This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺یک هیچ به نفع ترامپ!
مناظره بایدن و ترامپ به موضوعات زیادی از اقتصاد، مهاجرت، سقط جنین تا دو جنگ اوکراین و غزه پرداخت.
به هم تاختند و یکدیگر را «بدترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا» نامیدند. ترامپ گفت که اگر در راس کار بود نه جنگ اوکراین و نه حمله هفتم اکتبر حماس اتفاق میافتاد. 12 بار نام پوتین را بردند وترامپ خود را قادر به پایان جنگ اوکراین معرفی کرد؛ اما نگفت چطور؟ ولی احتمالا با پوتین بسازد.
بایدن 81 ساله چند باری تپق زد ودستپاچه شد، اما ترامپ 78 ساله سرحال و مسلط بود. مناظره مسنترین نامزدهای تاریخ آمریکا میتواند نشانی از پیرسالاری حکمرانی آن وهمچنین کهنسالی نظم بینالملل آمریکامحور باشد.
ترامپ برنده مناظرهای شد که نه تنها از تردید آمریکاییها نسبت به سلامتی بایدن نکاست، بلکه آن را بیشتر کرد. اما توانایی ترامپ نه از محتوای مستدل سخنانش بلکه از بیپروایی و حملاتش بود وبایدن هر چند بعضا مضمون کلامش قوی بود، اما ضعیف ظاهر شد.
در سایه دو قطبی شدید در آمریکا مناظره نخست فاقد تاثیر زیادی است وباید سراغ تاثیر آن در ایالتهایی رفت که هر دو از شانس نزدیکی در آنها برخوردارند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
مناظره بایدن و ترامپ به موضوعات زیادی از اقتصاد، مهاجرت، سقط جنین تا دو جنگ اوکراین و غزه پرداخت.
به هم تاختند و یکدیگر را «بدترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا» نامیدند. ترامپ گفت که اگر در راس کار بود نه جنگ اوکراین و نه حمله هفتم اکتبر حماس اتفاق میافتاد. 12 بار نام پوتین را بردند وترامپ خود را قادر به پایان جنگ اوکراین معرفی کرد؛ اما نگفت چطور؟ ولی احتمالا با پوتین بسازد.
بایدن 81 ساله چند باری تپق زد ودستپاچه شد، اما ترامپ 78 ساله سرحال و مسلط بود. مناظره مسنترین نامزدهای تاریخ آمریکا میتواند نشانی از پیرسالاری حکمرانی آن وهمچنین کهنسالی نظم بینالملل آمریکامحور باشد.
ترامپ برنده مناظرهای شد که نه تنها از تردید آمریکاییها نسبت به سلامتی بایدن نکاست، بلکه آن را بیشتر کرد. اما توانایی ترامپ نه از محتوای مستدل سخنانش بلکه از بیپروایی و حملاتش بود وبایدن هر چند بعضا مضمون کلامش قوی بود، اما ضعیف ظاهر شد.
در سایه دو قطبی شدید در آمریکا مناظره نخست فاقد تاثیر زیادی است وباید سراغ تاثیر آن در ایالتهایی رفت که هر دو از شانس نزدیکی در آنها برخوردارند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺پول و منزلت خارجی!
با زبانی ساده، وزنه و جایگاه کشورها در سپهر منطقه و بینالملل تا حدودی آیینه مناسبات میان انسانها و افراد در جوامع مختلف است. تقریبا از اول خلقت تا به امروز همواره ثروت و پول منزلتآفرین بوده و هست و در ترسیم جایگاه و موقعیت افراد نقش تاثیرگذاری داشته است؛ اما این نقش در دنیای امروز که ثروت و پول حرف نخست را میزند مهمتر از گذشته و چه بسا تعیین کننده است؛ همه در پیرامون خود میبینیم که چه ارتباط تنگاتنگی میان ثروت و منزلت اجتماعی وجود دارد و افراد بیپول را هر چند هم صاحب فضایل اخلاقی والایی باشند، کسی تحویل نمیگیرد. این واقعیت تلخ همواره بوده و خواهد بود و تلختر هم شده است.
در مناسبات خارجی میان کشورها نیز دقیقا وضع همین است، کشوری بیشتر تحویل گرفته میشود و پرستیژ و منزلت منطقهای و جهانی دارد که ثروتمند باشد؛ تازه اگر در مناسبات درون انسانی جوامع هنوز برخی ارزشها چون اخلاق تا حدودی نقش خود را در تعیین جایگاه اجتماعی حفظ کردهاند، اما در مناسبات بینالمللی این گونه نیست و امروز مهمترین مولفه قدرت نوین، اقتصاد پیشرفته و توسعه یافته است که مولفههای سنتی دیگری چون توان نظامی، وسعت سرزمینی و جمعیت زیاد بدون وجود یک اقتصاد قوی و کشوری ثروتمند کارکرد تاریخی لازم و مطلوب خود را ندارند.
امروز به حال و وضع کنونی کشورها نگاه میشود نه گذشته باستانی و درخشان آنها. این پیشینه تنها در صورتی "فضیلت" شمرده میشود که واقعیت امروزی هم آیینه آن باشد. در دنیای امروز به طول عمر کشورها نگاه نمیکنند؛ این گزاره که کشوری که هزاران سال عمر و تمدن دارد، ولو فاقد قدرت اقتصادی باشد، منزلت بیشتری دارد؛ و یا اگر کشوری چند دهه قبل تشکیل شده، پس بیمنزلت است، اعتباری ندارد. امروز به جیب کشورها نگاه میشود؛ به تولید ناخالص داخلی (GDP) آنها؛ سرانه درآمدشان. اعتبار گذرنامهها امروز بیشتر از نسیه تاریخ، باستان و تمدن قابل نقد است.
این واقعیت در همین حوزه جغرافیایی پیرامونی در خاورمیانه کاملا مشهود است. کسی نیست که شکوه باستان و تاریخ مصر، عراق و شامات و... را نشنیده باشد، اما مردمان این کشورها امروز در حسرت اقتصاد و ثروت همین شیخنشینهای خلیج فارس هستند که چند دهه از تاسیس و استقلالشان نمیگذرد، قبایلی که اکثرا در جنگ بودند؛ اما امروز در شمار ثروتمندترین کشورهای جهان قرار گرفته و در برخی شاخصهای اقتصادی شانه به شانه اقتصادهای پیشرفته حرکت میکنند و مطمح نظر قدرتهای منطقهای و جهانی هستند و شرق و غرب به طمع ثروتشان به سوی آنان دست مودت دراز میکنند و لو علیه مناسبات خود با دیگر کشورها برای خوشایندشان موضع میگیرند، مثل چین و روسیه و رفتار آنها در قضیه جزایر سه گانه.
همین مصر با آن عظمت باستانیاش اقتصادی بحرانی دارد که با کمکهای اقتصادهای عربی خلیج فارس سرپاست. کل حجم تجارت خارجی مصر با آن همه منابع انسانی و طبیعی فراوان و بالقوه - اما فعلیت نیافته- در سال گذشته میلادی 125 میلیارد دلار بوده است و 160 میلیارد هم بدهی خارجی دارد که اخیرا با تزریق پول امارات به پروژه راس الخیمه حدود ۴ میلیارد آن کاهش یافته؛ اما تجارت خارجی امارات که از لحاظ وسعت، جمعیت و منابع با مصر قابل مقایسه نیست، از یک تریلیون دلار فراتر رفته است. سخنی به گزاف نیست اگر گفته شود که نفوذ اقتصادی امارات در مصر امروز با نفوذ اقتصادی ارتش این کشور برابری میکند.
همین وضعیت در سایه اقتصاد بحران زده، جبهه سست داخلی، حکمرانی ناکارآمد و نیاز مستمر به کمک خارجی، آورده سیاسی قابل توجهی برای امارات و عربستان داشته و به نوعی سیاست خارجی مصر را که 15 امین ارتش جهان را دارد، در راستای همپوشانی با سیاستهای دوکشور به خصوص امارات قرار داده است.
در نتیجه مصر به چنان وضعیتی میرسد که در دو ماه اخیر وقتی اسرائیل امتداد مصر و غزه و گذرگاه رفح تنها کانال ارتباطی آن با این منطقه را اشغال میکند و حتی چند نظامی مصری نیز کشته میشود، اما در حد فراخواندن سفیر اسرائیل هم اعتراضی صورت نمیگیرد.
این در حالی است که مصر چرخ اخضری بود که خاک دیگر ممالک عرب را خضرا میکرد و علم و اندیشه از این کشور، به دنیای عرب سرریز میشد و بیهوده نگفتهاند که: "مصر کتاب مینویسد و بیروت چاپ میکند و بغداد میخواند". اما امروز مصریان اعم از کارگر و نخبه در جستجوی نانی و زندگی بهتر به حاشیه خلیج فارس و شرق و غرب کوچ میکنند و حسرت توسعه اقتصادی آنها را میخورند.
نگاهی گذرا به تاریخ سده اخیر مصر نشان میدهد امروز روزگار تلخ مردمان دوست داشتنی این سرزمین محصول سیاست ورزی فرصتسوزانه و اشتباهات تاریخی پدران آنها در دهههای گذشته است.
امروز نیز اگر این چرخه معیوب در نقطهای متوقف یا لا اقل کند نشود، نسلهای آینده نیز وضعیتی بدتر خواهند داشت.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
با زبانی ساده، وزنه و جایگاه کشورها در سپهر منطقه و بینالملل تا حدودی آیینه مناسبات میان انسانها و افراد در جوامع مختلف است. تقریبا از اول خلقت تا به امروز همواره ثروت و پول منزلتآفرین بوده و هست و در ترسیم جایگاه و موقعیت افراد نقش تاثیرگذاری داشته است؛ اما این نقش در دنیای امروز که ثروت و پول حرف نخست را میزند مهمتر از گذشته و چه بسا تعیین کننده است؛ همه در پیرامون خود میبینیم که چه ارتباط تنگاتنگی میان ثروت و منزلت اجتماعی وجود دارد و افراد بیپول را هر چند هم صاحب فضایل اخلاقی والایی باشند، کسی تحویل نمیگیرد. این واقعیت تلخ همواره بوده و خواهد بود و تلختر هم شده است.
در مناسبات خارجی میان کشورها نیز دقیقا وضع همین است، کشوری بیشتر تحویل گرفته میشود و پرستیژ و منزلت منطقهای و جهانی دارد که ثروتمند باشد؛ تازه اگر در مناسبات درون انسانی جوامع هنوز برخی ارزشها چون اخلاق تا حدودی نقش خود را در تعیین جایگاه اجتماعی حفظ کردهاند، اما در مناسبات بینالمللی این گونه نیست و امروز مهمترین مولفه قدرت نوین، اقتصاد پیشرفته و توسعه یافته است که مولفههای سنتی دیگری چون توان نظامی، وسعت سرزمینی و جمعیت زیاد بدون وجود یک اقتصاد قوی و کشوری ثروتمند کارکرد تاریخی لازم و مطلوب خود را ندارند.
امروز به حال و وضع کنونی کشورها نگاه میشود نه گذشته باستانی و درخشان آنها. این پیشینه تنها در صورتی "فضیلت" شمرده میشود که واقعیت امروزی هم آیینه آن باشد. در دنیای امروز به طول عمر کشورها نگاه نمیکنند؛ این گزاره که کشوری که هزاران سال عمر و تمدن دارد، ولو فاقد قدرت اقتصادی باشد، منزلت بیشتری دارد؛ و یا اگر کشوری چند دهه قبل تشکیل شده، پس بیمنزلت است، اعتباری ندارد. امروز به جیب کشورها نگاه میشود؛ به تولید ناخالص داخلی (GDP) آنها؛ سرانه درآمدشان. اعتبار گذرنامهها امروز بیشتر از نسیه تاریخ، باستان و تمدن قابل نقد است.
این واقعیت در همین حوزه جغرافیایی پیرامونی در خاورمیانه کاملا مشهود است. کسی نیست که شکوه باستان و تاریخ مصر، عراق و شامات و... را نشنیده باشد، اما مردمان این کشورها امروز در حسرت اقتصاد و ثروت همین شیخنشینهای خلیج فارس هستند که چند دهه از تاسیس و استقلالشان نمیگذرد، قبایلی که اکثرا در جنگ بودند؛ اما امروز در شمار ثروتمندترین کشورهای جهان قرار گرفته و در برخی شاخصهای اقتصادی شانه به شانه اقتصادهای پیشرفته حرکت میکنند و مطمح نظر قدرتهای منطقهای و جهانی هستند و شرق و غرب به طمع ثروتشان به سوی آنان دست مودت دراز میکنند و لو علیه مناسبات خود با دیگر کشورها برای خوشایندشان موضع میگیرند، مثل چین و روسیه و رفتار آنها در قضیه جزایر سه گانه.
همین مصر با آن عظمت باستانیاش اقتصادی بحرانی دارد که با کمکهای اقتصادهای عربی خلیج فارس سرپاست. کل حجم تجارت خارجی مصر با آن همه منابع انسانی و طبیعی فراوان و بالقوه - اما فعلیت نیافته- در سال گذشته میلادی 125 میلیارد دلار بوده است و 160 میلیارد هم بدهی خارجی دارد که اخیرا با تزریق پول امارات به پروژه راس الخیمه حدود ۴ میلیارد آن کاهش یافته؛ اما تجارت خارجی امارات که از لحاظ وسعت، جمعیت و منابع با مصر قابل مقایسه نیست، از یک تریلیون دلار فراتر رفته است. سخنی به گزاف نیست اگر گفته شود که نفوذ اقتصادی امارات در مصر امروز با نفوذ اقتصادی ارتش این کشور برابری میکند.
همین وضعیت در سایه اقتصاد بحران زده، جبهه سست داخلی، حکمرانی ناکارآمد و نیاز مستمر به کمک خارجی، آورده سیاسی قابل توجهی برای امارات و عربستان داشته و به نوعی سیاست خارجی مصر را که 15 امین ارتش جهان را دارد، در راستای همپوشانی با سیاستهای دوکشور به خصوص امارات قرار داده است.
در نتیجه مصر به چنان وضعیتی میرسد که در دو ماه اخیر وقتی اسرائیل امتداد مصر و غزه و گذرگاه رفح تنها کانال ارتباطی آن با این منطقه را اشغال میکند و حتی چند نظامی مصری نیز کشته میشود، اما در حد فراخواندن سفیر اسرائیل هم اعتراضی صورت نمیگیرد.
این در حالی است که مصر چرخ اخضری بود که خاک دیگر ممالک عرب را خضرا میکرد و علم و اندیشه از این کشور، به دنیای عرب سرریز میشد و بیهوده نگفتهاند که: "مصر کتاب مینویسد و بیروت چاپ میکند و بغداد میخواند". اما امروز مصریان اعم از کارگر و نخبه در جستجوی نانی و زندگی بهتر به حاشیه خلیج فارس و شرق و غرب کوچ میکنند و حسرت توسعه اقتصادی آنها را میخورند.
نگاهی گذرا به تاریخ سده اخیر مصر نشان میدهد امروز روزگار تلخ مردمان دوست داشتنی این سرزمین محصول سیاست ورزی فرصتسوزانه و اشتباهات تاریخی پدران آنها در دهههای گذشته است.
امروز نیز اگر این چرخه معیوب در نقطهای متوقف یا لا اقل کند نشود، نسلهای آینده نیز وضعیتی بدتر خواهند داشت.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺موهبتی برای ترامپ!
گویا شانس به ترامپ «فعلا» رو کرده و پس از برد مناظره نخست با بایدن و راه افتادن بلوایی در اردوگاه دموکراتها، حکم دیروز دیوان عالی آمریکا به نفعش، انرژی مضاعفی به ترامپ بخشیده و عزمش را جهت بازگشت به قدرت دو چندان میکند.
دیوان عالی آمریکا طی حکمی «تاریخی» در شکایتی پیرامون نقش ترامپ در تحریک معترضان برای حمله به کنگره در ژانویه 2021 با رای موافق 6 قاضی محافظه کار در مقابل 3 قاضی لیبرال اعلام کرد که ترامپ در قبال کارهای خود در مقام رسمی ریاست جمهوری از "مصونیت کامل" برخوردار است. البته این مصونیت هر چند به اقدامات شخصی تسری پیدا نکرده است؛ اما یک پیروزی برای اوست.
اعتراض بایدن هم موید این مدعاست و او حکم دیوان را «خطرناک» خواند که موجب تبدیل شدن روسای جمهور به «پادشاهان» میشود و از مردم آمریکا خواست که به او رای ندهند.
فعلا این حکم موجب تعویق محاکمه او به اتهام تلاش برای تغییر نتایج انتخابات 2020 میشود و او تا نوامبر آینده با فراغ بال بیشتری میتواند به تبلیغاتش برای بازگشت به کاخ سفید ادامه دهد؛ بازگشتی که ترامپ خود را به آن نزدیکتر از قبل میداند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
گویا شانس به ترامپ «فعلا» رو کرده و پس از برد مناظره نخست با بایدن و راه افتادن بلوایی در اردوگاه دموکراتها، حکم دیروز دیوان عالی آمریکا به نفعش، انرژی مضاعفی به ترامپ بخشیده و عزمش را جهت بازگشت به قدرت دو چندان میکند.
دیوان عالی آمریکا طی حکمی «تاریخی» در شکایتی پیرامون نقش ترامپ در تحریک معترضان برای حمله به کنگره در ژانویه 2021 با رای موافق 6 قاضی محافظه کار در مقابل 3 قاضی لیبرال اعلام کرد که ترامپ در قبال کارهای خود در مقام رسمی ریاست جمهوری از "مصونیت کامل" برخوردار است. البته این مصونیت هر چند به اقدامات شخصی تسری پیدا نکرده است؛ اما یک پیروزی برای اوست.
اعتراض بایدن هم موید این مدعاست و او حکم دیوان را «خطرناک» خواند که موجب تبدیل شدن روسای جمهور به «پادشاهان» میشود و از مردم آمریکا خواست که به او رای ندهند.
فعلا این حکم موجب تعویق محاکمه او به اتهام تلاش برای تغییر نتایج انتخابات 2020 میشود و او تا نوامبر آینده با فراغ بال بیشتری میتواند به تبلیغاتش برای بازگشت به کاخ سفید ادامه دهد؛ بازگشتی که ترامپ خود را به آن نزدیکتر از قبل میداند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺 پزشکیان و چالشهای سیاست خارجی تعاملی!
مسعود پزشکیان در شرایط عادی منطقهای و جهانی به ریاست جمهوری ایران نرسیده است؛ هم منطقه متعاقب متغیر جنگ غزه و در انتظار نتایج انتخابات آمریکا در وضعیت ناپایدار بسیار حساسی است؛ هم در سطح بینالمللی نیز جهان با تحولات عمیق و رخدادهای سرنوشتساز از جمله الزامات ماهیت منازعهآمیز نظم جهانی در این دوره شبه گذار مواجه است.
در این شرایط ناپایدار و منازعهآلود، پزشکیان اولویت سیاست خارجی خود را رفع تحریمها، تعیین تکلیف برجام و تعامل سازنده با دنیا تعریف کرده و از رهگذر آن به دنبال حل بحران اقتصادی کشور با قید فوریت است. اما واقعیت این است که ایشان جدا از موانع و چالشهای فراوان داخلی، در عرصه خارجی نیز با میدانی از مین مواجه است که عبور از آن و رسیدن به اهداف اولویتهای پیشگفته مستلزم شناختی عمیق از واقعیتهای پیچیده منطقهای و بینالمللی، برنامهریزی و نقشه راهی درست و برداشتن گامهای حساب شده و دقیق است.
طبق رصد نگارنده، استقبال دول منطقه و به ویژه شیخنشینهای جنوب خلیج فارس از پیروزی پزشکیان فراتر از تعارفات دیپلماتیک معطوف به نوعی خرسندی و رضایتمندی است. ضمنا هواداران «محور مقاومت» در منطقه، به نوعی نگران تاثیر احتمالی بازگشت اصلاحطلبان و دید آنها در مورد روابط با آمریکا و غرب و فاصله گرفتن از دیپلماسی میدانی رئیس جمهور فقیدند. بازخورد این نگرانی در "میدان" میتواند دیپلماسی دولت جدید را با چالش جدی مواجه کند.
