هوای مرتضی دانی که را نیست؟
هرا آن کس را که مادر پارسا نیست
اگر اصلش درست و پاک باشد
دلش را میل با پاکان چرا نیست؟!
خطای مادر اندر وی اثر کرد
صواب است اینکه میگویم، خطا نیست
سلونی با اقیلونی برابر!!
همی دانم تو را شرم از خدا نیست
#ملا_حسن_کاشی
#تبری #مطاعن
@Shere_Fakher110
هرا آن کس را که مادر پارسا نیست
اگر اصلش درست و پاک باشد
دلش را میل با پاکان چرا نیست؟!
خطای مادر اندر وی اثر کرد
صواب است اینکه میگویم، خطا نیست
سلونی با اقیلونی برابر!!
همی دانم تو را شرم از خدا نیست
#ملا_حسن_کاشی
#تبری #مطاعن
@Shere_Fakher110
هان ای برادرانِ ز مادر جدای ما
عاق پدر شدید، همین بس برای ما
خشنود نیست مادر ما از شما ، دگر
کی ممکن است با غضبِ او ، رضای ما؟
دامن به اختلاف، از اول شما زدید
وحدت کنون وظیفهٔ ما گشت؟! وای ما
ما وجه اشتراک نداریم با شما
جز قبله، وین بُوَد سخنِ پیشوای ما
مفضول را فراتر از افضل نشانده است
فرق است از خدای شما تا خدای ما
برخوان «صحاح» را که بدانی نداشتند
ربطی به انبیای شما، انبیای ما
ای ناصبی بفهم که سربسته گویمت
این بغض و حب دهد خبر از مبتدای ما
#تبری #وحدت
@Shere_Fakher110
عاق پدر شدید، همین بس برای ما
خشنود نیست مادر ما از شما ، دگر
کی ممکن است با غضبِ او ، رضای ما؟
دامن به اختلاف، از اول شما زدید
وحدت کنون وظیفهٔ ما گشت؟! وای ما
ما وجه اشتراک نداریم با شما
جز قبله، وین بُوَد سخنِ پیشوای ما
مفضول را فراتر از افضل نشانده است
فرق است از خدای شما تا خدای ما
برخوان «صحاح» را که بدانی نداشتند
ربطی به انبیای شما، انبیای ما
ای ناصبی بفهم که سربسته گویمت
این بغض و حب دهد خبر از مبتدای ما
#تبری #وحدت
@Shere_Fakher110
کی یار سفر کردهٔ ما از سفر آید؟
بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید
از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید
بیبال و پران را پر و بالی دگر آید
کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده
کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده
🔹
ای عطر بهشت از رخ تو ای گل نرگس
ای روشنی محفل و ای رونق مجلس
ای راز غمت درس مدرّس به مدارس
تو منعم کل هستی و ما فرقهٔ مفلِس
جز تو، به زمان نیست کسی مصلح و صاحب
یا مهدیِ بِن عسکری ای حاضر غائب!
🔹
تو در پی خود، قافله در قافله داری
در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری
با آنکه خود از منتظرانت گله داری
سوگند به آن اشک که در نافله داری
با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن
آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن
🔹
ای گمشدهٔ مردم عالم به کجایی؟
کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟
ما ریزهخوریم و تو ولینعمت مایی
هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی
یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد
بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد...
🔹
بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما
کس نیست در این قافله، واماندهتر از ما
ما بیخبریم از تو و تو باخبر از ما
ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما
ما شبزدهایم و تو همان صبح سپیدی
تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی
🔹
عشق ابدی و ازلی با تو بیاید
شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید
آرامش بینالمللی با تو بیاید
ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید
عمریست که در بوتهٔ عشقت به گدازیم
هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم
🔹
هرچند که ما بهرهور از فیض حضوریم
داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم
نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم
با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم
در کوه و بیابان ز چه رو دربدری تو؟
هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو...
#علی_انسانی #انتظار #ولی_عصر
@Shere_Fakher110
بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید
از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید
بیبال و پران را پر و بالی دگر آید
کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده
کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده
🔹
ای عطر بهشت از رخ تو ای گل نرگس
ای روشنی محفل و ای رونق مجلس
ای راز غمت درس مدرّس به مدارس
تو منعم کل هستی و ما فرقهٔ مفلِس
جز تو، به زمان نیست کسی مصلح و صاحب
یا مهدیِ بِن عسکری ای حاضر غائب!
