ز سوز سینه کشم هر نفس دوصد فریاد
که داد زهر ستم، هست و بودِ من بر باد
چه رنجها که کشیدم تمام مدت عمر
مدام غمزده بودم من و، عدو دلشاد
به روی من همه درهای شهر را بستند
ندای بیکسیام را کسی جواب نداد
«حقیرتر ز یهودی» خطاب میکردند
مرا که دین خدا شد ز همّتم بنیاد
نشاند تا که عدو روی زین مسمومم
دوباره خاطرهای تلخ آمدم در یاد:
ز خیمهگاه به مقتل نگاه میکردیم
«بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد»
#رحیق #امام_باقر
@Shere_Fakher110
که داد زهر ستم، هست و بودِ من بر باد
چه رنجها که کشیدم تمام مدت عمر
مدام غمزده بودم من و، عدو دلشاد
به روی من همه درهای شهر را بستند
ندای بیکسیام را کسی جواب نداد
«حقیرتر ز یهودی» خطاب میکردند
مرا که دین خدا شد ز همّتم بنیاد
نشاند تا که عدو روی زین مسمومم
دوباره خاطرهای تلخ آمدم در یاد:
ز خیمهگاه به مقتل نگاه میکردیم
«بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد»
#رحیق #امام_باقر
@Shere_Fakher110
دریایم اگر بی سر و سامان تو باشم
خورشیدم اگر دست به دامان تو باشم
طی میکنم ایام جوانی به امیدی
کز سلسلۀ پیرغلامان تو باشم
#رحیق #امام_حسین
@Shere_Fakher110
خورشیدم اگر دست به دامان تو باشم
طی میکنم ایام جوانی به امیدی
کز سلسلۀ پیرغلامان تو باشم
#رحیق #امام_حسین
@Shere_Fakher110
دنبال چهل حامی و یاور میگشت
با پاسخِ سردِ ناکسان برمیگشت
شب بود ، وَ با چراغ ، مردی تنها
در شهر ، پی حمزه و جعفر میگشت
#رحیق #جعفر_طیار
@Shere_Fakher110
با پاسخِ سردِ ناکسان برمیگشت
شب بود ، وَ با چراغ ، مردی تنها
در شهر ، پی حمزه و جعفر میگشت
#رحیق #جعفر_طیار
@Shere_Fakher110
گر بود ، یقینْ حامیِ حیدر میگشت
قربانیِ صدّیقهٔ اطهر میگشت
در هجمهٔ فتنه ، جای او خالی بود
مردی که اگر بود ، ورق بر میگشت
#رحیق #جعفر_طیار
@Shere_Fakher110
قربانیِ صدّیقهٔ اطهر میگشت
در هجمهٔ فتنه ، جای او خالی بود
مردی که اگر بود ، ورق بر میگشت
#رحیق #جعفر_طیار
@Shere_Fakher110
لطف تو بود شد پسرم یاورت حسین
فرقش عمود خورد فدای سرت حسین
پیش تو آخرین نفسش را کشید و رفت
با تو که بود در نفس آخرت حسین؟!
مادر نداشتی که کند گریه در عزات
من زار میزنم عوض مادرت حسین
من مقتل تو را نشنیدم، که دیدهام
در گیسوان زینب غم پرورت حسین
باور نمیکنم که دو ساعت پس از وداع
حتی نمیشناخت تو را خواهرت حسین
باور نمیکنم که همان کهنه پیرهن
بیرون شد آخر از بدن اطهرت حسین
باور نمیکنم که ز ضرب سم ستور
تاب کفن نداشت دگر پیکرت حسین
آنقدر مادرانه نشستم به راه تو
شاید بگویم و نشود باورت حسین
با یک جهان امید، لباس دو سالگی
میبافتم برای علی اصغرت حسین
عباس با رباب نشد روبرو ولی
من ماندم و خجالتم از همسرت حسین
میرفت خون ز جسمت و میگفتی العطش
ای من فدای ناله بی جوهرت حسین
نزد تو گر شفاعت من هست معتبر
حاجت روا رَواد «رحیق» از درت حسین
#حضرت_امالبنین #رحیق
@Shere_Fakher110
فرقش عمود خورد فدای سرت حسین
پیش تو آخرین نفسش را کشید و رفت
با تو که بود در نفس آخرت حسین؟!
