🔻 راهبرد موازنهای عراق در بنبست!
میتوان گفت که هیچ کشوری در منطقه به اندازه عراق متاثر از تنشها میان تهران و واشنگتن نیست. این کشور مهمترین عرصه منطقهای رقابت میان دو کشور است که نفوذ هر کدام نقیض دیگری است و هر یک نقش خود را در پایان دادن به نقش و نفوذ دیگری تعریف کرده است. البته چنین امری هم با توجه به خصومت چهلساله، ماهیت جمهوری اسلامی و سیاستهای خاورمیانهای آمریکا طبیعی است.
در این میان که تنشها میان آمریکا و ایران بالا گرفته است، واشنگتن از کارمندان "غیر ضروری" خود در بغداد و اربیل خواسته است عراق را ترک کنند و شرکت نفتی "اکسون موبیل" هم تصمیم به خارج ساختن کارکنان خارجی خود گرفته است.
یک وجه این نوع تصمیمات، تهدیدات احتمالی از جانب نیروهای همپیمان با ایران است، اما وجه دیگر آن القای وجود فضای ناامن در عراق و تبعات اقتصادی سنگین آن است که این مساله برای بغداد بسیار گران تمام میشود که یکی از مهمترین اهداف راهبرد "موازنه در روابط خارجی" بهرهمندی از ظرفیتهای اقتصادی همه بلوکها و بازیگران منطقهای و بینالمللی است که بعضا با هم درگیر هستند.
مقامات عراقی طی روزهای گذشته تلاش کردند با تاکید بر این که جنگی میان تهران و واشنگتن رخ نخواهد داد و اگر هم این اتفاق بیافتد بغداد میدانی برای این جنگ نخواهد بود، به نوعی مانع ناامن جلوه دادن کشورشان شوند.
فعلا به گفته منابعی در نتیجه این وضعیت، تعدادی از سرمایهگذاران خارجی و محلی ترجیح دادهاند اجرای پروژههای خود را به ویژه در دو بخش مسکن و انرژی به تعویق انداخته و کلید نزنند.
آمریکاییها به خوبی از تبعات این تصمیمات خود در عراق آگاهی دارند. از این رو، جدا از این که تهدیداتی در کار باشد یا نباشد، اما همین مساله خود یک هشدار از جانب آمریکا به عراق است که از ایران فاصله بگیرد و با نیروهای نزدیک به آن برخورد کند. خوب! دولت عراق اگر فرضا هم بخواهد، توانایی چنین کاری را ندارد.
گویا مایک پومپئو وزیر خارجه آمریکا در جریان سفر "ناگهانی" خود به بغداد در شب سالگرد خروج این کشور از برجام حامل چنین هشداری به دولت عراق بوده است. منابع خبری آمریکایی وعراقی گفتهاند که پومپئو در این سفر خطاب به دولتمردان عراقی گفته است: یا با ما علیه ایران باشید یا بیطرف بمانید.
البته در آن سو هم به نظر میرسد که تهران نیز ناراضی است و به گفته برخی منابع خبری، موضعگیری شخصیتها و نیروهای عراقی در قبال تهدیدات آمریکا علیه ایران را ناکافی میداند و نسبت به این مساله اعتراض هم شده است.
قبلا هم در چند نوشتار درباره راهبرد عراق مبنی بر موازنه در روابط خارجی به ویژه در قبال طرفهای درگیر گفته شد که این راهبرد با توجه به وضعیت داخلی این کشور و پراکندگی وابستگی به قدرتها و دول متعدد از فاکتورهای لازم برای موفقیت برخوردار نیست. البته با این وجود، ظاهرا بغداد چارهای جز ادامه این مسیر ندارد.
🔴کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
میتوان گفت که هیچ کشوری در منطقه به اندازه عراق متاثر از تنشها میان تهران و واشنگتن نیست. این کشور مهمترین عرصه منطقهای رقابت میان دو کشور است که نفوذ هر کدام نقیض دیگری است و هر یک نقش خود را در پایان دادن به نقش و نفوذ دیگری تعریف کرده است. البته چنین امری هم با توجه به خصومت چهلساله، ماهیت جمهوری اسلامی و سیاستهای خاورمیانهای آمریکا طبیعی است.
در این میان که تنشها میان آمریکا و ایران بالا گرفته است، واشنگتن از کارمندان "غیر ضروری" خود در بغداد و اربیل خواسته است عراق را ترک کنند و شرکت نفتی "اکسون موبیل" هم تصمیم به خارج ساختن کارکنان خارجی خود گرفته است.
یک وجه این نوع تصمیمات، تهدیدات احتمالی از جانب نیروهای همپیمان با ایران است، اما وجه دیگر آن القای وجود فضای ناامن در عراق و تبعات اقتصادی سنگین آن است که این مساله برای بغداد بسیار گران تمام میشود که یکی از مهمترین اهداف راهبرد "موازنه در روابط خارجی" بهرهمندی از ظرفیتهای اقتصادی همه بلوکها و بازیگران منطقهای و بینالمللی است که بعضا با هم درگیر هستند.
مقامات عراقی طی روزهای گذشته تلاش کردند با تاکید بر این که جنگی میان تهران و واشنگتن رخ نخواهد داد و اگر هم این اتفاق بیافتد بغداد میدانی برای این جنگ نخواهد بود، به نوعی مانع ناامن جلوه دادن کشورشان شوند.
فعلا به گفته منابعی در نتیجه این وضعیت، تعدادی از سرمایهگذاران خارجی و محلی ترجیح دادهاند اجرای پروژههای خود را به ویژه در دو بخش مسکن و انرژی به تعویق انداخته و کلید نزنند.
آمریکاییها به خوبی از تبعات این تصمیمات خود در عراق آگاهی دارند. از این رو، جدا از این که تهدیداتی در کار باشد یا نباشد، اما همین مساله خود یک هشدار از جانب آمریکا به عراق است که از ایران فاصله بگیرد و با نیروهای نزدیک به آن برخورد کند. خوب! دولت عراق اگر فرضا هم بخواهد، توانایی چنین کاری را ندارد.
گویا مایک پومپئو وزیر خارجه آمریکا در جریان سفر "ناگهانی" خود به بغداد در شب سالگرد خروج این کشور از برجام حامل چنین هشداری به دولت عراق بوده است. منابع خبری آمریکایی وعراقی گفتهاند که پومپئو در این سفر خطاب به دولتمردان عراقی گفته است: یا با ما علیه ایران باشید یا بیطرف بمانید.
البته در آن سو هم به نظر میرسد که تهران نیز ناراضی است و به گفته برخی منابع خبری، موضعگیری شخصیتها و نیروهای عراقی در قبال تهدیدات آمریکا علیه ایران را ناکافی میداند و نسبت به این مساله اعتراض هم شده است.
قبلا هم در چند نوشتار درباره راهبرد عراق مبنی بر موازنه در روابط خارجی به ویژه در قبال طرفهای درگیر گفته شد که این راهبرد با توجه به وضعیت داخلی این کشور و پراکندگی وابستگی به قدرتها و دول متعدد از فاکتورهای لازم برای موفقیت برخوردار نیست. البته با این وجود، ظاهرا بغداد چارهای جز ادامه این مسیر ندارد.
🔴کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔺ایران و معامله قرن
🔺اجرای بیسر و صدا
🔺پول در برابر سرزمین!
در بحبوبه تنش فزاینده میان تهران و واشنگتن، دولت آمریکا از برگزاری اجلاسی در بحرین تحت عنوان "صلح برای رفاه" در اواخر ماه ژوئن خبر داده است. اعلام این مساله در اوج تنش کنونی در منطقه بیدلیل نیست. قبلا هم در چند یادداشت گفته شد که راهبرد ترامپ در قبال ایران ارتباط تنگاتنگی با این طرح دارد که در قالب نکاتی بیان میشود.
1ـ بخش لاینفکی از طرح معامله قرن برخلاف طرحهای صلح دولتهای پیشین آمریکا، یک سازو کار منطقهای است که چارچوبی مشخص و روشن دارد و آن هم "بسترسازی منطقهای" با هدف تضمین موفقیت و آینده این طرح میباشد. این بسترسازی هم دو وجه دارد، یکی عادی سازی کامل روابط اسرائیل با کشورهای منطقه به ویژه حوزه عربی خلیج فارس و دیگری هم مقابله جدی با کشورها و گروههایی که اجرا شدن این طرح و آینده آن را تهدید میکنند. بدیهی است که ایران در راس این نیروها قرار دارد و دولت نئوکانی آمریکا بر این باور است که بدون از بین بردن خطر این نیروها هیچ امکانی برای ماندگاری "معامله قرن" وجود ندارد. از این رو، میتوان در چهارچوب سیاست بسترسازی منطقهای برای تضمین بقای معامله قرن هم به تنش بیسابقه میان تهران و واشنگتن و این که در آینده به کجا ختم میشود، نگریست. این خود نشان میدهد که بحث اسرائیل پایه اصلی راهبرد ترامپ علیه ایران است.
2ـ طرحهای پیشین آمریکا به گونهای تنظیم شده بودند که مساله عادی سازی روابط اسرائیل با منطقه را به عنوان برآیند حل منازعه مطرح میکرد؛ به این معنا که نخست توافق صلحی میان فلسطینیها و اسرائیلیها برقرار شود تا به عادی سازی روابط منتج شود و در کنار آن هم نیروهای مخالف را به حاشیه ببرد. اما همچنان که گفته شد، طرح معامله قرن دقیقا بر عکس این رویه پیش میرود.
3ـ طرحهای پیشین آمریکا با وجود برخورداری از ساختاری جانبدارانه از اسرائیل در موضوعات حساس قدس، آوارگان، مرزها، شهرکهای یهودینشین، اما در نهایت توافق درباره آنها را به مذاکرات میان دو طرف فلسطینی و اسرائیل موکول میکرد، اما در طرح معامله قرن اساسا مذاکرهای در کار نیست و صرفا دولت ترامپ بر اساس رویکردی یکجانبه و با هماهنگی با دولت نتانیاهو نگاه خود را تحمیل میکند. از این رو، ما با طرحی برای مذاکره مواجه نیستیم، بلکه با طرحی برای اجرا روبرو هستیم که تا به حال هم بخشهای مهمی از آن عملیاتی شده است.
4ـ مساله دیگر این است که طرح معامله قرن بدون اعلام آن در حال اجرا شدن است. حدود یک سال است که مقامات آمریکایی و منابع اسرائیلی مدام میگویند "به زودی" این طرح رونمایی میشود، اما به نظرم فعلا اعلامی در کار نخواهد بود و چه بسا این کار در دور نخست ریاست جمهوری دونالد ترامپ هم اتفاق نیافتد.
البته این عدم اعلام هدفمند است و بدون آن معامله قرن مدتهاست که عملا گام به گام در حال اجراست. این شیوه منحصر به فرد دولت ترامپ است که موفقیت کار را در آن میداند. چون اگر یکجا این طرح در قالبی مدون اعلام میشد، به احتمال زیاد مثل طرحهای قبلی دولتهای پیشین آمریکا در همان مرحله اعلام با شکست مواجه می شد و میتوانست بسیار شوک آور باشد و فضایی ایجاد کند که چه بسا کشورهای همراه آن چون عربستان و مصر و غیره را با محذوریتی مواجه کند که امکان همراهی را عملا از آنها بگیرد.
اما این که کار به این شکل پیش برود که بی سر و صدا معامله قرن بدون اعلام رسمی آن اجرا شود، هم شوکآور نیست؛ هم به شکل تدریجی مو به مو عملیاتی میشود و همه به آن عادت میکنند. البته همچنان که قبلا هم بیان شده بخشهای مهمی از طرح معامله قرن به اجرا در آمده است؛ از واگذاری قدس و جولان گرفته تا حذف تدریجی مساله آوارگان از طریق قطع کمکها به نهاد بینالمللی "آنروا".
5ـ منابع مختلف آمریکایی و غیره اجلاس منامه را پیشزمینهای برای اعلام و اجرای طرح معامله قرن دانستهاند، اما واقعیت این است که این اجلاس نه یک پیشدرآمد، بلکه در متن و بطن این طرح قرار دارد و بخشی اساسی و لاینفک آن است. در واقع آنچه در اجلاس منامه اتفاق خواهد افتاد، کل بهایی است که قرار است به فلسطینیها در چارچوب این طرح داده شود. هم چنان که از عنوان اجلاس بحرین "صلح برای رفاه" پیداست، این بها تشکیل کشور مستقل فلسطینی نیست، بلکه کمکهای کلان اقتصادی در چارچوب خودمختاری ناقص کنونی و تحت عنوان صلح اقتصادی است كه از ابتدای دهه هفتاد میلادی قرن گذشته از زمان گولدا مائیر مطرح است. قرار است کشورهای عربی ثروتمند خلیج فارس و کشورهای دیگر این کمکها را متقبل شوند.
6ـ صرف برگزاری این اجلاس در منامه به معنای برگزاری آن در ریاض است. اگر در پایتخت عربی دیگری برگزار میشد، شاید چنین تصوری شکل نمیگرفت.
✍️صابر گلعنبری
🔴کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔺اجرای بیسر و صدا
🔺پول در برابر سرزمین!
در بحبوبه تنش فزاینده میان تهران و واشنگتن، دولت آمریکا از برگزاری اجلاسی در بحرین تحت عنوان "صلح برای رفاه" در اواخر ماه ژوئن خبر داده است. اعلام این مساله در اوج تنش کنونی در منطقه بیدلیل نیست. قبلا هم در چند یادداشت گفته شد که راهبرد ترامپ در قبال ایران ارتباط تنگاتنگی با این طرح دارد که در قالب نکاتی بیان میشود.
1ـ بخش لاینفکی از طرح معامله قرن برخلاف طرحهای صلح دولتهای پیشین آمریکا، یک سازو کار منطقهای است که چارچوبی مشخص و روشن دارد و آن هم "بسترسازی منطقهای" با هدف تضمین موفقیت و آینده این طرح میباشد. این بسترسازی هم دو وجه دارد، یکی عادی سازی کامل روابط اسرائیل با کشورهای منطقه به ویژه حوزه عربی خلیج فارس و دیگری هم مقابله جدی با کشورها و گروههایی که اجرا شدن این طرح و آینده آن را تهدید میکنند. بدیهی است که ایران در راس این نیروها قرار دارد و دولت نئوکانی آمریکا بر این باور است که بدون از بین بردن خطر این نیروها هیچ امکانی برای ماندگاری "معامله قرن" وجود ندارد. از این رو، میتوان در چهارچوب سیاست بسترسازی منطقهای برای تضمین بقای معامله قرن هم به تنش بیسابقه میان تهران و واشنگتن و این که در آینده به کجا ختم میشود، نگریست. این خود نشان میدهد که بحث اسرائیل پایه اصلی راهبرد ترامپ علیه ایران است.
2ـ طرحهای پیشین آمریکا به گونهای تنظیم شده بودند که مساله عادی سازی روابط اسرائیل با منطقه را به عنوان برآیند حل منازعه مطرح میکرد؛ به این معنا که نخست توافق صلحی میان فلسطینیها و اسرائیلیها برقرار شود تا به عادی سازی روابط منتج شود و در کنار آن هم نیروهای مخالف را به حاشیه ببرد. اما همچنان که گفته شد، طرح معامله قرن دقیقا بر عکس این رویه پیش میرود.
3ـ طرحهای پیشین آمریکا با وجود برخورداری از ساختاری جانبدارانه از اسرائیل در موضوعات حساس قدس، آوارگان، مرزها، شهرکهای یهودینشین، اما در نهایت توافق درباره آنها را به مذاکرات میان دو طرف فلسطینی و اسرائیل موکول میکرد، اما در طرح معامله قرن اساسا مذاکرهای در کار نیست و صرفا دولت ترامپ بر اساس رویکردی یکجانبه و با هماهنگی با دولت نتانیاهو نگاه خود را تحمیل میکند. از این رو، ما با طرحی برای مذاکره مواجه نیستیم، بلکه با طرحی برای اجرا روبرو هستیم که تا به حال هم بخشهای مهمی از آن عملیاتی شده است.
4ـ مساله دیگر این است که طرح معامله قرن بدون اعلام آن در حال اجرا شدن است. حدود یک سال است که مقامات آمریکایی و منابع اسرائیلی مدام میگویند "به زودی" این طرح رونمایی میشود، اما به نظرم فعلا اعلامی در کار نخواهد بود و چه بسا این کار در دور نخست ریاست جمهوری دونالد ترامپ هم اتفاق نیافتد.
البته این عدم اعلام هدفمند است و بدون آن معامله قرن مدتهاست که عملا گام به گام در حال اجراست. این شیوه منحصر به فرد دولت ترامپ است که موفقیت کار را در آن میداند. چون اگر یکجا این طرح در قالبی مدون اعلام میشد، به احتمال زیاد مثل طرحهای قبلی دولتهای پیشین آمریکا در همان مرحله اعلام با شکست مواجه می شد و میتوانست بسیار شوک آور باشد و فضایی ایجاد کند که چه بسا کشورهای همراه آن چون عربستان و مصر و غیره را با محذوریتی مواجه کند که امکان همراهی را عملا از آنها بگیرد.
اما این که کار به این شکل پیش برود که بی سر و صدا معامله قرن بدون اعلام رسمی آن اجرا شود، هم شوکآور نیست؛ هم به شکل تدریجی مو به مو عملیاتی میشود و همه به آن عادت میکنند. البته همچنان که قبلا هم بیان شده بخشهای مهمی از طرح معامله قرن به اجرا در آمده است؛ از واگذاری قدس و جولان گرفته تا حذف تدریجی مساله آوارگان از طریق قطع کمکها به نهاد بینالمللی "آنروا".
5ـ منابع مختلف آمریکایی و غیره اجلاس منامه را پیشزمینهای برای اعلام و اجرای طرح معامله قرن دانستهاند، اما واقعیت این است که این اجلاس نه یک پیشدرآمد، بلکه در متن و بطن این طرح قرار دارد و بخشی اساسی و لاینفک آن است. در واقع آنچه در اجلاس منامه اتفاق خواهد افتاد، کل بهایی است که قرار است به فلسطینیها در چارچوب این طرح داده شود. هم چنان که از عنوان اجلاس بحرین "صلح برای رفاه" پیداست، این بها تشکیل کشور مستقل فلسطینی نیست، بلکه کمکهای کلان اقتصادی در چارچوب خودمختاری ناقص کنونی و تحت عنوان صلح اقتصادی است كه از ابتدای دهه هفتاد میلادی قرن گذشته از زمان گولدا مائیر مطرح است. قرار است کشورهای عربی ثروتمند خلیج فارس و کشورهای دیگر این کمکها را متقبل شوند.
6ـ صرف برگزاری این اجلاس در منامه به معنای برگزاری آن در ریاض است. اگر در پایتخت عربی دیگری برگزار میشد، شاید چنین تصوری شکل نمیگرفت.
✍️صابر گلعنبری
🔴کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔻 نتانیاهو در برابر ٤٨ ساعت سرنوشتساز!
بنیامین نتانیاهو پس از پیروزی در انتخابات کنست در نهم آوریل و مامور شدن به تشکیل کابینه تاکنون موفق به آن نشده است و مهمترین مانع پیش روی وی آویگدور لیبرمن رئیس حزب سکولار راستگرای "اسرائیل بیتونا" است. علت هم پافشاری لیبرمن بر اجرای قانون سربازی یهودیان ارتدوکس است، اما احزاب حریدیم مخالف آن هستند.
نتانیاهو و حزب لیکود برای فشار بر لیبرمن برای کوتاه آمدن از موضعش، دوشنبه قانون انحلال کنست را با اکثریت ۶۵ رای به تصویب مقدماتی رساندند، اما نهایی نیست.
نتانیاهو امیدوار است که ظرف ۴۸ ساعت آینده بتواند راه حلی را برای تشکیل کابینه بیابد. در این میان هم، دونالد ترامپ به کمک نتانیاهو آمده و در توئیتی ابراز امیدواری کرده است که وی بتواند ائتلاف حاکم را تشکیل دهد.