اما «خرسندی» بازیگران عرب منطقه در حالی است که در گذشته معمولا بیم آن داشتند که با رسیدن اصلاحطلبان به قدرت، احتمال ساخت و پاخت ایران و غرب بیشتر است و آنها قربانی این بده بستان میشوند و چه بسا غالبا تمایل داشتند طیفی به قدرت برسد که زاویه عمیقی با غرب دارد؛ اما به نظر میرسد که این انگاره ونگرانی از نزدیکی ایران و غرب به دلایلی تا حدودی در حال رنگ باختن است و چه بسا هم «از سطح محدودی از آن» استقبال کنند؛ اولا این کشورها با افزایش نفوذ و قدرت لابیگری خود در آمریکا بر این باورند که به نوعی منافع مشترک و پایدار خود با این کشور را تضمین کردهاند.
ثانیا با متوازنسازی مناسبات خود با دو بلوک غرب و شرق و چسبندگی منافع اقتصادی با آنها در سایه واگرایی منافع ایران با دو بلوک به درجه نسبتا اطمینانبخشی از در امان ماندن از آسیبهای احتمالی نزدیکی ایران و غرب رسیدهاند.
ثالثا، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به ویژه عربستان با ترسیم چشماندازهای اقتصادی کلانی سودای قرار گرفتن در زمره اقتصادهای برتر جهان را دارند و گویا به این رهیافت رسیدهاند که این مهم در سایه منطقهای امن امکانپذیر است. از این رو، چون گذشته از گسترش تنش میان ایران و آمریکا در منطقه استقبال نمیکنند و خود نیز برای کاهش آن وساطت میکنند.
اما در عین حال نگرانی آنها به هر دلیلی از ایران همچنان پابرجاست، ولی شکل بروز و مدیریت آن فرق کرده است.
وقتی برجام در سال 2015، امضا شد بستر منطقهای پرتنش و نامساعد بود و جنگهای نیابتی در اوج بود که حمله به سفارت عربستان و به تبع آن قطعی روابط این فضا را به شدت تشدید کرد و پس از رسیدن ترامپ به قدرت، ریاض و ابوظبی به همراه اسرائیل گمشده خود را در او دیدند و او را به خروج از برجام متقاعد کردند.
از این رو، احیای برجام و هر توافق دیگری بدون بسترسازی منطقهای مناسب تداوم و کارایی مطلوب را برای ایران ندارد و اکنون که فضای منطقهای عربی «تا حدودی» مساعد است، اولویت نخست پیش از توافق با آمریکا بسترسازی منطقهای برای آن است. این بسترسازی هم به شیوههای کلیشهای گذشته امکانپذیر نیست.
ناگفته هم نماند که خود توافق با آمریکا به دلایل مختلف چه ترامپ بازگردد چه بایدن دوباره انتخاب شود، با چالشهای بیشتر از قبل به ویژه متعاقب جنگ غزه روبرو است و به علت ضعف راهبردی پیش آمده برای اسرائیل در نتیجه هفتم اکتبر و این جنگ، نه تنها تل آویو بیشتر از قبل در مسیر این توافق سنگاندازی خواهد کرد، بلکه خود سیاست خاورمیانهای آمریکا در دوره پیشرو نیز بیش از قبل عاملیت امنیت اسرائیل را در منطقه در نظر خواهد گرفت.
واقعیت این که هر توافقی با آمریکا برای رفع تحریمها و توافق منطقهای مکمل هم بوده و یکی بدون دیگری فاقد کارایی اقتصادی و عاملیت مطلوب برای ایران است. از یک سو، با امضای توافق بدون بسترسازی منطقهای همان تجربه برجام تکرار میشود. از دیگر سو نیز، اگر تحریمها همچنان پابرجا بماند، هر اندازه هم توافقات منطقهای امضا شود، باز در سایه بینالمللی بودن اقتصاد، هژمونی اقتصادی آمریکا بر اقتصاد جهان و منافع اقتصادی تنگاتنگ بازیگران ثروتمند خلیج فارس با دنیای غرب، کارآمدی اقتصادی قابل توجهی برای تهران نخواهد داشت و تجارت فیمابین از مبادله کالا فراتر نخواهد رفت.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
مسعود پزشکیان در شرایط عادی منطقهای و جهانی به ریاست جمهوری ایران نرسیده است؛ هم منطقه متعاقب متغیر جنگ غزه و در انتظار نتایج انتخابات آمریکا در وضعیت ناپایدار بسیار حساسی است؛ هم در سطح بینالمللی نیز جهان با تحولات عمیق و رخدادهای سرنوشتساز از جمله الزامات ماهیت منازعهآمیز نظم جهانی در این دوره شبه گذار مواجه است.
در این شرایط ناپایدار و منازعهآلود، پزشکیان اولویت سیاست خارجی خود را رفع تحریمها، تعیین تکلیف برجام و تعامل سازنده با دنیا تعریف کرده و از رهگذر آن به دنبال حل بحران اقتصادی کشور با قید فوریت است. اما واقعیت این است که ایشان جدا از موانع و چالشهای فراوان داخلی، در عرصه خارجی نیز با میدانی از مین مواجه است که عبور از آن و رسیدن به اهداف اولویتهای پیشگفته مستلزم شناختی عمیق از واقعیتهای پیچیده منطقهای و بینالمللی، برنامهریزی و نقشه راهی درست و برداشتن گامهای حساب شده و دقیق است.
طبق رصد نگارنده، استقبال دول منطقه و به ویژه شیخنشینهای جنوب خلیج فارس از پیروزی پزشکیان فراتر از تعارفات دیپلماتیک معطوف به نوعی خرسندی و رضایتمندی است. ضمنا هواداران «محور مقاومت» در منطقه، به نوعی نگران تاثیر احتمالی بازگشت اصلاحطلبان و دید آنها در مورد روابط با آمریکا و غرب و فاصله گرفتن از دیپلماسی میدانی رئیس جمهور فقیدند. بازخورد این نگرانی در "میدان" میتواند دیپلماسی دولت جدید را با چالش جدی مواجه کند.
اما «خرسندی» بازیگران عرب منطقه در حالی است که در گذشته معمولا بیم آن داشتند که با رسیدن اصلاحطلبان به قدرت، احتمال ساخت و پاخت ایران و غرب بیشتر است و آنها قربانی این بده بستان میشوند و چه بسا غالبا تمایل داشتند طیفی به قدرت برسد که زاویه عمیقی با غرب دارد؛ اما به نظر میرسد که این انگاره ونگرانی از نزدیکی ایران و غرب به دلایلی تا حدودی در حال رنگ باختن است و چه بسا هم «از سطح محدودی از آن» استقبال کنند؛ اولا این کشورها با افزایش نفوذ و قدرت لابیگری خود در آمریکا بر این باورند که به نوعی منافع مشترک و پایدار خود با این کشور را تضمین کردهاند.
ثانیا با متوازنسازی مناسبات خود با دو بلوک غرب و شرق و چسبندگی منافع اقتصادی با آنها در سایه واگرایی منافع ایران با دو بلوک به درجه نسبتا اطمینانبخشی از در امان ماندن از آسیبهای احتمالی نزدیکی ایران و غرب رسیدهاند.
ثالثا، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به ویژه عربستان با ترسیم چشماندازهای اقتصادی کلانی سودای قرار گرفتن در زمره اقتصادهای برتر جهان را دارند و گویا به این رهیافت رسیدهاند که این مهم در سایه منطقهای امن امکانپذیر است. از این رو، چون گذشته از گسترش تنش میان ایران و آمریکا در منطقه استقبال نمیکنند و خود نیز برای کاهش آن وساطت میکنند.
اما در عین حال نگرانی آنها به هر دلیلی از ایران همچنان پابرجاست، ولی شکل بروز و مدیریت آن فرق کرده است.
وقتی برجام در سال 2015، امضا شد بستر منطقهای پرتنش و نامساعد بود و جنگهای نیابتی در اوج بود که حمله به سفارت عربستان و به تبع آن قطعی روابط این فضا را به شدت تشدید کرد و پس از رسیدن ترامپ به قدرت، ریاض و ابوظبی به همراه اسرائیل گمشده خود را در او دیدند و او را به خروج از برجام متقاعد کردند.
از این رو، احیای برجام و هر توافق دیگری بدون بسترسازی منطقهای مناسب تداوم و کارایی مطلوب را برای ایران ندارد و اکنون که فضای منطقهای عربی «تا حدودی» مساعد است، اولویت نخست پیش از توافق با آمریکا بسترسازی منطقهای برای آن است. این بسترسازی هم به شیوههای کلیشهای گذشته امکانپذیر نیست.
ناگفته هم نماند که خود توافق با آمریکا به دلایل مختلف چه ترامپ بازگردد چه بایدن دوباره انتخاب شود، با چالشهای بیشتر از قبل به ویژه متعاقب جنگ غزه روبرو است و به علت ضعف راهبردی پیش آمده برای اسرائیل در نتیجه هفتم اکتبر و این جنگ، نه تنها تل آویو بیشتر از قبل در مسیر این توافق سنگاندازی خواهد کرد، بلکه خود سیاست خاورمیانهای آمریکا در دوره پیشرو نیز بیش از قبل عاملیت امنیت اسرائیل را در منطقه در نظر خواهد گرفت.
واقعیت این که هر توافقی با آمریکا برای رفع تحریمها و توافق منطقهای مکمل هم بوده و یکی بدون دیگری فاقد کارایی اقتصادی و عاملیت مطلوب برای ایران است. از یک سو، با امضای توافق بدون بسترسازی منطقهای همان تجربه برجام تکرار میشود. از دیگر سو نیز، اگر تحریمها همچنان پابرجا بماند، هر اندازه هم توافقات منطقهای امضا شود، باز در سایه بینالمللی بودن اقتصاد، هژمونی اقتصادی آمریکا بر اقتصاد جهان و منافع اقتصادی تنگاتنگ بازیگران ثروتمند خلیج فارس با دنیای غرب، کارآمدی اقتصادی قابل توجهی برای تهران نخواهد داشت و تجارت فیمابین از مبادله کالا فراتر نخواهد رفت.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺یادداشتی برای یک آغاز در راهی ناهموار!
رئیس جمهور جدید ایران تنها به فاصله چهار روز پس از پیروزی در انتخابات طی یادداشتی مردم و کشورهای منطقه را خطاب قرار داد که توجه برخی ناظران را به خود جلب کرد و شبکه العربی چهارشنبه شب در برنامهای زنده با حضور کارشناسان به بررسی ابعاد و زوایای آن پرداخت.
اقدام پزشکیان از چند جهت شکلی و محتوایی مورد توجه قرار گرفته است. نخست، فاصله زمانی بسیار کوتاه یادداشت و پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری است و دوم نیز انتشار اختصاصی آن در رسانهای عربی (العربی الجدید) است.
در دو روز گذشته، حدود 30 پیام و تماس از دوستان روزنامهنگار و کنشگر از تونس و الجزایر گرفته تا لبنان، قطر، عربستان و عراق و... داشتم که محور آنها پرسشی آمیخته به تعجب و استقبال از یادداشت درباره انگیزه و پیام آن بود.
این واکنشها هم طبیعی است؛ از این جهت که این اولین یادداشت یک رئیس جمهور ایران خطاب به منطقه آن هم در یک رسانه عربی بوده است. آنچه برای مخاطب عرب بیشتر اهمیت داشت و در لابلای بحثها خودنمایی میکرد، شناخت انگیزهها و دلالتهای اقدام پزشکیان در سخن گفتن با منطقه چند روز پس از انتخابات و قبل از تشکیل کابینه بود.
این اتفاق هم برخلاف ذهنیتی بود که بعضا در فضای منطقه از ایام تبلیغات انتخابات و مواضع پزشکیان در حال شکلگیری بود؛ مبنی بر این که اولویت نخست دولت جدید ایران نه منطقه، بلکه احیا و تقویت ارتباط با دنیای غرب و مذاکره با آمریکاست و متعاقب آن نیز پرسشهایی درباره تبعات چنین اتفاقی در سطح منطقه در حال بروز بود؛ هر چند استقبال از پیروزی پزشکیان متضمن نوعی رضایتمندی و خرسندی دولتها در جهت کاهش تنشهای منطقهای بود.
اما این یادداشت غیرمنتظره و طرح گزاره «اَبَر اولویت سیاست خارجی» (گسترش روابط با همسایگان) را میتوان حد یقفی برای نگرانی پیشگفته پنداشت.
طبق رصد صورت گرفته، یادداشت این تصور را ایجاد کرد که پزشکیان راهبرد «تعامل سازنده با جهان» را از منطقه شروع میکند و تنشزدایی در مناسبات خارجی ایران را چه با غرب چه در سطح منطقه به موازات و همزمان پیش میبرد. ناگفته هم نماند که از گذشته نیز ادبیاتی چون ضرورت همکاری منطقهای و گفتگوی سازنده همواره در مواضع منطقهای مقامات ایران پرپسامد بوده است، اما معمولا به دلایلی در میان منتقدان و مخالفان در چارچوب تعارفات و تاکتیکهای دیپلماتیک به آن نگاه میشد؛ ولی آن چه این ادبیات را در یادداشت پزشکیان برای برخی مخاطبان حائز اهمیت و تامل ساخت، بیان آن در رسانهای عربی بلافاصله پس از انتخابات بود. به نظر میرسد که این اتفاق نیز محصول رهیافت ضرورت بسترسازی منطقهای قبل از شروع هر نوع مذاکره جدی برای رفع تحریمها در تیم سیاست خارجی دولت جدید است.
نکته دیگری که در یادداشت پزشکیان جلب توجه کرد، بعضا ادبیات اقتصادی آن بود که در راستای اولویت اقتصاد در سیاست خارجی ایشان دیده شد.
واقعیت اما این است که با یک گل بهار نمیشود و با یک یادداشت نمیتوان انتظار داشت تنشهای عمیق در مناسبات منطقهای ایران پایان یابد. چنین اقداماتی میتواند در خلق فضای مساعد و تلطیف آن کمک کند و تاثیر آن بیشتر بر فضای نخبگانی و رسانهای است.
وضعیت منطقه گویای یک صفبندی چند لایه است که مهمترین لایه آن با طرفیت ایران عمیق است. این صف بندی هم با متغیر اسرائیلی پیوند خورده هم با آمریکا. در این صفبندی، برخی بازیگران عرب به هر دلیلی چه نگرانی از ایران چه نوع روابط خود با آمریکا به شکلی غیر مستقیم در نوعی بلوکبندی با مشارکت اسرائیل قرار دارند. چه بسا مهمترین شاخص موفقیت و چالش پیشروی دولت آتی ایران تغییر در این جبههبندی است.
چالش دیگر کنترل ارسال پیامهای متناقض از ایران به منطقه است که ناشی از برخی دوگانگیها و «تعدد سخنگویان متنفذ غیر رسمی» در سیاست خارجی است و این امر معمولا کار سخنگوی رسمی دستگاه دیپلماسی ایران را تحت الشعاع خود قرار داده و این تصور حداقل نزد برخی ناظران و کشورها شکل گرفته است که اظهارات "سخنگویان غیر رسمی" منعکس کننده نگاه و مواضع واقعی تهران است نه سخنگوی وزارت خارجه. این امر در دامن زدن به تنشها به خصوص در سطح مردمی و نخبگان سهیم بوده است و نمونه آن اظهارات چند سال پیش یک نماینده درباره اشغال چهار پایتخت عربی است که هنوز هم در فضای عربی سنگینی میکند.
اما در مقابل شاهد این آشفتگی و پراکندگی در اعلام مواضع از جانب کشورهای منطقه به ویژه در حوزه خلیج فارس نیستیم که جز وزارت خارجه این کشورها یا مقام نخست کشوری، مقامی دیگر چه سیاسی چه نظامی چه دینی در مسائل مربوط به سیاست خارجی این کشورها اعلام موضع نمیکند. سر و سامان دادن به این وضعیت آشفته یکی دیگر از مهمترین چالشهای سیاست خارجی ایران است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
رئیس جمهور جدید ایران تنها به فاصله چهار روز پس از پیروزی در انتخابات طی یادداشتی مردم و کشورهای منطقه را خطاب قرار داد که توجه برخی ناظران را به خود جلب کرد و شبکه العربی چهارشنبه شب در برنامهای زنده با حضور کارشناسان به بررسی ابعاد و زوایای آن پرداخت.
اقدام پزشکیان از چند جهت شکلی و محتوایی مورد توجه قرار گرفته است. نخست، فاصله زمانی بسیار کوتاه یادداشت و پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری است و دوم نیز انتشار اختصاصی آن در رسانهای عربی (العربی الجدید) است.
در دو روز گذشته، حدود 30 پیام و تماس از دوستان روزنامهنگار و کنشگر از تونس و الجزایر گرفته تا لبنان، قطر، عربستان و عراق و... داشتم که محور آنها پرسشی آمیخته به تعجب و استقبال از یادداشت درباره انگیزه و پیام آن بود.
این واکنشها هم طبیعی است؛ از این جهت که این اولین یادداشت یک رئیس جمهور ایران خطاب به منطقه آن هم در یک رسانه عربی بوده است. آنچه برای مخاطب عرب بیشتر اهمیت داشت و در لابلای بحثها خودنمایی میکرد، شناخت انگیزهها و دلالتهای اقدام پزشکیان در سخن گفتن با منطقه چند روز پس از انتخابات و قبل از تشکیل کابینه بود.
این اتفاق هم برخلاف ذهنیتی بود که بعضا در فضای منطقه از ایام تبلیغات انتخابات و مواضع پزشکیان در حال شکلگیری بود؛ مبنی بر این که اولویت نخست دولت جدید ایران نه منطقه، بلکه احیا و تقویت ارتباط با دنیای غرب و مذاکره با آمریکاست و متعاقب آن نیز پرسشهایی درباره تبعات چنین اتفاقی در سطح منطقه در حال بروز بود؛ هر چند استقبال از پیروزی پزشکیان متضمن نوعی رضایتمندی و خرسندی دولتها در جهت کاهش تنشهای منطقهای بود.
اما این یادداشت غیرمنتظره و طرح گزاره «اَبَر اولویت سیاست خارجی» (گسترش روابط با همسایگان) را میتوان حد یقفی برای نگرانی پیشگفته پنداشت.
طبق رصد صورت گرفته، یادداشت این تصور را ایجاد کرد که پزشکیان راهبرد «تعامل سازنده با جهان» را از منطقه شروع میکند و تنشزدایی در مناسبات خارجی ایران را چه با غرب چه در سطح منطقه به موازات و همزمان پیش میبرد. ناگفته هم نماند که از گذشته نیز ادبیاتی چون ضرورت همکاری منطقهای و گفتگوی سازنده همواره در مواضع منطقهای مقامات ایران پرپسامد بوده است، اما معمولا به دلایلی در میان منتقدان و مخالفان در چارچوب تعارفات و تاکتیکهای دیپلماتیک به آن نگاه میشد؛ ولی آن چه این ادبیات را در یادداشت پزشکیان برای برخی مخاطبان حائز اهمیت و تامل ساخت، بیان آن در رسانهای عربی بلافاصله پس از انتخابات بود. به نظر میرسد که این اتفاق نیز محصول رهیافت ضرورت بسترسازی منطقهای قبل از شروع هر نوع مذاکره جدی برای رفع تحریمها در تیم سیاست خارجی دولت جدید است.
نکته دیگری که در یادداشت پزشکیان جلب توجه کرد، بعضا ادبیات اقتصادی آن بود که در راستای اولویت اقتصاد در سیاست خارجی ایشان دیده شد.
واقعیت اما این است که با یک گل بهار نمیشود و با یک یادداشت نمیتوان انتظار داشت تنشهای عمیق در مناسبات منطقهای ایران پایان یابد. چنین اقداماتی میتواند در خلق فضای مساعد و تلطیف آن کمک کند و تاثیر آن بیشتر بر فضای نخبگانی و رسانهای است.
وضعیت منطقه گویای یک صفبندی چند لایه است که مهمترین لایه آن با طرفیت ایران عمیق است. این صف بندی هم با متغیر اسرائیلی پیوند خورده هم با آمریکا. در این صفبندی، برخی بازیگران عرب به هر دلیلی چه نگرانی از ایران چه نوع روابط خود با آمریکا به شکلی غیر مستقیم در نوعی بلوکبندی با مشارکت اسرائیل قرار دارند. چه بسا مهمترین شاخص موفقیت و چالش پیشروی دولت آتی ایران تغییر در این جبههبندی است.
چالش دیگر کنترل ارسال پیامهای متناقض از ایران به منطقه است که ناشی از برخی دوگانگیها و «تعدد سخنگویان متنفذ غیر رسمی» در سیاست خارجی است و این امر معمولا کار سخنگوی رسمی دستگاه دیپلماسی ایران را تحت الشعاع خود قرار داده و این تصور حداقل نزد برخی ناظران و کشورها شکل گرفته است که اظهارات "سخنگویان غیر رسمی" منعکس کننده نگاه و مواضع واقعی تهران است نه سخنگوی وزارت خارجه. این امر در دامن زدن به تنشها به خصوص در سطح مردمی و نخبگان سهیم بوده است و نمونه آن اظهارات چند سال پیش یک نماینده درباره اشغال چهار پایتخت عربی است که هنوز هم در فضای عربی سنگینی میکند.
اما در مقابل شاهد این آشفتگی و پراکندگی در اعلام مواضع از جانب کشورهای منطقه به ویژه در حوزه خلیج فارس نیستیم که جز وزارت خارجه این کشورها یا مقام نخست کشوری، مقامی دیگر چه سیاسی چه نظامی چه دینی در مسائل مربوط به سیاست خارجی این کشورها اعلام موضع نمیکند. سر و سامان دادن به این وضعیت آشفته یکی دیگر از مهمترین چالشهای سیاست خارجی ایران است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺ترامپِ خوششانس!
دونالد ترامپ از سوء قصد جان سالم به در برد و گلوله به گوش راستش اصابت کرد.
در وهله نخست این واقعه را میتوان محصول دو قطبی شدیدی در جامعه آمریکا حول محور بود و نبود ترامپ دانست که رنگ و بوی خشونت نیز به خود گرفته است؛ اما بعید هم نیست طرفهای دیگری را نیز متهم کنند.
حالا که خطر جانی این گونه از بیخ گوش ترامپ گذشت، به نظر میرسد با موج همدردی به راه افتاده کفه ترازوی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به نفع او سنگینتر شود.
این دو شانس ترامپ به سلسله شانسهای اخیر او افزوده شد؛ از برد مناظره نخست با بایدن و رای دیوان عالی آمریکا گرفته تا بحران داخلی در حزب دموکرات بر سر ماندن و نماندن بایدن و افزایش تشکیک و تردید نسبت به توانایی جسمی و ذهنی او در این رقابت نفسگیر در مقابل ترامپ جسور و بیپروا.
«تا این لحظه» ترامپ وضعیت بهتری در انتخابات دارد، اما نباید همه چیز را تمام شده دانست. صحنه انتخابات ظرفیت اتفاقات غیر منتظره را دارد و باید دید بحران داخلی در اردوگاه دموکراتها به کجا میانجامد. آنچه واضح است این که مشکل توانایی جسمی بایدن چیزی نیست که برطرف شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
دونالد ترامپ از سوء قصد جان سالم به در برد و گلوله به گوش راستش اصابت کرد.
در وهله نخست این واقعه را میتوان محصول دو قطبی شدیدی در جامعه آمریکا حول محور بود و نبود ترامپ دانست که رنگ و بوی خشونت نیز به خود گرفته است؛ اما بعید هم نیست طرفهای دیگری را نیز متهم کنند.
حالا که خطر جانی این گونه از بیخ گوش ترامپ گذشت، به نظر میرسد با موج همدردی به راه افتاده کفه ترازوی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به نفع او سنگینتر شود.
این دو شانس ترامپ به سلسله شانسهای اخیر او افزوده شد؛ از برد مناظره نخست با بایدن و رای دیوان عالی آمریکا گرفته تا بحران داخلی در حزب دموکرات بر سر ماندن و نماندن بایدن و افزایش تشکیک و تردید نسبت به توانایی جسمی و ذهنی او در این رقابت نفسگیر در مقابل ترامپ جسور و بیپروا.
«تا این لحظه» ترامپ وضعیت بهتری در انتخابات دارد، اما نباید همه چیز را تمام شده دانست. صحنه انتخابات ظرفیت اتفاقات غیر منتظره را دارد و باید دید بحران داخلی در اردوگاه دموکراتها به کجا میانجامد. آنچه واضح است این که مشکل توانایی جسمی بایدن چیزی نیست که برطرف شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺ترامپ در لباس "مظلومی خردمند"!
رفتار دونالد ترامپ پس از ترور نافرجام روز گذشته در نوع خود جالب و قابل تامل است. او بر خلاف انتظارات برخی هوادارانش و پیشبینی ناظران نه تنها از این حادثه به عنوان محملی برای حمله تند به رقیبش جو بایدن استفاده نکرد، بلکه بسیار آرام و مسلط به اعصاب خود ظاهر شده است.
در این راستا متن سخنرانی خود در مجمع حزب جمهوریخواه آمریکا که قبل از سوء قصد تهیه شده و در آن به بایدن تاخته بود، را تغییر داد و از ضرورت اتحاد و وحدت گفت. او همچنین امروز به نیویورک تایمز گفته است که تبلیغات انتخاباتی او و بایدن از این به بعد میتواند "متمدنانهتر" باشد.
در همین حال نیز به دستیاران خود دستور داده است تا اجازه ندهند سخنگویان کمپ انتخاباتیاش در مورد حادثه تیراندازی به گونهای اظهارنظر کنند که بر تنشها بیفزاید.
در واقع این رفتار ترامپ بر خلاف رویه شناخته شده از او نوعی همنوا شدن با فضای کنونی جامعه آمریکاست که نگران گسترش خشونتهای سیاسی در این فضای شدیدا دو قطبی است. ترامپ که خود مسبب اصلی این دو قطبی است، اما هم اکنون در جایگاه قربانی خشونت سیاسی نشسته و با زیرکی خاصی تلاش دارد تا در مقام یک انسان "مظلوم خردمند" ظاهر شود که با وجود سوء قصد به او در فکر انتقام نیست، عقلانیت به خرج میدهد و به وحدت و اتحاد دعوت میکند.
این رفتار انگیزهای انتخاباتی دارد و در واقع ترامپ سعی میکند در این موج همدلی آمریکاییها و همبستگی با او، چهرهای متفاوت از خود نشان دهد تا با تقویت این فضا، سبد رای خود را سنگینتر و آرای مرددین را که به نوعی ملاحظاتی درباره رفتارهای او دارند، به ویژه در ایالتهای حساس و سرنوشتساز کسب کند.
از طرف دیگر هم با توجه به حساس شدن جامعه آمریکا به خشونت سیاسی، بعید هم نیست با این رفتارهای جدید بخواهد خود را هم در مظان دامن زدن به آن قرار ندهد و هم کاری نکند که جایگاه مظلوم و قربانی خشونت را از دست دهد.
حالا باید دید تا چه زمانی به این رویه جدید خود ادامه خواهد داد. بعید هم نیست که هر اندازه به پیروزی خود مطمئنتر شود، تلاش کند متفاوتتر ظاهر شود، اما اگر ورق برگردد رویه ذاتی خود را از سرگیرد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
رفتار دونالد ترامپ پس از ترور نافرجام روز گذشته در نوع خود جالب و قابل تامل است. او بر خلاف انتظارات برخی هوادارانش و پیشبینی ناظران نه تنها از این حادثه به عنوان محملی برای حمله تند به رقیبش جو بایدن استفاده نکرد، بلکه بسیار آرام و مسلط به اعصاب خود ظاهر شده است.
در این راستا متن سخنرانی خود در مجمع حزب جمهوریخواه آمریکا که قبل از سوء قصد تهیه شده و در آن به بایدن تاخته بود، را تغییر داد و از ضرورت اتحاد و وحدت گفت. او همچنین امروز به نیویورک تایمز گفته است که تبلیغات انتخاباتی او و بایدن از این به بعد میتواند "متمدنانهتر" باشد.
در همین حال نیز به دستیاران خود دستور داده است تا اجازه ندهند سخنگویان کمپ انتخاباتیاش در مورد حادثه تیراندازی به گونهای اظهارنظر کنند که بر تنشها بیفزاید.
در واقع این رفتار ترامپ بر خلاف رویه شناخته شده از او نوعی همنوا شدن با فضای کنونی جامعه آمریکاست که نگران گسترش خشونتهای سیاسی در این فضای شدیدا دو قطبی است. ترامپ که خود مسبب اصلی این دو قطبی است، اما هم اکنون در جایگاه قربانی خشونت سیاسی نشسته و با زیرکی خاصی تلاش دارد تا در مقام یک انسان "مظلوم خردمند" ظاهر شود که با وجود سوء قصد به او در فکر انتقام نیست، عقلانیت به خرج میدهد و به وحدت و اتحاد دعوت میکند.
این رفتار انگیزهای انتخاباتی دارد و در واقع ترامپ سعی میکند در این موج همدلی آمریکاییها و همبستگی با او، چهرهای متفاوت از خود نشان دهد تا با تقویت این فضا، سبد رای خود را سنگینتر و آرای مرددین را که به نوعی ملاحظاتی درباره رفتارهای او دارند، به ویژه در ایالتهای حساس و سرنوشتساز کسب کند.
از طرف دیگر هم با توجه به حساس شدن جامعه آمریکا به خشونت سیاسی، بعید هم نیست با این رفتارهای جدید بخواهد خود را هم در مظان دامن زدن به آن قرار ندهد و هم کاری نکند که جایگاه مظلوم و قربانی خشونت را از دست دهد.
حالا باید دید تا چه زمانی به این رویه جدید خود ادامه خواهد داد. بعید هم نیست که هر اندازه به پیروزی خود مطمئنتر شود، تلاش کند متفاوتتر ظاهر شود، اما اگر ورق برگردد رویه ذاتی خود را از سرگیرد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔺50 سال پیش نیز همین بود!
گزارشگر مصری در فیلم بالا مربوط به 50 سال پیش اوضاع نوار غزه را گزارش میکند. انگار که همین امروز است؛ ویرانی و شیون و زاری کودکان و زنان. او از وضعیت غزه پس از اشغال در سال 1967 میگوید و اینکه ارتش اسرائیل محلاتی را با خاک یکسان، 2500 منزل را ویران و 10 هزار نفر را بازداشت کرده است. این ارقام برای آن سالهای غزه با جمعیت یک ششم (360 هزار نفر) امروز آن بسیار بالاست.
در حالی که در آن سالها نه هفتم اکتبری رخ داده بود؛ نه حماسی وجود داشت. ريشه مشکل در اشغالگری و سلب حقوق یک ملت است، تا این معضل ریشهای حل نشود، عوارض آن همچنان ادامه خواهد یافت.
طبق این گزارش، پس از شکست چند کشور عربی (1967)، تنها منطقهای که سرسختانه مقاومت کرد، نوار غزه بود؛ تا جایی که افسری اسرائیلی آن زمان گفته، حاضرم در 5 جنگ بجنگم اما در نوار غزه نجنگم.
این وضعیت استثنائی غزه یک مورد مطالعاتی جامعه شناختی است. یک دلیل میتواند این باشد که 70 درصد ساکنان آن آوارگان مناطقی هستند که اسرائیل در آن تشکیل شده و هنوز هم با درگذشت بیشتر پدران، فرزندان موطن خود را از یاد نبردهاند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
گزارشگر مصری در فیلم بالا مربوط به 50 سال پیش اوضاع نوار غزه را گزارش میکند. انگار که همین امروز است؛ ویرانی و شیون و زاری کودکان و زنان. او از وضعیت غزه پس از اشغال در سال 1967 میگوید و اینکه ارتش اسرائیل محلاتی را با خاک یکسان، 2500 منزل را ویران و 10 هزار نفر را بازداشت کرده است. این ارقام برای آن سالهای غزه با جمعیت یک ششم (360 هزار نفر) امروز آن بسیار بالاست.
در حالی که در آن سالها نه هفتم اکتبری رخ داده بود؛ نه حماسی وجود داشت. ريشه مشکل در اشغالگری و سلب حقوق یک ملت است، تا این معضل ریشهای حل نشود، عوارض آن همچنان ادامه خواهد یافت.
طبق این گزارش، پس از شکست چند کشور عربی (1967)، تنها منطقهای که سرسختانه مقاومت کرد، نوار غزه بود؛ تا جایی که افسری اسرائیلی آن زمان گفته، حاضرم در 5 جنگ بجنگم اما در نوار غزه نجنگم.
این وضعیت استثنائی غزه یک مورد مطالعاتی جامعه شناختی است. یک دلیل میتواند این باشد که 70 درصد ساکنان آن آوارگان مناطقی هستند که اسرائیل در آن تشکیل شده و هنوز هم با درگذشت بیشتر پدران، فرزندان موطن خود را از یاد نبردهاند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺پزشکیان و ترامپ؛ چه باید کرد؟
با افزایش شانس پیروزی ترامپ، این پرسش در حال مطرح شدن است که با وجود رئیس جمهوری اصلاح طلب در ایران و همتای تندرو و راستگرا در آمریکا روابط تنشآلود دو کشور چه سمت و سویی پیدا میکند و تصمیمسازان و تصمیمگیران ایرانی باید چکار کنند؟
رویکرد ترامپ در قبال ایران تا حدود زیادی روشن است و اطرافیانش از جمله جی دی ونس یکی از دیگری ضد ایرانیتر و اسرائیل دوستتر هستند.
با این حال، نوع مواجهه ایران با ترامپ در صورت پیروزی میتواند بر سیاستهای او سلبا یا ایجابا اثرگذار باشد؛ البته به شرط شناخت پیشینی دقیق نسبت به سه مولفه بسیار تاثیرگذار: نخست وضعیت نظام بینالملل و دوم اوضاع پیچیده منطقه و سوم هم سایکولوژی خود ترامپ.
اگر نقطه عزیمت این باشد که «جهان جدید»ی به معنای پایان یکجانبهگرایی آمریکا و شکل گیری نظام چند قطبی شکل گرفته است که اساسا مفروض چنین شناختی از نظم جهانی عدم تعامل با آمریکا چه بایدن چه ترامپ، کان لم یکن شدن تحریمها و نبود نیازی به رفع آنهاست. فعلا آنچه رخ داده، ترک بر داشتن جدی دیواره نظم بینالمللی آمریکامحور و دورهای شبه گذار است و این به معنای ورود جهان به عصر پساآمریکا نیست. همین که اکثریت مطلق کشورها از جمله چین رقبیب جدی آمریکا علی رغم خواستشان با پایبندی خود به تحریمهای آمریکا موجب تبدیل شدن آنها به تحریمهای بینالمللی شدهاند، خود نشانگر فاصله داشتن با پایان عصر یکجانبهگرایی آمریکاست.
همچنین، برندگان اصلی پیروزی احتمالی ترامپ، اسرائیل، عربستان، امارات و روسیه هستند. اگر مسکو چنان که گفته میشود «متحد راهبردی» است، ترجیحا اقتضای این اتحاد استراتژیک این است که خیر نزدیکی پوتین و ترامپ به ایران هم برسد، اما اینگونه نیست؛ چون اساسا روابط تهران و مسکو با وجود ارتقای آن در سالهای اخیر تا رسیدن به این اتحاد فاصله دارد.
اما درباره فاکتور دوم (اوضاع منطقه) میتوان گفت که پس از حمله هفتم اکتبر و گرفتار شدن اسرائیل در باتلاق جنگ غزه ــ به نحوی که پس از 9 ماه هنوز نتوانسته است آن را تمام کند ــ نقش متغیر اسرائیلی در سیاست خاورمیانهای آمریکا در آینده برای جبران "ضعف راهبردی" اسرائیل و جلوگیری از تعمیق آن پررنگتر از قبل خواهد بود. مفروض آن نیز تشدید فشارها بر ایران در آینده و یا حداقل ندادن امتیازاتی چون رفع تحریمهاست که موقعیت منطقهای تهران را بهبود میبخشد. کما این که عربستان و امارات نیز با وجود تمایل به عدم تشدید تنش میان آمریکا و ایران در منطقه با هدف پیشبرد چشماندازهای اقتصادی خود، تمایلی به رفع تحریمها ندارند.
اما درباره سایکولوژی ترامپ، درست است که او یک تاجر و اهل بده بستان است، اما بسیار خودشیفته و احیانا اهل ریسک و تصمیمهای خطرناکی است. اتفاقا این خصلت بده بستانی او بیشتر به نفع عربستان و امارات است که در این زمینه دست بالا را برای امتیازگیری از او دارند و به فرض وجود اراده و تصمیمی برای روابط تجاری با آمریکا، چطور میتوان یک شبه چنان منافعی را خلق کرد که بر منافع رقبای ایران بچربد و ترامپ را به طمع بیندازد.
اما روزنهای تنگ که میتواند گشایشگر تعاملی با ترامپ باشد، این که او به خاطر همان غرور و خودشیفتگی، تمایل خاصی برای اظهار موفقیت از طریق توافق در پروندههای چالشی جهانی از پرونده هستهای ایران دارد. قبلا هم در طول مذاکرات ایران و بایدن گفته است «اگر من بودم ظرف یک هفته با ایران توافق میکردم».
هر چند کلا مسیر توافق با آمریکا دشوارتر شده است، اما در عین حال احتمالا همچنان برای ترامپ حائز اهمیت است که توافقی به نام او تمام شود و بر روی آن مانور دهد.
در این میان، توافقی متضمن سطحی از تجارت بهانه بهتری برای پذیرش آن و بساط مانور خودشیفتانهای را برای ترامپ فراهم میکند که خود را در تحقق آن موفق و اوباما و بایدن را ناکام معرفی کند.
ترامپ وقتی در 2016 به قدرت رسید، دو سال و نیم طول کشید تا از برجام خارج شد. اگر شناخت روانشناختی خوبی از ترامپ وجود داشت، در همان زمان، مذاکره با او نیز پس از شکسته شدن این تابو در دوران اوباما انجام میشد. احتمالا ترامپ به دنبال اصلاحاتی و لو جزئی در برجام و یا پیوستی تجاری برای آن بود تا خود را موفقتر جلوه دهد. اما در نتیجه عصبانیت از بیمحلی تهران به او و لابیگری اسرائیل، امارات و عربستان سرانجام از برجام خارج شد. چه بسا اگر مذاکراتی با ترامپ شروع میشد، تحت الزامات تداوم آن و لو بینتیجه، برخی اقدامات که تنش را به نقطه جوش رساند رخ نمیداد.
در دوره جدید هم تکرار «بیمحلی آزار دهنده» و عدم ورود بهنگام به مذاکره و مدیریت بحران، میتواند در سایه افزایش زمینههای تنش، فرصتی گرانبها فراروی اسرائیل و جمهوریخواهان تندرو برای مدیریت ترامپ و شروع مرحلهای خطرناک از تنش فراهم کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
با افزایش شانس پیروزی ترامپ، این پرسش در حال مطرح شدن است که با وجود رئیس جمهوری اصلاح طلب در ایران و همتای تندرو و راستگرا در آمریکا روابط تنشآلود دو کشور چه سمت و سویی پیدا میکند و تصمیمسازان و تصمیمگیران ایرانی باید چکار کنند؟
رویکرد ترامپ در قبال ایران تا حدود زیادی روشن است و اطرافیانش از جمله جی دی ونس یکی از دیگری ضد ایرانیتر و اسرائیل دوستتر هستند.
با این حال، نوع مواجهه ایران با ترامپ در صورت پیروزی میتواند بر سیاستهای او سلبا یا ایجابا اثرگذار باشد؛ البته به شرط شناخت پیشینی دقیق نسبت به سه مولفه بسیار تاثیرگذار: نخست وضعیت نظام بینالملل و دوم اوضاع پیچیده منطقه و سوم هم سایکولوژی خود ترامپ.
اگر نقطه عزیمت این باشد که «جهان جدید»ی به معنای پایان یکجانبهگرایی آمریکا و شکل گیری نظام چند قطبی شکل گرفته است که اساسا مفروض چنین شناختی از نظم جهانی عدم تعامل با آمریکا چه بایدن چه ترامپ، کان لم یکن شدن تحریمها و نبود نیازی به رفع آنهاست. فعلا آنچه رخ داده، ترک بر داشتن جدی دیواره نظم بینالمللی آمریکامحور و دورهای شبه گذار است و این به معنای ورود جهان به عصر پساآمریکا نیست. همین که اکثریت مطلق کشورها از جمله چین رقبیب جدی آمریکا علی رغم خواستشان با پایبندی خود به تحریمهای آمریکا موجب تبدیل شدن آنها به تحریمهای بینالمللی شدهاند، خود نشانگر فاصله داشتن با پایان عصر یکجانبهگرایی آمریکاست.
همچنین، برندگان اصلی پیروزی احتمالی ترامپ، اسرائیل، عربستان، امارات و روسیه هستند. اگر مسکو چنان که گفته میشود «متحد راهبردی» است، ترجیحا اقتضای این اتحاد استراتژیک این است که خیر نزدیکی پوتین و ترامپ به ایران هم برسد، اما اینگونه نیست؛ چون اساسا روابط تهران و مسکو با وجود ارتقای آن در سالهای اخیر تا رسیدن به این اتحاد فاصله دارد.
اما درباره فاکتور دوم (اوضاع منطقه) میتوان گفت که پس از حمله هفتم اکتبر و گرفتار شدن اسرائیل در باتلاق جنگ غزه ــ به نحوی که پس از 9 ماه هنوز نتوانسته است آن را تمام کند ــ نقش متغیر اسرائیلی در سیاست خاورمیانهای آمریکا در آینده برای جبران "ضعف راهبردی" اسرائیل و جلوگیری از تعمیق آن پررنگتر از قبل خواهد بود. مفروض آن نیز تشدید فشارها بر ایران در آینده و یا حداقل ندادن امتیازاتی چون رفع تحریمهاست که موقعیت منطقهای تهران را بهبود میبخشد. کما این که عربستان و امارات نیز با وجود تمایل به عدم تشدید تنش میان آمریکا و ایران در منطقه با هدف پیشبرد چشماندازهای اقتصادی خود، تمایلی به رفع تحریمها ندارند.
اما درباره سایکولوژی ترامپ، درست است که او یک تاجر و اهل بده بستان است، اما بسیار خودشیفته و احیانا اهل ریسک و تصمیمهای خطرناکی است. اتفاقا این خصلت بده بستانی او بیشتر به نفع عربستان و امارات است که در این زمینه دست بالا را برای امتیازگیری از او دارند و به فرض وجود اراده و تصمیمی برای روابط تجاری با آمریکا، چطور میتوان یک شبه چنان منافعی را خلق کرد که بر منافع رقبای ایران بچربد و ترامپ را به طمع بیندازد.
اما روزنهای تنگ که میتواند گشایشگر تعاملی با ترامپ باشد، این که او به خاطر همان غرور و خودشیفتگی، تمایل خاصی برای اظهار موفقیت از طریق توافق در پروندههای چالشی جهانی از پرونده هستهای ایران دارد. قبلا هم در طول مذاکرات ایران و بایدن گفته است «اگر من بودم ظرف یک هفته با ایران توافق میکردم».
هر چند کلا مسیر توافق با آمریکا دشوارتر شده است، اما در عین حال احتمالا همچنان برای ترامپ حائز اهمیت است که توافقی به نام او تمام شود و بر روی آن مانور دهد.
در این میان، توافقی متضمن سطحی از تجارت بهانه بهتری برای پذیرش آن و بساط مانور خودشیفتانهای را برای ترامپ فراهم میکند که خود را در تحقق آن موفق و اوباما و بایدن را ناکام معرفی کند.
ترامپ وقتی در 2016 به قدرت رسید، دو سال و نیم طول کشید تا از برجام خارج شد. اگر شناخت روانشناختی خوبی از ترامپ وجود داشت، در همان زمان، مذاکره با او نیز پس از شکسته شدن این تابو در دوران اوباما انجام میشد. احتمالا ترامپ به دنبال اصلاحاتی و لو جزئی در برجام و یا پیوستی تجاری برای آن بود تا خود را موفقتر جلوه دهد. اما در نتیجه عصبانیت از بیمحلی تهران به او و لابیگری اسرائیل، امارات و عربستان سرانجام از برجام خارج شد. چه بسا اگر مذاکراتی با ترامپ شروع میشد، تحت الزامات تداوم آن و لو بینتیجه، برخی اقدامات که تنش را به نقطه جوش رساند رخ نمیداد.
در دوره جدید هم تکرار «بیمحلی آزار دهنده» و عدم ورود بهنگام به مذاکره و مدیریت بحران، میتواند در سایه افزایش زمینههای تنش، فرصتی گرانبها فراروی اسرائیل و جمهوریخواهان تندرو برای مدیریت ترامپ و شروع مرحلهای خطرناک از تنش فراهم کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺معاون ترامپ و باور آخر الزمانی!
جی دی ونس معاون دونالد ترامپ چه بسا تندروتر از اوست. او طی سخنرانی در اندیشکده کویینسی پرده از باورهای اوانجلیستی خود برداشته و ضمن رد مقایسه اوکراین و اسرائیل، میگوید که حمایت از اولی باید مشروط و از اسرائیل غیر مشروط و نامحدود باشد. البته واقعیت هم همین است.
ونس به پایههای ایدئولوژیک این سیاست اشاره و گفته آمریکا بزرگترین کشور مسیحی دنیاست و حمایت از اسرائیل را به باور به مسیحِ منجی، ولادت و به صلیب کشیده شدن و رجعتش در آنجا ربط میدهد.
این باور آخر الزمانی اوانجلیستهای آمریکا (متنفذترین گروه مسیحی) است که به حمایت بیچون و چرا از اسرائیل و نابودی مخالفانش تا ظهور مسیح و آغاز دوره آخر الزمان عقیده دارند و بیشتر طرفدار جمهوریخواهانند؛ در حالی که اکثر یهودیان طرفدار دموکراتها هستند.
بر اساس نظرسنجی مرکز تحقیقات پیو در 2023 یک سوم مردم آمریکا حامی کلیسای انجیلیِ طرفدار اسرائیل میباشند. جریان مسیحی صهیونیستی و لابی یهودی اسرائیلی دو بال هدایتگر سیاست خاورمیانهای آمریکا هستند. مواضع اوانجلیستها حتی تندتر از لابی یهودی است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
جی دی ونس معاون دونالد ترامپ چه بسا تندروتر از اوست. او طی سخنرانی در اندیشکده کویینسی پرده از باورهای اوانجلیستی خود برداشته و ضمن رد مقایسه اوکراین و اسرائیل، میگوید که حمایت از اولی باید مشروط و از اسرائیل غیر مشروط و نامحدود باشد. البته واقعیت هم همین است.
ونس به پایههای ایدئولوژیک این سیاست اشاره و گفته آمریکا بزرگترین کشور مسیحی دنیاست و حمایت از اسرائیل را به باور به مسیحِ منجی، ولادت و به صلیب کشیده شدن و رجعتش در آنجا ربط میدهد.
این باور آخر الزمانی اوانجلیستهای آمریکا (متنفذترین گروه مسیحی) است که به حمایت بیچون و چرا از اسرائیل و نابودی مخالفانش تا ظهور مسیح و آغاز دوره آخر الزمان عقیده دارند و بیشتر طرفدار جمهوریخواهانند؛ در حالی که اکثر یهودیان طرفدار دموکراتها هستند.
بر اساس نظرسنجی مرکز تحقیقات پیو در 2023 یک سوم مردم آمریکا حامی کلیسای انجیلیِ طرفدار اسرائیل میباشند. جریان مسیحی صهیونیستی و لابی یهودی اسرائیلی دو بال هدایتگر سیاست خاورمیانهای آمریکا هستند. مواضع اوانجلیستها حتی تندتر از لابی یهودی است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺چشم انداز توافق ایران و آمریکا!
متعاقب پیروزی پزشکیان و سخنان متفاوت ایشان در حوزه سیاست خارجی و تاکید بر اولویت رفع تحریمها، خیلیها با بیم و امید منتظر تشکیل دولت جدید و توافقی در این باره هستند.
درباره چشم انداز توافق با آمریکا بیشتر تحلیلها ناظر به افزایش احتمال بازگشت دونالد ترامپ به قدرت است. در صورت پیروزی دموکراتها چه بایدن چه شخص دیگری، تقریبا رویکرد آنها پیشبینی پذیرتر است؛ اما درباره ترامپ پیشبینیناپذیری رفتار او کار را تا حدود زیادی دشوار میکند و آنچه موجب دشوارتر شدن این وضعیت میشود، رویکرد ضد ایرانیتر او و نزدیکانش و همچنین نفوذ و تاثیرگذاری بیشتر دو لابی اسرائیلی در آمریکا بر سیاستهای اوست.
در یادداشت قبلی توضیح داده شد که تعامل با ترامپ هوشمندی خاصی معطوف به سایکولوژی او میطلبد و به «روزنه تنگ» احتمالی برای تعامل با او اشاره شد.
اما واقعیت این است که چه ترامپ پیروز شود چه رقیب دموکرات او، امکان رسیدن به توافق برای رفع تحریمها به دو علت سختتر و پیچیدهتر از قبل است.
نخست این که دیگر خود موضوع هستهای علی رغم اهمیت فوق العاده آن برای آمریکا و غرب، از اولویت و فوریت قبلی برای توافق با ایران برخودار نیست و تمرکز اخیر بر روی آن بیشتر معطوف به عامل دیگری است که به آن اشاره خواهد شد.
در مورد مساله هستهای آنچه از نظر غرب نمیبایست اتفاق میافتاد و برای اتفاق نیفتادن آن حاضر به دادن امتیاز بود، تقریبا رخ داده است. به این معنا که دغدغه آمریکا و اروپا قبلا این بود که توانمندیهای هستهای ایران تا رسیدن به نقطه گریز و تولید سلاح اتمی فاصله زیادی داشته باشد و برجام هم در واقع تلاشی برای افزایش این فاصله زمانی بود. اما اکنون که ایران این دانش را کسب کرده و بنا به منابع غربی، تا ساخت بمب اتم تنها چند هفته فاصله دارد، دیگر این دانش برگشت ناپذیر است و ایجاد محدودیت در سانتریفیوژها و غنی سازی اورانیوم نیز دیگر کارایی گذشته را ندارد. قبلا این محدودیتها به این علت برای غرب واجد اهمیت زیاد بود و به خاطر اعمال آنها حاضر به دادن امتیازاتی بود، چون مانع توسعه برنامه هستهای ایران و دستیابی به دانش لازم برای رسیدن به مرز نقطه گریز هستهای میشد، اما حالا که این دانش به دست آمده است و از بینرفتنی نیست، دیگر آن محدودیتهای پیش فاقد جذابیت لازم برای آمریکا میباشد.
در این میان اما آمریکا تلاش میکند با اهرم تهدید مانع اتخاذ تصمیم ساخت بمب اتم شود و گویا این قرائت در کانونهای تصمیمگیری غربی و آمریکایی وجود دارد که پیامدهای چنین تصمیمی نقشی بازدارنده برای جلوگیری از حرکت تهران در این مسیر دارد و میتوان گفت که تا حدودی هم خیالشان از این بابت آسوده است.
علت دوم این است که امروز مسالهای حادتر و حساستر در دستور کار آمریکا و برخی کشورهای اروپایی قرار دارد و آن هم سیاست و موقعیت منطقهای ایران در قبال اسرائیل متعاقب جنگ غزه است. در واقع اگر قبلا متغیر هستهای نقشی اساسی در منازعه ایرانی غربی و دستیابی به توافق با تهران داشت، اما امروز متغیر اسرائیلی واجد اهمیت و اولویت بیشتری در این منازعه برای غرب است.
البته منظور صرفا افزایش تاثیر این متغیر به علت پررنگتر شدن نقش لابی اسرائیلی در آمریکا -چه لابی مسیحی صهیونیستی و چه لابی یهودی- نیست، بلکه متعاقب جنگ غزه و «بن بست راهبردی» اسرائیل و تبعات منطقهای آن، امنیت و آینده اسرائیل بیش از گذشته جهت دهنده سیاست خاورمیانهای آمریکا و بعضا اروپا خواهد بود.
از این رو آمریکا مانند گذشته که متغیر اسرائیلی در سیاست خاورمیانهاش واجد اولویت امروزی نبود، حاضر به کنار گذاشتن سلاح تحریمها به عنوان مهمترین اهرم فشار در مواجهه با تهران نیست.
کما این که آمریکا در دوره پیشرو صرف نظر از هویت رئیس جمهور آن در کنار تلاش برای حفظ اهرم پیشگفته میخواهد با پیشبرد روند عادی سازی روابط عربی اسرائیلی در منطقه و همچنین ادغام اسرائیل در نظم و امنیت منطقه، جایگاه آن را در منطقه در مقابل ایران و «محور مقاومت» تقویت کند.
آنچه گذشت بدان معنا نیست که احتمال رسیدن به توافق منتفی است. این احتمال هنوز وجود دارد؛ اما به نظر نگارنده امکان دستیابی به توافق حداکثری حتی همسطح برجام چندان زیاد نیست و آنچه بیشتر محتمل است توافقی محدود با شمولیت رفع برخی تحریمها برای مدیریت تنش هستهای است.
اما توافق جامع به معنای توافق در همه پروندههای محل مناقشه و اختلاف محتمل نیست. مهمترین پرونده از نظر غرب در چنین توافقی مساله اسرائیل است که از خواسته طرح مساله دست کشیدن از حمایت از حزب الله و حماس شروع و تا شناسایی اسرائیل ادامه خواهد یافت. این هم چیزی نیست که جمهوری اسلامی بپذیرد و پذیرش آن دیگر به معنای تغییر ماهیت و هویت خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
متعاقب پیروزی پزشکیان و سخنان متفاوت ایشان در حوزه سیاست خارجی و تاکید بر اولویت رفع تحریمها، خیلیها با بیم و امید منتظر تشکیل دولت جدید و توافقی در این باره هستند.
درباره چشم انداز توافق با آمریکا بیشتر تحلیلها ناظر به افزایش احتمال بازگشت دونالد ترامپ به قدرت است. در صورت پیروزی دموکراتها چه بایدن چه شخص دیگری، تقریبا رویکرد آنها پیشبینی پذیرتر است؛ اما درباره ترامپ پیشبینیناپذیری رفتار او کار را تا حدود زیادی دشوار میکند و آنچه موجب دشوارتر شدن این وضعیت میشود، رویکرد ضد ایرانیتر او و نزدیکانش و همچنین نفوذ و تاثیرگذاری بیشتر دو لابی اسرائیلی در آمریکا بر سیاستهای اوست.
در یادداشت قبلی توضیح داده شد که تعامل با ترامپ هوشمندی خاصی معطوف به سایکولوژی او میطلبد و به «روزنه تنگ» احتمالی برای تعامل با او اشاره شد.
اما واقعیت این است که چه ترامپ پیروز شود چه رقیب دموکرات او، امکان رسیدن به توافق برای رفع تحریمها به دو علت سختتر و پیچیدهتر از قبل است.
نخست این که دیگر خود موضوع هستهای علی رغم اهمیت فوق العاده آن برای آمریکا و غرب، از اولویت و فوریت قبلی برای توافق با ایران برخودار نیست و تمرکز اخیر بر روی آن بیشتر معطوف به عامل دیگری است که به آن اشاره خواهد شد.
در مورد مساله هستهای آنچه از نظر غرب نمیبایست اتفاق میافتاد و برای اتفاق نیفتادن آن حاضر به دادن امتیاز بود، تقریبا رخ داده است. به این معنا که دغدغه آمریکا و اروپا قبلا این بود که توانمندیهای هستهای ایران تا رسیدن به نقطه گریز و تولید سلاح اتمی فاصله زیادی داشته باشد و برجام هم در واقع تلاشی برای افزایش این فاصله زمانی بود. اما اکنون که ایران این دانش را کسب کرده و بنا به منابع غربی، تا ساخت بمب اتم تنها چند هفته فاصله دارد، دیگر این دانش برگشت ناپذیر است و ایجاد محدودیت در سانتریفیوژها و غنی سازی اورانیوم نیز دیگر کارایی گذشته را ندارد. قبلا این محدودیتها به این علت برای غرب واجد اهمیت زیاد بود و به خاطر اعمال آنها حاضر به دادن امتیازاتی بود، چون مانع توسعه برنامه هستهای ایران و دستیابی به دانش لازم برای رسیدن به مرز نقطه گریز هستهای میشد، اما حالا که این دانش به دست آمده است و از بینرفتنی نیست، دیگر آن محدودیتهای پیش فاقد جذابیت لازم برای آمریکا میباشد.
در این میان اما آمریکا تلاش میکند با اهرم تهدید مانع اتخاذ تصمیم ساخت بمب اتم شود و گویا این قرائت در کانونهای تصمیمگیری غربی و آمریکایی وجود دارد که پیامدهای چنین تصمیمی نقشی بازدارنده برای جلوگیری از حرکت تهران در این مسیر دارد و میتوان گفت که تا حدودی هم خیالشان از این بابت آسوده است.
علت دوم این است که امروز مسالهای حادتر و حساستر در دستور کار آمریکا و برخی کشورهای اروپایی قرار دارد و آن هم سیاست و موقعیت منطقهای ایران در قبال اسرائیل متعاقب جنگ غزه است. در واقع اگر قبلا متغیر هستهای نقشی اساسی در منازعه ایرانی غربی و دستیابی به توافق با تهران داشت، اما امروز متغیر اسرائیلی واجد اهمیت و اولویت بیشتری در این منازعه برای غرب است.
البته منظور صرفا افزایش تاثیر این متغیر به علت پررنگتر شدن نقش لابی اسرائیلی در آمریکا -چه لابی مسیحی صهیونیستی و چه لابی یهودی- نیست، بلکه متعاقب جنگ غزه و «بن بست راهبردی» اسرائیل و تبعات منطقهای آن، امنیت و آینده اسرائیل بیش از گذشته جهت دهنده سیاست خاورمیانهای آمریکا و بعضا اروپا خواهد بود.
از این رو آمریکا مانند گذشته که متغیر اسرائیلی در سیاست خاورمیانهاش واجد اولویت امروزی نبود، حاضر به کنار گذاشتن سلاح تحریمها به عنوان مهمترین اهرم فشار در مواجهه با تهران نیست.
کما این که آمریکا در دوره پیشرو صرف نظر از هویت رئیس جمهور آن در کنار تلاش برای حفظ اهرم پیشگفته میخواهد با پیشبرد روند عادی سازی روابط عربی اسرائیلی در منطقه و همچنین ادغام اسرائیل در نظم و امنیت منطقه، جایگاه آن را در منطقه در مقابل ایران و «محور مقاومت» تقویت کند.
آنچه گذشت بدان معنا نیست که احتمال رسیدن به توافق منتفی است. این احتمال هنوز وجود دارد؛ اما به نظر نگارنده امکان دستیابی به توافق حداکثری حتی همسطح برجام چندان زیاد نیست و آنچه بیشتر محتمل است توافقی محدود با شمولیت رفع برخی تحریمها برای مدیریت تنش هستهای است.
اما توافق جامع به معنای توافق در همه پروندههای محل مناقشه و اختلاف محتمل نیست. مهمترین پرونده از نظر غرب در چنین توافقی مساله اسرائیل است که از خواسته طرح مساله دست کشیدن از حمایت از حزب الله و حماس شروع و تا شناسایی اسرائیل ادامه خواهد یافت. این هم چیزی نیست که جمهوری اسلامی بپذیرد و پذیرش آن دیگر به معنای تغییر ماهیت و هویت خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺تیری که به بایدن اصابت کرد!
بالاخره بایدن از رقابت انتخاباتی در مقابل ترامپ کناره گیری و از نامزدی معاون خود کامالا هاریس حمایت کرد. فعلا حمایت بایدن و کلینتونها و برخی دیگر از چهرههای دموکرات از هاریس لزوما به این معنا نیست که او حتما نامزد رسمی و نهایی دموکراتها خواهد بود؛ هر چند احتمال نامزدی او بیشتر است؛ اما این مساله به مجمع عمومی حزب دموکرات در حدود یک ماه آینده بستگی دارد.
گرچه تصمیم بایدن به توانایی ذهنی و جسمانی او ربط داده شده است، اما به نظرم دلیل مهم دیگری که در افزایش فشار اخیر دموکراتها برای کناره گیری بایدن تاثیرگذار بود، رشد چشمگیر محبوبیت ترامپ پس از حادثه ترور نافرجام است. در چنین وضعی دموکراتها عملا خود را در وضعیت باخت در مقابل ترامپ میدیدند. در واقع میتوان گفت که تیری که از بیخ گوش ترامپ رد شد، به قلب دموکراتها و بایدن اصابت کرد. نگرانی آنها نه صرفا از دست دادن ریاست جمهوری آمریکا بلکه شکست سخت در انتخابات کنگره در سایه وجود نامزدی ناتوان در انتخابات ریاست جمهوری نیز هست.
حالا بعد از کناره گیری بایدن، و احتمال زیاد جایگزینی هاریس، این پرسش مطرح است که آیا او قادر به شکست ترامپ خواهد بود؟ فعلا نمیتوان پاسخی قطعی به این سوال داد. نتایج نظرسنجیهای صورت گرفته هر چند شانس بیشتر هاریس در مقایسه با بایدن را نشان میدهد، اما اختلاف چندان زیاد نبوده که دموکراتها را به پیروزی او در مقابل ترامپ امیدوار کند.
در حالی که تا این جای کار حدود چهار ماه به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مانده است که جمهوریخواهان یکپارچه و متحد پشت سر ترامپ قرار گرفتهاند، اما دموکراتها در وضعیت بدی قرار دارند؛ تا حدی که وسط بازی اسب بیمار خود را تعویض کردند!