مادر نداشتی که کند گریه در عزات
من زار میزنم عوض مادرت حسین
من مقتل تو را نشنیدم، که دیدهام
در گیسوان زینب غم پرورت حسین
باور نمیکنم که دو ساعت پس از وداع
حتی نمیشناخت تو را خواهرت حسین
باور نمیکنم که همان کهنه پیرهن
بیرون شد آخر از بدن اطهرت حسین
باور نمیکنم که ز ضرب سم ستور
تاب کفن نداشت دگر پیکرت حسین
آنقدر مادرانه نشستم به راه تو
شاید بگویم و نشود باورت حسین
با یک جهان امید، لباس دو سالگی
میبافتم برای علی اصغرت حسین
عباس با رباب نشد روبرو ولی
من ماندم و خجالتم از همسرت حسین
میرفت خون ز جسمت و میگفتی العطش
ای من فدای ناله بی جوهرت حسین
نزد تو گر شفاعت من هست معتبر
حاجت روا رَواد «رحیق» از درت حسین
#حضرت_امالبنین #رحیق
@Shere_Fakher110
آخرین جمعهٔ #شعبان شد الهی العفو
ماهت از دور نمایان شد الهی العفو
سفرهٔ مرحمتت گرچه بسی رنگین بود
حاصل من همه خسران شد الهی العفو
هرچه فضل و کرم و لطف تو افزونتر شد
جرأت بنده دو چندان شد الهی العفو
وای بر من که خطاکاری من هر شب و روز
زخمِ قلبِ شه خوبان شد الهی العفو
من بیچاره گنه با لب خندان کردم
مهدی فاطمه گریان شد الهی العفو
چون نگرییم چو یعقوب؟ که از غفلت ما
یوسف عصر به زندان شد الهی العفو
بدیِ ماست اگر باعث تأخیر ظهور
بنده ات سخت پشیمان شد الهی العفو
#رحیق #انتظار #ولی_عصر #توبه
@Shere_Fakher110
ماهت از دور نمایان شد الهی العفو
سفرهٔ مرحمتت گرچه بسی رنگین بود
حاصل من همه خسران شد الهی العفو
هرچه فضل و کرم و لطف تو افزونتر شد
جرأت بنده دو چندان شد الهی العفو
وای بر من که خطاکاری من هر شب و روز
زخمِ قلبِ شه خوبان شد الهی العفو
من بیچاره گنه با لب خندان کردم
مهدی فاطمه گریان شد الهی العفو
چون نگرییم چو یعقوب؟ که از غفلت ما
یوسف عصر به زندان شد الهی العفو
بدیِ ماست اگر باعث تأخیر ظهور
بنده ات سخت پشیمان شد الهی العفو
#رحیق #انتظار #ولی_عصر #توبه
@Shere_Fakher110
روزی که خلق را به قیامت صلا زنند
جمله قدم به محکمهٔ کبریا زنند
دست رسل برون شود از آستینِ خوف
تا حلقهٔ رجا به درِ مصطفی زنند
در دستگاهِ مُلکِ شفاعت، به امر حق
سکه بنام حضرت خیر النسا زنند
آنان که کرد فاطمه از ظلمشان فغان
در چاهِ ویل ، نالهٔ «یا ویلتا» زنند
شاهان روزگار ، گداوار ، بر صراط
دست طلب به ذیلِ شهِ لافتی زنند
ما را دوازده تن امام است و بس، #رحیق
آنجا که هرکه را به امامش صدا زنند
@Shere_Fakher110
جمله قدم به محکمهٔ کبریا زنند
دست رسل برون شود از آستینِ خوف
تا حلقهٔ رجا به درِ مصطفی زنند
در دستگاهِ مُلکِ شفاعت، به امر حق
سکه بنام حضرت خیر النسا زنند
آنان که کرد فاطمه از ظلمشان فغان
در چاهِ ویل ، نالهٔ «یا ویلتا» زنند
شاهان روزگار ، گداوار ، بر صراط
دست طلب به ذیلِ شهِ لافتی زنند
ما را دوازده تن امام است و بس، #رحیق
آنجا که هرکه را به امامش صدا زنند
@Shere_Fakher110
#شهادت_مولا
شب وصل است و رسیدهاست ز ره، دلدارش
«فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش»
چاه و ویرانه و نخلستان پرسند ز هم
چه شد آهِ سحر و نغمهٔ استغفارش؟
شب گذشتهاست ، یتیمان علی جمع کنید
بستری را که گرفتهاست شفا بیمارش
بعد سی سال دعایش به اجابت برسید
جان برون آمده با نالهٔ آتشبارش*
زخمِ سر در غم او پردهدری کرد، ارنه
خون دل خورد همه عمر و نکرد اظهارش
بیزبان خواست یکی محرم راز و، چو نیافت
در دلِ شب به دلِ چاه سپرد اسرارش
آخر این با که توان گفت که یک مرد غیور
نتوانست حمایت کند از دلدارش!
عوضِ هر سخنی ، گفت: بیا فضه بیا
کار من نیست... تو بگشای گره از کارش
🔻
زیر لب زمزمهای دارد اگر گوش کنید
چیست؟ نجوای دلی غمزده با غمخوارش:
آمدم کوفه، نبینم دگر آن منزل را
که تو فریاد زدی بین در و دیوارش
حال با پای خودت آمدهای ای گل من
چه گلی؟!... لالهصفت داغ به دو رخسارش
دیده بر روی پیمبر به چه رو باز کنم؟
فاطمه بود امانت، من امانتدارش
اینک ای کوفه علی نیز امانت به تو داد
هان مبادا بکشانی به سر بازارش...
==============
* نَفسِی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ
یا لَیتَهَا خَرَجَت مَعَ الزَّفَرَاتِ
#رحیق #مرثیه #امیرالمؤمنین
@Shere_Fakher110
شب وصل است و رسیدهاست ز ره، دلدارش
«فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش»
چاه و ویرانه و نخلستان پرسند ز هم
چه شد آهِ سحر و نغمهٔ استغفارش؟
شب گذشتهاست ، یتیمان علی جمع کنید
بستری را که گرفتهاست شفا بیمارش
بعد سی سال دعایش به اجابت برسید
جان برون آمده با نالهٔ آتشبارش*
زخمِ سر در غم او پردهدری کرد، ارنه
خون دل خورد همه عمر و نکرد اظهارش
بیزبان خواست یکی محرم راز و، چو نیافت
در دلِ شب به دلِ چاه سپرد اسرارش
آخر این با که توان گفت که یک مرد غیور
نتوانست حمایت کند از دلدارش!