ترامپ گفته است:" من و بی بی به اتحاد قوی میان آمریکا و اسرائیل ادامه میدهیم و کارهای زیادی داریم که انجام دهیم".
فعلا دیدار امشب نتانیاهو و لیبرمن بینتیجه پایان یافت و باید دید تا چهارشنبه شب چه اتفاقی میافتد؟ اگر تا این زمان نتانیاهو نتواند دولت را تشکیل دهد، سه سناریو مطرح است:
۱- اعلام کند که قادر به تشکیل دولت نیست و در این صورت رووین ریولین دو راه پیش رو دارد یا ظرف سه روز بنیگانتز رییس حزب آبی سفید را مامور تشکیل کابینه کند یا کنست را منحل و برگزاری مجدد انتخابات را اعلام کند.
۲- خود لیکود قانون انحلال کنست را نهایی کند تا مجددا انتخابات برگزار شود.
۳- ظاهرا طبق قوانین اسرائیلی، راه دیگری هم وجود دارد و آن هم این که نتانیاهو بتواند با جمع امضای ۶۱ عضو کنست در حمایت از تشکیل کابینه به وسیله وی و تعهد آنها در برابر ریولین، ۲۱ روز دیگر مهلت بگیرد تا بتواند موانع سر راه تشکیل دولت را بردارد.
اگر ظرف ۴۸ ساعت آینده، نتانیاهو نتواند با لیبرمن به توافق برسد احتمال دارد وی راه سوم را انتخاب کند یا قانون انحلال کنست را نهایی کند. البته به دلایلی هنوز هم احتمال این توافق و تشکیل کابینه ظرف این مدت وجود دارد. برگزاری مجدد انتخابات به نفع حزب لیبرمن نیست؛ چون وی مسئول شکست تشکیل کابینه راستگرا معرفی خواهد شد و احتمالا این مساله در صورت برگزاری مجدد انتخابات به زیانش تمام شود.
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
بنیامین نتانیاهو پس از پیروزی در انتخابات کنست در نهم آوریل و مامور شدن به تشکیل کابینه تاکنون موفق به آن نشده است و مهمترین مانع پیش روی وی آویگدور لیبرمن رئیس حزب سکولار راستگرای "اسرائیل بیتونا" است. علت هم پافشاری لیبرمن بر اجرای قانون سربازی یهودیان ارتدوکس است، اما احزاب حریدیم مخالف آن هستند.
نتانیاهو و حزب لیکود برای فشار بر لیبرمن برای کوتاه آمدن از موضعش، دوشنبه قانون انحلال کنست را با اکثریت ۶۵ رای به تصویب مقدماتی رساندند، اما نهایی نیست.
نتانیاهو امیدوار است که ظرف ۴۸ ساعت آینده بتواند راه حلی را برای تشکیل کابینه بیابد. در این میان هم، دونالد ترامپ به کمک نتانیاهو آمده و در توئیتی ابراز امیدواری کرده است که وی بتواند ائتلاف حاکم را تشکیل دهد.
ترامپ گفته است:" من و بی بی به اتحاد قوی میان آمریکا و اسرائیل ادامه میدهیم و کارهای زیادی داریم که انجام دهیم".
فعلا دیدار امشب نتانیاهو و لیبرمن بینتیجه پایان یافت و باید دید تا چهارشنبه شب چه اتفاقی میافتد؟ اگر تا این زمان نتانیاهو نتواند دولت را تشکیل دهد، سه سناریو مطرح است:
۱- اعلام کند که قادر به تشکیل دولت نیست و در این صورت رووین ریولین دو راه پیش رو دارد یا ظرف سه روز بنیگانتز رییس حزب آبی سفید را مامور تشکیل کابینه کند یا کنست را منحل و برگزاری مجدد انتخابات را اعلام کند.
۲- خود لیکود قانون انحلال کنست را نهایی کند تا مجددا انتخابات برگزار شود.
۳- ظاهرا طبق قوانین اسرائیلی، راه دیگری هم وجود دارد و آن هم این که نتانیاهو بتواند با جمع امضای ۶۱ عضو کنست در حمایت از تشکیل کابینه به وسیله وی و تعهد آنها در برابر ریولین، ۲۱ روز دیگر مهلت بگیرد تا بتواند موانع سر راه تشکیل دولت را بردارد.
اگر ظرف ۴۸ ساعت آینده، نتانیاهو نتواند با لیبرمن به توافق برسد احتمال دارد وی راه سوم را انتخاب کند یا قانون انحلال کنست را نهایی کند. البته به دلایلی هنوز هم احتمال این توافق و تشکیل کابینه ظرف این مدت وجود دارد. برگزاری مجدد انتخابات به نفع حزب لیبرمن نیست؛ چون وی مسئول شکست تشکیل کابینه راستگرا معرفی خواهد شد و احتمالا این مساله در صورت برگزاری مجدد انتخابات به زیانش تمام شود.
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔻بازی پیچیده ترامپ
از مجموع رفتارها، مواضع و سخنان کلیه ارکان دولت آمریکا در قبال ایران پیداست که یک بازی پیچیده در کار است.
به نظرم همه از دونالد ترامپ و پنس گرفته تا بولتون، پومپئو و هوک و دیگران در راستای راهبرد و سیاست "فشار حداکثری" حرکت میکنند و از این جهت فرقی بین مجموعه ب و ت نیست و اظهارنظرهای بعضا متفاوت ترامپ و تیم کاریش غالبا جنبه تاکتیکی دارد و هدفمند است.
تجربه دو سال ریاست جمهوری ترامپ نشان داده است که وی کسی نیست که ناهماهنگی و اختلافنظر اعضای کابینه با خود را تحمل کند. واقعیت این است که اگر اختلافی بین ترامپ و بولتون و دیگران وجود داشت که تا به حال وی آنها را کنار زده بود؛ کاری که با جیمز متیس، استیو بنن، هربرت مکمستر و دیگران کرد.
از این رو، تناقضگوییها در سخنان و مواضع مقامات آمریکایی نسبت به ایران نمیتواند ناشی از اختلاف در نگرش و رویکرد باشد و هدف هم احتمالا برهم زدن محاسبات و گیج کردن ایران است.
در این چارچوب میتوان به سخنان اخیر دونالد ترامپ در ژاپن نگریست که به ظاهر نشان از نرمش و چرخش دارد، اما هیچ دلیلی عملی وجود ندارد که نشان دهد آن چیزی را که وی بیان کرد دقیقا همانی است که در سر دارد. بلکه نگاهی به کتابهای وی و رفتارهایش در دوره قبل از ریاست جمهوری و بعد از آن بر این نکته تاکید دارد که وی همواره تلاش میکند نیت اصلی خود را پنهان نگه دارد و بر خلاف آن سخنانی را هم بیان کند.
در کتاب "آمریکای زمینگیر؛ چگونه دوباره عظمت را به آمریکا باز گردانیم؟" (Crippled America How to Make America Great Again)، به خوبی تشریح میکند که چگونه در اجرای پروژههای اقتصادی خود کاملا محرمانه رفتار میکرد و تا زمانی که کار را شروع نمیکرد گمراهکننده رفتار میکرد و کسی نمیدانست قرار است چکار کند. ابهام، تناقض و غافلگیری جزو ذات ترامپ است.
به یاد دارم وقتی آمریکا در ۲۰۱۶ از طرح حمله به موصل برای باز پسگیری آن از داعش خبر داد، ترامپ به شدت از اعلام طرح حمله چند ماه قبل از اجرا انتقاد کرد و گفت:"چند ماه قبل از حمله به آنها (داعشیها) اطلاع دادیم آمریکا بسیار کودن به نظر میآید".
از اینها که بگذریم، به نظرم در تفسیر "نرمش" یا "چرخش" در توکیو این احتمال هم میتواند مطرح باشد که هدف از آن فشار بر عربستان است تا ارسال پیامی آشتیجویانه به ایران؛ چه با هدف چپاول بیشتر اموال ریاض یا وادار کردن آن به انجام تلاش بیشتر برای اقناع محمود عباس رئیس حکومت خودگردان فلسطین جهت شرکت در اجلاس "صلح برای رفاه" در بحرین. تاکنون تلاشهای عربستان در این زمینه نتیجهای نداشته و عدم شرکت وی چالشی برای این اجلاس است.
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
از مجموع رفتارها، مواضع و سخنان کلیه ارکان دولت آمریکا در قبال ایران پیداست که یک بازی پیچیده در کار است.
به نظرم همه از دونالد ترامپ و پنس گرفته تا بولتون، پومپئو و هوک و دیگران در راستای راهبرد و سیاست "فشار حداکثری" حرکت میکنند و از این جهت فرقی بین مجموعه ب و ت نیست و اظهارنظرهای بعضا متفاوت ترامپ و تیم کاریش غالبا جنبه تاکتیکی دارد و هدفمند است.
تجربه دو سال ریاست جمهوری ترامپ نشان داده است که وی کسی نیست که ناهماهنگی و اختلافنظر اعضای کابینه با خود را تحمل کند. واقعیت این است که اگر اختلافی بین ترامپ و بولتون و دیگران وجود داشت که تا به حال وی آنها را کنار زده بود؛ کاری که با جیمز متیس، استیو بنن، هربرت مکمستر و دیگران کرد.
از این رو، تناقضگوییها در سخنان و مواضع مقامات آمریکایی نسبت به ایران نمیتواند ناشی از اختلاف در نگرش و رویکرد باشد و هدف هم احتمالا برهم زدن محاسبات و گیج کردن ایران است.
در این چارچوب میتوان به سخنان اخیر دونالد ترامپ در ژاپن نگریست که به ظاهر نشان از نرمش و چرخش دارد، اما هیچ دلیلی عملی وجود ندارد که نشان دهد آن چیزی را که وی بیان کرد دقیقا همانی است که در سر دارد. بلکه نگاهی به کتابهای وی و رفتارهایش در دوره قبل از ریاست جمهوری و بعد از آن بر این نکته تاکید دارد که وی همواره تلاش میکند نیت اصلی خود را پنهان نگه دارد و بر خلاف آن سخنانی را هم بیان کند.
در کتاب "آمریکای زمینگیر؛ چگونه دوباره عظمت را به آمریکا باز گردانیم؟" (Crippled America How to Make America Great Again)، به خوبی تشریح میکند که چگونه در اجرای پروژههای اقتصادی خود کاملا محرمانه رفتار میکرد و تا زمانی که کار را شروع نمیکرد گمراهکننده رفتار میکرد و کسی نمیدانست قرار است چکار کند. ابهام، تناقض و غافلگیری جزو ذات ترامپ است.
به یاد دارم وقتی آمریکا در ۲۰۱۶ از طرح حمله به موصل برای باز پسگیری آن از داعش خبر داد، ترامپ به شدت از اعلام طرح حمله چند ماه قبل از اجرا انتقاد کرد و گفت:"چند ماه قبل از حمله به آنها (داعشیها) اطلاع دادیم آمریکا بسیار کودن به نظر میآید".
از اینها که بگذریم، به نظرم در تفسیر "نرمش" یا "چرخش" در توکیو این احتمال هم میتواند مطرح باشد که هدف از آن فشار بر عربستان است تا ارسال پیامی آشتیجویانه به ایران؛ چه با هدف چپاول بیشتر اموال ریاض یا وادار کردن آن به انجام تلاش بیشتر برای اقناع محمود عباس رئیس حکومت خودگردان فلسطین جهت شرکت در اجلاس "صلح برای رفاه" در بحرین. تاکنون تلاشهای عربستان در این زمینه نتیجهای نداشته و عدم شرکت وی چالشی برای این اجلاس است.
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔻 سه نشست سران در یک نشست!
عربستان سعودی از دیشب همزمان میزبان سه نشست سران در شهر مکه است که بیسابقه به نظر میرسد. دو نشست اضطراری سران عرب و شورای همکاری خلیج فارس و نشست عادی سران اسلامی. این نشستها در متن تنش میان تهران و ریاض از یک سو و تهران و واشنگتن از سوی دیگر قرار میگیرد و هدف هم تشدید فشارها به ایران است. اما پرسش اینجاست که چرا سه نشست سران برگزار میشود؟ در حالی که همه اعضای دو نشست سران عرب و شورای همکاری عضو شورای همکاری اسلامی هستند و چرا به نشست سران اسلامی اکتفا نشد؟ به این علت که سه نشست اولا در بعد سیاسی، رسانهای و روانی کارکرد بیشتری دارد و ثانیا ریاض با توجه به مخالفت احتمالی قدرتهایی چون ترکیه و پاکستان با تشدید تنش با تهران، امید چندانی به خروجی نشست سران اسلامی علیه ایران نداشت. از این رو، خواست قبل از برگزاری نشست عادی سران اسلامی از طریق دو نشست دیگر پیام تندی به تهران بفرستد.
در واقع ریاض با برگزاری این سه نشست در این بازه زمانی میخواهد بگوید که همراهی جهان عرب و اسلام علیه تهران را با خود دارد، اما واقعیت این است که با توجه به اختلافات بینی گسترده، چه میان اعضای اتحادیه عرب چه شورای همکاری خلیج فارس، چه کشورهای اسلامی، این همراهی وجود ندارد و آثار چنین نشستهایی بیشتر فشار روانی و رسانهای است.
ملک سلمان پادشاه عربستان دیشب با لحن بسیار تندی در دو نشست اضطراری اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس علیه ایران سخن گفت و تاکنون سابقه نداشته است که یک پادشاه سعودی چنین خارج از رویکرد محافظهکارانه دربار پادشاهی طی دهههای گذشته علیه ایران موضع بگیرد. این خود نشان میدهد که سطح بحران در روابط میان دو طرف روندی بیبازگشت را طی میکند. البته تندتر شدن موضع عربستان در حالی است که ایران در روزهای اخیر همزمان با تشدید حملات انصار الله یمن (حوثیها)، "پیامهای آشتیجویانهای" برای ریاض و ابوظبی فرستاد.
واقعیت این است که پیامهای نظامی این حملات بر پیامهای سیاسی و رسانهای تهران میچربد و زمان برای ارسال پیامهای مصالحه جویانه بسیار دیر است و جواب نمیدهد؛ به این دلیل که تنش میان تهران و ریاض در واقع به بخش لاینفکی از نزاعی بزرگتر میان آمریکا و ایران تبدیل شده است و مدیریت این تنش دیگر دست دو طرف ایرانی و عربستانی نیست. بلکه، دست آمریکاست؛ چون امروز وارد فازی شده است که کاملا با منافع آمریکا و اسرائیل گره خورده و آنها در این جهت هر روز بر آتش این تنش میدمند. به همین خاطر، شدت گرفتن بحران میان ایران و عربستان صرفا برونداد طبیعی اختلافات عمیق چهلساله و ناتوانی دو طرف در مدیریت تنشها نیست.
آمریکا امروز این تنش را در جهت نزاع فزاینده خود با ایران از یک سو، و اجرای معامله قرن و مصالحه میان اسرائیل و کشورهای منطقه از سوی دیگر به کار میگیرد و تشدید میکند.
از این جهت، بیدلیل نیست که رییس جمهور آمریکا همزمان با برگزاری این نشستها در عربستان، داماد خود جرد کوشنر مسئول پیگیری طرح معامله قرن و جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا را به منطقه اعزام کرده است و از طریق کوشنر نقشهای با امضای خود برای بنیامین نتانیاهو میفرستد که در آن جولان بخشی از اسرائیل قلمداد شده است.
🔴کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
عربستان سعودی از دیشب همزمان میزبان سه نشست سران در شهر مکه است که بیسابقه به نظر میرسد. دو نشست اضطراری سران عرب و شورای همکاری خلیج فارس و نشست عادی سران اسلامی. این نشستها در متن تنش میان تهران و ریاض از یک سو و تهران و واشنگتن از سوی دیگر قرار میگیرد و هدف هم تشدید فشارها به ایران است. اما پرسش اینجاست که چرا سه نشست سران برگزار میشود؟ در حالی که همه اعضای دو نشست سران عرب و شورای همکاری عضو شورای همکاری اسلامی هستند و چرا به نشست سران اسلامی اکتفا نشد؟ به این علت که سه نشست اولا در بعد سیاسی، رسانهای و روانی کارکرد بیشتری دارد و ثانیا ریاض با توجه به مخالفت احتمالی قدرتهایی چون ترکیه و پاکستان با تشدید تنش با تهران، امید چندانی به خروجی نشست سران اسلامی علیه ایران نداشت. از این رو، خواست قبل از برگزاری نشست عادی سران اسلامی از طریق دو نشست دیگر پیام تندی به تهران بفرستد.
در واقع ریاض با برگزاری این سه نشست در این بازه زمانی میخواهد بگوید که همراهی جهان عرب و اسلام علیه تهران را با خود دارد، اما واقعیت این است که با توجه به اختلافات بینی گسترده، چه میان اعضای اتحادیه عرب چه شورای همکاری خلیج فارس، چه کشورهای اسلامی، این همراهی وجود ندارد و آثار چنین نشستهایی بیشتر فشار روانی و رسانهای است.
ملک سلمان پادشاه عربستان دیشب با لحن بسیار تندی در دو نشست اضطراری اتحادیه عرب و شورای همکاری خلیج فارس علیه ایران سخن گفت و تاکنون سابقه نداشته است که یک پادشاه سعودی چنین خارج از رویکرد محافظهکارانه دربار پادشاهی طی دهههای گذشته علیه ایران موضع بگیرد. این خود نشان میدهد که سطح بحران در روابط میان دو طرف روندی بیبازگشت را طی میکند. البته تندتر شدن موضع عربستان در حالی است که ایران در روزهای اخیر همزمان با تشدید حملات انصار الله یمن (حوثیها)، "پیامهای آشتیجویانهای" برای ریاض و ابوظبی فرستاد.
واقعیت این است که پیامهای نظامی این حملات بر پیامهای سیاسی و رسانهای تهران میچربد و زمان برای ارسال پیامهای مصالحه جویانه بسیار دیر است و جواب نمیدهد؛ به این دلیل که تنش میان تهران و ریاض در واقع به بخش لاینفکی از نزاعی بزرگتر میان آمریکا و ایران تبدیل شده است و مدیریت این تنش دیگر دست دو طرف ایرانی و عربستانی نیست. بلکه، دست آمریکاست؛ چون امروز وارد فازی شده است که کاملا با منافع آمریکا و اسرائیل گره خورده و آنها در این جهت هر روز بر آتش این تنش میدمند. به همین خاطر، شدت گرفتن بحران میان ایران و عربستان صرفا برونداد طبیعی اختلافات عمیق چهلساله و ناتوانی دو طرف در مدیریت تنشها نیست.
آمریکا امروز این تنش را در جهت نزاع فزاینده خود با ایران از یک سو، و اجرای معامله قرن و مصالحه میان اسرائیل و کشورهای منطقه از سوی دیگر به کار میگیرد و تشدید میکند.
از این جهت، بیدلیل نیست که رییس جمهور آمریکا همزمان با برگزاری این نشستها در عربستان، داماد خود جرد کوشنر مسئول پیگیری طرح معامله قرن و جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا را به منطقه اعزام کرده است و از طریق کوشنر نقشهای با امضای خود برای بنیامین نتانیاهو میفرستد که در آن جولان بخشی از اسرائیل قلمداد شده است.
🔴کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
نگاهِ دیگر | صابر گُلعنبری
🔻 سودان و الجزایر در راه مصر! در حالی که انقلابهای عربی در حدود یک دهه گذشته (به استثنای تونس) پایان تلخی پیدا کرد و دولت پنهان بار دیگر قویتر از گذشته به عرصه قدرت بازگشت یا در حال بازگشت است، اعتراضات گسترده مردمی در الجزایر و سودان با توجه به تاثیرات…
🔻 از مصرِ سیسی تا سودانِ حمیدتی!
