‹ سِرِّاَبیهٰا🇵🇸
10.5K subscribers
280 photos
94 videos
13 files
560 links
سِرِّاَبیھا: #رازپدر🌤

-تحتِ لوای زِین‌أَب
-شیفته‌ مرامِ حیدر کرار
-سرباز کوچکِ ولایت فقیه
-ریزه‌خور سفره‌ی بقیة‌الله‌الاعظم
+فوروارد کن بنده‌ی خوبِ خدا!

[ ورودی حرم💛 ]
@Voroudi_Haram
Download Telegram
امام‌حسین علیه‌السلام همه‌کاره
این عالم است و پیش‌کار سیدالشهداء
علیه‌السلام هم حضرت عباس است.
+ حاج‌آقا قاضی فرمودن!
ای حسینم!
فرموده‌ای که اشکِ شما مرهم من است
اشکِ مرا بریز که مرهم کنی مرا(:❤️‍🩹
و هرکس که می‌داند مسئولیت
شیعه بودن یعنی چه؛ در نبردِ
همیشه‌ی تاریخ و همیشه‌ی زمان
و همه جای زمین، که همه‌ی
صحنه‌ها کربلاست و همه‌ی ماه‌ها
محرم و همه‌ی روزها عاشورا، باید
انتخاب کند: «یا خون را یا پیام را،
یا حسین بودن را یا زینب بودن را»
- کتاب' حسین وارث آدم
تحویل سال به وقت محرم است
[حول قلوبنا به روضة‌الحسین🖤]
شیرین‌ترین عبادت ما هم شروع شد..
‏برای نزدیک شدن به اباعبدالله
از کم شروع کنید؛ به زیارت امام‌حسین
علیه‌السلام بروید حتی شده از بالای
پشت بام - یا نشسته - یا بعد از نماز
صبح یک سلام، به حضرت بدید. سعی
هم بکنید سالی یک سلام بیشتر بدید
به خدا قسم هیچ ضرر نمی‌کنه آدم...
+ استاد صفایی حائری فرمودن!
قسم به چادر زینب میا به کوفه حسین
که وقت غارت معجر دگر فراهم شد :)
‏بزرگان چشم می‌دوختند به
ده شب عاشورا تا چیزی بگیرند.
شما هم چیزی بگیرید. کاری کنید
که دعاهایتان در این دهه مستجاب
شود. پرخاش کنید بروید مجلس،
نمی‌شود. باید لطافت داشت. حُر
یک شخص بود اما حر بودن جریان
دارد
. بله آقاجان! دهه حر است؛
دهه زهیر است. اگر می‌خواهی
متحول شوی، دهه تحول است.
+ حاج‌آقا فاطمی‌نیا فرمودن!
بی سبب گوز ياشيميز
رخساره آخماز ياحسين
سن بيزه گر باخماسان،
الله دا باخماز ياحسين :)
برخورد حسین با حرّ
برخورد خداست با ما...
گناه را که ندید می‌گیرد هیچ
تحویلمان هم می‌گیرد عجیب!(:
تا محرم نیاید آدم یادش نمی آید دلش
چقدر مرده است! حتی اگر به خاطر
کارها مدام در رفت و آمد باشی و یک
خط از حرف سخنران یا شور روضه
را نفهمی باز هم اسم امام حسین همه
معادلات را به هم می زند...
- کتاب' کآشوب
یا اَبَتاه مَنْ ذَالَّذی خَضَبَکَ بِدِمائِکَ؟
Forwarded from هویجوری...🇮🇷 (دایی رضا)
یورگون جانیوا قربان خانم...
رقیه را که سپردند به خاک،
شبش ام‌کلثوم نمی‌خوابید.
گریه می‌کرد و بی‌تابی...
زینب رفت سراغ ام‌کلثوم و گفت:
«دلم به تو خوش بود برای آرام کردن
بقیه؛ چه شده که آرام نمی‌شوی؟»
ام‌کلثوم گفت:«دیشب رقیه در بغل
من بود، نصفه شب بلند شدم، دیدم
گریه می‌کند، گفتم چه شده عمه‌جان؟»
گفت:« در شهر، زیر این آسمان پرستاره
کسی از من یتیم‌تر و اسیرتر هست؟
مگر این‌ها نمی‌دانند ما مسلمانیم،
چرا آب و نان بهمان نمی‌دهند؟»
زینب هم چشم‌هایش پر شد از اشک..
-کتاب ' قصه‌‌ی کربلا
دار و ندارِ خواهرِ خود را قبول کن
مگذار کار، بر قسمِ مادرم کشد ❤️‍🩹
- قاسم نعمتی