🔺بایدن و سوت پایان جنگ؟!
رئیس جمهور آمریکا امشب درباره جنگ غزه و طرحی اسرائیلی برای توافق با حماس سخن گفت. سخنرانی بایدن از این منظر تازگی داشت که در آن برای نخستین بار به صراحت بر ضرورت پایان جنگ و آتش بس تاکید کرد.
این در حالی است که بایدن در نزدیک به نه ماه جنگ غزه هیچگاه به این صراحت از ضرورت پایان آن و آتش بس دائم سخن نگفته بود. البته از اواخر سال گذشته میلادی و به ویژه اوایل امسال و توام با بن بست جنگ رفته رفته موضع اعلامی دولت بایدن نیز در حال تغییر بود و ابتدا خواستار محدود کردن دامنه حملات اسرائیل شد، تا این که در دو ماه اخیر در مذاکرات قاهره و دوحه به ویژه در اوایل می با خواسته کلیدی حماس مبنی بر توقف جنگ و آتش بس دائم برای رسیدن به توافق موافقت کرد و نمود عینی آن هم در طرحی بود که مصر و قطر با هماهنگی دولت بایدن تهیه و ارائه کردند که حماس آن را پذیرفت اما نتانیاهو مخالفت کرد.
سپس اسرائیل حمله سریعی را به رفح به راه انداخت و همزمان با آن نیز حملاتی را در مناطقی در شمال نوار غزه به ویژه اردوگاه جبالیا شروع کرد و در حالی که توجه جهانی به رفح بود، اما نبردهای سنگینتر در همان جبالیا در جریان بود.
حمله مجدد به بیت حانون و بیت لاهیا در نقاط مرزی و همچنین جبالیا خود ناقض ادعای قبلی ارتش اسرائیل درباره پاکسازی این مناطق از نیروهای حماس بود. همین وضعیت باعث شد که صدای اعتراض از درون خود کابینه و ژنرالهای اسرائیلی از جمله آیزنکوت عضو کابینه جنگ و همچنین از کنست بلند شود؛ تا جایی که امیت هالیوی عضو لیکودی کمیسیون امنیت و سیاست خارجی آن در گفتگو با شبکه 14 اسرائیل ضمن انتقاد شدید از ارتش بیان داشت که 24 گردان حماس همچنان سالم است و برخلاف اظهارات اسرائیلی آسیب خاصی ندیدهاند.
در این شرایط با وجودی که هنوز حملات در رفح ادامه دارد، اما نیروهای اسرائیلی دیروز از جبالیا و کلیه مناطق شمال باریکه غزه عقب نشینی کردند.
متعاقب آن، بایدن امروز درباره جنگ غزه سخنرانی کرد و از طرحی اسرائیلی برای توافق با حماس سخن گفت و از این تشکیلات خواست با آن موافقت کند. بایدن در حالی مدام به این طرح اشاره میکرد که به گفته خود او برخی وزرای کابینه اسرائیل با آن مخالف هستند، به این معنا که اجماعی اسرائیلی بر سر آن وجود ندارد. از این رو، گویا طرح پیشگفته با آن مشخصات بیشتر مربوط به خود آمریکاست تا دولت نتانیاهو.
صرف نظر از ماهیت این طرح و تفاوت آن با طرح پیشنهادی مصر و قطر که مورد موافقت حماس هم قرار گرفت، اما کلیدیترین بخش سخنان بایدن تاکید آشکار بر ضرورت پایان این جنگ بود که برجسته شدن این گزاره خوشایند دولت نتانیاهو نیست. در کل، سخنان بایدن قبل از هر چیز به معنای ضرورت پایان جنگ از دید آمریکاست.
به نظر میرسد که انگیزه اصلی بایدن از سخنان امشب، بیشتر فشار بر اسرائیل جهت پایان جنگ و علنی کردن این خواسته بود که در یکی دو ماه اخیر دولت او از طرق مختلف تلاش داشت در خفا دولت نتانیاهو را بدان قانع کند، اما فایده نداشت.
گویا دولت نتانیاهو پیام سخنان بایدن را گرفته و بیانیه فوری دفتر او مبنی بر پافشاری بر پایان نیافتن جنگ تا تحقق همه اهداف آن و سخنان مقامی اسرائیلی به کانال 12 مبنی بر این که اظهارات بایدن ناشی از عدم شناخت واقعیتها و پیروزی برای حماس است، میتواند تاکیدی بر مدعای پیشگفته باشد.
نزدیکتر شدن انتخابات آمریکا و تبعات فزاینده تداوم جنگ غزه به ویژه در رفح بیش از گذشته بایدن را به تکاپو برای یافتن راهی برای پایان این وضعیت دردسرساز انداخته و از این رهیافت هم احتمالا راه چاره را در بیان مواضع صریحتر یافته است. در کنار آن هم احتمالا بایدن به علت زمان اندک تا انتخابات بیش از قبل برای عادی سازی روابط میان اسرائیل و عربستان عجله دارد و میخواهد هر چه زودتر آن را به سرانجام برساند و از این رو هم امشب بیان داشت که اسرائیل پس از توافق برای پایان جنگ میتواند به توافقی تاریخی با عربستان برای عادی سازی روابط دست یابد.
ریاض فعلا چنین توافقی را به پایان جنگ غزه منوط کرده است؛ هر چند بعید هم نیست بخواهد تا انتخابات نوامبر و روشن شدن نتیجه آن صبر کند تا اگر ترامپ برنده شد، این مساله به نام او تمام شود. اما در آن سو نیز با توجه به دستیابی به توافق امنیتی همه جانبه و قابل تامل با دولت بایدن، چه بسا مانعی برای رونمایی از این عادیسازی پس از اعلام پایان جنگ غزه نداشته باشد.
البته آنچه تاکنون برای نتانیاهو اهمیت مضاعفی داشته بیشتر سرنوشت خود او بوده تا این «توافق تاریخی» با عربستان و پایان جنگ در این نقطه بدون تحقق هیچ کدام از اهدافش و در سایه این بن بست راهبردی باخت بزرگی است. به هر حال، باید دید در صورت ازسرگیری مذاکرات طی روزهای آینده چه اتفاقی میافتد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
رئیس جمهور آمریکا امشب درباره جنگ غزه و طرحی اسرائیلی برای توافق با حماس سخن گفت. سخنرانی بایدن از این منظر تازگی داشت که در آن برای نخستین بار به صراحت بر ضرورت پایان جنگ و آتش بس تاکید کرد.
این در حالی است که بایدن در نزدیک به نه ماه جنگ غزه هیچگاه به این صراحت از ضرورت پایان آن و آتش بس دائم سخن نگفته بود. البته از اواخر سال گذشته میلادی و به ویژه اوایل امسال و توام با بن بست جنگ رفته رفته موضع اعلامی دولت بایدن نیز در حال تغییر بود و ابتدا خواستار محدود کردن دامنه حملات اسرائیل شد، تا این که در دو ماه اخیر در مذاکرات قاهره و دوحه به ویژه در اوایل می با خواسته کلیدی حماس مبنی بر توقف جنگ و آتش بس دائم برای رسیدن به توافق موافقت کرد و نمود عینی آن هم در طرحی بود که مصر و قطر با هماهنگی دولت بایدن تهیه و ارائه کردند که حماس آن را پذیرفت اما نتانیاهو مخالفت کرد.
سپس اسرائیل حمله سریعی را به رفح به راه انداخت و همزمان با آن نیز حملاتی را در مناطقی در شمال نوار غزه به ویژه اردوگاه جبالیا شروع کرد و در حالی که توجه جهانی به رفح بود، اما نبردهای سنگینتر در همان جبالیا در جریان بود.
حمله مجدد به بیت حانون و بیت لاهیا در نقاط مرزی و همچنین جبالیا خود ناقض ادعای قبلی ارتش اسرائیل درباره پاکسازی این مناطق از نیروهای حماس بود. همین وضعیت باعث شد که صدای اعتراض از درون خود کابینه و ژنرالهای اسرائیلی از جمله آیزنکوت عضو کابینه جنگ و همچنین از کنست بلند شود؛ تا جایی که امیت هالیوی عضو لیکودی کمیسیون امنیت و سیاست خارجی آن در گفتگو با شبکه 14 اسرائیل ضمن انتقاد شدید از ارتش بیان داشت که 24 گردان حماس همچنان سالم است و برخلاف اظهارات اسرائیلی آسیب خاصی ندیدهاند.
در این شرایط با وجودی که هنوز حملات در رفح ادامه دارد، اما نیروهای اسرائیلی دیروز از جبالیا و کلیه مناطق شمال باریکه غزه عقب نشینی کردند.
متعاقب آن، بایدن امروز درباره جنگ غزه سخنرانی کرد و از طرحی اسرائیلی برای توافق با حماس سخن گفت و از این تشکیلات خواست با آن موافقت کند. بایدن در حالی مدام به این طرح اشاره میکرد که به گفته خود او برخی وزرای کابینه اسرائیل با آن مخالف هستند، به این معنا که اجماعی اسرائیلی بر سر آن وجود ندارد. از این رو، گویا طرح پیشگفته با آن مشخصات بیشتر مربوط به خود آمریکاست تا دولت نتانیاهو.
صرف نظر از ماهیت این طرح و تفاوت آن با طرح پیشنهادی مصر و قطر که مورد موافقت حماس هم قرار گرفت، اما کلیدیترین بخش سخنان بایدن تاکید آشکار بر ضرورت پایان این جنگ بود که برجسته شدن این گزاره خوشایند دولت نتانیاهو نیست. در کل، سخنان بایدن قبل از هر چیز به معنای ضرورت پایان جنگ از دید آمریکاست.
به نظر میرسد که انگیزه اصلی بایدن از سخنان امشب، بیشتر فشار بر اسرائیل جهت پایان جنگ و علنی کردن این خواسته بود که در یکی دو ماه اخیر دولت او از طرق مختلف تلاش داشت در خفا دولت نتانیاهو را بدان قانع کند، اما فایده نداشت.
گویا دولت نتانیاهو پیام سخنان بایدن را گرفته و بیانیه فوری دفتر او مبنی بر پافشاری بر پایان نیافتن جنگ تا تحقق همه اهداف آن و سخنان مقامی اسرائیلی به کانال 12 مبنی بر این که اظهارات بایدن ناشی از عدم شناخت واقعیتها و پیروزی برای حماس است، میتواند تاکیدی بر مدعای پیشگفته باشد.
نزدیکتر شدن انتخابات آمریکا و تبعات فزاینده تداوم جنگ غزه به ویژه در رفح بیش از گذشته بایدن را به تکاپو برای یافتن راهی برای پایان این وضعیت دردسرساز انداخته و از این رهیافت هم احتمالا راه چاره را در بیان مواضع صریحتر یافته است. در کنار آن هم احتمالا بایدن به علت زمان اندک تا انتخابات بیش از قبل برای عادی سازی روابط میان اسرائیل و عربستان عجله دارد و میخواهد هر چه زودتر آن را به سرانجام برساند و از این رو هم امشب بیان داشت که اسرائیل پس از توافق برای پایان جنگ میتواند به توافقی تاریخی با عربستان برای عادی سازی روابط دست یابد.
ریاض فعلا چنین توافقی را به پایان جنگ غزه منوط کرده است؛ هر چند بعید هم نیست بخواهد تا انتخابات نوامبر و روشن شدن نتیجه آن صبر کند تا اگر ترامپ برنده شد، این مساله به نام او تمام شود. اما در آن سو نیز با توجه به دستیابی به توافق امنیتی همه جانبه و قابل تامل با دولت بایدن، چه بسا مانعی برای رونمایی از این عادیسازی پس از اعلام پایان جنگ غزه نداشته باشد.
البته آنچه تاکنون برای نتانیاهو اهمیت مضاعفی داشته بیشتر سرنوشت خود او بوده تا این «توافق تاریخی» با عربستان و پایان جنگ در این نقطه بدون تحقق هیچ کدام از اهدافش و در سایه این بن بست راهبردی باخت بزرگی است. به هر حال، باید دید در صورت ازسرگیری مذاکرات طی روزهای آینده چه اتفاقی میافتد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺ایده اسرائیلی در چارچوب آمریکایی متفاوت!
واکنش دو طرف جنگ به سخنان دیشب بایدن قابل تامل است؛ در حالی او با رونمایی از «طرحی اسرائیلی» برای توافق با حماس، آن را به پذیرش طرح فراخواند که خود اسرائیل به عنوان پیشنهاد دهنده آن، واکنشی سرد و بعضا اعتراضی به سخنان بایدن نشان داد.
دفتر نتانیاهو با صدور بیانیهای تاکید کرد که جنگ جز با تحقق همه اهداف آن پایان نمییابد. در عین حال اما حماس ضمن استقبال از اظهارات بایدن گفت که به کلیات سخنان او درباره توقف جنگ، عقب نشینی از نوار غزه، بازسازی آن و مبادله اسرا به دیده مثبت مینگرد.
آنچه بایدن از آن به عنوان طرح اسرائیل برای توافق یاد کرد و واکنش دولت نتانیاهو نسبت به آن منعکس کننده یک پارادوکس است؛ از این منظر که اگر این طرح اسرائیلی است که باید دولت نتانیاهو موضع حمایتی میگرفت؛ اما قضیه معکوس شد.
همین تناقض و ابهام بعضا رسانهها و شبکه اجتماعی در اسرائیل را در وضعیتی گیج کننده و شوکآور فرو برده و پرسشهای متفاوتی را برانگیخته است؛ تا جایی که برخی اسرائیلیها به ویژه در میان راست افراطی، نتانیاهو را به تبانی و دور زدن شرکای خود متهم و گفتند که او به دور از چشم آنها و اطلاع جامعه اسرائیل برای پایان جنگ ساخت و پاخت کرده است. در این راستا هم برخی بیانیه دفتر نتانیاهو را صرفا یک بازی سیاسی دانسته که منعکس کننده واقعیت نیست.
عدهای نیز اظهارات بایدن و تاکید مکرر او بر پایان جنگ بدون هیچ اشارهای به آینده سیاسی نوار غزه را دراماتیک و به معنای پذیرش ماندن حماس در قدرت پس از جنگ دانستند.
اما این معما و ابهام چگونه حل میشود؟
از بیش از یک هفته گذشته، رسانههای اسرائیلی به نقل از منابع دولتی از ایدههای جدید اسرائیل برای رسیدن به توافق و کوتاه آمدن در مواردی خبر دادند و گفته شد که اسرائیل میخواهد آن را از طریق میانجیگران برای حماس بفرستد.
طرف فلسطینی در این مدت، ایدههای اسرائیل را جدی نگرفت و معتقد بود که صرفا یک تاکتیک مذاکراتی برای رهایی از فشار جهانی است.
خبری از محتوای پیشنهاد جدید اسرائیل نبود تا این که دیشب بایدن در سخنان خود از وجود ابتکاری اسرائیلی خبر داد. این طرح هم مانند طرح مصری قطری که قبلا با هماهنگی آمریکا ارائه شد و حماس با آن موافقت کرد، سه مرحله دارد و هر مرحله آن هم 42 روز است و بایدن تاکید داشت که به توقف کامل جنگ و عقب نشینی از نوار غزه منجر میشود. حالا فارغ از این که این طرح چه تفاوتی با طرح مصر و قطر دارد، اما به نظر میرسد آنچه دیشب بایدن از آن سخن گفت ایدههای اسرائیلی با چارچوب و افزودهای آمریکایی است و ناخرسندی اسرائیلیها هم از اینجاست.
دولت بایدن از مدتی قبل به این جمع بندی رسید که این جنگ باید تمام شود و در عین حال میداند که نتانیاهو به دنبال خرید زمان برای طولانیتر کردن جنگ است و پیشنهادات اسرائیل هم تاکتیکی در این راستاست. از این رو، گویا بایدن و دولتش برای پایان دادن به بازی نتانیاهو، راه چاره را در اعلام رسمی همان ایدههای اسرائیل (اصلاحاتی بر طرح مصر و قطر) در چارچوبی آمریکایی، آن هم از طرف عالیترین مقام این کشور یعنی جو بایدن دیده تا از این طریق راه بهانهجویی را بر نتانیاهو ببندد و آن را در تنگنای پذیرش توافقی منتهی به توقف جنگ قرار دهد.
اما چارچوبی که آمریکا در قالب آن ایدههای تل آویو را مطرح کرد، مبتنی بر ضرورت توقف جنگ و آتش بس دائمی است که سازگار با خواستههای حماس و ناسازگار با سیاست دولت نتانیاهو است.
در این میان هم درخواست آمریکا از حماس برای پذیرش این طرح علی الظاهر به معنای انداختن توپ در زمین آن است، اما در لوای آن احتمالا هدف تسهیل پذیرش خود طرح در همان قالب آمریکایی آن از جانب اسرائیل نیز مطرح است. استقبال سریع حماس علی رغم وجود ملاحظاتی، از سخنان بایدن نیز معطوف به درک تنگنای پیچیده نتانیاهو و با هدف تعمیق آن و بازگرداندن توپ به زمین اسرائیل است.
به احتمال زیاد در آینده نزدیک مذاکرات آتش بس از سرگرفته میشود و همچنان که بایدن هم گفت طبیعی است که درباره جزئیات طرح پیشگفته مذاکره شود و در این مذاکرات نیز به احتمال زیاد، حماس ملاحظاتی را که در واکنش به سخنان رئیس جمهور آمریکا از بیان آن اجتناب کرد، مطرح خواهد کرد. این ملاحظات هم احتمالا بیشتر معطوف به اطمینان از عقب نشینی کامل از نوار غزه به ویژه وادی غزه حد فاصل میان شمال و جنوب آن و منتهی شدن مراحل توافق به توقف کامل جنگ است. به هر حال، باید منتظر ماند و دید چه میشود و این که نتانیاهو و دولت او با وضعیت جدید چگونه کنار میآیند. آیا به سمت توافق حرکت میکنند یا ...؟
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
واکنش دو طرف جنگ به سخنان دیشب بایدن قابل تامل است؛ در حالی او با رونمایی از «طرحی اسرائیلی» برای توافق با حماس، آن را به پذیرش طرح فراخواند که خود اسرائیل به عنوان پیشنهاد دهنده آن، واکنشی سرد و بعضا اعتراضی به سخنان بایدن نشان داد.
دفتر نتانیاهو با صدور بیانیهای تاکید کرد که جنگ جز با تحقق همه اهداف آن پایان نمییابد. در عین حال اما حماس ضمن استقبال از اظهارات بایدن گفت که به کلیات سخنان او درباره توقف جنگ، عقب نشینی از نوار غزه، بازسازی آن و مبادله اسرا به دیده مثبت مینگرد.
آنچه بایدن از آن به عنوان طرح اسرائیل برای توافق یاد کرد و واکنش دولت نتانیاهو نسبت به آن منعکس کننده یک پارادوکس است؛ از این منظر که اگر این طرح اسرائیلی است که باید دولت نتانیاهو موضع حمایتی میگرفت؛ اما قضیه معکوس شد.
همین تناقض و ابهام بعضا رسانهها و شبکه اجتماعی در اسرائیل را در وضعیتی گیج کننده و شوکآور فرو برده و پرسشهای متفاوتی را برانگیخته است؛ تا جایی که برخی اسرائیلیها به ویژه در میان راست افراطی، نتانیاهو را به تبانی و دور زدن شرکای خود متهم و گفتند که او به دور از چشم آنها و اطلاع جامعه اسرائیل برای پایان جنگ ساخت و پاخت کرده است. در این راستا هم برخی بیانیه دفتر نتانیاهو را صرفا یک بازی سیاسی دانسته که منعکس کننده واقعیت نیست.
عدهای نیز اظهارات بایدن و تاکید مکرر او بر پایان جنگ بدون هیچ اشارهای به آینده سیاسی نوار غزه را دراماتیک و به معنای پذیرش ماندن حماس در قدرت پس از جنگ دانستند.
اما این معما و ابهام چگونه حل میشود؟
از بیش از یک هفته گذشته، رسانههای اسرائیلی به نقل از منابع دولتی از ایدههای جدید اسرائیل برای رسیدن به توافق و کوتاه آمدن در مواردی خبر دادند و گفته شد که اسرائیل میخواهد آن را از طریق میانجیگران برای حماس بفرستد.
طرف فلسطینی در این مدت، ایدههای اسرائیل را جدی نگرفت و معتقد بود که صرفا یک تاکتیک مذاکراتی برای رهایی از فشار جهانی است.
خبری از محتوای پیشنهاد جدید اسرائیل نبود تا این که دیشب بایدن در سخنان خود از وجود ابتکاری اسرائیلی خبر داد. این طرح هم مانند طرح مصری قطری که قبلا با هماهنگی آمریکا ارائه شد و حماس با آن موافقت کرد، سه مرحله دارد و هر مرحله آن هم 42 روز است و بایدن تاکید داشت که به توقف کامل جنگ و عقب نشینی از نوار غزه منجر میشود. حالا فارغ از این که این طرح چه تفاوتی با طرح مصر و قطر دارد، اما به نظر میرسد آنچه دیشب بایدن از آن سخن گفت ایدههای اسرائیلی با چارچوب و افزودهای آمریکایی است و ناخرسندی اسرائیلیها هم از اینجاست.
دولت بایدن از مدتی قبل به این جمع بندی رسید که این جنگ باید تمام شود و در عین حال میداند که نتانیاهو به دنبال خرید زمان برای طولانیتر کردن جنگ است و پیشنهادات اسرائیل هم تاکتیکی در این راستاست. از این رو، گویا بایدن و دولتش برای پایان دادن به بازی نتانیاهو، راه چاره را در اعلام رسمی همان ایدههای اسرائیل (اصلاحاتی بر طرح مصر و قطر) در چارچوبی آمریکایی، آن هم از طرف عالیترین مقام این کشور یعنی جو بایدن دیده تا از این طریق راه بهانهجویی را بر نتانیاهو ببندد و آن را در تنگنای پذیرش توافقی منتهی به توقف جنگ قرار دهد.
اما چارچوبی که آمریکا در قالب آن ایدههای تل آویو را مطرح کرد، مبتنی بر ضرورت توقف جنگ و آتش بس دائمی است که سازگار با خواستههای حماس و ناسازگار با سیاست دولت نتانیاهو است.
در این میان هم درخواست آمریکا از حماس برای پذیرش این طرح علی الظاهر به معنای انداختن توپ در زمین آن است، اما در لوای آن احتمالا هدف تسهیل پذیرش خود طرح در همان قالب آمریکایی آن از جانب اسرائیل نیز مطرح است. استقبال سریع حماس علی رغم وجود ملاحظاتی، از سخنان بایدن نیز معطوف به درک تنگنای پیچیده نتانیاهو و با هدف تعمیق آن و بازگرداندن توپ به زمین اسرائیل است.
به احتمال زیاد در آینده نزدیک مذاکرات آتش بس از سرگرفته میشود و همچنان که بایدن هم گفت طبیعی است که درباره جزئیات طرح پیشگفته مذاکره شود و در این مذاکرات نیز به احتمال زیاد، حماس ملاحظاتی را که در واکنش به سخنان رئیس جمهور آمریکا از بیان آن اجتناب کرد، مطرح خواهد کرد. این ملاحظات هم احتمالا بیشتر معطوف به اطمینان از عقب نشینی کامل از نوار غزه به ویژه وادی غزه حد فاصل میان شمال و جنوب آن و منتهی شدن مراحل توافق به توقف کامل جنگ است. به هر حال، باید منتظر ماند و دید چه میشود و این که نتانیاهو و دولت او با وضعیت جدید چگونه کنار میآیند. آیا به سمت توافق حرکت میکنند یا ...؟
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺چین و چرایی تکرار مکرر!
چین دیروز بار دیگر پای بیانیه مشترکی با امارات در مورد جزایر سه گانه امضا گذاشت. این بیانیه مشترک در پایان سفر محمد بن زاید رئیس امارات صادر شد که در بند 26 آن چین اعلام کرده است که از «تلاشهای امارات متحده عربی برای رسیدن به راه حلی مسالمت آمیز درباره مساله جزایر سه گانه (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابو موسی) از طریق مذاکرات دو جانبه بر اساس قواعد حقوق بین الملل و حل این مساله بر اساس قوانین بین الملل حمایت میکند.»
متعاقب این موضع چین، وزارت خارجه ایران امروز یکشنبه بار دیگر سفیر چین را فراخواند و اعتراض کرد. این در حالی است که پکن همین موضع را هم سال گذشته در بیانیه پایانی نشست سران شورای همکاری خلیج فارس با شی جین پینگ اتخاذ و ایران نیز اعتراض کرده بود؛ اما تکرار موضع چین نشانگر این است که اعتراض قبلی کارگر نیفتاده است.
اگر دفعه قبل با اشاره به رفتار معمولی کشورها در مسائل اختلافی میان کشورهای دیگر مبنی بر دعوت به گفتگو و حل مسالمتآمیز تلاش شد از اهمیت موضع چین کاسته شود، اما تکرار این رفتار واجد این پرسش جدی است که چین چرا همچنان بر این رویه خود اصرار دارد؟ رویهای که معمولا در تضاد با رویکرد متعارف چین به ویژه در خاورمیانه پرتنش در اجتناب از ورود به اختلافات و چالشها میان کشورهاست و تلاش میکند نوعی توازن را حداقل در بعد اعلامی رعایت کند.
پاسخ به این پرسش چندان سخت نیست. این که چینیها اولا این رفتار خود را و لو در تضاد با رویکرد خاورمیانهای آنها باشد، واجد آورده خوبی در جهت تقویت مناسبات و تعمیق منافع خود با امارات میدانند و ثانیا آن را دارای خطر و تهدیدی برای منافع اقتصادی خود با ایران نمیدانند. از این رو به نظر میرسد پکن بر این باور است که تهران در سایه تداوم تحریمها انتخاب و چاره دیگری جز حفظ و گسترش مناسبات اقتصادی خود با چین ندارد.
در کنار آن هم، امروزه امارات برای چین واجد منافع بالفعل عدیدهای است، اما ایران برخوردار از فرصتها و منافع بالقوهای است که موانع و چالشهای داخلی و خارجی زیادی در مسیر فعلیت یافتن آنها قرار دارند. در چنین وضعی طبیعی است که چینیها، نقد را بر نسیه ترجیح دهند و این چنین به سمت امارات غش کنند.
کما این که جنس مناسبات اقتصادی چین با امارات و ایران نیز متفاوت است؛ با ابوظبی بنیادیتر و عمیقتر در سطح سرمایهگذاری و شراکت راهبردی اقتصادی است و با تهران در سطح معمولی تجارت دو جانبه و تبادل کالاست.
در سال گذشته میلادی مبادلات تجاری غیر نفتی چین و امارات که از حیث مساحت و جمعیت اصلا قابل مقایسه با ایران نیست، بالغ بر 81 میلیارد دلار بود؛ یعنی رقمی دو برابر حجم تجارت ایران و چین. کما این که 60 درصد از تجارت چین با منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا (با 400 شهر) از طریق بنادر توسعه یافته امارات انجام میشود؛ بنادری که این کشور را به هاب اقتصادی منطقه تبدیل کردهاند.
امروز امارات در تجارت غیر نفتی شریک نخست و در تجارت نفتی و غیر نفتی شریک دوم چین بعد از عربستان است. اقتصاد امارات نیز اقتصادی بینالمللی شده است که تعمیق منافع با آن برای چین و لو به قیمت مناسبات با اقتصاد تحریمی و منقطع از اقتصاد جهان و ناراحت کردن تهران از طریق اتخاذ چنین مواضعی جذابتر است و اولویت بیشتری دارد. بر کسی پوشیده نیست که «پول» محرک اصلی روابط خارجی چینیهاست و هر جا پول بیشتری را بدون دردسر عایدشان کند، به آن سمت متمایل میشوند.
در این راستا نیز، تجارت غیر نفتی امارت در سال 2023 به رقم بیسابقه952.93 مليارد دلار رسید؛ یعنی حدود هفت برابر تجارت نفتی و غیر نفتی ایران در سال گذشته! در این شرایط روشن است که چین به تصاحب بخش قابل توجهی از این تجارت یک تریلیون دلاری چشم دوخته است و به الزامات سیاسی آن هم تن میدهد.
البته منافع فزاینده با امارات تنها مولفه جهت دهنده سیاست خارجی چین در تقویت روابط با ابوظبی نیست؛ بلکه باید آن را در بستری بزرگتر هم دید. چین در دو دهه اخیر به شکل قابل توجهی در مسیر گسترش روابط خود با دنیای عرب گام برداشته و در مسیر احیای جاده ابریشم نیز حساب ویژهای بر روی توسعه ارتباطات با آن باز کرده است؛ به نحوی که تجارت پکن با جهان عرب از رقم 36 میلیارد دلار در 2004 به 400 میلیارد دلار در سال گذشته میلادی رسید.
در این راستا، چین تلاش کرده است که همزمان با سه کشور عربستان، قطر و امارات که هر کدام بلوکی را در جهان عرب رهبری میکنند، مناسبات اقتصادی و سیاسی خود را گسترش دهد.
البته کشورهای عربی به ویژه در حوزه عربی خلیج فارس نیز در سالیان اخیر برای گسترش روابط با چین و روسیه خیز قابل توجهی برداشتند که بیارتباط با نگرانی آنها از کاهش نفوذ آمریکا در منطقه نیست.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
چین دیروز بار دیگر پای بیانیه مشترکی با امارات در مورد جزایر سه گانه امضا گذاشت. این بیانیه مشترک در پایان سفر محمد بن زاید رئیس امارات صادر شد که در بند 26 آن چین اعلام کرده است که از «تلاشهای امارات متحده عربی برای رسیدن به راه حلی مسالمت آمیز درباره مساله جزایر سه گانه (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابو موسی) از طریق مذاکرات دو جانبه بر اساس قواعد حقوق بین الملل و حل این مساله بر اساس قوانین بین الملل حمایت میکند.»
متعاقب این موضع چین، وزارت خارجه ایران امروز یکشنبه بار دیگر سفیر چین را فراخواند و اعتراض کرد. این در حالی است که پکن همین موضع را هم سال گذشته در بیانیه پایانی نشست سران شورای همکاری خلیج فارس با شی جین پینگ اتخاذ و ایران نیز اعتراض کرده بود؛ اما تکرار موضع چین نشانگر این است که اعتراض قبلی کارگر نیفتاده است.
اگر دفعه قبل با اشاره به رفتار معمولی کشورها در مسائل اختلافی میان کشورهای دیگر مبنی بر دعوت به گفتگو و حل مسالمتآمیز تلاش شد از اهمیت موضع چین کاسته شود، اما تکرار این رفتار واجد این پرسش جدی است که چین چرا همچنان بر این رویه خود اصرار دارد؟ رویهای که معمولا در تضاد با رویکرد متعارف چین به ویژه در خاورمیانه پرتنش در اجتناب از ورود به اختلافات و چالشها میان کشورهاست و تلاش میکند نوعی توازن را حداقل در بعد اعلامی رعایت کند.
پاسخ به این پرسش چندان سخت نیست. این که چینیها اولا این رفتار خود را و لو در تضاد با رویکرد خاورمیانهای آنها باشد، واجد آورده خوبی در جهت تقویت مناسبات و تعمیق منافع خود با امارات میدانند و ثانیا آن را دارای خطر و تهدیدی برای منافع اقتصادی خود با ایران نمیدانند. از این رو به نظر میرسد پکن بر این باور است که تهران در سایه تداوم تحریمها انتخاب و چاره دیگری جز حفظ و گسترش مناسبات اقتصادی خود با چین ندارد.
در کنار آن هم، امروزه امارات برای چین واجد منافع بالفعل عدیدهای است، اما ایران برخوردار از فرصتها و منافع بالقوهای است که موانع و چالشهای داخلی و خارجی زیادی در مسیر فعلیت یافتن آنها قرار دارند. در چنین وضعی طبیعی است که چینیها، نقد را بر نسیه ترجیح دهند و این چنین به سمت امارات غش کنند.
کما این که جنس مناسبات اقتصادی چین با امارات و ایران نیز متفاوت است؛ با ابوظبی بنیادیتر و عمیقتر در سطح سرمایهگذاری و شراکت راهبردی اقتصادی است و با تهران در سطح معمولی تجارت دو جانبه و تبادل کالاست.
در سال گذشته میلادی مبادلات تجاری غیر نفتی چین و امارات که از حیث مساحت و جمعیت اصلا قابل مقایسه با ایران نیست، بالغ بر 81 میلیارد دلار بود؛ یعنی رقمی دو برابر حجم تجارت ایران و چین. کما این که 60 درصد از تجارت چین با منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا (با 400 شهر) از طریق بنادر توسعه یافته امارات انجام میشود؛ بنادری که این کشور را به هاب اقتصادی منطقه تبدیل کردهاند.
امروز امارات در تجارت غیر نفتی شریک نخست و در تجارت نفتی و غیر نفتی شریک دوم چین بعد از عربستان است. اقتصاد امارات نیز اقتصادی بینالمللی شده است که تعمیق منافع با آن برای چین و لو به قیمت مناسبات با اقتصاد تحریمی و منقطع از اقتصاد جهان و ناراحت کردن تهران از طریق اتخاذ چنین مواضعی جذابتر است و اولویت بیشتری دارد. بر کسی پوشیده نیست که «پول» محرک اصلی روابط خارجی چینیهاست و هر جا پول بیشتری را بدون دردسر عایدشان کند، به آن سمت متمایل میشوند.
در این راستا نیز، تجارت غیر نفتی امارت در سال 2023 به رقم بیسابقه952.93 مليارد دلار رسید؛ یعنی حدود هفت برابر تجارت نفتی و غیر نفتی ایران در سال گذشته! در این شرایط روشن است که چین به تصاحب بخش قابل توجهی از این تجارت یک تریلیون دلاری چشم دوخته است و به الزامات سیاسی آن هم تن میدهد.
البته منافع فزاینده با امارات تنها مولفه جهت دهنده سیاست خارجی چین در تقویت روابط با ابوظبی نیست؛ بلکه باید آن را در بستری بزرگتر هم دید. چین در دو دهه اخیر به شکل قابل توجهی در مسیر گسترش روابط خود با دنیای عرب گام برداشته و در مسیر احیای جاده ابریشم نیز حساب ویژهای بر روی توسعه ارتباطات با آن باز کرده است؛ به نحوی که تجارت پکن با جهان عرب از رقم 36 میلیارد دلار در 2004 به 400 میلیارد دلار در سال گذشته میلادی رسید.
در این راستا، چین تلاش کرده است که همزمان با سه کشور عربستان، قطر و امارات که هر کدام بلوکی را در جهان عرب رهبری میکنند، مناسبات اقتصادی و سیاسی خود را گسترش دهد.
البته کشورهای عربی به ویژه در حوزه عربی خلیج فارس نیز در سالیان اخیر برای گسترش روابط با چین و روسیه خیز قابل توجهی برداشتند که بیارتباط با نگرانی آنها از کاهش نفوذ آمریکا در منطقه نیست.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺قطعنامه آژانس و گذار به دوره فرابرجام!
بالاخره بعد از کش و قوسی پیش نویس قطعنامه تروئیکای اروپایی در شورای حکام آژآنس بینالمللی انرژی اتمی تصویب شد. این سومین قطعنامه شورای حکام پس از امضای برجام پس از دو قطعنامه دیگر در سال 2022 است. قبل از پرداختن به محتوای قطعنامه و دلالتهای آن جا دارد به موضع آمریکا از مخالفت تا موافقت با قطعنامه پرداخت.
رفتار آمریکا حداقل در بعد اعلامی در ارائه قطعنامه اخیر متفاوت با قبل بود. قبلا آمریکا چه از طریق ایفای نقش در تهیه پیش نویس چه حمایت از تصویب آن خود بخشی از روند تهیه و تصویب قطعنامه بود؛ اما این بار گفته شد که دولت بایدن به دلیل شرایط انتخاباتی ابتدا با ارائه این قطعنامه تروئیکای اروپا در این بازه زمانی مخالف بوده و سپس به دنبال تعدیل آن از تصویبش حمایت کرده است.
ناگفته نماند که پیشتر هم اروپاییها در موارد و مقاطعی مواضع سختگیرانهتری داشته و نمونه آن موضع تندتر فرانسه در روزهای آخر منتهی به امضای برجام بود. اما با این حال، دو فرضیه در خصوص موضع نسبتا متفاوت آمریکا در روند ارائه قطعنامه اخیر مطرح است؛ نخست این که این موضع آمریکا محصول یک نوع تقسیم کار با تروئیکای اروپایی است؛ به این معنا که دولت بایدن از ابتدا حامی قطعنامه بوده است؛ اما برای کنترل واکنش تهران و همچنین تنش احتمالی متعاقب صدور قطعنامه در این شرایط انتخاباتی نخواسته است که خود در صف اول قرار گیرد و اروپاییها را پیش فرستاده است.
دوم این که آمریکا واقعا به دلیل نگرانی از تبعات چنین قطعنامهای در جهت تشدید تنشها و آماده نبودن برای تمرکز بر آن در این شرایط انتخاباتی و در سایه تنشهای فزاینده در منطقه در پی تداوم جنگ غزه تمایلی به تصویب آن نداشته است؛ اما پس از پافشاری اروپا با تصویب آن پس از تعدیلش موافقت کرده و نخواسته است از متحدان اروپایی عقب بماند.
در صورت صحت فرضیه دوم، تداوم مخالفت آمریکا چه بسا دولت بایدن را در مظان اتهام کوتاه آمدن در برابر ایران قرار میداد و همین حملات و انتقادات جمهوریخواهان و چه بسا لابی اسرائیلی را به دنبال داشت.
اما در عین حال نیز این واقعیت را نباید نادیده گرفت که شکل روابط آمریکا و اروپا به گونهای نیست که آمریکا در صورت مخالفت جدی و قاطع با تصویب قطعنامه نتواند مانع متحدان اروپایی خود شود. در خوشبینانهترین حالت میتوان گفت آمریکا تمایلی نداشته اما مخالفتی جدی هم با تصویب قطعنامه نکرده است.
اما در مورد محتوا و ادبیات قطعنامه سوم شورای حکام پس از تصویب برجام میتوان آن را تندتر از دو مورد قبلی دانست. در کنار آن، قطعنامه جدید بیشتر بر مسائل پادمانی و متهم کردن ایران به نقض موافقتنامه پادمان متمرکز است و گزارش جامعی هم که قطعنامه خواستار تهیه آن شده، در این زمینه است. خطر قطعنامه هم اینجاست؛ به این معنا که از نظر طرف مقابل دیگر مساله کاهش تعهدات "داوطلبانه" برجامی ایران مهم و مطرح نیست؛ بلکه"نقض" موافقتنامه الزام آور پادمانی را برجسته میکند؛ این در حالی است که تهران همچنان خود را متعهد به اجرای این توافقنامه میداند و واکنشها به قطعنامههای شورای حکام را در چارچوب آن تفسیر میکند.
همین اتفاق خود واجد دلالتهای خاصی در جهت بازگشت به نقطه صفر و دوران قبل از برجام است و قطعنامه اخیر را میتوان مقدمهسازی برای گذار حقوقی و قانونی به دوران فرابرجامی دانست. هر چند از چند سال پیش جز اسم چیزی از توافق هستهای نمانده است؛ اما گویا که طرف آمریکایی و اروپایی بر این باور هستند که ایران تحت پوشش همین زندگی نباتی و حقوقی برجام اقدامات هستهای خود را تفسیر میکند و به پیشرفت برنامه هستهای ادامه میدهد. از این رو، چاره کار را در گذار به ما بعد برجام با اعلام مرگ حقوقی و رسمی آن دانسته و برای تحقق این هدف هم در جهت فعال کردن مکانیسم ماشه تا اکتبر 2025 حرکت میکنند؛ چون از این تاریخ به بعد دیگر قابلیت اجرا ندارد.
اما بعید است که این اتفاق حداقل قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر آینده بیفتد و افزایش قابل توجه تنش هستهای قبل از این تاریخ چندان محتمل نیست و بعد از آن نیز باید منتظر نتایج انتخابات آمریکا ماند؛ این که بایدن دوباره انتخاب یا ترامپ برنده شود. در صورت پیروزی ترامپ که تکلیف تا حدودی مشخص است؛ اما در صورت انتخاب دوباره بایدن نیز اگر گشایشی جدی در مذاکرات عمان تا اکتبر 2025 در جهت دستیابی به توافقی دیگر رخ ندهد، احتمال فعال شدن اسنپ بک زیاد است که برخلاف برخی نظرات امکان استفاده از وتو از جانب روسیه و چین برای جلوگیری از آن وجود ندارد.
در کنار نتایج انتخابات آمریکا چه بسا ترکیب نهایی نامزدهای ریاست جمهوری ایران و نتایج انتخابات نیز تا حدودی دورنمایی از ماهیت اینده این تنش چه در جهت توافق چه تشدید تنشها را نشان دهد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
بالاخره بعد از کش و قوسی پیش نویس قطعنامه تروئیکای اروپایی در شورای حکام آژآنس بینالمللی انرژی اتمی تصویب شد. این سومین قطعنامه شورای حکام پس از امضای برجام پس از دو قطعنامه دیگر در سال 2022 است. قبل از پرداختن به محتوای قطعنامه و دلالتهای آن جا دارد به موضع آمریکا از مخالفت تا موافقت با قطعنامه پرداخت.
رفتار آمریکا حداقل در بعد اعلامی در ارائه قطعنامه اخیر متفاوت با قبل بود. قبلا آمریکا چه از طریق ایفای نقش در تهیه پیش نویس چه حمایت از تصویب آن خود بخشی از روند تهیه و تصویب قطعنامه بود؛ اما این بار گفته شد که دولت بایدن به دلیل شرایط انتخاباتی ابتدا با ارائه این قطعنامه تروئیکای اروپا در این بازه زمانی مخالف بوده و سپس به دنبال تعدیل آن از تصویبش حمایت کرده است.
ناگفته نماند که پیشتر هم اروپاییها در موارد و مقاطعی مواضع سختگیرانهتری داشته و نمونه آن موضع تندتر فرانسه در روزهای آخر منتهی به امضای برجام بود. اما با این حال، دو فرضیه در خصوص موضع نسبتا متفاوت آمریکا در روند ارائه قطعنامه اخیر مطرح است؛ نخست این که این موضع آمریکا محصول یک نوع تقسیم کار با تروئیکای اروپایی است؛ به این معنا که دولت بایدن از ابتدا حامی قطعنامه بوده است؛ اما برای کنترل واکنش تهران و همچنین تنش احتمالی متعاقب صدور قطعنامه در این شرایط انتخاباتی نخواسته است که خود در صف اول قرار گیرد و اروپاییها را پیش فرستاده است.
دوم این که آمریکا واقعا به دلیل نگرانی از تبعات چنین قطعنامهای در جهت تشدید تنشها و آماده نبودن برای تمرکز بر آن در این شرایط انتخاباتی و در سایه تنشهای فزاینده در منطقه در پی تداوم جنگ غزه تمایلی به تصویب آن نداشته است؛ اما پس از پافشاری اروپا با تصویب آن پس از تعدیلش موافقت کرده و نخواسته است از متحدان اروپایی عقب بماند.
در صورت صحت فرضیه دوم، تداوم مخالفت آمریکا چه بسا دولت بایدن را در مظان اتهام کوتاه آمدن در برابر ایران قرار میداد و همین حملات و انتقادات جمهوریخواهان و چه بسا لابی اسرائیلی را به دنبال داشت.
اما در عین حال نیز این واقعیت را نباید نادیده گرفت که شکل روابط آمریکا و اروپا به گونهای نیست که آمریکا در صورت مخالفت جدی و قاطع با تصویب قطعنامه نتواند مانع متحدان اروپایی خود شود. در خوشبینانهترین حالت میتوان گفت آمریکا تمایلی نداشته اما مخالفتی جدی هم با تصویب قطعنامه نکرده است.
اما در مورد محتوا و ادبیات قطعنامه سوم شورای حکام پس از تصویب برجام میتوان آن را تندتر از دو مورد قبلی دانست. در کنار آن، قطعنامه جدید بیشتر بر مسائل پادمانی و متهم کردن ایران به نقض موافقتنامه پادمان متمرکز است و گزارش جامعی هم که قطعنامه خواستار تهیه آن شده، در این زمینه است. خطر قطعنامه هم اینجاست؛ به این معنا که از نظر طرف مقابل دیگر مساله کاهش تعهدات "داوطلبانه" برجامی ایران مهم و مطرح نیست؛ بلکه"نقض" موافقتنامه الزام آور پادمانی را برجسته میکند؛ این در حالی است که تهران همچنان خود را متعهد به اجرای این توافقنامه میداند و واکنشها به قطعنامههای شورای حکام را در چارچوب آن تفسیر میکند.
همین اتفاق خود واجد دلالتهای خاصی در جهت بازگشت به نقطه صفر و دوران قبل از برجام است و قطعنامه اخیر را میتوان مقدمهسازی برای گذار حقوقی و قانونی به دوران فرابرجامی دانست. هر چند از چند سال پیش جز اسم چیزی از توافق هستهای نمانده است؛ اما گویا که طرف آمریکایی و اروپایی بر این باور هستند که ایران تحت پوشش همین زندگی نباتی و حقوقی برجام اقدامات هستهای خود را تفسیر میکند و به پیشرفت برنامه هستهای ادامه میدهد. از این رو، چاره کار را در گذار به ما بعد برجام با اعلام مرگ حقوقی و رسمی آن دانسته و برای تحقق این هدف هم در جهت فعال کردن مکانیسم ماشه تا اکتبر 2025 حرکت میکنند؛ چون از این تاریخ به بعد دیگر قابلیت اجرا ندارد.
اما بعید است که این اتفاق حداقل قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر آینده بیفتد و افزایش قابل توجه تنش هستهای قبل از این تاریخ چندان محتمل نیست و بعد از آن نیز باید منتظر نتایج انتخابات آمریکا ماند؛ این که بایدن دوباره انتخاب یا ترامپ برنده شود. در صورت پیروزی ترامپ که تکلیف تا حدودی مشخص است؛ اما در صورت انتخاب دوباره بایدن نیز اگر گشایشی جدی در مذاکرات عمان تا اکتبر 2025 در جهت دستیابی به توافقی دیگر رخ ندهد، احتمال فعال شدن اسنپ بک زیاد است که برخلاف برخی نظرات امکان استفاده از وتو از جانب روسیه و چین برای جلوگیری از آن وجود ندارد.
در کنار نتایج انتخابات آمریکا چه بسا ترکیب نهایی نامزدهای ریاست جمهوری ایران و نتایج انتخابات نیز تا حدودی دورنمایی از ماهیت اینده این تنش چه در جهت توافق چه تشدید تنشها را نشان دهد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺جهان ناامن میشود؟!
زیرپوست جهان در گوشه و کنار آن تحولاتی معنادار و مهم در جریان است که میتواند بیانگر یک دوره گذار فکری و سیاسی خطرناک و زمینهساز دستکم سطحی از آنارشیسم جهانی در آینده نه چندان دور باشد.
در واقع گذشته، حال و آینده جهان محصول چند متغیر کلان متداخل و متاثر از یکدیگر است؛ از تحولات داخلی کشورها به ویژه در قدرتهای بزرگ گرفته تا روابط میان این کشورها، قدرتها، منازعات و مناسبات بین المللی علی الخصوص میان قدرتهای رقیب و متنازع. اگر از این منظر بخواهیم چشم انداز تقریبی جهان کنونی را تصور کنیم، جا دارد به مجموعه تحولات سیاسی و اجتماعی داخلی به خصوص در کانونهای قدرت جهان بسان یک زنجیره به هم پیوسته نگریست. البته این تحولات در دنیای غرب نظر به ماهیت متفاوت نظامهای سیاسی و اجتماعی و وجود فرصت و بستری دموکراتیک برای ظهور و بروز، نمود بیشتری دارد.
تحولات سیاسی آمریکا در یک دهه اخیر و ظهور ترامپیسم و احتمال بازگشت ترامپ به قدرت، برآمدن قابل توجه راست افراطی در اروپا، قدرت گرفتن راست افراطی در قدرت نوظهور هند، ظهور رهبرانی چون خاویر میِلی رئیس جمهور راست افراطی در آرژانتین، فربهتر شدن اقتدارگرایی بلندپروازانه شی در چین، محکمتر شدن پوتینیسم در روسیه، شکست انقلابهای عربی و ظهور نسل جدید اقتدارگرایان در دنیای عرب، تداوم و تعمیق بحران دولتملت در خاورمیانه و... همه و همه تحولات داخلی سترگی هستند که در کانونهای قدرت و تنش جهان اتفاق افتاده و میافتد و زمینهساز یک واگرایی جهانی است.
در این میان، نتایج انتخابات اخیر پارلمان اروپا در 27 کشور عضو اتحادیه اروپا و برآمدن بیسابقه راست افراطی در این قاره به استثنای شمال آن سنجه مهمی است. هر چند میانهروها همچنان اکثریت پارلمان اروپا را به دست دارند، اما وضعیت شکنندهای خواهند داشت و حضور پررنگتر راستگرایان افراطی در پارلمان اروپا روند تصمیمگیری درباره مسائل این قاره را با چالشهای جدی مواجه خواهد کرد. کما این که قرار گرفتن راست افراطی در انتخابات پارلمانی اروپا در جایگاه نخست در فرانسه، ایتالیا و اتریش و جایگاه دوم در آلمان و هلند خود یک سونامی سیاسی است که میتواند آینده سیاسی تیره و تاری را برای قاره سبز رقم زند.
در کنار آن نیز نظم جهانی پسا جنگ سرد که متکی به نظام تک قطبی و ابرقدرتی آمریکاست، دچار اختلالٍ معطوف به سطحی از تزلزل در موازنه قوا شده است. علت آن هم یکی این است که آمریکا هر چند هنوز قدرت برتر دنیاست اما دیگر صفت بلا منازعی را یدک نمیکشد و دیگری ظهور قدرتهای چالشآفرینی همچون چین است که هژمونی آمریکا را به چالش میکشد.
در این وضعیت که نظم کنونی متکی به هژمونی آمریکا ترکهای جدی برداشته است، این کشور تلاش میکند آنها را ترمیم و سد راه برآمدن بیشتر رقیب چینی و مزاحم روسی شود تا از برهم خوردن جدی موازنههای جهانی در جهت تغییر نظم کنونی جلوگیری کند؛ اما در این میان یکی از جدیترین چالشهای فراروی آمریکا برای حفظ نظم کنونی و بازسازی آن، مشکلات و چالشهای درونی است؛ چه تحولات اجتماعی و سیاسی چه پیرسالاری در ساختار قدرت و لاغر شدن قابل توجه لیبرال دمکراسی. ریاست جمهوری ترامپ و بایدن و رقابت انتخاباتی مجدد آنها از عوارض این پیری سیستم سیاسی آمریکاست.
اما با وجود اختلال شدید و وضعیت فرسایشی که نظام بینالملل تک قطبی با آن مواجه است، عبور از این نظم به این سادگی نیست و برای جهان پرهزینه خواهد بود؛ از این جهت که اولا نه چین نه روسیه توانایی ایجاد نظم جهانی جایگزین را دارند و ثانیا سیاستهای آمریکا برای مهار چین با هدف حفظ و تثبیت نظم کنونی نیز به احتمال زیاد در آینده وارد فازهای پرتنش و چالشیتر میشود. در چنین وضعیتی نیز وقتی موازنههای جهانی در مسیر تغییر قرار میگیرند، منازعات به ویژه در مناطق بحرانخیز بالا میگیرد.
اما آنچه اختلال پیشگفته را تشدید و سرعت حرکت جهان در مسیر نوعی آنارشیسم بینالمللی را بیشتر میکند، متزلزل شدن ساختارهای متعارف جهانی به ویژه در جنگ کنونی غزه است که آن هم محصول وضعیت استثنایی اسرائیل در سیاست خارجی آمریکاست. این ساختارها که در نهاد سازمان ملل عینیت دارد، با وجود نفوذ بالای آمریکا در آن، در عین حال نماد قسمی از قانونمداری، عقلانیت و خرد جهانی بوده که میتوانست در جلوگیری از تکرار فجایعی چون جنگهای جهانی نقش آفرینی کند.
حال در چنین بستر مضطرب جهانی، بازگشت ترامپ به قدرت به عنوان یک متغیر پرپیامد میتواند موجب تسریع روندهای پیشگفته و حتی انفجار بحرانهای چند لایه به ویژه در خاورمیانه شود؛ خاورمیانهای که پس از «طوفان الاقصی» و جنگ غزه وارد دوره سرنوشتسازی شده است.
در این وضع، کشورهایی که جبهه داخلی و اقتصادی قوی دارند، بهتر میتوانند از تکانههای این گذار جهانی در امان باشند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
زیرپوست جهان در گوشه و کنار آن تحولاتی معنادار و مهم در جریان است که میتواند بیانگر یک دوره گذار فکری و سیاسی خطرناک و زمینهساز دستکم سطحی از آنارشیسم جهانی در آینده نه چندان دور باشد.
در واقع گذشته، حال و آینده جهان محصول چند متغیر کلان متداخل و متاثر از یکدیگر است؛ از تحولات داخلی کشورها به ویژه در قدرتهای بزرگ گرفته تا روابط میان این کشورها، قدرتها، منازعات و مناسبات بین المللی علی الخصوص میان قدرتهای رقیب و متنازع. اگر از این منظر بخواهیم چشم انداز تقریبی جهان کنونی را تصور کنیم، جا دارد به مجموعه تحولات سیاسی و اجتماعی داخلی به خصوص در کانونهای قدرت جهان بسان یک زنجیره به هم پیوسته نگریست. البته این تحولات در دنیای غرب نظر به ماهیت متفاوت نظامهای سیاسی و اجتماعی و وجود فرصت و بستری دموکراتیک برای ظهور و بروز، نمود بیشتری دارد.
تحولات سیاسی آمریکا در یک دهه اخیر و ظهور ترامپیسم و احتمال بازگشت ترامپ به قدرت، برآمدن قابل توجه راست افراطی در اروپا، قدرت گرفتن راست افراطی در قدرت نوظهور هند، ظهور رهبرانی چون خاویر میِلی رئیس جمهور راست افراطی در آرژانتین، فربهتر شدن اقتدارگرایی بلندپروازانه شی در چین، محکمتر شدن پوتینیسم در روسیه، شکست انقلابهای عربی و ظهور نسل جدید اقتدارگرایان در دنیای عرب، تداوم و تعمیق بحران دولتملت در خاورمیانه و... همه و همه تحولات داخلی سترگی هستند که در کانونهای قدرت و تنش جهان اتفاق افتاده و میافتد و زمینهساز یک واگرایی جهانی است.
در این میان، نتایج انتخابات اخیر پارلمان اروپا در 27 کشور عضو اتحادیه اروپا و برآمدن بیسابقه راست افراطی در این قاره به استثنای شمال آن سنجه مهمی است. هر چند میانهروها همچنان اکثریت پارلمان اروپا را به دست دارند، اما وضعیت شکنندهای خواهند داشت و حضور پررنگتر راستگرایان افراطی در پارلمان اروپا روند تصمیمگیری درباره مسائل این قاره را با چالشهای جدی مواجه خواهد کرد. کما این که قرار گرفتن راست افراطی در انتخابات پارلمانی اروپا در جایگاه نخست در فرانسه، ایتالیا و اتریش و جایگاه دوم در آلمان و هلند خود یک سونامی سیاسی است که میتواند آینده سیاسی تیره و تاری را برای قاره سبز رقم زند.
در کنار آن نیز نظم جهانی پسا جنگ سرد که متکی به نظام تک قطبی و ابرقدرتی آمریکاست، دچار اختلالٍ معطوف به سطحی از تزلزل در موازنه قوا شده است. علت آن هم یکی این است که آمریکا هر چند هنوز قدرت برتر دنیاست اما دیگر صفت بلا منازعی را یدک نمیکشد و دیگری ظهور قدرتهای چالشآفرینی همچون چین است که هژمونی آمریکا را به چالش میکشد.
در این وضعیت که نظم کنونی متکی به هژمونی آمریکا ترکهای جدی برداشته است، این کشور تلاش میکند آنها را ترمیم و سد راه برآمدن بیشتر رقیب چینی و مزاحم روسی شود تا از برهم خوردن جدی موازنههای جهانی در جهت تغییر نظم کنونی جلوگیری کند؛ اما در این میان یکی از جدیترین چالشهای فراروی آمریکا برای حفظ نظم کنونی و بازسازی آن، مشکلات و چالشهای درونی است؛ چه تحولات اجتماعی و سیاسی چه پیرسالاری در ساختار قدرت و لاغر شدن قابل توجه لیبرال دمکراسی. ریاست جمهوری ترامپ و بایدن و رقابت انتخاباتی مجدد آنها از عوارض این پیری سیستم سیاسی آمریکاست.
اما با وجود اختلال شدید و وضعیت فرسایشی که نظام بینالملل تک قطبی با آن مواجه است، عبور از این نظم به این سادگی نیست و برای جهان پرهزینه خواهد بود؛ از این جهت که اولا نه چین نه روسیه توانایی ایجاد نظم جهانی جایگزین را دارند و ثانیا سیاستهای آمریکا برای مهار چین با هدف حفظ و تثبیت نظم کنونی نیز به احتمال زیاد در آینده وارد فازهای پرتنش و چالشیتر میشود. در چنین وضعیتی نیز وقتی موازنههای جهانی در مسیر تغییر قرار میگیرند، منازعات به ویژه در مناطق بحرانخیز بالا میگیرد.
اما آنچه اختلال پیشگفته را تشدید و سرعت حرکت جهان در مسیر نوعی آنارشیسم بینالمللی را بیشتر میکند، متزلزل شدن ساختارهای متعارف جهانی به ویژه در جنگ کنونی غزه است که آن هم محصول وضعیت استثنایی اسرائیل در سیاست خارجی آمریکاست. این ساختارها که در نهاد سازمان ملل عینیت دارد، با وجود نفوذ بالای آمریکا در آن، در عین حال نماد قسمی از قانونمداری، عقلانیت و خرد جهانی بوده که میتوانست در جلوگیری از تکرار فجایعی چون جنگهای جهانی نقش آفرینی کند.
حال در چنین بستر مضطرب جهانی، بازگشت ترامپ به قدرت به عنوان یک متغیر پرپیامد میتواند موجب تسریع روندهای پیشگفته و حتی انفجار بحرانهای چند لایه به ویژه در خاورمیانه شود؛ خاورمیانهای که پس از «طوفان الاقصی» و جنگ غزه وارد دوره سرنوشتسازی شده است.
در این وضع، کشورهایی که جبهه داخلی و اقتصادی قوی دارند، بهتر میتوانند از تکانههای این گذار جهانی در امان باشند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺دعوا بر سر چیست؟!
برجام چه خوب چه بد، هر چه بود همچنان که گروسی مدیر کل آژانس نیز دیروز گفت صرفا یک کاغذ از آن مانده است و با فروریختن دو رکن آن یعنی رفع تحریمها و تعهدات هستهای عملا به میتی میماند که تنها گواهی فوت حقوقی و سیاسی آن صادر نشده است که آن هم در پی صدور قطعنامه اخیر در شورای حکام و همچنین نزدیک شدن اکتبر 2025 نزدیک است.
اما همین برجام هنوز یک مساله سیاسی درازدامن در ایران است و در انتخابات ریاست جمهوری به یک دعوای انتخاباتی تبدیل شده است.
برجام صرف نظر از خوب و یا بد بودن آن راهحلی بود که برای رفع تحریمهای اعمال شده بر ایران قبل از 2015 در پیش گرفته شد. پس در حقیقت مساله و موضوع اصلی همان تحریمهاست. اما پیداست که اساسا اتفاق نظری میان دو جناح و نامزدهای آنها درباره مسالهای بنام تحریم وجود ندارد؛ به این معنا که یک طرف تحریم را مشکل و مساله نخست اقتصاد ایران میداند و طرف مقابل چنین نمیاندیشد یا حداقل از بیان آن اجتناب میکند و عوامل داخلی را مشکل اساسی میداند.
بنابراین ابتدا باید تکلیف این مساله روشن شود تا بعد از آن به راه حل اندیشید. اما همزمانی شروع مشکلات عمده اقتصادی ایران با شروع تحریمها از سال 97 دستکم تحریم را در مقام متهم نخست مینشاند که شروع و تشدید آن عوامل و ریشههای داخلی بحران اقتصادی را بیشتر نمایان ساخت. این عوامل و ضعفهای داخلی از چند دهه قبل هم بوده، اما درآمدهای کلان نفتی آنها را لاپوشانی میکرد و اجازه نمیداد به چشم بیایند. حالا هم که این درآمدها کاهش چشمگیری یافته، ضعفهای ساختاری اقتصاد ایران در مواجهه با پیامدهای تحریمها بیش از گذشته خودنمایی میکند.
در نتیجه مشکل اساسی اقتصاد ایران هم تحریم است هم خودتحریمی به معنای مجموعه ضعفها و علل داخلی که همه آنها ذیل «نبود حکمرانی اقتصادی» و «سوء مدیریت» میگنجد. در این میان، آنچه فعلا فوریت دارد رفع تحریم است و برطرف کردن خودتحریمیهای داخلی در سایه تحریم هم بسیار زمانبر است، هم به جراحی اقتصادی عمیقی نیاز دارد که بسیار پرهزینه است و مردم توان تحمل آن را در این شرایط ندارند. کما این که اصولا رفع این خودتحریمیها مستلزم وجود حکمرانی اقتصادی به معنای واقعی کلمه، علمی و متعارف آن است که نشانهای دال بر شکل گیری این نوع حکمرانی وجود ندارد. اگر چنین حکمرانی اقتصادی توسعه محوری از قبل وجود داشت که اقتصاد ایران به این سادگی تحریمپذیر نبود و سلاح تحریم نیز برای طرف آمریکایی کارایی عمدهای نداشت.
از این رو، رفع تحریمها اهمیت و اولویت بیشتری پیدا میکند. این مهم نیز تنها از دو طریق امکانپذیر است؛ نخست از مسیر توافق و دیگری انتظار زمانی که نظم کنونی آمریکا محور در جهان کاملا فروبپاشد و هژمونی اقتصادی آن از میان رود تا عملا سلاح تحریم آمریکا از کار بیفتد.
با وجود ترکهای جدی که نظم جهانی کنونی برداشته است، اما فعلا هژمونی اقتصادی آمریکا بر اقتصاد بین الملل ادامه دارد و از این رو مسیر دوم فعلا هموار نیست و انتظار آن هم عقلایی نیست. اساسا هم در عصر بینالمللی شدن اقتصاد، کشوری که بیشترین ظرفیت را برای به خطر انداختن این برتری اقتصادی آمریکا دارد چین است، اما راه تحقق این امر را در کار اقتصادی بینالمللی در سایه همین واقعیت جستجو میکند و امروزه بزرگترین شریک تجاری خود آمریکاست.
اما مسیر توافق نیز هر چه زمان بیشتر میگذرد دشوارتر شده و پس از جنگ غزه نیز سختتر از قبل خواهد بود؛ چه بایدن دوباره انتخاب شود چه ترامپ به قدرت برگردد که البته در صورت بازگشت او وضعیت به مراتب سختتر خواهد بود. اما در صورت دستیابی به توافقی تحت شرایطی بعید است که واجد امتیازات و مزایایی باشد که قبل از این جنگ احتمالا طرف آمریکایی حاضر به دادن آنها بود.
از این جهت که پس از هفتم اکتبر و تحولات جنگ کنونی، اسرائیل در وضعیت ضعف راهبردی قرار گرفته است. اساسا هم اگر قبلا حمله اسرائیل به ایران به عنوان یک احتمال مدنظر بود، با جنگ اخیر غزه و پرهیز تل آویو از گسترش جنگ در منطقه و با حزب الله علی رغم گسترش دامنه حملات آن، میتوان گفت که این حمله در آینده تقریبا منتفی است. آمریکا نیز دیگر تمایلی به جنگ در خاورمیانه ندارد و کل هم و غم آن مقابله با چین است.
اما در مقابل در سایه این وضعیت احتمالا واشنگتن نهایت تلاش خود را خواهد کرد که به شیوههای دیگر چه ادغام اسرائیل در منظومه امنیتی منطقه چه حفظ تحریمها و تداوم فشارهای اقتصادی و سیاسی، راهبرد مهار و تضعیفِ نرمِ بدونِ جنگِ ایران را برای جبران یا جلوگیری از تعمیق ضعف راهبردی اسرائیل در پیش گیرد. در این میان هم هر نوع توافق احتمالی با هدف مدیریت تنش بعید است که واجد امتیازات کلانی به تهران باشد که در جهت معکوس راهبرد پسا جنگ آمریکا باشد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
برجام چه خوب چه بد، هر چه بود همچنان که گروسی مدیر کل آژانس نیز دیروز گفت صرفا یک کاغذ از آن مانده است و با فروریختن دو رکن آن یعنی رفع تحریمها و تعهدات هستهای عملا به میتی میماند که تنها گواهی فوت حقوقی و سیاسی آن صادر نشده است که آن هم در پی صدور قطعنامه اخیر در شورای حکام و همچنین نزدیک شدن اکتبر 2025 نزدیک است.
اما همین برجام هنوز یک مساله سیاسی درازدامن در ایران است و در انتخابات ریاست جمهوری به یک دعوای انتخاباتی تبدیل شده است.
برجام صرف نظر از خوب و یا بد بودن آن راهحلی بود که برای رفع تحریمهای اعمال شده بر ایران قبل از 2015 در پیش گرفته شد. پس در حقیقت مساله و موضوع اصلی همان تحریمهاست. اما پیداست که اساسا اتفاق نظری میان دو جناح و نامزدهای آنها درباره مسالهای بنام تحریم وجود ندارد؛ به این معنا که یک طرف تحریم را مشکل و مساله نخست اقتصاد ایران میداند و طرف مقابل چنین نمیاندیشد یا حداقل از بیان آن اجتناب میکند و عوامل داخلی را مشکل اساسی میداند.
بنابراین ابتدا باید تکلیف این مساله روشن شود تا بعد از آن به راه حل اندیشید. اما همزمانی شروع مشکلات عمده اقتصادی ایران با شروع تحریمها از سال 97 دستکم تحریم را در مقام متهم نخست مینشاند که شروع و تشدید آن عوامل و ریشههای داخلی بحران اقتصادی را بیشتر نمایان ساخت. این عوامل و ضعفهای داخلی از چند دهه قبل هم بوده، اما درآمدهای کلان نفتی آنها را لاپوشانی میکرد و اجازه نمیداد به چشم بیایند. حالا هم که این درآمدها کاهش چشمگیری یافته، ضعفهای ساختاری اقتصاد ایران در مواجهه با پیامدهای تحریمها بیش از گذشته خودنمایی میکند.
در نتیجه مشکل اساسی اقتصاد ایران هم تحریم است هم خودتحریمی به معنای مجموعه ضعفها و علل داخلی که همه آنها ذیل «نبود حکمرانی اقتصادی» و «سوء مدیریت» میگنجد. در این میان، آنچه فعلا فوریت دارد رفع تحریم است و برطرف کردن خودتحریمیهای داخلی در سایه تحریم هم بسیار زمانبر است، هم به جراحی اقتصادی عمیقی نیاز دارد که بسیار پرهزینه است و مردم توان تحمل آن را در این شرایط ندارند. کما این که اصولا رفع این خودتحریمیها مستلزم وجود حکمرانی اقتصادی به معنای واقعی کلمه، علمی و متعارف آن است که نشانهای دال بر شکل گیری این نوع حکمرانی وجود ندارد. اگر چنین حکمرانی اقتصادی توسعه محوری از قبل وجود داشت که اقتصاد ایران به این سادگی تحریمپذیر نبود و سلاح تحریم نیز برای طرف آمریکایی کارایی عمدهای نداشت.
از این رو، رفع تحریمها اهمیت و اولویت بیشتری پیدا میکند. این مهم نیز تنها از دو طریق امکانپذیر است؛ نخست از مسیر توافق و دیگری انتظار زمانی که نظم کنونی آمریکا محور در جهان کاملا فروبپاشد و هژمونی اقتصادی آن از میان رود تا عملا سلاح تحریم آمریکا از کار بیفتد.
با وجود ترکهای جدی که نظم جهانی کنونی برداشته است، اما فعلا هژمونی اقتصادی آمریکا بر اقتصاد بین الملل ادامه دارد و از این رو مسیر دوم فعلا هموار نیست و انتظار آن هم عقلایی نیست. اساسا هم در عصر بینالمللی شدن اقتصاد، کشوری که بیشترین ظرفیت را برای به خطر انداختن این برتری اقتصادی آمریکا دارد چین است، اما راه تحقق این امر را در کار اقتصادی بینالمللی در سایه همین واقعیت جستجو میکند و امروزه بزرگترین شریک تجاری خود آمریکاست.
اما مسیر توافق نیز هر چه زمان بیشتر میگذرد دشوارتر شده و پس از جنگ غزه نیز سختتر از قبل خواهد بود؛ چه بایدن دوباره انتخاب شود چه ترامپ به قدرت برگردد که البته در صورت بازگشت او وضعیت به مراتب سختتر خواهد بود. اما در صورت دستیابی به توافقی تحت شرایطی بعید است که واجد امتیازات و مزایایی باشد که قبل از این جنگ احتمالا طرف آمریکایی حاضر به دادن آنها بود.
از این جهت که پس از هفتم اکتبر و تحولات جنگ کنونی، اسرائیل در وضعیت ضعف راهبردی قرار گرفته است. اساسا هم اگر قبلا حمله اسرائیل به ایران به عنوان یک احتمال مدنظر بود، با جنگ اخیر غزه و پرهیز تل آویو از گسترش جنگ در منطقه و با حزب الله علی رغم گسترش دامنه حملات آن، میتوان گفت که این حمله در آینده تقریبا منتفی است. آمریکا نیز دیگر تمایلی به جنگ در خاورمیانه ندارد و کل هم و غم آن مقابله با چین است.
اما در مقابل در سایه این وضعیت احتمالا واشنگتن نهایت تلاش خود را خواهد کرد که به شیوههای دیگر چه ادغام اسرائیل در منظومه امنیتی منطقه چه حفظ تحریمها و تداوم فشارهای اقتصادی و سیاسی، راهبرد مهار و تضعیفِ نرمِ بدونِ جنگِ ایران را برای جبران یا جلوگیری از تعمیق ضعف راهبردی اسرائیل در پیش گیرد. در این میان هم هر نوع توافق احتمالی با هدف مدیریت تنش بعید است که واجد امتیازات کلانی به تهران باشد که در جهت معکوس راهبرد پسا جنگ آمریکا باشد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺چرخش ترامپی بایدن!
آبرام پیلی، معاون فرستاده ویژه دولت آمریکا در امور ایران، در شبکه ایکس، ضمن حمایت از تصمیم کانادا علیه سپاه پاسداران گفته است: «ما از تلاشها در سراسر جهان برای تروریستی خواندن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حمایت میکنیم.» سخنگوی وزارت خارجه آمریکا نیز موضع مشابهی اتخاذ کرده است.
این موضع دولت بایدن در حالی است که دستکم تا یک سال قبل با این اقدام متحدان خود مخالفت میکرد؛ تا جایی که روزنامه تلگراف چاپ لندن در اسفند 1401 از توصیه دولت بایدن به انگلیس برای خودداری از قرار دادن نام سپاه در لیست سیاه خود خبر داد.
کما این که گویا دولت بایدن در مقطعی در جریان مذاکرات احیای برجام پذیرفته بود تحت شرایطی نام سپاه را از این لیست حذف کند. این رفتار دولت بایدن و توصیهاش به متحدان آمریکا، معطوف به عدم تمایل آن به برهم خوردن شرایط توافق احتمالی و پرهیز از خلق موانع جدید فراروی دستیابی به آن بود.
اما حمایت آمریکا از اقدام کانادا و قلمداد کردن سپاه به عنوان «تهدیدی جهانی» و همچنین دعوت از بقیه کشورها برای اتخاذ تصمیمی مشابه واجد دلالتهای معناداری در جهت چرخش ترامپگونه در سیاست دولت بایدن در قبال ایران است.
این موضع جدید دولت بایدن بازگشت به همان رویکرد ترامپ است که در فروردین 1398 نام سپاه را در لیست سیاه آمریکا قرار داد. همین بازگشت و در واقع ترامپی شدن سیاست بایدن در قبال ایران خود میتواند به این معنا باشد که کاخ سفید دیگر خود را در قید و بند احتمال توافق با ایران نمیداند و به دنبال آن هم نیست و به همین خاطر دیگر چون قبل نه تنها خود را در بند توصیه به کشورهای دیگر برای خودداری از اتخاذ چنین تصمیمی علیه سپاه نمیبیند، بلکه از آن هم حمایت میکند و خواستار جهانی شدن آن میشود.
در حقیقت این رویکرد جدید آمریکا بخشی از الزامات راهبرد این کشور در مواجهه با پیامدهای حمله هفتم اکتبر، جنگ غزه و عبور از شرایط توافق احتمالی حداقل در مقطع کنونی است که در یادداشت قبلی به آن اشاره شد.
کما این که این رویکرد جدید تا حدودی دورنمای سیاست بایدن در دور دوم ریاست جمهوریاش را در قبال ایران در صورت پیروزی در انتخابات نوامبر آتی نشان میدهد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
آبرام پیلی، معاون فرستاده ویژه دولت آمریکا در امور ایران، در شبکه ایکس، ضمن حمایت از تصمیم کانادا علیه سپاه پاسداران گفته است: «ما از تلاشها در سراسر جهان برای تروریستی خواندن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حمایت میکنیم.» سخنگوی وزارت خارجه آمریکا نیز موضع مشابهی اتخاذ کرده است.
این موضع دولت بایدن در حالی است که دستکم تا یک سال قبل با این اقدام متحدان خود مخالفت میکرد؛ تا جایی که روزنامه تلگراف چاپ لندن در اسفند 1401 از توصیه دولت بایدن به انگلیس برای خودداری از قرار دادن نام سپاه در لیست سیاه خود خبر داد.
کما این که گویا دولت بایدن در مقطعی در جریان مذاکرات احیای برجام پذیرفته بود تحت شرایطی نام سپاه را از این لیست حذف کند. این رفتار دولت بایدن و توصیهاش به متحدان آمریکا، معطوف به عدم تمایل آن به برهم خوردن شرایط توافق احتمالی و پرهیز از خلق موانع جدید فراروی دستیابی به آن بود.
اما حمایت آمریکا از اقدام کانادا و قلمداد کردن سپاه به عنوان «تهدیدی جهانی» و همچنین دعوت از بقیه کشورها برای اتخاذ تصمیمی مشابه واجد دلالتهای معناداری در جهت چرخش ترامپگونه در سیاست دولت بایدن در قبال ایران است.
این موضع جدید دولت بایدن بازگشت به همان رویکرد ترامپ است که در فروردین 1398 نام سپاه را در لیست سیاه آمریکا قرار داد. همین بازگشت و در واقع ترامپی شدن سیاست بایدن در قبال ایران خود میتواند به این معنا باشد که کاخ سفید دیگر خود را در قید و بند احتمال توافق با ایران نمیداند و به دنبال آن هم نیست و به همین خاطر دیگر چون قبل نه تنها خود را در بند توصیه به کشورهای دیگر برای خودداری از اتخاذ چنین تصمیمی علیه سپاه نمیبیند، بلکه از آن هم حمایت میکند و خواستار جهانی شدن آن میشود.
در حقیقت این رویکرد جدید آمریکا بخشی از الزامات راهبرد این کشور در مواجهه با پیامدهای حمله هفتم اکتبر، جنگ غزه و عبور از شرایط توافق احتمالی حداقل در مقطع کنونی است که در یادداشت قبلی به آن اشاره شد.
کما این که این رویکرد جدید تا حدودی دورنمای سیاست بایدن در دور دوم ریاست جمهوریاش را در قبال ایران در صورت پیروزی در انتخابات نوامبر آتی نشان میدهد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺جنگ اسرائیل و حزب الله!
متعاقب افزایش درگیریها و تهدیدات اسرائیل برخی کارشناسان وقوع جنگ علیه لبنان را حتمی و قریب الوقوع میدانند.
البته آنچه فعلا هم در جبهه شمالی میان اسرائیل و حزب الله در جریان است دستکمی از یک جنگ ندارد؛ اما جنگی با دامنه آتش محدود است که در هفتههای اخیر گسترش یافته است. اما آنچه مورد نظر است، جنگی گسترده مانند جنگ غزه است، و پرسش این است که آیا رخ میدهد یا خیر؟
پاسخ به این پرسش دشوار است؛ به ویژه زمانی که شرایط جنگی حاکم باشد و تنها نبود تصمیم پیشینی تعیین کننده نباشد؛ چه بسیار جنگهایی که در طول تاریخ "ناخواسته" رخ داده است. با این حال، پیشبینی نگارنده این است که علی رغم بالا گرفتن تهدیدها، احتمال وقوع جنگ گسترده علیه لبنان «تا این لحظه» زیاد نیست. اما آنچه بیشتر از جنگی تمام عیار محتمل است، وقوع «یک درگیری جدی» با عبور از دامنه آتش کنونی است.
از همان اکتبر گذشته، تلاشهای دیپلماتیک مستمری چه منطقهای چه بینالمللی (از جانب فرانسه، آمریکا و آلمان و..) برای پایان درگیریها در جبهه شمالی در جریان است، اما هیچ کدام مثمر ثمر واقع نشده و دلیل آن هم این است که حزب الله توقف درگیریها را به توقف جنگ غزه منوط کرده است.
جدا از حملات مستمر حزب الله، تخلیه برخی شهرکها و کوچ دهها هزار اسرائیلی به مناطق دیگر فشار مضاعفی را بر دولت اسرائیل وارد کرده است. اخیرا همین شهرکنشینها به معترضان خیابانی علیه نتانیاهو پیوسته و دیشب با مشارکت خود بزرگترین تظاهرات را از هفتم اکتبر تاکنون رقم زدند.
هر چند عواملی میتواند مشوق اسرائیل و نتانیاهو برای شروع جنگ تمام عیاری علیه لبنان باشد، اما به نظر میرسد که عوامل بازدارنده چنین جنگی بیشتر است. اولا، جبهه داخلی اسرائیل در وضعیت تشتت و بحرانی است و همچون اوایل شروع جنگ غزه متحد نیست. از این رو، تبعات جنگ دیگر هر چند برای طرف لبنانی بسیار ویرانگر خواهد بود، اما برای جبهه داخلی اسرائیل نیز پرپیامد است. اشتباهی که معمولا در تحلیل وضعیت دو طرف رخ میدهد، مقایسه و یکی پنداشتن میزان تابآوری جامعه اسرائیلی با جامعه فلسطینی و لبنانی است؛ در حالی که معیارهای تابآوری دو طرف متفاوت است. اساسا تابآوری جامعه نسبتا مرفه اسرائیل با زیستی غربی در چنین جنگهایی با جامعهای مثل غزه و لبنان که اقتصاد متعارفی ندارند، خیلی متفاوت است و البته عوامل تعیین کننده دیگری نیز مطرح است. اینجاست که قدرت تحمل جامعه اسرائیلی در مقایسه با آنها بسیار پایین است. به عنوان مثال، یک صدم این ویرانگری در غزه اگر در داخل اسرائیل اتفاق میافتاد، ممکن بود شیرازه جامعه مبتنی بر مهاجرپذیری آن را دچار فروپاشی کند؛ اما در مقابل با وجود گذشت نزدیک به 9 ماه از جنگ و ویرانی نوار غزه، ساکنان آن چنین تابآوری شگفتانگیزی را از خود نشان میدهند و همین مساله باعث شده که اسرائیل در برگردان این حجم ویرانگری بیسابقه به پیروزی سیاسی موفق نباشد. ناگفته هم نماند که جبهه داخلی غزه به دلایلی منسجمتر از جبهه داخلی لبنان است.
به هر حال، در صورت وقوع جنگ با حزب الله، جبهه داخلی اسرائیل به ویژه در سایه بحران داخلی و فقدان عمق راهبردی جغرافیایی در وضعیتی نیست که به راحتی با تبعات آن کنار بیاید. کمیت و کیفیت توان موشکی حزب الله نیز با حماس قابل مقایسه نیست و حتی میتوان گفت که مواجهه اسرائیل با موشکهای حزب الله چه بسا دشوارتر از مقابله با حملات موشکی از ایران باشد و علت آن هم حضور حزب الله در مجاورت اسرائیل و به تبع آن، فاصله بسیار کم از شلیک موشک تا اهداف است که امکان استفاده از موشکهای کوتاه برد با قدرت تخریب بالا را میدهد و همین اخیرا باعث عبور تعداد قابل توجهی از موشکهای پیشرفته حزب الله از پدافند هوایی اسرائیل شد؛ در حالی که موشکهای ایران به علت فاصله زیاد باید از چند لایه پدافند هوایی در منطقه عبور کند.
در واقع اگر عامل پیشگفته مطرح بود، اسرائیلی مدتها پیش بدون ورود زمینی حملات هوایی سهمگین و ویرانگری را به لبنان انجام میداد.
ثانیا، عامل بازدارنده دیگر پیامدهای منطقهای ویرانگر چنین جنگی است که احتمالا دامنه آن تا خلیج فارس نیز کشیده شود. به همین خاطر، دولت آمریکا به ویژه در این شرایط انتخاباتی بیشتر از طرفهای دیگر نگران وقوع چنین جنگی است و به نظر میرسد که تلاش خود را برای جلوگیری از آن انجام میدهد. کما این که برخی متحدان عرب آمریکا در منطقه نیز اگر با جنگ برای نابودی حماس نوعی همدلی داشتند، اما احتمالا از بیم تبعات منطقهای مخالف جدی جنگ با لبنان باشند.
اما در کل نمیتوان با قاطعیت از احتمال وقوع جنگ یا عدم آن سخن گفت. فعلا که نتانیاهو به دلایل شخصی و سیاسی و چه بسا به امید بازگشت ترامپ به دنبال ادامه جنگ غزه است که آینده درگیریها با حزب الله به آن گره خورده است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
متعاقب افزایش درگیریها و تهدیدات اسرائیل برخی کارشناسان وقوع جنگ علیه لبنان را حتمی و قریب الوقوع میدانند.
البته آنچه فعلا هم در جبهه شمالی میان اسرائیل و حزب الله در جریان است دستکمی از یک جنگ ندارد؛ اما جنگی با دامنه آتش محدود است که در هفتههای اخیر گسترش یافته است. اما آنچه مورد نظر است، جنگی گسترده مانند جنگ غزه است، و پرسش این است که آیا رخ میدهد یا خیر؟
پاسخ به این پرسش دشوار است؛ به ویژه زمانی که شرایط جنگی حاکم باشد و تنها نبود تصمیم پیشینی تعیین کننده نباشد؛ چه بسیار جنگهایی که در طول تاریخ "ناخواسته" رخ داده است. با این حال، پیشبینی نگارنده این است که علی رغم بالا گرفتن تهدیدها، احتمال وقوع جنگ گسترده علیه لبنان «تا این لحظه» زیاد نیست. اما آنچه بیشتر از جنگی تمام عیار محتمل است، وقوع «یک درگیری جدی» با عبور از دامنه آتش کنونی است.
از همان اکتبر گذشته، تلاشهای دیپلماتیک مستمری چه منطقهای چه بینالمللی (از جانب فرانسه، آمریکا و آلمان و..) برای پایان درگیریها در جبهه شمالی در جریان است، اما هیچ کدام مثمر ثمر واقع نشده و دلیل آن هم این است که حزب الله توقف درگیریها را به توقف جنگ غزه منوط کرده است.
جدا از حملات مستمر حزب الله، تخلیه برخی شهرکها و کوچ دهها هزار اسرائیلی به مناطق دیگر فشار مضاعفی را بر دولت اسرائیل وارد کرده است. اخیرا همین شهرکنشینها به معترضان خیابانی علیه نتانیاهو پیوسته و دیشب با مشارکت خود بزرگترین تظاهرات را از هفتم اکتبر تاکنون رقم زدند.
هر چند عواملی میتواند مشوق اسرائیل و نتانیاهو برای شروع جنگ تمام عیاری علیه لبنان باشد، اما به نظر میرسد که عوامل بازدارنده چنین جنگی بیشتر است. اولا، جبهه داخلی اسرائیل در وضعیت تشتت و بحرانی است و همچون اوایل شروع جنگ غزه متحد نیست. از این رو، تبعات جنگ دیگر هر چند برای طرف لبنانی بسیار ویرانگر خواهد بود، اما برای جبهه داخلی اسرائیل نیز پرپیامد است. اشتباهی که معمولا در تحلیل وضعیت دو طرف رخ میدهد، مقایسه و یکی پنداشتن میزان تابآوری جامعه اسرائیلی با جامعه فلسطینی و لبنانی است؛ در حالی که معیارهای تابآوری دو طرف متفاوت است. اساسا تابآوری جامعه نسبتا مرفه اسرائیل با زیستی غربی در چنین جنگهایی با جامعهای مثل غزه و لبنان که اقتصاد متعارفی ندارند، خیلی متفاوت است و البته عوامل تعیین کننده دیگری نیز مطرح است. اینجاست که قدرت تحمل جامعه اسرائیلی در مقایسه با آنها بسیار پایین است. به عنوان مثال، یک صدم این ویرانگری در غزه اگر در داخل اسرائیل اتفاق میافتاد، ممکن بود شیرازه جامعه مبتنی بر مهاجرپذیری آن را دچار فروپاشی کند؛ اما در مقابل با وجود گذشت نزدیک به 9 ماه از جنگ و ویرانی نوار غزه، ساکنان آن چنین تابآوری شگفتانگیزی را از خود نشان میدهند و همین مساله باعث شده که اسرائیل در برگردان این حجم ویرانگری بیسابقه به پیروزی سیاسی موفق نباشد. ناگفته هم نماند که جبهه داخلی غزه به دلایلی منسجمتر از جبهه داخلی لبنان است.
به هر حال، در صورت وقوع جنگ با حزب الله، جبهه داخلی اسرائیل به ویژه در سایه بحران داخلی و فقدان عمق راهبردی جغرافیایی در وضعیتی نیست که به راحتی با تبعات آن کنار بیاید. کمیت و کیفیت توان موشکی حزب الله نیز با حماس قابل مقایسه نیست و حتی میتوان گفت که مواجهه اسرائیل با موشکهای حزب الله چه بسا دشوارتر از مقابله با حملات موشکی از ایران باشد و علت آن هم حضور حزب الله در مجاورت اسرائیل و به تبع آن، فاصله بسیار کم از شلیک موشک تا اهداف است که امکان استفاده از موشکهای کوتاه برد با قدرت تخریب بالا را میدهد و همین اخیرا باعث عبور تعداد قابل توجهی از موشکهای پیشرفته حزب الله از پدافند هوایی اسرائیل شد؛ در حالی که موشکهای ایران به علت فاصله زیاد باید از چند لایه پدافند هوایی در منطقه عبور کند.
در واقع اگر عامل پیشگفته مطرح بود، اسرائیلی مدتها پیش بدون ورود زمینی حملات هوایی سهمگین و ویرانگری را به لبنان انجام میداد.
ثانیا، عامل بازدارنده دیگر پیامدهای منطقهای ویرانگر چنین جنگی است که احتمالا دامنه آن تا خلیج فارس نیز کشیده شود. به همین خاطر، دولت آمریکا به ویژه در این شرایط انتخاباتی بیشتر از طرفهای دیگر نگران وقوع چنین جنگی است و به نظر میرسد که تلاش خود را برای جلوگیری از آن انجام میدهد. کما این که برخی متحدان عرب آمریکا در منطقه نیز اگر با جنگ برای نابودی حماس نوعی همدلی داشتند، اما احتمالا از بیم تبعات منطقهای مخالف جدی جنگ با لبنان باشند.
اما در کل نمیتوان با قاطعیت از احتمال وقوع جنگ یا عدم آن سخن گفت. فعلا که نتانیاهو به دلایل شخصی و سیاسی و چه بسا به امید بازگشت ترامپ به دنبال ادامه جنگ غزه است که آینده درگیریها با حزب الله به آن گره خورده است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺یک هیچ به نفع ترامپ!
مناظره بایدن و ترامپ به موضوعات زیادی از اقتصاد، مهاجرت، سقط جنین تا دو جنگ اوکراین و غزه پرداخت.
به هم تاختند و یکدیگر را «بدترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا» نامیدند. ترامپ گفت که اگر در راس کار بود نه جنگ اوکراین و نه حمله هفتم اکتبر حماس اتفاق میافتاد. 12 بار نام پوتین را بردند وترامپ خود را قادر به پایان جنگ اوکراین معرفی کرد؛ اما نگفت چطور؟ ولی احتمالا با پوتین بسازد.
بایدن 81 ساله چند باری تپق زد ودستپاچه شد، اما ترامپ 78 ساله سرحال و مسلط بود. مناظره مسنترین نامزدهای تاریخ آمریکا میتواند نشانی از پیرسالاری حکمرانی آن وهمچنین کهنسالی نظم بینالملل آمریکامحور باشد.
ترامپ برنده مناظرهای شد که نه تنها از تردید آمریکاییها نسبت به سلامتی بایدن نکاست، بلکه آن را بیشتر کرد. اما توانایی ترامپ نه از محتوای مستدل سخنانش بلکه از بیپروایی و حملاتش بود وبایدن هر چند بعضا مضمون کلامش قوی بود، اما ضعیف ظاهر شد.
در سایه دو قطبی شدید در آمریکا مناظره نخست فاقد تاثیر زیادی است وباید سراغ تاثیر آن در ایالتهایی رفت که هر دو از شانس نزدیکی در آنها برخوردارند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
مناظره بایدن و ترامپ به موضوعات زیادی از اقتصاد، مهاجرت، سقط جنین تا دو جنگ اوکراین و غزه پرداخت.
به هم تاختند و یکدیگر را «بدترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا» نامیدند. ترامپ گفت که اگر در راس کار بود نه جنگ اوکراین و نه حمله هفتم اکتبر حماس اتفاق میافتاد. 12 بار نام پوتین را بردند وترامپ خود را قادر به پایان جنگ اوکراین معرفی کرد؛ اما نگفت چطور؟ ولی احتمالا با پوتین بسازد.
بایدن 81 ساله چند باری تپق زد ودستپاچه شد، اما ترامپ 78 ساله سرحال و مسلط بود. مناظره مسنترین نامزدهای تاریخ آمریکا میتواند نشانی از پیرسالاری حکمرانی آن وهمچنین کهنسالی نظم بینالملل آمریکامحور باشد.
ترامپ برنده مناظرهای شد که نه تنها از تردید آمریکاییها نسبت به سلامتی بایدن نکاست، بلکه آن را بیشتر کرد. اما توانایی ترامپ نه از محتوای مستدل سخنانش بلکه از بیپروایی و حملاتش بود وبایدن هر چند بعضا مضمون کلامش قوی بود، اما ضعیف ظاهر شد.
در سایه دو قطبی شدید در آمریکا مناظره نخست فاقد تاثیر زیادی است وباید سراغ تاثیر آن در ایالتهایی رفت که هر دو از شانس نزدیکی در آنها برخوردارند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺پول و منزلت خارجی!
با زبانی ساده، وزنه و جایگاه کشورها در سپهر منطقه و بینالملل تا حدودی آیینه مناسبات میان انسانها و افراد در جوامع مختلف است. تقریبا از اول خلقت تا به امروز همواره ثروت و پول منزلتآفرین بوده و هست و در ترسیم جایگاه و موقعیت افراد نقش تاثیرگذاری داشته است؛ اما این نقش در دنیای امروز که ثروت و پول حرف نخست را میزند مهمتر از گذشته و چه بسا تعیین کننده است؛ همه در پیرامون خود میبینیم که چه ارتباط تنگاتنگی میان ثروت و منزلت اجتماعی وجود دارد و افراد بیپول را هر چند هم صاحب فضایل اخلاقی والایی باشند، کسی تحویل نمیگیرد. این واقعیت تلخ همواره بوده و خواهد بود و تلختر هم شده است.
در مناسبات خارجی میان کشورها نیز دقیقا وضع همین است، کشوری بیشتر تحویل گرفته میشود و پرستیژ و منزلت منطقهای و جهانی دارد که ثروتمند باشد؛ تازه اگر در مناسبات درون انسانی جوامع هنوز برخی ارزشها چون اخلاق تا حدودی نقش خود را در تعیین جایگاه اجتماعی حفظ کردهاند، اما در مناسبات بینالمللی این گونه نیست و امروز مهمترین مولفه قدرت نوین، اقتصاد پیشرفته و توسعه یافته است که مولفههای سنتی دیگری چون توان نظامی، وسعت سرزمینی و جمعیت زیاد بدون وجود یک اقتصاد قوی و کشوری ثروتمند کارکرد تاریخی لازم و مطلوب خود را ندارند.
امروز به حال و وضع کنونی کشورها نگاه میشود نه گذشته باستانی و درخشان آنها. این پیشینه تنها در صورتی "فضیلت" شمرده میشود که واقعیت امروزی هم آیینه آن باشد. در دنیای امروز به طول عمر کشورها نگاه نمیکنند؛ این گزاره که کشوری که هزاران سال عمر و تمدن دارد، ولو فاقد قدرت اقتصادی باشد، منزلت بیشتری دارد؛ و یا اگر کشوری چند دهه قبل تشکیل شده، پس بیمنزلت است، اعتباری ندارد. امروز به جیب کشورها نگاه میشود؛ به تولید ناخالص داخلی (GDP) آنها؛ سرانه درآمدشان. اعتبار گذرنامهها امروز بیشتر از نسیه تاریخ، باستان و تمدن قابل نقد است.
این واقعیت در همین حوزه جغرافیایی پیرامونی در خاورمیانه کاملا مشهود است. کسی نیست که شکوه باستان و تاریخ مصر، عراق و شامات و... را نشنیده باشد، اما مردمان این کشورها امروز در حسرت اقتصاد و ثروت همین شیخنشینهای خلیج فارس هستند که چند دهه از تاسیس و استقلالشان نمیگذرد، قبایلی که اکثرا در جنگ بودند؛ اما امروز در شمار ثروتمندترین کشورهای جهان قرار گرفته و در برخی شاخصهای اقتصادی شانه به شانه اقتصادهای پیشرفته حرکت میکنند و مطمح نظر قدرتهای منطقهای و جهانی هستند و شرق و غرب به طمع ثروتشان به سوی آنان دست مودت دراز میکنند و لو علیه مناسبات خود با دیگر کشورها برای خوشایندشان موضع میگیرند، مثل چین و روسیه و رفتار آنها در قضیه جزایر سه گانه.
همین مصر با آن عظمت باستانیاش اقتصادی بحرانی دارد که با کمکهای اقتصادهای عربی خلیج فارس سرپاست. کل حجم تجارت خارجی مصر با آن همه منابع انسانی و طبیعی فراوان و بالقوه - اما فعلیت نیافته- در سال گذشته میلادی 125 میلیارد دلار بوده است و 160 میلیارد هم بدهی خارجی دارد که اخیرا با تزریق پول امارات به پروژه راس الخیمه حدود ۴ میلیارد آن کاهش یافته؛ اما تجارت خارجی امارات که از لحاظ وسعت، جمعیت و منابع با مصر قابل مقایسه نیست، از یک تریلیون دلار فراتر رفته است. سخنی به گزاف نیست اگر گفته شود که نفوذ اقتصادی امارات در مصر امروز با نفوذ اقتصادی ارتش این کشور برابری میکند.
همین وضعیت در سایه اقتصاد بحران زده، جبهه سست داخلی، حکمرانی ناکارآمد و نیاز مستمر به کمک خارجی، آورده سیاسی قابل توجهی برای امارات و عربستان داشته و به نوعی سیاست خارجی مصر را که 15 امین ارتش جهان را دارد، در راستای همپوشانی با سیاستهای دوکشور به خصوص امارات قرار داده است.
در نتیجه مصر به چنان وضعیتی میرسد که در دو ماه اخیر وقتی اسرائیل امتداد مصر و غزه و گذرگاه رفح تنها کانال ارتباطی آن با این منطقه را اشغال میکند و حتی چند نظامی مصری نیز کشته میشود، اما در حد فراخواندن سفیر اسرائیل هم اعتراضی صورت نمیگیرد.
این در حالی است که مصر چرخ اخضری بود که خاک دیگر ممالک عرب را خضرا میکرد و علم و اندیشه از این کشور، به دنیای عرب سرریز میشد و بیهوده نگفتهاند که: "مصر کتاب مینویسد و بیروت چاپ میکند و بغداد میخواند". اما امروز مصریان اعم از کارگر و نخبه در جستجوی نانی و زندگی بهتر به حاشیه خلیج فارس و شرق و غرب کوچ میکنند و حسرت توسعه اقتصادی آنها را میخورند.
نگاهی گذرا به تاریخ سده اخیر مصر نشان میدهد امروز روزگار تلخ مردمان دوست داشتنی این سرزمین محصول سیاست ورزی فرصتسوزانه و اشتباهات تاریخی پدران آنها در دهههای گذشته است.
امروز نیز اگر این چرخه معیوب در نقطهای متوقف یا لا اقل کند نشود، نسلهای آینده نیز وضعیتی بدتر خواهند داشت.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
با زبانی ساده، وزنه و جایگاه کشورها در سپهر منطقه و بینالملل تا حدودی آیینه مناسبات میان انسانها و افراد در جوامع مختلف است. تقریبا از اول خلقت تا به امروز همواره ثروت و پول منزلتآفرین بوده و هست و در ترسیم جایگاه و موقعیت افراد نقش تاثیرگذاری داشته است؛ اما این نقش در دنیای امروز که ثروت و پول حرف نخست را میزند مهمتر از گذشته و چه بسا تعیین کننده است؛ همه در پیرامون خود میبینیم که چه ارتباط تنگاتنگی میان ثروت و منزلت اجتماعی وجود دارد و افراد بیپول را هر چند هم صاحب فضایل اخلاقی والایی باشند، کسی تحویل نمیگیرد. این واقعیت تلخ همواره بوده و خواهد بود و تلختر هم شده است.
در مناسبات خارجی میان کشورها نیز دقیقا وضع همین است، کشوری بیشتر تحویل گرفته میشود و پرستیژ و منزلت منطقهای و جهانی دارد که ثروتمند باشد؛ تازه اگر در مناسبات درون انسانی جوامع هنوز برخی ارزشها چون اخلاق تا حدودی نقش خود را در تعیین جایگاه اجتماعی حفظ کردهاند، اما در مناسبات بینالمللی این گونه نیست و امروز مهمترین مولفه قدرت نوین، اقتصاد پیشرفته و توسعه یافته است که مولفههای سنتی دیگری چون توان نظامی، وسعت سرزمینی و جمعیت زیاد بدون وجود یک اقتصاد قوی و کشوری ثروتمند کارکرد تاریخی لازم و مطلوب خود را ندارند.
امروز به حال و وضع کنونی کشورها نگاه میشود نه گذشته باستانی و درخشان آنها. این پیشینه تنها در صورتی "فضیلت" شمرده میشود که واقعیت امروزی هم آیینه آن باشد. در دنیای امروز به طول عمر کشورها نگاه نمیکنند؛ این گزاره که کشوری که هزاران سال عمر و تمدن دارد، ولو فاقد قدرت اقتصادی باشد، منزلت بیشتری دارد؛ و یا اگر کشوری چند دهه قبل تشکیل شده، پس بیمنزلت است، اعتباری ندارد. امروز به جیب کشورها نگاه میشود؛ به تولید ناخالص داخلی (GDP) آنها؛ سرانه درآمدشان. اعتبار گذرنامهها امروز بیشتر از نسیه تاریخ، باستان و تمدن قابل نقد است.
این واقعیت در همین حوزه جغرافیایی پیرامونی در خاورمیانه کاملا مشهود است. کسی نیست که شکوه باستان و تاریخ مصر، عراق و شامات و... را نشنیده باشد، اما مردمان این کشورها امروز در حسرت اقتصاد و ثروت همین شیخنشینهای خلیج فارس هستند که چند دهه از تاسیس و استقلالشان نمیگذرد، قبایلی که اکثرا در جنگ بودند؛ اما امروز در شمار ثروتمندترین کشورهای جهان قرار گرفته و در برخی شاخصهای اقتصادی شانه به شانه اقتصادهای پیشرفته حرکت میکنند و مطمح نظر قدرتهای منطقهای و جهانی هستند و شرق و غرب به طمع ثروتشان به سوی آنان دست مودت دراز میکنند و لو علیه مناسبات خود با دیگر کشورها برای خوشایندشان موضع میگیرند، مثل چین و روسیه و رفتار آنها در قضیه جزایر سه گانه.
همین مصر با آن عظمت باستانیاش اقتصادی بحرانی دارد که با کمکهای اقتصادهای عربی خلیج فارس سرپاست. کل حجم تجارت خارجی مصر با آن همه منابع انسانی و طبیعی فراوان و بالقوه - اما فعلیت نیافته- در سال گذشته میلادی 125 میلیارد دلار بوده است و 160 میلیارد هم بدهی خارجی دارد که اخیرا با تزریق پول امارات به پروژه راس الخیمه حدود ۴ میلیارد آن کاهش یافته؛ اما تجارت خارجی امارات که از لحاظ وسعت، جمعیت و منابع با مصر قابل مقایسه نیست، از یک تریلیون دلار فراتر رفته است. سخنی به گزاف نیست اگر گفته شود که نفوذ اقتصادی امارات در مصر امروز با نفوذ اقتصادی ارتش این کشور برابری میکند.
همین وضعیت در سایه اقتصاد بحران زده، جبهه سست داخلی، حکمرانی ناکارآمد و نیاز مستمر به کمک خارجی، آورده سیاسی قابل توجهی برای امارات و عربستان داشته و به نوعی سیاست خارجی مصر را که 15 امین ارتش جهان را دارد، در راستای همپوشانی با سیاستهای دوکشور به خصوص امارات قرار داده است.
در نتیجه مصر به چنان وضعیتی میرسد که در دو ماه اخیر وقتی اسرائیل امتداد مصر و غزه و گذرگاه رفح تنها کانال ارتباطی آن با این منطقه را اشغال میکند و حتی چند نظامی مصری نیز کشته میشود، اما در حد فراخواندن سفیر اسرائیل هم اعتراضی صورت نمیگیرد.
این در حالی است که مصر چرخ اخضری بود که خاک دیگر ممالک عرب را خضرا میکرد و علم و اندیشه از این کشور، به دنیای عرب سرریز میشد و بیهوده نگفتهاند که: "مصر کتاب مینویسد و بیروت چاپ میکند و بغداد میخواند". اما امروز مصریان اعم از کارگر و نخبه در جستجوی نانی و زندگی بهتر به حاشیه خلیج فارس و شرق و غرب کوچ میکنند و حسرت توسعه اقتصادی آنها را میخورند.
نگاهی گذرا به تاریخ سده اخیر مصر نشان میدهد امروز روزگار تلخ مردمان دوست داشتنی این سرزمین محصول سیاست ورزی فرصتسوزانه و اشتباهات تاریخی پدران آنها در دهههای گذشته است.
امروز نیز اگر این چرخه معیوب در نقطهای متوقف یا لا اقل کند نشود، نسلهای آینده نیز وضعیتی بدتر خواهند داشت.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺موهبتی برای ترامپ!
گویا شانس به ترامپ «فعلا» رو کرده و پس از برد مناظره نخست با بایدن و راه افتادن بلوایی در اردوگاه دموکراتها، حکم دیروز دیوان عالی آمریکا به نفعش، انرژی مضاعفی به ترامپ بخشیده و عزمش را جهت بازگشت به قدرت دو چندان میکند.
دیوان عالی آمریکا طی حکمی «تاریخی» در شکایتی پیرامون نقش ترامپ در تحریک معترضان برای حمله به کنگره در ژانویه 2021 با رای موافق 6 قاضی محافظه کار در مقابل 3 قاضی لیبرال اعلام کرد که ترامپ در قبال کارهای خود در مقام رسمی ریاست جمهوری از "مصونیت کامل" برخوردار است. البته این مصونیت هر چند به اقدامات شخصی تسری پیدا نکرده است؛ اما یک پیروزی برای اوست.
اعتراض بایدن هم موید این مدعاست و او حکم دیوان را «خطرناک» خواند که موجب تبدیل شدن روسای جمهور به «پادشاهان» میشود و از مردم آمریکا خواست که به او رای ندهند.
فعلا این حکم موجب تعویق محاکمه او به اتهام تلاش برای تغییر نتایج انتخابات 2020 میشود و او تا نوامبر آینده با فراغ بال بیشتری میتواند به تبلیغاتش برای بازگشت به کاخ سفید ادامه دهد؛ بازگشتی که ترامپ خود را به آن نزدیکتر از قبل میداند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
گویا شانس به ترامپ «فعلا» رو کرده و پس از برد مناظره نخست با بایدن و راه افتادن بلوایی در اردوگاه دموکراتها، حکم دیروز دیوان عالی آمریکا به نفعش، انرژی مضاعفی به ترامپ بخشیده و عزمش را جهت بازگشت به قدرت دو چندان میکند.
دیوان عالی آمریکا طی حکمی «تاریخی» در شکایتی پیرامون نقش ترامپ در تحریک معترضان برای حمله به کنگره در ژانویه 2021 با رای موافق 6 قاضی محافظه کار در مقابل 3 قاضی لیبرال اعلام کرد که ترامپ در قبال کارهای خود در مقام رسمی ریاست جمهوری از "مصونیت کامل" برخوردار است. البته این مصونیت هر چند به اقدامات شخصی تسری پیدا نکرده است؛ اما یک پیروزی برای اوست.
اعتراض بایدن هم موید این مدعاست و او حکم دیوان را «خطرناک» خواند که موجب تبدیل شدن روسای جمهور به «پادشاهان» میشود و از مردم آمریکا خواست که به او رای ندهند.
فعلا این حکم موجب تعویق محاکمه او به اتهام تلاش برای تغییر نتایج انتخابات 2020 میشود و او تا نوامبر آینده با فراغ بال بیشتری میتواند به تبلیغاتش برای بازگشت به کاخ سفید ادامه دهد؛ بازگشتی که ترامپ خود را به آن نزدیکتر از قبل میداند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺 پزشکیان و چالشهای سیاست خارجی تعاملی!
مسعود پزشکیان در شرایط عادی منطقهای و جهانی به ریاست جمهوری ایران نرسیده است؛ هم منطقه متعاقب متغیر جنگ غزه و در انتظار نتایج انتخابات آمریکا در وضعیت ناپایدار بسیار حساسی است؛ هم در سطح بینالمللی نیز جهان با تحولات عمیق و رخدادهای سرنوشتساز از جمله الزامات ماهیت منازعهآمیز نظم جهانی در این دوره شبه گذار مواجه است.
در این شرایط ناپایدار و منازعهآلود، پزشکیان اولویت سیاست خارجی خود را رفع تحریمها، تعیین تکلیف برجام و تعامل سازنده با دنیا تعریف کرده و از رهگذر آن به دنبال حل بحران اقتصادی کشور با قید فوریت است. اما واقعیت این است که ایشان جدا از موانع و چالشهای فراوان داخلی، در عرصه خارجی نیز با میدانی از مین مواجه است که عبور از آن و رسیدن به اهداف اولویتهای پیشگفته مستلزم شناختی عمیق از واقعیتهای پیچیده منطقهای و بینالمللی، برنامهریزی و نقشه راهی درست و برداشتن گامهای حساب شده و دقیق است.
طبق رصد نگارنده، استقبال دول منطقه و به ویژه شیخنشینهای جنوب خلیج فارس از پیروزی پزشکیان فراتر از تعارفات دیپلماتیک معطوف به نوعی خرسندی و رضایتمندی است. ضمنا هواداران «محور مقاومت» در منطقه، به نوعی نگران تاثیر احتمالی بازگشت اصلاحطلبان و دید آنها در مورد روابط با آمریکا و غرب و فاصله گرفتن از دیپلماسی میدانی رئیس جمهور فقیدند. بازخورد این نگرانی در "میدان" میتواند دیپلماسی دولت جدید را با چالش جدی مواجه کند.
اما «خرسندی» بازیگران عرب منطقه در حالی است که در گذشته معمولا بیم آن داشتند که با رسیدن اصلاحطلبان به قدرت، احتمال ساخت و پاخت ایران و غرب بیشتر است و آنها قربانی این بده بستان میشوند و چه بسا غالبا تمایل داشتند طیفی به قدرت برسد که زاویه عمیقی با غرب دارد؛ اما به نظر میرسد که این انگاره ونگرانی از نزدیکی ایران و غرب به دلایلی تا حدودی در حال رنگ باختن است و چه بسا هم «از سطح محدودی از آن» استقبال کنند؛ اولا این کشورها با افزایش نفوذ و قدرت لابیگری خود در آمریکا بر این باورند که به نوعی منافع مشترک و پایدار خود با این کشور را تضمین کردهاند.
ثانیا با متوازنسازی مناسبات خود با دو بلوک غرب و شرق و چسبندگی منافع اقتصادی با آنها در سایه واگرایی منافع ایران با دو بلوک به درجه نسبتا اطمینانبخشی از در امان ماندن از آسیبهای احتمالی نزدیکی ایران و غرب رسیدهاند.
ثالثا، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به ویژه عربستان با ترسیم چشماندازهای اقتصادی کلانی سودای قرار گرفتن در زمره اقتصادهای برتر جهان را دارند و گویا به این رهیافت رسیدهاند که این مهم در سایه منطقهای امن امکانپذیر است. از این رو، چون گذشته از گسترش تنش میان ایران و آمریکا در منطقه استقبال نمیکنند و خود نیز برای کاهش آن وساطت میکنند.
اما در عین حال نگرانی آنها به هر دلیلی از ایران همچنان پابرجاست، ولی شکل بروز و مدیریت آن فرق کرده است.
وقتی برجام در سال 2015، امضا شد بستر منطقهای پرتنش و نامساعد بود و جنگهای نیابتی در اوج بود که حمله به سفارت عربستان و به تبع آن قطعی روابط این فضا را به شدت تشدید کرد و پس از رسیدن ترامپ به قدرت، ریاض و ابوظبی به همراه اسرائیل گمشده خود را در او دیدند و او را به خروج از برجام متقاعد کردند.
از این رو، احیای برجام و هر توافق دیگری بدون بسترسازی منطقهای مناسب تداوم و کارایی مطلوب را برای ایران ندارد و اکنون که فضای منطقهای عربی «تا حدودی» مساعد است، اولویت نخست پیش از توافق با آمریکا بسترسازی منطقهای برای آن است. این بسترسازی هم به شیوههای کلیشهای گذشته امکانپذیر نیست.
ناگفته هم نماند که خود توافق با آمریکا به دلایل مختلف چه ترامپ بازگردد چه بایدن دوباره انتخاب شود، با چالشهای بیشتر از قبل به ویژه متعاقب جنگ غزه روبرو است و به علت ضعف راهبردی پیش آمده برای اسرائیل در نتیجه هفتم اکتبر و این جنگ، نه تنها تل آویو بیشتر از قبل در مسیر این توافق سنگاندازی خواهد کرد، بلکه خود سیاست خاورمیانهای آمریکا در دوره پیشرو نیز بیش از قبل عاملیت امنیت اسرائیل را در منطقه در نظر خواهد گرفت.
واقعیت این که هر توافقی با آمریکا برای رفع تحریمها و توافق منطقهای مکمل هم بوده و یکی بدون دیگری فاقد کارایی اقتصادی و عاملیت مطلوب برای ایران است. از یک سو، با امضای توافق بدون بسترسازی منطقهای همان تجربه برجام تکرار میشود. از دیگر سو نیز، اگر تحریمها همچنان پابرجا بماند، هر اندازه هم توافقات منطقهای امضا شود، باز در سایه بینالمللی بودن اقتصاد، هژمونی اقتصادی آمریکا بر اقتصاد جهان و منافع اقتصادی تنگاتنگ بازیگران ثروتمند خلیج فارس با دنیای غرب، کارآمدی اقتصادی قابل توجهی برای تهران نخواهد داشت و تجارت فیمابین از مبادله کالا فراتر نخواهد رفت.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
مسعود پزشکیان در شرایط عادی منطقهای و جهانی به ریاست جمهوری ایران نرسیده است؛ هم منطقه متعاقب متغیر جنگ غزه و در انتظار نتایج انتخابات آمریکا در وضعیت ناپایدار بسیار حساسی است؛ هم در سطح بینالمللی نیز جهان با تحولات عمیق و رخدادهای سرنوشتساز از جمله الزامات ماهیت منازعهآمیز نظم جهانی در این دوره شبه گذار مواجه است.
در این شرایط ناپایدار و منازعهآلود، پزشکیان اولویت سیاست خارجی خود را رفع تحریمها، تعیین تکلیف برجام و تعامل سازنده با دنیا تعریف کرده و از رهگذر آن به دنبال حل بحران اقتصادی کشور با قید فوریت است. اما واقعیت این است که ایشان جدا از موانع و چالشهای فراوان داخلی، در عرصه خارجی نیز با میدانی از مین مواجه است که عبور از آن و رسیدن به اهداف اولویتهای پیشگفته مستلزم شناختی عمیق از واقعیتهای پیچیده منطقهای و بینالمللی، برنامهریزی و نقشه راهی درست و برداشتن گامهای حساب شده و دقیق است.
طبق رصد نگارنده، استقبال دول منطقه و به ویژه شیخنشینهای جنوب خلیج فارس از پیروزی پزشکیان فراتر از تعارفات دیپلماتیک معطوف به نوعی خرسندی و رضایتمندی است. ضمنا هواداران «محور مقاومت» در منطقه، به نوعی نگران تاثیر احتمالی بازگشت اصلاحطلبان و دید آنها در مورد روابط با آمریکا و غرب و فاصله گرفتن از دیپلماسی میدانی رئیس جمهور فقیدند. بازخورد این نگرانی در "میدان" میتواند دیپلماسی دولت جدید را با چالش جدی مواجه کند.
اما «خرسندی» بازیگران عرب منطقه در حالی است که در گذشته معمولا بیم آن داشتند که با رسیدن اصلاحطلبان به قدرت، احتمال ساخت و پاخت ایران و غرب بیشتر است و آنها قربانی این بده بستان میشوند و چه بسا غالبا تمایل داشتند طیفی به قدرت برسد که زاویه عمیقی با غرب دارد؛ اما به نظر میرسد که این انگاره ونگرانی از نزدیکی ایران و غرب به دلایلی تا حدودی در حال رنگ باختن است و چه بسا هم «از سطح محدودی از آن» استقبال کنند؛ اولا این کشورها با افزایش نفوذ و قدرت لابیگری خود در آمریکا بر این باورند که به نوعی منافع مشترک و پایدار خود با این کشور را تضمین کردهاند.
ثانیا با متوازنسازی مناسبات خود با دو بلوک غرب و شرق و چسبندگی منافع اقتصادی با آنها در سایه واگرایی منافع ایران با دو بلوک به درجه نسبتا اطمینانبخشی از در امان ماندن از آسیبهای احتمالی نزدیکی ایران و غرب رسیدهاند.
ثالثا، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به ویژه عربستان با ترسیم چشماندازهای اقتصادی کلانی سودای قرار گرفتن در زمره اقتصادهای برتر جهان را دارند و گویا به این رهیافت رسیدهاند که این مهم در سایه منطقهای امن امکانپذیر است. از این رو، چون گذشته از گسترش تنش میان ایران و آمریکا در منطقه استقبال نمیکنند و خود نیز برای کاهش آن وساطت میکنند.
اما در عین حال نگرانی آنها به هر دلیلی از ایران همچنان پابرجاست، ولی شکل بروز و مدیریت آن فرق کرده است.
وقتی برجام در سال 2015، امضا شد بستر منطقهای پرتنش و نامساعد بود و جنگهای نیابتی در اوج بود که حمله به سفارت عربستان و به تبع آن قطعی روابط این فضا را به شدت تشدید کرد و پس از رسیدن ترامپ به قدرت، ریاض و ابوظبی به همراه اسرائیل گمشده خود را در او دیدند و او را به خروج از برجام متقاعد کردند.
از این رو، احیای برجام و هر توافق دیگری بدون بسترسازی منطقهای مناسب تداوم و کارایی مطلوب را برای ایران ندارد و اکنون که فضای منطقهای عربی «تا حدودی» مساعد است، اولویت نخست پیش از توافق با آمریکا بسترسازی منطقهای برای آن است. این بسترسازی هم به شیوههای کلیشهای گذشته امکانپذیر نیست.
ناگفته هم نماند که خود توافق با آمریکا به دلایل مختلف چه ترامپ بازگردد چه بایدن دوباره انتخاب شود، با چالشهای بیشتر از قبل به ویژه متعاقب جنگ غزه روبرو است و به علت ضعف راهبردی پیش آمده برای اسرائیل در نتیجه هفتم اکتبر و این جنگ، نه تنها تل آویو بیشتر از قبل در مسیر این توافق سنگاندازی خواهد کرد، بلکه خود سیاست خاورمیانهای آمریکا در دوره پیشرو نیز بیش از قبل عاملیت امنیت اسرائیل را در منطقه در نظر خواهد گرفت.
واقعیت این که هر توافقی با آمریکا برای رفع تحریمها و توافق منطقهای مکمل هم بوده و یکی بدون دیگری فاقد کارایی اقتصادی و عاملیت مطلوب برای ایران است. از یک سو، با امضای توافق بدون بسترسازی منطقهای همان تجربه برجام تکرار میشود. از دیگر سو نیز، اگر تحریمها همچنان پابرجا بماند، هر اندازه هم توافقات منطقهای امضا شود، باز در سایه بینالمللی بودن اقتصاد، هژمونی اقتصادی آمریکا بر اقتصاد جهان و منافع اقتصادی تنگاتنگ بازیگران ثروتمند خلیج فارس با دنیای غرب، کارآمدی اقتصادی قابل توجهی برای تهران نخواهد داشت و تجارت فیمابین از مبادله کالا فراتر نخواهد رفت.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺یادداشتی برای یک آغاز در راهی ناهموار!
رئیس جمهور جدید ایران تنها به فاصله چهار روز پس از پیروزی در انتخابات طی یادداشتی مردم و کشورهای منطقه را خطاب قرار داد که توجه برخی ناظران را به خود جلب کرد و شبکه العربی چهارشنبه شب در برنامهای زنده با حضور کارشناسان به بررسی ابعاد و زوایای آن پرداخت.
اقدام پزشکیان از چند جهت شکلی و محتوایی مورد توجه قرار گرفته است. نخست، فاصله زمانی بسیار کوتاه یادداشت و پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری است و دوم نیز انتشار اختصاصی آن در رسانهای عربی (العربی الجدید) است.
در دو روز گذشته، حدود 30 پیام و تماس از دوستان روزنامهنگار و کنشگر از تونس و الجزایر گرفته تا لبنان، قطر، عربستان و عراق و... داشتم که محور آنها پرسشی آمیخته به تعجب و استقبال از یادداشت درباره انگیزه و پیام آن بود.
این واکنشها هم طبیعی است؛ از این جهت که این اولین یادداشت یک رئیس جمهور ایران خطاب به منطقه آن هم در یک رسانه عربی بوده است. آنچه برای مخاطب عرب بیشتر اهمیت داشت و در لابلای بحثها خودنمایی میکرد، شناخت انگیزهها و دلالتهای اقدام پزشکیان در سخن گفتن با منطقه چند روز پس از انتخابات و قبل از تشکیل کابینه بود.
این اتفاق هم برخلاف ذهنیتی بود که بعضا در فضای منطقه از ایام تبلیغات انتخابات و مواضع پزشکیان در حال شکلگیری بود؛ مبنی بر این که اولویت نخست دولت جدید ایران نه منطقه، بلکه احیا و تقویت ارتباط با دنیای غرب و مذاکره با آمریکاست و متعاقب آن نیز پرسشهایی درباره تبعات چنین اتفاقی در سطح منطقه در حال بروز بود؛ هر چند استقبال از پیروزی پزشکیان متضمن نوعی رضایتمندی و خرسندی دولتها در جهت کاهش تنشهای منطقهای بود.
اما این یادداشت غیرمنتظره و طرح گزاره «اَبَر اولویت سیاست خارجی» (گسترش روابط با همسایگان) را میتوان حد یقفی برای نگرانی پیشگفته پنداشت.
طبق رصد صورت گرفته، یادداشت این تصور را ایجاد کرد که پزشکیان راهبرد «تعامل سازنده با جهان» را از منطقه شروع میکند و تنشزدایی در مناسبات خارجی ایران را چه با غرب چه در سطح منطقه به موازات و همزمان پیش میبرد. ناگفته هم نماند که از گذشته نیز ادبیاتی چون ضرورت همکاری منطقهای و گفتگوی سازنده همواره در مواضع منطقهای مقامات ایران پرپسامد بوده است، اما معمولا به دلایلی در میان منتقدان و مخالفان در چارچوب تعارفات و تاکتیکهای دیپلماتیک به آن نگاه میشد؛ ولی آن چه این ادبیات را در یادداشت پزشکیان برای برخی مخاطبان حائز اهمیت و تامل ساخت، بیان آن در رسانهای عربی بلافاصله پس از انتخابات بود. به نظر میرسد که این اتفاق نیز محصول رهیافت ضرورت بسترسازی منطقهای قبل از شروع هر نوع مذاکره جدی برای رفع تحریمها در تیم سیاست خارجی دولت جدید است.
نکته دیگری که در یادداشت پزشکیان جلب توجه کرد، بعضا ادبیات اقتصادی آن بود که در راستای اولویت اقتصاد در سیاست خارجی ایشان دیده شد.
واقعیت اما این است که با یک گل بهار نمیشود و با یک یادداشت نمیتوان انتظار داشت تنشهای عمیق در مناسبات منطقهای ایران پایان یابد. چنین اقداماتی میتواند در خلق فضای مساعد و تلطیف آن کمک کند و تاثیر آن بیشتر بر فضای نخبگانی و رسانهای است.
وضعیت منطقه گویای یک صفبندی چند لایه است که مهمترین لایه آن با طرفیت ایران عمیق است. این صف بندی هم با متغیر اسرائیلی پیوند خورده هم با آمریکا. در این صفبندی، برخی بازیگران عرب به هر دلیلی چه نگرانی از ایران چه نوع روابط خود با آمریکا به شکلی غیر مستقیم در نوعی بلوکبندی با مشارکت اسرائیل قرار دارند. چه بسا مهمترین شاخص موفقیت و چالش پیشروی دولت آتی ایران تغییر در این جبههبندی است.
چالش دیگر کنترل ارسال پیامهای متناقض از ایران به منطقه است که ناشی از برخی دوگانگیها و «تعدد سخنگویان متنفذ غیر رسمی» در سیاست خارجی است و این امر معمولا کار سخنگوی رسمی دستگاه دیپلماسی ایران را تحت الشعاع خود قرار داده و این تصور حداقل نزد برخی ناظران و کشورها شکل گرفته است که اظهارات "سخنگویان غیر رسمی" منعکس کننده نگاه و مواضع واقعی تهران است نه سخنگوی وزارت خارجه. این امر در دامن زدن به تنشها به خصوص در سطح مردمی و نخبگان سهیم بوده است و نمونه آن اظهارات چند سال پیش یک نماینده درباره اشغال چهار پایتخت عربی است که هنوز هم در فضای عربی سنگینی میکند.
اما در مقابل شاهد این آشفتگی و پراکندگی در اعلام مواضع از جانب کشورهای منطقه به ویژه در حوزه خلیج فارس نیستیم که جز وزارت خارجه این کشورها یا مقام نخست کشوری، مقامی دیگر چه سیاسی چه نظامی چه دینی در مسائل مربوط به سیاست خارجی این کشورها اعلام موضع نمیکند. سر و سامان دادن به این وضعیت آشفته یکی دیگر از مهمترین چالشهای سیاست خارجی ایران است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
رئیس جمهور جدید ایران تنها به فاصله چهار روز پس از پیروزی در انتخابات طی یادداشتی مردم و کشورهای منطقه را خطاب قرار داد که توجه برخی ناظران را به خود جلب کرد و شبکه العربی چهارشنبه شب در برنامهای زنده با حضور کارشناسان به بررسی ابعاد و زوایای آن پرداخت.
اقدام پزشکیان از چند جهت شکلی و محتوایی مورد توجه قرار گرفته است. نخست، فاصله زمانی بسیار کوتاه یادداشت و پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری است و دوم نیز انتشار اختصاصی آن در رسانهای عربی (العربی الجدید) است.
در دو روز گذشته، حدود 30 پیام و تماس از دوستان روزنامهنگار و کنشگر از تونس و الجزایر گرفته تا لبنان، قطر، عربستان و عراق و... داشتم که محور آنها پرسشی آمیخته به تعجب و استقبال از یادداشت درباره انگیزه و پیام آن بود.
این واکنشها هم طبیعی است؛ از این جهت که این اولین یادداشت یک رئیس جمهور ایران خطاب به منطقه آن هم در یک رسانه عربی بوده است. آنچه برای مخاطب عرب بیشتر اهمیت داشت و در لابلای بحثها خودنمایی میکرد، شناخت انگیزهها و دلالتهای اقدام پزشکیان در سخن گفتن با منطقه چند روز پس از انتخابات و قبل از تشکیل کابینه بود.
این اتفاق هم برخلاف ذهنیتی بود که بعضا در فضای منطقه از ایام تبلیغات انتخابات و مواضع پزشکیان در حال شکلگیری بود؛ مبنی بر این که اولویت نخست دولت جدید ایران نه منطقه، بلکه احیا و تقویت ارتباط با دنیای غرب و مذاکره با آمریکاست و متعاقب آن نیز پرسشهایی درباره تبعات چنین اتفاقی در سطح منطقه در حال بروز بود؛ هر چند استقبال از پیروزی پزشکیان متضمن نوعی رضایتمندی و خرسندی دولتها در جهت کاهش تنشهای منطقهای بود.
اما این یادداشت غیرمنتظره و طرح گزاره «اَبَر اولویت سیاست خارجی» (گسترش روابط با همسایگان) را میتوان حد یقفی برای نگرانی پیشگفته پنداشت.
طبق رصد صورت گرفته، یادداشت این تصور را ایجاد کرد که پزشکیان راهبرد «تعامل سازنده با جهان» را از منطقه شروع میکند و تنشزدایی در مناسبات خارجی ایران را چه با غرب چه در سطح منطقه به موازات و همزمان پیش میبرد. ناگفته هم نماند که از گذشته نیز ادبیاتی چون ضرورت همکاری منطقهای و گفتگوی سازنده همواره در مواضع منطقهای مقامات ایران پرپسامد بوده است، اما معمولا به دلایلی در میان منتقدان و مخالفان در چارچوب تعارفات و تاکتیکهای دیپلماتیک به آن نگاه میشد؛ ولی آن چه این ادبیات را در یادداشت پزشکیان برای برخی مخاطبان حائز اهمیت و تامل ساخت، بیان آن در رسانهای عربی بلافاصله پس از انتخابات بود. به نظر میرسد که این اتفاق نیز محصول رهیافت ضرورت بسترسازی منطقهای قبل از شروع هر نوع مذاکره جدی برای رفع تحریمها در تیم سیاست خارجی دولت جدید است.
نکته دیگری که در یادداشت پزشکیان جلب توجه کرد، بعضا ادبیات اقتصادی آن بود که در راستای اولویت اقتصاد در سیاست خارجی ایشان دیده شد.
واقعیت اما این است که با یک گل بهار نمیشود و با یک یادداشت نمیتوان انتظار داشت تنشهای عمیق در مناسبات منطقهای ایران پایان یابد. چنین اقداماتی میتواند در خلق فضای مساعد و تلطیف آن کمک کند و تاثیر آن بیشتر بر فضای نخبگانی و رسانهای است.
وضعیت منطقه گویای یک صفبندی چند لایه است که مهمترین لایه آن با طرفیت ایران عمیق است. این صف بندی هم با متغیر اسرائیلی پیوند خورده هم با آمریکا. در این صفبندی، برخی بازیگران عرب به هر دلیلی چه نگرانی از ایران چه نوع روابط خود با آمریکا به شکلی غیر مستقیم در نوعی بلوکبندی با مشارکت اسرائیل قرار دارند. چه بسا مهمترین شاخص موفقیت و چالش پیشروی دولت آتی ایران تغییر در این جبههبندی است.
چالش دیگر کنترل ارسال پیامهای متناقض از ایران به منطقه است که ناشی از برخی دوگانگیها و «تعدد سخنگویان متنفذ غیر رسمی» در سیاست خارجی است و این امر معمولا کار سخنگوی رسمی دستگاه دیپلماسی ایران را تحت الشعاع خود قرار داده و این تصور حداقل نزد برخی ناظران و کشورها شکل گرفته است که اظهارات "سخنگویان غیر رسمی" منعکس کننده نگاه و مواضع واقعی تهران است نه سخنگوی وزارت خارجه. این امر در دامن زدن به تنشها به خصوص در سطح مردمی و نخبگان سهیم بوده است و نمونه آن اظهارات چند سال پیش یک نماینده درباره اشغال چهار پایتخت عربی است که هنوز هم در فضای عربی سنگینی میکند.
اما در مقابل شاهد این آشفتگی و پراکندگی در اعلام مواضع از جانب کشورهای منطقه به ویژه در حوزه خلیج فارس نیستیم که جز وزارت خارجه این کشورها یا مقام نخست کشوری، مقامی دیگر چه سیاسی چه نظامی چه دینی در مسائل مربوط به سیاست خارجی این کشورها اعلام موضع نمیکند. سر و سامان دادن به این وضعیت آشفته یکی دیگر از مهمترین چالشهای سیاست خارجی ایران است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺ترامپِ خوششانس!
دونالد ترامپ از سوء قصد جان سالم به در برد و گلوله به گوش راستش اصابت کرد.
در وهله نخست این واقعه را میتوان محصول دو قطبی شدیدی در جامعه آمریکا حول محور بود و نبود ترامپ دانست که رنگ و بوی خشونت نیز به خود گرفته است؛ اما بعید هم نیست طرفهای دیگری را نیز متهم کنند.
حالا که خطر جانی این گونه از بیخ گوش ترامپ گذشت، به نظر میرسد با موج همدردی به راه افتاده کفه ترازوی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به نفع او سنگینتر شود.
این دو شانس ترامپ به سلسله شانسهای اخیر او افزوده شد؛ از برد مناظره نخست با بایدن و رای دیوان عالی آمریکا گرفته تا بحران داخلی در حزب دموکرات بر سر ماندن و نماندن بایدن و افزایش تشکیک و تردید نسبت به توانایی جسمی و ذهنی او در این رقابت نفسگیر در مقابل ترامپ جسور و بیپروا.
«تا این لحظه» ترامپ وضعیت بهتری در انتخابات دارد، اما نباید همه چیز را تمام شده دانست. صحنه انتخابات ظرفیت اتفاقات غیر منتظره را دارد و باید دید بحران داخلی در اردوگاه دموکراتها به کجا میانجامد. آنچه واضح است این که مشکل توانایی جسمی بایدن چیزی نیست که برطرف شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
دونالد ترامپ از سوء قصد جان سالم به در برد و گلوله به گوش راستش اصابت کرد.
در وهله نخست این واقعه را میتوان محصول دو قطبی شدیدی در جامعه آمریکا حول محور بود و نبود ترامپ دانست که رنگ و بوی خشونت نیز به خود گرفته است؛ اما بعید هم نیست طرفهای دیگری را نیز متهم کنند.
حالا که خطر جانی این گونه از بیخ گوش ترامپ گذشت، به نظر میرسد با موج همدردی به راه افتاده کفه ترازوی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به نفع او سنگینتر شود.
این دو شانس ترامپ به سلسله شانسهای اخیر او افزوده شد؛ از برد مناظره نخست با بایدن و رای دیوان عالی آمریکا گرفته تا بحران داخلی در حزب دموکرات بر سر ماندن و نماندن بایدن و افزایش تشکیک و تردید نسبت به توانایی جسمی و ذهنی او در این رقابت نفسگیر در مقابل ترامپ جسور و بیپروا.
«تا این لحظه» ترامپ وضعیت بهتری در انتخابات دارد، اما نباید همه چیز را تمام شده دانست. صحنه انتخابات ظرفیت اتفاقات غیر منتظره را دارد و باید دید بحران داخلی در اردوگاه دموکراتها به کجا میانجامد. آنچه واضح است این که مشکل توانایی جسمی بایدن چیزی نیست که برطرف شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺ترامپ در لباس "مظلومی خردمند"!
رفتار دونالد ترامپ پس از ترور نافرجام روز گذشته در نوع خود جالب و قابل تامل است. او بر خلاف انتظارات برخی هوادارانش و پیشبینی ناظران نه تنها از این حادثه به عنوان محملی برای حمله تند به رقیبش جو بایدن استفاده نکرد، بلکه بسیار آرام و مسلط به اعصاب خود ظاهر شده است.
در این راستا متن سخنرانی خود در مجمع حزب جمهوریخواه آمریکا که قبل از سوء قصد تهیه شده و در آن به بایدن تاخته بود، را تغییر داد و از ضرورت اتحاد و وحدت گفت. او همچنین امروز به نیویورک تایمز گفته است که تبلیغات انتخاباتی او و بایدن از این به بعد میتواند "متمدنانهتر" باشد.
در همین حال نیز به دستیاران خود دستور داده است تا اجازه ندهند سخنگویان کمپ انتخاباتیاش در مورد حادثه تیراندازی به گونهای اظهارنظر کنند که بر تنشها بیفزاید.
در واقع این رفتار ترامپ بر خلاف رویه شناخته شده از او نوعی همنوا شدن با فضای کنونی جامعه آمریکاست که نگران گسترش خشونتهای سیاسی در این فضای شدیدا دو قطبی است. ترامپ که خود مسبب اصلی این دو قطبی است، اما هم اکنون در جایگاه قربانی خشونت سیاسی نشسته و با زیرکی خاصی تلاش دارد تا در مقام یک انسان "مظلوم خردمند" ظاهر شود که با وجود سوء قصد به او در فکر انتقام نیست، عقلانیت به خرج میدهد و به وحدت و اتحاد دعوت میکند.
این رفتار انگیزهای انتخاباتی دارد و در واقع ترامپ سعی میکند در این موج همدلی آمریکاییها و همبستگی با او، چهرهای متفاوت از خود نشان دهد تا با تقویت این فضا، سبد رای خود را سنگینتر و آرای مرددین را که به نوعی ملاحظاتی درباره رفتارهای او دارند، به ویژه در ایالتهای حساس و سرنوشتساز کسب کند.
از طرف دیگر هم با توجه به حساس شدن جامعه آمریکا به خشونت سیاسی، بعید هم نیست با این رفتارهای جدید بخواهد خود را هم در مظان دامن زدن به آن قرار ندهد و هم کاری نکند که جایگاه مظلوم و قربانی خشونت را از دست دهد.
حالا باید دید تا چه زمانی به این رویه جدید خود ادامه خواهد داد. بعید هم نیست که هر اندازه به پیروزی خود مطمئنتر شود، تلاش کند متفاوتتر ظاهر شود، اما اگر ورق برگردد رویه ذاتی خود را از سرگیرد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
رفتار دونالد ترامپ پس از ترور نافرجام روز گذشته در نوع خود جالب و قابل تامل است. او بر خلاف انتظارات برخی هوادارانش و پیشبینی ناظران نه تنها از این حادثه به عنوان محملی برای حمله تند به رقیبش جو بایدن استفاده نکرد، بلکه بسیار آرام و مسلط به اعصاب خود ظاهر شده است.
در این راستا متن سخنرانی خود در مجمع حزب جمهوریخواه آمریکا که قبل از سوء قصد تهیه شده و در آن به بایدن تاخته بود، را تغییر داد و از ضرورت اتحاد و وحدت گفت. او همچنین امروز به نیویورک تایمز گفته است که تبلیغات انتخاباتی او و بایدن از این به بعد میتواند "متمدنانهتر" باشد.
در همین حال نیز به دستیاران خود دستور داده است تا اجازه ندهند سخنگویان کمپ انتخاباتیاش در مورد حادثه تیراندازی به گونهای اظهارنظر کنند که بر تنشها بیفزاید.
در واقع این رفتار ترامپ بر خلاف رویه شناخته شده از او نوعی همنوا شدن با فضای کنونی جامعه آمریکاست که نگران گسترش خشونتهای سیاسی در این فضای شدیدا دو قطبی است. ترامپ که خود مسبب اصلی این دو قطبی است، اما هم اکنون در جایگاه قربانی خشونت سیاسی نشسته و با زیرکی خاصی تلاش دارد تا در مقام یک انسان "مظلوم خردمند" ظاهر شود که با وجود سوء قصد به او در فکر انتقام نیست، عقلانیت به خرج میدهد و به وحدت و اتحاد دعوت میکند.
این رفتار انگیزهای انتخاباتی دارد و در واقع ترامپ سعی میکند در این موج همدلی آمریکاییها و همبستگی با او، چهرهای متفاوت از خود نشان دهد تا با تقویت این فضا، سبد رای خود را سنگینتر و آرای مرددین را که به نوعی ملاحظاتی درباره رفتارهای او دارند، به ویژه در ایالتهای حساس و سرنوشتساز کسب کند.
از طرف دیگر هم با توجه به حساس شدن جامعه آمریکا به خشونت سیاسی، بعید هم نیست با این رفتارهای جدید بخواهد خود را هم در مظان دامن زدن به آن قرار ندهد و هم کاری نکند که جایگاه مظلوم و قربانی خشونت را از دست دهد.
حالا باید دید تا چه زمانی به این رویه جدید خود ادامه خواهد داد. بعید هم نیست که هر اندازه به پیروزی خود مطمئنتر شود، تلاش کند متفاوتتر ظاهر شود، اما اگر ورق برگردد رویه ذاتی خود را از سرگیرد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔺50 سال پیش نیز همین بود!
گزارشگر مصری در فیلم بالا مربوط به 50 سال پیش اوضاع نوار غزه را گزارش میکند. انگار که همین امروز است؛ ویرانی و شیون و زاری کودکان و زنان. او از وضعیت غزه پس از اشغال در سال 1967 میگوید و اینکه ارتش اسرائیل محلاتی را با خاک یکسان، 2500 منزل را ویران و 10 هزار نفر را بازداشت کرده است. این ارقام برای آن سالهای غزه با جمعیت یک ششم (360 هزار نفر) امروز آن بسیار بالاست.
در حالی که در آن سالها نه هفتم اکتبری رخ داده بود؛ نه حماسی وجود داشت. ريشه مشکل در اشغالگری و سلب حقوق یک ملت است، تا این معضل ریشهای حل نشود، عوارض آن همچنان ادامه خواهد یافت.
طبق این گزارش، پس از شکست چند کشور عربی (1967)، تنها منطقهای که سرسختانه مقاومت کرد، نوار غزه بود؛ تا جایی که افسری اسرائیلی آن زمان گفته، حاضرم در 5 جنگ بجنگم اما در نوار غزه نجنگم.
این وضعیت استثنائی غزه یک مورد مطالعاتی جامعه شناختی است. یک دلیل میتواند این باشد که 70 درصد ساکنان آن آوارگان مناطقی هستند که اسرائیل در آن تشکیل شده و هنوز هم با درگذشت بیشتر پدران، فرزندان موطن خود را از یاد نبردهاند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
گزارشگر مصری در فیلم بالا مربوط به 50 سال پیش اوضاع نوار غزه را گزارش میکند. انگار که همین امروز است؛ ویرانی و شیون و زاری کودکان و زنان. او از وضعیت غزه پس از اشغال در سال 1967 میگوید و اینکه ارتش اسرائیل محلاتی را با خاک یکسان، 2500 منزل را ویران و 10 هزار نفر را بازداشت کرده است. این ارقام برای آن سالهای غزه با جمعیت یک ششم (360 هزار نفر) امروز آن بسیار بالاست.
در حالی که در آن سالها نه هفتم اکتبری رخ داده بود؛ نه حماسی وجود داشت. ريشه مشکل در اشغالگری و سلب حقوق یک ملت است، تا این معضل ریشهای حل نشود، عوارض آن همچنان ادامه خواهد یافت.
طبق این گزارش، پس از شکست چند کشور عربی (1967)، تنها منطقهای که سرسختانه مقاومت کرد، نوار غزه بود؛ تا جایی که افسری اسرائیلی آن زمان گفته، حاضرم در 5 جنگ بجنگم اما در نوار غزه نجنگم.
این وضعیت استثنائی غزه یک مورد مطالعاتی جامعه شناختی است. یک دلیل میتواند این باشد که 70 درصد ساکنان آن آوارگان مناطقی هستند که اسرائیل در آن تشکیل شده و هنوز هم با درگذشت بیشتر پدران، فرزندان موطن خود را از یاد نبردهاند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺پزشکیان و ترامپ؛ چه باید کرد؟
با افزایش شانس پیروزی ترامپ، این پرسش در حال مطرح شدن است که با وجود رئیس جمهوری اصلاح طلب در ایران و همتای تندرو و راستگرا در آمریکا روابط تنشآلود دو کشور چه سمت و سویی پیدا میکند و تصمیمسازان و تصمیمگیران ایرانی باید چکار کنند؟
رویکرد ترامپ در قبال ایران تا حدود زیادی روشن است و اطرافیانش از جمله جی دی ونس یکی از دیگری ضد ایرانیتر و اسرائیل دوستتر هستند.
با این حال، نوع مواجهه ایران با ترامپ در صورت پیروزی میتواند بر سیاستهای او سلبا یا ایجابا اثرگذار باشد؛ البته به شرط شناخت پیشینی دقیق نسبت به سه مولفه بسیار تاثیرگذار: نخست وضعیت نظام بینالملل و دوم اوضاع پیچیده منطقه و سوم هم سایکولوژی خود ترامپ.
اگر نقطه عزیمت این باشد که «جهان جدید»ی به معنای پایان یکجانبهگرایی آمریکا و شکل گیری نظام چند قطبی شکل گرفته است که اساسا مفروض چنین شناختی از نظم جهانی عدم تعامل با آمریکا چه بایدن چه ترامپ، کان لم یکن شدن تحریمها و نبود نیازی به رفع آنهاست. فعلا آنچه رخ داده، ترک بر داشتن جدی دیواره نظم بینالمللی آمریکامحور و دورهای شبه گذار است و این به معنای ورود جهان به عصر پساآمریکا نیست. همین که اکثریت مطلق کشورها از جمله چین رقبیب جدی آمریکا علی رغم خواستشان با پایبندی خود به تحریمهای آمریکا موجب تبدیل شدن آنها به تحریمهای بینالمللی شدهاند، خود نشانگر فاصله داشتن با پایان عصر یکجانبهگرایی آمریکاست.
همچنین، برندگان اصلی پیروزی احتمالی ترامپ، اسرائیل، عربستان، امارات و روسیه هستند. اگر مسکو چنان که گفته میشود «متحد راهبردی» است، ترجیحا اقتضای این اتحاد استراتژیک این است که خیر نزدیکی پوتین و ترامپ به ایران هم برسد، اما اینگونه نیست؛ چون اساسا روابط تهران و مسکو با وجود ارتقای آن در سالهای اخیر تا رسیدن به این اتحاد فاصله دارد.
اما درباره فاکتور دوم (اوضاع منطقه) میتوان گفت که پس از حمله هفتم اکتبر و گرفتار شدن اسرائیل در باتلاق جنگ غزه ــ به نحوی که پس از 9 ماه هنوز نتوانسته است آن را تمام کند ــ نقش متغیر اسرائیلی در سیاست خاورمیانهای آمریکا در آینده برای جبران "ضعف راهبردی" اسرائیل و جلوگیری از تعمیق آن پررنگتر از قبل خواهد بود. مفروض آن نیز تشدید فشارها بر ایران در آینده و یا حداقل ندادن امتیازاتی چون رفع تحریمهاست که موقعیت منطقهای تهران را بهبود میبخشد. کما این که عربستان و امارات نیز با وجود تمایل به عدم تشدید تنش میان آمریکا و ایران در منطقه با هدف پیشبرد چشماندازهای اقتصادی خود، تمایلی به رفع تحریمها ندارند.
اما درباره سایکولوژی ترامپ، درست است که او یک تاجر و اهل بده بستان است، اما بسیار خودشیفته و احیانا اهل ریسک و تصمیمهای خطرناکی است. اتفاقا این خصلت بده بستانی او بیشتر به نفع عربستان و امارات است که در این زمینه دست بالا را برای امتیازگیری از او دارند و به فرض وجود اراده و تصمیمی برای روابط تجاری با آمریکا، چطور میتوان یک شبه چنان منافعی را خلق کرد که بر منافع رقبای ایران بچربد و ترامپ را به طمع بیندازد.
اما روزنهای تنگ که میتواند گشایشگر تعاملی با ترامپ باشد، این که او به خاطر همان غرور و خودشیفتگی، تمایل خاصی برای اظهار موفقیت از طریق توافق در پروندههای چالشی جهانی از پرونده هستهای ایران دارد. قبلا هم در طول مذاکرات ایران و بایدن گفته است «اگر من بودم ظرف یک هفته با ایران توافق میکردم».
هر چند کلا مسیر توافق با آمریکا دشوارتر شده است، اما در عین حال احتمالا همچنان برای ترامپ حائز اهمیت است که توافقی به نام او تمام شود و بر روی آن مانور دهد.
در این میان، توافقی متضمن سطحی از تجارت بهانه بهتری برای پذیرش آن و بساط مانور خودشیفتانهای را برای ترامپ فراهم میکند که خود را در تحقق آن موفق و اوباما و بایدن را ناکام معرفی کند.
ترامپ وقتی در 2016 به قدرت رسید، دو سال و نیم طول کشید تا از برجام خارج شد. اگر شناخت روانشناختی خوبی از ترامپ وجود داشت، در همان زمان، مذاکره با او نیز پس از شکسته شدن این تابو در دوران اوباما انجام میشد. احتمالا ترامپ به دنبال اصلاحاتی و لو جزئی در برجام و یا پیوستی تجاری برای آن بود تا خود را موفقتر جلوه دهد. اما در نتیجه عصبانیت از بیمحلی تهران به او و لابیگری اسرائیل، امارات و عربستان سرانجام از برجام خارج شد. چه بسا اگر مذاکراتی با ترامپ شروع میشد، تحت الزامات تداوم آن و لو بینتیجه، برخی اقدامات که تنش را به نقطه جوش رساند رخ نمیداد.
در دوره جدید هم تکرار «بیمحلی آزار دهنده» و عدم ورود بهنگام به مذاکره و مدیریت بحران، میتواند در سایه افزایش زمینههای تنش، فرصتی گرانبها فراروی اسرائیل و جمهوریخواهان تندرو برای مدیریت ترامپ و شروع مرحلهای خطرناک از تنش فراهم کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
با افزایش شانس پیروزی ترامپ، این پرسش در حال مطرح شدن است که با وجود رئیس جمهوری اصلاح طلب در ایران و همتای تندرو و راستگرا در آمریکا روابط تنشآلود دو کشور چه سمت و سویی پیدا میکند و تصمیمسازان و تصمیمگیران ایرانی باید چکار کنند؟
رویکرد ترامپ در قبال ایران تا حدود زیادی روشن است و اطرافیانش از جمله جی دی ونس یکی از دیگری ضد ایرانیتر و اسرائیل دوستتر هستند.
با این حال، نوع مواجهه ایران با ترامپ در صورت پیروزی میتواند بر سیاستهای او سلبا یا ایجابا اثرگذار باشد؛ البته به شرط شناخت پیشینی دقیق نسبت به سه مولفه بسیار تاثیرگذار: نخست وضعیت نظام بینالملل و دوم اوضاع پیچیده منطقه و سوم هم سایکولوژی خود ترامپ.
اگر نقطه عزیمت این باشد که «جهان جدید»ی به معنای پایان یکجانبهگرایی آمریکا و شکل گیری نظام چند قطبی شکل گرفته است که اساسا مفروض چنین شناختی از نظم جهانی عدم تعامل با آمریکا چه بایدن چه ترامپ، کان لم یکن شدن تحریمها و نبود نیازی به رفع آنهاست. فعلا آنچه رخ داده، ترک بر داشتن جدی دیواره نظم بینالمللی آمریکامحور و دورهای شبه گذار است و این به معنای ورود جهان به عصر پساآمریکا نیست. همین که اکثریت مطلق کشورها از جمله چین رقبیب جدی آمریکا علی رغم خواستشان با پایبندی خود به تحریمهای آمریکا موجب تبدیل شدن آنها به تحریمهای بینالمللی شدهاند، خود نشانگر فاصله داشتن با پایان عصر یکجانبهگرایی آمریکاست.
همچنین، برندگان اصلی پیروزی احتمالی ترامپ، اسرائیل، عربستان، امارات و روسیه هستند. اگر مسکو چنان که گفته میشود «متحد راهبردی» است، ترجیحا اقتضای این اتحاد استراتژیک این است که خیر نزدیکی پوتین و ترامپ به ایران هم برسد، اما اینگونه نیست؛ چون اساسا روابط تهران و مسکو با وجود ارتقای آن در سالهای اخیر تا رسیدن به این اتحاد فاصله دارد.
اما درباره فاکتور دوم (اوضاع منطقه) میتوان گفت که پس از حمله هفتم اکتبر و گرفتار شدن اسرائیل در باتلاق جنگ غزه ــ به نحوی که پس از 9 ماه هنوز نتوانسته است آن را تمام کند ــ نقش متغیر اسرائیلی در سیاست خاورمیانهای آمریکا در آینده برای جبران "ضعف راهبردی" اسرائیل و جلوگیری از تعمیق آن پررنگتر از قبل خواهد بود. مفروض آن نیز تشدید فشارها بر ایران در آینده و یا حداقل ندادن امتیازاتی چون رفع تحریمهاست که موقعیت منطقهای تهران را بهبود میبخشد. کما این که عربستان و امارات نیز با وجود تمایل به عدم تشدید تنش میان آمریکا و ایران در منطقه با هدف پیشبرد چشماندازهای اقتصادی خود، تمایلی به رفع تحریمها ندارند.
اما درباره سایکولوژی ترامپ، درست است که او یک تاجر و اهل بده بستان است، اما بسیار خودشیفته و احیانا اهل ریسک و تصمیمهای خطرناکی است. اتفاقا این خصلت بده بستانی او بیشتر به نفع عربستان و امارات است که در این زمینه دست بالا را برای امتیازگیری از او دارند و به فرض وجود اراده و تصمیمی برای روابط تجاری با آمریکا، چطور میتوان یک شبه چنان منافعی را خلق کرد که بر منافع رقبای ایران بچربد و ترامپ را به طمع بیندازد.
اما روزنهای تنگ که میتواند گشایشگر تعاملی با ترامپ باشد، این که او به خاطر همان غرور و خودشیفتگی، تمایل خاصی برای اظهار موفقیت از طریق توافق در پروندههای چالشی جهانی از پرونده هستهای ایران دارد. قبلا هم در طول مذاکرات ایران و بایدن گفته است «اگر من بودم ظرف یک هفته با ایران توافق میکردم».
هر چند کلا مسیر توافق با آمریکا دشوارتر شده است، اما در عین حال احتمالا همچنان برای ترامپ حائز اهمیت است که توافقی به نام او تمام شود و بر روی آن مانور دهد.
در این میان، توافقی متضمن سطحی از تجارت بهانه بهتری برای پذیرش آن و بساط مانور خودشیفتانهای را برای ترامپ فراهم میکند که خود را در تحقق آن موفق و اوباما و بایدن را ناکام معرفی کند.
ترامپ وقتی در 2016 به قدرت رسید، دو سال و نیم طول کشید تا از برجام خارج شد. اگر شناخت روانشناختی خوبی از ترامپ وجود داشت، در همان زمان، مذاکره با او نیز پس از شکسته شدن این تابو در دوران اوباما انجام میشد. احتمالا ترامپ به دنبال اصلاحاتی و لو جزئی در برجام و یا پیوستی تجاری برای آن بود تا خود را موفقتر جلوه دهد. اما در نتیجه عصبانیت از بیمحلی تهران به او و لابیگری اسرائیل، امارات و عربستان سرانجام از برجام خارج شد. چه بسا اگر مذاکراتی با ترامپ شروع میشد، تحت الزامات تداوم آن و لو بینتیجه، برخی اقدامات که تنش را به نقطه جوش رساند رخ نمیداد.
در دوره جدید هم تکرار «بیمحلی آزار دهنده» و عدم ورود بهنگام به مذاکره و مدیریت بحران، میتواند در سایه افزایش زمینههای تنش، فرصتی گرانبها فراروی اسرائیل و جمهوریخواهان تندرو برای مدیریت ترامپ و شروع مرحلهای خطرناک از تنش فراهم کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺معاون ترامپ و باور آخر الزمانی!
جی دی ونس معاون دونالد ترامپ چه بسا تندروتر از اوست. او طی سخنرانی در اندیشکده کویینسی پرده از باورهای اوانجلیستی خود برداشته و ضمن رد مقایسه اوکراین و اسرائیل، میگوید که حمایت از اولی باید مشروط و از اسرائیل غیر مشروط و نامحدود باشد. البته واقعیت هم همین است.
ونس به پایههای ایدئولوژیک این سیاست اشاره و گفته آمریکا بزرگترین کشور مسیحی دنیاست و حمایت از اسرائیل را به باور به مسیحِ منجی، ولادت و به صلیب کشیده شدن و رجعتش در آنجا ربط میدهد.
این باور آخر الزمانی اوانجلیستهای آمریکا (متنفذترین گروه مسیحی) است که به حمایت بیچون و چرا از اسرائیل و نابودی مخالفانش تا ظهور مسیح و آغاز دوره آخر الزمان عقیده دارند و بیشتر طرفدار جمهوریخواهانند؛ در حالی که اکثر یهودیان طرفدار دموکراتها هستند.
بر اساس نظرسنجی مرکز تحقیقات پیو در 2023 یک سوم مردم آمریکا حامی کلیسای انجیلیِ طرفدار اسرائیل میباشند. جریان مسیحی صهیونیستی و لابی یهودی اسرائیلی دو بال هدایتگر سیاست خاورمیانهای آمریکا هستند. مواضع اوانجلیستها حتی تندتر از لابی یهودی است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
جی دی ونس معاون دونالد ترامپ چه بسا تندروتر از اوست. او طی سخنرانی در اندیشکده کویینسی پرده از باورهای اوانجلیستی خود برداشته و ضمن رد مقایسه اوکراین و اسرائیل، میگوید که حمایت از اولی باید مشروط و از اسرائیل غیر مشروط و نامحدود باشد. البته واقعیت هم همین است.
ونس به پایههای ایدئولوژیک این سیاست اشاره و گفته آمریکا بزرگترین کشور مسیحی دنیاست و حمایت از اسرائیل را به باور به مسیحِ منجی، ولادت و به صلیب کشیده شدن و رجعتش در آنجا ربط میدهد.
این باور آخر الزمانی اوانجلیستهای آمریکا (متنفذترین گروه مسیحی) است که به حمایت بیچون و چرا از اسرائیل و نابودی مخالفانش تا ظهور مسیح و آغاز دوره آخر الزمان عقیده دارند و بیشتر طرفدار جمهوریخواهانند؛ در حالی که اکثر یهودیان طرفدار دموکراتها هستند.
بر اساس نظرسنجی مرکز تحقیقات پیو در 2023 یک سوم مردم آمریکا حامی کلیسای انجیلیِ طرفدار اسرائیل میباشند. جریان مسیحی صهیونیستی و لابی یهودی اسرائیلی دو بال هدایتگر سیاست خاورمیانهای آمریکا هستند. مواضع اوانجلیستها حتی تندتر از لابی یهودی است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺چشم انداز توافق ایران و آمریکا!
متعاقب پیروزی پزشکیان و سخنان متفاوت ایشان در حوزه سیاست خارجی و تاکید بر اولویت رفع تحریمها، خیلیها با بیم و امید منتظر تشکیل دولت جدید و توافقی در این باره هستند.
درباره چشم انداز توافق با آمریکا بیشتر تحلیلها ناظر به افزایش احتمال بازگشت دونالد ترامپ به قدرت است. در صورت پیروزی دموکراتها چه بایدن چه شخص دیگری، تقریبا رویکرد آنها پیشبینی پذیرتر است؛ اما درباره ترامپ پیشبینیناپذیری رفتار او کار را تا حدود زیادی دشوار میکند و آنچه موجب دشوارتر شدن این وضعیت میشود، رویکرد ضد ایرانیتر او و نزدیکانش و همچنین نفوذ و تاثیرگذاری بیشتر دو لابی اسرائیلی در آمریکا بر سیاستهای اوست.
در یادداشت قبلی توضیح داده شد که تعامل با ترامپ هوشمندی خاصی معطوف به سایکولوژی او میطلبد و به «روزنه تنگ» احتمالی برای تعامل با او اشاره شد.
اما واقعیت این است که چه ترامپ پیروز شود چه رقیب دموکرات او، امکان رسیدن به توافق برای رفع تحریمها به دو علت سختتر و پیچیدهتر از قبل است.
نخست این که دیگر خود موضوع هستهای علی رغم اهمیت فوق العاده آن برای آمریکا و غرب، از اولویت و فوریت قبلی برای توافق با ایران برخودار نیست و تمرکز اخیر بر روی آن بیشتر معطوف به عامل دیگری است که به آن اشاره خواهد شد.
در مورد مساله هستهای آنچه از نظر غرب نمیبایست اتفاق میافتاد و برای اتفاق نیفتادن آن حاضر به دادن امتیاز بود، تقریبا رخ داده است. به این معنا که دغدغه آمریکا و اروپا قبلا این بود که توانمندیهای هستهای ایران تا رسیدن به نقطه گریز و تولید سلاح اتمی فاصله زیادی داشته باشد و برجام هم در واقع تلاشی برای افزایش این فاصله زمانی بود. اما اکنون که ایران این دانش را کسب کرده و بنا به منابع غربی، تا ساخت بمب اتم تنها چند هفته فاصله دارد، دیگر این دانش برگشت ناپذیر است و ایجاد محدودیت در سانتریفیوژها و غنی سازی اورانیوم نیز دیگر کارایی گذشته را ندارد. قبلا این محدودیتها به این علت برای غرب واجد اهمیت زیاد بود و به خاطر اعمال آنها حاضر به دادن امتیازاتی بود، چون مانع توسعه برنامه هستهای ایران و دستیابی به دانش لازم برای رسیدن به مرز نقطه گریز هستهای میشد، اما حالا که این دانش به دست آمده است و از بینرفتنی نیست، دیگر آن محدودیتهای پیش فاقد جذابیت لازم برای آمریکا میباشد.
در این میان اما آمریکا تلاش میکند با اهرم تهدید مانع اتخاذ تصمیم ساخت بمب اتم شود و گویا این قرائت در کانونهای تصمیمگیری غربی و آمریکایی وجود دارد که پیامدهای چنین تصمیمی نقشی بازدارنده برای جلوگیری از حرکت تهران در این مسیر دارد و میتوان گفت که تا حدودی هم خیالشان از این بابت آسوده است.
علت دوم این است که امروز مسالهای حادتر و حساستر در دستور کار آمریکا و برخی کشورهای اروپایی قرار دارد و آن هم سیاست و موقعیت منطقهای ایران در قبال اسرائیل متعاقب جنگ غزه است. در واقع اگر قبلا متغیر هستهای نقشی اساسی در منازعه ایرانی غربی و دستیابی به توافق با تهران داشت، اما امروز متغیر اسرائیلی واجد اهمیت و اولویت بیشتری در این منازعه برای غرب است.
البته منظور صرفا افزایش تاثیر این متغیر به علت پررنگتر شدن نقش لابی اسرائیلی در آمریکا -چه لابی مسیحی صهیونیستی و چه لابی یهودی- نیست، بلکه متعاقب جنگ غزه و «بن بست راهبردی» اسرائیل و تبعات منطقهای آن، امنیت و آینده اسرائیل بیش از گذشته جهت دهنده سیاست خاورمیانهای آمریکا و بعضا اروپا خواهد بود.
از این رو آمریکا مانند گذشته که متغیر اسرائیلی در سیاست خاورمیانهاش واجد اولویت امروزی نبود، حاضر به کنار گذاشتن سلاح تحریمها به عنوان مهمترین اهرم فشار در مواجهه با تهران نیست.
کما این که آمریکا در دوره پیشرو صرف نظر از هویت رئیس جمهور آن در کنار تلاش برای حفظ اهرم پیشگفته میخواهد با پیشبرد روند عادی سازی روابط عربی اسرائیلی در منطقه و همچنین ادغام اسرائیل در نظم و امنیت منطقه، جایگاه آن را در منطقه در مقابل ایران و «محور مقاومت» تقویت کند.
آنچه گذشت بدان معنا نیست که احتمال رسیدن به توافق منتفی است. این احتمال هنوز وجود دارد؛ اما به نظر نگارنده امکان دستیابی به توافق حداکثری حتی همسطح برجام چندان زیاد نیست و آنچه بیشتر محتمل است توافقی محدود با شمولیت رفع برخی تحریمها برای مدیریت تنش هستهای است.
اما توافق جامع به معنای توافق در همه پروندههای محل مناقشه و اختلاف محتمل نیست. مهمترین پرونده از نظر غرب در چنین توافقی مساله اسرائیل است که از خواسته طرح مساله دست کشیدن از حمایت از حزب الله و حماس شروع و تا شناسایی اسرائیل ادامه خواهد یافت. این هم چیزی نیست که جمهوری اسلامی بپذیرد و پذیرش آن دیگر به معنای تغییر ماهیت و هویت خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
متعاقب پیروزی پزشکیان و سخنان متفاوت ایشان در حوزه سیاست خارجی و تاکید بر اولویت رفع تحریمها، خیلیها با بیم و امید منتظر تشکیل دولت جدید و توافقی در این باره هستند.
درباره چشم انداز توافق با آمریکا بیشتر تحلیلها ناظر به افزایش احتمال بازگشت دونالد ترامپ به قدرت است. در صورت پیروزی دموکراتها چه بایدن چه شخص دیگری، تقریبا رویکرد آنها پیشبینی پذیرتر است؛ اما درباره ترامپ پیشبینیناپذیری رفتار او کار را تا حدود زیادی دشوار میکند و آنچه موجب دشوارتر شدن این وضعیت میشود، رویکرد ضد ایرانیتر او و نزدیکانش و همچنین نفوذ و تاثیرگذاری بیشتر دو لابی اسرائیلی در آمریکا بر سیاستهای اوست.
در یادداشت قبلی توضیح داده شد که تعامل با ترامپ هوشمندی خاصی معطوف به سایکولوژی او میطلبد و به «روزنه تنگ» احتمالی برای تعامل با او اشاره شد.
اما واقعیت این است که چه ترامپ پیروز شود چه رقیب دموکرات او، امکان رسیدن به توافق برای رفع تحریمها به دو علت سختتر و پیچیدهتر از قبل است.
نخست این که دیگر خود موضوع هستهای علی رغم اهمیت فوق العاده آن برای آمریکا و غرب، از اولویت و فوریت قبلی برای توافق با ایران برخودار نیست و تمرکز اخیر بر روی آن بیشتر معطوف به عامل دیگری است که به آن اشاره خواهد شد.
در مورد مساله هستهای آنچه از نظر غرب نمیبایست اتفاق میافتاد و برای اتفاق نیفتادن آن حاضر به دادن امتیاز بود، تقریبا رخ داده است. به این معنا که دغدغه آمریکا و اروپا قبلا این بود که توانمندیهای هستهای ایران تا رسیدن به نقطه گریز و تولید سلاح اتمی فاصله زیادی داشته باشد و برجام هم در واقع تلاشی برای افزایش این فاصله زمانی بود. اما اکنون که ایران این دانش را کسب کرده و بنا به منابع غربی، تا ساخت بمب اتم تنها چند هفته فاصله دارد، دیگر این دانش برگشت ناپذیر است و ایجاد محدودیت در سانتریفیوژها و غنی سازی اورانیوم نیز دیگر کارایی گذشته را ندارد. قبلا این محدودیتها به این علت برای غرب واجد اهمیت زیاد بود و به خاطر اعمال آنها حاضر به دادن امتیازاتی بود، چون مانع توسعه برنامه هستهای ایران و دستیابی به دانش لازم برای رسیدن به مرز نقطه گریز هستهای میشد، اما حالا که این دانش به دست آمده است و از بینرفتنی نیست، دیگر آن محدودیتهای پیش فاقد جذابیت لازم برای آمریکا میباشد.
در این میان اما آمریکا تلاش میکند با اهرم تهدید مانع اتخاذ تصمیم ساخت بمب اتم شود و گویا این قرائت در کانونهای تصمیمگیری غربی و آمریکایی وجود دارد که پیامدهای چنین تصمیمی نقشی بازدارنده برای جلوگیری از حرکت تهران در این مسیر دارد و میتوان گفت که تا حدودی هم خیالشان از این بابت آسوده است.
علت دوم این است که امروز مسالهای حادتر و حساستر در دستور کار آمریکا و برخی کشورهای اروپایی قرار دارد و آن هم سیاست و موقعیت منطقهای ایران در قبال اسرائیل متعاقب جنگ غزه است. در واقع اگر قبلا متغیر هستهای نقشی اساسی در منازعه ایرانی غربی و دستیابی به توافق با تهران داشت، اما امروز متغیر اسرائیلی واجد اهمیت و اولویت بیشتری در این منازعه برای غرب است.
البته منظور صرفا افزایش تاثیر این متغیر به علت پررنگتر شدن نقش لابی اسرائیلی در آمریکا -چه لابی مسیحی صهیونیستی و چه لابی یهودی- نیست، بلکه متعاقب جنگ غزه و «بن بست راهبردی» اسرائیل و تبعات منطقهای آن، امنیت و آینده اسرائیل بیش از گذشته جهت دهنده سیاست خاورمیانهای آمریکا و بعضا اروپا خواهد بود.
از این رو آمریکا مانند گذشته که متغیر اسرائیلی در سیاست خاورمیانهاش واجد اولویت امروزی نبود، حاضر به کنار گذاشتن سلاح تحریمها به عنوان مهمترین اهرم فشار در مواجهه با تهران نیست.
کما این که آمریکا در دوره پیشرو صرف نظر از هویت رئیس جمهور آن در کنار تلاش برای حفظ اهرم پیشگفته میخواهد با پیشبرد روند عادی سازی روابط عربی اسرائیلی در منطقه و همچنین ادغام اسرائیل در نظم و امنیت منطقه، جایگاه آن را در منطقه در مقابل ایران و «محور مقاومت» تقویت کند.
آنچه گذشت بدان معنا نیست که احتمال رسیدن به توافق منتفی است. این احتمال هنوز وجود دارد؛ اما به نظر نگارنده امکان دستیابی به توافق حداکثری حتی همسطح برجام چندان زیاد نیست و آنچه بیشتر محتمل است توافقی محدود با شمولیت رفع برخی تحریمها برای مدیریت تنش هستهای است.
اما توافق جامع به معنای توافق در همه پروندههای محل مناقشه و اختلاف محتمل نیست. مهمترین پرونده از نظر غرب در چنین توافقی مساله اسرائیل است که از خواسته طرح مساله دست کشیدن از حمایت از حزب الله و حماس شروع و تا شناسایی اسرائیل ادامه خواهد یافت. این هم چیزی نیست که جمهوری اسلامی بپذیرد و پذیرش آن دیگر به معنای تغییر ماهیت و هویت خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺تیری که به بایدن اصابت کرد!
بالاخره بایدن از رقابت انتخاباتی در مقابل ترامپ کناره گیری و از نامزدی معاون خود کامالا هاریس حمایت کرد. فعلا حمایت بایدن و کلینتونها و برخی دیگر از چهرههای دموکرات از هاریس لزوما به این معنا نیست که او حتما نامزد رسمی و نهایی دموکراتها خواهد بود؛ هر چند احتمال نامزدی او بیشتر است؛ اما این مساله به مجمع عمومی حزب دموکرات در حدود یک ماه آینده بستگی دارد.
گرچه تصمیم بایدن به توانایی ذهنی و جسمانی او ربط داده شده است، اما به نظرم دلیل مهم دیگری که در افزایش فشار اخیر دموکراتها برای کناره گیری بایدن تاثیرگذار بود، رشد چشمگیر محبوبیت ترامپ پس از حادثه ترور نافرجام است. در چنین وضعی دموکراتها عملا خود را در وضعیت باخت در مقابل ترامپ میدیدند. در واقع میتوان گفت که تیری که از بیخ گوش ترامپ رد شد، به قلب دموکراتها و بایدن اصابت کرد. نگرانی آنها نه صرفا از دست دادن ریاست جمهوری آمریکا بلکه شکست سخت در انتخابات کنگره در سایه وجود نامزدی ناتوان در انتخابات ریاست جمهوری نیز هست.
حالا بعد از کناره گیری بایدن، و احتمال زیاد جایگزینی هاریس، این پرسش مطرح است که آیا او قادر به شکست ترامپ خواهد بود؟ فعلا نمیتوان پاسخی قطعی به این سوال داد. نتایج نظرسنجیهای صورت گرفته هر چند شانس بیشتر هاریس در مقایسه با بایدن را نشان میدهد، اما اختلاف چندان زیاد نبوده که دموکراتها را به پیروزی او در مقابل ترامپ امیدوار کند.
در حالی که تا این جای کار حدود چهار ماه به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مانده است که جمهوریخواهان یکپارچه و متحد پشت سر ترامپ قرار گرفتهاند، اما دموکراتها در وضعیت بدی قرار دارند؛ تا حدی که وسط بازی اسب بیمار خود را تعویض کردند!
در حالی که کامالا هاریس به عنوان اولین زن و سیاه پوست و فردی با تباری از جنوب آسیا در سمت معاونت رئیس جمهور امریکا قرار گرفت، اما پیروزی او در مقابل ترامپ و انتخابش به عنوان نخستین زن رئیس جمهور تاریخ آمریکا کار بسیار سخت و دشواری است. هر چند او با توجه به اصالت آفریقایی آسیاییاش میتواند آرای سیاه پوستان را جذب کند، اما چالش جدی و چه بسا پاشنه آشیل هاریس این است که نزد برخی آمریکاییها نامش به جناح چپ تندرو حزب دموکرات پیوند خورده است.
این چالش مهم در کنار نداشتن محبوبیت بالا میتواند تاثیر منفی خود را در جلب حمایت آرای رای دهندگان مستقل آمریکا به ویژه در ایالتهای حساس و سرنوشتساز نشان دهد.
هاریس از ترقیخواهان دموکرات است و معمولا جناح چپ این حزب با مخالفانی در داخل خود حزب نیز مواجه است و چه بسا برخی اسپانسرهای مالی حزب هم روی خوشی به کمک به کمپ انتخاباتی او نشان ندهند. او قبل از انتخابات 2020 نیز نتوانست همان مبالغی را که بایدن جمع آوری کرد، جمع کند و از رقابتهای درون حزبی کنار کشید.
البته با توجه به حمایت بایدن و برخی چهرههای کلیدی حزب دموکرات، به احتمال زیاد هاریس مشکلی در این زمینه نداشته باشد.
در همین حال، سخن ترامپ مبنی بر این که شکست هاریس آسانتر از بایدن است، بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد و واقع بینانه نیست. او دوست داشت رقیبش همچنان بایدن ناتوان باشد تا هاریس که محبوبیت بیشتری نسبت به بایدن پیدا کرده است.
آنچه شرحش رفت قرائتی از وضعیت کنونی رقابتهای انتخاباتی آمریکا تا این لحظه است و باید دید در چهار ماه آینده اتفاق غیرمنتظرهای میافتد که ورق انتخابات را به ضرر ترامپ برگرداند یا این که او همچنان پیشتاز خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
بالاخره بایدن از رقابت انتخاباتی در مقابل ترامپ کناره گیری و از نامزدی معاون خود کامالا هاریس حمایت کرد. فعلا حمایت بایدن و کلینتونها و برخی دیگر از چهرههای دموکرات از هاریس لزوما به این معنا نیست که او حتما نامزد رسمی و نهایی دموکراتها خواهد بود؛ هر چند احتمال نامزدی او بیشتر است؛ اما این مساله به مجمع عمومی حزب دموکرات در حدود یک ماه آینده بستگی دارد.
گرچه تصمیم بایدن به توانایی ذهنی و جسمانی او ربط داده شده است، اما به نظرم دلیل مهم دیگری که در افزایش فشار اخیر دموکراتها برای کناره گیری بایدن تاثیرگذار بود، رشد چشمگیر محبوبیت ترامپ پس از حادثه ترور نافرجام است. در چنین وضعی دموکراتها عملا خود را در وضعیت باخت در مقابل ترامپ میدیدند. در واقع میتوان گفت که تیری که از بیخ گوش ترامپ رد شد، به قلب دموکراتها و بایدن اصابت کرد. نگرانی آنها نه صرفا از دست دادن ریاست جمهوری آمریکا بلکه شکست سخت در انتخابات کنگره در سایه وجود نامزدی ناتوان در انتخابات ریاست جمهوری نیز هست.
حالا بعد از کناره گیری بایدن، و احتمال زیاد جایگزینی هاریس، این پرسش مطرح است که آیا او قادر به شکست ترامپ خواهد بود؟ فعلا نمیتوان پاسخی قطعی به این سوال داد. نتایج نظرسنجیهای صورت گرفته هر چند شانس بیشتر هاریس در مقایسه با بایدن را نشان میدهد، اما اختلاف چندان زیاد نبوده که دموکراتها را به پیروزی او در مقابل ترامپ امیدوار کند.
در حالی که تا این جای کار حدود چهار ماه به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مانده است که جمهوریخواهان یکپارچه و متحد پشت سر ترامپ قرار گرفتهاند، اما دموکراتها در وضعیت بدی قرار دارند؛ تا حدی که وسط بازی اسب بیمار خود را تعویض کردند!
در حالی که کامالا هاریس به عنوان اولین زن و سیاه پوست و فردی با تباری از جنوب آسیا در سمت معاونت رئیس جمهور امریکا قرار گرفت، اما پیروزی او در مقابل ترامپ و انتخابش به عنوان نخستین زن رئیس جمهور تاریخ آمریکا کار بسیار سخت و دشواری است. هر چند او با توجه به اصالت آفریقایی آسیاییاش میتواند آرای سیاه پوستان را جذب کند، اما چالش جدی و چه بسا پاشنه آشیل هاریس این است که نزد برخی آمریکاییها نامش به جناح چپ تندرو حزب دموکرات پیوند خورده است.
این چالش مهم در کنار نداشتن محبوبیت بالا میتواند تاثیر منفی خود را در جلب حمایت آرای رای دهندگان مستقل آمریکا به ویژه در ایالتهای حساس و سرنوشتساز نشان دهد.
هاریس از ترقیخواهان دموکرات است و معمولا جناح چپ این حزب با مخالفانی در داخل خود حزب نیز مواجه است و چه بسا برخی اسپانسرهای مالی حزب هم روی خوشی به کمک به کمپ انتخاباتی او نشان ندهند. او قبل از انتخابات 2020 نیز نتوانست همان مبالغی را که بایدن جمع آوری کرد، جمع کند و از رقابتهای درون حزبی کنار کشید.
البته با توجه به حمایت بایدن و برخی چهرههای کلیدی حزب دموکرات، به احتمال زیاد هاریس مشکلی در این زمینه نداشته باشد.
در همین حال، سخن ترامپ مبنی بر این که شکست هاریس آسانتر از بایدن است، بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد و واقع بینانه نیست. او دوست داشت رقیبش همچنان بایدن ناتوان باشد تا هاریس که محبوبیت بیشتری نسبت به بایدن پیدا کرده است.
آنچه شرحش رفت قرائتی از وضعیت کنونی رقابتهای انتخاباتی آمریکا تا این لحظه است و باید دید در چهار ماه آینده اتفاق غیرمنتظرهای میافتد که ورق انتخابات را به ضرر ترامپ برگرداند یا این که او همچنان پیشتاز خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺دیدار دوقلوهای اسرائیلی آمریکایی!
قرار است که نتانیاهو با ترامپ روز جمعه آتی در تفریحگاه او در فلوریدا دیدار کند و آخر هفته را با ساره در آنجا بگذراند. به نوشته برخی منابع عبری، احتمالا یائیر پسر نتانیاهو هم از میامی به آنها ملحق شود و جشن تولد خود را آنجا برگزار کند.
به ندرت پیش آمده است که نخست وزیران اسرائیل در میانه انتخابات آمریکا با رقیب رئیس جمهور مستقر یا حزب او دیدار کنند و علت آن هم این است که هر دو حزب روابط راهبردی بسیار نزدیکی با اسرائیل دارند و چنین دیدارهایی ممکن است به نفع یکی و به زیان دیگری تفسیر شود و تلقی ناخوشایندی از روابط ایجاد کند. اما نتانیاهو این عرف سیاسی را چون قواعد متعارف دیگر میان دو طرف همچون سخنرانی ضد برجامی او در سال 2015 در کنگره بدون هماهنگی با دولت اوباما زیر پا گذاشت.
این اقدام بی بی در حالی است که دولت بایدن در این ده ماه جنگ حمایتی تاریخی و بیسابقه از اسرائیل در این جنگ داشت؛ اما چون این اواخر کاخ سفید به دلایل متعددی خواهان پایان این جنگ شده و نتانیاهو آن را به زیان خود میداند، به نوعی به دنبال انتقام از بایدن است. البته در دوران نتانیاهو روابط او با روسای جمهور دموکرات آمریکا از اوباما و بایدن معمولا تنشی بوده است؛ هر چند این تنش تاثیری خاص بر حمایت همه جانبه دولت آمریکا از اسرائیل نداشته است.
علاوه بر انتقام دو انگیزه دیگر نیز برای این دیدار میتوان تصور کرد؛ نخست اطمینان خاطر نتانیاهو نسبت به پیروزی ترامپ و تلاش برای رفع دلخوری ترامپ از او متعاقب تبریک به بایدن در سال 2020 پس از پیروزی در انتخابات و همچنین شروع همکاری و هماهنگی تنگاتنگ از هم اکنون. البته این تنها نتانیاهو نیست که تقریبا بنای کار خود را بر پیروزی ترامپ میگذارد، بلکه حتی روسیه هم تقریبا نسبت به آن مطمئن است و زلنسکی رئیس جمهور اوکراین نیز چند روز پیش با ترامپ تماس گرفت. گویا تماسها میان نزدیکان بن سلمان و اطرافیان ترامپ نیز ادامه دارد.
اما انگیزه سوم نتانیاهو از این دیدار تبلیغات انتخاباتی برای ترامپ است. نتانیاهو امروز نماد راست افراطی در اسرائیل است که جایگاه و محبوبیت خاصی در میان جریان تندرو مسیحی صهیونیستی آمریکا با جمعیتی قابل توجه دارد. چنین دیداری میتواند پیروان کلیسای انجیلی یا اوانجلیستها را نسبت به حمایت و رای به ترامپ مصممتر کند.
واقعیت این است که حضور همزمان نتانیاهو و ترامپ در قدرت (در صورت پیروزی در انتخابات) بیم دهنده روزهای پرتنش و بسیار سختی برای خاورمیانه است. ترامپ در پستی در پلتفرم اجتماعی خود به نام "تروث سوشیال" ضمن اشاره به دیدارش با نتانیاهو نوید صلح و ثبات در خاورمیانه را داده و مدعی شده همچنان که در دوره ریاست جمهوری قبلی او این اتفاق افتاده است، این بار هم صلح در خاورمیانه برقرار میشود!
پر واضح است که منظور او تحقق صلح و ثبات نه از طریق پذیرش و اجرای راه حل دو کشور بلکه از طریق اعمال منطق زور و پیشبرد جدی ادغام اسرائیل در نظم امنیتی منطقه و توسعه عادیسازی روابط به ویژه با عربستان است.
اما درباره انتخابات آمریکا میتوان گفت که «فعلا تا اینجا» احتمال پیروزی ترامپ همچنان بیشتر است. با این حال نمیتوان قدرت کامالا هاریس نامزد احتمالی دموکراتها در جریانسازی را هم علی رغم چالشهای فراوانی که با آن مواجه است، دست کم گرفت.
در کل در امر انتخابات این کشور بهتر است که نتایج نظرسنجیها در ایالتهای کلیدی را همچون شش ایالت آریزونا، جورجیا، میشیگان، نوادا، پنسیلوانیا و ویسکانسین در نظر گرفت؛ زیرا با توجه به نظام انتخاباتی خاص آمریکا نظرسنجیهای سراسری نمیتواند سنجه دقیقی باشد و چه بسا نامزدی در سطح ملی آرای بیشتری را به دست آورد (مانند دو میلیون رای بیشتر هیلاری کلینتون در سال 2016) اما در نهایت رقیب او با کسب آرای الکترال بیشتر برنده انتخابات شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
قرار است که نتانیاهو با ترامپ روز جمعه آتی در تفریحگاه او در فلوریدا دیدار کند و آخر هفته را با ساره در آنجا بگذراند. به نوشته برخی منابع عبری، احتمالا یائیر پسر نتانیاهو هم از میامی به آنها ملحق شود و جشن تولد خود را آنجا برگزار کند.
به ندرت پیش آمده است که نخست وزیران اسرائیل در میانه انتخابات آمریکا با رقیب رئیس جمهور مستقر یا حزب او دیدار کنند و علت آن هم این است که هر دو حزب روابط راهبردی بسیار نزدیکی با اسرائیل دارند و چنین دیدارهایی ممکن است به نفع یکی و به زیان دیگری تفسیر شود و تلقی ناخوشایندی از روابط ایجاد کند. اما نتانیاهو این عرف سیاسی را چون قواعد متعارف دیگر میان دو طرف همچون سخنرانی ضد برجامی او در سال 2015 در کنگره بدون هماهنگی با دولت اوباما زیر پا گذاشت.
این اقدام بی بی در حالی است که دولت بایدن در این ده ماه جنگ حمایتی تاریخی و بیسابقه از اسرائیل در این جنگ داشت؛ اما چون این اواخر کاخ سفید به دلایل متعددی خواهان پایان این جنگ شده و نتانیاهو آن را به زیان خود میداند، به نوعی به دنبال انتقام از بایدن است. البته در دوران نتانیاهو روابط او با روسای جمهور دموکرات آمریکا از اوباما و بایدن معمولا تنشی بوده است؛ هر چند این تنش تاثیری خاص بر حمایت همه جانبه دولت آمریکا از اسرائیل نداشته است.
علاوه بر انتقام دو انگیزه دیگر نیز برای این دیدار میتوان تصور کرد؛ نخست اطمینان خاطر نتانیاهو نسبت به پیروزی ترامپ و تلاش برای رفع دلخوری ترامپ از او متعاقب تبریک به بایدن در سال 2020 پس از پیروزی در انتخابات و همچنین شروع همکاری و هماهنگی تنگاتنگ از هم اکنون. البته این تنها نتانیاهو نیست که تقریبا بنای کار خود را بر پیروزی ترامپ میگذارد، بلکه حتی روسیه هم تقریبا نسبت به آن مطمئن است و زلنسکی رئیس جمهور اوکراین نیز چند روز پیش با ترامپ تماس گرفت. گویا تماسها میان نزدیکان بن سلمان و اطرافیان ترامپ نیز ادامه دارد.
اما انگیزه سوم نتانیاهو از این دیدار تبلیغات انتخاباتی برای ترامپ است. نتانیاهو امروز نماد راست افراطی در اسرائیل است که جایگاه و محبوبیت خاصی در میان جریان تندرو مسیحی صهیونیستی آمریکا با جمعیتی قابل توجه دارد. چنین دیداری میتواند پیروان کلیسای انجیلی یا اوانجلیستها را نسبت به حمایت و رای به ترامپ مصممتر کند.
واقعیت این است که حضور همزمان نتانیاهو و ترامپ در قدرت (در صورت پیروزی در انتخابات) بیم دهنده روزهای پرتنش و بسیار سختی برای خاورمیانه است. ترامپ در پستی در پلتفرم اجتماعی خود به نام "تروث سوشیال" ضمن اشاره به دیدارش با نتانیاهو نوید صلح و ثبات در خاورمیانه را داده و مدعی شده همچنان که در دوره ریاست جمهوری قبلی او این اتفاق افتاده است، این بار هم صلح در خاورمیانه برقرار میشود!
پر واضح است که منظور او تحقق صلح و ثبات نه از طریق پذیرش و اجرای راه حل دو کشور بلکه از طریق اعمال منطق زور و پیشبرد جدی ادغام اسرائیل در نظم امنیتی منطقه و توسعه عادیسازی روابط به ویژه با عربستان است.
اما درباره انتخابات آمریکا میتوان گفت که «فعلا تا اینجا» احتمال پیروزی ترامپ همچنان بیشتر است. با این حال نمیتوان قدرت کامالا هاریس نامزد احتمالی دموکراتها در جریانسازی را هم علی رغم چالشهای فراوانی که با آن مواجه است، دست کم گرفت.
در کل در امر انتخابات این کشور بهتر است که نتایج نظرسنجیها در ایالتهای کلیدی را همچون شش ایالت آریزونا، جورجیا، میشیگان، نوادا، پنسیلوانیا و ویسکانسین در نظر گرفت؛ زیرا با توجه به نظام انتخاباتی خاص آمریکا نظرسنجیهای سراسری نمیتواند سنجه دقیقی باشد و چه بسا نامزدی در سطح ملی آرای بیشتری را به دست آورد (مانند دو میلیون رای بیشتر هیلاری کلینتون در سال 2016) اما در نهایت رقیب او با کسب آرای الکترال بیشتر برنده انتخابات شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari