⭕️ شریعتی متفکر دوران تعلیق است
📄 علی شریعتی همچنان زنده است، چون مخالفان و منتقدان و هوادارانش هنوز از او میگویند. شریعتی منحصر در نام چند خیابان و ایستگاه مترو نشده و هنوز مسئلهآفرین است. شاید بیشترین خدمت را منتقدانش به او کردند؛ اتفاقی که برای دیگرانی چون مطهری و بهشتی و بازرگان کمتر افتاد. ۲۶ اردیبهشت، سالگرد هجرت اوست و آنچه در پی میآید، گفتوگو با ابوطالب آدینهوند، پژوهشگر و محقق حوزه اندیشه در باب میراث فکری #علی_شریعتی است.
♦️از متن: در این شرایط #شریعتی ابتدا به تولید گفتار تاریخی و اجتماعی آکادمیکی در دانشگاه دست زد تا رفتار جامعه را با ارائه یک خودآگاهی تاریخی و اجتماعی و با میانجی زبان فرهنگی قوم تغییر دهد و سپس برای پیگیری و تحقق تغییر به عرصهی عمومی کوچ کرد. او در تحلیل تاریخی که دارد، میگوید علت شکست #مشروطه و ملی شدن صنعت نفت، فقدان #ایدئولوژی انسجامبخش بوده است و در پس چنین تحلیل تاریخی به کاری ایدئولوژیک دست میزند و صرفاً بحث بر سر اعتقاد یا ذوق او نبوده است، بلکه او تحلیلی تاریخی و استراتژیک داشت. به نظر شریعتی کار معرفتی و مکتبی ضرورت دورانی بود و به نقد ایدئولوژی گفتمان مسلط در نظم سیاسی مستقر و همچنین گفتمانهای رقیب مدرن چون #مارکسیسم کلاسیک پرداخت و سنتزی از فرهنگ ملی و مذهبی را با افقهای نو در دنیای مدرن در آمیخت. این ترکیب و امتزاج از چنان قدرت و نفوذی برخوردار شد که عملاً شریعتی را در قامت معلم طبقهی متوسط شهری #ایران مطرح کرد.
گرچه نفوذ شریعتی در فرآیندی چنان شد که به یکی از مهمترین نمادهای چپ دموکرات مذهبی در بین مسلمانان جهان تبدیل شد، به نظرم افکار او بهمثابه بخشی از گفتار ایرانیان و متفکران نواندیش مسلمان سهمی از آیندهی جهان چند فرهنگی دارد و نیز بخشی از گفتمان «مقاومت فرهنگی» در جهان است که در چارچوب علوم انسانیِ پسااستعماری قابل تبیین است.
✍ #ابوطالب_آدینهوند
✅ @Shariati_Group
🆔 @mellimazzhabi
🔗 مطالعهی ادامه مطلب در لینک:
https://b2n.ir/145705
📄 علی شریعتی همچنان زنده است، چون مخالفان و منتقدان و هوادارانش هنوز از او میگویند. شریعتی منحصر در نام چند خیابان و ایستگاه مترو نشده و هنوز مسئلهآفرین است. شاید بیشترین خدمت را منتقدانش به او کردند؛ اتفاقی که برای دیگرانی چون مطهری و بهشتی و بازرگان کمتر افتاد. ۲۶ اردیبهشت، سالگرد هجرت اوست و آنچه در پی میآید، گفتوگو با ابوطالب آدینهوند، پژوهشگر و محقق حوزه اندیشه در باب میراث فکری #علی_شریعتی است.
♦️از متن: در این شرایط #شریعتی ابتدا به تولید گفتار تاریخی و اجتماعی آکادمیکی در دانشگاه دست زد تا رفتار جامعه را با ارائه یک خودآگاهی تاریخی و اجتماعی و با میانجی زبان فرهنگی قوم تغییر دهد و سپس برای پیگیری و تحقق تغییر به عرصهی عمومی کوچ کرد. او در تحلیل تاریخی که دارد، میگوید علت شکست #مشروطه و ملی شدن صنعت نفت، فقدان #ایدئولوژی انسجامبخش بوده است و در پس چنین تحلیل تاریخی به کاری ایدئولوژیک دست میزند و صرفاً بحث بر سر اعتقاد یا ذوق او نبوده است، بلکه او تحلیلی تاریخی و استراتژیک داشت. به نظر شریعتی کار معرفتی و مکتبی ضرورت دورانی بود و به نقد ایدئولوژی گفتمان مسلط در نظم سیاسی مستقر و همچنین گفتمانهای رقیب مدرن چون #مارکسیسم کلاسیک پرداخت و سنتزی از فرهنگ ملی و مذهبی را با افقهای نو در دنیای مدرن در آمیخت. این ترکیب و امتزاج از چنان قدرت و نفوذی برخوردار شد که عملاً شریعتی را در قامت معلم طبقهی متوسط شهری #ایران مطرح کرد.
گرچه نفوذ شریعتی در فرآیندی چنان شد که به یکی از مهمترین نمادهای چپ دموکرات مذهبی در بین مسلمانان جهان تبدیل شد، به نظرم افکار او بهمثابه بخشی از گفتار ایرانیان و متفکران نواندیش مسلمان سهمی از آیندهی جهان چند فرهنگی دارد و نیز بخشی از گفتمان «مقاومت فرهنگی» در جهان است که در چارچوب علوم انسانیِ پسااستعماری قابل تبیین است.
✍ #ابوطالب_آدینهوند
✅ @Shariati_Group
🆔 @mellimazzhabi
🔗 مطالعهی ادامه مطلب در لینک:
https://b2n.ir/145705
"... همیشه رمانتیسمِ من کار را خراب میکند. چه ضررها از دستِ این رمانتیسم کشیدهام... کِی خواهم توانست از این دنیای مه آلودِ افسانه و اساطیر به زمین باز آیم ؟...
روحِ من در این جهانِ رئالیسم هیچ نمییافت که مرا نگاه دارد. چهرهٔ واقعیتها همه برایم زشت و پست و بیارج بود و سرم به بندِ هیچ کدام فرود نمیآمد.
" آنچه بود" دلِ مرا قانع نمیکرد، ناچار به "آنچه باید باشد و نیست" گریختم...
بیزاری از هر چه هست و جذبهٔ آنچه باید باشد و شایستهٔ بودن است، دنیای ایده آلیسمِ مطلقِ بلند و زیبا و متعالی که مَسکنِ من و اقامتگاهِ من و سرزمینِ راحتیِ من است، نه تنها در احساسِ من است، که در افکارِ من نیز رخنه کرده است...
هر چه "نه این" است، هر جا "نهاینجا "ست، سرزمینِ مقصودِ من و سرچشمهٔ مطلوبِ من است. آن "نمیدانم کجا "، آن "نمیدانم چی"، مرا همواره وسوسه میکرده است و همواره به خود مشغول داشته و " اینجا " و " اینها " را همه از یادِ من برده است..."
📚 معلم علیشریعتی
مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهائی / ص ۵۲۶
✅ @Shariati_Group
روحِ من در این جهانِ رئالیسم هیچ نمییافت که مرا نگاه دارد. چهرهٔ واقعیتها همه برایم زشت و پست و بیارج بود و سرم به بندِ هیچ کدام فرود نمیآمد.
" آنچه بود" دلِ مرا قانع نمیکرد، ناچار به "آنچه باید باشد و نیست" گریختم...
بیزاری از هر چه هست و جذبهٔ آنچه باید باشد و شایستهٔ بودن است، دنیای ایده آلیسمِ مطلقِ بلند و زیبا و متعالی که مَسکنِ من و اقامتگاهِ من و سرزمینِ راحتیِ من است، نه تنها در احساسِ من است، که در افکارِ من نیز رخنه کرده است...
هر چه "نه این" است، هر جا "نهاینجا "ست، سرزمینِ مقصودِ من و سرچشمهٔ مطلوبِ من است. آن "نمیدانم کجا "، آن "نمیدانم چی"، مرا همواره وسوسه میکرده است و همواره به خود مشغول داشته و " اینجا " و " اینها " را همه از یادِ من برده است..."
📚 معلم علیشریعتی
مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهائی / ص ۵۲۶
✅ @Shariati_Group
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 | گفتگو و مناظره زیبا، کوتاه و کمترشنیده شدهی دو استاد؛ #محمدرضا_شجریان و #احمد_شاملو درباره سیطره و گستردگی موسیقی سنتی ایران
✅ @Shariati_Group
✅ @Shariati_Group
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 | بازبینی گزارشی کوتاه از گردهمآیی و تجلیل از یاد، جایگاه و میراث دکتر #محمد_مصدق در دانشگاه نورت ایسترن واشنگتن (Northeastern University) به بهانهی زادروز معمار ملی شدن صنعت نفت #ایران، از احمد باطبی
✅ @Shariati_Group
✅ @Shariati_Group
🌷 #عید_فطر، جشنی به مناسبت دست یافتن به ارمغان گذر از شب ظلمت به سپیدی نور و رسیدن به مبارک سحر هدایت است؛
جشن پوستاندازی که در آن پوستهی سخت بینشهای غلط و باورهای نادرستِ ما شکسته میشود. و گلیم افکار پوسیده و محکومیتهای مبهم گذشته که منجر به بروز اشتباهات فاحش در زندگی ما شده است را به کناری افکنده تا هر يک بتوانیم در جهشی وجدآمیز، خطاب به خود و هستی بگوییم:
من آزادم؛ آزاد از قید اسارت در چنگالهای شیطانی وابستگیها و رنگ تعلق ها...🌱
🌷 عید فطر، جشن گشایش سینهها و «شرح صدر» است که موجب میشود انسان با درکی عمیقتر نسبت به گذشته و با گذر از ظاهر به باطن، تجلیات الهی را دریابد و این درک را در خود نهادینه کند...
يعنی به درک «بسم الله» نایل شود و از ظلم و پوشاندن تقدس هستی خودداری نماید.
🌷 عید فطر، بازگشت به فطرت اصلی را گوشزد میكند و جشن شکوهمند پیدایی، آشکار شدن و بازگشت به فطرت برای همهی یابندگان آن میباشد؛
فطرتی الهی که رسالتِ انسان، بازگشت به آن است...
🌷 عید فطر، مبارک باد
T.me/Shariati_Group
جشن پوستاندازی که در آن پوستهی سخت بینشهای غلط و باورهای نادرستِ ما شکسته میشود. و گلیم افکار پوسیده و محکومیتهای مبهم گذشته که منجر به بروز اشتباهات فاحش در زندگی ما شده است را به کناری افکنده تا هر يک بتوانیم در جهشی وجدآمیز، خطاب به خود و هستی بگوییم:
من آزادم؛ آزاد از قید اسارت در چنگالهای شیطانی وابستگیها و رنگ تعلق ها...🌱
🌷 عید فطر، جشن گشایش سینهها و «شرح صدر» است که موجب میشود انسان با درکی عمیقتر نسبت به گذشته و با گذر از ظاهر به باطن، تجلیات الهی را دریابد و این درک را در خود نهادینه کند...
يعنی به درک «بسم الله» نایل شود و از ظلم و پوشاندن تقدس هستی خودداری نماید.
🌷 عید فطر، بازگشت به فطرت اصلی را گوشزد میكند و جشن شکوهمند پیدایی، آشکار شدن و بازگشت به فطرت برای همهی یابندگان آن میباشد؛
فطرتی الهی که رسالتِ انسان، بازگشت به آن است...
🌷 عید فطر، مبارک باد
T.me/Shariati_Group
Telegram
گروه شریعتی
به نام خداوند حقیقت، زیبایی و خیر
🌐 نشـانی ما در فیس بوک:
Facebook.com/shariati.group
📩 تماس با ما:
Shariati.group@Gmail.com
🌐 نشـانی ما در فیس بوک:
Facebook.com/shariati.group
📩 تماس با ما:
Shariati.group@Gmail.com
Forwarded from احسان شريعتی Ehsan Shariati
🔷🔸عزیمت از نقطهی صفر
🖋احسان شریعتی
» دیگران را عید اگر فرداست، ما را این دَمست
روزهداران ماهِ نو بینند و ما ابرویِ دوست «
🔸فرارسیدن عید «فطر» (گسست و نوآفرینیِ سرشت) را به آنهایی تبریک میگوئیم که رمضانِ پس از قرنطینه، برایشان ماهِ «گسست» با عادت بوده است و «وقفه» در روزمرّگی و «درنگ» برای دگرآفرینی و «مکث» برای درافکندنِ طرحی نو، و نه آنها همیشه و همهجا سردرآخورِ نظاماتِ حاکم دارند و به دعوتِ هر مقامات برایِ ازسرگیریِ روالِ سابق لبیک میگویند و گویی آب از آب تکان نخورده و اوضاع کماکان آرام و کمافیالسابق بر وفق مراد است. اینان را نه تاجِ کرونا به شک و تردید وامیدارد و بهطریق اولی، نه تختِ رمضان!
🔹اگر لنین زمانی فرموده بود: «واقعیتها سرسختاند»، مسئولانِ ما غالبا تا كنون
چنین پاسخگفتهاند که: «بدا بهحالِ واقعیتها»! اما آن که از کوچهیِ واقعیت میگذرد، باید سخت برحذر باشد که «سر میشکند دیوارش»! اقلیت (یا اکثریتی؟) از مردم اما همچنان، «از دینِ ملوکشان» پیروی کرده و میکنند. اینان نوعی از آدمهای تحتِ نظام اند و اقلیتی قوی و پُرشمار را در تاریخ شکل دادهاند (و در تقسیمبندی چهارگانهی «آدمها»یِ دکترشریعتی هم نمیگنجیدند (حتی در نوعِ سوم).
🔸اگر معنای «عید» جشنِ بازکشت برای ازسرگیریِ دوباره است، معنای «فطر» گسست با «عادت» و اعتیاد به گذشته است و در هر دو واژه «نوآفرینی» مفهومِمشترک است.
🔹در این روزها، همزمان با چهلمین سالگردِ هجرتِ شریعتی، «برآمد»(یا جمعبندیِ) سمپوزیومِ موسوم به «نوشریعتی» منتشر میشود، زیرِ عنوان «ابداعِ خویشتن» (برگرفته از تعبیر شریعتی در کویر: «ابداعِ حقیقتِ خویش»، نگا. م.آ.۱۳، «هبوط»، ص۱۳۵). «ابداع» نوعی نوآفرینی بنیادی است مانند خلق (ایجاد از نیستی). «خود» در اینجا از نیستی و یا در خلاء برساخته نمیشود (به سبکَ دکارتی و مُدرن). انسان هنرمندی است که در بازسازی یا آشتی دادن طبیعت با سرشت(فطرتِ) خود، «حقیقتِ» خویش را ابداع میکند (یا از نو بازمیآفریند).
🔸شرطِ لازم برای بازگشت به جامعه و طبیعت و «ازسرگیری» کارها و امور گذشته، ترک عاداتی است که زیستگاه و باهمستانِمان را تاکنون تحملوتداومناپذیر ساخته بودند.
و اما شرطِ کافی برای آغازی دیگر، گزینش بینش و منش و روشی دگرگونه است. با همان سبک و رفتار و رویکردهای گذشته نمیتوان غیرمسئولانه، همچون مسئولانِ موقعیتِ تاکنونی که محصولی جز تجمیعِ مشکلات و بحرانهای تودرتو نداشته است، شعار استمرارگرایی سر داد. ابداعِ دوبارهیِ «حقیقتِ» خویشتن، در گفتگویِ منطقی با «دیگری» و در تعاملِ طبیعی با هستی، همان تغییروتحول بنیادینی است بیش از پیش بدان نیازمندیم. جشنِ گسست و عید بازگشت برای بازآفرینی و طرحِ نو افکنی در عالم و آدم را به گروندگان به این راه و رسم نوین (بدیع) و قدیم (فطری) تبریک میگوییم.
***
• توضیح: چهار نوع از (بودن و نبودن یا حضور و غیابِ) «آدمها» در کویر: ۱-آنها که ظاهری چشمگیر دارند (زیادی هستند)، اما در واقع میانتهیاند(نیستند)؛ ۲- آنها که بهدلیل تواضع ظاهرا نیستند یا بهچشم نمیآیند اما، درونی گسترده و فراخ برای جستجو دارند؛ ۳- آنها که «وقتی حضور دارند، بیشتر «هستند» تا وقتی که نیستند» (و بخشی از همینها، وقتی که هستند هم نیستند، با اینکه در شمار بسیارند و شامل چهرههای سرشناس و..)، و بالاخره، ۴-آنها که «وقتی غایباند بیشتر «هستند» تا وقتی که حاضرند!» (نگا. م.آ. ۱۳، «آدمها و حرفها»، تهران: چاپخش، چ۳۳، ۱۳۹۲، صص۵۵۶-۵۶۰ )
#نقطه_صفر
#احسان_شریعتی
#یادداشت
✅ @Dr_ehsanshariati
🖋احسان شریعتی
» دیگران را عید اگر فرداست، ما را این دَمست
روزهداران ماهِ نو بینند و ما ابرویِ دوست «
🔸فرارسیدن عید «فطر» (گسست و نوآفرینیِ سرشت) را به آنهایی تبریک میگوئیم که رمضانِ پس از قرنطینه، برایشان ماهِ «گسست» با عادت بوده است و «وقفه» در روزمرّگی و «درنگ» برای دگرآفرینی و «مکث» برای درافکندنِ طرحی نو، و نه آنها همیشه و همهجا سردرآخورِ نظاماتِ حاکم دارند و به دعوتِ هر مقامات برایِ ازسرگیریِ روالِ سابق لبیک میگویند و گویی آب از آب تکان نخورده و اوضاع کماکان آرام و کمافیالسابق بر وفق مراد است. اینان را نه تاجِ کرونا به شک و تردید وامیدارد و بهطریق اولی، نه تختِ رمضان!
🔹اگر لنین زمانی فرموده بود: «واقعیتها سرسختاند»، مسئولانِ ما غالبا تا كنون
چنین پاسخگفتهاند که: «بدا بهحالِ واقعیتها»! اما آن که از کوچهیِ واقعیت میگذرد، باید سخت برحذر باشد که «سر میشکند دیوارش»! اقلیت (یا اکثریتی؟) از مردم اما همچنان، «از دینِ ملوکشان» پیروی کرده و میکنند. اینان نوعی از آدمهای تحتِ نظام اند و اقلیتی قوی و پُرشمار را در تاریخ شکل دادهاند (و در تقسیمبندی چهارگانهی «آدمها»یِ دکترشریعتی هم نمیگنجیدند (حتی در نوعِ سوم).
🔸اگر معنای «عید» جشنِ بازکشت برای ازسرگیریِ دوباره است، معنای «فطر» گسست با «عادت» و اعتیاد به گذشته است و در هر دو واژه «نوآفرینی» مفهومِمشترک است.
🔹در این روزها، همزمان با چهلمین سالگردِ هجرتِ شریعتی، «برآمد»(یا جمعبندیِ) سمپوزیومِ موسوم به «نوشریعتی» منتشر میشود، زیرِ عنوان «ابداعِ خویشتن» (برگرفته از تعبیر شریعتی در کویر: «ابداعِ حقیقتِ خویش»، نگا. م.آ.۱۳، «هبوط»، ص۱۳۵). «ابداع» نوعی نوآفرینی بنیادی است مانند خلق (ایجاد از نیستی). «خود» در اینجا از نیستی و یا در خلاء برساخته نمیشود (به سبکَ دکارتی و مُدرن). انسان هنرمندی است که در بازسازی یا آشتی دادن طبیعت با سرشت(فطرتِ) خود، «حقیقتِ» خویش را ابداع میکند (یا از نو بازمیآفریند).