عوضِ هر سخنی ، گفت: بیا فضه بیا
کار من نیست... تو بگشای گره از کارش
🔻
زیر لب زمزمهای دارد اگر گوش کنید
چیست؟ نجوای دلی غمزده با غمخوارش:
آمدم کوفه، نبینم دگر آن منزل را
که تو فریاد زدی بین در و دیوارش
حال با پای خودت آمدهای ای گل من
چه گلی؟!... لالهصفت داغ به دو رخسارش
دیده بر روی پیمبر به چه رو باز کنم؟
فاطمه بود امانت، من امانتدارش
اینک ای کوفه علی نیز امانت به تو داد
هان مبادا بکشانی به سر بازارش...
==============
* نَفسِی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ
یا لَیتَهَا خَرَجَت مَعَ الزَّفَرَاتِ
#رحیق #مرثیه #امیرالمؤمنین
@Shere_Fakher110
آن حاکمی که یادِ فقیران کشورش
ناخفته سیر، یک شب از آن خشک نان، یکیست
شاهی که داشت شوق یتیمی، رعیتش
تا باشدش چو او پدری مهربان، یکیست
آن محورِ ثباتِ عوالم که در عزاش
رفت از قرار، ارض و سما هردوان، یکیست
آن مایۀ فراغت جانها که در غمش
از ساکنان چرخ برآمد فغان، یکیست
آن اسوۀ فتوت و رادی که میکند
با قاتلش معاملۀ میهمان، یکیست...
#رحیق #فضائل #مرثیه #امیرالمؤمنین
@Shere_Fakher110
ناخفته سیر، یک شب از آن خشک نان، یکیست
شاهی که داشت شوق یتیمی، رعیتش
تا باشدش چو او پدری مهربان، یکیست
آن محورِ ثباتِ عوالم که در عزاش
رفت از قرار، ارض و سما هردوان، یکیست
آن مایۀ فراغت جانها که در غمش
از ساکنان چرخ برآمد فغان، یکیست
آن اسوۀ فتوت و رادی که میکند
با قاتلش معاملۀ میهمان، یکیست...
#رحیق #فضائل #مرثیه #امیرالمؤمنین
@Shere_Fakher110
دنبال چهل حامی و یاور میگشت
با پاسخِ سردِ ناکسان برمیگشت
شب بود ، وَ با چراغ ، مردی تنها
در شهر ، پیِ حمزه و جعفر میگشت
================
گر بود ، یقینْ حامیِ حیدر میگشت
قربانیِ صدّیقهٔ اطهر میگشت
در هجمهٔ فتنه ، جای او خالی بود
مردی که اگر بود ، ورق بر میگشت
#رحیق #حضرت_حمزه
@Shere_Fakher110
با پاسخِ سردِ ناکسان برمیگشت
شب بود ، وَ با چراغ ، مردی تنها
در شهر ، پیِ حمزه و جعفر میگشت
================
گر بود ، یقینْ حامیِ حیدر میگشت
قربانیِ صدّیقهٔ اطهر میگشت
در هجمهٔ فتنه ، جای او خالی بود
مردی که اگر بود ، ورق بر میگشت
#رحیق #حضرت_حمزه
@Shere_Fakher110
🥀ایا شهی که امیرِ سپاه عشق و وفایی
به قلب و دست و زبان، یاور رسول خدایی
🥀کمالِ رکن و مقامی جمالِ حلّ و حرامی
عزیزِ خلق و خدایی مرادِ شاه و گدایی
🥀به دوستی تو سوگند میخورند خلایق
چو ماه، بسکه سراپا کمال و نور و صفایی ••
🥀پس از علی ـ که کسی را بدو قیاس نشاید ـ
تو دینِ باقیِ اسلام را دلیلِ بقایی
🥀چو بشنود سپه کفر و خیلِ دین، رجزت را
بر این، نویدِ حیاتی بر آن، وعیدِ فنایی
🥀گره بر ابروی خشم افکنی چو در صف هیجا
گره ز ابروی سالارِ انبیا بگشایی
🥀شجاعت علوی داری و شکوه حسینی
از آن سبب اسدالله و سیدالشّهدایی
🥀جلالت تو همین بس که غصه داشت پیمبر
که کاش چون دگران، حمزه داشت نوحه سرایی •••
🥀چو شد ز تیشۀ کین، نخل قامت تو شکسته
عزا گرفت برایت پیامبر، چه عزایی!
🥀صفیّه خواهرت آمد کنار نعش تو اما
هرآنچه کرد نظاره، ندید غیر عبایی
🥀نه پاره پاره جگر دید و نه شکافته پهلو
نه جای نیزه و تیری نه زخم سنگ و عصایی
🥀شوم فدای دل خواهری که همچو صفیّه
ندید نعش برادر، فقط شنید صدایی
🥀ولی به جای عبا، تیر و سنگ و نیزه و شمشیر
فکنده بود چنان پرده بین آن دو جدایی
🥀درون گودی مقتل ـ که دیده بود چه ها شد ـ
دوید و گشت و صدا زد: برادرم تو کجایی؟
🥀توان شناخت تنی را که یک نشانه ندارد؟
نه سر نه جامه نه انگشتری نه کفش و ردایی...
◼️◾️▪️
#رحیق #حضرت_حمزه
• الکافی ج۸ ص۱۸۹ ، تفسیر العیاشی ج۲ ص۵۱ ، بحارالانوار ج۲۹ ص ۴۵۲
•• یکی از سوگندهای رایج در میان عرب حجاز این بود: «به محبت حمزه سوگند!». فرزدق در میمیّۀ جاودانهاش در ثنای سیدالساجدین علیه السلام، به این مطلب اشاره دارد: «هَذَا الَّذِي عَمُّهُ الطَّيَّارُ جَعْفَرُ وَ الْـ/ـمَقْتُولُ حَمْزَةُ لَيْثٌ حُبُّهُ قَسَمُ».
••• عنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ إِلَى الْمَدِينَةِ حِينَ دُفِنَ الْقَتْلَى ... فَسَمِعَ بُكَاءَ النَّوَائِحِ عَلَى قَتْلَاهُنَّ، فَتَرَقْرَقَتْ عَيْنَا رَسُولِ اللَّهِ وَ بَكَى، ثُمَّ قَالَ: لَكِنَّ حَمْزَةَ لَا بَوَاكِيَ لَهُ الْيَوْم! [بحارالانوار ج20 ص98]
◻️◽️▫️
@Shere_Fakher110
به قلب و دست و زبان، یاور رسول خدایی
🥀کمالِ رکن و مقامی جمالِ حلّ و حرامی
عزیزِ خلق و خدایی مرادِ شاه و گدایی
🥀به دوستی تو سوگند میخورند خلایق
چو ماه، بسکه سراپا کمال و نور و صفایی ••
🥀پس از علی ـ که کسی را بدو قیاس نشاید ـ
تو دینِ باقیِ اسلام را دلیلِ بقایی
🥀چو بشنود سپه کفر و خیلِ دین، رجزت را
بر این، نویدِ حیاتی بر آن، وعیدِ فنایی
🥀گره بر ابروی خشم افکنی چو در صف هیجا
گره ز ابروی سالارِ انبیا بگشایی
🥀شجاعت علوی داری و شکوه حسینی
از آن سبب اسدالله و سیدالشّهدایی
🥀جلالت تو همین بس که غصه داشت پیمبر
که کاش چون دگران، حمزه داشت نوحه سرایی •••
🥀چو شد ز تیشۀ کین، نخل قامت تو شکسته
عزا گرفت برایت پیامبر، چه عزایی!
🥀صفیّه خواهرت آمد کنار نعش تو اما
هرآنچه کرد نظاره، ندید غیر عبایی
🥀نه پاره پاره جگر دید و نه شکافته پهلو
نه جای نیزه و تیری نه زخم سنگ و عصایی
🥀شوم فدای دل خواهری که همچو صفیّه
ندید نعش برادر، فقط شنید صدایی
🥀ولی به جای عبا، تیر و سنگ و نیزه و شمشیر
فکنده بود چنان پرده بین آن دو جدایی
🥀درون گودی مقتل ـ که دیده بود چه ها شد ـ
دوید و گشت و صدا زد: برادرم تو کجایی؟
🥀توان شناخت تنی را که یک نشانه ندارد؟
نه سر نه جامه نه انگشتری نه کفش و ردایی...
◼️◾️▪️
#رحیق #حضرت_حمزه
• الکافی ج۸ ص۱۸۹ ، تفسیر العیاشی ج۲ ص۵۱ ، بحارالانوار ج۲۹ ص ۴۵۲
•• یکی از سوگندهای رایج در میان عرب حجاز این بود: «به محبت حمزه سوگند!». فرزدق در میمیّۀ جاودانهاش در ثنای سیدالساجدین علیه السلام، به این مطلب اشاره دارد: «هَذَا الَّذِي عَمُّهُ الطَّيَّارُ جَعْفَرُ وَ الْـ/ـمَقْتُولُ حَمْزَةُ لَيْثٌ حُبُّهُ قَسَمُ».
••• عنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ إِلَى الْمَدِينَةِ حِينَ دُفِنَ الْقَتْلَى ... فَسَمِعَ بُكَاءَ النَّوَائِحِ عَلَى قَتْلَاهُنَّ، فَتَرَقْرَقَتْ عَيْنَا رَسُولِ اللَّهِ وَ بَكَى، ثُمَّ قَالَ: لَكِنَّ حَمْزَةَ لَا بَوَاكِيَ لَهُ الْيَوْم! [بحارالانوار ج20 ص98]
◻️◽️▫️
@Shere_Fakher110
آمد مهِ محرم و شادی حرام شد
چون ماتمِ حسین علیه السلام شد
با هرکه هست بار گناهش چو من گران
برگو بیا بیا که گَهِ بار عام شد
دعبل بخوان «أفاطِمُ قُومی...» که در جنان
زهرا سیاهپوشِ شهِ تشنه کام شد
آبی که بر وحوش بیابان بُوَد مباح
یارب بر آهوان حرم چون حرام شد؟
بالسّیف و السّنانِ و بالسّهم و العصا
مهمان اهل کوفه چنین احترام شد
از کوفه داشت دعوت و این شد ضیافتش
ای خاک بر سرم که چه خواهد به شام شد!
فریاد از آن دمی که شه از قتلگاه گفت:
«خواهر برو که کار حسینت تمام شد»
#محرم #امام_حسین
#رحیق
@Shere_Fakher110
چون ماتمِ حسین علیه السلام شد
با هرکه هست بار گناهش چو من گران
برگو بیا بیا که گَهِ بار عام شد
دعبل بخوان «أفاطِمُ قُومی...» که در جنان
زهرا سیاهپوشِ شهِ تشنه کام شد
آبی که بر وحوش بیابان بُوَد مباح
یارب بر آهوان حرم چون حرام شد؟
بالسّیف و السّنانِ و بالسّهم و العصا
مهمان اهل کوفه چنین احترام شد
از کوفه داشت دعوت و این شد ضیافتش
ای خاک بر سرم که چه خواهد به شام شد!