🔹
تو در پی خود، قافله در قافله داری
در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری
با آنکه خود از منتظرانت گله داری
سوگند به آن اشک که در نافله داری
با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن
آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن
🔹
ای گمشدهٔ مردم عالم به کجایی؟
کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟
ما ریزهخوریم و تو ولینعمت مایی
هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی
یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد
بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد...
🔹
بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما
کس نیست در این قافله، واماندهتر از ما
ما بیخبریم از تو و تو باخبر از ما
ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما
ما شبزدهایم و تو همان صبح سپیدی
تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی
🔹
عشق ابدی و ازلی با تو بیاید
شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید
آرامش بینالمللی با تو بیاید
ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید
عمریست که در بوتهٔ عشقت به گدازیم
هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم
🔹
هرچند که ما بهرهور از فیض حضوریم
داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم
نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم
با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم
در کوه و بیابان ز چه رو دربدری تو؟
هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو...
#علی_انسانی #انتظار #ولی_عصر
@Shere_Fakher110
دنبال چهل حامی و یاور میگشت
با پاسخِ سردِ ناکسان برمیگشت
شب بود ، وَ با چراغ ، مردی تنها
در شهر ، پی حمزه و جعفر میگشت
#رحیق #جعفر_طیار
@Shere_Fakher110
با پاسخِ سردِ ناکسان برمیگشت
شب بود ، وَ با چراغ ، مردی تنها
در شهر ، پی حمزه و جعفر میگشت
#رحیق #جعفر_طیار
@Shere_Fakher110
گر بود ، یقینْ حامیِ حیدر میگشت
قربانیِ صدّیقهٔ اطهر میگشت
در هجمهٔ فتنه ، جای او خالی بود
مردی که اگر بود ، ورق بر میگشت
#رحیق #جعفر_طیار
@Shere_Fakher110
قربانیِ صدّیقهٔ اطهر میگشت
در هجمهٔ فتنه ، جای او خالی بود
مردی که اگر بود ، ورق بر میگشت
#رحیق #جعفر_طیار
@Shere_Fakher110
لطف تو بود شد پسرم یاورت حسین
فرقش عمود خورد فدای سرت حسین
پیش تو آخرین نفسش را کشید و رفت
با تو که بود در نفس آخرت حسین؟!
مادر نداشتی که کند گریه در عزات
من زار میزنم عوض مادرت حسین
من مقتل تو را نشنیدم، که دیدهام
در گیسوان زینب غم پرورت حسین
باور نمیکنم که دو ساعت پس از وداع
حتی نمیشناخت تو را خواهرت حسین
باور نمیکنم که همان کهنه پیرهن
بیرون شد آخر از بدن اطهرت حسین
باور نمیکنم که ز ضرب سم ستور
تاب کفن نداشت دگر پیکرت حسین
آنقدر مادرانه نشستم به راه تو
شاید بگویم و نشود باورت حسین
با یک جهان امید، لباس دو سالگی
میبافتم برای علی اصغرت حسین
عباس با رباب نشد روبرو ولی
من ماندم و خجالتم از همسرت حسین
میرفت خون ز جسمت و میگفتی العطش
ای من فدای ناله بی جوهرت حسین
نزد تو گر شفاعت من هست معتبر
حاجت روا رَواد «رحیق» از درت حسین
#حضرت_امالبنین #رحیق
@Shere_Fakher110
فرقش عمود خورد فدای سرت حسین
پیش تو آخرین نفسش را کشید و رفت
با تو که بود در نفس آخرت حسین؟!
مادر نداشتی که کند گریه در عزات
من زار میزنم عوض مادرت حسین
من مقتل تو را نشنیدم، که دیدهام
در گیسوان زینب غم پرورت حسین
باور نمیکنم که دو ساعت پس از وداع
حتی نمیشناخت تو را خواهرت حسین
باور نمیکنم که همان کهنه پیرهن
بیرون شد آخر از بدن اطهرت حسین
باور نمیکنم که ز ضرب سم ستور
تاب کفن نداشت دگر پیکرت حسین
آنقدر مادرانه نشستم به راه تو
شاید بگویم و نشود باورت حسین
با یک جهان امید، لباس دو سالگی
میبافتم برای علی اصغرت حسین
عباس با رباب نشد روبرو ولی
من ماندم و خجالتم از همسرت حسین
میرفت خون ز جسمت و میگفتی العطش
ای من فدای ناله بی جوهرت حسین
نزد تو گر شفاعت من هست معتبر
حاجت روا رَواد «رحیق» از درت حسین
#حضرت_امالبنین #رحیق
@Shere_Fakher110
من آن امام نخواهم که بهر باغ فدک
کند ز ظلم به فرزند مصطفی ابرام
من آن امیر نخواهم که آتش افروزد
بر آستانهی کهف انام و صدر کرام
من آن امام نخواهم که در خلا و ملا
برند تا به ابد مردمش به لعنت نام
قبول عایشه بگذار و بیعت اجماع
چه اعتبار به قول زن و تعصب عام
#بابافغانی_شیرازی
#تبری #مطاعن #فدک
@Shere_Fakher110
کند ز ظلم به فرزند مصطفی ابرام
من آن امیر نخواهم که آتش افروزد
بر آستانهی کهف انام و صدر کرام
من آن امام نخواهم که در خلا و ملا
برند تا به ابد مردمش به لعنت نام
قبول عایشه بگذار و بیعت اجماع
چه اعتبار به قول زن و تعصب عام
#بابافغانی_شیرازی
#تبری #مطاعن #فدک
@Shere_Fakher110
أصبحتُ جَمَّ بَلابِلِ الصّدرِ
وأبِیتُ منطویاً علی الجمرِ
إن بُحتُ یوماً طُلّ فیه دمي
ولئن کتمتُ یضق به صدري
مما جَناه علی أبي حسنٍ
عمرٌ وصاحبُه ابوبکرِ
جعلوك رابعَهم أباحسنٍ
ظلموا وربِّ الشّفع والوترِ
وعلی الخلافة سابَقوك وما
سبقوك في أُحدٍ ولا بدرِ
غمّت مصیبتُك الهدی فغَدَا الـ
إسلامُ لا یدري بما یدري
#دیك_الجن_الحمصي #عربی
#امیرالمؤمنین #اول_مظلوم
#تبری #مطاعن #ابوبکر #عمر
@Shere_Fakher110
وأبِیتُ منطویاً علی الجمرِ
إن بُحتُ یوماً طُلّ فیه دمي
ولئن کتمتُ یضق به صدري
مما جَناه علی أبي حسنٍ
عمرٌ وصاحبُه ابوبکرِ
جعلوك رابعَهم أباحسنٍ
ظلموا وربِّ الشّفع والوترِ
وعلی الخلافة سابَقوك وما
سبقوك في أُحدٍ ولا بدرِ
غمّت مصیبتُك الهدی فغَدَا الـ
إسلامُ لا یدري بما یدري
#دیك_الجن_الحمصي #عربی
#امیرالمؤمنین #اول_مظلوم
#تبری #مطاعن #ابوبکر #عمر
@Shere_Fakher110
در قیامت کآفرینش خیمه بر محشر زنند
سکّۀ دولت به نام آل پیغمبر زنند
تشنگان وادی ایمان چو در کوثر رسند
از شعف دست طلب در دامن حیدر زنند
شهسواران در رکابِ راکبِ دلدل روند
خاکیان لاف از هوای صاحب قنبر زنند
هر که او چون حلقه نبوَد بر در حیدر مقیم
رهروان راه دین، چون حلقهاش بر در زنند
ره به منزل برد هر کو مذهب حیدر گرفت
آب حیوان یافت آنکو خضر را رهبر گرفت
#خواجوی_کرمانی #فضائل #امیرالمؤمنین
@Shere_Fakher110
سکّۀ دولت به نام آل پیغمبر زنند
تشنگان وادی ایمان چو در کوثر رسند
از شعف دست طلب در دامن حیدر زنند
شهسواران در رکابِ راکبِ دلدل روند
خاکیان لاف از هوای صاحب قنبر زنند
هر که او چون حلقه نبوَد بر در حیدر مقیم
رهروان راه دین، چون حلقهاش بر در زنند
ره به منزل برد هر کو مذهب حیدر گرفت
آب حیوان یافت آنکو خضر را رهبر گرفت
#خواجوی_کرمانی #فضائل #امیرالمؤمنین
@Shere_Fakher110
Forwarded from انبار جمالِ خیال
قالت : تحبّ #معاویه ؟*قلت : اسكتي يا زانية
قالـت : أسأت جوابنا*فأعــدتُ قولي ثانية
یا زانية یا زانية*یا بنت ألفَي زانية
أ أحب مَنْ شتم الوصيّ*أخا النبي علانــية ؟
فعلـى يزيدٍ لعــنةٌ*وعلى أبيه ثمانية
#صاحب_بن_عباد
@jamalekhial
قالـت : أسأت جوابنا*فأعــدتُ قولي ثانية
یا زانية یا زانية*یا بنت ألفَي زانية
أ أحب مَنْ شتم الوصيّ*أخا النبي علانــية ؟
فعلـى يزيدٍ لعــنةٌ*وعلى أبيه ثمانية
#صاحب_بن_عباد
@jamalekhial
آمد بهار و بی گل رویت بهار نیست
بـاد صـبا مـباد چو پیـغام یـار نیست
بی روی گلعذار مـخوانـم به لاله زار
بی گل، نوای بلبل و شور هَزار نیست
بی سروِ قدّ یار چه حـاجت به جویبار؟
ما را سرشک دیده کم از جویبار نیست
بیچین زلف دوست نه هر حلقهای نکوست
تاری ز طرّهاش به خـتا و تتار نـیست
بزمی که نیست شاهد من شمع انجمن
گر گلشن بـهشت بود، سـازگار نیست
گمنام دهر گردد و ویران شود به قهر
شهری که شاه عشق در او شهریار نیست
🌺
ای سرو معتدل که به میزان عدل و داد
سروی به اعتدال تو در روزگار نیست
ای نخلِ طورِ نور که در عرصۀ ظهور
جز شعلۀ رخ تو نمایان ز نـار نیست
ای قـبلۀ عقول که اهـل قـبول را
جز کعبۀ تو ملتزم و مستجار نیست
امـروز در قـلمرو تـوحید، سکّهزن
غیر از تو _ ای شهنشه والاتبار _ نیـست
جز نام دلربای تو از شرق تا به غرب
زینت فزای دفتر لیل و نهار نیست
در صـفحۀ صحیفه هستی به راستی
جزخطّ و خالِ حسنِ تورا اعتبار نیست
ایصبح روشن از افقِ معدلت در آی
ما را زیاده طاقت این شام تار نیست
مـا را ز قـلزمِ فـتنِ آخـر الـزمـان
جز ساحل عنایت و لطفت کنار نیست
در کام دوستان تو ای خـضر رهنما
آب حیات جز ز لبت خوشگوار نیست
غیر از طواف کوی تو ای کعبه مراد
هیچ آرزو در این دل امّیدوار نیست
#ولی_عصر #انتظار
#آیتالله_غرویاصفهانی
@Shere_Fakher110
بـاد صـبا مـباد چو پیـغام یـار نیست
بی روی گلعذار مـخوانـم به لاله زار
بی گل، نوای بلبل و شور هَزار نیست
بی سروِ قدّ یار چه حـاجت به جویبار؟
ما را سرشک دیده کم از جویبار نیست
بیچین زلف دوست نه هر حلقهای نکوست
تاری ز طرّهاش به خـتا و تتار نـیست
بزمی که نیست شاهد من شمع انجمن
گر گلشن بـهشت بود، سـازگار نیست
گمنام دهر گردد و ویران شود به قهر
شهری که شاه عشق در او شهریار نیست
🌺
ای سرو معتدل که به میزان عدل و داد
سروی به اعتدال تو در روزگار نیست
ای نخلِ طورِ نور که در عرصۀ ظهور
جز شعلۀ رخ تو نمایان ز نـار نیست
ای قـبلۀ عقول که اهـل قـبول را
جز کعبۀ تو ملتزم و مستجار نیست
امـروز در قـلمرو تـوحید، سکّهزن
غیر از تو _ ای شهنشه والاتبار _ نیـست
جز نام دلربای تو از شرق تا به غرب
زینت فزای دفتر لیل و نهار نیست
در صـفحۀ صحیفه هستی به راستی
جزخطّ و خالِ حسنِ تورا اعتبار نیست
ایصبح روشن از افقِ معدلت در آی
ما را زیاده طاقت این شام تار نیست
مـا را ز قـلزمِ فـتنِ آخـر الـزمـان
جز ساحل عنایت و لطفت کنار نیست
در کام دوستان تو ای خـضر رهنما
آب حیات جز ز لبت خوشگوار نیست
غیر از طواف کوی تو ای کعبه مراد
هیچ آرزو در این دل امّیدوار نیست
#ولی_عصر #انتظار
#آیتالله_غرویاصفهانی
@Shere_Fakher110
آخرین جمعهٔ #شعبان شد الهی العفو
ماهت از دور نمایان شد الهی العفو
سفرهٔ مرحمتت گرچه بسی رنگین بود
حاصل من همه خسران شد الهی العفو
هرچه فضل و کرم و لطف تو افزونتر شد
جرأت بنده دو چندان شد الهی العفو
وای بر من که خطاکاری من هر شب و روز
زخمِ قلبِ شه خوبان شد الهی العفو
من بیچاره گنه با لب خندان کردم
مهدی فاطمه گریان شد الهی العفو
چون نگرییم چو یعقوب؟ که از غفلت ما
یوسف عصر به زندان شد الهی العفو
بدیِ ماست اگر باعث تأخیر ظهور
بنده ات سخت پشیمان شد الهی العفو
#رحیق #انتظار #ولی_عصر #توبه
@Shere_Fakher110
ماهت از دور نمایان شد الهی العفو
سفرهٔ مرحمتت گرچه بسی رنگین بود
حاصل من همه خسران شد الهی العفو
هرچه فضل و کرم و لطف تو افزونتر شد
جرأت بنده دو چندان شد الهی العفو
وای بر من که خطاکاری من هر شب و روز
زخمِ قلبِ شه خوبان شد الهی العفو
من بیچاره گنه با لب خندان کردم
مهدی فاطمه گریان شد الهی العفو
چون نگرییم چو یعقوب؟ که از غفلت ما
یوسف عصر به زندان شد الهی العفو
بدیِ ماست اگر باعث تأخیر ظهور
بنده ات سخت پشیمان شد الهی العفو
#رحیق #انتظار #ولی_عصر #توبه
@Shere_Fakher110
زنی که نامِ علی بود آتشِ جگرش
به من مگوی که او مادر است و من پسرش!
ز همسریّ پیمبر چه افتخار آن را
که بود نزد پیمبر، نفوذیِ پدرش؟
خدا که خار ، کنارِ گل آفریده به باغ
عجیب نیست که این شد زنِ پیامبرش
از او ستاند مدالش، علی که نفسِ نبیاست
اگر به فرض، نبی کرده بود مفتخرش
به غیرِ موکبِ او در قفای مرکب او
شتر که دید هزاران مریدِ گاو و خرش؟!
به حکم «حربک حربی» که مصطفی فرمود
جمل، بود اُحُد و اوست هندِ فتنهگرش
اگر شهادتِ کفرش ز من قبولت نیست
بخوان به سورۀ تحریم و نصّ معتبرش
بر او، به حکمِ خدا، حدّ قذف واجب بود
حواله کرد نبی با امامِ منتظرش
قبولیِ عمل انبیا به حبّ علیست
از آن ضعیفه چه گویی و فضل و کرّ و فَرَش؟!
اگر «علیٌّ خیر البشر» فرو خواندی
دگر ز یاد مبر «من أبی فقد کفر»ش
کسی که زخم زبان زد به مادرم زهرا
ـ تو و عقیدۀ تو ـ من نمیشوم پسرش
#عایشه #مطاعن
@Shere_Fakher110
به من مگوی که او مادر است و من پسرش!
ز همسریّ پیمبر چه افتخار آن را
که بود نزد پیمبر، نفوذیِ پدرش؟
خدا که خار ، کنارِ گل آفریده به باغ
عجیب نیست که این شد زنِ پیامبرش
از او ستاند مدالش، علی که نفسِ نبیاست
اگر به فرض، نبی کرده بود مفتخرش
به غیرِ موکبِ او در قفای مرکب او
شتر که دید هزاران مریدِ گاو و خرش؟!
به حکم «حربک حربی» که مصطفی فرمود
جمل، بود اُحُد و اوست هندِ فتنهگرش
اگر شهادتِ کفرش ز من قبولت نیست
بخوان به سورۀ تحریم و نصّ معتبرش
بر او، به حکمِ خدا، حدّ قذف واجب بود
حواله کرد نبی با امامِ منتظرش
قبولیِ عمل انبیا به حبّ علیست
از آن ضعیفه چه گویی و فضل و کرّ و فَرَش؟!
اگر «علیٌّ خیر البشر» فرو خواندی
دگر ز یاد مبر «من أبی فقد کفر»ش
کسی که زخم زبان زد به مادرم زهرا
ـ تو و عقیدۀ تو ـ من نمیشوم پسرش
#عایشه #مطاعن
@Shere_Fakher110
دهم به بانگ رسا این شعار و مفتخرم:
که یار حیدر کرار و دشمن عمرم
بدیهیای چو تبرّا ـ به فرض ـ اگر نظریاست
خموش باش و مرا واگذار با نظرم
چه سان شریک شوم در عقیده با قومی
که نیست جز جهتِ قبله، شرکتی دگرم؟!
کجای مذهب من با بنی سقیفه یکیست؟!
معاد، عدل، امامت، خدا، پیامبرم؟!
اگر شباهتِ ظاهر ملاکِ دوستی است
ـ سخن صریح بگویم و یا که درگذرم؟ ـ
برو رفاقت بوزینه برگزین تا من
وجوه مشترکش با بنیبشر شمرم
مرا معاشرتش جز وبال و نکبت نیست
برادری که بود عاقِ مادر و پدرم
در آفتابِ قیامت سرم گداخته به
که بالِ شب پرهگان سایه افکنَد به سرم
در این معاملهام با کسی مجامله نیست
تشیعِ عمری را به نیم جو نخرم
من و مصالحۀ خون فاطمه؟! هیهات
وگر چنین کنم، این ننگ را کجا ببرم؟
تقیهای که کند مضمحل، تشیع را
تقیه نیست؛ خدارا مدار برحذرم
تو عاقلانه شماری اگر ز بهر علاج
چنان فراوان دارو خورم که جان سپرم؟
و یا به وقت هَرَس ـ کز برای اصلاح است ـ
شکوفه و ثمر و شاخ و ساقه را ببُرم؟
تقیه بهر صیانت بود نه بهر زوال
دلیلِ شرع و خرد، دو گواهِ معتبرم
چو غنچه بسته زبانی بس است، وقت آمد
که پرده از دل خونین دگر چو گل بدرم
شکایتیاست به عنوان یک بشر دارم
نه طبل تفرقه میکوبم و نه فتنهگرم
سقیفه در بشریت فکند شعلۀ کین
کجا توانمش از یاد برد اگر بشرم؟
چو بست فتنۀ آنان، درِ مدینۀ علم
چو همگنان به تمنای علم، دربدرم
چرا به جرمِ مسلمانی ای مسلمانان
جریحِ طعنۀ اهل دیار باخترم؟
چرا پیمبر رحمت شده نماد عذاب؟
ـ کز این جسارت از او شرمناک و معتذرم ـ
چراست داغ خشونت به جبهۀ اسلام؟
اگر تو بیخبری من نه چون تو بیخبرم
کدام سنگدلی اهل آن ممالک را
بکشت و گفت نمایندۀ پیامبرم؟!
کدام علم ستیزی کتابسوزی کرد
که علم، نالهزنان گفت سوخت بال و پرم؟
کدام بدسیَری نام وحی، «هذیان» کرد؟
گواهِ صدق، تواریخ باشد و سیَرم
اگرچه وجهِ نزاعم حطام دنیا نیست
وگرچه بر سر دین با سقیفه کینهورم،
تصرفی که عمر کرد در غنائم فُرس
مرا بس است اگر خود نه عاری از هنرم
به جای علمِ مجسم نشست و گفت: از علم
ز پیرزالِ پسِ پرده بی نصیب ترم
هرآنچه کرد و تواش نام کردهای «خدمت»
خیانت است و دگر هیچ، هرچه مینگرم
من ار عمارتِ مغصوبه را کنم آباد
خود این عمل چه شماری تو؟ عیب یا هنرم؟
به خون فاطمه سوگند روز حکم و حساب
ز هرکه بگذرم، از آن دو تن نمیگذرم
بخوان وعیدِ «مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُون»*
تو مهربانتری از کردگارِ مهروَرم؟
کنون منم که به امّید آن وعیدِ اکید
مدام دیده به راه امام منتظرم
سرم به منقبت شاه لافتاست بلند
اگرچه راست نگردد ز معصیت کمرم
زهی ز فیض غلامی آن امیر بیان
کنون به ملک معانی خدیو تاجورم
نگر به نظم بدیعم، که چون به رشته کشید
مطوّلاتِ معانی، بیان مختصرم
ایا شهی که درِ شهر علم، غیر تو نیست
نگاه دار و حوالت مکن به هیچ درم
◻️◽️▫️
* السجدة/۲۲
#تبری #مطاعن #وحدت
@Shere_Fakher110
که یار حیدر کرار و دشمن عمرم
بدیهیای چو تبرّا ـ به فرض ـ اگر نظریاست
خموش باش و مرا واگذار با نظرم
چه سان شریک شوم در عقیده با قومی
که نیست جز جهتِ قبله، شرکتی دگرم؟!
