ز سوز سینه کشم هر نفس دوصد فریاد
که داد زهر ستم، هست و بودِ من بر باد
چه رنجها که کشیدم تمام مدت عمر
مدام غمزده بودم من و، عدو دلشاد
به روی من همه درهای شهر را بستند
ندای بیکسیام را کسی جواب نداد
«حقیرتر ز یهودی» خطاب میکردند
مرا که دین خدا شد ز همّتم بنیاد
نشاند تا که عدو روی زین مسمومم
دوباره خاطرهای تلخ آمدم در یاد:
ز خیمهگاه به مقتل نگاه میکردیم
«بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد»
#رحیق #امام_باقر
@Shere_Fakher110
که داد زهر ستم، هست و بودِ من بر باد
چه رنجها که کشیدم تمام مدت عمر
مدام غمزده بودم من و، عدو دلشاد
به روی من همه درهای شهر را بستند
ندای بیکسیام را کسی جواب نداد
«حقیرتر ز یهودی» خطاب میکردند
مرا که دین خدا شد ز همّتم بنیاد
نشاند تا که عدو روی زین مسمومم
دوباره خاطرهای تلخ آمدم در یاد:
ز خیمهگاه به مقتل نگاه میکردیم
«بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد»
#رحیق #امام_باقر
@Shere_Fakher110