فریاد از آن دمی که شه از قتلگاه گفت:
«خواهر برو که کار حسینت تمام شد»
#محرم #امام_حسین
#رحیق
@Shere_Fakher110
بر داغ تو تمام محرم گریستم
بسیار بود این غم و من کم گریستم
بر زخمهای تو همه عالم گریستند
من هم دوباره با همه عالم گریستم
فرزند را نشان ز پدر لازم است و من
در اقتدا به حضرت آدم گریستم
همناله با خلیل خدا در منای عشق
بهر تو ای ذبیح معظم گریستم
گفتند اشکِ شیعه به زخم تو مرهم است
من تا نَهَم به زخم تو مرهم، گریستم
از لحظۀ شنیدن «ان کنتَ باکیاً»
پیوسته با غم تو به هر غم گریستم
بر خاتمی که رفت به تاراجِ اهرمن
همناله با پیمبر خاتم گریستم
"یابن شبیب" را شب اول شنیدمُ
پای همین، تمام محرم گریستم
#رحیق
#وداع_با_محرم
@Shere_Fakher110
بسیار بود این غم و من کم گریستم
بر زخمهای تو همه عالم گریستند
من هم دوباره با همه عالم گریستم
فرزند را نشان ز پدر لازم است و من
در اقتدا به حضرت آدم گریستم
همناله با خلیل خدا در منای عشق
بهر تو ای ذبیح معظم گریستم
گفتند اشکِ شیعه به زخم تو مرهم است
من تا نَهَم به زخم تو مرهم، گریستم
از لحظۀ شنیدن «ان کنتَ باکیاً»
پیوسته با غم تو به هر غم گریستم
بر خاتمی که رفت به تاراجِ اهرمن
همناله با پیمبر خاتم گریستم
"یابن شبیب" را شب اول شنیدمُ
پای همین، تمام محرم گریستم
#رحیق
#وداع_با_محرم
@Shere_Fakher110
ای ماهِ چارده، چه بلند است جای تو!
گویی نشسته هفت فلک زیر پای تو
بر بامِ آن خدیوِ همایون چو بَر شدی
خورشید راست غبطه به فرّ همای تو
از خاک آن حرم کنی ار التماسِ نور
خورشید بی مضایقه گردد گدای تو
ای چرخ، پیش مرقد شمسِ ولا، یکیست
مهرِ تو، زهرۀ تو، مهِ تو، سُهای تو
ای بدر! آفتابِ اُحُد را چو ذرّه باش
تا در سپهرِ حُسن دهد اعتلای تو
کن سجده بر مزارِ ولینعمتی که هست
از یمنِ او، وجودِ تو و روشنای تو
در بقعۀ منورهاش نیک کن نظر
تا دانی از کجا شده تابان ضیای تو
شمس الضحا در آن دل خاک آرمیده است
گر پرتوی از او نکنی وام، وای تو
از زحمتِ کَلَف شوی آسوده، رخ بسای
بر خاک او، که نیست جز آنجا، شفای تو
در پیشِ نیّرِ ازل از خویش دم مزن
ورنه فلک بخندد از این ادعای تو
پایین بیا و بوسه بزن خاکِ شاه را
بر قبّه جا مکن که نه آنجاست جای تو
گر جز برای رُفتنِ گنبد برآمدی
حقا که جز محاق نباشد سزای تو
*
باری، سلام ما برسان و بگو: شها
تا چند بی نصیب بمانَد گدای تو؟!
دستی پیِ شفاعتم از آستین برآر
ای آنکه هست عینِ اجابت، دعای تو
گر حاجتم نگشته مقدر، مرا چه باک
کی میجهد قَدَر ز کمندِ قضای تو؟!
این عبدِ تنگ حوصله مپسند تا شود
نومید از عنایت بی انتهای تو
گر نیست جز به معجزه سامان کار من
بسم اللَّـه! این تو و یدِ معجزنمای تو
یک سال بیش رفت و سگِ پاشکستهای
بردوختهاست دیده به دست عطای تو
بیگانهوار از در خویشم مران که من
خود بودهام ز روز الست آشنای تو
گفتم من این دعا به زبانی که لایزال
گردیده در دهان به ثنا و رثای تو
بر درگهت نشسته جهانی، #رحیق هم
تا زین میانه با که بُوَد اعتنای تو
#قصیده #فضائل #امیرالمؤمنین
#زیارت #حرم #نجف
@Shere_Fakher110
گویی نشسته هفت فلک زیر پای تو
بر بامِ آن خدیوِ همایون چو بَر شدی
خورشید راست غبطه به فرّ همای تو
از خاک آن حرم کنی ار التماسِ نور
خورشید بی مضایقه گردد گدای تو
ای چرخ، پیش مرقد شمسِ ولا، یکیست
مهرِ تو، زهرۀ تو، مهِ تو، سُهای تو
ای بدر! آفتابِ اُحُد را چو ذرّه باش
تا در سپهرِ حُسن دهد اعتلای تو
کن سجده بر مزارِ ولینعمتی که هست
از یمنِ او، وجودِ تو و روشنای تو
در بقعۀ منورهاش نیک کن نظر
تا دانی از کجا شده تابان ضیای تو
شمس الضحا در آن دل خاک آرمیده است
گر پرتوی از او نکنی وام، وای تو
از زحمتِ کَلَف شوی آسوده، رخ بسای
بر خاک او، که نیست جز آنجا، شفای تو
در پیشِ نیّرِ ازل از خویش دم مزن
ورنه فلک بخندد از این ادعای تو
پایین بیا و بوسه بزن خاکِ شاه را
بر قبّه جا مکن که نه آنجاست جای تو
گر جز برای رُفتنِ گنبد برآمدی
حقا که جز محاق نباشد سزای تو
*
باری، سلام ما برسان و بگو: شها
تا چند بی نصیب بمانَد گدای تو؟!
دستی پیِ شفاعتم از آستین برآر
ای آنکه هست عینِ اجابت، دعای تو
گر حاجتم نگشته مقدر، مرا چه باک
کی میجهد قَدَر ز کمندِ قضای تو؟!
این عبدِ تنگ حوصله مپسند تا شود
نومید از عنایت بی انتهای تو
گر نیست جز به معجزه سامان کار من
بسم اللَّـه! این تو و یدِ معجزنمای تو
یک سال بیش رفت و سگِ پاشکستهای
بردوختهاست دیده به دست عطای تو
بیگانهوار از در خویشم مران که من
خود بودهام ز روز الست آشنای تو
گفتم من این دعا به زبانی که لایزال
گردیده در دهان به ثنا و رثای تو
بر درگهت نشسته جهانی، #رحیق هم
تا زین میانه با که بُوَد اعتنای تو
#قصیده #فضائل #امیرالمؤمنین
#زیارت #حرم #نجف
@Shere_Fakher110
مادرِ هستی
تنها نه شور در دل شیداست
شب نیز چشم در رهِ فرداست
در هرچه میکنم نظر امشب
چون قلبِ طور، غرق تجلاست
خیز و بگوی بر همه تبریک
فصل سرور اهل تولاّست
در جان ذرّه ذرّۀ هستی
شور و نشاط و غلغه برپاست
این روحبخش زمزمه کآید
آوای اهل عالم بالاست
غوغای خلقِ این کرۀ خاک
صد یک بود از آنچه در آنجاست
نور جمال حق متصاعد
از ساحت ثری به ثریاست
"یا لیتنی تراب" شنیدم
فریادِ رشکِ گنبد خضراست!
این رونق از کجاست زمین را
کاو اسفل است و غیرتِ اعلاست؟!
آری چه پایه برتر از این کاو
میلادگاهِ حضرت زهراست؟
آن روحِ بندگی که سجودش
فخر خدای حیّ تعالاست
در وصف و درکِ ذات و صفاتش
منطق زبون و عاقله دَرْواست
از هرچه جز جمال، منزّه
وز هرچه جز کمال، مبرّاست
بی التفاتِ او همه هیچ است
گر دستِ موسی و دمِ عیساست
گر او نبُد، نبود پیمبر
«لولاک» را خود از پی، «لولا»ست
شویش امیر عالم و، این تاج
الحق به فرقِ فاطمه زیباست
گر گویمت که مادرِ هستیاست
هرگز گمان مدار که بیجاست
هستی خلاصه گشته در احمد
وین دختِ پاک، امّ ابیهاست
ای مظهر خدا که خدا را
طلعت ز طلعت تو هویداست
در هرچه خلق کرده خداوند
حُکمت روان چو روح در اعضاست
آن حرفِ «لا» که نفیِ صریح است
از همّت تواش ز پی، «الاّ»ست
غیر از تو در تمام عوالم
انسیه کس شنیده که حوراست؟
دریا به پیش جود تو، قطره
قطره ز یمن فضل تو، دریاست
ماه دوهفته تا که برآمد
بار دگر ز شرم رخت کاست
دادار را تو آینهداری
تصویر، جز در آینه پیداست؟
پای، آنکه سود بر سر گردون
در محضر تو راست بپا خاست
اوج عروجِ احمد اگرچند
تا ذروۀ «دنی فتدلاّ»ست
اندر زمینْش پایه فزون است
آن دم که در سرای تواش جاست
فردا که روز حکم و حساب است
فردا که روز وحشت و بلواست
بر دست و دامنِ تو رسل را
چشم امید و دست تمنّاست
ایمن ز نار نیست جز آنکس
کاو را به ظلّ لطف تو مأواست
چونت ثنا کنم؟ که ثنایت
بیرون ز حدّ و برتر از احصاست
در شأن توست آیۀ تطهیر
لیک از تو خصم بیّنه میخواست
از بعد قرنها، دل پاکان
غمگین از آن حدیث غمافزاست
تا روز حشر، سوز کلامت
در ژرفنای حنجرۀ ماست
خود قلب ماست قبر تو، زآن رو
آماج تیر کینۀ اعداست
«مهدی که باد جان به فدایش»
گریان به ماتمت تک و تنهاست
تا دست #انتقام برآرد
چشمانتظارِ او همه دنیاست
#قصیده #فضائل
#حضرت_زهرا
#رحیق
@Shere_Fakher110
تنها نه شور در دل شیداست
شب نیز چشم در رهِ فرداست
در هرچه میکنم نظر امشب
چون قلبِ طور، غرق تجلاست
خیز و بگوی بر همه تبریک
فصل سرور اهل تولاّست
در جان ذرّه ذرّۀ هستی
شور و نشاط و غلغه برپاست
این روحبخش زمزمه کآید
آوای اهل عالم بالاست
غوغای خلقِ این کرۀ خاک
صد یک بود از آنچه در آنجاست
نور جمال حق متصاعد
از ساحت ثری به ثریاست
"یا لیتنی تراب" شنیدم
فریادِ رشکِ گنبد خضراست!
این رونق از کجاست زمین را
کاو اسفل است و غیرتِ اعلاست؟!
