🔺رای لاهه: همه خوشحال و ناراحت!
🔹دیروز دیوان دادگستری بینالمللی رای خود راجع به شکایت آفریقای جنوبی درباره نسلکشی فلسطینیها در نوار غزه در 112 امین روز جنگ صادر کرد.
🔹دیوان لاهه ضمن پذیرش شکایت و بدون صدور دستور توقف جنگ مانند آنچه در جنگ اوکراین اتفاق افتاد، از اسرائیل خواست که 6 اقدام فوری را اتخاذ کند؛ از منع هر گونه اقدامی که میتواند نسلکشی تلقی شود؛ و اطمینان خاطر از این که ارتش اسرائیل مرتکب هیچ اقدام نسلکشی نمیشود؛ و همچنین جلوگیری از بیان اظهاراتی که تحریک به نسلکشی است تا اتخاذ تدابیری برای بهبود وضعیت انسانی نوار غزه و خودداری از نابودی مدارکی که میتواند در اثبات نسلکشی مورد استفاده قرار گیرد و نیز ارسال گزارشی به دیوان ظرف یک ماه درباره اقدامات اتخاذ شده در مورد رای آن.
🔹جالب اینجاست که رای اولیه دیوان لاهه همزمان مورد استقبال و در عین حال ناخرسندی سه طرف اصلی ماجرا و لو با درجات متفاوتی قرار گرفت؛ آفریقای جنوبی، اسرائیل و فلسطین.
🔹استقبال آفریقای جنوبی و طرف فلسطینی و همچنین کشورهای دیگری از رای اولیه دیوان لاهه از این جهت است که اصل دعوا علیه اسرائیل مورد پذیرش دیوان لاهه واقع شده و دیوان با درخواست اسرائیل مبنی بر رد پذیرش شکایت مخالفت کرده است. تا اینجا، این رویکرد دیوان لاهه بدان معناست که اتهام اسرائیل به نسلکشی فلسطینیها حداقل در حد یک شبهه مورد پذیرش واقع شده؛ اما صدور حکم در این خصوص و اثبات این اتهام امری پیچیده و یک پروسه زمانبر است که شاید سالها به طول بینجامد.
🔹 از این رو، گشوده شدن پرونده نسلکشی برای اسرائیل در لاهه، باز ماندن این پرونده و قرار گرفتن آن در مظان اتهام نسلکشی در نوع خود یک اتفاق تاریخی و دستاوردی برای فلسطینیهاست. این اتفاق به وجهه بینالمللی اسراییل آسیب میزند و میتواند مکمل و تسریع کننده روند نزولی جایگاه آن در افکار عمومی جهان باشد که مدام در طول چند دهه گذشته بعد از تاسیس همواره از حربه مظلومنمایی برای جلب حمایت مردم جهان به ویژه در غرب بهره برده است.
🔹اسرائیل دقیقا از این بُعد رای دیوان لاهه ناراحت و خشمگین است و نتانیاهو نیز در این باره گفته است که «صرف این ادعا که اسرائیل مرتکب نسل کشی در حق فلسطینیها شده نه تنها دروغ است، بلکه امری شنیع نیز هست و آمادگی دادگاه برای رسیدگی به این مساله لکه ننگی است که تا نسلها پاک نمیشود.»
🔹اما اسرائیل در عین حال از این که تدابیر درخواستی دیوان لاهه متضمن دستور توقف جنگ نیست، بسیار خوشحال است و حتی برخی رسانههای اسرائیلی آن را "دستاورد و موفقیت" برای تل آویو قلمداد کردند.
در حقیقت ناخرسندی آفریقای جنوبی و طرف فلسطینی نیز از همینجاست که دادگاه دادگستری بینالمللی خواسته اصلی آنها مبنی بر صدور توقف جنگ را رد کرده و به جای آن خواستار اتخاذ تدابیری فوری شده است که به آنها اشاره شد.
🔹اما واقعیت این است که عملیاتی شدن اقدامات پیشگفته هم بدون توقف جنگ و اجرای آتش بس چندان میسر نیست. اینجاست که با وجود دلالتهای مهم پذیرش شکایت و درخواست دادگاه از اسرائیل برای جلوگیری از نسلکشی، فعلا چیز دندانگیری با قید فوریت عاید فلسطینیهای ساکن نوار غزه در این بحران بیسابقه انسانی نشده است و طرف اسرائیلی نیز عدم صدور دستور توقف جنگ را به نوعی «تایید» ادعای «دفاع از خود» تفسیر میکند.
🔹هم اکنون نیاز فوری مردم نوار غزه، توقف جنگ و ارسال کمکهای انسانی فوری و شروع سریع بازسازی این منطقه است. در این میان، بعید نیست که طی یک ماه آینده که قرار است، اسرائیل به دادگاه لاهه گزارش دهد، تا حدودی از شدت حملات خود بکاهد و یا اجازه دهد تعداد بیشتری کامیون حامل کمک وارد این منطقه شود. البته کشته شدن 174 فلسطینی ظرف یک روز اخیر نیز نشان میدهد که چه بسا اسرائیل به الزامات همین تدابیر هم عمل نکند.
🔹اما عدم صدور دستور توقف جنگ نیز میتواند امارهای باشد که دیوان لاهه با وجود پذیرش شکایت آفریقای جنوبی، احتمالا در حکم نهایی خود در آینده اسرائیل را به نسلکشی محکوم نکند که اگر این اتفاق بیفتد همان دستاورد اولیه پذیرش شکایت علیه اسرائیل برای فلسطینیها کان لم یکن خواهد شد؛ هر چند فعلا در جهت همراهسازی بیشتر افکار عمومی جهان کمک حال آنهاست.
🔹ناگفته هم نماند که تجربه آرا و احکام قبلی دادگاه لاهه دستکم روایتگر همسویی نظرات برخی قضات دادگاه با سیاستها و مواضع کشورهای متبوع خود بوده است و در پرونده غزه هم این شائبه بعید نیست.
به عنوان مثال، یک ماه پس از جنگ روسیه علیه اوکراین، دیوان لاهه پس از شکایت کییف، طی حکمی با موافقت 13 قاضی رای به ضرورت توقف فوری حملات روسیه داد.
اما جالب اینجاست که کریل جیفورجیان معاون روسی رئیس دیوان لاهه و همچنین شیویه هانکین قاضی چینی دیوان علیه این حکم رای دادند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔹دیروز دیوان دادگستری بینالمللی رای خود راجع به شکایت آفریقای جنوبی درباره نسلکشی فلسطینیها در نوار غزه در 112 امین روز جنگ صادر کرد.
🔹دیوان لاهه ضمن پذیرش شکایت و بدون صدور دستور توقف جنگ مانند آنچه در جنگ اوکراین اتفاق افتاد، از اسرائیل خواست که 6 اقدام فوری را اتخاذ کند؛ از منع هر گونه اقدامی که میتواند نسلکشی تلقی شود؛ و اطمینان خاطر از این که ارتش اسرائیل مرتکب هیچ اقدام نسلکشی نمیشود؛ و همچنین جلوگیری از بیان اظهاراتی که تحریک به نسلکشی است تا اتخاذ تدابیری برای بهبود وضعیت انسانی نوار غزه و خودداری از نابودی مدارکی که میتواند در اثبات نسلکشی مورد استفاده قرار گیرد و نیز ارسال گزارشی به دیوان ظرف یک ماه درباره اقدامات اتخاذ شده در مورد رای آن.
🔹جالب اینجاست که رای اولیه دیوان لاهه همزمان مورد استقبال و در عین حال ناخرسندی سه طرف اصلی ماجرا و لو با درجات متفاوتی قرار گرفت؛ آفریقای جنوبی، اسرائیل و فلسطین.
🔹استقبال آفریقای جنوبی و طرف فلسطینی و همچنین کشورهای دیگری از رای اولیه دیوان لاهه از این جهت است که اصل دعوا علیه اسرائیل مورد پذیرش دیوان لاهه واقع شده و دیوان با درخواست اسرائیل مبنی بر رد پذیرش شکایت مخالفت کرده است. تا اینجا، این رویکرد دیوان لاهه بدان معناست که اتهام اسرائیل به نسلکشی فلسطینیها حداقل در حد یک شبهه مورد پذیرش واقع شده؛ اما صدور حکم در این خصوص و اثبات این اتهام امری پیچیده و یک پروسه زمانبر است که شاید سالها به طول بینجامد.
🔹 از این رو، گشوده شدن پرونده نسلکشی برای اسرائیل در لاهه، باز ماندن این پرونده و قرار گرفتن آن در مظان اتهام نسلکشی در نوع خود یک اتفاق تاریخی و دستاوردی برای فلسطینیهاست. این اتفاق به وجهه بینالمللی اسراییل آسیب میزند و میتواند مکمل و تسریع کننده روند نزولی جایگاه آن در افکار عمومی جهان باشد که مدام در طول چند دهه گذشته بعد از تاسیس همواره از حربه مظلومنمایی برای جلب حمایت مردم جهان به ویژه در غرب بهره برده است.
🔹اسرائیل دقیقا از این بُعد رای دیوان لاهه ناراحت و خشمگین است و نتانیاهو نیز در این باره گفته است که «صرف این ادعا که اسرائیل مرتکب نسل کشی در حق فلسطینیها شده نه تنها دروغ است، بلکه امری شنیع نیز هست و آمادگی دادگاه برای رسیدگی به این مساله لکه ننگی است که تا نسلها پاک نمیشود.»
🔹اما اسرائیل در عین حال از این که تدابیر درخواستی دیوان لاهه متضمن دستور توقف جنگ نیست، بسیار خوشحال است و حتی برخی رسانههای اسرائیلی آن را "دستاورد و موفقیت" برای تل آویو قلمداد کردند.
در حقیقت ناخرسندی آفریقای جنوبی و طرف فلسطینی نیز از همینجاست که دادگاه دادگستری بینالمللی خواسته اصلی آنها مبنی بر صدور توقف جنگ را رد کرده و به جای آن خواستار اتخاذ تدابیری فوری شده است که به آنها اشاره شد.
🔹اما واقعیت این است که عملیاتی شدن اقدامات پیشگفته هم بدون توقف جنگ و اجرای آتش بس چندان میسر نیست. اینجاست که با وجود دلالتهای مهم پذیرش شکایت و درخواست دادگاه از اسرائیل برای جلوگیری از نسلکشی، فعلا چیز دندانگیری با قید فوریت عاید فلسطینیهای ساکن نوار غزه در این بحران بیسابقه انسانی نشده است و طرف اسرائیلی نیز عدم صدور دستور توقف جنگ را به نوعی «تایید» ادعای «دفاع از خود» تفسیر میکند.
🔹هم اکنون نیاز فوری مردم نوار غزه، توقف جنگ و ارسال کمکهای انسانی فوری و شروع سریع بازسازی این منطقه است. در این میان، بعید نیست که طی یک ماه آینده که قرار است، اسرائیل به دادگاه لاهه گزارش دهد، تا حدودی از شدت حملات خود بکاهد و یا اجازه دهد تعداد بیشتری کامیون حامل کمک وارد این منطقه شود. البته کشته شدن 174 فلسطینی ظرف یک روز اخیر نیز نشان میدهد که چه بسا اسرائیل به الزامات همین تدابیر هم عمل نکند.
🔹اما عدم صدور دستور توقف جنگ نیز میتواند امارهای باشد که دیوان لاهه با وجود پذیرش شکایت آفریقای جنوبی، احتمالا در حکم نهایی خود در آینده اسرائیل را به نسلکشی محکوم نکند که اگر این اتفاق بیفتد همان دستاورد اولیه پذیرش شکایت علیه اسرائیل برای فلسطینیها کان لم یکن خواهد شد؛ هر چند فعلا در جهت همراهسازی بیشتر افکار عمومی جهان کمک حال آنهاست.
🔹ناگفته هم نماند که تجربه آرا و احکام قبلی دادگاه لاهه دستکم روایتگر همسویی نظرات برخی قضات دادگاه با سیاستها و مواضع کشورهای متبوع خود بوده است و در پرونده غزه هم این شائبه بعید نیست.
به عنوان مثال، یک ماه پس از جنگ روسیه علیه اوکراین، دیوان لاهه پس از شکایت کییف، طی حکمی با موافقت 13 قاضی رای به ضرورت توقف فوری حملات روسیه داد.
اما جالب اینجاست که کریل جیفورجیان معاون روسی رئیس دیوان لاهه و همچنین شیویه هانکین قاضی چینی دیوان علیه این حکم رای دادند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺حمله تنف و چند نکته!
دولت آمریکا از کشته شدن 3 نظامی خود در حمله پهبادی به منطقه مرزی اردن و سوریه خبر داده است و منابع آمریکایی هم گفتهاند 30 نفر دیگر زخمی شدهاند. در حالی که آمریکاییها مکان وقوع حمله را در شمال شرقی اردن در نزدیکی مرز سوریه اعلام کردهاند، اما دولت اردن تاکید میکند که این حمله علیه پایگاه تنف و در خارج از خاک اردن و داخل سوریه رخ داده است. در عین اهمیت روشن شدن دقیق مکان حمله به ویژه اگر داخل اردن اتفاق افتاده باشد، اما آنچه فعلا مهمتر به نظر میرسد، نوع واکنش آمریکا به آن است؛ به ویژه که از زمان شروع جنگ غزه این اولین بار است که دولت آمریکا اعلام میکند که تعدادی از نیروهایش در منطقه کشته میشوند.
دولت آمریکا کلا نسبت به کشته شدن نیروهای خود حساس است؛ به ویژه اگر این اتفاق در شرایطی رخ دهد که آمریکا مثل دوران حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان در حالت جنگی مستقیم نباشد. بایدن در بیانیه خود آشکارا از ایران نام برده و گفته که این حمله از طرف گروههای تحت حمایت ایران انجام شده و تاکید کرده است که همه طرفهای مسئول حمله مجازات خواهند شد.
در کنار آن هم برخی سناتورهای آمریکایی خواستار انجام حملاتی علیه تهران شدهاند.
◼️اما چند نکته:
1ـ آنچه مسلم است، این که آمریکا نسبت به این حمله واکنش نشان خواهد داد.
2ـ احتمالا دولت بایدن تحت فشار جمهوریخواهان و این فضای انتخاباتی تلاش کند که واکنشی نشان دهد که حمل بر ضعف و متهم به بیعملی در مقابل تهران نشود.
3ـ اما دولت آمریکا به دنبال خروج اوضاع منطقه از کنترل و گسترش جنگ در منطقه نیست و علی رغم تقویت حضور نظامی آمریکا در منطقه در سه ماه اخیر، ولی به گونهای نیست که منعکس کننده تمایل و یا پیشبینی و نگرانی جدی آمریکا نسبت به وقوع جنگی بزرگ در منطقه در امتداد جنگ غزه باشد.
از این رو، نوع واکنش هم هر چند شاید شدید باشد، اما احتمالا در چارچوب همین سیاست باشد و به نحوی نباشد که اوضاع را از کنترل خارج کند.
4ـ بنا به آنچه گفته شد، بعید است که آمریکا در پی رویاروی نظامی مستقیم با ایران باشد و انجام حمله یا حملاتی مشخص به داخل ایران نیز فعلا دور از ذهن است، از این جهت که ممکن است که به کنش واکنشها و تشدید بحران در منطقه بینجامد که احتمال خروج اوضاع از کنترل و همان رویاروی مستقیم را گریزناپذیر کند؛ مگر این که آمریکا قبل از هر حملهای این اطمینان خاطر را داشته باشد که به واکنش قوی منجر به جنگی از طرف تهران مواجه نخواهد شد. در کل، انجام حملهای مستقیم به ایران در این شرایط چندان محتمل نیست.
5ـ آنچه بیشتر محتمل است انجام حملاتی هماهنگ و نسبتا شدید علیه نیروهای همسو با ایران در عراق و سوریه و منطقه و چه بسا حملاتی به مراکز نظامی ایران در سوریه میباشد.
6ـ در کنار آن، بعید نیست که آمریکا در چارچوب این تنش فزاینده دست به اقدامات ایذایی غیر مستقیمی در ایران از جمله برخی خرابکاریها در آینده بزند. همچنین احتمالا سختگیریها در اعمال تحریمها را تشدید و حتی از دسترسی ایران به منابع آزاد شده خود جلوگیری کند. از این جهت که این مساله و هر نوع تعاملی با تهران در این شرایط تنش، دولت بایدن را در داخل در تنگنا قرار خواهد داد.
7ـ بعد از انجام حملاتی هماهنگ و نسبتا شدید در منطقه، بعید نیست که آمریکا برای کنترل وضعیت کنونی و جلوگیری از شکلگیری وضعیتی ناخواسته در جهت گسترش جنگ به سمت ایجاد راه حلی برای پایان جنگ غزه حرکت کند و تشدید تقابل غیر مستقیم با تهران را به بعد از آن موکول کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
دولت آمریکا از کشته شدن 3 نظامی خود در حمله پهبادی به منطقه مرزی اردن و سوریه خبر داده است و منابع آمریکایی هم گفتهاند 30 نفر دیگر زخمی شدهاند. در حالی که آمریکاییها مکان وقوع حمله را در شمال شرقی اردن در نزدیکی مرز سوریه اعلام کردهاند، اما دولت اردن تاکید میکند که این حمله علیه پایگاه تنف و در خارج از خاک اردن و داخل سوریه رخ داده است. در عین اهمیت روشن شدن دقیق مکان حمله به ویژه اگر داخل اردن اتفاق افتاده باشد، اما آنچه فعلا مهمتر به نظر میرسد، نوع واکنش آمریکا به آن است؛ به ویژه که از زمان شروع جنگ غزه این اولین بار است که دولت آمریکا اعلام میکند که تعدادی از نیروهایش در منطقه کشته میشوند.
دولت آمریکا کلا نسبت به کشته شدن نیروهای خود حساس است؛ به ویژه اگر این اتفاق در شرایطی رخ دهد که آمریکا مثل دوران حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان در حالت جنگی مستقیم نباشد. بایدن در بیانیه خود آشکارا از ایران نام برده و گفته که این حمله از طرف گروههای تحت حمایت ایران انجام شده و تاکید کرده است که همه طرفهای مسئول حمله مجازات خواهند شد.
در کنار آن هم برخی سناتورهای آمریکایی خواستار انجام حملاتی علیه تهران شدهاند.
◼️اما چند نکته:
1ـ آنچه مسلم است، این که آمریکا نسبت به این حمله واکنش نشان خواهد داد.
2ـ احتمالا دولت بایدن تحت فشار جمهوریخواهان و این فضای انتخاباتی تلاش کند که واکنشی نشان دهد که حمل بر ضعف و متهم به بیعملی در مقابل تهران نشود.
3ـ اما دولت آمریکا به دنبال خروج اوضاع منطقه از کنترل و گسترش جنگ در منطقه نیست و علی رغم تقویت حضور نظامی آمریکا در منطقه در سه ماه اخیر، ولی به گونهای نیست که منعکس کننده تمایل و یا پیشبینی و نگرانی جدی آمریکا نسبت به وقوع جنگی بزرگ در منطقه در امتداد جنگ غزه باشد.
از این رو، نوع واکنش هم هر چند شاید شدید باشد، اما احتمالا در چارچوب همین سیاست باشد و به نحوی نباشد که اوضاع را از کنترل خارج کند.
4ـ بنا به آنچه گفته شد، بعید است که آمریکا در پی رویاروی نظامی مستقیم با ایران باشد و انجام حمله یا حملاتی مشخص به داخل ایران نیز فعلا دور از ذهن است، از این جهت که ممکن است که به کنش واکنشها و تشدید بحران در منطقه بینجامد که احتمال خروج اوضاع از کنترل و همان رویاروی مستقیم را گریزناپذیر کند؛ مگر این که آمریکا قبل از هر حملهای این اطمینان خاطر را داشته باشد که به واکنش قوی منجر به جنگی از طرف تهران مواجه نخواهد شد. در کل، انجام حملهای مستقیم به ایران در این شرایط چندان محتمل نیست.
5ـ آنچه بیشتر محتمل است انجام حملاتی هماهنگ و نسبتا شدید علیه نیروهای همسو با ایران در عراق و سوریه و منطقه و چه بسا حملاتی به مراکز نظامی ایران در سوریه میباشد.
6ـ در کنار آن، بعید نیست که آمریکا در چارچوب این تنش فزاینده دست به اقدامات ایذایی غیر مستقیمی در ایران از جمله برخی خرابکاریها در آینده بزند. همچنین احتمالا سختگیریها در اعمال تحریمها را تشدید و حتی از دسترسی ایران به منابع آزاد شده خود جلوگیری کند. از این جهت که این مساله و هر نوع تعاملی با تهران در این شرایط تنش، دولت بایدن را در داخل در تنگنا قرار خواهد داد.
7ـ بعد از انجام حملاتی هماهنگ و نسبتا شدید در منطقه، بعید نیست که آمریکا برای کنترل وضعیت کنونی و جلوگیری از شکلگیری وضعیتی ناخواسته در جهت گسترش جنگ به سمت ایجاد راه حلی برای پایان جنگ غزه حرکت کند و تشدید تقابل غیر مستقیم با تهران را به بعد از آن موکول کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺آتش بس در غزه و فرمان آتش در منطقه!
دو اتفاق ناهمگون در منطقه در حال وقوع است. از یک طرف، دیپلماسی در جنگ غزه فعال شده و پس از نزدیک به چهار ماه جنگ، طرحی مدون ارائه شده است و از دیگر سو، منطقه در انتظار حملات آمریکا به تلافی حمله متحدان ایران به پایگاه «برج ۲۲» در اردن است.
نشست چهارجانبه یکشنبه گذشته در پاریس در مورد جنگ غزه را میتوان شروع «دیپلماسی جدی» در جنگ غزه برشمرد.
تا اینجای کار، شروع این دیپلماسی با طرفیت حماس بیانگر این نکته است که این جنگ بعد از گذشت حدود چهار ماه و کاربست این حجم بیسابقه آتش، حملات ویرانگر و تقریبا نابودی نوار غزه، به مهمترین هدف خود یعنی حذف حماس نرسیده و از این رو، قرار گرفتن این تشکیلات به عنوان طرف فلسطینی مذاکرات و این دیپلماسی و توافق احتمالی حداقل بدان معناست که دو طرف آمریکایی و اسرائیلی احتمالا به این جمع بندی رسیدهاند که دستیابی به هدف پیشگفته دیگر چندان میسر نیست و این رویکرد نیز معطوف به این نگرانی است که در کنار عدم تحقق هدف نخست، رسیدن به هدف دیگر یعنی آزادی گروگانها با ادامه جنگ منتفی شود و در نهایت گروگانی زنده نماند که آزاد شود!
واقعیت هم این است که دولت آمریکا قبل از اسرائیل با درک این مساله، دیگر از ماه دوم جنگ در مواضع خود حذف حماس به عنوان هدف جنگ را مطرح نکرد و تداوم جنگ با این شدت و حدت را در سطوح داخلی (انتخابات)، منطقهای و بینالمللی برای آمریکا هزینهبردار و دردسرساز میدانست. از این رو، بایدن رفته رفته از ابتدای دسامبر گذشته، بر دولت نتانیاهو فشار آورد که حداقل راهبردی روشنی برای خروج از جنگ را مشخص کند. بنا به منابع آمریکایی و اسرائیلی، دولت بایدن ابتدا تا آخر سال گذشته میلادی به تل آویو مهلت داد و سپس نتانیاهو تا پایان ژانویه از آمریکا زمان خرید. حال هم که ژانویه به پایان رسیده است و جنگ ویرانگر به تحقق دو هدف آزادی زندانیان و حذف حماس منجر نشده، آمریکا جدیتر از قبل دیپلماسی را به جریان انداخته است.
خروجی نشست پاریس طرحی چند مرحلهای است که فعلا جزئیات آن روشن نیست، اما ارائه آن با حضور رئیس موساد به این معناست که اسرائیل دستکم با آن مخالف نیست. اکنون، همه طرفها منتظر موضع حماس هستند و هنیه که فردا عازم مصر است، تاکید کرده که طرح را بر پایه اولویت توقف جنگ و خروج نیروهای اسرائیلی از نوار غزه بررسی خواهند کرد.
واقعیت این است که برای اسرائیل توقف یکباره جنگ و خروج از نوار غزه در ابتدای کار تسلیم در برابر شروط حماس است و همین پذیرش این امر را برای نتانیاهو بسیار دشوار میکند؛ اما در آن سو هم حماس با هر طرحی که منجر به تحقق این دو امر نشود، سرسختانه مخالفت میکند. از این جهت، احتمالا راه حل میانه و اعلام نشده نشست پاریس، توقف جنگ از طریق آتش بسهای چند مرحلهای و طولانی مدت است. در این خصوص هم اظهارات نخست وزیر قطر قابل تامل است. وی پس از نشست پاریس ضمن تاکید بر پیشرفت در مذاکرات بیان داشت که فرمول مطرح احتمالا در نهایت به توقف جنگ منجر شود.
اما درباره آینده نوار غزه پس از جنگ نیز، احتمالا آشتی حماس و فتح و اتحاد سیاسی و اداری دوباره نوار غزه و کرانه باختری به عنوان راهکاری در این باره در دستور کار قرار گیرد.
با این حال، هنوز طرح پاریس با چالشهای متعددی روبرو است و فعلا زود است که از موفقیت آن سخن گفت.
تصفیه حساب منطقهای
به موازات فعال شدن دیپلماسی جدی در جنگ غزه، آمریکا خود را برای حملاتی به نیروهای نزدیک به ایران در واکنش به حمله پهبادی به پایگاه "برج 22" خود در شمال شرقی اردن در مرز سوریه آماده میکند. اما احتمالا هدف حملات احتمالی آمریکا فراتر از صرف یک واکنش به حمله به این پایگاه باشد، بلکه بیشتر شبیه یک تصفیه حساب با متحدان ایران در منطقه و غیر مستقیم با خود ایران است. در طول چهار ماه گذشته، نیروهای همسو با ایران به موازات جنگ غزه حملات متعددی به پایگاههای آمریکا در عراق و سوریه انجام دادند، اما آمریکا واکنش خاصی نشان نمیداد و در انتظار رسیدن جنگ غزه به نقطه مشخصی به نوعی دندان رو جگر میگذاشت و تحمل میکرد.
اما حالا که به نظر میرسد که جنگ غزه در صورت موفقیت طرح پاریس تقریبا رو به پایان میرود، گویا آمریکا تلاش دارد که از یک سو، با انجام یک سری حملات در سطح منطقه، معادلهای را که ایران و متحدانش در طول جنگ غزه در حال شکل دادن به آن علیه حضور نظامی آمریکا در منطقه بودند، کان لم یکن و به نوعی تسویه حساب کند و از دیگر سو هم با ایجاد نوعی بازدارندگی در مقابل تداوم حملات متحدان ایران به منافع خود در منطقه پس از جنگ غزه، حضور نظامی خود در منطقه را تثبیت و تقویت کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
دو اتفاق ناهمگون در منطقه در حال وقوع است. از یک طرف، دیپلماسی در جنگ غزه فعال شده و پس از نزدیک به چهار ماه جنگ، طرحی مدون ارائه شده است و از دیگر سو، منطقه در انتظار حملات آمریکا به تلافی حمله متحدان ایران به پایگاه «برج ۲۲» در اردن است.
نشست چهارجانبه یکشنبه گذشته در پاریس در مورد جنگ غزه را میتوان شروع «دیپلماسی جدی» در جنگ غزه برشمرد.
تا اینجای کار، شروع این دیپلماسی با طرفیت حماس بیانگر این نکته است که این جنگ بعد از گذشت حدود چهار ماه و کاربست این حجم بیسابقه آتش، حملات ویرانگر و تقریبا نابودی نوار غزه، به مهمترین هدف خود یعنی حذف حماس نرسیده و از این رو، قرار گرفتن این تشکیلات به عنوان طرف فلسطینی مذاکرات و این دیپلماسی و توافق احتمالی حداقل بدان معناست که دو طرف آمریکایی و اسرائیلی احتمالا به این جمع بندی رسیدهاند که دستیابی به هدف پیشگفته دیگر چندان میسر نیست و این رویکرد نیز معطوف به این نگرانی است که در کنار عدم تحقق هدف نخست، رسیدن به هدف دیگر یعنی آزادی گروگانها با ادامه جنگ منتفی شود و در نهایت گروگانی زنده نماند که آزاد شود!
واقعیت هم این است که دولت آمریکا قبل از اسرائیل با درک این مساله، دیگر از ماه دوم جنگ در مواضع خود حذف حماس به عنوان هدف جنگ را مطرح نکرد و تداوم جنگ با این شدت و حدت را در سطوح داخلی (انتخابات)، منطقهای و بینالمللی برای آمریکا هزینهبردار و دردسرساز میدانست. از این رو، بایدن رفته رفته از ابتدای دسامبر گذشته، بر دولت نتانیاهو فشار آورد که حداقل راهبردی روشنی برای خروج از جنگ را مشخص کند. بنا به منابع آمریکایی و اسرائیلی، دولت بایدن ابتدا تا آخر سال گذشته میلادی به تل آویو مهلت داد و سپس نتانیاهو تا پایان ژانویه از آمریکا زمان خرید. حال هم که ژانویه به پایان رسیده است و جنگ ویرانگر به تحقق دو هدف آزادی زندانیان و حذف حماس منجر نشده، آمریکا جدیتر از قبل دیپلماسی را به جریان انداخته است.
خروجی نشست پاریس طرحی چند مرحلهای است که فعلا جزئیات آن روشن نیست، اما ارائه آن با حضور رئیس موساد به این معناست که اسرائیل دستکم با آن مخالف نیست. اکنون، همه طرفها منتظر موضع حماس هستند و هنیه که فردا عازم مصر است، تاکید کرده که طرح را بر پایه اولویت توقف جنگ و خروج نیروهای اسرائیلی از نوار غزه بررسی خواهند کرد.
واقعیت این است که برای اسرائیل توقف یکباره جنگ و خروج از نوار غزه در ابتدای کار تسلیم در برابر شروط حماس است و همین پذیرش این امر را برای نتانیاهو بسیار دشوار میکند؛ اما در آن سو هم حماس با هر طرحی که منجر به تحقق این دو امر نشود، سرسختانه مخالفت میکند. از این جهت، احتمالا راه حل میانه و اعلام نشده نشست پاریس، توقف جنگ از طریق آتش بسهای چند مرحلهای و طولانی مدت است. در این خصوص هم اظهارات نخست وزیر قطر قابل تامل است. وی پس از نشست پاریس ضمن تاکید بر پیشرفت در مذاکرات بیان داشت که فرمول مطرح احتمالا در نهایت به توقف جنگ منجر شود.
اما درباره آینده نوار غزه پس از جنگ نیز، احتمالا آشتی حماس و فتح و اتحاد سیاسی و اداری دوباره نوار غزه و کرانه باختری به عنوان راهکاری در این باره در دستور کار قرار گیرد.
با این حال، هنوز طرح پاریس با چالشهای متعددی روبرو است و فعلا زود است که از موفقیت آن سخن گفت.
تصفیه حساب منطقهای
به موازات فعال شدن دیپلماسی جدی در جنگ غزه، آمریکا خود را برای حملاتی به نیروهای نزدیک به ایران در واکنش به حمله پهبادی به پایگاه "برج 22" خود در شمال شرقی اردن در مرز سوریه آماده میکند. اما احتمالا هدف حملات احتمالی آمریکا فراتر از صرف یک واکنش به حمله به این پایگاه باشد، بلکه بیشتر شبیه یک تصفیه حساب با متحدان ایران در منطقه و غیر مستقیم با خود ایران است. در طول چهار ماه گذشته، نیروهای همسو با ایران به موازات جنگ غزه حملات متعددی به پایگاههای آمریکا در عراق و سوریه انجام دادند، اما آمریکا واکنش خاصی نشان نمیداد و در انتظار رسیدن جنگ غزه به نقطه مشخصی به نوعی دندان رو جگر میگذاشت و تحمل میکرد.
اما حالا که به نظر میرسد که جنگ غزه در صورت موفقیت طرح پاریس تقریبا رو به پایان میرود، گویا آمریکا تلاش دارد که از یک سو، با انجام یک سری حملات در سطح منطقه، معادلهای را که ایران و متحدانش در طول جنگ غزه در حال شکل دادن به آن علیه حضور نظامی آمریکا در منطقه بودند، کان لم یکن و به نوعی تسویه حساب کند و از دیگر سو هم با ایجاد نوعی بازدارندگی در مقابل تداوم حملات متحدان ایران به منافع خود در منطقه پس از جنگ غزه، حضور نظامی خود در منطقه را تثبیت و تقویت کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺 درباره تصمیم حزب الله عراق!
✅در حالی که در میانه تهدیدهای مکرر آمریکا، همه منتظر حملات احتمالی آن در منطقه در تلافی حمله یکشنبه گذشته به پایگاه "برج 22" بودند که دیشب بیانیه گردانهای حزب الله عراق مبنی بر تعلیق عملیاتهایش علیه آمریکا موجب بهت و تعجب خیلیها شد و ناظران فراخور نوع نگاه خود به مسائل منطقه به تفسیر و تحلیل آن پرداختند. در این میان، برخی این تصمیم حزب الله عراق را تاکتیکی و موقتی دانستند. اما واقعیت این است که این بیانیه در این شرایط تهدید و پرتنش حمل بر عقبنشینی میشود.
✅حال این عقبنشینی یا معطوف به تفاهماتی پشت پرده با آمریکا یا نتیجه رایزنی و تفاهم تهران و بغداد و یا فشار دولت عراق برای پایین کشیدن فتیله تنش در سایه تهدیدات فزاینده واشنگتن است. اگر احتمال نخست درست باشد که میتوان گفت که در کنترل تنش و دامنه حملات احتمالی آمریکا تا حدودی موثر است. البته قبلا هم گفته شد که به احتمال زیاد این حملات علیه اهدافی در سوریه و عراق و منطقه صورت گیرد و بعید است که حملهای به داخل ایران صورت گیرد.
✅با این حال، تصمیم حزب الله عراق به فرض صحت «فرضیه تفاهم با آمریکا» بعید است که این کشور را از اقدامات تلافی جویانه به طور کلی منصرف کند. در کنار آن هم این اتفاق صرف نظر از علل و عوامل دخیل در آن، شاید از شدت و حدت و دامنه واکنش آمریکا در این مقطع بکاهد، اما در مقابل هم میتواند مشوق تشدید فشارها و تهدیدهای پشت و پس پرده سیاست برای تکرار تجربه حزب الله عراق با بقیه گروههای عراقی و غیر عراقی در منطقه باشد.
✅در هر صورت در میان علل پیشگفته، آنچه بیشتر محتمل است، فشار ودولت عراق است که میتواند منجر به تفاهماتی جداگانه با ایران و آمریکا شده باشد. این فشار نیز احتمالا معطوف به تهدیدها و فشارهای آمریکا برای اعمال تحریمهایی علیه بغداد و یا انجام حملاتی سنگین در صورت عدم تحرک جدی برای پایان دادن به حملات گروههای عراقی نزدیک به ایران به مراکز آمریکایی باشد. در این صورت، احتمالا بغداد با متقاعد کردن حزب الله عراق چه به طور مستقیم چه غیر مستقیم از طریق تهران تلاش میکند اقدامات احتمالی آمریکا را تحت الشعاع قرار دهد.
✅ بغداد حمله یکشنبه گذشته به پایگاه آمریکایی در شمال شرقی اردن را محکوم و با اردن همدردی کرد.
این موضع عراق در راستای مخالفت با حملات در داخل این کشور به منافع آمریکاست. جدا از این که بغداد بارها اعلام کرده است که نمیخواهد به صحنه رقابت و تنش میان قدرتهای منطقهای و بینالمللی تبدیل شود، واقعیت اما این است که عراق حتی اگر هم بخواهد خود را در موقعیتی نمیبیند که با آمریکا درگیر شود و از هر گونه تنشی در این روابط پرهیز میکند. صرف نظر از این که قسمی از سیاستمداران عراقی حضور آمریکا را در عراق برای ایجاد موازنه در مقابل نفوذ تهران ضروری میدانند، اما مهمترین انگیزه دولت عراق از اجتناب ورود به تنش با آمریکا نگرانی از تبعات آن است.
✅بر خلاف برخی که نفوذ و تاثیرگذاری آمریکا در عراق را در حضور نظامی آن خلاصه میکنند، اما این نفوذ نه صرفا سخت افزاری به خاطر وجود حدود سه هزار نظامی آمریکایی، بلکه بیشتر معطوف به اهرمهای نرمی چون اقتصاد است. امروزه شریان اقتصادی عراق عملا در اختیار آمریکاست که از سال 2003 در نتیجه توافقاتی به بهانه محفوظ ماندن اموال عراق از شکایت کشورهای متضرر از سیاستهای صدام، درآمدهای نفتی عراق به حسابی در فدرال رزرو آمریکا واریز میشود و با وجود منتفی شدن علت پیشگفته با پرداخت کل غرامت جنگی 52 میلیارد دلاری به کویت و اعلام نبود شکایت از کشور دیگری برای دریافت غرامت، هنوز هم درآمدهای نفتی عراق به همان حساب در بانک مرکزی آمریکا واریز میشود و با وجود انتقال مدیریت و نظارت بر این اموال به بانک مرکزی عراق در چارچوب توافقنامه سال 2008، ولی آمریکا همچنان بر این اموال که به حدود 115 میلیارد دلار رسیده است، نظارت دارد و عراق نمیتواند حتی یک دلار از آن را بدون موافقت بانک مرکزی آمریکا برداشت کند.
✅برداشت از این حساب هم مکانیسم خاص خود را دارد که ابتدا بانک مرکزی عراق باید طی درخواستی دلیل و محل هزینه اموال را توضیح دهد و بررسی این درخواست نیز حدود 20 روز طول میکشد و دلار از طریق هواپیما با محاسبه هزینه انتقال و بیمه به بغداد منتقل میشود.
در کنار آن هم عراق در دو سال اخیر سرمایهگذاری در اوراق بهادار آمریکا را دو برابر کرده و به 40 میلیارد دلار رسانده است. در کنار آن هم عراق برای پیشبرد پروژههای کلانی چون توسعه فاو هم به اموال خود در آمریکا نیاز دارد هم به تنشی نشدن روابط خارجیاش.
✅بنا به شرحی که رفت اساسا فرمان تجارت خارجی عراق دست آمریکاست و همین کفه تاثیرگذاری آمریکا بر سیاستهای کلان بغداد در تقابل تهران و واشنگتن را بیشتر کرده است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
✅در حالی که در میانه تهدیدهای مکرر آمریکا، همه منتظر حملات احتمالی آن در منطقه در تلافی حمله یکشنبه گذشته به پایگاه "برج 22" بودند که دیشب بیانیه گردانهای حزب الله عراق مبنی بر تعلیق عملیاتهایش علیه آمریکا موجب بهت و تعجب خیلیها شد و ناظران فراخور نوع نگاه خود به مسائل منطقه به تفسیر و تحلیل آن پرداختند. در این میان، برخی این تصمیم حزب الله عراق را تاکتیکی و موقتی دانستند. اما واقعیت این است که این بیانیه در این شرایط تهدید و پرتنش حمل بر عقبنشینی میشود.
✅حال این عقبنشینی یا معطوف به تفاهماتی پشت پرده با آمریکا یا نتیجه رایزنی و تفاهم تهران و بغداد و یا فشار دولت عراق برای پایین کشیدن فتیله تنش در سایه تهدیدات فزاینده واشنگتن است. اگر احتمال نخست درست باشد که میتوان گفت که در کنترل تنش و دامنه حملات احتمالی آمریکا تا حدودی موثر است. البته قبلا هم گفته شد که به احتمال زیاد این حملات علیه اهدافی در سوریه و عراق و منطقه صورت گیرد و بعید است که حملهای به داخل ایران صورت گیرد.
✅با این حال، تصمیم حزب الله عراق به فرض صحت «فرضیه تفاهم با آمریکا» بعید است که این کشور را از اقدامات تلافی جویانه به طور کلی منصرف کند. در کنار آن هم این اتفاق صرف نظر از علل و عوامل دخیل در آن، شاید از شدت و حدت و دامنه واکنش آمریکا در این مقطع بکاهد، اما در مقابل هم میتواند مشوق تشدید فشارها و تهدیدهای پشت و پس پرده سیاست برای تکرار تجربه حزب الله عراق با بقیه گروههای عراقی و غیر عراقی در منطقه باشد.
✅در هر صورت در میان علل پیشگفته، آنچه بیشتر محتمل است، فشار ودولت عراق است که میتواند منجر به تفاهماتی جداگانه با ایران و آمریکا شده باشد. این فشار نیز احتمالا معطوف به تهدیدها و فشارهای آمریکا برای اعمال تحریمهایی علیه بغداد و یا انجام حملاتی سنگین در صورت عدم تحرک جدی برای پایان دادن به حملات گروههای عراقی نزدیک به ایران به مراکز آمریکایی باشد. در این صورت، احتمالا بغداد با متقاعد کردن حزب الله عراق چه به طور مستقیم چه غیر مستقیم از طریق تهران تلاش میکند اقدامات احتمالی آمریکا را تحت الشعاع قرار دهد.
✅ بغداد حمله یکشنبه گذشته به پایگاه آمریکایی در شمال شرقی اردن را محکوم و با اردن همدردی کرد.
این موضع عراق در راستای مخالفت با حملات در داخل این کشور به منافع آمریکاست. جدا از این که بغداد بارها اعلام کرده است که نمیخواهد به صحنه رقابت و تنش میان قدرتهای منطقهای و بینالمللی تبدیل شود، واقعیت اما این است که عراق حتی اگر هم بخواهد خود را در موقعیتی نمیبیند که با آمریکا درگیر شود و از هر گونه تنشی در این روابط پرهیز میکند. صرف نظر از این که قسمی از سیاستمداران عراقی حضور آمریکا را در عراق برای ایجاد موازنه در مقابل نفوذ تهران ضروری میدانند، اما مهمترین انگیزه دولت عراق از اجتناب ورود به تنش با آمریکا نگرانی از تبعات آن است.
✅بر خلاف برخی که نفوذ و تاثیرگذاری آمریکا در عراق را در حضور نظامی آن خلاصه میکنند، اما این نفوذ نه صرفا سخت افزاری به خاطر وجود حدود سه هزار نظامی آمریکایی، بلکه بیشتر معطوف به اهرمهای نرمی چون اقتصاد است. امروزه شریان اقتصادی عراق عملا در اختیار آمریکاست که از سال 2003 در نتیجه توافقاتی به بهانه محفوظ ماندن اموال عراق از شکایت کشورهای متضرر از سیاستهای صدام، درآمدهای نفتی عراق به حسابی در فدرال رزرو آمریکا واریز میشود و با وجود منتفی شدن علت پیشگفته با پرداخت کل غرامت جنگی 52 میلیارد دلاری به کویت و اعلام نبود شکایت از کشور دیگری برای دریافت غرامت، هنوز هم درآمدهای نفتی عراق به همان حساب در بانک مرکزی آمریکا واریز میشود و با وجود انتقال مدیریت و نظارت بر این اموال به بانک مرکزی عراق در چارچوب توافقنامه سال 2008، ولی آمریکا همچنان بر این اموال که به حدود 115 میلیارد دلار رسیده است، نظارت دارد و عراق نمیتواند حتی یک دلار از آن را بدون موافقت بانک مرکزی آمریکا برداشت کند.
✅برداشت از این حساب هم مکانیسم خاص خود را دارد که ابتدا بانک مرکزی عراق باید طی درخواستی دلیل و محل هزینه اموال را توضیح دهد و بررسی این درخواست نیز حدود 20 روز طول میکشد و دلار از طریق هواپیما با محاسبه هزینه انتقال و بیمه به بغداد منتقل میشود.
در کنار آن هم عراق در دو سال اخیر سرمایهگذاری در اوراق بهادار آمریکا را دو برابر کرده و به 40 میلیارد دلار رسانده است. در کنار آن هم عراق برای پیشبرد پروژههای کلانی چون توسعه فاو هم به اموال خود در آمریکا نیاز دارد هم به تنشی نشدن روابط خارجیاش.
✅بنا به شرحی که رفت اساسا فرمان تجارت خارجی عراق دست آمریکاست و همین کفه تاثیرگذاری آمریکا بر سیاستهای کلان بغداد در تقابل تهران و واشنگتن را بیشتر کرده است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺حالِ ناخوشِ مصر!
طنز تلخ این مصری در فیلم بالا روایتگر روزگار سخت مصریهاست. گرانی کمر آنها را شکسته و قیمتها در نتیجه افزایش روزانه نرخ دلار لحظهای تغییر میکند. دلار در بازار آزاد رکورد زده و به نزدیک 70 لیره (پوند یا جنیه) رسیده و نرخ دولتی آن 31 لیره است. یک کیلو گوشت (بلدی) 400 لیره تمام میشود؛ در حالی که حداقل دستمزدها 52 دلار، میانگین آن نیز حدود 130 دلار و تورم 38 درصد است.
مردمِ صاحب تمدن و شکوهِ باستانیِ مصر با حسرت به اقتصاد برخی کشورهای عربی مینگرند که تا دیروز نامی از آنها نبود، اما رئیس جمهور مصر برای ساکت کردن مردم، غزه جنگ زده و نبود غذا در آن را برای مصریها یادآور شده و گفته: "اما ما میخوریم و میآشامیم".
مشکل مصر، حکمرانی الیگارشی نظامی و نبود حکمرانی اقتصادی است و الا بهترین روابط را با شرق و غرب دارد و با اسرائیل هم پیمان صلح بسته است.
مناسبات خارجی بیتنش یا کم تنش شرط لازم توسعه است، اما شرط کافی نیست و بدون وجود حکمرانی اقتصادی توسعهمحور فارغ از ماهیت اقتدارگرا یا دموکراتیک نظام سیاسی هیچ توسعهای رخ نمیدهد و هیچ اقتصادی سامان نمییابد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
طنز تلخ این مصری در فیلم بالا روایتگر روزگار سخت مصریهاست. گرانی کمر آنها را شکسته و قیمتها در نتیجه افزایش روزانه نرخ دلار لحظهای تغییر میکند. دلار در بازار آزاد رکورد زده و به نزدیک 70 لیره (پوند یا جنیه) رسیده و نرخ دولتی آن 31 لیره است. یک کیلو گوشت (بلدی) 400 لیره تمام میشود؛ در حالی که حداقل دستمزدها 52 دلار، میانگین آن نیز حدود 130 دلار و تورم 38 درصد است.
مردمِ صاحب تمدن و شکوهِ باستانیِ مصر با حسرت به اقتصاد برخی کشورهای عربی مینگرند که تا دیروز نامی از آنها نبود، اما رئیس جمهور مصر برای ساکت کردن مردم، غزه جنگ زده و نبود غذا در آن را برای مصریها یادآور شده و گفته: "اما ما میخوریم و میآشامیم".
مشکل مصر، حکمرانی الیگارشی نظامی و نبود حکمرانی اقتصادی است و الا بهترین روابط را با شرق و غرب دارد و با اسرائیل هم پیمان صلح بسته است.
مناسبات خارجی بیتنش یا کم تنش شرط لازم توسعه است، اما شرط کافی نیست و بدون وجود حکمرانی اقتصادی توسعهمحور فارغ از ماهیت اقتدارگرا یا دموکراتیک نظام سیاسی هیچ توسعهای رخ نمیدهد و هیچ اقتصادی سامان نمییابد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺گسترش جنگ یا تنش!
با گذشت چهار ماه از جنگ غزه هنوز هشدارها نسبت به گسترش جنگ در منطقه ادامه دارد. پر واضح است که مقصود هم جنگی با طرفیت مستقیم ایران و متحدان آن است و الا احتمال شعله ور شدن جنگی با مشارکت دولتی عربی وجود ندارد.
خطی تحلیلی از ابتدا، گسترش جنگ به منطقه را امری گریز ناپذیر میدانست و با هر حادثه و اتفاقی هم دوباره این گزاره تکرار میشود و اخیرا هم پس از حمله به پایگاه آمریکایی "برج 22" در شمال شرقی اردن در مرز سوریه بیش از قبل پر و بال گرفت.
نگارنده از همان روزهای نخست جنگ غزه با شناخت پیشینی نسبت به سیاستها و رفتارهای بازیگران درگیر در جنگ غزه و معذوریتها و محدودیتهای آنها، وقوع جنگی منطقهای چه میان حزب الله و اسرائیل و چه میان ایران و اسرائیل و به تبع آن میان ایران و آمریکا را بعید میدانست و تجربه چهار ماه جنگ کنونی نیز صحت این گزاره را نشان داد.
پس از حمله "برج 22" و تهدیدهای آمریکا باز گفته شد که حمله به اهدافی در داخل ایران دور از ذهن است.
واقعیت این است که تنش منطقهایِ ناشی از جنگ غزه فعلا کاملا تحت کنترل بوده و با وجود افزایش دُز آن در هفتههای اخیر، احتمال گسترش جنگ در منطقه تا "این لحظه" همچنان پایین است. امروز همه بازیگران، ایران و حزب الله از یک طرف و آمریکا و اسرائیل از طرف دیگر تقریبا دست یکدیگر را خوانده و به خوبی میدانند که طرف مقابل تمایلی برای ورود به یک جنگ ندارد و از این رو، همه طرفها تلاش میکنند تا در چارچوب این معادله نهایت فشار ممکن را به طرف مقابل وارد کنند؛ اما به شکلی مدیریت شده و کنترل شده؛ به گونهای که تنش از قاعده شکل گرفته خود در این چهار ماه عدول نکند و اوضاع از کنترل خارج نشود.
شیوه تعامل ایران و آمریکا پس از حمله به پایگاه "برج 22" نیز موید این مدعاست. از یک سو، تعلیق عملیاتها علیه اهداف آمریکایی از جانب برخی متحدان ایران در عراق قبل از شروع حملات آمریکا تلاشی برای کنترل تنش و جلوگیری از خروج آن از قاعده پیشگفته بود و از دیگر سو هم حملات تلافیجویانه آمریکا علی رغم گستردگی آن و تخریب برخی زیرساختهای نظامی در عراق و سوریه با تاخیری تقریبا یک هفتهای آغاز شد که هدف از آن کاهش حداکثر تلفات طرف مقابل و فراهم نمودن امکان جابجایی نیروهای ایرانی و خودداری از هدف قرار دادن آنها بود.
با این حال، به نظر میرسد که دولت آمریکا در چارچوب همین معادله به دنبال تداوم این حملات است تا ضمن تصفیه حساب، معادله میدانی جدید در محورهای درگیری در منطقه ایجاد کند و به شکلی کنترل شده توان نظامی متحدان تهران و حضور و نفوذ نظامی ایران در منطقه را به چالش بکشاند و تضعیف کند.
در مقابل، بعید است که حملات آمریکا باعث توقف حملات طرفهای مقابل شود. هر چند شاید بر کمیت و نوع این حملات اثر بگذارد، اما ادامه مییابد.
به نظر میرسد که حملات به نیروها و پایگاههای آمریکا در منطقه در پستوی فشار به آمریکا برای فشار به اسرائیل برای توقف جنگ هدف به چالش کشیدن حضور نظامی آمریکا در منطقه را نیز دنبال میکند.
اما افزایش تقابل کنترل شده ایران و آمریکا در منطقه در نتیجه تحولات اخیر که ممکن است در هفتههای پیش رو هم شدت هم یابد و حتی حملاتی خارج از قاعده این چهار ماه رخ دهد، و ادامه این روند کلیت جنگ غزه را تحت الشعاع قرار میدهد و نگاهها در منطقه و جهان را به سمت تقابل پیشگفته میبرد.
در نتیجه، بالا رفتن این تنش و تقابل در منطقه در این شرایط فعلا تا حدودی بر جنگ غزه سایه افکنده اما در صورت تشدید این وضعیت منطقهای پرتنش، جدا از این که واشنگتن دستکم خود را در قید و بند این فشارها در منطقه نمیداند، بلکه در مقابل، تنفسی برای اسرائیل و به ویژه نتانیاهو در مواجهه با افکار عمومی جهان و همچنین اعتراضات داخلی فراهم میکند و نیز حساسیت و تمرکز جهانی بر وقایع جنگ غزه را کاهش میدهد؛ به ویژه که این اتفاق میتواند حساسیت افکار عمومی در آمریکا را از فشار بر بایدن و اسرائیل به علت بحران انسانی غزه به تنش کشورشان در خاورمیانه با ایران معطوف کند.
کما این که چنین تنشی برخی کشورهای منطقه امثال عراق را نیز درگیر و الزامات و اولویت دیگری را بر آنها تحمیل میکند و حتی تنش در دریای سرخ و باب المندب نیز که با جنگ غزه در ارتباط مستقیم است و بر این مبنا برخی ناظران و کنشگران غربی قبل از تنش اخیر میان ایران و آمریکا برای حل بحران در دریای سرخ خواهان پایان جنگ غزه بودند، رفته رفته تحت الشعاع قرار گرفته و از دریچه تقابل ایران و آمریکا به آن نگریسته میشود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
با گذشت چهار ماه از جنگ غزه هنوز هشدارها نسبت به گسترش جنگ در منطقه ادامه دارد. پر واضح است که مقصود هم جنگی با طرفیت مستقیم ایران و متحدان آن است و الا احتمال شعله ور شدن جنگی با مشارکت دولتی عربی وجود ندارد.
خطی تحلیلی از ابتدا، گسترش جنگ به منطقه را امری گریز ناپذیر میدانست و با هر حادثه و اتفاقی هم دوباره این گزاره تکرار میشود و اخیرا هم پس از حمله به پایگاه آمریکایی "برج 22" در شمال شرقی اردن در مرز سوریه بیش از قبل پر و بال گرفت.
نگارنده از همان روزهای نخست جنگ غزه با شناخت پیشینی نسبت به سیاستها و رفتارهای بازیگران درگیر در جنگ غزه و معذوریتها و محدودیتهای آنها، وقوع جنگی منطقهای چه میان حزب الله و اسرائیل و چه میان ایران و اسرائیل و به تبع آن میان ایران و آمریکا را بعید میدانست و تجربه چهار ماه جنگ کنونی نیز صحت این گزاره را نشان داد.
پس از حمله "برج 22" و تهدیدهای آمریکا باز گفته شد که حمله به اهدافی در داخل ایران دور از ذهن است.
واقعیت این است که تنش منطقهایِ ناشی از جنگ غزه فعلا کاملا تحت کنترل بوده و با وجود افزایش دُز آن در هفتههای اخیر، احتمال گسترش جنگ در منطقه تا "این لحظه" همچنان پایین است. امروز همه بازیگران، ایران و حزب الله از یک طرف و آمریکا و اسرائیل از طرف دیگر تقریبا دست یکدیگر را خوانده و به خوبی میدانند که طرف مقابل تمایلی برای ورود به یک جنگ ندارد و از این رو، همه طرفها تلاش میکنند تا در چارچوب این معادله نهایت فشار ممکن را به طرف مقابل وارد کنند؛ اما به شکلی مدیریت شده و کنترل شده؛ به گونهای که تنش از قاعده شکل گرفته خود در این چهار ماه عدول نکند و اوضاع از کنترل خارج نشود.
شیوه تعامل ایران و آمریکا پس از حمله به پایگاه "برج 22" نیز موید این مدعاست. از یک سو، تعلیق عملیاتها علیه اهداف آمریکایی از جانب برخی متحدان ایران در عراق قبل از شروع حملات آمریکا تلاشی برای کنترل تنش و جلوگیری از خروج آن از قاعده پیشگفته بود و از دیگر سو هم حملات تلافیجویانه آمریکا علی رغم گستردگی آن و تخریب برخی زیرساختهای نظامی در عراق و سوریه با تاخیری تقریبا یک هفتهای آغاز شد که هدف از آن کاهش حداکثر تلفات طرف مقابل و فراهم نمودن امکان جابجایی نیروهای ایرانی و خودداری از هدف قرار دادن آنها بود.
با این حال، به نظر میرسد که دولت آمریکا در چارچوب همین معادله به دنبال تداوم این حملات است تا ضمن تصفیه حساب، معادله میدانی جدید در محورهای درگیری در منطقه ایجاد کند و به شکلی کنترل شده توان نظامی متحدان تهران و حضور و نفوذ نظامی ایران در منطقه را به چالش بکشاند و تضعیف کند.
در مقابل، بعید است که حملات آمریکا باعث توقف حملات طرفهای مقابل شود. هر چند شاید بر کمیت و نوع این حملات اثر بگذارد، اما ادامه مییابد.
به نظر میرسد که حملات به نیروها و پایگاههای آمریکا در منطقه در پستوی فشار به آمریکا برای فشار به اسرائیل برای توقف جنگ هدف به چالش کشیدن حضور نظامی آمریکا در منطقه را نیز دنبال میکند.
اما افزایش تقابل کنترل شده ایران و آمریکا در منطقه در نتیجه تحولات اخیر که ممکن است در هفتههای پیش رو هم شدت هم یابد و حتی حملاتی خارج از قاعده این چهار ماه رخ دهد، و ادامه این روند کلیت جنگ غزه را تحت الشعاع قرار میدهد و نگاهها در منطقه و جهان را به سمت تقابل پیشگفته میبرد.
در نتیجه، بالا رفتن این تنش و تقابل در منطقه در این شرایط فعلا تا حدودی بر جنگ غزه سایه افکنده اما در صورت تشدید این وضعیت منطقهای پرتنش، جدا از این که واشنگتن دستکم خود را در قید و بند این فشارها در منطقه نمیداند، بلکه در مقابل، تنفسی برای اسرائیل و به ویژه نتانیاهو در مواجهه با افکار عمومی جهان و همچنین اعتراضات داخلی فراهم میکند و نیز حساسیت و تمرکز جهانی بر وقایع جنگ غزه را کاهش میدهد؛ به ویژه که این اتفاق میتواند حساسیت افکار عمومی در آمریکا را از فشار بر بایدن و اسرائیل به علت بحران انسانی غزه به تنش کشورشان در خاورمیانه با ایران معطوف کند.
کما این که چنین تنشی برخی کشورهای منطقه امثال عراق را نیز درگیر و الزامات و اولویت دیگری را بر آنها تحمیل میکند و حتی تنش در دریای سرخ و باب المندب نیز که با جنگ غزه در ارتباط مستقیم است و بر این مبنا برخی ناظران و کنشگران غربی قبل از تنش اخیر میان ایران و آمریکا برای حل بحران در دریای سرخ خواهان پایان جنگ غزه بودند، رفته رفته تحت الشعاع قرار گرفته و از دریچه تقابل ایران و آمریکا به آن نگریسته میشود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺حماس و ابتکار پاریس!
بالاخره پس از یک هفته حماس پاسخ خود به طرح پیشنهادی نشست چهارجانبه پاریس را ارائه داد. هنوز اسرائیل واکنشی رسمی به پاسخ حماس نشان نداده است؛ اما قطر به عنوان طرف میانجیگر اظهار خوشبینی و نخست وزیر آن اعلام کرده که پاسخ حماس متضمن ملاحظاتی است اما امیدوار کننده است.
وزیر خارجه آمریکا هم که در قطر به سر میبرد، گفته است که فردا در سفر به اسرائیل با مقامات آن درباره پاسخ حماس گفتگو خواهد کرد. اما همین که بلینکن ملاحظه و مخالفتی مطرح نکرده است، میتوان آن را حمل بر موافقت اولیه آمریکا هم کرد. بایدن نیز در واکنش به پاسخ حماس گفته که این پاسخ «تا حدودی مبالغهآمیز است» و تاکید کرده است که «مذکرات را ادامه خواهیم داد .. الان نمیخواهم وارد جزئیات شوم.»
واقعیت این است که در پیشنهاد پاریس در سایه پافشاری طرف فلسطینی بر توقف جنگ تلاش شده بود که از طریق اشاره به آتش بس نسبتا طولانی مدت، طرح را برای حماس قابل پذیرش کنند؛ با این حال، این طرح پیشنهادی بیشتر حول محور آزادی گروگانهای اسرائیل و تبادل اسرا پیریزی شده و بیشتر تامین کننده خواسته اسرائیل بود و مساله توقف جنگ در هالهای از ابهام بود و صرفا به آتش بسهای موقت طولانی مدت در مراحل چندگانه اجرای توافق اشاره شده و به نوعی این احتمال مطرح شده بود که ممکن است که به توقف جنگ ختم شود.
در کل، آن گونه که از اظهارات مسئولان فلسطینی بر میآید، این طرح اشاره صریحی به چهار خواسته اصلی غزه یعنی توقف جنگ، خروج نیروهای اسرائیلی، رفع محاصره و بازسازی نوار غزه نکرده بود.
از این رو، نتانیاهو به نوعی انتظار داشت که حماس چارچوب توافق پیشنهادی را رد کند؛ اما این تشکیلات چنین موضعی اتخاذ نکرد و به نوعی توپ را در زمین دولت اسرائیل انداخت. گویا حماس نه موافقت کاملی با طرح پیشنهادی کرده است و نه مخالفت کاملی و راهی میانه در پیش گرفته است که در چارچوب آن، کلیه شروط و خواستههای اصلی پیشگفته را در پاسخ خود گنجانده و برنامه زمانی مشخصی را نیز پیشنهاد کرده است.
در واقع حماس از این طریق تلاش کرده است که با ندادن پاسخ منفی از یک طرف، خود را از مظان اتهام تلاش برای ادامه جنگ برهاند و از دیگر سو، دستاویز و بهانهای در اختیار نتانیاهو برای رهایی از فشار معترضان و خانوادههای گروگانها قرار ندهد. همچنین این روزنه را برای توقف جنگ و حل این بحران انسانی بیسابقه در نوار غزه نبندد و در کنار چنین پاسخی خواستههای خود را در مذاکرات پیگیری کند.
اکنون با پاسخ حماس توپ در زمین نتانیاهو است و برای او هم بسیار سخت و دشوار است که در سایه فشار داخلی برای انعقاد توافق تبادل اسرا به شکل صریح مخالفت خود را با پاسخ حماس اعلام کند و احتمالا فعلا بدون اتخاذ موضعی روشن مشغول بررسی آن شود.
از این رو، احتمالا فعلا مذاکرات و فرایند دیپلماسی زیر آتش جنگ برای رسیدن به راه حلی برای پایان این بحران ادامه پیدا کند. باید منتظر ماند و دید این روند به کجا ختم میشود؛ هر چند ممکن است احیانا مذاکرات تا مرز فروپاشی برود، اما بعید است که در نهایت این اتفاق بیفتد و به نظر میرسد که جنگ نه یک طرفه بلکه از طریق توافق به پایان خواهد رسید و این اتفاق هم متضمن دلالتهای مهمی خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
بالاخره پس از یک هفته حماس پاسخ خود به طرح پیشنهادی نشست چهارجانبه پاریس را ارائه داد. هنوز اسرائیل واکنشی رسمی به پاسخ حماس نشان نداده است؛ اما قطر به عنوان طرف میانجیگر اظهار خوشبینی و نخست وزیر آن اعلام کرده که پاسخ حماس متضمن ملاحظاتی است اما امیدوار کننده است.
وزیر خارجه آمریکا هم که در قطر به سر میبرد، گفته است که فردا در سفر به اسرائیل با مقامات آن درباره پاسخ حماس گفتگو خواهد کرد. اما همین که بلینکن ملاحظه و مخالفتی مطرح نکرده است، میتوان آن را حمل بر موافقت اولیه آمریکا هم کرد. بایدن نیز در واکنش به پاسخ حماس گفته که این پاسخ «تا حدودی مبالغهآمیز است» و تاکید کرده است که «مذکرات را ادامه خواهیم داد .. الان نمیخواهم وارد جزئیات شوم.»
واقعیت این است که در پیشنهاد پاریس در سایه پافشاری طرف فلسطینی بر توقف جنگ تلاش شده بود که از طریق اشاره به آتش بس نسبتا طولانی مدت، طرح را برای حماس قابل پذیرش کنند؛ با این حال، این طرح پیشنهادی بیشتر حول محور آزادی گروگانهای اسرائیل و تبادل اسرا پیریزی شده و بیشتر تامین کننده خواسته اسرائیل بود و مساله توقف جنگ در هالهای از ابهام بود و صرفا به آتش بسهای موقت طولانی مدت در مراحل چندگانه اجرای توافق اشاره شده و به نوعی این احتمال مطرح شده بود که ممکن است که به توقف جنگ ختم شود.
در کل، آن گونه که از اظهارات مسئولان فلسطینی بر میآید، این طرح اشاره صریحی به چهار خواسته اصلی غزه یعنی توقف جنگ، خروج نیروهای اسرائیلی، رفع محاصره و بازسازی نوار غزه نکرده بود.
از این رو، نتانیاهو به نوعی انتظار داشت که حماس چارچوب توافق پیشنهادی را رد کند؛ اما این تشکیلات چنین موضعی اتخاذ نکرد و به نوعی توپ را در زمین دولت اسرائیل انداخت. گویا حماس نه موافقت کاملی با طرح پیشنهادی کرده است و نه مخالفت کاملی و راهی میانه در پیش گرفته است که در چارچوب آن، کلیه شروط و خواستههای اصلی پیشگفته را در پاسخ خود گنجانده و برنامه زمانی مشخصی را نیز پیشنهاد کرده است.
در واقع حماس از این طریق تلاش کرده است که با ندادن پاسخ منفی از یک طرف، خود را از مظان اتهام تلاش برای ادامه جنگ برهاند و از دیگر سو، دستاویز و بهانهای در اختیار نتانیاهو برای رهایی از فشار معترضان و خانوادههای گروگانها قرار ندهد. همچنین این روزنه را برای توقف جنگ و حل این بحران انسانی بیسابقه در نوار غزه نبندد و در کنار چنین پاسخی خواستههای خود را در مذاکرات پیگیری کند.
اکنون با پاسخ حماس توپ در زمین نتانیاهو است و برای او هم بسیار سخت و دشوار است که در سایه فشار داخلی برای انعقاد توافق تبادل اسرا به شکل صریح مخالفت خود را با پاسخ حماس اعلام کند و احتمالا فعلا بدون اتخاذ موضعی روشن مشغول بررسی آن شود.
از این رو، احتمالا فعلا مذاکرات و فرایند دیپلماسی زیر آتش جنگ برای رسیدن به راه حلی برای پایان این بحران ادامه پیدا کند. باید منتظر ماند و دید این روند به کجا ختم میشود؛ هر چند ممکن است احیانا مذاکرات تا مرز فروپاشی برود، اما بعید است که در نهایت این اتفاق بیفتد و به نظر میرسد که جنگ نه یک طرفه بلکه از طریق توافق به پایان خواهد رسید و این اتفاق هم متضمن دلالتهای مهمی خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺داستان توسعه اندونزی!
صابر گلعنبری
رشد اقتصادی خیرکننده اندونزی در دو دهه اخیر از خلا نیامده است. این رشد مستمر، آن را به بزرگترین اقتصاد جنوب شرق آسیا تبدیل کرده و آن را در جایگاه هفدهم از نظر تولید ناخالص اسمی قرار داده یا از لحاظ شاخص ppp (برابری قدرت خرید) به هفتمین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل کرده است.
ادامه ……
@Sgolanbari
صابر گلعنبری
رشد اقتصادی خیرکننده اندونزی در دو دهه اخیر از خلا نیامده است. این رشد مستمر، آن را به بزرگترین اقتصاد جنوب شرق آسیا تبدیل کرده و آن را در جایگاه هفدهم از نظر تولید ناخالص اسمی قرار داده یا از لحاظ شاخص ppp (برابری قدرت خرید) به هفتمین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل کرده است.
ادامه ……
@Sgolanbari
Telegraph
🔺داستان توسعه اندونزی!
نگاهِ دیگر 🔺داستان توسعه اندونزی! صابر گلعنبری رشد اقتصادی خیرکننده اندونزی در دو دهه اخیر از خلا نیامده است. این رشد مستر، آن را به بزرگترین اقتصاد جنوب شرق آسیا تبدیل کرده و آن را در جایگاه هفدهم از نظر تولید ناخالص اسمی قرار داده یا از لحاظ شاخص ppp…
🔺یک کشوری یا دو کشوری؟!
این روزها با طولانیتر شدن جنگ غزه حرف و حدیث از راهکار دو کشوری نیز برای حل و فصل این ابربحران خاورمیانه بالا گرفته است و متحدان غربی اسرائیل و در راس آنها آمریکا بیش از دیگران آن را مطرح میکنند و اخیرا نیز کاخ سفید از به رسمیت شناختن احتمالی کشور فلسطین سخن گفته است.
ریشه این راهکار به همان قطعنامه 181 تقسیم فلسطین در سال 1947 باز میگردد اما گویا تحت این عنوان برای نخستین بار به وسیله نوام چامسکی پس از شکست سخت کشورهای عربی در جنگ 66 روزه 1967 مطرح شد.
با انعقاد پیمان اوسلو در سال 1993 دوباره این ایده احیا شد و متعاقب "انتفاضه الاقصی" و سپس تشکیل کمیته چهارجانبه بینالمللی (آمریکا، اروپا، روسیه و سازمان ملل) در 2002 و ارائه "نقشه راه" مبتنی بر طرح جرج بوش رفته رفته قوت گرفت و کنفرانسهای صلح متعددی نیز پس از آن برگزار شد، اما راه به جایی نبرد و به موازات آن شهرکسازی در کرانه باختری و قدس شدت گرفت و با محاق رفتن جریان چپ، جامعه اسرائیلی نیز روز به روز راستگراتر شد؛ تا جایی که دیگر مذاکرات صلح میان دو طرف از مارس 2014 به کلی از طرف دولت نتانیاهو متوقف شد.
این که چه شد وضع به اینجا رسید، داستان مفصلی است که شرح آن در این مقال نمیگنجد.
قبل از حمله هفتم اکتبر حماس، آمریکا در چارچوب انتقال ثقل سیاست خارجی خود از خاورمیانه به مواجهه با چین و روسیه به دنبال کاهش تنشها در منطقه و آرامسازی اوضاع البته با محوریت ادغام اسرائیل در نظم منطقهای بود. در این راستا هم تا حدودی از فشار حداکثری ترامپ علیه ایران فاصله گرفت و به تفاهمات پشت پرده روی آورد. همچنین به آشتی ایران و عربستان نیز چراغ سبز نشان داد و عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان و آتش بس در یمن را در دستور کار جدی قرار داد؛ اما ناگهان ابربحران جهان دوباره سربرآورد و محاسبات و اولویت دیگری در برابر سیاست آمریکا قرار داد و این کشور در کنار حمایت قاطع از اسرائیل در این جنگ دوباره راه حل تشکیل دو کشور را مطرح و بر سر زبانها انداخت.
اما پرسش اینجاست که آیا اساسا چنین راهکاری شانسی برای عملیاتی شدن دارد یا خیر؟ ناگفته نماند که عنوان راه حل "دو کشوری" یا "دو دولتی" در حالی که یکی 75 سال قبل تشکیل شده و دیگری هنوز تشکیل نشده در نوع خود قابل تامل و جالب است. درست است که منظور وجود دو کشور در کنار یکدیگر است، اما وقتی یکی وجود دارد و دیگری نه، جا داشت که عنوان راه حل، تشکیل کشور فلسطین میبود که بار معنایی آن ذهنیت جهانی را بیشتر معطوف به ریشه بحران میکرد. به هر حال فارغ از آن، واقعیت این است که در شرایط فعلی و در کوتاه مدت و میان مدت شانس خاصی برای تشکیل کشور فلسطین وجود ندارد؛ به دلایل متعدد و در راس آنها سه دلیل عمده:
نخست این که مطابق قطعنامههای سازمان ملل، جغرافیای اصلی این کشور کرانه باختری (حدود 6 هزار کیلومتر مربع) است که در سایه رشد گسترده شهرکسازی و حضور نیم میلیون یهودی در این منطقه و اشغال آن، عملا جغرافیایی برای تشکیل چنین کشوری باقی نمانده است.
دوم این که در طرف اسرائیلی هم اجماع بیسابقهای در جامعه و نیروهای سیاسی حاکم و اپوزیسیون علیه تشکیل این کشور وجود دارد که برونداد آن را میتوان حمایت گسترده اخیر 99 نماینده از 120 نماینده کنست از طرح نتانیاهو در مخالفت قاطع با به رسمیت شناختن کشور فلسطین مشاهده کرد. مخالفان این طرح هم عموما نمایندگان عرب کنست و چند نماینده چپگرای یهودی بودند. این رایگیری نشانگر این است که ایدئولوژی راست تندرو تا جایی در اسرائیل رسوخ یافته است که صرف شناسایی اعلامی کشور فلسطین را بر نمیتابد، چه برسد به تشکیل آن. در این خصوص نیز بنی گانتز و لاپید و نتانیاهو هم نظر هستند.
اما دلیل سوم این که سیاست بینالملل با مرکزیت آمریکا نیز با وجود مواضع اعلامی به دلایل مختلف فاقد اراده کافی برای وارد آوردن فشار بر اسرائیل برای پذیرش این امر است و از این رو، طرح شناسایی اعلامی کشور فلسطین قبل از تشکیل آن از جانب آمریکا هر چند فی نفسه میتواند فشار اعلامی جزئی بر تل آویو وارد کند، اما منجر به تشکیل کشور فلسطین نخواهد شد و به نظر میرسد که دولت بایدن دو هدف دیگر را در پس این طرح دنبال میکند؛ نخست فراهم کردن محملی برای اقناع عربستان به عادی سازی روابط با اسرائیل همزمان با پایان جنگ غزه و یا پس از آن و دوم نیز کنترل تاثیرات منفی حمایت همه جانبه واشنگتن از تل آویو در این جنگ بر وجهه جهانی آمریکا و موقعیت داخلی بایدن و دموکراتها در این شرایط انتخاباتی.
البته راه حل "یک کشور برای دو ملت" نیز که در گذشته قذافی تحت عنوان "اسراطین" مطرح میکرد و امروز طرفدارانی دارد، قابلیت اجرا ندارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
این روزها با طولانیتر شدن جنگ غزه حرف و حدیث از راهکار دو کشوری نیز برای حل و فصل این ابربحران خاورمیانه بالا گرفته است و متحدان غربی اسرائیل و در راس آنها آمریکا بیش از دیگران آن را مطرح میکنند و اخیرا نیز کاخ سفید از به رسمیت شناختن احتمالی کشور فلسطین سخن گفته است.
ریشه این راهکار به همان قطعنامه 181 تقسیم فلسطین در سال 1947 باز میگردد اما گویا تحت این عنوان برای نخستین بار به وسیله نوام چامسکی پس از شکست سخت کشورهای عربی در جنگ 66 روزه 1967 مطرح شد.
با انعقاد پیمان اوسلو در سال 1993 دوباره این ایده احیا شد و متعاقب "انتفاضه الاقصی" و سپس تشکیل کمیته چهارجانبه بینالمللی (آمریکا، اروپا، روسیه و سازمان ملل) در 2002 و ارائه "نقشه راه" مبتنی بر طرح جرج بوش رفته رفته قوت گرفت و کنفرانسهای صلح متعددی نیز پس از آن برگزار شد، اما راه به جایی نبرد و به موازات آن شهرکسازی در کرانه باختری و قدس شدت گرفت و با محاق رفتن جریان چپ، جامعه اسرائیلی نیز روز به روز راستگراتر شد؛ تا جایی که دیگر مذاکرات صلح میان دو طرف از مارس 2014 به کلی از طرف دولت نتانیاهو متوقف شد.
این که چه شد وضع به اینجا رسید، داستان مفصلی است که شرح آن در این مقال نمیگنجد.
قبل از حمله هفتم اکتبر حماس، آمریکا در چارچوب انتقال ثقل سیاست خارجی خود از خاورمیانه به مواجهه با چین و روسیه به دنبال کاهش تنشها در منطقه و آرامسازی اوضاع البته با محوریت ادغام اسرائیل در نظم منطقهای بود. در این راستا هم تا حدودی از فشار حداکثری ترامپ علیه ایران فاصله گرفت و به تفاهمات پشت پرده روی آورد. همچنین به آشتی ایران و عربستان نیز چراغ سبز نشان داد و عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان و آتش بس در یمن را در دستور کار جدی قرار داد؛ اما ناگهان ابربحران جهان دوباره سربرآورد و محاسبات و اولویت دیگری در برابر سیاست آمریکا قرار داد و این کشور در کنار حمایت قاطع از اسرائیل در این جنگ دوباره راه حل تشکیل دو کشور را مطرح و بر سر زبانها انداخت.
اما پرسش اینجاست که آیا اساسا چنین راهکاری شانسی برای عملیاتی شدن دارد یا خیر؟ ناگفته نماند که عنوان راه حل "دو کشوری" یا "دو دولتی" در حالی که یکی 75 سال قبل تشکیل شده و دیگری هنوز تشکیل نشده در نوع خود قابل تامل و جالب است. درست است که منظور وجود دو کشور در کنار یکدیگر است، اما وقتی یکی وجود دارد و دیگری نه، جا داشت که عنوان راه حل، تشکیل کشور فلسطین میبود که بار معنایی آن ذهنیت جهانی را بیشتر معطوف به ریشه بحران میکرد. به هر حال فارغ از آن، واقعیت این است که در شرایط فعلی و در کوتاه مدت و میان مدت شانس خاصی برای تشکیل کشور فلسطین وجود ندارد؛ به دلایل متعدد و در راس آنها سه دلیل عمده:
نخست این که مطابق قطعنامههای سازمان ملل، جغرافیای اصلی این کشور کرانه باختری (حدود 6 هزار کیلومتر مربع) است که در سایه رشد گسترده شهرکسازی و حضور نیم میلیون یهودی در این منطقه و اشغال آن، عملا جغرافیایی برای تشکیل چنین کشوری باقی نمانده است.
دوم این که در طرف اسرائیلی هم اجماع بیسابقهای در جامعه و نیروهای سیاسی حاکم و اپوزیسیون علیه تشکیل این کشور وجود دارد که برونداد آن را میتوان حمایت گسترده اخیر 99 نماینده از 120 نماینده کنست از طرح نتانیاهو در مخالفت قاطع با به رسمیت شناختن کشور فلسطین مشاهده کرد. مخالفان این طرح هم عموما نمایندگان عرب کنست و چند نماینده چپگرای یهودی بودند. این رایگیری نشانگر این است که ایدئولوژی راست تندرو تا جایی در اسرائیل رسوخ یافته است که صرف شناسایی اعلامی کشور فلسطین را بر نمیتابد، چه برسد به تشکیل آن. در این خصوص نیز بنی گانتز و لاپید و نتانیاهو هم نظر هستند.
اما دلیل سوم این که سیاست بینالملل با مرکزیت آمریکا نیز با وجود مواضع اعلامی به دلایل مختلف فاقد اراده کافی برای وارد آوردن فشار بر اسرائیل برای پذیرش این امر است و از این رو، طرح شناسایی اعلامی کشور فلسطین قبل از تشکیل آن از جانب آمریکا هر چند فی نفسه میتواند فشار اعلامی جزئی بر تل آویو وارد کند، اما منجر به تشکیل کشور فلسطین نخواهد شد و به نظر میرسد که دولت بایدن دو هدف دیگر را در پس این طرح دنبال میکند؛ نخست فراهم کردن محملی برای اقناع عربستان به عادی سازی روابط با اسرائیل همزمان با پایان جنگ غزه و یا پس از آن و دوم نیز کنترل تاثیرات منفی حمایت همه جانبه واشنگتن از تل آویو در این جنگ بر وجهه جهانی آمریکا و موقعیت داخلی بایدن و دموکراتها در این شرایط انتخاباتی.
البته راه حل "یک کشور برای دو ملت" نیز که در گذشته قذافی تحت عنوان "اسراطین" مطرح میکرد و امروز طرفدارانی دارد، قابلیت اجرا ندارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️جانی که آتش گرفت!
آرون بوشنل خلبان 25 ساله نیروی هوایی آمریکا امروز با حضور در مقابل سفارت اسرائیل در واشنگتن و به آتش کشیدن خود اعتراضش را به نسلکشی مردم غزه نشان داد؛ فاجعهای که با فوت کودکان و نوزادان بر اثر گرسنگی وحشتناکتر شده است.
بوشنل در حالی که شعار "آزادی فلسطین" سر میداد از نفس افتاد و ساعاتی بعد جان باخت.
رفتار این نظامی از یک دوگانگی در آمریکا خبر میدهد که یک طرف آن دولت آمریکا با حمایت همه جانبه از اسرائیل سه قطعنامه شورای امنیت برای برقراری آتش بس را وتو میکند؛ اما در آن سو یک نظامی آن در حمایت از غزه اینگونه اعتراض و جان خود را قربانی مینماید و البته به نوشته "نیویورک تایمز" روزی نیست که تظاهرات ضد جنگ در امریکا برگزار نشود.
در حالی که اعتراضات همچنان در غرب ادامه دارد، در کشورهای عربی و اسلامی خبر خاصی نیست و در سطح رسمی نیز که اجلاس سران اسلامی در ریاض با وجود این همه حرف و حدیث از نتایج َ"مهم" آن، کان لم یکن بود.
واقعیت این است که خفقان و شکاف عمیق دولت ملت افکار عمومی عربی و اسلامی را فاقد پویایی لازم در این بحرانها کرده است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
آرون بوشنل خلبان 25 ساله نیروی هوایی آمریکا امروز با حضور در مقابل سفارت اسرائیل در واشنگتن و به آتش کشیدن خود اعتراضش را به نسلکشی مردم غزه نشان داد؛ فاجعهای که با فوت کودکان و نوزادان بر اثر گرسنگی وحشتناکتر شده است.
بوشنل در حالی که شعار "آزادی فلسطین" سر میداد از نفس افتاد و ساعاتی بعد جان باخت.
رفتار این نظامی از یک دوگانگی در آمریکا خبر میدهد که یک طرف آن دولت آمریکا با حمایت همه جانبه از اسرائیل سه قطعنامه شورای امنیت برای برقراری آتش بس را وتو میکند؛ اما در آن سو یک نظامی آن در حمایت از غزه اینگونه اعتراض و جان خود را قربانی مینماید و البته به نوشته "نیویورک تایمز" روزی نیست که تظاهرات ضد جنگ در امریکا برگزار نشود.
در حالی که اعتراضات همچنان در غرب ادامه دارد، در کشورهای عربی و اسلامی خبر خاصی نیست و در سطح رسمی نیز که اجلاس سران اسلامی در ریاض با وجود این همه حرف و حدیث از نتایج َ"مهم" آن، کان لم یکن بود.
واقعیت این است که خفقان و شکاف عمیق دولت ملت افکار عمومی عربی و اسلامی را فاقد پویایی لازم در این بحرانها کرده است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺تعارفات ایران و مصر!
دیدارها میان مقامات ایران و مصری ادامه دارد و اخیرا هم وزرای خارجه دو کشور ضمن دیداری دیگر در ژنو کلی تعارفات دیپلماتیک رد و بدل کردند و از اهمیت روابط دو جانبه گفتند. قبلا هم روسای دو کشور در حاشیه نشست سران عربی و اسلامی در ریاض در نوامبر گذشته دیدار و گفتگو کردند.
اما با وجود همه این دیدارها و میانجیگری عمان هنوز قفل روابط باز نشده است؛ این در حالی است که روابط با عربستان بدون این که مسبوق به چنین دیدارهایی باشد با میانجیگری چین شکلا احیا شده و بعد از توافق، دیدارها در سطوح عالی شروع شد. اما در رابطه با مصر و ایران قضیه معکوس است؛ دیدارها در سطوح عالی شروع شده و ادامه دارد اما روابط احیا نشده است.
اما چرا؟ واقعیت این است که سوای مخالفت و شروط بخشی از ارکان قدرت مصر برای احیای روابط با ایران از جمله دستگاه اطلاعاتی این کشور، اما علت اصلی مخالفت تل آویو و به تبع آن هم واشنگتن به دلیل موقعیت مصر در همسایگی اسرائیل و غزه است.
بر کسی پوشیده نیست که محاصره غزه تنها از جانب اسرائیل نیست، بلکه مصر هم با بستن گذرگاه رفح در آن نقش دارد؛ اما دولت مصر چه خواسته به علت حکمرانی حماس در این منطقه چه ناخواسته به علت فشارهای اسرائیل حاضر نیست حتی در این شرایط انسانی بغرنج غزه در این جنگ گذرگاه را باز کند و اتفاق قابل تاملی هم که در این جنگ افتاد این بود که مصر بر خلاف گذشته هیچ چیزی را بدون نظارت و بازرسی اسرائیل (از طریق گذرگاه العوجه و سپس بازگشت به گذرگاه رفح پس از طی ۲۰۰ کیلومتر مسافت رفت و برگشت) وارد غزه نمیکند.
حال که دولت مصر تا این اندازه به هر دلیل و انگیزهای با اسرائیل هماهنگ است و این همه اعتراض در سطح منطقه و جهان را به جان میخرد بدون این که گذرگاه رفح را باز کند، چطور حاضر است که از مخالفت و مانع اسرائیل با احیای روابط با تهران عبور کند؟
البته موانع بعدی هم به نظر نگارنده مخالفت امارات و به احتمال زیاد عربستان است که اگر کمکهای اقتصادی آنها نبود که بحران اقتصادی کنونی مصر دشوارتر از امروز بود.
اما در این میان مصر و ترکیه که طی یک دهه گذشته علیه همدیگر خط و نشان میکشیدند و روابط بسیار پرتنشی داشتند، به این آسانی با هم آشتی کردند و اردوغان که یک زمانی منتقد سرسخت سیسی بود، به قاهره رفت و رئیس جمهور مصر هم تا پای پلههای هواپیما رفت و از او استقبال کرد.
چرا؟ در کنار این که مانع اسرائیلی وجود نداشت، اما دلیل مهم اقتصادی است. مصر و ترکیه در یک دهه گذشته با وجود روابط پرتنش سیاسی اما مناسبات اقتصادی خود را حفظ کرده و احیانا توسعه هم دادند؛ اما نقش این متغیر در روابط ایران و مصر صفر است.
در واقع اقتصاد قاهره و آنکارا را با هم آشتی داد؛ به این دلیل که منافعی اقتصادی وجود داشت و دو طرف بر آن شدند که آن را توسعه دهند، اما چون روابط خارجی ایران اساسا پیوست اقتصادی خاصی نداشته و ندارد و اقتصادمحور نیست، اساسا منافعی هم شکل نگرفته است که دیگران را ترغیب به توسعه آن یا احیا و تقویت مناسبات سیاسی کند.
در کنار آن نیز شکل گیری منافع اقتصادی جدی هم در شرایط تحریم و تنشهای امنیتی منطقهای برای طرفهای دیگر از لحاظ سیاسی پردردسر و پرهزینه است و از این رو، عطای آن را به لقایش میبخشند.
ناگفته هم نماند که روابط هم احیا شود اینگونه نیست که اتفاق خارق العادهای بیفتد و به دلایل مختلف به احتمال زیاد عمق روابط در همین سطحی خواهد بود که الان هست، اما جدا از عامل اسرائیلی و دیگر عوامل منطقهای، نگرانی مصر این است که در صورت احیای رسمی روابط الزاماتی ایجاد میشود که دیگر محملی برای قید و بند و محدودیتهای کنونی برای دسترسی ایران به داخل مصر و نزدیک شدن به غزه و….. باقی نمیماند .
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
دیدارها میان مقامات ایران و مصری ادامه دارد و اخیرا هم وزرای خارجه دو کشور ضمن دیداری دیگر در ژنو کلی تعارفات دیپلماتیک رد و بدل کردند و از اهمیت روابط دو جانبه گفتند. قبلا هم روسای دو کشور در حاشیه نشست سران عربی و اسلامی در ریاض در نوامبر گذشته دیدار و گفتگو کردند.
اما با وجود همه این دیدارها و میانجیگری عمان هنوز قفل روابط باز نشده است؛ این در حالی است که روابط با عربستان بدون این که مسبوق به چنین دیدارهایی باشد با میانجیگری چین شکلا احیا شده و بعد از توافق، دیدارها در سطوح عالی شروع شد. اما در رابطه با مصر و ایران قضیه معکوس است؛ دیدارها در سطوح عالی شروع شده و ادامه دارد اما روابط احیا نشده است.
اما چرا؟ واقعیت این است که سوای مخالفت و شروط بخشی از ارکان قدرت مصر برای احیای روابط با ایران از جمله دستگاه اطلاعاتی این کشور، اما علت اصلی مخالفت تل آویو و به تبع آن هم واشنگتن به دلیل موقعیت مصر در همسایگی اسرائیل و غزه است.
بر کسی پوشیده نیست که محاصره غزه تنها از جانب اسرائیل نیست، بلکه مصر هم با بستن گذرگاه رفح در آن نقش دارد؛ اما دولت مصر چه خواسته به علت حکمرانی حماس در این منطقه چه ناخواسته به علت فشارهای اسرائیل حاضر نیست حتی در این شرایط انسانی بغرنج غزه در این جنگ گذرگاه را باز کند و اتفاق قابل تاملی هم که در این جنگ افتاد این بود که مصر بر خلاف گذشته هیچ چیزی را بدون نظارت و بازرسی اسرائیل (از طریق گذرگاه العوجه و سپس بازگشت به گذرگاه رفح پس از طی ۲۰۰ کیلومتر مسافت رفت و برگشت) وارد غزه نمیکند.
حال که دولت مصر تا این اندازه به هر دلیل و انگیزهای با اسرائیل هماهنگ است و این همه اعتراض در سطح منطقه و جهان را به جان میخرد بدون این که گذرگاه رفح را باز کند، چطور حاضر است که از مخالفت و مانع اسرائیل با احیای روابط با تهران عبور کند؟
البته موانع بعدی هم به نظر نگارنده مخالفت امارات و به احتمال زیاد عربستان است که اگر کمکهای اقتصادی آنها نبود که بحران اقتصادی کنونی مصر دشوارتر از امروز بود.
اما در این میان مصر و ترکیه که طی یک دهه گذشته علیه همدیگر خط و نشان میکشیدند و روابط بسیار پرتنشی داشتند، به این آسانی با هم آشتی کردند و اردوغان که یک زمانی منتقد سرسخت سیسی بود، به قاهره رفت و رئیس جمهور مصر هم تا پای پلههای هواپیما رفت و از او استقبال کرد.
چرا؟ در کنار این که مانع اسرائیلی وجود نداشت، اما دلیل مهم اقتصادی است. مصر و ترکیه در یک دهه گذشته با وجود روابط پرتنش سیاسی اما مناسبات اقتصادی خود را حفظ کرده و احیانا توسعه هم دادند؛ اما نقش این متغیر در روابط ایران و مصر صفر است.
در واقع اقتصاد قاهره و آنکارا را با هم آشتی داد؛ به این دلیل که منافعی اقتصادی وجود داشت و دو طرف بر آن شدند که آن را توسعه دهند، اما چون روابط خارجی ایران اساسا پیوست اقتصادی خاصی نداشته و ندارد و اقتصادمحور نیست، اساسا منافعی هم شکل نگرفته است که دیگران را ترغیب به توسعه آن یا احیا و تقویت مناسبات سیاسی کند.
در کنار آن نیز شکل گیری منافع اقتصادی جدی هم در شرایط تحریم و تنشهای امنیتی منطقهای برای طرفهای دیگر از لحاظ سیاسی پردردسر و پرهزینه است و از این رو، عطای آن را به لقایش میبخشند.
ناگفته هم نماند که روابط هم احیا شود اینگونه نیست که اتفاق خارق العادهای بیفتد و به دلایل مختلف به احتمال زیاد عمق روابط در همین سطحی خواهد بود که الان هست، اما جدا از عامل اسرائیلی و دیگر عوامل منطقهای، نگرانی مصر این است که در صورت احیای رسمی روابط الزاماتی ایجاد میشود که دیگر محملی برای قید و بند و محدودیتهای کنونی برای دسترسی ایران به داخل مصر و نزدیک شدن به غزه و….. باقی نمیماند .
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺ترامپ در حال بازگشت؟
"سه شنبه بزرگ" انتخابات درون حزبی در آمریکا به پایان رسید و با توجه به نتایج اکتسابی ترامپ و بایدن تقریبا تکلیف دو نامزد جمهوریخواه و دموکرات برای انتخابات ریاست جمهوری روشن است و از هم اکنون هم دو نامزد بنای کار خود را بر رقابت با یکدیگر در انتخابات نوامبر 2024 آمریکا گذاشته و انتخابات درون حزبی آمریکا به عرصه تبلیغات و رقابت انتخابات ریاست جمهوری تبدیل شده است.
اکنون پرسش کانونی در داخل آمریکا و خارج آن این است که بایدن و ترامپ کدامیک در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برنده خواهند شد؟
پیداست که انتخابات پیش روی آمریکا جنجالیتر از قبل خواهد بود. برای نخستین بار دو رئیس جمهور فعلی و قبلی با هم رقابت میکنند و ترامپ عزم خود را جزم کرده که انتقام باخت 2020 و یک دورهای شدن خود را با یک دورهای کردن ریاست جمهوری بایدن بگیرد.
هر دو نفر از خصوصیات شخصیتی و شخصی خاصی برخوردار هستند که آنها را از روسای جمهور قبلی آمریکا متمایز میسازد. از یک طرف، بایدن هم اکنون هم پیرترین رئیس جمهور تاریخ آمریکاست که قصد دارد چهار سال دیگر هم در این پست بماند و از سلامت جسمانی و قدرت تمرکز بالایی برخوردار نیست و گافها و حرکات عجیب او تردیدهایی را در توانایی جسمانی بایدن برای رهبری آمریکا در چهار سال آتی برانگیخته است.
از دیگر سو نیز ترامپ جنجالیترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا با رفتارهای عجیب منحصر به فرد است چنانچه تاکنون سابقه نداشته که رئیس جمهور سابق و نامزد ریاست جمهوری آمریکا با این حجم اتهام (91 اتهام در 4 پرونده قضایی) مواجه باشد.
این مسائل و مشکلات، بایدن و ترامپ را در وضعیتی نامطلوب از نظر رایدهندگان آمریکا قرار داده و اخیرا حدود 60 درصد در نظرسنجی AP-NORC هر دو را فاقد توانمندی ذهنی کافی برای تصدی عالیترین سمت در آمریکا به عنوان ابرقدرت جهان میدانند. به هر حال، قرعه فال برای رقابت در انتخابات ریاست جمهوری به نام ترامپ و بایدن افتاده است که حضور آنها در قدرت از عوارض پیری سیستم سیاسی است که با برآمدن ترامپِ ساختارگریز هویدا شد و سپس مخالفان او کسی جز بایدن را یارای حذف او ندیدند و اکنون نیز با وجود این که حتی طیفی از دموکراتها تمایل ندارند بایدن 81 ساله با این مشکلات جسمانی نامزد حزبشان در انتخابات شود، اما چه بسا برای جلوگیری از بازگشت ترامپ خود را ناگزیر به این کار میدانند.
نکته مهم این واقعیت است که حضور ترامپ در قدرت به عنوان شخصیتی جنجالی و همچنین تا حدودی بایدن در این سن و سال اگر در کشوری فاقد ساختار سیستماتیک قدرت بود، آن را تا مرز فروپاشی میبرد؛ اما این اتفاق در آمریکا نیفتاد که علت آن را باید در ساختار قوی نهاد قدرت در این کشور جست که موجب حفظ نظامِ قائم به سیستم و نه فرد آمریکا از سال 1776 تاکنون شده است و بر خلاف تصورات، این مساله صرفا معطوف به هژمونی نظامی و اقتصادی آمریکا در جهان نیست. وجود همین ساختار نهادمند است که تیم مدیریتی تواتمندی به ویژه در حوزه اقتصادی را در کنار بایدن قرار داده است که با پوشش ضعفهای او، بحران اقتصادی ناشی از کرونا را کنترل و شاخصهای اقتصادی آمریکا را تا حدود زیادی بهبود ببخشد.
با این حال، تداوم حکمرانی افرادی چون ترامپ در سایه دو قطبیهای شکل گرفته میتواند این ساختار را به مرور زمان به شدت تضعیف کند.
با وجود دورخیز ترامپ و موقعیت بهتر او در نظرسنجیهای انتخاباتی در مقابل بایدن، فعلا برای پیش بینی نتیجه ماراتن انتخاباتی آمریکا زود است و ظرف چند ماه آینده متغیر یا متغیرهای تاثیرگذار امروز له یا علیه هر کدام از دو نفر میتوانند دستخوش تغییرات جدی شوند. به عنوان مثال یک محکومیت قضایی ترامپ قبل از انتخابات و یا حادث شدن مشکل جسمانی حادی برای بایدن در سایه وضعیت کنونی او میتواند وضعیت را له یا علیه هر کدام دگرگون کند.
پارامترهای تاثیرگذار در انتخابات پیشروی آمریکا، اقتصاد و انرژی، مهاجرت، مسائل مرزی، قضایای اجتماعی همچون سقط جنین و مسائلی چون جنگ غزه در ایالتهای تعیین کننده است. اخیرا حمایت بایدن از اسرائیل در این جنگ باعث شد که بیش از 100 هزار دموکرات در انتخابات مقدماتی به نفع بایدن رای ندهند.
اما اقتصاد همچنان مهمترین فاکتور انتخاباتی است.
تا این لحظه، جمهوریخواهان متحدتر از 2020 و دموکراتها به علت جنگ غزه تا حدودی متشتت شدهاند.
در این میان، خیلیها منتظر بازگشت ترامپ هستند از پوتین (علی رغم اظهارات اخیر او) گرفته تا بن سلمان که بعید نیست قبل از مشخص شدن نتایج انتخابات آمریکا از عادیسازی روابط با اسرائیل به امید پیروزی ترامپ پرهیز کند تا این اتفاق به نام او ثبت شود.
همچنین بازگشت ترامپ به قدرت احتمالا اوضاع خاورمیانه را آشفتهتر کرده و سیاست او در قبال ایران هم نیازی به شرح چندانی ندارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
"سه شنبه بزرگ" انتخابات درون حزبی در آمریکا به پایان رسید و با توجه به نتایج اکتسابی ترامپ و بایدن تقریبا تکلیف دو نامزد جمهوریخواه و دموکرات برای انتخابات ریاست جمهوری روشن است و از هم اکنون هم دو نامزد بنای کار خود را بر رقابت با یکدیگر در انتخابات نوامبر 2024 آمریکا گذاشته و انتخابات درون حزبی آمریکا به عرصه تبلیغات و رقابت انتخابات ریاست جمهوری تبدیل شده است.
اکنون پرسش کانونی در داخل آمریکا و خارج آن این است که بایدن و ترامپ کدامیک در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برنده خواهند شد؟
پیداست که انتخابات پیش روی آمریکا جنجالیتر از قبل خواهد بود. برای نخستین بار دو رئیس جمهور فعلی و قبلی با هم رقابت میکنند و ترامپ عزم خود را جزم کرده که انتقام باخت 2020 و یک دورهای شدن خود را با یک دورهای کردن ریاست جمهوری بایدن بگیرد.
هر دو نفر از خصوصیات شخصیتی و شخصی خاصی برخوردار هستند که آنها را از روسای جمهور قبلی آمریکا متمایز میسازد. از یک طرف، بایدن هم اکنون هم پیرترین رئیس جمهور تاریخ آمریکاست که قصد دارد چهار سال دیگر هم در این پست بماند و از سلامت جسمانی و قدرت تمرکز بالایی برخوردار نیست و گافها و حرکات عجیب او تردیدهایی را در توانایی جسمانی بایدن برای رهبری آمریکا در چهار سال آتی برانگیخته است.
از دیگر سو نیز ترامپ جنجالیترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا با رفتارهای عجیب منحصر به فرد است چنانچه تاکنون سابقه نداشته که رئیس جمهور سابق و نامزد ریاست جمهوری آمریکا با این حجم اتهام (91 اتهام در 4 پرونده قضایی) مواجه باشد.
این مسائل و مشکلات، بایدن و ترامپ را در وضعیتی نامطلوب از نظر رایدهندگان آمریکا قرار داده و اخیرا حدود 60 درصد در نظرسنجی AP-NORC هر دو را فاقد توانمندی ذهنی کافی برای تصدی عالیترین سمت در آمریکا به عنوان ابرقدرت جهان میدانند. به هر حال، قرعه فال برای رقابت در انتخابات ریاست جمهوری به نام ترامپ و بایدن افتاده است که حضور آنها در قدرت از عوارض پیری سیستم سیاسی است که با برآمدن ترامپِ ساختارگریز هویدا شد و سپس مخالفان او کسی جز بایدن را یارای حذف او ندیدند و اکنون نیز با وجود این که حتی طیفی از دموکراتها تمایل ندارند بایدن 81 ساله با این مشکلات جسمانی نامزد حزبشان در انتخابات شود، اما چه بسا برای جلوگیری از بازگشت ترامپ خود را ناگزیر به این کار میدانند.
نکته مهم این واقعیت است که حضور ترامپ در قدرت به عنوان شخصیتی جنجالی و همچنین تا حدودی بایدن در این سن و سال اگر در کشوری فاقد ساختار سیستماتیک قدرت بود، آن را تا مرز فروپاشی میبرد؛ اما این اتفاق در آمریکا نیفتاد که علت آن را باید در ساختار قوی نهاد قدرت در این کشور جست که موجب حفظ نظامِ قائم به سیستم و نه فرد آمریکا از سال 1776 تاکنون شده است و بر خلاف تصورات، این مساله صرفا معطوف به هژمونی نظامی و اقتصادی آمریکا در جهان نیست. وجود همین ساختار نهادمند است که تیم مدیریتی تواتمندی به ویژه در حوزه اقتصادی را در کنار بایدن قرار داده است که با پوشش ضعفهای او، بحران اقتصادی ناشی از کرونا را کنترل و شاخصهای اقتصادی آمریکا را تا حدود زیادی بهبود ببخشد.
با این حال، تداوم حکمرانی افرادی چون ترامپ در سایه دو قطبیهای شکل گرفته میتواند این ساختار را به مرور زمان به شدت تضعیف کند.
با وجود دورخیز ترامپ و موقعیت بهتر او در نظرسنجیهای انتخاباتی در مقابل بایدن، فعلا برای پیش بینی نتیجه ماراتن انتخاباتی آمریکا زود است و ظرف چند ماه آینده متغیر یا متغیرهای تاثیرگذار امروز له یا علیه هر کدام از دو نفر میتوانند دستخوش تغییرات جدی شوند. به عنوان مثال یک محکومیت قضایی ترامپ قبل از انتخابات و یا حادث شدن مشکل جسمانی حادی برای بایدن در سایه وضعیت کنونی او میتواند وضعیت را له یا علیه هر کدام دگرگون کند.
پارامترهای تاثیرگذار در انتخابات پیشروی آمریکا، اقتصاد و انرژی، مهاجرت، مسائل مرزی، قضایای اجتماعی همچون سقط جنین و مسائلی چون جنگ غزه در ایالتهای تعیین کننده است. اخیرا حمایت بایدن از اسرائیل در این جنگ باعث شد که بیش از 100 هزار دموکرات در انتخابات مقدماتی به نفع بایدن رای ندهند.
اما اقتصاد همچنان مهمترین فاکتور انتخاباتی است.
تا این لحظه، جمهوریخواهان متحدتر از 2020 و دموکراتها به علت جنگ غزه تا حدودی متشتت شدهاند.
در این میان، خیلیها منتظر بازگشت ترامپ هستند از پوتین (علی رغم اظهارات اخیر او) گرفته تا بن سلمان که بعید نیست قبل از مشخص شدن نتایج انتخابات آمریکا از عادیسازی روابط با اسرائیل به امید پیروزی ترامپ پرهیز کند تا این اتفاق به نام او ثبت شود.
همچنین بازگشت ترامپ به قدرت احتمالا اوضاع خاورمیانه را آشفتهتر کرده و سیاست او در قبال ایران هم نیازی به شرح چندانی ندارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺راز انتقادات آمریکا از اسرائیل!
چاک شومر رهبر اکثریت دموکرات مجلس سنای آمریکا دیروز طی سخنانی بیسابقه درباره جنگ غزه و اسرائیل به بنیامین نتانیاهو تاخته و او را متهم به ممانعت از دستیابی به صلح و ترجیح منافع شخصی و بقای خود در قدرت بر منافع اسرائیل کرده است.
شومر هشدار داده که آمار بالای قربانیان فلسطینی باعث انزوای اسرائیل در جهان و «تبدیل شدن آن به یک قدرت منفور جهانی» شده است.
سخنان شومر مانند اظهارات برنی سندرز سناتور منتقد اسرائیل نیست و اهمیت گفتههای بیسابقه او اینجاست که اولا از زبان عالیترین مقام یهودی آمریکا و ثانیا از جانب حامی و مدافع پروپاقرص اسرائیل در این کشور بیان میشود که برای نخستین بار اینچنین لب به انتقاد گشوده است.
اکنون در سایه انتقادات شومر و احیانا بایدن و مقامات دولتی دیگر پرسش این است که آیا این مواضع حاکی از تحولی در سیاست آمریکا در قبال اسرائیل در جهت فروکاست منزلت آن در سیاست خارجی این کشور است؟ پاسخ منفی است.
شکی در این نیست که میان دولت آمریکا و اسرائیل اختلاف نظر جدی در برخی مسائل وجود دارد، اما برای درک روابط دو طرف و آینده آن بهتر است که دید ریشه این اختلافات از کجاست.
واقعیت این است که پیوندهای ایدئولوژیک، ژئوپلیتیک، سیاسی و امنیتی میان اسرائیل و آمریکا همچنان به قوت خود برقرار است و اختلاف نظر آمریکاییها از این جهت نیست که کاخ سفید مدافع فلسطینیها شده و در حال پشت کردن به اسرائیل است، بلکه بیشتر از خاستگاه نوعی "دلسوزی" و "دلنگرانی" نسبت به آینده آن است. به این معنا که دولت بایدن به ویژه بعد از حمله هفتم اکتبر به این جمع بندی رسیده که آینده اسرائیل در نتیجه سیاستهایش به ویژه پس از یکدست شدن قدرت در دست راستگرایان افراطی در جغرافیای ناامن و بیثبات خاورمیانه بیش از هر زمانی در خطر است؛ تا جایی که سناتور چاک شومر به صراحت میگوید «به نظر میرسد که اکنون به یک بحث و گفتمان تازه درباره آینده اسرائیل نیاز است.»
از این رو، آمریکا در شرایط جنگی کنونی از یک طرف خود را ملزم به ارائه هر نوع کمک نظامی، سیاسی و امنیتی به اسرائیل میداند و از دیگر سو نیز در اقدامی به ظاهر متناقض اما در باطن همسو با تعریف و نگاه کلان خود به منافع کلان اسرائیل و آینده و امنیت آن، از سیاستهای نتانیاهو و شرکای او در قدرت انتقاد میکند و آن را برای آینده و امنیت اسرائیل واجد خطرات و مضرات راهبردی میداند.
انگیزه دیگر انتقادات مقامات آمریکایی نگرانی از افت شدید وجهه جهانی اسرائیل به ویژه در میان افکار عمومی خود آمریکا به علت تراژدی غزه است؛ تا جایی که رهبر اکثریت سنای آمریکا از «تبدیل شدن اسراییلبه قدرت منفور جهانی» گفت. این نگرانی هم نه تنها به این خاطر است که جنگ غزه به اعتبار جهانی آمریکا آسیب میزند، بلکه جنگ نسلکشی اسرائیل در غزه، حمایت آمریکا و غرب از آن را هم از حیز توجیهپذیری بیندازد و کار لابی یهودی طرفدار اسرائیل و شخصیتهای کلیدی آن مانند چاک شومر را بسیار دشوار کند.
در این میان، دولت آمریکا اما از زیر سوال بردن خود اسرائیل از بیم تضعیف نام و موقعیت آن به شدت پرهیز میکند و نوک انتقادات خود را صرفا متوجه نتانیاهو و برخی شرکای او کرده و به نوعی خواستار تغییر دولت در اسرائیل و همزمان در فلسطین و کنار رفتن بی بی و ابومازن است.
این در حالی است که اولا هر چند محاسبات شخصی نتانیاهو چشمانداز جنگ کنونی را پیچیده کرده؛ اما به هر حال نخست وزیر اسرائیل است و اتفاقا سیاستهایش در قبال فلسطینیها معطوف به حمایت اکثریت جامعه اسرائیلی نیز هست که اکنون به شدت راستگرا و مخالف صلح و سازش با فلسطینیهاست و جریان چپ و طرفدار صلح به اقلیت سیاسی غیر تاثیرگذاری تبدیل شده است. به عنوان مثال، نگاه بنی گانتز (که فعلا بر اساس نظرسنجیها شانس بیشتری برای جانشینی نتانیاهو دارد و عضو کابینه جنگ است و اخیرا نیز در میانه مخالفت کابینه به آمریکا سفر کرد) نسبت به جنگ کنونی تفاوت چندانی با نگرش نتانیاهو ندارد و در حالی که آمریکا به نوعی حمله به رفح را "خط قرمز" خوانده، گفته است که این حمله باید صورت گیرد.
ثانیا، نه تغییر نتانیاهو به علت گسترش راستگرایی در جامعه اسرائیلی و نه محمود عباس به علت تنزل جایگاه او و دولت خودگردان در میان فلسطینیها در نتیجه سیاستهای اسرائیل کمکی به حل مشکل میکند. این واقعیت و بن بست هم نتیجه حمایت بیحد و مرز آمریکا از اسرائیل در چند دهه اخیر است که آن را به بازیگری فراقانونو استثنایی در سپهر سیاست بینالملل تبدیل کرده و همین خود موجد چالشی جدی برای نظم جهانی برآمده در قالب سازمان ملل و مبتنی بر قسمی قانونمداری بینالمللی شده است. کمک بنیادین خارج ساختن اسرائیل از این وضعیت استثنایی است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
چاک شومر رهبر اکثریت دموکرات مجلس سنای آمریکا دیروز طی سخنانی بیسابقه درباره جنگ غزه و اسرائیل به بنیامین نتانیاهو تاخته و او را متهم به ممانعت از دستیابی به صلح و ترجیح منافع شخصی و بقای خود در قدرت بر منافع اسرائیل کرده است.
شومر هشدار داده که آمار بالای قربانیان فلسطینی باعث انزوای اسرائیل در جهان و «تبدیل شدن آن به یک قدرت منفور جهانی» شده است.
سخنان شومر مانند اظهارات برنی سندرز سناتور منتقد اسرائیل نیست و اهمیت گفتههای بیسابقه او اینجاست که اولا از زبان عالیترین مقام یهودی آمریکا و ثانیا از جانب حامی و مدافع پروپاقرص اسرائیل در این کشور بیان میشود که برای نخستین بار اینچنین لب به انتقاد گشوده است.
اکنون در سایه انتقادات شومر و احیانا بایدن و مقامات دولتی دیگر پرسش این است که آیا این مواضع حاکی از تحولی در سیاست آمریکا در قبال اسرائیل در جهت فروکاست منزلت آن در سیاست خارجی این کشور است؟ پاسخ منفی است.
شکی در این نیست که میان دولت آمریکا و اسرائیل اختلاف نظر جدی در برخی مسائل وجود دارد، اما برای درک روابط دو طرف و آینده آن بهتر است که دید ریشه این اختلافات از کجاست.
واقعیت این است که پیوندهای ایدئولوژیک، ژئوپلیتیک، سیاسی و امنیتی میان اسرائیل و آمریکا همچنان به قوت خود برقرار است و اختلاف نظر آمریکاییها از این جهت نیست که کاخ سفید مدافع فلسطینیها شده و در حال پشت کردن به اسرائیل است، بلکه بیشتر از خاستگاه نوعی "دلسوزی" و "دلنگرانی" نسبت به آینده آن است. به این معنا که دولت بایدن به ویژه بعد از حمله هفتم اکتبر به این جمع بندی رسیده که آینده اسرائیل در نتیجه سیاستهایش به ویژه پس از یکدست شدن قدرت در دست راستگرایان افراطی در جغرافیای ناامن و بیثبات خاورمیانه بیش از هر زمانی در خطر است؛ تا جایی که سناتور چاک شومر به صراحت میگوید «به نظر میرسد که اکنون به یک بحث و گفتمان تازه درباره آینده اسرائیل نیاز است.»
از این رو، آمریکا در شرایط جنگی کنونی از یک طرف خود را ملزم به ارائه هر نوع کمک نظامی، سیاسی و امنیتی به اسرائیل میداند و از دیگر سو نیز در اقدامی به ظاهر متناقض اما در باطن همسو با تعریف و نگاه کلان خود به منافع کلان اسرائیل و آینده و امنیت آن، از سیاستهای نتانیاهو و شرکای او در قدرت انتقاد میکند و آن را برای آینده و امنیت اسرائیل واجد خطرات و مضرات راهبردی میداند.
انگیزه دیگر انتقادات مقامات آمریکایی نگرانی از افت شدید وجهه جهانی اسرائیل به ویژه در میان افکار عمومی خود آمریکا به علت تراژدی غزه است؛ تا جایی که رهبر اکثریت سنای آمریکا از «تبدیل شدن اسراییلبه قدرت منفور جهانی» گفت. این نگرانی هم نه تنها به این خاطر است که جنگ غزه به اعتبار جهانی آمریکا آسیب میزند، بلکه جنگ نسلکشی اسرائیل در غزه، حمایت آمریکا و غرب از آن را هم از حیز توجیهپذیری بیندازد و کار لابی یهودی طرفدار اسرائیل و شخصیتهای کلیدی آن مانند چاک شومر را بسیار دشوار کند.
در این میان، دولت آمریکا اما از زیر سوال بردن خود اسرائیل از بیم تضعیف نام و موقعیت آن به شدت پرهیز میکند و نوک انتقادات خود را صرفا متوجه نتانیاهو و برخی شرکای او کرده و به نوعی خواستار تغییر دولت در اسرائیل و همزمان در فلسطین و کنار رفتن بی بی و ابومازن است.
این در حالی است که اولا هر چند محاسبات شخصی نتانیاهو چشمانداز جنگ کنونی را پیچیده کرده؛ اما به هر حال نخست وزیر اسرائیل است و اتفاقا سیاستهایش در قبال فلسطینیها معطوف به حمایت اکثریت جامعه اسرائیلی نیز هست که اکنون به شدت راستگرا و مخالف صلح و سازش با فلسطینیهاست و جریان چپ و طرفدار صلح به اقلیت سیاسی غیر تاثیرگذاری تبدیل شده است. به عنوان مثال، نگاه بنی گانتز (که فعلا بر اساس نظرسنجیها شانس بیشتری برای جانشینی نتانیاهو دارد و عضو کابینه جنگ است و اخیرا نیز در میانه مخالفت کابینه به آمریکا سفر کرد) نسبت به جنگ کنونی تفاوت چندانی با نگرش نتانیاهو ندارد و در حالی که آمریکا به نوعی حمله به رفح را "خط قرمز" خوانده، گفته است که این حمله باید صورت گیرد.
ثانیا، نه تغییر نتانیاهو به علت گسترش راستگرایی در جامعه اسرائیلی و نه محمود عباس به علت تنزل جایگاه او و دولت خودگردان در میان فلسطینیها در نتیجه سیاستهای اسرائیل کمکی به حل مشکل میکند. این واقعیت و بن بست هم نتیجه حمایت بیحد و مرز آمریکا از اسرائیل در چند دهه اخیر است که آن را به بازیگری فراقانونو استثنایی در سپهر سیاست بینالملل تبدیل کرده و همین خود موجد چالشی جدی برای نظم جهانی برآمده در قالب سازمان ملل و مبتنی بر قسمی قانونمداری بینالمللی شده است. کمک بنیادین خارج ساختن اسرائیل از این وضعیت استثنایی است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺صدای ترامپ هم درآمد!
دونالد ترامپ رئیس جمهور اسبق آمریکا به حمایت از اسرائیل شهره است و هر چند حمایت او از جنس حمایت جو بایدن که گفته است یک صهیونیست است، ایدئولوژیک به نظر نمیرسد و دلایل دیگری دارد، اما به نفع اسرائیل دست به کارهایی زد که روسای جمهور پیشین آمریکا با وجود حمایت تمام عیار از تل آویو از آن احتراز میکردند. ترامپ تصمیم جنجالی انتقال سفارت آمریکا به قدس را اتخاذ کرد و قدس را هم به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت و بنیانگذار پیمان ابراهیم است که بایدن میخواهد با عادی کردن روابط تل آویو و ریاض آن را تکمیل کند.
حمایت ترامپ فارغ از ریشه پروتستانی و رگههای راست مسیحی او، بیشتر کاسبکارانه با هدف کسب آرای جریان مسیحی انجیلی (اوانجلیسم) و مسیحیت صهیونیسم و همچنین شیفتگی او به ثبت "کارهای مهم و خارق العاده" به نام خودش بوده و هست.
اما همین ترامپ چند روز قبل در گفتگو با فاکس نیوز بر خلاف اظهارات قبلی خود سخنان قابل تاملی بر زبان راند و از دوست خود نتانیاهو خواست که به جنگ غزه به سرعت پایان دهد و به دنیای صلح بازگردد.
او همچنین حمله اسرائیل به غزه را "تهاجم هولناک" توصیف و تاکید کرد که اگر رئیس جمهور آمریکا بود، این اتفاق نمیافتاد.
این در حالی است که او حدود دو هفته پیش از جنگ اسرائیل علیه غزه حمایت کرد و قبل از آن هم گفته بود که اگر رئیس جمهور آمریکا بود حمله هفتم اکتبر حماس اتفاق نمیافتاد.
اما دلیل این چرخش ناگهانی ترامپ چیست؟ واقعیت این است که بخشی از آن به شخصیت متناقض خود او بر میگردد و یک دلیل هم این است که رکوردهای بیسابقهای که اسرائیل در جنگ غزه از کشتار کودکان و زنان و خبرنگاران و گرسنهسازی و مجازات جمعی غیر نظامیان در دنیای معاصر ثبت میکند، دردسر و تنگنای بزرگی برای حامیان آن در غرب در برابر افکار عمومی خلق کرده؛ تا جایی که افرادی چون چاک شومر رهبر اکثریت دموکرات مجلس سنای آمریکا و همچنین دونالد ترامپ را مجبور به واکنش و لو مقطعی کرده و دولت بایدن را به سمت انتقادات اعلامی تند از نتانیاهو سوق داده است.
اما جدا از آن، این موضع ترامپ تا حدودی رنگ و بوی انتخاباتی هم دارد. موضع بایدن و دولتش در حمایت از اسرائیل یکی از عوامل کاهش محبوبیت او در آمریکا به ویژه در ایالتهای تعیین کننده در انتخابات است. از این رو، سخنان اخیر ترامپ هر چند بعید نیست در آینده عکس آن را نیز بیان کند، احتمالا برای تقویت این روند در این ایالتها و جلب آرای بیشتر به ویژه در میان اقلیت عربی و مسلمان آمریکاست. به هر حال، سمت و سوی افکار عمومی در دنیای غرب که اسرائیل در چند دهه گذشته همواره حساب ویژهای بر روی آن باز کرده بود، به علت قتل عام بیرحمانه در غزه در حال چرخش ضد اسرائیل است؛ به نحوی که شومر به عنوان عالی ترین مقام یهودی آمریکا اخیرا از تبدیل شدن اسرائیل به عنوان یک قدرت منفور جهان سخن گفت.
اما جالب اینجاست در حالی ترامپ هم و لو موقتا به جرگه منتقدان اسرائیل پیوسته است، پوتین و روسیه که در اوایل جنگ غزه مواضع تندی علیه تل آویو بیان داشتند، در ماههای اخیر دیگر خبر چندانی از این شکل انتقادات نیست؛ هر چند جسته و گریخته مواضعی اتخاذ و گزارشهایی هم از تنش فیمابین منتشر میشود.
اما چنانکه قبلا نیز گفته شد، روزه سکوت امروز پوتین بیدلیل نیست و نشان میدهد که انتقاداتش در اوایل جنگ هم غالبا با انگیزهای مرتبط با جنگ اوکراین و نوعی ساخت و پاخت با نتانیاهو بیان میشد؛ به این دلیل که وقایع غیر انسانی ماههای اخیر در جنگ غزه بسیار تلختر و دردناکتر از ماههای نخست آن است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
دونالد ترامپ رئیس جمهور اسبق آمریکا به حمایت از اسرائیل شهره است و هر چند حمایت او از جنس حمایت جو بایدن که گفته است یک صهیونیست است، ایدئولوژیک به نظر نمیرسد و دلایل دیگری دارد، اما به نفع اسرائیل دست به کارهایی زد که روسای جمهور پیشین آمریکا با وجود حمایت تمام عیار از تل آویو از آن احتراز میکردند. ترامپ تصمیم جنجالی انتقال سفارت آمریکا به قدس را اتخاذ کرد و قدس را هم به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت و بنیانگذار پیمان ابراهیم است که بایدن میخواهد با عادی کردن روابط تل آویو و ریاض آن را تکمیل کند.
حمایت ترامپ فارغ از ریشه پروتستانی و رگههای راست مسیحی او، بیشتر کاسبکارانه با هدف کسب آرای جریان مسیحی انجیلی (اوانجلیسم) و مسیحیت صهیونیسم و همچنین شیفتگی او به ثبت "کارهای مهم و خارق العاده" به نام خودش بوده و هست.
اما همین ترامپ چند روز قبل در گفتگو با فاکس نیوز بر خلاف اظهارات قبلی خود سخنان قابل تاملی بر زبان راند و از دوست خود نتانیاهو خواست که به جنگ غزه به سرعت پایان دهد و به دنیای صلح بازگردد.
او همچنین حمله اسرائیل به غزه را "تهاجم هولناک" توصیف و تاکید کرد که اگر رئیس جمهور آمریکا بود، این اتفاق نمیافتاد.
این در حالی است که او حدود دو هفته پیش از جنگ اسرائیل علیه غزه حمایت کرد و قبل از آن هم گفته بود که اگر رئیس جمهور آمریکا بود حمله هفتم اکتبر حماس اتفاق نمیافتاد.
اما دلیل این چرخش ناگهانی ترامپ چیست؟ واقعیت این است که بخشی از آن به شخصیت متناقض خود او بر میگردد و یک دلیل هم این است که رکوردهای بیسابقهای که اسرائیل در جنگ غزه از کشتار کودکان و زنان و خبرنگاران و گرسنهسازی و مجازات جمعی غیر نظامیان در دنیای معاصر ثبت میکند، دردسر و تنگنای بزرگی برای حامیان آن در غرب در برابر افکار عمومی خلق کرده؛ تا جایی که افرادی چون چاک شومر رهبر اکثریت دموکرات مجلس سنای آمریکا و همچنین دونالد ترامپ را مجبور به واکنش و لو مقطعی کرده و دولت بایدن را به سمت انتقادات اعلامی تند از نتانیاهو سوق داده است.
اما جدا از آن، این موضع ترامپ تا حدودی رنگ و بوی انتخاباتی هم دارد. موضع بایدن و دولتش در حمایت از اسرائیل یکی از عوامل کاهش محبوبیت او در آمریکا به ویژه در ایالتهای تعیین کننده در انتخابات است. از این رو، سخنان اخیر ترامپ هر چند بعید نیست در آینده عکس آن را نیز بیان کند، احتمالا برای تقویت این روند در این ایالتها و جلب آرای بیشتر به ویژه در میان اقلیت عربی و مسلمان آمریکاست. به هر حال، سمت و سوی افکار عمومی در دنیای غرب که اسرائیل در چند دهه گذشته همواره حساب ویژهای بر روی آن باز کرده بود، به علت قتل عام بیرحمانه در غزه در حال چرخش ضد اسرائیل است؛ به نحوی که شومر به عنوان عالی ترین مقام یهودی آمریکا اخیرا از تبدیل شدن اسرائیل به عنوان یک قدرت منفور جهان سخن گفت.
اما جالب اینجاست در حالی ترامپ هم و لو موقتا به جرگه منتقدان اسرائیل پیوسته است، پوتین و روسیه که در اوایل جنگ غزه مواضع تندی علیه تل آویو بیان داشتند، در ماههای اخیر دیگر خبر چندانی از این شکل انتقادات نیست؛ هر چند جسته و گریخته مواضعی اتخاذ و گزارشهایی هم از تنش فیمابین منتشر میشود.
اما چنانکه قبلا نیز گفته شد، روزه سکوت امروز پوتین بیدلیل نیست و نشان میدهد که انتقاداتش در اوایل جنگ هم غالبا با انگیزهای مرتبط با جنگ اوکراین و نوعی ساخت و پاخت با نتانیاهو بیان میشد؛ به این دلیل که وقایع غیر انسانی ماههای اخیر در جنگ غزه بسیار تلختر و دردناکتر از ماههای نخست آن است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺 نوروز در ادب عربی!
آوازه نوروز، این کهن آیین باستانی، فراتر از حوزه تمدنی تاریخی ایران و در پهنای گیتی است. در ادبیات عرب جایگاهی نکو دارد و شاعران نامدار عرب آن را ستوده و در وصفش چنان گفتهاند که گویی رسمی کهن در میان مردمان عرب بوده است.
ابو طیب متنبی در قصیدهای نوروز را روز زایش شادی و سرور میداند که تمام روزهای سال بر آن رشک و حسرت میبرند.
متنبی میگوید:
جَاءَ نَـيرُوزُنَا وَأنتَ مُرَادُهْ
وَوَرَتْ بالـذي أرَادَ زِنادُهْ
نوروز ما آمد و تو مقصود و مرادش هستی
نوروز به خواستهاش یعنی وصال تو رسید
نحنُ فـي أرْضِ فـارِسٍ فـي سُـرُورٍ
ذا الصّـبَـاحُ الـــذي نـــرَى مـيــلادُهْ
ما در سرزمین ایران در جشن و سروریم
در بامدادی که شادی در آن متولد شده است
عَظّمَـتْـهُ مَمَـالِـكُ الـفُـرْسِ حـتــى
كُـــــلُّ أيّـــــامِ عَــامِـــهِ حُــسّـــادُهْ
همه بلاد فارس چنان نوروز را گرامی دارند
که همه روزهای سال به آن رشک میبرند
ابونواس دیگر شاعر بزرگ عرب میگوید:
يُباكِرُنا النَوروزُ في غَلَسِ الدُجى
بِنَورٍ عَلى الأَغصانِ كَالأَنجُمِ الزُهرِ
پگاه نوروز از دل تاریکی آخر شب بر ما دمید
و نور بر بلندای شاخساران همچون ستارگان درخشان تابید
ویا بحتری دیگر شاعر عرب میسراید:
أتَاكَ الرّبيعُ الطّلقُ يَختالُ ضَاحِكا
منَ الحُسنِ حتّى كادَ أنْ يَتَكَلّمَا
بهار با انبساط خاطر و گشادرویی، خندان آمد
چنان زیبا و جلوهگر است که نزدیک است لب به سخن گشاید
وَقَد نَبّهَ النّوْرُوزُ في غَلَسِ الدّجَى
أوائِلَ وَرْدٍ كُنّ بالأمْسِ نُوَّمَا
نوروز از دل تاریکی شب برآمده است
تا گلهای به خواب رفته دیروز را بیدار کند
و احمد شوقی در قصیدهای به نعت نوروز پرداخته که در مطلعش آمده است:
آذارُ أَقبَلَ قُم بِنا يا صاحِ
حَيِّ الرَبيعَ حَديقَةَ الأَرواحِ
ماه آذار (فروردین) فرا رسید، برخیز ای همدم من
با ما به بهار که باغ جانهاست سلام کن
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
آوازه نوروز، این کهن آیین باستانی، فراتر از حوزه تمدنی تاریخی ایران و در پهنای گیتی است. در ادبیات عرب جایگاهی نکو دارد و شاعران نامدار عرب آن را ستوده و در وصفش چنان گفتهاند که گویی رسمی کهن در میان مردمان عرب بوده است.
ابو طیب متنبی در قصیدهای نوروز را روز زایش شادی و سرور میداند که تمام روزهای سال بر آن رشک و حسرت میبرند.
متنبی میگوید:
جَاءَ نَـيرُوزُنَا وَأنتَ مُرَادُهْ
وَوَرَتْ بالـذي أرَادَ زِنادُهْ
نوروز ما آمد و تو مقصود و مرادش هستی
نوروز به خواستهاش یعنی وصال تو رسید
نحنُ فـي أرْضِ فـارِسٍ فـي سُـرُورٍ
ذا الصّـبَـاحُ الـــذي نـــرَى مـيــلادُهْ
ما در سرزمین ایران در جشن و سروریم
در بامدادی که شادی در آن متولد شده است
عَظّمَـتْـهُ مَمَـالِـكُ الـفُـرْسِ حـتــى
كُـــــلُّ أيّـــــامِ عَــامِـــهِ حُــسّـــادُهْ
همه بلاد فارس چنان نوروز را گرامی دارند
که همه روزهای سال به آن رشک میبرند
ابونواس دیگر شاعر بزرگ عرب میگوید:
يُباكِرُنا النَوروزُ في غَلَسِ الدُجى
بِنَورٍ عَلى الأَغصانِ كَالأَنجُمِ الزُهرِ
پگاه نوروز از دل تاریکی آخر شب بر ما دمید
و نور بر بلندای شاخساران همچون ستارگان درخشان تابید
ویا بحتری دیگر شاعر عرب میسراید:
أتَاكَ الرّبيعُ الطّلقُ يَختالُ ضَاحِكا
منَ الحُسنِ حتّى كادَ أنْ يَتَكَلّمَا
بهار با انبساط خاطر و گشادرویی، خندان آمد
چنان زیبا و جلوهگر است که نزدیک است لب به سخن گشاید
وَقَد نَبّهَ النّوْرُوزُ في غَلَسِ الدّجَى
أوائِلَ وَرْدٍ كُنّ بالأمْسِ نُوَّمَا
نوروز از دل تاریکی شب برآمده است
تا گلهای به خواب رفته دیروز را بیدار کند
و احمد شوقی در قصیدهای به نعت نوروز پرداخته که در مطلعش آمده است:
آذارُ أَقبَلَ قُم بِنا يا صاحِ
حَيِّ الرَبيعَ حَديقَةَ الأَرواحِ
ماه آذار (فروردین) فرا رسید، برخیز ای همدم من
با ما به بهار که باغ جانهاست سلام کن
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺 نیجریه و سنگاپور؛ حلقه گمشده توسعه؟!
برای تحقق توسعه وجود ساختار و حکمرانانی توسعهخواه و اندیشه توسعهمحور در حکمرانی شرط لازم و کافی است و این گونه نیست که رسیدن به آن مشروط به برخورداری کشوری از منابع و سرمایههای بالقوه باشد. قلب و موتور محرکه توسعه، انسان است، هر جا که انسان حضور داشته باشد و بر روی آن سرمایهگذاری شود، و لو بیابانی لم یزرع و یا جزیرهای بیآب و بدون منابع طبیعی مانند سنگاپور باشد، توسعه امری ممکن است، فقط کافی است که در این جغرافیا حکمرانی مانند لی کوآن یو بنیانگذار سنگاپور نوین به انسان اهتمام ورزد و بر روی آن سرمایهگذاری کند تا کشور را از اوج فلاکت و فساد مالی و منازعات، درآمد سرانه 500 دلاری را به 133 هزار دلار برساند و در زمره اقتصادهای پیشرفته دنیا قرار دهد.
اما نیجریه در غرب آفریقا با وجود برخورداری از منابع طبیعی کلانی از جمله نفت و گاز بیشترین تعداد فقرا در آفریقا را در خود جای داده است؛ در حالی که با فروش روزانه حدود 2 میلیون بشکه نفت و برخورداری از دومین ذخایر نفتی آفریقا بعد از لیبی، بزرگترین تولید کننده نفت این قاره و همچنین با 5.7 تریلیون متر مکعب بزرگترین ذخایر گازی آفریقا را در اختیار دارد و تولید گاز آن به 45.9 میلیارد متر مکعب میرسد.
اما 70 میلیون نفر از جمعیت 220 میلیون نفری این کشور در فقر مطلق هستند و فقر در برخی مناطق شمالی تا جایی پیش رفته است که برخی خانوادهها برای غذای کودکان گرسنه خود مطابق ویدئوهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی مجبور شدند در لانه مورچهها به جستجوی حبوبات بپردازند.
نیجریه چهارمین ارتش آفریقا را دارد؛ اما کشوری بیثبات و دارای امنیتی بسیار شکننده است. نزاع فرقهای مستمر و فساد سیستماتیک این کشور غنی آفریقایی را با وجود یدک کشیدن لقب بزرگترین تولید کننده نفت و گاز آفریقا و برخورداری از تولید ناخالص داخلی 477 میلیارد دلاری در سال 2022 به یکی از فقیرترین کشورهای جهان و داشتن بیشترین جمیعت فقیر آفریقا تبدیل کرده است.
مشکل نیجریه تنها نزاعهای طولانی مدت فرقهای و مافیا و آن فساد افسارگسیخته مالی و اداری نیست که صدها هزار بشکه نفت آن را به سرقت میبرد و به دور از چشم دولت به فروش میرساند، بلکه مشکل اینجاست که فاقد شخصیت و زعیمی توسعهخواه همچون لی کوان یو بنیانگذار توسعه سنگاپور، ماهاتیر محمد نخست وزیر سابق مالزی و یوسف حبیبی بنیانگذار توسعه اندونزی است که به این فساد و نزاع پایان دهد و با حکمرانی توسعهمحور این منابع کلان نفت و گاز را به خدمت توسعه درآورد و به فرصت و پیشرانی در این راه تبدیل کند. اما در غیر این صورت همه آن نعمتهای خدادادی به نقمت و اهرم و ابزاری در دست چپاولگران و حاکمان توسعهستیز برای استبدادورزی بدل شده و میشود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
برای تحقق توسعه وجود ساختار و حکمرانانی توسعهخواه و اندیشه توسعهمحور در حکمرانی شرط لازم و کافی است و این گونه نیست که رسیدن به آن مشروط به برخورداری کشوری از منابع و سرمایههای بالقوه باشد. قلب و موتور محرکه توسعه، انسان است، هر جا که انسان حضور داشته باشد و بر روی آن سرمایهگذاری شود، و لو بیابانی لم یزرع و یا جزیرهای بیآب و بدون منابع طبیعی مانند سنگاپور باشد، توسعه امری ممکن است، فقط کافی است که در این جغرافیا حکمرانی مانند لی کوآن یو بنیانگذار سنگاپور نوین به انسان اهتمام ورزد و بر روی آن سرمایهگذاری کند تا کشور را از اوج فلاکت و فساد مالی و منازعات، درآمد سرانه 500 دلاری را به 133 هزار دلار برساند و در زمره اقتصادهای پیشرفته دنیا قرار دهد.
اما نیجریه در غرب آفریقا با وجود برخورداری از منابع طبیعی کلانی از جمله نفت و گاز بیشترین تعداد فقرا در آفریقا را در خود جای داده است؛ در حالی که با فروش روزانه حدود 2 میلیون بشکه نفت و برخورداری از دومین ذخایر نفتی آفریقا بعد از لیبی، بزرگترین تولید کننده نفت این قاره و همچنین با 5.7 تریلیون متر مکعب بزرگترین ذخایر گازی آفریقا را در اختیار دارد و تولید گاز آن به 45.9 میلیارد متر مکعب میرسد.
اما 70 میلیون نفر از جمعیت 220 میلیون نفری این کشور در فقر مطلق هستند و فقر در برخی مناطق شمالی تا جایی پیش رفته است که برخی خانوادهها برای غذای کودکان گرسنه خود مطابق ویدئوهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی مجبور شدند در لانه مورچهها به جستجوی حبوبات بپردازند.
نیجریه چهارمین ارتش آفریقا را دارد؛ اما کشوری بیثبات و دارای امنیتی بسیار شکننده است. نزاع فرقهای مستمر و فساد سیستماتیک این کشور غنی آفریقایی را با وجود یدک کشیدن لقب بزرگترین تولید کننده نفت و گاز آفریقا و برخورداری از تولید ناخالص داخلی 477 میلیارد دلاری در سال 2022 به یکی از فقیرترین کشورهای جهان و داشتن بیشترین جمیعت فقیر آفریقا تبدیل کرده است.
مشکل نیجریه تنها نزاعهای طولانی مدت فرقهای و مافیا و آن فساد افسارگسیخته مالی و اداری نیست که صدها هزار بشکه نفت آن را به سرقت میبرد و به دور از چشم دولت به فروش میرساند، بلکه مشکل اینجاست که فاقد شخصیت و زعیمی توسعهخواه همچون لی کوان یو بنیانگذار توسعه سنگاپور، ماهاتیر محمد نخست وزیر سابق مالزی و یوسف حبیبی بنیانگذار توسعه اندونزی است که به این فساد و نزاع پایان دهد و با حکمرانی توسعهمحور این منابع کلان نفت و گاز را به خدمت توسعه درآورد و به فرصت و پیشرانی در این راه تبدیل کند. اما در غیر این صورت همه آن نعمتهای خدادادی به نقمت و اهرم و ابزاری در دست چپاولگران و حاکمان توسعهستیز برای استبدادورزی بدل شده و میشود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺 کارت زردی که قرمز نمیشود!
خودداری دولت بایدن از کاربرد وتو برای جلوگیری از تصویب قطعنامه (2728) شورای امنیت در مورد برقراری آتش بس فوری موقت در نوار غزه یادآور رفتار مشابه دولت اوباما در دسامبر 2016 است که در انتقاد از تشدید شهرکسازی اسرائیل در اراضی اشغالی فلسطینیها مانع از تصویب قطعنامه 2334 شورای امنیت نشد که خواستار توقف شهرکسازی در کرانه باختری و قدس شرقی شده بود.
اما رفتار اخیر دولت بایدن در شرایط بسیار متفاوتی است و پس از وتوی چهارسه قطعنامه قبلی شورای امنیت درباره نوار غزه واجد دلالتهای مهمی است که مهمترین آن انزوای اسرائیل و پیوستن جزئی واشنگتن به کارزار جهانی برای توقف این جنگ بیرحمانه است. اما تصویب قطعنامه اخیر با چراغ سبز آمریکا فعلا در حد یک هشدار و کارت زرد بایدن به نتانیاهو و اسرائیل پس از حدود شش ماه حمایت بی چون و چرا از تل آویو در این جنگ است.
اما چرا کارت زرد؟ واقعیت این است که از اواخر سال گذشته و ابتدای سال جدید میلادی رفته رفته اختلاف نظر میان دو طرف درباره شیوه ادامه این جنگ هویدا شد و اندک اندک این تفاوت دیدگاه به علت خودداری دولت اسرائیل از عمل به توصیههای آمریکا به سمت یک تنش پنهان حرکت کرد و تصویب این قطعنامه را میتوان برونداد این تنش پنداشت؛ قطعنامهای که حماس از آن استقبال کرد و اسرائیل آن را محکوم و به خاطر تصویب آن به آمریکا اعتراض کرد.
اما آنچه باعث شد که نتانیاهو بیتوجه به اعتراضات پنهان آمریکا که در هفتههای اخیر هم بعد آشکاری به خود گرفت، عمل کند و جنگ را پیش ببرد، نوعی اطمینان خاطر او نسبت به این است که دولت بایدن به دلایل مختلفی نمیتواند و یا نمیخواهد در فشارهای رسانهای و دیپلماتیک پشت و پس پرده از حد مشخصی فراتر رود و خود را ناچار به تداوم حمایت از اسرائیل در این جنگ میبیند.
اکنون به نظر میرسد که اختلاف نظر آمریکا و اسرائیل دیگر بر سر شیوه ادامه جنگ نیست، بلکه از فحوا و بین سطور اظهارات مقامات آمریکایی این گونه پیداست که دولت بایدن با وجود تاکید بر آتش بس موقت به نوعی به دنبال پایان این جنگ است؛ امری که نتانیاهو و شرکای راست افراطی او، آن را بدون تحقق اهداف اعلامی جنگ به معنای پایان حکمرانی خود و پیروزی طرف مقابل میدانند.
این اختلاف نظر هم احتمالا از آنجا نشات میگیرد که گذشت شش ماه از جنگ دولت بایدن را به این جمع بندی رسانده است که از یک سو این اهداف (آزادی گروگانها و از بین بردن حماس) قابل تحقق نیست و از دیگر سو، تداوم جنگ به ویژه حمله به رفح (که 1.4 میلیون آواره را در خود جای داده است) اسرائیل را در معرض انزوای جهانی گسترده میدهد و آسیب جبران ناپذیری به وجهه بینالمللی آن به ویژه در دنیای غرب میزند و در کنار آن نیز این امر دردسرهای خاص خود را برای آمریکا و از جمله خود بایدن در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 2024 دارد.
با این حال، در حال حاضر چندان محتمل نیست که دولت بایدن برای فشار بر اسرائیل از کشیدن کارت زرد فراتر رود و وارد فاز اعمال فشارهای عملی همچون توقف ارسال سلاحهای راهبردی یا فشار دیپلماتیک عمده شود. این مساله هم مشکلات و دردسرهای خاص خود را برای دولت بایدن به همراه خواهد داشت. از این رو، فعلا از این انزوای بینالمللی اسرائیل چیز خاصی عاید فلسطینیها در این شرایط جنگی نمیشود. در عین حال نیز هر چند اسرائیل به قطعنامه شورای امنیت عمل نخواهد کرد، اما بعید هم هست که کاملا هشدار نهفته آمریکا در آن را نادیده بگیرد و از این رو احتمالا فعلا از حمله گسترده به رفح خودداری کند؛ هر چند حملات جسته و گریخته هوایی و توپخانه هم اکنون هم در حال انجام است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
خودداری دولت بایدن از کاربرد وتو برای جلوگیری از تصویب قطعنامه (2728) شورای امنیت در مورد برقراری آتش بس فوری موقت در نوار غزه یادآور رفتار مشابه دولت اوباما در دسامبر 2016 است که در انتقاد از تشدید شهرکسازی اسرائیل در اراضی اشغالی فلسطینیها مانع از تصویب قطعنامه 2334 شورای امنیت نشد که خواستار توقف شهرکسازی در کرانه باختری و قدس شرقی شده بود.
اما رفتار اخیر دولت بایدن در شرایط بسیار متفاوتی است و پس از وتوی چهارسه قطعنامه قبلی شورای امنیت درباره نوار غزه واجد دلالتهای مهمی است که مهمترین آن انزوای اسرائیل و پیوستن جزئی واشنگتن به کارزار جهانی برای توقف این جنگ بیرحمانه است. اما تصویب قطعنامه اخیر با چراغ سبز آمریکا فعلا در حد یک هشدار و کارت زرد بایدن به نتانیاهو و اسرائیل پس از حدود شش ماه حمایت بی چون و چرا از تل آویو در این جنگ است.
اما چرا کارت زرد؟ واقعیت این است که از اواخر سال گذشته و ابتدای سال جدید میلادی رفته رفته اختلاف نظر میان دو طرف درباره شیوه ادامه این جنگ هویدا شد و اندک اندک این تفاوت دیدگاه به علت خودداری دولت اسرائیل از عمل به توصیههای آمریکا به سمت یک تنش پنهان حرکت کرد و تصویب این قطعنامه را میتوان برونداد این تنش پنداشت؛ قطعنامهای که حماس از آن استقبال کرد و اسرائیل آن را محکوم و به خاطر تصویب آن به آمریکا اعتراض کرد.
اما آنچه باعث شد که نتانیاهو بیتوجه به اعتراضات پنهان آمریکا که در هفتههای اخیر هم بعد آشکاری به خود گرفت، عمل کند و جنگ را پیش ببرد، نوعی اطمینان خاطر او نسبت به این است که دولت بایدن به دلایل مختلفی نمیتواند و یا نمیخواهد در فشارهای رسانهای و دیپلماتیک پشت و پس پرده از حد مشخصی فراتر رود و خود را ناچار به تداوم حمایت از اسرائیل در این جنگ میبیند.
اکنون به نظر میرسد که اختلاف نظر آمریکا و اسرائیل دیگر بر سر شیوه ادامه جنگ نیست، بلکه از فحوا و بین سطور اظهارات مقامات آمریکایی این گونه پیداست که دولت بایدن با وجود تاکید بر آتش بس موقت به نوعی به دنبال پایان این جنگ است؛ امری که نتانیاهو و شرکای راست افراطی او، آن را بدون تحقق اهداف اعلامی جنگ به معنای پایان حکمرانی خود و پیروزی طرف مقابل میدانند.
این اختلاف نظر هم احتمالا از آنجا نشات میگیرد که گذشت شش ماه از جنگ دولت بایدن را به این جمع بندی رسانده است که از یک سو این اهداف (آزادی گروگانها و از بین بردن حماس) قابل تحقق نیست و از دیگر سو، تداوم جنگ به ویژه حمله به رفح (که 1.4 میلیون آواره را در خود جای داده است) اسرائیل را در معرض انزوای جهانی گسترده میدهد و آسیب جبران ناپذیری به وجهه بینالمللی آن به ویژه در دنیای غرب میزند و در کنار آن نیز این امر دردسرهای خاص خود را برای آمریکا و از جمله خود بایدن در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 2024 دارد.
با این حال، در حال حاضر چندان محتمل نیست که دولت بایدن برای فشار بر اسرائیل از کشیدن کارت زرد فراتر رود و وارد فاز اعمال فشارهای عملی همچون توقف ارسال سلاحهای راهبردی یا فشار دیپلماتیک عمده شود. این مساله هم مشکلات و دردسرهای خاص خود را برای دولت بایدن به همراه خواهد داشت. از این رو، فعلا از این انزوای بینالمللی اسرائیل چیز خاصی عاید فلسطینیها در این شرایط جنگی نمیشود. در عین حال نیز هر چند اسرائیل به قطعنامه شورای امنیت عمل نخواهد کرد، اما بعید هم هست که کاملا هشدار نهفته آمریکا در آن را نادیده بگیرد و از این رو احتمالا فعلا از حمله گسترده به رفح خودداری کند؛ هر چند حملات جسته و گریخته هوایی و توپخانه هم اکنون هم در حال انجام است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺 بدون توسعه نمیتوان به جنگ فساد رفت!
فساد مالی در جوامع بشری قدمتی به درازای خلقت انسان و تمدن بشری دارد و همواره مهمترین مولفه بقا و زوال حکومتها/تمدنها میزان آلودگی آنها به فساد مالی و اداری بوده است و از این منظر، ابن خلدون عامل اصلی فروپاشی تمدنها و حکومتها را اسراف، تبذیر و فساد دولتمردان و حاکمان میداند.
در دنیای مدرن، بشریت راه چاره را در دموکراتیزه کردن قدرت، حاکمیت قانون، دستگاه قضایی قوی و مستقل و آزادی بیان و قلم جست و از این رو، جوامع دموکراتیک همواره پیشتاز مبارزه با فساد بوده و حائز جایگاه بسیار بهتری در شاخصهای شفافیت مالی و مبارزه با فساد هستند، اما رفته رفته کشورهای غیر دموکراتیک نیز که سودای توسعه اقتصادی را در سر دارند، دریافتهاند که فساد مهمترین چالش فراروی توسعه است و بدون مقابله جدی و غیرشعاری با آن نه تنها هیچ توسعهای امکانپذیر نیست، بلکه احتمال زوال قدرت و فروپاشی حکومت نیز افزایش مییابد. از این جهت، این دست کشورها هم در چند دهه اخیر مقابله با فساد را در راس اهتمامات خود قرار دادهاند.
برای نمونه میتوان به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس اشاره کرد که در یک دهه اخیر جایگاه خود را در رتبهبندی شاخص ادراک از فساد سازمان شفافیت بینالمللی به شکل مستمری بهبود بخشیدهاند تا جایی که بعضا از این نظر هم از برخی کشورهای توسعهیافته سیاسی و دموکراتیک پیشی گرفتهاند.
به عنوان مثال کشور امارات با وجود ساختار سیاسی بسته و توسعهنیافته خود اما در گزارش شاخص ادراک از فساد 2023 با کسب 68 امتیاز از 100 در میان 180 کشور جهان رتبه 24 و در جهان عرب رتبه نخست را کسب کرد و قطر هم با کسب امتیاز 58 رتبه 40 جهان و دوم در جهان عرب را به دست آورده است. به ترتیب امارات و قطر در خاورمیانه دارای پایینترین میزان فساد هستند و هر دو کشور هم در رتبه بندی سازمان شفافیت بینالمللی از برخی دموکراسیهای اروپایی همون اسپانیا، ایتالیا، لهستان و یونان پیشی گرفتهاند.
همچنین عربستان با بهبود موقعیت خود نسبت به قبل در رتبه 53 جهان قرار گرفته و کویت و عمان هم موقعیت بهتر از قبل پیدا کردهاند. در کل این کشورها با وجود سیستم حکومتداری متمرکز و اقتدارگرا در دو دهه اخیر تا حدود زیادی به مقابله با فساد مالی و اداری به عنوان پیش درآمد توسعه اقتصادی اهتمام خاصی نشان داده و در این زمینه در آسیا با اختلاف زیادی از ترکیه (رتبه 115 جهان)، هند (93 جهان)، ایران (149 جهان)، چین (76 جهان) جلوتر هستند.
در این میان اما ویتنام که یکی از چهار سیستم حکمرانی کمونیست را در جهان دارد، معطوف به سیاست توسعه اقتصادی خود در چند دهه اخیر پیشرفت قابل توجهی هم در مبارزه با فساد داشته است؛ به نحوی که در گزارش ادراک از فساد سال 2023 به مقام 41 جهان ارتقا یافت.
نگوین وو ترونگ دبیر کل حزب کمونیست ویتنام چند سال قبل طرح مبارزه با فساد را به شکل گستردهای در دستور کار قرار داد که به برکناری و استعفای تعداد زیادی از رهبران حزب و وزرا و مقامات ختم شد. با این حال، ویتنام با وجود رشد اقتصادی چشمگیر در چند دهه اخیر و پیشرفت در مقابله با فساد، همچنان جامعهای سنتی با ساختار حکمرانی کمونیستی بسته است که سیاستمداران و مقامات معمولا آلوده به فساد بوده و یا هستند.
همین روند مبارزه با فساد چنان فضای سنگینی در ویتنام ایجاد کرده است که برای نخستین بار رئیس جمهور این کشور در سال 2022 ناچار به استعفا شد. در حالی که مستقیما اتهامات فسادی متوجه نگوین شوان ووک رئیس جمهور ویتنام نبود، اما به علت فساد مقامات زیر دستش در ایام کرونا استعفا داد و این گونه برای خود و حزبش آبرو داری کرد. همین مساله هم برای وو وان ثونگ رئیس جمهور بعدی ویتنام تکرار شد و او نیز چند روز قبل به علت وقوع فساد در دوره ریاست او بر کمیته حزب کمونیست در استان کوانگ نای در سالهای 2011 تا 2014 استعفا داد.
در حقیقت استعفا و کنارهگیری مقامات عالی به خاطر فساد مالی و اداری خود شخص یا مسئولان زیردست و لو در یک نظام کمونیستی برونداد نوعی مسئولیت پذیری و عزمی جدی برای مقابله با فساد با هدف پیشبرد توسعه و رشد اقتصادی و همچنین حفظ کیان نظام حاکم است و اینگونه برخی ساختارهای غیر دموکراتیک هم که مسیر توسعه اقتصادی را منهای توسعه سیاسی طی میکنند، به مبارزه جدی با فساد به عنوان مفروض و الزام توسعه اقتصادی روی آورده و در شاخصهای بینالمللی فسادستیزی در کنار دموکراسیهای پیشرفته قرار دارند؛ اما در ساختارهای حکمرانی که از توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی خبری نیست، انگیزه و پیشرانی جدی برای مبارزه با فساد شکل نمیگیرد و خود ساختار و سیستم قربانی فساد حکمرانان و مقامات میشود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
فساد مالی در جوامع بشری قدمتی به درازای خلقت انسان و تمدن بشری دارد و همواره مهمترین مولفه بقا و زوال حکومتها/تمدنها میزان آلودگی آنها به فساد مالی و اداری بوده است و از این منظر، ابن خلدون عامل اصلی فروپاشی تمدنها و حکومتها را اسراف، تبذیر و فساد دولتمردان و حاکمان میداند.
در دنیای مدرن، بشریت راه چاره را در دموکراتیزه کردن قدرت، حاکمیت قانون، دستگاه قضایی قوی و مستقل و آزادی بیان و قلم جست و از این رو، جوامع دموکراتیک همواره پیشتاز مبارزه با فساد بوده و حائز جایگاه بسیار بهتری در شاخصهای شفافیت مالی و مبارزه با فساد هستند، اما رفته رفته کشورهای غیر دموکراتیک نیز که سودای توسعه اقتصادی را در سر دارند، دریافتهاند که فساد مهمترین چالش فراروی توسعه است و بدون مقابله جدی و غیرشعاری با آن نه تنها هیچ توسعهای امکانپذیر نیست، بلکه احتمال زوال قدرت و فروپاشی حکومت نیز افزایش مییابد. از این جهت، این دست کشورها هم در چند دهه اخیر مقابله با فساد را در راس اهتمامات خود قرار دادهاند.
برای نمونه میتوان به کشورهای عربی حوزه خلیج فارس اشاره کرد که در یک دهه اخیر جایگاه خود را در رتبهبندی شاخص ادراک از فساد سازمان شفافیت بینالمللی به شکل مستمری بهبود بخشیدهاند تا جایی که بعضا از این نظر هم از برخی کشورهای توسعهیافته سیاسی و دموکراتیک پیشی گرفتهاند.
به عنوان مثال کشور امارات با وجود ساختار سیاسی بسته و توسعهنیافته خود اما در گزارش شاخص ادراک از فساد 2023 با کسب 68 امتیاز از 100 در میان 180 کشور جهان رتبه 24 و در جهان عرب رتبه نخست را کسب کرد و قطر هم با کسب امتیاز 58 رتبه 40 جهان و دوم در جهان عرب را به دست آورده است. به ترتیب امارات و قطر در خاورمیانه دارای پایینترین میزان فساد هستند و هر دو کشور هم در رتبه بندی سازمان شفافیت بینالمللی از برخی دموکراسیهای اروپایی همون اسپانیا، ایتالیا، لهستان و یونان پیشی گرفتهاند.
همچنین عربستان با بهبود موقعیت خود نسبت به قبل در رتبه 53 جهان قرار گرفته و کویت و عمان هم موقعیت بهتر از قبل پیدا کردهاند. در کل این کشورها با وجود سیستم حکومتداری متمرکز و اقتدارگرا در دو دهه اخیر تا حدود زیادی به مقابله با فساد مالی و اداری به عنوان پیش درآمد توسعه اقتصادی اهتمام خاصی نشان داده و در این زمینه در آسیا با اختلاف زیادی از ترکیه (رتبه 115 جهان)، هند (93 جهان)، ایران (149 جهان)، چین (76 جهان) جلوتر هستند.
در این میان اما ویتنام که یکی از چهار سیستم حکمرانی کمونیست را در جهان دارد، معطوف به سیاست توسعه اقتصادی خود در چند دهه اخیر پیشرفت قابل توجهی هم در مبارزه با فساد داشته است؛ به نحوی که در گزارش ادراک از فساد سال 2023 به مقام 41 جهان ارتقا یافت.
نگوین وو ترونگ دبیر کل حزب کمونیست ویتنام چند سال قبل طرح مبارزه با فساد را به شکل گستردهای در دستور کار قرار داد که به برکناری و استعفای تعداد زیادی از رهبران حزب و وزرا و مقامات ختم شد. با این حال، ویتنام با وجود رشد اقتصادی چشمگیر در چند دهه اخیر و پیشرفت در مقابله با فساد، همچنان جامعهای سنتی با ساختار حکمرانی کمونیستی بسته است که سیاستمداران و مقامات معمولا آلوده به فساد بوده و یا هستند.
همین روند مبارزه با فساد چنان فضای سنگینی در ویتنام ایجاد کرده است که برای نخستین بار رئیس جمهور این کشور در سال 2022 ناچار به استعفا شد. در حالی که مستقیما اتهامات فسادی متوجه نگوین شوان ووک رئیس جمهور ویتنام نبود، اما به علت فساد مقامات زیر دستش در ایام کرونا استعفا داد و این گونه برای خود و حزبش آبرو داری کرد. همین مساله هم برای وو وان ثونگ رئیس جمهور بعدی ویتنام تکرار شد و او نیز چند روز قبل به علت وقوع فساد در دوره ریاست او بر کمیته حزب کمونیست در استان کوانگ نای در سالهای 2011 تا 2014 استعفا داد.
در حقیقت استعفا و کنارهگیری مقامات عالی به خاطر فساد مالی و اداری خود شخص یا مسئولان زیردست و لو در یک نظام کمونیستی برونداد نوعی مسئولیت پذیری و عزمی جدی برای مقابله با فساد با هدف پیشبرد توسعه و رشد اقتصادی و همچنین حفظ کیان نظام حاکم است و اینگونه برخی ساختارهای غیر دموکراتیک هم که مسیر توسعه اقتصادی را منهای توسعه سیاسی طی میکنند، به مبارزه جدی با فساد به عنوان مفروض و الزام توسعه اقتصادی روی آورده و در شاخصهای بینالمللی فسادستیزی در کنار دموکراسیهای پیشرفته قرار دارند؛ اما در ساختارهای حکمرانی که از توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی خبری نیست، انگیزه و پیشرانی جدی برای مبارزه با فساد شکل نمیگیرد و خود ساختار و سیستم قربانی فساد حکمرانان و مقامات میشود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺اردوغان و چرایی باختی بزرگ!
بخش نخست
انتخابات شهرداریها در ترکیه از چنان اهمیتی برخوردار است که دست کمی از انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی ندارد و در طول چند دهه اخیر همواره ایستگاه برکشیدن سیاستمداران و احزاب حاکم و خلق محبوبیت سیاسی و رساندن آنها به قدرت بوده است و خود اردوغان از دل همین انتخابات و شهرداری استانبول بالا آمد و بیش از دو دهه است که با حزبش قدرت را در اختیار دارد. از این رو، پیروزی و شکست احزاب و شخصیتها در انتخابات شهرداریهای ترکیه واجد دلالتها و پیامهای خاصی در سپهر سیاست این کشور است.
نتایج انتخابات شهرداریهای دیروز در ترکیه بیانگر شکست سخت حزب حاکم عدالت و توسعه و به عبارتی دیگر اردوغان رئیس جمهور این کشور است. این شکست فراتر از انتظار ناظران بود و میتوان گفت که آک پارتی از زمان رسیدن به قدرت در 2002 تاکنون متحمل چنین باختی در انتخابات ترکیه نشده است؛ به گونهای که رقیب سرسخت آن حزب جمهوریخواه خلق نه تنها شهرداریهای برخی شهرهای بزرگ همچون استانبول و آنکارا را حفظ کرد، بلکه به پیروزی چشمگیر و غافلگیر کنندهای در شهرها و استانهای دیگری دست یافت.
بر پایه نتایج اولیه، حزب جمهوریخواه خلق برای نخستین بار در تاریخ حزب عدالت و توسعه از این حزب حاکم پیشی گرفته و 37.5 درصد آرا را کسب کرده و حزب آک پارتی با اکتساب 35.6 درصد آرا در جایگاه دوم قرار گرفته و حزب رفاه با کسب 6.1 درصد آرا سوم شده است. طبق این نتایج، حزب جمهوریخواه خلق شهرداریهای 15 شهر بزرگ و 21 استان را به دست آورده و حزب عدالت و توسعه 11 شهر بزرگ و 12 استان و همچنین حزب کُردی برابری و دموکراسی خلقها در مجموع ده شهرداری (سه شهر بزرگ و هفت استان) را از آن خود کرده است.
با این حساب، سهم حزب حاکم در شهرداریها در شهرهای بزرگ و استانها از 39 در انتخابات 2019 به 23 در انتخابات کنونی کاهش یافته و حزب رقیب از 20 به 36 مورد افزایش یافته است. همچنین سبد متحد دست راستی آک پارتی کاهش قابل توجهی داشته و از 11 شهرداری به 8 مورد کاهش یافته است. در این میان حزب کُردی برابری و دموکراسی خلقها (همان حزب دموکراتیک خلقها) سهم خود را از 8 شهرداری به 10 مورد افزایش داده است.
شگفتی انتخابات!
یکی از شگفتیهای انتخابات دیروز ترکیه موفقیت حزب اسلامگرای "رفاه دوباره" و حزب دست راستی "خوب" برای نخستین بار در تصاحب برخی شهرداریها بود. نامزدهای حزب اربکانی رفاه توانستند در دو شهر و حزب خوب در یک شهر شهردار شوند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
بخش نخست
انتخابات شهرداریها در ترکیه از چنان اهمیتی برخوردار است که دست کمی از انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی ندارد و در طول چند دهه اخیر همواره ایستگاه برکشیدن سیاستمداران و احزاب حاکم و خلق محبوبیت سیاسی و رساندن آنها به قدرت بوده است و خود اردوغان از دل همین انتخابات و شهرداری استانبول بالا آمد و بیش از دو دهه است که با حزبش قدرت را در اختیار دارد. از این رو، پیروزی و شکست احزاب و شخصیتها در انتخابات شهرداریهای ترکیه واجد دلالتها و پیامهای خاصی در سپهر سیاست این کشور است.
نتایج انتخابات شهرداریهای دیروز در ترکیه بیانگر شکست سخت حزب حاکم عدالت و توسعه و به عبارتی دیگر اردوغان رئیس جمهور این کشور است. این شکست فراتر از انتظار ناظران بود و میتوان گفت که آک پارتی از زمان رسیدن به قدرت در 2002 تاکنون متحمل چنین باختی در انتخابات ترکیه نشده است؛ به گونهای که رقیب سرسخت آن حزب جمهوریخواه خلق نه تنها شهرداریهای برخی شهرهای بزرگ همچون استانبول و آنکارا را حفظ کرد، بلکه به پیروزی چشمگیر و غافلگیر کنندهای در شهرها و استانهای دیگری دست یافت.
بر پایه نتایج اولیه، حزب جمهوریخواه خلق برای نخستین بار در تاریخ حزب عدالت و توسعه از این حزب حاکم پیشی گرفته و 37.5 درصد آرا را کسب کرده و حزب آک پارتی با اکتساب 35.6 درصد آرا در جایگاه دوم قرار گرفته و حزب رفاه با کسب 6.1 درصد آرا سوم شده است. طبق این نتایج، حزب جمهوریخواه خلق شهرداریهای 15 شهر بزرگ و 21 استان را به دست آورده و حزب عدالت و توسعه 11 شهر بزرگ و 12 استان و همچنین حزب کُردی برابری و دموکراسی خلقها در مجموع ده شهرداری (سه شهر بزرگ و هفت استان) را از آن خود کرده است.
با این حساب، سهم حزب حاکم در شهرداریها در شهرهای بزرگ و استانها از 39 در انتخابات 2019 به 23 در انتخابات کنونی کاهش یافته و حزب رقیب از 20 به 36 مورد افزایش یافته است. همچنین سبد متحد دست راستی آک پارتی کاهش قابل توجهی داشته و از 11 شهرداری به 8 مورد کاهش یافته است. در این میان حزب کُردی برابری و دموکراسی خلقها (همان حزب دموکراتیک خلقها) سهم خود را از 8 شهرداری به 10 مورد افزایش داده است.
شگفتی انتخابات!
یکی از شگفتیهای انتخابات دیروز ترکیه موفقیت حزب اسلامگرای "رفاه دوباره" و حزب دست راستی "خوب" برای نخستین بار در تصاحب برخی شهرداریها بود. نامزدهای حزب اربکانی رفاه توانستند در دو شهر و حزب خوب در یک شهر شهردار شوند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺اردوغان و چرایی باختی بزرگ!
بخش دوم
شکست سخت عدالت و توسعه و اردوغان در انتخابات دیروز در حالی است که ده ماه پیش در مقابل جبهه متحد اپوزیسیون در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد و در انتخابات پارلمانی هم با وجود کاهش تعداد کرسیها اما باز حائز اکثریت مجلس شد. اینجا این پرسش کلیدی مطرح میشود که در طول ده ماه گذشته چه اتفاقی افتاده است که این باخت بیسابقه را نصیب حزب حاکم و پیروزی تاریخی حزب رقیب جمهوریخواه خلق را رقم زد؟
با وجود ثبت مشارکت 77 درصدی در انتخابات شهرداریهای ترکیه، اما این رقم کمترین درصد مشارکت در این انتخابات از سال 2004 است که در آن سال آک پارتی برای نخستین بار در انتخابات شهرداریها شرکت کرد. معمولا سطح مشارکت در انتخابات ترکیه بسیار بالاست و اگر هم مشارکت 76 درصدی سال 2004 را مستثنا کنیم، درصد مشارکت 77 درصدی دیروز کمترین از دهه هفتاد قرن گذشته است. یافتن پاسخی برای چرایی کاهش درصد مشارکت در این انتخابات ما را به پاسخ پرسش علل شکست اردوغان و حزبش رهنمون میکند. در واقع، آنچه شکست حزب حاکم، ناکامی اردوغان در بازیافتن شهرداریهای مهم استانبول و از دست دادن شهرداریهای دیگری را رقم زد، خودداری پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه از مشارکت گسترده در انتخابات و در مقابل حضور گسترده جریان اپوزیسیون در آن بود.
در یک دهه اخیر پایگاه اجتماعی و سبد رای اردوغان و حزب حاکم همواره ریزش مستمری را تجربه کرده است که نتایج انتخابات دیروز برونداد رسیدن این ریزش به مراحل خطرناکی است.
حالا این پرسش قابل طرح است که علت این رویگردانی گسترده در بدنه حامیان عدالت و توسعه و اردوغان، آن هم در ده ماه اخیر نسبت به انتخابات 2023 چیست؟
در این دوره انتخاباتی، امکان سفر به ترکیه و رصد فضای انتخاباتی از نزدیک فراهم نشد، اما تا جایی که رصد کرده و از ناظران بیطرف در ترکیه پرسیدهام، چند عامل مهم در این باخت دخیل بود که در راس آنها نارضایتی از وضعیت نابسامان معیشتی و گرانیهای افسارگسیخته است. به هر حال، این اقتصاد بود که اردوغان و حزبش را بالا کشید و طبیعی هم هست که همین عامل در سایه این وضع موجب کاهش پایگاه اجتماعی آنها شود.
نقش جنگ غزه؟
اما عامل مهم دیگر در این دوره موضع دولت ترکیه در قبال جنگ اسرائیل علیه غزه بود که ناخرسندی طیف گستردهای از طیف محافظهکار حامی عدالت و توسعه را با وجود اظهارات اعلامی تند اردوغان علیه اسرائیل به دنبال داشت. این طیف در کنار احزاب دیگری همچون حزب احمد داود اوغلو در شش ماه جنگ همواره انتقادات تندی را نسبت به "بی عملی" دولت در این جنگ و ادامه تجارت با اسرائیل مطرح میکردند و دیروز هم تصاویري منتشر شد که برخی رای دهندگان در برگههای رای شعارهایی در حمایت از غزه و انتقاد از اردوغان نوشته بودند. همین مساله باعث شد که بخشی از هواداران تاریخی حزب حاکم در اعتراض به اردوغان به احزاب دیگری به ویژه حزب اسلامگرای "رفاه دوباره" متمایل شوند و این حزب در نتیجه این تغییر توانست در جایگاه سوم قرار گیرد و برای نخستین بار در برخی حوزهها برنده و بیش از 6 درصد آرا را کسب کند که بخش مهمی از این آرا از سبد انتخاباتی آک پارتی و حامیان معترض آن بود.
اردوغان به این باخت تاریخی اعتراف کرده و گفته که پیام را دریافت کرده است و به ارزیابی و بررسی این شکست خواهد پرداخت؛ شکستی که اگر حزب حاکم و اردوغان را به بازنگری جدی در سیاستها و بهبود وضعیت سوق ندهد، میتواند آغازی بر پایان عصر حکمرانی عدالت و توسعه باشد. اکنون اردوغان وحزب حاکم تا انتخابات 2028 چهار سال فرصت دارند که دوباره اعتماد رای دهندگان را به دست آورند؛ اما در این مهم هم با چالشهای فراوانی روبرو هستند و باید دید آیا همزمان با پایان دوره ریاست جمهوری اردوغان بر اساس قانون اساسی ترکیه عصر حکمرانی آک پارتی هم به پایان میرسد یا خیر؟ و پراگماتیسم اردوغانی راه چارهای برای غلبه بر این چالشهای پیچیده و در راس آنها اقتصاد، مساله کردی و برخی مسائل سیاست خارجی مییابد؟
در کل، در چهار سال آینده آنچه مبرهن است این که دولت کنونی ترکیه چون گذشته توان ریسک پذیری ندارد و احتمالا برای بهبود اقتصاد، به شکل جدیتر به تنشزدایی در سیاست خارجی و همچنین نوعی گفتمان مصالحهجویانه در داخل به ویژه با کردهای مخالف روی آورد.
نکته مهم دیگری که نباید مغفول بماند، پویایی امر انتخابات در ترکیه و دموکراسی آن است که به علت وجود عیوبی همچون عدم تفکیک قوا یک دموکراسی معیوب است؛ اما برگزاری چنین انتخاباتی رقابتی و پویا با حضور 30 حزب و درصد مشارکت بالا، پیروزی تاریخی اپوزیسیون و باخت حزب حاکم و اعتراف آن به شکست فی نفسه جدا از این که امری درخشان در کارنامه عدالت و توسعه است، میتواند بستری برای اصلاح عیوب جدی این دموکراسی خاورمیانهای در آینده فراهم کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
بخش دوم
شکست سخت عدالت و توسعه و اردوغان در انتخابات دیروز در حالی است که ده ماه پیش در مقابل جبهه متحد اپوزیسیون در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد و در انتخابات پارلمانی هم با وجود کاهش تعداد کرسیها اما باز حائز اکثریت مجلس شد. اینجا این پرسش کلیدی مطرح میشود که در طول ده ماه گذشته چه اتفاقی افتاده است که این باخت بیسابقه را نصیب حزب حاکم و پیروزی تاریخی حزب رقیب جمهوریخواه خلق را رقم زد؟
با وجود ثبت مشارکت 77 درصدی در انتخابات شهرداریهای ترکیه، اما این رقم کمترین درصد مشارکت در این انتخابات از سال 2004 است که در آن سال آک پارتی برای نخستین بار در انتخابات شهرداریها شرکت کرد. معمولا سطح مشارکت در انتخابات ترکیه بسیار بالاست و اگر هم مشارکت 76 درصدی سال 2004 را مستثنا کنیم، درصد مشارکت 77 درصدی دیروز کمترین از دهه هفتاد قرن گذشته است. یافتن پاسخی برای چرایی کاهش درصد مشارکت در این انتخابات ما را به پاسخ پرسش علل شکست اردوغان و حزبش رهنمون میکند. در واقع، آنچه شکست حزب حاکم، ناکامی اردوغان در بازیافتن شهرداریهای مهم استانبول و از دست دادن شهرداریهای دیگری را رقم زد، خودداری پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه از مشارکت گسترده در انتخابات و در مقابل حضور گسترده جریان اپوزیسیون در آن بود.
در یک دهه اخیر پایگاه اجتماعی و سبد رای اردوغان و حزب حاکم همواره ریزش مستمری را تجربه کرده است که نتایج انتخابات دیروز برونداد رسیدن این ریزش به مراحل خطرناکی است.
حالا این پرسش قابل طرح است که علت این رویگردانی گسترده در بدنه حامیان عدالت و توسعه و اردوغان، آن هم در ده ماه اخیر نسبت به انتخابات 2023 چیست؟
در این دوره انتخاباتی، امکان سفر به ترکیه و رصد فضای انتخاباتی از نزدیک فراهم نشد، اما تا جایی که رصد کرده و از ناظران بیطرف در ترکیه پرسیدهام، چند عامل مهم در این باخت دخیل بود که در راس آنها نارضایتی از وضعیت نابسامان معیشتی و گرانیهای افسارگسیخته است. به هر حال، این اقتصاد بود که اردوغان و حزبش را بالا کشید و طبیعی هم هست که همین عامل در سایه این وضع موجب کاهش پایگاه اجتماعی آنها شود.
نقش جنگ غزه؟
اما عامل مهم دیگر در این دوره موضع دولت ترکیه در قبال جنگ اسرائیل علیه غزه بود که ناخرسندی طیف گستردهای از طیف محافظهکار حامی عدالت و توسعه را با وجود اظهارات اعلامی تند اردوغان علیه اسرائیل به دنبال داشت. این طیف در کنار احزاب دیگری همچون حزب احمد داود اوغلو در شش ماه جنگ همواره انتقادات تندی را نسبت به "بی عملی" دولت در این جنگ و ادامه تجارت با اسرائیل مطرح میکردند و دیروز هم تصاویري منتشر شد که برخی رای دهندگان در برگههای رای شعارهایی در حمایت از غزه و انتقاد از اردوغان نوشته بودند. همین مساله باعث شد که بخشی از هواداران تاریخی حزب حاکم در اعتراض به اردوغان به احزاب دیگری به ویژه حزب اسلامگرای "رفاه دوباره" متمایل شوند و این حزب در نتیجه این تغییر توانست در جایگاه سوم قرار گیرد و برای نخستین بار در برخی حوزهها برنده و بیش از 6 درصد آرا را کسب کند که بخش مهمی از این آرا از سبد انتخاباتی آک پارتی و حامیان معترض آن بود.
اردوغان به این باخت تاریخی اعتراف کرده و گفته که پیام را دریافت کرده است و به ارزیابی و بررسی این شکست خواهد پرداخت؛ شکستی که اگر حزب حاکم و اردوغان را به بازنگری جدی در سیاستها و بهبود وضعیت سوق ندهد، میتواند آغازی بر پایان عصر حکمرانی عدالت و توسعه باشد. اکنون اردوغان وحزب حاکم تا انتخابات 2028 چهار سال فرصت دارند که دوباره اعتماد رای دهندگان را به دست آورند؛ اما در این مهم هم با چالشهای فراوانی روبرو هستند و باید دید آیا همزمان با پایان دوره ریاست جمهوری اردوغان بر اساس قانون اساسی ترکیه عصر حکمرانی آک پارتی هم به پایان میرسد یا خیر؟ و پراگماتیسم اردوغانی راه چارهای برای غلبه بر این چالشهای پیچیده و در راس آنها اقتصاد، مساله کردی و برخی مسائل سیاست خارجی مییابد؟
در کل، در چهار سال آینده آنچه مبرهن است این که دولت کنونی ترکیه چون گذشته توان ریسک پذیری ندارد و احتمالا برای بهبود اقتصاد، به شکل جدیتر به تنشزدایی در سیاست خارجی و همچنین نوعی گفتمان مصالحهجویانه در داخل به ویژه با کردهای مخالف روی آورد.
نکته مهم دیگری که نباید مغفول بماند، پویایی امر انتخابات در ترکیه و دموکراسی آن است که به علت وجود عیوبی همچون عدم تفکیک قوا یک دموکراسی معیوب است؛ اما برگزاری چنین انتخاباتی رقابتی و پویا با حضور 30 حزب و درصد مشارکت بالا، پیروزی تاریخی اپوزیسیون و باخت حزب حاکم و اعتراف آن به شکست فی نفسه جدا از این که امری درخشان در کارنامه عدالت و توسعه است، میتواند بستری برای اصلاح عیوب جدی این دموکراسی خاورمیانهای در آینده فراهم کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺حملهای متفاوت!
حمله امروز اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق و ترور چند فرمانده ایرانی از هر جهت متفاوت از حملات قبلی آن به اهداف ایرانی در سوریه است. مقرهای دیپلماتیک کشورها جزیی از قلمرو حاکمیت آنها شمرده میشود و تعدی به این دفاتر تعدی به حاکمیت کشور متبوع است. این حمله نشان داد که اسرائیل دیگر خط قرمز و قید و بندی در حمله به اهداف ایرانی در سوريه فراروی خود نمیبیند.
احتمالا در تفسیر این حمله باز گفته شود که اسرائیل به دنبال برانگیختن ایران، کشاندن پای آن به جنگ و همچنین در پی ورود آمریکا به چنین جنگی است. مفروض این گمانه این است که آمریکا هیچ اطلاعی از این دست حملات ندارد و اسرائیل میخواهد آن را در برابر عمل و شرایطی ناخواسته قرار دهد. هر چند امروز تنشهایی میان واشنگتن و تل آویو وجود دارد، اما روابط فوق راهبردی عمیق دو طرف این گونه نیست که اسرائیل مستقلا و بدون قسمی هماهنگی دست به حملاتی در این سطح بزند.
در واقع اسرائیل در شرایط کنونی به علت نبود عمق جغرافیایی راهبردی در چند جبهه همزمان نمیتواند بجنگد و آمریکا نیز تمایلی به گسترش جنگ در خاورمیانه ندارد که اگر غیر از این بود قبل از گشودن جبهه جنگ با ایران با شکستن معادله کنونی درگیریها، چنین جنگی را ابتدا علیه حزب الله لبنان آغاز میکرد.
از این رو، این حملات خواه با هماهنگی یا بدون هماهنگی آمریکا باشد، برونداد این باور دولت اسرائیل است که به جنگی منطقهای تبدیل نمیشود.
واقعیت این است که ورود به این سطح از حملات در امتداد حملات تدریجی و تصاعدی اسرائیل در بیش از یک دهه اخیر در سوریه و معطوف به فقدان بازدارندگی لازم در جبهه سوریه است که در کنار آن هم پس از ترور عالیترین فرمانده نظامی ایرانی در بغداد و سطح واکنش به آن، به نوعی این قرائت در اسرائیل و آمریکا نیز شکل گرفته است که واکنشها به این دست ترورها کنترل شده بوده و به جنگ ختم نمیشود و پراگماتیسم ایرانی در مواقع حساس بر تصمیمگیریهای انقلابی میچربد.
همچنین در سوریه، حضور نظامی روسیه و بیتفاوتی معنادار و تبانی گونه آن در قبال حملات اسرائیل مجال را برای تداوم این حملات، تشدید و ورود به سطح جدیدی از آن باز گذاشته است و همین امر رفته رفته باعث میشود که سوریه -که تهران به آن به عنوان حلقه ارتباطی جغرافیایی مهم میان "محور مقاومت" در منطقه مینگرد- به پاشنه آشیل حضور منطقهای ایران تبدیل شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
حمله امروز اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق و ترور چند فرمانده ایرانی از هر جهت متفاوت از حملات قبلی آن به اهداف ایرانی در سوریه است. مقرهای دیپلماتیک کشورها جزیی از قلمرو حاکمیت آنها شمرده میشود و تعدی به این دفاتر تعدی به حاکمیت کشور متبوع است. این حمله نشان داد که اسرائیل دیگر خط قرمز و قید و بندی در حمله به اهداف ایرانی در سوريه فراروی خود نمیبیند.
احتمالا در تفسیر این حمله باز گفته شود که اسرائیل به دنبال برانگیختن ایران، کشاندن پای آن به جنگ و همچنین در پی ورود آمریکا به چنین جنگی است. مفروض این گمانه این است که آمریکا هیچ اطلاعی از این دست حملات ندارد و اسرائیل میخواهد آن را در برابر عمل و شرایطی ناخواسته قرار دهد. هر چند امروز تنشهایی میان واشنگتن و تل آویو وجود دارد، اما روابط فوق راهبردی عمیق دو طرف این گونه نیست که اسرائیل مستقلا و بدون قسمی هماهنگی دست به حملاتی در این سطح بزند.
در واقع اسرائیل در شرایط کنونی به علت نبود عمق جغرافیایی راهبردی در چند جبهه همزمان نمیتواند بجنگد و آمریکا نیز تمایلی به گسترش جنگ در خاورمیانه ندارد که اگر غیر از این بود قبل از گشودن جبهه جنگ با ایران با شکستن معادله کنونی درگیریها، چنین جنگی را ابتدا علیه حزب الله لبنان آغاز میکرد.
از این رو، این حملات خواه با هماهنگی یا بدون هماهنگی آمریکا باشد، برونداد این باور دولت اسرائیل است که به جنگی منطقهای تبدیل نمیشود.
واقعیت این است که ورود به این سطح از حملات در امتداد حملات تدریجی و تصاعدی اسرائیل در بیش از یک دهه اخیر در سوریه و معطوف به فقدان بازدارندگی لازم در جبهه سوریه است که در کنار آن هم پس از ترور عالیترین فرمانده نظامی ایرانی در بغداد و سطح واکنش به آن، به نوعی این قرائت در اسرائیل و آمریکا نیز شکل گرفته است که واکنشها به این دست ترورها کنترل شده بوده و به جنگ ختم نمیشود و پراگماتیسم ایرانی در مواقع حساس بر تصمیمگیریهای انقلابی میچربد.
همچنین در سوریه، حضور نظامی روسیه و بیتفاوتی معنادار و تبانی گونه آن در قبال حملات اسرائیل مجال را برای تداوم این حملات، تشدید و ورود به سطح جدیدی از آن باز گذاشته است و همین امر رفته رفته باعث میشود که سوریه -که تهران به آن به عنوان حلقه ارتباطی جغرافیایی مهم میان "محور مقاومت" در منطقه مینگرد- به پاشنه آشیل حضور منطقهای ایران تبدیل شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari