خدایا چقدر خورش وجود داره در جهان. :((( بسه دیگه هی خورش کوفت خورش درد خورش کوفت با درد خلالی شده.
خوشبحال ایتالیاییها، به جای خورش کوفت و درد، پاستای کوفت و پیتزای درد میخورن. :((((
فکر کنین، یعنی به جای این که خورششون جا بیفته، هیچیشون هیچ جا نمیفته چون پیتزا رو خوردن تموم شده.
نه نمیتونم. خورش بممسحق داریم که مامانم صبح تا حالا داره واسش زحمت میکشه و نمیمیقح.
شاید بگید هی پلک میزنی چون چشمات خشکن و باید هیدرهشون کنی، ولی نه، من چشمامو میبندم و باز میکنم که این وضع درست شده باشه ولی مطمیحری.
بهزاد عمرانی توی مستی و راستی یه بار گفت: حالا خودتم یه تلّاشی بکن!
And I felt that.
And I felt that.
بیانیه:
این روزها به قدری خسته ام که توان هیچ چیزی جز بقا رو ندارم. صبح پا میشم میرم بیمارستان، برمیگردم خونه ناهار میخورم درس میخونم تا شام، شام میخورم و منتظر میمونم ساعت معقولی برای خوابیدن بشه و میخوابم. این لا و لو یکم معاشرت، یکم غر، یکم از هرچیزی رو سعی میکنم جا بدم ولی شکست میخورم. استوری میذارم ولی طاقت جواب دادن به ریپلایها رو ندارم. سوال میپرسم ولی طاقت خوندن جوابها رو ندارم. طاقت هیچ حرف زدن و معاشرتی رو ندارم. هیچ گفتن و هیچ هیچ هیچ شنیدنی. فقط دلم میخواد به همین روتینم ادامه بدم تا درسم تموم بشه و طرحم تموم بشه و بازم درسم تموم بشه و بعد هم خودم تموم بشم؛ فقط همه چیز در سکوت انجام بشه.
آدمهام دونه دونه ازم دلگیر میشن و کمکم دور میشن و ترس نبودنشون میبلعدم، ولی همزمان کاری هم نمیتونم بکنم؛ نه فیزیکی نه روحی توان هیچ چیزی جز سکوت کردن رو ندارم.
این روزها به قدری خسته ام که توان هیچ چیزی جز بقا رو ندارم. صبح پا میشم میرم بیمارستان، برمیگردم خونه ناهار میخورم درس میخونم تا شام، شام میخورم و منتظر میمونم ساعت معقولی برای خوابیدن بشه و میخوابم. این لا و لو یکم معاشرت، یکم غر، یکم از هرچیزی رو سعی میکنم جا بدم ولی شکست میخورم. استوری میذارم ولی طاقت جواب دادن به ریپلایها رو ندارم. سوال میپرسم ولی طاقت خوندن جوابها رو ندارم. طاقت هیچ حرف زدن و معاشرتی رو ندارم. هیچ گفتن و هیچ هیچ هیچ شنیدنی. فقط دلم میخواد به همین روتینم ادامه بدم تا درسم تموم بشه و طرحم تموم بشه و بازم درسم تموم بشه و بعد هم خودم تموم بشم؛ فقط همه چیز در سکوت انجام بشه.
آدمهام دونه دونه ازم دلگیر میشن و کمکم دور میشن و ترس نبودنشون میبلعدم، ولی همزمان کاری هم نمیتونم بکنم؛ نه فیزیکی نه روحی توان هیچ چیزی جز سکوت کردن رو ندارم.
نمیدونم پویا سعیدی بود گفته بود یا سجاد افشاریان، که نقش عاشق دلخسته واسه انسان قرن ۲۱ تعریف نشده!