آری چه پایه برتر از این کاو
میلادگاهِ حضرت زهراست؟
آن روحِ بندگی که سجودش
فخر خدای حیّ تعالاست
در وصف و درکِ ذات و صفاتش
منطق زبون و عاقله دَرْواست
از هرچه جز جمال، منزّه
وز هرچه جز کمال، مبرّاست
بی التفاتِ او همه هیچ است
گر دستِ موسی و دمِ عیساست
گر او نبُد، نبود پیمبر
«لولاک» را خود از پی، «لولا»ست
شویش امیر عالم و، این تاج
الحق به فرقِ فاطمه زیباست
گر گویمت که مادرِ هستیاست
هرگز گمان مدار که بیجاست
هستی خلاصه گشته در احمد
وین دختِ پاک، امّ ابیهاست
ای مظهر خدا که خدا را
طلعت ز طلعت تو هویداست
در هرچه خلق کرده خداوند
حُکمت روان چو روح در اعضاست
آن حرفِ «لا» که نفیِ صریح است
از همّت تواش ز پی، «الاّ»ست
غیر از تو در تمام عوالم
انسیه کس شنیده که حوراست؟
دریا به پیش جود تو، قطره
قطره ز یمن فضل تو، دریاست
ماه دوهفته تا که برآمد
بار دگر ز شرم رخت کاست
دادار را تو آینهداری
تصویر، جز در آینه پیداست؟
پای، آنکه سود بر سر گردون
در محضر تو راست بپا خاست
اوج عروجِ احمد اگرچند
تا ذروۀ «دنی فتدلاّ»ست
اندر زمینْش پایه فزون است
آن دم که در سرای تواش جاست
فردا که روز حکم و حساب است
فردا که روز وحشت و بلواست
بر دست و دامنِ تو رسل را
چشم امید و دست تمنّاست
ایمن ز نار نیست جز آنکس
کاو را به ظلّ لطف تو مأواست
چونت ثنا کنم؟ که ثنایت
بیرون ز حدّ و برتر از احصاست
در شأن توست آیۀ تطهیر
لیک از تو خصم بیّنه میخواست
از بعد قرنها، دل پاکان
غمگین از آن حدیث غمافزاست
تا روز حشر، سوز کلامت
در ژرفنای حنجرۀ ماست
خود قلب ماست قبر تو، زآن رو
آماج تیر کینۀ اعداست
«مهدی که باد جان به فدایش»
گریان به ماتمت تک و تنهاست
تا دست #انتقام برآرد
چشمانتظارِ او همه دنیاست
#قصیده #فضائل
#حضرت_زهرا
#رحیق
@Shere_Fakher110
#شهادت_مولا
شب وصل است و رسیدهاست ز ره، دلدارش
«فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش»
چاه و ویرانه و نخلستان پرسند ز هم
چه شد آهِ سحر و نغمهٔ استغفارش؟
شب گذشتهاست ، یتیمان علی جمع کنید
بستری را که گرفتهاست شفا بیمارش
بعد سی سال دعایش به اجابت برسید
جان برون آمده با نالهٔ آتشبارش*
زخمِ سر در غم او پردهدری کرد، ارنه
خون دل خورد همه عمر و نکرد اظهارش
بیزبان خواست یکی محرم راز و، چو نیافت
در دلِ شب به دلِ چاه سپرد اسرارش
آخر این با که توان گفت که یک مرد غیور
نتوانست حمایت کند از دلدارش!
عوضِ هر سخنی ، گفت: بیا فضه بیا
کار من نیست... تو بگشای گره از کارش
🔻
زیر لب زمزمهای دارد اگر گوش کنید
چیست؟ نجوای دلی غمزده با غمخوارش:
آمدم کوفه، نبینم دگر آن منزل را
که تو فریاد زدی بین در و دیوارش
حال با پای خودت آمدهای ای گل من
چه گلی؟!... لالهصفت داغ به دو رخسارش
دیده بر روی پیمبر به چه رو باز کنم؟
فاطمه بود امانت، من امانتدارش
اینک ای کوفه علی نیز امانت به تو داد
هان مبادا بکشانی به سر بازارش...
==============
* نَفسِی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ
یا لَیتَهَا خَرَجَت مَعَ الزَّفَرَاتِ
#رحیق #مرثیه #امیرالمؤمنین
@Shere_Fakher110
شب وصل است و رسیدهاست ز ره، دلدارش
«فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش»
چاه و ویرانه و نخلستان پرسند ز هم
چه شد آهِ سحر و نغمهٔ استغفارش؟
شب گذشتهاست ، یتیمان علی جمع کنید
بستری را که گرفتهاست شفا بیمارش
بعد سی سال دعایش به اجابت برسید
جان برون آمده با نالهٔ آتشبارش*
زخمِ سر در غم او پردهدری کرد، ارنه
خون دل خورد همه عمر و نکرد اظهارش
بیزبان خواست یکی محرم راز و، چو نیافت
در دلِ شب به دلِ چاه سپرد اسرارش
آخر این با که توان گفت که یک مرد غیور
نتوانست حمایت کند از دلدارش!
عوضِ هر سخنی ، گفت: بیا فضه بیا
کار من نیست... تو بگشای گره از کارش
🔻
زیر لب زمزمهای دارد اگر گوش کنید
چیست؟ نجوای دلی غمزده با غمخوارش:
آمدم کوفه، نبینم دگر آن منزل را
که تو فریاد زدی بین در و دیوارش
حال با پای خودت آمدهای ای گل من
چه گلی؟!... لالهصفت داغ به دو رخسارش
دیده بر روی پیمبر به چه رو باز کنم؟
فاطمه بود امانت، من امانتدارش
اینک ای کوفه علی نیز امانت به تو داد
هان مبادا بکشانی به سر بازارش...
==============
* نَفسِی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ
یا لَیتَهَا خَرَجَت مَعَ الزَّفَرَاتِ
#رحیق #مرثیه #امیرالمؤمنین
@Shere_Fakher110
Forwarded from انبار جمالِ خیال
ای کشتی نجات که در خون شناوری
آب از سرم گذشت، برآر از وفا سری
این خواهش از نهایت بیچارگی کنم
ورنه تو را سری نبوَد تا برآوری
خونِ جگر ز زخم تنت میرود هنوز
جان دادهای و باز پریشانِ اکبری
از سینهای که خُرد شد و خاتمی که رفت
معلوم شد که وارث زهرا و حیدری
در گیر و دار حملهٔ گرگان، بجا نماند
از یوسفم نه پیرهنی و نه پیکری
دشمن به بانگ العطشت خوش جواب داد
تر شد گلویت از دم خنجر، چه خنجری
یک جرعه خواستی تو و دادت دوازده
دیگر نه تشنهای و نه خشکیدهحنجری
رسم برادری چه خوش آوردهای بجای
کز روی نی، مراقب احوال خواهری
یک کاروان یتیم و اسیر ایستادهاند
ای «هل اتی»سجیّه! برآر از وفا سری
ای پور مرتضی، پدری کن در این سفر
گر گم شود ز زمرۀ ایتام، دختری
ای همسفر ببین که سفر چون تمام شد!
ماییم اسیر خصم و تو مهمان مادری
گر آبِ دیده یار نگردد #رحیق را
از آتشش نه خامه بماند نه دفتری
او را ز لطف گر بنوازی روا بود
چون رسم آفتاب بود ذره پروری
@jamalekhial
آب از سرم گذشت، برآر از وفا سری
این خواهش از نهایت بیچارگی کنم
ورنه تو را سری نبوَد تا برآوری
خونِ جگر ز زخم تنت میرود هنوز
جان دادهای و باز پریشانِ اکبری
از سینهای که خُرد شد و خاتمی که رفت
معلوم شد که وارث زهرا و حیدری
در گیر و دار حملهٔ گرگان، بجا نماند
از یوسفم نه پیرهنی و نه پیکری
دشمن به بانگ العطشت خوش جواب داد
تر شد گلویت از دم خنجر، چه خنجری
یک جرعه خواستی تو و دادت دوازده
دیگر نه تشنهای و نه خشکیدهحنجری
رسم برادری چه خوش آوردهای بجای
کز روی نی، مراقب احوال خواهری
یک کاروان یتیم و اسیر ایستادهاند
ای «هل اتی»سجیّه! برآر از وفا سری
ای پور مرتضی، پدری کن در این سفر
گر گم شود ز زمرۀ ایتام، دختری
ای همسفر ببین که سفر چون تمام شد!
ماییم اسیر خصم و تو مهمان مادری
گر آبِ دیده یار نگردد #رحیق را
از آتشش نه خامه بماند نه دفتری
او را ز لطف گر بنوازی روا بود
چون رسم آفتاب بود ذره پروری
@jamalekhial
دردسرودهای خطاب به آن ده اسب.. زمانی که از کربلا بازگشتند:
دیروز پا به عرش معلّا گذاشتید
در این جهنم از چه کنون پا گذاشتید؟
گامی که شد گذاشته بر سینۀ بهشت
در دوزخیترین رهِ دنیا گذاشتید!
گویند عصر واقعه در شیب قتلگاه
پای خود از ثری به ثریا گذاشتید
هر گامتان شمیم خوشی می پراکنَد
بر شیشۀ عبیر مگر پا گذاشتید؟
جز نکهتی به دست صبا، بهر باغبان
زآن یاسِ تیشهخورده چه بر جا گذاشتید؟
گل را به سان مشک بسودید و همچو عود
آن سوده را در آتش صحرا گذاشتید
آیند قدسیان به تماشای آن چمن
چیزی اگر برای تماشا گذاشتید
صندوق سرّ غیب شکستید و تا ابد
بزم شهود را همه شیدا گذاشتید
گیرم مسیح آوردش مرهم از بهشت
یک زخم از برای مداوا گذاشتید؟
نتواندش گرفت در آغوش خود، کفن
کارش به بوریای کهن وا گذاشتید
#امام_حسین
#قتلگاه
#رحیق
@Shere_Fakher110
دیروز پا به عرش معلّا گذاشتید
در این جهنم از چه کنون پا گذاشتید؟
گامی که شد گذاشته بر سینۀ بهشت
در دوزخیترین رهِ دنیا گذاشتید!
گویند عصر واقعه در شیب قتلگاه
پای خود از ثری به ثریا گذاشتید
هر گامتان شمیم خوشی می پراکنَد
بر شیشۀ عبیر مگر پا گذاشتید؟
جز نکهتی به دست صبا، بهر باغبان
زآن یاسِ تیشهخورده چه بر جا گذاشتید؟
گل را به سان مشک بسودید و همچو عود
آن سوده را در آتش صحرا گذاشتید
آیند قدسیان به تماشای آن چمن
چیزی اگر برای تماشا گذاشتید
صندوق سرّ غیب شکستید و تا ابد
بزم شهود را همه شیدا گذاشتید
گیرم مسیح آوردش مرهم از بهشت
یک زخم از برای مداوا گذاشتید؟
نتواندش گرفت در آغوش خود، کفن
کارش به بوریای کهن وا گذاشتید
#امام_حسین
#قتلگاه
#رحیق
@Shere_Fakher110