کجای مذهب من با بنی سقیفه یکیست؟!
معاد، عدل، امامت، خدا، پیامبرم؟!
اگر شباهتِ ظاهر ملاکِ دوستی است
ـ سخن صریح بگویم و یا که درگذرم؟ ـ
برو رفاقت بوزینه برگزین تا من
وجوه مشترکش با بنیبشر شمرم
مرا معاشرتش جز وبال و نکبت نیست
برادری که بود عاقِ مادر و پدرم
در آفتابِ قیامت سرم گداخته به
که بالِ شب پرهگان سایه افکنَد به سرم
در این معاملهام با کسی مجامله نیست
تشیعِ عمری را به نیم جو نخرم
من و مصالحۀ خون فاطمه؟! هیهات
وگر چنین کنم، این ننگ را کجا ببرم؟
تقیهای که کند مضمحل، تشیع را
تقیه نیست؛ خدارا مدار برحذرم
تو عاقلانه شماری اگر ز بهر علاج
چنان فراوان دارو خورم که جان سپرم؟
و یا به وقت هَرَس ـ کز برای اصلاح است ـ
شکوفه و ثمر و شاخ و ساقه را ببُرم؟
تقیه بهر صیانت بود نه بهر زوال
دلیلِ شرع و خرد، دو گواهِ معتبرم
چو غنچه بسته زبانی بس است، وقت آمد
که پرده از دل خونین دگر چو گل بدرم
شکایتیاست به عنوان یک بشر دارم
نه طبل تفرقه میکوبم و نه فتنهگرم
سقیفه در بشریت فکند شعلۀ کین
کجا توانمش از یاد برد اگر بشرم؟
چو بست فتنۀ آنان، درِ مدینۀ علم
چو همگنان به تمنای علم، دربدرم
چرا به جرمِ مسلمانی ای مسلمانان
جریحِ طعنۀ اهل دیار باخترم؟
چرا پیمبر رحمت شده نماد عذاب؟
ـ کز این جسارت از او شرمناک و معتذرم ـ
چراست داغ خشونت به جبهۀ اسلام؟
اگر تو بیخبری من نه چون تو بیخبرم
کدام سنگدلی اهل آن ممالک را
بکشت و گفت نمایندۀ پیامبرم؟!
کدام علم ستیزی کتابسوزی کرد
که علم، نالهزنان گفت سوخت بال و پرم؟
کدام بدسیَری نام وحی، «هذیان» کرد؟
گواهِ صدق، تواریخ باشد و سیَرم
اگرچه وجهِ نزاعم حطام دنیا نیست
وگرچه بر سر دین با سقیفه کینهورم،
تصرفی که عمر کرد در غنائم فُرس
مرا بس است اگر خود نه عاری از هنرم
به جای علمِ مجسم نشست و گفت: از علم
ز پیرزالِ پسِ پرده بی نصیب ترم
هرآنچه کرد و تواش نام کردهای «خدمت»
خیانت است و دگر هیچ، هرچه مینگرم
من ار عمارتِ مغصوبه را کنم آباد
خود این عمل چه شماری تو؟ عیب یا هنرم؟
به خون فاطمه سوگند روز حکم و حساب
ز هرکه بگذرم، از آن دو تن نمیگذرم
بخوان وعیدِ «مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُون»*
تو مهربانتری از کردگارِ مهروَرم؟
کنون منم که به امّید آن وعیدِ اکید
مدام دیده به راه امام منتظرم
سرم به منقبت شاه لافتاست بلند
اگرچه راست نگردد ز معصیت کمرم
زهی ز فیض غلامی آن امیر بیان
کنون به ملک معانی خدیو تاجورم
نگر به نظم بدیعم، که چون به رشته کشید
مطوّلاتِ معانی، بیان مختصرم
ایا شهی که درِ شهر علم، غیر تو نیست
نگاه دار و حوالت مکن به هیچ درم
◻️◽️▫️
* السجدة/۲۲
#تبری #مطاعن #وحدت
@Shere_Fakher110