یازدهم آوریل وقتی ارتش سودان عمر البشیر را برکنار و بازداشت کرد، در یادداشتی بیان کردم که الجزایر و سودان همان راه مصر را میروند و استعفای بوتفلیقه و برکناری بشیر در ظاهر به معنای پیروزی انقلاب مردمی در دو کشور است، اما عملا انقلابی معکوس و در جهت مخالف انقلاب مردمی است. دلیل آن هم روشن بود که هم استعفا و هم برکناری، کار ارتش دو کشور بود و نتیجه مستقیم قیام مردمی نبود.
در آن یادداشت گفته شد که اوضاع الجزایر به مرحله پس از استعفای حسنی مبارک رئیس جمهور اسبق مصر قرابت بیشتری دارد و اوضاع سودان هم به مرحله پس از کودتای عبدالفتاح سیسی رئیس جمهور کنونی مصر شباهت دارد. اوضاع دو کشور از دو ماه پیش تاکنون صحت این گزاره را نشان میدهد.
در کنار آن هم حمایت آشکار مثلث مصر، عربستان و امارات از کودتای شورای نظامی سودان علیه البشیر و پذیرایی مکرر از مقامات این شورا خود گویاتر از هر نشانه دیگری وقوع "انقلاب معکوس" را اثبات میکند.
امروز حمله خونین نیروهای شورای نظامی حاکم بر سودان به تحصنکنندگان در خارطوم خاطره تلخ حمله ارتش مصر به تحصن رابعه در سیزدهم آگوست 2013 و کشتن صدها نفر را زنده کرد. این هم نشانی دیگر از این است که سودانِ حمیدتی دقیقا پا در جای پای مصرِ سیسی گذاشته است.
احتمالا این پرسش در ذهن خواننده محترم پدیدار گردد که چرا "سودانِ حمیدتی"؟ مگر رئیس شورای نظامی سودان عبدالفتاح برهان نیست؟ پس چرا معاون او حمیدتی؟
واقعیت این است که محمد حمدان دقلو ملقب به حمیدتی مرد قدرتمند و شاید بتوان گفت پرنفوذترین شخص این روزهای سودان است که 40 هزار نیروی نظامی تحت عنوان نیروهای واکنش سریع تحت فرمان او هستند؛ هر چند بعد از کودتا فرماندهی آن را به برادرش واگذار کرده است. در کنار آن هم نفوذ خوبی در میان قبایل به ویژه در غرب سودان دارد.
حمیدتی گزینه جدی ریاست جمهوری سودان در آینده نزدیک است. بسیار زیرک و باهوش است و به خوبی از فرصتها بهره میگیرد. همین که بدون سابقه نظامی در ارتش و تحصیلات آکادمیک توانسته است به این جایگاه برسد، خود نشان میدهد که چه اعجوبهای است.
حمیدتی 44 ساله به تجارت شتر در دارفور مشغول بود. در کنار آن هم گروهی شبه نظامی را رهبری میکرد و از ۲۰۰۳ در جنوب دارفور در کنار دولت جنگید، تا این که مدتی هم با خود دولت دچار اختلاف شد و در سال 2010 طی مذاکراتی دوباره در کنار آن قرار گرفت و افسر گارد مرزی شد. سیطره بر معادن طلا در دارفور ثروتی بادآورده نصیبش کرد و نفوذش گسترده گشت.
حمیدتی در عرض ده سال چنان خود را بالا کشید که به عمر البشیر بسیار نزدیک شد و اعتماد او را جلب کرد؛ تا این که به فرماندهی نیروهای واکنش سریع انتخاب شد. البشیر به نوعی از حمیدتی به عنوان اهرمی علیه فرماندهان ارتش استفاده میکرد که مبادا به فکر کودتا در سرزمین کودتاخیز سودان بیفتند. هیچ کشور عربی به اندازه سودان شاهد کودتای بافرجام و نافرجام نبوده است.
در واقع، اعتمادی که عمر البشیر به حمیدتی کرد نظیر همان اعتمادی است که محمد مرسی رئیس جمهور سابق مصر به عبدالفتاح سیسی کرد. حمیدتی در آخرین روزهای ریاست جمهوری البیشر مواضعی متمایل به معترضان سودانی گرفت و در روز کودتا هم با نیروهای واکنش سریع تحت فرمانش حمایت قاطع خود را از پیروزی انقلاب اعلام کرد. دقیقا همان نقشی که عبدالفتاح سیسی ایفا کرد.
امروز حمیدتیِ ارتش نرفته به درجه سپهبدی رسیده و سودای ریاست جمهوری سودان را در سر دارد. در این کارزار هم به نظر بیشتر از عبدالفتاح برهان رئیس کنونی شورای نظامی حاکم بر سودان حمایت خارجی را داشته باشد و این مشخص است که گزینه عربستان سعودی برای آینده سودان است. اما گفته میشود که مصر و امارات به برهان نظر دارند. ولی اختلاف نظری میان اعضای مثلث عربی حامی انقلابهای معکوس یا همان کودتا درباره او ملاحظه نکردهام.
دو هفته پیش بود که به ریاض رفت و با محمد بن سلمان دیدار کرد. کاملا از جنگ یمن حمایت کرد و گفت که سودان از عربستان در مقابل ایران و حوثیها حمایت خواهد کرد.
در هفتههای اخیر مرتب با سفرای غربی نشست و برخاست دارد و خود را برای نشستن بر کرسی ریاست جمهوری سودان آماده میکند. حال باید منتظر ماند و دید که آیا انقلابیون سودانی پس از حادثه تلخ امروز و کشته شدن ۳۰ تحصن کننده با بازخوانی سرنوشت ناگوار انقلاب مصر میتوانند مانع تکمیل پازلهای انقلاب معکوس دیگری در آفریقا و قدرتگیری حمیدتی یا امثال او و بازتولید یک دیکتاتوری دیگر و بدتر از هر دورهای شوند یا خیر؟
✍️صابر گلعنبری
🔴کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
یازدهم آوریل وقتی ارتش سودان عمر البشیر را برکنار و بازداشت کرد، در یادداشتی بیان کردم که الجزایر و سودان همان راه مصر را میروند و استعفای بوتفلیقه و برکناری بشیر در ظاهر به معنای پیروزی انقلاب مردمی در دو کشور است، اما عملا انقلابی معکوس و در جهت مخالف انقلاب مردمی است. دلیل آن هم روشن بود که هم استعفا و هم برکناری، کار ارتش دو کشور بود و نتیجه مستقیم قیام مردمی نبود.
در آن یادداشت گفته شد که اوضاع الجزایر به مرحله پس از استعفای حسنی مبارک رئیس جمهور اسبق مصر قرابت بیشتری دارد و اوضاع سودان هم به مرحله پس از کودتای عبدالفتاح سیسی رئیس جمهور کنونی مصر شباهت دارد. اوضاع دو کشور از دو ماه پیش تاکنون صحت این گزاره را نشان میدهد.
در کنار آن هم حمایت آشکار مثلث مصر، عربستان و امارات از کودتای شورای نظامی سودان علیه البشیر و پذیرایی مکرر از مقامات این شورا خود گویاتر از هر نشانه دیگری وقوع "انقلاب معکوس" را اثبات میکند.
امروز حمله خونین نیروهای شورای نظامی حاکم بر سودان به تحصنکنندگان در خارطوم خاطره تلخ حمله ارتش مصر به تحصن رابعه در سیزدهم آگوست 2013 و کشتن صدها نفر را زنده کرد. این هم نشانی دیگر از این است که سودانِ حمیدتی دقیقا پا در جای پای مصرِ سیسی گذاشته است.
احتمالا این پرسش در ذهن خواننده محترم پدیدار گردد که چرا "سودانِ حمیدتی"؟ مگر رئیس شورای نظامی سودان عبدالفتاح برهان نیست؟ پس چرا معاون او حمیدتی؟
واقعیت این است که محمد حمدان دقلو ملقب به حمیدتی مرد قدرتمند و شاید بتوان گفت پرنفوذترین شخص این روزهای سودان است که 40 هزار نیروی نظامی تحت عنوان نیروهای واکنش سریع تحت فرمان او هستند؛ هر چند بعد از کودتا فرماندهی آن را به برادرش واگذار کرده است. در کنار آن هم نفوذ خوبی در میان قبایل به ویژه در غرب سودان دارد.
حمیدتی گزینه جدی ریاست جمهوری سودان در آینده نزدیک است. بسیار زیرک و باهوش است و به خوبی از فرصتها بهره میگیرد. همین که بدون سابقه نظامی در ارتش و تحصیلات آکادمیک توانسته است به این جایگاه برسد، خود نشان میدهد که چه اعجوبهای است.
حمیدتی 44 ساله به تجارت شتر در دارفور مشغول بود. در کنار آن هم گروهی شبه نظامی را رهبری میکرد و از ۲۰۰۳ در جنوب دارفور در کنار دولت جنگید، تا این که مدتی هم با خود دولت دچار اختلاف شد و در سال 2010 طی مذاکراتی دوباره در کنار آن قرار گرفت و افسر گارد مرزی شد. سیطره بر معادن طلا در دارفور ثروتی بادآورده نصیبش کرد و نفوذش گسترده گشت.
حمیدتی در عرض ده سال چنان خود را بالا کشید که به عمر البشیر بسیار نزدیک شد و اعتماد او را جلب کرد؛ تا این که به فرماندهی نیروهای واکنش سریع انتخاب شد. البشیر به نوعی از حمیدتی به عنوان اهرمی علیه فرماندهان ارتش استفاده میکرد که مبادا به فکر کودتا در سرزمین کودتاخیز سودان بیفتند. هیچ کشور عربی به اندازه سودان شاهد کودتای بافرجام و نافرجام نبوده است.
در واقع، اعتمادی که عمر البشیر به حمیدتی کرد نظیر همان اعتمادی است که محمد مرسی رئیس جمهور سابق مصر به عبدالفتاح سیسی کرد. حمیدتی در آخرین روزهای ریاست جمهوری البیشر مواضعی متمایل به معترضان سودانی گرفت و در روز کودتا هم با نیروهای واکنش سریع تحت فرمانش حمایت قاطع خود را از پیروزی انقلاب اعلام کرد. دقیقا همان نقشی که عبدالفتاح سیسی ایفا کرد.
امروز حمیدتیِ ارتش نرفته به درجه سپهبدی رسیده و سودای ریاست جمهوری سودان را در سر دارد. در این کارزار هم به نظر بیشتر از عبدالفتاح برهان رئیس کنونی شورای نظامی حاکم بر سودان حمایت خارجی را داشته باشد و این مشخص است که گزینه عربستان سعودی برای آینده سودان است. اما گفته میشود که مصر و امارات به برهان نظر دارند. ولی اختلاف نظری میان اعضای مثلث عربی حامی انقلابهای معکوس یا همان کودتا درباره او ملاحظه نکردهام.
دو هفته پیش بود که به ریاض رفت و با محمد بن سلمان دیدار کرد. کاملا از جنگ یمن حمایت کرد و گفت که سودان از عربستان در مقابل ایران و حوثیها حمایت خواهد کرد.
در هفتههای اخیر مرتب با سفرای غربی نشست و برخاست دارد و خود را برای نشستن بر کرسی ریاست جمهوری سودان آماده میکند. حال باید منتظر ماند و دید که آیا انقلابیون سودانی پس از حادثه تلخ امروز و کشته شدن ۳۰ تحصن کننده با بازخوانی سرنوشت ناگوار انقلاب مصر میتوانند مانع تکمیل پازلهای انقلاب معکوس دیگری در آفریقا و قدرتگیری حمیدتی یا امثال او و بازتولید یک دیکتاتوری دیگر و بدتر از هر دورهای شوند یا خیر؟
✍️صابر گلعنبری
🔴کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔺الجزیره و نامه ترامپ به ایران!؟
به دنبال انتشار تحلیلی در برخی رسانههای داخلی به نقل از سایت شبکه الجزیره مبنی بر این که دونالد ترامپ نامهای به ایران نوشته و در آن اعلام آمادگی کرده که حاضر است جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا را برکنار کند، تعدادی از همراهان عزیز کانال و دوستان درباره اصالت وجود چنین تحلیلی در سایت شبکه الجزیره پرسیدند.
واقعیت این است که به محض دیدن خبر ارسال نامه از ترامپ در رسانههای فارسیزبان به نقل از الجزیره بسیار متعجب شدم و در وهله نخست نسبت به صحت این انتساب تردید جدی کردم. به این علت که مدام رسانههای عربی به ویژه الجزیره (هم شبکه، هم سایت و کانال تلگرامی) را دنبال میکنم و خبر و گزارشی از نامه ترامپ به ایران ندیده بودم که اگر چنین بود لابد در اخبار فوری شبکه میآمد و ساعتها برنامه به تجزیه و تحلیل آن اختصاص مییافت.
در بهت و حیرت بودم که ناگهان به ذهنم خطور کرد که دو روز پیش گزارشی در الجزیره دیدهام که به نقل از یک منبع وزارت خارجه ایران نکاتی را بیان کرده بود. مطمئن بودم که در این گزارش صحبتی از نامه ترامپ نبود، با این حال بار دیگر به سراغ گزارش رفته و با دقت خواندم. دیدم که سایت فارسیِ ترجمه کننده این گزارش مرتکب یک اشتباه فاحش در ترجمه شده است.
الجزیره در این گزارش به نقل از این "منبع در وزارت خارجه ایران" آورده است که ایران یک پیام از جانب آمریکا دریافت کرده است مبنی بر این که ترامپ آماده است جان بولتون را برکنار کند.
اینجا مترجم به اشتباه "رسالة أمريكية" را نامه از جانب ترامپ ترجمه کرده است که به هیچ وجه دقیق نیست و اینجا معنایی جز پیام ندارد.
صرف نظر از صحت و سقم این ادعا، اما تا به حال هیچ پالس یا نشانهای از جانب ترامپ در این باره دیده نشده است.
البته قابل فهم است که برخی مقامات با اهداف خاصی بخواهند پروژه وجود اختلاف و اختلافافکنی در ارکان دولت آمریکا را دنبال کنند و این مساله هم قابل انکار نیست که اختلاف نظر و دیدگاه در شیوه برخورد با ایران در میان تصمیمسازان کاخ سفید وجود دارد، اما این که برخی تحلیلگران و رسانهها بحران چهل ساله میان تهران و واشنگتن و کل خصومتها و تنشها را در وجود یک نفر آن هم بولتون خلاصه کنند، جای بسی تعجب دارد و آدرس غلط دادن است.
برخی طوری تحلیل و سخن میگویند که انگار عامل کل مشکلات و بحرانها میان آمریکا و ایران شخص جان بولتون است و همه چیز را به وجود او تقلیل میدهند؛ که اگر او کنار برود فشارهای آمریکا پایان مییابد و همه چیز حل است؛ در حالی که چنین نیست و بولتون سهل است، اگر خود ترامپ هم از صحنه قدرت کنار رود، باز این تنش و بحران به اشکال مختلف ادامه خواهد یافت.
صرف نظر از انباشت عوامل تاریخی چهلساله، خود ترامپ عامل اصلی تنش کنونی است و بولتون فقط نقش یک عامل تشدید کننده را ایفا میکند.
ترامپ راهی را رفته و بنیان گذاشته است که حتی اگر در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر ۲۰۲۰ هم انتخاب نشود که به احتمال زیاد انتخاب میشود، باز رئیس جمهور بعدی آمریکا نه به برجام باز خواهد گشت نه تحریمها را بر میدارد؛ اما خوب احتمالا ادبیات جدید و نرمی در پیش بگیرد، گر چه در سایه تقابل ماهیتی موجود، تحول راهبردی غیر ممکن است.
لینک گزارش سایت شبکه الجزیره:
http://yon.ir/4CQF4
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
به دنبال انتشار تحلیلی در برخی رسانههای داخلی به نقل از سایت شبکه الجزیره مبنی بر این که دونالد ترامپ نامهای به ایران نوشته و در آن اعلام آمادگی کرده که حاضر است جان بولتون مشاور امنیت ملی آمریکا را برکنار کند، تعدادی از همراهان عزیز کانال و دوستان درباره اصالت وجود چنین تحلیلی در سایت شبکه الجزیره پرسیدند.
واقعیت این است که به محض دیدن خبر ارسال نامه از ترامپ در رسانههای فارسیزبان به نقل از الجزیره بسیار متعجب شدم و در وهله نخست نسبت به صحت این انتساب تردید جدی کردم. به این علت که مدام رسانههای عربی به ویژه الجزیره (هم شبکه، هم سایت و کانال تلگرامی) را دنبال میکنم و خبر و گزارشی از نامه ترامپ به ایران ندیده بودم که اگر چنین بود لابد در اخبار فوری شبکه میآمد و ساعتها برنامه به تجزیه و تحلیل آن اختصاص مییافت.
در بهت و حیرت بودم که ناگهان به ذهنم خطور کرد که دو روز پیش گزارشی در الجزیره دیدهام که به نقل از یک منبع وزارت خارجه ایران نکاتی را بیان کرده بود. مطمئن بودم که در این گزارش صحبتی از نامه ترامپ نبود، با این حال بار دیگر به سراغ گزارش رفته و با دقت خواندم. دیدم که سایت فارسیِ ترجمه کننده این گزارش مرتکب یک اشتباه فاحش در ترجمه شده است.
الجزیره در این گزارش به نقل از این "منبع در وزارت خارجه ایران" آورده است که ایران یک پیام از جانب آمریکا دریافت کرده است مبنی بر این که ترامپ آماده است جان بولتون را برکنار کند.
اینجا مترجم به اشتباه "رسالة أمريكية" را نامه از جانب ترامپ ترجمه کرده است که به هیچ وجه دقیق نیست و اینجا معنایی جز پیام ندارد.
صرف نظر از صحت و سقم این ادعا، اما تا به حال هیچ پالس یا نشانهای از جانب ترامپ در این باره دیده نشده است.
البته قابل فهم است که برخی مقامات با اهداف خاصی بخواهند پروژه وجود اختلاف و اختلافافکنی در ارکان دولت آمریکا را دنبال کنند و این مساله هم قابل انکار نیست که اختلاف نظر و دیدگاه در شیوه برخورد با ایران در میان تصمیمسازان کاخ سفید وجود دارد، اما این که برخی تحلیلگران و رسانهها بحران چهل ساله میان تهران و واشنگتن و کل خصومتها و تنشها را در وجود یک نفر آن هم بولتون خلاصه کنند، جای بسی تعجب دارد و آدرس غلط دادن است.
برخی طوری تحلیل و سخن میگویند که انگار عامل کل مشکلات و بحرانها میان آمریکا و ایران شخص جان بولتون است و همه چیز را به وجود او تقلیل میدهند؛ که اگر او کنار برود فشارهای آمریکا پایان مییابد و همه چیز حل است؛ در حالی که چنین نیست و بولتون سهل است، اگر خود ترامپ هم از صحنه قدرت کنار رود، باز این تنش و بحران به اشکال مختلف ادامه خواهد یافت.
صرف نظر از انباشت عوامل تاریخی چهلساله، خود ترامپ عامل اصلی تنش کنونی است و بولتون فقط نقش یک عامل تشدید کننده را ایفا میکند.
ترامپ راهی را رفته و بنیان گذاشته است که حتی اگر در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر ۲۰۲۰ هم انتخاب نشود که به احتمال زیاد انتخاب میشود، باز رئیس جمهور بعدی آمریکا نه به برجام باز خواهد گشت نه تحریمها را بر میدارد؛ اما خوب احتمالا ادبیات جدید و نرمی در پیش بگیرد، گر چه در سایه تقابل ماهیتی موجود، تحول راهبردی غیر ممکن است.
لینک گزارش سایت شبکه الجزیره:
http://yon.ir/4CQF4
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔻 سایه سنگین تحریم پتروشیمی بر سفر آبه و ماس
مدتها پیش قرار بود که پتروشیمی ایران تحت تحریم آمریکا قرار گیرد، اما دولت ترامپ به تعویق انداخت و بالاخره دیروز دست به این اقدام زد. تحریم صنعت پتروشیمی کشور در یک بازه زمانی انجام میشود که شاهد چرخشی اعلامی و نه اعمالی در مواضع ترامپ و دیگر مقامات دولت وی، بالا گرفتن تحرکات دیپلماتیک منطقهای و بینالمللی برای کاهش تنش میان تهران و واشنگتن هستیم و قرار است در این راستا هم هایکو ماس وزیر خارجه آلمان و شینزو آبه نخست وزیر ژاپن هفته پیشرو به تهران سفر کنند.
این خود نشان میدهد که دولت آمریکا به مذاکره و میانجیگری تنها در سایه شرایط فشار اعتقاد دارد و نه تنها نمیخواهد برای فراهم کردن شرایط مذاکره بر اساس خواستههای ایران حداقل گامی بردارد که تحریمها و فشارها را هم تشدید میکند.
از این منظر، میتوان به تحریم نیمی از صنعت پتروشیمی ایران چند روز قبل از سفر نخست وزیر ژاپن و وزیر خارجه آلمان نگاه کرد. از این رو، با توجه به مواضع ایران تا به امروز در قبال مذاکره با آمریکا، به احتمال زیاد تحریم پتروشیمی در این شرایط موفقیت ماموریت آبه و ماس را بسیار دشوار و چه بسا غیر ممکن کند؛ ماموریتی که با چراغ سبز خود ترامپ قرار است انجام شود.
در واقع هم اين چراغ سبز و هم تحریم پتروشیمی در چارچوب پیامهای متناقض و هدفمند آمریکا میگنجد که از یک سو خواهان مذاکرات است و از سوی دیگر، فشارها را تشدید میکند.
البته در این مدت، عدهای بدون در نظر گرفتن رویکرد متناقض ترامپ در این دو سال اخیر در قبال ایران، سخنان نرم او در روزهای گذشته، اعلام آمادگی پومپئو برای مذاکرات بدون شرط و سفر آبه را نشانههای جدی مبنی بر چرخشی جدی در سیاست آمریکا قلمداد کرده و حتی فراتر از آن هم رفته و گفتند که مذاکرات شروع شده و سفر شینزو آبه را به معنای به نتیجه رسیدن این مذاکرات دانستند.
چنانچه قبلا هم گفته شد، واقعیت این است که هدف از همه این رفتارها، سخنان و مواضع تناقضگونه آمریکا دستپاچه کردن ایران است. آمریکا صرفا به دنبال مذاکراتی یکجانبه و نه جدی و دو سویه است و منتظر به نتیجه رسیدن جنگ اقتصادی است تا در سایه آن بتواند به توافقی یکجانبه برسد.
سیاست ترامپ معاملاتی دو سویه و دادن امتیاز نیست، نه تنها با ایران بلکه با اروپا و چین و غیره هم چنین سیاستی را دنبال میکند. رویکرد وی تحمیل خواستههایش در چارچوب یکجانبهگرایی است.
در این میان هم، این تحرکات دیپلماتیک که اکثرا هم با موافقت خود واشنگتن انجام میشود، در واقع تاکتیکی برای مدیریت تنش و نه حل آن، بر هم زدن محاسبات ایران و کنترل واکنشهای احتمالی آن در منطقه است.
حالا باید منتظر ماند و دید وزیر خارجه ژاپن که قرار است قبل از سفر شنیزو آبه برای فراهم کردن مقدمات موفقیت آمیز بودن سفر وی زودتر به ایران بیاید، به دنبال اقدام اخیر آمریکا با چه فضایی در ایران مواجه میشود و آیا آن را مناسب سفر آبه و موفقیت آمیز بودن آن میداند که اگر چنین باشد میتواند نشانهای از احتمال شروع میانجیگری ژاپن و مذاکرات غیر مستقیم باشد.
🔴کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
مدتها پیش قرار بود که پتروشیمی ایران تحت تحریم آمریکا قرار گیرد، اما دولت ترامپ به تعویق انداخت و بالاخره دیروز دست به این اقدام زد. تحریم صنعت پتروشیمی کشور در یک بازه زمانی انجام میشود که شاهد چرخشی اعلامی و نه اعمالی در مواضع ترامپ و دیگر مقامات دولت وی، بالا گرفتن تحرکات دیپلماتیک منطقهای و بینالمللی برای کاهش تنش میان تهران و واشنگتن هستیم و قرار است در این راستا هم هایکو ماس وزیر خارجه آلمان و شینزو آبه نخست وزیر ژاپن هفته پیشرو به تهران سفر کنند.
این خود نشان میدهد که دولت آمریکا به مذاکره و میانجیگری تنها در سایه شرایط فشار اعتقاد دارد و نه تنها نمیخواهد برای فراهم کردن شرایط مذاکره بر اساس خواستههای ایران حداقل گامی بردارد که تحریمها و فشارها را هم تشدید میکند.
از این منظر، میتوان به تحریم نیمی از صنعت پتروشیمی ایران چند روز قبل از سفر نخست وزیر ژاپن و وزیر خارجه آلمان نگاه کرد. از این رو، با توجه به مواضع ایران تا به امروز در قبال مذاکره با آمریکا، به احتمال زیاد تحریم پتروشیمی در این شرایط موفقیت ماموریت آبه و ماس را بسیار دشوار و چه بسا غیر ممکن کند؛ ماموریتی که با چراغ سبز خود ترامپ قرار است انجام شود.
در واقع هم اين چراغ سبز و هم تحریم پتروشیمی در چارچوب پیامهای متناقض و هدفمند آمریکا میگنجد که از یک سو خواهان مذاکرات است و از سوی دیگر، فشارها را تشدید میکند.
البته در این مدت، عدهای بدون در نظر گرفتن رویکرد متناقض ترامپ در این دو سال اخیر در قبال ایران، سخنان نرم او در روزهای گذشته، اعلام آمادگی پومپئو برای مذاکرات بدون شرط و سفر آبه را نشانههای جدی مبنی بر چرخشی جدی در سیاست آمریکا قلمداد کرده و حتی فراتر از آن هم رفته و گفتند که مذاکرات شروع شده و سفر شینزو آبه را به معنای به نتیجه رسیدن این مذاکرات دانستند.
چنانچه قبلا هم گفته شد، واقعیت این است که هدف از همه این رفتارها، سخنان و مواضع تناقضگونه آمریکا دستپاچه کردن ایران است. آمریکا صرفا به دنبال مذاکراتی یکجانبه و نه جدی و دو سویه است و منتظر به نتیجه رسیدن جنگ اقتصادی است تا در سایه آن بتواند به توافقی یکجانبه برسد.
سیاست ترامپ معاملاتی دو سویه و دادن امتیاز نیست، نه تنها با ایران بلکه با اروپا و چین و غیره هم چنین سیاستی را دنبال میکند. رویکرد وی تحمیل خواستههایش در چارچوب یکجانبهگرایی است.
در این میان هم، این تحرکات دیپلماتیک که اکثرا هم با موافقت خود واشنگتن انجام میشود، در واقع تاکتیکی برای مدیریت تنش و نه حل آن، بر هم زدن محاسبات ایران و کنترل واکنشهای احتمالی آن در منطقه است.
حالا باید منتظر ماند و دید وزیر خارجه ژاپن که قرار است قبل از سفر شنیزو آبه برای فراهم کردن مقدمات موفقیت آمیز بودن سفر وی زودتر به ایران بیاید، به دنبال اقدام اخیر آمریکا با چه فضایی در ایران مواجه میشود و آیا آن را مناسب سفر آبه و موفقیت آمیز بودن آن میداند که اگر چنین باشد میتواند نشانهای از احتمال شروع میانجیگری ژاپن و مذاکرات غیر مستقیم باشد.
🔴کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔻امید آبه به یک گشایش!
۳۶ سال پیش پدرش در قامت وزیر خارجه ژاپن به ایران آمد و امروز خود او به عنوان اولین نخستوزیر این کشور بعد از انقلاب به تهران میآید. دلیل این که چرا در این ۴۱ سال نخست وزیران ژاپن به ایران نیامدهاند، پرواضح است. روابط توکیو با تهران بعد از انقلاب اسلامی همواره تابع متغیر آمریکایی بوده و در این چهار دهه تحت تاثیر آن سیر نزولی داشته است.
حال هم که آبه شینزو در اوج تنش میان تهران و واشنگتن آهنگ سفر به ایران کرده باز با همان متغیر مرتبط است و اگر چراغ سبز یا موافقت دولت آمریکا نبود چنین سفری انجام نمیشد.
بر خلاف برخی تحلیلات خوشبینانه که این سفر را گامی جهشی در توسعه روابط دو جانبه قلمداد میکنند؛ اما واقعیت این است که این اتفاق در سایه تداوم تنش و بحران میان ایران و آمریکا بعید المنال است.
ژاپن با وجود میل به گسترش روابط با ایران به ویژه در بخش اقتصادی و بازگشت مناسبات تجاری به دوران اوج خود، اما عملا به علت پیوند گسستناپذیر منافع اقتصادی و امنیتیاش با آمریکا (به ویژه در مسائل شبه جزیره کره)، بدون گشایشی جدی در بحران روابط میان تهران و واشنگتن نمیتواند گامی در مسیر توسعه روابط با ایران بردارد. از این رو سفر آبه در درجه اول برای ایجاد این گشایش از طریق میانجیگری است تا مسیر توسعه روابط با ایران هموار گردد. حال باید منتظر ماند و دید آبه در راستای ایجاد این گشایش حامل چه ابتکار، طرح یا پیامی است. فعلا که افقی روشن متصور نیست تا نتیجه سفر آبه چه شود.
پ.ن: نام دقیق نخست وزیر ژاپن "آبه شینزو" است نه "شینزو آبه".
@Sgolanbari
۳۶ سال پیش پدرش در قامت وزیر خارجه ژاپن به ایران آمد و امروز خود او به عنوان اولین نخستوزیر این کشور بعد از انقلاب به تهران میآید. دلیل این که چرا در این ۴۱ سال نخست وزیران ژاپن به ایران نیامدهاند، پرواضح است. روابط توکیو با تهران بعد از انقلاب اسلامی همواره تابع متغیر آمریکایی بوده و در این چهار دهه تحت تاثیر آن سیر نزولی داشته است.
حال هم که آبه شینزو در اوج تنش میان تهران و واشنگتن آهنگ سفر به ایران کرده باز با همان متغیر مرتبط است و اگر چراغ سبز یا موافقت دولت آمریکا نبود چنین سفری انجام نمیشد.
بر خلاف برخی تحلیلات خوشبینانه که این سفر را گامی جهشی در توسعه روابط دو جانبه قلمداد میکنند؛ اما واقعیت این است که این اتفاق در سایه تداوم تنش و بحران میان ایران و آمریکا بعید المنال است.
ژاپن با وجود میل به گسترش روابط با ایران به ویژه در بخش اقتصادی و بازگشت مناسبات تجاری به دوران اوج خود، اما عملا به علت پیوند گسستناپذیر منافع اقتصادی و امنیتیاش با آمریکا (به ویژه در مسائل شبه جزیره کره)، بدون گشایشی جدی در بحران روابط میان تهران و واشنگتن نمیتواند گامی در مسیر توسعه روابط با ایران بردارد. از این رو سفر آبه در درجه اول برای ایجاد این گشایش از طریق میانجیگری است تا مسیر توسعه روابط با ایران هموار گردد. حال باید منتظر ماند و دید آبه در راستای ایجاد این گشایش حامل چه ابتکار، طرح یا پیامی است. فعلا که افقی روشن متصور نیست تا نتیجه سفر آبه چه شود.
پ.ن: نام دقیق نخست وزیر ژاپن "آبه شینزو" است نه "شینزو آبه".
@Sgolanbari
🔻پس از حمله به نفتکشها در دریای عمان!
دو روز از حملات به دو نفت کش در دریای عمان میگذرد. به نظر دیگر شناخت هویت واقعی عوامل این حملات مهم نیست؛ اگرچه عدهای که از نگاه صرف حقوق بینالملل به قضایا نگاه میکنند، احتمالا منتظر تشکیل کمیته حقیقتیاب و اعلام نتایج باشند که این خود پروسهای طولانی مدت خواهد بود و سیاست بینالملل منتظر آن نمیماند و شاید تا اعلام نتایج هم چند حادثه دیگر از این دست و چه بسا مهمتر اتفاق بیافتد.
آنچه اکنون مهم به نظر میرسد این است که همه به این گونه حوادث و حملات در چهارچوب تنش میان آمریکا و ایران نگاه میکنند. اصولا اوضاع به گونهای پیچیده و تنشی است که هر حادثهای در منطقه و لو این که بیربط هم باشد، باز به این تنش ربط داده میشود. البته منظور این نیست که حوادث نفتکشها ارتباطی با آن نداشته است، بلکه اساسا در متن این تنش قرار دارد.
اکنون پرسش مطرح این است که چه خواهد شد؟ و این حادثه چه تاثیری بر این تنش خواهد داشت؟
واقعیت این است که به احتمال زیاد تنشها به شکل قابل ملاحظهای تشدید خواهد شد. اما به دلایلی بعید است فعلا از سقف خاصی فراتر رود. به همین خاطر، میتوان گفت که همچنان کنترل شده پیش خواهد رفت. خود همین حوادث نفتی هم تا اینجا تدریجی و کنترل شده پیش رفته است.
فعلا آمریکا در حال بهرهبرداری حداکثری از این واقعه در چارچوب فشار حداکثری است و از این رو، به عنوان فرصتیِ خواسته یا ناخواسته به قضیه نگاه میکند. به دنبال شکست تحرکات دیپلماتیک به ویژه تحرک ژاپن در گشودن کانالی برای مذاکره میان تهران و واشنگتن و اطمینان خاطر دونالد ترامپ از صفر بودن احتمال مذاکرهای که بتواند در یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری از آن استفاده کند، به نظر میرسد که بخواهد در این مدت سطح فشار بر ایران را تا حد ممکن، اما کنترل شده بالا ببرد.
انتخابات آمریکا و اسرائیل هم اقتضا میکند تنش با ایران افزایش چشمگیری داشته باشد، هم این اقتضا را هم دارد که از سطح خاصی فراتر نرود.
دولت آمریکا به دنبال این که فشار اقتصادی به حد محاصره اقتصادی نزدیک شده است، اکنون به دنبال به حداکثر رساندن فشار سیاسی از طریق ایجاد اجماع جهانی علیه ایران است؛ چیزی که در یک سال گذشته پس از خروج از برجام به دنبالش بود، اما به دلایلی محقق نشد. البته هر چند نشانههایی از آن با این حوادث بروز یافته است، اما با این حادثه قابل تحصیل نیست. واقعیت این است که عدم تحقق اجماع سیاسی در این یک سال دستاوردی اقتصادی برای کشور نداشت. به این علت که اقتصاد چون گذشته تابع صرف سیاست نیست. بلکه این سیاست است که عملا تابع اقتصاد شده است. گره خوردن منافع اقتصادی اقتضائاتی را بر کشورها تحمیل میکند که خیلی وقتها عملا بر خلاف سیاست اعلامی خود حرکت کنند.
احتمالا به موازات تشدید فشارهای اقتصادی، و تلاش برای اجماعسازی سیاسی، نظامیسازی فضای منطقه نیز دنبال شود و در این راستا هم بعید نیست که در روزهای آتی شاهد اعلام ارسال نیروها و تجهیزات نظامی بیشتری به منطقه باشیم.
با این وجود، وقوع جنگ در این یک سال مانده به انتخابات آمریکا زیاد محتمل نیست، ولی تداوم اوضاع کنونی میتواند زمینهساز وقوع آن در دور دوم ریاست جمهوری احتمالی ترامپ شود.
فعلا باید منتظر ماند و دید تا 16 تیر پایان مدت مهلت شصت روزه چه اتفاقی میافتد و اروپا برای تحقق حداقلی خواستههای ایران اقدام عملی جدی انجام میدهد یا خیر؟ شخصا بعید میدانم این اتفاق بیافتد و به همین خاطر باید اجرایی شدن مرحله دوم کاهش تعهدات را انتظار داشت .
در این حالت و در صورت تکرار حوادث منطقهای چون حمله به نفتکشها، باید منتظر فاز جدیدی و خطرناک از تنشها در منطقه بود. از 16 تیر به بعد که عملا برجامی در کار نخواهد بود، اروپا نیز کاملا در کنار آمریکا قرار خواهد گرفت.
🔴کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
دو روز از حملات به دو نفت کش در دریای عمان میگذرد. به نظر دیگر شناخت هویت واقعی عوامل این حملات مهم نیست؛ اگرچه عدهای که از نگاه صرف حقوق بینالملل به قضایا نگاه میکنند، احتمالا منتظر تشکیل کمیته حقیقتیاب و اعلام نتایج باشند که این خود پروسهای طولانی مدت خواهد بود و سیاست بینالملل منتظر آن نمیماند و شاید تا اعلام نتایج هم چند حادثه دیگر از این دست و چه بسا مهمتر اتفاق بیافتد.
آنچه اکنون مهم به نظر میرسد این است که همه به این گونه حوادث و حملات در چهارچوب تنش میان آمریکا و ایران نگاه میکنند. اصولا اوضاع به گونهای پیچیده و تنشی است که هر حادثهای در منطقه و لو این که بیربط هم باشد، باز به این تنش ربط داده میشود. البته منظور این نیست که حوادث نفتکشها ارتباطی با آن نداشته است، بلکه اساسا در متن این تنش قرار دارد.
اکنون پرسش مطرح این است که چه خواهد شد؟ و این حادثه چه تاثیری بر این تنش خواهد داشت؟
واقعیت این است که به احتمال زیاد تنشها به شکل قابل ملاحظهای تشدید خواهد شد. اما به دلایلی بعید است فعلا از سقف خاصی فراتر رود. به همین خاطر، میتوان گفت که همچنان کنترل شده پیش خواهد رفت. خود همین حوادث نفتی هم تا اینجا تدریجی و کنترل شده پیش رفته است.
فعلا آمریکا در حال بهرهبرداری حداکثری از این واقعه در چارچوب فشار حداکثری است و از این رو، به عنوان فرصتیِ خواسته یا ناخواسته به قضیه نگاه میکند. به دنبال شکست تحرکات دیپلماتیک به ویژه تحرک ژاپن در گشودن کانالی برای مذاکره میان تهران و واشنگتن و اطمینان خاطر دونالد ترامپ از صفر بودن احتمال مذاکرهای که بتواند در یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری از آن استفاده کند، به نظر میرسد که بخواهد در این مدت سطح فشار بر ایران را تا حد ممکن، اما کنترل شده بالا ببرد.
انتخابات آمریکا و اسرائیل هم اقتضا میکند تنش با ایران افزایش چشمگیری داشته باشد، هم این اقتضا را هم دارد که از سطح خاصی فراتر نرود.
دولت آمریکا به دنبال این که فشار اقتصادی به حد محاصره اقتصادی نزدیک شده است، اکنون به دنبال به حداکثر رساندن فشار سیاسی از طریق ایجاد اجماع جهانی علیه ایران است؛ چیزی که در یک سال گذشته پس از خروج از برجام به دنبالش بود، اما به دلایلی محقق نشد. البته هر چند نشانههایی از آن با این حوادث بروز یافته است، اما با این حادثه قابل تحصیل نیست. واقعیت این است که عدم تحقق اجماع سیاسی در این یک سال دستاوردی اقتصادی برای کشور نداشت. به این علت که اقتصاد چون گذشته تابع صرف سیاست نیست. بلکه این سیاست است که عملا تابع اقتصاد شده است. گره خوردن منافع اقتصادی اقتضائاتی را بر کشورها تحمیل میکند که خیلی وقتها عملا بر خلاف سیاست اعلامی خود حرکت کنند.
احتمالا به موازات تشدید فشارهای اقتصادی، و تلاش برای اجماعسازی سیاسی، نظامیسازی فضای منطقه نیز دنبال شود و در این راستا هم بعید نیست که در روزهای آتی شاهد اعلام ارسال نیروها و تجهیزات نظامی بیشتری به منطقه باشیم.
با این وجود، وقوع جنگ در این یک سال مانده به انتخابات آمریکا زیاد محتمل نیست، ولی تداوم اوضاع کنونی میتواند زمینهساز وقوع آن در دور دوم ریاست جمهوری احتمالی ترامپ شود.
فعلا باید منتظر ماند و دید تا 16 تیر پایان مدت مهلت شصت روزه چه اتفاقی میافتد و اروپا برای تحقق حداقلی خواستههای ایران اقدام عملی جدی انجام میدهد یا خیر؟ شخصا بعید میدانم این اتفاق بیافتد و به همین خاطر باید اجرایی شدن مرحله دوم کاهش تعهدات را انتظار داشت .
در این حالت و در صورت تکرار حوادث منطقهای چون حمله به نفتکشها، باید منتظر فاز جدیدی و خطرناک از تنشها در منطقه بود. از 16 تیر به بعد که عملا برجامی در کار نخواهد بود، اروپا نیز کاملا در کنار آمریکا قرار خواهد گرفت.
🔴کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔻ترور تنها انتخاب مصر!
دقایقی پیش که رسانههای خبری دنیا در حال پوشش و تحلیل اظهارات امروز مقامات ایرانی و آمریکایی درباره برجام و حملات به نفتکشها بودند، اعلام درگذشت شما بخوانید ترور محمد مرسی رئیس جمهور سابق مصر به خبر فوری این رسانهها تبدیل شد.
درگذشت مرسی پس از ۶ سال حبس به دنبال کودتای سیسی علیه او در سال ۲۰۱۳ تنها درگذشت رئیس جمهورِ سابقِ محبوسِ مصر نیست، بلکه ترور نماد تنها انتخاب دمکراتیک این کشور در طول تاریخش است.
مرسی تنها رئیس جمهور انتخابی مصر بود که یک سال حکومت کرد و با کودتای وزیر دفاعش عبدالفتاح سیسی از قدرت برکنار شد.
فارغ از اشکالات و ایراداتی که بر این دوره یک ساله حکمرانی اخوان المسلمین مصر وارد است، اما در تاریخ خواهد ماند که تنها رئیس جمهور انتخابی مصر متعلق به این جریان فکری است.
بزرگترین اشتباه اخوان معرفی نامزد در انتخابات ریاست جمهوری در وضعیتی بود که موازنه قدرت چه در داخل مصر چه در منطقه به نفع آنها نبود.
وجود مرسی هر چند در زندان، اما به عنوان نماد و سمبل این انتخاب در سایه شعار اخوان المسلمین و طیف طرفدار آن مبنی بر "بازگشت مشروعیت" به قدرت در این کشور همواره برای عبدالفتاح سیسی آزار دهنده بود.
از این رو، سیسی همواره به مرسی به عنوان یک وجود مزاحم و لو در پشت میلههای زندان نگاه میکرد.
به این سادگی نمیتوان این روایت رسمی دولت مصر را باور کرد که مرسی بر اثر ایست قلبی از دنیا رفته باشد.
اگر هم تروری متعارف در کار نباشد، باز مرگ او یک ترور خاموش در نتیجه اهمال پزشکی است.
خانواده مرسی و نهادهای حقوق بشری مصری و جهانی در طول شش سال حبس مرسی به ویژه در چند ماه اخیر، همیشه از اهمال پزشکی در حق وی، شکنجههای روحی و روانی و به خطر افتادن جان او میگفتند.
خود مرسی در جریان جلسه محاکمه امروز و لحظاتی قبل از وفات گفته بود: "در معرض مرگ عمدی قرار دارم و ممنوع از درمان هستم."
به دنبال اعتراضی که احکام اعدامی صادره علیه رهبران و فعالان مخالف مصری از جمله از جریان اخوان المسلمین در سطح جهان به ویژه از جانب نهادهای حقوق بشری برانگیخت، دولت سیسی به شیوه جدیدی روی آورد که به مرگ تدریجی این افراد ختم میشود و آن هم سیاست اعمال اهمال کامل پزشکی است که تاکنون قربانیان زیادی داشته است که معروفترین آنها محمد مهدی عاکف رهبر سابق اخوان المسلمین است.
با این وضع، بعد از ترور خاموش مرسی باید منتظر اعلام مرگ "مشکوک" دیگر رهبران اخوان المسلمین در ماهها و چند سال آینده بود.
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
دقایقی پیش که رسانههای خبری دنیا در حال پوشش و تحلیل اظهارات امروز مقامات ایرانی و آمریکایی درباره برجام و حملات به نفتکشها بودند، اعلام درگذشت شما بخوانید ترور محمد مرسی رئیس جمهور سابق مصر به خبر فوری این رسانهها تبدیل شد.
درگذشت مرسی پس از ۶ سال حبس به دنبال کودتای سیسی علیه او در سال ۲۰۱۳ تنها درگذشت رئیس جمهورِ سابقِ محبوسِ مصر نیست، بلکه ترور نماد تنها انتخاب دمکراتیک این کشور در طول تاریخش است.
مرسی تنها رئیس جمهور انتخابی مصر بود که یک سال حکومت کرد و با کودتای وزیر دفاعش عبدالفتاح سیسی از قدرت برکنار شد.
فارغ از اشکالات و ایراداتی که بر این دوره یک ساله حکمرانی اخوان المسلمین مصر وارد است، اما در تاریخ خواهد ماند که تنها رئیس جمهور انتخابی مصر متعلق به این جریان فکری است.
بزرگترین اشتباه اخوان معرفی نامزد در انتخابات ریاست جمهوری در وضعیتی بود که موازنه قدرت چه در داخل مصر چه در منطقه به نفع آنها نبود.
وجود مرسی هر چند در زندان، اما به عنوان نماد و سمبل این انتخاب در سایه شعار اخوان المسلمین و طیف طرفدار آن مبنی بر "بازگشت مشروعیت" به قدرت در این کشور همواره برای عبدالفتاح سیسی آزار دهنده بود.
از این رو، سیسی همواره به مرسی به عنوان یک وجود مزاحم و لو در پشت میلههای زندان نگاه میکرد.
به این سادگی نمیتوان این روایت رسمی دولت مصر را باور کرد که مرسی بر اثر ایست قلبی از دنیا رفته باشد.
اگر هم تروری متعارف در کار نباشد، باز مرگ او یک ترور خاموش در نتیجه اهمال پزشکی است.
خانواده مرسی و نهادهای حقوق بشری مصری و جهانی در طول شش سال حبس مرسی به ویژه در چند ماه اخیر، همیشه از اهمال پزشکی در حق وی، شکنجههای روحی و روانی و به خطر افتادن جان او میگفتند.
خود مرسی در جریان جلسه محاکمه امروز و لحظاتی قبل از وفات گفته بود: "در معرض مرگ عمدی قرار دارم و ممنوع از درمان هستم."
به دنبال اعتراضی که احکام اعدامی صادره علیه رهبران و فعالان مخالف مصری از جمله از جریان اخوان المسلمین در سطح جهان به ویژه از جانب نهادهای حقوق بشری برانگیخت، دولت سیسی به شیوه جدیدی روی آورد که به مرگ تدریجی این افراد ختم میشود و آن هم سیاست اعمال اهمال کامل پزشکی است که تاکنون قربانیان زیادی داشته است که معروفترین آنها محمد مهدی عاکف رهبر سابق اخوان المسلمین است.
با این وضع، بعد از ترور خاموش مرسی باید منتظر اعلام مرگ "مشکوک" دیگر رهبران اخوان المسلمین در ماهها و چند سال آینده بود.
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔻سایه پومپئو بر پنتاگون!
در طول دو سال و نیم از ریاست جمهوری دونالد ترامپ، همواره خود او و مهمترین نزدیکانش یعنی جان بولتون مشاور امنیت ملی و مایک پومپئو وزیر امور خارجه با وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) در پروندههای مختلف به ویژه در رابطه با ایران اختلاف نظر داشتند. در موقعیتهای متعددی این اختلافات بروز یافت تا این که بالاخره به استعفای جیمز متیس بیست و چهارمین وزیر دفاع آمریکا منجر شد.
این اختلافات هر چند در دوران جانشین وزیر دفاع یعنی پاتریک شاناهان کمرنگ شد، اما همواره افسران عالیرتبه و خود شاناهان (تا حدودی) زاویه خود با تیم تندرو با محوریت بولتون و پومپئو را حفظ میکردند. حالا که شاناهان به دلیل داشتن پرونده خشونت خانوادگی در سال 2010 راه خود برای تصدی وزارت دفاع را مسدود میدید و ناچار به انصراف شد، مارک اسپر (55 ساله) به سرپرستی پنتاگون انتخاب شده است که هم سابقه نظامی بیشتری دارد و هم از دوستان صمیمی مایک پومپئو است.
در کنار آن هم، مارک اسپر شناخت خوبی از کنگره دارد و با سناتورها و نمایندگان نیز ارتباطات نزدیکی دارد، همین کار موافقت کنگره با تصدی وزارت دفاع را برای او تسهیل میکند. در این راستا هم آدام اشمیت رئیس کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان از او حمایت کرده است. البته نتیجه طببیعی این شناخت و ارتباط هم میتواند تاثیرگذاری بر کنگره هم باشد.
اسپر سرپرست جدید وزارت دفاع آمریکا که قرار است بعد از رد شدن از فیلتر کنگره، رسما بیست و پنجمین وزیر دفاع این کشور شود، در جنگ دوم خلیج فارس در سال 1991 شرکت فعالی داشت و در لشکر مشهور 101 هوابرد آمریکا نیز حضور داشته است.
اسپر و پومپئو در آکادمی نظامی "وست پوینت" آمریکا که کهنترین دانشگاه افسری این کشور است، همدانشجو بوده و ارتباط نزدیکی با هم دارند و به احتمال زیاد لابیگری پومپئو نقش مهمی در انتخاب او داشته است. از این رو، این انتخاب میتواند از یک سو، اختلافنظرها میان پنتاگون و دیگر نهادهای قدرت دولت آمریکا به ویژه با وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی را کاهش دهد و از سوی دیگر، نفوذ پومپئو که مواضع سختگیرانهای در قبال ایران دارد و طراح 12 شرط است، را در پنتاگون و به تبع آن در کاخ سفید بیشتر از قبل کند.
پومپئو و بولتون دو رکن رکین سیاست ضد ایرانی ترامپ محسوب میشوند و تقویت جایگاه هر کدام به معنای تشدید تنش با تهران خواهد بود.
حال باید منتظر ماند و دید اسپر عملا چه رویکردی را در پیش خواهد گرفت.
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
در طول دو سال و نیم از ریاست جمهوری دونالد ترامپ، همواره خود او و مهمترین نزدیکانش یعنی جان بولتون مشاور امنیت ملی و مایک پومپئو وزیر امور خارجه با وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) در پروندههای مختلف به ویژه در رابطه با ایران اختلاف نظر داشتند. در موقعیتهای متعددی این اختلافات بروز یافت تا این که بالاخره به استعفای جیمز متیس بیست و چهارمین وزیر دفاع آمریکا منجر شد.
این اختلافات هر چند در دوران جانشین وزیر دفاع یعنی پاتریک شاناهان کمرنگ شد، اما همواره افسران عالیرتبه و خود شاناهان (تا حدودی) زاویه خود با تیم تندرو با محوریت بولتون و پومپئو را حفظ میکردند. حالا که شاناهان به دلیل داشتن پرونده خشونت خانوادگی در سال 2010 راه خود برای تصدی وزارت دفاع را مسدود میدید و ناچار به انصراف شد، مارک اسپر (55 ساله) به سرپرستی پنتاگون انتخاب شده است که هم سابقه نظامی بیشتری دارد و هم از دوستان صمیمی مایک پومپئو است.
در کنار آن هم، مارک اسپر شناخت خوبی از کنگره دارد و با سناتورها و نمایندگان نیز ارتباطات نزدیکی دارد، همین کار موافقت کنگره با تصدی وزارت دفاع را برای او تسهیل میکند. در این راستا هم آدام اشمیت رئیس کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان از او حمایت کرده است. البته نتیجه طببیعی این شناخت و ارتباط هم میتواند تاثیرگذاری بر کنگره هم باشد.
اسپر سرپرست جدید وزارت دفاع آمریکا که قرار است بعد از رد شدن از فیلتر کنگره، رسما بیست و پنجمین وزیر دفاع این کشور شود، در جنگ دوم خلیج فارس در سال 1991 شرکت فعالی داشت و در لشکر مشهور 101 هوابرد آمریکا نیز حضور داشته است.
اسپر و پومپئو در آکادمی نظامی "وست پوینت" آمریکا که کهنترین دانشگاه افسری این کشور است، همدانشجو بوده و ارتباط نزدیکی با هم دارند و به احتمال زیاد لابیگری پومپئو نقش مهمی در انتخاب او داشته است. از این رو، این انتخاب میتواند از یک سو، اختلافنظرها میان پنتاگون و دیگر نهادهای قدرت دولت آمریکا به ویژه با وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی را کاهش دهد و از سوی دیگر، نفوذ پومپئو که مواضع سختگیرانهای در قبال ایران دارد و طراح 12 شرط است، را در پنتاگون و به تبع آن در کاخ سفید بیشتر از قبل کند.
پومپئو و بولتون دو رکن رکین سیاست ضد ایرانی ترامپ محسوب میشوند و تقویت جایگاه هر کدام به معنای تشدید تنش با تهران خواهد بود.
حال باید منتظر ماند و دید اسپر عملا چه رویکردی را در پیش خواهد گرفت.
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔻کلید سرنوشت انتخابات استانبول در زندان امرالی!
رسانههای ترکیه دیشب در خبر قابل توجهی آوردهاند که عبدالله اوجالان رهبر زندانی پ.ک.ک طی پیامی از هواداران حزب دمکراتیک خلقها در استانبول خواسته است در انتخابات دور دوم شهرداری این شهر بیطرف بمانند و وارد مناقشات انتخاباتی طرفهای درگیر نشوند.
دعوت اوجالان به بیطرفی خود به این معناست که راه پیروزی نامزد حزب حاکم را هموار کنید.
در صورت صدور چنین درخواستی از جانب اوجالان که با توجه به پیامها و بیانیههای اخیر او دور از ذهن هم نیست، میتوان تا حدود زیادی بر نتیجه دور دوم انتخابات حساس استانبول در یکشنبه آینده به نفع بن علی یلدریم نامزد حزب حاکم عدالت و توسعه تاثیر گذار باشد؛ به ویژه که اختلاف آرا در دور اول میان یلدریم و اکرم امام اوغلو نامزد حزب جمهوری زیاد نبود. البته این احتمال ضعیف هم وجود دارد که چنین درخواستی موجب تحریک بخشی از آرای خاکستری ترکها در استانبول نیز شود و آنها را پای صندوقهای رای بکشاند.
کُردهای طرفدار حزب دمکراتیک خلقها در استانبول در دور نخست این انتخابات در سی و یکم مارس نقش مهمی در پیروزی نامزد حزب جمهوریخواه خلق داشتند که بعدا کمیسیون عالی انتخابات نتیجه را ابطال کرد.
آک پارتی با توجه به این فاکتور جدید و تاثیرگذار در انتخابات استانبول پس از ابطال نتایج، سریعا در تکاپوی حذف این فاکتور افتاد و به گفته منابعی شخص هاکان فیدان رئیس دستگاه اطلاعاتی (میت) به دیدار اوجالان در زندان امرالی رفته و این گونه پیداست که به تفاهماتی رسیدهاند؛ به ویژه که اوجالان در پیام دیشب خود در کنار طرح این درخواست از مساله کردهای ترکیه و روند صلح هم سخن گفته است.
در همین حال هم، پیامهایی که از جانب اوجالان به خارج از زندان ظرف یک ماه اخیر مخابره شده و میشود، نشان از چنین تفاهماتی دارد. چه درخواست وی از نمایندگان و فعالان کردی برای پایان دادن به اعتصا غذا و چه درخواستش از کردهای سوریه برای درنظر داشتن حساسیتهای دولت ترکیه در شمال و شرق سوریه و برنیانگیختن آنها و چه درخواست اخیرش از کردهای استانبول برای بیطرفی در انتخابات پیشرو.
فعلا تنها خروجی این تفاهمات به نفع حزب حاکم ترکیه را شاهد هستیم، و باید منتظر ما به ازای آن ماند. این که آیا با شرایط حبس خود اوجالان مرتبط خواهد بود یا با ازسرگیری مذاکرات صلح یا هر دو با هم.
جالب توجه این که حزب حاکم به سراغ صلاحالدین دیمرتاش رهبر محبوس حزب دمکراتیک خلقها نرفته است؛ حزبی که قانونی محسوب میشود، اما به سراغ اوجالان رهبر حزبی رفته است که دولت ترکیه آن را تروریستی میداند.
خود همین مساله پرسشانگیز است. این که چرا اوجالان و نه دیمرتاش. آنچه در وهله نخست به ذهن متبادر میشود، این که دولت ترکیه "معامله" با اوجالان را آسانتر از معامله با دیمرتاش یافته و چون قبلا هم این راه را آزموده است، به سراغ او رفته است. البته باید جایگاه دو نفر را هم در نظر داشت.
به هر حال، درخواست اوجالان از کردهای استانبول برای بیطرف ماندن در انتخابات پیش رو، احتمالا نتایج آن را به نفع نامزد آک پارتی تغییر دهد. بعد از آن باید دید آیا تغییری در وضعیت خود اوجالان رخ میدهد و آیا مذاکرات صلح از سر گرفته میشود. احتمالا عدهای بگویند اردوغان به دنبال پیروزی در انتخابات استانبول بازی را به هم خواهد زند و بیخیال تفاهمات صورت گرفته با اوجالان شود.
شخصا بعید میدانم این اتفاق بیافتد و اگر تفاهماتی در کار باشد، زیر آن زده شود؛ به این علت که با توجه تغییرات صورت گرفته در اطلس مناسبات قدرت در داخل ترکیه و دیگر انتخاباتهای پیشرو در سال 2023، دور نگهداشتن هواداران سیاسی پ.ک.ک از رقابتهای انتخاباتی با احزاب مخالف، مطلوب راهبردی حزب حاکم است و همین خود ملزومات و مفروضاتی دارد.
اما از طرف دیگر، آک پارتی با مانعی به نام حزب راستگرای حرکت ملی به رهبری دولت باغچلی روبرو است که هر نوع تفاهمی از این دست را بر نمیتابد. همین خود سقف انتظارات از هر نوع مذاکرات احتمالی صلح را کاهش میدهد. اکنون اردوغان بایدبه دنبال ایجاد موازنهای باشد که از طریق اوجالان حزب دمکراتیک خلقها را از حزب جمهوریخواه مخالف دور کند و از طرف دیگر نیز همچنان حرکت ملی را به عنوان یک همپیمان در کنار خود داشته باشد. تحقق چنین توازنی بسیار دشوار است و باید دید عملا در ماهها و دو سه سال آتی چه اتفاقی میافتد.
✍️ صابر گلعنبری
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
رسانههای ترکیه دیشب در خبر قابل توجهی آوردهاند که عبدالله اوجالان رهبر زندانی پ.ک.ک طی پیامی از هواداران حزب دمکراتیک خلقها در استانبول خواسته است در انتخابات دور دوم شهرداری این شهر بیطرف بمانند و وارد مناقشات انتخاباتی طرفهای درگیر نشوند.
دعوت اوجالان به بیطرفی خود به این معناست که راه پیروزی نامزد حزب حاکم را هموار کنید.
در صورت صدور چنین درخواستی از جانب اوجالان که با توجه به پیامها و بیانیههای اخیر او دور از ذهن هم نیست، میتوان تا حدود زیادی بر نتیجه دور دوم انتخابات حساس استانبول در یکشنبه آینده به نفع بن علی یلدریم نامزد حزب حاکم عدالت و توسعه تاثیر گذار باشد؛ به ویژه که اختلاف آرا در دور اول میان یلدریم و اکرم امام اوغلو نامزد حزب جمهوری زیاد نبود. البته این احتمال ضعیف هم وجود دارد که چنین درخواستی موجب تحریک بخشی از آرای خاکستری ترکها در استانبول نیز شود و آنها را پای صندوقهای رای بکشاند.
کُردهای طرفدار حزب دمکراتیک خلقها در استانبول در دور نخست این انتخابات در سی و یکم مارس نقش مهمی در پیروزی نامزد حزب جمهوریخواه خلق داشتند که بعدا کمیسیون عالی انتخابات نتیجه را ابطال کرد.
آک پارتی با توجه به این فاکتور جدید و تاثیرگذار در انتخابات استانبول پس از ابطال نتایج، سریعا در تکاپوی حذف این فاکتور افتاد و به گفته منابعی شخص هاکان فیدان رئیس دستگاه اطلاعاتی (میت) به دیدار اوجالان در زندان امرالی رفته و این گونه پیداست که به تفاهماتی رسیدهاند؛ به ویژه که اوجالان در پیام دیشب خود در کنار طرح این درخواست از مساله کردهای ترکیه و روند صلح هم سخن گفته است.
در همین حال هم، پیامهایی که از جانب اوجالان به خارج از زندان ظرف یک ماه اخیر مخابره شده و میشود، نشان از چنین تفاهماتی دارد. چه درخواست وی از نمایندگان و فعالان کردی برای پایان دادن به اعتصا غذا و چه درخواستش از کردهای سوریه برای درنظر داشتن حساسیتهای دولت ترکیه در شمال و شرق سوریه و برنیانگیختن آنها و چه درخواست اخیرش از کردهای استانبول برای بیطرفی در انتخابات پیشرو.
فعلا تنها خروجی این تفاهمات به نفع حزب حاکم ترکیه را شاهد هستیم، و باید منتظر ما به ازای آن ماند. این که آیا با شرایط حبس خود اوجالان مرتبط خواهد بود یا با ازسرگیری مذاکرات صلح یا هر دو با هم.
جالب توجه این که حزب حاکم به سراغ صلاحالدین دیمرتاش رهبر محبوس حزب دمکراتیک خلقها نرفته است؛ حزبی که قانونی محسوب میشود، اما به سراغ اوجالان رهبر حزبی رفته است که دولت ترکیه آن را تروریستی میداند.
خود همین مساله پرسشانگیز است. این که چرا اوجالان و نه دیمرتاش. آنچه در وهله نخست به ذهن متبادر میشود، این که دولت ترکیه "معامله" با اوجالان را آسانتر از معامله با دیمرتاش یافته و چون قبلا هم این راه را آزموده است، به سراغ او رفته است. البته باید جایگاه دو نفر را هم در نظر داشت.
به هر حال، درخواست اوجالان از کردهای استانبول برای بیطرف ماندن در انتخابات پیش رو، احتمالا نتایج آن را به نفع نامزد آک پارتی تغییر دهد. بعد از آن باید دید آیا تغییری در وضعیت خود اوجالان رخ میدهد و آیا مذاکرات صلح از سر گرفته میشود. احتمالا عدهای بگویند اردوغان به دنبال پیروزی در انتخابات استانبول بازی را به هم خواهد زند و بیخیال تفاهمات صورت گرفته با اوجالان شود.
شخصا بعید میدانم این اتفاق بیافتد و اگر تفاهماتی در کار باشد، زیر آن زده شود؛ به این علت که با توجه تغییرات صورت گرفته در اطلس مناسبات قدرت در داخل ترکیه و دیگر انتخاباتهای پیشرو در سال 2023، دور نگهداشتن هواداران سیاسی پ.ک.ک از رقابتهای انتخاباتی با احزاب مخالف، مطلوب راهبردی حزب حاکم است و همین خود ملزومات و مفروضاتی دارد.
اما از طرف دیگر، آک پارتی با مانعی به نام حزب راستگرای حرکت ملی به رهبری دولت باغچلی روبرو است که هر نوع تفاهمی از این دست را بر نمیتابد. همین خود سقف انتظارات از هر نوع مذاکرات احتمالی صلح را کاهش میدهد. اکنون اردوغان بایدبه دنبال ایجاد موازنهای باشد که از طریق اوجالان حزب دمکراتیک خلقها را از حزب جمهوریخواه مخالف دور کند و از طرف دیگر نیز همچنان حرکت ملی را به عنوان یک همپیمان در کنار خود داشته باشد. تحقق چنین توازنی بسیار دشوار است و باید دید عملا در ماهها و دو سه سال آتی چه اتفاقی میافتد.
✍️ صابر گلعنبری
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔻پیروزی دمکراسی در ترکیه و شکست مضاعف آکپارتی!
به نظر اگر رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه و رهبر حزب حاکم عدالت و توسعه پیشبینی میکرد نتایج دور دوم انتخابات استانبول را با این فاصله زیاد به رقیب واگذار میکند، هرگز نه به کمیسیون انتخابات شکایت میکرد و نه خواستار ابطال نتایج دور اول میشد که اختلاف آرا صرفا ۱۳ هزار رای بود؛ اما در دور دوم به گفته منابعی حدود ۵۰۰ هزار رای است.
باختن انتخابات استانبول در دور دوم شکستی مضاعف است. عجالتا میتوان چند دلیل را برای شکست برشمرد. نخست این که مردم استانبول که آرای آن انعکاسی از کل ترکیه است، پس از ابطال نتایج دور نخست نسبت به آینده دمکراسی در کشورشان نگران شده و همین مساله، آرای خاکستری زیادی را به پای صندوقهای رای کشانده است.
دلیل دوم میتواند مشارکت ضعیف هوادران حزب آک پارتی در این دور انتخابات باشد. احتمالا بخشی از این هواداران به ابطال نتایج انتخابات دور نخست روی خوش نشان نداده و همین موجب انصراف آنها از شرکت در دور دوم شده است. اعلام میزان شرکت در انتخابات و آرای اکتسابی هر دو نامزد و مقایسه آن با نتایج دور نخست میتواند محکی برای میزان صحت این عامل باشد.
اما دلیل سوم میتواند به درخواست عبدالله اوجالان (به گفته برخی منابع ترکیه) از هوادران حزب کُردی دمکراتیک خلقها برای بیطرفی در این انتخابات برگردد؛ احتمالا این درخواست موجب تحریک بخشی از آرای خاموش یا خاکستری تُرکهای استانبول شده است که مخالف سرسخت پ.ک.ک هستند؛ یعنی همان احتمالی که در یادداشت قبلی "ضعیف" پنداشته شد، به عنوان یک احتمال قوی مطرح بوده است.
البته اگر واقعا چنین پیام و درخواستی هم در کار بوده باشد، این احتمال وارد است که از جانب حداقل بخشی از هواداران حزب دمکراتیک خلقها نادیده گرفته شده باشد. به هر حال عامل سوم را نمیتوان زیاد مهم پنداشت، اما نقش دو عامل اول در شکست نامزد عدالت و توسعه و پیروزی نامزد رقیب پررنگ است.
به هر حال نتایج دور دوم انتخابات شکست سختی برای حزب حاکم محسوب میشود و باید دید رجب طیب اردوغان در هفتهها و ماههای آینده چطور با این شکست کنار میآید و چه برنامهای برای عدم تکرار آن در انتخاباتهای سال ۲۰۲۳ تدارک میبیند.
البته خود پیروزی نامزد مخالفان و پذیرش شکست از جانب بن علی یلدریم و پیام تبریک او هم پیروزی بزرگی برای دمکراسی ترکیه است و هم نشان میدهد که انتخابات این کشور در دوران زعامت عدالت و توسعه روند سالم و شفافی را طی کرده و میکند و اساسا اگر چنین اطمینانی نسبت به برگزاری سالم انتخابات نبود، حزب مخالف جمهوریخواه خلق به این راحتی تن به برگزاری مجدد انتخابات در استانبول نمیداد.
🔴کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
به نظر اگر رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه و رهبر حزب حاکم عدالت و توسعه پیشبینی میکرد نتایج دور دوم انتخابات استانبول را با این فاصله زیاد به رقیب واگذار میکند، هرگز نه به کمیسیون انتخابات شکایت میکرد و نه خواستار ابطال نتایج دور اول میشد که اختلاف آرا صرفا ۱۳ هزار رای بود؛ اما در دور دوم به گفته منابعی حدود ۵۰۰ هزار رای است.
باختن انتخابات استانبول در دور دوم شکستی مضاعف است. عجالتا میتوان چند دلیل را برای شکست برشمرد. نخست این که مردم استانبول که آرای آن انعکاسی از کل ترکیه است، پس از ابطال نتایج دور نخست نسبت به آینده دمکراسی در کشورشان نگران شده و همین مساله، آرای خاکستری زیادی را به پای صندوقهای رای کشانده است.
دلیل دوم میتواند مشارکت ضعیف هوادران حزب آک پارتی در این دور انتخابات باشد. احتمالا بخشی از این هواداران به ابطال نتایج انتخابات دور نخست روی خوش نشان نداده و همین موجب انصراف آنها از شرکت در دور دوم شده است. اعلام میزان شرکت در انتخابات و آرای اکتسابی هر دو نامزد و مقایسه آن با نتایج دور نخست میتواند محکی برای میزان صحت این عامل باشد.
اما دلیل سوم میتواند به درخواست عبدالله اوجالان (به گفته برخی منابع ترکیه) از هوادران حزب کُردی دمکراتیک خلقها برای بیطرفی در این انتخابات برگردد؛ احتمالا این درخواست موجب تحریک بخشی از آرای خاموش یا خاکستری تُرکهای استانبول شده است که مخالف سرسخت پ.ک.ک هستند؛ یعنی همان احتمالی که در یادداشت قبلی "ضعیف" پنداشته شد، به عنوان یک احتمال قوی مطرح بوده است.
البته اگر واقعا چنین پیام و درخواستی هم در کار بوده باشد، این احتمال وارد است که از جانب حداقل بخشی از هواداران حزب دمکراتیک خلقها نادیده گرفته شده باشد. به هر حال عامل سوم را نمیتوان زیاد مهم پنداشت، اما نقش دو عامل اول در شکست نامزد عدالت و توسعه و پیروزی نامزد رقیب پررنگ است.
به هر حال نتایج دور دوم انتخابات شکست سختی برای حزب حاکم محسوب میشود و باید دید رجب طیب اردوغان در هفتهها و ماههای آینده چطور با این شکست کنار میآید و چه برنامهای برای عدم تکرار آن در انتخاباتهای سال ۲۰۲۳ تدارک میبیند.
البته خود پیروزی نامزد مخالفان و پذیرش شکست از جانب بن علی یلدریم و پیام تبریک او هم پیروزی بزرگی برای دمکراسی ترکیه است و هم نشان میدهد که انتخابات این کشور در دوران زعامت عدالت و توسعه روند سالم و شفافی را طی کرده و میکند و اساسا اگر چنین اطمینانی نسبت به برگزاری سالم انتخابات نبود، حزب مخالف جمهوریخواه خلق به این راحتی تن به برگزاری مجدد انتخابات در استانبول نمیداد.
🔴کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔻تحریم دیپلماسی ایران!
عناوین تحریمهای دیشب آمریکا پرطمطراق بود و همین باعث شده است بیشتر مورد توجه قرار گیرد و بازتاب رسانهای گستردهای در جهان پیدا کند. اما عملا آثاری اقتصادی بر آنها مترتب نیست. چون ظاهرا چیزی برای تحریم اقتصادی باقی نمانده است و از این جهت، آمریکا به تحریم مقامات روی آورده است. بنابراین تحریمهای جدید بیشتر جنبه سیاسی و روانی دارد. وقتی آمریکا سه ماه پیش کلیت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تروریستی اعلام کرده است؛ تحریم تک تک فرماندهان آن معنا و مفهوم خاصی ندارد.
اما در میان این تحریمها، به نظر تحریم محمد جواد ظریف وزیر خارجه ایران که ظاهرا قرار است، چند روز آتی اعمال شود، مهمتر و پیام و اهداف خاصی دارد و آن هم تحریم دیپلماسی ایران در هنگامهای است که آمریکا خود را مشتاق مذاکره نشان میدهد.
احتمالا هدف اساسی این تحریم فلج کردن تحرکات دیپلماتیک کشور است. بر اساس منشور سازمان ملل و حقوق بینالملل چنین تحریمهایی نباید مانعی بر راه فعالیت دیپلماتیک کشور به عنوان یک حق حاکمیتی ایجاد کند، اما مناسبات بینالمللی بیشتر بر مدار معادلات جهانی قدرت میچرخد و زور این معادلات همواره بر حقوق بینالملل چربیده است.
حال باید منتظر ماند و دید آمریکا به چه شکل تحریم علیه وزیر خارجه را اعمال میکند، اگر به مانند تحریمهای اقتصادی که هر شرکتی را به خاطر تجارت با ایران مجازات میکند، بخواهد با کشورهایی که میزبان ظریف خواهند شد، برخورد کند و برای مقامات آنها محدودیت تردد سفر به آمریکا اعمال کند، آن وقت بايد انتظار داشت تحرکات دیپلماتیک ایشان هم محدود شود.
به نظر، لسان حال این اقدام ترامپ این است که حالا که قرار است با من هیچ مذاکرهای انجام ندهید، اجازه نمیدهم با دیگران هم گفتگو و مذاکره کنید.
تحریم دیپلماسی ایران در حالی انجام میشود که دولت آمریکا تلاش گستردهای را از رهگذر حوادث نفتکشها برای ایجاد اجماع جهانی و منطقهای آغاز کرده است. از این رو، این نوع تحریم به نوعی در راستای تحقق این هدف هم قرار میگیرد.
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
عناوین تحریمهای دیشب آمریکا پرطمطراق بود و همین باعث شده است بیشتر مورد توجه قرار گیرد و بازتاب رسانهای گستردهای در جهان پیدا کند. اما عملا آثاری اقتصادی بر آنها مترتب نیست. چون ظاهرا چیزی برای تحریم اقتصادی باقی نمانده است و از این جهت، آمریکا به تحریم مقامات روی آورده است. بنابراین تحریمهای جدید بیشتر جنبه سیاسی و روانی دارد. وقتی آمریکا سه ماه پیش کلیت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تروریستی اعلام کرده است؛ تحریم تک تک فرماندهان آن معنا و مفهوم خاصی ندارد.
اما در میان این تحریمها، به نظر تحریم محمد جواد ظریف وزیر خارجه ایران که ظاهرا قرار است، چند روز آتی اعمال شود، مهمتر و پیام و اهداف خاصی دارد و آن هم تحریم دیپلماسی ایران در هنگامهای است که آمریکا خود را مشتاق مذاکره نشان میدهد.
احتمالا هدف اساسی این تحریم فلج کردن تحرکات دیپلماتیک کشور است. بر اساس منشور سازمان ملل و حقوق بینالملل چنین تحریمهایی نباید مانعی بر راه فعالیت دیپلماتیک کشور به عنوان یک حق حاکمیتی ایجاد کند، اما مناسبات بینالمللی بیشتر بر مدار معادلات جهانی قدرت میچرخد و زور این معادلات همواره بر حقوق بینالملل چربیده است.
حال باید منتظر ماند و دید آمریکا به چه شکل تحریم علیه وزیر خارجه را اعمال میکند، اگر به مانند تحریمهای اقتصادی که هر شرکتی را به خاطر تجارت با ایران مجازات میکند، بخواهد با کشورهایی که میزبان ظریف خواهند شد، برخورد کند و برای مقامات آنها محدودیت تردد سفر به آمریکا اعمال کند، آن وقت بايد انتظار داشت تحرکات دیپلماتیک ایشان هم محدود شود.
به نظر، لسان حال این اقدام ترامپ این است که حالا که قرار است با من هیچ مذاکرهای انجام ندهید، اجازه نمیدهم با دیگران هم گفتگو و مذاکره کنید.
تحریم دیپلماسی ایران در حالی انجام میشود که دولت آمریکا تلاش گستردهای را از رهگذر حوادث نفتکشها برای ایجاد اجماع جهانی و منطقهای آغاز کرده است. از این رو، این نوع تحریم به نوعی در راستای تحقق این هدف هم قرار میگیرد.
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔻راهاندازی "اینستکس" و چراغ سبز آمریکا!
نه روز مانده به پایان مهلت شصت روزه ایران، اروپا اعلام کرد که سامانه مالی "اینستکس" با اعتبار چند میلیون یورویی راهاندازی شده و اولین تراکنش مالی خود را نیز انجام داده است. این اولین گام، البته بسیار کوچک، اروپا پس از خروج آمریکا از برجام شمرده میشود. احتمالا در روزهای آتی هم گامهای کوچک دیگری از این دست برداشته شود.
پر واضح است که اروپا با این گامهای "کوچک" و وعدههای "بزرگ" میخواهد مانع ورود ایران به فاز دوم کاهش تعهدات خود در شانزدهم تیر شود؛ که گر چه اعلام شده این گام [دوم] به معنای خروج از برجام نیست، اما به همان اندازه مهم و پر سر و صدا خواهد بود.
پس از نشست معاونین وزاری خارجه، حال باید منتظر خروجی نشست وزرای خارجه اعضای کمیسیون مشترک برجام در روزهای آتی ماند.
اما این که اروپا با اینستکس تا کجا پیش خواهد رفت و آیا خواستههای ایران را در دو حوزه نفتی و بانکی برآورده میکند یا خیر؟ پاسخ روشن است. به دلایل مختلف و متعدد بعید به نظر میرسد که اینتسکس در دو حوزه پیشگفته کاری برای ایران انجام دهد.
اروپاییها از قبل و در بیانیه تاسیسی اینستکس در ژانویه گذشته حوزه کاری آن را مشخص کردند؛ آن هم در حوزههای غیرتحریمی مثل محصولات کشاورزی و غذایی و دارویی است که آنها هم با توجه به تحریم هر گونه معامله مالی و بانکی باز مشمول تحریم هستند.
اما این که راهاندازی اینتسکس در این شرایط چه ارتباطی با آمریکا دارد، به نظر میرسد که با چراغ سبز این کشور صورت گرفته باشد. اگر هم اروپا قبل از راهاندازی آن، هماهنگی لازم را با دولت آمریکا انجام نداشته باشد، که قاعدتا باید چنین کاری صورت گرفته باشد، باز به احتمال زیاد آمریکا از این مساله اطلاع داشته است و همین که در تحریمهای اخیر "اینستکس" را قرار نداده است، خود به منزله یک چراغ سبز تلقی میشود.
به نظرم، دولت آمریکا هم در شرایط فعلی به دنبال خروج ایران از برجام نیست؛ و این برخلاف نظری است که میگوید ترامپ برای خروج ایران از برجام لحظه شماری میکند تا بتواند اروپا و جهان را در کنار خود علیه کشور بسیج کند. بله! شاید این خواسته ترامپ در سال 2018 بود، اما اکنون بعید به نظر میرسد که چنین رغبتی داشته باشد؛ به این دلیل که دولت آمریکا در شرایط انتخاباتی داخلی و در این یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری در نوامبر 2020 نمیتواند یا نمیخواهد خود را درگیر پیامدهای خروج ایران از برجام کند و اساسا در این مدت قادر به تعامل با این وضعیت نیست. از این رو، حتی این خروج میتواند کاملا به ضرر دونالد ترامپ در انتخابات پیش رو تمام شود و مخالفانش از آن علیه وی بهرهبرداری انتخاباتی کنند؛ این که سیاست خروج ترامپ از برجام و اعمال تحریمها نه تنها نتیجهای دربر نداشته باشد، بلکه باعث خروج ایران نیز از این توافق شده و تاسیسات هستهای آن را از کنترل و نظارت "شدید" بینالمللی خارج ساخته است.
از این جهت، احتمالا دولت آمریکا و شخصا خود ترامپ به اروپا مجالی برای مانور و کار با ایران داده باشد که از طریق خرید زمان بتواند تنش کنونی با ایران را مدیریت کند؛ تا هم مانع خروج آن از برجام از طریق کاهش مستمر تعهدات هستهای شود و هم به تبع آن در کل سطح تنش در حد مشخصی نگه داشته شود.
اما این بدان معنا نیست که آمریکا بخواهد از شدت فشارهای خود بکاهد یا به اروپا اجازه دهد که تحریمها را دور بزند، چون باز به همان اندازه که خروج ایران از برجام در این وضعیت برای ترامپ هزینهساز است، کاهش تحریمها یا حتی فشارها باز میتواند دردسرساز باشد و یک نوع وادادگی قلمداد شود و خشم لابیهای تندرو را برانگیزد.
حال باید منتظر ماند و دید آیا ایران در قبال راهاندازی "اینستکس"، وعدهها و تهدیدات ضمنی اروپا چه تصمیمی میگیرد؟ آیا وارد فاز دوم کاهش تعهدات میشود؟ یا مهلت شصت روزه را تمدید میکند؟ به نظر، دومی هم یحتمل است.
✍️ صابر گلعنبری
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
نه روز مانده به پایان مهلت شصت روزه ایران، اروپا اعلام کرد که سامانه مالی "اینستکس" با اعتبار چند میلیون یورویی راهاندازی شده و اولین تراکنش مالی خود را نیز انجام داده است. این اولین گام، البته بسیار کوچک، اروپا پس از خروج آمریکا از برجام شمرده میشود. احتمالا در روزهای آتی هم گامهای کوچک دیگری از این دست برداشته شود.
پر واضح است که اروپا با این گامهای "کوچک" و وعدههای "بزرگ" میخواهد مانع ورود ایران به فاز دوم کاهش تعهدات خود در شانزدهم تیر شود؛ که گر چه اعلام شده این گام [دوم] به معنای خروج از برجام نیست، اما به همان اندازه مهم و پر سر و صدا خواهد بود.
پس از نشست معاونین وزاری خارجه، حال باید منتظر خروجی نشست وزرای خارجه اعضای کمیسیون مشترک برجام در روزهای آتی ماند.
اما این که اروپا با اینستکس تا کجا پیش خواهد رفت و آیا خواستههای ایران را در دو حوزه نفتی و بانکی برآورده میکند یا خیر؟ پاسخ روشن است. به دلایل مختلف و متعدد بعید به نظر میرسد که اینتسکس در دو حوزه پیشگفته کاری برای ایران انجام دهد.
اروپاییها از قبل و در بیانیه تاسیسی اینستکس در ژانویه گذشته حوزه کاری آن را مشخص کردند؛ آن هم در حوزههای غیرتحریمی مثل محصولات کشاورزی و غذایی و دارویی است که آنها هم با توجه به تحریم هر گونه معامله مالی و بانکی باز مشمول تحریم هستند.
اما این که راهاندازی اینتسکس در این شرایط چه ارتباطی با آمریکا دارد، به نظر میرسد که با چراغ سبز این کشور صورت گرفته باشد. اگر هم اروپا قبل از راهاندازی آن، هماهنگی لازم را با دولت آمریکا انجام نداشته باشد، که قاعدتا باید چنین کاری صورت گرفته باشد، باز به احتمال زیاد آمریکا از این مساله اطلاع داشته است و همین که در تحریمهای اخیر "اینستکس" را قرار نداده است، خود به منزله یک چراغ سبز تلقی میشود.
به نظرم، دولت آمریکا هم در شرایط فعلی به دنبال خروج ایران از برجام نیست؛ و این برخلاف نظری است که میگوید ترامپ برای خروج ایران از برجام لحظه شماری میکند تا بتواند اروپا و جهان را در کنار خود علیه کشور بسیج کند. بله! شاید این خواسته ترامپ در سال 2018 بود، اما اکنون بعید به نظر میرسد که چنین رغبتی داشته باشد؛ به این دلیل که دولت آمریکا در شرایط انتخاباتی داخلی و در این یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری در نوامبر 2020 نمیتواند یا نمیخواهد خود را درگیر پیامدهای خروج ایران از برجام کند و اساسا در این مدت قادر به تعامل با این وضعیت نیست. از این رو، حتی این خروج میتواند کاملا به ضرر دونالد ترامپ در انتخابات پیش رو تمام شود و مخالفانش از آن علیه وی بهرهبرداری انتخاباتی کنند؛ این که سیاست خروج ترامپ از برجام و اعمال تحریمها نه تنها نتیجهای دربر نداشته باشد، بلکه باعث خروج ایران نیز از این توافق شده و تاسیسات هستهای آن را از کنترل و نظارت "شدید" بینالمللی خارج ساخته است.
از این جهت، احتمالا دولت آمریکا و شخصا خود ترامپ به اروپا مجالی برای مانور و کار با ایران داده باشد که از طریق خرید زمان بتواند تنش کنونی با ایران را مدیریت کند؛ تا هم مانع خروج آن از برجام از طریق کاهش مستمر تعهدات هستهای شود و هم به تبع آن در کل سطح تنش در حد مشخصی نگه داشته شود.
اما این بدان معنا نیست که آمریکا بخواهد از شدت فشارهای خود بکاهد یا به اروپا اجازه دهد که تحریمها را دور بزند، چون باز به همان اندازه که خروج ایران از برجام در این وضعیت برای ترامپ هزینهساز است، کاهش تحریمها یا حتی فشارها باز میتواند دردسرساز باشد و یک نوع وادادگی قلمداد شود و خشم لابیهای تندرو را برانگیزد.
حال باید منتظر ماند و دید آیا ایران در قبال راهاندازی "اینستکس"، وعدهها و تهدیدات ضمنی اروپا چه تصمیمی میگیرد؟ آیا وارد فاز دوم کاهش تعهدات میشود؟ یا مهلت شصت روزه را تمدید میکند؟ به نظر، دومی هم یحتمل است.
✍️ صابر گلعنبری
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔻یهودیان فلاشا و اعتراض به تبعیض ساختاری!
از روز یکشنبه گذشته اسرائیل شاهد اعتراضات گستردهای است که میتوان آن را گستردهترین اعتراضات در تاریخ هفتاد ساله آن دانست. البته نه از جانب فلسطینیان، بلکه یهودیان فلاشا. این اعتراضات که به خشونت کشیده شده است، شهرهای اصلی همچون حیفا را در برگرفته و معترضان اقدام به بستن خیابانها کردهاند. این اعتراضات چنان پردامنه و خشونتبار بوده که برخی منابع اسرائیلی و منطقهای در توصیف آن تعبیر "جنگ داخلی" را به کار بردند که البته اغراق آمیز به نظر میرسد. تاکنون حدود 120 نیروی پلیس در این درگیریها زخمی و 400 نفر بازداشت شدهاند.
داستان از آنجا شروع شد که یک پلیس یهودی یک جوان یهودی فلاشایی سیاهپوست را به قتل میرساند. خانواده مقتول میگویر که فرزندشان به صرف این که یهودی اتیوپیایی و سیاهپوست بوده، به دنبال یک جدال کوچک از ناحیه سینه هدف گلوله قرار گرفته و به قتل رسیده است.
یهودیان فلاشا همان یهودیان اصالتا اتیوپیایی هستند که در دهههای هشتاد و نود قرن گذشته مهاجرت کرده و امروز جمعیت آنها در اسرائیل حدود ۱۵۰ هزار نفر است. از آنها به عنوان "بیتا اسرائیل" (جماعت اسرائیل) یاد میشود.
سالهاست که یهودیان فلاشا و در مجموع یهودیان شرقی از تبعیض ساختاری و رفتاری دیگر یهودیان (اشکنازی) شکوه میکنند. یهودیان اشکنازی که غربیتبار بوده و قشر غالب حاکم هستند، نگاهی دُونی به یهودیان شرقی (سفاردیم) و اتیوپیایی دارند و همین مساله به اندازهای در جامعه اسرائیلی حاد شده است که فرزندان اشکنازیها از بازی با همکشیان یهودی اتیوپیایی خود در پارکها و مدارس خودداری میکنند.
در این خصوص دیشب یکی از معترضان به تلویزیون اسرائیل درباره سطح تبعیض علیه یهودیان سیاهپوست چنین گفت: «مشکل این است که ما را آدم به حساب نمیآورند. یهودیان سفیدپوست اجازه نمیدهند بچههایشان با فرزندان سیاهپوست ما در پارکها بازی کنند. پلیس نیز با چنین نگاهی با ما رفتار میکند. بر اساس رنگ پوست. ما نمیتوانیم رنگ پوست خود را پنهان کنیم.»
این تبعیض ساختاری تا جایی است که در چند سال گذشته خودداری برخی مراکز دریافت خون اهدایی از تحویل خون یهودیان فلاشا چند بار خبرساز شده که البته خبرسازترین حادثه از این نوع ریختن خون اهدایی یک نماینده یهودی فلاشایی در کنست به داخل سطل زباله است که اگر اشتباه نکنم در سال 2013 اتفاق افتاد.
نتانیاهو که در این شرایط انتخاباتی چنین اعتراضاتی را به نفع خود و حزب لیکود نمیداند، در پیامی تصویری ضمن اشاره به مشکلات جامعه یهودیان اتیوپیایی از معترضان خواست که به بستن خیابانها پایان دهند.
واقعیت این است که هر چند جامعه هفت میلیونی یهودیان اسرائیلی تحت عنوان واحد "یهودیت" فارغ از ماهیت دینی یا قومی آن قرار دارد، اما شاید بتوان گفت که از لحاظ فرهنگی جامعه اسرائیلی ناهمگونترین جامعه در سطح جهان است. البته علل آن نیز طبیعی است. جامعهای تازه تاسیس از مهاجرانی از حدود یکصد کشور از گوشه و کنار جهان که هر کدام فرهنگ خاص خود را دارند و همین خود زاینده مشکلات و چالشهای اجتماعی و سیاسی متعددی است؛ اما اسرائیل در طول هفتاد سال گذشته توانسته است که شکافهای اجتماعی برآمده از ناهمگونی و گوناگونی فرهنگهای متفاوت مهاجران یهودی را به شیوههای مختلف از جمله تمرکز بر دشمن یا دشمنان خارجی مدیریت کند و به نوعی مانع سربرآوردن این شکافها شود. البته این مساله بیشتر مرهون تلاش دولتهای چپگرا بود؛ اما اکنون احزاب چپ اسرائیلی در بدترین وضعیت خود به سر برده و به نوعی به محاق رفته و قدرت به دست جریان راستگرای تندرو افتاده است. در نتیجه این وضعیت و تا حدودی رنگ باختن عوامل بازدارندهای چون دشمنان خارجی، امروزه شکافهای ساختاری اجتماعی میرود که بعد حداکثری پیدا کرده است. شکاف میان دو جریان راست و چپ، میان جریان راست مذهبی و راست سکولار، میان یهودیان اشکنازی و سفاردیم و فلاشا و شکاف قومیتی عربی یهودی و....
تداوم همین شکافها به نوعی جامعه اسرائیلی را از حالت تعادل خارج میکند و دچار چند قطبی فرسایشی کرده است. جامعهشناسان از شکاف حداکثری به عنوان بدترین نوع شکاف یاد میکنند. به باور "دیگان کرایس" که نگاه حداکثری به مساله شکاف اجتماعی دارد، این نوع شکاف در سه سطح متفاوت اجتماعی، آگاهی و سیاسی نمود مییابد.
✍️صابر گلعنبری
🔴کانال نگاه دیگر
@Sgolanbari
از روز یکشنبه گذشته اسرائیل شاهد اعتراضات گستردهای است که میتوان آن را گستردهترین اعتراضات در تاریخ هفتاد ساله آن دانست. البته نه از جانب فلسطینیان، بلکه یهودیان فلاشا. این اعتراضات که به خشونت کشیده شده است، شهرهای اصلی همچون حیفا را در برگرفته و معترضان اقدام به بستن خیابانها کردهاند. این اعتراضات چنان پردامنه و خشونتبار بوده که برخی منابع اسرائیلی و منطقهای در توصیف آن تعبیر "جنگ داخلی" را به کار بردند که البته اغراق آمیز به نظر میرسد. تاکنون حدود 120 نیروی پلیس در این درگیریها زخمی و 400 نفر بازداشت شدهاند.
داستان از آنجا شروع شد که یک پلیس یهودی یک جوان یهودی فلاشایی سیاهپوست را به قتل میرساند. خانواده مقتول میگویر که فرزندشان به صرف این که یهودی اتیوپیایی و سیاهپوست بوده، به دنبال یک جدال کوچک از ناحیه سینه هدف گلوله قرار گرفته و به قتل رسیده است.
یهودیان فلاشا همان یهودیان اصالتا اتیوپیایی هستند که در دهههای هشتاد و نود قرن گذشته مهاجرت کرده و امروز جمعیت آنها در اسرائیل حدود ۱۵۰ هزار نفر است. از آنها به عنوان "بیتا اسرائیل" (جماعت اسرائیل) یاد میشود.
سالهاست که یهودیان فلاشا و در مجموع یهودیان شرقی از تبعیض ساختاری و رفتاری دیگر یهودیان (اشکنازی) شکوه میکنند. یهودیان اشکنازی که غربیتبار بوده و قشر غالب حاکم هستند، نگاهی دُونی به یهودیان شرقی (سفاردیم) و اتیوپیایی دارند و همین مساله به اندازهای در جامعه اسرائیلی حاد شده است که فرزندان اشکنازیها از بازی با همکشیان یهودی اتیوپیایی خود در پارکها و مدارس خودداری میکنند.
در این خصوص دیشب یکی از معترضان به تلویزیون اسرائیل درباره سطح تبعیض علیه یهودیان سیاهپوست چنین گفت: «مشکل این است که ما را آدم به حساب نمیآورند. یهودیان سفیدپوست اجازه نمیدهند بچههایشان با فرزندان سیاهپوست ما در پارکها بازی کنند. پلیس نیز با چنین نگاهی با ما رفتار میکند. بر اساس رنگ پوست. ما نمیتوانیم رنگ پوست خود را پنهان کنیم.»
این تبعیض ساختاری تا جایی است که در چند سال گذشته خودداری برخی مراکز دریافت خون اهدایی از تحویل خون یهودیان فلاشا چند بار خبرساز شده که البته خبرسازترین حادثه از این نوع ریختن خون اهدایی یک نماینده یهودی فلاشایی در کنست به داخل سطل زباله است که اگر اشتباه نکنم در سال 2013 اتفاق افتاد.
نتانیاهو که در این شرایط انتخاباتی چنین اعتراضاتی را به نفع خود و حزب لیکود نمیداند، در پیامی تصویری ضمن اشاره به مشکلات جامعه یهودیان اتیوپیایی از معترضان خواست که به بستن خیابانها پایان دهند.
واقعیت این است که هر چند جامعه هفت میلیونی یهودیان اسرائیلی تحت عنوان واحد "یهودیت" فارغ از ماهیت دینی یا قومی آن قرار دارد، اما شاید بتوان گفت که از لحاظ فرهنگی جامعه اسرائیلی ناهمگونترین جامعه در سطح جهان است. البته علل آن نیز طبیعی است. جامعهای تازه تاسیس از مهاجرانی از حدود یکصد کشور از گوشه و کنار جهان که هر کدام فرهنگ خاص خود را دارند و همین خود زاینده مشکلات و چالشهای اجتماعی و سیاسی متعددی است؛ اما اسرائیل در طول هفتاد سال گذشته توانسته است که شکافهای اجتماعی برآمده از ناهمگونی و گوناگونی فرهنگهای متفاوت مهاجران یهودی را به شیوههای مختلف از جمله تمرکز بر دشمن یا دشمنان خارجی مدیریت کند و به نوعی مانع سربرآوردن این شکافها شود. البته این مساله بیشتر مرهون تلاش دولتهای چپگرا بود؛ اما اکنون احزاب چپ اسرائیلی در بدترین وضعیت خود به سر برده و به نوعی به محاق رفته و قدرت به دست جریان راستگرای تندرو افتاده است. در نتیجه این وضعیت و تا حدودی رنگ باختن عوامل بازدارندهای چون دشمنان خارجی، امروزه شکافهای ساختاری اجتماعی میرود که بعد حداکثری پیدا کرده است. شکاف میان دو جریان راست و چپ، میان جریان راست مذهبی و راست سکولار، میان یهودیان اشکنازی و سفاردیم و فلاشا و شکاف قومیتی عربی یهودی و....
تداوم همین شکافها به نوعی جامعه اسرائیلی را از حالت تعادل خارج میکند و دچار چند قطبی فرسایشی کرده است. جامعهشناسان از شکاف حداکثری به عنوان بدترین نوع شکاف یاد میکنند. به باور "دیگان کرایس" که نگاه حداکثری به مساله شکاف اجتماعی دارد، این نوع شکاف در سه سطح متفاوت اجتماعی، آگاهی و سیاسی نمود مییابد.
✍️صابر گلعنبری
🔴کانال نگاه دیگر
@Sgolanbari
🔻گام دوم و مهلتی دیگر به اروپا!
فردا مهلت شصت روزه ایران پایان مییابد؛ بدون این که اروپا گامی جدی برای تحقق خواستههای دوگانه کشور در حوزه نفتی و بانکی بردارد و "اینستکس" هم اسماً راهاندازی شده و عملا تراکنشی صورت نگرفته است؛ چون به گفته علی اصغر نوری مدیر عامل شرکت متناظر ایرانی "ساتما"، هنوز اروپا بانک واسطی معرفی نکرده است.
تماس تلفنی امشب ایمانوئل مکرون رئیس جمهوری فرانسه نیز تلاش دقیقه نودی اروپا برای جلوگیری از برداشتن گام دوم کاهش تعهدات است و هنوز مشخص نیست که این تماس حامل یک ابتکار مشخص و کارگشا بوده است یا خیر. اما از خبر منتشر شده درباره این تماس تلفنی اینگونه پیداست که محتوای تماس مکرون از وعدههای تکراری، البته با چاشنی اعتراف ضمنی به کوتاهی اروپا در مقابله با تحریمهای آمریکا فراتر نیست.
به هر حال، خواه رئیس جمهور فرانسه برای ارائه ابتکاری مشخص تماس گرفته باشد یا دادن وعدههای دیگر، ایران فردا گام دوم را بر میدارد و عمل به دو تعهد را متوقف میکند که ماهیت هر دو برای همه مشخص است؛ افزایش سطح غنی سازی اورانیوم و فعالسازی رآکتور اراک. پرسش اما درباره شکل اجرای گام دوم است. به نظرم، ایران این گام را تدریجی برخواهد داشت و جهشی در کار نخواهد بود. به این معنا که گامهای فردا از خط قرمز عبور نخواهد کرد و ایران باز فرصت و مهلت دیگری به اروپاییها میدهد. از این رو، سطح غنیسازی به شکل تدریجی افزایش خواهد یافت و احتمالا از 5 درصد شروع شود و در میانه افزایش تدریجی سطح غنیسازی در بازههای زمانی متعدد مهلتها و فرصتهایی داده شود.
حالا باید منتظر ماند و دید اروپا چه برخوردی با مهلت یا مهلتهای دیگر قبل از برداشتن گامهای بیشتر از سوی ایران تا رسیدن به خطوط قرمز خواهد داشت.
پر واضح است که فعلا شرایط داخلی آمریکا و اروپا آماده تعامل با پیامدهای خروج تدریجی ایران از برجام نیست و هنوز هم خود دولت آمریکا برجام را با وجود خروج از آن، بهترین گزینه برای تعامل با پرونده هستهای میداند. از این رو، با توجه به هزینههای کاهش فزاینده تعهدات هستهای، این احتمال وارد است که اروپا با هماهنگی با آمریکا گامهایی در جهت بهرهمندی بسیار محدود ایران از برخی منافع اقتصادی برجام بردارد. اما ماهیت این گامها هر چه باشد، بسیار بعید است به نوعی باشد که تحریمهای آمریکا را حتی به صورت جزئی خنثی کند؛ چون نه آمریکا به اروپا چنین اجازهای میدهد و نه خود اروپا چنین علاقهای دارد.
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
فردا مهلت شصت روزه ایران پایان مییابد؛ بدون این که اروپا گامی جدی برای تحقق خواستههای دوگانه کشور در حوزه نفتی و بانکی بردارد و "اینستکس" هم اسماً راهاندازی شده و عملا تراکنشی صورت نگرفته است؛ چون به گفته علی اصغر نوری مدیر عامل شرکت متناظر ایرانی "ساتما"، هنوز اروپا بانک واسطی معرفی نکرده است.
تماس تلفنی امشب ایمانوئل مکرون رئیس جمهوری فرانسه نیز تلاش دقیقه نودی اروپا برای جلوگیری از برداشتن گام دوم کاهش تعهدات است و هنوز مشخص نیست که این تماس حامل یک ابتکار مشخص و کارگشا بوده است یا خیر. اما از خبر منتشر شده درباره این تماس تلفنی اینگونه پیداست که محتوای تماس مکرون از وعدههای تکراری، البته با چاشنی اعتراف ضمنی به کوتاهی اروپا در مقابله با تحریمهای آمریکا فراتر نیست.
به هر حال، خواه رئیس جمهور فرانسه برای ارائه ابتکاری مشخص تماس گرفته باشد یا دادن وعدههای دیگر، ایران فردا گام دوم را بر میدارد و عمل به دو تعهد را متوقف میکند که ماهیت هر دو برای همه مشخص است؛ افزایش سطح غنی سازی اورانیوم و فعالسازی رآکتور اراک. پرسش اما درباره شکل اجرای گام دوم است. به نظرم، ایران این گام را تدریجی برخواهد داشت و جهشی در کار نخواهد بود. به این معنا که گامهای فردا از خط قرمز عبور نخواهد کرد و ایران باز فرصت و مهلت دیگری به اروپاییها میدهد. از این رو، سطح غنیسازی به شکل تدریجی افزایش خواهد یافت و احتمالا از 5 درصد شروع شود و در میانه افزایش تدریجی سطح غنیسازی در بازههای زمانی متعدد مهلتها و فرصتهایی داده شود.
حالا باید منتظر ماند و دید اروپا چه برخوردی با مهلت یا مهلتهای دیگر قبل از برداشتن گامهای بیشتر از سوی ایران تا رسیدن به خطوط قرمز خواهد داشت.
پر واضح است که فعلا شرایط داخلی آمریکا و اروپا آماده تعامل با پیامدهای خروج تدریجی ایران از برجام نیست و هنوز هم خود دولت آمریکا برجام را با وجود خروج از آن، بهترین گزینه برای تعامل با پرونده هستهای میداند. از این رو، با توجه به هزینههای کاهش فزاینده تعهدات هستهای، این احتمال وارد است که اروپا با هماهنگی با آمریکا گامهایی در جهت بهرهمندی بسیار محدود ایران از برخی منافع اقتصادی برجام بردارد. اما ماهیت این گامها هر چه باشد، بسیار بعید است به نوعی باشد که تحریمهای آمریکا را حتی به صورت جزئی خنثی کند؛ چون نه آمریکا به اروپا چنین اجازهای میدهد و نه خود اروپا چنین علاقهای دارد.
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔻آک پارتی و پیامدهای یک استعفای بزرگ!
دیروز استعفای "بزرگی" در حزب حاکم عدالت و توسعه ترکیه اتفاق افتاد. علی باباجان از بنیانگذاران آن رسما از آک پارتی جدا شد. پیامدهای این اقدام، فراتر از یک استعفای معمولی است و مهمترین آن احتمالا حصول یک "انشقاق" در آینده نزدیک در این حزب باشد.
هر چند از ماهها قبل زمزمه این استعفا وجود داشت، اما آن را در شرایط کنونی میتوان پیامد نتایج انتخابات اخیر شهرداریها دانست. در این انتخابات هر چند آک پارتی اکثریت نسبی را در کل ترکیه به دست آورد، اما برای نخستین بار در طول 18 سال حکمرانیاش نتایج را در آنکارا و استانبول واگذار کرد. در این میان، باخت در استانبول که برای دو بار و بار دوم سختتر بود، معنا و مفهوم ویژهای داشت؛ شهری که اردوغان از طریق پیروزی در انتخابات شهرداریها در آن در سال 1994 پا به نردبان قدرت گذاشت و بالا رفت، باخت در آن هم میتواند سرآغاز پایان آمدن از آن باشد.
این اتفاقات در حالی روی میدهد که عدالت و توسعه هنوز پرطرفدارترین حزب در ترکیه است؛ اما دیگر آن حزب بلامنازع نیست. آک پارتی از انتخابات پارلمانی در ژانویه 2018 با از کف دادن اکثریت مطلق پارلمانی این بلامنازعی را از دست داد و این روند در انتخابات اخیر شهرداریها هم تداوم یافت و با استعفای رسمی چهرههایی همچون علی باباجان نیز وارد پیچی سرنوشتساز شده است.
در واقع یکی از دلایل افت انتخاباتی آک پارتی، همین فاصله گرفتن یا کنار گذاشتن چهرههای شناخته شده و وزین از حوزه تصمیمگیری این حزب است؛ امثال عبدالله گل رئیس جمهور سابق، احمد داود اوغلو نخست وزیر و وزیر خارجه سابق، جمیل چیچک رئیس سابق پارلمان، سعد الله ارگین و بشیر اتلای و غیره.
استعفای باباجان پس از آن روی داد که اردوغان در دیدار اخیرش با وی نتوانست او را به ادامه فعالیت در داخل حزب حاکم قانع کند. علی باباجان که در واقع معمار نهضت اقتصادی ترکیه در دوره حزب عدالت و توسعه است، نگاهی لیبرالی به اقتصاد دارد و معتقد است که ریشه مشکلات ترکیه اقتصادی است و برنامه اقتصادی مدونی هم دارد.
اما خطر استعفای معمار اقتصادی ترکیه برای حزب حاکم آنجاست که وی با حمایت جدی عبدالله گل میخواهد یک حزب جدید با رویکردی اقتصادی تاسیس کند. در صورت تاسیس چنین حزبی که احتمالا ظرف سه ماه آینده انجام شود، بخشی قابل توجه از هواداران عدالت و توسعه به آن جذب خواهند شد و همین میتواند به انشقاقی بزرگ منجر میشود؛ به ویژه اگر احمد داود اوغلو معمار سیاست خارجی ترکیه قبل از حوادث بهار عربی هم بخواهد به آن بپیوندد یا حزب دیگری تشکیل دهد.
باباجان و اوغلو دو جریان ناراضی را در آک پارتی رهبری میکنند و هر کدام افکار و برنامههای خاص خود را برای اصلاح وضع موجود دارند؛ اما اوغلو با وجود انتقادات فزایندهاش به عملکرد حزب حاکم، هنوز خود را عضو آن میداند و مشخص نیست در آن خواهد ماند یا او نیز جدا میشود و اگر استعفا دهد حزبی جدید تاسیس میکند یا به جریان گل - باباجان میپیوندد. البته فعلا خود را مستقل از آن تعریف میکند.
البته باید دید اوغلو چه تصمیمی خواهد گرفت. اگر به جمع عبدالله گل و علی باباجان بپیوندد که میتوانند رقیب و چالشی جدی در مسیر تداوم حکمرانی حزب حاکم باشند.
واقعیت این است که عدالت و توسعه با از دست دادن باباجان و اوغلو دو تئوریسین برجسته خود را از دست میدهد و این خسارتی جبران ناپذیر برای آن است.
حال باید منتظر ماند و دید اردوغان تا انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری در سال 2023 چه طرح و برنامهای برای مقابله با پیامدهای انشقاقات احتمالی در آک پارتی و اصلاح اوضاع آن پی میریزد. فعلا مشخص نیست، اما آنچه روشن است این که بعید است در سایه کنار رفتن شخصیتهای برجسته و بنیانگذار، بتواند عدالت و توسعه را به دوران اوج خود بازگرداند.
در آن سو هم بعید است که مخالفان عدالت و توسعه چه رقبای دیرین آن مثل حزب جمهوریخواه خلق و چه رقبای احتمالی جدیدش بتوانند به این آسانی این حزب و اردوغان را که از یک جایگاه کاریزماتیک برخوردار است، از صحنه قدرت حذف کنند.
آینده عدالت و توسعه به چهار فاکتور بستگی دارد: 1ـ طرح و برنامه خود حزب و رهبرش برای مقابله با چالشها و بحرانهای پیشرو در زمینههای مختلف از جمله اصلاحات درونحزبی 2ـ میزان موفقیت عبدالله گل، علی باباجان و دیگر شخصیتهای ناراضی آک پارتی در تشکیل یک جبهه رقیب قدرتمند 3ـ میزان همگرایی سیاسی میان حزب یا احزاب احتمالی برآمده از عدالت و توسعه با اپوزیسیون ترکیه 4ـ تصمیم احمد داود اوغلو مبنی بر ماندن در حزب حاکم یا جدا شدن از آن و تشکیل حزبی جداگانه یا پیوستن به جبهه گل ـ باباجان
✍صابر گلعنبری
🔴کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
دیروز استعفای "بزرگی" در حزب حاکم عدالت و توسعه ترکیه اتفاق افتاد. علی باباجان از بنیانگذاران آن رسما از آک پارتی جدا شد. پیامدهای این اقدام، فراتر از یک استعفای معمولی است و مهمترین آن احتمالا حصول یک "انشقاق" در آینده نزدیک در این حزب باشد.
هر چند از ماهها قبل زمزمه این استعفا وجود داشت، اما آن را در شرایط کنونی میتوان پیامد نتایج انتخابات اخیر شهرداریها دانست. در این انتخابات هر چند آک پارتی اکثریت نسبی را در کل ترکیه به دست آورد، اما برای نخستین بار در طول 18 سال حکمرانیاش نتایج را در آنکارا و استانبول واگذار کرد. در این میان، باخت در استانبول که برای دو بار و بار دوم سختتر بود، معنا و مفهوم ویژهای داشت؛ شهری که اردوغان از طریق پیروزی در انتخابات شهرداریها در آن در سال 1994 پا به نردبان قدرت گذاشت و بالا رفت، باخت در آن هم میتواند سرآغاز پایان آمدن از آن باشد.
این اتفاقات در حالی روی میدهد که عدالت و توسعه هنوز پرطرفدارترین حزب در ترکیه است؛ اما دیگر آن حزب بلامنازع نیست. آک پارتی از انتخابات پارلمانی در ژانویه 2018 با از کف دادن اکثریت مطلق پارلمانی این بلامنازعی را از دست داد و این روند در انتخابات اخیر شهرداریها هم تداوم یافت و با استعفای رسمی چهرههایی همچون علی باباجان نیز وارد پیچی سرنوشتساز شده است.
در واقع یکی از دلایل افت انتخاباتی آک پارتی، همین فاصله گرفتن یا کنار گذاشتن چهرههای شناخته شده و وزین از حوزه تصمیمگیری این حزب است؛ امثال عبدالله گل رئیس جمهور سابق، احمد داود اوغلو نخست وزیر و وزیر خارجه سابق، جمیل چیچک رئیس سابق پارلمان، سعد الله ارگین و بشیر اتلای و غیره.
استعفای باباجان پس از آن روی داد که اردوغان در دیدار اخیرش با وی نتوانست او را به ادامه فعالیت در داخل حزب حاکم قانع کند. علی باباجان که در واقع معمار نهضت اقتصادی ترکیه در دوره حزب عدالت و توسعه است، نگاهی لیبرالی به اقتصاد دارد و معتقد است که ریشه مشکلات ترکیه اقتصادی است و برنامه اقتصادی مدونی هم دارد.
اما خطر استعفای معمار اقتصادی ترکیه برای حزب حاکم آنجاست که وی با حمایت جدی عبدالله گل میخواهد یک حزب جدید با رویکردی اقتصادی تاسیس کند. در صورت تاسیس چنین حزبی که احتمالا ظرف سه ماه آینده انجام شود، بخشی قابل توجه از هواداران عدالت و توسعه به آن جذب خواهند شد و همین میتواند به انشقاقی بزرگ منجر میشود؛ به ویژه اگر احمد داود اوغلو معمار سیاست خارجی ترکیه قبل از حوادث بهار عربی هم بخواهد به آن بپیوندد یا حزب دیگری تشکیل دهد.
باباجان و اوغلو دو جریان ناراضی را در آک پارتی رهبری میکنند و هر کدام افکار و برنامههای خاص خود را برای اصلاح وضع موجود دارند؛ اما اوغلو با وجود انتقادات فزایندهاش به عملکرد حزب حاکم، هنوز خود را عضو آن میداند و مشخص نیست در آن خواهد ماند یا او نیز جدا میشود و اگر استعفا دهد حزبی جدید تاسیس میکند یا به جریان گل - باباجان میپیوندد. البته فعلا خود را مستقل از آن تعریف میکند.
البته باید دید اوغلو چه تصمیمی خواهد گرفت. اگر به جمع عبدالله گل و علی باباجان بپیوندد که میتوانند رقیب و چالشی جدی در مسیر تداوم حکمرانی حزب حاکم باشند.
واقعیت این است که عدالت و توسعه با از دست دادن باباجان و اوغلو دو تئوریسین برجسته خود را از دست میدهد و این خسارتی جبران ناپذیر برای آن است.
حال باید منتظر ماند و دید اردوغان تا انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری در سال 2023 چه طرح و برنامهای برای مقابله با پیامدهای انشقاقات احتمالی در آک پارتی و اصلاح اوضاع آن پی میریزد. فعلا مشخص نیست، اما آنچه روشن است این که بعید است در سایه کنار رفتن شخصیتهای برجسته و بنیانگذار، بتواند عدالت و توسعه را به دوران اوج خود بازگرداند.
در آن سو هم بعید است که مخالفان عدالت و توسعه چه رقبای دیرین آن مثل حزب جمهوریخواه خلق و چه رقبای احتمالی جدیدش بتوانند به این آسانی این حزب و اردوغان را که از یک جایگاه کاریزماتیک برخوردار است، از صحنه قدرت حذف کنند.
آینده عدالت و توسعه به چهار فاکتور بستگی دارد: 1ـ طرح و برنامه خود حزب و رهبرش برای مقابله با چالشها و بحرانهای پیشرو در زمینههای مختلف از جمله اصلاحات درونحزبی 2ـ میزان موفقیت عبدالله گل، علی باباجان و دیگر شخصیتهای ناراضی آک پارتی در تشکیل یک جبهه رقیب قدرتمند 3ـ میزان همگرایی سیاسی میان حزب یا احزاب احتمالی برآمده از عدالت و توسعه با اپوزیسیون ترکیه 4ـ تصمیم احمد داود اوغلو مبنی بر ماندن در حزب حاکم یا جدا شدن از آن و تشکیل حزبی جداگانه یا پیوستن به جبهه گل ـ باباجان
✍صابر گلعنبری
🔴کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
🔻 اندر اهمیت ترجمه!
در مورد اهمیت ترجمه زیاد گفته شده و همه به آن واقفند؛ به همین خاطر وارد بحث محتوایی و مفهومی نمیشوم و برای بیان اهمیت آن به ویژه در حوزه رسانه و روزنامهنگاری به یک مثال زنده متوسل میشوم.
دیروز پس از دیدار رئیس جمهور با فرستاده رئیس جمهور فرانسه وقتی خبر آن از طریق پایگاه اطلاعرسانی ریاست جمهوری منتشر شد؛ برخی رسانههای خارجی از جمله یک شبکه برون مرزی ایرانی یک جمله از سخنان آقای روحانی را به اشتباه ترجمه کردند.
چون جمله اشتباه هم مهم و پرمحتوا بود خیلی مورد توجه قرار گرفت و چه تحلیلها و تفسیرهایی که از آن نشد.
به این پاراگراف از صحبت آقای روحانی دقت کنید: "ایران کاملا راه دیپلماسی و مذاکره را باز نگه داشته است و امیدواریم طرفین برجام از این فرصت بخوبی استفاده کنند"
اما این رسانهها در اخبار فوری پس از اشاره به بخش نخست در تکمله نوشتند که روحانی خواستار مغتنم شمردن ابتکار فرانسه شد؛ در حالی که ایشان گفته است باز گذاشتن در دیپلماسی و مذاکره از سوی ایران یک فرصت است و خواستار مغتنم شدن آن شد.
ولی همین رسانهها به اشتباه اعلام کردند روحانی خواستار استفاده همه طرفها از فرصت ابتکار فرانسه شده است. گویا "این فرصت" در "از این فرصت به خوبی استفاده کنند" بریده از ما قبل جمله، تفسیر به رای شده و به "مغتنم شمردن ابتکار یا تحرک فرانسه" ترجمه شده است.
دیشب که برخی رسانههای خارجی و به ویژه یک رسانه معروف ناقل این اشتباه را دنبال میکردم دیدم که با چه آب و تابی بر تحلیل و تفسیر این جمله اشتباه، اما در عین حال مهم زوم کردهاند.
اکثرا "درخواست روحانی برای مغتنم شمردن ابتکار فرانسه" را دلیلی بر اهمیت طرح و نشانه رضایت ایران از آن دانستند.
در حالی که صرفا نامهای مکتوب در میان است و مشخص نیست اساسا ابتکاری در کار باشد یا خیر که رئیس جمهور ایران خواستار مغتنم شمردن آن شده باشد.
یک اشتباه کوچک در ترجمه و ارسال پیامی نادرست اما مهم به جهان و سرکار رفتن هزاران و چه بسا میلیونها نفر
اینجا بود که بیشتر از گذشته بر اهمیت ترجمه و کار مترجم واقف شدم.
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari
در مورد اهمیت ترجمه زیاد گفته شده و همه به آن واقفند؛ به همین خاطر وارد بحث محتوایی و مفهومی نمیشوم و برای بیان اهمیت آن به ویژه در حوزه رسانه و روزنامهنگاری به یک مثال زنده متوسل میشوم.
دیروز پس از دیدار رئیس جمهور با فرستاده رئیس جمهور فرانسه وقتی خبر آن از طریق پایگاه اطلاعرسانی ریاست جمهوری منتشر شد؛ برخی رسانههای خارجی از جمله یک شبکه برون مرزی ایرانی یک جمله از سخنان آقای روحانی را به اشتباه ترجمه کردند.
چون جمله اشتباه هم مهم و پرمحتوا بود خیلی مورد توجه قرار گرفت و چه تحلیلها و تفسیرهایی که از آن نشد.
به این پاراگراف از صحبت آقای روحانی دقت کنید: "ایران کاملا راه دیپلماسی و مذاکره را باز نگه داشته است و امیدواریم طرفین برجام از این فرصت بخوبی استفاده کنند"
اما این رسانهها در اخبار فوری پس از اشاره به بخش نخست در تکمله نوشتند که روحانی خواستار مغتنم شمردن ابتکار فرانسه شد؛ در حالی که ایشان گفته است باز گذاشتن در دیپلماسی و مذاکره از سوی ایران یک فرصت است و خواستار مغتنم شدن آن شد.
ولی همین رسانهها به اشتباه اعلام کردند روحانی خواستار استفاده همه طرفها از فرصت ابتکار فرانسه شده است. گویا "این فرصت" در "از این فرصت به خوبی استفاده کنند" بریده از ما قبل جمله، تفسیر به رای شده و به "مغتنم شمردن ابتکار یا تحرک فرانسه" ترجمه شده است.
دیشب که برخی رسانههای خارجی و به ویژه یک رسانه معروف ناقل این اشتباه را دنبال میکردم دیدم که با چه آب و تابی بر تحلیل و تفسیر این جمله اشتباه، اما در عین حال مهم زوم کردهاند.
اکثرا "درخواست روحانی برای مغتنم شمردن ابتکار فرانسه" را دلیلی بر اهمیت طرح و نشانه رضایت ایران از آن دانستند.
در حالی که صرفا نامهای مکتوب در میان است و مشخص نیست اساسا ابتکاری در کار باشد یا خیر که رئیس جمهور ایران خواستار مغتنم شمردن آن شده باشد.
یک اشتباه کوچک در ترجمه و ارسال پیامی نادرست اما مهم به جهان و سرکار رفتن هزاران و چه بسا میلیونها نفر
اینجا بود که بیشتر از گذشته بر اهمیت ترجمه و کار مترجم واقف شدم.
🔴 کانال نگاهِ دیگر
@Sgolanbari