سوم نوید آخشجان «خاطرات»ترانه سرا:مجید ذاکری
نفر دوم مجتبی تابدار «جای خالیت»ترانه سرا: غلام حیدری
نفر اول طیب باقری «هوای تو»ترانه سرا:کورش بلوردی

در بخش ارزيابي داوران
نفر سوم ناصر پور کرم«نم نم عاشقونه» ترانه سرا محمدعلی قویدل
نفر دوم امین جوزانی «ناچسپت» ترانه سرا:ساراسلماسی
نفر اول محسن آزاد بخش «ساحل نشین»ترانه سرا :علی رضایی شریف

https://t.me/Shere_hormozgan
آن طرف تو، پنجره، آن پرده های لعنتی
این طرف من با دلم با وعده های لعنتی
صبح زود و ما دوتایی در مسیر مدرسه
با هم اما بینمان آن نرده های لعنتی
بس که دقّم میدهند این پرده ها و نرده ها
می کشد روزی مرا این عقده های لعنتی
چشم تو در چشمم افتاد و ندیدی بعد از آن
چه کشیدم زین به هم افتاده های لعنتی
چشم تو در خاطرم می را تداعی می نمود
مستی نیمه شب و آن خنده های لعنتی
تو لجوجی من سمج لج کرده ای، لج می کنم
ناسزا بر هر دوتا یک دنده های لعنتی
دوستت دارم، عزیزم، در دلم مرد و نشد
بر لبم جاری ز لج این مرده های لعنتی
ای زلیخا دیر جنبیدی و عشقت کهنه شد
برده اند از یوسفت دل برده های لعنتی
سنگ روی یخ شدی (راهی) ز بس هی بِرّ و بِرّ
زل زدی در پنجره آن پرده های لعنتی


#سید_محمد_علیزاد_(راهی)


https://t.me/Shere_hormozgan
کنار ساحل آمد حرفهایش را به دریا زد
دلش میخواست خود را در دل امواج اندازد

پری کوچک غمگین همیشه منتظر بوده است
تو برگردی و بندر را پر از موج و صدف سازد...

به یاد آخرین دیدار چشمش در افق جا ماند
به یاد آخرین نامه که با لب-بوسه اش تا زد

تو دریا بودی از آغاز و در قلب تو طوفان بود
شبی که شعله های آتش از اروند بالا زد

خبر دادند از آتش گذشتی اینکه چیزی نیست
که آتش باید از گرمای جانت قصه پردازد

#
پر از امواج شد از بس که باران بود در چشمش
پر از دلواپسی دل را به موج ناشکیبا زد

تو را اروند با خود برده تا دریا و می داند
برای دیدنت باید که دریا شد به دریا زد


حسین برومند

https://t.me/Shere_hormozgan
ماهی تنگم و دل بسته ی اقیانوسم
عاقبت گوشه مرداب شما می پوسم

شب مهمانیتان شام غریبان من است
صبح کی آید و بیداری از این کابوسم

تا به کی این شب بی ماه شب سرد و سیاه
اندکی مانده که خاموش شود فانوسم

حیف مهتاب که هم بستر مرداب شود
آسمان باش من از دور تو را میبوسم

فرصتی نیست که از آتش تهمت گذرم
من سیاووشم و رنجیده کیکاووسم

عشق برگرد و به خوش یمنی یک لک لک باش
ببر از غربت این برکه به اقیانوسم


حسین برومند

https://t.me/Shere_hormozgan
مأمن امن


باید این واقعه با حیله و جادو برسد
کمی از حس دردنم به دل او برسد

فلسفه ،عشق منو توست سوالی مبهم
حله این مسئله باید به ارسطو برسد

حق من نیست که دور از تو بمانم باید
به تن زخمی و مجروح تو دارو برسد

بغلت مأمن امنیست و من سربازم
جنگجو را بگذارید به اردو برسد

آنچنان در بغلت گیرم و لب های تو را
مثل آن تشنه لبی که به لب جو برسد !!

میچشم جرعه ی لب های تو را سرتاسر
وای اگر شهد لبان تو به کندو برسد

ترسم این است نظر خورده ی عالم بشویم
خبرش پیچد و تا دهلی و هندو برسد

حسین قاسمی (زال)
https://t.me/Shere_hormozgan
برش عرضی نام کوچکت
نشسته بر واژه ای معلق
ما
دو شوالیه از جنگ های کریمه
دو آیه از سوره ای مطلق
و حلاوت نامت
حبل الورید دهانی سرخ
در تلاوت شکل مشتعل کور سویی از امید
که می سوخت بر شمع کیکت
ما چشم بودیم
و چشم ها چه می دانند لحظه ی پرت شدن از اسب را
چشم های بسته
ترسیده از برخورد
چشم های دو شوالیه
افتاده در گردن لای سینه ها
و حادثه از آنچه در تصویر می دیدیم به ما نزدیکتر بود
از حبل الورید
که افتاده بند چشم ها روش
ما به روش های زیادی جنگیده ایم
و تنها به یک روش شکست خورده ایم
ما دهان دهان شعار بودیم
در جنگ جنگ تا شکست خودمان
و این معادله ی ساده ای نیست
برای حل معمای بودن هات
برش عرضی نام کوچکت
نشسته بر واژه ای معلق
شعر سلیمان سلیمان راه افتاده بود
و تو در روم باستان می جنگیدی
راه افتاده بود و تو در دهلاویه بودی
کوبانی
کابل
حلب بودی
حتی این اواخر بمب گذاری انتحاری بودی
در بندرعباس
و ما برای تماشای تو بلیط می خریدیم
و تو هیچ جا نبودی
جز کیوسک تلفن
بازار روز
پهشهر
سورو
پیاده رو
و تمام بندرعباس
ما بلیط می خریدیم برای تماشای تو
و تو از دهان ها عبور می کردی بدون آنکه دیده شوی
از برش عرضی نام کوچکت
دروازه دروازه گل خوردیم
و تو بودی که با همه ماشین ها
همه آدمها
همه دهان ها
از شهر خارج می شدی
این تو بودی که منتشر می شدی در حوا
و ما و ما
من و من
گلوله گلوله
فوت می کردیم کیکت را
در شلیک کورسویی از امید
در حلاوت خوردن برش عرضی نام کوچکت
در بندرعباس
و تو احتمالا از رگ گردن به همه ی ماهای من نزدیکتر بودی

۹۵/۱۲/۹
#سامان_سایبانی
#شعر_هرمزگان

پی نوشت ؛
پُهشهر ؛ نام محله ای در بندرعباس که باراز ماهی فروشان نیز در آنجاست
سورو ؛ یکی محله های قدیمی و ساحلی بندرعباس که درب خانه هایش رو به دریا باز می شود


https://t.me/Shere_hormozgan
« شمول دایره مکانی از کل به جز »
خوانش شعری از نجمه مظفری/ یداله شهرجو

بادهای موسمی در برخورد با شانه های تو جهت می گيرند
حتی طوفان های تابستانی قاره ی آمریکا
سهمگين ترينشان
روی شانه های تو سبک می شوند
تو زن واقعی داستانهای منی
دیروز که در حلب چشم هات را گذاشته بودی روی ديوار
ميکس شده بود توی سرت رقص های سوری با گريه که از ناودان بالا نمی آمد در آپارتمانت
چسبيده بودی با بهت به آسفالت ديوانه ی وسط خيابان
که موجی شده بود
در خاور وسط
تو زن واقعی داستانهای منی
فاطمه که بودی، استوار و گرامی در مدينه ی عرب
با نرگس های سپید، سپید
و من چقدر گل نرگس را دوست می دارم...
يا همان روز که دست هات را تکيه داده بودی به خودت
يک روز بارانی بود در قرن 18 ميلادي در پاریس يا حومه شاید
چه فرق دارد
تو زن واقعی داستان های منی
با کرور کرور اطلسی های نقره ای
که درست توی قلبت سبز شده باشد
طاهره قره العين
من هنوز به چشم هات نگاه می کردم
با ترس که از تمام دستمال های خفقان
افتاده بود دور گلوی اندرونی مملکت
دروغ شده بود با خاله زنک های حکومتی
با مردان مستاصل پست
با پرسش های عقیم
مثل قرار ديدارمان
قرار بود ببينمت در بندرعباس
من با دست های ظريفم
با شال سبز که روی موهام جوانه زده باشد
با قدم های آهسته
و تو با جلویل مشکی ت
و لباسی که اصلن تنگ نشده بود
ملکه وار از خيابان می گذشتی
،ببينمت
من در آمد و شد های اين قرن
می بينمت
تو هنوز زن واقعی داستان های منی
با کرور کرور اطلسی های نقره ای
که قرن هاست درست توی قلب تو سبز می شود
مفهوم «انسان» در این شعر جدا از معنای مطلق آن، توسط شاعر تعریف جنسیتی شده تعریفی که با انتخاب «زن» لزوما ویژگی‌های خاص خود را به همراه دارد، در این تعریف که پس از چهار سطر آغازین بی هیچ پرده‌پوشی، آشکار می‌شود:
تو زن واقعی داستان‌های من هستی .... اما در ادامه، پرده‌های تودرتوی معنا ،آن صورت آشکار ضمنی را پوشش می‌دهد.
مهمترین ویژگی و شاخص برای « زن » تعریف شده در این شعر عنصر مکان است عنصری که حتی پیش از نمود عینی زن در شعر، چهره می‌نماید یعنی در همان چهار سطر آغازین؛ اما مکان در این شعر یک روند پلکانی دارد پلکانی از آن جهت که از یک دایره و شمول وسیع‌تر به نقطه جزئی‌تر می‌رسد: بادهای موسمی در برخورد با شانه‌های تو جهت می‌گیرند/ حتی طوفان‌های تابستانی قاره‌ی آمریکا/ ...
در این سطرهای آغازین کاملا شمول گستردۀ دایره مکانی واضح است و در چهار سطر پایین‌تر این شمول کمی کوچک‌تر به نظر می‌رسد: دیروز که در حلب چشم‌ها را گذاشته بودی روی دیوار/ ...
یا باز در قسمتی از این سطر: توی سرت رقص‌های سوری...
این تفاوت‌های مکانی از جهت دایره شمول
مرتب میان سطرها در حال جابجایی است از دایره‌ای وسیع‌تر به دایره‌ای کوچکتر: موجی شده در خاور وسط ... یا ... استوار و گرامی در مدینه عرب / .... یک روز بارانی بود در قرن 18 میلادی در پاریس یا حومه شاید / ...
مخاطب هرچه پا به پای شعر پیش می‌رود مرور نقطه‌های مکانی و ارتباط آن‌ها با یکدیگر از جهت وسعت کوچکی و بزرگی آشکارتر می‌شود اما نقطه ثقل کار شاعر جای است که پله پله خود را از یک واحد کل به جز می‌رساند جایی که مکان برای او تعریفی نزدیک و قابل لمس دارد یعنی از قارۀ آمریکا یا حلب در سوی دیگر جهان به بندرعباس می‌رسد: قرار بود ببینمت در بندرعباس/ من با دست‌های ظریفم ... اگر در سطرهای آخرین جهان مکانی شاعر در دورترین نقطۀ ممکن بود الزاما مفردات معنایی آن‌ها نیز خاص خود آن مکان‌ها بودند مفرداتی مانند: بادهای موسمی، طوفان‌های تابستانی و ... اما در این تعریف مکانی تازه، مفردات معنی آفرین برای شاعر کاملا بومی می‌شود: و تو با همان جلویل مشکی‌ات (روسری بندری)/ و لباسی که اصلا تنگ نشده بود/ ملکه وار از خیابان گذشتي.
#يداله_شهرجو
#خوانش_شعر #نقد
#نجمه_مظفري
#اشارت
#كانال_ادبي_اشارت
https://t.me/Shere_hormozgan
غروب؟ساحلِ بندر؟که از تو با خبراست؟
کجا سوال کُند؟ پاسخِ که معتبر است؟
تمامِ من که تو را تا همیشه در به در است
میانِ همهمه ،در ازدحامِ پاروها

کمی به پورت★،نه ،استاربُردِ★سر ، معکوس
از اِفتِ★حادثه ای بی فروغ،بی فانوس
به فورِ ★فاجعه ،آشفتگی، فقط کابوس
سوال می شوم از ناخدا و جاشوها

سفر به خیر ،دلت گرم ناخدا خورشید
کجا پیاده شداز لنج و بارِ مروارید؟
کجا جواهرِ من پرت تر تَنش پاشید؟
که پهن شد نفسش بین گندِ راسوها

کجاست؟ گم شده از تور ،ببرْ ماهیِ من
کنارِ اسکله ها مانده «دل به راهیِ» من
نگاه دوخته بندر، به رو سیاهی من
که زنده ،مُرده شدم توی چشم خالوها

کجای قصه ی شوم از هزار و یک شبِ سرد
خلیج یخ زد و هم شهرزاد را سِر کرد؟
که التماس شدم: « گرمِ زندگی برگرد
که زخم می شوی از پرسه های زالوها»

که شب به شب ،سرِ منخول ها ★ الک بخورد
میان چشم ِ دریده ،تنش محک بخورد
غرورِ عُقده‌ ایَم ، پای او تَرَک بخورد
وَ ریزه ریزه شود زیرِ غیض ِ یابوها

عقیق ِ قیمتی ام،در غلیظِ شب برسد
به چنگ لعنتیِ روس یا عرب برسد
به عاشقانه ی من تا مدام تب برسد
خدا کُند بشَوم ،جزوِ « چشمْ بی سوها»

کمی به پورت★ ، کمی رو به آخرین فریاد
به ضجّه دار ترین جیغِ موج ها در باد
که لنج رو به پسین★رفت و عاشقت جان داد
سِپردمَت به مسلمان و گبر و هندوها
که مُستجاب شوی بین وِرد و جادوها

#سارا.سلماسی
#مرکب حرکت

***
اصطلاحات دریانوردی:
هنگامی که در جلو کشتی ایستاده باشید در زبان دریا نوردی سمت چپ شما (port) ،سمت راست شما (starboard)، روبرو (fore) ،پشت شما (Aft)نامیده می شود.

★منخول: خیابانی در دوبی که ۱۰ کاباره ی بزرگ فعالیت می کنند که تعداد زیادی از نیروهایشان را دختران ایرانی تشکیل می دهند.

★پَسین:ساعاتی پیش از غروب
https://t.me/Shere_hormozgan
ای وَکتی که گُم بودی آتش رو سَرُم ریتی
گَرد غم دوریته تو چیم تَرُم ریتی

بوشُم مِث مَردی که لُمبوشه دُوزی بُردی
تیلنگو حَلیلیمو تو خولک نَرُم ریتی

تو چِله ی تابِستون نیستی بَخدا سَردی
شَندی زَدی رو باغُم دَلگ و ثَمرم ریتی

شو وَکت اَذان بو وُ ای اشهد الله تو
تو گوش بَلنگومو صَد تا خَبرُم ریتی

مه عین کونزیلُم تو کُنج کَفس کوتُم
ای بَسکه پِلُم خوردی مودوی سَرُم ریتی

تو دَست خیال تو عُمری که پُنَک بودم
رو فَرش کُلودَنگُم هی بال و پَرُم ریتی

ای وَکتی گریکُم هوند تو سینمه شُخمی زَه
تو گُل گُل خونومه دون تَکَرم ریتی

روزوی خوشُم بُرده خوشُم تو دَرنگا کو
شوهُو که سلینکرند پُشت کَپَرُم ریتی

عباس صابری پناه (عاشق)

https://t.me/Shere_hormozgan
آغاز ما آغاز تلخی بود
ما هردومان آسیمه سر بودیم
در گوش های خسته از گفتن
فریاد های بی ثمر بودیم

بد بود هم آغوش هم بودیم
بدتر که چشمانت مردد بود
حق می دهم درد و هراست را
آن قصه از آغاز هم بد بود

دستان من آهوی چالاکند
اما تنت صحرای بی پایان
جولانگه لب های من بودند
این تپه های خاکی عریان

ما گریه های بی امان بودیم
با سوز آواز غم انگیزت
از شهر آغوش تو راهی نیست
تا بوسه ها شهوت انگیزت

حالا ببین با من چه کردی که
دنیای من همرنگ تاریکیست
انگار در آغوش هم مردیم
این حس تلخ بعد نزدیکیست

شرح عزیمت از تنت تا تو
صدها رمان و دفتر شعر است
رویا شدی در عین تن بودن
این انقلاب آخر شعر است

دلخورده از دیروز و امروزیم
سرخورده از فردای بی پایان
در فصل پاییزی که می آید
بر بام ها باران پس از باران



صالح زیرکی

https://t.me/Shere_hormozgan
خدا برای من آورد آن پری رو را...

و روی ظرف لبش ریخت نوشدارو را...

و بعد داد به من با تمام دلتنگیم

شکوه و شوکت و شور و تب و هیاهو را

نگاه کن که چگونه به دقت و ترتیب

کشید چهره زیبا و قوس ابرو را...

و بعد طرح بدیعی به قالبش افزود

میان رقص کمر پیچ و تاب گیسو را

کشید قامتی از گل نمای زیبایی

و رسم کرد خطوط کنار بازو را

و بعد رايحه را از تن فرشته گرفت

گذاشت در تن او بوی مشک آهو را

تو ماه من شده ای یا ستاره ی بختم؟

چگونه شرح دهم؟ شکل آه ؟یا هورا؟!

خدا چقدر به من لطف داشت ،بي ترديد

نهاده در دل من مهر آن پری رو را

محمود نارويي

https://t.me/Shere_hormozgan
ﮐﺎﻧﺪﯾﺪﺍﯼ ﺍﺻﻠﺢ ﺷﻮﺭﺍﯼ ﺷﻬﺮ!
سروده:راشدانصاری(خالوراشد)

ﻃـﺒﻖِ ﺗﮑﻠﯿﻔﯽ ﮐـﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻨـﺪﻩ ﮐﺎﻧـﺪﯾـﺪﺍ ﺷـﺪﻡ
ﻭﺍﺭﺩِ ﺷــﻮﺭﺍ ﺷــﺪﻡ

ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾــﻦ ﻣﺎﯾــﻞ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﮔﺮ ﻧﺸﺪ، ﺣﺎﻻ‌ ﺷــﺪﻡ
ﻭﺍﺭﺩِ ﺷــﻮﺭﺍ ﺷــﺪﻡ


ﻗﺼﺪِ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻣﺪﻥ ﺩﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﺑﯽ ﺷﮏ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﺳﺖ
ﺧﺪﻣﺖِ ﺑﯽ ﻣﻨﺖ ﺍﺳﺖ

ﺧﻮﺍﺏِ ﺧﺪﻣﺖ! ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﯾـﺪﻡ، ﻭﺍﻟﻪ ﻭ ﺷﯿﺪﺍ ﺷـﺪﻡ
ﻭﺍﺭﺩِ ﺷــﻮﺭﺍ ﺷـﺪﻡ


ﻣﺎﻧــﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫـﻤﻪ ﻣﺸﮑﻞ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺷﻬﺮِ ﻣﺎ
ﭘـﺲ ﻧﻤﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﭼﺮﺍ؟!

ﮐﻮﺭ ﺑـﻮﺩﻡ ﭘﯿﺶ ﺍﺯﯾﻦ ﻫﺎ، ﺗﺎﺯﮔﯽ ﺑﯿــﻨﺎ ﺷــﺪﻡ
ﻭﺍﺭﺩِ ﺷــﻮﺭﺍ ﺷــﺪﻡ


ﻗﺘﻞ ﻭ ﻧﺎ ﺍَﻣﻨﯽ ﻭ ﻏﺎﺭﺕ … ﺩﺭ ﺑﻼ‌ﺩ ﻣﺴـﻠﻤﯿﻦ؟!
ﮐــﯽ ﺭﻭﺍ ﺑﺎﺷـﺪ ﭼﻨـﯿﻦ؟

ﻓﻘـﺮ ﻭ ﻓﺤـﺸﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ، ﻏﯿﺮﺗﯽ ﺍﻣّﺎ ﺷﺪﻡ!
ﻭﺍﺭﺩِ ﺷــﻮﺭﺍ ﺷــﺪﻡ


ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺑﺪ ﻓُﺮﻡِ ﺷﻬﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﻣﯽ ﮐـﻨﻢ
ﻃﺒـﻖ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﯽ ﮐﻨـﻢ

ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺗﻢ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﭘﯿــﺪﺍ ﺷـﺪﻡ!
ﻭﺍﺭﺩِ ﺷــﻮﺭﺍ ﺷـــﺪﻡ


ﮐـﺎﺭِ ﺧﯿﺮ ﻭ ﮐـﺎﺭِ ﻣﺜﺒﺖ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﮐــﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﮔﺮﭼﻪ ﭘﻨـﻬﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ

ﻋﺎﻗﺒـﺖ ﻧﺰﺩ ﺧـﻼ‌ﯾﻖ، ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺍِﻓﺸﺎ ﺷــﺪﻡ
ﻭﺍﺭﺩِ ﺷـﻮﺭﺍ ﺷــﺪﻡ


ﺩﺭ ﻣـﺤﻠﻪ ﻣﺴـﺠﺪِ ﺯﯾﺒــﺎﯼ ﻣـﺎ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯾﺪ؟!
ﺁﻥ ﺑــﻨﺎ ﺭﺍ ﺩﯾـﺪﻩ ﺍﯾﺪ؟

ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺩﺭ ﺻﺤﻦ ﺁﻥ ﻫﯽ ﺳﺠﺪﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﭘﺎ ﺷﺪﻡ
ﻭﺍﺭﺩ ﺷـﻮﺭﺍ ﺷـﺪﻡ


ﮔﺮ ﮐﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ِ ﻣﻠﯿﺤﯽ ﺭﻭﯼ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﻢ ﻧﺸﺴﺖ،
ﺍﯾﻦ ﻧﺸﺎﻥ ِ ﻣﻮﻣﻦ ﺍﺳﺖ!

ﻏﻨﭽﻪ ﺑــﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﮔﺬﺷﺘﻪ،ﻧﻢ ﻧﻢ ﺍﻣﺎ ﻭﺍ ﺷـﺪﻡ
ﻭﺍﺭﺩ ﺷــﻮﺭﺍ ﺷــﺪﻡ


ﺩﮐﺘـﺮﺍﯾﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘـﻢ ﺳﺎﻝ ﭘﯿــﺶ ﺍﺯ ﮐﻤﺒـﺮﯾﺞ
ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﻫﺎﯼ ﺑﺴـﯿﺞ

ﺧﻮﻥ ِ ﺩﻝ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺑﺴﯽ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﯽ ﻫﻤﺘﺎ ﺷﺪﻡ
ﻭﺍﺭﺩ ﺷـﻮﺭﺍ ﺷــﺪﻡ


ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﯾﺎﺩﯼ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﺍﻥِ ﺟﻨـﮓ ﻭ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ
ﮔﺮ ﭼـﻪ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﺭﯾﺎ

ﯾﮏ، ﺩﻭ ﺑﺎﺭﯼ ﺯﺧﻤﯽ ﺍﺯ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﯼ ﺁﻥ ﺟﺎ..! ﺷﺪﻡ
ﻭﺍﺭﺩ ﺷـﻮﺭﺍ ﺷـﺪﻡ


ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﮔﺮ ﺑﯽ ﺟﻬﺖ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭِ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﻗﻬﺮ،
ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺷﻮﺭﺍﯼ ﺷﻬﺮ

ﻣﻦ ﻭﻟـﯽ ﺑﺎ ﻣﻨﻄﻖ ﻭ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﺩﺭﯾﻦ ﺟﺎ، ﺟﺎ ﺷﺪﻡ
ﻭﺍﺭﺩِ ﺷـﻮﺭﺍ ﺷـﺪﻡ!

https://t.me/Shere_hormozgan


https://telegram.me/rashedansari

لینک کانال تلگرامی خالوراشد
عشق تو در سرم نمی گنجید
بر زبانم نبود جز تمجید
عاشق سرزمین مادری ام
کنج آغوش تو ولی تبعید...

عشق ما آخر خیانت بود
عشق اصلا نبود عادت بود
خوب شد زود از سرم افتاد
فکر با تو فراش را تجدید...

حال درگیر مردنم هستم
بیشتر عاشق زنم هستم
بوسه های عمیق و ممتد تو
مستی ام را نمی کند تشدید

سرتکان می دهند از هر سو
سایه های تکیده ترسو
بی صدا می کنند تکفیرم
طعنه های نشسته در تهدید

شده ای چون عروسکی چینی
غرق در تور و تاج تزیینی
زد دلم را وفور شیرینی
صیغه ات را نمی کنم تمدید

مثل عین القضات غمگینم
با زنم در حیاط ...غمگینم
وسط ارتباط...غمگینم
در بیاور مرا از این تردید

ایرج انصاری فرد
@IrajAnsarifard

https://t.me/Shere_hormozgan
دم ووغارانیکوم لوه ساحل
نگاهوم رو جهازن پامه توگل

دم هوزای دریا چیم نراهوم
سرنشپول تو گیرن نگاهوم

مه وایادتوموندن روزوشووم
مثه کیبال تورت روی هووم

نزن کاغورکه جاشوفصل میگن
شر لیحت تلالن یا که شیگن

بدو پاکش مومغ وا کولی اوندن
سر لیح تو گاریز شعر اخوندن

بکش تورت ای دریا هیش ماهن
عروس حجلیه ی تو بی گناهن

مه نشتم پا کتل ای ناخدا بی
کمات مو نهوم جون نی هوا بی

خریداردلوم کی لنچ اتاری
مه وا بن خن جهازت نی مه کاری

هنگام پایین رفتن اب دریا کنارساحل مینشنم وبا پاهای فرورفته در گل نگاهم برروی لنج تواست
وهنگام بالا امدن اب چشم براه توام ونگاهم برسرقلاب تو گیر کرده است
هی جاشودیگر قلاب نزن
اینگ فصل میگوست
لیح پر از تلال وشیگت را بردار وبیا
بیا پاکش
اینجا مومغ باکولی امده است
هی جاشو
بکش تورت را ازدریاعروسی مهتاب است وگاریز برایش اواز میخواند
بیا عروس هجله ی تو که گناهی ندارد
ای ناخدا من پای کتل به انتظار تو نشسته ام
بیا ای ناخدا هوا طوفانیست
خریدار دل هستم کی لنجت را می اوری
من که با انبار لنج تو کاری ندارم

کیبال: اسفنجی که به تور ماهی گیری میبندند

تلال ،شیگ ،مومغ،کولی وگاریز: نام انواع ماهی است

کتل: سبد مخصوص حمل ماهی

معصومه پورثمال


https://t.me/Shere_hormozgan
Amin arjang:
رو به کجا می رود این که دست هاش را بریده اند
بریده اند از قفا از کجا
راهش از بیابان های چه دور می گذرد
با موتوری که جنازه می برد
نه
حالا اگر شعر بنویسد
بنویس بنویس
برو وطن ات
وطن ات را بردار مچاله کن توی کیف دستی ات
خودش را می اندازد توی دل دریای سورو
تو چقدر سوری
سوری که نیش بزندت از کدام راه فرار می کنی
می روی به کویری که خاک
می روی به دل کشته هایی که آخ
حالا یک نوشابه و کیک که پایین می رود جناب
می رود پایین جناب
آلت که همیشه تداعی کننده ی چیز نبوده
همین طناب یا قرص هم خودش آلت است
خودش را که بسپرد بهشان چه می شود؟
دوباره به شهر ات که شعر بخوانی و سیاه بشوی
غرق کدام گناه بوده ای که سیاهی
خدایا خدایا گناه ما فقط بندری بودن است



حمزه خوشبخت
28مرداد 1397
ساعت 21:21

@Shere_hormozgan
Forwarded from Deleted Account