🔸شرطِ لازم برای بازگشت به جامعه و طبیعت و «ازسرگیری» کارها و امور گذشته، ترک عاداتی است که زیستگاه و باهمستانِمان را تاکنون تحملوتداومناپذیر ساخته بودند.
و اما شرطِ کافی برای آغازی دیگر، گزینش بینش و منش و روشی دگرگونه است. با همان سبک و رفتار و رویکردهای گذشته نمیتوان غیرمسئولانه، همچون مسئولانِ موقعیتِ تاکنونی که محصولی جز تجمیعِ مشکلات و بحرانهای تودرتو نداشته است، شعار استمرارگرایی سر داد. ابداعِ دوبارهیِ «حقیقتِ» خویشتن، در گفتگویِ منطقی با «دیگری» و در تعاملِ طبیعی با هستی، همان تغییروتحول بنیادینی است بیش از پیش بدان نیازمندیم. جشنِ گسست و عید بازگشت برای بازآفرینی و طرحِ نو افکنی در عالم و آدم را به گروندگان به این راه و رسم نوین (بدیع) و قدیم (فطری) تبریک میگوییم.
***
• توضیح: چهار نوع از (بودن و نبودن یا حضور و غیابِ) «آدمها» در کویر: ۱-آنها که ظاهری چشمگیر دارند (زیادی هستند)، اما در واقع میانتهیاند(نیستند)؛ ۲- آنها که بهدلیل تواضع ظاهرا نیستند یا بهچشم نمیآیند اما، درونی گسترده و فراخ برای جستجو دارند؛ ۳- آنها که «وقتی حضور دارند، بیشتر «هستند» تا وقتی که نیستند» (و بخشی از همینها، وقتی که هستند هم نیستند، با اینکه در شمار بسیارند و شامل چهرههای سرشناس و..)، و بالاخره، ۴-آنها که «وقتی غایباند بیشتر «هستند» تا وقتی که حاضرند!» (نگا. م.آ. ۱۳، «آدمها و حرفها»، تهران: چاپخش، چ۳۳، ۱۳۹۲، صص۵۵۶-۵۶۰ )
#نقطه_صفر
#احسان_شریعتی
#یادداشت
✅ @Dr_ehsanshariati
اندوه، تجلی روحی است که چون برتر و آگاهتر است، تنگی و تنگدستی جهان را بیشتر احساس کرده است...
📚 معلم علیشریعتی / کویر
✅ @Shariati_Group
📚 معلم علیشریعتی / کویر
✅ @Shariati_Group
💠 «صوفیانهها و عارفانهها»
📙 پارهای از مقدمه کتاب «صوفیانهها و عارفانهها» اثر #نادر_ابراهیمی که به تحلیل تاریخ ۵ هزار سال ادبیات داستانی ایران پرداخته است...
🔹دیگر هیچ حادثهای نمیتوانست #ساسانیان را نجات بدهد. بّدل ساسانیان را در روزگار خویش دیدیم: دیگر هیچ حادثهای نمیتوانست «پهلوی» را نجات بدهد؛ نه خوف انگیزترین شکنجهها، نه بیدادگرانهترین کشتارها، نه ثروتی بیکران، نه پیشتیبانیِ جمله ستمگران جهان، نه اظهار ندامت و قول جبران، و نه الوداعی اشک ریزان.
🔹نمیتوانست، نه تنها به این دلیل قطعی و شک ناپذير که «نتوانست»؛ بلکه حتى، اگر ساحرانه و از دیدگاه افسانههای عملی «زمان درهم ریز» نگاه کنیم، چنانکه گویی #پهلوی باقیست و برکار است و سوار، باز هم هیچ حادثهای نمیتوانست آن را نجات بدهد. نفرت، نوعی قدرت است، نوعی سرنوشت. از حکومت ساسانیان سخن میگویم؛ از نفرت و انهدام. از آمدن به هنگام #اسلام و حملهی نا به هنگام عربها.
🔹دیگر هیچ حادثهای نمیتوانست ساسانیان را نجات بدهد؛ چرا که در اواخر عصر ساسانی، روستاییان و کشاورزان ، به روز سیاه افتاده بودند. آنها حتى زنجیری هم برای از دست دادن نداشتند؛ و اکثریت خاموش را میساختند. مالیات ها، طاقت شکن بود، کارهای پرمشقت ویژهی روستاییان بود؛ حق جابهجایی از یک لایهی اجتماعی به لایهی دیگر، برای روستاییان وجود نداشت، اگر طبی بود، برای درباریان و بزرگان بود، اگر قحطی و مرض شایعی وجود داشت، در انحصار رعیت بود.
بنابراین، تمرد از حکومت و توسل به زور جهت مبارزه با ستم، حق طبیعی روستاییان و کشاورزان بود که اکثریت به ظاهر خاموش جامعه را میساختند.
🔹دیگر هیچ حادثهای نمیتوانست ساسانیان را نجات بدهد؛ زيرا فشاری که بر مردم عادی وارد میآمد تا اشراف و سران دین #زرتشت و درباریان در اوج رفاه ممکن به سر برند از حد تحمل مردم عادی بیش بود. فیالمثل، نظامی که پیوسته درگیر نبرد بود و از جنگی به جنگی میغلتید و گاه در چندین جبهه، به طور همزمان میجنگید، از روستاییان و پیشهوران به عنوان سپرهای گوشتی و کالای مصرفی جنگی استفاده میکرد.
🔹«در ارتش آخرین شاهان ساسانی، سوارگان از نجبا و زمین داران بودند، پیادگان از روستاییان و پیشه وران». همهی افتخارات، متعلق به سواران بود و همهی جان کندنها و مجموعهی اعمال يدی - مانند خاکریزی ، سنگرسازی و خندق کنی بر عهدهی روستاییان و پیشه وران. ضمناً سواران، معمولا، صحنهی جنگ تن به تن را به پیادگان وا میگذاشتند، و خود حلقهوار گرد ایشان جای میگرفتند و در حاشیه میجنگیدند تا امکان نبرد وجود داشته باشد و اسب منطقهی جولان داشته باشد.
🔹دین زرتشتی، در عهد آخرین سلاطین ساسانی، علت وجودی و محتوای معنوی خود را از دست داده بود. وظائفی داشت که به انجام رسانده بود؛ یک دورهی طولانی تاریخی را زیر چتر فلسفهی خود گرفته بود؛ مردم را به کار، به نیکی و پاکی فراخوانده بود؛ و سرانجام به جایی رسیده بود که از درون پوک شده بود. توانایی ارشاد نداشت، و قدرت مقابله...
دیگر حفظ آن به هیچ بهانهای ممکن نبود، کارکردی نداشت تا بردی داشته باشد. بدون شک، زیباییهایی داشت و نیروهایی که به کمک آنها امکان پیشبرد فرهنگ ملی و تعالی بخشیدن به اندیشهی انسانی، به تمرد و انقلاب کشاندن دردمندان و ستمدیدگان وجود نداشت؛ و دینی که نتواند به #انقلاب بکشاند و دیگرگون کند، #دین نیست!
🔹اسلام هم اگر نمیآمد، به هر حال #اسلام دیگری میآمد و این خلاء را پر میکرد. نهایت اینکه یک دوره هم مردم و حکام، بند مسیحیت آن زمان می شدند، که البته آن هم قدرت دگرگون کنندگی نداشت و پیش از آنکه حرکت را باعث شود، خمودگی را سبب میشد. بوداگرایی هم جز این نبود: پاک، اما خالی از تحرک و شور.
🔹مانی گرایی، مزدک گرایی، و زروانیه هم اگر شور و حال و حرکتی داشتند، در نطفه له شده بودند. چنین بود که زمینه برای ظهور اسلام - به عنوان یک اندیشهی پویا - کاملا فراهم شده بود، و اسلام، ناگزیر، مرگ ساسانیان را در رکاب داشت.
✅ @Shariati_Group
🔗 ادامهی مطلب را در ″ISTANT VIEW″ بخوانید:
yun.ir/eeegh9
📙 پارهای از مقدمه کتاب «صوفیانهها و عارفانهها» اثر #نادر_ابراهیمی که به تحلیل تاریخ ۵ هزار سال ادبیات داستانی ایران پرداخته است...
🔹دیگر هیچ حادثهای نمیتوانست #ساسانیان را نجات بدهد. بّدل ساسانیان را در روزگار خویش دیدیم: دیگر هیچ حادثهای نمیتوانست «پهلوی» را نجات بدهد؛ نه خوف انگیزترین شکنجهها، نه بیدادگرانهترین کشتارها، نه ثروتی بیکران، نه پیشتیبانیِ جمله ستمگران جهان، نه اظهار ندامت و قول جبران، و نه الوداعی اشک ریزان.
🔹نمیتوانست، نه تنها به این دلیل قطعی و شک ناپذير که «نتوانست»؛ بلکه حتى، اگر ساحرانه و از دیدگاه افسانههای عملی «زمان درهم ریز» نگاه کنیم، چنانکه گویی #پهلوی باقیست و برکار است و سوار، باز هم هیچ حادثهای نمیتوانست آن را نجات بدهد. نفرت، نوعی قدرت است، نوعی سرنوشت. از حکومت ساسانیان سخن میگویم؛ از نفرت و انهدام. از آمدن به هنگام #اسلام و حملهی نا به هنگام عربها.
🔹دیگر هیچ حادثهای نمیتوانست ساسانیان را نجات بدهد؛ چرا که در اواخر عصر ساسانی، روستاییان و کشاورزان ، به روز سیاه افتاده بودند. آنها حتى زنجیری هم برای از دست دادن نداشتند؛ و اکثریت خاموش را میساختند. مالیات ها، طاقت شکن بود، کارهای پرمشقت ویژهی روستاییان بود؛ حق جابهجایی از یک لایهی اجتماعی به لایهی دیگر، برای روستاییان وجود نداشت، اگر طبی بود، برای درباریان و بزرگان بود، اگر قحطی و مرض شایعی وجود داشت، در انحصار رعیت بود.
بنابراین، تمرد از حکومت و توسل به زور جهت مبارزه با ستم، حق طبیعی روستاییان و کشاورزان بود که اکثریت به ظاهر خاموش جامعه را میساختند.
🔹دیگر هیچ حادثهای نمیتوانست ساسانیان را نجات بدهد؛ زيرا فشاری که بر مردم عادی وارد میآمد تا اشراف و سران دین #زرتشت و درباریان در اوج رفاه ممکن به سر برند از حد تحمل مردم عادی بیش بود. فیالمثل، نظامی که پیوسته درگیر نبرد بود و از جنگی به جنگی میغلتید و گاه در چندین جبهه، به طور همزمان میجنگید، از روستاییان و پیشهوران به عنوان سپرهای گوشتی و کالای مصرفی جنگی استفاده میکرد.
🔹«در ارتش آخرین شاهان ساسانی، سوارگان از نجبا و زمین داران بودند، پیادگان از روستاییان و پیشه وران». همهی افتخارات، متعلق به سواران بود و همهی جان کندنها و مجموعهی اعمال يدی - مانند خاکریزی ، سنگرسازی و خندق کنی بر عهدهی روستاییان و پیشه وران. ضمناً سواران، معمولا، صحنهی جنگ تن به تن را به پیادگان وا میگذاشتند، و خود حلقهوار گرد ایشان جای میگرفتند و در حاشیه میجنگیدند تا امکان نبرد وجود داشته باشد و اسب منطقهی جولان داشته باشد.
🔹دین زرتشتی، در عهد آخرین سلاطین ساسانی، علت وجودی و محتوای معنوی خود را از دست داده بود. وظائفی داشت که به انجام رسانده بود؛ یک دورهی طولانی تاریخی را زیر چتر فلسفهی خود گرفته بود؛ مردم را به کار، به نیکی و پاکی فراخوانده بود؛ و سرانجام به جایی رسیده بود که از درون پوک شده بود. توانایی ارشاد نداشت، و قدرت مقابله...
دیگر حفظ آن به هیچ بهانهای ممکن نبود، کارکردی نداشت تا بردی داشته باشد. بدون شک، زیباییهایی داشت و نیروهایی که به کمک آنها امکان پیشبرد فرهنگ ملی و تعالی بخشیدن به اندیشهی انسانی، به تمرد و انقلاب کشاندن دردمندان و ستمدیدگان وجود نداشت؛ و دینی که نتواند به #انقلاب بکشاند و دیگرگون کند، #دین نیست!
🔹اسلام هم اگر نمیآمد، به هر حال #اسلام دیگری میآمد و این خلاء را پر میکرد. نهایت اینکه یک دوره هم مردم و حکام، بند مسیحیت آن زمان می شدند، که البته آن هم قدرت دگرگون کنندگی نداشت و پیش از آنکه حرکت را باعث شود، خمودگی را سبب میشد. بوداگرایی هم جز این نبود: پاک، اما خالی از تحرک و شور.
🔹مانی گرایی، مزدک گرایی، و زروانیه هم اگر شور و حال و حرکتی داشتند، در نطفه له شده بودند. چنین بود که زمینه برای ظهور اسلام - به عنوان یک اندیشهی پویا - کاملا فراهم شده بود، و اسلام، ناگزیر، مرگ ساسانیان را در رکاب داشت.
✅ @Shariati_Group
🔗 ادامهی مطلب را در ″ISTANT VIEW″ بخوانید:
yun.ir/eeegh9
Telegraph
صوفیانهها و عارفانهها
دکتر امیر مرادی - در میان تمامی آثار پرشمار نادر ابراهیمی، «صوفیانهها و عارفانهها» جایگاهی ویژه دارد. این جایگاه ویژه، نه فقط به خاطر این است که تنها اثر مستقل ابراهیمی دربارۀ صوفیه است (که این هم هست) و نه فقط به خاطر این است که گزیدهای از بهترین آثار…
"... اگر کسی، در این دنیایی که، هیچ عشوهای او را نمیفریبد، و هیچ جاذبهای او را نمیگیرد، و برای آن منِ پنهانیِ اثیریِ خود، ندیمی و پاسخی نمییابد، آیا انسانیترین سرگرمیها، برای گذراندنِ حیاتِ بیمعنی و پوچ! ، این نیست که، خود را به لذت بردن از خوب بودن، پاک ماندن، فداکار بودن، اندیشیدن، چیز نوشتن، و از زیباییهای علم و فضیلت و هنر و #عرفان و مردم دوستی و شرافت گفتن، عادت دهد، و عمرِ بیهودهای را، که چنین بیهودهتر میگذرد، حال که از رضایتِ روح محرومایم، از رضایتِ وجدان نیز محروم کنیم؟
من تاکنون به چه چیزها میتوانستم زندگی را پُر کنم؟ آنچه دارم، مقدسترین و ارجمندترین فریبها نیست؟..."
📚 معلم علیشریعتی
مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهائی / ص ۱۲۲۱
✅ @Shariati_Group
من تاکنون به چه چیزها میتوانستم زندگی را پُر کنم؟ آنچه دارم، مقدسترین و ارجمندترین فریبها نیست؟..."
📚 معلم علیشریعتی
مجموعه آثار ۳۳ / گفتگوهای تنهائی / ص ۱۲۲۱
✅ @Shariati_Group
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽 اعتراف صادقانه یکی از مدیران نظام!
🔹️بغضی که به #انقلاب می انجامد!
محمدرضامرتضوی دبیرکل خانه صنعت، معدن و تجارت در برنامه رو در رو در سیمای حکومتی: من در این کشور چیزهایی میبینم که در هیج جا ندیدهام که اینها منجر به انقلاب در آینده میشود. دیگر از زمان محموداحمدی نژاد دزدیها کاملا علنی شده و همینطور امتداد پیدا کرده و هر چقدر هم که میدزدند تمام نمیشود و در عوض کارگر را شلاق میزنند. کارخانهدار و سرمایهدار در این کشور یک ریال مالیات نمیدهند اما پرستار و کارگر فقیر هستند؛ در هیچ کجای دنیا چپاول ثروت مردم به دست عدهایی اینگونه لجام گسیخته انجام نمیشود و چیزهایی در این کشور اتفاق افتاده که در هیچ جای دنیا نمونهی آن نیست.
باید ترسید از خشم مردم گرسنه و معترض به #فساد و #فحشا و #فقر که در نهایت مردم را به قیام و انقلاب میکشاند.
فقر در جامعه نتیجه تقسیم ناعادلانه ثروت در کشور هست و میبینم روزی که فقرا کاخهایی را که با پول مردم ساخته شده را آتش میزنند.
✅ @Shariati_Group
🔹️بغضی که به #انقلاب می انجامد!
محمدرضامرتضوی دبیرکل خانه صنعت، معدن و تجارت در برنامه رو در رو در سیمای حکومتی: من در این کشور چیزهایی میبینم که در هیج جا ندیدهام که اینها منجر به انقلاب در آینده میشود. دیگر از زمان محموداحمدی نژاد دزدیها کاملا علنی شده و همینطور امتداد پیدا کرده و هر چقدر هم که میدزدند تمام نمیشود و در عوض کارگر را شلاق میزنند. کارخانهدار و سرمایهدار در این کشور یک ریال مالیات نمیدهند اما پرستار و کارگر فقیر هستند؛ در هیچ کجای دنیا چپاول ثروت مردم به دست عدهایی اینگونه لجام گسیخته انجام نمیشود و چیزهایی در این کشور اتفاق افتاده که در هیچ جای دنیا نمونهی آن نیست.
باید ترسید از خشم مردم گرسنه و معترض به #فساد و #فحشا و #فقر که در نهایت مردم را به قیام و انقلاب میکشاند.
فقر در جامعه نتیجه تقسیم ناعادلانه ثروت در کشور هست و میبینم روزی که فقرا کاخهایی را که با پول مردم ساخته شده را آتش میزنند.
✅ @Shariati_Group
⭕️ زمانی که زنان «مسأله» شدند!
″. . . امروزه «مسأله زنان» سوژهای است که همه ساحتها از جمله #دین، سیاست، اجتماع، فرهنگ، اقتصاد و… را درگیر کرده [ اما همواره این گونه نبوده]. . .
به دنبال جنبشهای زنان در دهه هفتاد، در فرانسه نشستی برگزار و در آن بررسی شد که «آیا زنان سوژه تاریخی هستند؟ و تاریخ دارند؟» چراکه برای دارا بودن تاریخ باید سند، ردپا و امر مکتوب داشت.
در دههی هشتاد، نشست دیگری برگزار و در آن بررسی شد که فرض را بر این میگذاریم که زنان تاریخ دارند اما آیا میتوان تاریخشان را نوشت در عین اینکه موجودیت تاریخی به ثبت رسیدهای ندارند؟
اما در دههی نود، مجدداً، نشست سومی برگزار و در آن پرسیده شد اصلاً مگر میشود تاریخ نوشت بدون زنان؟
. . . در تمدن یونان قبل از مسیحیت اساساً بحث تبار بشر موضوعیت نداشت چه برسد به اینکه بخواهیم در مورد زنانگی یا مردانگی سخن بگوییم. از این رو، سوژههای اصلی در یونان قدیم، اسطورهها و الهههای شهرها بودند. بنابراین، ما در این دوره، با هیچ «تنش جنسیتی» مواجه نیستیم. اما از قرن یکم به بعد و تحت تأثیر مسیحیت، بتدریج شاهد ردپای زنانه-مردانه هستیم چراکه اساساً در ادیان ابراهیمی است که با وارد کردن «اسطوره آدم و حوا»، پدیدهای بهعنوان «مرد» و «زن»، سوژه و مسأله میشود. به تعبیری، پس از آنکه «اسطوره» جای خود را به «دین» میدهد و خدا، انسان را بهعنوان نماینده و جانشین خود معرفی میکند، بتدریج «انسان» تشخص مییابد و «امر انسانی» سر میزند اما در این دوره، با وجود تشخص یافتن انسان، «زن» در تفسیر قرون وسطایی، در هبوط (پرتابشدگی انسان به زمین) همدست شیطان قلمداد شده است و تا رنسانس و اومانیسم این دیدگاه ادامه دارد.
از این رو، از قرن چهاردهم به بعد زنانی داریم که معتقدند باید موقعیت زنان را به گونه دیگری تفسیر کرد و با تفسیر دیگری از دین، به زنان بهعنوان «سوژههای اجتماعی» نگریست. در این راستا، #رنسانس و بعد رفرم دینی و در ادامه #اومانیسم، زمینهی این تفسیر مجدد را فراهم کرد و از #زن اعاده حیثیت شد.
مقطع سومی که در اروپا اهمیت پیدا میکند، #انقلاب فرانسه تا پایان قرن نوزدهم است. در این جامعه، با بشر در معنای جدیدی مواجه میشویم و نخستین #حقوقبشر در انقلاب فرانسه کلید میخورد. با وجود اینکه زنان در این انقلاب، نقش بسیار مهمی را ایفا میکنند اما همچنان از «حق رأی» محروم هستند!
بر این اساس، میتوان گفت که در جریان انقلاب فرانسه «بشر» سر میزند اما «زن» خیر!
۴۰ سال بعد، دوباره زنان نقش مهمی را در کمون پاریس بازی میکنند، اما همچنان از دادن رأی محروم هستند و اینجا است که در پایان قرن نوزدهم در فرانسه، از سوی زنان، نهضتی برای حقرأی به وجود میآید و نخستین جنبشهای فمینیستی کلید میخورد.
#فمینیسم از واژه «femme» به معنای «زن» گرفته شده و به «طرفداران زنان» تعبیر میشود. در ابتدا در قرن نوزدهم، فمینیسم یک اصطلاح پزشکی بود و به مردانی اطلاق میشد که رفتار زنانه داشتند. فعالان حقوق زن این اصطلاح را از حوزه پزشکی به حوزه اجتماعی وارد کردند و آن را «جنبش زنان» نامیدند. به همین دلیل، موج اول فمینیسم به زنانی اطلاق شد که ادای مردان را درمیآوردند.
موج اول فمینیسم، از پایان قرن نوزدهم شروع شد و تا پایان جنگ جهانی دوم ادامه یافت و به زنانی اطلاق میشد که خواهان حقرأی بودند اما چه در ترکیب با چپها (#مارکسیست ها) و چه در ترکیب راستها، همچنان مسأله زنان به تعویق انداخته میشد.
در پایان قرن نوزدهم با سه نوع حضور زنان مواجه هستیم؛ نخست، زنان و سیاست؛ افرادی که به شکلی مبارزهجویانه خواهان حقرأی هستند. دوم، کسانی که دنبال طرحهای سیاسی نیستند اما فرهنگسازند و شکل دیگری از زنانگی را پایهگذاری میکنند و سوم، آنان که در پی نوعی از برابریجویی زنانه و مردانه هستند اما رویکردشان مبارزهجویانه نیست؛ به تعبیری، #اصلاحطلب هستند و رویکرد براندازنده ندارند.
از جنگ جهانی اول(۱۹۱۴) تا جنگ جهانی دوم (۱۹۴۴) سالهای مهمی است زیرا در این زمان «زنان» به مسأله بدل میشوند هر چند که در عمل در جنبشهایشان شکست میخورند و در مطالباتشان (خواست حقرأی) پاسخی نمیگیرند. این در حالی است که در جریان جنگ جهانی اول، اتفاق مهمی در حوزه زنان رخ میدهد و از آنجا که در جریان جنگ، ۱۰ میلیون از مردان کشته میشوند، زنان جای آنان را در کارخانهها میگیرند و از این رهگذر به «امر اجتماعی» ورود میکنند و زن جدیدی سر میزند. بنابراین در پایان جنگ جهانی دوم با وجود اینکه چهار دهه شکست زنان را شاهد هستیم اما با زن جدیدی مواجه میشویم که در ادبیات، اجتماع و دنیای کار حضور فعال و عاملانهتری دارند...″
✍ دکتر #سوسن_شریعتی
✅ @Shariati_Group
🆔 @VoNoKh
″. . . امروزه «مسأله زنان» سوژهای است که همه ساحتها از جمله #دین، سیاست، اجتماع، فرهنگ، اقتصاد و… را درگیر کرده [ اما همواره این گونه نبوده]. . .
به دنبال جنبشهای زنان در دهه هفتاد، در فرانسه نشستی برگزار و در آن بررسی شد که «آیا زنان سوژه تاریخی هستند؟ و تاریخ دارند؟» چراکه برای دارا بودن تاریخ باید سند، ردپا و امر مکتوب داشت.
در دههی هشتاد، نشست دیگری برگزار و در آن بررسی شد که فرض را بر این میگذاریم که زنان تاریخ دارند اما آیا میتوان تاریخشان را نوشت در عین اینکه موجودیت تاریخی به ثبت رسیدهای ندارند؟
اما در دههی نود، مجدداً، نشست سومی برگزار و در آن پرسیده شد اصلاً مگر میشود تاریخ نوشت بدون زنان؟
. . . در تمدن یونان قبل از مسیحیت اساساً بحث تبار بشر موضوعیت نداشت چه برسد به اینکه بخواهیم در مورد زنانگی یا مردانگی سخن بگوییم. از این رو، سوژههای اصلی در یونان قدیم، اسطورهها و الهههای شهرها بودند. بنابراین، ما در این دوره، با هیچ «تنش جنسیتی» مواجه نیستیم. اما از قرن یکم به بعد و تحت تأثیر مسیحیت، بتدریج شاهد ردپای زنانه-مردانه هستیم چراکه اساساً در ادیان ابراهیمی است که با وارد کردن «اسطوره آدم و حوا»، پدیدهای بهعنوان «مرد» و «زن»، سوژه و مسأله میشود. به تعبیری، پس از آنکه «اسطوره» جای خود را به «دین» میدهد و خدا، انسان را بهعنوان نماینده و جانشین خود معرفی میکند، بتدریج «انسان» تشخص مییابد و «امر انسانی» سر میزند اما در این دوره، با وجود تشخص یافتن انسان، «زن» در تفسیر قرون وسطایی، در هبوط (پرتابشدگی انسان به زمین) همدست شیطان قلمداد شده است و تا رنسانس و اومانیسم این دیدگاه ادامه دارد.
از این رو، از قرن چهاردهم به بعد زنانی داریم که معتقدند باید موقعیت زنان را به گونه دیگری تفسیر کرد و با تفسیر دیگری از دین، به زنان بهعنوان «سوژههای اجتماعی» نگریست. در این راستا، #رنسانس و بعد رفرم دینی و در ادامه #اومانیسم، زمینهی این تفسیر مجدد را فراهم کرد و از #زن اعاده حیثیت شد.
مقطع سومی که در اروپا اهمیت پیدا میکند، #انقلاب فرانسه تا پایان قرن نوزدهم است. در این جامعه، با بشر در معنای جدیدی مواجه میشویم و نخستین #حقوقبشر در انقلاب فرانسه کلید میخورد. با وجود اینکه زنان در این انقلاب، نقش بسیار مهمی را ایفا میکنند اما همچنان از «حق رأی» محروم هستند!
بر این اساس، میتوان گفت که در جریان انقلاب فرانسه «بشر» سر میزند اما «زن» خیر!
۴۰ سال بعد، دوباره زنان نقش مهمی را در کمون پاریس بازی میکنند، اما همچنان از دادن رأی محروم هستند و اینجا است که در پایان قرن نوزدهم در فرانسه، از سوی زنان، نهضتی برای حقرأی به وجود میآید و نخستین جنبشهای فمینیستی کلید میخورد.
#فمینیسم از واژه «femme» به معنای «زن» گرفته شده و به «طرفداران زنان» تعبیر میشود. در ابتدا در قرن نوزدهم، فمینیسم یک اصطلاح پزشکی بود و به مردانی اطلاق میشد که رفتار زنانه داشتند. فعالان حقوق زن این اصطلاح را از حوزه پزشکی به حوزه اجتماعی وارد کردند و آن را «جنبش زنان» نامیدند. به همین دلیل، موج اول فمینیسم به زنانی اطلاق شد که ادای مردان را درمیآوردند.
موج اول فمینیسم، از پایان قرن نوزدهم شروع شد و تا پایان جنگ جهانی دوم ادامه یافت و به زنانی اطلاق میشد که خواهان حقرأی بودند اما چه در ترکیب با چپها (#مارکسیست ها) و چه در ترکیب راستها، همچنان مسأله زنان به تعویق انداخته میشد.
در پایان قرن نوزدهم با سه نوع حضور زنان مواجه هستیم؛ نخست، زنان و سیاست؛ افرادی که به شکلی مبارزهجویانه خواهان حقرأی هستند. دوم، کسانی که دنبال طرحهای سیاسی نیستند اما فرهنگسازند و شکل دیگری از زنانگی را پایهگذاری میکنند و سوم، آنان که در پی نوعی از برابریجویی زنانه و مردانه هستند اما رویکردشان مبارزهجویانه نیست؛ به تعبیری، #اصلاحطلب هستند و رویکرد براندازنده ندارند.
از جنگ جهانی اول(۱۹۱۴) تا جنگ جهانی دوم (۱۹۴۴) سالهای مهمی است زیرا در این زمان «زنان» به مسأله بدل میشوند هر چند که در عمل در جنبشهایشان شکست میخورند و در مطالباتشان (خواست حقرأی) پاسخی نمیگیرند. این در حالی است که در جریان جنگ جهانی اول، اتفاق مهمی در حوزه زنان رخ میدهد و از آنجا که در جریان جنگ، ۱۰ میلیون از مردان کشته میشوند، زنان جای آنان را در کارخانهها میگیرند و از این رهگذر به «امر اجتماعی» ورود میکنند و زن جدیدی سر میزند. بنابراین در پایان جنگ جهانی دوم با وجود اینکه چهار دهه شکست زنان را شاهد هستیم اما با زن جدیدی مواجه میشویم که در ادبیات، اجتماع و دنیای کار حضور فعال و عاملانهتری دارند...″
✍ دکتر #سوسن_شریعتی
✅ @Shariati_Group
🆔 @VoNoKh
Telegram
.
چهلمین روز رفتن دایی بود، مهندس #سحابی با آن چهره فکور و نگاه عمیق و موهای سپید با آن سنگینی تجربه و درد عمیقی که بر جانش نشسته بود از نشیب ورودی آرامگاه پیش میآمد...
هر بار که چهرهاش نمایان میشد دلم میلرزید...گویی عالمی را بر دوش حمل میکرد؛
بیآنکه بخواهد به اسطورهها شبیه بود...به اطلس...و از آن دست ارباب انواع... نشیب را پیمود و به کنار جمع رسید...
درد پاها بیامان بود لاجرم بر صندلیای نشست... در پس تلاوت #قرآن رفتم به جایگاه برای ادای احترام به روح دایی...
گشودم باب را با #حافظ...
مهندس را درست روبه رویم میدیدم...
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم...
چشم از من برگرفت و چانه بر دستهی عصا نهاد و چشم به نقطهای از خیالش دوخت...
تبسمی نرم بر لبانش نشست.
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت
به هواداری آن سرو خرامان بروم
گرچه دانم که به جایی نبرد راه غریب
من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
حالا دیگر اشک جاری شده بود...
به هواداری او ذره صفت رقص کنان
تا لب چشمهی خورشید درخشان بروم
در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت
با دل زخم کش و دیده گریان بروم
نذر کردم گر از این غم به در آیم روزی
تا در میکده شادان و غزل خوان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم...
(شانه ها تکان میخوردند، پیشانی به دسته عصا)
تازیان را غم احوال گران باران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
ور چو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون
همره کوکبه آصف دوران بروم
غزل که فرود آمد سر بلند کرد از دسته عصا، صورتش خیس اشک بود... چشمانش پر از تبسم ...پر از لذت کشف انطباق درخشان حال با غزل ...
رفاقت با حافظ ... چه میگذشت درون مهندس سحابی در آن لحظه؟
رفتم کنارشان ...چقدر دلم میخواست در خلوت بودیم و بوسه بر دستانشان میزدم که میدانم در آن لحظه مجاز نبودم...
سر در گوشم آورد با لحنی صمیمانه و پدرانه گفت... چه به روز من آوردی با این غزل؟!!!
چه زود این تغزل عارفانه مستجاب شد..
یک سال بعد...
خبر پرواز روحش را که شنیدم بیامان از هاله میپرسیدم که الان کجاست و در چه حال؟ طاقت نیاوردم ...
راه افتادم به سمت صحرای نارون...
در باز بود هاله مشغول پذیرایی... چشمش که به من افتاد با آن ملاحت خاص گفت به به جناب آگوستین قدیس!
...در آغوش گرفتمش...گریستم...آرامم کرد...شرمنده شدم...نشستم...پر شور بود ... شبیه سوگواران نبود...
بعد فهمیدم شام آخر است و مهیای رفتن شده است... شب را تا صبح خلوتی لازم داشت، میسر شد...
قرآن میخواند و راز و نیاز با پیکر عزیز پدر...
صبح دستور آمده بود قبل از ۷ بی سر و صدا تدفین انجام شود...
کلاهخود و زره و نقاب و اسلحه...
صف در صف جنگاوران...
خدایا اینجا چه خبر است؟ میدان جنگ است با کدام خصم؟!...
هاله داشت لقمه میگرفت و به تعارف میبرد نزد معذوران...شفقت...مهر...صلح آمده بود به مصاف شر...کین...جهل...
ته حیاط یاران مهندس سحابی مشغول شست و شوی پیکر بودند... دلها خون... گونهها خیس... هاله در تکاپو... نماز برگزار شد و صدای لاالهالیالله بلند شد ...
نگران هاله بودم... پوستر ها را به دست گرفتیم، دو رو بودند پوسترها...
روی اول: عزت ایران رفت...
روی دوم: ایران در انتظار ایران فردا...
من روی عزت ایران به دست داشتم هاله به پیش آمد پوستر را چرخاند و محکم و مهربان گفت: از این طرف بگیر، عزت #ایران هیچ وقت نمیرود...
و همدیگر را در آغوش گرفتیم... مرا بوسید...و جای بوسهاش ماند بر گونهام...پشت هم حرکت میکردیم در پس کاروان تشییع...
چهار شانه زره پوش و قلدری به خشم پیش آمد تا پوستر را چنگ زند و برگیرد و بدرد و بکشد... که بر خاک افتاد هاله ما...
مثل فرشتگان...زیبا...مهربان ...آرام...وفادار...با وقار...جاودانه در سکوت...
✍ #افسانه_نجاتی
✅ @Shariati_Group
🆔 @khialatesarzadeh
هر بار که چهرهاش نمایان میشد دلم میلرزید...گویی عالمی را بر دوش حمل میکرد؛
بیآنکه بخواهد به اسطورهها شبیه بود...به اطلس...و از آن دست ارباب انواع... نشیب را پیمود و به کنار جمع رسید...
درد پاها بیامان بود لاجرم بر صندلیای نشست... در پس تلاوت #قرآن رفتم به جایگاه برای ادای احترام به روح دایی...
گشودم باب را با #حافظ...
مهندس را درست روبه رویم میدیدم...
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم...
چشم از من برگرفت و چانه بر دستهی عصا نهاد و چشم به نقطهای از خیالش دوخت...
تبسمی نرم بر لبانش نشست.
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت
به هواداری آن سرو خرامان بروم
گرچه دانم که به جایی نبرد راه غریب
من به بوی سر آن زلف پریشان بروم
حالا دیگر اشک جاری شده بود...
به هواداری او ذره صفت رقص کنان
تا لب چشمهی خورشید درخشان بروم
در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت
با دل زخم کش و دیده گریان بروم
نذر کردم گر از این غم به در آیم روزی
تا در میکده شادان و غزل خوان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم...
(شانه ها تکان میخوردند، پیشانی به دسته عصا)
تازیان را غم احوال گران باران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم
ور چو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون
همره کوکبه آصف دوران بروم
غزل که فرود آمد سر بلند کرد از دسته عصا، صورتش خیس اشک بود... چشمانش پر از تبسم ...پر از لذت کشف انطباق درخشان حال با غزل ...
رفاقت با حافظ ... چه میگذشت درون مهندس سحابی در آن لحظه؟
رفتم کنارشان ...چقدر دلم میخواست در خلوت بودیم و بوسه بر دستانشان میزدم که میدانم در آن لحظه مجاز نبودم...
سر در گوشم آورد با لحنی صمیمانه و پدرانه گفت... چه به روز من آوردی با این غزل؟!!!
چه زود این تغزل عارفانه مستجاب شد..
یک سال بعد...
خبر پرواز روحش را که شنیدم بیامان از هاله میپرسیدم که الان کجاست و در چه حال؟ طاقت نیاوردم ...
راه افتادم به سمت صحرای نارون...
در باز بود هاله مشغول پذیرایی... چشمش که به من افتاد با آن ملاحت خاص گفت به به جناب آگوستین قدیس!
...در آغوش گرفتمش...گریستم...آرامم کرد...شرمنده شدم...نشستم...پر شور بود ... شبیه سوگواران نبود...
بعد فهمیدم شام آخر است و مهیای رفتن شده است... شب را تا صبح خلوتی لازم داشت، میسر شد...
قرآن میخواند و راز و نیاز با پیکر عزیز پدر...
صبح دستور آمده بود قبل از ۷ بی سر و صدا تدفین انجام شود...
کلاهخود و زره و نقاب و اسلحه...
صف در صف جنگاوران...
خدایا اینجا چه خبر است؟ میدان جنگ است با کدام خصم؟!...
هاله داشت لقمه میگرفت و به تعارف میبرد نزد معذوران...شفقت...مهر...صلح آمده بود به مصاف شر...کین...جهل...
ته حیاط یاران مهندس سحابی مشغول شست و شوی پیکر بودند... دلها خون... گونهها خیس... هاله در تکاپو... نماز برگزار شد و صدای لاالهالیالله بلند شد ...
نگران هاله بودم... پوستر ها را به دست گرفتیم، دو رو بودند پوسترها...
روی اول: عزت ایران رفت...
روی دوم: ایران در انتظار ایران فردا...
من روی عزت ایران به دست داشتم هاله به پیش آمد پوستر را چرخاند و محکم و مهربان گفت: از این طرف بگیر، عزت #ایران هیچ وقت نمیرود...
و همدیگر را در آغوش گرفتیم... مرا بوسید...و جای بوسهاش ماند بر گونهام...پشت هم حرکت میکردیم در پس کاروان تشییع...
چهار شانه زره پوش و قلدری به خشم پیش آمد تا پوستر را چنگ زند و برگیرد و بدرد و بکشد... که بر خاک افتاد هاله ما...
مثل فرشتگان...زیبا...مهربان ...آرام...وفادار...با وقار...جاودانه در سکوت...
✍ #افسانه_نجاتی
✅ @Shariati_Group
🆔 @khialatesarzadeh
Telegram
.
🎙 مصاحبهای پندآموز با #هاله_سحابی در شب درگذشت پدر (مرحوم مهندس #عزتالله_سحابی) و یک شب پیش از قتل ناجوانمردانه او...
✅ @Shariati_Group
https://youtu.be/BcRCczd6Ql8
✅ @Shariati_Group
https://youtu.be/BcRCczd6Ql8
YouTube
مصاحبه با هاله سحابی در شب درگذشت پدر
گفتگو با هاله سحابی، یک شب بعد از درگذشت مهندس عزت الله سحابی و یک شب قبل از کشته شدن خود او
📽| مخالفت زنده یاد مهندس #سحابی در مورد قرار دادن اصل #ولایت_فقیه در قانون اساسی، در مجلس خبرگان قانون اساسی خطاب به آقای بهشتی در مخالفت با اصل ولایت فقیه و شتاب برای تصویب این اصل توسط رئیس وقت مجلس خبرگان:
«مسئله ای که برای آینده ملت #ایران مشکلاتی اساسی ایجاد خواهد کرد را با یک قیام و قعود سروتهاش را هم نیاورید!»
✅ @Shariati_Group
«مسئله ای که برای آینده ملت #ایران مشکلاتی اساسی ایجاد خواهد کرد را با یک قیام و قعود سروتهاش را هم نیاورید!»
✅ @Shariati_Group
💡 مهندس #عزتالله_سحابی هیچگاه فضایل اخلاقی و صداقت را ذبح شرعی نکرد. برای روشن شدن مطلب مثالی بیاورم: اگر شما برای رسیدن به یک هدف مقدس و بزرگ اجتماعی، خود را ناچار از گفتن یک دروغ ببینی، تکلیف چیست؟ آیا به خاطر آن هدف مقدس و بزرگ اجتماعی حاضری موقتا یک دروغی هم بگویی یا نه؟
بسیاری از مردمان ظاهرا فرهیخته و مؤمن را سراغ داریم که برای پرهیز از آلوده شدن هیچگاه پای به میدان سیاست نمیگذارند، و به تعبیر خودشان «دنیا را به اهلش واگذاشتهاند» بسیاری کسان دیگر را سراغ داریم که ابتدا واقعا آدمهای پاک و منزهی بودند اما با ورود به میدان سیاست و عمل سیاسی، اندک اندک به دروغزنان و شعبدهبازان بزرگ تبدیل شدند. اما مهندس #سحابی از معدود سیاست ورزانی بود که توانسته بود هم در میدان سیاست حضور داشته باشد و هم با هوشیاری بتواند صداقت و فضیلتهای اخلاقی خود را پاس بدارد؛ بدیهی است برای چنین رویکردی به ویژه در عرصهی سیاسی - اجتماعی باید هزینههای سنگینی را متحمل میشد، که شد.
✍ #علی_طهماسبی
✅ @Shariati_Group
بسیاری از مردمان ظاهرا فرهیخته و مؤمن را سراغ داریم که برای پرهیز از آلوده شدن هیچگاه پای به میدان سیاست نمیگذارند، و به تعبیر خودشان «دنیا را به اهلش واگذاشتهاند» بسیاری کسان دیگر را سراغ داریم که ابتدا واقعا آدمهای پاک و منزهی بودند اما با ورود به میدان سیاست و عمل سیاسی، اندک اندک به دروغزنان و شعبدهبازان بزرگ تبدیل شدند. اما مهندس #سحابی از معدود سیاست ورزانی بود که توانسته بود هم در میدان سیاست حضور داشته باشد و هم با هوشیاری بتواند صداقت و فضیلتهای اخلاقی خود را پاس بدارد؛ بدیهی است برای چنین رویکردی به ویژه در عرصهی سیاسی - اجتماعی باید هزینههای سنگینی را متحمل میشد، که شد.
✍ #علی_طهماسبی
✅ @Shariati_Group
"... اکثریت مردم زندگی میکنند، بی آنکه نیازی داشته باشند به اینکه بدانند "چرا؟"
در اینها، زندگی کار خویش را میکند و میداند که چه میکند و هرگز از آنها نمیپرسد که دوست میدارند یا نه، طرح دیگری را میپسندند؟
اینها وسائل جاندار طبیعتاند و از "وسیله" کسی نظر نمیخواهد!
و اقلیتی هستند که میخواهند بدانند و گاه و بیگاه گریبان زندگی را میچسبند که: تو چهای؟ چه میجویی؟ کجا میروی؟ بالاخره چه؟ با ما چه کار داری؟
مذهبیها حل کردهاند: "زندگی میکنیم تا رضایت خدا را کسب کنیم و در زندگیِ پس از مرگ پاداش گیریم"
زندگی یک مجال یا یک پاچال "کسب" است..!
باغ بهشت و در آن هر چه بخواهی، شکمچرانی و چشمچرانی و چریدن! معنویتهای دنیا و تقویهایش که بدل میشود به مادیاتهای آخرت و هوسبازیهایش!
یعنی: « #دین »! و مجموعهی این فعل و انفعالات شیمیایی یعنی "زندگی"!
و بیمذهبها هم حل کردهاند! بهشت آخوند را از آن سوی مرگ عقب کشاندهاند و آوردهاند به این سوی مرگ: زندگی! و همین .
و شکاکان! بدبختها! نه به خیال پر شکوهی سیراباند، نه به "حال" راستینی سیر!
خسر الدنیا و الاخرة!
و فیلسوفها! دروغهای مجسم رقتآور! برای زندگی به معنایی و هدفی رسیدن، اما همچون اکثریت مردم زندگی میکنند! و از آن میان تک و توک هنرمندان راستین و بزرگ و عجیب! درست بر عکس فیلسوفها بر معنا و هدفی ویژه زندگی میکنند و همچون اکثریت مردم بدان میاندیشند، یعنی نمیاندیشند، یعنی کوششی نمیکنند تا برایش تعریفی فیلسوفانه پیدا کنند! اینها خود تعریف خاصی از زندگی هستند.
وانگوگ، میکلانژ، سولانژ، مهراوه و…
آن پیامبر شوربختی که پس از خاتمیت مبعوث شد و تنها بر یکی! و دیگران همه ملکاش خواندند و یا حکیم و… قدری این و قدری آن و قدری چیزهای دیگر و همه بیقدر و همه هیچ! و امتاش یک تن! یک همه و یک هیچ!
و اما، من، برادر!
هیچ کدام از اینها نیستم؛ میدانم که از آنهایم که باید بدانند چرا زندگی میکنند و میدانم که چرا! ..."
📚 معلم علیشریعتی
✅ @Shariati_Group
در اینها، زندگی کار خویش را میکند و میداند که چه میکند و هرگز از آنها نمیپرسد که دوست میدارند یا نه، طرح دیگری را میپسندند؟
اینها وسائل جاندار طبیعتاند و از "وسیله" کسی نظر نمیخواهد!
و اقلیتی هستند که میخواهند بدانند و گاه و بیگاه گریبان زندگی را میچسبند که: تو چهای؟ چه میجویی؟ کجا میروی؟ بالاخره چه؟ با ما چه کار داری؟
مذهبیها حل کردهاند: "زندگی میکنیم تا رضایت خدا را کسب کنیم و در زندگیِ پس از مرگ پاداش گیریم"
زندگی یک مجال یا یک پاچال "کسب" است..!
باغ بهشت و در آن هر چه بخواهی، شکمچرانی و چشمچرانی و چریدن! معنویتهای دنیا و تقویهایش که بدل میشود به مادیاتهای آخرت و هوسبازیهایش!
یعنی: « #دین »! و مجموعهی این فعل و انفعالات شیمیایی یعنی "زندگی"!
و بیمذهبها هم حل کردهاند! بهشت آخوند را از آن سوی مرگ عقب کشاندهاند و آوردهاند به این سوی مرگ: زندگی! و همین .
و شکاکان! بدبختها! نه به خیال پر شکوهی سیراباند، نه به "حال" راستینی سیر!
خسر الدنیا و الاخرة!
و فیلسوفها! دروغهای مجسم رقتآور! برای زندگی به معنایی و هدفی رسیدن، اما همچون اکثریت مردم زندگی میکنند! و از آن میان تک و توک هنرمندان راستین و بزرگ و عجیب! درست بر عکس فیلسوفها بر معنا و هدفی ویژه زندگی میکنند و همچون اکثریت مردم بدان میاندیشند، یعنی نمیاندیشند، یعنی کوششی نمیکنند تا برایش تعریفی فیلسوفانه پیدا کنند! اینها خود تعریف خاصی از زندگی هستند.
وانگوگ، میکلانژ، سولانژ، مهراوه و…
آن پیامبر شوربختی که پس از خاتمیت مبعوث شد و تنها بر یکی! و دیگران همه ملکاش خواندند و یا حکیم و… قدری این و قدری آن و قدری چیزهای دیگر و همه بیقدر و همه هیچ! و امتاش یک تن! یک همه و یک هیچ!
و اما، من، برادر!
هیچ کدام از اینها نیستم؛ میدانم که از آنهایم که باید بدانند چرا زندگی میکنند و میدانم که چرا! ..."
📚 معلم علیشریعتی
✅ @Shariati_Group
Telegram
.
Forwarded from کانال شهید هدی صابر
🔰 آموزه سحابیها؛ سیاست ورزی در حین زیستن اخلاقی/ #سوسن_شریعتی : تداوم و بقای مهندس #سحابی در این راه زبانزد بود.
📌 امتداد، سعید گیتیآرا: صبح چهارشنبه ۱۱ خرداد سال ۱۳۹۰ بود که مراسم تشییع پیکر مرحوم مهندس #عزتالله_سحابی برگزار شد. مراسمی که وقوع اتفاقی تلخ، آن را تبدیل به یک تراژدی کرد. ظهر همان روز رسانهها نوشتند « #هاله_سحابی، دختر مرحوم سحابی در مراسم تشییع پیکر پدرش، جان خود را از دست داده است.» چندی بعد، وزارت اطلاعات در پاسخ به سوال علی مطهری درباره چگونگی مرگ هاله سحابی اعلام کرد: «آنها نمیخواستند که او از دنیا برود و آنچه اتفاق افتاده، بی توجهی مأمور بوده است».
در همین رابطه، سوسن #شریعتی در گفت و گو با امتداد درباره مرحوم هاله سحابی گفت:
📌 گاهی به چنین حوادثی به عنوان یک تذکر مینگریم و گاهی نیز به جای جامعه نگاه میکنیم و طرح این پرسش که آیا جامعه نسبت به عزیزانی مانند سحابیها احساس خلاء میکند یا خیر؟
بیتردید گذشت ٩ سال از این اتفاق تکان دهنده است و نشان میدهد کیفیتِ زمانی که میگذرد گاه چقدر سریع و گاه چقدر کُند است.
📌 در جامعهای زندگی میکنیم که سرعت تغییر و تنوع و وقوع حوادث غیرمترقبه در آن به حدی بالاست که فرصت تأمل بر سر هر کدام از آنها محدود میشود. چه پیش از کرونا و چه حالا که #کرونا نیز بر آن افزون شده، این مسأله وجود داشته و دارد. جامعه شناسان میگويند؛ جامعهای که مدام حالتی «اورژانسی» دارد، یکی از معایبش این است که فرصت تأمل و اندیشیدن کافی نسبت به حوادثی که از سر میگذراند، ندارد. همچنین نمیتواند از تجربیات تکان دهندهای که هر کدامش میتواند مقطعی باشد و گسستی در امر روزمره اجتماعی و فرهنگی ایجاد کند، درس بگیرد.
📌ما مدام چه از لحاظ روحی و عاطفی و چه از نظر فرهنگی و تاریخی در حال دست به دست شدن در میان حوادث هستیم. از این رو، شاید به همین دلیل باشد که با تعجب میپرسم؛ آیا واقعا ٩سال از این اتفاق گذشت؟ همین که میگوییم ٩سال قبل، بلافاصله ذهن به این سو میرود که طی این ٩سال چه بر ما گذشت؟ یا اینکه چه اتفاقاتی افتاد که مسائلی از این دست را تحت الشعاع قرار داد؟
میبایست امیدوار به #تاریخ درازمدت تری باشیم که بازگردد و به هر کدام از غیبتها و خلاءها بیندیشد و ببیند که به چه معنا این خلاء ها دورههای پس و پیش یک حادثه را ایجاد میکنند.
📌 مرگ مهندس سحابی و دخترش هاله به مثابه دو ماجرای متفاوت است. درگذشت مهندس سحابی، مرگ عزیزی است که نمونهی دو نسل ماندن و پافشاری بر سر یکسری ارزشهای اخلاقی بوده است. او سیاست ورزی بی بدیل و جاودانی بود که دستخوش ناامیدی، انفعال و بریدن و انزوا نمیشد.
📌 میدانیم که آن پدر و دختر نیم قرن در تاریخ پرتلاطم ما حضور داشتند و هیچکدامشان دستخوش ابتلائاتی که برای سیاست ورزی در جامعه ما وجود دارد، نشدند.
📌 این ابتلائات عمیق هستند. به نحوی که عدهای میگویند: اصلا سیاست برای چه؟ یا برای چه کسانی؟ و میبُرند. گروهی دیگر نیز با اشاره به فراموش کار بودن مردم، از سیاست جدا میشوند. برخی هم وضعیت سیاست ورزی در #ایران را بیفایده تلقی میکنند و دل میبُرند. اما تداوم و بقای مهندس سحابی در این راه زبانزد است. او میتواند الگویی از سیاست ورزی را برای ما نمادین کند.
📌 هاله سحابی با اینکه نسل سومی بود، اما نشان داد که میتواند در تداوم دو نسل قبلی زندگی کند. او وضعیتی متفاوت داشت. به این دلیل که جوانمرگ شد و به فاصلهی تنها چند ساعت از لحظه تراژيک مرگ پدر، به واسطه حادثهای از دنیا رفت. سوال اینجاست که دلیل رفتن او چه بود؟ و چگونه تشییع جنازه شبانهاش زیر نور ماه نمادین شد؟
✅ @Shariati_Group
🔗 متن کامل این گفت و گو را در "INSTANT" بخوانید:
yun.ir/i4lpqc
📌 امتداد، سعید گیتیآرا: صبح چهارشنبه ۱۱ خرداد سال ۱۳۹۰ بود که مراسم تشییع پیکر مرحوم مهندس #عزتالله_سحابی برگزار شد. مراسمی که وقوع اتفاقی تلخ، آن را تبدیل به یک تراژدی کرد. ظهر همان روز رسانهها نوشتند « #هاله_سحابی، دختر مرحوم سحابی در مراسم تشییع پیکر پدرش، جان خود را از دست داده است.» چندی بعد، وزارت اطلاعات در پاسخ به سوال علی مطهری درباره چگونگی مرگ هاله سحابی اعلام کرد: «آنها نمیخواستند که او از دنیا برود و آنچه اتفاق افتاده، بی توجهی مأمور بوده است».
در همین رابطه، سوسن #شریعتی در گفت و گو با امتداد درباره مرحوم هاله سحابی گفت:
📌 گاهی به چنین حوادثی به عنوان یک تذکر مینگریم و گاهی نیز به جای جامعه نگاه میکنیم و طرح این پرسش که آیا جامعه نسبت به عزیزانی مانند سحابیها احساس خلاء میکند یا خیر؟
بیتردید گذشت ٩ سال از این اتفاق تکان دهنده است و نشان میدهد کیفیتِ زمانی که میگذرد گاه چقدر سریع و گاه چقدر کُند است.
📌 در جامعهای زندگی میکنیم که سرعت تغییر و تنوع و وقوع حوادث غیرمترقبه در آن به حدی بالاست که فرصت تأمل بر سر هر کدام از آنها محدود میشود. چه پیش از کرونا و چه حالا که #کرونا نیز بر آن افزون شده، این مسأله وجود داشته و دارد. جامعه شناسان میگويند؛ جامعهای که مدام حالتی «اورژانسی» دارد، یکی از معایبش این است که فرصت تأمل و اندیشیدن کافی نسبت به حوادثی که از سر میگذراند، ندارد. همچنین نمیتواند از تجربیات تکان دهندهای که هر کدامش میتواند مقطعی باشد و گسستی در امر روزمره اجتماعی و فرهنگی ایجاد کند، درس بگیرد.
📌ما مدام چه از لحاظ روحی و عاطفی و چه از نظر فرهنگی و تاریخی در حال دست به دست شدن در میان حوادث هستیم. از این رو، شاید به همین دلیل باشد که با تعجب میپرسم؛ آیا واقعا ٩سال از این اتفاق گذشت؟ همین که میگوییم ٩سال قبل، بلافاصله ذهن به این سو میرود که طی این ٩سال چه بر ما گذشت؟ یا اینکه چه اتفاقاتی افتاد که مسائلی از این دست را تحت الشعاع قرار داد؟
میبایست امیدوار به #تاریخ درازمدت تری باشیم که بازگردد و به هر کدام از غیبتها و خلاءها بیندیشد و ببیند که به چه معنا این خلاء ها دورههای پس و پیش یک حادثه را ایجاد میکنند.
📌 مرگ مهندس سحابی و دخترش هاله به مثابه دو ماجرای متفاوت است. درگذشت مهندس سحابی، مرگ عزیزی است که نمونهی دو نسل ماندن و پافشاری بر سر یکسری ارزشهای اخلاقی بوده است. او سیاست ورزی بی بدیل و جاودانی بود که دستخوش ناامیدی، انفعال و بریدن و انزوا نمیشد.
📌 میدانیم که آن پدر و دختر نیم قرن در تاریخ پرتلاطم ما حضور داشتند و هیچکدامشان دستخوش ابتلائاتی که برای سیاست ورزی در جامعه ما وجود دارد، نشدند.
📌 این ابتلائات عمیق هستند. به نحوی که عدهای میگویند: اصلا سیاست برای چه؟ یا برای چه کسانی؟ و میبُرند. گروهی دیگر نیز با اشاره به فراموش کار بودن مردم، از سیاست جدا میشوند. برخی هم وضعیت سیاست ورزی در #ایران را بیفایده تلقی میکنند و دل میبُرند. اما تداوم و بقای مهندس سحابی در این راه زبانزد است. او میتواند الگویی از سیاست ورزی را برای ما نمادین کند.
📌 هاله سحابی با اینکه نسل سومی بود، اما نشان داد که میتواند در تداوم دو نسل قبلی زندگی کند. او وضعیتی متفاوت داشت. به این دلیل که جوانمرگ شد و به فاصلهی تنها چند ساعت از لحظه تراژيک مرگ پدر، به واسطه حادثهای از دنیا رفت. سوال اینجاست که دلیل رفتن او چه بود؟ و چگونه تشییع جنازه شبانهاش زیر نور ماه نمادین شد؟
✅ @Shariati_Group
🔗 متن کامل این گفت و گو را در "INSTANT" بخوانید:
yun.ir/i4lpqc
Telegraph
آموزه سحابی ها؛ سیاست ورزی در حین زیستن اخلاقی/ سوسن شریعتی: تداوم و بقای مهندس سحابی در این راه زبانزد بود
امتداد، سعید گیتی آرا: صبح چهارشنبه 11خرداد سال 1390 بود که مراسم تشییع پیکر مرحوم مهندس عزت الله سحابی برگزار شد. مراسمی که وقوع اتفاقی تلخ، آن را تبدیل به یک تراژدی کرد. ظهر همان روز رسانه ها نوشتند «هاله سحابی، دختر مرحوم سحابی در مراسم تشییع پیکر پدرش…
Forwarded from پردیس کتاب @pardis_ketab
مجموعه مقالات همایش علی شریعتی و دانش تاریخ (۵۲۸ص)
دبیر همایش: داریوش رحمانیان
ناشر: پژوهشکده تاریخ اسلام
قيمت: ۳۲۰٫۰۰۰ ريال
#علی_شریعتی
دبیر همایش: داریوش رحمانیان
ناشر: پژوهشکده تاریخ اسلام
قيمت: ۳۲۰٫۰۰۰ ريال
#علی_شریعتی