در حالی که کامالا هاریس به عنوان اولین زن و سیاه پوست و فردی با تباری از جنوب آسیا در سمت معاونت رئیس جمهور امریکا قرار گرفت، اما پیروزی او در مقابل ترامپ و انتخابش به عنوان نخستین زن رئیس جمهور تاریخ آمریکا کار بسیار سخت و دشواری است. هر چند او با توجه به اصالت آفریقایی آسیاییاش میتواند آرای سیاه پوستان را جذب کند، اما چالش جدی و چه بسا پاشنه آشیل هاریس این است که نزد برخی آمریکاییها نامش به جناح چپ تندرو حزب دموکرات پیوند خورده است.
این چالش مهم در کنار نداشتن محبوبیت بالا میتواند تاثیر منفی خود را در جلب حمایت آرای رای دهندگان مستقل آمریکا به ویژه در ایالتهای حساس و سرنوشتساز نشان دهد.
هاریس از ترقیخواهان دموکرات است و معمولا جناح چپ این حزب با مخالفانی در داخل خود حزب نیز مواجه است و چه بسا برخی اسپانسرهای مالی حزب هم روی خوشی به کمک به کمپ انتخاباتی او نشان ندهند. او قبل از انتخابات 2020 نیز نتوانست همان مبالغی را که بایدن جمع آوری کرد، جمع کند و از رقابتهای درون حزبی کنار کشید.
البته با توجه به حمایت بایدن و برخی چهرههای کلیدی حزب دموکرات، به احتمال زیاد هاریس مشکلی در این زمینه نداشته باشد.
در همین حال، سخن ترامپ مبنی بر این که شکست هاریس آسانتر از بایدن است، بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد و واقع بینانه نیست. او دوست داشت رقیبش همچنان بایدن ناتوان باشد تا هاریس که محبوبیت بیشتری نسبت به بایدن پیدا کرده است.
آنچه شرحش رفت قرائتی از وضعیت کنونی رقابتهای انتخاباتی آمریکا تا این لحظه است و باید دید در چهار ماه آینده اتفاق غیرمنتظرهای میافتد که ورق انتخابات را به ضرر ترامپ برگرداند یا این که او همچنان پیشتاز خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
بالاخره بایدن از رقابت انتخاباتی در مقابل ترامپ کناره گیری و از نامزدی معاون خود کامالا هاریس حمایت کرد. فعلا حمایت بایدن و کلینتونها و برخی دیگر از چهرههای دموکرات از هاریس لزوما به این معنا نیست که او حتما نامزد رسمی و نهایی دموکراتها خواهد بود؛ هر چند احتمال نامزدی او بیشتر است؛ اما این مساله به مجمع عمومی حزب دموکرات در حدود یک ماه آینده بستگی دارد.
گرچه تصمیم بایدن به توانایی ذهنی و جسمانی او ربط داده شده است، اما به نظرم دلیل مهم دیگری که در افزایش فشار اخیر دموکراتها برای کناره گیری بایدن تاثیرگذار بود، رشد چشمگیر محبوبیت ترامپ پس از حادثه ترور نافرجام است. در چنین وضعی دموکراتها عملا خود را در وضعیت باخت در مقابل ترامپ میدیدند. در واقع میتوان گفت که تیری که از بیخ گوش ترامپ رد شد، به قلب دموکراتها و بایدن اصابت کرد. نگرانی آنها نه صرفا از دست دادن ریاست جمهوری آمریکا بلکه شکست سخت در انتخابات کنگره در سایه وجود نامزدی ناتوان در انتخابات ریاست جمهوری نیز هست.
حالا بعد از کناره گیری بایدن، و احتمال زیاد جایگزینی هاریس، این پرسش مطرح است که آیا او قادر به شکست ترامپ خواهد بود؟ فعلا نمیتوان پاسخی قطعی به این سوال داد. نتایج نظرسنجیهای صورت گرفته هر چند شانس بیشتر هاریس در مقایسه با بایدن را نشان میدهد، اما اختلاف چندان زیاد نبوده که دموکراتها را به پیروزی او در مقابل ترامپ امیدوار کند.
در حالی که تا این جای کار حدود چهار ماه به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مانده است که جمهوریخواهان یکپارچه و متحد پشت سر ترامپ قرار گرفتهاند، اما دموکراتها در وضعیت بدی قرار دارند؛ تا حدی که وسط بازی اسب بیمار خود را تعویض کردند!
در حالی که کامالا هاریس به عنوان اولین زن و سیاه پوست و فردی با تباری از جنوب آسیا در سمت معاونت رئیس جمهور امریکا قرار گرفت، اما پیروزی او در مقابل ترامپ و انتخابش به عنوان نخستین زن رئیس جمهور تاریخ آمریکا کار بسیار سخت و دشواری است. هر چند او با توجه به اصالت آفریقایی آسیاییاش میتواند آرای سیاه پوستان را جذب کند، اما چالش جدی و چه بسا پاشنه آشیل هاریس این است که نزد برخی آمریکاییها نامش به جناح چپ تندرو حزب دموکرات پیوند خورده است.
این چالش مهم در کنار نداشتن محبوبیت بالا میتواند تاثیر منفی خود را در جلب حمایت آرای رای دهندگان مستقل آمریکا به ویژه در ایالتهای حساس و سرنوشتساز نشان دهد.
هاریس از ترقیخواهان دموکرات است و معمولا جناح چپ این حزب با مخالفانی در داخل خود حزب نیز مواجه است و چه بسا برخی اسپانسرهای مالی حزب هم روی خوشی به کمک به کمپ انتخاباتی او نشان ندهند. او قبل از انتخابات 2020 نیز نتوانست همان مبالغی را که بایدن جمع آوری کرد، جمع کند و از رقابتهای درون حزبی کنار کشید.
البته با توجه به حمایت بایدن و برخی چهرههای کلیدی حزب دموکرات، به احتمال زیاد هاریس مشکلی در این زمینه نداشته باشد.
در همین حال، سخن ترامپ مبنی بر این که شکست هاریس آسانتر از بایدن است، بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد و واقع بینانه نیست. او دوست داشت رقیبش همچنان بایدن ناتوان باشد تا هاریس که محبوبیت بیشتری نسبت به بایدن پیدا کرده است.
آنچه شرحش رفت قرائتی از وضعیت کنونی رقابتهای انتخاباتی آمریکا تا این لحظه است و باید دید در چهار ماه آینده اتفاق غیرمنتظرهای میافتد که ورق انتخابات را به ضرر ترامپ برگرداند یا این که او همچنان پیشتاز خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺دیدار دوقلوهای اسرائیلی آمریکایی!
قرار است که نتانیاهو با ترامپ روز جمعه آتی در تفریحگاه او در فلوریدا دیدار کند و آخر هفته را با ساره در آنجا بگذراند. به نوشته برخی منابع عبری، احتمالا یائیر پسر نتانیاهو هم از میامی به آنها ملحق شود و جشن تولد خود را آنجا برگزار کند.
به ندرت پیش آمده است که نخست وزیران اسرائیل در میانه انتخابات آمریکا با رقیب رئیس جمهور مستقر یا حزب او دیدار کنند و علت آن هم این است که هر دو حزب روابط راهبردی بسیار نزدیکی با اسرائیل دارند و چنین دیدارهایی ممکن است به نفع یکی و به زیان دیگری تفسیر شود و تلقی ناخوشایندی از روابط ایجاد کند. اما نتانیاهو این عرف سیاسی را چون قواعد متعارف دیگر میان دو طرف همچون سخنرانی ضد برجامی او در سال 2015 در کنگره بدون هماهنگی با دولت اوباما زیر پا گذاشت.
این اقدام بی بی در حالی است که دولت بایدن در این ده ماه جنگ حمایتی تاریخی و بیسابقه از اسرائیل در این جنگ داشت؛ اما چون این اواخر کاخ سفید به دلایل متعددی خواهان پایان این جنگ شده و نتانیاهو آن را به زیان خود میداند، به نوعی به دنبال انتقام از بایدن است. البته در دوران نتانیاهو روابط او با روسای جمهور دموکرات آمریکا از اوباما و بایدن معمولا تنشی بوده است؛ هر چند این تنش تاثیری خاص بر حمایت همه جانبه دولت آمریکا از اسرائیل نداشته است.
علاوه بر انتقام دو انگیزه دیگر نیز برای این دیدار میتوان تصور کرد؛ نخست اطمینان خاطر نتانیاهو نسبت به پیروزی ترامپ و تلاش برای رفع دلخوری ترامپ از او متعاقب تبریک به بایدن در سال 2020 پس از پیروزی در انتخابات و همچنین شروع همکاری و هماهنگی تنگاتنگ از هم اکنون. البته این تنها نتانیاهو نیست که تقریبا بنای کار خود را بر پیروزی ترامپ میگذارد، بلکه حتی روسیه هم تقریبا نسبت به آن مطمئن است و زلنسکی رئیس جمهور اوکراین نیز چند روز پیش با ترامپ تماس گرفت. گویا تماسها میان نزدیکان بن سلمان و اطرافیان ترامپ نیز ادامه دارد.
اما انگیزه سوم نتانیاهو از این دیدار تبلیغات انتخاباتی برای ترامپ است. نتانیاهو امروز نماد راست افراطی در اسرائیل است که جایگاه و محبوبیت خاصی در میان جریان تندرو مسیحی صهیونیستی آمریکا با جمعیتی قابل توجه دارد. چنین دیداری میتواند پیروان کلیسای انجیلی یا اوانجلیستها را نسبت به حمایت و رای به ترامپ مصممتر کند.
واقعیت این است که حضور همزمان نتانیاهو و ترامپ در قدرت (در صورت پیروزی در انتخابات) بیم دهنده روزهای پرتنش و بسیار سختی برای خاورمیانه است. ترامپ در پستی در پلتفرم اجتماعی خود به نام "تروث سوشیال" ضمن اشاره به دیدارش با نتانیاهو نوید صلح و ثبات در خاورمیانه را داده و مدعی شده همچنان که در دوره ریاست جمهوری قبلی او این اتفاق افتاده است، این بار هم صلح در خاورمیانه برقرار میشود!
پر واضح است که منظور او تحقق صلح و ثبات نه از طریق پذیرش و اجرای راه حل دو کشور بلکه از طریق اعمال منطق زور و پیشبرد جدی ادغام اسرائیل در نظم امنیتی منطقه و توسعه عادیسازی روابط به ویژه با عربستان است.
اما درباره انتخابات آمریکا میتوان گفت که «فعلا تا اینجا» احتمال پیروزی ترامپ همچنان بیشتر است. با این حال نمیتوان قدرت کامالا هاریس نامزد احتمالی دموکراتها در جریانسازی را هم علی رغم چالشهای فراوانی که با آن مواجه است، دست کم گرفت.
در کل در امر انتخابات این کشور بهتر است که نتایج نظرسنجیها در ایالتهای کلیدی را همچون شش ایالت آریزونا، جورجیا، میشیگان، نوادا، پنسیلوانیا و ویسکانسین در نظر گرفت؛ زیرا با توجه به نظام انتخاباتی خاص آمریکا نظرسنجیهای سراسری نمیتواند سنجه دقیقی باشد و چه بسا نامزدی در سطح ملی آرای بیشتری را به دست آورد (مانند دو میلیون رای بیشتر هیلاری کلینتون در سال 2016) اما در نهایت رقیب او با کسب آرای الکترال بیشتر برنده انتخابات شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
قرار است که نتانیاهو با ترامپ روز جمعه آتی در تفریحگاه او در فلوریدا دیدار کند و آخر هفته را با ساره در آنجا بگذراند. به نوشته برخی منابع عبری، احتمالا یائیر پسر نتانیاهو هم از میامی به آنها ملحق شود و جشن تولد خود را آنجا برگزار کند.
به ندرت پیش آمده است که نخست وزیران اسرائیل در میانه انتخابات آمریکا با رقیب رئیس جمهور مستقر یا حزب او دیدار کنند و علت آن هم این است که هر دو حزب روابط راهبردی بسیار نزدیکی با اسرائیل دارند و چنین دیدارهایی ممکن است به نفع یکی و به زیان دیگری تفسیر شود و تلقی ناخوشایندی از روابط ایجاد کند. اما نتانیاهو این عرف سیاسی را چون قواعد متعارف دیگر میان دو طرف همچون سخنرانی ضد برجامی او در سال 2015 در کنگره بدون هماهنگی با دولت اوباما زیر پا گذاشت.
این اقدام بی بی در حالی است که دولت بایدن در این ده ماه جنگ حمایتی تاریخی و بیسابقه از اسرائیل در این جنگ داشت؛ اما چون این اواخر کاخ سفید به دلایل متعددی خواهان پایان این جنگ شده و نتانیاهو آن را به زیان خود میداند، به نوعی به دنبال انتقام از بایدن است. البته در دوران نتانیاهو روابط او با روسای جمهور دموکرات آمریکا از اوباما و بایدن معمولا تنشی بوده است؛ هر چند این تنش تاثیری خاص بر حمایت همه جانبه دولت آمریکا از اسرائیل نداشته است.
علاوه بر انتقام دو انگیزه دیگر نیز برای این دیدار میتوان تصور کرد؛ نخست اطمینان خاطر نتانیاهو نسبت به پیروزی ترامپ و تلاش برای رفع دلخوری ترامپ از او متعاقب تبریک به بایدن در سال 2020 پس از پیروزی در انتخابات و همچنین شروع همکاری و هماهنگی تنگاتنگ از هم اکنون. البته این تنها نتانیاهو نیست که تقریبا بنای کار خود را بر پیروزی ترامپ میگذارد، بلکه حتی روسیه هم تقریبا نسبت به آن مطمئن است و زلنسکی رئیس جمهور اوکراین نیز چند روز پیش با ترامپ تماس گرفت. گویا تماسها میان نزدیکان بن سلمان و اطرافیان ترامپ نیز ادامه دارد.
اما انگیزه سوم نتانیاهو از این دیدار تبلیغات انتخاباتی برای ترامپ است. نتانیاهو امروز نماد راست افراطی در اسرائیل است که جایگاه و محبوبیت خاصی در میان جریان تندرو مسیحی صهیونیستی آمریکا با جمعیتی قابل توجه دارد. چنین دیداری میتواند پیروان کلیسای انجیلی یا اوانجلیستها را نسبت به حمایت و رای به ترامپ مصممتر کند.
واقعیت این است که حضور همزمان نتانیاهو و ترامپ در قدرت (در صورت پیروزی در انتخابات) بیم دهنده روزهای پرتنش و بسیار سختی برای خاورمیانه است. ترامپ در پستی در پلتفرم اجتماعی خود به نام "تروث سوشیال" ضمن اشاره به دیدارش با نتانیاهو نوید صلح و ثبات در خاورمیانه را داده و مدعی شده همچنان که در دوره ریاست جمهوری قبلی او این اتفاق افتاده است، این بار هم صلح در خاورمیانه برقرار میشود!
پر واضح است که منظور او تحقق صلح و ثبات نه از طریق پذیرش و اجرای راه حل دو کشور بلکه از طریق اعمال منطق زور و پیشبرد جدی ادغام اسرائیل در نظم امنیتی منطقه و توسعه عادیسازی روابط به ویژه با عربستان است.
اما درباره انتخابات آمریکا میتوان گفت که «فعلا تا اینجا» احتمال پیروزی ترامپ همچنان بیشتر است. با این حال نمیتوان قدرت کامالا هاریس نامزد احتمالی دموکراتها در جریانسازی را هم علی رغم چالشهای فراوانی که با آن مواجه است، دست کم گرفت.
در کل در امر انتخابات این کشور بهتر است که نتایج نظرسنجیها در ایالتهای کلیدی را همچون شش ایالت آریزونا، جورجیا، میشیگان، نوادا، پنسیلوانیا و ویسکانسین در نظر گرفت؛ زیرا با توجه به نظام انتخاباتی خاص آمریکا نظرسنجیهای سراسری نمیتواند سنجه دقیقی باشد و چه بسا نامزدی در سطح ملی آرای بیشتری را به دست آورد (مانند دو میلیون رای بیشتر هیلاری کلینتون در سال 2016) اما در نهایت رقیب او با کسب آرای الکترال بیشتر برنده انتخابات شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺راز تشویقهای ممتد!
نتانیاهو امشب در حالی در کنگره آمریکا سخنرانی کرد که در خارج آن معترضان از جمله برخی یهودیان علیه او و جنگ تظاهرات کرده و او نیز آنها و دانشجویان معترض را تابع ایران و حماس خواند.
نتانیاهو دیوان لاهه واتهاماتش علیه اسرائیل را نیز به سخره گرفت. همه گزارشهای سازمان ملل در مورد کشتار غیرنظامیان و بحران انسانی در غزه را نیز زیر سوال برد؛ تا جایی که منکر کشته شدن حتی یک غیرنظامی در رفح شد!
تا توانست به ایران تاخت و نزاع با آن را نبرد مرگ وزندگی خواند.
با وجود عدم حضور 90 نماینده دموکرات در نشست به دلایل متعدد، اما نمایندگان جمهوریخواه و بقیه دموکراتها از نتانیاهو پس از ده ماه جنگ نسل کشی و کشتار 17 هزار کودک و 12 هزار زن به عنوان یک «قهرمان» استقبال بیسابقهای کردند. دست زدنها و تشویقهای ممتد گواهی بر عمق پیوند آمریکا و اسرائیل است که فراتر از سیاست است. بدون توجه به این متغیر نمیتوان قرائتی درست از دورنمای تنش میان ایران و آمریکا و سیاست خارومیانهای این کشور داشت؛ متغیری که در برخی تحلیلها جایگاهی ندارد. آمریکا به بهانه چین خاورمیانه را رها نمیکند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
نتانیاهو امشب در حالی در کنگره آمریکا سخنرانی کرد که در خارج آن معترضان از جمله برخی یهودیان علیه او و جنگ تظاهرات کرده و او نیز آنها و دانشجویان معترض را تابع ایران و حماس خواند.
نتانیاهو دیوان لاهه واتهاماتش علیه اسرائیل را نیز به سخره گرفت. همه گزارشهای سازمان ملل در مورد کشتار غیرنظامیان و بحران انسانی در غزه را نیز زیر سوال برد؛ تا جایی که منکر کشته شدن حتی یک غیرنظامی در رفح شد!
تا توانست به ایران تاخت و نزاع با آن را نبرد مرگ وزندگی خواند.
با وجود عدم حضور 90 نماینده دموکرات در نشست به دلایل متعدد، اما نمایندگان جمهوریخواه و بقیه دموکراتها از نتانیاهو پس از ده ماه جنگ نسل کشی و کشتار 17 هزار کودک و 12 هزار زن به عنوان یک «قهرمان» استقبال بیسابقهای کردند. دست زدنها و تشویقهای ممتد گواهی بر عمق پیوند آمریکا و اسرائیل است که فراتر از سیاست است. بدون توجه به این متغیر نمیتوان قرائتی درست از دورنمای تنش میان ایران و آمریکا و سیاست خارومیانهای این کشور داشت؛ متغیری که در برخی تحلیلها جایگاهی ندارد. آمریکا به بهانه چین خاورمیانه را رها نمیکند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺اسد در کرملین!
رئیس جمهور سوریه امروز با پوتین در کاخ کرملین دیدار و گفتگو کرد. گفته شده است که هدف از دیدار، گفتگو درباره وخامت اوضاع در منطقه است.
اگر منظور تحولات مربوط به جنگ غزه است که بعد از گذشت ده ماه از این جنگ ویرانگر بعید است هدف اصلی از سفر گفتگو در این باره باشد؛ مگر این که کرملین اخیرا نگران از تبعات بالا گرفتن تنشها در منطقه بر منافع خود در سوریه بخواهد مانع تشدید حملات از این کشور به جولان و… شود.
اما این سفر اعلام نشده جدا از بررسی راههای تقویت روابط دو جانبه، به احتمال زیاد در وهله نخست به آشتی ترکیه و سوریه و دیدار احتمالی اردوغان و اسد مرتبط است که با وجود تمایل شدید رئیس جمهور ترکیه، نظام سوریه همچنان مخالف بوده و شرط و شروطی را تعیین کرده است که برآوردن آنها در این شرایط برای آنکارا دشوار به نظر میرسد و معنایی جز باخت سیاسی این کشور در پرونده سوریه ندارد؛ اتفاقی که اردوغان علی رغم پافشاری بر دیدار و گشودن فصل جدیدی از روابط با دمشق از پرداخت چنین هزینه سنگینی ابا دارد.
ایران نیز از موضع دمشق حمایت میکند و روی خوشی به دیدار اسد و اردوغان قبل از تحقق حداقل بخشی مهم از شروط نشان نمیدهد.در این میان اما اردوغان از کانال روسیه و پوتین به دنبال فشار بر اسد است و به نظر میرسد این سفر برای مجاب کردن او به آشتی و دیدار با رئیس جمهور ترکیه و تعیین دستور کار آن است. با توجه به نیاز روسیه به همکاری با ترکیه احتمالا تلاشهای اخیر آنکارا از کانال پوتین جواب دهد.
در همین حال نیز برخی منابع ترک از احتمالی دیدار اردوغان و اسد در روسیه در آگوست آتی خبر میدهند؛ دیداری که تا این لحظه خبری از پیوستن ایران به آن در میان نیست.
واقعیت این است که چنان که برگردان روابط روسیه و اسرائیل در سوریه نوعی تهدید امنیتی برای حضور ایران در آن بوده و هست، ارتقای مناسبات روسیه و ترکیه دو رقیب جدی ایران در سوریه نیز علاوه بر تشدید تهدیدات پیشگفته، احتمالا موجب تکمیل شدن چنبره اقتصادی ترکیه بر اقتصاد سوریه -چه در مناطق تحت کنترل نظام چه مخالفان- شود.
در سالهای گذشته نیز همواره بازار سوریه حتی در اوج تنشهای نظامی میان دمشق و آنکارا، در اختیار کالاهای ترکیه بوده و ایران بهره خاصی از اقتصاد سوریه نبرده است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
رئیس جمهور سوریه امروز با پوتین در کاخ کرملین دیدار و گفتگو کرد. گفته شده است که هدف از دیدار، گفتگو درباره وخامت اوضاع در منطقه است.
اگر منظور تحولات مربوط به جنگ غزه است که بعد از گذشت ده ماه از این جنگ ویرانگر بعید است هدف اصلی از سفر گفتگو در این باره باشد؛ مگر این که کرملین اخیرا نگران از تبعات بالا گرفتن تنشها در منطقه بر منافع خود در سوریه بخواهد مانع تشدید حملات از این کشور به جولان و… شود.
اما این سفر اعلام نشده جدا از بررسی راههای تقویت روابط دو جانبه، به احتمال زیاد در وهله نخست به آشتی ترکیه و سوریه و دیدار احتمالی اردوغان و اسد مرتبط است که با وجود تمایل شدید رئیس جمهور ترکیه، نظام سوریه همچنان مخالف بوده و شرط و شروطی را تعیین کرده است که برآوردن آنها در این شرایط برای آنکارا دشوار به نظر میرسد و معنایی جز باخت سیاسی این کشور در پرونده سوریه ندارد؛ اتفاقی که اردوغان علی رغم پافشاری بر دیدار و گشودن فصل جدیدی از روابط با دمشق از پرداخت چنین هزینه سنگینی ابا دارد.
ایران نیز از موضع دمشق حمایت میکند و روی خوشی به دیدار اسد و اردوغان قبل از تحقق حداقل بخشی مهم از شروط نشان نمیدهد.در این میان اما اردوغان از کانال روسیه و پوتین به دنبال فشار بر اسد است و به نظر میرسد این سفر برای مجاب کردن او به آشتی و دیدار با رئیس جمهور ترکیه و تعیین دستور کار آن است. با توجه به نیاز روسیه به همکاری با ترکیه احتمالا تلاشهای اخیر آنکارا از کانال پوتین جواب دهد.
در همین حال نیز برخی منابع ترک از احتمالی دیدار اردوغان و اسد در روسیه در آگوست آتی خبر میدهند؛ دیداری که تا این لحظه خبری از پیوستن ایران به آن در میان نیست.
واقعیت این است که چنان که برگردان روابط روسیه و اسرائیل در سوریه نوعی تهدید امنیتی برای حضور ایران در آن بوده و هست، ارتقای مناسبات روسیه و ترکیه دو رقیب جدی ایران در سوریه نیز علاوه بر تشدید تهدیدات پیشگفته، احتمالا موجب تکمیل شدن چنبره اقتصادی ترکیه بر اقتصاد سوریه -چه در مناطق تحت کنترل نظام چه مخالفان- شود.
در سالهای گذشته نیز همواره بازار سوریه حتی در اوج تنشهای نظامی میان دمشق و آنکارا، در اختیار کالاهای ترکیه بوده و ایران بهره خاصی از اقتصاد سوریه نبرده است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺بایکوت نتانیاهو و قرائتی اشتباه!
هنوز رقم دقیق نمایندگان و سناتورهای آمریکایی که سخنرانی نتانیاهو در کنگره را بایکوت کردند، مشخص نیست. برخی رسانهها اسامی 73 نفر را منتشر و رسانههای دیگری نیز تعداد را نزدیک به 100 نفر برآورد کردهاند. اما فارغ از آن، عدهای در تحلیل دلایل این بایکوت، یک طرفه به قاضی رفته و آن را به کلی به حمایت از غزه و تنزل جایگاه اسرائیل در ساختار قدرت در آمریکا به موازات افت آن در افکار عمومی ربط دادهاند.
چنین مقایسهای دقیق نیست و هر چند این اعتراض جمعی به نتانیاهو میتواند به نفع غزه نیز باشد، اما این اقدام ضد نتانیاهو هست اما ضد اسرائیلی نیست. این تصمیم جمعی انگیزههای متعددی داشت. ناگفته هم نماند که رشیده طلیب و جری نادلر ترجیح دادند که در جلسه شرکت و هر کدام به شیوه خود نسبت به حضور نتانیاهو اعتراض کنند.
انگیزه اصلی تعداد محدودی از تحریمکنندگان سخنرانی نتانیاهو اعتراض به کشتار غیرنظامیان و جنایت جنگی در نوار غزه بود؛ مانند برنی سندرز که نتانیاهو را جنایتکار جنگی و دروغگو توصیف کرد. دالیا رامیرز نیز موضعی مشابه سندرز اتخاذ و نسبت به تشویق نتانیاهو که او را «قاتل» نامید، توسط اعضای کنگره اعتراض کرد.
اما چند انگیزه مشترک در ورای تصمیم تحریمکنندگان وجود دارد که نخستین دلیل را میتوان اظهار ناخرسندی نسبت به دعوت جمهوریخواهان از نتانیاهو و اعتراض به رفتار او و دور زدن دولت دموکرات آمریکا دانست. این اتفاق در سال 2015 نیز رخ داد و در آن سال که جنگی هم در غزه در جریان نبود، نزدیک به 60 نماینده و سناتور آمریکایی سخنرانی نتانیاهو را در کنگره بایکوت کردند.
دلیل دیگر این که این نمایندگان و سناتورها شرکت در جلسه سخنرانی نتانیاهو را به نوعی پشت کردن به متحدان چپ و همسو با خود در اسرائیل و نوعی حمایت از راست افراطی میدانستند. خود مائیر لاپید رهبر اپوزیسیون اسرائیل نیز مخالف دادن چنین فرصتی به نتانیاهو بود.
دلیل مشترک دیگر نیز همدردی با خانوادههای گروگانهای اسرائیلی است که خواهان توقف هر چه سریعتر جنگ و مبادله اسرا هستند. جالب اینجاست که در جریان سخنرانی نتانیاهو سه عضو خانوادههای معترض این گروگانها موقتا بازداشت شدند.
در این باره، نانسی پلوسی تاکید میکند که «ما عاشق اسرائیل هستیم» اما ترجیح میدهد که همراه همکارانش وقت خود را صرف گوش دادن به خانوادههای اسرائیلی گروگانها کنند تا نشستن پای سخنان نتانیاهو.
علت دیگر، اعتراض به بیمحلی نتانیاهو به درخواستهای مکرر دولت دموکرات آمریکا و بایدن برای توقف جنگ است؛ چه به دلایل انتخاباتی و چه به علت تاثیر و تبعات آن برای چهره آمریکا در جهان و چه نگرانی دموکراتها نسبت به پیامدهای تنزل شدید جایگاه اسرائیل در دنیا و تاثیر آن بر ادامه حمایتهای غرب در آینده. مثلا، چاک شومر مهمترین شخصیت یهودی متنفذ آمریکا که برخورد سردی با نتانیاهو نیز در کنگره داشت، از این طیف است و سیاستهای نتانیاهو را موجب به خطر انداختن آینده اسرائیل میداند.
انگیزه دیگر نیز احتمالا انتخاباتی است و با توجه به تاثیر جنگ غزه بر افت محبوبیت بایدن، برخی دموکراتها احتمالا در صرافت جبران آن در ایالتهای کلیدی و سرنوشتساز هستند.
چنان که شرحش رفت، انگیزه تنها تعداد کمی از این افراد در تحریم سخنرانی نتانیاهو اعتراض به قتل عام در غزه بود و اگر این تعداد بالا و قابل توجه (حدود 100 نماینده) همچون سندرز، رامیرز، طلیب، نادلر و مورفی به این شدت معترض بودند که به احتمال زیاد میبایست برگردانی جدی در دولت بایدن برای اتخاذ اقدامات عملی برای وادار ساختن نتانیاهو به توقف جنگ داشت یا حداقل بایدن و هاریس از دیدار با نتانیاهو به دلیل همین کشتارها صرف نظر میکردند.
اما واقعیت این است که تاکنون در طول تاریخ 76 ساله اسرائیل، هیچ دولتی در تاریخ آمریکا مانند دولت بایدن چنین حمایت بیسابقهای از آن نداشته است.
با این وجود درخواست پایان جنگ غزه به صورت همزمان از سوی مخالفان نتانیاهو در میان متحدان اسرائیل و مخالفان هر دو (نتانیاهو و اسرائیل) خود مطلوب است؛ هر چند انگیزه هر دو طیف متفاوت و متناقض است. امروز حتی ترامپ نیز به ظاهر خواهان توقف جنگ است!. البته درخواستهای دولت بابدن در این باره معطوف به فشاری نیست و این گونه با کف و هورا از نتانیاهو استقبال میشود.
شکی در این نیست که در افکار عمومی آمریکا و عموما غرب تحول بزرگی علیه اسرائیل در حال وقوع است؛ اما این تحول هنوز زود است که برگردانی در سیاست گذاریها و تصمیمسازیها در جهان غرب داشته باشد.
ساختار قدرت در آمریکا و غرب همچنان به شدت طرفدار اسرائیل است و هر چند بعضا مواضعی کلامی نیز همسو با جریان غالب کنونی در افکار عمومی اتخاذ میشود، اما برونداد رسمی قابل توجهی در جهت متوقف کردن اسرائیل نداشته است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
هنوز رقم دقیق نمایندگان و سناتورهای آمریکایی که سخنرانی نتانیاهو در کنگره را بایکوت کردند، مشخص نیست. برخی رسانهها اسامی 73 نفر را منتشر و رسانههای دیگری نیز تعداد را نزدیک به 100 نفر برآورد کردهاند. اما فارغ از آن، عدهای در تحلیل دلایل این بایکوت، یک طرفه به قاضی رفته و آن را به کلی به حمایت از غزه و تنزل جایگاه اسرائیل در ساختار قدرت در آمریکا به موازات افت آن در افکار عمومی ربط دادهاند.
چنین مقایسهای دقیق نیست و هر چند این اعتراض جمعی به نتانیاهو میتواند به نفع غزه نیز باشد، اما این اقدام ضد نتانیاهو هست اما ضد اسرائیلی نیست. این تصمیم جمعی انگیزههای متعددی داشت. ناگفته هم نماند که رشیده طلیب و جری نادلر ترجیح دادند که در جلسه شرکت و هر کدام به شیوه خود نسبت به حضور نتانیاهو اعتراض کنند.
انگیزه اصلی تعداد محدودی از تحریمکنندگان سخنرانی نتانیاهو اعتراض به کشتار غیرنظامیان و جنایت جنگی در نوار غزه بود؛ مانند برنی سندرز که نتانیاهو را جنایتکار جنگی و دروغگو توصیف کرد. دالیا رامیرز نیز موضعی مشابه سندرز اتخاذ و نسبت به تشویق نتانیاهو که او را «قاتل» نامید، توسط اعضای کنگره اعتراض کرد.
اما چند انگیزه مشترک در ورای تصمیم تحریمکنندگان وجود دارد که نخستین دلیل را میتوان اظهار ناخرسندی نسبت به دعوت جمهوریخواهان از نتانیاهو و اعتراض به رفتار او و دور زدن دولت دموکرات آمریکا دانست. این اتفاق در سال 2015 نیز رخ داد و در آن سال که جنگی هم در غزه در جریان نبود، نزدیک به 60 نماینده و سناتور آمریکایی سخنرانی نتانیاهو را در کنگره بایکوت کردند.
دلیل دیگر این که این نمایندگان و سناتورها شرکت در جلسه سخنرانی نتانیاهو را به نوعی پشت کردن به متحدان چپ و همسو با خود در اسرائیل و نوعی حمایت از راست افراطی میدانستند. خود مائیر لاپید رهبر اپوزیسیون اسرائیل نیز مخالف دادن چنین فرصتی به نتانیاهو بود.
دلیل مشترک دیگر نیز همدردی با خانوادههای گروگانهای اسرائیلی است که خواهان توقف هر چه سریعتر جنگ و مبادله اسرا هستند. جالب اینجاست که در جریان سخنرانی نتانیاهو سه عضو خانوادههای معترض این گروگانها موقتا بازداشت شدند.
در این باره، نانسی پلوسی تاکید میکند که «ما عاشق اسرائیل هستیم» اما ترجیح میدهد که همراه همکارانش وقت خود را صرف گوش دادن به خانوادههای اسرائیلی گروگانها کنند تا نشستن پای سخنان نتانیاهو.
علت دیگر، اعتراض به بیمحلی نتانیاهو به درخواستهای مکرر دولت دموکرات آمریکا و بایدن برای توقف جنگ است؛ چه به دلایل انتخاباتی و چه به علت تاثیر و تبعات آن برای چهره آمریکا در جهان و چه نگرانی دموکراتها نسبت به پیامدهای تنزل شدید جایگاه اسرائیل در دنیا و تاثیر آن بر ادامه حمایتهای غرب در آینده. مثلا، چاک شومر مهمترین شخصیت یهودی متنفذ آمریکا که برخورد سردی با نتانیاهو نیز در کنگره داشت، از این طیف است و سیاستهای نتانیاهو را موجب به خطر انداختن آینده اسرائیل میداند.
انگیزه دیگر نیز احتمالا انتخاباتی است و با توجه به تاثیر جنگ غزه بر افت محبوبیت بایدن، برخی دموکراتها احتمالا در صرافت جبران آن در ایالتهای کلیدی و سرنوشتساز هستند.
چنان که شرحش رفت، انگیزه تنها تعداد کمی از این افراد در تحریم سخنرانی نتانیاهو اعتراض به قتل عام در غزه بود و اگر این تعداد بالا و قابل توجه (حدود 100 نماینده) همچون سندرز، رامیرز، طلیب، نادلر و مورفی به این شدت معترض بودند که به احتمال زیاد میبایست برگردانی جدی در دولت بایدن برای اتخاذ اقدامات عملی برای وادار ساختن نتانیاهو به توقف جنگ داشت یا حداقل بایدن و هاریس از دیدار با نتانیاهو به دلیل همین کشتارها صرف نظر میکردند.
اما واقعیت این است که تاکنون در طول تاریخ 76 ساله اسرائیل، هیچ دولتی در تاریخ آمریکا مانند دولت بایدن چنین حمایت بیسابقهای از آن نداشته است.
با این وجود درخواست پایان جنگ غزه به صورت همزمان از سوی مخالفان نتانیاهو در میان متحدان اسرائیل و مخالفان هر دو (نتانیاهو و اسرائیل) خود مطلوب است؛ هر چند انگیزه هر دو طیف متفاوت و متناقض است. امروز حتی ترامپ نیز به ظاهر خواهان توقف جنگ است!. البته درخواستهای دولت بابدن در این باره معطوف به فشاری نیست و این گونه با کف و هورا از نتانیاهو استقبال میشود.
شکی در این نیست که در افکار عمومی آمریکا و عموما غرب تحول بزرگی علیه اسرائیل در حال وقوع است؛ اما این تحول هنوز زود است که برگردانی در سیاست گذاریها و تصمیمسازیها در جهان غرب داشته باشد.
ساختار قدرت در آمریکا و غرب همچنان به شدت طرفدار اسرائیل است و هر چند بعضا مواضعی کلامی نیز همسو با جریان غالب کنونی در افکار عمومی اتخاذ میشود، اما برونداد رسمی قابل توجهی در جهت متوقف کردن اسرائیل نداشته است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺احیای برجام در وقت اضافه؟!
در ساعات اخیر در فضای مجازی گفته شده است که دولت بایدن برای احیای سریع برجام «پیام مهمی» برای رئیس جمهور منتخب فرستاده است و هدف از این اقدام هم افزایش شانس پیروزی کامالا هریس در مقابل دونالد ترامپ عنوان شده است. متعاقب انتشار این اخبار پرسشهایی از نگارنده درباره صحت و سقم آن و امکان احیای برجام در همین سه ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مطرح شده است.
در پاسخ میتوان گفت که اولا اطلاعی از صحت و سقم این پیام ندارم، اما احتمال ارسال پیامی مبنی بر آمادگی دولت بایدن برای مذاکره با دولت جدید ایران وجود دارد و این اتفاق تازه و عجیبی هم نیست؛ با این حال، بعید است که این پیام حاوی تاکید واشنگتن مبنی بر ضرورت احیای سریع برجام در همین فاصله زمانی اندک تا انتخابات نوامبر باشد.
ثانیا آنچه باعث میشود که در ارسال پیامی با این مضمون تردید جدی کرد، این که برجام اساسا مساله جامعه آمریکا نیست تا احیای آن تاثیری شگرف بر انتخابات بر جای بگذارد و شانس پیروزی یک نامزد را افزایش و موجب باخت دیگری شود. به طور کلی، مسائل سیاست خارجی جزو اولویتهای رای دهندگان آمریکا نیست و تاثیر آنها در انتخابات معمولا غیر مستقیم است. مسائل داخلی اولویت نخست آمریکاییهاست. اما در این دوره انتخاباتی، جنگ غزه مهمترین مساله خارجی تاثیرگذار بر جهت دهی انتخاباتی بخشی از جامعه رای دهنده آمریکا است. تقریبا میتوان گفت که در این چند دهه اخیر عاملی خارجی این چنین وارد متن انتخابات آمریکا نشده است.
اهمیت نقش این عامل هم در ایالتهای کلیدی است که دو نامزد جمهوریخواه و دموکرات رقابت بسیار نزدیکی دارند و اکثرا رنگ انتخاباتی این ایالتها میان آبی و قرمز در نوسان بوده است.
اما برجام با وجود این که جزو پروندههای خارجی مهم آمریکا در سالهای اخیر بوده است، عملا تاثیر مستقیم خاصی بر جهت دهی انتخاباتی در این کشور ندارد. تاثیر جنگ اوکراین نظر به هزینههای هنگفت آمریکا در کمک به کییف بیشتر از مسائلی چون برجام است. البته ناگفته نماند که آنچه درباره برجام تا حدود کمی بر بخشی از رای دهندگان آمریکا «احتمالا» اثرگذار بوده است، وعده خروج از این توافق در جریان رقابتهای انتخاباتی 2015 بود و یکی از دلایلی (و نه همه آنها) که باعث شد دونالد ترامپ در آن سال چنین وعدهای بدهد، کسب رضایت اوانجلیستهای تندروی طرفدار اسرائیل در جریان مسیحی صهیونیستی بود.
اگر واقعا چنان که گفته شده است احیای برجام این اندازه در انتخابات آمریکا میتواند اثرگذار باشد که شانس هریس را افزایش دهد و آمریکا به خاطر آن بخواهد سریعا به این توافق بازگردد، لزوما ابتدا خود بایدن از قبل و سپس هریس از چند روز پیش میبایست وعده احیای برجام را در فعالیت انتخاباتی خود علم میکردند.
اما به نظر نگارنده، اتفاقا احیای برجام و رفع تحریمها در این شرایط منطقهای حساس نتیجه معکوس و منفی برای دولت بایدن دارد و در این وضعیت که اسرائیل درگیر مهمترین جنگ تاریخ خود است، امضای این توافق میتواند به جنجالی داخلی در آمریکا تبدیل شود که قبل از جمهوریخواهان، اعتراض شدید بخشی از دموکراتها را به دنبال خواهد داشت. به هر حال بعید است که مذاکرات میان آمریکا و ایران قبل از انتخابات آمریکا به توافقی ختم شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
در ساعات اخیر در فضای مجازی گفته شده است که دولت بایدن برای احیای سریع برجام «پیام مهمی» برای رئیس جمهور منتخب فرستاده است و هدف از این اقدام هم افزایش شانس پیروزی کامالا هریس در مقابل دونالد ترامپ عنوان شده است. متعاقب انتشار این اخبار پرسشهایی از نگارنده درباره صحت و سقم آن و امکان احیای برجام در همین سه ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مطرح شده است.
در پاسخ میتوان گفت که اولا اطلاعی از صحت و سقم این پیام ندارم، اما احتمال ارسال پیامی مبنی بر آمادگی دولت بایدن برای مذاکره با دولت جدید ایران وجود دارد و این اتفاق تازه و عجیبی هم نیست؛ با این حال، بعید است که این پیام حاوی تاکید واشنگتن مبنی بر ضرورت احیای سریع برجام در همین فاصله زمانی اندک تا انتخابات نوامبر باشد.
ثانیا آنچه باعث میشود که در ارسال پیامی با این مضمون تردید جدی کرد، این که برجام اساسا مساله جامعه آمریکا نیست تا احیای آن تاثیری شگرف بر انتخابات بر جای بگذارد و شانس پیروزی یک نامزد را افزایش و موجب باخت دیگری شود. به طور کلی، مسائل سیاست خارجی جزو اولویتهای رای دهندگان آمریکا نیست و تاثیر آنها در انتخابات معمولا غیر مستقیم است. مسائل داخلی اولویت نخست آمریکاییهاست. اما در این دوره انتخاباتی، جنگ غزه مهمترین مساله خارجی تاثیرگذار بر جهت دهی انتخاباتی بخشی از جامعه رای دهنده آمریکا است. تقریبا میتوان گفت که در این چند دهه اخیر عاملی خارجی این چنین وارد متن انتخابات آمریکا نشده است.
اهمیت نقش این عامل هم در ایالتهای کلیدی است که دو نامزد جمهوریخواه و دموکرات رقابت بسیار نزدیکی دارند و اکثرا رنگ انتخاباتی این ایالتها میان آبی و قرمز در نوسان بوده است.
اما برجام با وجود این که جزو پروندههای خارجی مهم آمریکا در سالهای اخیر بوده است، عملا تاثیر مستقیم خاصی بر جهت دهی انتخاباتی در این کشور ندارد. تاثیر جنگ اوکراین نظر به هزینههای هنگفت آمریکا در کمک به کییف بیشتر از مسائلی چون برجام است. البته ناگفته نماند که آنچه درباره برجام تا حدود کمی بر بخشی از رای دهندگان آمریکا «احتمالا» اثرگذار بوده است، وعده خروج از این توافق در جریان رقابتهای انتخاباتی 2015 بود و یکی از دلایلی (و نه همه آنها) که باعث شد دونالد ترامپ در آن سال چنین وعدهای بدهد، کسب رضایت اوانجلیستهای تندروی طرفدار اسرائیل در جریان مسیحی صهیونیستی بود.
اگر واقعا چنان که گفته شده است احیای برجام این اندازه در انتخابات آمریکا میتواند اثرگذار باشد که شانس هریس را افزایش دهد و آمریکا به خاطر آن بخواهد سریعا به این توافق بازگردد، لزوما ابتدا خود بایدن از قبل و سپس هریس از چند روز پیش میبایست وعده احیای برجام را در فعالیت انتخاباتی خود علم میکردند.
اما به نظر نگارنده، اتفاقا احیای برجام و رفع تحریمها در این شرایط منطقهای حساس نتیجه معکوس و منفی برای دولت بایدن دارد و در این وضعیت که اسرائیل درگیر مهمترین جنگ تاریخ خود است، امضای این توافق میتواند به جنجالی داخلی در آمریکا تبدیل شود که قبل از جمهوریخواهان، اعتراض شدید بخشی از دموکراتها را به دنبال خواهد داشت. به هر حال بعید است که مذاکرات میان آمریکا و ایران قبل از انتخابات آمریکا به توافقی ختم شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺مخمصه مجدل شمس!
بنیامین نتانیاهو از سفر آمریکا بازگشته است و همه منتظر واکنش اسرائیل به حادثه دیروز مجدل شمس هستند. با وجود نفی حزب الله، اما اسرائیل همچنان اصرار دارد که این حمله موشکی از جانب لبنان بوده و در نتیجه خلل فنی گنبد آهنین رخ نداده است. با این حال، به نظر میرسد که ساکنان عرب دروزی مجدل شمس چندان با روایت اسرائیلی همراهی نمیکنند و نشانه آن را میتوان در حمله امروز آنها به اسموتریچ وزیر دارایی تندروی اسرائیل، جنایتکار خواندن او و همچنین درگیر شدن با نیروهای پلیس دید؛ البته این اتفاقات دلایل دیگری نیز دارد.
فارغ از صحت و سقم هر کدام از دو روایت متناقض، اما حالا که اسرائیل تهدید به حمله سنگین به لبنان کرده است، باید دید این حمله در چه سطحی خواهد بود. چنان که قبلا نیز بارها گفته شده است، نه طرف اسرائیلی، نه طرف لبنانی، نه بازیگران منطقهای و بینالمللی و نه آمریکا هیچ کدام تمایلی به وقوع یک جنگ با حزب الله که میتواند به جنگ منطقهای گستردهای تبدیل شود، ندارند.
حالا یک اتفاق بزرگ میدانی رخ داده است و همه این بازیگران در پی آن هستند که به نوعی آن را مدیریت کنند که به چنین جنگی ختم نشود. از یک طرف، اسرائیل معتقد است که باید واکنش شدیدی از خود نشان دهد که اهداف آن فراتر از مجدل شمس و با هدف تحمیل قواعد بازی جدید بر حزب الله برای وادار کردن آن به امتیازدهی در مسائل مرزی و کوتاه آمدن از پیوند دادن درگیریها به جنگ غزه است. با این حال، دولت نتانیاهو بیم آن دارد که اگر این حمله با واکنش موشکی سنگین از جانب حزب الله مواجه شود، نه تنها آن بازدارندگی و اهداف پیشگفته محقق نشود بلکه عملا با وضعیت و تنگنای بدتری مواجه و در داخل بیشتر در معرض انتقاد و فشار قرار گیرد.
ظرف یک روز اخیر آمریکا با تمام توان و از طرق مختلف به حزب الله و لبنان پیام داده و فشار میآورد که پاسخ حزب الله به حمله اسرائیل کنترل شده و محدود باشد. اما گویا حزب الله تهدید کرده است که اگر حمله سنگینی اتفاق بیفتد با همان شدت و لو به قیمت شروع جنگی گسترده واکنش نشان خواهد داد. به هر حال حزب الله هم با وجودی نگرانی از تبعات سنگین هر نوع جنگی برای لبنان، اما از آن بیم دارد که عدم پاسخ به حمله سنگین اسرائیل منجر به شکل گیری قواعد نبرد جدیدی شود که عملا اسرائیل را در موقعیت برتر قرار میدهد و راه را برای حملات سنگینتر هموار میکند.
شکی در این نیست که اسرائیل در مقابل لبنان از قدرت مطلق هوایی برخوردار است و عملا میتواند لبنان را به وضعیت غزه دچار کند، اما این بدان معنا نیست که دستش کاملا برای حمله سنگین و راه اندازی جنگی علیه لبنان باز است؛ بلکه با محدودیتها و معذوریتهای بسیار زیادی مواجه است. همچنان که بعد از ده ماه جنگ غزه نتوانسته است که آن را به نفع خود و تحقق اهدافش تمام کند و عملا راهبردی برای خروج از این وضعیت قفل شده و بن بست در غزه ندارد، نگران آن است که در جبهه شمالی با حزب الله نیز عملا وارد چنین پروسه و بن بستی شود.
از این رو، به نظر میرسد که همچنان تمرکز نتانیاهو بر جنگ غزه (جبهه جنوبی) است و نمیخواهد تحولات جبهه شمالی به سمتی رود که بر آن سایه بیفکند و با وضع پیچیدهتری مواجه شود. بی بی هنوز به دنبال «دستاورد بزرگی» در جنگ غزه است که ماندن او در قدرت را حفظ کند که بعد از ده ماه جنگ به دست نیامده است و به همین خاطر بعید است که ریسک چنان حمله سنگینی به لبنان را بپذیرد که او را در تنگنای بیشتری قرار دهد.
حالا احتمالا نتانیاهو به دنبال انجام حملهای است که در چنین وضعیت دشواری و در سایه این معذوریتها هم به یک جنگ گسترده منجر نشود هم بتواند از فشار و انتقادات داخلی مبنی بر بیعملی در مقابل حزب الله تا حدودی رهایی یابد؛ هم قواعد جدیدی را در این نبرد وضع کند. انتخاب سادهای نیست؛ چون در آن طرف نیز حزب الله نیز هر چند مانند اسرائیل تمایلی به وقوع یک جنگ ندارد، اما احتمالا به دنبال پاسخی به حمله احتمالی اسرائیلی است که هم مانع شکل گیری قواعد پیشگفته و هم مانع دستاوردسازی نتانیاهو شود و نیز سرنوشت این دور از درگیریها فشار داخلی بر او را مضاعف کند.
در این میانه آنچه واضح است این که نیت و تصمیمی برای شروع یک جنگ گسترده وجود ندارد، با این حال، چه بسیار جنگهایی که در طول تاریخ بدون تصمیم پیشینی شروع شده است. تحولات میدانی مشخصی میتواند موجب تغییر تصمیمات شود. با این حال وقوع جنگ بعید به نظر میرسد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
بنیامین نتانیاهو از سفر آمریکا بازگشته است و همه منتظر واکنش اسرائیل به حادثه دیروز مجدل شمس هستند. با وجود نفی حزب الله، اما اسرائیل همچنان اصرار دارد که این حمله موشکی از جانب لبنان بوده و در نتیجه خلل فنی گنبد آهنین رخ نداده است. با این حال، به نظر میرسد که ساکنان عرب دروزی مجدل شمس چندان با روایت اسرائیلی همراهی نمیکنند و نشانه آن را میتوان در حمله امروز آنها به اسموتریچ وزیر دارایی تندروی اسرائیل، جنایتکار خواندن او و همچنین درگیر شدن با نیروهای پلیس دید؛ البته این اتفاقات دلایل دیگری نیز دارد.
فارغ از صحت و سقم هر کدام از دو روایت متناقض، اما حالا که اسرائیل تهدید به حمله سنگین به لبنان کرده است، باید دید این حمله در چه سطحی خواهد بود. چنان که قبلا نیز بارها گفته شده است، نه طرف اسرائیلی، نه طرف لبنانی، نه بازیگران منطقهای و بینالمللی و نه آمریکا هیچ کدام تمایلی به وقوع یک جنگ با حزب الله که میتواند به جنگ منطقهای گستردهای تبدیل شود، ندارند.
حالا یک اتفاق بزرگ میدانی رخ داده است و همه این بازیگران در پی آن هستند که به نوعی آن را مدیریت کنند که به چنین جنگی ختم نشود. از یک طرف، اسرائیل معتقد است که باید واکنش شدیدی از خود نشان دهد که اهداف آن فراتر از مجدل شمس و با هدف تحمیل قواعد بازی جدید بر حزب الله برای وادار کردن آن به امتیازدهی در مسائل مرزی و کوتاه آمدن از پیوند دادن درگیریها به جنگ غزه است. با این حال، دولت نتانیاهو بیم آن دارد که اگر این حمله با واکنش موشکی سنگین از جانب حزب الله مواجه شود، نه تنها آن بازدارندگی و اهداف پیشگفته محقق نشود بلکه عملا با وضعیت و تنگنای بدتری مواجه و در داخل بیشتر در معرض انتقاد و فشار قرار گیرد.
ظرف یک روز اخیر آمریکا با تمام توان و از طرق مختلف به حزب الله و لبنان پیام داده و فشار میآورد که پاسخ حزب الله به حمله اسرائیل کنترل شده و محدود باشد. اما گویا حزب الله تهدید کرده است که اگر حمله سنگینی اتفاق بیفتد با همان شدت و لو به قیمت شروع جنگی گسترده واکنش نشان خواهد داد. به هر حال حزب الله هم با وجودی نگرانی از تبعات سنگین هر نوع جنگی برای لبنان، اما از آن بیم دارد که عدم پاسخ به حمله سنگین اسرائیل منجر به شکل گیری قواعد نبرد جدیدی شود که عملا اسرائیل را در موقعیت برتر قرار میدهد و راه را برای حملات سنگینتر هموار میکند.
شکی در این نیست که اسرائیل در مقابل لبنان از قدرت مطلق هوایی برخوردار است و عملا میتواند لبنان را به وضعیت غزه دچار کند، اما این بدان معنا نیست که دستش کاملا برای حمله سنگین و راه اندازی جنگی علیه لبنان باز است؛ بلکه با محدودیتها و معذوریتهای بسیار زیادی مواجه است. همچنان که بعد از ده ماه جنگ غزه نتوانسته است که آن را به نفع خود و تحقق اهدافش تمام کند و عملا راهبردی برای خروج از این وضعیت قفل شده و بن بست در غزه ندارد، نگران آن است که در جبهه شمالی با حزب الله نیز عملا وارد چنین پروسه و بن بستی شود.
از این رو، به نظر میرسد که همچنان تمرکز نتانیاهو بر جنگ غزه (جبهه جنوبی) است و نمیخواهد تحولات جبهه شمالی به سمتی رود که بر آن سایه بیفکند و با وضع پیچیدهتری مواجه شود. بی بی هنوز به دنبال «دستاورد بزرگی» در جنگ غزه است که ماندن او در قدرت را حفظ کند که بعد از ده ماه جنگ به دست نیامده است و به همین خاطر بعید است که ریسک چنان حمله سنگینی به لبنان را بپذیرد که او را در تنگنای بیشتری قرار دهد.
حالا احتمالا نتانیاهو به دنبال انجام حملهای است که در چنین وضعیت دشواری و در سایه این معذوریتها هم به یک جنگ گسترده منجر نشود هم بتواند از فشار و انتقادات داخلی مبنی بر بیعملی در مقابل حزب الله تا حدودی رهایی یابد؛ هم قواعد جدیدی را در این نبرد وضع کند. انتخاب سادهای نیست؛ چون در آن طرف نیز حزب الله نیز هر چند مانند اسرائیل تمایلی به وقوع یک جنگ ندارد، اما احتمالا به دنبال پاسخی به حمله احتمالی اسرائیلی است که هم مانع شکل گیری قواعد پیشگفته و هم مانع دستاوردسازی نتانیاهو شود و نیز سرنوشت این دور از درگیریها فشار داخلی بر او را مضاعف کند.
در این میانه آنچه واضح است این که نیت و تصمیمی برای شروع یک جنگ گسترده وجود ندارد، با این حال، چه بسیار جنگهایی که در طول تاریخ بدون تصمیم پیشینی شروع شده است. تحولات میدانی مشخصی میتواند موجب تغییر تصمیمات شود. با این حال وقوع جنگ بعید به نظر میرسد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺عبور از همه خطوط قرمز!
تنها پس از چند ساعت از حمله به ضاحیه جنوبی بیروت برای ترور فواد شکری عالیترین مقام نظامی حزب الله و فرد شماره دو آن، اسماعیل هنیه رهبر حماس و شخص شماره یک این جنبش بامداد امروز در تهران ترور شد. هنوز از چند و چون این حمله خبری در دست نیست؛ اما نشان میدهد که اسرائیل هیچ خط قرمزی را نمیشناسد؛ نه خطوط قرمز و قوانین انسان دوستانه با کشتار بیرحمانه دهها هزار زن و کودک، نه خطوط قرمز نظامی و سیاسی و دیپلماتیک با ترور مهمان رسمی یک کشور در داخل خاک آن.
در حالی که با حمله محدود اما هدفمند بیروت قواعد درگیری جاری با حزب الله در سطحی جابجا شد و نگاهها ناظر به شیوه و دامنه پاسخ احتمالی به آن بود؛ اما ترور هنیه در تهران در واقع جابجایی قواعد درگیری با کل «محور مقاومت» و علی الخصوص ایران بود.
این اتفاق در تهران رخ داده و واجد دلالتها و معانی مهمی در سطوح مختلف است و اگر در حمله به ساختمان کنسولی سفارت در دمشق که مجازا و عرفا بخشی از خاک ایران محسوب میشود، چند فرمانده نظامی ایرانی ترور شدند، بامداد امروز طی حملهای به داخل خود ایران یک مقام غیر ایرانی ترور شده است.
با این حال، هدف ترور با توجه به وقوع آن در ایران و آن هم در هنگامه آغاز به کار دولت جدید فراتر از این است و به نظر میرسد که اسرائیل به دنبال تحمیل دستور کاری جدید بر منطقه در دامنه آتش کمتر از جنگ است. اما هر چند هنوز وقوع جنگی منطقهای اجتناب پذیر است، ولی هر چه میگذرد، اگر تنشها در نقطهای متوقف نشود، احتمال آن بیشتر میشود.
ترور هنیه محصول یک کار امنیتی پیچیده نیست. به هر حال او در سفری علنی مهمان رسمی مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید ایران بود و رصد کردن جابجایی ایشان کار شاقی نبوده است. با این حال اما میتوان گفت که محاسبات پیچیدهای در پس این حمله بوده است. این ترور - چه در قطر چه ترکیه- نیز از لحاظ فنی امکانپذیر بوده است اما به دلایل متعدد و محاسبات مختلفی از انجام آن پرهیز میشد و به نظر میرسد که اسرائیل مترصد سفر ایشان به تهران برای انجام آن بوده است.
بعید است که اسرائیل راسا و بدون هماهنگی و چراغ سبز آمریکا دست به این اقدام زده باشد.
ترور هنیه پس از ده ماه از جنگ غزه اتفاق میافتد؛ جنگی سرنوشتساز در باریکهای بسیار کوچک و محاصره شده که هنوز ادامه دارد و اسرائیل با وجود این حجم بیسابقه تخریب و کشتار نتوانسته آن را تمام و اهدافش را محقق کند. پس از این بن بست، اسرائیل در دو ماه اخیر در کنار ادامه جنگ، تمرکز خود را بر حذف فیزیکی رهبران و فرماندهان حماس گذاشت و این دقیقا همان چیزی است که آمریکا از اول سال جاری میلادی اسرائیل را به انتقال از مرحله شدید حملات هوایی به حملات متمرکز فرا میخواند و از قبل هم برخی منابع اسرائیلی تاکید داشتند که آمریکا به اسرائیل برای حملات متمرکز و هدفمند قول مساعد داده است. حمله دیشب و امروز در بیروت و تهران نشان میدهد که دامنه این همکاری نه فقط نوار غزه بلکه در سطح کل منطقه است.
شکی در این نیست که فقدان هنیه ضربه سنگینی به حماس است؛ اما تجربه ترور رهبران بنیانگذار و فرماندهان کلیدی آن در طول نزدیک به چهار دهه گذشته نشان میدهد که این حوادث و ترورها تاثیری بر مواضع و سیاستهای حماس نداشته و موجب تضعیف آن نشده است و معمولا در فلسطین بزرگتر و گستردهتر شده است.
در مقابل میتوان گفت که ترور هنیه نه تنها بر محبوبیت حماس در فلسطین میافزاید؛ بلکه میتواند از سنگینی فشار انسانی و روانی این وضعیت بغرنج در نوار غزه بکاهد و جبهه داخلی در این منطقه را که اسرائیل به نوعی امید داشت، از هم بپاشد و علیه حماس بشوراند، تقویت کند. به هر حال، وقتی ساکنان رنج دیده این منطقه ببینند که رهبران طراز اول قدرت حاکم بر آن نیز در کنار آنها کشته و زخمی میشوند، خود همین میتواند تحمل این وضعیت را بر آنها آسانتر میکند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
تنها پس از چند ساعت از حمله به ضاحیه جنوبی بیروت برای ترور فواد شکری عالیترین مقام نظامی حزب الله و فرد شماره دو آن، اسماعیل هنیه رهبر حماس و شخص شماره یک این جنبش بامداد امروز در تهران ترور شد. هنوز از چند و چون این حمله خبری در دست نیست؛ اما نشان میدهد که اسرائیل هیچ خط قرمزی را نمیشناسد؛ نه خطوط قرمز و قوانین انسان دوستانه با کشتار بیرحمانه دهها هزار زن و کودک، نه خطوط قرمز نظامی و سیاسی و دیپلماتیک با ترور مهمان رسمی یک کشور در داخل خاک آن.
در حالی که با حمله محدود اما هدفمند بیروت قواعد درگیری جاری با حزب الله در سطحی جابجا شد و نگاهها ناظر به شیوه و دامنه پاسخ احتمالی به آن بود؛ اما ترور هنیه در تهران در واقع جابجایی قواعد درگیری با کل «محور مقاومت» و علی الخصوص ایران بود.
این اتفاق در تهران رخ داده و واجد دلالتها و معانی مهمی در سطوح مختلف است و اگر در حمله به ساختمان کنسولی سفارت در دمشق که مجازا و عرفا بخشی از خاک ایران محسوب میشود، چند فرمانده نظامی ایرانی ترور شدند، بامداد امروز طی حملهای به داخل خود ایران یک مقام غیر ایرانی ترور شده است.
با این حال، هدف ترور با توجه به وقوع آن در ایران و آن هم در هنگامه آغاز به کار دولت جدید فراتر از این است و به نظر میرسد که اسرائیل به دنبال تحمیل دستور کاری جدید بر منطقه در دامنه آتش کمتر از جنگ است. اما هر چند هنوز وقوع جنگی منطقهای اجتناب پذیر است، ولی هر چه میگذرد، اگر تنشها در نقطهای متوقف نشود، احتمال آن بیشتر میشود.
ترور هنیه محصول یک کار امنیتی پیچیده نیست. به هر حال او در سفری علنی مهمان رسمی مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید ایران بود و رصد کردن جابجایی ایشان کار شاقی نبوده است. با این حال اما میتوان گفت که محاسبات پیچیدهای در پس این حمله بوده است. این ترور - چه در قطر چه ترکیه- نیز از لحاظ فنی امکانپذیر بوده است اما به دلایل متعدد و محاسبات مختلفی از انجام آن پرهیز میشد و به نظر میرسد که اسرائیل مترصد سفر ایشان به تهران برای انجام آن بوده است.
بعید است که اسرائیل راسا و بدون هماهنگی و چراغ سبز آمریکا دست به این اقدام زده باشد.
ترور هنیه پس از ده ماه از جنگ غزه اتفاق میافتد؛ جنگی سرنوشتساز در باریکهای بسیار کوچک و محاصره شده که هنوز ادامه دارد و اسرائیل با وجود این حجم بیسابقه تخریب و کشتار نتوانسته آن را تمام و اهدافش را محقق کند. پس از این بن بست، اسرائیل در دو ماه اخیر در کنار ادامه جنگ، تمرکز خود را بر حذف فیزیکی رهبران و فرماندهان حماس گذاشت و این دقیقا همان چیزی است که آمریکا از اول سال جاری میلادی اسرائیل را به انتقال از مرحله شدید حملات هوایی به حملات متمرکز فرا میخواند و از قبل هم برخی منابع اسرائیلی تاکید داشتند که آمریکا به اسرائیل برای حملات متمرکز و هدفمند قول مساعد داده است. حمله دیشب و امروز در بیروت و تهران نشان میدهد که دامنه این همکاری نه فقط نوار غزه بلکه در سطح کل منطقه است.
شکی در این نیست که فقدان هنیه ضربه سنگینی به حماس است؛ اما تجربه ترور رهبران بنیانگذار و فرماندهان کلیدی آن در طول نزدیک به چهار دهه گذشته نشان میدهد که این حوادث و ترورها تاثیری بر مواضع و سیاستهای حماس نداشته و موجب تضعیف آن نشده است و معمولا در فلسطین بزرگتر و گستردهتر شده است.
در مقابل میتوان گفت که ترور هنیه نه تنها بر محبوبیت حماس در فلسطین میافزاید؛ بلکه میتواند از سنگینی فشار انسانی و روانی این وضعیت بغرنج در نوار غزه بکاهد و جبهه داخلی در این منطقه را که اسرائیل به نوعی امید داشت، از هم بپاشد و علیه حماس بشوراند، تقویت کند. به هر حال، وقتی ساکنان رنج دیده این منطقه ببینند که رهبران طراز اول قدرت حاکم بر آن نیز در کنار آنها کشته و زخمی میشوند، خود همین میتواند تحمل این وضعیت را بر آنها آسانتر میکند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺جانشین هنیه!
پس از ترور هنیه بازار گمانهزنیها درباره جانشین احتمالی او داغ است و معمولا نگاهها معطوف به خالد مشعل رئیس سابق دفتر سیاسی کل حماس و رئیس فعلی دفتر سیاسی خارج آن است.
هنیه حدود یک سال قبل از پایان دوره ماموریت چهار سالهاش در راس دفتر سیاسی حماس ترور شد. پس از این اتفاق، معاون اول او میتوانست جانشین او شود، اما صالح العاروری معاون اول او در ژانویه گذشته در بیروت ترور شد. رئیس دفتر سیاسی حماس در کنار معاون اول سه معاون دیگر هم دارد که روسای سه اقلیم حماس هستند: کرانه باختری، نوار غزه و خارج.
العاروری در کنار سمت معاون اولی رئیس اقلیم کرانه باختری در حماس نیز بود. با این حساب تنها دو نفر از معاونان هنیه باقی ماندهاند که میتوانند جانشین او شوند؛ نخست، یحیی سنوار رئیس اقلیم نوار غزه و دیگری خالد مشعل رئیس اقلیم خارج. اما شرایط برای ریاست سنوار فراهم نیست و او از هفتم اکتبر به بعد برای در امان ماندن از ترور در تونلهای نوار غزه در کنار دیگر فرماندهان قسام جنگ را مدیریت میکند.
با این وضعیت، گزینه باقیمانده خالد مشعل رئیس اقلیم خارج حماس است؛ اما به «دلایلی» ممکن است که به جانشینی هنیه انتخاب نشود. در این شرایط، احتمال انتخاب خلیل الحیه معاون رئیس دفتر سیاسی غزه و رئیس دفتر مناسبات عربی و اسلامی حماس وجود دارد.
در هر صورت، چه مشعل انتخاب شود چه الحیه، موقتی خواهد بود؛ تا زمانی که انتخابات داخلی حماس برگزار شود؛ انتخاباتی که هر چهار سال یک بار برگزار میشود و موعد آن در اواسط 2025 است. البته اگر این شرایط جنگی ادامه داشته باشد، احتمال تعویق آن وجود دارد.
در انتخابات حماس نیز که در سه اقلیم پیشگفته برگزار میشود، ابتدا هیئتهای اداری مناطق و اقالیم و سپس اعضای مجلس شورای عام انتخاب میشود و این مجلس نیز که حکم پارلمان حماس را دارد رئیس دفتر سیاسی آن را انتخاب میکند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
پس از ترور هنیه بازار گمانهزنیها درباره جانشین احتمالی او داغ است و معمولا نگاهها معطوف به خالد مشعل رئیس سابق دفتر سیاسی کل حماس و رئیس فعلی دفتر سیاسی خارج آن است.
هنیه حدود یک سال قبل از پایان دوره ماموریت چهار سالهاش در راس دفتر سیاسی حماس ترور شد. پس از این اتفاق، معاون اول او میتوانست جانشین او شود، اما صالح العاروری معاون اول او در ژانویه گذشته در بیروت ترور شد. رئیس دفتر سیاسی حماس در کنار معاون اول سه معاون دیگر هم دارد که روسای سه اقلیم حماس هستند: کرانه باختری، نوار غزه و خارج.
العاروری در کنار سمت معاون اولی رئیس اقلیم کرانه باختری در حماس نیز بود. با این حساب تنها دو نفر از معاونان هنیه باقی ماندهاند که میتوانند جانشین او شوند؛ نخست، یحیی سنوار رئیس اقلیم نوار غزه و دیگری خالد مشعل رئیس اقلیم خارج. اما شرایط برای ریاست سنوار فراهم نیست و او از هفتم اکتبر به بعد برای در امان ماندن از ترور در تونلهای نوار غزه در کنار دیگر فرماندهان قسام جنگ را مدیریت میکند.
با این وضعیت، گزینه باقیمانده خالد مشعل رئیس اقلیم خارج حماس است؛ اما به «دلایلی» ممکن است که به جانشینی هنیه انتخاب نشود. در این شرایط، احتمال انتخاب خلیل الحیه معاون رئیس دفتر سیاسی غزه و رئیس دفتر مناسبات عربی و اسلامی حماس وجود دارد.
در هر صورت، چه مشعل انتخاب شود چه الحیه، موقتی خواهد بود؛ تا زمانی که انتخابات داخلی حماس برگزار شود؛ انتخاباتی که هر چهار سال یک بار برگزار میشود و موعد آن در اواسط 2025 است. البته اگر این شرایط جنگی ادامه داشته باشد، احتمال تعویق آن وجود دارد.
در انتخابات حماس نیز که در سه اقلیم پیشگفته برگزار میشود، ابتدا هیئتهای اداری مناطق و اقالیم و سپس اعضای مجلس شورای عام انتخاب میشود و این مجلس نیز که حکم پارلمان حماس را دارد رئیس دفتر سیاسی آن را انتخاب میکند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺کدام بازی در زمین اسرائیل است؟
حرف و حدیث درباره واکنش احتمالی ایران بالا گرفته است و عدهای آن را بازی در زمین نتانیاهو میپندارند و برخی نیز عدم پاسخ را بازی در زمین او میدانند. در کنار آن نیز هنوز بحث و جدال درباره شیوه ترور هنیه و عوامل دخیل در آن داغ است.
فارغ از این مباحث، به نظر نگارنده اصل و صورت مساله این است که چرا هنیه در ایران ترور شد؟ به همان شیوه و چه بسا سادهتر از آن هم در کشورهای دیگری نیز این اتفاق میتوانست بیفتد و عدم وقوع آن به دلیل حفاظت بالا و حضور هنیه در اماکن سری نبوده است.
یکی از علل عدم ترور هنیه در ترکیه یا قطر میتواند مخالفت آمریکا بوده باشد.
ترور هنیه اما در وهله اول به فقر شناختی عمیق درباره اسرائیل در عرصهها و سطوح مختلف آکادمیک، سیاسی، رسانهای، امنیتی و غیره در طول این چند دهه بر میگردد و غالبا برخوردی شعاری و سطحی در داخل کشور با شناخت اسرائیل و ابربحران منازعه فلسطین صورت گرفته است. در واقع در سایه شناخت عمیق این بازیگر، درک و تحلیل درست تصمیمات، رفتارها و اقدامات احتمالی او به ویژه در شرایط کنونی، تحولات و پیچیدگیهای جنگ غزه و وضعیت داخلی اسرائیل، میسر است و کاربست سطح و کیفیت تدابیر لازم در مقابل آن نیز بستگی به درک و شناخت عمیق دارد.
اما در شرایط کنونی اگر مسائل حفاظتی نیز در سطح بالایی رعایت میشد چه بسا در سایه تجربه ترورهای مشابه در ایران به مدد تکنولوژی پیشرفته و شبکه نفوذ تضمینی نبود که این ترور به شیوهای دیگر رخ ندهد.
اما علت العلل وقوع این اتفاقات خدشه و آسیب جدی وارد شده به بازدارندگی ایران است و همین بازدارندگی است که حتی در صورت وجود شرایط مساعد برای چنین حملاتی، میتواند طرف مقابل را باز دارد. از این رو، در کنار پر کردن
خلاهای معرفتی در ابعاد مختلف، فاکتور مهمتر و بنیادیتر احیای همان بازدارندگی است که در غیر این صورت فاکتور نخست به تنهایی کارساز نیست و چه بسا صرفا دسترسی به هدف را به تاخیر بیندازد.
در این میان، گویا گمان حاکمیت این بوده که عملیات «وعده صادق» بازدارندگی لازم را ایجاد کرده است؛ اما ترور هنیه عکس آن را نشان داد. در آن زمان هم نگارنده تاکید داشت که اهمیت واکنش به حمله به سفارت در دمشق در «تابوشکنی حمله مستقیم» به اسرائیل بوده؛ نه بازدارندگی آن و بیان داشت که احتمالا اسرائیل در آینده در کنار تداوم حملات به اهداف ایرانی در سوریه، در داخل ایران نیز بر ترور متمرکز شود که همین هم شد.
اکنون به نظر میرسد که حکومت ایران نیز به اهمیت احیای این بازدارندگی واقف شده؛ اما پرسش این است که چگونه؟ واقعیت این که کار بدانجا رسیده است که این امر پرهزینه و چه بسا با خطر وقوع یک جنگ همراه باشد. این مهم قبلا در شرایط غیر جنگی و با همان ترورهای نخست چه در داخل چه در منطقه راحتتر از امروز بود و مانند اکنون تابع محاسبات پیچیده در این شرایط بغرنج جنگی نبود.
در هر صورت، ایران تصمیم گرفته که به ترور هنیه نظر به دلالتها و پیامدهای متعدد آن پاسخ دهد؛ پاسخی که برخی آن را بازی در زمین نتانیاهو میدانند و عدهای نیز عدم این پاسخ را بازی در این زمین میپندارند.
ادراک این که پاسخ یا عدم پاسخ بازی در زمین اسرائیل است، مستلزم فهم نیت و هدف نتانیاهو است که با قرائن و شواهد میتوان تا حدود زیادی حدس زد. قرائت نگارنده این است که این حملات معطوف به اراده و تصمیمی پیشینی برای جنگ نیست که اگر چنین بود، حمله قبلی ایران بهترین بهانه برای شروع یک جنگ بود؛ البته این بدان معنا هم نیست که دست ایران برای هر نوع پاسخی باز است؛ بلکه این حملات اسرائیل بیشتر ناشی از ادراک پاشنه آشیل و تنگنای تهران در پاسخی است که موجب جنگ شود.
واقعیت این است که نقطه قوت اسرائیل برتری هوایی و نقطه ضعف آن نبود عمق راهبردی سرزمینی است و هر چند دلگرم به حمایت آمریکاست، اما به دلیل نبود این عمق تاب یک جنگ منطقهای ویرانگر را ندارد؛ مگر این که مطمئن باشد که طرف یا طرفهای مقابل قادر به تخریب ویرانگر در داخل اسرائیل که 70 درصد جمعیت آن تنها در منطقه تل آویو زندگی میکنند، نیستند و به این علت هم تاکنون از جنگی تمام عیار علیه حزب الله پرهیز کرده است.
اکنون نیز اگر ایران بخواهد پاسخی معطوف به احیای بازدارندگی بدهد، لزوما باید فراتر از واکنش انتظاری نتانیاهو و «وعده صادق» باشد که در صورت شدت و تلفات بالا، احتمالا اسرائیل نیز با حملات متقابلی جواب بدهد و حملاتی رفت و برگشتی بدون وقوع جنگی گسترده رخ دهد؛ توقف چنین حملات دوسویهای نیز بعید نیست با توافقی همراه باشد که به کلیه جبهههای مشتعل و در راس آنها غزه تسری یابد.
اما ناگفته هم پیداست که در تنشهای نظامی، تحولات میدانی مشخصی میتواند در لحظهای تصمیمات پیشینی را تغییر دهد و به جنگی بینجامد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
حرف و حدیث درباره واکنش احتمالی ایران بالا گرفته است و عدهای آن را بازی در زمین نتانیاهو میپندارند و برخی نیز عدم پاسخ را بازی در زمین او میدانند. در کنار آن نیز هنوز بحث و جدال درباره شیوه ترور هنیه و عوامل دخیل در آن داغ است.
فارغ از این مباحث، به نظر نگارنده اصل و صورت مساله این است که چرا هنیه در ایران ترور شد؟ به همان شیوه و چه بسا سادهتر از آن هم در کشورهای دیگری نیز این اتفاق میتوانست بیفتد و عدم وقوع آن به دلیل حفاظت بالا و حضور هنیه در اماکن سری نبوده است.
یکی از علل عدم ترور هنیه در ترکیه یا قطر میتواند مخالفت آمریکا بوده باشد.
ترور هنیه اما در وهله اول به فقر شناختی عمیق درباره اسرائیل در عرصهها و سطوح مختلف آکادمیک، سیاسی، رسانهای، امنیتی و غیره در طول این چند دهه بر میگردد و غالبا برخوردی شعاری و سطحی در داخل کشور با شناخت اسرائیل و ابربحران منازعه فلسطین صورت گرفته است. در واقع در سایه شناخت عمیق این بازیگر، درک و تحلیل درست تصمیمات، رفتارها و اقدامات احتمالی او به ویژه در شرایط کنونی، تحولات و پیچیدگیهای جنگ غزه و وضعیت داخلی اسرائیل، میسر است و کاربست سطح و کیفیت تدابیر لازم در مقابل آن نیز بستگی به درک و شناخت عمیق دارد.
اما در شرایط کنونی اگر مسائل حفاظتی نیز در سطح بالایی رعایت میشد چه بسا در سایه تجربه ترورهای مشابه در ایران به مدد تکنولوژی پیشرفته و شبکه نفوذ تضمینی نبود که این ترور به شیوهای دیگر رخ ندهد.
اما علت العلل وقوع این اتفاقات خدشه و آسیب جدی وارد شده به بازدارندگی ایران است و همین بازدارندگی است که حتی در صورت وجود شرایط مساعد برای چنین حملاتی، میتواند طرف مقابل را باز دارد. از این رو، در کنار پر کردن
خلاهای معرفتی در ابعاد مختلف، فاکتور مهمتر و بنیادیتر احیای همان بازدارندگی است که در غیر این صورت فاکتور نخست به تنهایی کارساز نیست و چه بسا صرفا دسترسی به هدف را به تاخیر بیندازد.
در این میان، گویا گمان حاکمیت این بوده که عملیات «وعده صادق» بازدارندگی لازم را ایجاد کرده است؛ اما ترور هنیه عکس آن را نشان داد. در آن زمان هم نگارنده تاکید داشت که اهمیت واکنش به حمله به سفارت در دمشق در «تابوشکنی حمله مستقیم» به اسرائیل بوده؛ نه بازدارندگی آن و بیان داشت که احتمالا اسرائیل در آینده در کنار تداوم حملات به اهداف ایرانی در سوریه، در داخل ایران نیز بر ترور متمرکز شود که همین هم شد.
اکنون به نظر میرسد که حکومت ایران نیز به اهمیت احیای این بازدارندگی واقف شده؛ اما پرسش این است که چگونه؟ واقعیت این که کار بدانجا رسیده است که این امر پرهزینه و چه بسا با خطر وقوع یک جنگ همراه باشد. این مهم قبلا در شرایط غیر جنگی و با همان ترورهای نخست چه در داخل چه در منطقه راحتتر از امروز بود و مانند اکنون تابع محاسبات پیچیده در این شرایط بغرنج جنگی نبود.
در هر صورت، ایران تصمیم گرفته که به ترور هنیه نظر به دلالتها و پیامدهای متعدد آن پاسخ دهد؛ پاسخی که برخی آن را بازی در زمین نتانیاهو میدانند و عدهای نیز عدم این پاسخ را بازی در این زمین میپندارند.
ادراک این که پاسخ یا عدم پاسخ بازی در زمین اسرائیل است، مستلزم فهم نیت و هدف نتانیاهو است که با قرائن و شواهد میتوان تا حدود زیادی حدس زد. قرائت نگارنده این است که این حملات معطوف به اراده و تصمیمی پیشینی برای جنگ نیست که اگر چنین بود، حمله قبلی ایران بهترین بهانه برای شروع یک جنگ بود؛ البته این بدان معنا هم نیست که دست ایران برای هر نوع پاسخی باز است؛ بلکه این حملات اسرائیل بیشتر ناشی از ادراک پاشنه آشیل و تنگنای تهران در پاسخی است که موجب جنگ شود.
واقعیت این است که نقطه قوت اسرائیل برتری هوایی و نقطه ضعف آن نبود عمق راهبردی سرزمینی است و هر چند دلگرم به حمایت آمریکاست، اما به دلیل نبود این عمق تاب یک جنگ منطقهای ویرانگر را ندارد؛ مگر این که مطمئن باشد که طرف یا طرفهای مقابل قادر به تخریب ویرانگر در داخل اسرائیل که 70 درصد جمعیت آن تنها در منطقه تل آویو زندگی میکنند، نیستند و به این علت هم تاکنون از جنگی تمام عیار علیه حزب الله پرهیز کرده است.
اکنون نیز اگر ایران بخواهد پاسخی معطوف به احیای بازدارندگی بدهد، لزوما باید فراتر از واکنش انتظاری نتانیاهو و «وعده صادق» باشد که در صورت شدت و تلفات بالا، احتمالا اسرائیل نیز با حملات متقابلی جواب بدهد و حملاتی رفت و برگشتی بدون وقوع جنگی گسترده رخ دهد؛ توقف چنین حملات دوسویهای نیز بعید نیست با توافقی همراه باشد که به کلیه جبهههای مشتعل و در راس آنها غزه تسری یابد.
اما ناگفته هم پیداست که در تنشهای نظامی، تحولات میدانی مشخصی میتواند در لحظهای تصمیمات پیشینی را تغییر دهد و به جنگی بینجامد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari