به جز پنج نفر، اینقدر با هیچکس حرف نمیزنم که تا سه تا پیام به یکی میدم میاد اول لیست تلگرامم.
Forwarded from من یافارم| (Ja far)
از لحاظ روحی نیاز دارم برم یه نمایشگاه بین المللی کتاب که آثار همه ی نویسندگان برتر قرن توش باشه و همونجا با یکی آشنا بشم و باهاش ازدواج کنم.
شب امتحان اخلاقه و نشستم اورولوژی میخونم و به این فکر میکنم که این مغز دیگه واسه من مغز نمیشه.
Forwarded from دنیاے مه آلود | Misty World (Hαmidreza_m)
- غمگسار . [غ َ گ ُ]
غم زُدای و چیزی که دورکنندهی غم باشد. آنچه اندوه ببرد. آنچه غم را دور کند...
"از این آدمها باشیم. . ."
غم زُدای و چیزی که دورکنندهی غم باشد. آنچه اندوه ببرد. آنچه غم را دور کند...
"از این آدمها باشیم. . ."
آفرین که میشینی سر تخت تا دیرت بشه بعد استرس میکشی و تهش هم زودتر میرسی به قرار. آفرین.
اون روابطی که میری با کلی سختی احساست رو بگی و سعی میکنی آرامشت رو حفظ کنی و منطقی صحبت کنی و بیان کنی که از فلان حرکت ناراحت شدی، بعد میگن عه؟؟ من ناراحت ترم، خیلی طنزن.
خیلی بده که چون میدونیم یکی با این که ازمون ناراحت بشه ولمون نمیکنه، ناراحتش بکنیم.
خیلی بده که وقتی خیالمون از یکی راحته دیگه مراقبش نباشیم.
خیلی بده که وقتی خیالمون از یکی راحته دیگه مراقبش نباشیم.